معرفت، سال نوزدهم، شماره دوازدهم، پیاپی 159، اسفند 1389، صفحات 5-

    خواسته ‏هاى متعالى اولیاى خدا

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی / *استاد - ریاست محترم مؤسسه / mesbah@mesbahyazdi.ir
    چکیده: 
    انسان مؤمن همواره باید داراى امید صادق باشد: از یک‏سو، امید و یقین به الطاف الهى و خیر او داشته باشد و از سوى دیگر همه همت و تلاش خویش را براى نیل بدان به کار گیرد. هرچند درخواست آمرزش گناهان و نجات از عذاب الهى از خداى متعال باید براى ما مهم باشد، اما این نباید همه مقصود ما باشد. از این‏رو، باور به اینکه توجه خاص الهى شامل حال بندگان مؤمن خداست و نیز این نکته که مقام بندگى و عبودیت بالاترین مرتبه کمال است، اقتضا مى‏کند هرگز به درخواست‏هاى ناچیز دنیایى بسنده نکنیم.      این نوشتار، باور به نظام حکیمانه الهى و نقش آن در اطمینان قلبى و آرامش روانى را به بحث گذاشته و کارکرد آن را در هدایت و رستگارى و نیز تحمل مصائب توضیح مى‏دهد.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    سال نوزدهم ـ شماره 159 ـ اسفند 1389، 5ـ14

     خواسته هاى متعالى اولیاى خدا*

    چکیده

    انسان مؤمن همواره باید داراى امید صادق باشد: از یک‏سو، امید و یقین به الطاف الهى و خیر او داشته باشد و از سوى دیگر همه همت و تلاش خویش را براى نیل بدان به کار گیرد. هرچند درخواست آمرزش گناهان و نجات از عذاب الهى از خداى متعال باید براى ما مهم باشد، اما این نباید همه مقصود ما باشد. از این‏رو، باور به اینکه توجه خاص الهى شامل حال بندگان مؤمن خداست و نیز این نکته که مقام بندگى و عبودیت بالاترین مرتبه کمال است، اقتضا مى‏کند هرگز به درخواست‏هاى ناچیز دنیایى بسنده نکنیم.

         این نوشتار، باور به نظام حکیمانه الهى و نقش آن در اطمینان قلبى و آرامش روانى را به بحث گذاشته و کارکرد آن را در هدایت و رستگارى و نیز تحمل مصائب توضیح مى‏دهد.

    کلیدواژه‏ ها: ایمان، اعتماد قلبى، باور، مقام بندگى، نظام حکیمانه الهى، یقین، مؤمن، دعا.

     

     

    عالى‏ترین امیدوارى‏هاى اخروى مؤمن

    موضوع بحث مناجات امیدواران1 بود. به این مناسبت، درباره رجا و امید مباحثى طرح شد. به این نتیجه رسیدیم که در رسیدن به هر خیرى اعم از دنیوى و یا اخروى، مادى و یا معنوى امید به خداوند ضرورى است. البته به این شرط که امید انسان صادق باشد؛ یعنى از یک‏سو انسان اطمینان و باور داشته باشد که خداوند متعال بندگان خویش را رهین لطف خود مى‏سازد و به آنان خیر مى‏رساند. از سوى دیگر، در انجام آنچه در توان دارد براى رسیدن به خیرى که از خداوند درخواست کرده کوتاهى نکند. در ارتباط با امید اخروى به خداوند، نباید امید و درخواست ما از خداوند تنها معطوف به آمرزش گناهان و نجات از عذاب آخرت باشد، گرچه آمرزش گناهان براى مؤمن در درجه اول اهمیت قرار دارد و او بیش از هر چیز باید تلاش کند که در آخرت به عذاب ابدى گرفتار نگردد. از این‏رو، در آیات و روایات و دعاها، درخواست آمرزش گناهان و نجات از عذاب الهى ضرورى‏ترین و مهم‏ترین درخواست انسان از خداوند معرفى شده است. خداوند مى‏فرماید:«إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لِّأُوْلِی الألْبَابِ الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیَاما وَقُعُودا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ رَبَّنَا إِنَّکَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنصَارٍ»(آل‏عمران: 190ـ192)؛ همانا در آفرینش آسمان‏ها و زمین و آمدوشدِ شب و روز خردمندان را نشانه‏هاست؛ همان کسان که ایستاده و نشسته و بر پهلوها خفته خداى را یاد مى‏کنند و در آفرینش آسمان‏ها و زمین مى‏اندیشند [و گویند:] پروردگارا، این را به گزاف و بیهوده نیافریدى، تو پاکى [از اینکه کارى به گزاف و بیهوده کنى ]پس ما را از عذاب آتش دوزخ نگاه دار. پروردگارا، هر که را تو به آتش درآورى به راستى خوار و رسوایش کرده‏اى، و ستمکاران را یاورانى نیست.

         همچنین در دعاى مربوط به هنگام گشودن قرآن در مقابل خویش در شب قدر، که شب تقدیر و سرنوشت و درخواست مهم‏ترین خواسته‏ها از خداوند است، رهایى از عذاب الهى، برجسته‏ترین دعا و درخواست انسان از خداوند قلمداد شده است: «اللهم إنى اسئلک بکتابک المنزل وما فیه وفیه اسمک الاکبر واسماؤک الحسنى وما یخاف ویرجى ان تجعلنى من عتقائک من النار»؛2 خدایا، از تو درخواست مى‏کنم به حق قرآن نازل‏شده از سوى تو و آنچه در آن است و در آن اسم اکبر تو و نام‏هاى نیکوى توست و به چیزهایى که مایه خوف و امید هستند، که مرا در زمره رهاشدگان از آتش دوزخ قرار دهى.

         بى‏شک براى مؤمن رهایى از عذاب الهى بسیار اهمیت دارد و براى او عمرى که سراسر آن به خوشى و لذت‏جویى بگذرد، اما فرجام آن عذاب ابدى باشد، هیچ ارزشى ندارد. در ارتباط با آخرت نیز اگر کسى بناست به عذاب ابدى گرفتار شود، هرگز او به درجات بهشت و همنشینى با نیکان در بهشت نمى‏اندیشد؛ زیرا مى‏داند که در جهنم با پست‏ترین و بدترین موجودات همنشین مى‏گردد. اما پس از آنکه با توبه واقعى و استغفار از خدا و با اطمینان و حسن ظن به خدا، امیدوار به رهایى از عذاب الهى گشت، امید و درخواست خود را باید معطوف به عالى‏ترین مقامات بهشت گرداند. مؤمن باید همتش عالى باشد و به رهایى از عذاب جهنم و برخوردارى از نعمت‏ها، لذت‏ها و خوردنى‏هاى بهشت بسنده نکند و در رأس خواسته‏هاى او رسیدن به مقام قرب الهى باشد. البته او اگر در رجا و امید خود به قرب الهى صادق باشد، باید همه تلاش خود را به کار گیرد و از آنچه در این عرصه از او برمى‏آید کوتاهى نورزد.

    توجه خاص خدا به بندگان مؤمن خویش

    در ادامه مناجات، حضرت علاوه بر درخواست‏هاى دنیوى، درخواست‏هاى معنوى و اخروى و مقامات الهى را مطرح مى‏کنند و در فرازى از آن مناجات، مقامات عالى معنوى و اخروى را از خداوند درخواست مى‏کنند و مى‏فرمایند: «کیف انساک ولم تزل ذاکرى وکیف ألهو عنک وانت مراقبى، الهى بذیل کرمک اغلقت یدى ولنیل عطایاک بسطت املى فاخلصنى بخالصة توحیدک واجعلنى من صفوة عبیدک»؛ [خدایا،] چگونه تو را فراموش کنم در حالى که تو همیشه به یاد من هستى؟ و چگونه من به خود سرگرم شوم و از تو غافل گردم در حالى که تو همواره مراقب من هستى؟ خدایا، دستم را به دامن لطف و کرم تو آویخته‏ام و براى بهره‏مندى از عنایات و بخشش‏هاى تو دست امید و آرزویم را گشوده‏ام. پس مرا با توحید خالصت از شرک ظاهر و باطن خالص گردان و در شمار بندگان خاص و برگزیده‏ات قرارم بده.

         هدایت عام خداوند به همه موجودات و انسان‏ها توجه دارد، همه موجودات از یاد و توجه عام خداوند بهره‏مند مى‏باشند. خداوند نیز آنان را فراموش نمى‏کند. اما یاد و توجه تشریفى خاص خداوند که آمیخته با عنایت و رحمت خاص خداست و موجب تکامل و تقرب انسان به معبود مى‏گردد، بسان هدایت خاص خدا متوجه کسانى است که درصدد بندگى خدا برآمده‏اند و همواره به یاد او هستند. از این گذر، خود را لایق بهره‏مندى از عنایت و توجه خاص خدا ساخته‏اند. این یاد حاکى از ارتباطى متقابل بین عبد و خالق و در رهگذر یادکرد خدا از سوى بنده حاصل مى‏گردد. از این‏رو، خداوند فرمود: «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَاشْکُرُواْ لِی وَلاَ تَکْفُرُونِ»(بقره: 152)؛ پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و مرا سپاس گزارید و ناسپاسى من نکنید.

         از این ارتباط متقابل بین خالق و مخلوق در آیات قرآن فراوان یاد شده و از جمله درباره مقام محبت و رضا، خداوند محبت خاص و رضاى خویش را متوجه کسانى مى‏داند که صادقانه به خداوند عشق و محبت ورزند و از او راضى گردند. در جایى درباره دوستان واقعى خود، که آنان را از محبت خویش سرشار ساخته مى‏فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن‏یَشَاءوَاللّهُ‏وَاسِعٌ‏عَلِیمٌ»(مائده:54)؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید، هر کس از شما از دین خود برگردد، به زودى خداوند گروهى را بیاورد که ایشان را دوست دارد و ایشان او را دوست دارند، با مؤمنان نرم و خاکسارند و بر کافران سخت و گردن فراز، در راه خدا جهاد مى‏کنند و از سرزنش هیچ سرزنش‏کننده‏اى نمى‏ترسند. این برترى و بخششِ خداست که آن را به هر که بخواهد مى‏دهد و خداوند گشایش‏بخشى داناست.

         در برخى روایات آمده است که آیه فوق درباره امیرمؤمنان على علیه‏السلام نازل شده است. قسمت اول آیه خطاب به آن دسته از اصحاب رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله است که خلافت و حق اهل‏بیت علیهم‏السلام را غصب کردند و از دینشان برگشتند. «فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ...» این آیه درباره حضرت ولى‏عصر (عج) و اصحاب آن حضرت نازل شده است. در روایت دیگرى نیز آمده است که چون از رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهدرباره آیه سؤال شد، آن حضرت دست بر شانه سلمان نهاد و فرمود: منظور آیه این شخص و قوم او هستند. سپس فرمود: اگر دین به ستاره ثریا آویخته شده باشد، مردانى از فارس بدان دست مى‏یابند.3

         همچنین خداوند درباره رضایت متقابل بنده از خدا و خداوند از بنده خویش مى‏فرماید: «قَالَ اللّهُ هَذَا یَوْمُ یَنفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدا رَّضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» (مائده: 119)؛ خداى گفت: این روزى است که راستگویان را راستى‏شان سود دهد، ایشان را بهشت‏هایى است که از زیر [درختان ]آنها جوى‏ها روان است، همیشه در آن جاویدان‏اند. خدا از آنان خشنود است و آنان از خدا خشنودند. این است کامیابى‏ورستگارى‏بزرگ.

         در آیه دیگر، درباره بندگان برگزیده و رهیافته به رضاى خویش مى‏فرماید: «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبَادِی وَادْخُلِی جَنَّتِی»(فجر: 27ـ30)؛ اى جان آرام [آرامش و اطمینان‏یافته]، به سوى پروردگارت بازگرد، در حالى که تو از او خشنودى و او از تو خشنود است. پس در میان بندگان [ویژه ]من درآى، و در بهشت [ویژه ]داخل شو.

         توجه به ارتباط متقابل بین بنده با خدا تأثیر شگرفى بر او مى‏گذارد. انگیزه و آمادگى او را براى مناجات، گفت‏وگو و یاد خدا استحکام و گسترش مى‏بخشد. طبیعى است که وقتى بنده باور داشته باشد که خداوند به یاد اوست، بیشتر براى اصلاح رفتار و باورهاى خود و گسترش و عمق بخشیدن به یاد و توجه‏اش به خداوند تلاش مى‏کند.

         در جملات «الهى بذیل کرمک اغلقت یدى و لنیل عطایاک بسطت املى» استعاره تخیلى به کار رفته است؛ یعنى انسان پیش خود فرض مى‏کند که خداوند پرده‏اى از رحمت و کرم خود را از آسمان به سوى زمین آویخته است. بنده محتاج به رحمت و کرم الهى گوشه آن پرده را مى‏گیرد و با التماس و زارى از خداوند درخواست رحمت و بخشش مى‏کند. براى کسانى که به مکه مشرف مى‏شوند، با مشاهده پرده کعبه چنین احساسى رخ مى‏دهد و براى برخوردار شدن از لطف و عنایت الهى به پرده کعبه چنگ مى‏زنند و مى‏گویند: «خدایا، دستم را به پرده کرم تو آویختم و درخواست مى‏کنم که مرا از لطف و کرم خود محروم نسازى.» همچنین با این تصور که عطایا و بخشش‏هاى الهى در حال ریزش است، دست نیاز و دامن آرزو و امید خود را مى‏گشایند تا در حد ظرفیت و لیاقت خود از عطایا و بخشش‏هاى الهى بهره‏مند گردند.

    مقام بندگى اولیاى الهى و باور آنان به توحید خالص

    اعتقاد و باور به «توحید خالص»، که حضرت در مناجات خود از خداوند درخواست کرده‏اند، عالى‏ترین مقام اولیاى خداست و عالى‏ترین خواسته‏اى است که پس از رهایى از عذاب الهى انسان مى‏تواند از خداوند درخواست کند. این مقام براى کسانى حاصل مى‏گردد که همه شائبه‏هاى شرک و توجه به ماسوى اللّه را از درون خویش خارج کنند و جز به خداوند توکل نکنند و تنها او را مالک و حاکم هستى بشناسند و تنها به او امید داشته باشند و تنها از او خوف و ترس داشته باشند و تنها خداوند را دوست داشته باشند و دوستى‏ها و محبت‏هاى آنها جلوه‏هاى محبت به خداوند و در امتداد آن محبت اصیل و متعالى باشد. پس توحید خالص در توحید در استعانت و توکل، توحید در خوف و رجا و توحید در محبت و بالاتر از همه «توحید در وجود استقلالى» نمود مى‏یابد؛ یعنى موحد به مرحله‏اى مى‏رسد که هستى مستقل و همه شئون هستى را مخصوص خداوند مى‏یابد و این حقیقت را تنها با مفاهیم ذهنى و در پرتو برهان عقلى درنمى‏یابد، بلکه با علم حضورى شهود مى‏کند. در نتیجه، علاقه استقلالى به غیر خداوند نخواهد داشت: «أنت الذى اشرقت الانوار فى قلوب اولیائک حتّى عرفوک و وحّدوک وازلت الاغیار عن قلوب احبّائک حتّى لم یحبّوا سواک»؛4 تو کسى هستى که انوار خود را در دل‏هاى اولیائت تاباندى تا آنکه تو را شناختند و به یکتایى تو باور کردند و اغیار و بیگانگان را از دل‏هاى دوستانت زدودى تا آنکه آنان غیر تو را دوست ندارند.

         رهیافته به چنین مقامى انسان ایده‏آل از نظر اسلام و قرآن است که با نور الهى وحدانیت خدا را مى‏بیند و تعلق به غیر خدا را از دل برکنده و اصالتا خدا را دوست مى‏دارد و به او عشق مى‏ورزد و هرچیز از آن جهت که به او منسوب است، محبوب او خواهد بود.

         از منظر قرآن، اکثر کسانى که ایمان آورده‏اند، ایمانشان آغشته و آمیخته با شرک است: «وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُم مُشْرِکُونَ» (یوسف: 106)؛ و بیشترشان به خدا ایمان نمى‏آورند جز اینکه [با او چیزى را ]شریک مى‏گیرند.

         هرچه بر معرفت و مراتب ایمان مؤمن افزوده شود، از شرک او کاسته مى‏شود و به توحید خالص نزدیک‏تر مى‏گردد و کفه ایمانش سنگین‏تر از کفه شرکش مى‏گردد. در این سیر کمالى به جایى مى‏رسد که باور و اعتقاد راستین به توحید خالص پیدا مى‏کند و همه شائبه‏هاى کفر و شرک از دلش زدوده مى‏شود و عبد خالص خدا مى‏گردد. رسیدن به توحید خالص و عبودیت محض عالى‏ترین درجه مراتب کمالى و نهایت سیر انسان به سوى اللّه است. از این‏رو، خداوند درباره اشرف بندگان و سرآمد اولیا و دوستان خود که وى را به معراج خویش سیر و بار داد فرمود: «سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ البَصِیرُ» (اسراء: 1) منزه است آن [خدایى ]که بنده‏اش را شبانگاهى از مسجدالحرام به سوى مسجدالاقصى که پیرامون آن را برکت داده‏ایم، سیر داد، تا از نشانه‏هاى خود به او بنمایانیم که او همان شنواى بیناست.

         شاید بشود ادعا کرد که واژه «عبد» برترین وصفى است که خداوند براى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در قرآن به کار برده است. ما هر روز در تشهد نماز خود مى‏خوانیم: «اشهد انّ محمدا عبده و رسوله» که در آن ویژگى عبودیت رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در درجه اول اهمیت و قبل از ویژگى و مقام رسالت ایشان ذکر گردیده است. امام سجاد علیه‏السلامنیز از خداوند مى‏خواهد که ایشان را در زمره خالص‏ترین بندگان خویش قرار دهد. بندگى خدا گاهى آمیخته به بندگى غیرخداست و آن در صورتى است که انسان در کنار توجه به خدا، به غیرخداوند نیز توجه داشته باشد و نتواند محبت غیرخدا را از دل خارج سازد. وقتى انسان بنده خالص مى‏گردد و دلش زلال و پاک و عارى از حجاب و کدورت‏هاى دنیوى و علاقه‏هاى غیرالهى مى‏گردد که وجودش سراسر بندگى خدا گردد و براى غیر خدا شأنى قائل نباشد. زبان حالش این باشد که خدایا، مرا چنان‏که خود مى‏خواهى و دوست دارى قرار ده. آن‏سان که رفتار و اندیشه‏هایم و حالاتم چنان باشد که تو مى‏خواهى و کارى را جز براى رضاى تو انجام ندهم و هیچ چیز مرا از یاد و توجه به تو باز ندارد.

         خداوند درباره بندگان خالص خود که به غیر از بندگى خدا، براى خود و غیرخود شأنى نمى‏شناسند مى‏فرماید:

    «رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاء الزَّکَاةِ یَخَافُونَ یَوْما تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ» (نور: 37)؛ مردانى که نه تجارت و نه دادوستدى آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و دادن زکات بازنمى‏دارد و به خود مشغول نمى‏سازد و از روزى مى‏ترسند که دل‏ها و دیدگان در آن روز دگرگون [سرگشته و پریشان] شود.

         حضرت پس از درخواست رهایى از عذاب الهى و درخواست مقامات معنوى و توحید خالص، به ستایش خداوند و ذکر اسما و صفات وى مى‏پردازند و درخواست‏هاى دیگر از جمله درخواست‏هاى دنیوى خود را مطرح کرد مى‏فرمایند: «یا من کلّ هارب الیه یلتجى‏ء وکلّ طالبٍ ایاه یرتجى؛ یا خیر مرجوّ و یا اکرم مدعوٍّ، ویا من لایردّ سائله ولا یخیب امله؛ یا من بابه مفتوح لداعیه وحجابه مرفوع لراجیه! اسئلک بکرمک ان تمنّ على من عطائک بما تقرّ به عینى، ومن رجائک بما تطمئن به نفسى، ومن الیقین بما تهوّن به على مصیبات الدّنیا، وتجلو به عن بصیرتى غشوات العمى برحمتک یا ارحم الراحمین»؛ اى خدایى که هر کس از جایى فرار کند به او پناه مى‏آورد و هر کس هرچه بخواهد از او امید بخشش آن را دارد. اى بهترین کسى که به او امید مى‏توان داشت و اى کریم‏ترین کسى که از او مى‏توان درخواست کرد، و اى خدایى که درخواست‏کننده از خویش را رد نمى‏کند و از خویش مأیوس نمى‏گرداند و امیدوار به خویش را ناامید نمى‏گرداند. اى خدایى که همواره درگاهش به روى سائلان و خوانندگان او باز است و حجابش را از برابر امیدواران برداشته است. به پاس کرمت از تو درخواست مى‏کنم که بر من منت نهى و از عطا و بخششت که چشمم را روشن کند به من ببخشایى و از امیدت آن‏قدر مرا سرشار سازى که دلم بدان آرامش و اطمینان یابد و به من یقینى ببخشى که رنج و مصیبت‏هاى دنیا را بر من آسان سازد و بدان پرده‏هاى جهل و ظلمت را از برابر چشم بصیرتم بردارى، به رحمت بى‏پایانت، اى مهربان‏ترین مهربانان.

    عالى‏ترین درخواست‏هاى دنیوى مؤمن

    تداوم حیات و زندگى انسان در گرو تأمین نیازمندى‏هاى دنیوى اوست و انسان بدون بهره‏مندى از غذا، سلامتى، پوشاک و سایر نیازهاى مادى و نعمت‏هاى دنیوى خداوند فرصت زندگى، و مهم‏تر از آن، فرصت عمل به وظایف و تکالیف و حرکت در مسیر رضاى الهى را از دست مى‏دهد. با توجه به ضرورى و حیاتى بودن نیازهاى مادى و نعمت‏هاى دنیوى، حضرت از خداوند درخواست بخشش‏هایى را دارند که روشنى‏بخش چشم‏ودیدگان است.

         روشن است که در جمله «اسألک بکرمک أن تمن على من عطائک بما تقرّ به عینى»، حضرت از خداوند درخواست بخشش‏هاى عینى، دنیوى و خارج از وجود خویش را دارند و گرچه «عطایا» عام است و شامل امور معنوى، نظیر ایمان و محبت و نیز شامل امور مادى مى‏گردد، اما از اینکه درخواست در جمله فوق در مقابل درخواست‏هاى معنوى حضرت در جملات پیشین قرار گرفته، به دست مى‏آید که حضرت درخواست عطایاى عینى مادى، اما مهم و روشنى‏بخش چشمان را دارند. طبیعى است که نیازهاى مربوط به شکم، لباس، شهوت و نیازهایى از این قبیل که یکسان در اختیار مؤمن و کافر قرار مى‏گیرند، نمى‏توانند روشنى‏بخش چشم مؤمن باشند. خداوند تأمین این قبیل نیازمندى‏ها را براى همگان ضمانت کرده است. نعمتى روشنى‏بخش چشم مؤمن است که موجب تکامل او و کسب رضایت خداوند گردد و موجب شود که او بیشتر به بندگى خدا بپردازد و به بندگى خدا و عبودیت او همت گمارد.

         مؤمن به این حقیقت باور دارد که خداوند جهان را براى انسان آفریده است و انسان را خلق کرده که با رفتار اختیارى خود به کمالى دست یابد که هیچ موجودى جز او لایق دست‏یابى به آن کمال و رحمت خاصى که خداوند براى انسان اختصاص داده است نمى‏باشد. وى وقتى دید که خداوند اراده کرده که موجودى به نام انسان آفریده شود، که لایق رحمت خاص و کمال و تعالى است، وقتى چشمش روشن مى‏شود که خود را وسیله و مجراى تحقق اراده الهى و آفرینش فرزند صالحى بیابد که به وسیله او هدف از خلقت یعنى عبودیت خدا تأمین گردد. طبیعى است که تأمین این خواسته و برخوردار شدن از فرزند صالح، جز از طریق گزینش همسر صالح میسور نمى‏گردد. از این نظر داشتن همسر و فرزند صالح روشنى چشم انسان مؤمن است. بر این اساس، خداوند از قول بندگان صالح خود مى‏فرماید: «وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاما» (فرقان: 74)؛ و آنان که گویند: پروردگارا، از همسرانمان و فرزندانمان ما را روشنى چشم‏ها ببخش و ما را پیشواى پرهیزگاران گردان.

    اطمینان نفس و آرامش درونى اساسى‏ترین نیاز روانى

    حضرت پس از درخواست‏بخشش‏هاى‏عینى‏روشنى‏بخش چشمان، از خداوند مى‏خواهند که به ایشان آرامش درونى و اطمینان نفس عنایت کند. اطمینان نفس و مقام یقین که حضرت از خداوند درخواست کرده‏اند، از بخشش‏ها و نعمت‏هاى درونى و متعالى است که خداوند به بندگان موحد خود عنایت مى‏کند. از بدترین حالات روحى و روانى انسان، حالت وانهادگى و سرگردانى است که بر اثر آن انسان احساس مى‏کند که کسى او را دوست ندارد و برایش دل نمى‏سوزاند. احساس مى‏کند که همه، حتى پدر، مادر، فرزندان و خویشان او را وانهاده‏اند و به حال خود رها کرده‏اند. او را از یارى و کمک خویش محروم ساخته‏اند. او حتى از خداوند نیز ناامید مى‏گردد. وقتى این حالت سرخوردگى از دیگران تشدید گردید، در انسان حالت افسردگى شدید پدید مى‏آید که بر اثر آن حتى ممکن است دست به خودکشى بزند. شاید آیه 15 سوره «حج» ناظر به همین حالت باشد: «مَن کَانَ یَظُنُّ أَن لَّن یَنصُرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّمَاء ثُمَّ لِیَقْطَعْ فَلْیَنظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ مَا یَغِیظُ»؛ هرکه مى‏پندارد که خدا او را در این جهان و آن جهان هرگز یارى نخواهد کرد، باید ریسمانى به آسمان کشد [و خود را حلق‏آویز کند ]سپس [آن را ]ببرد، و آن‏گاه بنگرد که آیا این ترفند و نیرنگش خشم او را از میان مى‏برد؟

          بسیارى از مفسّران گفته‏اند که ضمیر در «لن ینصره اللّه» به رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله برمى‏گردد. چون مشرکان مکه مى‏پنداشتند دینى که وى آورده دروغین و نوظهور است و اساس محکمى ندارد. به همین دلیل، دعوتش منتشر نمى‏شود، نزد خدا هم منزلتى ندارد تا او را یارى کند. ولى وقتى آن حضرت به مدینه مهاجرت فرمود و خدا نصرتش داد و دینش عالم‏گیر شد و آوازه‏اش همه جا پیچید، این حادثه غیرمنتظره سخت ایشان را به خشم آورد. از این‏رو، در این آیه آنان را نکوهش مى‏کند و مى‏فرماید: یاور او خداست و چون یاور او خداست، خشم ایشان پایان نمى‏پذیرد ولو خود را خفه کنند.5

        ولى با توجه به آنکه از آغاز سوره تا آیه موردنظر نامى از رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله برده نشده، بعید است که ضمیر در «لن ینصره اللّه» به آن حضرت برگردد. احتمال قوى‏تر آن است که ضمیر به «من» و خود اشخاص برگردد.6 بر این اساس، منظور آیه این است که هر کس از خداوند ناامید گشته و گمان دارد که خداوند او را به خود وانهاده و در دنیا و آخرت یارى‏اش نمى‏کند، طبیعى است که حالت وانهادگى و افسردگى شدید در او پدید مى‏آید و از معاشرت با دیگران و ایفاى نقش مثبت در جامعه خوددارى مى‏ورزد و حالت بدبینى و خشم شدید او را فرامى‏گیرد. بى‏شک او نباید از خداوند ناامید گردد و باید باور داشته باشد که هیچ‏گاه خداوند او را به خود وانمى‏نهد. بنابراین، او باید حالت وانهادگى، افسردگى و خشم ناشى از آن حالت‏هاى نکوهیده روانى را از درون خویش بزداید و در پرتو امید به خداوند روحیه نشاط، آرامش و اطمینان را در خود زنده کند. در غیر این صورت، مى‏تواند براى فرونشاندن خشم خود، خویشتن را حلق‏آویز کند و بنگرد که آیا علاج آن خشم غیرمنطقى و بیهوده در این است که خود را نابود کند؟

         بدترین حالت براى انسان ناامید، ناامیدى از خداست که به دنبال آن انسان دچار حالت وانهادگى و افسردگى مى‏شود. در مقابل، حالت امید، بخصوص امید به خداوند، موجب سرزندگى و نشاط مى‏گردد. وقتى انسان به خداوند امید داشت و باور داشت که سروکارش با خداست و به قدرت و رحمت بى‏نهایت او متصل است و هر گرفتارى و مشکلى براى او پیش آید، خداوند آن را برطرف مى‏سازد، غم و اندوه از دلش زدوده مى‏گردد و از هیچ‏کس و هیچ‏چیز جز خدا هراس نخواهد داشت. از این‏رو، خداوند فرمود: «أَلا إِنَّ أَوْلِیَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ» (یونس: 62)؛ آگاه باشید که بر دوستان خدا نه بیمى است و نه اندوهگین مى‏شوند.

         ولایت، یعنى ارتباط و وابستگى به خدا و پذیرش تدبیر و حاکمیت مطلق خداوند بر وجود خویش. اولیاى خدا کسانى هستند که با خداوند ارتباط و اتصال واقعى دارند و خود را کاملاً وابسته به خداوند مى‏دانند و به او اتکال دارند. از این‏رو، از غیرخدانمى‏ترسند، چون‏باور دارند که همه قدرت‏ها در برابرقدرت‏لایزال‏الهى‏حقیروکوچک‏اند.

         امام خمینى قدس‏سره در اوایل نهضت و در ارتباط با حوادث سهمگینى که رخ مى‏داد، قسم مى‏خوردند که من هرگز نترسیدم، و وقتى در سال 42 ایشان را دستگیر کردند و به تهران بردند، مى‏فرمودند که اندکى ترس و نگرانى نداشتم، اما افسرى که در ماشین کنار من نشسته بود، از ترس مى‏لرزید! براى ما که بارها ترس را در زندگى خود تجربه کرده‏ایم، آن صلابت و روحیه مستحکم و عدم ترس از حوادث و اتفاقاتى که امکان داشت براى ایشان رخ دهد، شگفت‏انگیز و باورنکردنى است که چگونه کسى که در چنگ دشمن اسیر گشته و احتمال مى‏دهد که مورد شکنجه‏هاى سخت و طاقت‏فرسا قرار گیرد و حتى احتمال مى‏دهد که او را اعدام کنند، خم به ابرو نمى‏آورد و هیچ ترس و نگرانى از آنچه ممکن است رخ دهد ندارد! آن آرامش و اطمینان خاطر ناشى از توکل به خدا و امید به اوست. با وجود چنان امیدى که به حق نعمتى بزرگ به حساب مى‏آید، و با وجودى که انسان تسلیم خواست و مشیت خدا گشته و تنها اراده و مشیت الهى را مؤثر بر هستى مى‏داند، طبیعى است که توجه‏اى به ماسوى اللّه نداشته باشد و ترسى از غیرخدا به خود راه ندهد.

    نقش باورداشت نظام حکیمانه الهى در تحمل مصیبت‏ها و سختى‏ها

    بى‏شک زندگى انسان همراه با مصیبت‏ها، سختى‏ها و گرفتارى‏هاست و این مصیبت‏ها و سختى‏ها موجب مى‏گردد که انسان‏هاى عادى طاقت و تحمل از کف بدهند و بى‏تابى کنند و اضطراب و اندوه و غصه بر دلشان سایه افکند. خداوند درباره روحیه ناشکیبایى انسان مى‏فرماید: «إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعا إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعا وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعا» (معارج: 19ـ21)؛ همانا آدمى ناشکیبا آفریده شده، چون بدى [و رنجى ]به او رسد عجز و گلایه کند و چون خیرى به او رسد بخل ورزد.

         شاید تصور کنیم که انسان‏هاى مرفّه و کاخ‏نشین‏ها سختى، نگرانى و غم و غصه‏اى ندارند. اما واقعیت این است که ناراحتى‏ها، نگرانى‏ها و مشکلات روانى آنها به مراتب بیشتر از سایر افراد است. امروزه بیشترین داروهاى آرام‏بخش اعصاب و روان در کشور آمریکا مصرف مى‏گردد که مهد تمدن و سرمایه‏دارترین کشورهاى جهان به حساب مى‏آید. بیش از هر کشور دیگرى در آن کشور، بیمارستان‏ها و کلینیک‏هاى خاص بیماران روانى دایر گردیده است. این از آن جهت است که ناراحتى‏ها، نگرانى‏ها، افسردگى‏ها و مشکلات روانى و روحى مردم آن کشور بیش از مردم سایر کشورهاست. این ناراحتى‏ها و نگرانى‏ها وقتى از بین مى‏رود که ایمان به خدا در دل رسوخ یابد و انسان تسلیم مقدرات الهى گردد و یقین کند که همه امور در دایره قضا و قدر الهى و با اراده و مشیت حکیمانه خداوند انجام مى‏پذیرد؛ چنان‏که خداوند فرمود:

    «مَا أَصَابَ مِن مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی أَنفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتَابٍ مِن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ» (حدید: 22ـ23)؛ هیچ مصیبتى در زمین [چون تنگدستى و سختى و قحطى ]و نه در جان‏هایتان [چون بیمارى و اندوه ]نرسد، مگر پیش از آنکه آن را پدید آوریم در کتابى [نوشته شده ]است؛ این بر خدا آسان است؛ تا بر آنچه از دست شما رفت اندوه مخورید و بدانچه به شما داد شادمان نشوید، و خدا هیچ گردنکش خودستا را دوست ندارد.

         مؤمن به این حقیقت باور دارد که آنچه رخ مى‏دهد بى‏حساب و کتاب و بدون حکمت نیست. همه امور و حتى ناراحتى‏ها و مشکلاتى که براى افراد رخ مى‏دهد و نیز خوشى‏ها همه مقدّرات الهى و داراى حکمت مى‏باشند. بنابراین، اگر مصیبتى به او رسید، اندوهگین نمى‏شود و آن را از جانب خدا و ناشى از خواست حکیمانه معبود خویش مى‏داند. از این‏رو، تسلیم خواست خدا و راضى به قضا و قدر الهى مى‏گردد. همچنین اگر نعمتى به او رسید، سرمست نمى‏گردد؛ زیرا باور دارد که آن خیر و نعمت وسیله امتحان و آزمایش اوست و نباید به وسیله آن از دایره بندگى و اطاعت خداوند خارج گردد، بلکه باید از خیر و نعمتى که خداوند حکیم بدو عنایت کرده در راه خیر و کمال خویش بهره‏بردارى کند. وقتى چنین باورى بر سرحد کمال رسید، بر آن یقین اطلاق مى‏کنند. روایات فراوانى درباره حقیقت یقین و ویژگى‏هاى آن وارد شده است؛ از جمله امیرمؤمنان على علیه‏السلام مى‏فرمایند: «هیچ بنده‏اى مزه ایمان را نچشد، تا آنکه بداند آنچه به او رسیده، از او نمى‏گذشت و او را گریزى از آن نبود و آنچه از او گذشته است به او نمى‏رسید، و اینکه زیان‏بخش و سودرسان تنها خداوند عزوجل است.»7

         مؤمن رهیافته به مقام یقین باور دارد که خداوند قادر، حکیم و مهربان بر جهان حکومت مى‏کند و بخشش‏ها و عطایاى خویش را بر اساس مصلحت و استعداد افراد تقسیم مى‏کند و نیز بر اساس حکمت و مصلحت خویش افراد را با سختى‏ها و مصیبت‏ها مواجه مى‏گرداند. از این‏رو، اگر مصیبتى بر او وارد شود و چیزى را از دست بدهد ناراحت نمى‏شود؛ چون مى‏داند که مدبر عالم از روى حساب و حکمت چنان تقدیرى را براى او رقم زده است و آنچه رخ داده به صلاح اوست. ناراحتى و نگرانى او از آن است که نکند به جهت کوتاهى و گناهى که از او سرزده و یا به جهت آنکه حق کسى را ضایع ساخته، خداوند آن مصیبت و گرفتارى را براى او پدید آورده است. اگر کسى با مصیبتى مواجه گردید، مالى را از دست داد و خسارتى بر او وارد آمد، نباید بى‏تابى و ناشکیبایى کند، بلکه به وارسى رفتار خود بپردازد و اگر اشتباه و کوتاهى از او سرزده به جبران آن بپردازد و از خداوند طلب بخشش کند. اگر اشتباه و کوتاهى از او سرنزده، باور داشته باشد که خداوند به وسیله آنچه بر او وارد آمده، او را امتحان و آزمایش کرده است. پس بکوشد که سربلند از آزمایش الهى خارج شود و ناشکیبایى نکند و راضى به خواست خدا گردد.

    هدایت و رستگارى مؤمن در پرتو نور یقین

    دل مرکز احساسات، عواطف و ادراک است، و بیم و امید به دل مربوط مى‏گردند. از منظر فرهنگ قرآنى، علاوه بر چشم ظاهرى، دل انسان نیز چشم دارد که از آن به «چشم بصیرت» تعبیر مى‏شود. گاهى روى چشم دل حجاب‏ها و پرده‏هایى مى‏افتد و در نتیجه کور مى‏گردد و آن در صورتى است که انسان به غفلت و فراموشى حق مبتلا گردیده باشد. حضرت با توجه به این فرهنگ قرآنى، از خداوند درخواست مى‏کند که به ایشان یقینى عطا کند که پرده‏هاى جهل و ظلمت را از برابر چشم دل بردارد. خداوند ضمن توصیه و سفارش به گردش در زمین و تفکر در مخلوقات الهى و تأثیر آن در گسترش بصیرت انسان و وقوف بر حقایق و زیبایى‏هاى هستى، به کور گشتن چشم دل و چشم بصیرت انسان اشاره مى‏کند و مى‏فرماید: «أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ» (حج: 46)؛ آیا در زمین به گردش و تماشا نرفتند تا دل‏هایى داشته باشند که با آن دریابند یا گوش‏هایى که با آن بشنوند؟ زیرا چشم‏ها[ى سر ]نابینا نیست،بلکه[چشمِ]دل‏هایى‏که‏درسینه‏هاست‏کورونابیناست.

         در جاى دیگر درباره کورگشتن چشم بصیرت کافران و غافلان از خدا مى‏فرماید:«إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِیمٌ» (بقره: 6ـ7)؛ همانا کسانى که کافر شدند برایشان یکسان است که بیمشان دهى و یا بیمشان ندهى، ایمان نمى‏آورند. خداوند بر دل‏هاشان و بر گوش‏هاشان مهر نهاده و بر دیدگانشان پرده‏اى است و آنان را عذابى است بزرگ.

         در برخى از آیات قرآن روى برتافتن و اعراض از ذکر و یاد خدا عامل کورى چشم دل و قرین گشتن با شیطان معرفى شده است. خداوند مى‏فرماید: «وَمَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَانا فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ»(زخرف: 36)؛ و هرکه از یاد خداى رحمان روى برتابد [یا چشم بپوشد و بگردد ]شیطانى براى او برگماریم که او را دمساز و همنشین باشد.

         در جاى دیگر مى‏فرماید: «وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَى وَقَدْ کُنتُ بَصِیرا قَالَ کَذَلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذَلِکَ الْیَوْمَ تُنسَى»(طه: 124ـ126)؛ و هر کس از یاد من روى بگرداند، پس زندگى تنگ و سخت خواهد داشت و روز رستاخیز او را نابینا محشور مى‏کنیم. مى‏گوید: پروردگارا، چرا مرا نابینا محشور کردى با آنکه بینا بودم؟ مى‏فرماید: همان‏طور که نشانه‏هاى ما بر تو آمد و آن را به فراموشى سپردى، امروز همان‏گونه فراموش مى‏شوى.

         وقتى انسان از یاد خدا و دستورات الهى غافل گشت و به مرور غفلت در دل او ریشه دواند و دیرپاى گشت، به مرحله‏اى مى‏رسد که منافذ هدایت و نور به روى دلش بسته مى‏شود و نه فقط اعتنایى به یاد خدا و قیامت ندارد، بلکه کاملاً از آنها اعراض مى‏کند و روى برمى‏گرداند، به گونه‏اى که اگر پیش او از خدا، قیامت و مرگ سخن گفته شود ناراحت مى‏گردد. وقتى از دنیا سخن به میان مى‏آید و مى‏شنود که فلان کالا ارزان شده و یا زمین و کالایش گران شده و در صورت فروش آن و خرید و انباشت چیزى که ارزان گشته بر ثروتش افزوده مى‏شود، خوشحال مى‏گردد و همواره در تکاپوى استفاده بیشتر از امکانات دنیوى و کام‏جویى از لذت‏هاى دنیوى است و پیوسته از دنیا سخن مى‏گوید. بدین‏وسیله، سرور و نشاط مى‏یابد. اما وقتى از شب اول قبر، نکیر و منکر، عذاب الهى، قیامت و حتى از خداوندسخنى‏مى‏شنود،ناراحت‏مى‏گرددوچهره‏درهم‏مى‏کشد: «وَإِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُکِرَ الَّذِینَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ» (زمر: 45)؛ و چون خداوند به یگانگى یاد شود دل‏هاى کسانى که به آن جهان ایمان ندارند برَمد، و چون آنان که جز او هستند [معبودهایشان ]یاد شوند ناگاه شادمان گردند.

         گرچه سرسپردگان به دنیا و روى‏برتافتگان از خدا و معنویت چنان مى‏نمایانند که در رفاه و آسایش به سر مى‏برند و دیگران نیز خیال مى‏کنند که آنان شادمان و سرخوش از لذت‏ها و کام‏جویى از دنیا هستند، اما حقیقت آن است که اعراض از یاد خدا و گسستن از مبدأ فیض و هستى، زندگى سخت و غیرقابل تحملى را براى آنان رقم زده و آنان در تنگناى بى‏هویتى و بى‏کسى و به خودوانهادگى به سر مى‏برند و وسیله‏اى براى آرامش حقیقى خود نمى‏یابند. در آخرت نیز کر و کور محشور مى‏شوند و چنان‏که آنان در دنیا خدا را فراموش کردند، در آن سرا نیز خداوند آنان را فراموش مى‏کند و بهره‏اى از نعمت‏ها و عطایاى بى‏شمار و بى‏نهایت بهشتى خویش به آنان نمى‏رساند و پیوسته با لهیب آتش قهر خویش جسم و جانشان را مى‏آزارد.


    • ··· پی نوشت
      * این مقاله، قلمى شده درس اخلاق استاد علّامه مصباح در دفتر مقام معظّم رهبرى در قم مى‏ باشد.
      1ـ مناجاة الراجین.
      2ـ شیخ عباس قمى، مفاتیح‏الجنان، اعمال شب قدر.
      3ـ عبدعلى جمعه عروسى حویزى، تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 252ـ253، ح 247، 248 و 250.
      4ـ شیخ عباس قمى، همان، دعاى عرفه.
      5ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ترجمه سید محمّدباقر موسوى همدانى، ج 14، ص 523.
      6ـ این احتمال از سوى برخى از مفسّران نیز مطرح گردیده است ر.ک: ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیرنمونه، ج14، ص 41.
      7ـ محمّدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 58، ح 7.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1389) خواسته ‏هاى متعالى اولیاى خدا. فصلنامه معرفت، 19(12)، 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی."خواسته ‏هاى متعالى اولیاى خدا". فصلنامه معرفت، 19، 12، 1389، 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1389) 'خواسته ‏هاى متعالى اولیاى خدا'، فصلنامه معرفت، 19(12), pp. 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی. خواسته ‏هاى متعالى اولیاى خدا. معرفت، 19, 1389؛ 19(12): 5-