كاركردها و فنون مدارا در زندگى اجتماعى
معرفت سال بيستم ـ شماره 160 ـ فروردين 1390، 97ـ112
على حسينزاده*
چكيده
اين تحقيق به بررسى معناى مدارا، شرايط لازم تحقق و موانع آن، نمونهها و شيوههاى مدارا نسبت به ديگران مىپردازد. اهميت مدارا و نقش آن در سلامت زندگى بسيار مهم است. هدف پژوهش، تبيين جايگاه مدارا، و حدّ و مرز آن و افزايش كاركردهاى مثبت و كاهش آسيبهاى احتمالى آن است. اين مهم ما را در يافتن يكى از بهترين راهكارها براى ثبات و پايدارى در زندگى، آرامش و نشاط اعضاى خانواده، تأمين مطالبات اعضا، رفع نيازمندىها و وصول به سعادت و خوشبختى كمك مىكند.
روش تحقيق، تحليلى ـ توصيفى است كه بر دادههاى دينى و روانشناختى مبتنى است. يافتههاى اصلى اين تحقيق خير و بركت، امنيت، بهرهمندى، خوشبختى، محبت، كينهزدايى، افزايش روزى، و موفقيت و پايدارى در زندگى به عنوان پيامدهاى مثبت مداراست. رفتارهايى همچون مرموزسازى، تبرئه، شوخى، رفتار نظير به نظير، تغيير مرتبه دوم، رفع تعارض، تمركز بر نقاط قوت، ايفاى نقش مقابل و خود آرامسازى نمونههايى از مهارتهاى موجود براى دستيابى به مدارا به شمار مىروند.
كليدواژهها: مدارا، رضايتمندى، آرامش، موفقيت، تغافل، سعه صدر.
مقدّمه
از ويژگىهايى كه در تحقق سازگارى و آرامش زندگى نقش بسزايى دارد و كمتر عاملى را مىتوان يافت كه در اين حد بتواند در ايجاد و تثبيت آن نقش ايفا كند، «مدارا» است.
اساسا بدون رفق و مدارا نمىتوان از زندگى بهره برد و زندگى بدون بهرهمندى تنها از شكل برخوردار، و فاقد روح و معناست. كمال و تماميت كار در تركيبى از شكل و معناى زندگى است. پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله در حديثى مىفرمايد: «سه چيز است كه اگر در كسى نباشد كار او كامل نيست: تقوايى كه او را از معصيت خدا باز دارد، حالتى كه به وسيله آن با مردم مدارا كند و بردبارىاى كه به وسيله آن نادانى نادان را برطرف سازد.»1
اين ويژگى براى عموم مردم، بخصوص براى كسانى كه در سِمَت مديريت و تربيت جوامع كلان و غيركلان انجام وظيفه مىكنند، ضرورى و حياتى است. پيامبر گرامى صلىاللهعليهوآلهمىفرمايد: «اَمَرَنى ربّى بمداراة الناس كما اَمرنى باداء الفرائض»؛2 خداى من مرا به مداراى با مردم فرمان داد، همانگونه كه مرا به انجام واجبات دستور داد. اين پيام به قدرى مهم بود كه جبرئيل امين خدمت پيامبر رسيد و گفت: «يا محمّد ربّك يقرئك السلام و يقول لك دارِ خَلقى»؛3 اى محّمد، خداى تو به تو سلام مىرساند و پيامش به تو اين است كه با خلق من مدارا كن. طبيعى است كه از باب الگوپذيرى ما بايد به حضرت تأسى كنيم؛ چراكه قرآن مىفرمايد: «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»(احزاب: 21)؛ به تحقيق كه براى شما در رسول خدا صلىاللهعليهوآله الگوى زيبايى است. اين فرمان نه تنها درباره پيامبر گرامى، بلكه براى موساى كليم نيز بوده است. در حقيقت، همه انبيا در انجام وظيفه رسالت راهى جز مداراى با مردم نداشتند. امام باقر عليهالسلام مىفرمايد: در مناجات ميان خدا و موسى عليهالسلامدر تورات آمده است: «يا
موسى، اُكتُم مكتومَ سِرّى فى سريرتك و اَظِهر فى علانيتك المداراة عنّى لعدوّى و عدوّك من خلقى»؛4 اى موسى، مسائل سرّى را در درون وجود خود حفظ كن و در ظاهر با دشمنان من و دشمنان خودت از ميان مردم مدارا كن. اين اصل از مهمترين اصول سياسى در مديريت، رهبرى و تربيت مردم است.
در نهاد خانواده، اجراى اين اصل از قوانين بسيار فراگير است. به طور كلّى، در برخورد با حالات درونى همسر و موقعيتهاى بيرونى زندگى بايد مدارا كرد. يكى از اصحاب اميرالمؤمنين عليهالسلامنزد آن حضرت شكايتى را از همسران خود مطرح كرد. حضرت پس از پذيرش نواقصى كه در ميان آنان وجود دارد، به او توصيه فرمودند: «فداروهنّ على كلّ حال»؛5 در تمام حالات با همسران مدارا كنيد.
در زمينه مدارا كتابهاى فراوانى به رشته تحرير درآمده كه براى نمونه مىتوان به كتاب مدارا با مخالفان در قرآن و سيره نبوى و مدارا و مديريت اشاره كرد. همچنين مقالاتى از قبيل «مرزهاى مدارا و شدت عمل در حكومت اميرمؤمنان عليهالسلام»، «مدارا با مخالفان در سنت و سيره پيشوايان معصوم عليهمالسلام» و «انحرافات اجتماعى، مدارا يا مداوا» در اين زمينه وجود دارد.
آنچه اين تحقيق را از ساير تحقيقات متمايز مىسازد، تمركز بر پيامدها و مهارتهاى ضرورى براى كارآمدى مداراست.
سؤال اصلى نوشتار حاضر عبارت است از: مدارا چه پيامدهايى دارد و با بهرهگيرى از چه مهارتى مىتوان به كارآمدى مدارا اطمينان پيدا كرد؟ سؤالهاى فرعى مقاله عبارتند از: 1. جايگاه مدارا كجاست؟ 2. حد و مرز مدارا كدام است؟ چگونه مىتوان با آسيبهاى آن مقابله كرد؟
تعريف مدارا
«مدارا» عبارت است از نرم برخورد كردن با ديگران، به آنها جا دادن و در حق آنان خشونت روا نداشتن.6 مدارا در پيدايش سه زاويه خوشاخلاقى، يعنى نرم برخورد كردن، همدمى نيكو و تحمل كردن ديگران به گونهاى كه از انسان فرار نكنند، نقش فراوانى دارد.7 اين ويژگى در زندگى اجتماعى به طور عام و در نهاد خانواده به طور خاص از اهميت ويژهاى برخوردار است. البته از اين نكته نبايد غافل شد كه ميان مدارا به عنوان يك روش مثبت در زندگى اجتماعى با آنچه امروزه به عنوان تساهل و تسامح مطرح و تبليغ مىشود، تفاوت اساسى وجود دارد؛ زيرا در مدارا، اصول و مبانى ثابت است و در آن كمترين اغماضى صورت نمىگيرد، در حالى كه تساهل و تسامح دائره وسيعى دارد و اصول و مبانى را نيز شامل مىشود و چه بسا افرادى براى برخوردارى از مزاياى مادى و دنيايى از اصول خود نيز كوتاه مىآيند.
اهميت مدارا
رفق و مدارا هم به لحاظ معنوى و هم به لحاظ بهرههاى مادى در معاشرت اجتماعى، از جايگاه بالايى برخوردار است. پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهمىفرمايد: «مداراة الناس نصف الايمان و الرفق بهم نصف العيش»؛8 مدارا با مردم نيمى از ايمان و نرم خويى با آنان نيمى از زندگى است.
دو مقوله مدارا و رفق بسيار به هم نزديك هستند و نمىتوان از جهت رفتارى، اين دو را از يكديگر جدا كرد. مدارا به معناى بىتفاوتى نسبت به عقايد مخالفان نيست.9 تعبير برخى اين است كه در حقيقت، مدارا با اعتقادات نيست، بلكه مدارا با اعتقادورزان است.10 در صدر اسلام، سعه صدر و مدارا باعث شد اهل كتاب با مسلمانان در قلمرو اسلام تعاون داشته باشند.11 هر كس مىخواهد خداوند با او مدارا كند، بايد با مردم مدارا كند. در آيين اسلام چيزى نيست كه نتوان از عقاب آن خلاص شد، و از اين حيث، هيچكس را در ترك آمادگى براى قيامت عذرى نيست.12 پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله براى رفع تنش ميان جبهه اسلام و كفر در حديبيه فرمودند: اگر امروز قريش از من چيزى بخواهد كه موجب تحكيم روابط خويشاوندى شود من آن را خواهم داد و راه مسالمت را پيش خواهم گرفت.13
پيامدهاى مدارا
1. خير و بركت
تأثير رفق و مدارا در يُمن و بركت زندگى به حدّى زياد است كه در روايتى پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله رفق را مجسمه بركت و خشونت را مجسمه شومى معرفى كرده و فرمودهاند: «الرّفق يمنٌ و الخُرق شؤم»؛14 رفق و مدارا بركت، و خشونتْ بىبركتى و شومى است.
مدار و معيار براى خير و محروميت از آن را بايد در مدارا جستوجو كرد. افزايش در بعد كمّى و بركت در بُعد كيفى به مدارا وابسته است. پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهمىفرمايد: «انّ فى الرّفق الزّيادة و البركة و مَنْ يحرَمِ الرّفق يحرم الخير»؛15 به درستى كه در رفق و مدارا افزايش و بركت است و كسى كه از رفق محروم باشد از خير محروم است.
نه تنها مدارا معيارى است براى تشخيص خير از شرّ، بلكه هر كارى زمانى كه چتر مدارا بر آن سايه افكند، زينت پيدا مىكند و كار خوب اگر تاج مدارا از سر آن برداشته شود زشت مىشود. پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهمىفرمايند: «انّ الرّفق لم يوضَع على شىءٍ الّا زانه و لا نُزِعَ من شىء الّا شانه»؛16 رفق بر كارى نهاده نشد، مگر اينكه آن را زينت داد و از هيچ چيز كنده نشد، مگر اينكه آن را زشت ساخت.
در كنار زشتىها با مدارا بايد زيبايى توليد كرد. بنابراين، براى دريافت خيرات، جدايى از شرور، پيدا كردن زينت و دورى از زشتى در زندگى، يكى از بهترين راهها مداراست؛ چراكه در زندگى نوع مردم، سازگارى بر اساس ويژگىهاى همخوان همسران حاصل نيست، بلكه بايد آن را تحصيل كرد. كمتر اتفاق مىافتد زن و شوهر به لحاظ ويژگىهاى شخصيتى و ظاهرى به گونهاى دلخواه يكديگر باشند كه به طور طبيعى سازگارى ميان آنان حاصل باشد. نوعا بايد به سمت سازگارى حركت كنند؛ يعنى از طريق مدارا و امثال آن خود را به سمت سازگارى سوق دهند و آن را تحصيل نمايند.
2. بهرهمندى و خوشبختى
يكى از پيامدهاى مدارا اين است كه به وسيله آن مىتوان از زواياى مثبت زندگى بهرهمند شد. كسى كه مدارا نمىكند، نه تنها نسبت به آنچه دلخواه اوست و در زندگى مفقود است، محروم مىباشد، بلكه از آنچه هست نيز نمىتواند بهره بگيرد؛ ولى كسى كه مدارا مىكند دستكم از اين نيمه موجود بهرهمند مىشود. امام كاظم عليهالسلاممىفرمايد: «الرفق نصف العيش»؛17 رفق و مدارا نيمى از زندگى است.
كسى كه مدارا مىكند اگر زندگى كامل ندارد، دستكم بخشى از آن او را بهرهمند مىسازد. پس با مدارا مىتوان از نيمى از زندگى بهرهمند شد. اميرمؤمنان على عليهالسلاممىفرمايد: «الرفق مفتاح النجاح»؛18 رفق و مدارا كليد خوشبختى است.
آن حضرت همچنين مىفرمايد: «من استعمل الرفق غنم»؛19 كسى كه رفق و مدارا پيشه سازد، سود مىبرد.
پس كسى كه در زندگى مدارا پيشه كند خوشبخت و از زندگى رضايتمند خواهد بود.
بعضى فكر مىكنند با مدارا كردن در حقيقت، نيمى از زندگى خود را از دست مىدهند و عاقلانه نيست انسان با اين نقص كنار بيايد، بلكه بايد راهى پيدا كند تا از همه ظرفيت زندگى بهره بگيرد. واقعيت اين است كه هيچ كس از افراد عادى بشر نمىتواند مطمئن باشد وضعيت جديدى كه براى خود انتخاب مىكند، حتما بهتر از وضعيتى است كه در آن قرار دارد. با تصورات خيالى كه نمىتوان تصميم گرفت. وانگهى، همه كمالات و پيشرفتها كه در محاسبات عقل بشرى جا نمىگيرد. چه بسا كمال شما در اين باشد كه با بسيارى از خواستههاى خود مقابله كنيد نه اينكه به آنها برسيد. آيا مىتوان گفت: هر كس دارايى بيشترى دارد خوشبختتر است؟ اگر از خدا دارايى مىخواهيم، ابتدا ظرفيت داشتن آن را از خدا طلب نماييم. اگر ظرفيت نداشته باشيم و خدا آن را به ما نداده باشد بدانيم دارايى ما عين فقر است و از دارايى سرابى بيش نيست. ما بايد از يكسو به وظايف خود عمل نماييم و از سوى ديگر، به دانايان وحى الهى تمسك كنيم تا آنچه را كه از پيامدش مطلع نيستيم، از طريق آنان آگاه گرديم. پس به سخن معصومان عليهمالسلامتكيه مىكنيم تا حتما خوشبخت شويم.
3. امنيت
زندگى اجتماعى به گونهاى است كه هيچ كس نمىتواند به بازتاب رفتارهاى ديگران نينديشد و كاملاً خواستههاى خود را در نظر بگيرد. در اين عالم، از منافعى كه ديگران ايجاد مىكنند، همه بهرهمند مىشوند. هر كس در اين فضا قرار گيرد مشمول اين منافع است. همانگونه كه اگر ديگران مرتكب زشتى شوند پيامد رفتارشان تنها دامنگير خودشان نخواهد شد. از سوى ديگر، ما مىتوانيم نه به طور عام، بلكه به طور خاص براى ديگران سود يا ضرر ايجاد كنيم. در چنين مواردى، ضرورت مدارا براى برخوردارى از سود و ايمن بودن از ضرر، چشمگيرتر است. اميرمؤمنان على عليهالسلام مىفرمايد: «مَنْ دَارىَ الناس اَمن مكرَهم»؛20 كسى كه با مردم مدارا كند از مكر آنان در امان مىماند.
همه شيرينى زندگى در سايه امنيت معنا پيدا مىكند و كسى كه مىخواهد ايمن باشد بايد مدارا سرلوحه زندگى او قرار گيرد، وگرنه زندگى با ناپسندىهايش به او رو خواهد كرد. امام جواد عليهالسلاممىفرمايد: «من هجر المداراة قاربه المكروه»؛21 كسى كه مدارا را كنار بگذارد ناخوشىها به او نزديك مىشود.
پس براى فرار از ناخوشى و برخوردارى از امنيت كه عامل بسيار مهمى در سازگارى است، لباس مدارا ضرورى است.
4. محبت، مسالمت و كينهزدايى
بهترين الگوى رفاقت خداست و نمونه رفق او از بين رفتن كينههاست. امام صادق عليهالسلام مىفرمايد: «انّ الله تبارك و تعالى رفيق يحبّ الرّفق فِمن رفقه بعباده تسليله اضغانهم»؛22 به درستى كه خداوند متعال رفيق است و رفق را دوست دارد. از نمونههاى رفق او نسبت به بندگانش اين است كه كينههاى ميان آنان را از بين مىبرد.
بىشك، چنانچه بندگانش از اين رفق برخوردار باشند خداوندى كه الگوى رفاقت است، نمونه رفق خود را در حق آنان روا خواهد داشت. اميرمؤمنان على عليهالسلاممىفرمايد: «الرّفق يؤدّى الى السّلم»؛23 رفق و مدارا به زندگى مسالمتآميز منتهى مىشود.
هيچ كس به زندگى پرتنش و پراضطراب علاقهمند نيست. همه به دنبال انواع آرامش در زندگى هستند و اين خواسته از طريق مدارا حاصل مىشود. حضرت على عليهالسلاممىفرمايد: «ما استجلب المحبّة بمثل السخاء و الرفق و حسن الخلق»؛24 چيزى به اندازه سخاوت، مدارا و خوشاخلاقى محبت به وجود نمىآورد. پس مدارا نقش مهمى در جلب محبت دارد.
در زندگى، بسيارى از كارها در نهايت سختى انجام مىگيرد. آنچه مهم است احساس ما نسبت به كيفيت انجام كارهاست. گاهى يك كار براى كسى با نهايت مشقّت و سختى انجام مىگيرد و براى ديگرى همين كار اين احساس تند را به همراه ندارد. مدارا عاملى است كه كارها را تسهيل و آسان مىكند. اميرمؤمنان على عليهالسلاممىفرمايد: «الرفق يسير الصّعاب و يسهّل شديد الاسباب»؛25 رفق سختىها را آسان مىكند و اسباب و عوامل دور دست را تسهيل مىكند.
با مدارا سختىها آسان احساس مىشود و عامل اين احساس مداراست.26 حضرت امير عليهالسلام مىفرمايد: «كم من صعبٍ تُسهل بالرفق»؛27 چه بسيار سختىهايى كه با رفق و مدارا آسان مىشود.
مشكلاتى كه در زندگى براى انسان پديد مىآيد، بيش از اينكه به واقعيت بيرونى يك متغير مربوط باشد، به نوع نگاه ما و نظام فكرى ما نسبت به آن مربوط است. دو نفر مىتوانند در يك موقعيت خاصى قرار گيرند، در حالى كه يكى به شدّت از آن موقعيت احساس رضايتمندى، و ديگرى احساس نفرت داشته باشند. پس احساس ماست كه در سختى و آسانى يك كار نقش اساسى دارد. با مدارا مىتوان احساس راحتى كرد و از سختىها فاصله گرفت.
6. موفقيت و پايدارى
هر كس از زندگى هدفى را دنبال مىكند كه رسيدن به آن هدف نشانه موفقيت اوست و با اين توفيق، او خود را در رفاه و كمال مىبيند. اين نتيجه در سايه مدارا حاصل مىشود. حضرت على عليهالسلام مىفرمايد: «ارفق توفق»؛28 مدارا كن، موفق مىشوى.
آن حضرت در بيانى ديگر مىفرمايد: «بالرفق تدرك المقاصد»؛29 با رفق و مدارا نتايج كسب مىشود.
بىشك، يكى از خواستههاى زن و شوهر در زندگى مشترك بقا و پايدارى زندگى است. آنها به دنبال يافتن تضمينى براى ثبات زندگى هستند تا نگران تغيير منفى زندگى نباشند. با رفق و مدارا مىتوان به اين مقصود دست يافت. حضرت على عليهالسلام در اينباره مىفرمايد: «بالرفق تدوم الصحبة»؛30 با رفق و مدارا همدمى و همراهى در زندگى مشترك پايدار مىماند. پس براى رسيدن به يك زندگى بادوام و پايدار رفق و مدارا ضرورى است.
7. رزق و روزى
از نعمتهايى كه خانوادهها به شدّت طالب آن هستند، افزايش روزى است. اميرمؤمنان عليهالسلام مىفرمايد: «من استعمل الرفق استدر الرزق»؛31 كسى كه رفق و مدارا به كار گيرد، روزى فراوان پيدا مىكند.
فروشندهاى كه با مشتريان خود مدارا مىكند، از مشترى و بالطبع روزى بيشترى برخوردار است. همچنين همسرى كه مدارا پيشه مىكند، شريك زندگى خود را از مخالفت ورزيدن باز مىدارد و زمينه انس در او ايجاد مىكند. وقتى انسايجادشدموافقتوراحتىبهوجودمىآيد.
در اينجا چند سؤال مطرح است كه بجاست پاسخى هرچند كوتاه براى آنها ارائه شود: جايگاه مدارا كجاست؟ حدّ و مرز مدارا چيست؟ و چگونه مىتوان با آسيبهايى نظير تمرّد و نافرمانى، گستاخى، و بىپروايى فرد مقابل كه گاهى به عنوان پيامدهاى مدارا مطرح است، مقابله كرد؟
جايگاه مدارا
انسان در زندگى فردى و اجتماعى وظايف و تكاليفى دارد كه بايد آنها را انجام دهد و چنانچه در انجام آنها كوتاهى كند مقصّر و مسئول است. در اصل انجام وظايف چيزى به نام مدارا وجود ندارد. البته در راه كارها و كيفيت انجام وظيفه، مدارا يك اصل انكارناپذير است كه براى رسيدن به هدف، رعايت آن امرى حتمى و ضرورى است. به تعبير ديگر، جايى نوبت به مدارا مىرسد كه ابتدا وظيفه اوّلى خود را انجام داده باشيم، درصدد دعوت به خير، موعظه، امر به معروف، نهى از منكر و... برآمده باشيم و در صورتى كه سطح دلخواه از انجام كار خير عملى نشد، دستكم براى تحقق سطوح پايينتر به مدارا رو بياوريم. معناى مدارا اين نيست كه وقتى از كسى تخلّفى مىبينيم، او را دعوت به خير نكنيم، موعظه ننماييم، امر به معروف و نهى از منكر نكنيم و نام آن را مدارا بگذاريم. اين معناى مدارا نيست، بلكه نوعى بىتفاوتى و بىمبالاتى نسبت به امور دينى است. نمىتوان فرار از مسئوليت را مدارا ناميد. سستى، بىاراده بودن و تزلزل افراد را بايد از مجموعه نمونههاى مدارا خارج دانست.
خداوند متعال در آيه 34 سوره مباركه «نساء» درباره زنانى كه بيم سركشى و نافرمانى در آنان وجود دارد، فرموده است: آنان را موعظه كنيد. اگر موعظه كارگر نيفتاد، در بسترشان به نوعى نگرانى خود را به آنها نشان دهيد. چنانچه اين نيز تأثير نداشت، با نوعى تنبيه كه نشانه ناراحتى كسىاستكهبهشدّتدلسوزوعاشقاوست،همچون مادرى كه فرزند خود را متنبّه مىكند، او را تنبّه دهيد.
اين دستور خداوند متعال است به مردانى كه با چنين زنانى روبهرو هستند. پس نمىتوان به بهانه مدارا از انجام تكليف سرپيچى كرد. البته در صورتى كه انجام هيچيك از وظايف، رفتار او را تغيير ندهد، حال اين سؤال مطرح مىشود كه آيا به رفتار شديدترى نياز است، بايد در خانه حبس و زندانى شود، طلاق او در دستور كار قرار گيرد يا اينكه از همه اينها صرفنظر شود و به مدارا رو آورده شود تا انشاءاللّه به مرور زمان رفتارهاى او تعديل شود؟ كداميك مطلوب است؟ اينجاست كه مدارا در دستور كار قرار مىگيرد.
به ديگر سخن، ارتكاب كار خلاف مصداق و نمونه مدارا نيست. مرد يا زن هيچ كدام حق ندارند تحت عنوان مدارا با همسر به كار خلاف رو آورند. مردى كه براى ـ به اصطلاح ـ حفظ زندگى از وظيفه خود دورى مىكند يا زنى كه براى حفظ جايگاه خود نزد همسر به كار خلافى كه دلخواه اوست با عنوان مدارا با شوهر بدان رو مىآورد، در حقيقت، جايگاه مدارا را درست تشخيص نداده است. هرگز نمىتوان با سوژه قرار دادن مدارا به نافرمانى حق پرداخت. همرنگى با جماعت، پايبندى به بعضى از سنّتها و حفظ موقعيت به هر قيمت، نمىتواند نمونهاى از مدارا باشد. كارى كه از ناحيه شارع مقدس مجوّزى براى انجام آن صادر نشده است، به بهانه مدارا مجوّز پيدا نمىكند.
حدّ و مرز مدارا
بىشك، زندگى بايد با تدبير همراه باشد. مدير خانواده چنانچه از تدبير برخوردار نباشد مشكلات فراوانى در زندگىاش ايجاد مىشود. مدّبر كسى است كه به همه راهها بينديشد و راهى كه بيشترين خير و كمترين ضرر را دارد، برگزيند.
انديشه در متون دينى چنين نتيجه مىدهد كه افراد جامعه بايد با يكديگر مدارا كنند و آن را يك اصل فراگير در زندگى به حساب آورند. البته به ندرت مواردى يافت مىشود كه اسلام مدارا را به دليل عوارضى، شايسته نمىداند. از جمله، آنجا كه مدارا مرد را به وادى بىغيرتى كشاند و او را نسبت به انجام كار زشت همسر بىتفاوت كند. در چنين جايى مدارا مطلوب نيست. بايد چارهاى انديشيد تا از ننگ بىغيرتى خارج شد. در روايتى رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهمىفرمايد: «بوى بهشت از مسير پانصد سال احساس مىشود، اما دو كس آن را استشمام نمىكنند: يكى عاقّ والدين و ديگرى ديوث. سؤال شد: اى رسول خدا، ديوث كيست؟ حضرت فرمودند: مردى كه همسرش زنا دهد و او مطلّع باشد.»32
در اينجا مدارا كردن سزاوار نيست و سزاوار است كه اگر زن از كار خلاف خود دست نمىكشد، مرد از او جدا شود. به همين دليل، حضرت رسول صلىاللهعليهوآلهدر روايت ديگرى فرمودند: «جبرئيل درباره زن آنقدر توصيه كرد كه من احساس كردم جز در جايى كه زن فاحشه آشكارى انجام دهد، طلاق او شايسته نيست. بنابراين، در صورتى كه مدارا مرد را به بىغيرتى بكشاند جايز نيست.»33
همچنين اگر مدارا باعث شود فضاى گناه فراگير شود و مداراكننده را نيز دربر گيرد، اينجا نيز به دليل وظيفهاى كه انسان در مقابله با گناه دارد، نمىتواند مدارا كند تا گناه دامن او را نيز بگيرد. براى مثال، جايى كه فردى بر اثر تسامح همسر، وسايل گناهى را خريدارى كند و در منزل محفل گناه راه بيندازد و افراد خانواده به دليل اينكه آنجا مسكن آنهاست در معرض گناه قرار بگيرند، جاى مدارا نيست. پس به طور كلى و در موارد عام زندگى، هر جا مدارا باعث ارتكاب گناه مداراكننده شود مدارا مطلوب نيست.
مقابله با آسيبها
به طور طبيعى، مدارا مىتواند زمينه افزايش رفتار خلاف متخلّف را فراهم كند و فراوانى آن را به دنبال داشته باشد. براى مقابله با اين آسيب، تدبير و آشنايى با روانشناسى مفيد است. مدارا در برابر رفتار نامناسب راهكارى است كه از يكسو مىخواهد به زندگى آرامش بخشد و از سوى ديگر، در درازمدت زمينه رفتار مثبت را فراهم سازد. بنابراين، براى رسيدن به اين اهداف تدبير لازم است. چنانچه در برابر رفتار منفى واكنشى نشان ندهيم و درصدد تهيه مقدمات تحقق رفتار مثبت و ترك رفتار منفى نيز برنياييم، ديگران به غلط، ما را خودى تلقّى خواهند كرد و نه تنها به خلافكارى خود ادامه مىدهند، بلكه ما را نيز از مخالفان ديروز و موافقان امروز به حساب مىآورند. پس ضمن اينكه مدارا مىكنيم، ديگران بايد همواره از رفتار ما در برابر كار خلافشان نگران باشند، از خاطرى امن برخوردار نباشند و از اينكه شايد رفتار امروز ما كاسه صبرمان را لبريز كند و ما را از آرامش دور كند، دلهره داشته باشند. پس الگوى اجراى مدارا را بايد با تدبير انتخاب كرد. گاهى ممكن است مداراى ما در برابر كسى، سكوتى معنادار همراه باشد؛ سكوتى كه طرف مقابل تحمّل آن را نداشته باشد و در تغيير رفتارش مؤثر واقع شود. البته در زمينه الگوى رفتار نمىتوان يك قاعده كلى داد، بلكه هر كس بايد با توجه به تيپ شخصيتى و احساسات فرد مقابل، بهترين الگو را انتخاب كند.
مهارتهايى براى دستيابى به مدارا
در ذيل، به برخى از فنونى كه براى سازگارى ميان افراد، مىتوان از طريق مدارا بدان دست يافت و زمينههاى تنش را حذف كرد يا آن را به حداقل كاهش داد، اشاره مىشود:
1. مرموزسازى34
مرموزسازى تلاشى است براى اجتناب از تعارض، و از آن براى حفظ وضعيت كنونى استفاده مىشود. مرموزسازى به شخص اين امكان را مىدهد كه پردهاى از ابهام روى موضوع تعارض بكشد يا آن را با ساترى بپوشاند، گرچه آن را در درون خود انكار نمىكند و مبهم مىگذارد. مرموزسازى فرايندى است كه از اعتبار ساقط كردن حالت واقعى شخص (انكار يا منفى جلوه دادن آن) خبر مىدهد.35 اين مهارت در حقيقت براى توجه بيشتر بر مشتركات و پردهگذارى بر تعارضها براى دستيابى به آرامش بيشتر به كار گرفته مىشود، بدون اينكه از باب تقيه با فرد مقابل همراه شويم.
وقتى كسى از حالتى كه شما در جمعى از افراد جامعه به خود گرفتهايد يا سخنى كه در ميان اعضاى فاميل مىگوييد يا رفتارى كه به هنگام تدريس، تحصيل يا خريد مايحتاج زندگى از خود نشان مىدهيد، راضى نيست و از آن خوشش نمىآيد، گاهى احساسات تندى را به شما نشان مىدهد و تعبيرات تند و ـ به عقيده شما ـ بچهگانهاى را در برابرتان به كار مىبرد. در چنين موقعيتى، ممكن است شما او را به ناسپاسى، خودخواهى و حتى ديوانگى متهم كنيد. اين برخورد مىتواند تنش غيرقابل مهارى را در ميان شما ايجاد كند.
وقتى كسى احساسات خود را به گونهاى بيان مىكند كه شما آن را قبول نداريد و فضا را آبستن حادثه مىبينيد، براى دورى از تنش، گاهى با خود مىگوييد: او احساسات خود را بيان كرده است و آنچه ابراز كرده، تصورى است كه از حالت، گفتار يا رفتار كسى دارد. درست است كه شما احساس او را نداريد و در حقيقت منكر احساسات او هستيد، اما به اين صورت مرموزسازى مىكنيد كه نگاه خود را پنهان نماييد و سعى مىكنيد از ديد او به موضوع نگاه كنيد. در حقيقت، با اين كار شما از فضاى ارزشگذارى براى كار او خارج مىشويد و آن را مبهم مىگذاريد. اين نگاه، واقعيت رفتار او را بهتر به شما گزارش مىكند. وقتى به تصورى كه او از موقعيت دارد، توجه كنيد، به اصل مشكل پى خواهيد برد؛ چراكه در بسيارى از موقعيتها، مشكلات واقعى آنهايى نيستند كه ابراز مىشوند، بلكه مشكل همان نوع نگاهى است كه اين رفتار را به وجود آورده است و در حقيقت، آن مشكل زير چتر سخن خود را پنهان كرده است. با چنين رويكردى شما قادر خواهيد بود به جاى اينكه فقط آرزو كنيد كه اى كاش او چنين احساساتى نداشته باشد تا براى ما مشكلى پيش آيد، با يكديگر درباره مشكلات بحث مىكنيد و با دستيابى به زواياى ديد همسرتان، به زبان رفتار او بهتر پى مىبريد. پس سعى كنيد از قضاوتهاى قبلى درباره رفتار او خوددارى كنيد و انگشت ابهام يا علامت سؤالى را روى رفتار او بگذاريد، علايم ظاهرى او در رفتار را انكار كنيد و به معناى ديگرى كه پشت اين پرده است، فكر كنيد تا بتوانيد با او و رفتارش كنار بياييد. به هر حال، مرموزسازى، پنهانسازى تعارض به واسطه پرده و ساترى است كه تعارض را نشان نمىدهد، گرچه مىدانيد تعارض وجود دارد و اين فرايند به كنار آمدن شما با همسر بسيار كمك مىكند.
2. قلاب كردن36
مفهوم قلاب كردن شامل همراهسازى احساسها و افكار خاصى با محركهاى بينايى، شنوايى و جنبشى است. چنانچه اعضاى خانواده از واكنشهاى خودكار خود به محركها مطلّع باشند، آنگاه مىتوانند هميشه ابتكار عمل داشته باشند نه اينكه واكنش حسابنشده از خود نشان دهند. همچنين آنان مىتوانند بياموزند كه براى فراخواندن واكنشهاى مطلوب ديگر اعضاى خانواده از محركها استفاده كنند.37
به طور طبيعى، انسان در برابر بعضى از حالتها يا رفتارها واكنش خودكار نشان مىدهد. وقتى يك نفر با لحن خاصى به صورت عصبى با شما حرف مىزند، واكنش تند شما به صورت خودكار در برابر اين نوع لحن گفتارى امرى معمول است و شما نيز پاسخى در همان راستا از خود نشان مىدهيد، اما بايد بدانيم واكنشهاى خودكار مىتواند تغيير الگوهاى تعامل خانوادگى را بسيار دشوار سازد. براى آنكه آسانتر بتوانيد تغيير مطلوب و سالمى را ايجاد كنيد، بايد اين معنا را در ذهن خود مرور كنيد كه لحن تند و گفتار همراه با عصبانيت او هميشه به اين معنا نيست كه او درباره چيزى با شما بحث مىكند تا شما را عصبانى كند. همين قدر كه شما بتوانيد امكان اين معنا را در ذهن خود زنده كنيد، از واكنش خودكار جلوگيرى خواهيد كرد. اگر شما بتوانيد فحواى كلام او را از لحن گفتارش جدا سازيد و مطلبى را كه مىخواهد القا كند از سبگ گفتار و نحوه تند ارائه آن جدا كنيد، آنگاه قادر خواهيد بود منظور وى از نحوه ارتباطش را خيلى بهتر درك كنيد. با اينكه لحن گفتار او شما را عصبانى مىكند، اما شايد او قصد دارد حرف تازهاى بگويد. وقتى از واكنش خود كه ديگر خودكار نيست و شما آن را صيد كردهايد، آگاه باشيد آنگاه مىتوانيد واكنش خودكار را تغيير دهيد. افزون بر اين، شما ياد مىگيريد كه روحيه خود را حفظ نماييد.
3. تبرئه38
تبرئه فرايند تأييد دوباره اعمال يكديگر است. كسى كه ممكن است شما در گذشته او را مستحقّ سرزنش مىدانستيد، اينك به خاطر درك تازهاى، مستحق سرزنش ندانيد.39
انسان با احساسات خود زندگى مىكند و خوشىها يا تلخىها را بر اساس احساس خود درمىيابد. واقعيتها نه آنگونه كه هستند، بلكه آنگونه كه بر ما رخ مىنمايند، ما را تحت تأثير قرار مىدهند. اگر به دليلى احساس شما تغيير كند و كسى را كه در گذشته مستحق سرزنش مىدانستيد، در حال حاضر مستحق سرزنش ندانيد، مىتوانيد او را تحمل كنيد و با او مدارا نماييد.
فرزندى را در نظر بگيريد كه احساس مىكرده است والدينش از او بهرهكشى جسمى يا عاطفى مىكردهاند و او به شدت از آنان گلهمند و خشمگين است، اما اكنون به دليل تغيير احساس خود، اعتقاد دارد تلاشها و محدوديتهايى را كه والدين در حقّ او اعمال مىكردهاند، از سر دلسوزى بوده است؛ از اينرو، عميقا از آنها سپاسگزار است و آنها را با ديد تازه نگاه مىكند. اين تغيير احساس حالت خوشايندى را به وجود مىآورد.
همچنين اگر از رفتار به ظاهر نامطلوب همسرتان ناخرسنديد، چنانچه تلاش كنيد درك تازهاى از دلايل نهفته برخى از اعمال و رفتار او بيابيد، مىتوانيد او را از رفتارى كه فكر مىكرديد كاملاً نامطلوب است، تبرئه كنيد. شما نياز داريد احساسات او را بشناسيد و از احساس منفى خود دورى كنيد و به نحوى از تقصير او صرفنظر نماييد. اين تغيير احساس گاهى از طريق پيدا كردن احساسات فرد مقابل يا درك دلايل پنهان يا رفتارهاى مبتنى بر احساس دلسوزى او حاصل مىگردد. بنابراين، براى اينكه انگيزه مدارا پيدا كنيم بايد زمينهاى براى تبرئه او جستوجو كنيم.
4. بخشودگى40
بخشش عبارت از روال منطقى رويارويى با تألّم ناشى از جراحت روحى و بازسازى احساسها و باورهاى شخصى است. فرايند بخشش شامل سه مرحله است: الف. فراموش كردن آنچه كه قبلاً روى داده است. ب. تشخيص آنچه فعلاً در حال روى دادن است. ج. آيندهنگرى.41
گاهى ديگران به شدت احساسات شما را جريحهدار مىكنند، به ويژه كسانى كه دوستشان داريد و به دليل احساس خوبى كه نسبت به آنها داريد، طبيعتا از آنها بيشتر انتظار داريد و نمىتوانيد از آنچه اتفاق افتاده است، صرفنظر كنيد. در اين راهحل، فرض اين است كه شما از هيچيك از فنون مرموزسازى، قلاب كردن، تبرئه و... نتوانستهايد خود را براى مداراى با او آماده كنيد. تنها يك راه براى برقرارى ارتباط ميان خود مىبينيد و آن اينكه او را ببخشيد. براى اينكه چنين روالى را پيش بگيريد، بايد آگاهانه تصميم بگيريد كه او را ببخشيد. ممكن است بگوييد. چنين چيزى خيلى واقعى نيست و چگونه ممكن است انسان بدون هيچ انگيزهاى او را ببخشد؟! اگر چنين كارى برايتان غيرممكن مىنمايد، حداقل تصميم بگيريد درصدد انتقامجويى نباشيد. البته عمل به اين تصميم بخصوص در ابتداى كار دشوار است؛ زيرا براى اينكه احساس بخشش شكل بگيرد، وقت لازم است. شما تصميم بگيريد مراحل خاصِّ بخشش را طى كنيد. اين مراحل عبارتند از: فراموش كردن چيزى كه قبلاً رخ داده است، تشخيص دادن آنچه فعلاً در حال وقوع است و پيشبينى آنچه در آينده اتفاق مىافتد.
اگر هماكنون تصميم بگيريد او را ببخشيد، مىتوانيد خود را از لطمه روحى كه بر شما وارد شده است، رها كنيد.
5. شوخى
گرچه تعريف شوخى دشوار است، اما تشخيص آن آسان است. شوخى يك سرچشمه طبيعى در خانوادههاست كه در بسيارى از مواقع به ندرت اتفاق مىافتد. شوخى مىتواند موقعيت تحملناپذير را تحملپذير و موقعيتهاى ناگوار را گوارا كند.42
زندگى چند سويه است؛ گاهى اوقات ما چنان در جدّى بودن گرفتار مىشويم كه سوى روشنتر زندگى را فراموش مىكنيم و توجه خود را كاملاً به ساحتهاى تاريك زندگى متمركز مىنماييم. زندگى بيش از اينكه به ديد منطقى مورد مداقّه قرار گيرد، بايد از سرچشمه عواطف سيراب شود. چهره بيش از اندازه جدى در خانواده مىتواند منشأ آسيبهاى فراوان باشد. درست است كه همسر بيرون از منزل ممكن است در محدوده قواعد و مقرّرات به سمتوسوى جدّى بودن سوق داده شود، اما بايد بداند كه منزل محل كار نيست. بنابراين، اگر شوهر يك نظامى است و در پادگان، خود و ديگران را در چارچوبه تند مقرّرات مىبيند يا خانم مدير شركت يا مركز درمانى است و با ديگران در يك چارچوب خاصى مطابق قواعد ارتباط برقرار مىكند، بايد جريان منزل و روابط خانوادگى را از قواعد بيرون از خانه جدا سازد. او خارج از منزل هر شخصيتى دارد، در داخل خانه يك همسر مهربان و پرعطوفت است. بنابراين، بايد از فنّ شوخى استفاده كند. شوخى خواه خودجوش باشد يا مرحلهاى، سبكبالى و احساس خوبى ايجاد مىكند و به ما مىآموزد كه از چشمانداز بسيار ضرورىترى به مسائل و مشكلات خود نگاه كنيم. بر اساس اين شيوه، راحتتر مىتوانيم با ديگران مدارا كنيم. «وقتى يكى از زوجين شوخطبع باشد، ميزان تضاد در آنان 67% كمتر است.»43
6. رفتار نظير به نظير44
رفتار نظير به نظير در فرهنگ واژهها به معناى «چيزى به عوض چيزى» است و توصيفكننده فرايند عمل متقابلى است كه در روابط ميان افراد اتفاق مىافتد. رفتار نظير به نظير در خانواده شامل توقعاتى است كه هر شخص با توجه به قواعد ارتباط، از طرف مقابل خود دارد.45
زندگى، تعاملى است حداقل ميان دو نفر كه هريك داراى نقش و انتظارى است. نقشها بر اساس حقوقى كه هريك دارند، تجسّم مىيابند و انتظارات بر اساس تكاليفى كه بر دوش آنهاست، معنا پيدا مىكنند. هريك از زوجين از اين دو بُعد برخوردار هستند. اين قاعده در طول زندگى در نوسان است.
هريك از زن و شوهر علاقهمندند واضع برخى از قواعد باشند. بنابراين، هر دو وارد يك معامله مىشوند. حال بايد درباره برخى از اين معاملهها سخن بگويند. از طرفى، هميشه اينگونه نيست كه ما در رعايت قواعدى كه ديگران وضع كردهاند، موفق باشيم. پس بياييم حقوق و تكاليف خودمان را بر هم ساده كنيم. اگر جايى من حقّى داشتهام و رعايت آن صورت نگرفته، او نيز جايى حقّى داشته و مراعات نشده است و اگر در زمينهاى او تكليف خود را انجام نداده است، من نيز گاهى در انجام آن كوتاهى كردهام. درست است كه محدوديتهاى ما عين يكديگر نيست، اما مشابه يكديگر است. آنچه ما را آرام مىسازد اين است كه واقعبينانه همه جهان را ارزيابى كنيم. نبايد حق خودمان را بزرگ و تكليفمان را سبك و بعكس، حقّ ديگرى را سبك و تكليف او را بزرگ در نظر بگيريم. اين روشى است كه ما را از بُعد روانى براى بهرهمندى از مدارا آمادهتر مىسازد.
7. سپر بلاسازى46
والدينى كه احساس تعارض يا اضطراب مىكنند، امكان دارد با كودك مثلثسازى كنند؛ چراكه درگيرشدن با كودك مىتواند توجه آنان را از تعارض ميان خودشان منحرف سازد. سپر بلاسازى يكى از شكلها يا راههايى است كه توجه والدين را از اضطراب زناشويى ميان خودشان دور مىكند و آنها را به جاى پرداختن به تعارض ميان خود، به رفتار پرخاشگرانه كودك توجه مىدهد؛ چون آنها حداكثر تلاش خود را به عمل مىآورند تا به كودك دشوارشان توجه كنند.47
به يك معنا، حضور يك فرزند در خانواده مىتواند زمينه مدارا ميان همسران شود؛ چراكه اكنون همه توجهها به يكديگر نيست. فرد سومى مطرح است كه بسيارى از نگاهها را به خود منعطف ساخته است. اين حدِّ از آرامش نه تنها آسيبى ندارد، بلكه باعث تقويت و ثبات خانواده مىشود و از تمركز زن و شوهر بر مسائل سادهاى كه ارزش درگيرشدن ندارد، جلوگيرى مىكند. اما گاهى اوقات والدين در تجربه مشكلات يا تعارض خود ناآگاهانه پاى كودك را به موقعيت خود مىكشند و بر اين اساس، توجه آنان از مشكل زناشويى منحرف مىگردد و والدين به هم ملحق مىشوند و مىكوشند كودك را مهار كنند. ضمنا كودك در واقع، از طريق مشكلات رفتارى خود و دور كردن پدر و مادر از تعارض ميان خودشان، عملاً از والدين خود محافظت مىكند. در چنين وضعيتى مشكل كودك كه خود برخاسته از تعارض حاكم بر رابطه ميان والدين بوده است، عاملى براى نزديك شدن آنها مىشود تا بتوانند مشكل كودك خود را حل كنند. حال آيا واقعا اين سازوكار براى سازگارى مناسب است؟ درست است كه توجه زن و شوهر اكنون به مشكلات فرزندشان معطوف شده است و كمتر ميان خودشان تنشى را مشاهده مىكنند، اما متأسفانه اين نزديكى به قيمت آسيبى است كه در درازمدت بر شخصيت كودك وارد مىشود. او كه رفتار خود را زاييده ارتباط نامطلوب پدر و مادر خود مىبيند، اكنون نيز درون اين معما گرفتار است كه آنها به جاى اصلاح خطاهاى خود، مجددا او را مورد حمله قرار دادهاند؛ گويا خودشان هيچ مشكلى ندارند. پس نوع اول اين فن كه با آمدن فرزند، بهانهگيرىهاى زن و شوهر از يكديگر كم مىشود، سپر بلاى بىبلا است، در حالى كه نوع دوم سپر بلايى است كه به همراه خود بلايى را ايجاد مىكند كه خطرناكتر است. نوع اول براى مدارا بىضرر، و نوع دوم با مخاطره همراه است.
8. تغيير مرتبه دوّم48
عضو خانواده با تغيير دادن مداوم قواعد و مقرّرات نمىتواند مشكل را حل كند. براى اينكه تغيير واقعى رخ دهد، بايد ساخت خانواده تغيير كند. اين تغيير شامل دگرگونسازى نحوه نگريستن به موقعيت است. عضو خانواده بايد از مبناى داورى ديگرى به مشكل نگاه كند، درباره آن بينديشد و آن را درك كند. نيازى نيست كه قواعد يا نقشهاى تازهاى پديد آيد، بلكه رفتارها به دليل ديد تغييريافته عضو خانواده تغيير مىكند.49
ميان تغيير دادن رفتارها و تغيير دادن نگرشها تفاوت وجود دارد. تغيير در رفتار ممكن است صرفا تغييرى ظاهرى باشد، بدون اينكه تغييرى زيربنايى روى دهد. آنچه مهمتر و پايدارتر است، تغييرى است كه در نگرش فرد ايجاد مىشود. گاهى شوهر از اين مسئله نگران است كه چرا همسرش وقت بيشترى براى بيرون رفتن با دوستان يا كارهاى اجرايى بيرون از خانه صرف مىكند و كمتر وقت مىگذارد تا با شوهرش حرف بزند. تازه اگر در خانه هم باشد كار خاصى براى شوهر خود انجام نمىدهد. اساسا اگر مدت زمان زيادى را در خانه با هم باشند رفتارش تغيير مىكند و تحمل او سختتر مىشود. در چنين وضعيتى، مقابله كردن مستقيم با رفتار او اثر مطلوبى ندارد؛ چون با نگاهى كه او دارد، همين رفتار نامطلوب همخوان است. اما چنانچه زن پى ببرد كه شوهرش تنها است و مايل است همسرش در كنار او باشد نه اينكه آمرانه خواسته باشد او را در منزل نگه دارد، ممكن است نگرش او تغيير كند، حداقل شوهرش را دعوت كند تا در برخى از بيرون رفتنهايش به وى ملحق شود. واقعا اين شيوه نگريستن مشكل را تغيير مىدهد. او به تدريج شوهر خود را به عوض اينكه همسرى ايرادگير بداند، او را آدمى تنها تلقّى مىكند و اين به كنار آمدن آنها كمك مىكند.
9. رفع تعارض50
روحهايى كه قادر هستند در قالب نقشهاى مشخصى با هم ارتباط برقرار كنند، بهتر مىتوانند از تعارض و كشمكش پيشگيرى كنند. چندين مهارت به رفع تعارض كمك مىكند كه يكى از آن مهارتها بحث كردن در زمان و مكان فعلى، نه زنده كردن و به ميان كشاندن موضوعات گذشته است.51
به طور طبيعى نمىتوان يك زندگى را بدون هيچگونه تعارضى در نظر گرفت؛ چراكه زندگى سراسر ارتباط است و ارتباط افكار، سلايق و رفتارهاى متفاوت به طور معمول مىتواند تعارضهايى را پيش آورد. به همين دليل، در اكثر مواقع ارتباط ميان همسران به علّت تعارضهايى كه پيش آمده است، با مانع روبهرو مىشود. اين امرى طبيعى است. ما براى اينكه بتوانيم با يكديگر كنار بياييم بايد يك قاعده را مبناى زندگى خود قرار دهيم و آن اينكه وقتى مىخواهيم درباره موضوعاتى كه احتمالاً ما را نگران كرده است، سخن بگوييم ـ و بايد هم سخن بگوييم ـ درباره چيزى صحبت كنيم كه هماكنون اتفاق افتاده است. ميان آنچه اكنون رخ مىدهد و آنچه در گذشته يا آينده مطرح است، زنجيرهاى ايجاد نكنيم و از بحث امروز به بحثهاى گذشته و موضوعاتى كه مىتواند احتمالاً در آينده رخ دهد، صحبت نكنيم. نبايد درباره آنچه كه در گذشته اتفاق افتاده است يا ممكن است در آينده اتفاق بيفتد، وارد بحث شويد. به اين فن (بحث درباره آنچه در زمان و مكان فعلى افتاق مىافتد) «رفع تعارض» مىگويند. با اين روش شما بهتر مىتوانيد با همسرتان كنار بياييد؛ چراكه كوهى از موانع و تعارضات در برابر شما مطرح نيست تا كنار آمدن با آن سخت باشد. انباشته شدن تعارضها در ذهن آمادگى انسان براى مدارا را كم مىكند.
10. تمركز بر نقاط قوت52
كسى كه مىخواهد آثار نامطلوب رفتارهاى ناخوشايند را مهار كند، جنبههاى سالم عملكرد خانواده را در نظر مىگيرد. خانوادهاى كه دچار مشكل شده، ممكن است ابتدا قادر نباشد جنبههاى مثبت روابط خود را ببيند. افراد اين خانواده به درمانگرى نيازمندند تا در ميان اعضاى خانواده ارتباط و همدلى برقرار كند و نقاط قوت رايادآور شود.53
ما در ميان خانوادههايى كه مىشناسيم و با آنان ارتباط داريم، عموما حالت مطلقى را نمىبينيم؛ يعنى اينگونه نيست كه يك خانواده سفيدِسفيد و خانواده ديگر سياهِسياه باشد. طيفى از سياهى و سفيدى در ميان همه خانوادهها ديده مىشود. البته اين طيف داراى نوسان است؛ شدت و ضعف و مراتب مختلف در آن ديده مىشود، اما خوشبختى مطلق يا بدبختى مطلق ديده نمىشود. حال براى اينكه گذر از سياهىها براى انسان آسان گردد، يكى از مهارتها تمركز بر نقاط قوت است. در بسيارى از خانوادههاى پرتنش نيز مىتوان نقطههاى مشتركى را پيدا كرد. وقتى همه اعضاى خانواده كنار يكديگر مىنشينند و نظر مىدهند، هرچند نظراتشان از يكديگر بسيار متفاوت باشد، اما نشاندهنده يك امر مثبت است و آن اينكه همه آنها با اتحاد و همدلى تصميم گرفتهاند براى پيشبرد خانواده تلاش كنند و تصميم بگيرند. اين نشان مىدهد خانواده مذكور، خانوادهاى بىتفاوت نيست و سرد و بىروح درباره مسائلى كه بر آنان مىگذرد، برخورد نمىكند. در نظر داشتن نقاط مثبتى از اين قبيل، آرامش انسان را افزايش مىدهد.
11. ايفاى نقش مقابل54
ايفاى نقش مقابل با اجازه دادن به خانواده براى درك نگاه ديگران از چشماندازى مساعد، به آنان كمك مىكند تا ديد تازهاى پيدا كنند. از هريك از همسران خواسته مىشود تا نقش همسرش را ايفا كند. در همين نمايش از او خواسته مىشود با توجه به نقشى كه اكنون پذيرفته است، مشكل خاصى را به بحث بگذارد.55
نوع انسانها، حداقل در ابتداى امر، فقط نياز خود را مىبينند و بر اساس نيازى كه دارند، براى ديگران وظيفه حمايتى قايل مىشوند. آنچه را اكنون در نظر دارند، محدوديتها و تنگناهايى است كه خود با آن روبهرو هستند. گويا يك مشكل بيشتر وجود ندارد و آن هم مشكل آنهاست و اصلاً به محدوديتهاى ديگران توجه نمىكنند.
براى اينكه انسان حساس شود و موقعيت ديگران را نيز در توانايىها و محدوديتها درك كند تا احساس بهترى از وضعيت موجود داشته باشد، لازم است نقش طرف مقابل را ايفا كند. وانمود كند كه به جاى فرد مقابل نشسته است، درست همانند او رفتار كند و در نهايت، بر اساس اينكه جايگاه فرد مقابل را دارد، تمايل پيدا كند كه بحث را به نفع او تمام نمايد. آنچه در اين فن حايز اهميت است، اين است كه انسانها عمدتا از پرآسيبترين عامل براى خوشبختى يعنى غفلت رنج مىبرند، گرچه خودشان در بسيارى از اوقات متوجه نيستند. خروج از غفلت و توجه به شرايط و محدوديتهايى كه طرف مقابل دارد، او را در خواستههايش متعادل، و زمينه رضايتمندى او را به وضعيت موجود افزايش خواهد داد. بالا رفتن رضايتمندى كنار آمدن با محدوديتها را آسانتر خواهد كرد.
12. خودآرامسازى
از زمانهاى قبل از تاريخ، انسانها با استفاده از «گريز» يا «ستيز» با چالشها و تهديدها مواجه مىشدند. واكنش گريز يا ستيز در تاريخ بشر اوليه بسيار مؤثر بوده است؛ زيرا انطباقىترين پاسخ به انواع خطرهايى بوده كه انسان با آنها مواجه مىشده است. امروزه، اين پاسخ قسمت زيادى از كارايى خود را از دست داده است؛ زيرا چالشها و فشارهايى كه ما با آن مواجه هستيم، اغلب روانشناختى است.56
پاسخ گريز يا ستيز براى تهديدهايى مناسب است كه مىتوان از اين طريق با آنها مبارزه كرد و به نتيجه رسيد. وقتى به حيوانات نگاه مىكنيم، مىبينيم براى آنها در مواقعى چارهاى جز اين نيست كه بستيزند يا بگريزند و راه سومى وجود ندارد. اگر مىخواهند مورد شكار قرار نگيرند تنها از همين روش مىتوانند استفاده كنند، اما بشر امروزى براى مقابله با آلودگى هوا يا گرفتار شدن در ترافيك شهرى يا تعارضهايى كه در ميان افراد وجود دارد و نمىتوان آنها را ريشهكن كرد، نمىتواند از اين روش بهره بگيرد. از آنرو كه ما به طور طبيعى اجتماعى آفريده شدهايم، بايد به لوازم آن پايبند باشيم. پاسخ مناسب براى اين وضعيت خودآرامسازى است. خودآرامسازى روش سادهاى است براى سازگارى، گرچه به تمرين و حوصله نياز دارد.
اين پاسخ از سه مؤلّفه تشكيل شده است: محيط، بدن و ذهن.57
مهارت آرامسازى در يك محيط آرام آسانتر است. جايى كه عوامل مزاحم وجود نداشته باشد، بدن نيز در وضعيت راحتى باشد، تنفس آهسته و عميق باشد و عضلات بدن حالت انقباضى نداشته باشد، بهتر مىتوان خود را آرام كرد. با مديريت ذهن، ذهن را از افكار روزمره جدا كنيد يا دستكم براى آرامسازى، هر نوع قضاوت درباره كارهايتان را موقتا به حالت تعليق درآوريد.
معناى خودآرامسازى اين نيست كه لزوما هيچگونه احساس خشمى وجود نداشته باشد، بلكه حتى گاهى اظهار خشم مىتواند زمينه مناسبترى براى آرامسازى فراهم كند. اگر احساس مىكنيد فرياد زدن يا عمل پرخاشگرانه به نفع شماست، اين كار را انجام دهيد. چرا؟ براى اينكه اين برونريزى حالت انتخابى دارد. شما با سبك و سنگين كردن و با فكر كردن اين رفتار را انتخاب كردهايد. عمل پرخاشگرانه در صورتى كه نتيجه خشم غيرقابل كنترل باشد، محكوم است و با فرياد زدن انتخابى قابل مقايسه نيست، البته چنانچه انسان از راه ديگرى غير از فرياد انتخابى بتواند خود را آرام سازد، بهتر است.
نتيجهگيرى
توجه به مسير صحيح زندگى، حركت به سوى كمال، و همسطح بودن مدارا مدارى با انجام فرايض دينى در مواجهه افراد با يكديگر و نگه داشتن حريم هريك توسط ديگرى، نشان مىدهد در زندگى اجتماعى، مدارا از اهميت ويژهاى برخوردار است. براى رسيدن به اين مهم، ابتدا بايد جايگاه مدارا را بشناسيم، حدّ و مرز آن را درست ترسيم كنيم و بهترين راه را براى مقابله با آسيبهاى احتمالى برگزينيم. آشنايى با كاركدهاى مدارا از قبيل خير و بركت در زندگى، بهرهمندى دنيوى و اخروى، خوشبختى و سعادت، محبت حاكم بر اعضاى جامعه، مسالمت و آرامش در زندگى، زدودن كينههاى رسوبكرده، موفقيت در زندگى، و پايدارى براى دستيابى به آن و افزايش رزق و روزى، به ما انگيزه مىدهد بسترهاى مدارا را فراهم آوريم تا از آثار آن بهرهمند شويم. شرط لازم آن است كه از يكديگر شناخت درستى داشته باشيم، دنياى يكديگر، روحيهها، سليقهها، برداشتها و خواستههاى متفاوت همديگر را خوب بشناسيم و به يكديگر احترام بگذاريم. البته به كارگيرى فنونى از قبيل مرموزسازى، قلاب كردن، تبرئه، بخشودگى، رو آوردن به شوخى، رفتار نظير به نظير، تغيير مرتبه دوم، رفع تعارض، تمركز بر نقاط قوت، ايفاى نقش مقابل و خودآرامسازى، به ما كمك مىكند تا در اجراى اين طرح موفقيت بيشترى داشته باشيم.
منابع
- ـ ابن منظور، محمدبن مكرم، لسانالعرب، بيروت، دار صادر، 1300ق.
- ـ تميمى آمدى، عبدالواحدبن محمّد، غررالحكم و دررالكلم، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1366.
- ـ حرّ عاملى، محمدبن حسن، وسائلالشيعه، قم، مؤسسة آلالبيت، 1409ق.
- ـ زرينكوب، عبدالحسين، كارنامه اسلام، تهران، اميركبير، 1355.
- ـ سبحانى، جعفر، فرازهايى از تاريخ پيامبر اسلام، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1371.
- ـ سروش، عبدالكريم، مدارا و مديريت، تهران، صراط، 1376.
- ـ طباطبائى، سيد محمّدحسين، تفسير الميزان، ترجمه سيد محمدباقر موسوى همدانى، تهران، انتشارات اسلامى، بىتا.
- ـ طبرسى، فضلبن حسن، مجمعالبيان، تهران، فراهانى، بىتا.
- ـ طريحى، فخرالدين، مجمعالبحرين، بيروت، انتشارات اسلامى، 1985م.
- ـ كريس. ال. كلينكه، مهارتهاى زندگى، ترجمه شهرام محمدخانى، تهران، اسپند هنر، 1383.
- ـ كلينى، محمدبن يعقوب، الكافى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1365ق.
- ـ كنت، ديويس، خانواده، راهنماى مفاهيم و فنون براى متخصصياورى، ترجمه فرشاد بهارى، تهران، تزكيه، 1382.
- ـ نوعى، غلامرضا، مدارا با مخالفان، رشت، مبين، 1379.
- ـ نيون، ديويد، صد راز موفقيت در زندگى زناشويى، ترجمه نفيسه معتكف، درسا، تهران، 1383.
* استاديار دانشگاه كاشان. دريافت: 10/10/89 ـ پذيرش: 21/12/89.
- 1ـ محمدبن يعقوب كلينى، كافى، ج 2، ص 116.
- 2ـ همان، ص 117.
- 3ـ همان.
- 4ـ همان.
- 5ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائلالشيعه، ج 20، ص 180.
- 6ـ فخرالدين طريحى، مجمعالبحرين، ماده «رفق».
- 7ـ محمدبن مكرم ابنمنظور، لسانالعرب، ماده «رفق».
- 8ـ محمدبن يعقوب كلينى، همان، ج 2، ص 117.
- 9ـ غلامرضا نوعى، مدارا با مخالفان، ص 81.
- 10ـ عبدالكريم سروش، مدارا و مديريت، ص 310.
- 11ـ عبدالحسين زرينكوب، كارنامه اسلام، ص 110.
- 12ـ فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبيان، ج 17، ص 24.
- 13ـ جعفر سبحانى، فرازهايى از تاريخ پيامبر اسلام، ص 362.
- 14ـ محمّدبن يعقوب كلينى، همان، ج 2، ص 119.
- 15ـ همان.
- 16ـ همان.
- 17ـ همان، ص 120.
- 18ـ عبدالواحدبن محمّد تميمى آمدى، غررالحكم و دررالكلم، ص 244.
- 19ـ همان.
- 20ـ همان.
- 21ـ همان.
- 22ـ محمّدبن يعقوب كلينى، همان، ج 2، ص 118.
- 23ـ عبدالواحدبن محمّد تميمى آمدى، همان، ص 244.
- 24ـ همان.
- 25ـ همان.
- 26ـ همان.
- 27ـ همان.
- 28ـ همان.
- 29ـ همان.
- 30ـ همان.
- 31ـ همان.
- 32ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، همان، ج 20، ص 154.
- 33ـ محمّدبن يعقوب كلينى، همان، ج 5، ص 512.
-
34 Mystification.
- 35ـ ديويس كنت، خانواده، راهنماى مفاهيم و فنون براى متخصصياورى، ترجمه فرشاد بهارى، ص 92.
-
36. Anchoring.
- 37ـ همان، ص 34.
-
38 Exoneration.
- 39ـ همان، ص 68.
-
40 Forgiveness.
- 41ـ همان، ص 75.
- 42ـ همان، ص 79.
- 43ـ ديويد نيون، صد راز موفقيت در زندگى زناشويى، ترجمه نفيسه معتكف، ص 84.
-
44 Quid Pro Quo.
- 45ـ ديويس كنت، همان، ص 102.
-
46 Scapegoating.
- 47ـ همان، ص 108.
-
48 Second-Order Change.
- 49ـ همان، ص 109.
-
50 Conflict Management.
- 51ـ همان، ص 104.
-
52 Focus on Strenghts.
- 53ـ همان، ص 159.
-
54 Reverse Role-Play.
- 55ـ همان، ص 197.
- 56ـ ال. كلينكه كريس، مهارتهاى زندگى، ترجمه شهرام محمدخانى، ج 1، ص 96.
- 57ـ همان، ص 99.