خشونت نمادین در خانواده
Article data in English (انگلیسی)
معرفت سال بیستم ـ شماره 162 ـ خرداد 1390، 15ـ30
چکیده
خشونت خانگى انواع مختلفى از جمله قتل، ضرب و جرح، توهین و تحقیر را دربر مىگیرد. اما انواع مهمترى از خشونت نیز وجود دارد که هژمونى فرهنگى مانع از آن است که حتى از سوى افرادى که متحمل آن مىشوند، خشونت تلقّى شود. هدف این پژوهش، بررسى مهمترین عوامل همسرآزارى با هدف ارائه تبیینى دینى است که با رویکرد تحلیلى به بررسى متون دینى پرداخته است. تحمیل کار در منزل و قبح طلب اجرت در موارد مشروع و مهریه از سوى زن، همان خشونت نمادین است که زمینهساز بسیارى از انواع خشونتها مىشود. اما اگر باور جمعى انجام این امور را لطف زن و نه وظیفه الزامى او بداند، اولاً، توقع انجام آنها از بانو نمىرود؛ ثانیا، در مقابل ترک آن آزار یا توبیخى وجود نخواهد داشت و ثالثا، در صورت انجام این امور از سوى بانو، وى مورد تقدیر شایسته قرار مىگیرد. بر این اساس، بهترین راهبرد کاهش خشونت خانگى، تحقق هنجارهاى دینى در عرصه اجتماع مىباشد.
کلیدواژهها: جنس، جنسیت، خشونت، خانواده، اسلام، خشونت نمادین، حقوق زن.
مقدّمه
خداوند متعال انسان انتخابگر را اشرف مخلوقات قرار داد و با ارسال رسل و تشریع قوانین الهى، راه رسیدن به مقام قرب خود را به او آموخت. اما از آنرو که تکامل با وجود اراده و اختیار معنا مىیابد، بسیارى در این مسیر به بىراهه رفته و اسیر متاع غرور دنیا مىشوند؛ و عدهاى با استثمار دیگران، نه خود راه به جایى مىبرند و نه به دیگران چنین اجازهاى مىدهند. زنان گروهى هستند که در طول تاریخ جهان همواره مورد استثمار برخى از مردان بوده و در معرض خشونت قرار داشتهاند. ادیان الهى در مبارزه دایمى با انحطاط و گمراهى انسانها راهبردهایى را به منظور رهایى همه انسانها و بخصوص زنان از این آسیبها طرح نمودهاند. دین اسلام نیز به عنوان آخرین و کاملترین دین الهى، با ارائه شناخت کاملى از حقیقت انسان و توجه دقیق به تفاوتهاى طبیعى زن و مرد با جعل هنجارهاى الزامى و غیرالزامى براى آن دو، مدعى است تنها و بهترین شیوه اصلاح نابسامانىهاى وضعیت زن و مرد را ارائه نموده است؛ یعنى رعایت حقوق زن که در آموزههاى دینى مورد توجه قرار گرفته است، تنها راهى است که با حفظ کرامت و انسانیت وى، جایگاه حقیقى او را در نظام خانواده و جامعه محقق مىسازد و ظلم و خشونت علیه آنها را از بین مىبرد.
پژوهشهاى فراوانى در مورد همسرآزارى، بخصوص در دو دهه اخیر انجام شده است که مهمترین و گستردهترین آنها «طرح ملى خشونت علیه زنان» است که توسط امور اجتماعى وزارت کشور و مرکز مشارکت امور زنان در 28 استان کشور اجرا شد. کتابهاى متعددى در این زمینه منتشر شده است که مىتوان به علل و ریشههاى خشونت علیه زنان، نوشته شهین مولاوردى، خشونت خانوادگى نوشته شهلا اعزازى و خشونت علیه زنان، تألیف محمدرضا سالارىفر اشاره کرد. همچنین مقالات بسیارى در این زمینه به چاپ رسیدهاند، از جمله: «همسرکشى و همسرآزارى»، نوشته شهلا اعزازى، «بررسى پدیده همسرآزارى در شهر تهران»، نوشته آقابیگىلو و «نمایى از مظلومیت زن در جاهلیت قدیم و جاهلیت جدید»، نوشته معصومه صابرى. اما اغلب پژوهشهاى موجود با روشهاى تجربى به بررسى این مسئله پرداختهاند و تعداد اندکى هم که از دیدگاه متون دینى انجام شده است نیز به بررسى مصادیق بارز خشونت خانوادگى توجه نمودهاند. بنابراین، بررسى اساسىترین عوامل همسرآزارى به عنوان مسئله این نوشتار از دیدگاه متون دینى ضرورى است. و این بدین معنا نیست که مردان ظالماند و زنان مظلوم، و هیچ ستمى از سوى زنان به مردان وارد نشده، بلکه فقط حدود این تحقیق را تعیین مىکند. وجه تمایز این نوشتار از پژوهشهاى دیگر در خصوص همسرآزارى، توجه به مصادیقى از خشونت است که حافظه جمعى از آنها به عنوان خشونت یاد نمىکند و بررسى آن از نگاه دینى به منظور اصلاح منطقى وضعیت زن از اهمیتى دوچندان برخوردار است.
سؤال اصلى تحقیق حاضر این است: مهمترین عوامل پدیده همسرآزارى از دیدگاه متون دینى چیست؟
سؤالات فرعى نیز عبارتند از: 1. مصادیقى از همسرآزارى که مورد غفلت فرهنگى واقع شده است کدامند؟ 2. نظر دین در مورد این خشونتها چیست؟ 3. با رفع این موارد از خشونتها، چه تحولى در وضعیت اجتماعى زن ایجاد مىشود؟ در این مقاله، ضمن تعریف همسرآزارى و مرورى اجمالى بر نظریههاى همسرآزارى، به تبیین مسئله بر اساس نظریه خشونت نمادین و آموزههاى دینى مىپردازیم. بدیهى است روش در این پژوهش، تحلیلى است که با مراجعه به متون دینى به بررسى این موضوع مىپردازد.
ادعاى ما در این پژوهش این است که زنان در بسیارى از جوامع، نه فقط از دسترسى به منابع کمیاب ثروت، قدرت، منزلت و اطلاعات محروم ماندهاند، بلکه تحت هژمونى فرهنگى آن را کاملاً پذیرفته و با آن خو گرفتهاند، به گونهاى که دیگر آن را خشونت محسوب نمىکنند. و این همه ناشى از عدم توجه به حقوق شرعى زن و رعایت آن در سطح جامعه مىباشد.
در ایران باستان یک مرد از طبقه اشراف مجاز بود بدون هیچ محدودیتى با زنهاى متعددى ازدواج کند. پس از ازدواج نیز هیچ شرطى از قبیل اجراى عدالت میان همسران وجود نداشت.1 یکى از زنان که «پادشاه زن» نام داشت، از منزلتى بالاتر و حقوق کاملى برخوردار بود و زنهاى دیگر که «چاکر زن» نامیده مىشدند موقعیتى پست داشتند تا جایى که از میان فرزندان آنها فقط پسران در خانواده پدرى پذیرفته مىشدند.2 به موجب قانون زناشویى، فقط شوهر شخصیت حقوقى داشت. او بر اموال زن ولایت داشت و زن بدون اجازه شوهر حق نداشت در اموال خویش تصرف کند، مگر اینکه شوهر به وسیله یک سند قانونى زن را شریک خویش سازد. فقط در این صورت، زن شریکالمال مىشد و مىتوانست در اموال خود تصرف کند.3
در این شرایط اجتماعى، هرگاه شوهرى به زن خود مىگفت: «از این لحظه تو آزاد و صاحب اختیار خودت هستى»، هرچند زن بدینوسیله از نزد شوهر خود طرد نمىشد، ولى اجازه مىیافت به عنوان چاکر زن، شوهر دیگرى اختیار کند. البته در این دوره نیز تحت تابعیت شوهر اول بود و اگر فرزندانى به دنیا مىآورد متعلق به شوهر اول بود.4
زن در آن دوره از چنان جایگاه پستى برخوردار بود که مرد مىتوانست وى را به مرد دیگرى امانت دهد تا از خدمات او استفاده نماید و رضایت زن هم در این امر اهمیتى نداشت. آنها این عمل را از اعمال خیر مىدانستند و کمک به یک همدین تنگدست مىشمردند.5 در صورتى که مرد از دنیا مىرفت و فرزند پسرى نداشت، براى اینکه نسل او قطع نشود، همسر او (یا دختر و یا یکى از زنان نزدیکش) را به مردى تزویج مىکردند تا فرزند پسرى بیاورد و نام او فانى نشود.
در مورد ارث، زنِ ممتاز و پسران به طور مساوى ارث مىبردند و به دختران مجرد نصف سهم مىدادند، اما چاکر زن و فرزندان او حق ارث نداشتند؛ هرچند پدر مىتوانست چیزى از دارایى خود را به آنها ببخشد یا وصیت کند.6 این موقعیت زن در ایران باستان و بسیارى از جوامع بود که مورد انتقاد دین اسلام قرار گرفت. آموزههاى اسلام با ترسیم الگویى جدید از روابط زن و مرد و جعل قوانین مترقى براى ازدواج و شرایط آن، به دفاع از موقعیت زن پرداخت. از جمله این هنجارها وجوب پرداخت مهریه از سوى مرد، حق دریافت اجرت شیردهى از سوى مادر و همچنین ردّ هرگونه تحمیل کار در منزل به زن بود که به مرور زمان در اثر تحولات فرهنگى به دست فراموشى سپرده شد تا جایى که خود زنان نیز هیچ ادعایى نسبت به احیاى آن ندارند.
ادعاى این نوشتار این است که انحطاط فرهنگى جوامع مسلمان، خشونتهاى پنهانى را به زن تحمیل مىکند که مورد غفلت بسیارى از اندیشمندان قرار گرفته و حال اینکه خود زمینهساز بسیارى از خشونتهاى دیگر است. بنابراین، علت وجود نابسامانى در خانواده و خشونت علیه زنان ناشى از انحطاط فرهنگ از اصول اسلامى و نادیده انگاشتن حقوق زن مىباشد.
تعریف همسرآزارى
«آزار» در لغت به معناى رنج، عذاب، شکنجه، عقوبت، آسیب و گزند است.7 مهمترین معادلهاى آزار در زبان عربى «ایذاء» و «الخشونة» مىباشد. ایذاء در لغت به معناى چیزى است که انسان از آن کراهت دارد؛ خواه کراهت خفیف و خواه کراهت شدید.8 ایذاء، هرگونه آسیب و رنجش، از جمله صدمه و خسارت ناحق، ضرر و زیان، توهین، بدى، تحقیر، عذاب و شکنجه را دربر مىگیرد.9 ابنفارس در معنى ایذاء مىگوید: «چیزى است که از آن نفرت دارى و آن را نمىپذیرى.»10 راغب نیز مىنویسد: «أذى، زیانى است که به جاندار مىرسد؛ به جانش، یا به جسمش، یا به پیامدهاى دنیوى یا اخروىاش.»11
«خشونت علیه زنان»، در اصطلاح عبارت است از: هر عملى که حاوى زور و اجبار شفاهى یا فیزیکى و یا تهدید جانبى، علیه یک زن یا دختر باشد و منجر به بروز آسیبهاى روانى یا فیزیکى، تحقیر و یا محرومیت اجبارى از آزادى او شود و یا جنس دوم بودن زن را القاء کند.12 کمیسیون مقام زن با شرکت 48 کشور در سال 1993 این اصطلاح را چنین تعریف مىکند: عبارت «خشونت علیه زنان» به معناى هر عمل خشونتآمیز مبتنى بر جنسیت است که سبب بروز یا سبب احتمال بروز آسیبهاى جسمانى، جنسى یا روانى یا رنج و آزار زنان، از جمله تهدید به انجام چنین اعمالى، محرومیتهاى اجبارى یا اختیارى (در شرایط خاص) از آزادى در زندگى عمومى یا در زندگى خصوصى مىگردد.13
اما مواردى از خشونت نیز وجود دارد که تعاریف فوق آن را برنمىتابد و آن خشونتهایى است که تحت تأثیر هژمونى فرهنگى، حتى از سوى خود زنان، خشونت محسوب نمىشود و حال اینکه این خشونتهاى پنهان که از آن به «خشونت نمادین» یاد مىکنیم، زمینه بسیارى دیگر از خشونتهاى آشکار را فراهم مىنماید.
تبیین همسرآزارى
بررسىها در زمینه خشونت در خانواده، دو دوره متفاوت و برجسته را پشتسر گذاشته است. بررسىهاى اولیه از روشى استفاده کردهاند که قربانیان خشونت در خانواده را مقصر مىشناخت. در این بررسىها دلایل خشونت میان زن و شوهر به نیروهاى شخصى یا درونى نسبت داده مىشد و نیروهاى اجتماعى بیرونى چندان مسئول شناخته نمىشدند. گروه دوم بررسىها به ارزیابى شواهد موجود پرداخت و به این نتیجه رسید که خشونت در خانواده دلایل متعدد و چند بعدى دارد و عوامل روانشناختى و اجتماعى متعددى در کار هستند.14 برخى از رویکردهاى عمده در تبیین این پدیده به شرح زیر مىباشد:
«رویکرد زیستشناختى» میزان بیشتر هورمون مردانه در مردان را عامل مؤثرى در رفتارهاى پرخاشگرانه شمرده است.15 اما این مسئله فقط استعداد بیشتر مردان را براى ارتکاب به خشونت مىرساند و نه بیش از آن.
«نظریه یادگیرى اجتماعى» بر این باور است که یادگیرى کودکان در خانواده، همراه با جامعهپذیرى جنسیتى متفاوت از طریق ساختار اجتماعى جامعه ـ که در آن منع اخلاقى و اجتماعى نسبت به رفتار خشن وجود ندارد ـ احتمال رفتار خشن افزایش مىدهد.16
بر اساس رهیافت روانشناختى «نظریه کنترل اجتماعى»، فقدان یا ضعف کنترل فرد به وسیله نیروهاى درونى و بیرونى، عامل ارتکاب جرم و کجروى و قانونشکنى و از جمله خشونت خانگى است.
«نظریههاى فرهنگى» مىگویند: مردانى که در خانواده دست به خشونت مىزنند، کسانى هستند که در محیطهاى فرهنگى ـ اجتماعى خاصى زندگى مىکنند که حاکمیت مردان بر زنان طبیعى در نظر گرفته مىشود و پرخاشگرى و خشونت به عنوان یک ویژگى مردانه و فرمانبردارى به عنوان یک ویژگى زنانه مطرح است.17
«ضعف کنترل رسمى» نظریه دیگرى است که منشأ عدم توجه یا دیر توجه کردن به مسئله خشونت زناشویى را پیشینه فرهنگى و قانونى عدم مداخله در امور دیگران و خصوصى انگاشتن نزاعهاى خانوادگى مىداند؛18 یعنى نه تنها جامعه خشونت را مجاز در نظر مىگیرد، بلکه از آنرو که در جامعه خانواده به عنوان محدودهاى خصوصى مطرح است، براى دولت امکان نظارت بر رفتار افراد در این محدوده خصوصى نیز وجود ندارد.19
در تحلیل «ساختارى»، خشونت معمولاً به صورت پنهان و پوشیده صورت مىگیرد؛ فرد خاصى را به عنوان عامل خشونت نمىتوان در نظر گرفت و اِعمال خشونت برخلاف خشونت فردى به صورت غیرمستقیم است. تظاهرات خارجى خشونت ساختارى را تنها مىتوان به شکل تقسیم نابرابر اقتدار و تقسیم نابرابر شانسهاى زندگى مشاهده کرد، نه به صورت صدمات بدنى. هر دو نوع خشونت (ساختارى و فردى) بر روى یکدیگر تأثیر متقابل دارند و یکدیگر را تقویت مىکنند. هدف هر دو نوع خشونت، ایجاد سلطه و تأثیرگذارى بر افراد براى کاستن از امکان تحقق توانایىهاى بالقوه فرد است.20 بنابراین، تا زمانى که ساختار جامعه بر نابرابرى اجتماعى استوار باشد، ارزشها و نگرشهاى خشونت موجود در جامعه تحمل گردند، دگرگونىهاى اساسى در قوانین جامعه ایجاد نشود، تسهیلات لازم در اختیار افراد قربانى قرار نگیرد و نیز انجام دادن هر نوع عمل خشن در جامعه مورد تقبیح قرار نگیرد، امکان برخورد با این پدیده وجود ندارد.21
توجه به انگیزه مردان از ارتکاب به خشونت علیه زنان و دلایل و انگیزههاى زنان براى سازگارى با شوهران خشن، رویکرد دیگرى به موضوع خشونت خانگى است. در تحلیلهاى فمینیستى، خشونت مردان به تمایل آنان به سلطه بر زنان ربط داده مىشود. خشونت در خانه نه نشانه فقدان کنترل، بلکه وسیلهاى براى ایجاد کنترل است. برخى از روانشناسان اجتماعى نیز اخیرا اظهار داشتهاند که پرخاشگرى و خشونت فرایندى قهرآمیز است که تصمیم آگاهانه فرد پرخاشگر را منعکس مىسازد.
از دیدگاه فمنیستها که اصولاً رفتار خشن را به معناى رفتار خشن مردان نسبت به زنان و کودکان در نظر مىگیرند، علت اصلى خشونت وجود ساختار اجتماعى پدرسالار در جامعه است که در سلسله مراتب موجود سازمانها و نهادهاى اجتماعى و همچنین در روابط اجتماعى افراد قابل مشاهده است. این سلسله مراتب، مردان را به عنوان اعضاى فرادست جامعه و زنان را به عنوان اعضاى فرودست جامعه در نظر مىگیرد. ایدئولوژىهایى هم که در جامعه تبلیغ مىشوند و بر مشروعیت جایگاه برتر مردان و وجود نابرابرى اجتماعى میان زن و مرد تأکید مىکنند از طرف هر دو جنس مورد قبول قرار گرفتهاند.22
از دیدگاه نظریهپردازان فمینیستى، خشونت خانوادگى را نمىتوان تنها به صورت پدیدهاى در نظر گرفت که در رابطه میان یک زن و یک مرد وجود دارد، بلکه از آنرو که خشونت خانگى بازتاب یک نظام اجتماعى پدرسالار است، باید آن را در شکل حاکمیت کلیه مردان بر کلیه زنان در نظر گرفت؛ نظامى که هم در شکل تاریخى و هم در شکل تطبیقى وجود داشته و هنوز هم وجود دارد.23
مارتین (1985)، محقق خشونت خانگى، عقیده دارد: در جوامعى که ساختارهاى اقتصادى، اجتماعى، سیاسى و حقوقى آنان براساس بىاعتبارى، تحقیر و استثمار زنان شکل گرفته است، خشونت مردان نسبت به زنان رسم و قاعده زندگى است.24
جان هگن در مورد رابطه جنسیت با انحرافات اجتماعى مىگوید: نرخ جنایت زنان نسبت به مردان بسیار پایینتر از مردان است؛ زیرا مردان در حوزه عمومى فعالیت بیشترى دارند و تحت نظارت رسمى قرار مىگیرند، اما زنان بیشتر در محیط خصوصى خانواده قرار داشته و تحت نظارت غیررسمى قرار مىگیرند؛ یعنى زنان بیش از مردان تحت نظارت غیررسمى واقع مىشوند. مادران بیش از پدران عامل اجراى نظارت غیررسمى بر فرزندان هستند و دختران بیش از پسران مورد نظارت غیررسمى واقع مىشوند. بنابراین، محدودیتهایى که خانواده براى زنان ایجاد مىکند از یکسو و جامعهپذیرى دختران در چنین خانهاى از سوى دیگر، موجب کاهش نرخ جنایت زنان مىشود.25
همانگونه که خواننده محترم توجه دارد، هریک از نظریههاى مزبور از دیدگاهى خاص به بُعد یا ابعادى از مسئله خشونت خانگى پرداختهاند. نقطه مشترک همه نظریههاى فوق ـ بدون اینکه بخواهیم به بررسى نقاط قوت یا ضعف آنها بپردازیم ـ این است که به خشونتهاى آشکارى همچون ضرب و جرح و توهین و تحقیر اشاره دارند که جامعه هم آن را خشونت مىپندارد و این، تفاوت بارز «نظریه خشونت نمادین» با همه نظریههاى فوق است که اکنون به طرح آن مىپردازیم.
نظریه خشونت نمادین
نظریههایى که به تبیین همسرآزارى پرداختهاند، هریک جنبهاى از مسئله فوق را مورد توجه قرار دادهاند. اما به نظر مىرسد باید عوامل بنیادین و اساسى این مسئله را در نظریه «خشونت نمادین» جستوجو کرد. خشونت نمادین26یکى از مهمترین و کلیدىترین مفاهیم در اندیشه اجتماعى پیر بوردیو27 جامعهشناس و انسانشناس معاصر فرانسوىاست. در دیدگاه بوردیو، این مفهوم با مفهوم «سرمایه نمادین» پیوند کاملى دارد. در واقع، خشونت یا قدرت نمادین صرفا یک ظرفیت و امکان اعمال قدرت یا خشونت است، اما همین امکان سبب مىشود که افراد به شدت رفتارهاى خود را کنترل کرده و خود را با منشأ بروز آن خشونت هماهنگ کنند. البته چنین خشونتى مىتواند سطوح کارایى بسیار پایین یا بسیار بالایى داشته باشد که این امر بستگى به سرمایه کل شخص، یعنى مجموعهاى از سرمایههاى اجتماعى (روابط و مناسبات)، اقتصادى (ثروت)، نمادین (کاریزمایى و حیثیت اجتماعى) و فرهنگى (تحصیلات دانش و مهارتهاى فرهنگى) او دارد.
بنابراین، خشونت نمادین براى نایل شدن به هدف خود باید بتواند از شکل صریح و تعارض مستقیم به شکلى غیرمستقیم درآید. «میدان» ـ از دیگر مفاهیم اساسى نظریه بوردیو ـ نیز نوعى ساختار توزیع انواعى از سرمایه است. چنین سرمایهاى، بنابر نوع میدان، مىتواند یا اقتدار دانشگاهى باشد، یا شهرت روشنفکرانه، یا قدرت سیاسى، یا قدرت فیزیکى. کسى که درون این میدان وارد مى شود بلافاصله در نوعى ساختار قرار مىگیرد که همان ساختار توزیع سرمایه است.28
بنابراین، به طور خلاصه مىتوان گفت: خشونت نمادین یک ظرفیت و امکان اعمال قدرت یا خشونت است که
سبب مىشود افراد به شدت رفتارهاى خود را کنترل کرده و خود را با منشأ بروز آن خشونت هماهنگ کنند. خشونت نمادین، خشونت تحمیلکننده اطاعتهایى است که نه فقط به مثابه اطاعت درک نمىگردند، بلکه با اتکا بر «انتظارات جمعى» و باورهاى از لحاظ اجتماعى درونىشده فهمیده مىشوند. نظریه خشونت نمادین، همچون «نظریه جادو»، بر یک نظریه باورى و یا به عبارت بهتر، بر یک نظریه بازتولید باورها استوار است؛ یعنى نظریهاى که نشان مىدهد چگونه براى تولید کنشگرانى برخوردار از قالبهاى دریافتى و ادراکى خاص، که به آنها امکان دریافت و اطاعت از دستورات درون یک موقعیت یا یک گفتار را مىدهد، عمل اجتماعى شدن ضرورى است.29
خشونت نمادین مىتواند در برخى موقعیتها و با صرف برخى هزینهها، بسیار بهتر از خشونت سیاسى ـ پلیسى عمل کند. بنابر نظریه خشونت نمادین، خشونتهایى در جامعه وجود دارند که تحت تأثیر باورهاى فرهنگى اصلاً خشونت به شمار نمىآیند و حال اینکه بسیارى از خشونتهاى آشکار دیگر نیز ریشه در آنها دارند. در این بخش تلاش خواهیم کرد با استفاده از این نظریه به تبیین همسرآزارى بپردازیم.
آنچه در اغلب جوامع از دیدگاه عرف یا قانون، خشونت علیه زنان محسوب مىشود، مواردى همچون: قتل، ضرب و جرح، توهین، خشونت روانى، خشونت اقتصادى و خشونت جنسى مىباشد که در تحقیقات اجتماعى از آنها یاد شده و عوامل آن مورد بررسى قرار مىگیرد. اما موارد دیگرى هم وجود دارد که فرهنگ حاکم بر جامعه از آن به عنوان خشونت یاد نمىکند و به تبع آن، حتى زنان که قربانى این نوع از خشونت هستند نیز آن را خشونت نمىشمارند و این در حالى است که ریشه اصلى بسیارى از خشونتهاى آشکار دیگر همین موارد هستند. از طریق اعمال این خشونتها و تحت فشار اجتماعى، زنان به راحتى از دسترسى به منابع کمیاب اجتماعى (ثروت، منزلت، قدرت و اطلاعات) منع مىشوند و از این رهگذر به شهروند درجه دوم تبدیل مىگردند که در این صورت، دیگر قادر به دفاع از حقوق خود نبوده و بهناچار سرتسلیم فرود مىآورند و تحت القائات فرهنگى، وضعیت جدید خود را طبیعى تلقّى کرده و نه تنها خشونت را مىپذیرند، بلکه دیگر آن را خشونت هم به حساب نمىآورند.
به عبارت دیگر، از یکسو، در تقسیم کار اجتماعى مسئولیتهایى به عهده زنان قرار داده شده است که به سختى قادر به دستیابى به شغل مناسب و درآمد یا تحصیل علم و کسب منزلت اجتماعى متناسب با آن هستند و از سوى دیگر، از حقوقى که شرع مقدس اسلام برایشان معین نموده است و همین حقوق مىتواند موقعیت آنها را به خوبى تغییر دهد، نیز منع مىشوند. اگر زنان به حقوق مادى و معنوى خود دست یابند، از منزلت اجتماعى بالاترى برخوردار شده و در روابط خانوادگى موقعیت مناسبى مىیابند که خود به خود موجب احترام متقابل و کاهش آزارها خواهد شد.
بنابراین، اگر زن از حقوق مادى و معنوى خود و حمایت اجتماعى خویشاوندان و حکومت، که در آموزههاى دینى مورد تأکید فراوان قرار گرفته است، برخوردار باشد اولاً، دیگر در موقعیتى نیست که به راحتى مورد آزار قرار گیرد و ثانیا، توصیه صبر و سازگارى به او معنا مىیابد. و این مهم تنها با شناسایى خشونتهاى نمادین به عنوان اساسىترین عامل خشونت میسر است.
مهمترین مواردى که از دیدگاه فرهنگ در زمره وظایف الزامى بانو تلقّى مىشوند، اما از منظر شرع مقدس اسلام چنین نیست، مىتوان به کار در منزل، پذیرایى از میهمان، شیردهى و پرورش فرزندان و بخشش مهریه اشاره نمود. البته روشن است که حقوق زن از دیدگاه متون دینى فراتر از این است و بررسى این موارد فقط از حیث اهمیت آن و تحدید موضوع پژوهش صورت گرفته است. صرف باور به این مسائل تحت عنوان «هنجارهاى الزامى موقعیت بانویى از سوى افراد جامعه»، زن را در موقعیتى فرودست جاى مىدهد و بسیارى از فرصتها را از دست وى مىستاند. اما اگر زن همه کارهاى فوق را هم انجام دهد، اما خود او و باور فرهنگى جامعه آن را لطفى از ناحیه وى و نه وظایف الزامىاش تلقّى نماید، شاهد ارتقاى موقعیت زن در جامعه خواهیم بود. اکنون به توضیح هریک از موارد فوق مىپردازیم.
1. تحمیل کار در منزل به زن
در بسیارى از جوامع طبق یک تقسیم کار فرهنگى، تمام کارهاى منزل از جمله آشپزى، نظافت منزل، رسیدگى به امور فرزندان، پذیرایى از میهمان و حتى در موارد بسیارى خیاطى و خرید وسایل و مواد مورد نیاز در منزل بر عهده زن قرار دارد. در این تقسیم کار نه تنها هیچگونه پرداخت اجرت، تعطیلى، مرخصى و بازنشستگى وجود ندارد، بلکه هیچ عذرى از زن نیز در ترک وظایف خود پذیرفته نیست. از سوى دیگر، داشتن فرزندان خردسال، اشتغال در خارج از منزل و اشتغال به تحصیل و امورى از این قبیل نیز براى زن هیچگونه تغییرى در این تقسیم کار به وجود نمىآورد و زن موظف به انجام همزمان همه آنهاست. در تعطیلات رسمى، از جمله تعطیلات عید نوروز و روزهاى جمعه، در مسافرتهاى تفریحى و زیارتى، به هنگام حضور میهمان در منزل و غیره، مرد با مجوز عرف به راحتى مىنشیند و به اصطلاح خستگى ناشى از کار روزمره را از تن بیرون مىکند، اما زن با رضایت کامل ناشى از فرهنگ حاکم بر جامعه با تلاشى بىوقفه به آماده کردن وسایل آسایش سایر اعضاى خانواده مىپردازد. نکته قابل توجه در این مورد این است که زنان نیز با جامعهپذیرى در این فرهنگ به راحتى با آن کنار آمده و نه تنها آن را مىپذیرند، بلکه به هنگام ازدواج خود را براى انجام همه این امور مهیا مىکنند.
البته نگارنده توجه دارد که مرد نیز براى تأمین معاش خانواده خود زحمات فراوانى متحمل مىشود و در بسیارى موارد با فعالیت در دو یا چند شغل تلاش مىکند نیازهاى خانواده خود را فراهم نماید. اما بجز مواردى اندک، اغلب از مرخصىهاى ماهیانه و سالیانه از یکسو و حقوق و پاداش و بازنشستگى برخوردارند، در حالى که زن نه تنها از چنین حقوقى برخوردار نیست، بلکه از نگاه فرهنگى انجام امور منزل از جمله وظایف الزامى او به حساب مىآید و این همان چیزى است که خود او هم آن را پذیرفته است.
و حال اینکه بر اساس آموزههاى دین اسلام و فتاواى علما، کار در منزل وظیفه الزامى زن نیست و نمىتوان او را به این امر مجبور کرد. به عبارت دیگر، به طور عام هیچ کس حق ندارد وظیفه خود را به دوش دیگرى بیندازد؛ و به طور خاص مرد نیز مجاز نیست کارهاى خود را به همسرش تحمیل کند. روایت زیر شاهدى بر این ادعاست:
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله فرمودند: «کسى که زحمتش را بر دوش مردم بیندازد، ملعون است.»30
همکارى امیرالمؤمنین علیهالسلام در امور منزل به همسر خود حضرت فاطمه علیهاالسلام نیز شاهد دیگرى بر این است که مرد نباید توقع انجام همه امور منزل توسط بانو را داشته باشد.
امام صادق علیهالسلام فرمودند: «امیرالمومنین علیهالسلام هیزم مىآورد، آب مىآورد، جاروب مىکرد؛ فاطمه زهرا علیهاالسلامآسیاب مىکرد، خمیر مىکرد و نان مىپخت.»31
فقهاى معاصر، از جمله امام خمینى،32 آیتاللّه خوئى،33 آیتاللّه سیستانى،34 آیتاللّه تبریزى35 و آیتاللّه فاضللنکرانى36 نیز در این زمینه چنین فتوا دادهاند که «مرد حق ندارد زن خود را به خدمت خانه مجبور کند.»
2. پذیرایى از میهمان
خصلت میهماننوازى مسلمانان و همچنین رازدارى که تحت عنوان «آبرودارى در حضور میهمان» مطرح مىشود، مطابق همان تقسیم کار فرهنگى ـ که ذکر آن گذشت ـ موجب شده تا مرد بدون هماهنگى با همسر خود افرادى را به عنوان میهمان به منزل دعوت کند و از همسر خود توقع داشته باشد که به بهترین نحو از آنها پذیرایى نماید که در بسیارى موارد به علت عدم آمادگى بانو و مهیا نبودن شرایط پذیرش میهمان، وى متحمل زحمات بسیارى خواهد شد. این در حالى است که شوهر خود در کنار میهمان اوقات خوشى را سپرى مىکند و در موارد بسیارى همچون شخصى که در رستوران خدمتکار را صدا مىزند و سفارش غذا یا نوشیدنى مىدهد، همسر خود را فرا مىخواند و سفارش میوه، چاى یا چیزهاى دیگرى مىدهد. پس از رفتن میهمان هم باز این زن است که باید ظروف غذا را بشوید و خانه را نظافت نماید، بدون اینکه از سوى شوهر خود مورد تقدیر و تشکر قرار گیرد، و حال اینکه همه این امور در مقابل سیره معصومان علیهمالسلام قرار دارد. ایشان نه تنها در امور منزل به همسر خود کمک مىکردند، بلکه به دیگران نیز اجازه اجحاف به خانواده خود را نمىدادند. براى نمونه، هنگامى که مردى امیرالمؤمنین علیهالسلام را با اصرار به منزل خود دعوت نمود، ایشان در پاسخ وى فرمودند: به شرطى دعوت تو را مىپذیرم که به واسطه حضور من همسر خود را به کارى وادار نکنى و در حق او ستمى روا ندارى.
امام رضا علیهالسلام فرمودند: مردى از امیرالمؤمنین علیهالسلامدعوت به عمل آورد. آن حضرت فرمود: دعوت تو را اجابت مىنمایم، مشروط بر آنکه سه چیز را ضمانت کنى: از بیرون خانه چیزى براى ما تهیه نکنى، چیزى را در خانه از ما پنهان ننمایى و اینکه در حق خانواده خویش اجحاف نکنى. او گفت: مىپذیرم. آنگاه آن حضرت دعوت او را اجابت نمود.37
اسلام با جدا کردن هنجارهاى الزامى و هنجارهاى غیرالزامى، حدود انتظارات موقعیت مقابل را محدود به هنجارهاى الزامى کرده است؛ یعنى هنجارهاى غیرالزامى بیان وظیفه نیستند که در موقعیت مقابل توقع و انتظار ایجاد کنند و در صورت برآورده نشدن انتظارات، این حق را داشته باشد که اقدام به اعمال کنترل اجتماعى نماید. دیگر اینکه اسلام با اعلام استحباب انجام دادن برخى کارها توسط بانو، معناى عمل را تغییر داده است. در بسیارى از نظامهاى خانواده در جوامع گوناگون، انجام امور منزل و پذیرایى از میهمان جزو وظایف بانو و حق شوهر است. اما در نظام خانواده اسلامى، شوهر مىداند که چنین حقى ندارد و اگر بانو این امور را انجام مىدهد از روى لطف است. بانو نیز با توجه به خداوند و براى رضاى او و تقرب به او و براى دریافت پاداش از خداوند اقدام به این کار مىکند.38 همین تغییر در باورها بسیارى از روابط مرد و زن را متحول مىسازد و بسیارى از آزارهاى جنسیتى را رفع مىنماید.
3. عدم پرداخت مهریه
وضعیت زیستى و اجتماعى زنان به نحوى است که موجب شده در بعد اقتصادى در تمام دورههاى تاریخ از مردها در سطح پایینترى قرار داشته باشند. زنان در مدت باردارى و پس از زایمان که به شیردهى و پرورش نوزاد مىپردازند، عملاً نمىتوانند فعالیت و کار درآمدزایى داشته باشند. افزون بر این، حتى در عصر حاضر در بیشتر جوامع مسئولیت اداره خانه با زنان است و این خود وقت بسیارى از آنها مىگیرد، بدون آنکه در برابر آن درآمدى کسب کنند. از اینرو، قرار دادن مهریه براى خود زن ـ و نه پدر یا خویشان او ـ پشتوانه اقتصادى نسبتا مطمئنى را براى او فراهم مىآورد. در متون اسلامى، شواهدى وجود دارد که اهمیت اقتصادى مهریه را براى زنان نشان مىدهد. به طور کلى، حبس یا انکار مهریه نوعى دزدى به شمار رفته و از جمله گناهانى است که خداوند آن را نمىبخشد. چنانچه فردى قصد پرداخت مهریه همسر خود را نداشته باشد، برقرارى رابطه جنسى با همسر قانونىاش مانند روابط غیرمشروع تلقّى شده است. حال اگر مهریه، تنها جنبهاى عاطفى داشت و صرفا زمینهاى براى آغاز یک زندگى خانوادگى بود، ندادن آن به زن به این شدت مذمّت و توبیخ نمىشد. نکته دیگر، تأکید رضایت طرفین بر مهریه است که همین امر آن را قانونى مىکند و حتى اگر مقدار آن بسیار زیاد باشد قابل انکار و ترک نیست.39
حال اینکه در بسیارى از جوامع و همچنین کشور ما پرداخت مهریه در غیر موارد اختلاف و طلاق ـ که با شکایت زن آن هم به صورتى تحقیرآمیز و با تقسیط چندساله که عملاً آن را بىارزش مىکند ـ بیشتر به افسانه مىماند که عبارت فرهنگى «مهریه را چه کسى داده و چه کسى گرفته» حاکى از آن است.
علاوه بر این، زنان شاغل نیز در اغلب موارد دارایى، ارث و درآمد خود را اگر به طور کامل تقدیم شوهر نکنند در
هزینههاى جارى منزل همچون خرید مایحتاج و وسایل موردنیاز و یا پرداخت اقساط و امورى از این قبیل به مصرف مىرسانند و استفاده اختصاصى زن از درآمد خودش تحت یک جبر فرهنگى نامحسوس ـ که حتى خود زن هم آن را حس نمىکند ـ به حداقل مىرسد. و حال اینکه زن وظیفهاى در تأمین مایحتاج زندگى ندارد و مىتواند درآمد خود را به طور کامل به مصارف شخصىاش برساند.
«وَلاَ تَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلَى بَعْضٍ لِّلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِّمَّا اکْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَاء نَصِیبٌ مِّمَّا اکْتَسَبْنَ وَاسْأَلُواْ اللّهَ مِن فَضْلِهِإِنَّ اللّهَ کَانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیما»(نساء:32) آرزومند برترىها نباشید که خدا به بعضى از شما بر بعضى دیگر داده است. براى مردان بهرهاى است از آنچه به دست آوردهاند و براى زنان نیز نصیبى، و از فضل خدا مسئلت کنید که او به همه چیز داناست.
در جامعه اسلامى مرد باید با رضایت کامل مهریه همسر خود را پرداخت نماید و زن بدون هیچ قبح فرهنگى آن را بگیرد و البته در این شرایط، اگر تمایل داشت مىتواند مقدارى یا حتى تمام آن را به شوهر ببخشد.
«وَآتُواْ النَّسَاء صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِن طِبْنَ لَکُمْ عَن شَیٍْ مِنْهُ نَفْسا فَکُلُوهُ هَنِیئا مَرِیئا» (نساء: 4)؛ کابین زنان را به رضاى خاطر بدهید و اگر زنان به طیب خاطر چیزى از آن را به شما بخشیدند بگیرید که حلال و گواراست.
باید این باور در فرهنگ جامعه اسلامى تحقق یابد که حتى اگر مرد نیاز مالى داشت نمىتواند به اجبار مهریه همسر خویش را از وى پس بگیرد؛ یعنى فشار اجتماعى نباید چنین اجازهاى را به وى بدهد. و این دقیقا نقطه مقابل فرهنگى است که گرفتن مهریه توسط زن را قبیح مىشمارد.
«وَکَیْفَ تَأْخُذُونَهُ وَقَدْ أَفْضَى بَعْضُکُمْ إِلَى بَعْضٍ وَأَخَذْنَ مِنکُم مِّیثَاقا غَلِیظا» (نساء: 21)؛ چگونه آن را باز پس مىگیرید، در حالى که با یکدیگر آمیزش داشتید و زنان از شما پیمان محکمى گرفتهاند.
از امام صادق علیهالسلام در مورد تفسیر آیه «وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُواْ بِبَعْضِ مَا آتَیْتُمُوهُنَّ» (نساء: 19)؛ (زنان را براى اینکه بعض از آنچه به آنان دادهاید بازپس گیرید به دشوارى میندازید)، سؤال شد. آن حضرت فرمود: «گاهى اوقات مردى همسر خود را مىزند تا مهریه را از او پس بگیرد. خداوند در این آیه مردان را از این کار ناپسند باز داشته است.»40
براساس آموزههاى اسلام، مردى که قصد پرداخت مهریه همسر خود را ندارد زناکار، و دزدى است که پستترین گناهان را مرتکب شده و نباید امیدى به آمرزش خداوند داشته باشد، مگر اینکه مهریه همسر خود را پرداخت نماید. اگر این باورها در فرهنگ جامعه تحقق یابد، زن موقعیت حقیقى خود را باز مىیابد، هرچند همه زنها مهریه خود را ببخشند و چیزى دریافت ننمایند؛ چون این باور وجود دارد که آنها حقى داشتهاند که از آن گذشتهاند، نه اینکه وظیفه الزامى زن این است که مهریه خود را ببخشد.برخىازروایاتاینموضوعبدینشرح است:
امام صادق علیهالسلام فرمودند: «کسى که با زنى ازدواج کند و قصد پرداخت مهریه او را نداشته باشد پس او در نزد خدا زناکار است.»41
امام صادق علیهالسلام فرمودند: «پستترین گناهان سه چیز است: قتل (بىدلیل) حیوانات و عدم پرداخت مهریه زن و اجرت اجیر.»42
آن حضرت در جاى دیگر فرمودند: «دزدان سه گروهند: آنها که زکات نمىدهند، و کسانى که مهر زن را نمىپردازند و اشخاصى که قرض مىگیرند و خیال پرداخت ندارند.»43
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله فرمودند: «خدا هر کسى را ممکن است بیامرزد، مگر آن کس را که مهریه همسرش را انکار کند یا دستمزد اجیر را غصب کند یا انسان آزادى را بفروشد.»44
سیره ائمّه اطهار علیهمالسلام نیز چنین بود که مهریه زنان خود را مىپرداختند و آنها را در امور داخلى منزل آزاد مىگذاشتند تا آنگونه که تمایل دارند زندگى خود را ترتیب دهند. و تا جایى که فعالیت آنها منع شرعى نداشت، حتى اگر مخالف میل و شأن امامت ایشان بود با آن مخالفتى نمىکردند.
از عبداللّهبن عطا نقل است: به خانه حضرت باقر علیهالسلامرفتم و در منزل حضرت بالش و پشتى و غذاهاى خوب و بر هم چیده دیدم. از امام پرسیدم: اینها چیست؟ فرمود: متاع زنان و زندگى آنهاست.45
جابربن عبداللّه از امام باقر علیهالسلام نقل مىکند: جمعى به خانه امام حسین علیهالسلام آمدند و گفتند: یا ابن رسولاللّه در خانه شما چیزهایى مىبینیم که در خور شأن زاهدانه شما نیست، و مراد آنها فرشها و پشتىها بود. امام علیهالسلام فرمود: ما مهر زنان خود را مىپردازیم و آنها از مهر خود اثاث خانه و آنچه بخواهندمىخرندوچیزىاز اینهامربوطبهمانیست.46
4. حقالزحمه شیر دادن فرزند
زن در دوران باردارى و ایام شیردهى از انجام بسیارى از اشتغالات درآمدزا یا فعالیتهاى علمى و غیره معذور است و به طور عادى امور بسیارى را تحتالشعاع قرار مىدهد. از اینرو، یکى از حقوقى را که دین مبین اسلام براى زن معین کرده، حقالزحمه شیر دادن است. اما این امر هم در اغلب فرهنگها مورد غفلت واقع شده و اگر چنین درخواستى از سوى زنى صورت گیرد به شدت از سوى عرف تقبیح مىشود.
فتواى برخى علماى قدیم و معاصر شیعه در خصوص اجرت شیر دادن به شرح زیر است:
شیخ مفید: بر مرد است که اجرت شیردهى زن را بدهد.47
ابن ادریس: اگر مادر اجرت طلب کند باید به او داد.48
محقّق حلّى: اگر مادر اجرت بیشترى از بقیه طلب کند، مرد مىتواند فرزند را از مادر بگیرد و براى شیر دادن به دیگرى بدهد.49
علّامه حلّى: زن حق دارد در مقابل شیر دادن فرزند خود طلب اجرت کند.50
شهید ثانى: شیر دادن فرزند بر مادر واجب نیست و مىتواند طلب اجرت کند.51
امام خمینى،52 آیتاللّه خوئى،53 آیتاللّه سیستانى،54 آیتاللّه تبریزى55 و آیتاللّه فاضل لنکرانى56 نیز چنین فتوا دادهاند: «براى شیر دادن بچه، بهتر از هر کس مادر او است و سزاوار است که مادر براى شیر دادن از شوهر خود مزد نگیرد و خوب است که شوهر مزد بدهد.»
بنابراین، زن حق دارد در مقابل شیر دادن فرزند خود طلب اجرت نماید و این اقدام نباید با قبح فرهنگى مواجه شود. اگر فرهنگ حاکم بر جامعه این حق را براى زن پذیرفت، آن وقت زنى که اجرت مىگیرد به حق خود دست یافته و از منابع مالى ویژهاى براى تحقق خواستههاى خود برخوردار مىشود و اگر هم اجرت خویش را بخشید، به دلیل لطفى که انجام داده است مورد تقدیر قرار خواهد گرفت. در هر دو صورت، تلخى دردهاى فرزندآورى به کام وى شیرین، و تحمل رنج فرزندپرورى بر او آسان مىشود که خود پیامدهاى اجتماعى فراوانى در پى خواهد داشت.
خلاصه اینکه با احیاى موقعیت حقیقى زن در نظام خانواده، قادر خواهیم بود بسیارى خشونتهاى خانگى را کاهش دهیم. بنابراین، تصویر کلى نظام خانواده مطلوب بدین صورت خواهد بود:
نظام خانواده مطلوب
از آنرو که انسجام و دوام هر گروه اجتماعى منوط به وجود موقعیت رهبرى در آن گروه است، در نظام خانواده از نظر اسلام نیز فردى که موقعیت شوهرى و پدرى را داراست در موقعیت سرپرستى هم قرار خواهد داشت. اما نگاه اسلام به چنین موقعیتهایى که فرد مسئولیتهایى را مىپذیرد نگاه معنوى است و آن را ابزار خدمت به دیگران و کسب سعادت مىداند. بنابراین، قرار گرفتن در این موقعیت، فضل و برترى شمرده نمىشود. البته در صورتى که فرد این موقعیت را وسیله تبعیت از هنجارهاى آن و ایفاى نقش خود قرار دهد به سعادت خواهد رسید. به هر حال، در این نظام مرد سرپرست خانواده است و وظیفه دارد به امور منزل رسیدگى نماید. به فرمایش پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله «و مرد، سرپرست خانواده خویش است و درباره آنها از او بازخواست مىشود... .»57
قرآن کریم مىفرماید: «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ...»(نساء: 34)؛ مردان بر زنان قیمومت و سرپرستى دارند، به خاطر اینکه خدا بعضى را بر بعضى برترى داده، و به خاطر اینکه مردان از مال خود نفقه زنان و مهریه آنان را مىدهند... .
خانواده یک واحد کوچک اجتماعى است و همانند یک اجتماع بزرگ باید رهبر و سرپرست واحدى داشته باشد؛ زیرا رهبرى و سرپرستى دستهجمعى که زن و مرد مشترکا آن را به عهده بگیرند مفهومى ندارد؛ در نتیجه، از مرد یا زن یکى باید «رئیس» خانواده و دیگرى «معاون» و تحت نظارت او باشد. قرآن در اینجا تصریح مىکند که مقام سرپرستى باید به مرد داده شود. البته منظور از این تعبیر استبداد و اجحاف و تعدى نیست، بلکه منظور رهبرى واحد منظم با توجه به مسئولیتها و مشورتهاى لازم است.58
بنابراین، سپردن این وظیفه به مردان، نه دلیل بالاتر بودن شخصیت انسانى آنهاست و نه سبب امتیاز آنها در جهات دیگر؛ زیرا آن صرفا بستگى به تقوا و پرهیزگارى دارد، همانگونه که ممکن است شخصیت انسانى یک معاون از یک رئیس در جنبههاى مختلفى بیشتر باشد، اما رئیس براى سرپرستى کارى که به او محول شده از معاون خود شایستهتر است.59
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله فرمودند: «از خوشبختى مرد این است که سرپرست خانوادهاش باشد.»60
تعدّى از وظایف محوله بىهنجارى تلقّى مىشود و فرد مورد مؤاخذه قرار مىگیرد. سرپرست خانواده حق ندارد افراد تحت تکفل خود را رها نماید یا امور آنها را به دیگرى واگذار کند. او باید تمام تلاش خود را براى اداره امور آنها به کار گیرد.
رسول خدا صلىاللهعلیهوآله مىفرماید: «هیچ گناهى براى شخص بزرگتر از این نیست که نانخور خود را ضایع کند.»61
آن حضرت همچنین مىفرماید: «کسى که خود را سربار مردم کند ملعون است ملعون، و کسى که خانواده خود را ضایع کند ملعون است ملعون.»62
از جمله هنجارهاى موقعیت سرپرستى این است که در تصمیمگیرىها خواست و امیال خانواده خود را نیز در نظر داشته باشد و همیشه مطابق میل خود عمل نکند. اینکه مسکن خانواده در کدام شهر و محله باشد، چه غذاها و خوراکىهایى مورد استفاده قرار گیرد، چه نوع پوشاکى با کدام جنس و رنگ براى اعضاى خانواده تهیه شود، یا اینکه نوع وسایل زندگى و حتى چینش آنها و همه امور مربوط به منزل، خوب است با مشورت و در نظر گرفتن خواست همه اعضاى خانواده معین شود. حتى لباسى که سرپرست خانواده مىخواهد براى خود تهیه نماید، حداقل لباسى که مىخواهد درون خانه از آن استفاده نماید، ترجیحا موافق خواست خانواده باشد؛ زیرا ممکن است بانو لباسى را براى شوهر برگزیند که وى آن را مناسب موقعیت اجتماعى خود نداند، اما مىتواند آن لباس را تهیه نماید و فقط در منزل مورد استفاده قرار دهد. به هر حال، فردى که اصلاً به سلیقه سایر افراد خانواده توجهى ندارد و همیشه و در همه موارد به خواست خود عمل مىکند، در ادبیات روایات «منافق» نامیده شده است. و اگر این نوع فردگرایى به یک مسئله فرهنگى تبدیل شود، شاهد شیوع پدیده نفاق در جامعه خواهیم بود.
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله مىفرماید: «مؤمن به اشتهاى خانواده خود مىخورد و منافق، خانوادهاش به اشتهاى او مىخورند.»63
هنجار دیگرى که براى موقعیت سرپرستى مطرح شده است، ایجاد رفاه و توسعه در زندگى است. اگر براى وى ممکن باشد که خانواده خود را از رفاه بیشترى برخوردار کند باید این کار را انجام دهد. توسعه در زندگى خانواده حتى بر انفاقهاى مستحبى دیگر اولویت دارد.
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله مىفرماید: «اگر یک دینار در راه خدا و یک دینار در راه آزاد کردن یک بنده خرج کنى و یک دینار به مسکین کمک نمایى و یک دینار براى خانواده خود خرج کنى، ثواب آن یک دینارى که براى خانواده خود خرج کردهاى از همه بیشتر است.»64
نیز مىفرماید: «کسى که خداوند به او روزى فراوان عطا فرموده، ولى او برعیالخود سخت بگیرد، از ما نیست.»65
باید توجه داشت موقعیت سرپرستى یک موقعیت نسبى است که سطوح متفاوتى خواهد داشت. بنابراین، سطحى از موقعیت سرپرستى در خانواده هم متعلق به زن است؛ یعنى او از حقوق و اختیاراتى برخوردار است که میزان دسترسى او به منابع نادر اجتماعى را افزایش مىدهد.
رسول خدا صلىاللهعلیهوآله مىفرماید: «زن نیز سرپرست خانه شوهر خود و فرزندان اوست و درباره آنها از او سؤال خواهد شد.»66
نتیجهگیرى
از جمله مهمترین عوامل همسرآزارى نادیده گرفتن حقوق شرعى زنان و جعل و تحمیل وظایفى بر زنان مىباشد که از دیدگاه متون دینى مشروع نیست. بر همین اساس، تحمیل کار خانگى بر زنان، اجبار آنها به پذیرایى از میهمان، قبیح شمردن طلب مهریه و اجرت شیردهى به فرزندان از سوى زن، مصادیقى از همسرآزارى است که مورد غفلت فرهنگى واقع شده است. این قبیل آزارها از دیدگاه متون دینى مورد نهى و مذمت فراوان قرار گرفته است که در صورت توجه به آن و محو این قبیل آزارها از صحنه جامعه، شاهد ارتقاى جایگاه اجتماعى زنان و به دنبال آن کاهش نرخ انواع دیگر همسرآزارى خواهیم بود.
-
منابع
- ـ نهجالفصاحه، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چ چهارم، تهران، دنیاى دانش، 1382.
- ـ ابن فارس، معجم مقاییساللغه، بیروت، دارالجبل، 1411ق.
- ـ اعزازى، شهلا، خشونت خانوادگى ـ خشونت اجتماعى، مجموعه مقالات آسیبهاى اجتماعى ایران، انجمن جامعهشناسى ایران، چ سوم، تهران، آگه، 1388.
- ـ امام خمینى، رساله توضیحالمسائل، مشهد، انتشارات بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1367.
- ـ تبریزى، جواد رساله توضیحالمسائل، بىجا، مؤسسه تحقیقات و نشر معارف اهلبیت، بىتا.
- ـ جبعى عاملى، زینالدین (شهید ثانى)، مسالکالأفهام الى تنقیح شرائعالاسلام، قم، مؤسسهالمعارف الإسلامیة، 1413ق.
- ـ حرّ عاملى، محمدبن حسن، وسائلالشیعة، قم، مؤسسة آلالبیت علیهمالسلام، 1409ق.
- ـ حلّى، ابنادریس، السرائر، چ دوم، قم، جامعه مدرسین، 1410ق.
- ـ حلّى، جعفربن حسن، شرایعالاسلام فى مسائل الحلال و الحرام، تحقیق سید صادق شیرازى، چ سوم، طهران، استقلال، 1409ق.
- ـ حلّى، حسنبن یوسف، مختلفالشیعه، قم، موسسهالنشر الاسلامى، 1412ق.
- ـ خوئى، سیدابوالقاسم، رساله توضیحالمسائل، چ دوم، بىجا، رستگار، 1383.
- ـ دهخدا، علىاکبر، لغتنامه، تهران، دانشگاه تهران، 1337.
- ـ دیلمى، حسنبن ابىالحسن، ارشادالقلوب، بىجا، انتشارات شریف رضى، 1412 ه.ق.
- ـ راغب اصفهانى، حسینبن محمد، مفردات الفاظالقرآن، بیروت، دارالشامیه، 1416ق.
- ـ راوندى، مرتضى، تاریخ اجتماعى ایران، سوئد، آرش زمانه، بىتا.
- ـ روى، ماریا، زنان کتک خورده: روانشناسى خشونت در خانواده، ترجمه مهدى قراچهداغى، تهران، علمى، 1377.
- ـ سالارىفر، محمدرضا، خانواده در نگرش اسلام و روانشناختى، تهران، سمت و حوزه و دانشگاه، 1384.
- ـ سیستانى، سیدعلى، رساله توضیحالمسائل، بىجا، مؤسسه تحقیقات و نشر معارف اهلبیت، بىتا.
- ـ صدوق، محمدبن على، من لایحضره الفقیه، قم، جامعه مدرسین، 1413ق.
- ـ صدیق اورعى، غلامرضا، بررسى ساختار نظام اجتماعى در اسلام، بىجا، اداره کل پژوهشهاى سیما، 1382.
- ـ طبرسى، فضلبن حسن، مکارمالاخلاق، قم، شریف رضى، 1412ق.
- ـ فاضل لنکرانى، محمد، رساله عملیه، چ سىام، تهران، ایران، 1378.
- ـ قریشى، سید علىاکبر، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1371.
- ـ کریستن سن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمى، چ هفتم، بىجا، دنیاى کتاب، 1370.
- ـ کلینى، محمدبن یعقوب، الکافى، تهران، دارالکتب الإسلامیة، 1365.
- ـ گیدنز، آنتونى، جامعهشناسى، ترجمه منوچهر صبورى، تهران، نشرنى، 1374.
- ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، لبنان، مؤسسهالوفاء بیروت، 1404ق.
- ـ مطهّرى، مرتضى، خدمات متقابل اسلام و ایران، تهران، صدرا، 1376.
- ـ معلوف، لوییس، المنجد فى اللغه، تهران، فرحان، 1379.
- ـ مفید، محمدبن محمد نعمان، المقنعه، قم، جامعه مدرسین، 1410ق.
- ـ مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1374.
- ـ ممتاز، فریده، انحرافات اجتماعى: نظریهها و دیدگاهها، چ سوم، تهران، شرکت سهامى انتشار، 1387.
- ـ مولاوردى، شهیندخت، کالبدشکافى خشونت علیه زنان، تهران، حقوقدانان با همکارى دانش نگار، 1385.
- ـ نورى، میرزاحسین، مستدرکالوسائل، قم، مؤسسة آلالبیت علیهمالسلام، 1408ق.
-
پى نوشت ها
- * دانشجوى دکترى اندیشه معاصر مسلمین، دانشگاه باقرالعلوم علیهالسلام. دریافت: 23/1/90 ـ پذیرش: 25/2/90.
- ebrahimipoor14@yahoo.com
- 1ـ آرتور کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمى، ص 432.
- 2ـ همان.
- 3ـ مرتضى راوندى، تاریخ اجتماعى ایران، ج 2، ص 44، به نقل از: مرتضى مطهّرى، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 252.
- 4ـ آرتور کریستن سن، همان، ص 433.
- 5ـ مرتضى راوندى، همان، ج 2، ص 45.
- 6ـ آرتور کریستن سن، همان، ص 446.
- 7ـ علىاکبر دهخدا، لغتنامه، ذیل واژه «آزار».
- 8ـ سید علىاکبر قریشى، قاموس قرآن، ج 1، ص 59، ذیل واژه «اذى».
- 9ـ لوییس معلوف، المنجد، ص 15، ذیل مدخل «أذى».
- 10ـ ابن فارس، معجم مقاییساللغه، ذیل واژه «اذى».
- 11ـ راغب اصفهانى، مفردات الفاظالقرآن، ص 32، ذیل واژه «اذى».
- 12ـ شهیندخت مولاوردى، کالبدشکافى خشونت علیه زنان، ص 38.
- 13ـ همان، ص 35.
- 14ـ ماریا روى، زنان کتکخورده: روانشناسى خشونت در خانواده، ترجمه و تلخیص مهدى قراچهداغى، ص 116.
- 15ـ شهلا اعزازى، خشونت خانوادگى ـ خشونت اجتماعى، ص 195.
- 16ـ همان، ص 196.
- 17ـ همان.
- 18ـ آنتونى گیدنز، جامعهشناسى، ترجمه منوچهر صبورى، ص 439.
- 19ـ شهلا اعزازى، همان، ص 103.
- 20ـ همان، ص 204.
- 21ـ همان، ص 205.
- 22ـ همان، ص 104.
- 23ـ همان.
- 24ـ همان، ص 105.
- 25ـ فریده ممتاز، انحرافات اجتماعى: نظریهها و دیدگاهها، ص 181ـ183.
- 26 Violence Symbolique.
- 27 Pierre Bourdieu.
- 28ـ ناصر فکوهى، مجله اینترنتى علوم اجتماعى، فصل نو،
- www.fasleno.com/archives/000574.php.
- 29ـ همان.
- 30ـ محمدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 4، ص 12.
- 31ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائلالشیعه، ج 20، ص 222.
- 32ـ امام خمینى، توضیحالمسائل، ص 335، مسئله 2414.
- 33ـ سیدابوالقاسم خوئى، توضیحالمسائل، ص 432، مسئله 2423.
- 34ـ سیدعلى سیستانى، توضیحالمسائل، ص 504، مسئله 2423.
- 35ـ جواد تبریزى، توضیحالمسائل، ص 424، مسئله 2423.
- 36ـ محمد فاضل لنکرانى، توضیحالمسائل، ص 467، مسئله 2482.
- 37ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، همان، ج 24، ص 279.
- 38ـ غلامرضا صدیق اورعى، بررسى ساختار نظام اجتماعى در اسلام، ص 109.
- 39ـ محمدرضا سالارىفر، خانواده در نگرش اسلام و روانشناختى، ص 180.
- 40ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 104، ص 173.
- 41ـ محمدبن على صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 399.
- 42ـ محمدبن حسن حرّ عاملى، همان، ج 12، ص 5.
- 43ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 103، ص 349.
- 44ـ میرزا حسین نورى، مستدرکالوسائل، ج 13، ص 379.
- 45ـ فضلبن حسن طبرسى، مکارمالاخلاق، ص 132.
- 46ـ همان.
- 47ـ محمدبن محمد نعمان مفید، المقنعه، ص 530.
- 48ـ ابن ادریس حلّى، السرائر، ج 2، ص 648.
- 49ـ محقق حلّى، شرایعالاسلام فى مسائل الحلال و الحرام، تحقیق سیدصادق شیرازى، ج 2، ص 568.
- 50ـ حسنبن یوسف حلّى، مختلفالشیعه، ج 7، ص 304.
- 51ـ شهید ثانى، مسالکالافهام، ج 8، ص 412.
- 52ـ امام خمینى، همان، ص 343، مسئله 2487.
- 53ـ سیدابوالقاسم خوئى، همان، ص 444، مسئله 2496.
- 54ـ سیدعلى سیستانى، همان، ص 518، مسئله 2496.
- 55ـ جواد تبریزى، همان، ص 436، مسئله 2496.
- 56ـ محمد فاضل لنکرانى، همان، ص 481، مسئله 255.
- 57ـ حسنبن ابىالحسن دیلمى، ارشادالقلوب، ص 173.
- 58ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 3، ص 370.
- 59ـ همان، ص 375.
- 60ـ محمدبن على صدوق، همان، ج 3، ص 168.
- 61ـ نهجالفصاحه، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ص 384.
- 62ـ محمدبن حسن حرّ عاملى، همان، ج 21، ص 544.
- 63ـ همان، ص 543.
- 64ـ میرزا حسین نورى، همان، ج 7، ص 242.
- 65ـ نهجالفصاحه، ص 384.
- 66ـ حسنبن ابىالحسن دیلمى، همان، ص 173.