معرفت، سال بیستم، شماره چهارم، پیاپی 163، تیر 1390، صفحات 35-

    مقایسه تحلیلى عقل دینى و هوش شناختى

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    رحیم میردریکوندی / *استادیار - گروه روان شناسی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) / mirderikvandi@qabas.net
    چکیده: 
    عقل و هوش از عالى‏ترین استعدادهاى ذهنى ـ شناختى انسان هستند که ممیزه او از سایر موجودات به حساب مى‏آیند. در پرتو این دو استعداد، سایر استعدادهاى انسان جهت مى‏گیرند و به فعلیت مى‏رسند. این دو واژه، در متون دینى و روان‏شناختى به صورت عمیق و گسترده مورد مطالعه و تحقیق قرار گرفته‏اند. مقاله حاضر، با هدف مقایسه عقل دینى و هوش شناختى تدوین یافته است. در این مقاله، ابتدا عقل از نگاه اسلامى و هوش شناختى از نگاه روان‏شناسى به روش کیفى ـ توصیفى مورد بررسى قرار مى‏گیرند. سپس، دو اصطلاح عقل دینى و هوش شناختى به روش اجتهادى تحلیل و مقایسه مى‏شوند. نتایج به دست‏آمده حاکى از تفاوت دو اصطلاح مذکور است.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    سال بیستم ـ شماره 163 ـ تیر 1390، 35ـ52

    رحیم میردریکوندى*

    چکیده

    عقل و هوش از عالى‏ترین استعدادهاى ذهنى ـ شناختى انسان هستند که ممیزه او از سایر موجودات به حساب مى‏آیند. در پرتو این دو استعداد، سایر استعدادهاى انسان جهت مى‏گیرند و به فعلیت مى‏رسند. این دو واژه، در متون دینى و روان‏شناختى به صورت عمیق و گسترده مورد مطالعه و تحقیق قرار گرفته‏اند.

    مقاله حاضر، با هدف مقایسه عقل دینى و هوش شناختى تدوین یافته است. در این مقاله، ابتدا عقل از نگاه اسلامى و هوش شناختى از نگاه روان‏شناسى به روش کیفى ـ توصیفى مورد بررسى قرار مى‏گیرند. سپس، دو اصطلاح عقل دینى و هوش شناختى به روش اجتهادى تحلیل و مقایسه مى‏شوند. نتایج به دست‏آمده حاکى از تفاوت دو اصطلاح مذکور است.

    کلیدواژه‏ها: عقل، هوش، عقل دینى، هوش شناختى.

    مقدّمه

    همه انسان‏ها فطرتا کنجکاو و کاوشگر آفریده شده‏اند. به همین دلیل، همواره انسان به منظور شناخت خویش و ناشناخته‏ها و اسرار حیات و هستى، از هیچ تلاشى فروگذار نکرده است. انگیزه و تلاش مداوم انسان در شناخت هرچه بیشتر خویش و جهان هستى، مناسب‏ترین بستر را براى رشد تفکر، استدلال منطقى، و دست‏یابى به روش‏هاى علمى فراهم آورده است.1

    مبحث استعدادهاى ذهنى یکى از مهم‏ترین مسائل روان‏شناسى است که معمولاً تحت عنوان «هوش» از آنها بحث مى‏شود. در بحث از هوش، ما به آن دسته از فعالیت‏هاى فرد توجه داریم که نسبت به فعالیت‏هاى دیگر وى در سطح عالى‏تر قرار داشته یا با جریان‏هاى عالى ذهنى بستگى دارند.2

    از سوى دیگر، در منابع اسلامى آیات و روایات فراوانى در مورد ماهیت عقل، آثار، مؤلفه‏ها و ویژگى‏هاى آن به چشم مى‏خورد. نقطه اشتراک همه انسان‏ها عقل است؛ بنابراین، زبان مشترک میان همه انسان‏هاست. قرآن کریم نیز در تمام مراحل، با همین روش منطقى مخاطبان خویش را به تعقل دعوت مى‏نماید. حرکت انسان از عقل شروع مى‏شود و به عقل ختم مى‏گردد. به تعبیر دیگر، مخاطبان پیامبران و وحى الهى، عقل مردم و عاقلان جامعه مى‏باشند. آنها عقل‏هاى خفته را بیدار و هوشیار مى‏کنند و غبار جهل و خرافه و آداب و رسوم باطل، و هوا و هوس را از جمال آن پاک مى‏نمایند.3

    عقل زینت‏بخش وجود آدمى است و مایه امتیاز او بر سایر موجودات جهان، و در دنیاى وجود انسان، از بالاترین ارزش برخوردار است؛ چراکه نخستین مخلوق خدا و گران‏مایه‏ترین نعمتى است که او به بشر ارزانى داشته است. عقل مورد خطاب ذات بارى و رسول

    اوست. این نکته بیانگر عظمت این گوهر وجود آدمى است که سزاوار است سخت مورد توجه قرار گیرد. بیان ویژگى‏هاى باارزش آن بدین خاطر است که قدر و منزلت آن روشن و مبرهن گردد تا انسان‏ها با وقوف یافتن بر منزلت و نقش آن، ره به سوى منزل سعادت بپیمایند. از سویى، با روش‏هاى مختلف پرورش و اعتلاى آن آشنا شوند، تا از این نعمت الهى بهره‏هاى لازم را برگیرند و با موانع رشد آن آشنا شوند تا آنها را از سر راه تکامل عقل بردارند. عقل در تربیت دینى جایگاه رفیع و منیعى دارد تا جایى که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهمى‏فرمایند: «هرکس عقل ندارد دین ندارد.»4 حضرت على علیه‏السلام نیز مى‏فرمایند: «دین‏دارى به اندازه خردمندى است.»5

    اندیشه و تعقل، اصلى‏ترین تکیه‏گاه اسلام در عقاید، اخلاق و اعمال است. از این‏رو، در فرهنگ قرآن و احادیث، واژه‏هایى که مردم را به تعقل و اندیشه دعوت مى‏کند (مثل تفکر، تدبر، تفقه، ذکر، لب و...) بیش از هر چیز دیگر مورد توجه و تأکید است. از نظر اسلام، عقل اصل انسان، معیار ارزش و درجات کمال او، ملاک ارزیابى اعمال، میزان جزا و حجت باطنى خداوند متعال است. کوتاه سخن اینکه از نظر اسلام، تنها راه تکامل مادى و معنوى و سازندگى دنیا و آخرت و رسیدن به جامعه مطلوب و مقصد اعلاى انسانیت، درست فکر کردن و استفاده درست از عقل مى‏باشد. همه گرفتارى‏هاى بشر، نتیجه جهل و به کار نگرفتن عقل و اندیشه است.6

    پیشینه پژوهش

    از آغاز روان‏شناسى تاکنون، و حتى پیش از آن، تحقیقات زیادى در مورد ماهیت هوش و انواع آن صورت گرفته است. اسکیرل7 (1838) به منظور تهیه ضوابطى براى تشخیص و طبقه‏بندى افراد عقب‏مانده ذهنى، روش‏هاى مختلفى راآزمود و به این نتیجه رسید که مهارت کلامى فرد بهترین توانش ذهنى اوست. گالتون8 (1883) از نخستین کسانى بودکه مسئله تفاوت‏هاى فردى و اندازه‏گیرى آن را مورد توجه قرار داد و تست‏هاى مختلفى را براى اندازه‏گیرى قدرت تشخیص حسى و افتراق جنبشى ابداع کرد. جیمز مک کین کتل9 روان‏شناس آمریکایى نیز که به شدت زیرنفوذ گالتونقرار گرفته بود، علاقه زیادى به اندازه‏گیرى تفاوت‏هاى فردى (در زمینه هوش و استعدادهاى ذهنى) نشان داد. بینه10 وهمکارانش سال‏ها وقت و کوشش خود را صرف تحقیقات ابتکارى در زمینه اندازه‏گیرى هوش نمودند. نخستین بررسى‏هاى بینه براى یافتن شاخص کمّى، ملموس و سریع از هوش فرد در سال 1896 صورت گرفت و کارهاى مشترک او با سیمون در فرانسه به تهیه نخستین ابزار علمى ارزشیابى نیروى عقلانى آدمى و انتشار آن در سال 1905 انجامید. اسپیرمن11 در بررسى‏هاى آمارى خود درباره ماهیت هوش و تحقیقات خود به این نتیجه رسید که هوش همهافراد از دو عامل تشکیل شده است: 1) توانش عمومى که در همه کارکردهاى شناختى دخالت دارد؛ 2) توانش‏هاى اختصاصى که مربوط به موضوعات خاص است. اى. ال. ثرندایک12 (1921) نیز در تحقیقات و طرح خود فعالیت‏هاىهوشى را به سه دسته تقسیم کرده است:

    1. هوش اجتماعى یا توانایى درک اشخاص و ایجاد رابطه با آنها؛13

    2. هوش عینى یا توانایى درک اشیا و کار کردن با آنها؛ مثل تجارب ماهرانه و کار با ابزار عملى؛

    3. هوش انتزاعى یا توانایى درک نشانه‏هاى کلامى و ریاضى و کار کردن با آنها.

    گیلفورد14 نیز الگویى از هوش به نام «ساختار عقل»15 را ارائه مى‏دهد. الگوى وى یک الگوى مکعب‏شکل استکه در آن براى هوش سه بعد به شرح زیر در نظر گرفته شده است:

    1. فرایندها؛16 یعنى آنچه آزمودنى انجام مى‏دهد که شامل شناخت، ثبت حافظه، نگه‏دارى حافظه، تولید واگرا،تولید همگرا و ارزیابى است.

    2. محتوا؛17 یعنى ماهیت مواد یا اطلاعاتى که فرایندها روى آنها انجام مى‏گیرد و این مواد و اطلاعات دیدارى،شنیدارى، نمادى، معنایى یا رفتارى است.

    3. فرآورده‏ها؛18 یعنى شکل خبرپردازى توسط آزمودنى که شامل واحدها، طبقه‏ها، نظام‏ها، رابطه‏ها، تبدیل‏ها و دلالت‏هاست.19

    استرنبرگ20 (1985) هوش را مجموعه‏اى از مهارت‏هاى تفکر و یادگیرى مى‏داند که در حل مسائل تحصیلى وروزانه مورد استفاده قرار مى‏گیرد. از دید وى، هوش بر سه‏گونه است: هوش کلامى، هوش عملى و هوش اجتماعى. گاردنر21 (1998) یکى دیگر از نظریه‏پردازان هوش است که هوش را به هفت نوع زبانى (کلامى)، موسیقایى، منطقى ـریاضى، فضایى، بدنى ـ جنبشى، درون فردى (توانایى مهار نفس)، و میان فردى (توانایى درک دیگران و تعامل مؤثر با آنها) تقسیم مى‏کند.

    در مورد عقل، ماهیت، انواع، آثار و ویژگى‏هاى آن در منابع دینى و اسلامى مباحث فراوانى به صورت مستقل به چشم مى‏خورد. در زمینه مقایسه عقل و هوش در دهه‏هاى اخیر مطالعات و تحقیقاتى صورت گرفته است که از جمله آنها مى‏توان به کتاب‏هاى زیر اشاره نمود: اصول و روان‏شناسى عمومى،22 اصول روان‏شناسى،23 علم‏النفس از دیدگاه دانشمندان اسلامى و تطبیق آن با روان‏شناسى جدید،24 روان‏شناسى هوش و سنجش آن،25 روان‏شناسى تربیتى،26 روان‏شناسى رشد با نگرش به منابع اسلامى،27 بررسى تطبیقى عقل و هوش در قلمرو روان‏شناسى و تعلیم و تربیت،28 نظریه و کاربرد آزمون‏هاى هوش و شخصیت،29 رشد عقلى،30 تربیت عقلانى،31 مبانى روان‏شناسى از دیدگاه مکتب اسلام،32روان‏شناسى‏مثبت،33آلکس34واسترنبرگ.35

    همه موارد بالا به جز دو سه مورد، صرفا از دیدگاه روان‏شناسى عقل و هوش را با هم مقایسه کرده‏اند. اما در زمینه مقایسه عقل و هوش با دید روان‏شناختى و اسلامى، تا آنجا که جست‏وجو شده است، غیر از مطالعات و تحقیقات روان‏شناسى رشد با نگرش به منابع اسلامى، بررسى تطبیقى عقل و هوش در قلمرو روان‏شناسى و تعلیم و تربیت و علم‏النفس از دیدگاه دانشمندان اسلامى و تطبیق آن با روان‏شناسى جدید، آن‏هم نه در سطحى عمیق و گسترده، تحقیقات علمى و جامع چندانى به چشم نمى‏خورد.

    مقاله حاضر درصدد است که با نگرشى نو و رویکردى علمى با استفاده از یافته‏هاى روان‏شناختى و آموزه‏هاى دینى به تبیین ماهیت هوش شناختى و عقل، و نوع رابطه بین آنها بپردازد.

    همان‏گونه که ذکر شد، ماهیت هوش و انواع آن به وفور در روان‏شناسى مورد مطالعه و تحلیل قرار گرفته است. برخلاف هوش، واژه عقل تاکنون در حیطه علم روان‏شناسى کمتر مورد تحقیق قرار گرفته است؛ اگرچه در متون فلسفى و دینى به صورت عمیق و گسترده مطرح و تبیین گردیده است. در زمینه عقل و هوش و نیز در زمینه عقل در خارج و داخل کشور کارهایى انجام شده است که در بالا به چند نمونه اشاره شد. در خارج از کشور نیز مى‏توان به تحقیقات جان هاگلند36 (1985)، هاوارد گاردنر (1985)، رونالد کلمنتس37 (1992)، رابرت استرنبرگ (1992)، لانس جى.ریپس38 (1994) 23)، جان ککس39 (1995)، الکس و جوزف40 (2004) و رونالد بارنت و نیکلاس ماکسول41(2008) اشاره کرد.

    به دلیل محدودیت‏ها و ابهاماتى که این تحقیقات دارند و نیز به خاطر نوع نگاهى که به مسئله عقل و هوش، به ویژه عقل دارند، کافى و قانع‏کننده به نظر نمى‏آیند. مثلاً عده‏اى از دانشمندان غربى عقل را نه از نگاه دینى، بلکه از نگاه تجربى و به عنوان یک استعداد مربوط به مغز که صرفا پایه‏هاى مادى، عصبى و فیزیولوژیکى دارد و در بعضى موارد هم از نگاه صرفا فلسفى، مورد مطالعه قرار داده‏اند. محققان داخل کشور نیز اگرچه در مواردى به مقایسه عقل و هوش پرداخته‏اند، ولى هرگز درصدد این نبوده‏اند که به صورت کاملاً علمى و در سطحى گسترده این دو موضوع مهم را از دیدگاه اسلام و روان‏شناسى مورد مطالعه و بررسى قرار دهند. به همین علت، مقاله حاضر درصدد است با نگاهى دینى و روان‏شناختى مسئله عقل و هوش را مورد مطالعه قرار دهد. بنابراین، بحث عقل و هوش و رابطه بین آن دو، آن‏هم از نگاه دینى و روان‏شناختى، بحث تقریبا جدیدى است که تاکنون یا روى آن کار نشده است و یا اینکه تحقیقات اندکى در این زمینه انجام گرفته است. از این‏رو، لازم و ضرورى به نظر مى‏رسد که بار دیگر با رویکردى نو و نگرشى علمى ـ دینى بحث فوق مجددا مطرح گردد تا نتایج و ایده‏هاى جدیدى را به بار آورد. چنانچه اثبات شود که عقل همان هوش است و هیچ تفاوتى با آن ندارد، نتیجه این مى‏شود که اولاً، هر انسان باهوشى الزاما عاقل نیز خواهد بود، ثانیا، مى‏توان تمام نتایج تحقیقات مربوط به هوش را به عقل نیز تعمیم داد و ثالثا، مى‏توان براى اندازه‏گیرى عقل و ویژگى‏هاى آن از آزمون‏هاى آماده و استانداردشده هوش استفاده نمود. اما اگر ثابت شود که عقل و هوش با هم متفاوتند، باید عقل را به صورت مستقل مورد مطالعه و بررسى علمى قرار داد و براى سنجش آن اقدام به ساخت مقیاس‏ها، ابزارها و آزمون هاى جدید اسلامى و بومى نمود.

    بنابراین، هدف عمده و اساسى نوشته حاضر بررسى مقایسه‏اى مفهوم هوش شناختى از دیدگاه روان‏شناسى و عقل از دیدگاه اسلامى است و درصدد پاسخ‏گویى به این سؤال مى‏باشد: آیا مفهوم عقل در منابع اسلامى (آیات و روایات) همان مفهوم هوش در منابع روان‏شناسى است؟ به عبارت دیگر، آیا عقل دینى همان‏هوش‏روان‏شناختى است؟

    به طور کلى، هرگاه مفهوم هوش شناختى و مفهوم عقل را با هم مقایسه کنیم، بر اساس یک حصر عقلى به سه دیدگاه دست مى‏یابیم: 1. تباین مطلق؛ 2. تساوى مطلق؛ 3. نه تباین مطلق و نه تساوى مطلق.

    در مورد دیدگاه اول، هیچ صاحب نظرى یافت نشد. از حیث منطقى نیز، تباین کلى بین این دو مفهوم امرى غیرمنطقى است؛ زیرا هوش و عقل هر دو از مقوله درک و شناختند و دست کم از این حیث با هم تباین ندارند.

    برخلاف دیدگاه اول، دیدگاه دوم قایلان نسبتا زیادى دارد که از جمله آنها مى‏توان به اصول و روان‏شناسى عمومى، اصول روان‏شناسى، علم‏النفس از دیدگاه دانشمندان اسلامى و تطبیق آن با روان‏شناسى جدید، روان‏شناسى هوش و سنجش آن، روان‏شناسى تربیتى، روان‏شناسى رشد با نگرش به منابع اسلامى،علم‏النفس از دیدگاه اندیشمندان اسلامى،42 نظریه و کاربرد آزمون‏هاى هوش و شخصیت، رشد عقلى، روان‏شناسى عمومى،43 مبانى روان‏شناسى از دیدگاه مکتب اسلام، روان‏شناسى مثبت، آلکس و استرنبرگ اشاره نمود.

    مؤلفانى نظیر بى‏ریا و همکاران به صورت غیرمستقیم و در جاى دیگرى از کتاب خود، موحد، رشیدپور و ایمانى به صورت مستقیم دیدگاه سوم را پذیرفته‏اند.

    تحلیل مفهوم هوش

    بدون شک، هوش یکى از مفاهیمى است که در قلمرو علم روان‏شناسى گسترده‏ترین تحقیقات را به خود اختصاص داده است. تعریف هوش به نحوى که مورد قبول همه قرار گیرد، کارى بس دشوار است؛ زیرا هوش یک سازه است و شامل انواع توانایى‏هاى عمومى و تخصصى مى‏باشد. واژه هوش برخلاف ظاهر ساده‏اش از پیچیدگى مفهومى خاصى برخودار است و به همین دلیل، در علم روان‏شناسى تعریف واحدى از آن وجود ندارد و روان‏شناسان مختلف هرکدام براساس دیدگاه خود تعریف متفاوتى را ارائه کرده‏اند. کوشش‏هایى که براى تدوین یک تعریف دقیق از «هوش» به عمل آمده، همواره با مناقشه مواجه شده است.44 اگرچه روان‏شناسان هنوز نتوانسته‏اند در یک تعریف جامع با هم توافق کنند، اما همه آنان در این خصوص اتفاق‏نظر دارند که هوش یک شى‏ء عینى، مستقل و محسوسى نیست، بلکه یک امر انتزاعى است که از طریق آثارش مى‏توان آن را شناخت.45

    جى سى آگاروال46 در کتاب اصول روان‏شناسى تربیتى به 33 تعریف در پوشش یک طبقه‏بندى چهارگانه اشارهمى‏کند: گروه اول که در تعریف هوش بر روى سازگارى با محیط تأکید دارند و هوش را قدرت سازگارى و انطباق با محیط مى‏دانند، شامل 12 تعریف؛ گروه دوم که هوش را قدرت یادگیرى به حساب مى‏آورند شامل 5 تعریف؛ گروه سوم که هوش را قدرت تفکر انتزاعى تلقّى مى‏کنند، شامل 8 تعریف؛ و سرانجام گروه چهارم که به جنبه‏هاى عملى هوش توجه داشته و تعاریف عملیاتى را ارائه مى‏دهند، شامل 8 تعریف.

    از مجموع طبقه‏بندى بالا مى‏توان چنین نتیجه گرفت که هوش به طور کلى عبارت است از: «توانایى درک روابط بین پدیده‏ها.» این نوع توانایى به خوبى در هر چهار گروه از طبقه‏بندى، قابل استنباط است. در سازگارى، یادگیرى، قدرت تفکر انتزاعى و تعاریف عینى عملیاتى هوش، نوعى توانایى براى درک روابط بین پدیده‏ها به چشم مى‏خورد. به عبارت دیگر، «توانایى درک روابط بین پدیده‏ها» نقطه مشترک هر چهار گروه از تعاریف هوش مى‏باشد. برخى از روان‏شناسان هوش را قابلیت عمومى درک و استدلال مى‏دانند که به شکل‏هاى گوناگون جلوه‏گر مى‏شود.47 هرچند که مفهوم هوش ممکن است در نزد افراد مختلف معانى متفاوتى داشته باشد، با این حال، وقتى صحبت از هوش به میان مى‏آید، بلافاصله نوعى توانایى ذهنى را در یاد انسان زنده مى‏کند.48 لوئیس ترمن49 روان‏شناس معروف دانشگاه آکسفورد، در تعریف بسیار کوتاهى از هوش، آن را توانایى ادراک و تفهیم و تجزیه و تحلیل عوامل مى‏داند.50 دیوید برلاینر و نیت گیج51 بیان مى‏دارند که هوش یعنى دریافت سریع، درک خوب، توانایى حل مسائل و درک سریع مفاهیم.52

    اگر بخواهیم امکان مقایسه هوش و عقل را فراهم نماییم، ناچاریم براساس روش استنباط محقق و به کمک روش فراتحلیل به یک مفهوم واحد از هوش دست یابیم. در غیر این صورت، به دلیل تعدد و تنوع تعاریف و دیدگاه‏هاى مربوط به هوش، امکان هرگونه مقایسه‏اى از بین مى‏رود. از دیدگاه محقق، تنها تعریفى که با همه تعاریف و همه دیدگاه‏هاى هوش، سازگار است، تعریف هوش به «قدرت درک روابط بین پدیده‏ها» است. در یادگیرى، در سازگارى، در تفکر انتزاعى و در سایر تعاریف عینى عملیاتى هوش، پدیده‏ها و روابطى وجود دارند که هوش همان قدرت درک روابط بین این پدیده‏هاست. بنابراین، هوش یک استعداد واحد ذهنى است که کارش درک روابط بین پدیده‏ها است که به شکل‏هاى گوناگون بروز مى‏کند.

    تحلیل مفهوم عقل

    با نگاهى گذرا به آیات و روایات مى‏توان دریافت که عنوان «عقل» مهم‏ترین و اساسى‏ترین موضوعى است که دین به آن پرداخته است.53 لفظ عقل و مشتقات آن، یکى از الفاظ بسیار کلیدى در متون دینى است. ماده عقل، در قرآن کریم و روایات بسیار به کار رفته و اوصاف و احکام زیادى نیز براى آن ذکر شده است که تمام آنها از جایگاه رفیع و ارزشمند عقل در ادبیات دینى حکایت دارد.54 از آن‏رو که درک و شناخت مفهوم عقل از اهمیت ویژه‏اى برخوردار است، مفهوم و ماهیت آن از دیدگاه لغت، اصطلاح، قرآن، روایات و اندیشمندان مسلمان مورد بررسى قرار مى‏گیرد.

    عقل در لغت

    واژه عقل مصدر «عَقَلَ یعْقِلُ»، در اصل از ریشه «عقال» به معناى زانوبند شتر است و به معانى زیر آمده است: بستن، بند آوردن، به زمین زدن، به بلوغ رسیدن، پى بردن، فهمیدن و درک کردن.55 دهخدا معناى خرد، دانش، فهم، شعور، دانایى، ادراک، دریافت، هوش، فراست، تدبیر، تمییز و قوّه ممیزه را ذکر مى‏نماید.56

    با اینکه اهل لغت معانى متعددى را براى عقل ذکر کرده‏اند، اما با دقت در کتب لغت تقریبا مى‏توان سه معناى کلى براى آن در نظر گرفت:

    1. منع، بستن و نگه داشتن؛

    2. نقیض جهل و ضد آن؛

    3. قوّه تشخیص و تمییز.57

    همان‏گونه که ملاحظه گردید، واژه عقل در زبان عربى در اصل به معناى نگه داشتن، بازداشتن و حبس کردن است و سایر معانى به نحوى به این معنا برمى‏گردند. همان‏گونه عقال، شتر را از حرکت بى جا باز مى‏دارد، نیرویى به نام «عقل» در جان انسان وجود دارد که او را از جهل و لغزش در اندیشه و عمل باز مى‏دارد. از این‏رو، پیامبر گرامى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمودند: «العقل عقال من الجهل»؛58 خرد بازدارنده از نادانى است.

    عقل در اصطلاح

    عقل در علوم مختلف، معانى اصطلاحى متفاوتى دارد. علّامه مجلسى در بیان معانى اصطلاحى عقل مى‏نویسد: عقل در اصطلاح، به ترتیب به امور زیر اطلاق مى‏شود:

    1. قوّه ادراک خیر و شرّ و تمییز بین آنها؛

    2. ملکه‏اى نفسانى براى انتخاب خیر و نفع؛

    3. قوّه ناظم زندگى؛

    4. از مراتب استعداد نفس؛

    5. نفس ناطقه انسانى؛

    6. جوهر مجرد؛

    7. عقل جوهر مجرد، اما بدون قدمت زمانى.59

    عقل در قرآن

    هرچند واژه «عقل» در قرآن شریف به کار نرفته، ولى مشتقاتى مانند «تعقلون» و «یعقلون» 49 بار به کار رفته است. افزون بر این، قرآن کریم گاه از عقل با واژه‏هایى همچون «حِجر»، «نُهى»، «لبّ» و... یاد مى‏کند و صاحبان خرد را «ذى حجر»، «اولوالالباب»، «اولوالابصار»، «اولوالنهى» مى‏خواند.60 استعمال این مشتقات نشان مى‏دهد که قرآن شریف مفهوم عقل را مسلّم فرض کرده است و این مفهوم چیزى نیست جز اینکه عقل به معناى قوّه اندیشه و شناخت و نیروى تشخیص و تمییز مى‏باشد که با نوعى التزام عملى همراه است. بى‏تردید، تقدیس «خردورزى» توسط قرآن، تقدیس «خرد» نیز به شمار مى‏آید.61

    عقل در روایات

    اکثر روایات مربوط به عقل ناظر به ارزش، اهمیت، آثار، و ویژگى‏هاى عقل مى‏باشد و فقط چند روایت وجود دارد که به صورت مستقیم به تعریف عقل اشاره مى‏نمایند. در اینجا به روایاتى اشاره مى‏شود که درصدد تعریف ماهوى عقل هستند.

    رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در روایتى مى‏فرمایند: «العقل نورٌ خلقة اللّه للانسان و جعله یضى على القلب لیعرف به الفرق بین المشاهدات من المغیبات»؛62 عقل نورى است که خداوند براى انسان خلق کرده است و آن را عامل نورانیت و روشنایى قلب قرار داده است تا به وسیله آن بین دیدنى‏ها و نادیدنى‏ها فرق بگذارد. ایشان در حدیثى دیگر مى‏فرمایند: «العقل نورٌ فى القلب یفرّق به بین الحقّ و الباطل»؛63 عقل نورى است در دل که به کمک آن، حق و باطل را از هم جدا مى‏کند. امام کاظم علیه‏السلاممى‏فرمایند: «انّ ضَوءَ الروحِ العقلُ»؛64 خرد، روشنایى جان است. همان‏گونه که پیداست، امام کاظم علیه‏السلام نیز در این روایت کوتاه عقل را نور و روشنایى به حساب مى‏آورند. امام صادق علیه‏السلام در جواب سؤالى در مورد عقل مى‏فرمایند: «العقلُ ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان»؛65 عقل چیزى است که به وسیله آن، خداوند رحمان عبادت مى‏شود و بهشت هم به دست مى‏آید.

    عقل از دیدگاه اندیشمندان مسلمان

    محمّدباقر کمره‏اى از شارحان اصول کافى، عقل را به معناى نیروى تشخیص، سنجش، فهم، انقیاد، فعالیت و درک مسئولیت در نظر گرفته است. وى در جاى دیگر مى‏آورد: عقل نور است و تابندگى باطن و حقیقت انسان محسوب مى‏گردد.66 استاد مطهّرى در کتاب تعلیم و تربیت در اسلام، عقل را یک نیروى تشخیصى غربال‏کننده به حساب مى‏آورد که خوب و بد، خیر و شر، حق و باطل، سره و ناسره، و زشت و زیبا را از هم جدا مى‏سازد. به عقیده وى، کار عقل تمییز، جدا کردن، سبک و سنگین کردن، آینده‏نگرى، همراهى و همگامى با علم مى‏باشد.67 علّامه مجلسى در جلد اول بحارالانوار درباره عقل چنین مى‏گوید: عقل به دو معنا آمده است: اول، قوّه‏اى که خیر و شر را درک کرده، آن دو را از یکدیگر تمییز مى‏دهد. دوم عقل به ملکه و حالت در نفس گفته مى‏شود که آدمى در پرتو آن به سمت خیر و نیکى‏ها دعوت شده، از بدى‏ها و زشتى‏ها بازداشته مى‏شود.68

    عقل از دیدگاه عرفان، موجودى روحانى و داراى روحانیت است که خداى تعالى به انسان عنایت فرموده است و اولین اثر آن در نفوس بشر، ایجاد تقواست و معایب نفسانى به وسیله آن شناخته و درک مى‏شود.69 از دیدگاه ملّامهدى نراقى، عقل برترین قوّه آدمى است و با پیروى از آن است که دیگر قوا (عامله، شهویه، و غضبیه) تعدیل شده و به فضائل مربوط دست مى‏یابند.70 غزالى، عقل را جزئى از نفس ناطقه انسان مى‏داند که به عقل عملى و نظرى تقسیم شده و داراى مراتب پنج‏گانه عقل غریزى (عقل هیولانى)، عقل بالملکه، عقل مکتسب (عقل بالفعل)، عقل مستفاد و عقل فعال مى‏باشد.71 با اندکى دقت و تأمّل در گفته‏ها و نوشته‏هاى غزالى، درمى‏یابیم که وى نیز در مجموع، عقل را یک نیروى شناختى درّاکه به حساب مى‏آورد که کارش تمییز و تشخیص خوب و بد و صلاح و فساد است. ابونصر فارابى قواى نفس انسان را به چهار طبقه منمیه، محرکه، مدرکه و ناطقه تقسیم مى‏کند. وى در مورد قوّه ناطقه (عقل) مى‏گوید: «به وسیله این قوّه، ادراک معقولات میسر شده، و میان زشت و زیبا فرق گذارده مى‏شود. نیز به یارى آن، آدمى صناعات و علوم را فرا مى‏گیرد.»72 ملّاصدرا در شرح اصول کافى شش معناى مختلف را براى عقل ذکر مى‏نماید که در هر شش معنا، نوعى درک، شناخت و تشخیص به چشم مى‏خورد.73

    از بررسى و مقایسه دیدگاه فلاسفه اسلامى، از جمله دیدگاه فارابى، ابن‏سینا و ملّاصدرا، به این نتیجه کلى مى‏رسیم که اولاً، از دید فلاسفه اسلامى، عقل انسانى یک استعداد کلى ادراکى شناختى است که کار آن شناخت، اندیشه، تمییز و تشخیص است. ثانیا، با نگاهى به تعاریف متعدد عقل از دیدگاه لغت، قرآن، روایات، عرفان، اخلاق و فلسفه، درمى‏یابیم که همه این دیدگاه‏ها در مورد عقل، با صرف‏نظر از انواع و مراتب آن، یک امر اساسى را قبول داشته و بر آن تأکید مى‏کنند؛ «عقل یک نیروى شناختى ـ ادراکى است که مختص انسان است و کار آن شناخت، تشخیص و تمییز مى‏باشد.»

    به عقیده نگارنده، عقل قوّه شناخت و تشخیص، و نور هدایت و معرفت است که علاوه بر جنبه ادراکى ـ شناختى، داراى جنبه‏هاى کاربردى، التزامى و ارزشى نیز مى‏باشد.

    دلیل اول بر این مطلب، آیات قرآن شریف است که به تقدیس خردورزى مى‏پردازد. روشن است که تقدیس «خردورزى» تقدیس «خرد» نیز به شمار مى‏آید.

    دلیل دوم، دو روایت از پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله است که با صراحت از عقل تعبیر به «نور» مى‏کند. از آن‏رو که بهترین ویژگى نور تمییز، تشخیص، روشنگرى و نشان‏دهندگى است، بنابراین، عقل نیرویى است که کار آن شناخت، تشخیص و تمییز است. حضرت على علیه‏السلام مى‏فرمایند: «کفاک من عقلک ما اَوضَحَ لک سُبُلَ غیک مِن رُشدک»؛74 همانا خردى که راه گمراهى و هدایت را از یکدیگر جدا ساخته و راه صحیح را به تو ارائه مى‏دهد، تو را کفایت مى‏کند.

    دلیل سوم، روایت امام کاظم علیه‏السلام است که عقل را نور و روشنایى جان مى‏داند. معلوم است چیزى که نور جان باشد، نشان‏دهنده راه و هدایت‏کننده وى نیز مى‏باشد.

    دلیل چهارم، روایت معروف امام صادق علیه‏السلام در مورد عقل است که مى‏فرمایند: «العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان.» این روایت چه ناظر به ماهیت عقل باشد و چه ناظر به ویژگى آن، تأمین‏کننده مراد ماست. اگر روایت ناظر به اثر و کاربرد عقل باشد، این کلمه «ما» همان نور معرفت و هدایت است که به کمک آن، هم خداوند عبادت مى‏شود و هم بهشت وى به دست مى‏آید. اگر روایت ناظر به ماهیت عقل باشد، یعنى بگوییم عقل خود آن چیزى است که وسیله و سبب عبادت خدا و کسب بهشت است، باز هم به معناى نور معرفت و قوّه شناخت و تشخیص است؛ زیرا لازمه هر عبادتى و هر کسب و اکتسابى، شناخت و تشخیص است.

    دلیل پنجم، که در واقع شاهد بر مدعاى ماست، دیدگاه اندیشمندان اسلامى در مورد عقل مى‏باشد. براساس مطالبى که از این بزرگان نقل شد، همه آنها به نحوى عقل را قوّه شناخت و تشخیص به حساب مى‏آورند.

    دلیل ششم این است: اگر عقل را به معناى نور و نیروى شناخت بگیریم، با تمام تعاریف عقل (از دیدگاه قرآن، روایات، فلسفه، اخلاق و عرفان) سازگار است؛ درست مثل هوش که اگر آن را به معناى «قدرت درک روابط بین پدیده‏ها» بگیریم، با همه تعاریف هوش هماهنگ است.

    پس از تحلیل مفهوم هوش شناختى و عقل دینى، هم اکنون نوبت به پاسخ سؤال اساسى این مقاله مى‏رسد. سؤال این بود: «آیا مفهوم عقل در منابع اسلامى همان مفهوم هوش در منابع روان‏شناسى است؟ به عبارت دیگر، آیا عقل دینى همان هوش روان‏شناختى است؟» براى پاسخ به این سؤال، دو واژه «عقل» و «هوش شناختى» به صورت تحلیلى با هم مقایسه مى‏شوند.

    مقایسه تحلیلى عقل و هوش

    آیات، روایات و دیدگاه‏هاى مربوط به عقل در منابع اسلامى و نیز دیدگاه‏هاى مربوط به هوش در منابع روان‏شناسى آن‏قدر فراوان و گسترده هستند که بدون دسته‏بندى، تأویل و تحلیل آنها، امکان مقایسه تحلیلى هوش و عقل یا اصلاً وجود ندارد و یا دست‏کم کارى بس دشوار است. به همین دلیل، براى فراهم کردن زمینه مقایسه و نیز تسهیل آن، نیازمند دو تعریف کلى و جامع از هوش و عقل هستیم. ما به کمک روش استنباط محقق و روش فراتحلیل، به دو مفهوم کلى و دو تعریف جامع زیر از هوش و عقل رسیده‏ایم.

    هوش به معناى «قدرت درک روابط بین پدیده‏ها» و عقل به معناى «قدرت شناخت و تشخیص آمیخته با ارزش و التزام» است. با نگاهى اجمالى به تعاریف ارائه‏شده از هوش، درمى‏یابیم که در همه آنها یک نقطه اشتراک محورى وجود دارد: قدرت درک روابط بین پدیده‏ها. در مورد عقل نیز اگر دو روایت پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهرا، که عقل را «نور» مى‏داند، با روایت امام هفتم علیه‏السلام، که عقل را «حجت باطن» به حساب مى‏آورد، ترکیب کنیم، یک سازه به وجود مى‏آید که حاکى از یک قوّه شناختى تشخیصى است. این قوّه شناختى تشخیصى همان چیزى است که به فرموده امام صادق علیه‏السلام، به وسیله آن، خدا عبادت مى‏گردد و بهشت نیز به دست مى‏آید. روشن است که عبادت خدا بدون شناخت او، و کسب بهشت بدون شناخت آن و خوب بودنش، امرى غیرمنطقى و ناممکن است. بنابراین، عقل یک قوّه کلى ادراکى ـ شناختى است که کار آن شناخت، اندیشه، تمییز و تشخیص است و از آثار و ویژگى‏هاى آن، التزام و تعهد عملى نسبت به اصول اخلاقى، امور الهى و معنوى و ارزش‏هاى انسانى اجتماعى مى‏باشد.

    معروف‏ترین نوع هوش، هوش شناختى است. هوش شناختى به طور کامل منطبق با عقل نیست. ضمن اینکه بین عقل و هوش شناختى، شباهت‏ها و تفاوت‏هایى وجود دارد. یکى از عمده‏ترین ادلّه ما این است که در مواردى، ویژگى‏هاى عقل و هوش شناختى بر هم تطبیق نمى‏کنند؛ یعنى اینکه براى عقل ویژگى‏هایى وجود دارد که در موارد و مصادیقى این ویژگى‏ها در هوش یافت نمى‏شوند، در حالى که اگر عقل و هوش یکى باشند، از حیث ویژگى‏ها باید کاملاً بر هم منطبق باشند. به طور کلى، هرگاه مفهوم فراتحلیلى هوش (قدرت درک روابط بین پدیده‏ها) و مفهوم فراتحلیلى عقل (قدرت شناخت و تشخیص آمیخته با ارزش و التزام) را با هم مقایسه کنیم، بر اساس یک حصر عقلى به سه دیدگاه دست مى‏یابیم: 1. تباین مطلق؛ 2. تساوى مطلق؛ 3. نه تباین مطلق و نه تساوى مطلق.

    در مورد تباین مطلق، هیچ صاحب‏نظرى یافت نشد. در مورد تساوى مطلق، قایلان نسبتا زیادى وجود دارد که به آنها نیز اشاره گردید. دیدگاه سوم، یک دیدگاه اعتدالى است که نه طرفدار تباین مطلق است و نه به تساوى مطلق اعتقاد دارد. طبق این دیدگاه، عقل و هوش شناختى دو مفهوم مشابه هستند که ضمن داشتن شباهت‏ها، داراى تفاوت‏هایى نیز مى‏باشند. به عبارت دیگر، براساس این دیدگاه، عقل دینى همان هوش روان‏شناختى نیست. عده معدودى از مؤلفان به صورت مستقیم یا غیرمستقیم، دیدگاه سوم را پذیرفته‏اند که قبلاً به آنها نیز اشاره گردید.

    دیدگاه سوم، دیدگاه مطلوب و منتخب است. از آن‏رو که عقل و هوش هر دو از مقوله ادراک و شناخت هستند، بنابراین، بسیار شبیه و نزدیک به هم‏اند؛ ولى با نگاهى به عوارض، لوازم و شاخص‏هاى آنها مى‏توان تفاوت‏هایى را نیز شناسایى کرد. معناى دیدگاه سوم این است که هرجا عقل باشد، هوش هم هست، ولى مواردى یافت مى‏شود که با وجود هوش، از عقل یا عقل‏ورزى خبرى نیست. در مورد شخصیت‏هاى منفى تاریخ مثل معاویه، هیتلر، صدام و... و نیز مجرمان، خلاف‏کاران و کلاه‏برداران حرفه‏اى، چنین ادعایى صادق است. این‏گونه افراد از هوش و زیرکى بسیار بالایى برخوردار هستند، اما در مقابل، یا از اصل عقل بهره‏اى نبرده‏اند و یا دست‏کم از عقل‏ورزى محرومند و توان استفاده سالم و بهینه از عقل خود را ندارند. در زبان فارسى و عربى سه کلمه به معناى هوش و زیرکى آمده‏اند: کیاست، فتانت و ذکاوت. این سه نوع ویژگى، همگى از ویژگى‏هاى عقل نیز به حساب مى‏آیند؛ یعنى انسان عاقل افزون بر ویژگى‏هاى فراوان، انسانى ذکّى، فطن و کیس نیز هست. این نوع کاربرد لغوى مؤید این مطلب است که هر جا عقل باشد هوش هم هست، ولى عکس مطلب همه جا عمومیت ندارد؛ یعنى ممکن است انسان‏هایى باشند که باهوشند و عقل هم دارند، اما مواردى یافت مى‏شود که هوش و هوشمند وجود دارد، ولى از عقل و عاقل و عقل‏ورزى خبرى نیست. به عبارت دیگر، هر جا که تشخیص خوب و بد و قضاوت ارزشى اخلاقى در کار باشد، به صورت طبیعى ادراک و شناخت نیز در کار است؛ چون بدون ادراک و شناخت نمى‏توان به تشخیص و قضاوت رسید. به همین خاطر است که مى‏گوییم: هر جا عقل باشد هوش هم هست. ولى احتمال دارد جایى باشد که فقط ادراک و شناخت باشد، اما از قضاوت اخلاقى ارزشى و تشخیص خوب و بد خبرى نباشد. اینجا همان جایى است که مى‏گوییم هوش هست، ولى از عقل یا عقل‏ورزى خبرى نیست. به سخن دیگر، هوش قوّه ادراک و شناخت است و عقل قوّه تشخیص و قضاوت. از آن‏رو که تشخیص و قضاوت بدون ادراک و شناخت امکان ندارد و همیشه در کنار هر تشخیص و قضاوتى، ادراک و شناختى نیز در کار است، بنابراین، هرجا که عقل (تشخیص و قضاوت) باشد، هوش (ادراک و شناخت) نیز هست. اما در مواردى احتمال دارد صرف ادراک و شناخت باشد، اما از قضاوت و تشخیص خبرى نباشد؛ یعنى هوش هست، ولى عقل نیست.

    براى اثبات این دیدگاه، دلایلى وجود دارند که در زیر به آنها اشاره مى‏شود:

    1. با نگاهى به شاخص‏ها و ویژگى‏هاى هوش و عقل، درمى‏یابیم که ویژگى‏هاى عقل بسیار جامع‏تر از ویژگى‏هاى هوش مى‏باشند؛ یعنى در عقل ویژگى‏هایى وجود دارند که در هوش یافت نمى‏شوند.75 براى مثال، مى‏توان به احکام ارزشى فردى و اجتماعى، احکام مربوط به روابط اجتماعى و احکام مربوط به حق و باطل، و دنیا و آخرت اشاره کرد. به همین علت است که گفته مى‏شود هر جا عقل باشد هوش هم هست، ولى در مواردى ممکن است هوش باشد، ولى عقل نباشد. به عبارت دیگر، با نگاهى به ویژگى‏هاى عقل ملاحظه مى‏گردد که این صفات مخصوص عقل و عاقل است و در انسان‏هاى باهوش الزاما چنین صفاتى به چشم نمى‏خورد. بنابراین، تطبیق این صفات بر «عقل» و «عاقل» و عدم تطبیق آنها بر «هوش» و «باهوش» نشان تفاوت عقل و هوش است.

    2. تجربه شخصى و وجدان فردى هریک از ما حاکى از این است که در دنیاى واقعى افرادى وجود دارند که بسیار باهوش و زیرک به نظر مى‏آیند، اما از حیث عقل و شعور، آدم‏هاى عاقل و خردمندى محسوب نمى‏گردند. یک انسان مجرم و خلافکار حرفه‏اى ممکن است از هوش و زیرکى بسیار بالایى برخوردار باشد، ولى هیچ انسان عاقلى، او را عاقل نمى‏داند. چون انسان‏هاى عاقل داراى صفات و ویژگى‏هاى مطلوب و پسندیده‏اى هستند که چنین صفاتى در وجود چنین افرادى یافت نمى‏شود. شاید همه مردم معاویه، عمروعاص و امثال آنها را زیرک و باهوش بدانند، ولى هرگز آنان را عاقل به حساب نمى‏آورند؛ چون انسان عاقل اهل اصلاح و ارزش است، حال آنکه این‏گونه افراد در واقع، ضداصلاح و ارزش به حساب مى‏آیند.

    3. از بررسى موانع رشد عقل نیز مى‏توان تفاوت هوش و عقل را استنباط کرد. موانع و عواملى مثل پیروى از هواى نفس، گناه و خلاف، طبق روایات ما موجب نقص، ضعف و یا فساد و زوال عقل مى‏گردد، در حالى که حداقل در مورد بعضى از افراد چنین است که این امور نه تنها موجب نقص، ضعف و یا زوال هوش نمى‏گردد، بلکه موجب رشد، تقویت و شکوفایى هوش آنان نیز مى‏شود. معاویه، عمروعاص و افرادى مشابه آنها، هرچه بیشتر خلاف کنند، ذهن و هوششان براى طراحى دام‏هاى شیطانى، تیزى و وسعت بیشترى پیدا مى‏کند!

    4. از روى آثار و خدمات هوش و عقل نیز مى‏توان به تفاوت ظریف آنها دست یافت. قوّه درک و شناخت انسان اگر صرفا درک و شناخت باشد نامش «هوش» است، ولى اگر با قضاوت ارزشى و اخلاقى (تشخیص خوب و بد و حق و باطل) آمیخته گردد نامش «عقل» است. به همین خاطر است که بعضى‏ها مى‏گویند: عقل همان هوش جهت‏یافته است. به دلیل همین تفاوت ظریف و دقیق است که گاهى اوقات هوش در مسیر و خدمت جرم، خلاف، نیرنگ و باطل قرار مى‏گیرد، ولى عقل نه تنها در خدمت نیرنگ، خلاف و باطل قرار نمى‏گیرد، بلکه همیشه در مسیر خیر، سعادت و حق است و همواره به خوبى، نیکى، صلاح، سعادت و عدالت حکم مى‏کند. به عبارت کلى‏تر مى‏توان گفت: هوش صرفا داراى بعد شناختى است، ولى عقل علاوه بر بعد شناختى، داراى بعد ارزشى و اخلاقى (انگیزشى و کنشى) نیز مى‏باشد. با نگاهى به آیات و روایات مربوط به عقل، به راحتى مى‏توان به این ابعاد پى برد.

    5. واژه‏نامه آکسفورد در تعریف Intelligence(هوش) و wisdom(عقل) توضیحاتى دارد که نشانگر تفاوت‏ها و تشابهات هوش و عقل است. عین عبارت آکسفورد چنین است:

    Intellingence: power of Learning, understanding and reasoniog; Mental ability.

    هوش قدرت یادگیرى، فهم و استدلال است؛ هوش توانایى ذهنى است.

    Wisdom: experience and Knowledge (shown in making decisions and judements).

    عقل یعنى: تجربه و دانشى که در قدرت تصمیم‏گیرى و قضاوت نمایان مى‏شود.76

    همین واژه‏نامه در ویرایش هفتم آورده است:

    Intelligence: The ability to Learn, understand and think in a Logical way about things; The ability to do this well.

    هوش یعنى: توانایى یاد گرفتن، فهمیدن و فکر کردن در مورد چیزها به روشى منطقى. هوش یعنى: توانایى خوب یاد گرفتن، خوب فهمیدن و خوب فکر کردن.

    Wisdom: The ability to make sensible decisions and give good advice because of the experience and knowledge you have.

    عقل یعنى: توانایى تصمیم‏گیرى‏هاى خردمندانه و معقول و ارائه توصیه‏ها و صلاحدیدهاى خوب و مناسب، به کمک و به خاطر تجربه و دانشى که فرد دارد.77

    همان‏گونه که از تعاریف فوق پیداست، در هوش قدرت یادگیرى، فهم، استدلال، و فکر کردن نهفته است و در عقل قدرت تصمیم‏گیرى، قضاوت، تشخیص و ارائه توصیه‏ها و پندهاى ارزشى اخلاقى.

    6. عقل، برخلاف هوش، معیار تکلیف شرعى است. دختران و پسران زیر 9 و 15 سال، از دید روان‏شناسى داراى سطحى از هوش هستند، ولى از نظر شرعى مکلف نیستند؛ چون عقل آنها هنوز کامل نشده است.78 اگر عقل و هوش یکى بودند، باید آنها نیز مکلف مى‏شدند. از همین نکته مى‏توان فهمید که عقل و هوش دقیقا یکى نیستند.

    7. وجود تفاوت بین هوش هیجانى و هوش شناختى شاهد بر این است که عقل و هوش شناختى نیز با هم تفاوت دارند. بیشتر مؤلفان هوش هیجانى به وجود تفاوت بین هوش شناختى و هیجانى اذعان دارند. از طرفى دیگر، هوش هیجانى از عقل جداشدنى نیست و بخشى از آن به حساب مى‏آید. هوش هیجانى داراى دو محور اساسى ارتباط درون‏فردى و ارتباط برون‏فردى است که این دو محور از محورهاى هفت‏گانه عقل به حساب مى‏آیند. بنابراین، از این دو مقدّمه مى‏توان نتیجه گرفت که عقل و هوش شناختى با هم تفاوت دارند. هوش هیجانى به معناى توان مدیریت خود و توان برقرارى ارتباط با دیگران است. در مفهوم مدیریت و ارتباط، مفهوم شناخت و آگاهى، قدرت ابراز و اظهار، و قدرت کنترل خوابیده است. این دو ویژگى مهم و اساسى (یعنى قدرت مدیریت خود و قدرت برقرارى ارتباط با دیگران) به صورت کامل و روشن در احکام و ویژگى‏هاى عقل و عاقل آمده است. آگاهى و شناخت از خود و دیگران، توجه به حد و قدر خود و دیگران، توجه به حقوق خود و دیگران، آگاهى از حالات و اطراف خود، معاشرت با مردم و برقرارى ارتباط با آنها، همگى از آثار و شاخص‏هاى عقل هستند.

    8. از روایت امام کاظم علیه‏السلام که عقل را حجت باطن به حساب مى‏آورد،79 استفاده مى‏شود که عقل صرفا هوش نیست. اگر عقل و هوش یکى بودند، باید حجت بر کودکان غیرمکلّف نیز تمام باشد و حال آنکه از دیدگاه اسلامى عقل فقط در حق مکلّفان حجت است.

    9. از بهترین و عمده‏ترین ادلّه دیدگاه سوم، یکى از مشهورترین روایات مربوط به عقل است که از امام صادق علیه‏السلام مى‏باشد. متن کامل این روایت به شرح زیر است: قلت له: ما العقل؟ قال علیه‏السلام: «ما عبِدَ به الرحمنُ و اکتُسبَ به الجنان.» قلت: فالّذى کان فى معاویة؟ فقال علیه‏السلام: «تلک الشیطنة و هى شبیهة بالعقل و لیست بالعقل»؛80 راوى مى‏گوید: از امام صادق علیه‏السلامپرسیدم: عقل چیست؟ ایشان فرمودند: عقل چیزى است که به وسیله آن، خدا پرستش شود و بهشت به دست آید. پرسیدم: پس آنچه که در معاویه وجود داشت چه بود؟ امام علیه‏السلامفرمودند: آن نیرنگ است، آن شیطنت است، آن شبیه و مانند عقل است، ولى عقل نیست.» عبارت «لیست بالعقل» نافى تساوى مطلق و مُثبِت تفاوت بین عقل و هوش (زیرکى) است و عبارت «شبیهةٌ بالعقل» نافى تباین مطلق و مُثبِت شباهت بین آن دو مى‏باشد. در المنجد «نَکر»، «نُکر»، «نَکراء» به معناى زیرکى و هوشیارى آمده‏اند.81 از این روایت مى‏توان چنین استنباط نمود که اگر نیروى ادراکى ـ شناختى انسان در خدمت حق و مسیر سعادت قرار بگیرد و انسان را به نیکى و خوبى دعوت کند، نامش «عقل» است، ولى اگر در خدمت باطل و مسیر شقاوت و بدى قرار بگیرد و انسان را به کارهاى زشت و ناپسند دعوت نماید، نامش «زیرکى و زرنگى» (هوش) مى‏باشد.

    نتیجه‏گیرى نهایى

    در باب مقایسه عقل از نگاه اسلامى و هوش از نگاه روان‏شناسى، نظر نهایى این است که عقل دینى و هوش شناختى دو مفهوم کاملاً مساوى نیستند، بلکه ضمن داشتن شباهت‏ها، داراى تفاوت‏هایى نیز مى‏باشند. این دو مفهوم براساس نسب اربعه، عام و خاص مطلق به حساب مى‏آیند و عقل اخصّ از هوش است؛ یعنى هر جا عقل باشد هوش هم هست، ولى چنین نیست که هر جا هوش باشد عقل هم هست. نتیجه همه این توضیحات این است که هر انسان عاقلى باهوش هم است، ولى هر انسان باهوشى الزاما عاقل نیست، بلکه ممکن است عاقل باشد یا نباشد.

    در اینجا براى نمونه به چند تفاوت اشاره مى‏شود:

    1. تفاوت شمولى: عقل شامل انواع هوش (شناختى، هیجانى، معنوى، و اخلاقى) مى‏شود، در حالى که هوش شناختى چنین شمولى را ندارد.82

    2. تفاوت در ضمانت کمال و سعادت: عقل اگر باشد، حتما تضمین‏کننده سعادت و کمال انسان است، ولى هوش الزاما چنین خاصیتى را ندارد و ممکن است موجب سعادت باشد یا نباشد و حتى در مواردى موجب شقاوت و بدبختى نیز بگردد.

    3. تفاوت در قضاوت اخلاقى ارزشى: درک هوشى و به تبع آن، حکم هوش، الزاما با قضاوت اخلاقى ارزشى همراه نیست، ولى درک عقلى و حکم عقلى الزاما با قضاوت اخلاقى ارزشى همراه است. به عبارت دیگر، هوش روابط بین پدیده‏ها را درک مى‏کند، در حالى که با خوب و بد آن کار چندانى ندارد، ولى عقل ضمن درک این روابط، حتما خوب و بد آنها را نیز تشخیص مى‏دهد.

    4. تفاوت در همراهى با صداقت و متانت: عقل زیرکى همراه با صداقت، متانت و امانت است، ولى هوش نوعى زیرکى و زرنگى است که الزاما با صداقت، متانت و امانت همراه نیست.

    5. تفاوت در توجه به حد و مرزهاى اخلاقى و معنوى: در عقل و عقل‏ورزى به حد و مرزهاى اخلاقى، معنوى و ارزشى توجه مى‏شود و معمولاً این حدود رعایت نیز مى‏شوند، در حالى که در هوش الزاما چنین نیست.

    6. تفاوت درآمیختگى با شجاعت و جوان‏مردى: عقل همواره با شجاعت و جوان‏مردى آمیخته است، ولى هوش ممکن است در همه جا با شهامت، شجاعت و جوان‏مردى همراه نباشد و بلکه در ضدیت با آنها قرار بگیرد.

    7. تفاوت در همراهى با خدعه و نیرنگ: هوش نوعى زیرکى همراه با خدعه و نیرنگ است، ولى در عقل و حکم عقلى هیچ‏گونه خدعه و نیرنگى به چشم نمى‏خورد، مگر در مصاف با دشمنان حق و دین.

    8. تفاوت در طرف‏دارى و وفادارى به حق و عدالت: عقل همه جا طرفدار حق و عدالت و وفادار به آن است، در حالى که هوش در مواردى طرفدار باطل و حامى بى‏عدالتى است. هر انسان عاقلى، به حق توجه دارد و از آن تبعیت مى‏کند، ولى ممکن است آدم باهوش، گریز از حق را زرنگى و افتخار نیز به حساب آورد.

    9. تفاوت در جایگاه و موقعیت: هر جا که عقل باشد هوش نیز وجود دارد، ولى چنین نیست که هر جا هوش باشد الزاما عقل هم باشد. به عبارت دیگر، هر انسان عاقلى باهوش هم است، ولى چنین نیست که هر انسان باهوشى حتما عاقل هم باشد.

    10. تفاوت در آزادى عمل: از آن‏رو که حکم عقل همواره آمیخته با اخلاق، ارزش، حق، عدالت، صداقت و شهامت است، انسان عاقل به خود اجازه انجام هر کارى را نمى‏دهد؛ درست مثل امیرالمؤمنین علیه‏السلام که عاقل‏ترین و باهوش‏ترین افراد است، ولى اجازه انجام هر کارى را به خود نمى‏دهد، بلکه خود را در چهارچوبى از حق و عدالت که مورد پسند خداوند باشد، محدود مى‏نماید. ولى انسان باهوش ممکن است که اجازه انجام هر کارى را به خود بدهد و خود را در انجام هر کار زشت و زیبا یا خوب و بد و یا حق و باطلى مجاز بداند؛ درست مثل معاویه، عمروعاص و امثال آن دو، که به ظاهر از زیرک‏ترین و باهوش‏ترین افراد به حساب مى‏آیند، ولى خود را براى انجام هر کارى یله و رها مى‏دانند.

    11. تفاوت در نور بودن: روایات ما از عقل تعبیر به نور و روشنایى مى‏کنند، در حالى که در مورد هوش چنین تعبیرى به چشم نمى‏خورد.

    12. تفاوت در تام و همه‏جانبه بودن ادراک (تفاوت در وسعت ادراک): فهم و ادراک عقل، تام، تمام و همه‏جانبه است و علاوه بر تشخیص و شناخت خود پدیده، خوب و بد آن را نیز تشخیص مى‏دهد، ولى فهم و ادراک هوش تام و تمام نیست و فقط مربوط به شناخت خود پدیده و روابط بین پدیده‏هاست.

    13. تفاوت در ارتکاب جرایم: آدم عاقل گناه نمى‏کند، مرتکب جرم نمى‏شود، فریب هم نمى‏دهد و به عبارت عامیانه، زرنگ‏بازى درنمى‏آورد، در حالى که آدم باهوش ممکن است نه تنها خلاف، جرم، زرنگ‏بازى و نیرنگ را بد نداند، بلکه آنها را خوب دانسته و افتخار نیز به حساب آورد.

    14. تفاوت در رتبه و ارزش: هوش ممکن است جنبه زمینى، مادى و خودبنیادى داشته باشد، اما عقل عمدتا جنبه معنوى، آسمانى و ماورایى دارد. از این‏رو، بیشتر روایات از عقل تعبیر به نور و روشنایى و حجت باطن مى‏کنند.

    15. تفاوت در ارتباط با خودپرستى و هواى نفس: هوش قدرت درک و فهم است که گاهى اوقات در خدمت هواى نفس و خودپرستى و خودمحورى قرار مى‏گیرد، ولى عقل همواره در خدمت صفاى نفس و طهارت باطن است و این همان عقلى است که به کمک آن، خداوند عبادت مى‏شود و بهشت نیز به دست مى‏آید.

    16. تفاوت دانش و دانایى: شاید بتوان گفت که هوش همان دانش است و عقل همان دانایى. دانش را معمولاً خود انسان کسب مى‏نماید، ولى دانایى را معمولاً خداوند عطا مى‏کند. به صورت طبیعى و منطقى، هرجا که دانایى باشد دانش هم هست، اما مواردى وجود دارد که دانش هست، ولى از دانایى خبرى نیست؛ مثل کسى که دکتراى اقتصاد دارد، ولى قادر به مدیریت خانه خودش هم نیست و یا مثل کسى که دکتراى روان‏شناسى تربیتى دارد، ولى توان اداره مطلوب یک کلاس 5 نفره را ندارد.

    17. تفاوت در بازدارندگى و ایجاد مصونیت روانى: هوش درک مى‏کند، عقل هم درک مى‏کند؛ ولى هوش عامل بازدارندگى نیست، عامل حق‏جویى نیست و در آن کنترلى نیز وجود ندارد. در صورتى که عقل، هم عامل بازدارنده است، هم عامل حق‏جویى و هم عامل کنترل و هدایت. به عبارت دیگر، هوش مصونیت اخلاقى روانى نمى‏آورد، ولى عقل مى‏آورد. به نحوى دیگر، مى‏توان گفت: هوش فقط بار شناختى دارد، ولى عقل هم بار شناختى دارد و هم بار اخلاقى ـ شخصیتى.

    18. تفاوت در ابعاد: هوش صرفا بعد شناختى دارد، ولى عقل علاوه بر بعد شناختى، داراى بعد انگیزشى و کنشى (گرایش و التزام نسبت به خوبى‏ها، اصول و ارزش‏ها) نیز مى‏باشد.

    19. تفاوت در معیار بودن: عقل معیار تکلیف شرعى است، ولى هوش معیار آن به حساب نمى‏آید؛ چون هوش لازم در کودکان وجود دارد، ولى با این حال، از نظر شرعى مکلف نیستند؛ چراکه از عقل لازم و کافى برخوردار نمى‏باشند. بنابراین، همین که شارع مقدس عقل را معیار تکلیف قرار داده است نه هوش را، نشانگر این است که عقل و هوش با هم متفاوتند، وگرنه مى‏بایست کودکان نیز مثل بزرگ‏سالان مکلف باشند.

    ··· منابع

    • ـ نهج‏البلاغه، ترجمه محمد دشتى، تهران، اوج علم، 1380.
    • ـ آلان، کار، روان‏شناسى مثبت، ترجمه حسن پاشاشریفى و جعفر نجفى زند، تهران، سخن، 1385.
    • ـ اتکینسون، ریتال ال. و همکاران، زمینه روان‏شناسى، ترجمه محمدنقى براهنى و دیگران، چ دهم، تهران، رشد، 1381.
    • ـ احدى، حسن و شکوه‏السادات بنى‏جمالى، علم‏النفس از دیدگاه دانشمندان اسلامى و تطبیق آن با روان‏شناسى جدید، تهران، دانشگاه علّامه، 1371.
    • ـ اسلامى، محسن، رابطه عقل و قلب در قرآن، پایان‏نامه کارشناسى ارشد الهیات و معارف، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1378.
    • ـ افروز، غلامعلى و حیدرعلى هومن، روش تهیه آزمون هوش، چ دوم، تهران، دانشگاه تهران، 1380.
    • ـ ایمانى، محسن، تربیت عقلانى، تهران، امیرکبیر، 1378.
    • ـ پارسا، محمد، زمینه روان‏شناسى (روان‏شناسى عمومى)، تهران، بعثت، 1374.
    • ـ پاشاشریفى، حسن، روان‏شناسى هوش و سنجش آن، تهران، دانشگاه پیام نور، 1374.
    • ـ تمیمى آمدى، عبدالواحدبن محمد، غررالحکم و دررالکلم، بیروت، موسسة الاعلمى مطبوعات، 1407ق.
    • ـ جعفرى، محمد، عقل و دین از منظر روشن‏فکران دینى معاصر، قم، صهباى یقین، 1386.
    • ـ چورمقى، محسن، کارکردهاى عقل نظرى و عقل عملى، پایان‏نامه کارشناسى ارشد، رشته فلسفه، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1383.
    • ـ دهخدا، على‏اکبر، لغت‏نامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، 1337.
    • ـ سجادى، سیدجعفر، فرهنگ معارف اسلامى، چ چهارم، تهران، کومش، 1379.
    • ـ سیف، على‏اکبر، روان‏شناسى پرورشى، چ شانزدهم، تهران، آگاه، 1385.
    • ـ شعبه حرّانى، حسن‏بن، تحف‏العقول، بیروت، موسسة الاعلمى مطبوعات، 1394ق.
    • ـ صدوق، محمدبن على، الخصال، قم، جامعه مدرسین، 1362.
    • ـ علیدوست، ابوالقاسم، فقه و عقل، تهران، پزوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1381.
    • ـ غفارى ساروى، حسین، عقل در آینه نقل، سارى، شوق، 1383.
    • ـ فاخورى، حنا و خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامى، ترجمه عبدالمحمد آیتى، چ سوم، تهران، زمان، 1367.
    • ـ فارابى، ابونصر، آراء اهل المدینه‏الفاضله، ط. السابعة، بیروت، دارالمشرق، 1996م.
    • ـ کلینى، محمدبن یعقوب، اصول کافى، ترجمه و شرح محمدباقر کمره‏اى، تهران، اسوه، 1372.
    • ـ گراث، گرى و مارنات، راهنماى سنجش روانى، ترجمه حسن پاشاشریفى و محمدرضا نیکخو، چ دوم، تهران، رشد، 1375.
    • ـ گیج، ال. نیت و سى. دیوید برلاینر، روان‏شناسى تربیتى، ترجمه غلامرضا خوى‏نژاد و همکاران، مشهد، حکیم فردوسى، 1374.
    • ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، چ دوم، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.
    • ـ محمدى رى‏شهرى، محمد، خردگرایى در قرآن و حدیث، ترجمه مهدى مهریزى، قم، دارالحدیث، 1378.
    • ـ مطهّرى، مرتضى، تعلیم و تربیت در اسلام، چ بیست‏وششم، تهران، صدرا، 1374.
    • ـ معلوف، لوئیس، المنجد، ترجمه مصطفى رحیمى اردستانى، تهران، صبا، 1377.
    • ـ میردریکوندى، رحیم، مقایسه هوش، هوش هیجانى و عقل از دیدگاه روان‏شناسى و منابع اسلامى، پایان‏نامه کارشناسى ارشد، رشته روان‏شناسى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1388.
    • ـ هاشمیان، سیداحمد، علم‏النفس از دیدگاه اندیشمندان اسلامى، چ دوم، تهران، دانشگاه پیام نور، 1375.
    • - Alex, P. Linley and Joseph, Stephen, Positive Psychology in Practice, New Jersey and Canada, John Wiley and sons, 2004.
    • - Hornby, Albert and et al, Oxford advanced learner's dictionary of Current English, London, Oxford University Press, 2005.

    * استادیار گروه روان‏شناسى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس‏سره. دریافت: 30/1/90 ـ دریافت: 25/2/90.

    mirderikvandi@qabas.net


    • 1ـ غلامعلى افروز و حیدرعلى هومن، روش تهیه آزمون هوش، ص 9.
    • 2ـ همان، ص 83و84.
    • 3ـ حسین غفارى ساروى، عقل در آیینه نقل، ص 36.
    • 4ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 1، ص 94، ح 19؛ ابن‏شعبه حرّانى، تحف‏العقول، ص 54.
    • 5ـ عبدالواحدبن محمد تمیمى آمدى، غررالحکم و دررالکلم، ج 2، ص 28، ح 12؛ محسن ایمانى، تربیت عقلانى، ص 13.
    • 6ـ محمد محمدى رى‏شهرى، خردگرایى در قرآن و حدیث، ص 17و18.
    • 7Esquirol.

    • 8Galton.

    • 9J.M. Cattell.

    • 10Binet.

    • 11Spearman.

    • 12E. L. Thorndike.

    • 13ـ اشاره به بخشى از چیزى که امروزه هوش هیجانى نامیده مى‏شود.
    • 14Guilford.

    • 15Structure of intelligence.

    • 16processes.

    • 17content.

    • 18Products.

    • 19ـ غلامعلى افروز و حیدرعلى هومن، همان، ص 19ـ26.
    • 20Sternberg.

    • 21Garddner.

    • 22ـ سیروس عظیمى، اصول و روان‏شناسى عمومى، چ هفتم، تهران، مروى، 1348.
    • 23ـ مان، ال. نرمان، اصول روان‏شناسى، ترجمه و اقتباس محمود ساعتچى، چ هفتم، تهران، امیرکبیر، 1363.
    • 24ـ حسن احدى و شکوه‏السادات بنى‏جمالى، علم‏النفس از دیدگاه دانشمندان اسلامى و تطبیق آن با روان‏شناسى جدید، تهران، دانشگاه علّامه، 1371.
    • 25ـ حسن پاشاشریفى، روان‏شناسى هوش و سنجش آن، تهران، دانشگاه پیام نور، 1373.
    • 26ـ گیج، ال. نیت و برلاینر، سى. دیوید، روان‏شناسى تربیتى، ترجمه غلامرضا خوى‏نژاد و همکاران، مشهد، حکیم فردوسى، 1374.
    • 27ـ محمدناصر بى‏ریا و همکاران، روان‏شناسى رشد با نگرش به منابع اسلامى، تهران، سمت، 1375.
    • 28ـ فریناز موحد، بررسى تطبیقى عقل و هوش در قلمرو روان‏شناسى و تعلیم و تربیت، پایان‏نامه کارشناسى ارشد، رشته روان‏شناسى تربیتى، تهران، دانشگاه آزاد اسلامى واحد تهران، 1374ـ1375.
    • 29ـ حسن پاشاشریفى، نظریه و کاربرد آزمون‏هاى هوش و شخصیت، تهران، سخن، 1376.
    • 30ـ مجید رشیدپور، رشد عقلى، چ سوم، تهران، انجمن اولیا و مربیان، 1378.
    • 31ـ محسن ایمانى، تربیت عقلانى، تهران، امیرکبیر، 1378.
    • 32ـ تقى ژاله‏فر، مبانى روان‏شناسى از دیدگاه مکتب اسلام، زنجان، نیکان کتاب، 1382.
    • 33ـ آلان کار، روان‏شناسى مثبت، ترجمه حسن پاشاشریفى و جعفر نجفى زند، تهران، سخن، 1385.
    • 34Alex.

    • 354. P. Linley Alex and Stephen Joseph, Positive Psychology in Practice, New Jersey and Canada, John Wiley and sons, Inc, 2004.

    • 36John Haugeland.

    • 372. Ronald Kelements.

    • 38J. Lance Rips.

    • 39John Kekes.

    • 40P. Linley Alex & Joseph Stephen.

    • 41Ronald Barnet & Nicohlas Maxwel.

    • 42ـ سیداحمد هاشمیان، علم‏النفس از دیدگاه اندیشمندان اسلامى، چ دوم، تهران، دانشگاه پیام نور، 1375.
    • 43ـ احمد غضنفرى، روان‏شناسى عمومى، اصفهان، مرکز فرهنگى شهید مدرس، 1380.
    • 44ـ حسن پاشاشریفى، روان‏شناسى هوش و سنجش آن، ص 3، به نقل از: گرى گراث، مارنات، راهنماى سنجش روانى، ترجمه حسن پاشاشریفى و محمدرضا نیکخو.
    • 45ـ محمد پارسا، زمینه روان‏شناسى روان‏شناسى عمومى، ص 51.
    • 46J. C. Aggarwal.

    • 47ـ ریتال ال. اتکینسون و همکاران، زمینه روان‏شناسى، ترجمه محمدنقى براهنى و دیگران، ص 47.
    • 48ـ على‏اکبر سیف، روان‏شناسى پرورشى، ص 322.
    • 49L. M. Terman.

    • 50ـ حسن احدى و شکوه‏السادات بنى‏جمالى، همان، ص 86.
    • 51Berliner & Gage.

    • 52ـ ال. نیت گیج و سى. دیوید برلاینر، همان، ص 110.
    • 53ـ حسین غفارى ساروى، همان، ص 1.
    • 54ـ محمد جعفرى، عقل و دین از منظر روشن‏فکران دینى معاصر، ص 11.
    • 55ـ لوییس معلوف، المنجد، ترجمه مصطفى رحیمى اردستانى، ص 727، ذیل مدخل «عقل».
    • 56ـ على‏اکبر دهخدا، لغت‏نامه، ذیل واژه «عقل».
    • 57ـ محسن اسلامى، رابطه عقل و قلب در قرآن، ص 16ـ22.
    • 58ـ محمد محمدى رى‏شهرى، همان، ص 18و19.
    • 59ـ محسن ایمانى، همان، ص 20ـ22.
    • 60ـ ابوالقاسم علیدوست، فقه و عقل، ص 29.
    • 61ـ همان.
    • 62ـ محمد محمدى رى‏شهرى، همان، ص 30.
    • 63ـ همان.
    • 64ـ همان.
    • 65ـ محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ترجمه و شرح محمدباقر کمره‏اى، ج 1، کتاب عقل و جهل، ح 3.
    • 66ـ همان.
    • 67ـ مرتضى مطهّرى، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 67.
    • 68ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 1، ماده عقل.
    • 69ـ محسن اسلامى، همان، ص 43ـ45.
    • 70ـ محسن ایمانى، همان، ص 66.
    • 71ـ همان.
    • 72ـ ر.ک: ابونصر فارابى، آراء اهل المدینه‏الفاضله، به نقل از: حنا الفاخورى و خلیل جر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامى؛ سیدجعفر سجادى، فرهنگ معارف اسلامى.
    • 73ـ محسن چورمقى، کارکردهاى عقل نظرى و عقل عملى، ص 16.
    • 74ـ نهج‏البلاغه، ترجمه محمد دشتى، حکمت 421.
    • 75ـ رحیم میردریکوندى، مقایسه هوش، هوش هیجانى و عقل از دیدگاه روان‏شناسى و منابع اسلامى، ص 287.
    • 76Albert Hornby & et al, Oxford Advanced Learner's Dictionary of Current English, p. 820 & 1369.

    • 77Ibid.

    • 78ـ محمدبن على صدوق، الخصال، ج 1، ب الثلاثه، ص 93، ح 40.
    • 79ـ محمدبن یعقوب کلینى، همان، ح 12.
    • 80ـ محمدبن یعقوب کلینى، همان، ج 1، ح 3.
    • 81ـ لوییس معلوف، همان، ص 1177، ذیل واژه «نکر».
    • 82ـ ر.ک: رحیم میردریکوندى، همان.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    میردریکوندی، رحیم.(1390) مقایسه تحلیلى عقل دینى و هوش شناختى. فصلنامه معرفت، 20(4)، 35-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رحیم میردریکوندی."مقایسه تحلیلى عقل دینى و هوش شناختى". فصلنامه معرفت، 20، 4، 1390، 35-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    میردریکوندی، رحیم.(1390) 'مقایسه تحلیلى عقل دینى و هوش شناختى'، فصلنامه معرفت، 20(4), pp. 35-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    میردریکوندی، رحیم. مقایسه تحلیلى عقل دینى و هوش شناختى. معرفت، 20, 1390؛ 20(4): 35-