موانع تفکر صحیح از دیدگاه قرآن کریم
Article data in English (انگلیسی)
معرفت سال بیستم- شماره 164-مرداد1390، 31-43
ابراهیم کلانترى*
چکیده
کدام موانع، فرایند تفکر را از مسیر صحیح خود به انحراف مىکشاند و انسان را از نیل به حقیقت باز مىدارد؟ گرچه این مسئله از مسائل اصلى دانش منطق به شمار مىآید، لیکن این مقاله درصدد است تا از نظرگاه آیات قرآن کریم به شناسایى موانع تفکر صحیح بپردازد و دیدگاه قرآن را در این خصوص تبیین نماید. با عنایت به اینکه قرآن کریم کتاب هدایت آدمیان به قلههاى کمال و مقام بلند انسان کامل است، بهیقین، آموزههاى حیاتبخش آن مىتواند در شناخت دقیق لغزشگاهها و موانع تفکر صحیح ـ که در حقیقت بخشى از موانع اصلى در مسیر استکمالى انسان به شمار مىآیند ـ راهگشا باشد. نگارنده تلاش مىکند در این نوشتار با روش استنادى و تحلیلى و با مراجعه موردى به آیات قرآن و برخى از تفاسیر معتبر، موانع اصلى تفکر صحیح را از منظر آیات وحى بررسى و تبیین نماید و از این منظر، دیدگاه روشنى را پیشروى خواننده گرامى قرار دهد.
کلیدواژهها: قرآن، تفکر، تفکر صحیح، موانع تفکر.
مقدّمه
قدرت «تفکر» فصل ممیز نوع انسان از حیوان است. انسان در پرتو همین امتیاز ذاتى به شناخت دقیق و همهجانبه از خالق هستى، هدف و مقصد آن، اشیا، پدیدهها، افکار، گرایشها و نگرشهاى پیرامون خود مىپردازد و قادر مىشود به وسیله تفکر پرده از مجهولات خود بردارد. در مجموع آیات قرآنکریم، مشتقات ماده «فکر» هجده بار به کار رفته است که سیزده مورد از کاربردهاى آن در سور مکى1 و پنج مورد آن در سور مدنى2 است. قرآن در این گروه از آیات افزون بر دعوت آدمیان به تفکر، اهمیت، منابع و نتایج برآمده از تفکر صحیح را نیز متذکر مىشود. در نگاه برخى از همین آیات،3 قدرت تفکر مىتواند در جهت ناصواب نیز به کار گرفته شده و به نتایج باطل و نامنطبق بر حقیقت منتهى شود. مسئله مهم این است که کدام موانع، سیر تفکر را به انحراف مىکشاند و آدمى را از نیل به حقیقت بازمىدارد؟
گرچه این مسئله از دیرزمان تاکنون مورد توجه اندیشمندان علم منطق قرار گرفته و پاسخهایى نیز بدان داده شده است، اما راقم این سطور درصدد است از نگاه قرآنکریم به این مهم بپردازد و موانع تفکر صحیح را از منظر آیات قرآن مورد بررسى قرار دهد. تردیدى نیست که مفسّران قرآن در ذیل آیات مرتبط با موضوع محل بحث به تبیین این موانع نیز همت گماشتهاند، لیکن تجمیع و تنظیم همه آنها در قالب مجموعهاى واحد، کارى است که کمتر بدان پرداخته شده است. تا آنجا که نگارنده اطلاع دارد استاد شهید مرتضى مطهّرى برخى از این موانع را در یک تجمیع اجمالى و به صورت استطرادى با عنوان «لغزشگاههاى اندیشه از نظر قرآن» در برخى از آثار مکتوب خود آوردهاند.4
اما آنچه مطمحنظر نگارنده در این نوشتار است تجمیع همراه با تبیین شفافترى از مهمترین این موانع است که به یقین مىتواند براى علاقهمندان به ساحت ملکوتى قرآن مفید و مؤثر باشد.
بىگمان، براى انسان اندیشمند و متفکرى که قرآن را کلام ناب خالق هستى و هدایتگر بشر به قلههاى کمال و سعادت مىداند، بسیار حایز اهمیت خواهد بود که موانع تفکر صحیح را از دریچه این ودیعه الهى بشناسد و رهنمودهاى قرآن را در رفع آنها به درستى دریافت نماید و به کار بندد.
در عصر جدید که از یکسو سیر اندیشه و تولید فکر شتاب مضاعفى یافته و از سوى دیگر، حجم وسیعى از اندیشهها و افکار بشرى به انواع خطاها و انحرافها آلوده گردیده، ضرورت بازشناسى موانع تفکر از نگاه آموزههاى وحى از اهمیتى فوقالعاده برخوردار گردیده است.
به منظور روشن شدن مبادى اولیه مسئله، در آغاز، واژهشناسى لغوى و اصطلاحى تفکر و توضیح لازمى در باب روشمندى آن در نگاه علم منطق مورد توجه قرار مىگیرد و سپس مسئله محل بحث، از منظر آیات قرآن تحلیل و بررسى مىگردد. در این بخش که بخش اصلى این نوشتار به شمار مىآید، با مراجعه موردى به برخى از آیات قرآن و تحلیل محتواى هریک از آنها، پاسخ این کتاب آسمانى به سؤال اصلى تحقیق روشن خواهد شد. امید است این گام ناچیز مقبول پیشگاه صاحب قرآن قرار گیرد.
تفکر در لغت
«تفکر» مصدر ثلاثى مزید از ماده «ف ک ر» است. ابن منظور در بیان معناى لغوى فکر مىگوید: «اَلفَکرُ وَ الفِکرُ: اِعمالُ الخاطِرِ فى الشىء»؛5 فَکر یا فِکر به کار گرفتن ذهن است در موضوع معینى.
فیروزآبادى نیز در این خصوص مىنویسد: «الفِکر، بالکسر و یفتَحُ: اِعمالُ النَّظَرِ فى الشىء.»6 طبرسى هم در بیان معناىفکرمىگوید: «والفکرجولانالقلب بالخواطر.»7
راغب اصفهانى در تبیین معناى دو واژه «فکر» و «تفکر» مىگوید: «الفِکرةُ: قوهاى است که علم را به سوى معلوم رهنمون مىشود و "تفکر" به حرکت درآوردن این قوه بر اساس نظر عقل است که فقط براى انسان امکانپذیر است نه حیوان. تفکر فقط در چیزى به کار مىرود که تصویر صورتى از آن در قلب ممکن باشد. به همین خاطر، روایت شده است: "تَفَکَّروا فى آلاء اللّهِ وَ لا تَتفکروا فى اللّه"؛8 زیرا خداوند از اینکه در قالب صورتى توصیف شود منزّه است.»
تفکر در اصطلاح
ابنسینا در بیان معناى اصطلاحى فکر چنین مىگوید: «مراد از فکر در اینجا [منطق ]حرکت و انتقال انسان از امور حاضر در ذهنش ـ تصورات یا تصدیقات خواه یقینى باشند یا ظنى و خواه وضعى باشند یا تسلیمى ـ به امور غیر حاضر است، آنگاه که تصمیم و عزم چنین حرکتى را داشته باشد.»9
ملّاهادى سبزوارى، در تعریف اصطلاحى فکر مىگوید: «فکر عبارت است از حرکت ذهن (از مجهول) به مقدّمات پیشین و بازگشت ازمقدّماتبهسوىمطلوب.»10
مظفر، در بیان کوتاهى فکر را اینگونه تعریف مىکند: «اِنَّ الفکر هو حرکة العقل بین المعلوم و المجهول.»11 وى در توضیح این تعریف، با برشمردن سه حرکت براى عقل، فکر را عبارت از مجموع همین حرکات دانسته است. این حرکات سهگانه عبارتند از: 1. حرکت از مشکل (مجهول) به معلومات پیشین؛ 2. حرکت عقل در معلومات پیشین به منظور جستوجوى آنچه مىتواند مشکل (مجهول) را حل کند؛ 3. حرکت از معلومات به سوى مشکل (مجهول) براى حل آن.12
براساس آنچه گذشت، «تفکر» فرایندى است که در آن انسان متفکر پس از برخورد با مشکل [= مسئله] قوّه ذاتى کشف مجهول را در وجود خود به حرکت درمىآورد تا با گردش در مدارک و معلومات پیشین و زیر و رو کردن آنها، به پاسخى براى مجهول خود دست یابد. در روانشناسى نیز تعریفى مشابه تعاریف فوق از تفکر ارائه شده است.13
روششناسى تفکر صحیح
از آنرو که قدرت تفکر ریشه در ذات و خمیرمایه وجودى انسان دارد، فعلیت آن در گرو هیچ دستورالعمل درونى یا بیرونى نمىباشد. قوّه تفکر با رشد حواس مادى و بلوغ نسبى جسم و جان انسان فعلیت مىیابد و تمایز عینى انسان از حیوان را رقم مىزند.
آنچه محتاج دستورالعمل و ضوابط بسیار است تصحیح تفکر و قرار دادن آن در مسیرى است که از هرگونه خطاى احتمالى در امان باشد. خطا در تفکر واقعیتى است که انسانها از هر صنف و طبقهاى همواره با آن دست به گریبان بودهاند. بىگمان، استنتاج از مقدّمات ناصحیح، استنتاج غلط از مقدّمات صحیح، خلط مقدّمات صحیح و سقیم، بىتوجهى به اصول حاکم بر شیوه سازماندهى استدلال و... به خطا در تفکر مىانجامد.14 حقیقت این است که پایهگذارى علم منطق نه به منظور وادار ساختن انسان به تفکر، بلکه به منظور تصحیح تفکر وى صورت گرفته است.15 منطق از آن حیث که علم آلى است، ضوابط فراگیر و راههاى صحیحى را در اختیار مىگذارد تا با استفاده از آنها فکر در مسیر صحیح قرار گیرد و به کشف دقیق و روشمند حقایق مجهول نایل شود.16 انسان متفکر در فرایند تفکر و به عبارت دیگر، در مسیر حل و فصل مجهول پیش آمده [= حل مسئله ]محتاج دو اصل اساسى است: نخست، مواد و مبادى اولیهاى که ذاتا توان حل مجهول را دارند] = تصورات و تصدیقات [و دوم، قالب و شیوه چینش مواد و مبادى که بدون هرگونه ایراد فنى راه را براى رمزگشایى از مجهول هموار مىسازد. علم منطق در حقیقت، متکفل تأمین همین دو نیاز اساسى انسان در حوزه تفکر است.17
خطا در تفکر ـ که در منطق، انواع و اشکال بسیارى براى آن شمرده شده است ـ18 همواره معلول وجود نقص و خطا در یکى و یا هر دو اصل مذکور است و علم منطق از آغاز تاکنون در تلاش بوده است تا انسان متفکر را بر این مهم واقفساختهوروشتفکرصحیح را به او بیاموزد.
بر اساس آنچه گذشت، مىتوان «تفکر صحیح» را اینگونه تعریف کرد: «فرایند چینش روشمند مواد و مبادى صحیح و نیل به علم و آگاهى جدید براى رمزگشایى از مجهول.» محصول چنین فرایندى شناخت جدیدى است که به سبب انطباق بر حقیقت، کلید نهایى حل مشکل ]= مجهول] به شمار مىآید. حل مشکل [= مجهول ]مرحله پایانى سیر تفکر صحیح مىباشد.
چنانکه از همین مباحث به دست مىآید، انسان متفکر در فرایند تفکر پنج مرحله را به قرار ذیل طى مىکند: 1. برخورد با مسئله؛ 2. جمعآورى و بررسى مدارک و معلومات مرتبط با مسئله؛ 3. جمعبندى و بیان فرضیه [= راهحل موقت مسئله]؛ 4. بررسى و آزمایش فرضیه در خصوص مسئله؛ 5. استنتاج و حل نهایى مسئله.19
روشمندى تفکر در نگاه قرآن
قرآن کریم گرچه در باب چیستى و چگونگى تفکر صحیح سخنى نمىگوید و در حقیقت، آن را به شناخت فطرى و ارتکاز ذاتى آدمیان وامىگذارد،20 اما دقت در مفاد مجموعه آیات قرآن در باب تفکر، این نکته ظریف را در پى خواهد داشت که «تفکر صحیح» در نگاه قرآن فرایندى روشمند و مبتنى بر اصول و ضوابط ویژهاى است که تخطى از آنها به انحراف در تفکر مىانجامد. قرآن کریم افزون بر آنکه آدمیان را به تفکر فرامىخواند، اهمیت آن را در زندگى فردى و جمعى آدمیان متذکر مىشود. نیز منابع، لغزشگاهها و نتایج تفکر صحیح را به آنان یادآورى مىکند.21 پرداختن بخش نسبتا بزرگى از آیات به این امور نشانگر آن است که در نگاه قرآن، تفکر صحیح از یک نظام مشخص و منطقى برخوردار است که دقت در به کار گرفتن این نظام در فرایند تفکر، آدمى را به حق و واقع مىرساند.
بررسى و تبیین همهجانبه این نظام گرچه مجالى وسیع و پژوهشى فراگیر مىطلبد که از حوصله این نوشتار خارج است، اما تبیین موانع تفکر صحیح در نظرگاه قرآن ـ که محل تمرکز این مقاله است ـ بخش مهمى از این نظام دقیق را به روشنى تبیین خواهد کرد.
با بررسى و تحلیل مجموعه آیات مرتبط با موضوع تفکر و اندیشهورزى، این نتیجه به دست مىآید که تبیین موانع تفکر صحیح حجم بیشترى از این آیات را به خود اختصاص داده است و این خود از اهمیت ویژه قرآن به قرار گرفتن قدرت تفکر در مسیر صحیح و منتج به حقیقت حکایت دارد. دقت در مفاد این گروه از آیات این نتیجه را در پى دارد که در نگاه قرآن موانع متعددى وجود دارند که ممکن است فرایند تفکر را با بنبست روبهرو ساخته و یا به انحراف بکشانند. ادامه این نوشتار به بررسى و تبیین این موانع اختصاص یافته است:
الف. موانع شکلگیرى تفکر
1. جهل
نداشتن اطلاعات و شناختهاى لازم درباره مسئلهاى که در معرض قضاوت و اظهارنظر انسان قرار مىگیرد یکى از موانع جدى در مسیر تفکر به شمار مىآید. گذشت که تفکر به یک معنا حرکت از معلوم به مجهول است. وقتى معلوماتى نباشد، این حرکت صورت نمىگیرد. قرآن کریم به صورت مطلق آدمیان را از ورود جاهلانه به مسائل و موضوعاتى که درباره آنها از شناخت کافى برخوردار نیستند بر حذر داشته، مىفرماید: «وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ.» (اسراء: 36) در نگاه قرآن، عدم احاطه علمى، یکى از علل اصلى بار نیافتن به حقیقت وحى و تکذیب قرآن و همچنین کتب آسمانى پیشین است.22
قرآن کریم در بیانى عتابآلود، اهل کتاب را از محاجه پیرامون آنچه درباره آن علم و آگاهى ندارند بر حذر داشته و چنین مىگوید: «فَلِمَ تُحَآجُّونَ فِیمَا لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ.» (آلعمران: 66)
قرآن همچنین در جاى دیگر، گروهى از آدمیان را مذمّت مىکند که بدون علم و آگاهى به مجادله درباره خدا مىپردازند.23
پرهیز از ورود و اظهارنظر در مسائل و موضوعاتى که انسان درباره آنها شناخت و آگاهى ندارد، یکى از اصول مسلم حوزه علم در عصر جدید به شمار مىآید.
بر اساس همین اصل بنیادى، احکام و تصدیقاتى مبرهن و معتبر شمرده مىشوند که ریشه در معلومات بدیهى و یقینى داشته باشند. دکارت اصل نخست خویش را در «روش درست راه بردنِ عقل و جستوجوى حقیقت در علوم»، همین اصل بنیادى قرار داده و چنین گفته است: «هیچگاه هیچ چیز را حقیقت نپندارم، جز آنچه درستى آن بر من بدیهى شود ... و چیزى را به تصدیق نپذیرم، مگر آنکه در ذهنم چنان روشن و متمایز گردد که جاى هیچگونه شکى باقى نماند.»24
توجه به این نکته ضرورى است که جهل در صورتى در شمار موانع تفکر قرار مىگیرد که انسان نسبت به هیچیک از مقدّمات دخیل در فرایند تفکر از علم و آگاهى برخوردار نباشد. در این صورت، اصل شکلگیرى فرایند تفکر با مانع روبهرو مىشود. اما اگر انسان متفکر در عین آگاهى و علم نسبت به برخى از مقدّمات لازم، نسبت به بخشى از مقدّمات دیگر جاهل باشد، چنین جهلى یقینا فرایند تفکر را به انحراف مىکشاند. بر این اساس، مىتوان «جهل مطلق» را مانع از اصل تفکر، و «جهل نسبى» را مانع از تفکر صحیح به شمار آورد.
2. غفلت
غفلت عبارت است از نسیانى که به علت بىتوجهى و عدم هشیارى بر انسان عارض مىشود.25 با توجه به اینکه فرایند تفکر از یکسو مبتنى بر توجه و هشیارى نسبت به واقعیتهاى موجود پیرامون انسان و از سوى دیگر، مبتنى بر آگاهىها و شناختهاى پیشین آدمى و توجه به آنهاست، به همین سبب، نسیان برآمده از بىتوجهى و عدم هشیارى موجب از بین رفتن زمینه اولیه تفکر و به فعلیت نرسیدن این قدرت منحصر به فرد در وجود انسان مىگردد. انسان غافل به علت عدم توجه به امور پیرامون خود، نه تنها خود را با مسئله و مشکلى مواجه نمىبیند، بلکه نسبت به دانستهها و شناختهاى پیشین خود (بر فرض اینکه چنین شناختهایى وجود داشته باشد) نیز بیگانه است. تردیدى نیست که قوّه تفکر در وجود چنین انسانى هرگز به فعلیت نمىرسد. قرآن کریم این حقیقت را به روشنى در آیه ذیل متذکر مىگردد: «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرا مِنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ»(اعراف: 179)؛ به یقین، گروه بسیارى از جن و انس را براى دوزخ آفریدیم. آنان دلها [عقلها]یى دارند که با آن (اندیشه نمىکنند و) نمىفهمند؛ و چشمانى که با آن نمىبینند؛ و گوشهایى که با آن نمىشنوند. آنان همچون چهارپایانند، بلکه گمراهتر! اینان همان غافلاناند.
قلب، چشم و گوش ابزارهاى ضرورى براى کسب شناخت و هشیارى نسبت به اشیا و پدیدههاى پیرامون انساناند و در صورتى که این ابزارها به هر دلیل به کار گرفته نشوند غفلت بر وجود انسان حاکم مىشود و این خود یکى از بزرگترین موانع در مسیر فعلیت یافتن قدرت تفکر در وجود انسان و نیل به حقیقت است. قرآن در برخى از آیات خود از چنین غفلتى به مهر زدن خدا بر قلوب و سمع و اَبصار، یاد کرده است. قرآن کریم سر باززدن از پذیرش حق و گرفتار آمدن در دام باطل را معلول غفلت از آیات الهى دانسته و چنین مىگوید: «سَأَصْرِفُ عَنْ آیَاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَإِن یَرَوْاْ کُلَّ آیَةٍ لاَّ یُؤْمِنُواْ بِهَا وَإِن یَرَوْاْ سَبِیلَ الرُّشْدِ لاَ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً وَإِن یَرَوْاْ سَبِیلَ الْغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا وَکَانُواْ عَنْهَا غَافِلِینَ.»(اعراف: 146)
یادآورى این نکته ضرورى است که نقش منفى غفلت را در فرایند تفکر به دو صورت مىتوانمورد توجه قرار داد:
1. غفلت از مجموعه واقعیتهاى پیرامون انسان و آگاهىهاى پیشین. چنین غفلتى مانع از شکلگیرى فرایند تفکر و به عبارت روشنتر، مانع از اصل تفکر است.
2. غفلت از برخى واقعیتهاى موجود و یا آگاهىهاى پیشین. چنین غفلتى موجب انحراف در مسیر صحیح تفکر و عقیم ماندن فرایند تفکر خواهد بود.
به نظر مىرسد آیه 179 سوره «اعراف» و همچنین آیه 108 سوره «نحل»، ناظر به غفلت از نوع اول است؛ زیرا چنین غفلتى است که انسان را در ردیف چهارپایان و حتى پستتر مىنشاند. اما آیه 146 سوره «اعراف» که در آن از انحراف از مسیر حق به علت تکذیب و غفلت از آیات الهى سخن گفته شده، ناظر به غفلت از نوع دوم است: «ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا وَکَانُواْ عَنْهَا غَافِلِینَ.»قرآن کریم در جاى دیگر نیز عطف توجه به ظاهر حیات دنیا و غفلت از آخرت را موجب دور شدن بسیارى از آدمیان از مسیر حق و انحراف در فرایند تفکر صحیح دانسته است.26
3. کبر و غرور
کبر به حالت روحى گفته مىشود که انسان به سبب آن، خود را برتر از دیگران مىبیند. تکبر اثرى است که به خاطر وجود آن حالت روحى [= کبر]، از انسانظهور مىیابد.27
کبر، تکبر و استکبار در کاربردهاى قرآنى نزدیک به هم استعمال شدهاند.28
کبر موجب مىشود که صاحب آن، شناختها و باورهاى خود را برتر از هرگونه شناخت و باور دیگرى بپندارد و بدینوسیله، از ورود به مسیر تفکر و در پى حق بودن محروم بماند.
قرآن کریم درباره افرادى که بدون هرگونه برهان به مجادله در آیات خدا مىپردازند چنین مىگوید: «إِنَّ الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِن فِی صُدُورِهِمْ إِلَّا کِبْرٌ مَّا هُم بِبَالِغِیهِ» (غافر: 56)؛ کسانى که در آیات خداوند بدون دلیلى که براى آنها آمده باشد ستیزهجویى مىکنند، در سینههایشان فقط کبر است و هرگز به خواسته خود نخواهند رسید.
اینکه آیه مذکور سبب ستیزهجویى اینگونه افراد را منحصر در کبر مىداند، بدین معناست که دلیل مجادله آنان طلب حق و یا شک در آیات و به دنبال آن، تلاش براى نیل به حق نمىباشد، بلکه دلیل منحصر به فرد این ستیزهجویى کبرى است که در درون آنان لانه کرده است.29
قرآن در جاى دیگر، استکبار را موجب ایمان نیاوردن به آیات الهى دانسته، چنین مىفرماید: «وَیْلٌ لِّکُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ یَسْمَعُ آیَاتِ اللَّهِ تُتْلَى عَلَیْهِ ثُمَّ یُصِرُّ مُسْتَکْبِرا کَأَن لَّمْ یَسْمَعْهَا...» (جاثیه: 7و8)؛ واى بر هر دروغگوى گنهکار که پیوسته آیات خدا را مىشنود که بر او تلاوت مىشود، اما از روى تکبر اصرار بر مخالفت دارد، گویى اصلاً آن را هیچ نشنیده است.
«ثم یصِّر مستکبرا» بدین معناست که بر کفر خود با قوت و شدت مىایستد و به علت همان برترىطلبى روحى که در درونش رسوخ کرده است از ایمان به آیات الهى استکبار مىورزد.30 تردیدى نیست که توجه اندیشمندانه به آیات الهى در گرو استماع دقیق آنهاست و این نخستین مرحله اصولى براى گام گذاشتن در مسیر تفکر صحیح درباره خدا و سپس شناخت حق به شمار مىآید، در حالى که کبر مانع اساسى انسان براى ورود به همین مرحله مىباشد. قرآن در آیات دیگرى نیز بر این حقیقت تصریح نموده است.31
براساس آیات مزبور، کبر موجب مىشود که صاحب آن خود را در محدوده تنگ و تاریک دانستههاى خود که آنها را صحیح مىپندارد محصور نماید و از ورود به عرصه مواد و مقدّمات دیگر که درنگ در آنها نیل به حقایق را هموار مىسازد محروم بماند. بىگمان، چنین محرومیتى سیر تفکر صحیح را به انحراف کشانده و انسان متکبر را از نیل به حقیقت باز مىدارد.
4. پیروىهاى کورکورانه
تفکر آنگاه در روند صحیح خود قرار مىگیرد که هیچ قید و بندى، اعم از درونى و یا بیرونى، آزادى آن را محدود نساخته و جریان طبیعى آن را به مخاطره نیفکند. ترغیب آدمیان به تفکر، تعقل و تذکر در بسیارى از آیات قرآن و نیز اطلاق برخى دیگر از آیات، از آزادى کامل انسان در تفکر و تعمق در معارف دین، در نگاه قرآن حکایت دارد. البته این آزادى منوط به وجود صلاحیتهاى لازم و فراهم بودن زمینههاى اولیه تفکر در وجود انسان است.32 یکى از موانع جدى بر سر راه تفکر، پیروى از آراء و افکار بزرگانى است که به نوعى در نگاه انسان از جایگاه فکرى برترى برخوردار شدهاند. شخصیتهاى بزرگ تاریخى و یا معاصر از این لحاظ که مقبول دیگران هستند بر فکر و اراده دیگران اثر مىگذارند و در حقیقت، هم فکر و هم اراده دیگران را تسخیر مىکنند. همین امر سبب مىشود که دیگران در مقابل آنان، آزادى و استقلال فکر و اراه خود را از دست بدهند.33
قرآن کریم همگان را به تفکر براى شناخت حق فراخوانده و پیروى کورکورانه از بزرگان و شخصیتها را موجب انحراف از مسیر حقیقت دانسته است. قرآن از زبان مردمى که اینگونه به انحراف رفته و در قیامت حقیقت را یافتهاند، چنین نقل مىکند: «وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا» (احزاب: 67)؛ و مىگویند: پروردگارا، ما از بزرگان و برجستگان خود پیروى کردیم و در نتیجه، ما را گمراه ساختند.
افکار و باورهاى نسلهاى گذشته نیز به ویژه آنگاه که به سنت رایج جامعه تبدیل شده باشند، مىتوانند نسلهاى بعدى را به پیروىهاى کورکورانه بکشانند و مانع از تفکر شوند.
انسان به حکم طبع اولى خود، هنگامى که مىبیند یک فکر و عقیده خاص مورد قبول نسلهاى گذشته بوده است خود به خود بدون آنکه مجالى به اندیشه خود بدهد آن را مىپذیرد.34 بنابر اعلام صریح بسیارى از آیات قرآن، پیروى کورکورانه از افکار و باورهاى پدران، همواره یکى از موانع بزرگ خردورزى امتها در مفاد دعوت پیامبران بوده است. آیات ذیل، این حقیقت را هم در خصوص مشرکان عصر بعثت پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و هم در خصوص همه امتهاى پیشین به روشنى بیان مىکنند: «بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُهْتَدُونَ وَکَذَلِکَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ فِی قَرْیَةٍ مِن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُقْتَدُونَ»(زخرف: 22و23)؛ بلکه آنان مىگویند: ما نیاکان خود را بر آیینى یافتیم و ما نیز به پیروى از آنان هدایت شدیم. و اینگونه در هیچ شهر و دیارى پیش از تو پیامبر انذارکنندهاى نفرستادیم، مگر اینکه ثروتمندان مست و مغرور آن گفتند: ما پدران خود را بر آیینى یافتیم و ما نیز به آثار آنان اقتدا مىکنیم.
در نگاه قرآن، افکار و باورهاى پیشینیان را به صرف اینکه متعلق به گذشتهاند نمىتوان به دیده قبول تلقّى نمود، همانگونه که تعلق به گذشته دلیلى بر نفى و طرد اینگونه افکار نمىباشد. آنچه معیار قبول یا رد اینگونه افکار است انطباق و یا عدم انطباق آنها بر عقل برهانى35 و علم حقیقى36 است.
پیروى کورکورانه از قدرتمندان نیز از موانع تفکر است. آنجا که قدرت و صاحبان آن در نگاه انسان در جایگاهى برتر از چون و چرا مىنشینند، به صورت طبیعى تفکر و اندیشهورزى، تا آنجا که به حوزه قدرت و قدرتمندان مربوط مىشود، به تعطیلى مىگراید. براى چنین انسانى ضرورت و زمینهاى براى اندیشیدن و اقامه برهان در این حوزه خاص وجود ندارد تا حس جستوجوگرى و اندیشهورزى وى را به حرکت درآورد.
قرآن کریم این حقیقت را با صراحت در داستان موسى و فرعون بیان نموده است: «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِینٍ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاتَّبَعُواْ أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِیدٍ» (هود: 96و97)؛ ما موسى را با آیات خود و دلیل آشکارى به سوى فرعون و اطرافیانش فرستادیم. اما آنان از فرمان فرعون پیروى کردند، در حالى که فرمان فرعون، مایه رشد و نجات نبود.
مراد از «آیات» امور خارقالعاده (از قبیل عصا، ید بیضا و...) است که توسط حضرت موسى انجام مىگرفت و مراد از «سلطان مبین»، برهان و حجت قاطعى بوده است که بر عقول و افهام مردمان چیره مىشده.37 با وجود این، گرایش به فرعون و قدرت مادى او موجب مىشد که پیروان فرعون از گام نهادن به مسیر تفکر درباره حق محروم بمانند و از امر فرعون تبعیت کنند. قرآن همین حقیقت را در داستان قوم عاد نیز متذکر مىشود.38
ب. موانع تفکر صحیح
1. تکیه بر ظنّ
ظن عبارت است از اعتقاد برآمده از حدس و تخمین بدون پشتوانه هرگونه مشاهده، دلیل و یا برهان.39 چنین اعتقادى ممکن است در اصل مطابق با واقع باشد، اما بدون استناد به هرگونه دلیلى. و یا غیرمطابق با واقع [= جهل مرکب ]باشد و یا صرفا از ترجیح یکى از طرفین قضیه با تجویز طرف دیگر حاصل شده باشد.40
راغب مىگوید: «ظن نام چیزى است که از اماره پدید مىآید که گاهى چنان قوى مىشود که به مرز علم مىرسد و گاهى چنان ضعیف مىشود که به مرز توهّم و خیال تنزل مىیابد.»41
از بررسى موارد استعمال واژه ظن در آیات متعدد قرآن، به دست مىآید که این واژه در معانى ذیل به کار رفته است: 1. علم و یقین؛42 2. توهّم؛ 3. گمان راجح.43
تردیدى نیست که صرف توهّم و یا گمان راجح نمىتوانند مبناى استدلال علمى قرار گیرند، همانگونه که اعتقاد غیرمستند به دلیل و برهان نیز حتى اگر مطابق با واقع باشد، نمىتواند انسان را در سیر تفکر براى حل مشکل پیشآمده [= مجهول] یارى نماید.
قرآن کریم به صورت صریح از ناکارآمدى ظن در رساندن آدمیان به حق سخن گفته و با تأکید اعلام مىکند: «وَإِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئا.»(نجم: 28)
حق، عبارت است از واقعیت هر چیز که جز با علم و اعتقادى که هیچگونه احتمال نقیضى در آن نیست، قابل درک نمىباشد.44
آیه محل بحث، در رد دیدگاه منکران آخرت که فرشتگان را دختران خداوند مىنامیدند45 سخن مىگوید و در صدر آن چنین آمده است: «وَمَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ...» (نجم: 28) با دقت در این بخش آیه که با صراحت مبناى دیدگاه آنان را نه علم، بلکه ظن اعلام نموده، به دست مىآید که مراد از ظن در آیه محل بحث مطلق گمانهاى مرجوح [= توهّم] و یا راجحى است که به مرز علم نرسیدهاند. چنین گمانهایى هیچگاه کسى را به واقعیت اشیا رهنمون نمىکنند، بلکه آنچه آدمى را به حق و واقعیت اشیا مىرساند علم است.
قرآن کریم در جاى دیگر پس از آنکه از پیامبر صلىاللهعلیهوآلهمىخواهد آثار، نشانهها و قدرت خداوند را براى فاسقان برشمرده و آنان را به شناخت حق و ایمان به خدا فراخواند، اما آنان از ایمان به خدا سر باز زدند،46 در تعلیل ایمان نیاوردن آنان چنین مىگوید: «وَمَا یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنّا إَنَّ الظَّنَّ لاَ یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئا إِنَّ اللّهَ عَلَیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ.» (یونس: 36)
در نگاه قرآن، عدم نیل به شناخت حقیقت در مسئله معاد نیز معلول پیروى از ظن بهجاى تکیه بر علم است.47
لازم به یادآورى است که جواز عمل به ظن در احکام عملیه، که بسیارى از فقیهان بر آن صحّه گذاشتهاند، مبتنى بر دلیل علمى خاص است که اطلاق آیات ناهى از پیروى از ظن به وسیله آن تخصیص خورده، اما امور اعتقادى که مبتنى بر تفکر و شناخت مىباشند تحت اطلاق آیات باقى مىباشند.48
بر این اساس، مىتوان نتیجه گرفت که در نگاه قرآن تکیه بر ظن یکى از موانع جدى در مسیر تفکر صحیح و شناخت حقیقت و کشف مجهول به شمار مىآید.
2. تأثیرپذیرى از دوستىها و دشمنىها
انسان زمانى مىتواند در مسیر تفکر صحیح گام بردارد که خود را از هرگونه تعلّقخاطر برآمده از دوستىها و دشمنىهاى مرتبط با موضوع تفکر فارغ ساخته باشد؛ زیرا اینگونه تعلّقخاطرها بىطرفى و آزاداندیشى را از انسان سلب مىنماید و ذهن او را به سمت آنچه مورد علاقه اوست جهت مىدهد.
قرآن کریم در بیان علت گمراهى برخى از امتهاى پیشین چنین مىگوید: «وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَکَانُوا مُسْتَبْصِرِینَ» (عنکبوت: 38)؛ شیطان اعمالشان را براى آنان آراسته بود، پس آنان را از راه حق باز داشت، در حالى که بینا بودند.
اینکه شیطان اعمال آنان را آراسته بود، کنایه از این است که شیطان اعمال پست آنان را به گونهاى در نگاهشان زیبا و دوستداشتنى قرار داده بود که با همه وجود به آن اعمال تعلّقخاطر یافته بودند. همین تعلّقخاطر همهجانبه، آنان را از ورود به جاده حقیقت و نیل به حق بازمىداشت.49
قرآن در جاى دیگر نیز این مطلب را یادآورى مىکند که قوم ثمود، که مورد هدایت الهى قرار گرفته بودند، به علت علاقه به گمراهى، کورى را بر هدایت ترجیح داده و به همین سبب، گرفتار عذاب الهى گردیدند.50
قرآن کریم در سوره «مدثّر» در مذمت شدید یکى از سران قریش سخن مىگوید که دشمنىاش با آیات الهى او را به انحراف عقیده و خطاى فکر درباره قرآن سوق داده بود.51 قرآن چنین انسانى را که به علت دشمنى با آیات الهى، مسیر تفکر را به خطا مىپیماید مستحق شدیدترین عقوبتها دانسته، چنین مىفرماید: «إِنَّهُ فَکَّرَ وَقَدَّرَ فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ... سَأُصْلِیهِ سَقَرَ»(مدثّر: 18ـ26)؛ او (براى مبارزه با قرآن) اندیشه کرد و مطلب را آماده ساخت. مرگ بر او باد! چگونه مطلب را آماده کرد؟ باز هم مرگ بر او! چگونه مطلب را آماده نمود: ... به زودى او را وارد دوزخ مىکنم... .
این آیات که بنا به نقل برخى از مفسّران52 درباره ولیدبن مغیره نازل شده است، نخستین آیاتى است که ماده «فکر» در آن به کار رفته و به صراحت از به انحراف کشیده شدن تفکر به علت دشمنى پیشین با آیات الهى سخن گفته است.
3. پیروى از هواها
لغتشناسان «هوا» را عبارت مىدانند از علاقه مفرط انسان به چیزى، به گونهاى که بر قلبش غالب شده باشد. خداوند مىفرماید: «وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى» (نازعات: 40)؛ یعنى پرهیز دهد نفس را از شهوات آن و گناهانى که نفس به سوى آنها دعوت مىکند.53
برخى نیز «هوا» را به عشق تعریف کردهاند54 و برخى دیگر، آن را میل نفس به شهوت دانستهاند.55
شکى نیست که پیمودن مسیر تفکر صحیح و نیل به حقیقت در صورتى امکانپذیر مىگردد که انسان نخواهد خواست خود را مقدم و غالب کند. این امر موجب مىشود انسان از جستوجوى حقیقت باز ماند. برخى از بررسىهاى تجربى جدید در روانشناسى، بروز خطا در تفکردرنتیجههوادارىانفعالىوعاطفىراثابتکردهاست.56
قرآنکریم به روشنى این حقیقت را متذکر شده و در آیات متعددى آدمیان را از پیروى از هواها در مسیر جستوجوى حقیقت پرهیز داده است. قرآن در علت بارنیافتن مشرکان به شناخت خدا با وجود آنکه اسباب و زمینه هدایت الهى براى آنان فراهم شده بود، چنین مىفرماید: «إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءهُم مِن رَّبِّهِمُ الْهُدَى.»نجم: 23) آنان فقط از گمانهاى بىاساس و هواى نفس پیروى مىکنند، در حالى که هدایت از سوى پروردگارشان براى آنان آمده است.
قرآن در جاى دیگر در تعلیل عدم پذیرش وحى آسمانى توسط مشرکان عصر پیامبر صلىاللهعلیهوآله، چنین مىگوید: «فَإِن لَّمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا یَتَّبِعُونَ أَهْوَاءهُمْ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَیْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ...» (قصص: 50)؛ پس هرگاه مشرکان به تقاضاى تو جواب ندهند، بدان که آنان فقط از هواهاى خود پیروى مىکنند. و آیا گمراهتر از آنکس که پیروى هواى نفس خویش کرده و هیچ هدایت الهى را نپذیرفته، کسى یافت مىشود؟
در نگاه قرآن کریم، پیروى از هواى نفس نه تنها مانع ورود انسان به مسیر تفکر صحیح و نیل به حقیقت است، بلکه ممکن است آدمى را پس از شناخت حق و باور به آن، به انحراف و خروج از حق بکشاند.57
هواى نفس در نگاه قرآن از چنان قدرتى برخوردار است که در جایگاه اِله و معبود برخى از آدمیان مىنشیند و مجارى طبیعى شناخت از قبیل گوش، قلب و چشم را بکلى مسدود ساخته و از ادراک حقیقت بازمىدارد.58
مانعیت هواى نفس از تفکر صحیح در صورتى است که معطوف به برخى از مقدّمات و مواد دخیل در فرایند تفکر باشد؛ چون جلوى شکلگیرى فرایندصحیحتفکررا مىگیرد و تلاش فکرى انسان را عقیم مىسازد. البته اگر پیروى از هواى نفس تمام مجارى طبیعى شناخت را فرا گرفته باشد، به گونهاى که گوش و قلب و چشم را از انجام وظایف اصلى خود باز دارد در این صورت، مانع از اصل تفکر شده و آدمى را به ردیف چهارپایان، بلکه پستتر تنزل مىدهد.
4. شتابزدگى
تلاش براى شناخت دقیق مسئله [= مجهول یا مشکلى که انسان متفکر با آن روبهروست ]و سیر و جستوجوى دقیق در مجموعهاى از مدارک و آگاهىهاى پیشین و مرتبط با مسئله، بخش اصلى فرایند تفکر به شمار مىآید. عینیت یافتن این بخش از تفکر در گرو جمعآورى مدارک لازم، تأمّل همهجانبه در اطراف مسئله و چگونگى ارتباط آگاهىهاى پیشین با مسئله مىباشد. این امور به تناسب سطح پیچیدگى مسائل، محتاج اختصاص فرصت کافى است که هرگز با شتابزدگى قابل جمع نمىباشد.
قرآن کریم به صورت مکرر به اندک بودن سرمایه علمى بشر و کافى نبودنش براى برخى قضاوتهاى بزرگ اشاره مىکند و اظهار جزم را دور از احتیاط تلقّى مىنماید.59
قرآن یکى از علل تکذیب قرآن توسط مشرکان عصر پیامبر صلىاللهعلیهوآله و همچنین تکذیب کتب آسمانى پیشین توسط امتهاى گذشته را عدم احاطه علمى بر مسئله و تعجیل در قضاوت دانسته، چنین مىگوید: «بَلْ کَذَّبُواْ بِمَا لَمْ یُحِیطُواْ بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ کَذَلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ.» (یونس: 39)
امام صادق علیهالسلام فرمود: «خداوند این امت را به دو آیه در کتابش اختصاص فرمود: یکى اینکه تا به چیزى علم نیافتند تصدیق نکنند (شتابزدگى در تصدیق) و دیگر اینکه آنچه را نمىدانند رد و نفى نکنند (شتابزدگى در انکار). سپس دو آیه ذیل را قرائت کرد: «أَلَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِم مِّیثَاقُ الْکِتَابِ أَن لاَّ یِقُولُواْ عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ» (اعراف: 169) و «بَلْ کَذَّبُواْ بِمَا لَمْ یُحِیطُواْ بِعِلْمِهِ.» (یونس: 39)
قرآن کریم در جاى دیگر با لحنى مذمّتآمیز بر این نکته تصریح مىورزد که انسان به خاطر طبع عجول خود به طلب بدىها مىپردازد، آنگونه که خوبىها را طلب مىکند: «وَیَدْعُ الإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءهُ بِالْخَیْرِ وَکَانَ الإِنسَانُ عَجُولاً.» (اسراء: 11) در نگاه برخى از مفسّران، براساس این آیه، هرگونه شتابزدگى در نگاه قرآن مذموم شمرده شده است؛ از جمله، شتابزدگى در امورى که نیازمندمطالعهدقیقوبررسىجوانبگوناگونمسائلاست.60
امام على علیهالسلام در مذمّت شتابزدگى مىفرماید: «اَلعَجَلَةُ تَمنَعُ الأِصابَةَ»؛61 شتابزدگى مانع درستى کار مىشود.
دکارت افزون بر آنکه در اصل نخست خود در باب «روش درست راه بردن عقل و جستوجوى حقیقت در علوم»، از شتابزدگى و سبق ذهن به سختى پرهیز داده است، در اصل چهارم خود نیز چنین مىگوید: «در هر مقام شماره امور و استقصا را چنان کامل نمایم و بازدید مسائل را به اندازهاى کلى سازم که مطمئن باشم چیزى فروگذار نشده است.»62
نتیجه گیرى
با توجه به آنچه ذکر گردید، مىتوان گفت:
1. تفکر صحیح نتایج ارزندهاى را براى انسان اندیشمند به بار مىآورد که رازگشایى از مجهول و نیل به آگاهى و شناخت حقیقت از جمله مهمترین آنهاست.
2. قرآن کریم انسانها را به موانع شکلگیرى تفکر و نیز موانع تفکر صحیح اشاره دارد و به دورى از آنها دعوت مىکند.
3. قرآن کریم جهل، غفلت، کبر و غرور و پیروى کورکورانه را مانع شکلگیرى تفکر مىخواند.
4. از دیدگاه قرآن کریم، اعتماد به گمان، تأثیرپذیرى دوستىها و دشمنى، پیروى از هواها و شتابزدگى موانع تفکر صحیح است.
··· منابع
- ـ ابنسینا، حسینبن عبداللّه، الاشارات و التنبیهات، ترجمه و شرح حسن ملکشاهى، تهران، سروش، 1385.
- ـ ابنمنظور، لسان العرب، بیروت، دارصادر، 1996م.
- ـ تمیمى آمدى، عبدالواحدبن محمد، غررالحکم و دررالکلم، ترجمه و تحقیق سیدهاشم رسولى محلاتى، چ چهارم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1380.
- ـ جوادىآملى، عبداللّه، تسنیم، چ دوم، قم، اسراء، 1379.
- ـ رازى، فخرالدین، التفسیرالکبیر، ط. الرابعة، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1422ق.
- ـ راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، بیروت، ذوىالقربى، 1416ق.
- ـ سبزوارى، ملّاهادى، شرح منظومه، تهران، افست، 1388ق.
- ـ سیوطى، جلالالدین، الدر المنثور، بیروت، داراحیاء التراثالعربى، 1421ق.
- ـ شریعتمدارى، على، روانشناسى تربیتى، اصفهان، مشعل، 1342.
- ـ طباطبائى، سید محمدحسین، المیزان فى تفسیرالقرآن، چ چهارم، قم، انتشارات اسلامى، 1420ق.
- ـ طبرسى، فضلبن حسن، مجمعالبیان، بیروت، دارالمعرفه، بىتا.
- ـ عروسى حویزى، عبدعلىبن جمعه، تفسیر نورالثقلین، تحقیق على عاشور، بیروت، مؤسسهالتاریخ العربى، 1422ق.
- ـ فروغى، محمدعلى، سیر حکمت در اروپا، تصحیح و تحشیه امیرجلالالدین اعلم، چ پنجم، تهران، نیلوفر، 1387.
- ـ فیروزآبادى، مجدالدین محمدبن یعقوب، القاموس المحیط، بیروت، دارلجیل، بىتا.
- ـ کلانترى، ابراهیم، «تفکر و منابع آن از دیدگاه قرآن کریم»، اندیشه نوین دینى، سال سوم، ش 11، زمستان 1386، ص 23ـ47.
- ـ مطهّرى، مرتضى، انسان و ایمان، چ دوم، تهران، صدرا، 1357.
- ـ مظفر، محمدرضا، المنطق، چ سوم، قم، اسماعیلیان، 1388ق.
- ـ معلمى، حسن، منطق و تفکر انتقادى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1380.
- ـ مکارم شیرازى، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، چ بیست و چهارم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1376.
- ـ موسوىخمینى، روحاللّه، شرح چهل حدیث، چ پنجم، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1373.
- ـ نجاتى، محمدعثمان، قرآن و روانشناسى، ترجمه عباس عرب، چ هفتم، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، 1386.
* عضو هیئت علمى دانشگاه الزهرا علیهاالسلام. dr.kalantari@yahoo.com دریافت: 10/9/89 ـ پذیرش: 17/3/90.
- 1ـ ر.ک: مدثر: 18؛ اعراف: 176و184؛ یونس: 24؛ انعام: 50؛ سبأ: 46؛ زمر: 42؛ جاثیه: 13؛ نحل: 11و44و69؛ روم: 8و12.
- 2ـ ر.ک: بقره: 219و266؛ آلعمران: 191؛ رعد: 3؛ حشر: 21.
- 3ـ ر.ک: مدثر: 18 و آیات پس از آن.
- 4ـ ر.ک: مرتضى مطهّرى، انسان و ایمان، ص 85ـ90.
- 5ـ ابن منظور، لسانالعرب، ذیل واژه «فکر».
- 6ـ محمدبن یعقوب فیروزآبادى، القاموسالمحیط، فصل الفاء، باب الراء، ذیل واژه «فکر».
- 7ـ فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبیان، ج 2، ص 653.
- 8ـ راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، ذیل واژه «فکر».
- 9ـ ابنسینا، الاشارات و التنبیهات، ترجمه و شرح حسن ملکشاهى، ج 2، ص 165.
- 10ـ ملّاهادى سبزوارى، شرح منظومه، ص 8.
- 11ـ محمدرضا مظفر، المنطق، ص 23.
- 12ـ همان، ص 24.
- 13ـ ر.ک: على شریعتمدارى، روانشناسى تربیتى، ص 378و389.
- 14ـ ر.ک: محمدرضا مظفر، همان، ص 9.
- 15ـ همان.
- 16ـ همان، ص 10.
- 17ـ ر.ک: حسن معلمى، منطق و تفکر انتقادى، ص 20ـ21.
- 18ـ همان، ص 51ـ136.
- 19ـ ر.ک: على شریعتمدارى، همان، ص 399ـ402.
- 20ـ ر.ک: سید محمدحسین طباطبائى، المیزان، ج 6، ص 255.
- 21ـ ر.ک: همان، ص 85ـ94؛ محمدعثمان نجاتى، قرآن و روانشناسى، ترجمه عباس عرب، ص 195ـ221؛ ابراهیم کلانترى، «تفکر و منابع آن از دیدگاه قرآن»، اندیشه نوین دینى، سال سوم، ش 11، ص 23ـ47.
- 22ـ یونس: 39.
- 23ـ حج: 3و8.
- 24ـ محمدعلى فروغى، سیر حکمت در اروپا، تصحیح امیر جلالالدین اعلم، ص 614.
- 25ـ راغب اصفهانى، همان، ماده «غفل».
- 26ـ روم: 6،7و8.
- 27ـ روحاللّه موسوى خمینى، شرح چهل حدیث، ص 79.
- 28ـ راغب اصفهانى، همان، ذیل واژه «کبر».
- 29ـ سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 17، ص 341ـ342.
- 30ـ فخرالدین رازى، التفسیرالکبیر، ج 9، ص 672.
- 31ـ مدثر: 23ـ24؛ اعراف: 146؛ نحل: 13ـ14؛ نوح: 7.
- 32ـ سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 4، ص 127ـ128.
- 33ـ مرتضى مطهّرى، همان، ص 89.
- 34ـ همان، ص 89.
- 35ـ بقره: 170.
- 36ـ مائده: 104.
- 37ـ سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 10، ص 380.
- 38ـ هود: 59.
- 39ـ محمدرضا مظفر، همان، ص 326.
- 40ـ همان.
- 41ـ راغب اصفهانى، همان، ذیل واژه «ظن».
-
42ـ اینکه قرآن در پارهاى از آیات مانند سوره بقره آیه 46 از یقین و علم با واژه ظن تعبیر مىکند، مبتنى بر وجوهى است که در جاى خود
آمده است. ر.ک: عبداللّه جوادى آملى، تسنیم، ج 4، ص 174ـ177. - 43ـ راغب اصفهانى، همان.
- 44ـ سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 19، ص 40.
- 45ـ نجم: 27.
- 46ـ یونس: 31ـ35.
- 47ـ جاثیه: 24.
- 48ـ سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 19، ص 41.
- 49ـ همان، ج 20، ص 126.
- 50ـ فصلت: 17.
- 51ـ مدثّر: 11ـ30.
- 52ـ عبدعلىبن جمعه عروسى حویزى، تفسیر نورالثقلین، تحقیق على عاشور، ج 8، ص 48ـ49و50؛ جلالالدین سیوطى، الدر المنثور، ج 8، ص 304ـ305 و 306.
- 53ـ ابن منظور، همان، ذیل واژه «هوى».
- 54ـ همان.
- 55ـ راغب اصفهانى، همان، ذیل واژه «هوى».
- 56ـ محمدعثمان نجاتى، همان، ص 219.
- 57ـ اعراف: 175ـ176؛ ص: 26.
- 58ـ جاثیه: 23.
- 59ـ مرتضى مطهّرى، همان، ص 87و88.
- 60ـ ناصر مکارم شیرازى و همکاران، تفسیر نمونه، ج 12، ص 54و55.
- 61ـ عبدالواحدبن محمد تمیمى آمدى، غررالحکم و دررالکلم، ترجمه و تحقیق سیدهاشم رسولى محلاتى، ج 2، ص 85.
- 62ـ محمدعلى فروغى، همان، ص 614.