خاستگاه و بایسته هاى شکرگزارى از معبود (1)
Article data in English (انگلیسی)
شرحى بر مناجات الشاکرین*
معرفت سال بیستم ـ شماره 165 ـ شهریور 1390، 5ـ13
آیت اللّه محمدتقى مصباح
چکیده
این مقال به شرح و تفسیر مناجات شاکرین امام سجاد علیهالسلام مىپردازد. شکرگزارى، فراتر از ارزشهاى انسانى به شمار مىرود. خداوند متعال در قرآن برخوردارى از امنیت، آرامش، آسایش، نصرت خویش و روزى حلال، همچنین ارائه امور تشریعى و عبادت را از جمله آموزههاى مقدمه شکرگزارى خود معرفى مىکند. در شکرگزارى، بین فرد شکرگزار و کسى که از او تشکر مىکند، نوعى رابطه برقرار مىشود و در پرتو این رابطه، خیرى و یا خدمتى به او مىرسد.
براساس آموزههاى دینى، همه امور و نعمتهایى که به ما مىرسد، از طریق اسباب طبیعى و انسانى، و با اراده و مشیت الاهى، متعلق به خداست. بنابراین، سپاس و تشکر واقعى باید از او و منتسب به او باشد و ما انسانها در برابر نعمتهاى بیکران الاهى باید همواره شکرگزار خالق خود باشیم.
کلیدواژهها: شکرگزارى، وجوب شکر منعم، مشیت الاهى، نعمتهاى الاهى.
خاستگاه ارزشى شکرگزارى
ششمین مناجات امام سجاد علیهالسلام که در شمار پانزده مناجات خود ایراد فرمودهاند، مناجات شاکرین است. در ابتداى بحث از این مناجات، درباره مفهوم «شکر» سخن مىگوییم. واژه «شکر» و مشتقات آن در همه زبانها فراوان به کار مىرود و جایگاه شاخصى را به خود اختصاص داده است. امروزه در ادبیات و مراودات عرفى تشکر و سپاسگزارى از دیگران نشانه ادب تلقّى مىگردد. علاوه بر بار ادبى و مثبتى که این واژگان در روابط و قراردادهاى اجتماعى جوامع دارند، داراى ارزش اخلاقى عامى هستند که همه جوامع انسانى به آن پایبند هستند. نظیر راستگویى، وفاى به عهد، پیمان و امانتدارى که همه جوامع بشرى حتى جوامع بىدین و لامذهب به آنها معتقد هستند و آنها را ارزش تلقّى مىکنند. بحث در اینباره که منشأ اعتبار این ارزشها و سایر ارزشهاى اخلاقى چیست، به فلسفه اخلاق مربوط مىگردد. از جمله در فلسفه اخلاق مطرح شده که برخى از مکاتب اخلاقى بر آن هستند که منشأ احکام اخلاقى و معیار صدق و کذب و موجهسازى گزارهها و احکام اخلاقى، قرارداد و توافق همگان است. در نتیجه، یک باور و حکم اخلاقى تنها در صورتى موجه و معقول است که مردمان خاص در شرایط و اوضاع و احوال خاص بر آن یا بر قاعده یا نظامى که مشتمل بر آن است، توافق داشته باشند.1 از این نظر، ارزشهاى اخلاقى اعتبارى و نسبى به حساب مىآیند.
اما در نظریه اخلاقى اسلام، موضوع قضیه اخلاقى عبارت است از: آن دسته از عناوین انتزاعى که بر افعال اختیارى انسان صدق مىکند و مثل عدالت یک ماهیت خارجى، عینى و ماهوى نیست، بلکه عنوانى است که مثلاً از موضعگیرى صحیح، بهجا انجام دادن کار و رعایت حقوق دیگران انتزاع مىشود... . احکام اخلاقى حقیقتا از سنخ جملات خبرى است و خبر از یک واقعیت نفسالامرى مىدهند.2 ارزش اخلاقىِ فعل اختیارى انسان تابع تأثیرى است که این فعل در رسیدن انسان به کمال حقیقى وى دارد. هر کارى به اندازهاى که در آن کمال مؤثر باشد، ارزنده خواهد بود و اگر تأثیر منفى دارد، ارزش منفى خواهد داشت. اگر تأثیر مثبت داشته باشد، ارزش مثبت خواهد داشت و اگر نفیا و اثباتا تأثیرى در آن نداشتهباشد، ارزش صفریا ارزش خنثى خواهد داشت.3
در منطق، ارزشهاى اخلاقى نظیر عدالتورزى، راستگویى و وفاى به عهد و پیمان در شمار مشهورات و یا مسلّمات و به تعبیر دیگر، آراى محموده جاى مىگیرند که توافق و تسالم همگان بر اعتبار آنهاست و از جمله امور غیربدیهى به حساب مىآیند که در «جدل» مورد استفاده قرار مىگیرند. البته با توجه به اینکه همه جوامع بشرى در زمانهاى گوناگون به این قبیل ارزشهاى اخلاقى گرایش و دلبستگى داشته و دارند، به یک معنا مىتوان آنها را در شمار امور و ادراکات فطرى جاى داد که از فطرت و سرشت انسانى ناشى مىگردند. اینها عبارتند از: ادراکات و گرایشهایى که همزاد انسان و ویژه نوع انسان و غیراکتسابى مىباشند. در مقابل فطریاتى که در منطق مطرح است و به نوعى کسبى مىباشند. عبارتند از: قضایاى روشنى که ثبوت محمول براى موضوع در آنها نیازمند دلیل است، اما دلیل آنها در کنار قضیه و همراه با آن در ذهن موجود است. این قضایاى بدیهى و فطرى از آن جهت که فهم مواد و تصور اجزاى آن نیازمند کسب مىباشند، کسبى به حساب مىآیند.
ما به تجربه دریافتهایم که وقتى کسى به ما خدمت و کمک مىکند، ما خود را مدیون و بدهکار او مىدانیم. اگر نتوانیم خدمت او را جبران کنیم، حداقل به عنوان وظیفه از او تشکر مىکنیم. عدم تشکر از خدمت دیگران را بىادبى و ناسپاسى به حساب مىآوریم. در سفرى که حدود ده سال قبل بنده به آمریکاى لاتین داشتم، در یکى از دانشگاههاى آن سامان و در جمع دختران و پسران و استادان دانشگاهى به سخنرانى پرداختم. پس از پایان سخنرانى جمعیت انبوهى اطراف من جمع شدند و به طرح سؤالات خود پرداختند. در آن بین، خانمى با زحمت و اصرار فراوان جمعیت را مىشکافت تا به ما نزدیک شود، به گونهاى که دوستان ما نگران شدند که نکند قصد سویى داشته باشد. اما آن خانم، پس از آنکه با زحمت فراوان خودش را به نزدیک ما رساند، گفت: خیلى متشکرم و بلافاصله از آنجا دور شد. او به عنوان اداى دین خود را موظف مىدانست که نزد ما بیاید و از ما تشکر کند و تا تشکر نمىکرد وجدانش راضى نمىگشت.
سپاسگزارى و شکرگزارى فراتر از ارزشهاى انسانى به شمار مىآید. حتى حیواناتى که نسبت به سایر حیوانات از هوش بیشترى برخوردارند، در برابر خدمت و غذایى که در اختیارشان قرار مىگیرد با حرکات و رفتار خود اظهار تشکر مىکنند. در گربهها، اسبها و بخصوص در سگها کاملاً مشهود است که در برابر اظهار محبت و رسیدگى دیگران، اظهار تشکر مىکنند.
ضرورت و لزوم شکرگزارى
مسئله ضرورت شکرگزارى و تشکر در قبال نعمتهایى که به انسان مىرسد، از چنان اهمیتى برخوردار است که علماى ما وقتى، در علم کلام، درباره لزوم تحقیق درباره خدا و ضرورت اثبات صانع و خداوند سخن به میان مىآید، براى آن دو دلیل عقلى ارائه مىدهند که عبارتند از: ترس از ضرر محتمل و دیگرى، وجوب شکر منعم. آنان مىگویند که عقل، شکر منعم را واجب مىداند و ما باید به شکرگزارى کسى که نعمت وجود، سلامتى، زندگى و انبوه نعمتهاى مادى و معنوى را به ما ارزانى داشته بپردازیم. طبیعى است پیش از تشکر و شکرگزارى باید منعم و کسى که آن نعمتها را به ما ارزانى داشته بشناسیم. پس از راه وجوب شکر منعم، ضرورت خداشناسى و وجوب اثبات آفریدگار را تبیین مىکنند. البته ما اکنون درصدد تأیید و یا ردّ آن استدلال نیستیم و غرض ما از بیان این نمونه این است که مسئله وجوب شکر و حسن آن از چنان اهمیتى برخوردار است که از آن براى اثبات ضرورت خداشناسى استفاده شده است؛ زیرا در فرهنگ دینى ما و از جمله در قرآن فراوان به مسئله شکرگزارى از خداوند اهمیت داده شده است. خداوند در آیهاى از قرآن درباره عکسالعمل کسانى که مخاطب دعوت انبیاء از جمله پیامبر خاتم صلىاللهعلیهوآله قرار گرفتهاند و پیام هدایت الاهى را دریافت کردند، مىفرماید: «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرا وَإِمَّا کَفُورا» (نساء: 3)؛ ما راه را به او نمودیم، یا سپاسگزار خواهد بود و یا ناسپاسگزار.
در این آیه، مردم به دو دسته تقسیم شدهاند: دسته اول، کسانى که از دعوت و هدایتهاى الاهى استفاده مىکنند و در مسیر سعادت و رستگارى گام برمىدارند و هدایتپذیرى آنان به مثابه شکرگزارى از خداوند تلقّى مىگردد. دسته دیگر، کافران و کسانى که بىاعتنا به هدایتهاى الاهى در گمراهى و ضلالت باقى مىمانند و گمراهى آنان ناسپاسى از درگاه خداوند به حساب مىآید. در آیه دیگر، توانایى شنیدارى، دیدارى و اندیشیدن مقدمه و پیشدرآمد شکرگزارى از خداوند معرفى گردیده است: «وَاللّهُ أَخْرَجَکُم مِن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئا وَجَعَلَ لَکُمُ الْسَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» (نحل: 78)؛ و شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد در حالىکه هیچ چیز نمىدانستید، و براى شما گوشها و چشمها و دلها قرار داد تا شاید سپاس گزارید.
همچنین خداوند، برخوردارى از امنیت، آسایش، نصرت خویش و روزى حلال را مقدّمه شکرگزارى خود معرفى مىکند و مىفرماید: «وَاذْکُرُواْ إِذْ أَنتُمْ قَلِیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الأَرْضِ تَخَافُونَ أَن یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ فَآوَاکُمْ وَأَیَّدَکُم بِنَصْرِهِ وَرَزَقَکُم مِنَ الطَّیِّبَاتِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» (انفال: 26)؛ و به یاد آرید هنگامى را که در زمین گروهى اندک و ناتوان شمرده شده بودید، بیم آن داشتید که مردمان [مشرکان مکه و قبیلههاى عرب ]شما را بربایند، پس شما را [در مدینه ]جاى داد و به یارى خود نیرومند گردانید و از چیزهاى پاکیزه روزیتان داد تا شاید سپاس گزارید.
و نیز خداوند ارائه امور تشریعى و عبادات و از جمله روزه به بندگان خویش و تقوا را مقدّمه و پیشدرآمد سپاسگزارى از خویش معرفى مىکند و مىفرماید:
1. «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِیَ أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَمَن کَانَ مَرِیضا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَیَّامٍ أُخَرَ یُرِیدُ اللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلاَ یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ وَلِتُکْمِلُواْ الْعِدَّةَ وَلِتُکَبِّرُواْ اللّهَ عَلَى مَا هَدَاکُمْ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» (بقره: 185)؛ ماه رمضان که در آن قرآن فرو فرستاده شده که راهنمایى براى مردم و نشانههاى روشنى از رهنمونى [به راه راست ]و جداکننده حق از باطل است؛ پس هرکس از شما این ماه را دریابد باید آن را روزه بدارد و هرکه بیمار یا در سفر باشد به شمار آن از روزهاى دیگر [روزه گیرد.] خدا براى شما آسانى مىخواهد و براى شما دشوارى نمىخواهد، و تا شمار آن را تمام کنید و خداى را به پاس آنکه شما را راه نمود به بزرگى بستایید و باشد که سپاس گزارید.
2. «وَلَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَأَنتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» (آلعمران: 123)؛ و هر آینه خداوند شما را در [جنگ ]بدر در حالىکه ناتوان بودید [به علت کمى سپاه و سازوبرگ جنگ ]یارى داد، پس از خدا پروا کنید، باشد که سپاس گزارید.
تمهیدات و شرایط شکرگزارى
اکنون با توجه به اهمیتى که به مسئله شکرگزارى در منابع دینى و بخصوص در قرآن و نیز از سوى عقلا و همه جوامع بشرى داده شده جا دارد که به آن توجه جدّى داشته باشیم و در این ارتباط ماهیت شکرگزارى و شرایطى را که در تحقق آن دخیل هستند بازشناسیم: وقتى انسان از کسى تشکر مىکند که بین او و آن شخص رابطهاى شکل گرفته باشد و در پرتو این رابطه خیرى و خدمتى به او رسیده باشد. از این نظر ما از نقاش و هنرمندى که براى خودش نقاشى زیبایى ترسیم کرده است و نیز از خطاطى که خط زیبایى نگاشته است تشکر نمىکنیم، چون آن دو آن کارهاى هنرى را براى ما انجام ندادهاند و وقتى تشکر ما لازم و بجاست که کارى براى ما انجام گرفته باشد. ثانیا، آن خیر و خدمت باارزش و قابل توجه باشد و چنان بىارزش نباشد که مورد اعتنا و توجه قرار نگیرد و دریافتکننده آن نه فقط آن را خدمتى در حق خود به حساب نیاورد، بلکه پندارد که تحقیر و مورد تمسخر قرار گرفته است. ثالثا، عامل خدمت و خیر، قصد رساندن خیر، و خدمت به دیگرى را داشته باشد، نه اینکه او بدون چنان قصدى کارى را انجام دهد و اتفاقا از قِبَل آن خیرى به دیگرى برسد. رابعا، انسان عامل خیر را بشناسد و بداند که چه کسى خدمتى به او رسانده و یا نعمتى در اختیار او نهاده است. در صورت تحقق شرایط مزبور، لازم است انسان با زبان یا قلم و یا به شیوه دیگرى از کسى که خیرى به او رسانده تشکر کند.
با توجه به آنچه گفته شد، ما وقتى درصدد شکرگزارى از خدا برمىآییم که باور داشته باشیم که خداوند با اراده و قصد خود نعمتى را در اختیار ما نهاده است. پس اگر در موقعیتى باشیم که چیزى را براى خود نعمت و خیر ندانیم و یا ارتباط آن نعمت را با خدا درک نکنیم و آن را منسوب به غیرخدا بدانیم، درصدد تشکر از خدا برنمىآییم. در مواردى بخصوص شرایط غیرعادى و غیرطبیعى، وقتى نعمتى به ما مىرسد، به راحتى باور مىکنیم که آن نعمت از سوى خداوند به ما ارزانى شده و شکر آن را به جا مىآوریم. به عنوان نمونه، وقتى کسى سخت بیمار گشته و در کمال ناامیدى شفا مىیابد و یا در شرایط خشکسالى و پس از دعا و توسل مردم و برگزارى نماز باران، وقتى باران مىبارد، همگان باور دارند که آن سلامتى و باران نعمت خدا و با اراده الاهى ارزانى شده است. اما در اغلب موارد ما نعمتها و خیرى که به ما مىرسد به وسایط نسبت مىدهیم و فراموش مىکنیم که بدون خواست و اراده خدا خیر و نعمتى در اختیار ما قرار نمىگیرد. از اینرو، توجه ما به واسطهها، عوامل طبیعى و غیرخدا جلب مىگردد و درصدد تشکر از خداوند برنمىآییم. در حالى که گزارههاى دینى به ما مىآموزند که همه نعمتها از آن خدا هستند، چه بدون واسطه از سوى خدا در اختیار ما قرار گیرند و چه با واسطه. «هر نیکىاى که به تو رسد از خداست و هر بدى که به تو رسد از خود توست.» (نساء: 79)
در آیه دیگر خداوند مىفرماید: «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَىَ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» (آلعمران: 26)؛ بگو: بار خدایا، تویى که فرمانروایى، به هرکه خواهى مُلک مىدهى و از هرکه خواهى ملک باز مىستانى، هرکه را خواهى بزرگى و ارجمندى مىدهى و هرکه را خواهى خوار مىکنى؛ نیکىها همه به دست توست که تو بر همهچیز توانایى.
آموزههاى الهى و استناد همه امور به خداوند
دین به ما مىآموزد که همه حوادث و رخدادها و از جمله نعمتهایى که به ما مىرسد، چه از طریق اسباب طبیعى و اسباب انسانى و چه به وسیله فرشتگان انجام پذیرند، همه با اراده و مشیت الهى انجام گرفتهاند و ما باید همهچیز را متعلق به خدا بدانیم. از اینرو، یکى از آموزههاى فرهنگى ما که در زمان سابق بیشتر بدان توجه مىشد این است که اگر تکه نان خشکى روى زمین افتاده، بدان جهت که نعمت و برکت خداست، آن را از روى زمین برداریم که زیر دست و پا قرار نگیرد و آن را تمیز کنیم و مورد استفاده قرار دهیم.
وقتى دو توده ابر که حامل بخار هستند، با یکدیگر اصطکاک و برخورد پیدا مىکنند و بر اثر تلاقى بار مثبت و منفى ابرها، رعد و برق پدید مىآید، بخشى از آن بخارها به آب تبدیل گشته و به صورت باران بر زمین مىریزد. یا در یک فرایند طبیعى، وقتى دانهاى در زمین افشانده مىشود و رطوبت زمین به آن مىرسد، جوانه مىزند و رشد مىکند. اما در قرآن، نظیر این فعل و انفعالات به خداوند نسبت داده شده است؛ زیرا خداوند مسببالاسباب است و همه عوامل طبیعى و غیرطبیعى تحت اراده و فرمان او هستند. هیچ کارى خارج از اراده خداوند انجام نمىپذیرد. «آیا ندیدهاى که خداوند ابرها را [به وسیله بادها ]مىراند سپس میان [پارههاى ]آن پیوند مىدهد، آنگاه آن را توده و انبوه مىکند، سپس باران را بینى که از میان آن بیرون مىآید و از آسمان از کوههایى که در آن است [انبوه ابرهاى منجمد شده ]تگرگ مىفرستد و [زیان ]آن را به هرکه خواهد مىرساند و از هرکه خواهد باز مىدارد؛ درخشندگى برقش نزدیک است که [روشنى] دیدگان را ببرد.» (نور: 43)
در آیه فوق، به سه پدیده شگفتانگیز آسمان و ابرها اشاره شده است. پدیده شگفتانگیز اول که حاکى از علم، حکمت و عظمت نهفته در آفرینش و از دلایل توحید ذات پروردگار مىباشد، این است که خداوند به آرامى ابرها را که هر قطعهاى از آن از گوشهاى از دریاها برمىخیزد، به سوى هم مىراند و پیوند مىدهد و متراکم مىسازد و آنگاه از آن ابرها دانههاى باران به سوى زمین سرازیر مىگردد. بدینوسیله، زمین مرده را زنده و لباس حیات بر قامت درختان و گیاهان مىپوشاند و موجودات زنده را سیراب مىسازد. پدیده دوم، تشکیل دانههاى درشت تگرگ در ابرها، که با بارش آنها ممکن است درختان، زراعتها، حیوانات و انسانها آسیب ببینند. پدیده سوم، برقى است که با برخورد ابرها که حامل ذرات آب هستند و تلاقى بار مثبت و منفى آن ابرها مىجهد و چشمها را خیره مىکند و صداى رعدى که از این پدیده طبیعى ایجاد مىگردد، گوشها را مىآزارد.
درباره کوههایى که خداوند از آنها سخن گفته که بر فراز آسمان هستند و از آنها تگرگها فرو مىریزند، مفسّران نظرات گوناگونى ارائه دادهاند. در برخى از تفاسیر به پارهاى از آنها اشاره شده است:
1. برخى برآنند که «جبال» در آیه جنبه کنایى دارد و همانگونه که مىگوییم کوهى از غذا و یا کوهى از علم، از یخهاى متراکم در آسمان نیز تعبیر به کوهها شده است. مفاد آیه این است که کوهى و توده عظیمى از تگرگ به وسیله ابرها در دل آسمان به وجود مىآید و بخشى از آنها بر پارهاى از شهرها و بیابانها فرو مىریزد.
2. برخى گفتهاند: منظور از کوهها تودههاى عظیم ابر است که در عظمت و بزرگى بسان کوه مىباشد.
3. بیان سید قطب که مناسبتر به نظر مىرسد این است که تودههاى ابر در وسط آسمان به راستى شبیه کوهها هستند، گرچه وقتى از پایین به آنها مىنگریم صافند؛ اما کسانى که با هواپیما بر فراز ابرها حرکت کردهاند غالبا با چشم خود دیدهاند که ابرها به کوهها، درهها و پستى و بلندىهایى که روى زمین هستند مىمانند. به تعبیر دیگر، سطح بالاى ابرها هرگز صاف نیست و همانند سطح زمین داراى ناهموارىهاى فراوان است و از این نظر اطلاق نام جبال بر آنها مناسب است.4
باید افزود که تکوّن تگرگ در آسمان بدین صورت است که دانههاى باران از ابر جدا مىشود و در قسمت فوقانى هوا به جبهه سردى برخورد مىکند و یخ مىزند. سپس توفانهاى کوبنده این دانهها را مجددا به بالا پرتاب مىکند و بار دیگر این دانهها به داخل ابرها فرو مىرود و لایه دیگرى از آب به روى آن مىنشیند که به هنگام جدا شدن از ابر مجددا یخ مىبندد. گاهى این مسئله چندین بار تکرار مىشود و هر زمان لایه تازهاى روى آن مىنشیند تا تگرگ به اندازهاى درشت شود که دیگر توفان نتواند آن را به بالا پرتاب کند. اینجاست که راه زمین را به پیش مىگیرد و فرود مىآید، یا اینکه توفان فرو مىنشیند و بدون مانع به طرف زمین حرکت مىکند.5
در آیات دیگر خداوند درباره رویش گیاهان، درختان و دانهها به وسیله باران مىفرماید: «و از آسمان آبى بابرکت فرو آوردیم، سپس بدان بوستانها و دانههاى درو کردنى [مانند گندم و جو و ارزن] رویانیدیم، و نیز درختان خرماى بلند را که میوههاى بر هم نشانده دارند، تا روزى بندگان باشد و بدان [آب] سرزمین مرده را زنده کردیم. همچنین است بیرون آمدن [از گور]. (ق: 9ـ11)
و نیز خداوند در آیات دیگر مىفرماید: «پس آدمى باید به خوراک خود بنگرد [تا عبرت گیرد]، ما آبِ [باران] را فرو باریدیم باریدنى ویژه. سپس زمین را [با سر برآوردن گیاهان ]بشکافتیم شکافتنى ویژه، سپس در آن دانهها رویانیدیم، و انگور و سبزى، و درخت زیتون و خرما، و بوستانهاى پر درخت، و میوه و علف، تا وسیلهاى براى استفاده شما و چارپایانتان باشد.» (عبس: 24ـ32)
این آیات بیانگر این نکته است که سرسلسله همه اسباب و عوامل و به تعبیر دیگر مسببالاسباب خداوند است. ما باید در وراى اسباب و عواملى که در عالم و نظام آفرینش در کارند، نظر خود را به خالق هستى و علتالعلل و کسى که هیچ حرکتى و رخدادى بدون اذن و مشیت او انجام نمىپذیرد، معطوف گردد و نگاه استقلالى به وسایط نداشته باشیم. باور کنیم که وسایط و عوامل مؤثر در عالم با اراده الهى تأثیر مىگذارند و مؤثر اصلى خداوند است. چنانکه وقتى واسطهاى از سوى بزرگى پولى براى ما مىآورد، ما آن هدیه را به آن بزرگ نسبت مىدهیم و آن واسطه را وسیلهاى براى رساندن آن هدیه به خویش مىشناسیم.
نقش اعتقاد به مالکیت مطابق خداوند در شکرگزارى از او
اگر ما به حقایق عالم معرفت یابیم و خداوند دلمان را نورانیت ببخشد، درمىیابیم که نه تنها خداوند سرسلسله جنبان عوامل و اسباب است، بلکه در پس همه اتفاقات ریز و درشتى که رخ مىدهد، دست خداوند قرار دارد و همه حوادث و اتفاقاتى که پیوسته براى ما رخ مىدهد و حتى برگى که از درخت به زمین مىافتد، بدون اجازه و اراده خداوند انجام نمىپذیرند. وقتى ما به این باور رسیدیم که همه کارها به اذن و اراده خداوند انجام مىپذیرد، براى هر نعمتى که در اختیارمان قرار مىگیرد، باید خداوند را سپاس گزاریم. وقتى نانى بر سر سفرهمان قرار مىگیرد و آن را مىخوریم، باید به ستایش خدا و تشکر از او بپردازیم. وقتى نفس مىکشیم، به این حقیقت توجه داشته باشیم که خداوند هوا و اکسیژن را آفریده تا تنفس از آنْ حیات و زندگى ما تداوم یابد. یا وقتى چشممان را باز و بسته مىکنیم، توجه داشته باشیم که خداوند این نعمت بزرگ را در اختیار ما نهاده است. همچنین با توجه به نعمتهاى بىشمارى که پیرامون ما قرار دارند، به خداوند توجه یابیم و به شکرگزارى از او پردازیم. چون کسانى نباشیم که فقط به شکم و شهوت خود توجه دارند و از منعم و خالق هستى غافلاند. کسانى که خداوند درباره آنها مىفرماید: «أُولَـئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُولَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ» (نحل: 108)؛ آنان کسانىاند که خدا بر دلها، گوشها و چشمهایشان مهر نهاده است و آنان خود غافلاناند.
در جاى دیگر به رسول خدا صلىاللهعلیهوآله درباره آن اسیرگشتگان در دام شکم و شهوت مىفرماید: «ذَرْهُمْ یَأْکُلُواْ وَیَتَمَتَّعُواْ وَیُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ» (حجر: 3)؛ واگذارشان تا بخورند و برخوردار شوند و آرزو سرگرمشان کند، زود است که بدانند.
کسى که نیروى عقل در او زنده و هشیار است و در غفلت به سر نمىبرد، وقتى به پدیدههاى پیرامون خود مىنگرد، به نورى که از خورشید مىتابد و به آسمن آبى باشکوه و باعظمت مىنگرد و به جلوهها، زیبایىها و شکوهى که در سراسر پدیدهها وجود دارد مىنگرد، سر تعظیم در برابر خالق حکیم و علیم که همه پدیدههاى عالم جلوهاى از شکوه و عظمت اوست، فرود مىآورد. همچنین او وقتى به اعضا و جوارح خود مىنگرد و تا حدى به ارزش و اهمیت آنها واقف مىگردد، به شکرگزارى خداوند مىپردازد که او را از آن نعمتهاى بزرگ و بىبدیل برخوردار ساخت. نعمتهایى که با فقدان هریک از آنها زندگى براى انسان تیره و تار و تباه مىگردد.
نقش شناخت گستره، عظمت و اهمیت نعمتها در شکرگزارى از آنها
بنابراین، ما در درجه اول باید نعمتهاى خدا را بشناسیم. چه بهتر که در این زمینه به مطالعه کتابهاى علمى و آموزش علومى که به بررسى پدیدههاى جهان پرداختهاند، بپردازیم. اگر فراگیرى آن علوم با هدف شناسایى بیشتر نعمتهاى الهى و در نتیجه شکرگزارى از خداوند انجام پذیرد، عبادت محسوب مىگردد. اگر کسى درصدد فراگیرى علوم فیزیک، شیمى، زیستشناسى و بخصوص فیزیولوژى و آنوتومى بدن برآید و شگفتىهاى آفریدههاى خداوند را دریابد و فعالیتهاى حیرتانگیز و اعجاببرانگیز پدیدهها و از جمله برخى از اجزاى بدن را بشناسد و هدف او از کسب آن تخصصها، صرفا به دست آوردن پست و مقام و تأمین زندگى نباشد، بلکه هدف اصلى او شناسایى نعمتهاى الهى و سپاس به درگاه خداوند باشد، عبادت کرده است. فراگیرى علوم طبیعى راه استفاده بیشتر و بهتر را از نعمتهاى الهى فراهم مىآورد. از آن طریق، انسان به منابع نهفته در دل کوهها و زیر زمین و بستر دریاها پى مىبرد و با ترکیب و تغییراتى که در مواد پدید مىآورد به دستاوردهاى جدید علمى و محصولات جدیدى دست پیدا مىکند. در تمام این مراحل اگر هدف او کشف نعمتهاى خدا و استفاده صحیح از آنها و در نتیجه شکرگزارى از خداوند باشد، پیوسته به عبادت خدا مشغول است. انسان نیاز شدید به برخى از نعمتها دارد و باید با زحمت و تلاش خود به آن نعمتها دست یابد. باید کار کند تا درآمدى به دست آورد. یا با ارائه خدمت به دیگران از خدمات آنان بهرهمند گردد. حال اگر انگیزه او الهى باشد، وقتى به نعمتى دست پیدا مىکند و نیازى از او برطرف مىگردد، درصدد تشکر از خداوند برمىآید و او را به پاس نعمتهایى که در اختیارش نهاده و آسایش و راحتى و شادکامى او را فراهم آورده سپاس مىگزارد.
تا انسان نعمتهاى خدا را نشناسد و بخصوص اگر سخت نیازمند نعمتهاى الهى نگردد، قدر آنها را نمىداند. تصور کنید کسى را که در تابستانى گرم راهى طولانى طى کرده و تشنگى و خستگى و گرماى هوا سخت او را آزرده است و ناگهان در منزلى فرود مىآید و شربتى خنک و گوارا و یا آبى خنک در اختیارش مىنهند که با نوشیدن آن، عطش کشنده و آزاردهندهاش فرو مىنشیند، چنین شخصى در آن حال به خوبى قدر آب و این نعمت حیاتى را مىداند و به شکرگزارى خداوند مىپردازد. خداوندى که نعمتها و روزىهاى حلال را در اختیار انسان نهاد تا از آنها استفاده کند و توان و قدرت کافى براى رشد و تعالى و بندگى خداوند را بیابد.
خداوند بر ما منت نهاد و نعمتها و روزىهاى حلالش را در اختیار ما قرار داد و استفاده از این نعمتها انگیزه شکرگزارى را در ما فراهم مىآورد. چنانکه گفتیم اگر شناخت و کسب نعمتهاى الهى با هدف قدردانى از خداوند و شکر او انجام پذیرد، عبادت است. بر این اساس، خداوند به رسول خدا صلىاللهعلیهوآله فرمود: «اى احمد! عبادت ده جزء دارد که نُه جزء آن طلب مال حلال است. پس اگر خوردنى و آشامیدنى خود را پاک و پاکیزه سازى، همواره تحت حفاظت و در کنف عنایتمنخواهىبود.»6
توسعه زندگى بشر و رشد صنعت و تکنولوژى و دست یافتن به آن دسته از نعمتهاى الهى که پیشتر براى ما ناشناخته بودند و نعمتهایى که در آینده براى ما کشف خواهند شد، رهین تلاش و تحقیقات مستمر دانشمندان و عالمان است. اگر آن تلاشها نبود، ما پى به وجود نیروى برق و وسایلى که از طبیعت استخراج شدهاند و رفاه و راحتى بیشترى را براى ما فراهم آوردهاند نمىبردیم. امروزه دانشمندان و محققانى که با هدف استفاده از نعمتهاى خدا و یا عزت بخشیدن به مسلمانان و کسب استقلال و رها شدن از وابستگى به بیگانگان در مراکز تحقیقاتى انرژى اتمى فعالیت مىکنند، به عبادت خدا و کارى بزرگ و بس ارزشمند مشغول مىباشند. کسى که قصد تشرف به حج را دارد، گرچه عبادت حج اصطلاحا بر اعمال و مناسک خاصى که در مکه انجام مىشود اطلاق مىگردد، اما مقدمات حج نظیر نامنویسى و اقدام براى مسافرت به مکه نیز عبادت محسوب مىشود، چون در نگرش کلان هر کارى که به قصد بندگى خدا انجام مىپذیرد عبادت مىباشد.
با توجه به اینکه نعمت چیزى است که موجب تکامل انسان مىگردد، آنچه که از راه مشروع و حلال به دست مىآید و استفاده از آن جایز مىباشد نعمت مىباشد. به پاس آنْ انسان باید شکر خداوند را به جاى آورد. اما درآمد و ثروتى که از راه نامشروع و با رشوهخوارى، رانتخوارى، اختلاس و سوءاستفاده از بیتالمال به دست مىآید، نقمت و موجب هلاکت و گرفتار شدن انسان به آتش جهنم مىگردد و قابل شکرگزارى نیست. خداوند درباره چنین ثروت نامشروعى مىفرماید: «همانا کسانى که مالهاى یتیمان را به ستم مىخورند جز این نیست که در شکمهاى خود آتشى مىخورند و به زودى به آتش افروخته دوزخ درآیند.» (نساء: 10)
پس انسان باید حلال را از حرام بازشناسد و بىتردید کسب علمى که حلال و حرام را به انسان یاد مىدهد و با اندوختن آن علمْ انسان درمىیابد که چه کارهایى مرضى خداست و چه کارهایى مرضى خدا نیست، خود عبادت است. از اینرو، رسول خدا صلىاللهعلیهوآله فرمودند: «هر که راهى رود که در آن علمى جوید خدا او را راهى برد تا به بهشت درآید. همانا فرشتگان پرهاى خود را براى طالب علم به جهت رضایت از او بگسترانند و همانا هرچه در آسمان و زمین است، حتى ماهیان دریا براى طالب علم آمرزش جویند و برترى عالم بر عابد چون برترى ماه در شب چهارده بر سایر اختران است. همانا علما وارثان پیامبراناند؛ زیرا پیامبران دینار و درهم به ارث نگذارند، ولکن علم را به عنوان ارث از خود باقى گذارند و هرکه از آن علم برگرفته بهره فراوانى برده است.»7
نقل شده که شهید ثانى، در سنین جوانى که به کسب و تحصیل علوم دینى اشتغال داشت با پاى برهنه از منزل رهسپار کلاس درس مىشد. او به کسانى که در اینباره از او سؤال مىکردند پاسخ داد: من طالب علم هستم و سخن پیامبر صلىاللهعلیهوآله درباره طالب علم حق و درست است و براى اینکه کفش خود را روى بال فرشتگان ننهم، با پاى برهنه حرکت مىکنم.
* این متن حاصل قلمىشده درس اخلاق استاد علّامه مصباح در دفتر مقام معظّم رهبرى در قم مىباشد.
1ـ محمدتقى مصباح، نقد و بررسى مکاتب اخلاقى، ص 73.
2ـ همان، ص 325ـ327.
3ـ همان، ص 339.
4ـ سید قطب، تفسیر فى ظلالالقرآن، ج 4، ص 2522.
5ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 14، ص504ـ505.
6ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 77، ب 2، ص 27، ح 6.
7ـ محمدبن یعقوب کلینى، کافى، ج 1، ص 34، ح 1.