نگاهى به كتاب «مقدّمه ‏اى بر فلسفه اسلامى معاصر»

معرفت سال بيستم ـ شماره 166 ـ مهر 1390، 153ـ158

مصطفى اسلامى*

مشخصات كتاب

كتاب مقدّمه‏ اى بر فلسفه اسلامى معاصر از جناب آقاى دكتر محمد فنائى اشكورى1 كه در سال 1389 توسط انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدس‏سره در 448 صفحه منتشر گرديده است.

معرفى كتاب

كتاب مقدّمه‏اى بر فلسفه اسلامى معاصر دربردارنده مقدّمه، دوازده فصل و خاتمه‏اى است كه به طور خلاصه گزارشى از آن را ارائه مى‏كنيم. غرض مؤلف محترم در اين كتاب، معرفى فلسفه اسلامى معاصر و شناساندن برجسته‏ترين چهره‏هاى آن است. وى نخست نگاهى اجمالى به زندگى و آثار ايشان مى‏اندازد، آن‏گاه به مهم‏ترين ويژگى‏هاى تفكر فلسفى هر فيلسوف و اهميت و نقش او اشاره مى‏كند. سپس به طرح و تحليل برخى از نظريات آن فيلسوف مبادرت مى‏كند و سرانجام در مواردى وارد نقد و ارزيابى مى‏شود.

مؤلف در مقدّمه كتاب به نكاتى پيرامون اصل فلسفه، پيدايش فلسفه اسلامى و گسترش آن تا به امروز و وضعيت كنونى فلسفه در جهان اسلام اشاره مى‏كند. غرض اصلى مؤلف در اين نوشتار، صرف گزارش از ديدگاه فيلسوفان نيست، بلكه هدفش ارائه تصويرى از فلسفه اسلامى معاصر و ايجاد زمينه براى رشد انديشه فلسفى است. از ديدگاه مؤلف پرداختن به فلسفه اسلامى معاصر آثار و فوايد چندى دارد، از جمله اينكه اين بحث نشان مى‏دهد كه تفكر فلسفى در جهان اسلام استمرار دارد و نه تنها دوران فلسفه اسلامى به پايان نرسيده است، بلكه اين سنت با شور و نشاط بيشترى، در پى گشودن افق‏هاى جديدى در انديشه فلسفى به پيش مى‏رود. به علاوه طرح چنين بحثى افق ديد فلسفه‏آموزان و فلسفه‏پژوهان را گسترده مى‏سازد و آنان را از محصور ماندن در چارچوب‏هاى محدود و غفلت از تنوع انديشه فلسفى بازمى‏دارد. با اين پژوهش، حجاب معاصرت كنار مى‏رود و از مهجور ماندن انديشه‏ها در ميان انبوه بى‏شمار آثار و انديشه‏هاى عصر جديد، پيشگيرى مى‏شود. و در نهايت، آخرين يافته‏هاى فيلسوفان مسلمان و مسائل فلسفى جارى در اختيار انديشمندان نسل نو قرار مى‏گيرد تا با پيگيرى آن مباحث توسط اين نسل، كاروان انديشه با سرعت بيشترى به حركتش ادامه دهد.

فيلسوفانى كه در اين كتاب معرفى شده‏اند عبارت‏اند از: امام خمينى قدس‏سره، علّامه سيد محمدحسين طباطبائى، استاد شهيد مرتضى مطهّرى، استاد مهدى حائرى يزدى، شهيد سيد محمّدباقر صدر، آيت‏اللّه محمدتقى جعفرى، استاد سيد جلال‏الدين آشتيانى، آيت‏اللّه حسن حسن‏زاده آملى، آيت‏اللّه عبداللّه جوادى آملى، آيت‏اللّه محمدتقى مصباح و سيداحمد فرديد و دكتر سيدحسين نصر.

فصل اول. امام خمينى قدس‏سره

نگارنده پس از پرداختن به زندگى‏نامه، و اشاره به آثار امام قدس‏سره، به جامعيت و تبحر ايشان در علوم مختلف اسلامى اذعان مى‏كنند و يادآور مى‏شوند كه رساله طلب و اراده امام قدس‏سره نمونه خوبى براى بيان نحوه تفكر فلسفى امام و شيوه رويارويى او با انديشه‏هاى مختلف است.

امام قدس‏سره در رساله طلب و اراده، پس از ذكر مقدّماتى بحث صفات الهى را طرح و اقوال اشاعره و معتزله را در اين باب ارزيابى و نقد مى‏كنند. آن‏گاه استدلال‏هاى اشاعره را در غيريت طلب و اراده رد كرده، وارد بحث از اراده الهى و اراده انسانى و نظريه جبر و تفويض مى‏شوند.

مفوضه معتقدند كه علّيت و فاعليت خداوند متعال فقط در اصل ايجاد موجودات مى‏باشد و پس از ايجاد، خداوند امور انسانى را به خود انسان و عقل او تفويض نموده است. حضرت امام پاسخ مى‏دهند كه موجود امكانى در صورتى مى‏تواند علتى مستقل براى معلولى باشد كه بتواند همه راه‏هاى عدم را براى معلول خود ببندد. اما از آنجا كه ممكن در وجودش استقلال ندارد و براى معدوم نبودن نيازمند به واجب است، نمى‏تواند همه راه‏هاى عدم را بر معلول خود ببندد. سپس امام قدس‏سره نظريه امر بين‏الامرين را تبيين مى‏كنند به اين بيان كه موجودات امكانى مؤثرند، ليكن نه به نحو استقلال و فقط ذات بارى‏تعالى است كه فاعليت و علّيت مستقل دارد و در ادامه به شبهاتى كه درباره اختيار وارد شده پاسخ مى‏دهند.

فصل دوم. علّامه طباطبائى

در فصل دوم، مؤلف محترم پس از سيرى بر زندگى و آثار علّامه سيد محمدحسين طباطبائى و ابعاد شخصيتى و علمى ايشان به تأثيرگزارى عميق علّامه در حوزه‏هاى مختلف تفكر اسلامى اشاره مى‏كند. در رويكرد فلسفى علّامه، او را فيلسوفى اصيل مى‏داند كه تقليد در سيره فلسفى او جايى ندارد و اگر در مواردى مؤيد و هم‏رأى ديگر فيلسوفان مى‏شود، براى آن است كه او خود با شيوه‏اى مستقل و با طى مسير منطقى، به همان نتيجه رسيده است.

نويسنده حفظ خلوص تفكر فلسفى و نوآورى‏هاى علّامه در علوم و معارف اسلامى، به ويژه در عرصه تفسير قرآن و ابتكارات فراوان فلسفى، از جمله در مباحث علم و ادراك و ادراكات اعتبارى را از امتيازات علّامه ذكر مى‏كند. مؤلف در ادامه به مهم‏ترين ديدگاه‏هاى فلسفى علّامه در دو حوزه هستى‏شناسى و علم‏شناسى به نحو مختصر اشاره مى‏كند.

فصل سوم. استاد شهيد مطهّرى

مؤلف در فصل سوم به تأثيرگذارى شهيد مطهّرى در فلسفه و نقطه عطف بودن ايشان در تاريخ تفكر اسلامى اشاره دارد. يكى از مهم‏ترين مباحث فلسفى كه شهيد مطهّرى به آن اهتمام داشته و حل‏كننده بسيارى از مشكلات فلسفى است بحث معقولات ثانيه است. معقولات ثانيه از جهت عدم مسبوقيت به حس و خيال و از جهت مقيّد نشدن به مقوله خاصى با معقولات اولى تفاوت دارند و تقسيم مى‏شوند به معقولات ثانيه منطقى؛ يعنى مفاهيمى كه احكام مفاهيم ذهنى‏اند و معقولات ثانيه فلسفى؛ يعنى مفاهيمى كه احكام موجودات خارجى‏اند. مفاهيم فلسفى احكام عام وجودند و در خارج به نحو وجود رابط تحقق دارند. مؤلف محترم پس از تشريح اين بحث در كلام شهيد مطهّرى، به نقد برخى از نكات مى‏پردازد. سپس به مواجهه شهيد مطهّرى با فلسفه‏هاى غربى، به ويژه فلسفه‏هاى كانت و هگل اشاره مى‏كنند.

فصل چهارم. استاد حائرى يزدى

در فصل چهارم، مؤلف پس از گذرى بر زندگى علمى و ذكر آثار مهدى حائرى يزدى به جايگاه وى در فلسفه اسلامى و فلسفه غرب اشاره مى‏كنند، ويژگى كه وى را قادر مى‏كند به نحو فنى به مقايسه اين دو نظام فلسفى بپردازد، از جمله بررسى برخى از مسائلى كه در فلسفه كانت مطرح است. مؤلف سپس يكى از مباحثى كه حائرى در آثارش به شرح آن پرداخته؛ يعنى مسئله وجود ذهنى را مورد تجزيه و تحليل قرار مى‏دهد. حائرى در اين بحث مدعى مى‏شود كه بحث مطابقت در فلسفه غرب با مشكل مواجه است و حال آنكه در فلسفه اسلامى با طرح مبحث وجود ذهنى اين مشكل حل شده است. آن‏گاه مؤلف با طرح پرسش‏هايى برخى از نكات در وجود ذهنى را مورد نقّادى قرار مى‏دهد.

فصل پنجم. استاد آشتيانى

در فصل پنجم علاوه بر آشنايى با زندگى و آثار سيد جلال‏الدين آشتيانى، با مشرب عرفانى و فلسفى وى و نظرش درباره عقل و شرع و اينكه اين دو مكمل يكديگر و دو بال يك پرنده‏اند، آشنا مى‏شويم. از آخرين آثار آشتيانى نقد كتاب تهافت‏الفلاسفه غزالى است كه در آن علاوه بر ردّ برخى اشكالات غزالى به دفاع از فلسفه در مقابل اخباريان و تفكيكيان پرداخته است. از نظر آشتيانى منشأ بسيارى‏از مخالفت‏هابافلسفه،عدم‏درك درست فلسفه است.

فصل ششم. شهيد سيد محمّدباقر صدر

فصل ششم درباره آيت‏اللّه شهيد سيد محمدباقر صدر است كه از نظر مؤلف از پيشروان تفكر اسلامى معاصر است كه در فهم دين و دنياى جديد يگانه است. پس از معرفى جايگاه علمى شهيد صدر مؤلف نظريه ابتكارى شهيد صدر در مسئله استقراء را طرح و تحليل مى‏كند. شهيد صدر با انتقاد از قاعده «الإتفاق لايكون دائميا و لا اكثريا» كه ارسطوييان با استفاده از آن استقرا را به قياس برمى‏گردانند و بدين طريق حجّيت آن را اثبات مى‏كنند، نظريه خود با عنوان مكتب توالد ذاتى را مطرح مى‏كند. وى با تقسيم يقين به منطقى، موضوعى و ذاتى، و طرح مبتكرانه مبحث حساب احتمالات، بر آن مى‏شود كه علاوه بر توالد موضوعى براى معرفت راه ديگرى نيز وجود دارد كه به آن توالد ذاتى مى‏گويند. در پايان اين فصل مولف از لوازم و پيامدهاى ‏معرفت ‏شناختى ‏و دين‏شناختى ‏اين ‏نظريه ‏بحث‏ مى‏كند.

فصل هفتم. آيت‏اللّه محمدتقى جعفرى

در فصل هفتم نگارنده زندگى، سلوك علمى و ديدگاه‏هاى فلسفى آيت‏اللّه محمدتقى جعفرى را به بحث مى‏گذارند، و ديدگاه كلى ايشان در فلسفه و تقسيمات زمانى، مكتبى و اقليمى فلسفه را مورد بررسى و نقد قرار مى‏دهند. استاد جعفرى در اينجا دو نوع حركت فكرى را معرفى مى‏كنند كه توسط آن، مى‏توان نظام‏هاى فلسفى را پويا كرد و اصول موضوعى راكد را كه مانع پويايى نظام‏هاى فكرى است، از ميان برداشت و به تضادهاى مخرب فلسفه‏ها پايان داد. در پايان مؤلف دو نمونه از مباحث ابتكارى استاد جعفرى در زمينه فلسفه حيات ‏وحيات ‏معقول ‏را به ‏اختصارطرح مى‏كند.

فصل هشتم. آيت‏اللّه حسن‏زاده آملى

فصل هشتم به آيت‏اللّه حسن حسن‏زاده آملى اختصاص دارد. مؤلف از ايشان به عنوان جامع معقول و منقول ياد مى‏كند و به علاقه ايشان به عرفان و فلسفه و بخصوص حكمت متعاليه و نمود آن در بسيارى از آثارشان اشاره دارند. مؤلف از ميان مباحث مطرح‏شده توسط استاد حسن‏زاده آملى بحث معرفت نفس و هستى و چيستى آن را انتخاب و تلخيص و تحليل مى‏كند. مؤلف ضمن تقدير از كوشش‏هاى علمى استاد حسن‏زاده آملى در استخراج و شرح اجتهادى مباحث معرفت نفس، لزوم نگاه جديد به مسئله نفس با استفاده از دستاوردهاى علمى و فلسفى جديد را خاطرنشان مى‏شوند.

فصل نهم. آيت‏اللّه جوادى آملى

فصل نهم درباره شخصيت و انديشه‏هاى آيت‏اللّه عبداللّه جوادى آملى است. مؤلف سه موضوع از انديشه‏هاى آيت‏اللّه جوادى آملى را طرح مى‏كند. نخست، ويژگى‏هاى حكمت متعاليه از نظر ايشان؛ دوم، مبحث مهم وحدت وجود؛ و سوم، رابطه عقل‏ووحى يا علم و دين. در بحث نخست چهارده ويژگى حكمت متعاليه را از زبان آيت‏اللّه جوادى آملى بيان مى‏كنند. در بحث دوم اساسى‏ترين موضوع عرفان نظرى و حكمت متعاليه؛ يعنى بحث وحدت و كثرت وجود را بررسى مى‏كنند.

از نظر آيت‏اللّه جوادى آملى برهان صديقين به تقرير علّامه طباطبائى، كه بر هيچ مقدّمه نظرى استوار نيست، وجود مطلق لابشرط عرفانى را اثبات مى‏كند و مى‏تواند به منزله نخستين مسئله فلسفى طرح شود. مؤلف نكاتى را در اين‏باره بيان مى‏كند، از جمله اينكه استدلال مزبور تنها به طور ضرورى و ازلى وجود واقعيتى را اثبات مى‏كند، اما وجود كثرات و وجودهاى مقيد و مشروط را نفى نمى‏كند، بلكه نفى وجود آنها به بيان ديگرى نيازمند است. همچنين از نظر علّامه طباطبائى، اين اصل واقعيت همان موضوع فلسفه است. حال اگر موضوع عرفان نيز همين است، پس نبايد بين موضوع فلسفه و عرفان فرقى باشد. در حالى كه از نظر آيت‏اللّه جوادى آملى موضوع فلسفه، غير از موضوع عرفان است.

سپس استدلال آيت‏اللّه جوادى آملى را براى اثبات وجود مطلق بيان مى‏كنند، كه مبتنى بر بديهى و اولى‏الصدق بودن قضيه استحاله اجتماع نقيضين است؛ قضيه‏اى كه همه قضايا به آن وابسته‏اند و در همه احوال و به نحو ضرورتِ ازلى صادق است. بنابراين سفسطه كه انكار هرگونه واقعيت، از جمله همين قضيه است، باطل است. حال كه سفسطه به طور مطلق مردود است، پس واقعيت مطلق، ثابت است. اين واقعيت امر محدود يا ذهنى نيست، بلكه واقعيت مطلق عينى است.

مؤلف در بحث سوم، كتاب منزلت عقل در هندسه معرفت دينى آيت‏اللّه جوادى آملى را معرفى، گزارش و تحليل مى‏كنند و نظريه ايشان درباره اسلامى‏سازى علوم را بررسى مى‏كنند. از نظر مؤلف چون اين موضوع بسيار مهم و حياتى است و از مباحث روز است، جا دارد مورد توجه اهل نظر واقع شود. مؤلف پس از ارائه ديدگاه آيت‏اللّه جوادى آملى، پرسش‏ها و تأمّلاتى را درباره اين نظريه طرح مى‏كند. برخلاف كسانى كه نقد يك نظريه را به معناى ردّ آن تلقّى مى‏كنند، از نظر مؤلف بررسى و تجزيه و تحليل يك نظريه و نقد آن در بسيارى از موارد از جمله در اين مورد به معناى اهميت دادن به يك نظريه و احترام به آن و ترويج آن و كوششى براى تكميل آن است. در مقابل، مسكوت گذاشتن يك نظريه به مثابه بى‏توجهى و بى‏اهميت دانستن آن است.

فصل دهم. آيت‏اللّه مصباح

فصل دهم كتاب درباره جايگاه فلسفى و نقش آيت‏اللّه محمدتقى مصباح در اين زمينه است. مؤلف، آيت‏اللّه مصباح را در شاخه‏هاى مختلف فلسفه، همچون مابعدالطبيعه، معرفت‏شناسى، فلسفه سياست، فلسفه اخلاق و فلسفه دين، صاحب ديدگاه‏هاى ويژه‏اى مى‏داند. از ويژگى‏هاى فلسفه‏ورزى آيت‏اللّه مصباح، تحليل دقيق مفاهيم و واژه‏ها و كوشش در تبيين روشن محل نزاع، تلاش در حفظ خلوص انديشه و زبان فلسفى و نياميختن آن با ديگر معارف، نگاه تطبيقى بين فلسفه غرب و اسلامى را اشاره مى‏كنند. آيت‏اللّه مصباح نوآورى‏هاى بسيارى در مباحث مختلف فلسفى دارند و به باور برخى از صاحب‏نظران در فلسفه اسلامى، ايشان نظام فلسفى ويژه‏اى را پى‏ريزى كرده‏اند.

دو بحث فلسفى كه مؤلف از آيت‏اللّه مصباح مى‏آورند، بحث خداشناسى و ديگر بحث فلسفه اخلاق است. در بحث خداشناسى استاد تقريرى نو از اين بحث ارائه مى‏دهند. نخست به اين پرسش اشاره مى‏شود كه آيا واجب‏الوجود همان خداست؟ سپس به براهين اثبات واجب مى‏رسند كه پس از تبيين چند برهان، برهان ملّاصدرا را اكمل براهين مى‏دانند كه متوقف بر ابطال دور و تسلسل نيست، و تمامى صفات را نيز اثبات مى‏كند. در پايان اين قسمت به مبحث توحيد با شيوه‏اى نو مى‏پردازند. مؤلف در بحث از فلسفه اخلاق، آيت‏اللّه مصباح را به عنوان فيلسوفى نظريه‏پرداز در اين زمينه معرفى مى‏كند كه بررسى مكاتب اخلاقى و تبيين مكتب اخلاقى اسلام را به صورتى نو و ابتكارى ارائه كرده‏اند.

فصل يازدهم. سيداحمد فرديد

در فصل يازدهم از سيداحمد فرديد و انديشه‏هاى او سخن به ميان مى‏آيد. از نظر مؤلف فرديد فيلسوفى متفاوت با ديگر متفكران است. مؤلف منابع فكرى فرديد را چهار چيز مى‏داند: 1. عرفان اسلامى، به ويژه نظريات محيى‏الدين عربى؛ 2. فلسفه مارتين هايدگر؛ 3. مبادى اسم‏شناسى يا علم‏الأسماء؛ 4. قرآن كريم. شايد بتوان گفت كه حكمت انسى فرديد، بازخوانى تصوف ابن‏عربى با فلسفه هايدگر و اسم‏شناسى فرديدى است. فرديد ميان وجود و موجود فرق مى‏گذارد و علم راستين را تنها علم حضورى مى‏داند و براى منطق صورى كه بر مدار علم حصولى است، جايگاهى قائل نيست. مؤلف نكات انتقادى متعددى را در اين زمينه ذكر و پرسش‏هايى را طرح مى‏كند. از جمله اينكه آيا اساسا اين جدايى بين وجود و موجود درست است؟ آرى، از نظر لفظ و مفهوم بين اينها تفاوت هست. اما آيا در خارج و واقع هم وجود و موجود متفاوتند؟ بحث ديگر فرديد حكمت تاريخ است. او تاريخ را به ادوار پنجگانه پريروز (امت واحده توحيدى)، ديروز (ظهور استكبار)، امروز (دوره غلبه نيست‏انگارى و طاغوت)، فردا (دوره انتظار آماده‏گر) و پس فردا (شكل‏گيرى دوباره امت واحده توحيدى و ظهور امام زمان) تقسيم‏بندى مى‏كند. در اين زمينه نيز مؤلف نكاتى انتقادى را بيان مى‏كند.

فصل دوازدهم. دكتر سيدحسين نصر

مؤلف در آخرين فصل كتاب از سيدحسن نصر سخن مى‏گويد. از نظر وى، نصر در شناساندن فلسفه اسلامى، به ويژه فيلسوفان متأخر همچون سهروردى و ملّاصدرا به غربيان بسيار مؤثر بوده است. نصر از نمايندگان برجسته سنت‏گرايى است. دو مفهوم «سنت» و «حكمت خالده» در اين سنت از اساسى‏ترين مفاهيم هستند. نگارنده پس از بيان عناوينى همچون نصر و حكمت خالده، وحدت اديان، هنر قدسى از نگاه نصر و نقد تجدد، به بيان تأمّلاتى درباره برخى از ديدگاه‏هاى نصر مى‏پردازد. از نظر مؤلف، نصر از سويى دل‏بستگى شديد به حكمت و عرفان اسلامى و شيعى دارد و از سوى ديگر، سخت مجذوب سنت‏گرايى جديد و پيشروان آن همچون گنون و شوان است. شايد بسيارى از مشكلات در تفكر نصر ناشى از دشوارى جمع بين اين دو گرايش است.

خاتمه و توصيه

در خاتمه اين كتاب، مؤلف محترم به وضع عمومى فلسفه در ايران معاصر و برخى تحولات نو، كه در فلسفه‏پژوهى معاصر اسلامى روى داده است، مى‏پردازند و مباحثى را ذيل عناوين زير مى‏آورند: كثرت فيلسوفان و تنوع سلايق و علايق فلسفى؛ معرفى فلسفه اسلامى به ديگر ملل؛ توجه به تاريخ فلسفه؛ مطالعه فلسفه غرب؛ فلسفه تطبيقى يا مقايسه‏اى؛ توجه به ديگر شاخه‏هاى فلسفه؛ تحول در آموزش فلسفه؛ عمومى‏شدن فلسفه؛ فارسى‏نگارى؛ فلسفه در خدمت دين؛ گرايش عرفانى فيلسوفان؛ غلبه بر مخالفان فلسفه؛ محوريت حوزه فلسفى قم؛ تداوم سيطره فلسفه صدرايى؛ آينده فلسفه و فلسفه آينده.

ويژگى‏ها و نوآورى‏هاى كتاب

1. نگارش يك دوره فشرده تاريخ فلسفه اسلامى معاصر و معرفى استادان برجسته آن، كارى كه تاكنون صورت نگرفته بود. فوايد و نتايج اين كار علمى در پيشبرد فلسفه اسلامى در مقدّمه كتاب بيان شده است.

2. نثر روان و قابل فهم با حفظ استحكام و دقت؛

3. انتخاب مناسب شخصيت‏ها و مواضع آنها، بخصوص توجه به ارائه افكار استادان زنده فلسفه؛

4. انتخاب مناسب مباحثى كه تمركز فيلسوف بر آن بيشتر بوده است؛

5. طرح موضوعات متنوع و غيرتكرارى و آموزنده براى دانش‏پژوه فلسفه و نشان دادن غناى فلسفه اسلامى معاصر؛

6. آشنا نمودن دانش‏پژوهان فلسفه با فضاى فلسفى معاصر و مباحث نو در فلسفه؛

7. ارائه پيشنهادهاى راهگشا براى آموزش و گسترش تفكر عقلانى؛

8. معرفى جامعى از ويژگى‏هاى فلسفه اسلامى معاصر در خاتمه كتاب؛

9. بررسى تحليلى و انتقادى بعضى از آراء جديد در فلسفه اسلامى، از جمله نقد آرائى در بحث معقولات، نظريه وجود ذهنى، وحدت وجود، اسلامى‏سازى علوم، نسبت علم و فلسفه، نظريه سنت‏گرايانه نصر، و نظام فلسفى فرديد؛

10. نشان دادن ايران به عنوان محور تفكر فلسفى در جهان اسلام و حوزه علميه به عنوان قطب فلسفه اسلامى.

همچنان‏كه مؤلف يادآورى مى‏كند، اين كتاب همه انديشه‏هاى فليسوفان اسلامى معاصر را عرضه نمى‏كند، اما با ارائه نمونه‏هايى و تحليل آنها فضاى كلى تفكر فلسفى در فلسفه اسلامى را نشان مى‏دهد و براى نخستين بار سنت زنده و جارى فلسفى در ايران را كه قطب فلسفى عالم اسلام است عرضه مى‏كند كه اين خود شرط لازم براى نوآورى و نظريه‏پردازى در عرصه‏هاى مختلف فلسفى است. مطالعه اين كتاب را به همه علاقه‏مندان به فلسفه، به ويژه طلّاب و دانشجويان اين رشته توصيه مى‏كنم.


* دانشجوى كارشناسى ارشد فلسفه، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدس‏سره.

1 عضو هيئت علمى گروه فلسفه مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدس‏سره.

سال انتشار: 
20
شماره مجله: 
166
شماره صفحه: 
153