قيام عاشورا از منظر مقام معظّم رهبرى درس‏ ها و عبرت ‏ها

معرفت سال بيستم ـ شماره 167 ـ آبان 1390، 13ـ26

مرضيه مروتى*

اكبر اجرايى**

چكيده

هدف از پژوهش حاضر، بررسى درس‏ها و عبرت‏هاى قيام عاشورا از منظر مقام معظّم رهبرى مى‏باشد. از ديدگاه رهبر فرزانه انقلاب اسلامى، امام حسين عليه‏السلام، درس‏ها و عبرت‏هاى بزرگى به همه تاريخ داد. در حقيقت، اسلام را هم در زمان خودش و هم در هر زمان ديگرى بيمه نمود. ياد كربلا، اين درس‏ها و عبرت‏ها را پيش چشم مى‏گذارد؛ هر جا فسادى از آن قبيل باشد، امام حسين عليه‏السلام در آنجا زنده است و با شيوه و عمل خود مى‏گويد كه تكليف چيست و چه بايد كرد؟ قيام جاودانه عاشورا نشان داد كه نظام اسلامى، با ايمان، بصيرت، همت‏هاى بلند، مطرح شدن آرمان‏ها و زنده نگاه‏داشتن شعارها به وجود مى‏آيد، حفظ مى‏شود و پيش مى‏رود. روش پژوهش تحليلى و اسنادى مى‏باشد.

كليدواژه‏ها: قيام عاشورا، امام حسين عليه‏السلام، مقام معظّم رهبرى، اهداف، عبرت‏ها، درس‏ها.

مقدّمه

آنچه در محرم سال 61ق. در كربلا اتفاق افتاد، حماسه‏اى عظيم و تكان‏دهنده بود كه وجدان‏هاى خفته را بيدار كرد و خون رشادت، آگاهى و حماسه را در رگ‏هاى امت اسلامى دوانيد. عاشوراى حسينى، به مكتبى تبديل شد كه ستمديدگان را عليه ظلم مى‏شوراند و پيروان فرهنگِ شهادت را به مقابله با سلطه‏هاى غيردينى و ضددينى برمى‏انگيخت. عاشورا، فرهنگى فرازمان، فرامكان و حاوى تمامى ارزش‏هاى مورد نياز جامعه است كه با حفظ جاودانگى، توانمندى و پويايى لازم براى پاسخ‏گويى به نيازهاى مختلف انسان‏ها در همه زمان‏ها و مكان‏ها و در عرصه‏هاى گوناگون زندگى را دارد و مى‏تواند قافله بشرى را تا پايان تاريخ، هدايت كند و اين همان معناى دستور آموزنده «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا» است. مقام معظّم رهبرى، قيام امام حسين عليه‏السلام و حادثه عاشورا را از جمله مقاطع بسيار مهم در تاريخ بشر و متحول‏كننده آن برشمرده و مى‏فرمايد: «با وجود مخالفت‏هاى فراوان، اين واقعه در طول زمان زنده مانده است و عاشورا در واقع، گنجينه‏اى پرقيمت است كه همه افراد بشر، مى‏توانند از آن استفاده كنند.»1

عاشوراپژوهى مى‏تواند تصويرى روشن از ابعاد گوناگون قيام عاشورا، به ويژه دستاوردهاى آن به دست دهد. جست‏وجوهايى كه در منابع گوناگون انجام شد نشان داد كه على‏رغم اهميت روزافزون عاشورا و وجود منابع و پژوهش‏هاى بسيار در اين زمينه،2 پژوهشى جامع از منظر مقام معظم رهبرى در اين عرصه صورت نگرفته است. اين در حالى است كه پژوهش‏هاى بسيارى در ابعاد تخصصى و قابل توجهى همچون شعر و ادب، هنر، پزشكى، آداب و سنن و مرجع‏شناسى صورت گرفته است كه نشان از اهميت رشد و توسعه در حوزه‏هاى خاص دارد، به گونه‏اى كه اين موضوع توانسته است در كانون توجه نويسندگان و پژوهشگران حوزه‏هاى مختلف قرار بگيرد.

در حالى كه مفاهيم و ارزش‏هاى والاى اسلام ناب محمدى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، آماج كينه‏توزى كج‏انديشان و مغرضان سياست‏باز قرار گرفته و در گردباد توطئه‏ها به فراموشى سپرده مى‏شوند، تبيين پيام‏هاى نهضت عاشورا و ارائه تصويرى صحيح و روشن از حركت احياگرانه امام حسين عليه‏السلام، امرى ضرورى است كه مى‏تواند نظام اسلامى را در به‏كارگيرى آموزه‏هاى قيام سيدالشهدا عليه‏السلام، يارى رساند. با توجه به جامعيت علمى و اصالت نظرات رهبر فرزانه انقلاب اسلامى و تأكيدات معظّمٌ‏له بر تبيين رسالت‏ها و راهبردها در اين زمينه، در اين مقاله تلاش شده است كه حركت احياگرانه اباعبداللّه الحسين عليه‏السلام و درس‏ها و عبرت‏هايى قيام عاشورا از منظر مقام معظّم رهبرى، مورد مطالعه و بررسى قرار گيرد. پژوهش حاضر به صورت نظرى و با روش سندكاوى، انجام گرفته است.

اين پژوهش بر آن است كه در راستاى هدف ذكرشده، به سؤالات زير پاسخ دهد:

1. از ديدگاه رهبر انقلاب اسلامى، هدف اصلى امام حسين عليه‏السلام از قيام عاشورا چه بود؟

2. از ديدگاه مقام معظّم رهبرى، مهم‏ترين درس‏ها و عبرت‏هايى كه بايد از قيام سيدالشهدا گرفت، كدامند؟

3. از ديدگاه رهبر انقلاب اسلامى، خواص در آن پنجاه سال چگونه شدند كه نظام اسلامى آن وضع تأسف‏بار را پيدا كرد؟

4. از منظر رهبر فرزانه انقلاب، دولت اسلامى چگونه مى‏تواند از آموزه‏هاى قيام سيدالشهدا در جهت اعتلاى فرهنگ عمومى جامعه، بهره گيرد؟

اهداف قيام عاشورا از ديدگاه مقام معظّم رهبرى

مقام معظّم رهبرى ضمن تبيين حركت احياگرانه امام حسين عليه‏السلام، به تشريح اهداف قيام عاشورا پرداخته و مى‏فرمايد:

دوست دارند چنين بگويند كه حضرت خواست حكومت فاسد يزيد را كنار بزند و خود يك حكومت تشكيل دهد. اين حرف، نيمه‏درست است؛ نمى‏گويم غلط است. اگر مقصود از اين حرف، اين است كه آن بزرگوار براى تشكيل حكومت قيام كرد؛ به اين نحو كه اگر ببيند نمى‏شود انسان به نتيجه برسد، بگويد نشد ديگر، برگرديم؛ اين غلط است. بله؛ كسى كه به قصد حكومت، حركت مى‏كند، تا آنجا پيش مى‏رود كه ببيند اين كار، شدنى است. تا ديد احتمال شدنِ اين كار، يا احتمال عقلايى وجود ندارد، وظيفه‏اش اين است كه برگردد. اگر هدف، تشكيل حكومت است، تا آنجا انسان، جايز است برود كه بشود رفت. آنجا كه نشود رفت، بايد برگشت. اگر آن كسى كه مى‏گويد هدف حضرت از اين قيام، تشكيل حكومت حَقّه علوى است، اين درست نيست؛ براى اينكه مجموع حركت امام، اين را نشان نمى‏دهد. در نقطه مقابل، گفته مى‏شود: نه آقا، حكومت چيست؛ حضرت مى‏دانست كه نمى‏تواند حكومت تشكيل دهد؛ بلكه اصلاً آمد تا كشته و شهيد شود! اين حرف هم مدّتى بر سرِزبان‏ها خيلى شايع بود. بعضى با تعبيرات زيباى شاعرانه‏اى هم اين را بيان مى‏كردند. حتى من ديدم بعضى از علماى بزرگ ما هم اين را فرموده‏اند. اين حرف كه حضرت، قيام كرد براى اينكه شهيد شود، حرف جديدى نبوده است. گفت: چون با ماندن نمى‏شود كارى كرد، پس برويم با شهيد شدن، كارى بكنيم! اين حرف را هم، ما در اسناد و مدارك اسلامى نداريم كه برو خودت را به كام كشته شدن بينداز. ما چنين چيزى نداريم. شهادتى را كه ما در شرع مقدّس مى‏شناسيم و در روايات و آيات قرآن از آن نشان مى‏بينيم، معنايش اين است كه انسان به دنبال هدف مقدّسى كه واجب يا راجح است، برود و در آن راه، تن به كشتن هم بدهد. اين، آن شهادتِ صحيح اسلامى است. اما اينكه آدم، اصلاً راه بيفتد براى اينكه «من بروم كشته شوم» يا يك تعبير شاعرانه كه «خون من پاى ظالم را بلغزاند و او را به زمين بزند»، اينها آن چيزى نيست كه مربوط بدان حادثه به آن عظمت است. در اين هم بخشى از حقيقت هست؛ اما هدفِ حضرت، اين نيست.3

از ديدگاه رهبر فرزانه انقلاب اسلامى، هدف امام حسين عليه‏السلام از قيام عاشورا، نه حكومت است و نه شهادت، بلكه هدف والاترى در اين حركت وجود دارد:

كسانى كه گفته‏اند هدف، حكومت بود، يا هدف، شهادت بود، ميان هدف و نتيجه، خَلط كرده‏اند. نخير؛ هدف، اينها نبود. امام حسين عليه‏السلام، هدف ديگرى داشت؛ منتها رسيدن به آن هدف ديگر، حركتى را مى‏طلبيد كه اين حركت، يكى از دو نتيجه را داشت: «حكومت» يا «شهادت». البته حضرت براى هر دو هم آمادگى داشت. هم مقدّمات حكومت را آماده كرد و مى‏كرد؛ هم مقدّمات شهادت را آماده كرد. هم براى اين توطين نفس مى‏كرد، هم براى آن. هركدام هم مى‏شد، درست بود و ايرادى نداشت؛ اما هيچ‏كدام هدف نبود، بلكه دو نتيجه بود. هدف، چيز ديگرى است. هدف چيست؟ اگر بخواهيم هدف امام حسين عليه‏السلام را بيان كنيم، بايد اين‏طور بگوييم كه هدف آن بزرگوار عبارت بود از انجام دادن يك واجب عظيم از واجبات دين كه آن واجب عظيم را هيچ‏كس قبل از امام حسين، حتى خود پيغمبر انجام نداده بود. نه پيغمبر اين واجب را انجام داده بود، نه اميرالمؤمنين، نه امام حسن مجتبى. واجبى بود كه در بناى كلّى نظام فكرى و ارزشى و عملى اسلام، جاى مهمى دارد. امام حسين قيام كرد تا آن واجب بزرگى را كه عبارت از تجديد بناى نظام و جامعه اسلامى، يا قيام در مقابل انحرافات بزرگ در جامعه اسلامى است، انجام دهد. با وجود اينكه اين واجب، خيلى مهم و بسيار اساسى است، تا زمان امام حسين، به اين واجب عمل نشده بود ـ عرض مى‏كنم كه چرا عمل نشده بود ـ امام حسين بايد اين واجب را عمل مى‏كرد تا درسى براى همه تاريخ باشد. حالا چرا امام حسين اين كار را بكند؟ چون زمينه انجام اين واجب، در زمان امام حسين پيش آمد.4

رهبر معظّم انقلاب اسلامى اين تكليف را با تكليف امام خمينى قدس‏سره مقايسه نموده و مى‏فرمايد:

به امام هم مى‏گفتند: «آقا! شما كه با شاه درافتاده‏ايد، خطر دارد.» امام نمى‏دانست خطر دارد؟! امام نمى‏دانست كه دستگاه امنيتى رژيم پهلوى، انسان را مى‏گيرد، مى‏كشد، شكنجه مى‏كند، دوستان انسان را مى‏كشد و تبعيد مى‏كند؟ امام اينها را نمى‏دانست؟ كارى كه در زمان امام حسين انجام گرفت، نسخه كوچكش هم در زمان امام ما انجام گرفت؛ منتها آنجا به نتيجه شهادت رسيد و اينجا به نتيجه حكومت. اين همان است؛ فرقى نمى‏كند. هدف امام حسين با هدف امام بزرگوار ما يكى بود. اين مطلب، اساس معارف حسين است. معارف حسينى، بخش عظيمى از معارف شيعه است. اين پايه مهمى است و خود يكى از پايه‏هاى اسلام است. پس هدف، عبارت شد از بازگرداندن جامعه اسلامى به خطّ صحيح. چه زمانى؟ آن وقتى كه راه، عوض شده است و جهالت و ظلم و استبداد و خيانتِ كسانى، مسلمين را منحرف كرده و زمينه و شرايط هم آماده است. البته دوران تاريخ، اوقات مختلفى است. گاهى شرايط آماده است و گاهى آماده نيست. زمان امام حسين آماده بود، زمان ما هم آماده بود. امام همان كار را كرد. هدف يكى بود. منتها وقتى انسان به دنبال اين هدف راه مى‏افتد و مى‏خواهد عليه حكومت و مركز باطل قيام كند، براى اينكه اسلام و جامعه و نظام اسلامى را به مركز صحيح خود برگرداند، يك موقع است كه وقتى قيام كرد، به حكومت مى‏رسد؛ اين يك شكل آن است. در زمان ما بحمداللّه اين‏طور شد. يك وقت است كه اين قيام، به حكومت نمى‏رسد؛ به شهادت مى‏رسد. آيا در اين صورت، واجب نيست؟ چرا؛ به شهادت هم برسد واجب است. آيا در اين صورتى كه به شهادت برسد، ديگر قيام فايده‏اى ندارد؟ چرا؛ هيچ فرقى نمى‏كند. اين قيام و اين حركت، در هر دو صورت فايده دارد ـ چه به شهادت برسد، چه به حكومت ـ منتها هركدام، يك نوع فايده دارد. اين، آن كارى بود كه امام حسين انجام داد.5

مقام معظّم رهبرى، قيام عاشورا و هدف اصلى آن، يعنى احياى دين، را مصداق بارز امر به معروف و نهى از منكر برشمرده و مى‏فرمايد:

انجام اين واجب از طريق قيام و از طريق امر به معروف و نهى از منكر است؛ بلكه خودش يك مصداق بزرگِ امر به معروف و نهى از منكر است. البته اين كار، گاهى به نتيجه حكومت مى‏رسد؛ امام حسين براى اين آماده بود. گاهى هم به نتيجه شهادت مى‏رسد؛ براى اين هم آماده بود. ما به چه دليل اين مطلب را عرض مى‏كنيم؟ اين را از كلمات خود امام حسين به دست مى‏آوريم. من در ميان كلمات حضرت ابى‏عبداللّه عليه‏السلام، چند عبارت را انتخاب كرده‏ام. اوّل در مدينه؛ آن شبى كه وليد حاكم مدينه، حضرت را احضار كرد و گفت: معاويه از دنيا رفته است و شما بايد با يزيد بيعت كنيد! حضرت به او فرمود: باشد تا صبح، «ننظر و تنظرون اينا احق بالبيعة و الخلافه»؛ برويم فكر كنيم، ببينيم ما بايد خليفه شويم، يا يزيد بايد خليفه شود! مروان فرداى آن روز، حضرت را در كوچه‏هاى مدينه ديد، گفت: يا اباعبداللّه، تو خودت را به كشتن مى‏دهى! چرا با خليفه بيعت نمى‏كنى؟ بيا بيعت كن، خودت را به كشتن نده؛ خودت را به زحمت نينداز. حضرت در جواب او، اين جمله را فرمود: «اناللّه و انا اليه راجعون و على الاسلام السلام اذ قدبليت الامة براع مثل يزيد و لقد سمعت جدى رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏آله يقول الخلافة محرمة على آل ابى سفيان»؛ بايد فاتحه اسلام را خواند اگر كار امت اسلامى به جايى برسد كه رهبر امت اسلامى مردى مانند يزيدبن معاويه باشد با اينكه من از جدم خاتم الانبيا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله شنيدم كه مى‏فرمود: خلافت بر آل ابى‏سفيان حرام است.6

قضيه، شخص يزيد نيست؛ هركس مثل يزيد باشد. حضرت مى‏خواهد بفرمايد كه تا به حال هرچه بود، قابل تحمل بود؛ اما الان پاى اصل دين و نظام اسلامى در ميان است و با حكومت كسى مثل يزيد، نابود خواهد شد. به اينكه خطر انحراف، خطرى جدّى است، اشاره مى‏كند. مسئله، عبارت از خطر براى اصلِ اسلام است. حضرت اباعبداللّه عليه‏السلامهم هنگام خروج از مدينه، هم هنگام خروج از مكه، صحبت‏هايى با محمّدبن حنفيه داشت. به نظر مى‏رسد كه اين وصيت، مربوط است به هنگامى كه مى‏خواست از مكه خارج شود. حضرت به برادرش محمدبن حنفيه، چيزى را به عنوان وصيت نوشت و داد. آنجا بعد از شهادت به وحدانيت خدا و چه و چه، به اينجا مى‏رسد: «و انى لم اخرج اشرا ولا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما»؛ يعنى كسانى اشتباه نكنند و تبليغاتچى‏ها تبليغ كنند كه امام حسين هم مثل كسانى كه اين گوشه و آن گوشه، خروج مى‏كنند براى اينكه قدرت را به چنگ بگيرند ـ براى خودنمايى، براى عيش و ظلم و فساد ـ وارد ميدان مبارزه و جنگ مى‏شود! كار ما از اين قبيل نيست؛ «و انّما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى» عنوان اين كار، همين اصلاح است. اين همان واجبى است كه قبل از امام حسين، انجام نگرفته بوده است. اين اصلاح، از طريق خروج است ـ خروج، يعنى قيام ـ حضرت در اين وصيتنامه، اين را ذكر كرد ـ تقريبا تصريح به اين معناست ـ يعنى اولاً، مى‏خواهيم قيام كنيم و اين قيام ما هم براى اصلاح است؛ نه براى اين است كه حتما بايد به حكومت برسيم، نه براى اين است كه حتما بايد برويم شهيد شويم. نه؛ مى‏خواهيم اصلاح كنيم. البته اصلاح، كار كوچكى نيست. يك وقت شرايط، طورى است كه انسان به حكومت مى‏رسد و خودش زمام قدرت را به دست مى‏گيرد؛ يك وقت نمى‏تواند اين كار را بكند ـ نمى‏شود ـ شهيد مى‏شود. در عين حال، هر دو، قيامِ براى اصلاح است. سپس مى‏فرمايد: «اريد ان آمر بالمعروف و انهى عن المنكر و اسير بسيرة جدى»؛ اين اصلاح، مصداق امر به معروف و نهى از منكر است.7

نقل شده است بعد از آنكه امام سجاد عليه‏السلامپس از حادثه عاشورا به مدينه برگشت، يك نفر خدمت ايشان آمد و عرض كرد: «يابن رسول‏اللّه! ديديد رفتيد، چه شد! راست هم مى‏گفت؛ اين كاروان در حالى رفته بود كه حسين‏بن على عليه‏السلام، خورشيد درخشان اهل‏بيت، فرزند پيغمبر و عزيزِ دل رسول‏اللّه، در رأس و ميان آنها بود؛ دختر اميرالمؤمنين با عزت و سرافرازى رفته بود؛ فرزندان اميرالمؤمنين، فرزندان امام حسين، فرزندان امام حسن، جوانان برجسته و زبده و نامدار بنى‏هاشم، همه با اين كاروان رفته بودند؛ حالا اين كاروان برگشته و فقط يك مرد ـ امام سجاد عليه‏السلام ـ در اين كاروان هست؛ زن‏ها اسارت كشيده، رنج و داغ ديده‏اند؛ امام حسين نبود، على‏اكبر نبود، حتى كودك شيرخوار در ميان اين كاروان نبود. امام سجاد عليه‏السلام در جواب آن شخص فرمود: فكر كن اگر نمى‏رفتيم، چه مى‏شد! بله، اگر نمى‏رفتند، جسم‏ها زنده مى‏ماند، اما حقيقت نابود مى‏شد؛ روح ذوب مى‏شد؛ وجدان‏ها پايمال مى‏شد؛ خرد و منطق در طول تاريخ محكوم مى‏شد و حتى نام اسلام هم نمى‏ماند.8

درس‏هاى عاشورا

از ديدگاه مقام معظّم رهبرى، حادثه عظيم عاشورا، حاوى درس‏هاى بسيارى است:

بحث درس‏هاى عاشورا يك بحث زنده و جاودانه و هميشگى است و مخصوص زمان معينى نيست. اگر اين حادثه را دقيق در نظر بگيريد، شايد بشود گفت انسان مى‏تواند در حركت حضرت ابى عبداللّه عليه‏السلام، بيش از صد درس مهم بشمارد؛ مى‏شود گفت هزارها درس هست. ممكن است هر اشاره آن بزرگوار، يك درس باشد؛ اما اينكه مى‏گويم بيش از صد درس، يعنى اگر ما بخواهيم اين كارها را مورد مداقه قرار دهيم، از آن مى‏شود صد عنوان و سرفصل به دست آورد كه هر كدام براى يك امت، براى يك تاريخ و يك كشور، براى تربيت خود و اداره جامعه و قرب به خدا، درس است.9

رهبر معظّم انقلاب اسلامى، «بصيرت» را از اصلى‏ترين درس‏هاى عاشورا برشمرده و مى‏فرمايد:

عاشورا نشان مى‏دهد كه جبهه دشمن با همه توانايى‏هاى ظاهرى، بسيار آسيب‏پذير است؛ همچنان‏كه جبهه بنى‏اميه، به وسيله كاروان اسيران عاشورا، در كوفه آسيب ديد، در شام آسيب ديد، در مدينه آسيب ديد و بالأخره هم اين ماجرا، به فناى جبهه‏ى سفيانى منتهى شد. درس مى‏دهد كه در ماجراى دفاع از دين، از همه چيز بيشتر، براى انسان، بصيرت لازم است. بى‏بصيرت‏ها فريب مى‏خورند. بى‏بصيرت‏ها در جبهه باطل قرار مى‏گيرند؛ بدون اينكه خود بدانند. همچنان‏كه در جبهه ابن‏زياد، كسانى بودند كه از فسّاق و فجّار نبودند، ولى از بى‏بصيرت‏ها بودند. اينها درس‏هاى زندگى‏سازى است.10

از ديدگاه رهبر فرزانه انقلاب، سيدالشهدا عليه‏السلام، درس‏هاى عاشورا را به صورت عملى به جهانيان نماياند:

درس اصلى در حركت و قيام امام حسين عليه‏السلاموجود دارد: «چرا قيام كرد؟» اين درس است. به امام حسين عليه‏السلاممى‏گفتند: شما در مدينه و مكه، محترميد و در يمن، آن همه شيعه هست. به گوشه‏اى برويد كه با يزيد كارى نداشته باشيد، يزيد هم با شما كارى نداشته باشد. اين‏همه مريد، اين‏همه شيعيان؛ زندگى كنيد، عبادت و تبليغ كنيد! چرا قيام كرديد؟ قضيه چيست؟ اين، آن سؤال اصلى است. اين، آن درس اصلى است. نمى‏گوييم كسى اين مطلب را نگفته است؛ چرا، انصافا در اين زمينه، خيلى هم كار و تلاش كردند. حال اين مطلبى را هم كه ما امروز عرض مى‏كنيم، به نظر خودمان يك برداشت و ديد تازه‏اى در اين قضيه است. اين واجب در طول تاريخ، متوجه به يكايك مسلمانان است. اين واجب، عبارت است از اينكه هر وقت ديدند كه نظامِ جامعه اسلامى دچار يك فسادِ بنيانى شده و بيم آن است كه بكلى احكام اسلامى تغيير يابد، هر مسلمانى بايد قيام كند. البته در شرايط مناسب؛ آن وقتى كه بداند اين قيام، اثر خواهد بخشيد. جزو شرايط، زنده ماندن، كشته نشدن، يا اذيت و آزار نديدن نيست؛ اينها جزء شرايط نيست. امروز هم شايد در دنياى اسلام جاهايى است كه زمينه هست و مسلمانان بايد انجام دهند. اگر انجام دهند، تكليفشان را انجام داده‏اند و اسلام را تعميم و تضمين كرده‏اند. لذا بايد ياد امام حسين و ياد كربلا زنده باشد؛ چون ياد كربلا درس عملى را جلوى چشم مى‏گذارد.11

عبرت‏هاى عاشورا

رهبر انقلاب اسلامى پس از تبيين درس‏هاى عاشورا، به بيان عبرت‏هاى اين قيام بزرگ پرداخته و مى‏فرمايد:

غير از درس، عاشورا يك صحنه عبرت است. انسان بايد به اين صحنه نگاه كند، تا عبرت بگيرد. يعنى چه، عبرت بگيرد؟ يعنى خود را با آن وضعيت مقايسه كند و بفهمد در چه حال و در چه وضعيتى است؛ چه چيزى او را تهديد مى‏كند؛ چه چيزى براى او لازم است؟ اين را مى‏گويند «عبرت». شما اگر از جاده‏اى عبور كرديد و اتومبيلى را ديديد كه واژگون شده يا تصادف كرده و آسيب ديده؛ مچاله شده و سرنشينانش نابود شده‏اند، مى‏ايستيد و نگاه مى‏كنيد، براى اينكه عبرت بگيريد. معلوم شود كه چطور سرعتى، چطور حركتى و چگونه رانندگى‏اى، به اين وضعيت منتهى مى‏شود. اين هم نوع ديگرى از درس است؛ اما درس از راه عبرت‏گيرى است. اولين عبرتى كه در قضيه عاشورا ما را به خود متوجه مى‏كند، اين است كه ببينيم چه شد كه پنجاه سال بعد از درگذشت پيغمبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، جامعه اسلامى به آن حدى رسيد كه كسى مثل امام حسين عليه‏السلام، ناچار شد براى نجات جامعه اسلامى، اين فداكارى را بكند؟ اين فداكارى حسين‏بن على عليه‏السلام، يك وقت بعد از هزار سال از صدر اسلام است؛ يك وقت در قلب كشورها و ملت‏هاى مخالف و معاند با اسلام است؛ اين يك حرفى است. اما حسين‏بن على عليه‏السلام، در مركز اسلام، در مدينه و مكه ـ مركز وحى نبوى ـ وضعيتى ديد كه هرچه نگاه كرد چاره‏اى جز فداكارى نداشت؛ آن هم چنين فداكارى خونين با عظمتى. مگر چه وضعى بود كه حسين‏بن على عليه‏السلام، احساس كرد كه اسلام فقط با فداكارى او زنده خواهد ماند، و الاّ از دست رفته است. عبرت اينجاست. روزگارى رهبر و پيغمبر جامعه اسلامى، از همان مكه و مدينه پرچم‏ها را مى‏بست، به دست مسلمان‏ها مى‏داد و آنها تا اقصا نقاط جزيره‏العرب و تا مرزهاى شام مى‏رفتند؛ امپراتورى روم را تهديد مى‏كردند؛ آنها از مقابلشان مى‏گريختند و لشكريان اسلام پيروزمندانه برمى‏گشتند. ولى چه شد كه همين جامعه، همين كشور و همين شهرها، كارشان به جايى رسد و آن‏قدر از اسلام دور شدند كه كسى مثل يزيد بر آنها حكومت مى‏كرد؟! وضعى پيش آمد كه كسى مثل حسين‏بن على عليه‏السلام، ديد كه چاره‏اى جز اين فداكارى عظيم ندارد. چه شد كه به چنين مرحله‏اى رسيدند؟ اين، آن عبرت است.12

مقام معظّم رهبرى، با اشاره به سه دوره از زندگى حضرت اباعبداللّه الحسين مى‏فرمايد:

شما ببينيد اين شخصيتى كه انسان در اين سه دوره مى‏شناسد، آيا مى‏توان حدس زد كه كارش به آنجا برسد؟ در دوران حيات پيامبر اكرم، امام حسين عبارت است از كودك نورِ ديده سوگلى پيامبر. پيامبر اكرم دخترى به نام فاطمه دارد كه همه مردم مسلمان در آن روز مى‏دانند كه پيامبر فرمود: «انّ اللّه ليغضب لغضب فاطمة»؛ اگر كسى فاطمه را خشمگين كند، خدا را خشمگين كرده است. «و يرضى لرضاها»؛ اگر كسى او را خشنود كند، خدا را خشنود كرده است. پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اين دختر را در جامعه اسلامى به كسى داده است كه از لحاظ افتخارات، در درجه اعلاست؛ يعنى على‏بن ابى‏طالب عليه‏السلام. كودكى از اينها متولد شده است و او حسين‏بن على است. البته همه اين حرف‏ها درباره امام حسن عليه‏السلام هم هست؛ اما من حالا بحثم راجع به امام حسين عليه‏السلام است؛ عزيزترين عزيزان پيامبر؛ همه مى‏دانند كه اين كودك، محبوب دلِ اين محبوبِ دل‏هاست. ببينيد؛ مسئله اين است. پيامبر درباره امام حسن و امام حسينِ شش، هفت ساله فرمود: «سيدى شباب اهل الجنّه»؛ اينها سرور جوانان بهشتند. اينها كه هنوز كودك‏اند، جوان نيستند؛ اما پيامبر مى‏فرمايد سرور جوانان اهل بهشتند. يعنى در دوران شش، هفت سالگى هم در حدّ يك جوان است؛ مى‏فهمد، درك مى‏كند، عمل مى‏كند، اقدام مى‏كند، ادب مى‏ورزد و شرافت در همه وجودش موج مى‏زند. اگر آن روز كسى مى‏گفت كه اين كودك به دست امّت همين پيامبر، بدون هيچ‏گونه جرم و تخلفى به قتل خواهد رسيد، براى مردم غيرقابل باور بود؛ همچنان‏كه پيامبر فرمود و گريه كرد و همه تعجب كردند كه يعنى چه؛ مگر مى‏شود؟!

دوره دوم، دوره بيست و پنج ساله بعد از وفات پيامبر تا حكومت اميرالمؤمنين است. حسينِ جوان، بالنده، عالم و شجاع است. در جنگ‏ها شركت مى‏جويد، همه او را به عظمت مى‏شناسند؛ در هر فضيلتى، در ميان مسلمانان مدينه و مكه، هر جايى كه موج اسلام رفته است، مثل خورشيدى مى‏درخشد. جوان نمونه دوران، و محترم پيش همه. اگر آن روز كسى مى‏گفت كه همين جوان، به دست همين مردم كشته خواهد شد، هيچ كس باور نمى‏كرد.

دوره سوم، دوره بعد از شهادت اميرالمؤمنين است؛ يعنى دوره غربت اهل‏بيت. امام حسن و امام حسين عليهماالسلام باز در مدينه‏اند. امام حسين، بيست سال بعد از اين مدت، به صورت امام معنوى همه مسلمان، مفتى بزرگ همه مسلمانان، مورد احترام همه مسلمانان، محل ورود و تحصيل علم همه، محل تمسّك و توسّل همه كسانى كه مى‏خواهند به اهل‏بيت اظهار ارادتى بكنند، در مدينه زندگى كرده است. شخصيت محبوب، بزرگ، شريف، نجيب، اصيل و عالم. او به معاويه نامه مى‏نويسد؛ نامه‏اى كه اگر هر كسى به هر حاكمى بنويسد، جزايش كشته شدن است. معاويه باعظمت تمام اين نامه را مى‏گيرد، مى‏خواند، تحمّل مى‏كند و چيزى نمى‏گويد. اگر در همان اوقات هم كسى مى‏گفت كه در آينده نزديكى، اين مرد محترم شريفِ عزيزِ نجيب كه مجسّم‏كننده اسلام و قرآن در نظر هر بيننده است، ممكن است به دست همين امّت قرآن و اسلام كشته شود ـ آن هم با آن وضع ـ هيچ‏كس تصوّر هم نمى‏كرد؛ اما همين حادثه باورنكردنى، همين حادثه عجيب و حيرت‏انگيز، اتفاق افتاد. چه كسانى كردند؟ همان‏هايى كه به خدمتش مى‏آمدند و سلام و عرض اخلاص هم مى‏كردند. اين يعنى چه؟ معنايش اين است كه جامعه اسلامى در طول اين پنجاه سال، از معنويت و حقيقت اسلام تهى شده است. ظاهرش اسلامى است؛ اما باطنش پوك شده است. خطر اينجاست. نمازها برقرار است، نماز جماعت برقرار است، مردم هم اسمشان مسلمان است و عدّه‏اى هم طرفدار اهل‏بيت‏اند.13

وضعيت خواص

مطلب ديگرى كه بايد مطرح نمود اين است كه خواص در اين پنجاه سال چگونه شدند كه كار به آنجا رسيد؟ رهبر انقلاب اسلامى با اشاره به نمونه‏هايى از دنياپرستى و مال‏دوستى و فساد خواص، به تشريح وضعيت خواص جامعه از زمان رحلت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله تا قيام عاشورا مى‏پردازد:

من دقت كه مى‏كنم، مى‏بينم همه چيز تكان خورد؛ هم عبوديت، هم معرفت، هم عدالت، هم محبت. اين چند مثال را عرض مى‏كنم كه عين تاريخ است. سعيدبن عاص يكى از بنى‏اميه و قوم و خويش عثمان بود. بعد از وليدبن عقبه‏بن ابى‏معيط، سعيدبن عاص روى كار آمد، تا كارهاى او را اصلاح كند. در مجلس او، فردى گفت كه طلحه‏بن عبداللّه، چقدر جواد و بخشنده است؟ لابد پولى به كسى داده بود، يا به كسانى محبتى كرده بود كه او دانسته بود. يك مزرعه خيلى بزرگ به نام «نشاستج» در نزديكى كوفه بوده است. در نزديكى كوفه، سرزمين‏هاى آباد و حاصل‏خيزى وجود داشته است كه اين مزرعه بزرگ كوفه، ملك طلحه، صحابى پيامبر در مدينه، بوده است. سعيدبن عاص گفت: كسى كه چنين ملكى دارد، بايد هم بخشنده باشد! اگر من مثل نشاستج را داشتم، گشايش مهمى در زندگى شما پديد مى‏آوردم؛ چيزى نيست كه مى‏گوييد او جواد است! حال شما اين را با زهد زمان پيامبر و زهد اوايل بعد از رحلت پيامبر مقايسه كنيد و ببينيد كه بزرگان و امرا و صحابه در آن چند سال، چگونه زندگى‏اى داشتند و به دنيا با چه چشمى نگاه مى‏كردند. حالا بعد از گذشت ده، پانزده سال، وضع به اينجا رسيده است. در ماجراى ديگر، مسلمانان رفتند افريقيه ـ يعنى همين منطقه تونس و مغرب ـ را فتح كردند و غنايم را بين مردم و نظاميان تقسيم نمودند. خمس غنايم را بايد به مدينه بفرستند. در تاريخ ابن‏اثير دارد كه خمس زيادى بوده است كه به مدينه فرستاده‏اند. خمس كه به مدينه رسيد، مروان‏بن حكم آمد و گفت: همه‏اش را به پانصد هزار درهم مى‏خرم؛ به او فروختند! پانصدهزار درهم، پول كمى نبود؛ ولى آن اموال، خيلى بيشتر از اينها ارزش داشت. يكى از مواردى كه بعدها به خليفه ايراد مى‏گرفتند، همين حادثه بود. البته خليفه عذر مى‏آورد و مى‏گفت اين رَحِم من است؛ من «صله رحم» مى‏كنم و چون وضع زندگى‏اش هم خوب نيست، مى‏خواهم به او كمك كنم! بدين ترتيب، خواص در ماديات غرق شدند. ماجراى بعدى در مورد وليدبن عقبه ـ حاكم كوفه و از بنى‏اميه و از خويشاوندان خليفه ـ است. وقتى كه وارد شد، همه تعجب كردند؛ يعنى چه؟ آخر اين آدم، آدمى است كه حكومت به او بدهند؟! چون وليد، هم به حماقت معروف بود، هم به فساد! اين وليد، همان كسى است كه آيه شريفه «إِن جَاءكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا» درباره اوست. قرآن اسم او را «فاسق» گذاشته است. اين، متعلّق به زمان پيامبر است. معيارها و ارزش‏ها و جابه‏جايى آدم‏ها را ببينيد! اين آدمى كه در زمان پيامبر، در قرآن به نام «فاسق» آمده بود و همان قرآن را هم مردم هر روز مى‏خواندند، در كوفه حاكم شده است! خواص در مدّت اين چند سال، كارشان به اينجا رسيد. البته اين موارد، مربوط به زمان خلفاى راشدين است كه مواظب بودند، مقيد بودند، اهميت مى‏دادند، پيامبر را سال‏هاى متمادى درك كرده بودند، فرياد پيامبر هنوز در مدينه طنين‏انداز بود و كسى مثل على‏بن ابى‏طالب در آن جامعه حاضر بود. بعد كه قضيه به شام منتقل شد، مسئله از اين حرف‏ها بسيار گذشت.

اين نمونه‏هاى كوچكى از خواص است. البته اگر كسى در همين تاريخ ابن‏اثير، يا در بقيه تواريخِ معتبر در نزد همه برادران مسلمان ما جست‏وجو كند، نه صدها، كه هزاران نمونه از اين قبيل هست. طبيعى است كه وقتى عدالت نباشد، وقتى عبوديت خدا نباشد، جامعه پوك مى‏شود؛ آن وقت ذهن‏ها هم خراب مى‏شود. يعنى در آن جامعه‏اى كه مسئله ثروت‏اندوزى و گرايش به مال دنيا و دل بستن به حُطام دنيا به اين‏جاها مى‏رسد، در آن جامعه كسى هم كه براى مردم معارف مى‏گويد... كعب‏الاحبار يهودى تازه‏مسلمانى كه پيامبر را هم نديده است! او در زمان پيامبر مسلمان نشده است، زمان ابى‏بكر هم مسلمان نشده است؛ زمان عمر مسلمان شد، و زمان عثمان هم از دنيا رفت! اين كعب، قطب علماى يهود بود، كه آمد مسلمان شد؛ بعد بنا كرد راجع به مسائل اسلامى حرف زدن! او در مجلس جناب عثمان نشسته بود كه جناب اباذر وارد شد؛ چيزى گفت كه اباذر عصبانى شد و گفت كه تو حالا دارى براى ما از اسلام و احكام اسلامى سخن مى‏گويى؟! ما اين احكام را خودمان از پيامبر شنيده‏ايم. وقتى معيارها از دست رفت، وقتى ارزش‏ها ضعيف شد، وقتى ظواهر پوك شد، وقتى دنياطلبى و مال‏دوستى بر انسان‏هايى حاكم شد كه عمرى را با عظمت گذرانده و سال‏هايى را بى‏اعتنا به زخارف دنيا سپرى كرده بودند، آن وقت در عالم فرهنگ و معارف هم چنين كسى سررشته‏دار امور معارف الهى و اسلامى مى‏شود. اين مربوط به خواص است. آن وقت عوام هم كه دنباله‏رو خواصند. وقتى خواص به سمتى رفتند، دنبال آنها حركت مى‏كنند. بزرگ‏ترين گناه انسان‏هاى برجسته اين است كه اگر انحرافى از آنها سر بزند، انحرافشان موجب انحراف بسيارى از مردم مى‏شود. وقتى ديدند سدها شكست، وقتى ديدند كارها برخلاف آنچه كه زبان‏ها مى‏گويند، جريان دارد و برخلاف آنچه كه از پيامبر نقل مى‏شود، رفتار مى‏گردد، آنها هم آن طرف حركت مى‏كنند. عبرت، اينجاست.14

مقام معظّم رهبرى با تأسى به آيات قرآن كريم، دلايل به وجود آمدن اين وضع را فراموش شدن معنويت، و دنياطلبى برشمرده و مى‏فرمايد:

قرآن جواب را داده است. قرآن، آن درد را به مسلمين معرفى مى‏كند. آن آيه اين است كه مى‏فرمايد: «فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيّا.» (مريم: 59) دو عامل، عامل اصلى اين گمراهى و انحراف عمومى است: يكى، دور شدن از ذكر خدا، كه مظهر آن نماز است. فراموش كردن خدا و معنويت؛ حساب معنويت را از زندگى جدا كردن و توجه و ذكر و دعا و توسل و طلب از خداى متعال و توكل به خدا و محاسبات خدايى را از زندگى كنار گذاشتن. دوم، دنبال شهوت‏رانى‏ها رفتن؛ دنبال هوس‏ها رفتن و در يك جمله: دنياطلبى. به فكر جمع‏آورى ثروت، جمع‏آورى مال و التذاذ به شهوات دنيا افتادن. اينها را اصل دانستن و آرمان‏ها را فراموش كردن. اين، درد اساسى و بزرگ است. ما هم ممكن است به اين درد دچار شويم. اگر در جامعه اسلامى، آن حالت آرمان‏خواهى از بين برود يا ضعيف شود؛ هر كس به فكر اين باشد كه كلاهش را از معركه در ببرد و از ديگران در دنيا عقب نيفتد؛ اينكه ديگرى جمع كرده است، ما هم برويم جمع كنيم و خلاصه خود و مصالح خود را بر مصالح جامعه ترجيح دهيم، معلوم است كه به اين درد دچار خواهيم شد. دنياى امروز، دنياى دروغ، دنياى زور، دنياى شهوت‏رانى و دنياى ترجيح ارزش‏هاى مادى بر ارزش‏هاى معنوى است. اين دنياست! مخصوص امروز هم نيست. قرن‏هاست كه معنويت در دنيا رو به افول و ضعف بوده است. پول‏پرست‏ها و سرمايه‏دارها تلاش كرده‏اند كه معنويت را از بين ببرند. صاحبان قدرت، يك نظام و بساط مادى در دنيا چيده‏اند كه در رأسش قدرتى از همه دروغگوتر، فريبكارتر، بى‏اعتناتر به فضايل انسانى و نسبت به انسان‏ها بى‏رحم‏تر مثل قدرت آمريكاست. اين مى‏آيد در رأس و همين‏طور، مى‏آيند تا مراتب پايين‏تر. اين، وضع دنياست.15

اگر امام حسين عليه‏السلام دعوت هم نمى‏شد، اين قيام تحقق پيدا مى‏كرد. امام حسين بايد اين حركت را انجام مى‏داد، تا نشان بدهد كه دستور كار، در يك چنين شرايطى، براى مسلمان چيست. نسخه را به همه مسلمان‏هاى قرن‏هاى بعدى نشان داد. يك نسخه‏اى نوشت؛ منتها نسخه حسين‏بن على، نسخه لفاظى و حرافى و «دستور بده، خودت بنشين» نبود؛ نسخه عملى بود. او خودش حركت كرد و نشان داد كه راه اين است. ايشان از قول پيغمبر نقل مى‏كند كه آن وقتى كه شما ديديد كه اسلام كنار گذاشته شد؛ ظالمين بر مردم حكومت مى‏كنند، دين خدا را تغيير مى‏دهند، با فسق و فجور با مردم رفتار مى‏كنند، آن كسى كه در مقابل اين وضع، نايستد و قيام نكند، خداى متعال با اين آدم ساكت و بى‏تفاوت هم مثل همان كسى كه «مستحلّ حرمات اللَّه» است، رفتار خواهد كرد. اين نسخه است. قيام امام حسين اين است. در راه اين قيام، جان مطهر و مبارك و گران‏بهاى امام حسين كه برترين جان‏هاى عالم است، اگر قربانى شود به نظر امام حسين، بهاى زيادى نيست.16

قيام آن روز و جامعه امروز

رهبر انقلاب اسلامى با اشاره به عزتمند بودن حركت امام حسين عليه‏السلام در اوج مظلوميت، لزوم عزتمند بودن هر حركت و اقدام عاشورايى را يادآور شده و مى‏افزايد:

انقلاب اسلامى آمد تا اين بساط جهانى را، اين ترتيب غلط جهانى را بشكند و ترتيب جديدى درست كند. اگر آن ترتيب مادى جهانى باشد، معلوم است كه شهوتران‏هاى فاسد روسياه و گمراه بايد در رأس كار باشند و انسان بافضيلت منورى مثل امام بايد در زندان يا در تبعيد باشد! در چنان وضعيتى، جاى امام در جامعه نيست. وقتى زور حاكم است، وقتى فساد حاكم است، وقتى دروغ حاكم است و وقتى بى‏فضيلتى حاكم است، كسى كه داراى فضيلت است، داراى صدق است، داراى نور است، داراى عرفان است و داراى توجه به خداست، جايش در زندان‏ها يا در مقتل و مذبح يا در گودال قتلگاه‏هاست. وقتى مثل امام بر سر كار آمد، يعنى ورق برگشت؛ شهوت‏رانى و دنياطلبى به انزوا رفت، وابستگى و فساد به انزوا رفت، تقوا بالاى كار آمد، زهد روى كار آمد، صفا و نورانيت آمد، جهاد آمد، دلسوزى براى انسان‏ها آمد، رحم و مروّت و برادرى و ايثار و ازخودگذشتگى آمد. امام كه بر سر كار مى‏آيد، يعنى اين خصلت‏ها مى‏آيد؛ يعنى اين فضيلت‏ها مى‏آيد؛ يعنى اين ارزش‏ها مطرح مى‏شود. اگر اين ارزش‏ها را نگه داشتيد، نظام امامت باقى مى‏ماند. آن وقت امثال حسين‏بن على عليه‏السلام، ديگر به مذبح برده نمى‏شوند. اما اگر اينها را از دست داديم چه؟ اگر روحيه بسيجى را از دست داديم چه؟ اگر به جاى توجه به تكليف و وظيفه و آرمان الهى، به فكر تجملات شخصى خودمان افتاديم چه؟ اگر جوان بسيجى را، جوان مؤمن را، جوان با اخلاص را كه هيچ چيز نمى‏خواهد جز اينكه ميدانى باشد كه در راه خدا مجاهدت كند در انزوا انداختيم و آن آدم پرروى افزون‏خواه پرتوقع بى‏صفاى بى‏معنويت را مسلط كرديم چه؟ آن وقت همه چيز دگرگون خواهد شد. اگر در صدر اسلام فاصله بين رحلت نبى اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و شهادت جگرگوشه‏اش پنجاه سال شد، در روزگار ما، اين فاصله، خيلى كوتاه‏تر ممكن است بشود و زودتر از اين حرف‏ها، فضيلت‏ها و صاحبان فضايل ما به مذبح بروند. اينجا كربلا و امروز هم روز عاشوراست. بايد نگذاريم. بايد در مقابل انحرافى كه ممكن است دشمن بر ما تحميل كند، بايستيم. عبرت‏گيرى از عاشورا اين است كه نگذاريم روح انقلاب در جامعه منزوى و فرزند انقلاب گوشه‏گير شود. عده‏اى مسائل را اشتباه گرفته‏اند. دشمن از راه اشاعه فرهنگ غلط ـ فرهنگ فساد و فحشا ـ سعى مى‏كند جوان‏هاى ما را از ما بگيرد. كارى كه دشمن از لحاظ فرهنگى مى‏كند، يك «تهاجم فرهنگى»، بلكه بايد گفت يك «شبيخون فرهنگى» يك «غارت فرهنگى» و يك «قتل‏عام فرهنگى» است. امروز دشمن اين كار را با ما مى‏كند. چه كسى مى‏تواند از اين فضيلت‏ها دفاع كند؟ آن جوان مؤمنى كه دل به دنيا نبسته، دل به منافع شخصى نبسته و مى‏تواند بايستد و از فضيلت‏ها دفاع كند. كسى كه خودش آلوده و گرفتار است كه نمى‏تواند از فضيلت‏ها دفاع كند! اين جوان با اخلاص مى‏تواند دفاع كند. اين جوان، از انقلاب، از اسلام، از فضايل و ارزش‏هاى اسلامى مى‏تواند دفاع كند. لذا، چندى پيش گفتم: «همه امر به معروف و نهى از منكر كنند.» الان هم عرض مى‏كنم: نهى از منكر كنيد. اين، واجب است. اين، مسئوليت شرعى شماست. امروز مسئوليت انقلابى و سياسى شما هم هست.17

نتيجه‏گيرى

امام حسين عليه‏السلام، در عاشوراى سال 61ق قيامى برپا نمود كه دنياى اسلام را نه تنها در آن روز، بلكه در همه تاريخ، بيدار و آگاه كرد. اينكه امام حسين عليه‏السلام براى حكومت در كوفه دعوت شدند و به آنجا حركت كردند، ظواهر كار بود. از ديدگاه مقام معظّم رهبرى، قيام امام حسين عليه‏السلام داراى دو نتيجه احتمالى در انجام هدف اصلى ايشان بود. يك نتيجه احتمالى از مبارزه امام آن بود كه بتواند بر حكومت يزيد، پيروز شود و حكومت را در مسير صحيح خود بيندازد. اگر اين‏گونه مى‏شد، مسير تاريخ به نفع استقرار حاكميت واقعى اسلام در همان زمان تغيير مى‏يافت. وجه ديگر اين بود كه امام نتواند به هر دليل پيروزى سياسى و نظامى را به دست آورد و با خون، مظلوميت و زبانى كه تاريخ آن را تا ابد فراموش نخواهد كرد، حرف خود را به صورت يك جريان مداوم غيرقابل انقطاع به جريان بيندازد. اگرچه به خاطر كوتاهى ديگران، مقصود اول حاصل نشد، اما امام عليه‏السلام به مقصود و هدف والاى خود رسيد؛ يعنى چيزى كه هيچ قدرتى نمى‏توانست آن را از امام بگيرد و آن، قدرتِ رفتن در ميدان شهادت و تقديم جان و عزيزان در راه احياى دين و تجديد بناى نظام اسلامى بود. از ديدگاه رهبر فرزانه انقلاب اسلامى، قيام عاشورا از دو منظر «درس‏ها» و «عبرت‏ها» قابل تأمّل است. ما امروز يك جامعه اسلامى هستيم. بايد بدانيم آن جامعه، چه آفتى پيدا كرد كه كارش به يزيد رسيد؟ بى‏اعتنايى به اصول اسلام و انقلاب، كم‏رنگ كردن شعارها و مطرح كردن همه چيز با محاسبات مادى، جامعه را به آنجا خواهد برد كه به چنان وضعى برسد. نظام اسلامى، با بصيرت، ايمان، همت‏هاى بلند، مطرح شدن آرمان‏ها، و زنده نگاه داشتن شعارها به وجود مى‏آيد، حفظ مى‏شود و پيش مى‏رود. درس‏ها و عبرت‏هاى عاشورا، همان چيزى است كه جامعه اسلامى در شرايط كنونى به آن نياز دارد. در حالى كه مفاهيم و ارزش‏هاى والاى اسلام ناب محمدى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، آماج كينه‏توزى كج‏انديشان و مغرضان سياست‏باز قرار گرفته و در گردباد توطئه‏ها به فراموشى سپرده مى‏شوند، بهره‏گيرى از پيام‏ها و آموزه‏هاى قيام عاشورا، مى‏تواند فرهنگ عمومى جامعه را در جهت اهداف انقلاب اسلامى غنا ببخشد و نواقص موجود را مرتفع سازد. ناگفته پيداست كه در اين زمينه، ضرورت توجه مسئولان و برنامه‏ريزان اجتماعى، فرهنگى، سياسى، اقتصادى و به ويژه نخبگان جامعه، كاملاً احساس مى‏شود.

... منابع

ـ آيتى، محمدابراهيم، گفتار عاشورا، تهران، انتشار، 1341.

ـ خامنه‏اى، سيدعلى، نكته‏هاى ناب، قم، معارف، 1386.

ـ ـــــ ، ياد ايام، تهران، صادق، 1375.

ـ شهيدى، سيدجعفر، قيام حسينى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1367.

ـ موسوى خمينى، سيد روح‏اللّه، قيام عاشورا، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1373.

www.leadea.ir


* كارشناس ارشد علوم كتابدارى و اطلاع‏رسانى دانشگاه شيراز. دريافت: 20/10/89 ـ پذيرش: 12/5/90.

morovatim@yahoo.com

** مدير روابط عمومى دانشگاه علوم پزشكى و خدمات بهداشتى درمانى شيراز. ejraeia@yahoo.com


1ـ ديدار جمعى از اقشار مختلف قم، 19 دى 1386.

2ـ بنگريد به مقالات: حسن رضايى‏مهر، «نقش خواص در شكل‏گيرى حادثه عاشورا»، معرفت، ش 86، بهمن 1383؛ محسن رنجبر، «برداشت دنياگرايانه از قيام عاشورا»، معرفت، ش 65، ارديبهشت 1382؛ شمس‏اللّه مريجى، «عاشورا پيامد تغيير ارزش‏ها»، معرفت، ش 56، مرداد 1381؛ بهجت يزدخواستى و محسن موحديان، «تأثير انقلاب عاشورا بر انقلاب اسلامى ايران»، پژوهشنامه متين، ش 47، تابستان 1379.

3ـ بيانات مقام معظّم رهبرى در خطبه‏هاى نمازجمعه، 19 خرداد 1374.

4ـ همان.

5ـ همان.

6ـ محمدابراهيم آيتى، گفتار عاشورا، ص 125.

7ـ بيانات مقام معظّم رهبرى در خطبه‏هاى نمازجمعه، 19 خرداد 1374.

8ـ در ديدار با مسئولان نظام، 27 اسفند 1380.

9ـ بيانات مقام معظم رهبرى در خطبه‏هاى نمازجمعه، 19 خرداد 1374.

10ـ در ديدار با فرماندهان گردان‏هاى عاشوراى بسيج، 22 تير 1371.

11ـ همان.

12ـ همان.

13ـ بيانات مقام معظم رهبرى در خطبه‏هاى نمازجمعه، 18 ارديبهشت 1377.

14ـ همان.

15ـ در ديدار با فرماندهان گردان‏هاى عاشوراى بسيج، 22 تير 1371.

16ـ ديدار با مردم قم، 19 دى 1387.

17ـ در ديدار با فرماندهان گردان‏هاى عاشوراى بسيج، 22 تير 1371.

سال انتشار: 
20
شماره مجله: 
167
شماره صفحه: 
13