معرفت، سال بیستم، شماره هشتم، پیاپی 167، آبان 1390، صفحات 105-

    بازتاب رویکردهاى سیاست خارجى اسلامى بر بیدارى ملت‏ هاى مسلمان

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    مختار شیخ حسینی / *دانشجوی کارشناسی ارشد - روابط بین الملل دانشگاه اصفهان / mf.mokhtar@yahoo.com
    چکیده: 
    تاریخ اجتماع بشر از دیدگاه قرآن کریم، همواره عرصه مبارزه حق و باطل بوده است و هر بار که سلطه باطل براى مدتى برقرار شده، زمینه‏هاى دگرگونى نیز فراهم شده و در نهایت، به پیروزى جبهه حق منتهى شده است. انقلاب اسلامى ایران تحقق یکى از این وعده‏هاى قرآنى بود. بیدارى ملت‏هاى مسلمان را که امروز در کشورهاى اسلامى در حال وقوع دادن است، مى‏توان براساس آیات قران کریم و بازتاب‏هاى انقلاب اسلامى بررسى کرد. مسئله پژوهش، بررسى چگونگى رابطه بین جهت‏گیرى‏هاى سیاست خارجى دولت‏ها و بیدارى ملت‏هاى مسلمان در این کشورهاست که بر اساس روش توصیفى ـ تحلیلى با استفاده از منابع اسنادى به این موضوع پرداخته مى‏شود. هدف پژوهش، توجه دادن به اهمیت متغیرهاى اعتقادى در بیدارى اسلامى نسبت به سایر عوامل اجتماعى و خارجى است و نوآورى این تحقیق بررسى سیر سیاست خارجى اسلامى از دولت پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در مدینه تا جمهورى اسلامى و در نهایت، تأثیر آن بر بیدارى اسلامى اخیر است.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    معرفت سال بیستم ـ شماره 167 ـ آبان 1390، 105ـ122

    مختار شیخ ‏حسینى*

    چکیده

    تاریخ اجتماع بشر از دیدگاه قرآن کریم، همواره عرصه مبارزه حق و باطل بوده است و هر بار که سلطه باطل براى مدتى برقرار شده، زمینه‏هاى دگرگونى نیز فراهم شده و در نهایت، به پیروزى جبهه حق منتهى شده است. انقلاب اسلامى ایران تحقق یکى از این وعده‏هاى قرآنى بود. بیدارى ملت‏هاى مسلمان را که امروز در کشورهاى اسلامى در حال وقوع دادن است، مى‏توان براساس آیات قران کریم و بازتاب‏هاى انقلاب اسلامى بررسى کرد.

    مسئله پژوهش، بررسى چگونگى رابطه بین جهت‏گیرى‏هاى سیاست خارجى دولت‏ها و بیدارى ملت‏هاى مسلمان در این کشورهاست که بر اساس روش توصیفى ـ تحلیلى با استفاده از منابع اسنادى به این موضوع پرداخته مى‏شود.

    هدف پژوهش، توجه دادن به اهمیت متغیرهاى اعتقادى در بیدارى اسلامى نسبت به سایر عوامل اجتماعى و خارجى است و نوآورى این تحقیق بررسى سیر سیاست خارجى اسلامى از دولت پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در مدینه تا جمهورى اسلامى و در نهایت، تأثیر آن بر بیدارى اسلامى اخیر است.

    کلیدواژه‏ها: سیاست خارجى، بیدارى اسلامى، انقلاب اسلامى، ساختار ـ کارگزار و دولت مدینه.

    مقدّمه

    دین اسلام، دینى جامع و کامل براى تمام زمان‏ها و مکان‏هاست و براى تمام امور فردى و اجتماعى انسان برنامه دارد. یکى از نیازهاى اجتماعى بشر، تشکیل دولت و سامان یافتن امور اجتماعى است. انسان موجودى اجتماعى است که به لحاظ طبیعى تمایل به برقرارى ارتباط با نزدیکان و اطرافیان خود دارد. این نیاز در یک گروه و جامعه که شکل‏یافته از افراد انسانى است نیز مشاهده مى‏شود. این نیازها در سطح جهانى نیز براى دولت‏ها وجود دارد و آنها را ناگزیر از ایجاد ارتباط با دیگران مى‏کند. این ایجاد ارتباط مى‏تواند در شکل همگرایى و همکارى یا واگرایى و تعارض باشد. هر دولت با اتخاذ یکى از این استراتژى‏ها به برطرف کردن نیازهاى خود مى‏پردازد.

    در اسلام به جنبه‏ها و کارویژه‏هاى دولت اسلامى و شاخص‏هاى آن پرداخته شده است و با توجه به معصوم بودن پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، مى‏توان با بررسى شاخص‏هاى مدیریتى ایشان در جنبه‏هاى مختلف دولت اسلامى، به ارائه الگوى مدیریتى ایشان در آن حوزه پرداخت و براى به دست آوردن این الگوها در زمینه‏هاى اجتماع باید به سیره و قرآن کریم رجوع کرد. انقلاب اسلامى با مراجعه به سیره پیامبر و معصومان علیهم‏السلام و قرآن کریم، با به دست آوردن این شاخص‏ها در سیاست خارجى خود، به عنوان یک کشور اسلامى عمل نمود. این رویکرد، خواسته مردم در جمهورى اسلامى نیز مى‏باشد که اکثریت آن را مسلمانان تشکیل مى‏دهند. اما در بسیارى از کشورهاى اسلامى که اکثریت مردم مسلمان هستند، به دلیل سلطه طبقه‏اى خاص و محدود، قدرت به حالت ایستا و بر طبق منافع این طبقه شکل گرفته است. مردم این کشورها با مشاهده سیاست خارجى جمهورى اسلامى که برگرفته از مبانى قرآنى است، از رویکردهاى اتخاذى از سوى دولت‏هاى خود رضایت ندارند.

    مفروض این مقاله، توجه به چند علیتى بودن انقلاب‏ها و حرکت‏هاى مردمى بر ضد حکومت‏هاى دیکتاتورى است. در بیدارى اسلامى اخیر در کشورهاى اسلامى نیز تقلیل علت این بیدارى به یک عامل، تبیین‏کننده این حرکت‏ها نخواهد بود. از طرفى، براى بررسى زمینه‏هاى این بیدارى، پرداختن به عوامل مختلف آن به طور مبسوط راه‏گشا خواهد بود. البته پرداختن به هرکدام از عوامل دخیل (از جمله: عامل خارجى، زمینه‏هاى اقتصادى، محرومیت‏هاى فرهنگى، و محدودیت‏هاى اجتماعى) مى‏تواند موضوع یک پژوهش جداگانه باشد و در نهایت، سهم هر عامل در بیدارى مشخص شود. اما حوزه اصلى این پژوهش، بررسى تأثیر سیاست خارجى اتخاذى از سوى این کشورها بر بیدارى ملت‏هاست.

    سؤال اصلى این پژوهش عبارت است از: چه رابطه‏اى بین جهت‏گیرى‏هاى غیراسلامى سیاست خارجى حاکمان در جوامع اسلامى و بیدارى ملت‏هاى مسلمان وجود دارد؟

    فرضیه: به دلیل مسلمان بودن اکثریت مردم در این کشورها، دورى حاکمان از الگوهاى سیاست خارجى اسلامى منجر به واکنش و نارضایتى مردم در قالب بیدارى اسلامى مى‏شود.

    سؤال‏هاى فرعى این پژوهش نیز به قرار زیرند:

    ـ نوع ارتباط یک دولت اسلامى با نظام بین‏الملل و محیط پیرامونى خود از لحاظ تئوریک چگونه است؟

    ـ اصول و اهداف سیاست خارجى دولت اسلامى بر اساس الگوى دولت پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهدر مدینه چیست؟

    ـ سیاست خارجى اسلامى چه تأثیراتى بر رویکردهاى سیاسیت خارجى جمهورى اسلامى ایران داشته است؟

    ـ رویکرد سیاست خارجى کشورهایى که امروز با بیدارى اسلامى مواجهند بر چه مؤلفه‏هایى استوار بوده است؟

    در پیشینه این تحقیق، در مورد سیاست خارجى دولت اسلامى پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهکتاب‏هایى وجود دارد؛ از جمله: دیپلماسى و رفتار سیاسى در اسلام، نوشته سید عبدالقیوم سجادى و مجموعه مقالات سیاست نبوى؛ مبانى، اصول و راهبردها، تألیف على‏اکبر علیخانى.

    در بخش انقلاب اسلامى و سیاست خارجى آن نیز منابع زیادى وجود دارد که تمرکز این پژوهش بر روى کتاب‏هایى نظیر: انقلاب اسلامى؛ زمینه‏ها و پیامدها و انقلاب اسلامى در مقایسه با انقلاب‏هاى فرانسه و روسیه، تألیف منوچهر محمدى بوده است. در بخش بیدارى اسلامى اخیر منابع مکتوب قابل توجهى وجود ندارد، هرچند بر مباحث نظرى آن، کتبى مانند: جنبش‏هاى اسلامى معاصر، نوشته سیداحمد موثقى و تاریخ تمدن اسلامى، تألیف على‏اکبر ولایتى به چشم مى‏خورد.

    در این مقاله، ابتدا با تبیین سیاست خارجى دولت اسلامى پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در مدینه، به الگوپذیرى انقلاب اسلامى از این سیاست خارجى اسلامى خواهیم پرداخت و در ادامه، با اشاره به تأثیر الهام‏بخش سیاست خارجى اسلامى بر بیدارى ملت‏هاى مسلمان، به این مسئله مى‏پردازیم که در کشورهایى با اکثریت مسلمان، دورى حاکمان از رویکردهاى اسلامى سیاست خارجى باعث بیدارى مردم مسلمان این کشورها خواهد شد.

    در این پژوهش، متغیر بیدارى اسلامى به عنوان متغیر وابسته، و رویکردهاى غیراسلامى سیاست خارجى حاکمان به عنوان متغیر مستقل مورد بررسى قرار مى‏گیرد. پیش از بررسى رابطه بین متغیرها، به رابطه دولت اسلامى به عنوان یک کارگزار در نظام بین‏الملل براساس نظریه ساختار کارگزار اشاره مى‏شود و سپس به شکل‏گیرى دولت اسلامى در مدینه و اصول سیاست خارجى آن. در بخش بعد، تأثیر این سیاست خارجى بر جهت‏گیرى‏هاى انقلاب اسلامى مورد سؤال قرار خواهد گرفت. بخش پایانى نیز به الگوى رفتار سیاست خارجى حاکمان کشورهایى که با بیدارى اسلامى مواجهند مى‏پردازد. نوآورى این تحقیق در این است که براى بررسى بیدارى کشورهاى اسلامى، علاوه بر عوامل مؤثر در بیدارى، به اعتقادات اکثریت مردم این کشورها، که مسلمانند، نیز پرداخته است. نظریه‏هاى سنتى انقلاب در تحلیل این بیدارى‏ها ناکام هستند؛ چراکه متغیر مذهب و اعتقادات در آن نادیده گرفته شده است.

    چارچوب نظرى

    هر کشور در سطح نظام بین‏الملل یک واحد به شمار مى‏رود که براى جهت‏گیرى سیاست خارجى خود نیاز به یک مبانى تئوریک دارد. در مورد نحوه ارتباط کشورها در سطح ساختار با یکدیگر، مى‏توان از چارچوب نظرى رابطه ساختار و کارگزار استفاده کرد و به تفاوت آن با رویکرد اسلامى توجه نمود. یکى از مباحث مهمى که در مباحث فرانظرى هریک از نظریه‏هاى روابط بین‏الملل به آن پرداخته مى‏شود نحوه رابطه ساختار و کارگزار است که نوع نگاه هر نظریه، محدودیت‏ها و فرصت‏هایى براى ساختار و کارگزار فراهم مى‏کند. «کارگزارى» یعنى توانایى کنشگر براى کنش آگاهانه از طریق تلاش براى رسیدن به اهداف خود؛ پس دربردارنده اختیار است و بنابراین، کنش، نتیجه تفکر آگاهانه بازیگر است. «ساختار» نیز به معناى بستر و معطوف به زمینه‏اى است که رویدادهاى اجتماعى، سیاسى و اقتصادى در چارچوب آن شکل مى‏گیرند.1 در مورد تعامل یا تقدم و تأخر ساختار و کارگزار مى‏توان نظریات را در سه سطحِ «اصالت کارگزار»، «اصالت ساختار» و «ساخت‏یابى» (تعامل ساختار و کارگزار) دسته‏بندى کرد.

    طرف‏داران رویکرد اصالت کارگزار، سوژه‏محورند و بیشترین نقش را براى فاعل شناسا قایلند. از نگاه آنها، پدیده‏هاى اجتماعى حاصل افعال کارگزارانى هستند که ارزش، اعتقادات، هدف و معناى خاصى بر افعالشان حاکم است. در اینجا فرض بر این است که پدیده‏هاى اجتماعى محصول افعال هدفدار کارگزاران است.2 در روابط بین‏الملل نظریات تصمیم‏گیرى در این دسته قرار مى‏گیرند. رویکرد دیگر، اصالت ساختار است که در آن، ساختارها داراى خصوصیات سخت و غیرقابل تقلیل هستند و در مقابل کارگزاران قرار مى‏گیرند. مارکس را از جمله کسانى مى‏دانند که بر تعیین‏کنندگى این ساختارها بر اعمال و نیز کل جامعه تأکید کرده است؛ زیرا بر ساختارهاى اقتصادى نادیده جامعه سرمایه‏دارى تأکید مى‏کند.3 در این رویکرد، ساختار را عامل رفتار یک واحد تلقّى مى‏کنند.

    ساخت‏یابى رویکرد میانه‏اى است که مهم‏ترین متفکر آن گیدنز است که کوشیده بین ساختار (به عنوان بستر کنش‏هاى اجتماعى و سیاسى) و اصل استقلال و عاملیت کارگزاران ترکیبى ایجاد کند. در این رویکرد، هر دو به شکل متقابل یکدیگر را قوام مى‏بخشند. از این منظر، ساختار و کارگزار داراى ارتباط درونى و درهم‏تنیدگى هستى‏شناسى هستند. وى با نفى دوگانگى ساختار و کارگزار، آن دو را به یک سکه تشبیه مى‏کند که دو روى آن وابسته به همدیگر بوده و از هم جدا نیستند.4

    رویکرد اسلامى با توجه به مبانى معرفتى متفاوت از دیگر رویکردها در شیوه تعامل با دیگر واحدها در سطح بین‏الملل، ویژگى‏هاى خاص خود را دارد. انقلاب اسلامى ایران نیز بر مبناى اسلامى بنا گذاشته شده که بسیارى از قواعد نظام بین‏الملل را ظالمانه مى‏داند؛ مثلاً، از جمله هدف‏هاى انقلاب، حمایت از مستضعفان در داخل کشور و نهضت‏هاى آزادى‏بخش در سراسر جهان بود که همچنان در عمل تداوم مى‏یابد. قرآن کریم در این زمینه مى‏فرماید: «وَمَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ» (نساء: 75)؛ چرا در راه خدا و در راه مردان و زنان و کودکانى که به دست ستم‏گران تضعیف شده‏اند، پیکار نمى‏کنید. حال آنکه این مسئله در سطح ساختار، از یک کارگزار نظام (مانند ایران) پذیرفته نیست و باعث بروز تنش‏هایى مى‏شود. از سویى، کشور ایران در طول حکومت‏هاى پنجاه ساله پهلوى و پیش از آن، زیر سلطه استعمارگران بود، و استعمار بر همه امورات کشور تسلط داشت. اسلام به استقلال امت اسلامى، توجه فراوانى دارد و هرگز اجازه نمى‏دهد کشور اسلامى، زیر سلطه کفّار و دشمنان درآید. قرآن مى‏فرماید: «وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً»(نساء: 141)؛ خداوند هرگز راهى براى پیروزى و تسلط کافران بر مسلمانان قرار نداده. از طرفى، خطر کفار و دشمنى آنان نسبت به مسلمانان را هشدار داده، مى‏فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاء...» (ممتحنه: 1)؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! دشمن من و دشمن خویش را دوست خود قرار ندهید. این آموزه‏هاى دینى مبناى اختلاف با ساختارى است که فقط به قدرت، سلطه و استثمار منابع دیگر کشورها مى‏اندیشد.

    نظام بین‏المللى آرمانى اسلام، نظامى عدالت‏محور با پذیرش حاکمیت برابر ملت‏ها و حقوق مساوى انسان‏هاست؛ وجود یک نظام بین‏المللى عدالت‏محور که قواعد تبعیض‏آمیزى را بر جامعه بشرى تحمیل نکند و حافظ حقوق و حاکمیت برابر دولت‏ها و ملت‏ها باشد. با بررسى سیاست خارجى پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و آموزه‏هاى اسلامى در سیاست خارجى، رویکرد ساخت‏یابى را به اسلام نزدیک‏تر مى‏توان دید؛ چون در رابطه یک دولت با دیگران، مبانى خاص خود را دارد و با سطح نظام بین‏الملل نیز در صورت مخدوش نشدن اصول خود تعامل دارد. اما در صورت تعارض قواعد نظام بین‏الملل با مبانى اسلامى براى کشور اسلامى، اصل مبانى قرآنى سیاست خارجى خواهد بود و در صورت تقدم الزامات ظالمانه نظام بین‏الملل، با واکنش ملت مواجه خواهد شد. اگر نظریات فوق را با دیدگاه اسلامى مقایسه کنیم، رویکرد سوم با تعالیم دینى نزدیک‏تر است؛ چون دیدگاه کلامى شیعه حالتى بین جبر و اختیار (لا جبر ولا تفویض) است و از این جهت، بین دو دیدگاه تفریطى و افراطى معتزله و اشاعره قرار مى‏گیرد. شاید در مسائل اجتماعى نیز بتوان چنین دیدگاه بینابینى را به متون مقدس نسبت داد. بر این اساس، فرد در جامعه اسلامى نه چنان مقهور جبر است که تسلیم شرایط موجود شود و به نوعى جبرگرایى تن دهد، و نه چنان است که بتواند هر آنچه اراده مى‏کند انجام دهد.5

    شکل‏گیرى دولت اسلامى

    با توجه به جامعیت دین اسلام و توجه آن به امور اجتماعى و سامان سیاسى مسلمانان، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با ورود به مدینه پایه‏هاى یک دولت اسلامى را شکل داد و خود رئیس، قاضى و فرمانده نظامى آن بود6 و خط بطلانى بر نظریه‏هاى جدایى دین از سیاست کشید. اهمیت این دولت با توجه به شرایط قبیلگى حاکم در شبه جزیره آشکار مى‏شود. ساختار سیاسى جاهلیت در شبه جزیره عربستان مبتنى بر نظام قبیلگى و وابستگى همه چیز به شیخ قبیله بود7 و به دلیل قبایل متعدد و پراکنده، همبستگى اجتماعى وجود نداشت و عامل تعصب‏هاى قبیلگى مانع از شکل‏گیرى دولت واحد شده بود و اعضاى قبیله موقعیت اجتماعى خود را بر اساس نژاد و درون‏قبیلگى داشتند. بدوى هیچ وقت به مقام انسان اجتماعى نمى‏رسد و براى کسب فضایلى که هدف آن ترجیح مصلحت جماعت است، نمى‏کوشد، مگر آنکه امرى مربوط به قبیله او باشد.8

    پیامبر با ورود به مدینه شروع به سامان دادن اوضاع اجتماعى ـ اقتصادى و امور دنیوى مردم نمود. آن حضرت براى شکل دادن دولت در مدینه، با موانعى روبه‏رو بودند. اولین مسئله، عدم سامان سیاسى در آن شهر بود. فقدان یک نظام متمرکز براى رتق و فتق امور مردم و ناهمگونى جمعیتى این شهر، موجب تفرقه در مدینه شده بود که عدم امنیت را در پى داشت. در آن زمان ساکنان اصلى شهر، دو قبیله اوس و خزرج بودند که به لحاظ تاریخى اختلافات زیادى با یکدیگر داشتند.

    مسئله دیگر، وجود اقلیت یهودى در این شهر بود که به لحاظ ناهمگونى جمعیتى مى‏توانست تهدیدى بالقوه براى شکل‏گیرى دولت اسلامى باشد. پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله براى غلبه بر این مشکلات، به تدوین قانون اساسى (منشور) مدینه پرداخت که در آن، وظایف هریک از گروه‏ها مشخص شده بود و آزادى یهودیان را نیز دربر داشت و با تدبیرهاى مکمل، مانند عقد اخوت بین مهاجران و انصار و رفع اختلافات اوس و خزرج، زمینه شکل‏گیرى اولین دولت اسلامى را مهیا نمود. با اتخاذ این راهبرد، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهاختلافات گروه‏ها و قبایل را به نوعى وحدت ملى بین آنها تبدیل نمود و در مصالح عامه بین یهود و مسلمانان برابرى قرار داد. در عین حال که راه‏هاى سوق همگان به اسلام را باز گذاشت، بهره‏گیرى از حقوق عمومى را نیز تأمین کرد9 و با تنظیم تمام شئون دولت اسلامى، سیاست‏هاى داخلى و خارجى را طراحى نمود.10 با بررسى مفهوم و ویژگى‏هاى دولت و مقایسه آنها با دولت مدینه، مى‏توان به شکل‏گیرى این دولت پى برد.

    اصول سیاست خارجى دولت پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله

    «اصول سیاست خارجى» این‏گونه تعریف شده است: پایه‏ها و استوانه‏هایى که بر اساس قانون اساسى و مبانى نظرى مشروعیت و مشروعیت‏یابى در یک کشور بنا شده‏اند.11

    در تعریف سیاست خارجى نیز آمده: یک استراتژى یا یک رشته اعمال ازپیش‏طراحى‏شده‏توسط تصمیم‏گیرندگان حکومتى که مقصود آن، دست‏یابى به اهدافى معین در چارچوب منافع ملى در محیط بین‏المللى مى‏باشد.12

    1. اصل دعوت

    یکى از اساسى‏ترین اصول سیاست خارجى پیامبر با توجه به احکام منصوصه اسلام، اصل دعوت است؛ همان‏گونه که شروع گسترش اسلام در بین خویشاوندان ایشان با همین اصل آغاز شد. هدف غایى اسلام نیز گسترش جهانى این دین با تقدم اصل دعوت بر جنگ است. تلاش پیامبر بر گسترش تفکر توحیدى در جهان بر طبق همین اصل مبتنى بوده است و در نامه‏هاى پیامبر، این فراخوانى اصل اساسى تلقّى شده است. این اصل در قرآن کریم آمده: «قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى کَلَمَةٍ سَوَاء بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئا» (آل‏عمران: 64)؛ بگو اى اهل کتاب، بیایید به سوى کلمه واحد بین ما و بین شما به اینکه غیر خدا را پرستش نکنیم و چیزى با او شریک نگیریم.

    آیات زیادى وجود دارد که دعوت را امرى مسلم در اسلام تلقّى کرده و همان‏گونه که اسلام در مکه با این اصل به موفقیت رسید، در مدینه نیز با شکل‏گیرى دولت اسلامى، پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهسیاست خارجى حکومت خود را در ارتباط با سران کشورها و قبایل، همین شیوه برگزید. با توجه به وجود قدرت‏ها در محیط بین‏المللى آن دوره، در صورتى که در گسترش اسلام اصل دعوت انتخاب نمى‏شد، چه در صحنه داخلى با توجه به عصبیت‏هاى جاهلى و چه در صحنه‏هاى بین‏المللى، نمى‏توان موفقیتى براى آن متصور بود.

    2. اصل نفى سبیل

    با پذیرش ارتباط با دیگران در صحنه بین‏المللى باید اصلى طراحى مى‏شد که ضامن استقلال و عزت مسلمانان در این ارتباطات باشد. این اصل از آیه ذیل گرفته شده است که مى‏فرماید: «وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً.»(نساء: 141)

    طبق این اصل، نمایندگان دولت اسلامى در هیچ جایى مجاز به بستن قرارداد یا ایجاد ارتباطى که زمینه سلطه بیگانگان را فراهم کند نبودند و راه نفوذ کفار در بین مسلمانان با توسل به شیوه‏هاى مرسوم بسته مى‏شد. این آیه در مورد نفى هرگونه اعتماد به کفار است که باعث بهره‏گیرى کفار از آن اعتماد شود و با ایجاد ارتباط، بتوانند در زندگى اجتماعى و فردى مسلمانان تأثیر بگذارند. ابن‏عربى معتقد است: این نفى سبیل، مطلق است و شامل سبیل سیاسى، اقتصادى و فرهنگى مى‏شود.13 این اصل مبتنى بر اصل عزت مسلمانان است. قرآن کریم عزت را از آنِ خداوند و پیامبر و مؤمنان دانسته است. نفى سبیل به دلیل حفظ عزت مسلمانان در سیاست خارجى اسلام چراغ راهنماست و چون سبیل کفار در نهایت منجر به حقارت و سرافکندگى مسلمانان مى‏شود نفى شده است.

    3. اصل وفاى به عهد

    یکى از روش‏هاى ارتباط بین دولت‏ها انعقاد پیمان‏هایى است که به صورت دو یا چند جانبه بین آنها بسته مى‏شود و از طریق آن، مبنایى براى چگونگى ارتباط و وظیفه هریک از طرفین طراحى مى‏گردد. رعایت قراردادها در صحنه بین‏المللى از اهمیت بالایى برخوردار است و زیر پا گذاشتن آنها مى‏تواند باعث کاهش پرستیژ آن کشور و بدبینى دیگران نسبت به آن گردد. این اصل در سیاست خارجى دولت اسلامى نیز مبنایى قرآنى دارد و در آیات بسیارى به آن اشاره شده است؛ از جمله:

    ـ «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ» (مائده: 1)؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید، به عهدهاى خود وفا کنید.

    ـ «إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنقُصُوکُمْ شَیْئا وَلَمْ یُظَاهِرُواْ عَلَیْکُمْ أَحَدا فَأَتِمُّواْ إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ» (توبه: 4)؛ اگر آن گروه از مشرکان که با آنها عهد کرده‏اید و هیچ عهد شما نشکستند و هیچ‏یک از دشمنان شما را یارى نکرده باشند، پس تا مدتى که مقرّر داشته‏اید عهد نگاه دارید که خداوند پرهیزگارى را دوست دارد.

    فلسفه تأکید اسلام بر لزوم وفادارى بر عهد و پیمان، ایجاد زمینه توافق بر همزیستى و زندگى مسالمت‏آمیز است تا انسان‏ها با آزادى و صلح و امنیت با یکدیگر زندگى کنند و اصول و قواعد حاکم بر زندگى مشترک براساس توافق و اراده مشترک تنظیم گردد.14

    بررسى سیره پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، نشان از پیمان‏هاى بسیار آن حضرت دارد. ایشان به تمام آن پیمان‏ها وفادار ماند و تا پیش از نقض آنها توسط طرف مقابل، برخلاف مضمون آنها عمل ننمود. این عمل به معاهدات باعث نگاه مثبت در شبه جزیره به دولت پیامبر شده بود؛ پیمان‏هایى که پیامبر با یهودیان در بدو ورود به مدینه بست و تا قبل از نقض آن به وسیله یهودیان، بر آنها وفادار ماند. این شیوه در پیمان با مسیحیان نجران و کفار قریش نیز مراعات شد. از تأکیدات قرآن به دست مى‏آید که مسلمانان باید نسبت به عهود و قراردادهایشان کاملاً وفادار باشند، هرچند به ضررشان تمام شود. در نظر اسلام، پیمان در هر اوضاع و احوالى محترم است، و طرف پیمان هر که باشد، حتى فاسق و کافر، مسلمانان باید به عهد و پیمانشان پایبند باشند. دلیل تأکید حضرت بر رعایت مفاد قراردادها به دلیل روح حاکم بر رفتارهاى دولت اسلامى بود که از آیات قرآن استفاده مى‏شد و این اصل در سیاست خارجى تا نقض طرف مقابل معتبر بود.

    4. اصل جهاد

    یکى از مواردى که تمام دولت‏ها و بخصوص موجودیت دولت‏هاى تازه شکل‏گرفته را تهدید مى‏کند، خطرات خارجى است که احتمال دارد از سوى دولت‏هاى دیگر مورد تعرض قرار گیرد. مورد دیگر، خطر معارضانى است که از داخل براى فروپاشى یک نظام سیاسى تلاش مى‏کنند. از ضروریات هر حکومت برنامه داشتن براى مقابله با تهدیدهاى داخلى و خارجى است و بقاى یک دولت ضرورى‏ترین ارزش براى آن است. در قرآن کریم بر این اصل که موجب ادامه حیات اسلام است تأکید فراوان شده: «وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ» (انفال: 60)؛ هرچه در توان دارید از نیروها و اسب‏هاى آماده بسیج کنید، تا با این، دشمن خدا و دشمن خودتان و دیگرى را جز ایشان که شما نمى‏شناسیدشان بترسانید. هرچند استفاده از اصل جهاد به صورت دفاعى مطرح بوده، ولى براى حفظ و بقاى دولت اسلامى جایگاه مهمى داشته است.

    اهداف سیاست خارجى پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله

    اصولاً هر دولتى داده‏هاى سیاسى خود را بر اساس یک سلسله اصول و اهدافى تنظیم مى‏کند که شناخت آنها از اهمیت زیادى برخوردار است؛ زیرا شالوده و اساس خط‏مشى و دیپلماسى هر کشور به وسیله اصول و اهداف از پیش‏تعیین‏شده آن رقم مى‏خورد و در عمل نیز راهنماى مجریان‏وتصمیم‏گیرندگان‏سیاست‏خارجى‏قرارمى‏گیرد.15 در دستگاه دیپلماسى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نیز اهدافى در سطح داخلى و بین‏المللى راهنماى عمل بود. در ذیل، به مهم‏ترین اهداف بین‏المللى سیاست خارجى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهاشاره مى‏شود:

    1. برقرارى صلح

    این هدف در سیاست خارجى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، برگرفته از آموزه‏هاى قرآنى است. در جریان فتح مکه، در حالى که پیامبر اکرم با پیروزى وارد مکه شد، ولى در برخورد با دشمنان خود با صلح و مدارا عمل نمود. هیچ‏گاه در اهداف پیامبر برخوردهاى خشونت‏آمیز اتفاق نیفتاده است. در منابع اسلامى در مورد روابط خارجى مى‏توان تأکید بر اولویت داشتن صلح را استنباط کرد.16

    2. رساندن پیام وحى به جهانیان

    این هدف با توجه به رسالت جهانى اسلام طراحى شده است. در این نگاه، اسلام دینى که محدود به شبه جزیره باشد نیست، بلکه آخرین دین وحیانى و موردنیاز همه مردم در تمام جهان است. لازمه این ویژگى، رسالتى تاریخى براى مبلّغان آن فراهم کرده که براى رساندن این پیام از هیچ تلاشى فروگذار نکنند. روابط میان دولت‏ها را مى‏توان به عنوان یک بازى گروهى که بازیگرانش را دولت‏هاى ذى‏نفع تشکیل مى‏دهند مورد توجه داد. هریک از بازیگران داراى سلسله ویژگى‏هایى هستند که با سایران متفاوت است.17 دولت پیامبر نیز به دلیل ویژگى‏هاى خاص خود، به دنبال محقق کردن آرمان‏هایش، از جمله رساندن پیام وحى بود. این هدف به وسیله به کار بستن اصل دعوت در سیاست خارجى پیامبر دنبال مى‏شد و در نامه به سران کشورها، مهم‏ترین نکته دعوت به دین اسلام و رساندن پیام آن بود.

    3. برقرارى توحید و پرهیز از بت‏پرستى

    دین اسلام با مبارزه با شرک و بت‏پرستى در بین قبایل عرب آغاز شد و با تبیین شعار «لااله الاللّه» مکتب توحیدى و پرستش خداى یگانه را ارائه داد. بعد از برقرارى این هدف در سطح داخلى، به تدریج در سطح بین‏المللى نیز ارائه شد. این هدف برگرفته از آیه قرآن است که مى‏فرماید: «بگو اى اهل کتاب، بیایید از آن کلمه حق که میان ما و شما یکسان است پیروى کنیم که بجز خداى یگانه هیچ کس را نپرستیم و چیزى با او شریک قرار ندهیم.» (آل‏عمران: 64) تأکید بر خداپرستى، بیدار کردن فطرت‏ها در سرتاسر جهان بود و چون مبتنى بر اندیشه‏هاى اسلامى بود و از سوى رهبرى مانند پیامبر ابراز مى‏شد، کارایى خاصى داشت. رهبران سیاسى و انسان‏هاى اهل اندیشه مدت‏هاست به اهمیت اندیشه‏هاى گیرا یا توانایى تنظیم دستور کار سیاسى و تعیین چارچوب بحث‏ها به شیوه‏اى که ترجیحات دیگران را شکل دهد، پى برده‏اند. توانایى در تأثیرگذارى بر آنچه دیگر دولت‏ها طلب مى‏کنند، معمولاً با منابع غیرملموس قدرت همچون فرهنگ، ایدئولوژى و نهادها همراه است.18 پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نیز بر اساس یک ایدئولوژىدینى با هدف مبارزه با بت‏پرستى، به تأسیس نهادهاى سیاسى اجتماعى براى رسیدن به این هدف پرداخت.

    سیاست خارجى جمهورى اسلامى ایران

    انقلاب اسلامى ایران با الگوگیرى از دولت اسلامى پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و مبانى قرآنى، سعى کرد جهت‏گیرى جدیدى در سیاست خارجى خود ارائه کند که با برخى از الزامات نظام بین‏الملل تعارض داشت. انقلاب اسلامى در فضاى بین‏المللى‏اى شکل گرفت که روابط حاکم بر آن، دو قطبى بود و از ابتدا با طرح شعار «نه شرقى نه غربى» نظام بین‏المللى موجود را به چالش کشید و قواعد و ساختار آن را به رسمیت نشناخت. انقلاب اسلامى راهى غیر از مسیر دوران پهلوى براى خود انتخاب کرد. امام خمینى قدس‏سره، پس از سقوط رژیم شاهنشاهى، در اولین پیام خود به ملت ایران فرمودند: «من به این پیروزى که براى ملت ایران پیدا شده است تبریک مى‏گویم. یک نظام شاهنشاهى ظالم دو هزار و پانصد ساله را شما ملت ایران با مشت و با همتى بزرگ و ایمانى راسخ سرنگون کردید و توجه به پشتیبانى‏هایى که از او مى‏شد نکردید.»19

    انقلاب اسلامى نظام دو قطبى را نافى حقوق ملت‏ها معرفى کرد و فرار از سیاست‏هاى استعمارى آمریکا و شوروى را تنها راه نجات ملت‏ها دانست. پروفسور هدى اندیشمند مقیم اتریش مى‏گوید: اگر بنا باشد تاریخى را براى احیاى هویت دینى در جهان معاصر در نظر بگیریم، آن تاریخ 1979 میلادى است؛ یعنى مقارن پیروزى انقلاب اسلامى ایران که خیزش عظیمى را براى تفکرات دینى در تمام ادیان به وجود آورده است و انقلاب اسلامى ایران موجب احیاى تفکر دینى در جهان گشت.20 انقلاب اسلامى با شعار «نه شرقى نه غربى» راه جدیدى را ارائه کرد که همزمان، تسلط دو قدرت بزرگ را نفى کرد و در مقابل آن، هزینه‏هاى سنگینى هم براى این آرمان خود پرداخت، ولى استقلال و شعار راهبردى خود را حفظ نمود و موفق شد این نگرش استراتژیک را به عنوان یک انقلاب اصیل در جهان مطرح کند و ایران در مخالفت با غرب همان قدر جدى بود که شرق و کمونیسم را نیز باطل مى‏دانست. از دیدگاه استمپل، امام خمینى هیچ‏گاه سودى براى کمونیسم نداشته است؛ او همیشه کمونیسم را به عنوان یک نیروى شیطانى هم‏طراز ایالات متحده دانسته است.21

    با فروپاشى شوروى و پایان یافتن منطق حاکم بر جنگ سرد، به دلیل تک‏قطبى شدن و هژمونى آمریکا، باز هم منطق حاکم بر رفتار سیاسى جمهورى اسلامى در صحنه بین‏المللى تغییر نکرد. این در حالى بود که ایالات متحده پس از فروپاشى شوروى، حوزه‏هاى نفوذ خود را به سرعت و بدون رقیب گسترش مى‏داد و سعى در جهانى کردن لیبرال دموکراسى داشت و اندیشمندان او پایان تاریخ را با سلطه یافتن لیبرال دموکراسى پیش‏بینى مى کردند. فوکویاما در شرح نظریه خود چنین مى‏گوید: دموکراسى شکل نهایى حکومت در جوامع است و تاریخ بشریت نیز مجموعه‏اى منسجم و جهت‏دار است؛ که بخش عظیمى از جامعه بشرى را به سمت نظام دموکراسى لیبرال سوق مى‏دهد.22 در اینجا به برخى از تأثیرات انقلاب اسلامى بر ساختار نظام بین‏الملل که برگرفته از تفاوت مبناى معرفتى بر اساس قرآن کریم است و براى مسلمانان جهان جذابیت ویژه‏اى دارد و سرلوحه سیاست خارجى جمهورى اسلامى ایران قرار گرفت، اشاره مى‏شود:

    جهانى کردن مبارزه با رژیم اشغالگر قدس

    یکى از مسائلى که با انقلاب اسلامى بر ساختار نظام بین‏الملل تأثیر گذاشت و آن را جهانى کرد، مسئله فلسطین بود که با انقلاب ایران، از مسئله عربى ـ اسرائیلى، به مسئله‏اى اسلامى ـ استکبارى تبدیل شد. اشغال کشور فلسطین توسط رژیم غاصب قدس و مبارزات طولانى چندین ساله مردم بى‏پناه و مظلوم فلسطین علیه اشغالگران و غارتگران صهیونیستى، یکى از مسائل مهم و ریشه‏دار منطقه مى‏باشد. آوارگى یک ملت ستمدیده و شهادت و مجروح شدن ده‏ها هزار نفر از مردان و زنان آن، سال‏هاست که قلب مردم فلسطین و مسلمانان سراسر جهان را به درد مى‏آورد. حمایت استکبار غرب از این رژیم اشغالگر و نیز سازش برخى کشورهاى عرب منطقه و برخى از سران فلسطینى با این رژیم، بر عمق و پیچیدگى این معضل افزوده است. تا پیش از پیروزى انقلاب اسلامى ایران، رژیم محمدرضا پهلوى روابط گرم و دوستانه‏اى با رژیم اشغالگر قدس داشت. وجود پایگاه‏هاى جاسوسى اسرائیل در شهرهاى جنوبى و غربى ایران و فعالیت گسترده سازمان‏هاى جاسوسى اسرائیل در ایران، مؤید بر همین معناست. رژیم صهیونیستى، حکومت پهلوى را تنها دوست و متحد خود در منطقه تلقّى مى‏کرد و مأموران ساواک ایران را آموزش مى‏داد. رژیم ایران حتى در ایجاد رابطه دوستى و سازش بین کشورهاى عرب منطقه با اسرائیل غاصب، نقش ایفا مى‏کرد. بعد از پیروزى انقلاب اسلامى ایران، که حمایت از ملل مسلمان و مستضعف جهان و نیز حرکت‏ها و نهضت‏هاى آزادى‏بخش به عنوان یکى از سیاست‏هاى مهم و اصولى ایران در سیاست خارجى قرار گرفت، مسئله فلسطین از نقش و جایگاه ویژه‏اى برخوردار شد. با پیروزى انقلاب، نماینده رژیم صهیونیستى از ایران طرد، و سفارت فلسطین در کشور دایر شد. صدور نفت به رژیم صهیونیستى قطع شد و جمهورى اسلامى تعهد خود را نسبت به آزادساختن مسجدالاقصى و فلسطین اعلام نمود که این مسئله در میان مردم کشورهاى خلیج فارس تأثیر بسزایى در قبول و تأیید جمهورى اسلامى داشت. حضرت امام قدس‏سرهدر پیام خویش به مناسبت اولین سالروز پیروزى انقلاب اسلامى ایران در سال 1358 فرمودند: «اسرائیل، این جرثومه فساد، همیشه پایگاه آمریکا بوده است. من در طول نزدیک به بیست سال خطر اسرائیل را گوشزد نموده‏ام. باید همه به‏پا خیزیم و اسرائیل را نابود کنیم و ملت قهرمان فلسطین را جایگزین آن گردانیم.»23

    نفى منطق نظام دو قطبى حاکم بر جهان

    وقتى مهم‏ترین آرمان‏هاى سیاسى انقلاب اسلامى را بررسى مى‏کنیم، پى به تعارض این آرمان‏ها با منطق حاکم بر نظام بین‏الملل مى‏بریم. در واقع، مسئولیت‏هاى فراملى انقلاب اسلامى، میل به صدور پیام انقلاب و حمایت همه‏جانبه از ملل مستضعف و مسلمانان دارد که با ساختار حاکم بر نظام بین‏الملل همخوانى ندارد. حضرت امام قدس‏سرهدر این زمینه مى‏فرمایند: ما هیچ کشورى مثل ایران سراغ نداریم که این طور، دنیا و شرق و غرب به آن نظر داشته باشند، و مستقل بوده و بگوید ما نه با آمریکا کار داریم و نه با شوروى و ما خودمان هستیم. و اینکه با همه دولت‏ها رابطه داشته باشیم، یعنى رابطه دوستانه، نه روابط بین ارباب و رعیت، و ما این روابط را نمى‏خواهیم، مادامى که این طور هست و ما استقلال خودمان را مى‏خواهیم حفظ کنیم و در دنیا زندگى کنیم و اسلام را به پیش ببریم.24

    این نظام تجلّى ساختار سیاسى دو بخشى دوران جنگ سرد است که جهان را به دو اردوگاه و به رهبرى دو قدرت هم‏پیمان و پیروز جنگ جهانى دوم (آمریکا و شوروى) تقسیم کرد و بلافاصله از فرداى جنگ جهانى دوم، الگوى رقابت همه‏جانبه بر جهان حاکم شد که قریب به نیم قرن حوادث سیاسى جهان، سرنوشت ملت‏ها (اعم از توسعه‏یافته و یا در حال توسعه) را در خود متأثر نمود. کشورهاى مسلمان و جهان سوم نیز چاره‏اى نمى‏دیدند جز اینکه تحت سیطره یکى از دو قطب حاکم آن زمان قرار بگیرند. انقلاب اسلامى در چنین شرایط حساسى با شعار «نه شرقى و نه غربى» نظام سلطه در جهان را به چالش کشید. امام راحل درباره این سیاست مى‏فرمایند: ما نه تحت حمایت آمریکا و نه تحت حمایت شوروى و نه تحت حمایت هیچ قدرتى نیستیم... آن چیزى که شما مى‏خواستید جمهورى اسلامى بود. آن چیزى را که شما مى‏خواستید نه شرقى و نه غربى بود و این حاصل است، این را حفظش کنید.25

    البته مواضع قوى، ناسازگارانه، تهاجمى و مستحکم امام خمینى قدس‏سره و خط‏مشى روشنگرانه ایشان در خصوص مناسبات استعمارى و سلطه‏گرى حاکم بر نظام بین‏المللى، به بیدارى ملت‏ها، تقویت خودآگاهى و اعتماد به نفس دولت‏هاى استقلال‏گرا کمک نمود و به تدریج زمینه واگرایى و گسست نظام سلطه دو قطبى را فراهم کرد. ناکامى‏هاى رژیم‏هاى کمونیستى در خصوص پاسخ‏گویى به نیازهاى متحول پویاى اسلامى از سوى دیگر، به از کارافتادگى ایدئولوژى‏هاى مارکسیستى کمک کرد و فروپاشى آن را در کانون اصلى پیدایشش یعنى شوروى رقم زد. حوادث بعدى نشان داد که این پیش‏بینى امام از فروپاشى آن، در نامه به گورباچف یقینى بود. پروفسور حمید مولانا در این زمینه مى‏گوید: به عقیده من هیچ صدایى در قرن بیستم مثل صداى امام قدس‏سره جهان را به لرزه درنیاورد... و طلسم سکوت را در مقابل طاغوت و ظلم شکست، که اگر این طلسم نشکسته بود امروز شوروى زنده بود.26

    آگاهى‏بخشى جهان اسلام

    یکى از مهم‏ترین چالش‏هایى که انقلاب اسلامى براى ساختار نظام بین‏الملل ایجاد کرد تأثیرگذارى آن بر کشورهاى اسلامى و جنبش‏هاى فعال در این کشورها بود که با پیروى از ایران، منافع ایدئولوژى‏هاى غیراسلامى را در کشورهاى خود به خطر مى‏انداختند. قلمرو جغرافیایى جهان اسلام با قریب یک میلیارد جمعیت از تجانس دینى با جامعه انقلابى ایران برخوردار بود. بنیانگذار جمهورى اسلامى در نخستین سال پیروزى انقلاب و تعیین راهبرد سیاست خارجى اعلام داشت: ملت آزاده ایران اکنون از ملت‏هاى مستضعف جهان در مقابل آنهایى که منطقشان توپ و تانک و شعارشان سرنیزه است، کاملاً پشتیبانى مى‏نماید. ما از تمام نهضت‏هاى آزادى‏بخش در سرتاسر جهان که در راه خدا و حق و حقیقت و آزادى مبارزه مى‏کنند، پشتیبانى مى‏کنیم.27 سلطه و حضور شدید استعمار غرب در سرزمین‏هاى اسلامى، مسلمانان را براى قرن‏ها آزرده‏خاطر، و نسبت به غرب بدبین کرده بود. تداوم مقاومت پیروزمندانه حکومت اسلامى ایران در برابر فشار ابرقدرت‏ها و غرب، مسلمانان و جنبش‏هاى اسلامى را امیدوار ساخت و موجى از طرف‏دارى از انقلاب اسلامى را در سراسر جهان اسلام به همراه آورد، به گونه‏اى که غرب آفریقا، شمال آفریقا، شرق آفریقا، شرق مدیترانه، ترکیه، آسیاى مرکزى، قفقاز، جنوب آسیا، پاکستان، افغانستان، هند، جنوب شرق آسیا، شبه جزیره عربستان و غیر آن را به شدت متأثر کرد و روحیه استقلال‏طلبى، خودآگاهى، خودباورى و بازگشت به خویشتن را در مسلمانان زنده داشت.

    در آفریقا نیز این تأثیرگذارى وجود داشت. مثلاً، مردم سودان انقلاب اسلامى ایران را الگوى خود قرار دادند. در سودان عده‏اى بودند که اسلام را به عنوان یک راه‏حل براى مشکلات نمى‏پذیرفتند. آنها متعقد بودند که راه‏حل‏ها از طریق ناسیونالیسم و با پیروى از افکار غربى به دست مى‏آید. ولى انقلاب ایران، این افکار را بکلى دگرگون کرد و ثابت کرد که اسلام زنده و متحرک است و مى‏تواند در مقابل امواج ایدئولوژیکى ایستادگى کند. در واقع، تأثیر انقلاب اسلامى، فرهنگى بود و تأثیرات فرهنگى امرى بین نسلى است و از همین‏رو، ظرف زمانى آن نیز در مقیاس نسل‏ها معنا مى‏یابد، چندان که آثار رفتارى و اجتماعى بر جاى مانده از نفوذ فرهنگى ملل دیگر گاه قرن‏ها پایدار مى‏ماند.28

    شهید فتحى شقاقى مى‏گوید: این انقلاب به ما فهماند که پیروزى ما در گرو پیروى از امام خمینى قدس‏سره است. از همین‏رو، ناگهان در و دیوار مساجد سرزمین‏هاى اشغالى به ویژه مسجدالاقصى با تصاویر امام خمینى تزیین شد. امروز نیز شاهد هستیم که آیت‏اللّه خامنه‏اى (مدظله العالى) همان مشى امام قدس‏سره را ادامه مى‏دهند.29

    و این آگاهى در بین شیعیان لبنان و عراق از مسلمات سیاسى معاصر است. امام خمینى قدس‏سرهبه عنوان احیاگر اسلام ناب محمدى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در قرن بیستم، در سخنرانى‏ها و در پیام‏هاى خود با صراحت و به طور مکرر مى‏فرمودند که ما موظفیم اسلام را به دنیا معرفى کنیم و این کار را با صدور انقلاب اسلامى‏مان انجام خواهیم داد: ما انقلابمان را به تمام جهان صادر مى‏کنیم؛ چراکه انقلاب ما اسلامى است و تا بانگ «لااله الااللّه و محمد رسول‏اللّه» بر تمام جهان طنین نیفکند مبارزه هست و تا مبارزه در هر کجاى جهان علیه مستکبرین هست ما هستیم.30 امام خمینى قدس‏سره در جاى دیگرى مى‏فرمایند: مسئولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست انقلابِ مردم ایران، نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچم‏دارى حضرت حجت ـ ارواحنا فداه ـ است ... باید دولت جمهورى اسلامى تمامى سعى و توان خود را در اداره هرچه بهتر مردم بنماید، ولى این بدان معنا نیست که آنها را از اهداف عظیم انقلاب که ایجاد حکومت جهانى اسلام است منصرف کند.31

    تقویت جایگاه بین‏المللى دین

    ادیان در مقطع پیروزى انقلاب اسلامى، کاملاً به نفع امیال و اهداف ابرقدرت‏هاى شرق و غرب استکبار جهانى استحاله شده بودند. مسیحیت تحث تأثیر سکولاریسم به رابطه فردى میان انسان و خدا تبدیل، و روحانیت مسیحیت کاملاً واتیکانیزه شده بود و هیچ‏گونه ارتباطى با زندگى دنیوى و قوانین حاکم بر روابط اجتماعى نداشت. دین یهود که بر اساس تعالیم حضرت موسى مى‏بایست علیه فرعون‏هاى زمان قیام کند، توسط سازمان جهانى صهیونیسم به توجیه‏گر نظامى سلطه جهانى مبدل شده بود. قدرت‏هاى سلطه‏گر جهان براى اینکه بتوانند به راحتى بر جوامع اسلامى حاکم گردند، بر سرمایه‏گذارى وسیع به تحریف اسلام مبادرت کرده بودند و با کنار گذاشتن ابعاد سیاسى، حکومتى، قضایى، اقتصادى و حقوقى اسلام، آن را کاملاً سکولاریزه کرده بودند. به طور کلى، در مقطع پیروزى انقلاب اسلامى، دین یا رابطه‏اى فردى بود و یا افیون توده‏ها قلمداد مى‏شد.32 انقلاب ایران به لحاظ تطبیق با مشخصه انقلاب‏هاى بزرگ از این حیث که هم از رویکرد جهانى برخوردار بود و هم از لحاظ تحول‏خواهى و نوآورى در حوزه بینش و کنش، برد مؤثر داشت، در زمره انقلابات بزرگ به شمار مى‏رود که تنها با مقایسه وضعیت امروزى جهان با دوران پیش از ظهور انقلاب اسلامى مى‏توان آن را تبیین نمود. دفاع امام خمینى از اسلام در قضیه سلمان رشدى، یک رویارویى ارزش و ضدارزش بود که هریک اصحاب خود را به مصاف دیگرى وامى‏داشت. این امر به تقویت احساس هویت اسلامى و باپشتوانه بودن مسلمانان در جهان و معادلات سیاسى، امنیتى و فرهنگى بین‏المللى انجامید. در واقع، امام خمینى این روحیه را از متون گذشته که در حافظه تاریخى مسلمانان وجود داشت براى آنان ارائه کرد. از این‏رو، مى‏توان او را بنیادگرا به معناى مثبت آن دانست؛ چراکه بنیادگرایان مى‏کوشند آنچه را در گذشته تاریخى‏شان ارزشمند بوده احیا کنند تا با وجوه نامطلوب عصر جدید مقابله کنند.33 انقلاب اسلامى نه تنها مقولهاسلام، بلکه مقوله دین را عزت بخشید و وارد معادلات بین‏المللى نمود. انقلاب اسلامى ایران که نشأت گرفته از وحى الهى و پرورش‏یافته در فرهنگ تشیّع بود، توانست صحنه دنیاى علم و معرفت را به نفع علم و معرفت دینى تغییر دهد. تلویزیون بى بى سى در برنامه‏اى در مورد نقش انقلاب اسلامى ایران در بازگشت جهان به مذهب مى‏گوید: آنچه در ایران در سال 1979م رخ داد، نه تنها براى ایرانیان، بلکه براى تمام ادیان جهان نقطه عطفى بود.34

    رویکردهاى سیاست خارجى کشورهاى اسلامى منطقه

    «دیپلماسى» واژه‏اى است با ریشه یونانى «Diploma»، به مفهومِ نوشته طومارگونه‏اى که به موجب آن، امتیازهاى خاصى به کسى داده مى‏شود. این واژه بعدها به فرستادگان دولت‏ها اطلاق شد. به تدریج با افزایش روزافزون مبادله‏ها و نیز ضرورت استخدام افراد براى نگه‏دارى این اسناد، به این امر توجه بیشترى شد و آنان را «دیپلمات» و شغلشان را «دیپلماسى» خواندند.35

    برقرارى روابط دیپلماتیک بر پایه عادت و رسم ساده‏اى استوار است و امروزه هنوز هیچ‏گونه الزام حقوقى براى کشورها در این مورد وجود ندارد. بدیهى است این امر ناشى از اصل حاکمیت و استقلال هر کشور است؛ زیرا هیچ قاعده حقوقى نمى‏تواند کشورى را به برقرارى روابط دیپلماتیک با کشورهاى دیگر و تأسیس نمایندگى در آن کشورها مجبور نماید.36 اما از ضروریات واحدهاى سیاسى براى سامان دادن امور خود برقرارى ارتباط با دیگر واحدهاست و هر دولت با توجه به مبانى معرفتى خود به اتخاذ نوع خاصى از سیاست خارجى خواهد پرداخت، همان‏گونه که در دولت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در مدینه و جمهورى اسلامى در ایران این مورد مراعات شد. اما در کشورهاى اسلامى با اتخاذ نوع خاصى از سیاست خارجى، به این امر مهم توجه نشده است. همین مسئله، موجب بیدارى و عکس‏العمل مردم شده است. در ذیل، به برخى از رویکردهاى سیاست خارجى کشورهاى اسلامى منطقه اشاره مى‏شود:

    رابطه با دشمنان مسلمانان

    در حالى که بر اساس اصول اسلامى، رابطه با دیگر کشورها از ضوابط خاصى برخوردار است و چنانچه کشورى بر ضد مسلمانان عمل کند، رابطه با او محدودیت دارد، ولى بسیارى از حکومت‏هاى دیکتاتورى حاکم بر جهان اسلام، این مبانى قرآنى را نادیده گرفته‏اند و پیمان‏هاى استراتژیک با دولت‏هایى دارند که در ضدیت آنها با اسلام شکى نیست. هرچند حاکمان در این رابطه به سود خود براى بقاى بیشتر مى‏اندیشند، اما نخبگان و بدنه جامعه که با آموزه‏هاى قرآنى تربیت یافته‏اند نوع این رابطه را درک مى‏کنند و براى تغییر این رابطه تلاش خواهند کرد. مثلاً، در مورد اسرائیل غاصب و ضد اسلام، در 19 نوامبر 1977 انور سادات، رئیس‏جمهورى مصر، وارد این کشور شد و مورد استقبال سران این رژیم قرار گرفت. این سفر سرآغاز مناسبات مصر با رژیم صهیونیستى به شمار مى‏آید.

    پس از آن و به ویژه در دوران ریاست جمهورى حسنى مبارک، مصر همیشه به عنوان شریک رژیم صهیونیستى و آمریکا در منطقه عمل کرده و بیش از آنکه درصدد تأمین منافع ملت مصر و سپس ملت مظلوم فلسطین در منطقه باشد، در خدمت سیاست آمریکایى‏ها بوده است. در دیگر کشورهاى اسلامى مانند اردن، بحرین و یمن نیز نوع این رابطه قابل ردیابى است و این کشورها محل امنى براى نیروهاى نظامى و اطلاعاتى آمریکا و اسرائیل شده‏اند تا با کسب اطلاعات از کشورهاى اسلامى، در زمان مناسب از آن استفاده کنند. کشورهاى اسلامى که باید منافع خود را در جهان اسلام تعریف کنند، تبدیل به متحدان ضد اسلام شده‏اند و این، در روان جامعه اسلامى بسیار سنگین خواهد بود و در بلندمدت دوام نخواهد آورد. جامعه‏شناسى شعارها در برخى از این کشورها نشان مى‏دهد که تنفر از آمریکا و اسرائیل در این بیدارى اسلامى مشترک است.

    حرکت در جهت ذلّت مسلمانان

    برخى از آیات قرآن کریم، عزت را علاوه بر خداوند، از آنِ پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و مؤمنان دانسته‏اند: «وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ.»(منافقون: 8) مؤمنان از پرتو عزت پروردگار، کسب عزت کرده‏اند و در مسیر اطاعت او گام برمى‏دارند؛ زیرا آنان با حقیقت عبودیت و بندگى آشنا هستند و قدرت و مالکیت را از آنِ خدا مى‏دانند و تمام اعمالشان را در جهت رسیدن به مقام قرب او انجام مى‏دهند و در راه زنده نگه داشتن حق با چشمانى بیدار و عزمى استوار تلاش مى‏کنند؛ چراکه مى‏دانند هرگز مردم ذلیل نمى‏توانند از چنگ ستمگران رهایى یابند. قرآن کریم به مؤمنان هشدار مى‏دهد که عزت را در همه شئون زندگى، اعم از اقتصادى، فرهنگى، سیاسى و...، از غیر خدا نجویند: «أَیَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ العِزَّةَ لِلّهِ جَمِیعا.» (نساء: 139) در کشوهاى اسلامى که باید این اصول قرآنى حاکم باشد، بعضى از سران آنها براى تحکیم قدرت خود به مبارزه با این آموزه‏ها مى‏پردازند. در این کشورها، عزت مسلمانان به حدى زیر پا گذاشته مى‏شود که براى رفتن به مسجد مجبور به گرفتن مجوز از دولت مى‏شوند.

    به رغم این آموزه‏هاى قرآنى، سیاست خارجى برخى از کشورهاى اسلامى در جهت ذلّت مسلمانان است. اوج این مسئله را مى‏توان در بستن گذرگاه رفح توسط دولت مبارک دانست؛ تنها راه رساندن غذا و دارو به یک جامعه مسلمان از سوى یک دولت به ظاهر اسلامى بسته مى‏شود و این ذلّت تا حدى ادامه مى‏یابد که آمریکا و دولت صهیونیستى در کنفرانس آناپولیس و دیدار بوش از منطقه در ژانویه 2008، از مصر مى‏خواهند همکارى امنیتى و اطلاعاتى خود را با رژیم صهیونیستى تا انهدام و نابودى مقاومت اسلامى در فلسطین به رهبرى حماس ادامه دهد. این مسئله ذلّت ملت مصر در آن مقطع تاریخى را به دنبال داشت و بعد از انقلاب در این کشور، براى احیاى این آموزه‏ها دولت موقت به دلیل فشار افکار عمومى مجبور به بازگشایى این معبر شد.

    حذف گروه‏هاى اسلامى از دخالت در سیاست خارجى

    در کشورى که اکثریت جمعیتش مسلمان هستند و اسلام با تاریخ آن آمیخته است، نمى‏توان گروه‏هاى اسلامى را که مبلّغ و مفسّر آن هستند، نادیده گرفت؛ اتفاقى که در مصر و تونس طى سالیان زیاد رخ داد و دولت‏هاى این دو کشور با عدم درک این مسئله، گروه‏هاى اسلامى را از دخالت در تصمیمات سیاسى برحذر داشتند و با آنها هرگز به مشاوره نپرداختند.

    در حالى که خداوند مشورت را مهم‏ترین اصل اجتماعى مى‏داند و مى‏فرماید: «وَالَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ» (شورى: 38)؛ و آنها که دعوت پروردگارشان را اجابت کرده و نماز را برپا داشته و کارهایشان به طریق مشورت در میان آنها صورت مى‏گیرد، و از آنچه به آنها روزى داده‏ایم انفاق مى‏کنند. این آیه به برخى از اوصاف مؤمنان اشاره کرده، مى‏فرماید: مؤمنان که دعوت پروردگارشان را اجابت کرده و فرمان‏هاى او را از جان و دل پذیرفته و نماز را برپا داشته‏اند و کار آنها به طریق شورا و مشورت در میان آنها صورت مى‏گیرد و از آنچه به آنها روزى داده‏ایم، در راه خداوند انفاق مى‏کنند. بعد از نماز، مهم‏ترین مسئله اجتماعى همان «اصل شورا» است که بدون آن همه کارها ناقص است.

    در حقیقت، رژیم‏هاى دیکتاتور حاکم بر جهان اسلام از اسلام‏گرایان به شدت واهمه دارند و براى جلوگیرى از فعالیت آنها به هر کارى دست مى‏زنند و به جاى اینکه با این گروه‏ها براى تعیین ملاکات سیاست خارجى اسلامى مشاوره کنند، آنها را به تبعید مى‏فرستند یا به بدترین وضع به زندان مى‏اندازند. سرکوب در این کشورها محدود به اقلیت‏ها نیست. در کشورى مانند بحرین، شیعیان که اکثریت را در اختیار دارند، به شدت از سوى حاکمان سرکوب مى‏شوند و متأسفانه کشورهاى شوراى همکارى خلیج فارس نیز از روند سرکوب‏ها در بحرین حمایت مى‏کنند.37 عربستان که پشتیبان حکومت‏هاى دیکتاتور منطقه است، بعد از انقلاب اسلامى به بهانه مقابله با گروه‏هایى که ادعا مى‏کردند از سوى ایران آموزش مى‏بینند، به عقد یک پیمان امنیتى مشترک با بحرین در 20 دسامبر 1981 پرداخت.38 در آمار ارائه‏شده توسطمحمد بدیع، رهبر جنبش اخوان‏المسلمین، تأکید شده که طى یک دهه گذشته بیش از سى هزار عضو این جنبش در رژیم مبارک زندانى بوده و اموالشان مصادره شده است.39

    همراهى با کشورهاى اسلام‏ستیز

    وقوع حوادث 11 سپتامبر 2001م، باعث به وجود آمدن موجى علیه اسلام به رهبرى ایالات متحده آمریکا شد. پس از یازدهم سپتامبر، نئومحافظه‏کاران آمریکا، بنیادگرایان اسلامى را عامل حوادث تروریستى و حمله به برج‏هاى دو قلو و پنتاگون دانستند. در این زمینه، از بنیادگرایان به عنوان فاشیست‏هاى اسلامى یاد کردند.40 کشورهاى اسلامى به جاى اینکه با تبیین چهره واقعى اسلام، به خنثا کردن سیاست‏هاى پنهانى ایالات متحده بپردازند، خود در مسیر این سیاست تهاجمى ایالات متحده قرار گرفتند و با آن همراهى کردند که نتیجه آن، اشغال دو کشور اسلامى بود و بسیارى از کشورهاى اسلامى از این حملات حمایت کردند. اتخاذ این سیاست‏هاى ضداسلامى براى مردم مسلمان این کشورها سخت بود و به تدریج به بیدارى این ملت‏ها انجامید.

    براى مثال، بیشترین حوزه‏هاى نفتى عربستان در شرق این کشور وجود دارد و ساکنان این مناطق بیشتر از شیعیان هستند و تا دهه 1970م حدود 50 درصد از نیروى کار شرکت نفتى آرامکو از شیعیان بودند، اما به دلیل سیاست‏هاى دولت عربستان هرگز از منافع این شرکت بهره‏مند نشدند و از رسیدن به مشاغل و مناصب بالاى این شرکت منع شدند. در حالى که این منطقه به دلیل داشتن منافع نفتى و وجود فناورى‏هاى برتر از سوى آمریکایى‏ها بسیار غنى است، اما مردمش به خاطر شیعه بودن، از مزایاى حضور این شرکت و نفت منطقه بى‏بهره‏اند.41 تأخیر در رابطه آمریکا و عربستان به دلیل ناشناخته بودن نفت این سرزمین در آن زمان بود، اما با حضور شرکت‏هاى آمریکایى این رابطه تبدیل به یک رابطه استراتژیک شد42 که عربستان براى حفظ این رابطه، حتى حاضر به سرکوب مسلمانان بحرین شده است.

    نتیجه‏گیری

    دین اسلام دینى جامع است که براى رویکردهاى سیاست خارجى کشورهاى اسلامى در نظام بین‏الملل اصول و اهدافى طراحى کرده است. این رویکردها با بررسى دولت اسلامى مدینه به رهبرى پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و جهت‏گیرى‏هاى انقلاب اسلامى قابل تبیین است که با رویکرد ساخت‏یابى از لحاظ نظرى نزدیک‏تر است. هر چه سیاست خارجى در کشورهاى اسلامى به سمت اصول، اهداف و ابزارهاى اسلامى حرکت کند، با پذیرش بالایى از سوى جامعه مواجه خواهد شد و خروج از اصول قطعى اسلام و الگوى طراحى‏شده در دولت اسلامى پیامبر در مدینه، جامعه اسلامى را به واکنش وادار خواهد کرد. بین این دو متغیر، رابطه معکوس وجود دارد؛ به این صورت که کاهش یکى، افزایش متغیر دیگر را در پى خواهد داشت. به عبارت دیگر، دورى هر چه بیشتر از اصول اسلامى سیاست خارجى، جرقه بیدارى را در روان جامعه اسلامى به مثابه یک کنشگر فعال روشن خواهد کرد.

    تعارض شکل‏گرفته بین اعتقادات مردم در این کشورها و سیاست خارجى اعمالى از سوى حکومت‏ها، به تدریج تحت تأثیر انقلاب اسلامى باعث بیدارى اسلامى در این کشورها و رجوع آنها به مبانى قرآنى خواهد شد. این بیدارى نشان داد در کشورهاى اسلامى هیچ برنامه‏اى، از جمله سیاست خارجى، بدون توجه به آموزه‏هاى اسلامى مورد پذیرش اکثریت جامعه قرار نخواهد گرفت و تجربه انقلاب اسلامى باعث قوت گرفتن این تفکر و جهت‏دهى مردم به سوى بیدارى اسلامى و قیام علیه حاکمان دیکتاتور شده است.

    در کشورهاى اسلامى که امروز در آنها ملت‏ها به بیدارى رسیده‏اند، رویکرد دولت‏ها به نحوى ارائه شده که با رویکردهاى اسلامى متفاوت است. در بسیارى از موارد، دولت‏هاى حاکم براى تداوم سلطه خود، مقهور ساختار و یا کنشگران برتر شده‏اند، در حالى که سیاست خارجى اسلامى داراى مؤلفه‏هایى است که ملت‏هاى مسلمان خواهان اجراى آن هستند.

    ··· منابع

    ـ آقایى، سیدداود، سیاست و حکومت در عربستان سعودى، تهران، کتاب سیاسى، 1368.

    ـ ابراهیم، فؤاد، شیعیان عربستان، ترجمه سلیمه دارمى و فیروزه میررضوى، تهران، ابرار معاصر، 1386.

    ـ ابن‏عربى، محیى‏الدین، احکام القرآن، بیروت، دارالکتاب العربى، 1421ق.

    ـ ابو فارس، محمد عبدالقادر، النظام السیاسى فى الاسلام، اردن، دارالعرفان، 1986م.

    ـ استمپل، دى جان، درون انقلاب ایران، ترجمه منوچهر شجاعى، تهران، نگارش، 1377.

    ـ النجار، کامل، الدولة الاسلامیه بین النظریه و التطبیق، طرابلس، تاله لطباعه والنشر، 2007م.

    ـ امام خمینى، صحیفه نور، تهران، سازمان مدارک فرهنگى انقلاب اسلامى، 1361.

    ـ جرجى، زیدان، تاریخ التمدن الاسلامى، بیروت، دارالمکتبة الحیاه، بى‏تا.

    ـ حاجتى، میر احمدرضا، عصر امام خمینى، چ چهارم، قم، بوستان کتاب، 1381.

    ـ حتى، فیلیپ خلیل، تاریخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، آگاه، 1366.

    ـ حسن، ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام السیاسى والدینى والثقافى والاجتماعى، بیروت، دارالاحیاء التراث العربى، 1994م.

    ـ حقیقت، سیدصادق، روش‏شناسى علوم سیاسى، چ دوم، قم، دانشگاه مفید، 1387.

    ـ خوشوقت، محمدحسین، تجزیه و تحلیل تصمیم‏گیرى در سیاست خارجى، تهران، وزارت خارجه، 1385.

    ـ دکمجیان، هرایر، جنبش‏هاى اسلامى معاصر در جهان عرب، ترجمه حمید احمدى، تهران، کیهان، 1383.

    ـ ریتزر، جورج، نظریه‏هاى جامعه‏شناسى در دوره معاصر، ترجمه محسن ثلاثى، تهران، علمى و فرهنگى، 1384.

    ـ سجادى، سیدعبدالقیوم، دیپلماسى و رفتار سیاسى در اسلام، قم، بوستان کتاب، 1383.

    ـ سریع‏القلم، محمود، «سیاست خارجى ایران: قابلیت و امکان تغییر»، روابط خارجى، سال اول، ش 1، بهار، 1388، ص 21ـ40.

    ـ سید، حسن عدنان، نظریة العلاقات الدولیه، بیروت، منشورات الجامعة البنانیه، 1998م.

    ـ ضیایى بیگدلى، محمدرضا، حقوق بین‏الملل عمومى، چاپ سى‏وچهارم، تهران، گنج دانش، 1387.

    ـ عمیدزنجانى، عباسعلى، فقه سیاسى: حقوق بین‏الملل اسلامى، چ دوم، تهران، امیرکبیر، 1373.

    ـ فاضلى‏نیا، نفیسه، ژئوپلیتیک شیعه و نگرانى غرب از جمهورى اسلامى، قم، مؤسسه شیعه‏شناسى، 1386.

    ـ فوکویاما، فرانسیس، آمریکا بر سر تقاطع، ترجمه مجتبى امیرى وحید، تهران، نى، 1386.

    ـ قوام، سیدعبدالعلى، اصول سیاست خارجى و سیاست بین‏الملل، تهران، سمت، 1386.

    ـ لیتل، دانیل، تبیین در علوم اجتماعى درآمدى بر فلسفه علم‏الاجتماع، ترجمه عبدالکریم سروش، تهران، صراط، 1373.

    ـ محسن نصرى، ایران دیروز، امروز، فردا: تحلیلى بر انقلاب اسلامى ایران، چ پنجم، قم، معارف، 1389.

    ـ نصرى، قدیر، «فهم کنستراکتیویستى امور سیاسى»، مطالعات راهبردى، سال نهم، ش 34، زمستان 1385، ص 712ـ736.

    ـ واعظى، حسن، «استراتژى‏هاى انقلاب اسلامى»، همشهرى دیپلماتیک (پدیده قرن)، ش 84، بهمن 1384، ص 14ـ21.

    ـ ویک لین، جان، مبانى دیپلماسى چگونگى مطالعه روابط بین‏الملل، ترجمه عبدالعلى قوام، تهران، قومس، 1369.

    ـ هاى، کالین، درآمدى انتقادى بر تحلیل سیاسى، ترجمه احمد گل‏محمدى، تهران، نى، 1385.

    ـ یزدانى، عنایت‏اللّه و هجرت ایزدى، «تروریسم اسلامى افسانه یا واقعیت»، علوم سیاسى، سال دهم، ش 39و40، پاییز و زمستان 1386، ص 75ـ98.

    - Lawrence, B., Defenders of God: The Fundamentalist Revolt Against the modern Age, London, I.B Tauris, 1990.

    - Nye, Joseph S & J. Joenne Myers, Soft Power, Future Castsonline Magazine, v. 6, n. 9, 2004.

    - Shively, W. Philips, Power Choice, Minneapolis, University of Minnesota, 2003.


    * دانشجوى کارشناسى ارشد روابط بین‏الملل دانشگاه اصفهان. دریافت: 22/2/90 ـ پذیرش: 29/6/90.

    mf.mokhtar@yahoo.com


    1ـ کالین هاى، درآمدى انتقادى بر تحلیل سیاسى، ترجمه احمد گل‏محمدى، ص 159ـ160.

    2ـ دانیل لیتل، تبیین در علوم اجتماعى، ترجمه عبدالکریم سروش، ص 63ـ69.

    3ـ جورج ریتزر، نظریه‏هاى جامعه‏شناسى در دوره معاصر، ترجمه محسن ثلاثى، ص 197.

    4ـ قدیر نصرى، «فهم کنستراکتیویستى امور سیاسى»، مطالعات راهبردى، سال نهم، ش 34، ص 719.

    5ـ سیدصادق حقیقت، روش‏شناسى علوم سیاسى، ص 451.

    6ـ کامل النجار، الدولة الاسلامیة بین النظریة و التطبیق، ص 22.

    7ـ جرجى زیدان، تاریخ التمدن الاسلامى، ج 1، ص 28.

    8ـ فیلیپ خلیل حتى، تاریخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ص 36.

    9ـ حسن ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام السیاسى و الدینى و الثقافى و الاجتماعى، ص 102.

    10ـ محمد عبدالقادر ابوفارس، النظام السیاسى فى الاسلام، ص 138.

    11ـ محمود سریع‏القلم، «سیاست خارجى ایران: قابلیت و امکان تغییر»، روابط خارجى، سال اول، ش 1، ص 23.

    12ـ محمدحسین خوشوقت، تجزیه و تحلیل تصمیم‏گیرى در سیاست خارجى، ص 145.

    13ـ محیى‏الدین ابن‏عربى، احکام القرآن، ص 554.

    14ـ عباسعلى عمیدزنجانى، فقه سیاسى: حقوق بین‏الملل اسلامى، ص 476.

    15ـ عبدالعلى قوام، اصول سیاست خارجى و سیاست بین‏الملل، ص 109.

    16ـ عدنان السیدحسن، نظریة العلاقات الدولیة، ص 20.

    17ـ جان ویک لین، مبانى دیپلماسى چگونگى مطالعه روابط بین‏الملل، ترجمه عبدالعلى قوام، ص 30.

    18. W. Philips Shively, Power Choice, p. 158.

    19ـ امام خمینى، صحیفه نور، ج 5، ص 75.

    20ـ میراحمدرضا حاجتى، عصر امام خمینى، ص 59.

    21ـ دى جان استمپل، درون انقلاب ایران، ترجمه منوچهر شجاعى، ص 303.

    22ـ فرانسیس فوکویاما، آمریکا بر سر تقاطع، ترجمه مجتبى امیرى‏وحید، ص 12.

    23ـ امام خمینى، همان، ج 12، ص 148.

    24ـ همان، ج 19، ص 92.

    25ـ همان، ج 17، ص 62ـ63.

    26ـ میراحمدرضا حاجتى، همان، ص 60.

    27ـ امام خمینى، همان، ج 11، ص 259.

    28. S. Joseph Nye, Soft Power, p. 27.

    29ـ محسن نصرى، ایران دیروز، امروز، فردا، ص 262.

    30ـ امام خمینى، همان، ج 11، ص 266.

    31ـ همان، ج 21، ص 108.

    32ـ حسن واعظى، «استراتژى‏هاى انقلاب اسلامى»، همشهرى دیپلماتیک پدیده قرن، ش 84، ص 16ـ17.

    33. B. Lawrence, Defenders of God: The Fundamentalist Revolt Against the modern Age, p. 17.

    34ـ محسن نصرى، همان، ص 255.

    35ـ سیدعبدالقیوم سجادى، همان، ص 19.

    36ـ محمدرضا ضیائى بیگدلى، حقوق بین‏الملل عمومى، ص 429.

    37ـ نفیسه فاضلى‏نیا، ژئوپلیتیک شیعه و نگرانى غرب از جمهورى اسلامى، ص 158.

    38ـ دکمجیان هرایر، جنبش‏هاى اسلامى معاصر در جهان عرب، ترجمه حمید احمدى، ص 287.

    39. www.rasekhoon.net

    40ـ عنایت‏اللّه یزدانى و هجرت ایزدى، «تروریسم اسلامى افسانه یا واقعیت»، علوم سیاسى، سال دهم، ش 39و40، ص 92.

    41ـ ابراهیم فؤاد، شیعیان عربستان، ترجمه سلیمه دارمى و فیروزه میررضوى، ص 46.

    42ـ سیدداود آقایى، سیاست و حکومت در عربستان سعودى، ص 97.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شیخ حسینی، مختار.(1390) بازتاب رویکردهاى سیاست خارجى اسلامى بر بیدارى ملت‏ هاى مسلمان. ماهنامه معرفت، 20(8)، 105-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مختار شیخ حسینی."بازتاب رویکردهاى سیاست خارجى اسلامى بر بیدارى ملت‏ هاى مسلمان". ماهنامه معرفت، 20، 8، 1390، 105-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شیخ حسینی، مختار.(1390) 'بازتاب رویکردهاى سیاست خارجى اسلامى بر بیدارى ملت‏ هاى مسلمان'، ماهنامه معرفت، 20(8), pp. 105-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شیخ حسینی، مختار. بازتاب رویکردهاى سیاست خارجى اسلامى بر بیدارى ملت‏ هاى مسلمان. معرفت، 20, 1390؛ 20(8): 105-