بازتاب رويكردهاى سياست خارجى اسلامى بر بيدارى ملت هاى مسلمان
معرفت سال بيستم ـ شماره 167 ـ آبان 1390، 105ـ122
مختار شيخ حسينى*
چكيده
تاريخ اجتماع بشر از ديدگاه قرآن كريم، همواره عرصه مبارزه حق و باطل بوده است و هر بار كه سلطه باطل براى مدتى برقرار شده، زمينههاى دگرگونى نيز فراهم شده و در نهايت، به پيروزى جبهه حق منتهى شده است. انقلاب اسلامى ايران تحقق يكى از اين وعدههاى قرآنى بود. بيدارى ملتهاى مسلمان را كه امروز در كشورهاى اسلامى در حال وقوع دادن است، مىتوان براساس آيات قران كريم و بازتابهاى انقلاب اسلامى بررسى كرد.
مسئله پژوهش، بررسى چگونگى رابطه بين جهتگيرىهاى سياست خارجى دولتها و بيدارى ملتهاى مسلمان در اين كشورهاست كه بر اساس روش توصيفى ـ تحليلى با استفاده از منابع اسنادى به اين موضوع پرداخته مىشود.
هدف پژوهش، توجه دادن به اهميت متغيرهاى اعتقادى در بيدارى اسلامى نسبت به ساير عوامل اجتماعى و خارجى است و نوآورى اين تحقيق بررسى سير سياست خارجى اسلامى از دولت پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله در مدينه تا جمهورى اسلامى و در نهايت، تأثير آن بر بيدارى اسلامى اخير است.
كليدواژهها: سياست خارجى، بيدارى اسلامى، انقلاب اسلامى، ساختار ـ كارگزار و دولت مدينه.
مقدّمه
دين اسلام، دينى جامع و كامل براى تمام زمانها و مكانهاست و براى تمام امور فردى و اجتماعى انسان برنامه دارد. يكى از نيازهاى اجتماعى بشر، تشكيل دولت و سامان يافتن امور اجتماعى است. انسان موجودى اجتماعى است كه به لحاظ طبيعى تمايل به برقرارى ارتباط با نزديكان و اطرافيان خود دارد. اين نياز در يك گروه و جامعه كه شكليافته از افراد انسانى است نيز مشاهده مىشود. اين نيازها در سطح جهانى نيز براى دولتها وجود دارد و آنها را ناگزير از ايجاد ارتباط با ديگران مىكند. اين ايجاد ارتباط مىتواند در شكل همگرايى و همكارى يا واگرايى و تعارض باشد. هر دولت با اتخاذ يكى از اين استراتژىها به برطرف كردن نيازهاى خود مىپردازد.
در اسلام به جنبهها و كارويژههاى دولت اسلامى و شاخصهاى آن پرداخته شده است و با توجه به معصوم بودن پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله، مىتوان با بررسى شاخصهاى مديريتى ايشان در جنبههاى مختلف دولت اسلامى، به ارائه الگوى مديريتى ايشان در آن حوزه پرداخت و براى به دست آوردن اين الگوها در زمينههاى اجتماع بايد به سيره و قرآن كريم رجوع كرد. انقلاب اسلامى با مراجعه به سيره پيامبر و معصومان عليهمالسلام و قرآن كريم، با به دست آوردن اين شاخصها در سياست خارجى خود، به عنوان يك كشور اسلامى عمل نمود. اين رويكرد، خواسته مردم در جمهورى اسلامى نيز مىباشد كه اكثريت آن را مسلمانان تشكيل مىدهند. اما در بسيارى از كشورهاى اسلامى كه اكثريت مردم مسلمان هستند، به دليل سلطه طبقهاى خاص و محدود، قدرت به حالت ايستا و بر طبق منافع اين طبقه شكل گرفته است. مردم اين كشورها با مشاهده سياست خارجى جمهورى اسلامى كه برگرفته از مبانى قرآنى است، از رويكردهاى اتخاذى از سوى دولتهاى خود رضايت ندارند.
مفروض اين مقاله، توجه به چند عليتى بودن انقلابها و حركتهاى مردمى بر ضد حكومتهاى ديكتاتورى است. در بيدارى اسلامى اخير در كشورهاى اسلامى نيز تقليل علت اين بيدارى به يك عامل، تبيينكننده اين حركتها نخواهد بود. از طرفى، براى بررسى زمينههاى اين بيدارى، پرداختن به عوامل مختلف آن به طور مبسوط راهگشا خواهد بود. البته پرداختن به هركدام از عوامل دخيل (از جمله: عامل خارجى، زمينههاى اقتصادى، محروميتهاى فرهنگى، و محدوديتهاى اجتماعى) مىتواند موضوع يك پژوهش جداگانه باشد و در نهايت، سهم هر عامل در بيدارى مشخص شود. اما حوزه اصلى اين پژوهش، بررسى تأثير سياست خارجى اتخاذى از سوى اين كشورها بر بيدارى ملتهاست.
سؤال اصلى اين پژوهش عبارت است از: چه رابطهاى بين جهتگيرىهاى غيراسلامى سياست خارجى حاكمان در جوامع اسلامى و بيدارى ملتهاى مسلمان وجود دارد؟
فرضيه: به دليل مسلمان بودن اكثريت مردم در اين كشورها، دورى حاكمان از الگوهاى سياست خارجى اسلامى منجر به واكنش و نارضايتى مردم در قالب بيدارى اسلامى مىشود.
سؤالهاى فرعى اين پژوهش نيز به قرار زيرند:
ـ نوع ارتباط يك دولت اسلامى با نظام بينالملل و محيط پيرامونى خود از لحاظ تئوريك چگونه است؟
ـ اصول و اهداف سياست خارجى دولت اسلامى بر اساس الگوى دولت پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهدر مدينه چيست؟
ـ سياست خارجى اسلامى چه تأثيراتى بر رويكردهاى سياسيت خارجى جمهورى اسلامى ايران داشته است؟
ـ رويكرد سياست خارجى كشورهايى كه امروز با بيدارى اسلامى مواجهند بر چه مؤلفههايى استوار بوده است؟
در پيشينه اين تحقيق، در مورد سياست خارجى دولت اسلامى پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهكتابهايى وجود دارد؛ از جمله: ديپلماسى و رفتار سياسى در اسلام، نوشته سيد عبدالقيوم سجادى و مجموعه مقالات سياست نبوى؛ مبانى، اصول و راهبردها، تأليف علىاكبر عليخانى.
در بخش انقلاب اسلامى و سياست خارجى آن نيز منابع زيادى وجود دارد كه تمركز اين پژوهش بر روى كتابهايى نظير: انقلاب اسلامى؛ زمينهها و پيامدها و انقلاب اسلامى در مقايسه با انقلابهاى فرانسه و روسيه، تأليف منوچهر محمدى بوده است. در بخش بيدارى اسلامى اخير منابع مكتوب قابل توجهى وجود ندارد، هرچند بر مباحث نظرى آن، كتبى مانند: جنبشهاى اسلامى معاصر، نوشته سيداحمد موثقى و تاريخ تمدن اسلامى، تأليف علىاكبر ولايتى به چشم مىخورد.
در اين مقاله، ابتدا با تبيين سياست خارجى دولت اسلامى پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله در مدينه، به الگوپذيرى انقلاب اسلامى از اين سياست خارجى اسلامى خواهيم پرداخت و در ادامه، با اشاره به تأثير الهامبخش سياست خارجى اسلامى بر بيدارى ملتهاى مسلمان، به اين مسئله مىپردازيم كه در كشورهايى با اكثريت مسلمان، دورى حاكمان از رويكردهاى اسلامى سياست خارجى باعث بيدارى مردم مسلمان اين كشورها خواهد شد.
در اين پژوهش، متغير بيدارى اسلامى به عنوان متغير وابسته، و رويكردهاى غيراسلامى سياست خارجى حاكمان به عنوان متغير مستقل مورد بررسى قرار مىگيرد. پيش از بررسى رابطه بين متغيرها، به رابطه دولت اسلامى به عنوان يك كارگزار در نظام بينالملل براساس نظريه ساختار كارگزار اشاره مىشود و سپس به شكلگيرى دولت اسلامى در مدينه و اصول سياست خارجى آن. در بخش بعد، تأثير اين سياست خارجى بر جهتگيرىهاى انقلاب اسلامى مورد سؤال قرار خواهد گرفت. بخش پايانى نيز به الگوى رفتار سياست خارجى حاكمان كشورهايى كه با بيدارى اسلامى مواجهند مىپردازد. نوآورى اين تحقيق در اين است كه براى بررسى بيدارى كشورهاى اسلامى، علاوه بر عوامل مؤثر در بيدارى، به اعتقادات اكثريت مردم اين كشورها، كه مسلمانند، نيز پرداخته است. نظريههاى سنتى انقلاب در تحليل اين بيدارىها ناكام هستند؛ چراكه متغير مذهب و اعتقادات در آن ناديده گرفته شده است.
چارچوب نظرى
هر كشور در سطح نظام بينالملل يك واحد به شمار مىرود كه براى جهتگيرى سياست خارجى خود نياز به يك مبانى تئوريك دارد. در مورد نحوه ارتباط كشورها در سطح ساختار با يكديگر، مىتوان از چارچوب نظرى رابطه ساختار و كارگزار استفاده كرد و به تفاوت آن با رويكرد اسلامى توجه نمود. يكى از مباحث مهمى كه در مباحث فرانظرى هريك از نظريههاى روابط بينالملل به آن پرداخته مىشود نحوه رابطه ساختار و كارگزار است كه نوع نگاه هر نظريه، محدوديتها و فرصتهايى براى ساختار و كارگزار فراهم مىكند. «كارگزارى» يعنى توانايى كنشگر براى كنش آگاهانه از طريق تلاش براى رسيدن به اهداف خود؛ پس دربردارنده اختيار است و بنابراين، كنش، نتيجه تفكر آگاهانه بازيگر است. «ساختار» نيز به معناى بستر و معطوف به زمينهاى است كه رويدادهاى اجتماعى، سياسى و اقتصادى در چارچوب آن شكل مىگيرند.1 در مورد تعامل يا تقدم و تأخر ساختار و كارگزار مىتوان نظريات را در سه سطحِ «اصالت كارگزار»، «اصالت ساختار» و «ساختيابى» (تعامل ساختار و كارگزار) دستهبندى كرد.
طرفداران رويكرد اصالت كارگزار، سوژهمحورند و بيشترين نقش را براى فاعل شناسا قايلند. از نگاه آنها، پديدههاى اجتماعى حاصل افعال كارگزارانى هستند كه ارزش، اعتقادات، هدف و معناى خاصى بر افعالشان حاكم است. در اينجا فرض بر اين است كه پديدههاى اجتماعى محصول افعال هدفدار كارگزاران است.2 در روابط بينالملل نظريات تصميمگيرى در اين دسته قرار مىگيرند. رويكرد ديگر، اصالت ساختار است كه در آن، ساختارها داراى خصوصيات سخت و غيرقابل تقليل هستند و در مقابل كارگزاران قرار مىگيرند. ماركس را از جمله كسانى مىدانند كه بر تعيينكنندگى اين ساختارها بر اعمال و نيز كل جامعه تأكيد كرده است؛ زيرا بر ساختارهاى اقتصادى ناديده جامعه سرمايهدارى تأكيد مىكند.3 در اين رويكرد، ساختار را عامل رفتار يك واحد تلقّى مىكنند.
ساختيابى رويكرد ميانهاى است كه مهمترين متفكر آن گيدنز است كه كوشيده بين ساختار (به عنوان بستر كنشهاى اجتماعى و سياسى) و اصل استقلال و عامليت كارگزاران تركيبى ايجاد كند. در اين رويكرد، هر دو به شكل متقابل يكديگر را قوام مىبخشند. از اين منظر، ساختار و كارگزار داراى ارتباط درونى و درهمتنيدگى هستىشناسى هستند. وى با نفى دوگانگى ساختار و كارگزار، آن دو را به يك سكه تشبيه مىكند كه دو روى آن وابسته به همديگر بوده و از هم جدا نيستند.4
رويكرد اسلامى با توجه به مبانى معرفتى متفاوت از ديگر رويكردها در شيوه تعامل با ديگر واحدها در سطح بينالملل، ويژگىهاى خاص خود را دارد. انقلاب اسلامى ايران نيز بر مبناى اسلامى بنا گذاشته شده كه بسيارى از قواعد نظام بينالملل را ظالمانه مىداند؛ مثلاً، از جمله هدفهاى انقلاب، حمايت از مستضعفان در داخل كشور و نهضتهاى آزادىبخش در سراسر جهان بود كه همچنان در عمل تداوم مىيابد. قرآن كريم در اين زمينه مىفرمايد: «وَمَا لَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ» (نساء: 75)؛ چرا در راه خدا و در راه مردان و زنان و كودكانى كه به دست ستمگران تضعيف شدهاند، پيكار نمىكنيد. حال آنكه اين مسئله در سطح ساختار، از يك كارگزار نظام (مانند ايران) پذيرفته نيست و باعث بروز تنشهايى مىشود. از سويى، كشور ايران در طول حكومتهاى پنجاه ساله پهلوى و پيش از آن، زير سلطه استعمارگران بود، و استعمار بر همه امورات كشور تسلط داشت. اسلام به استقلال امت اسلامى، توجه فراوانى دارد و هرگز اجازه نمىدهد كشور اسلامى، زير سلطه كفّار و دشمنان درآيد. قرآن مىفرمايد: «وَلَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً»(نساء: 141)؛ خداوند هرگز راهى براى پيروزى و تسلط كافران بر مسلمانان قرار نداده. از طرفى، خطر كفار و دشمنى آنان نسبت به مسلمانان را هشدار داده، مىفرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاء...» (ممتحنه: 1)؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد! دشمن من و دشمن خويش را دوست خود قرار ندهيد. اين آموزههاى دينى مبناى اختلاف با ساختارى است كه فقط به قدرت، سلطه و استثمار منابع ديگر كشورها مىانديشد.
نظام بينالمللى آرمانى اسلام، نظامى عدالتمحور با پذيرش حاكميت برابر ملتها و حقوق مساوى انسانهاست؛ وجود يك نظام بينالمللى عدالتمحور كه قواعد تبعيضآميزى را بر جامعه بشرى تحميل نكند و حافظ حقوق و حاكميت برابر دولتها و ملتها باشد. با بررسى سياست خارجى پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله و آموزههاى اسلامى در سياست خارجى، رويكرد ساختيابى را به اسلام نزديكتر مىتوان ديد؛ چون در رابطه يك دولت با ديگران، مبانى خاص خود را دارد و با سطح نظام بينالملل نيز در صورت مخدوش نشدن اصول خود تعامل دارد. اما در صورت تعارض قواعد نظام بينالملل با مبانى اسلامى براى كشور اسلامى، اصل مبانى قرآنى سياست خارجى خواهد بود و در صورت تقدم الزامات ظالمانه نظام بينالملل، با واكنش ملت مواجه خواهد شد. اگر نظريات فوق را با ديدگاه اسلامى مقايسه كنيم، رويكرد سوم با تعاليم دينى نزديكتر است؛ چون ديدگاه كلامى شيعه حالتى بين جبر و اختيار (لا جبر ولا تفويض) است و از اين جهت، بين دو ديدگاه تفريطى و افراطى معتزله و اشاعره قرار مىگيرد. شايد در مسائل اجتماعى نيز بتوان چنين ديدگاه بينابينى را به متون مقدس نسبت داد. بر اين اساس، فرد در جامعه اسلامى نه چنان مقهور جبر است كه تسليم شرايط موجود شود و به نوعى جبرگرايى تن دهد، و نه چنان است كه بتواند هر آنچه اراده مىكند انجام دهد.5
شكلگيرى دولت اسلامى
با توجه به جامعيت دين اسلام و توجه آن به امور اجتماعى و سامان سياسى مسلمانان، پيامبر صلىاللهعليهوآله با ورود به مدينه پايههاى يك دولت اسلامى را شكل داد و خود رئيس، قاضى و فرمانده نظامى آن بود6 و خط بطلانى بر نظريههاى جدايى دين از سياست كشيد. اهميت اين دولت با توجه به شرايط قبيلگى حاكم در شبه جزيره آشكار مىشود. ساختار سياسى جاهليت در شبه جزيره عربستان مبتنى بر نظام قبيلگى و وابستگى همه چيز به شيخ قبيله بود7 و به دليل قبايل متعدد و پراكنده، همبستگى اجتماعى وجود نداشت و عامل تعصبهاى قبيلگى مانع از شكلگيرى دولت واحد شده بود و اعضاى قبيله موقعيت اجتماعى خود را بر اساس نژاد و درونقبيلگى داشتند. بدوى هيچ وقت به مقام انسان اجتماعى نمىرسد و براى كسب فضايلى كه هدف آن ترجيح مصلحت جماعت است، نمىكوشد، مگر آنكه امرى مربوط به قبيله او باشد.8
پيامبر با ورود به مدينه شروع به سامان دادن اوضاع اجتماعى ـ اقتصادى و امور دنيوى مردم نمود. آن حضرت براى شكل دادن دولت در مدينه، با موانعى روبهرو بودند. اولين مسئله، عدم سامان سياسى در آن شهر بود. فقدان يك نظام متمركز براى رتق و فتق امور مردم و ناهمگونى جمعيتى اين شهر، موجب تفرقه در مدينه شده بود كه عدم امنيت را در پى داشت. در آن زمان ساكنان اصلى شهر، دو قبيله اوس و خزرج بودند كه به لحاظ تاريخى اختلافات زيادى با يكديگر داشتند.
مسئله ديگر، وجود اقليت يهودى در اين شهر بود كه به لحاظ ناهمگونى جمعيتى مىتوانست تهديدى بالقوه براى شكلگيرى دولت اسلامى باشد. پيامبر صلىاللهعليهوآله براى غلبه بر اين مشكلات، به تدوين قانون اساسى (منشور) مدينه پرداخت كه در آن، وظايف هريك از گروهها مشخص شده بود و آزادى يهوديان را نيز دربر داشت و با تدبيرهاى مكمل، مانند عقد اخوت بين مهاجران و انصار و رفع اختلافات اوس و خزرج، زمينه شكلگيرى اولين دولت اسلامى را مهيا نمود. با اتخاذ اين راهبرد، پيامبر صلىاللهعليهوآلهاختلافات گروهها و قبايل را به نوعى وحدت ملى بين آنها تبديل نمود و در مصالح عامه بين يهود و مسلمانان برابرى قرار داد. در عين حال كه راههاى سوق همگان به اسلام را باز گذاشت، بهرهگيرى از حقوق عمومى را نيز تأمين كرد9 و با تنظيم تمام شئون دولت اسلامى، سياستهاى داخلى و خارجى را طراحى نمود.10 با بررسى مفهوم و ويژگىهاى دولت و مقايسه آنها با دولت مدينه، مىتوان به شكلگيرى اين دولت پى برد.
اصول سياست خارجى دولت پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله
«اصول سياست خارجى» اينگونه تعريف شده است: پايهها و استوانههايى كه بر اساس قانون اساسى و مبانى نظرى مشروعيت و مشروعيتيابى در يك كشور بنا شدهاند.11
در تعريف سياست خارجى نيز آمده: يك استراتژى يا يك رشته اعمال ازپيشطراحىشدهتوسط تصميمگيرندگان حكومتى كه مقصود آن، دستيابى به اهدافى معين در چارچوب منافع ملى در محيط بينالمللى مىباشد.12
1. اصل دعوت
يكى از اساسىترين اصول سياست خارجى پيامبر با توجه به احكام منصوصه اسلام، اصل دعوت است؛ همانگونه كه شروع گسترش اسلام در بين خويشاوندان ايشان با همين اصل آغاز شد. هدف غايى اسلام نيز گسترش جهانى اين دين با تقدم اصل دعوت بر جنگ است. تلاش پيامبر بر گسترش تفكر توحيدى در جهان بر طبق همين اصل مبتنى بوده است و در نامههاى پيامبر، اين فراخوانى اصل اساسى تلقّى شده است. اين اصل در قرآن كريم آمده: «قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلَمَةٍ سَوَاء بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئا» (آلعمران: 64)؛ بگو اى اهل كتاب، بياييد به سوى كلمه واحد بين ما و بين شما به اينكه غير خدا را پرستش نكنيم و چيزى با او شريك نگيريم.
آيات زيادى وجود دارد كه دعوت را امرى مسلم در اسلام تلقّى كرده و همانگونه كه اسلام در مكه با اين اصل به موفقيت رسيد، در مدينه نيز با شكلگيرى دولت اسلامى، پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهسياست خارجى حكومت خود را در ارتباط با سران كشورها و قبايل، همين شيوه برگزيد. با توجه به وجود قدرتها در محيط بينالمللى آن دوره، در صورتى كه در گسترش اسلام اصل دعوت انتخاب نمىشد، چه در صحنه داخلى با توجه به عصبيتهاى جاهلى و چه در صحنههاى بينالمللى، نمىتوان موفقيتى براى آن متصور بود.
2. اصل نفى سبيل
با پذيرش ارتباط با ديگران در صحنه بينالمللى بايد اصلى طراحى مىشد كه ضامن استقلال و عزت مسلمانان در اين ارتباطات باشد. اين اصل از آيه ذيل گرفته شده است كه مىفرمايد: «وَلَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً.»(نساء: 141)
طبق اين اصل، نمايندگان دولت اسلامى در هيچ جايى مجاز به بستن قرارداد يا ايجاد ارتباطى كه زمينه سلطه بيگانگان را فراهم كند نبودند و راه نفوذ كفار در بين مسلمانان با توسل به شيوههاى مرسوم بسته مىشد. اين آيه در مورد نفى هرگونه اعتماد به كفار است كه باعث بهرهگيرى كفار از آن اعتماد شود و با ايجاد ارتباط، بتوانند در زندگى اجتماعى و فردى مسلمانان تأثير بگذارند. ابنعربى معتقد است: اين نفى سبيل، مطلق است و شامل سبيل سياسى، اقتصادى و فرهنگى مىشود.13 اين اصل مبتنى بر اصل عزت مسلمانان است. قرآن كريم عزت را از آنِ خداوند و پيامبر و مؤمنان دانسته است. نفى سبيل به دليل حفظ عزت مسلمانان در سياست خارجى اسلام چراغ راهنماست و چون سبيل كفار در نهايت منجر به حقارت و سرافكندگى مسلمانان مىشود نفى شده است.
3. اصل وفاى به عهد
يكى از روشهاى ارتباط بين دولتها انعقاد پيمانهايى است كه به صورت دو يا چند جانبه بين آنها بسته مىشود و از طريق آن، مبنايى براى چگونگى ارتباط و وظيفه هريك از طرفين طراحى مىگردد. رعايت قراردادها در صحنه بينالمللى از اهميت بالايى برخوردار است و زير پا گذاشتن آنها مىتواند باعث كاهش پرستيژ آن كشور و بدبينى ديگران نسبت به آن گردد. اين اصل در سياست خارجى دولت اسلامى نيز مبنايى قرآنى دارد و در آيات بسيارى به آن اشاره شده است؛ از جمله:
ـ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ» (مائده: 1)؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد، به عهدهاى خود وفا كنيد.
ـ «إِلاَّ الَّذِينَ عَاهَدتُّم مِنَ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنقُصُوكُمْ شَيْئا وَلَمْ يُظَاهِرُواْ عَلَيْكُمْ أَحَدا فَأَتِمُّواْ إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ» (توبه: 4)؛ اگر آن گروه از مشركان كه با آنها عهد كردهايد و هيچ عهد شما نشكستند و هيچيك از دشمنان شما را يارى نكرده باشند، پس تا مدتى كه مقرّر داشتهايد عهد نگاه داريد كه خداوند پرهيزگارى را دوست دارد.
فلسفه تأكيد اسلام بر لزوم وفادارى بر عهد و پيمان، ايجاد زمينه توافق بر همزيستى و زندگى مسالمتآميز است تا انسانها با آزادى و صلح و امنيت با يكديگر زندگى كنند و اصول و قواعد حاكم بر زندگى مشترك براساس توافق و اراده مشترك تنظيم گردد.14
بررسى سيره پيامبر صلىاللهعليهوآله، نشان از پيمانهاى بسيار آن حضرت دارد. ايشان به تمام آن پيمانها وفادار ماند و تا پيش از نقض آنها توسط طرف مقابل، برخلاف مضمون آنها عمل ننمود. اين عمل به معاهدات باعث نگاه مثبت در شبه جزيره به دولت پيامبر شده بود؛ پيمانهايى كه پيامبر با يهوديان در بدو ورود به مدينه بست و تا قبل از نقض آن به وسيله يهوديان، بر آنها وفادار ماند. اين شيوه در پيمان با مسيحيان نجران و كفار قريش نيز مراعات شد. از تأكيدات قرآن به دست مىآيد كه مسلمانان بايد نسبت به عهود و قراردادهايشان كاملاً وفادار باشند، هرچند به ضررشان تمام شود. در نظر اسلام، پيمان در هر اوضاع و احوالى محترم است، و طرف پيمان هر كه باشد، حتى فاسق و كافر، مسلمانان بايد به عهد و پيمانشان پايبند باشند. دليل تأكيد حضرت بر رعايت مفاد قراردادها به دليل روح حاكم بر رفتارهاى دولت اسلامى بود كه از آيات قرآن استفاده مىشد و اين اصل در سياست خارجى تا نقض طرف مقابل معتبر بود.
4. اصل جهاد
يكى از مواردى كه تمام دولتها و بخصوص موجوديت دولتهاى تازه شكلگرفته را تهديد مىكند، خطرات خارجى است كه احتمال دارد از سوى دولتهاى ديگر مورد تعرض قرار گيرد. مورد ديگر، خطر معارضانى است كه از داخل براى فروپاشى يك نظام سياسى تلاش مىكنند. از ضروريات هر حكومت برنامه داشتن براى مقابله با تهديدهاى داخلى و خارجى است و بقاى يك دولت ضرورىترين ارزش براى آن است. در قرآن كريم بر اين اصل كه موجب ادامه حيات اسلام است تأكيد فراوان شده: «وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ» (انفال: 60)؛ هرچه در توان داريد از نيروها و اسبهاى آماده بسيج كنيد، تا با اين، دشمن خدا و دشمن خودتان و ديگرى را جز ايشان كه شما نمىشناسيدشان بترسانيد. هرچند استفاده از اصل جهاد به صورت دفاعى مطرح بوده، ولى براى حفظ و بقاى دولت اسلامى جايگاه مهمى داشته است.
اهداف سياست خارجى پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله
اصولاً هر دولتى دادههاى سياسى خود را بر اساس يك سلسله اصول و اهدافى تنظيم مىكند كه شناخت آنها از اهميت زيادى برخوردار است؛ زيرا شالوده و اساس خطمشى و ديپلماسى هر كشور به وسيله اصول و اهداف از پيشتعيينشده آن رقم مىخورد و در عمل نيز راهنماى مجريانوتصميمگيرندگانسياستخارجىقرارمىگيرد.15 در دستگاه ديپلماسى پيامبر صلىاللهعليهوآله نيز اهدافى در سطح داخلى و بينالمللى راهنماى عمل بود. در ذيل، به مهمترين اهداف بينالمللى سياست خارجى پيامبر صلىاللهعليهوآلهاشاره مىشود:
1. برقرارى صلح
اين هدف در سياست خارجى پيامبر صلىاللهعليهوآله، برگرفته از آموزههاى قرآنى است. در جريان فتح مكه، در حالى كه پيامبر اكرم با پيروزى وارد مكه شد، ولى در برخورد با دشمنان خود با صلح و مدارا عمل نمود. هيچگاه در اهداف پيامبر برخوردهاى خشونتآميز اتفاق نيفتاده است. در منابع اسلامى در مورد روابط خارجى مىتوان تأكيد بر اولويت داشتن صلح را استنباط كرد.16
2. رساندن پيام وحى به جهانيان
اين هدف با توجه به رسالت جهانى اسلام طراحى شده است. در اين نگاه، اسلام دينى كه محدود به شبه جزيره باشد نيست، بلكه آخرين دين وحيانى و موردنياز همه مردم در تمام جهان است. لازمه اين ويژگى، رسالتى تاريخى براى مبلّغان آن فراهم كرده كه براى رساندن اين پيام از هيچ تلاشى فروگذار نكنند. روابط ميان دولتها را مىتوان به عنوان يك بازى گروهى كه بازيگرانش را دولتهاى ذىنفع تشكيل مىدهند مورد توجه داد. هريك از بازيگران داراى سلسله ويژگىهايى هستند كه با سايران متفاوت است.17 دولت پيامبر نيز به دليل ويژگىهاى خاص خود، به دنبال محقق كردن آرمانهايش، از جمله رساندن پيام وحى بود. اين هدف به وسيله به كار بستن اصل دعوت در سياست خارجى پيامبر دنبال مىشد و در نامه به سران كشورها، مهمترين نكته دعوت به دين اسلام و رساندن پيام آن بود.
3. برقرارى توحيد و پرهيز از بتپرستى
دين اسلام با مبارزه با شرك و بتپرستى در بين قبايل عرب آغاز شد و با تبيين شعار «لااله الاللّه» مكتب توحيدى و پرستش خداى يگانه را ارائه داد. بعد از برقرارى اين هدف در سطح داخلى، به تدريج در سطح بينالمللى نيز ارائه شد. اين هدف برگرفته از آيه قرآن است كه مىفرمايد: «بگو اى اهل كتاب، بياييد از آن كلمه حق كه ميان ما و شما يكسان است پيروى كنيم كه بجز خداى يگانه هيچ كس را نپرستيم و چيزى با او شريك قرار ندهيم.» (آلعمران: 64) تأكيد بر خداپرستى، بيدار كردن فطرتها در سرتاسر جهان بود و چون مبتنى بر انديشههاى اسلامى بود و از سوى رهبرى مانند پيامبر ابراز مىشد، كارايى خاصى داشت. رهبران سياسى و انسانهاى اهل انديشه مدتهاست به اهميت انديشههاى گيرا يا توانايى تنظيم دستور كار سياسى و تعيين چارچوب بحثها به شيوهاى كه ترجيحات ديگران را شكل دهد، پى بردهاند. توانايى در تأثيرگذارى بر آنچه ديگر دولتها طلب مىكنند، معمولاً با منابع غيرملموس قدرت همچون فرهنگ، ايدئولوژى و نهادها همراه است.18 پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله نيز بر اساس يك ايدئولوژىدينى با هدف مبارزه با بتپرستى، به تأسيس نهادهاى سياسى اجتماعى براى رسيدن به اين هدف پرداخت.
سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران
انقلاب اسلامى ايران با الگوگيرى از دولت اسلامى پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله و مبانى قرآنى، سعى كرد جهتگيرى جديدى در سياست خارجى خود ارائه كند كه با برخى از الزامات نظام بينالملل تعارض داشت. انقلاب اسلامى در فضاى بينالمللىاى شكل گرفت كه روابط حاكم بر آن، دو قطبى بود و از ابتدا با طرح شعار «نه شرقى نه غربى» نظام بينالمللى موجود را به چالش كشيد و قواعد و ساختار آن را به رسميت نشناخت. انقلاب اسلامى راهى غير از مسير دوران پهلوى براى خود انتخاب كرد. امام خمينى قدسسره، پس از سقوط رژيم شاهنشاهى، در اولين پيام خود به ملت ايران فرمودند: «من به اين پيروزى كه براى ملت ايران پيدا شده است تبريك مىگويم. يك نظام شاهنشاهى ظالم دو هزار و پانصد ساله را شما ملت ايران با مشت و با همتى بزرگ و ايمانى راسخ سرنگون كرديد و توجه به پشتيبانىهايى كه از او مىشد نكرديد.»19
انقلاب اسلامى نظام دو قطبى را نافى حقوق ملتها معرفى كرد و فرار از سياستهاى استعمارى آمريكا و شوروى را تنها راه نجات ملتها دانست. پروفسور هدى انديشمند مقيم اتريش مىگويد: اگر بنا باشد تاريخى را براى احياى هويت دينى در جهان معاصر در نظر بگيريم، آن تاريخ 1979 ميلادى است؛ يعنى مقارن پيروزى انقلاب اسلامى ايران كه خيزش عظيمى را براى تفكرات دينى در تمام اديان به وجود آورده است و انقلاب اسلامى ايران موجب احياى تفكر دينى در جهان گشت.20 انقلاب اسلامى با شعار «نه شرقى نه غربى» راه جديدى را ارائه كرد كه همزمان، تسلط دو قدرت بزرگ را نفى كرد و در مقابل آن، هزينههاى سنگينى هم براى اين آرمان خود پرداخت، ولى استقلال و شعار راهبردى خود را حفظ نمود و موفق شد اين نگرش استراتژيك را به عنوان يك انقلاب اصيل در جهان مطرح كند و ايران در مخالفت با غرب همان قدر جدى بود كه شرق و كمونيسم را نيز باطل مىدانست. از ديدگاه استمپل، امام خمينى هيچگاه سودى براى كمونيسم نداشته است؛ او هميشه كمونيسم را به عنوان يك نيروى شيطانى همطراز ايالات متحده دانسته است.21
با فروپاشى شوروى و پايان يافتن منطق حاكم بر جنگ سرد، به دليل تكقطبى شدن و هژمونى آمريكا، باز هم منطق حاكم بر رفتار سياسى جمهورى اسلامى در صحنه بينالمللى تغيير نكرد. اين در حالى بود كه ايالات متحده پس از فروپاشى شوروى، حوزههاى نفوذ خود را به سرعت و بدون رقيب گسترش مىداد و سعى در جهانى كردن ليبرال دموكراسى داشت و انديشمندان او پايان تاريخ را با سلطه يافتن ليبرال دموكراسى پيشبينى مى كردند. فوكوياما در شرح نظريه خود چنين مىگويد: دموكراسى شكل نهايى حكومت در جوامع است و تاريخ بشريت نيز مجموعهاى منسجم و جهتدار است؛ كه بخش عظيمى از جامعه بشرى را به سمت نظام دموكراسى ليبرال سوق مىدهد.22 در اينجا به برخى از تأثيرات انقلاب اسلامى بر ساختار نظام بينالملل كه برگرفته از تفاوت مبناى معرفتى بر اساس قرآن كريم است و براى مسلمانان جهان جذابيت ويژهاى دارد و سرلوحه سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران قرار گرفت، اشاره مىشود:
جهانى كردن مبارزه با رژيم اشغالگر قدس
يكى از مسائلى كه با انقلاب اسلامى بر ساختار نظام بينالملل تأثير گذاشت و آن را جهانى كرد، مسئله فلسطين بود كه با انقلاب ايران، از مسئله عربى ـ اسرائيلى، به مسئلهاى اسلامى ـ استكبارى تبديل شد. اشغال كشور فلسطين توسط رژيم غاصب قدس و مبارزات طولانى چندين ساله مردم بىپناه و مظلوم فلسطين عليه اشغالگران و غارتگران صهيونيستى، يكى از مسائل مهم و ريشهدار منطقه مىباشد. آوارگى يك ملت ستمديده و شهادت و مجروح شدن دهها هزار نفر از مردان و زنان آن، سالهاست كه قلب مردم فلسطين و مسلمانان سراسر جهان را به درد مىآورد. حمايت استكبار غرب از اين رژيم اشغالگر و نيز سازش برخى كشورهاى عرب منطقه و برخى از سران فلسطينى با اين رژيم، بر عمق و پيچيدگى اين معضل افزوده است. تا پيش از پيروزى انقلاب اسلامى ايران، رژيم محمدرضا پهلوى روابط گرم و دوستانهاى با رژيم اشغالگر قدس داشت. وجود پايگاههاى جاسوسى اسرائيل در شهرهاى جنوبى و غربى ايران و فعاليت گسترده سازمانهاى جاسوسى اسرائيل در ايران، مؤيد بر همين معناست. رژيم صهيونيستى، حكومت پهلوى را تنها دوست و متحد خود در منطقه تلقّى مىكرد و مأموران ساواك ايران را آموزش مىداد. رژيم ايران حتى در ايجاد رابطه دوستى و سازش بين كشورهاى عرب منطقه با اسرائيل غاصب، نقش ايفا مىكرد. بعد از پيروزى انقلاب اسلامى ايران، كه حمايت از ملل مسلمان و مستضعف جهان و نيز حركتها و نهضتهاى آزادىبخش به عنوان يكى از سياستهاى مهم و اصولى ايران در سياست خارجى قرار گرفت، مسئله فلسطين از نقش و جايگاه ويژهاى برخوردار شد. با پيروزى انقلاب، نماينده رژيم صهيونيستى از ايران طرد، و سفارت فلسطين در كشور داير شد. صدور نفت به رژيم صهيونيستى قطع شد و جمهورى اسلامى تعهد خود را نسبت به آزادساختن مسجدالاقصى و فلسطين اعلام نمود كه اين مسئله در ميان مردم كشورهاى خليج فارس تأثير بسزايى در قبول و تأييد جمهورى اسلامى داشت. حضرت امام قدسسرهدر پيام خويش به مناسبت اولين سالروز پيروزى انقلاب اسلامى ايران در سال 1358 فرمودند: «اسرائيل، اين جرثومه فساد، هميشه پايگاه آمريكا بوده است. من در طول نزديك به بيست سال خطر اسرائيل را گوشزد نمودهام. بايد همه بهپا خيزيم و اسرائيل را نابود كنيم و ملت قهرمان فلسطين را جايگزين آن گردانيم.»23
نفى منطق نظام دو قطبى حاكم بر جهان
وقتى مهمترين آرمانهاى سياسى انقلاب اسلامى را بررسى مىكنيم، پى به تعارض اين آرمانها با منطق حاكم بر نظام بينالملل مىبريم. در واقع، مسئوليتهاى فراملى انقلاب اسلامى، ميل به صدور پيام انقلاب و حمايت همهجانبه از ملل مستضعف و مسلمانان دارد كه با ساختار حاكم بر نظام بينالملل همخوانى ندارد. حضرت امام قدسسرهدر اين زمينه مىفرمايند: ما هيچ كشورى مثل ايران سراغ نداريم كه اين طور، دنيا و شرق و غرب به آن نظر داشته باشند، و مستقل بوده و بگويد ما نه با آمريكا كار داريم و نه با شوروى و ما خودمان هستيم. و اينكه با همه دولتها رابطه داشته باشيم، يعنى رابطه دوستانه، نه روابط بين ارباب و رعيت، و ما اين روابط را نمىخواهيم، مادامى كه اين طور هست و ما استقلال خودمان را مىخواهيم حفظ كنيم و در دنيا زندگى كنيم و اسلام را به پيش ببريم.24
اين نظام تجلّى ساختار سياسى دو بخشى دوران جنگ سرد است كه جهان را به دو اردوگاه و به رهبرى دو قدرت همپيمان و پيروز جنگ جهانى دوم (آمريكا و شوروى) تقسيم كرد و بلافاصله از فرداى جنگ جهانى دوم، الگوى رقابت همهجانبه بر جهان حاكم شد كه قريب به نيم قرن حوادث سياسى جهان، سرنوشت ملتها (اعم از توسعهيافته و يا در حال توسعه) را در خود متأثر نمود. كشورهاى مسلمان و جهان سوم نيز چارهاى نمىديدند جز اينكه تحت سيطره يكى از دو قطب حاكم آن زمان قرار بگيرند. انقلاب اسلامى در چنين شرايط حساسى با شعار «نه شرقى و نه غربى» نظام سلطه در جهان را به چالش كشيد. امام راحل درباره اين سياست مىفرمايند: ما نه تحت حمايت آمريكا و نه تحت حمايت شوروى و نه تحت حمايت هيچ قدرتى نيستيم... آن چيزى كه شما مىخواستيد جمهورى اسلامى بود. آن چيزى را كه شما مىخواستيد نه شرقى و نه غربى بود و اين حاصل است، اين را حفظش كنيد.25
البته مواضع قوى، ناسازگارانه، تهاجمى و مستحكم امام خمينى قدسسره و خطمشى روشنگرانه ايشان در خصوص مناسبات استعمارى و سلطهگرى حاكم بر نظام بينالمللى، به بيدارى ملتها، تقويت خودآگاهى و اعتماد به نفس دولتهاى استقلالگرا كمك نمود و به تدريج زمينه واگرايى و گسست نظام سلطه دو قطبى را فراهم كرد. ناكامىهاى رژيمهاى كمونيستى در خصوص پاسخگويى به نيازهاى متحول پوياى اسلامى از سوى ديگر، به از كارافتادگى ايدئولوژىهاى ماركسيستى كمك كرد و فروپاشى آن را در كانون اصلى پيدايشش يعنى شوروى رقم زد. حوادث بعدى نشان داد كه اين پيشبينى امام از فروپاشى آن، در نامه به گورباچف يقينى بود. پروفسور حميد مولانا در اين زمينه مىگويد: به عقيده من هيچ صدايى در قرن بيستم مثل صداى امام قدسسره جهان را به لرزه درنياورد... و طلسم سكوت را در مقابل طاغوت و ظلم شكست، كه اگر اين طلسم نشكسته بود امروز شوروى زنده بود.26
آگاهىبخشى جهان اسلام
يكى از مهمترين چالشهايى كه انقلاب اسلامى براى ساختار نظام بينالملل ايجاد كرد تأثيرگذارى آن بر كشورهاى اسلامى و جنبشهاى فعال در اين كشورها بود كه با پيروى از ايران، منافع ايدئولوژىهاى غيراسلامى را در كشورهاى خود به خطر مىانداختند. قلمرو جغرافيايى جهان اسلام با قريب يك ميليارد جمعيت از تجانس دينى با جامعه انقلابى ايران برخوردار بود. بنيانگذار جمهورى اسلامى در نخستين سال پيروزى انقلاب و تعيين راهبرد سياست خارجى اعلام داشت: ملت آزاده ايران اكنون از ملتهاى مستضعف جهان در مقابل آنهايى كه منطقشان توپ و تانك و شعارشان سرنيزه است، كاملاً پشتيبانى مىنمايد. ما از تمام نهضتهاى آزادىبخش در سرتاسر جهان كه در راه خدا و حق و حقيقت و آزادى مبارزه مىكنند، پشتيبانى مىكنيم.27 سلطه و حضور شديد استعمار غرب در سرزمينهاى اسلامى، مسلمانان را براى قرنها آزردهخاطر، و نسبت به غرب بدبين كرده بود. تداوم مقاومت پيروزمندانه حكومت اسلامى ايران در برابر فشار ابرقدرتها و غرب، مسلمانان و جنبشهاى اسلامى را اميدوار ساخت و موجى از طرفدارى از انقلاب اسلامى را در سراسر جهان اسلام به همراه آورد، به گونهاى كه غرب آفريقا، شمال آفريقا، شرق آفريقا، شرق مديترانه، تركيه، آسياى مركزى، قفقاز، جنوب آسيا، پاكستان، افغانستان، هند، جنوب شرق آسيا، شبه جزيره عربستان و غير آن را به شدت متأثر كرد و روحيه استقلالطلبى، خودآگاهى، خودباورى و بازگشت به خويشتن را در مسلمانان زنده داشت.
در آفريقا نيز اين تأثيرگذارى وجود داشت. مثلاً، مردم سودان انقلاب اسلامى ايران را الگوى خود قرار دادند. در سودان عدهاى بودند كه اسلام را به عنوان يك راهحل براى مشكلات نمىپذيرفتند. آنها متعقد بودند كه راهحلها از طريق ناسيوناليسم و با پيروى از افكار غربى به دست مىآيد. ولى انقلاب ايران، اين افكار را بكلى دگرگون كرد و ثابت كرد كه اسلام زنده و متحرك است و مىتواند در مقابل امواج ايدئولوژيكى ايستادگى كند. در واقع، تأثير انقلاب اسلامى، فرهنگى بود و تأثيرات فرهنگى امرى بين نسلى است و از همينرو، ظرف زمانى آن نيز در مقياس نسلها معنا مىيابد، چندان كه آثار رفتارى و اجتماعى بر جاى مانده از نفوذ فرهنگى ملل ديگر گاه قرنها پايدار مىماند.28
شهيد فتحى شقاقى مىگويد: اين انقلاب به ما فهماند كه پيروزى ما در گرو پيروى از امام خمينى قدسسره است. از همينرو، ناگهان در و ديوار مساجد سرزمينهاى اشغالى به ويژه مسجدالاقصى با تصاوير امام خمينى تزيين شد. امروز نيز شاهد هستيم كه آيتاللّه خامنهاى (مدظله العالى) همان مشى امام قدسسره را ادامه مىدهند.29
و اين آگاهى در بين شيعيان لبنان و عراق از مسلمات سياسى معاصر است. امام خمينى قدسسرهبه عنوان احياگر اسلام ناب محمدى صلىاللهعليهوآله در قرن بيستم، در سخنرانىها و در پيامهاى خود با صراحت و به طور مكرر مىفرمودند كه ما موظفيم اسلام را به دنيا معرفى كنيم و اين كار را با صدور انقلاب اسلامىمان انجام خواهيم داد: ما انقلابمان را به تمام جهان صادر مىكنيم؛ چراكه انقلاب ما اسلامى است و تا بانگ «لااله الااللّه و محمد رسولاللّه» بر تمام جهان طنين نيفكند مبارزه هست و تا مبارزه در هر كجاى جهان عليه مستكبرين هست ما هستيم.30 امام خمينى قدسسره در جاى ديگرى مىفرمايند: مسئولان ما بايد بدانند كه انقلاب ما محدود به ايران نيست انقلابِ مردم ايران، نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمدارى حضرت حجت ـ ارواحنا فداه ـ است ... بايد دولت جمهورى اسلامى تمامى سعى و توان خود را در اداره هرچه بهتر مردم بنمايد، ولى اين بدان معنا نيست كه آنها را از اهداف عظيم انقلاب كه ايجاد حكومت جهانى اسلام است منصرف كند.31
تقويت جايگاه بينالمللى دين
اديان در مقطع پيروزى انقلاب اسلامى، كاملاً به نفع اميال و اهداف ابرقدرتهاى شرق و غرب استكبار جهانى استحاله شده بودند. مسيحيت تحث تأثير سكولاريسم به رابطه فردى ميان انسان و خدا تبديل، و روحانيت مسيحيت كاملاً واتيكانيزه شده بود و هيچگونه ارتباطى با زندگى دنيوى و قوانين حاكم بر روابط اجتماعى نداشت. دين يهود كه بر اساس تعاليم حضرت موسى مىبايست عليه فرعونهاى زمان قيام كند، توسط سازمان جهانى صهيونيسم به توجيهگر نظامى سلطه جهانى مبدل شده بود. قدرتهاى سلطهگر جهان براى اينكه بتوانند به راحتى بر جوامع اسلامى حاكم گردند، بر سرمايهگذارى وسيع به تحريف اسلام مبادرت كرده بودند و با كنار گذاشتن ابعاد سياسى، حكومتى، قضايى، اقتصادى و حقوقى اسلام، آن را كاملاً سكولاريزه كرده بودند. به طور كلى، در مقطع پيروزى انقلاب اسلامى، دين يا رابطهاى فردى بود و يا افيون تودهها قلمداد مىشد.32 انقلاب ايران به لحاظ تطبيق با مشخصه انقلابهاى بزرگ از اين حيث كه هم از رويكرد جهانى برخوردار بود و هم از لحاظ تحولخواهى و نوآورى در حوزه بينش و كنش، برد مؤثر داشت، در زمره انقلابات بزرگ به شمار مىرود كه تنها با مقايسه وضعيت امروزى جهان با دوران پيش از ظهور انقلاب اسلامى مىتوان آن را تبيين نمود. دفاع امام خمينى از اسلام در قضيه سلمان رشدى، يك رويارويى ارزش و ضدارزش بود كه هريك اصحاب خود را به مصاف ديگرى وامىداشت. اين امر به تقويت احساس هويت اسلامى و باپشتوانه بودن مسلمانان در جهان و معادلات سياسى، امنيتى و فرهنگى بينالمللى انجاميد. در واقع، امام خمينى اين روحيه را از متون گذشته كه در حافظه تاريخى مسلمانان وجود داشت براى آنان ارائه كرد. از اينرو، مىتوان او را بنيادگرا به معناى مثبت آن دانست؛ چراكه بنيادگرايان مىكوشند آنچه را در گذشته تاريخىشان ارزشمند بوده احيا كنند تا با وجوه نامطلوب عصر جديد مقابله كنند.33 انقلاب اسلامى نه تنها مقولهاسلام، بلكه مقوله دين را عزت بخشيد و وارد معادلات بينالمللى نمود. انقلاب اسلامى ايران كه نشأت گرفته از وحى الهى و پرورشيافته در فرهنگ تشيّع بود، توانست صحنه دنياى علم و معرفت را به نفع علم و معرفت دينى تغيير دهد. تلويزيون بى بى سى در برنامهاى در مورد نقش انقلاب اسلامى ايران در بازگشت جهان به مذهب مىگويد: آنچه در ايران در سال 1979م رخ داد، نه تنها براى ايرانيان، بلكه براى تمام اديان جهان نقطه عطفى بود.34
رويكردهاى سياست خارجى كشورهاى اسلامى منطقه
«ديپلماسى» واژهاى است با ريشه يونانى «Diploma»، به مفهومِ نوشته طومارگونهاى كه به موجب آن، امتيازهاى خاصى به كسى داده مىشود. اين واژه بعدها به فرستادگان دولتها اطلاق شد. به تدريج با افزايش روزافزون مبادلهها و نيز ضرورت استخدام افراد براى نگهدارى اين اسناد، به اين امر توجه بيشترى شد و آنان را «ديپلمات» و شغلشان را «ديپلماسى» خواندند.35
برقرارى روابط ديپلماتيك بر پايه عادت و رسم سادهاى استوار است و امروزه هنوز هيچگونه الزام حقوقى براى كشورها در اين مورد وجود ندارد. بديهى است اين امر ناشى از اصل حاكميت و استقلال هر كشور است؛ زيرا هيچ قاعده حقوقى نمىتواند كشورى را به برقرارى روابط ديپلماتيك با كشورهاى ديگر و تأسيس نمايندگى در آن كشورها مجبور نمايد.36 اما از ضروريات واحدهاى سياسى براى سامان دادن امور خود برقرارى ارتباط با ديگر واحدهاست و هر دولت با توجه به مبانى معرفتى خود به اتخاذ نوع خاصى از سياست خارجى خواهد پرداخت، همانگونه كه در دولت پيامبر صلىاللهعليهوآله در مدينه و جمهورى اسلامى در ايران اين مورد مراعات شد. اما در كشورهاى اسلامى با اتخاذ نوع خاصى از سياست خارجى، به اين امر مهم توجه نشده است. همين مسئله، موجب بيدارى و عكسالعمل مردم شده است. در ذيل، به برخى از رويكردهاى سياست خارجى كشورهاى اسلامى منطقه اشاره مىشود:
رابطه با دشمنان مسلمانان
در حالى كه بر اساس اصول اسلامى، رابطه با ديگر كشورها از ضوابط خاصى برخوردار است و چنانچه كشورى بر ضد مسلمانان عمل كند، رابطه با او محدوديت دارد، ولى بسيارى از حكومتهاى ديكتاتورى حاكم بر جهان اسلام، اين مبانى قرآنى را ناديده گرفتهاند و پيمانهاى استراتژيك با دولتهايى دارند كه در ضديت آنها با اسلام شكى نيست. هرچند حاكمان در اين رابطه به سود خود براى بقاى بيشتر مىانديشند، اما نخبگان و بدنه جامعه كه با آموزههاى قرآنى تربيت يافتهاند نوع اين رابطه را درك مىكنند و براى تغيير اين رابطه تلاش خواهند كرد. مثلاً، در مورد اسرائيل غاصب و ضد اسلام، در 19 نوامبر 1977 انور سادات، رئيسجمهورى مصر، وارد اين كشور شد و مورد استقبال سران اين رژيم قرار گرفت. اين سفر سرآغاز مناسبات مصر با رژيم صهيونيستى به شمار مىآيد.
پس از آن و به ويژه در دوران رياست جمهورى حسنى مبارك، مصر هميشه به عنوان شريك رژيم صهيونيستى و آمريكا در منطقه عمل كرده و بيش از آنكه درصدد تأمين منافع ملت مصر و سپس ملت مظلوم فلسطين در منطقه باشد، در خدمت سياست آمريكايىها بوده است. در ديگر كشورهاى اسلامى مانند اردن، بحرين و يمن نيز نوع اين رابطه قابل رديابى است و اين كشورها محل امنى براى نيروهاى نظامى و اطلاعاتى آمريكا و اسرائيل شدهاند تا با كسب اطلاعات از كشورهاى اسلامى، در زمان مناسب از آن استفاده كنند. كشورهاى اسلامى كه بايد منافع خود را در جهان اسلام تعريف كنند، تبديل به متحدان ضد اسلام شدهاند و اين، در روان جامعه اسلامى بسيار سنگين خواهد بود و در بلندمدت دوام نخواهد آورد. جامعهشناسى شعارها در برخى از اين كشورها نشان مىدهد كه تنفر از آمريكا و اسرائيل در اين بيدارى اسلامى مشترك است.
حركت در جهت ذلّت مسلمانان
برخى از آيات قرآن كريم، عزت را علاوه بر خداوند، از آنِ پيامبر صلىاللهعليهوآله و مؤمنان دانستهاند: «وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ.»(منافقون: 8) مؤمنان از پرتو عزت پروردگار، كسب عزت كردهاند و در مسير اطاعت او گام برمىدارند؛ زيرا آنان با حقيقت عبوديت و بندگى آشنا هستند و قدرت و مالكيت را از آنِ خدا مىدانند و تمام اعمالشان را در جهت رسيدن به مقام قرب او انجام مىدهند و در راه زنده نگه داشتن حق با چشمانى بيدار و عزمى استوار تلاش مىكنند؛ چراكه مىدانند هرگز مردم ذليل نمىتوانند از چنگ ستمگران رهايى يابند. قرآن كريم به مؤمنان هشدار مىدهد كه عزت را در همه شئون زندگى، اعم از اقتصادى، فرهنگى، سياسى و...، از غير خدا نجويند: «أَيَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ العِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعا.» (نساء: 139) در كشوهاى اسلامى كه بايد اين اصول قرآنى حاكم باشد، بعضى از سران آنها براى تحكيم قدرت خود به مبارزه با اين آموزهها مىپردازند. در اين كشورها، عزت مسلمانان به حدى زير پا گذاشته مىشود كه براى رفتن به مسجد مجبور به گرفتن مجوز از دولت مىشوند.
به رغم اين آموزههاى قرآنى، سياست خارجى برخى از كشورهاى اسلامى در جهت ذلّت مسلمانان است. اوج اين مسئله را مىتوان در بستن گذرگاه رفح توسط دولت مبارك دانست؛ تنها راه رساندن غذا و دارو به يك جامعه مسلمان از سوى يك دولت به ظاهر اسلامى بسته مىشود و اين ذلّت تا حدى ادامه مىيابد كه آمريكا و دولت صهيونيستى در كنفرانس آناپوليس و ديدار بوش از منطقه در ژانويه 2008، از مصر مىخواهند همكارى امنيتى و اطلاعاتى خود را با رژيم صهيونيستى تا انهدام و نابودى مقاومت اسلامى در فلسطين به رهبرى حماس ادامه دهد. اين مسئله ذلّت ملت مصر در آن مقطع تاريخى را به دنبال داشت و بعد از انقلاب در اين كشور، براى احياى اين آموزهها دولت موقت به دليل فشار افكار عمومى مجبور به بازگشايى اين معبر شد.
حذف گروههاى اسلامى از دخالت در سياست خارجى
در كشورى كه اكثريت جمعيتش مسلمان هستند و اسلام با تاريخ آن آميخته است، نمىتوان گروههاى اسلامى را كه مبلّغ و مفسّر آن هستند، ناديده گرفت؛ اتفاقى كه در مصر و تونس طى ساليان زياد رخ داد و دولتهاى اين دو كشور با عدم درك اين مسئله، گروههاى اسلامى را از دخالت در تصميمات سياسى برحذر داشتند و با آنها هرگز به مشاوره نپرداختند.
در حالى كه خداوند مشورت را مهمترين اصل اجتماعى مىداند و مىفرمايد: «وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ» (شورى: 38)؛ و آنها كه دعوت پروردگارشان را اجابت كرده و نماز را برپا داشته و كارهايشان به طريق مشورت در ميان آنها صورت مىگيرد، و از آنچه به آنها روزى دادهايم انفاق مىكنند. اين آيه به برخى از اوصاف مؤمنان اشاره كرده، مىفرمايد: مؤمنان كه دعوت پروردگارشان را اجابت كرده و فرمانهاى او را از جان و دل پذيرفته و نماز را برپا داشتهاند و كار آنها به طريق شورا و مشورت در ميان آنها صورت مىگيرد و از آنچه به آنها روزى دادهايم، در راه خداوند انفاق مىكنند. بعد از نماز، مهمترين مسئله اجتماعى همان «اصل شورا» است كه بدون آن همه كارها ناقص است.
در حقيقت، رژيمهاى ديكتاتور حاكم بر جهان اسلام از اسلامگرايان به شدت واهمه دارند و براى جلوگيرى از فعاليت آنها به هر كارى دست مىزنند و به جاى اينكه با اين گروهها براى تعيين ملاكات سياست خارجى اسلامى مشاوره كنند، آنها را به تبعيد مىفرستند يا به بدترين وضع به زندان مىاندازند. سركوب در اين كشورها محدود به اقليتها نيست. در كشورى مانند بحرين، شيعيان كه اكثريت را در اختيار دارند، به شدت از سوى حاكمان سركوب مىشوند و متأسفانه كشورهاى شوراى همكارى خليج فارس نيز از روند سركوبها در بحرين حمايت مىكنند.37 عربستان كه پشتيبان حكومتهاى ديكتاتور منطقه است، بعد از انقلاب اسلامى به بهانه مقابله با گروههايى كه ادعا مىكردند از سوى ايران آموزش مىبينند، به عقد يك پيمان امنيتى مشترك با بحرين در 20 دسامبر 1981 پرداخت.38 در آمار ارائهشده توسطمحمد بديع، رهبر جنبش اخوانالمسلمين، تأكيد شده كه طى يك دهه گذشته بيش از سى هزار عضو اين جنبش در رژيم مبارك زندانى بوده و اموالشان مصادره شده است.39
همراهى با كشورهاى اسلامستيز
وقوع حوادث 11 سپتامبر 2001م، باعث به وجود آمدن موجى عليه اسلام به رهبرى ايالات متحده آمريكا شد. پس از يازدهم سپتامبر، نئومحافظهكاران آمريكا، بنيادگرايان اسلامى را عامل حوادث تروريستى و حمله به برجهاى دو قلو و پنتاگون دانستند. در اين زمينه، از بنيادگرايان به عنوان فاشيستهاى اسلامى ياد كردند.40 كشورهاى اسلامى به جاى اينكه با تبيين چهره واقعى اسلام، به خنثا كردن سياستهاى پنهانى ايالات متحده بپردازند، خود در مسير اين سياست تهاجمى ايالات متحده قرار گرفتند و با آن همراهى كردند كه نتيجه آن، اشغال دو كشور اسلامى بود و بسيارى از كشورهاى اسلامى از اين حملات حمايت كردند. اتخاذ اين سياستهاى ضداسلامى براى مردم مسلمان اين كشورها سخت بود و به تدريج به بيدارى اين ملتها انجاميد.
براى مثال، بيشترين حوزههاى نفتى عربستان در شرق اين كشور وجود دارد و ساكنان اين مناطق بيشتر از شيعيان هستند و تا دهه 1970م حدود 50 درصد از نيروى كار شركت نفتى آرامكو از شيعيان بودند، اما به دليل سياستهاى دولت عربستان هرگز از منافع اين شركت بهرهمند نشدند و از رسيدن به مشاغل و مناصب بالاى اين شركت منع شدند. در حالى كه اين منطقه به دليل داشتن منافع نفتى و وجود فناورىهاى برتر از سوى آمريكايىها بسيار غنى است، اما مردمش به خاطر شيعه بودن، از مزاياى حضور اين شركت و نفت منطقه بىبهرهاند.41 تأخير در رابطه آمريكا و عربستان به دليل ناشناخته بودن نفت اين سرزمين در آن زمان بود، اما با حضور شركتهاى آمريكايى اين رابطه تبديل به يك رابطه استراتژيك شد42 كه عربستان براى حفظ اين رابطه، حتى حاضر به سركوب مسلمانان بحرين شده است.
نتيجهگيري
دين اسلام دينى جامع است كه براى رويكردهاى سياست خارجى كشورهاى اسلامى در نظام بينالملل اصول و اهدافى طراحى كرده است. اين رويكردها با بررسى دولت اسلامى مدينه به رهبرى پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله و جهتگيرىهاى انقلاب اسلامى قابل تبيين است كه با رويكرد ساختيابى از لحاظ نظرى نزديكتر است. هر چه سياست خارجى در كشورهاى اسلامى به سمت اصول، اهداف و ابزارهاى اسلامى حركت كند، با پذيرش بالايى از سوى جامعه مواجه خواهد شد و خروج از اصول قطعى اسلام و الگوى طراحىشده در دولت اسلامى پيامبر در مدينه، جامعه اسلامى را به واكنش وادار خواهد كرد. بين اين دو متغير، رابطه معكوس وجود دارد؛ به اين صورت كه كاهش يكى، افزايش متغير ديگر را در پى خواهد داشت. به عبارت ديگر، دورى هر چه بيشتر از اصول اسلامى سياست خارجى، جرقه بيدارى را در روان جامعه اسلامى به مثابه يك كنشگر فعال روشن خواهد كرد.
تعارض شكلگرفته بين اعتقادات مردم در اين كشورها و سياست خارجى اعمالى از سوى حكومتها، به تدريج تحت تأثير انقلاب اسلامى باعث بيدارى اسلامى در اين كشورها و رجوع آنها به مبانى قرآنى خواهد شد. اين بيدارى نشان داد در كشورهاى اسلامى هيچ برنامهاى، از جمله سياست خارجى، بدون توجه به آموزههاى اسلامى مورد پذيرش اكثريت جامعه قرار نخواهد گرفت و تجربه انقلاب اسلامى باعث قوت گرفتن اين تفكر و جهتدهى مردم به سوى بيدارى اسلامى و قيام عليه حاكمان ديكتاتور شده است.
در كشورهاى اسلامى كه امروز در آنها ملتها به بيدارى رسيدهاند، رويكرد دولتها به نحوى ارائه شده كه با رويكردهاى اسلامى متفاوت است. در بسيارى از موارد، دولتهاى حاكم براى تداوم سلطه خود، مقهور ساختار و يا كنشگران برتر شدهاند، در حالى كه سياست خارجى اسلامى داراى مؤلفههايى است كه ملتهاى مسلمان خواهان اجراى آن هستند.
··· منابع
ـ آقايى، سيدداود، سياست و حكومت در عربستان سعودى، تهران، كتاب سياسى، 1368.
ـ ابراهيم، فؤاد، شيعيان عربستان، ترجمه سليمه دارمى و فيروزه ميررضوى، تهران، ابرار معاصر، 1386.
ـ ابنعربى، محيىالدين، احكام القرآن، بيروت، دارالكتاب العربى، 1421ق.
ـ ابو فارس، محمد عبدالقادر، النظام السياسى فى الاسلام، اردن، دارالعرفان، 1986م.
ـ استمپل، دى جان، درون انقلاب ايران، ترجمه منوچهر شجاعى، تهران، نگارش، 1377.
ـ النجار، كامل، الدولة الاسلاميه بين النظريه و التطبيق، طرابلس، تاله لطباعه والنشر، 2007م.
ـ امام خمينى، صحيفه نور، تهران، سازمان مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى، 1361.
ـ جرجى، زيدان، تاريخ التمدن الاسلامى، بيروت، دارالمكتبة الحياه، بىتا.
ـ حاجتى، مير احمدرضا، عصر امام خمينى، چ چهارم، قم، بوستان كتاب، 1381.
ـ حتى، فيليپ خليل، تاريخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، آگاه، 1366.
ـ حسن، ابراهيم حسن، تاريخ الاسلام السياسى والدينى والثقافى والاجتماعى، بيروت، دارالاحياء التراث العربى، 1994م.
ـ حقيقت، سيدصادق، روششناسى علوم سياسى، چ دوم، قم، دانشگاه مفيد، 1387.
ـ خوشوقت، محمدحسين، تجزيه و تحليل تصميمگيرى در سياست خارجى، تهران، وزارت خارجه، 1385.
ـ دكمجيان، هراير، جنبشهاى اسلامى معاصر در جهان عرب، ترجمه حميد احمدى، تهران، كيهان، 1383.
ـ ريتزر، جورج، نظريههاى جامعهشناسى در دوره معاصر، ترجمه محسن ثلاثى، تهران، علمى و فرهنگى، 1384.
ـ سجادى، سيدعبدالقيوم، ديپلماسى و رفتار سياسى در اسلام، قم، بوستان كتاب، 1383.
ـ سريعالقلم، محمود، «سياست خارجى ايران: قابليت و امكان تغيير»، روابط خارجى، سال اول، ش 1، بهار، 1388، ص 21ـ40.
ـ سيد، حسن عدنان، نظرية العلاقات الدوليه، بيروت، منشورات الجامعة البنانيه، 1998م.
ـ ضيايى بيگدلى، محمدرضا، حقوق بينالملل عمومى، چاپ سىوچهارم، تهران، گنج دانش، 1387.
ـ عميدزنجانى، عباسعلى، فقه سياسى: حقوق بينالملل اسلامى، چ دوم، تهران، اميركبير، 1373.
ـ فاضلىنيا، نفيسه، ژئوپليتيك شيعه و نگرانى غرب از جمهورى اسلامى، قم، مؤسسه شيعهشناسى، 1386.
ـ فوكوياما، فرانسيس، آمريكا بر سر تقاطع، ترجمه مجتبى اميرى وحيد، تهران، نى، 1386.
ـ قوام، سيدعبدالعلى، اصول سياست خارجى و سياست بينالملل، تهران، سمت، 1386.
ـ ليتل، دانيل، تبيين در علوم اجتماعى درآمدى بر فلسفه علمالاجتماع، ترجمه عبدالكريم سروش، تهران، صراط، 1373.
ـ محسن نصرى، ايران ديروز، امروز، فردا: تحليلى بر انقلاب اسلامى ايران، چ پنجم، قم، معارف، 1389.
ـ نصرى، قدير، «فهم كنستراكتيويستى امور سياسى»، مطالعات راهبردى، سال نهم، ش 34، زمستان 1385، ص 712ـ736.
ـ واعظى، حسن، «استراتژىهاى انقلاب اسلامى»، همشهرى ديپلماتيك (پديده قرن)، ش 84، بهمن 1384، ص 14ـ21.
ـ ويك لين، جان، مبانى ديپلماسى چگونگى مطالعه روابط بينالملل، ترجمه عبدالعلى قوام، تهران، قومس، 1369.
ـ هاى، كالين، درآمدى انتقادى بر تحليل سياسى، ترجمه احمد گلمحمدى، تهران، نى، 1385.
ـ يزدانى، عنايتاللّه و هجرت ايزدى، «تروريسم اسلامى افسانه يا واقعيت»، علوم سياسى، سال دهم، ش 39و40، پاييز و زمستان 1386، ص 75ـ98.
- Lawrence, B., Defenders of God: The Fundamentalist Revolt Against the modern Age, London, I.B Tauris, 1990.
- Nye, Joseph S & J. Joenne Myers, Soft Power, Future Castsonline Magazine, v. 6, n. 9, 2004.
- Shively, W. Philips, Power Choice, Minneapolis, University of Minnesota, 2003.
* دانشجوى كارشناسى ارشد روابط بينالملل دانشگاه اصفهان. دريافت: 22/2/90 ـ پذيرش: 29/6/90.
1ـ كالين هاى، درآمدى انتقادى بر تحليل سياسى، ترجمه احمد گلمحمدى، ص 159ـ160.
2ـ دانيل ليتل، تبيين در علوم اجتماعى، ترجمه عبدالكريم سروش، ص 63ـ69.
3ـ جورج ريتزر، نظريههاى جامعهشناسى در دوره معاصر، ترجمه محسن ثلاثى، ص 197.
4ـ قدير نصرى، «فهم كنستراكتيويستى امور سياسى»، مطالعات راهبردى، سال نهم، ش 34، ص 719.
5ـ سيدصادق حقيقت، روششناسى علوم سياسى، ص 451.
6ـ كامل النجار، الدولة الاسلامية بين النظرية و التطبيق، ص 22.
7ـ جرجى زيدان، تاريخ التمدن الاسلامى، ج 1، ص 28.
8ـ فيليپ خليل حتى، تاريخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاينده، ص 36.
9ـ حسن ابراهيم حسن، تاريخ الاسلام السياسى و الدينى و الثقافى و الاجتماعى، ص 102.
10ـ محمد عبدالقادر ابوفارس، النظام السياسى فى الاسلام، ص 138.
11ـ محمود سريعالقلم، «سياست خارجى ايران: قابليت و امكان تغيير»، روابط خارجى، سال اول، ش 1، ص 23.
12ـ محمدحسين خوشوقت، تجزيه و تحليل تصميمگيرى در سياست خارجى، ص 145.
13ـ محيىالدين ابنعربى، احكام القرآن، ص 554.
14ـ عباسعلى عميدزنجانى، فقه سياسى: حقوق بينالملل اسلامى، ص 476.
15ـ عبدالعلى قوام، اصول سياست خارجى و سياست بينالملل، ص 109.
16ـ عدنان السيدحسن، نظرية العلاقات الدولية، ص 20.
17ـ جان ويك لين، مبانى ديپلماسى چگونگى مطالعه روابط بينالملل، ترجمه عبدالعلى قوام، ص 30.
18. W. Philips Shively, Power Choice, p. 158.
19ـ امام خمينى، صحيفه نور، ج 5، ص 75.
20ـ ميراحمدرضا حاجتى، عصر امام خمينى، ص 59.
21ـ دى جان استمپل، درون انقلاب ايران، ترجمه منوچهر شجاعى، ص 303.
22ـ فرانسيس فوكوياما، آمريكا بر سر تقاطع، ترجمه مجتبى اميرىوحيد، ص 12.
23ـ امام خمينى، همان، ج 12، ص 148.
24ـ همان، ج 19، ص 92.
25ـ همان، ج 17، ص 62ـ63.
26ـ ميراحمدرضا حاجتى، همان، ص 60.
27ـ امام خمينى، همان، ج 11، ص 259.
28. S. Joseph Nye, Soft Power, p. 27.
29ـ محسن نصرى، ايران ديروز، امروز، فردا، ص 262.
30ـ امام خمينى، همان، ج 11، ص 266.
31ـ همان، ج 21، ص 108.
32ـ حسن واعظى، «استراتژىهاى انقلاب اسلامى»، همشهرى ديپلماتيك پديده قرن، ش 84، ص 16ـ17.
33. B. Lawrence, Defenders of God: The Fundamentalist Revolt Against the modern Age, p. 17.
34ـ محسن نصرى، همان، ص 255.
35ـ سيدعبدالقيوم سجادى، همان، ص 19.
36ـ محمدرضا ضيائى بيگدلى، حقوق بينالملل عمومى، ص 429.
37ـ نفيسه فاضلىنيا، ژئوپليتيك شيعه و نگرانى غرب از جمهورى اسلامى، ص 158.
38ـ دكمجيان هراير، جنبشهاى اسلامى معاصر در جهان عرب، ترجمه حميد احمدى، ص 287.
40ـ عنايتاللّه يزدانى و هجرت ايزدى، «تروريسم اسلامى افسانه يا واقعيت»، علوم سياسى، سال دهم، ش 39و40، ص 92.
41ـ ابراهيم فؤاد، شيعيان عربستان، ترجمه سليمه دارمى و فيروزه ميررضوى، ص 46.
42ـ سيدداود آقايى، سياست و حكومت در عربستان سعودى، ص 97.