معیارهاى تعریف جهان اسلام
Article data in English (انگلیسی)
معرفت سال بیستم ـ شماره 170 ـ بهمن 1390، 31ـ43
معیارهاى تعریف جهان اسلام
علىاصغر رجاء*
چکیده
تعریف «جهان اسلام» بر اساس شاخصهاى جمعیتى و یا بودن ساختار قدرت در دست مسلمانان، نظر به سابقه تاریخى بسط و قبض جغرافیایى قلمرو اسلامى، شرایط متغیر سیاسى ـ اجتماعى حاضر و نیز وجود اقلیتهاى رو به تزاید، جامع و مانع نیست. در این نوشتار، سعى بر آن است تا از طریق بررسى تاریخى جغرافیایى قلمرو حاکمیت مسلمانان و ترسیم موقعیت کنونى، شاخص جدیدى براى تعریف «جهان اسلام» به دست آید. بازتاب جهانى پیروزى انقلاب اسلامى ایران و شکست ابرقدرت شوروى در افغانستان، موج جدیدى از اسلامگرایى در میان مسلمانان جهان پدید آورد که در شرایط کنونى از طریق تبیینى از این جریان مىتوان به تعریفى پویا از «جهان اسلام» دست یافت.
کلیدواژهها: جهان اسلام، تعریف، موقعیت، تاریخ معاصر، اسلامگرایى.
مقدّمه
جهان اسلام یک مفهوم بسیار کاربردى است که یکپارچگى آن را مصلحان مسلمان بسیارى در تاریخ معاصر آرزو داشتهاند و هدف اصلى جنبشهاى سیاسىاجتماعى بوده که در میان مسلمانان به وقوع پیوسته است. تحقق این آرمان دیرین، از یکسو از نظر قبض و بسط قلمرو تاریخى با توجه به جریاناتى همچون دولت ـ ملت، مذهب و یا خردهفرهنگها، از سوى دیگر به سبب ویژگى پویایى، جهانشمولى و تبلیغ و نیز دربر گرفتن اقلیتها و مهاجرت، در صورت دستیابى بدان به ویژه در تاریخ معاصر با چالشهاى سیاسى ـ اعتقادى بىشمارى مواجه بوده است.
علىرغم کاربردى بودن مفهوم جهان اسلام، پیشینه بحث تعریف یا تعاریف جهان اسلام در برخى منابع به مناسبت و گذرا وجود دارد، اما هیچکدام از این منابع به طور مشخص و تحت این عنوان با معیارها و شاخصهاى منطقى نخواستهاند تعریفى از آن ارائه دهند. حتى در مدخلهاى اختصاصى این مفهوم در دانشنامه جهان اسلام که از جوانب مختلف به موضوع پرداخته، تعریف جهان اسلام ارائه نشده است. شاخصهایى که در کتابهاى کشورهاى اسلامى و حقوق بشر، جغرافیاى کشورهاى اسلامى و مجموعه مقالات سمینار بینالمللى مسائل جغرافیایى جهان اسلام به چشم مىخورد، جامع نیستند و نقد آن شاخصها در این پژوهش ارائه شده است. علاوه بر این شاخصهاى جدید گروش و مهاجرت در این تعاریف لحاظ نشده است.
کوششهایى که تاکنون براى تعریف این مفهوم کاربردى صورت گرفته عمدتا بر اساس شاخص درصد جمعیت176 و عضویت در سازمان کنفرانس اسلامى بوده است.177 برخى نیز به تاریخ پیدایش کاربرد این مفهوم اشاره کردهاند.178 برخى هم که معیارى فرهنگى مطرح کردهاند، قابلیت تطبیق و تعمیم ندارد.179
اگر جهان اسلام به عنوان یک مجموعه همگن فرهنگى، سیاسى و اقتصادى ظرفیت بروز داشته باشد، پیش از همه باید تا جایى که امکان دارد با تکیه بر آرمانهاى مشترک، به تصورى مفهومى از آن در حد و رسم وقوعى دست یافت تا هم از دامنه و شدت چالشها کاسته شود و هم زمینهاى براى تحقق آن به گونه عینى به وجود آید. از اینرو، نظر به شرایط متغیر سیاسى ـ اجتماعى حاضر و تقابل فرهنگى اسلام، با توجه به رویکردهاى مختلف در این مورد، لازم است این مفهوم پرکاربرد، تا حد امکان در عصر جهانىشدن با گستره فرازمانى و فرامکانى نمایان شود.
سؤال اصلى نوشتار حاضر عبارت است از: چگونه مىتوان به یک تعریف پویا و در عین حال جامع و مانع از مفهوم کاربرد جهان اسلام دست یافت؟
بر این اساس، سؤال از چگونگى تغییر قلمرو تاریخى ـ جغرافیایى جهان اسلام، شاخصهاى موجود و چگونگى نقد آنها و سؤال از چگونگى لحاظ شاخصهاى جدید مانند گروش و مهاجرت در تعریف اسلام، سؤالات فرعى را تشکیل مىدهند.
براى دستیابى به یک تعریف از جهان اسلام، ابتدا با مرورى تاریخى بر وضعیت شکلگیرى جغرافیاى جهان اسلام تا تاریخ معاصر، دورنمایى از روابط جهان اسلام و غرب ترسیم مىگردد. سپس به ادوار تاریخىِ جهان اسلام و شاخصهاى دوران معاصر و نیز موقعیت کنونى جهان اسلام اشاره خواهد شد، آنگاه سعى مىشود با توجه به شاخصهاى تاریخ معاصر و رشد و گسترش اسلامگرایى سیاسى، براى تعریف جهان اسلام معیارى کشف گردد.
قلمرو جغرافیایى ـ تاریخى اسلام
قلمرو اسلام پس از ظهور آن، شاهد تغییرات بسیارى بوده تا به شکل کنونى درآمده است. در عصر فتوحات، تا قرن سوم هجرى، قلمرو اسلام شامل شبهجزیره عرب، عراق، شامات، آذربایجان، فارس، خراسان، سند، ماوراءالنهر، ملتان، مناطق مرکزى هند و سرزمینهاى میانه اینها؛ همچنین مصر، افریقیه (شمال قاره آفریقا) و مغرب و اندلس (شبهجزیره ایبرى) مىشد.180 بخش زیادى از این قلمرو در حاکمیت عباسیان و با مرکزیت بغداد قرار داشت. به تدریج در قرنهاى بعدى، تا پایان قرون وسطا، اندلس در اروپا تحت حاکمیت مسیحیان اروپایى درآمد و مسلمانان از آنجا اخراج شدند؛181 اما همزمان قلمرو امپراتورى بیزانس تحت حاکمیت اسلامى قرار گرفت. از جانب شرق هم قلمرو اسلامى به واسطه فتوحات، روابط تجارى، سیاحت و مهاجرت علما و صوفیان مسلمان در حال گسترش بود، به گونهاى که ساکنان تمام شبهقاره هند، بخشى از آسیاى جنوب شرقى، جزایر فیلیپین و ترکستان چین هم مسلمان شدند و اقلیتهایى از مسلمانان در ژاپن و سایر مناطق هندوچین به وجود آمدند.
پس از سقوط بغداد توسط مغولان در قرن هفتم هجرى و سپس جهانگشایى تیمور، قلمرو وسیع مسلمانان در قرن 9 و 10 (15 و 16م) به چندین بخش تقسیم شد. این بخشها عمدتا شامل چهار قلمرو وسیع مىشدند که عبارت بودند از: قلمرو امپراتورى عثمانى در آسیاى صغیر، بالکان، شام، عراق و شمال آفریقا؛ قلمرو حکومت شیبانیان در قسمتى از ماوراءالنهر ـ که اکنون به آسیاى مرکزى و آسیاى میانه شهرت دارد؛ قلمرو امپراتورى گورکانیان (مغولانکبیر، بابریان) در هند و سند و نیز قلمرو حکومت صفویان با گرایش شیعى در سرزمینهاى مابین قلمرو دو امپراتورى عثمانى در غرب و گورکانیان در شرق و سرزمینهاى حواشى دریاى خزر در شمال و خلیج فارس در جنوب.
از نظر دوام، امپراتورى عثمانى، از قرن هفتم هجرى و پس از سقوط بغداد تا تاریخ معاصر دوام یافت؛ اما شیبانیان بین قرن 9 تا 11ق،182 دولت صفویه از ابتداى سده دهم تا قرن 12ق، و گورکانیان هند از قرن دهم تا سیزدهم183 دوام یافتند.
روابط صفویان از ابتداى تشکیل حکومت، با امپراتورى عثمانى خصمانه بود. در اثر رقابت میان حکومت شیبانى، صفویان و بابریان در منطقه خراسان ـ که افغانستان کنونى بخش اعظم آن است هریک پارهاى از مناطق آن را در تصرف داشتند.184 بابریان و عثمانى که هر دو سنّى بودند، هرچند به دلیل قرابت مذهبى امکان تشکیل یک اتحاد سرزمینى یا سیاسى داشتند، ولى به دلیل حایل بودن حکومت شیعه صفوى، با یکدیگر فقط به تبادل سفیر و احیانا اطلاع از برخى رویدادهاى داخلى و خارجى همدیگر بسنده کرده بودند.185
با سقوط حکومت شیبانیان در قرن 12ق، حکومتهاى ملوکالطوایفىِ خانات در آسیاى مرکزى به وجود آمد، در حالى که پس از رنسانس در اروپا (سده پانزدهم میلادى) اکتشافات جغرافیایى شروع شد و قدرتهاى استعمارى در آن شکل گرفت. قلمرو امپراتورى روسیه هم در رقابت با عثمانى رو به گسترش بود. در قرن 18 و 19م اروپاییان و روسیه پس از انقلاب صنعتى و به کارگیرى نیروى بخار و سلاحهاى آتشین، شروع به تصرف استعمارى سرزمینهاى شرقى به ویژه بلاد مسلمانان کردند. در عهد سلطنت قاجار در ایران، آرام آرام، خانات آسیاى مرکزى و قفقاز، براى رسیدن به آبهاى آزاد و دستیابى به هند، به تصرف امپراتورى تزارهاى روسیه درآمد. پس از کودتاى کمونیستى در قلمرو تزار، در سال 1917م شوروىِ سابق به وجود آمد و به مدت 70 سال این مناطق از پیکر جهان اسلام جدا بودند. هنگامى که اتحاد جماهیر شوروى در سال 1992م / 1371ش فرو پاشید، پنج جمهورىِ مسلمان در آسیاى میانه به وجود آمدند.
پس از فروپاشى حکومت صفویه در سده دوازدهم هجرى، نادر افشار بر قلمرو آن استیلا یافت و در جنوب شرقى، تمام خراسان بزرگ تا دهلى، در غربِ دریاى خزر، قفقاز و همچنین سرزمینهایى را از عثمانى فراچنگ آورد. با مرگ نادر، یکى از سردارانش در بخشى از قلمرو او در خراسان بزرگ، حکومت مستقلى را به وجود آورد که بعدها افغانستان نامیده شد.186 در باقى قلمرو صفویه تا برپایى حکومت یکپارچه قاجار و پدیدار شدن ایران کنونى، چند حکومت سربر آوردند.187
در آغاز قرن بیستم میلادى، در اروپا قدرتهاى استعمارى به شکل دولت ـ ملت و بر پایه تجارت صنعتى به ثبات رسیدند و منازعات خود را، جز در حوزه بالکان، حل و فصل نمودند. تا این زمان در قلمرو عثمانى تحولات بسیارى رخ داد. ناسیونالیزم عربى با دخالتهاى استعمارى، قلمرو عثمانى را به شدت کاهش داد و به حد ترکیه امروزى رساند و کشورهاى عربى هم یک به یک از پیکر آن جدا شدند. این روند تا جنگ جهانى دوم کامل شد. یهودیان هم به مدد استعمار در داخل کشور فلسطین کشور خودخوانده اسرائیل را تشکیل دادند. در بالکان، کشور «آلبانى» در سال 1912م به وجود آمد که اکثریت جمعیت آن را مسلمانان تشکیل مىدهند.188 کشور «بوسنى» در بالکان هم پس از فروپاشىِ یوگسلاوى سابق، به جهان اسلام پیوست.189 کشور «آذربایجان» هم که در سال 1918م به کمک ارتش عثمانى به مرکزیت گنجه پدید آمد، در سال 1920م توسط ارتش سرخ شوروى اشغال شد و در سال 1991م/1370ش به استقلال رسید.190
در نتیجه رقابتهاى استعمارى در طول قرن نوزدهم میلادى، شبهقاره هند به طور یکپارچه تحت استعمار انگلیس درآمد، امپراتورى گورکانیان هم از میان رفت. پس از جنگ جهانى دوم، شبهقاره هند به سه کشور مستقل پاکستان، هندوستان و بنگلادش تقسیم شد و منطقه کشمیر مورد منازعه هند و پاکستان باقى ماند.191
کشورهاى مسلمان آسیاى جنوب شرقى هم از قرن دوم و سوم هجرى به تدریج با تبلیغ عالمان، تاجران، سیاحان و صوفیان مسلمان به دامن اسلام پیوستند و داراى حکومتهاى مستقل شدند، اما در سده شانزدهم میلادى استعمار به آنها وارد شد. این کشورها به تدریج در سده بیستم که به استقلال رسیدند، اسلام در آنها گسترش بیشترى پیدا کرده است. برخى کشورهاى آفریقایى نیز به تدریج در اثر روابط تجارى سیاسى با بلاد اسلامى در شمال آفریقا، همزمان با ورود استعمار به این قاره، به جهان اسلام پیوستهاند.
به این ترتیب، قلمرو جغرافیایى جهان اسلام در اثر عوامل داخلى و خارجى همواره دچار قبض و بسط بوده است؛ اما جغرافیاى کنونى جهان اسلام اکثرا پس از تجزیه امپراتورىهاى عثمانى، بابریان هند، حکومت نادر افشار و نیز تجزیه شوروى و یوگسلاوى سابق شکل گرفتهاند. در برخى مناطق جنوب شرق آسیا نیز حکومتهاى مستقلى از مسلمانان وجود داشته که پس از دوران استعمار به شکل کنونى درآمده است.
دورنمایى از روابط جهان اسلام و غرب
روابط دنیاى اسلام با جهان غرب تا قرن 17م به دلیل اقتدار سیاسى ـ نظامى قدرتهاى مسلمان و ضعف سیاسى ـ اجتماعى اروپاییان، از موضع اقتدار و رقابتآمیز صورت مىگرفت و معمولاً با کینهها و انتقامجویىها و برد و باختهاى متقابل همراه بود. مسلمانان حالت تهاجمى نسبت به غرب داشتند و غربیان و اروپاییان در موضع دفاعى بودند. از قرن 17م به بعد، این جریان کاملاً بعکس شد. عثمانىها که پس از ناکامى در تسخیر «وین» و توقف پیشروى در اروپا (1683م/1094ق) در موضع ضعف و دفاعى قرار گرفتند، غرب تهاجم گسترده خود را به جهان اسلام آغاز کرد.
عوامل بیرونى و درونى باعث شدند که جهان اسلام از همان قرن 16م/11ق پس از یک دوره ترقّى و پیشرفت از نظر فرهنگى، علمى، اقتصادى و اجتماعى، دچار انحطاط شود.
تعالیم اسلامى با خرافات و بدعتهاى گوناگونى درآمیختند؛ تفکر دینى، سیاست و حکومت و اقتصاد اسلامى به عینیت نرسیدند؛ خیزش و شتاب اولیهاى که پیامبر صلىاللهعلیهوآله و امام على علیهالسلام به تاریخ مسلمانان بخشیده بودند، از سوى حکّام بعدى در جهت سرپوش گذاشتن بر خطاها و انحرافات شخصى خویش مورد استفاده قرار گرفت. در نهایت، خطا و انحرافى که از طریق ملوکیت آغاز گردیده بود، رو به فزونى گذارد و ناگزیر جامعه مسلمانان را به سوى انحطاط اخلاقى ـ سیاسى، نظامى سوق داد.
از اواخر سده هجدهم میلادى طى یک دوره تقریبا صد ساله تمامى جهان اسلام زیر نفوذ اروپاییان درآمده بود و آنان سلطه و نفوذ خود را پس از شکست و انحلال امپراتورى عثمانى در سال 1919م بر قلب سرزمین اسلام در جهان عرب تا تقسیم و تبدیل آن به حکومتهاى وابسته به غرب تثبیت کردند. تعرضات دولتهاى غربى به کشورهاى اسلامى در این دوره براى مسلمانان ایجاد زحمت و مصیبت کرد و اروپاییان تحصیل منافع آنى را بر اینکه طبق مساوات و مصالح متقابل با مسلمانان رفتار کنند، ترجیح دادند.192
در پى طرح نقشه جدایى سیاست از دین و گرایش حاکمان جدید کشورهاى اسلامى به نظام سیاسى ـ حقوقى غرب، دولت و قانون در این کشورها، از شریعت تفکیک و دولتهاى ملى و نظام سیاسى حقوقى غرب با تفکر ملیتگرایى جایگزین شریعت و تفکر دینى شد. این جایگزینى باعث تثبیت و تحکیم سلطه همهجانبه سیاسى، اقتصادى و فرهنگى غرب بر کشورهاى اسلامى و عامل جدایى جهان اسلام اعمال گردید.
مصطفى کمال نیز که به اصطلاح «پدر ترک» لقب گرفته بود، مرحله تخریب آخرین آثار سیاسى دنیاى اسلام را با الغاى رسمى خلافت در سال 1924م کامل کرد. این عمل ترکیه بازتاب سیاسى فوقالعادهاى داشت. مسلمانان به سادگى از آن نگذشتند. در ماه مه سال 1926م در شهر قاهره، همایشى در اینباره تشکیل شد و قطعنامهاى هم مبنى بر اینکه خلافت در اسلام امرى ضرورى است، صادر گردید، ولى همایش نتوانست به این حقیقت ترتیب اثرى بدهد. دو همایش اسلامى دیگر در مکّه (1926م) و بیتالمقدّس (1931م) تشکیل شد، اما چندان نتیجهاى نداشتند. همه این تلاشها از این واقعیت حکایت مىکردند که مسئله خلافت فراموششده تلقّى نمىگردد.193
علىرغم گرد هم آمدن کشورهاى اسلامى در قالب تشکیل کنفرانس اسلامى، به تدریج پس از جنگ جهانى دوم، تأثیر عمیق نظام سیاسى ـ حقوقى غرب بر نظام کشورهایى اسلامى امید تجلّى دوباره حاکمیت اسلام را بیش از گذشته در هالهاى از ابهام و ناامیدى فرو برد، معیار و مناسبات در روابط بینالمللى براساس تفکر غربى شکل گرفت و تمایز جهاناسلام با غیرآنبهتدریجازبینرفت.194
در کنار این حرکت غربگرا، جنبشهایى در قرن نوزدهم تحت عنوان «پان اسلامیسم» با تشکیل کنگرههاى اسلامى براى تأمین وحدت جهان اسلام و احیاى مجدّد اصول اسلامى در زمینه روابط بینالملل جهان اسلام با غرب به وجود آمدند.195 از جمله این جنبشها مىتوان به حرکتهاى جدیدى اشاره کرد که براى اتحاد کشورهاى مسلمان و احیاى امپراتورى اسلامى، به شکلى که در صدر اسلام عملى مىشد، صورت گرفتند.196 همه این حرکتهاى پیشرو به دلیل ضعفهاى نظرى و شیوههاى عملى که داشتند، به بار ننشستند و در شبکه ساختارها، روابط و مناسبات قدرت حاکم، به شدت سرکوب شدند.
اما اندیشه حاکمیت نظام سیاسى ـ حقوقى اسلام در ممالک اسلامى و در عرصه بینالمللى، خواب خوش و امید ناپایدارى بیش نبود. با پیروزى انقلاب اسلامى در ایران و تأثیر جهانى آن، یک بار دیگر بارقه امید بر دلهاى مسلمانان طرفدار حاکمیت اسلام جوانه زد.197
ادوار تاریخى جهان اسلام و شاخصهاى دوران معاصر
قلمرو جهان اسلام از نظر گسترش و سپس تغییرات حدود و مرزهاى آن، که به موضوع پژوهش حاضر ارتباط دارد، داراى ادوار مختلفى بوده است. گسترش این قلمرو ابتدا به بیان و شمشیر اعراب و سرکردگى آنان صورت گرفت که این دوره به «عصر فتوحات» شهرت دارد. آغاز این دوره زمانى است که اعراب پا از شبهجزیره عرب به بیرون نهادند. اولین جریان تجزیه درونى در قلمرو اسلامى، توسط معاویه فرزند ابوسفیان اتفاق افتاد. او پس از صلح امام حسن علیهالسلام توانست حاکمیت خود را بر تمام قلمرو اسلامى تثبیت کند و خاندانش، حاکمیت متمرکز امویان را به وجود آوردند. پس از سال 132ق خاندان اموى به اندلس رفتند و قلمرو اسلام به دو بخش تقسیم شد. استیلاى ترکان در عصر دوم عباسى و به وجود آمدن منصب امیرالامرایى باعث شد که دوره جدیدى در تاریخ اسلامى و جهان اسلام پدید آید. در این دوره اندک اندک حکومتهاى متقارن و متداخل به صورت نیمهمستقل و مستقل در قلمرو عباسیان سر برآوردند. همچنین حکومتهاى اسلامى دیگرى جایگزین امویان در اندلس شدند و جهان اسلام تمرکز قدرت خود را از دست داد. شاخصه این دوران آن است که فتوحات نظامى و گسترش قلمرو اسلام به ویژه در بُعد تبلیغى، توسط غیرعرب هم تداوم پیدا مىکند؛ اما همچنان جریان تجزیه، درونى است و عامل خارجى در آن نقشى ندارد.198
حکومتهاى اسلامى بر اثر اختلافات سیاسى و فرهنگى، بسیارى از اوقات با یکدیگر درگیر مىشدند و برخى از آنها بر قلمرو دیگرى مسلط شده و حکومتهاى وسیعترى به وجود مىآوردند. جریان تجزیه در قلمرو اسلامى جداى از جریان گسترش آن بود؛ به گونهاى که حتى برخى از حکومتها و خاندانهاى حکومتگر باعث افزایش قلمرو جهان اسلام شده، فتوحاتى را انجام مىدادند. در قلمرو برخى هم بقایایى از حکومتهاى پیشین وجود داشت. تا هنگامى که اقتدار سیاسى، نظامى و فرهنگى این حکومتها پا بر جا بود، حکومت آنان هم پا بر جا مىماند.
به این ترتیب، تا زمانى که بیگانه در درگیرىهاى منجر به تجزیه جهان اسلام دخالتى نداشت، جابهجایى حکومتهاى اسلامى و نوسان در قلمرو آنها موجب نقصان و ضرر کلى به جهان اسلام نمىشد، هرچند شکوه و عظمت دوران حکومتهاى متمرکز دیگر قابل بازگشت نبود و زیانهایى به صورت جزئى و مقطعى به مسلمانان وارد مىآمد.
در تاریخ اسلام، پس از قرن ششم هجرى، شکل جدیدى از جریان تجزیه و تفکیک قلمرو حکومتهاى اسلامى، با دخالت بیگانه به وجود آمد. نمونههایى وجود دارد که نشان مىدهد با کشیده شدن پاى بیگانه در درگیرىهاى مسلمانان، ضررهاى هنگفتى بر آنان وارد شده است. در اینجا به برخى از این موارد اشاره مىشود:
یکى از دلایل تصرف سرزمین اسلامى اندلس توسط مسیحیان، در کنار تفرقه آنان و عدم کمک دولتها و امیران مسلمان دیگر، کمک گرفتن مسلمانان اندلس از مسیحیان بود.199 مسیحیان با نفوذ در تشکیلات مسلمانان و خیانت به آنان و نیز درخواست مناطقى در قبال کمک خود به طرفهاى درگیرِ مسلمان که براى بقاى خود یکدیگر را نابود مىکردند، در نهایت باعث براندازى و اخراج مسلمانان از اندلس شدند200 و این منطقه دیگر به دامن اسلام بازنگشت.201
پیروزى مسیحیان در جنگهاى صلیبى و به وجود آمدن حکومتهاى مسیحى در طول خط ساحلى دریاى مدیترانه به مدت 91 سال، علاوه بر عوامل داخلى اروپا، به خاطر تفرقه و خیانت حاکمان مسلمان در همکارى با مسیحیان، فقر و وحشت مردم، غارتگرى صلیبیان، دشمنى اسماعیلیان با امراى مسلمان و در بعضى موارد، ضعف نظامى مسلمانان بوده است. در این مورد، عاقبت در اثر نبوغ نظامى عمادالدین زنگى، اولین حکومت مسیحى در «رها» از بین رفت.202 همچنین بر اثر اتحاد قلمرو در منطقه مصر و شام و جزیره به وسیله صلاحالدین ایوبى و تمرکز قدرت، بیتالمقدس از دست مسیحیان آزاد و بقایاى حکومتهاى مسیحى هم توسط ممالیک بحرى پس از تثبیت قدرت و کسب مشروعیت از طریق استقرار خلافت در مصر، نابود شد.203
در حمله مغولان هم ضعف نظامى و نزاعهاى فرقهاى، باعث پیروزى مغولان شد.204 بازگشت به تمرکز قدرت در این دوره، اما به وسیله غیرمسلمان مشاهده مىشود. عاقبت آنان در جبهه فرهنگى مغلوب مسلمانان شدند و برخى از اخلاف ایلخانان مغول اسلام آوردند. جهان اسلام پس از این دوره شاهد انحطاط علمى ـ فرهنگى است؛ ولى از منزلت سیاسى برخوردار بود.
پس از دوران مغولان، بزرگترین تحولى که در عرصه داخلى جهان اسلام به وقوع پیوست، ظهور تمرکز قدرت در سه قلمرو عثمانى، صفویه و مغولان (بابریان) هند بود. شاخصه دیگر این عصر، کاهش و توقف گسترش اسلام از طرق لشکرکشى است. اما شاخصه مهمى که پس از ظهور تمرکز قدرت در جهان اسلام پدیدار شد، شروع عصر دوم انحطاط عالم اسلام بود که تقریبا از آغاز سده دوازدهمق/ هجدهمم. شروع مىشود و به میانه سده سیزدهمق/ نوزدهمم. مىرسد. به استثناى اندونزى که در آنجا انحطاط زودتر آغاز شد،205 کلیه کشورهاى اسلامى اندکى پس از بیدارى اروپا از خواب طولانى نه تنها شاهد انحطاطى هولناک در منزلت سیاسى خود بودند، بلکه حیات فکرى و فرهنگى آنها نیز دستخوش انحطاط شده بود. به هنگامى که عثمانىها پس از سلطان سلیمان قانونى، و صفویان پس از شاه عباس بزرگ و مغولان هند پس از اورنگ زیب، شکوه و عظمت خود را از دست دادند، ملتهاى اروپایى رفته رفته نیرو گرفتند، هر روز سرزمینها و مراکز بازرگانى تازهاى را از کف پادشاهان مسلمان بیرون کردند، آنها را در دریا و خشکى شکست دادند و سرانجام امپراتورىهاى مسلمان را گرفتار دردهاى بىدرمان کردند.206 دوران معاصر پس از این آغاز مىشود که شاخصه مهم آن، از میان رفتن تمرکز قدرت در جهان اسلام، سرازیر شدن الگوهاى سیاسى ـ اجتماعىِ زندگى از اروپا و غرب به سوى جهان اسلام، و پدید آمدن گونه جدیدى از تجزیه سرزمینى به شکل دولت ـ ملت تحت تأثیر مستقیم تحولات اروپاست.207
در سقوط و تجزیه امپراطورىِ عثمانى و در نتیجه از دست رفتن بخشهایى از قلمرو آن، قدرتهاى اروپایى نقش بسزایى داشتند. در سقوط و تجزیه امپراتورىِ مغولان هند و جدا شدن بخش مرکزى آن از قلمرو اسلام، دست استعمار مشهود است. در تاریخ معاصر، بیشترین ضرر و زیان ناشى از تجزیه را قلمرو عثمانى و بابریان هند دیده است. بحران پایدار208 کشمیر در قلمرو هند و بحرانهاى فلسطین، قبرس و بالکان در قلمرو سابق عثمانى به وجود آمد. سرزمینهاى اروپایى عثمانى محدود به شهر استانبول شد و فلسطین هم به دست یهودیان افتاد. دیگر بحرانهاى پایدار جهان اسلام نیز تحت تأثیر مستقیم استعمار قدیم و جدید به وجود آمد.
موقعیت کنونى جغرافیایى جهان اسلام
سرزمینهاى اسلامى بین 20 درجه غربى (از نصفالنهار گرینویچ) و 140 درجه طول شرقى و نیز بین 10 درجه عرض جنوبى و 50 درجه عرض شمالى از خط استوا قرار گرفتهاند. غربىترین کشور اسلامى در غرب آفریقا واقع است که سنگال نام دارد و شرقىترین آن اندونزى مىباشد که در آسیاى جنوب شرقى قرار دارد. بین غربىترین و شرقىترین کشور مسلمان بیش از 10 ساعت اختلاف زمان وجود دارد. ترکیه و آلبانى شمالىترین و اندونزى جنوبىترین کشور مسلمان و نیز تنها کشور اسلامى آسیاست که بخش اعظم آن در نیمکره جنوبى قرار دارد. کشورهاى اندونزى، بحرین، مالزى، مالدیو و کومور در میان کشورهاى اسلامى موقعیت مجمعالجزایرى و جزیرهاى دارند، ولى بعکس، کشورهایى نظیر افغانستان، بورکینافاسو، چاد و موریتانى در خشکى محصور بوده و به دریا راه ندارند. کل کشورهاى جهان اسلام بیش از 26 میلیون کیلومتر مربع مساحت دارند.209
جهان اسلام را به لحاظ موقعیت قارهاى، ناحیهاى و جغرافیایى به مناطق دیگرى تقسیم مىکنند. از یک دیدگاه، مجموعه 51 کشور اسلامى که به طور رسمى عضو سازمان کنفرانس اسلامى هستند به سه گروه کشورهاى آسیایى، با 3/6 میلیون مربع، کشورهاى آفریقایى با 7/5 میلیون کیلومتر مربع و گروه کشورهاى عربى با 14 میلیون کیلومتر مربع تقسیم مىشوند. در این میان، سه کشور سودان، الجزایر، عربستان سعودى 27 درصد کل مساحت جهان اسلام را دربر مىگیرند، در صورتى که کشورهاى کوچکتر، یعنى مالدیو و بحرین، روى هم حتى به هزار کیلومتر هم نمىرسند. وسیعترین کشور اسلامى یعنى سودان که در صحراى آفریقا قرار گرفته و 2503890 کیلومتر مربع وسعت دارد 8400 برابرِ کوچکترین کشور جهان اسلام است که به صورت مجمعالجزایرى در جنوب غربى هندوستان و غرب سریلانکا قرار گرفته است.210
کشورهاى اسلامى که در مجموع یک پنجم وسعت جهان مسکون را تشکیل مىدهند نزدیک به چهار برابر وسعت قاره اقیانوسیه و در حدود 3 برابر قاره اروپا و مقدارى کمتر از کل وسعت قاره آفریقا مىباشند. البته اگر نواحى مسلماننشین آسیاى مرکزى، آسیاى جنوبى، چین، اروپاى شرقى و سایر نقاطى را که محل سکونت اقلیتهاى مسلمانان است به وسعت مزبور بیفزاییم، قلمرو جهان اسلامى مساحتى برابر کل وسعت قاره آفریقا خواهد داشت که خود به لحاظ سیاسى و استراتژیکى و از نقطهنظر ژئوپلیتیکى مىتواند در حد بالایى حایز اهمیت باشد.
قاره آسیا در بین خشکىهاى بزرگ جهان 65 درصد سکنه مسلمان را به خود اختصاص داده است. 25 درصد مسلمانان در کشورهاى عربى و 10 درصد در آفریقا زندگى مىکنند. اندونزى، بنگلادش و پاکستان به تنهایى بیش از 40 درصد سکنه جهان اسلام را تشکیل مىدهند.211
پرجمعیتترین کشور اسلامى اندونزى، و کمجمعیتترین کشور مسلمان، مالدیو است. میانگین تراکم نسبى کشورهاى اسلامى حدود 103 نفر در کیلومتر مربع است که بیشترین آن با 774 نفر در کیلومتر مربع مربوط به بنگلادش و کمترین آن به جمهورى عربى صحراى باخترى اختصاص داد.212
اختلافنظر در مورد تعداد کشورهاى مستقل اسلامى
در مورد تعداد کشورهاى مستقل اسلامى نظریات و عقاید متفاوتى مطرح مىباشد. در کتابى تحت عنوان Gazetter/World/Muslim که در سال 1964 میلادى انتشار یافته 36 کشور اسلامى که بیش از 50 درصد جمعیتشان مسلمان بودهاند به به عنوان کشورهاى مستقل اسلامى معرفى شدهاند.213
ابوالفضل عزتى طى مقالهاى تحت عنوان «شناخت اجمالى جهان اسلام» 40 کشور را معرفى مىکند که متجاوز از 50 درصد مسلمان دارند. محمدحسن گنجى، کشورهایى را مسلمان مىداند که بیش از 75 درصد مسلمان داشته باشند و با این تعریف 34 کشور اسلامى از مجموع کشورهاى جهان تحت عنوان «سرزمینهاى اسلامى» مورد مطالعه قرار مىگیرند.214
برخى، کشورهایى را اسلامى مىدانند که عضو «سازمان کنفرانس اسلامى» هستند. على کتانى در کتاب اقلیتهاى مسلمان در جهان امروز و غلامحسین خورشیدى در کتاب بازار مشترک اسلامى چنین نظرى دارند. در این تقسیمبندى، اوگاندا و گابن که کمتر از 50 درصد مسلمان دارند، عضو این سازمان هستند، اما اتیوپى که بالاتر از 50 درصد مسلمان دارد به عضویت آن در نیامده است. در آمارى که به سال 1986م انتشار یافته، 52 کشور اسلامى معرفىشدهکهبیشاز50درصدمسلمانداشتهاند.215
تبیین نظرى ظهور و رشد اسلامگرایى سیاسى
با پیروزى انقلاب اسلامى در ایران، و نیز فروپاشى شوروى که در آن، جهاد مجاهدین مسلمان افغانستان نقش شتابدهنده داشت، و همچنین پیش آمدن حوادثى در ترکیه بر سر حجاب، در اواخر دهه هفتاد میلادى، موج جدیدى از اسلامگرایى در جهان اسلام شکل گرفت. گرایش به حجاب و رعایت دستورات شریعت از مهمترین ویژگى این موج بود. حتى در مواردى مانند الجزایر و ترکیه، اسلامگرایان سعى کردند از طریق شرکت در انتخابات، وارد نظام سیاسى و به دستگیرى قدرت شوند که دولت در برابر آن واکنش نشان داد.
محققان بسیارى اعم از مسلمان و غیرمسلمان سعى کردهاند براى ظهور اسلامگرایى سیاسى در اواخر دهه هفتاد میلادى و سپس اوجگیرى این پدیده در دهه هشتاد میلادى در سطح جهان اسلام، نظریه جامعى ارائه دهند.216 از مجموع این نظریات مىتوان نتیجه گرفت که اسلامگرایى ابتدا واکنشى انفعالى در برابر پذیرش مطلق مدرنیسم بود.217 سپس به مدد عناصر نیرومند معرفتى خود، ضمن مقاومت فرهنگى در برابر سلطه غیر، اوج گرفت و در بعد سیاسى با به دست آوردن یک طرح جامع218 براى حکومت، از انفعال به در آمد و شروع به بازسازى هویت اسلامى در برابر غرب نمود. براى مثال، بازگشت به حجاب اسلامى به وسیله زنان و دختران در ترکیه و اروپا، بازگشت به هویت اسلامى است که به شدت در جریان مدرنیسم و حوادث کشف حجاب دچار چالش و بحران شده بود.
معیارهاى تعریف جهان اسلام
جهان اسلام اگر به معیار در دست داشتن ساختار سیاسىِ قدرت، تعریف و گفته شود: کشورهایى در این دایره جاى دارند که دولتمردان آنها مسلمان باشند؛ با توجه به لاییک بودن برخى نظامهاى حکومتى، ممکن است قوانین آن کشورها چنین مجوزى را ندهد و سیاستمدارانِ به ظاهر مسلمان هم نسبت به ارزشهاى نمادین اسلام هیچگونه پایبندى از خود نشان ندهند.
از طرفى هم این گزینه سخت ناپایدار و قابل تغییر است؛ به ویژه در عصر حاضر که جابهجایىهاى قدرت، گاهى با کودتایى بسیار سریع صورت مىگیرد و ممکن است در نتیجه این جابهجایىها، دیگر سردمداران جدید یک کشور، مسلمان نباشند. از طرفى، این معیار که ضابطه عضویت کشورها در سازمان کنفرانس اسلامى نیز هست، سبب مسلمان تلقّى شدن کشورهایى مىشود که گاهى حتى تا ده درصد کلّ جمعیت آن هم مسلمان نیستند؛ کما اینکه اوگاندا زمانى که به عضویت سازمان کنفرانس اسلامى درآمد، یک اقلیت 5 تا 6 درصدى مسلمان داشت و تنها به دلیل آنکه روزگارى عیدى امین مسلمان بر آن حکومت مىکرد، به عضویت این سازمان در آمده بود.219 کشور گابن هم فقط با داشتن یک اقلیت 20 درصدى مسلمان عضو این سازمان است.
معیار دومى که به نظر مىرسد بتوان با کمک آن جهان اسلام را تعریف نمود، معیار جمعیت است که نسبتا ثبات بیشترى داشته، محاسبهپذیر و عملى است. البته در میان پیروان ادیان و شاخههاى مذهبى ـ قومى آنها در یک کشور، باید جمعیت اکثر مسلمان را در پهنه تاریخى ـ جغرافیایى در نظر گرفت و نه صرف اکثر جمعیت را (اکثریت نسبى با نظر به توزیع قومى ـ مذهبى)؛ زیرا در بحث تاریخى ـ جغرافیایى به ویژه با نظر به نقش استعمار در جابهجایىها و تجزیهها، سابقه جمعیتى را باید در نظر گرفت. براى مثال، ممکن است در نمونهاى مانند بوسنى و هرزگوین، مسلمانان در مقابل کل غیرمسلمانان در اقلیت باشند؛ اما جمعیت مسلمانان در برابر هر گروه قومى ـ مذهبى از غیر آنان در اکثریت باشد. در بوسنى و هرزگوین مجموع جمعیت مسیحىِ دو گروه قومى مذهبىِ کاتولیکهاى «کروات» و ارتدوکسهاى «صرب»، بیشتر از مسلمانان است.220 ولى جمعیت مسلمانان نسبت به هریک از گروه قومى ـ مذهبىِ «کروات» و «صرب» بیشتر است. این کشور، بخصوص با نظر به سابقه جابهجایىها در منطقه بالکان،221 به دلیل آنکه اکثر جمعیت آن مسلمان نیست، خارج از تعریف مختار از جهان اسلام قرار نگرفت.
اکنون حدود شصت کشور مستقل که بیش از پنجاه درصد جمعیت آنها مسلمانند و نیز اقلیتهاى مسلمان در سایر کشورها، جهان اسلام را تشکیل مىدهند که به لحاظ جغرافیایى در پهنه جهانى انتشار یافتهاند. اقلیتهاى مسلمان مهاجر و بومى هم به لحاظ جمعیتى جزء جهان اسلام به شمار مىروند، اما هیچیک از معیارهاى یادشده نمىتواند شامل آنان گردد. البته جمع کثیرى از اقلیتهاى بومىِ مسلمان که در کشور پرجمعیت هند هستند و نیز اقلیتهاى مسلمان ساکن در قفقاز شمالى، شامل ساکنان جنوب اوکراین (قبلاً تاتارهاى کریمه)، جمهورى داغستان، چچن و اینگوش،222 در اثر تجزیه جهان اسلام، اکنون تحت حاکمیت غیرمسلمانان قرار گرفته، به صورت اقلیت درآمدهاند و باید در تعریف گنجانده شوند؛ زیرا این دو گروه با اقلیتهاى مهاجر و آنانى که به سبب ویژگى پویایى، جهانشمولى و تبلیغ، در سایر مناطق جهان به اسلام مشرف مىشوند، تفاوت اساسى دارند و آن اینکه در اثر تحولات ناشى از تجزیه جهان اسلام، اکنون تحت حاکمیت غیرمسلمانان قرار گرفته و مانند اقلیتهاى مهاجر و گروندگان به اسلام، تنها اکنون در قلمرو فرهنگى جهان اسلام قرار ندارند، بلکه نظر به پیشینه تاریخى، در گذشته در قلمرو جهان اسلام بودند.
از اینرو، با توجه به اینکه قلمرو جهان اسلام داراى دو بعد تاریخى و جغرافیایى است و اقلیتها هم باید شامل تعریف باشند، همچنین نظر به ارتباط وثیق واقعه الغاى خلافت که از نظر پذیرش همگانى مدرنیسم در تاریخ معاصر، بر تمام مسلمانان تأثیر نهاد و در پى آن، واکنشهایى از سوى تمامى مسلمانان براى احیاى فکر دینى و حاکمیت سیاسى اسلام پدید آمد، با الهام از اسلام سیاسى و رویکردى فرهنگى، «جهان اسلام» را اینگونه معرفى مىنماییم: همه اجتماعات و افراد مسلمانى که در گذر چالشهاى هویتى ناشى از سلطه غیر در تاریخ معاصر، بعضا اکثریت جمعیتى خود را از دست دادند؛ ولى نسبت به ارزشهاى نمادین اسلام به عنوان یک کل پیوسته و منسجم با ابعاد گوناگون، پایبندى خود را حفظ و در جهت ترویج آن و بازسازى هویت خود، در حد توان تلاش کنند، شامل جهان اسلام است.
شاخصهاى تعریف مختار
این تعریف علاوه بر حفظ پویایى نسبت به شرایط متغیر سیاسى ـ اجتماعى حاضر و تقابل فرهنگى اسلام و غیر، از آفات تعریف به معیار در دست داشتن قدرت سیاسى و یا جمعیت اکثر هم مصون است؛ زیرا هر فرد یا گروهى که پایبندى خود را به ارزشهاى نمادین اسلام به عنوان یک کل پیوسته و منسجم با ابعاد گوناگون، حفظ و در جهت ترویج آن و بازسازى هویت خود، در حد توان تلاش کرده، شامل این تعریف است؛ ولى کسانى که در گذر چالشهاى هویتى ناشى از سلطه غیر در تاریخ معاصر، هویت خود را از دست دادهاند، هرچند جمعیت خود را هنوز دارند، از این تعریف خارجاند. گرچه این تعریف شامل کشورهایى که در آینده در اثر مهاجرت مسلمانان و یا گرویدن اتباع آنها به اسلام و کاهش جمعیت اتباع غیرمسلمان، به قلمرو جهان اسلام درمىآیند، نمىشود؛ اما از آن پویایى برخوردار است که اگر آنان هم زمانى خود را از سلطه غیر رها کنند و پایبندى به ارزشهاى نمادین اسلام به عنوان یک کل پیوسته و منسجم با ابعاد گوناگون آن را از خود نشان دهند، در آینده با پیوستن آنان، قلمرو جهان اسلام گسترش یابد. مطابق این تعریف، همواره ممکن است اقلیتها یا افراد و گروههایى مهاجر یا غیرمهاجر، بسته به حفظ پایبندى خود به ارزشهاى نمادین اسلام و تلاش در جهت ترویج آن ارزشها، هویت خود بازسازى کنند و در حد توان، پیوسته به قلمرو جهان اسلام اضافه و یا از آن خارج شوند.
نتیجهگیرى
جهان اسلام با آنکه در یک نظر ابتدایى با مسامحه بر گستره وسیعى، شامل تمامى کشورهاى اسلامى صدق مىکند، اما از نظر وجود اقلیتهاى رو به تزاید مسلمانان در سایر کشورها و همچنین مواردى همچون جهانشمولى اسلام، پویایى آن، رشد و شکوفایى اسلامگرایى سیاسى و نیز ویژگى تبلیغ در آن، که مىتواند بر گستره و دامنه جهان اسلام روز به روز افزوده شود، باید تعریفى فرهنگى قابل تطبیق و تعمیم بر تمامى افراد و اجتماعات از آن ارائه داد که شامل تکتک مسلمانان در هر حیطه جغرافیایى و ملى گردد.
منابع
ـ آخوندزاده، محمدمهدى، تجزیه شبهقاره هند و استقلال بنگلادش، تهران: دفتر مطالعات سیاسى و بینالمللى، 1365.
ـ آیتى، محمدابراهیم، آندلس یا تاریخ حکومت مسلمین در اروپا، تهران، دانشگاه تهران، 1376.
ـ احمدى، حمید، «آینده جنبشهاى اسلامى در خاورمیانه: طرح یک چارچوب نظرى»، مطالعات خاورمیانه، سال پنجم، ش 2و3، تابستان و پاییز 1377، ص 55ـ94.
ـ اسدىیکتا، بهناز، جمهورى آذربایجان، چ دوم، تهران، وزارت امورخارجه، 1375.
ـ اسعدى، مرتضى، جهان اسلام: اردن، افغانستان، الجزایر، امارات متحده عربى، اندونزى، بحرین، برونى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، 1366.
ـ ـــــ ، جهان اسلام: بنگلادش، پاکستان، ترکیه، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، 1369.
ـ ایزدى، حجتاللّه، «ظهور و سقوط حکومت مسلمانان در اندلس»، مصباح، ش 17، بهار 1375، ص 59ـ78.
ـ بهزادى، حمید؛ «روابط بینالمللى اسلام در دوره امپراتورى عثمانى»، دانشکده حقوق و علوم سیاسى، دانشگاه تهران، ش 14، زمستان 1352، ص 112ـ122.
ـ بهمنى قاجار، محمدعلى، ایران و افغانستان از یگانگى تا تعیین مرزهاى سیاسى، تهران، وزارت امور خارجه، 1385.
ـ بیانى، شیرین، مغولان و حکومت ایلخانى در ایران، تهران، سمت، 1376.
ـ جمعى از نویسندگان، اسلام پژوهشى تاریخى و فرهنگى، زیرنظر کاظم موسوى بجنوردى، چ دوم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1382.
ـ دانشنامه جهان اسلام، زیرنظر غلامعلى حدّاد عادل، تهران، بنیاد دائرهالمعارف اسلامى، 1386.
ـ رجاء، علىاصغر، «تأثیر تجزیه جهان اسلام بر پایدارى بحرانها»، رواق اندیشه، ش 49، آذر 1384، ص 28ـ47.
ـ سعید، بابى، هراس بنیادین: اروپامدارى و ظهور اسلامگرایى، ترجمه غلامرضا جمشیدیها و موسى عنبرى، تهران، دانشگاه تهران، 1379.
ـ سلیمى، عبدالحکیم، «روابط بینالملل در اسلام؛ بررسى تاریخى»، معرفت، ش 70، مهر 1382، ص 69ـ81.
ـ عرب قطغان، محمدیاربن، مسخر البلاد «تاریخ شیبانیان»، تصحیح نادره جلالى، تهران، مرکز پژوهشى میراث مکتوب، 1385.
ـ عمیدزنجانى، عباسعلى، فقه سیاسى، چ دوم، تهران، امیرکبیر، 1373.
ـ کمالالدین حلمى، احمد، دولت سلجوقیان، ترجمه عبداللّه ناصرى طاهرى و دیگران، قم، حوزه و دانشگاه، 1383.
ـ کوکى کیم (گردآورى)، تاریخ جنوب شرقى، جنوب و شرق آسیا مقاله و اسناد، ترجمه على درویش، مشهد، معاونت فرهنگى آستان قدس، 1372.
ـ گلىزواره، غلامرضا، سرزمین اسلام شناخت اجمالى کشورها و نواحى مسلماننشین جهان، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1372.
ـ گیتاشناسى نوین کشورها، گردآورى و ترجمه عباس جعفرى، چ دوم، تهران، مؤسسه جغرافیایى و کارتوگرافى گیتشناسى، 1384.
ـ لوئیس، برنارد، نخستین مسلمانان در اروپا، ترجمه م. قائد، تهران، نشر مرکز، 1374.
ـ مجموعه مقالات سمینار بینالمللى مسائل جغرافیایى جهان اسلام، به کوشش محمدباقر چوخانى مقدم، تهران، دانشگاه امام حسین، 1377.
ـ مظفرى، محمدحسین، کشورهاى اسلامى و حقوق بشر، تهران، مرکزبازشناسى اسلام و ایران، 1388.
ـ مظفرى، محمد (گردآورى و تنظیم)، اندونزى، چ دوم، تهران، وزارت امور خارجه، 1375.
ـ موثقى، احمد، جنبشهاى اسلامى معاصر، چ چهارم، تهران، سمت، 1380.
ـ نفیسى، سعید، تاریخ اجتماعى و سیاسى ایران در دوره معاصر، چ دوم، تهران، بنیاد، 1344.
ـ نقوى، علىمحمد، جامعهشناسى غربگرایى، چ دوم، تهران، امیرکبیر، 1377.
ـ ولىاللهى، حبیباللّه، آلبانى، تهران، وزارت امور خارجه، 1375.
* کارشناسى ارشد تاریخ معاصر، جامعهالمصطفى العالمیه. دریافت: 19/2/90 ـ پذیرش: 16/7/90.
176ـ مرتضى اسعدى، جهان اسلام: اردن، افغانستان، الجزایر، امارات متحده عربى، اندونزى، بحرین، برونى، مدخل، ج 1، صفحه اول؛ مجموعه مقالات سمینار بینالمللى مسائل جغرافیایى جهان اسلام، به کوشش محمدباقر چوخانى مقدم، ص 90.
177ـ غلامرضا گلىزواره، سرزمین اسلام شناخت اجمالى کشورها و نواحى مسلماننشین جهان، ص 61؛ محمدحسین مظفرى، کشورهاى اسلامى و حقوق بشر، ص 20؛ مجموعه مقالات سمینار بینالمللى مسائل جغرافیایى جهان اسلام، ص 39 و 90.
178ـ دانشنامه جهان اسلام، زیرنظر غلامعلى حدّاد عادل، ج 11، ص 451.
179ـ رضا مستوفىالممالکى، جغرافیاى کشورهاى اسلامى، ص 15.
180ـ ر.ک: جمعى از نویسندگان، اسلام پژوهشى تاریخى و فرهنگى، زیرنظر کاظم موسوى بجنوردى، ص 75ـ282.
181ـ عبدالهادى حائرى، نخستین رویارویىهاى اندیشهگران ایران با دو رویه تمدن بورژوازى غرب، ص 54ـ56.
182ـ محمدیاربن عرب قطغان، مسخر البلاد «تاریخ شیبانیان»، تصحیح نادره جلالى، ص 18 و 32.
183ـ کوکى کیم گردآورنده، تاریخ جنوب شرقى، جنوب و شرق آسیا مقاله و اسناد، ترجمه على درویش، ص 377ـ378؛ مرتضى اسعدى،
جهان اسلام: بنگلادش، پاکستان، ترکیه، ج دوم، ص 143.
184ـ ریاضالاسلام، تاریخ روابط ایران و هند در دوره صفویه و افشاریه، ترجمه باقر آرام و عباسقلى غفارىفرد، ص 167 و 171.
185ـ همان، ص 139، 144، 161 و 204.
186ـ محمدعلى بهمنى قاجار، ایران و افغانستان از یگانگى تا تعیین مرزهاى سیاسى، ص 49ـ56 و 58.
187ـ سعید نفیسى، تاریخ اجتماعى و سیاسى ایران در دوره معاصر، ج 1، ص 44ـ52.
188ـ حبیباللّه ولىاللهى، آلبانى، ص 81.
189ـ مسلمانان در کشور بوسنى و هرزگوین در اکثریت هستند و 42 درصد جمعیتِ این کشور را به خود اختصاص مىدهند، با این حال در تعریف مختار از جهان اسلام مىگنجد.
190ـ بهناز اسدى یکتا، جمهورى آذربایجان، ص 103.
191ـ محمدمهدى آخوندزاده، تجزیه شبهقاره هند و استقلال بنگلادش، ص 45ـ53.
192ـ عبدالحکیم سلیمى، «روابط بینالملل در اسلام؛ بررسى تاریخى»، معرفت، ش 70، ص 70ـ78، با تصرف و تلخیص.
193ـ براى اقداماتى که منجر به انحلال خلافت شد، ر.ک: توین بى، جى، مطالعه در امور بینالمللى سال 1925، ج 1.
194ـ ر.ک: احمد موثقى، جنبشهاى اسلامى معاصر.
195ـ عباسعلى عمیدزنجانى، فقه سیاسى، ج 3، ص 142.
196ـ برنارد لوئیس، نخستین مسلمانان در اروپا، ترجمه م .قائد، ص 82 به بعد؛ حمید بهزادى، «روابط بینالمللى اسلام در دوره امپراتورى عثمانى»، دانشکده حقوق و علوم سیاسى دانشگاه تهران، ش 12، ص 116و117.
197ـ عبدالحکیم سلیمى، همان.
198ـ ر.ک: جمعى از نویسندگان، همان، ص 233 به بعد.
199ـ حجتالله ایزدى، «ظهور و سقوط حکومت مسلمانان در اندلس»، مصباح، ش 17، ص 69 و 75ـ74.
200ـ همان، ص 74ـ75.
201ـ همچنین ر.ک: محمدابراهیم آیتى، اندلس یا تاریخ حکومت مسلمین در اروپا، ص 188 به بعد.
202ـ احمد کمالالدین حلمى، دولت سلجوقیان، ترجمه عبداللّه ناصرى طاهرى و دیگران، ص 115ـ133.
203ـ همان، ص 130ـ141.
204ـ شیرین بیانى، مغولان و حکومت ایلخانى در ایران، ص 60ـ64.
205ـ اندونزى، گردآورى و تنظیم محمد مظفرى، ص 110ـ111.
206ـ احمد موثقى، جنبشهاى اسلامى معاصر، ص 72ـ84.
207ـ علىمحمد نقوى، جامعهشناسى غربگرایى، ج 1، ص 94ـ97؛ ج 2، ص 93.
208ـ علىاصغر رجاء، «تأثیر تجزیه جهان اسلام بر پایدارى بحرانها»، رواق اندیشه، ش 48، ص 48.
209ـ غلامرضا گلىزواره، سرزمین اسلام شناخت اجمالى کشورها و نواحى مسلماننشین جهان، ص 61.
210ـ همان، ص 62.
211ـ همان، ص 69.
212ـ همان.
213ـ همان.
214ـ همان، ص 70.
215ـ همان.
216ـ حمید احمدى، «آینده جنبشهاى اسلامى در خاورمیانه: طرح یک چارچوب نظرى»، مطالعات خاورمیانه، سال پنجم، ش 2و3، ص 55؛ بابى سعید، هراس بنیادین: اروپامدارى و ظهور اسلامگرایى، ترجمه غلامرضا جمشیدیها و موسى عنبرى، ص 21.
217ـ بابى سعید، همان، ص 64.
218ـ ر.ک: محمد رصافى گردآورنده، مقالات اسلامى، گلچینى از مقالات یکصد سال مطبوعات اسلامى، ج 2، ص 541 و 811ـ816.
219ـ مرتضى اسعدى، جهان اسلام: اردن، افغانستان، الجزایر، امارات متحده عربى، اندونزى، بحرین، برونى، مدخل، ج 1، ص 1.
220ـ گیتاشناسى نوین کشورها، گردآورى و ترجمه عباس جعفرى، ص 176.
221ـ دانشنامه جهان اسلام، ج 4، ص 555ـ556؛ جمعى از نویسندگان، همان، ج 13، ص 7، 14 و 313.
222ـ گیتاشناسى نوین کشورها، ص 131.