معيارهاى تعريف جهان اسلام
معرفت سال بيستم ـ شماره 170 ـ بهمن 1390، 31ـ43
معيارهاى تعريف جهان اسلام
علىاصغر رجاء*
چكيده
تعريف «جهان اسلام» بر اساس شاخصهاى جمعيتى و يا بودن ساختار قدرت در دست مسلمانان، نظر به سابقه تاريخى بسط و قبض جغرافيايى قلمرو اسلامى، شرايط متغير سياسى ـ اجتماعى حاضر و نيز وجود اقليتهاى رو به تزايد، جامع و مانع نيست. در اين نوشتار، سعى بر آن است تا از طريق بررسى تاريخى جغرافيايى قلمرو حاكميت مسلمانان و ترسيم موقعيت كنونى، شاخص جديدى براى تعريف «جهان اسلام» به دست آيد. بازتاب جهانى پيروزى انقلاب اسلامى ايران و شكست ابرقدرت شوروى در افغانستان، موج جديدى از اسلامگرايى در ميان مسلمانان جهان پديد آورد كه در شرايط كنونى از طريق تبيينى از اين جريان مىتوان به تعريفى پويا از «جهان اسلام» دست يافت.
كليدواژهها: جهان اسلام، تعريف، موقعيت، تاريخ معاصر، اسلامگرايى.
مقدّمه
جهان اسلام يك مفهوم بسيار كاربردى است كه يكپارچگى آن را مصلحان مسلمان بسيارى در تاريخ معاصر آرزو داشتهاند و هدف اصلى جنبشهاى سياسىاجتماعى بوده كه در ميان مسلمانان به وقوع پيوسته است. تحقق اين آرمان ديرين، از يكسو از نظر قبض و بسط قلمرو تاريخى با توجه به جرياناتى همچون دولت ـ ملت، مذهب و يا خردهفرهنگها، از سوى ديگر به سبب ويژگى پويايى، جهانشمولى و تبليغ و نيز دربر گرفتن اقليتها و مهاجرت، در صورت دستيابى بدان به ويژه در تاريخ معاصر با چالشهاى سياسى ـ اعتقادى بىشمارى مواجه بوده است.
علىرغم كاربردى بودن مفهوم جهان اسلام، پيشينه بحث تعريف يا تعاريف جهان اسلام در برخى منابع به مناسبت و گذرا وجود دارد، اما هيچكدام از اين منابع به طور مشخص و تحت اين عنوان با معيارها و شاخصهاى منطقى نخواستهاند تعريفى از آن ارائه دهند. حتى در مدخلهاى اختصاصى اين مفهوم در دانشنامه جهان اسلام كه از جوانب مختلف به موضوع پرداخته، تعريف جهان اسلام ارائه نشده است. شاخصهايى كه در كتابهاى كشورهاى اسلامى و حقوق بشر، جغرافياى كشورهاى اسلامى و مجموعه مقالات سمينار بينالمللى مسائل جغرافيايى جهان اسلام به چشم مىخورد، جامع نيستند و نقد آن شاخصها در اين پژوهش ارائه شده است. علاوه بر اين شاخصهاى جديد گروش و مهاجرت در اين تعاريف لحاظ نشده است.
كوششهايى كه تاكنون براى تعريف اين مفهوم كاربردى صورت گرفته عمدتا بر اساس شاخص درصد جمعيت176 و عضويت در سازمان كنفرانس اسلامى بوده است.177 برخى نيز به تاريخ پيدايش كاربرد اين مفهوم اشاره كردهاند.178 برخى هم كه معيارى فرهنگى مطرح كردهاند، قابليت تطبيق و تعميم ندارد.179
اگر جهان اسلام به عنوان يك مجموعه همگن فرهنگى، سياسى و اقتصادى ظرفيت بروز داشته باشد، پيش از همه بايد تا جايى كه امكان دارد با تكيه بر آرمانهاى مشترك، به تصورى مفهومى از آن در حد و رسم وقوعى دست يافت تا هم از دامنه و شدت چالشها كاسته شود و هم زمينهاى براى تحقق آن به گونه عينى به وجود آيد. از اينرو، نظر به شرايط متغير سياسى ـ اجتماعى حاضر و تقابل فرهنگى اسلام، با توجه به رويكردهاى مختلف در اين مورد، لازم است اين مفهوم پركاربرد، تا حد امكان در عصر جهانىشدن با گستره فرازمانى و فرامكانى نمايان شود.
سؤال اصلى نوشتار حاضر عبارت است از: چگونه مىتوان به يك تعريف پويا و در عين حال جامع و مانع از مفهوم كاربرد جهان اسلام دست يافت؟
بر اين اساس، سؤال از چگونگى تغيير قلمرو تاريخى ـ جغرافيايى جهان اسلام، شاخصهاى موجود و چگونگى نقد آنها و سؤال از چگونگى لحاظ شاخصهاى جديد مانند گروش و مهاجرت در تعريف اسلام، سؤالات فرعى را تشكيل مىدهند.
براى دستيابى به يك تعريف از جهان اسلام، ابتدا با مرورى تاريخى بر وضعيت شكلگيرى جغرافياى جهان اسلام تا تاريخ معاصر، دورنمايى از روابط جهان اسلام و غرب ترسيم مىگردد. سپس به ادوار تاريخىِ جهان اسلام و شاخصهاى دوران معاصر و نيز موقعيت كنونى جهان اسلام اشاره خواهد شد، آنگاه سعى مىشود با توجه به شاخصهاى تاريخ معاصر و رشد و گسترش اسلامگرايى سياسى، براى تعريف جهان اسلام معيارى كشف گردد.
قلمرو جغرافيايى ـ تاريخى اسلام
قلمرو اسلام پس از ظهور آن، شاهد تغييرات بسيارى بوده تا به شكل كنونى درآمده است. در عصر فتوحات، تا قرن سوم هجرى، قلمرو اسلام شامل شبهجزيره عرب، عراق، شامات، آذربايجان، فارس، خراسان، سند، ماوراءالنهر، ملتان، مناطق مركزى هند و سرزمينهاى ميانه اينها؛ همچنين مصر، افريقيه (شمال قاره آفريقا) و مغرب و اندلس (شبهجزيره ايبرى) مىشد.180 بخش زيادى از اين قلمرو در حاكميت عباسيان و با مركزيت بغداد قرار داشت. به تدريج در قرنهاى بعدى، تا پايان قرون وسطا، اندلس در اروپا تحت حاكميت مسيحيان اروپايى درآمد و مسلمانان از آنجا اخراج شدند؛181 اما همزمان قلمرو امپراتورى بيزانس تحت حاكميت اسلامى قرار گرفت. از جانب شرق هم قلمرو اسلامى به واسطه فتوحات، روابط تجارى، سياحت و مهاجرت علما و صوفيان مسلمان در حال گسترش بود، به گونهاى كه ساكنان تمام شبهقاره هند، بخشى از آسياى جنوب شرقى، جزاير فيليپين و تركستان چين هم مسلمان شدند و اقليتهايى از مسلمانان در ژاپن و ساير مناطق هندوچين به وجود آمدند.
پس از سقوط بغداد توسط مغولان در قرن هفتم هجرى و سپس جهانگشايى تيمور، قلمرو وسيع مسلمانان در قرن 9 و 10 (15 و 16م) به چندين بخش تقسيم شد. اين بخشها عمدتا شامل چهار قلمرو وسيع مىشدند كه عبارت بودند از: قلمرو امپراتورى عثمانى در آسياى صغير، بالكان، شام، عراق و شمال آفريقا؛ قلمرو حكومت شيبانيان در قسمتى از ماوراءالنهر ـ كه اكنون به آسياى مركزى و آسياى ميانه شهرت دارد؛ قلمرو امپراتورى گوركانيان (مغولانكبير، بابريان) در هند و سند و نيز قلمرو حكومت صفويان با گرايش شيعى در سرزمينهاى مابين قلمرو دو امپراتورى عثمانى در غرب و گوركانيان در شرق و سرزمينهاى حواشى درياى خزر در شمال و خليج فارس در جنوب.
از نظر دوام، امپراتورى عثمانى، از قرن هفتم هجرى و پس از سقوط بغداد تا تاريخ معاصر دوام يافت؛ اما شيبانيان بين قرن 9 تا 11ق،182 دولت صفويه از ابتداى سده دهم تا قرن 12ق، و گوركانيان هند از قرن دهم تا سيزدهم183 دوام يافتند.
روابط صفويان از ابتداى تشكيل حكومت، با امپراتورى عثمانى خصمانه بود. در اثر رقابت ميان حكومت شيبانى، صفويان و بابريان در منطقه خراسان ـ كه افغانستان كنونى بخش اعظم آن است هريك پارهاى از مناطق آن را در تصرف داشتند.184 بابريان و عثمانى كه هر دو سنّى بودند، هرچند به دليل قرابت مذهبى امكان تشكيل يك اتحاد سرزمينى يا سياسى داشتند، ولى به دليل حايل بودن حكومت شيعه صفوى، با يكديگر فقط به تبادل سفير و احيانا اطلاع از برخى رويدادهاى داخلى و خارجى همديگر بسنده كرده بودند.185
با سقوط حكومت شيبانيان در قرن 12ق، حكومتهاى ملوكالطوايفىِ خانات در آسياى مركزى به وجود آمد، در حالى كه پس از رنسانس در اروپا (سده پانزدهم ميلادى) اكتشافات جغرافيايى شروع شد و قدرتهاى استعمارى در آن شكل گرفت. قلمرو امپراتورى روسيه هم در رقابت با عثمانى رو به گسترش بود. در قرن 18 و 19م اروپاييان و روسيه پس از انقلاب صنعتى و به كارگيرى نيروى بخار و سلاحهاى آتشين، شروع به تصرف استعمارى سرزمينهاى شرقى به ويژه بلاد مسلمانان كردند. در عهد سلطنت قاجار در ايران، آرام آرام، خانات آسياى مركزى و قفقاز، براى رسيدن به آبهاى آزاد و دستيابى به هند، به تصرف امپراتورى تزارهاى روسيه درآمد. پس از كودتاى كمونيستى در قلمرو تزار، در سال 1917م شوروىِ سابق به وجود آمد و به مدت 70 سال اين مناطق از پيكر جهان اسلام جدا بودند. هنگامى كه اتحاد جماهير شوروى در سال 1992م / 1371ش فرو پاشيد، پنج جمهورىِ مسلمان در آسياى ميانه به وجود آمدند.
پس از فروپاشى حكومت صفويه در سده دوازدهم هجرى، نادر افشار بر قلمرو آن استيلا يافت و در جنوب شرقى، تمام خراسان بزرگ تا دهلى، در غربِ درياى خزر، قفقاز و همچنين سرزمينهايى را از عثمانى فراچنگ آورد. با مرگ نادر، يكى از سردارانش در بخشى از قلمرو او در خراسان بزرگ، حكومت مستقلى را به وجود آورد كه بعدها افغانستان ناميده شد.186 در باقى قلمرو صفويه تا برپايى حكومت يكپارچه قاجار و پديدار شدن ايران كنونى، چند حكومت سربر آوردند.187
در آغاز قرن بيستم ميلادى، در اروپا قدرتهاى استعمارى به شكل دولت ـ ملت و بر پايه تجارت صنعتى به ثبات رسيدند و منازعات خود را، جز در حوزه بالكان، حل و فصل نمودند. تا اين زمان در قلمرو عثمانى تحولات بسيارى رخ داد. ناسيوناليزم عربى با دخالتهاى استعمارى، قلمرو عثمانى را به شدت كاهش داد و به حد تركيه امروزى رساند و كشورهاى عربى هم يك به يك از پيكر آن جدا شدند. اين روند تا جنگ جهانى دوم كامل شد. يهوديان هم به مدد استعمار در داخل كشور فلسطين كشور خودخوانده اسرائيل را تشكيل دادند. در بالكان، كشور «آلبانى» در سال 1912م به وجود آمد كه اكثريت جمعيت آن را مسلمانان تشكيل مىدهند.188 كشور «بوسنى» در بالكان هم پس از فروپاشىِ يوگسلاوى سابق، به جهان اسلام پيوست.189 كشور «آذربايجان» هم كه در سال 1918م به كمك ارتش عثمانى به مركزيت گنجه پديد آمد، در سال 1920م توسط ارتش سرخ شوروى اشغال شد و در سال 1991م/1370ش به استقلال رسيد.190
در نتيجه رقابتهاى استعمارى در طول قرن نوزدهم ميلادى، شبهقاره هند به طور يكپارچه تحت استعمار انگليس درآمد، امپراتورى گوركانيان هم از ميان رفت. پس از جنگ جهانى دوم، شبهقاره هند به سه كشور مستقل پاكستان، هندوستان و بنگلادش تقسيم شد و منطقه كشمير مورد منازعه هند و پاكستان باقى ماند.191
كشورهاى مسلمان آسياى جنوب شرقى هم از قرن دوم و سوم هجرى به تدريج با تبليغ عالمان، تاجران، سياحان و صوفيان مسلمان به دامن اسلام پيوستند و داراى حكومتهاى مستقل شدند، اما در سده شانزدهم ميلادى استعمار به آنها وارد شد. اين كشورها به تدريج در سده بيستم كه به استقلال رسيدند، اسلام در آنها گسترش بيشترى پيدا كرده است. برخى كشورهاى آفريقايى نيز به تدريج در اثر روابط تجارى سياسى با بلاد اسلامى در شمال آفريقا، همزمان با ورود استعمار به اين قاره، به جهان اسلام پيوستهاند.
به اين ترتيب، قلمرو جغرافيايى جهان اسلام در اثر عوامل داخلى و خارجى همواره دچار قبض و بسط بوده است؛ اما جغرافياى كنونى جهان اسلام اكثرا پس از تجزيه امپراتورىهاى عثمانى، بابريان هند، حكومت نادر افشار و نيز تجزيه شوروى و يوگسلاوى سابق شكل گرفتهاند. در برخى مناطق جنوب شرق آسيا نيز حكومتهاى مستقلى از مسلمانان وجود داشته كه پس از دوران استعمار به شكل كنونى درآمده است.
دورنمايى از روابط جهان اسلام و غرب
روابط دنياى اسلام با جهان غرب تا قرن 17م به دليل اقتدار سياسى ـ نظامى قدرتهاى مسلمان و ضعف سياسى ـ اجتماعى اروپاييان، از موضع اقتدار و رقابتآميز صورت مىگرفت و معمولاً با كينهها و انتقامجويىها و برد و باختهاى متقابل همراه بود. مسلمانان حالت تهاجمى نسبت به غرب داشتند و غربيان و اروپاييان در موضع دفاعى بودند. از قرن 17م به بعد، اين جريان كاملاً بعكس شد. عثمانىها كه پس از ناكامى در تسخير «وين» و توقف پيشروى در اروپا (1683م/1094ق) در موضع ضعف و دفاعى قرار گرفتند، غرب تهاجم گسترده خود را به جهان اسلام آغاز كرد.
عوامل بيرونى و درونى باعث شدند كه جهان اسلام از همان قرن 16م/11ق پس از يك دوره ترقّى و پيشرفت از نظر فرهنگى، علمى، اقتصادى و اجتماعى، دچار انحطاط شود.
تعاليم اسلامى با خرافات و بدعتهاى گوناگونى درآميختند؛ تفكر دينى، سياست و حكومت و اقتصاد اسلامى به عينيت نرسيدند؛ خيزش و شتاب اوليهاى كه پيامبر صلىاللهعليهوآله و امام على عليهالسلام به تاريخ مسلمانان بخشيده بودند، از سوى حكّام بعدى در جهت سرپوش گذاشتن بر خطاها و انحرافات شخصى خويش مورد استفاده قرار گرفت. در نهايت، خطا و انحرافى كه از طريق ملوكيت آغاز گرديده بود، رو به فزونى گذارد و ناگزير جامعه مسلمانان را به سوى انحطاط اخلاقى ـ سياسى، نظامى سوق داد.
از اواخر سده هجدهم ميلادى طى يك دوره تقريبا صد ساله تمامى جهان اسلام زير نفوذ اروپاييان درآمده بود و آنان سلطه و نفوذ خود را پس از شكست و انحلال امپراتورى عثمانى در سال 1919م بر قلب سرزمين اسلام در جهان عرب تا تقسيم و تبديل آن به حكومتهاى وابسته به غرب تثبيت كردند. تعرضات دولتهاى غربى به كشورهاى اسلامى در اين دوره براى مسلمانان ايجاد زحمت و مصيبت كرد و اروپاييان تحصيل منافع آنى را بر اينكه طبق مساوات و مصالح متقابل با مسلمانان رفتار كنند، ترجيح دادند.192
در پى طرح نقشه جدايى سياست از دين و گرايش حاكمان جديد كشورهاى اسلامى به نظام سياسى ـ حقوقى غرب، دولت و قانون در اين كشورها، از شريعت تفكيك و دولتهاى ملى و نظام سياسى حقوقى غرب با تفكر مليتگرايى جايگزين شريعت و تفكر دينى شد. اين جايگزينى باعث تثبيت و تحكيم سلطه همهجانبه سياسى، اقتصادى و فرهنگى غرب بر كشورهاى اسلامى و عامل جدايى جهان اسلام اعمال گرديد.
مصطفى كمال نيز كه به اصطلاح «پدر ترك» لقب گرفته بود، مرحله تخريب آخرين آثار سياسى دنياى اسلام را با الغاى رسمى خلافت در سال 1924م كامل كرد. اين عمل تركيه بازتاب سياسى فوقالعادهاى داشت. مسلمانان به سادگى از آن نگذشتند. در ماه مه سال 1926م در شهر قاهره، همايشى در اينباره تشكيل شد و قطعنامهاى هم مبنى بر اينكه خلافت در اسلام امرى ضرورى است، صادر گرديد، ولى همايش نتوانست به اين حقيقت ترتيب اثرى بدهد. دو همايش اسلامى ديگر در مكّه (1926م) و بيتالمقدّس (1931م) تشكيل شد، اما چندان نتيجهاى نداشتند. همه اين تلاشها از اين واقعيت حكايت مىكردند كه مسئله خلافت فراموششده تلقّى نمىگردد.193
علىرغم گرد هم آمدن كشورهاى اسلامى در قالب تشكيل كنفرانس اسلامى، به تدريج پس از جنگ جهانى دوم، تأثير عميق نظام سياسى ـ حقوقى غرب بر نظام كشورهايى اسلامى اميد تجلّى دوباره حاكميت اسلام را بيش از گذشته در هالهاى از ابهام و نااميدى فرو برد، معيار و مناسبات در روابط بينالمللى براساس تفكر غربى شكل گرفت و تمايز جهاناسلام با غيرآنبهتدريجازبينرفت.194
در كنار اين حركت غربگرا، جنبشهايى در قرن نوزدهم تحت عنوان «پان اسلاميسم» با تشكيل كنگرههاى اسلامى براى تأمين وحدت جهان اسلام و احياى مجدّد اصول اسلامى در زمينه روابط بينالملل جهان اسلام با غرب به وجود آمدند.195 از جمله اين جنبشها مىتوان به حركتهاى جديدى اشاره كرد كه براى اتحاد كشورهاى مسلمان و احياى امپراتورى اسلامى، به شكلى كه در صدر اسلام عملى مىشد، صورت گرفتند.196 همه اين حركتهاى پيشرو به دليل ضعفهاى نظرى و شيوههاى عملى كه داشتند، به بار ننشستند و در شبكه ساختارها، روابط و مناسبات قدرت حاكم، به شدت سركوب شدند.
اما انديشه حاكميت نظام سياسى ـ حقوقى اسلام در ممالك اسلامى و در عرصه بينالمللى، خواب خوش و اميد ناپايدارى بيش نبود. با پيروزى انقلاب اسلامى در ايران و تأثير جهانى آن، يك بار ديگر بارقه اميد بر دلهاى مسلمانان طرفدار حاكميت اسلام جوانه زد.197
ادوار تاريخى جهان اسلام و شاخصهاى دوران معاصر
قلمرو جهان اسلام از نظر گسترش و سپس تغييرات حدود و مرزهاى آن، كه به موضوع پژوهش