جايگاه و نقش زنان صدر اسلام در بيعت و هجرت
معرفت سال بيستم ـ شماره 170 ـ بهمن 1390، 91ـ102
جايگاه و نقش زنان صدر اسلام در بيعت و هجرت
حبيب زمانىمحجوب*
چكيده
در نظام سياسى اسلام نقش و جايگاهى كه براى زنان در عرصههاى سياسى، اجتماعى و فرهنگى مشخص شده، كمتر از مردان نيست. بر اين اساس، از مسائل مهم براى زنان متعهد مسلمان آشنايى با چگونگى مشاركت و حضور در اين عرصههاست. بدين منظور، بايد از نظرگاه اسلام در اين خصوص، و نيز از سير تاريخى نقش زنان در عرصههاى سياست و اجتماع مطلّع گردند.
بيعت و هجرت از مفاهيم مهم و اساسى فرهنگ سياسى اسلام و از حوادث مهم و تأثيرگذار تاريخ صدر اسلام مىباشند. يافتههاى اين پژوهش نشان مىدهد كه زنان مسلمان همپاى مردان در اين عرصه حضور فعال داشته و تاريخى ماندگار از خود به يادگار نهادهاند.
اين نوشتار با بررسى منابع تاريخى و مذهبى، و با روشى توصيفى بر اين هدف است كه جلوههايى از مشاركت سياسى زنان صدر اسلام را در دو عرصه بيعت و هجرت، كه از حوادث مهم و سرنوشتساز تاريخ صدر اسلام به شمار مىروند، بررسى نمايد.
كليدواژهها: بيعت، عقبه، هجرت، زنان، صدر اسلام، پيامبر صلىاللهعليهوآله.
مقدّمه
در زمانى كه براى زن هيچ ارزشى قايل نبودند، قدر او را نمىدانستند و حتى دختران را زنده به گور مىكردند، دين اسلام بالاترين هديه را به زنان عطا نمود و در قرآن كريم، در شأن و منزلت زنان مؤمن و خداجو آياتى را نازل و حتى سورهاى به نام ايشان (نساء) نامگذارى كرد. دين اسلام ـ به عنوان دينى كه به تمام ابعاد فردى و اجتماعى انسان توجه دارد ـ براى زنان نيز حق مشاركت در عرصههاى سياسى و اجتماعى قايل است. بر اين اساس، زنان از همان آغاز همدوش با مردان در حفظ و صيانت از دين اسلام و پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله بهپا خاستند و در عرصههاى مهمى همچون بيعت، هجرت و جهاد توانايى خويش را اثبات نمودند.
تبيين نقش مهم و اساسى زنان در تاريخ صدر اسلام در امور سياسى و اجتماعى، براى زنان جامعه امروز امرى ضرورى و ارزشمند است تا از اين رهگذر زنان مسلمان بدانند كه اسلام از همان آغاز به نقش سياسى و اجتماعى زنان اهميت قايل بوده و امروزه نيز آنها بايد در ايفاى اين نقش كوشا باشند.
اين مقاله درصدد پاسخگويى به اين پرسش اصلى است كه زنان صدر اسلام چه نقشى در امر بيعت و هجرت داشتند و چگونه در اين امر نقشآفرينى كردند؟
فرض اين نوشتار آن است كه با توجه به آموزههاى اسلامى و همچنين عشق و علاقه زنان مسلمان به رسول خدا و دين اسلام، آنان با تمام وجود در اين امور (بيعت و هجرت) شركت كردند و نقشى سازنده و فعال داشتند.
سؤالات فرعى كه مقاله در پى پاسخگويى به آنهاست عبارتند از:
ـ تاريخچه بيعت در صدر اسلام چگونه بوده است؟
ـ زنان در كدام بيعتها حضور داشتند؟
ـ شيوه بيعت زنان در آن زمان چگونه بوده است؟
ـ زنان در دو هجرت به حبشه و مدينه چه ميزان نقشآفرين بودند؟
در مطالعات و تحقيقات جديد، موضوع بيعت و هجرت زنان صدر اسلام، در كنار ساير مسائل تاريخ صدر اسلام و سيره پيامبر صلىاللهعليهوآله بررسى شده است و به صورت مستقل كتابى در اينباره تدوين نشده است، اما در مجموعه مقالات همايش بينالمللى سيرهشناختى پيامبر اعظم صلىاللهعليهوآله،395 دو مقاله با عناوين «نخستين مبايعات زنان با پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله» از شهلا بختيارى و «بيعت زنان در عصر نبوى» از حميدرضا مطهرى به موضوع بيعت زنان اشاره كردهاند.
در مقاله پيشرو نقش زنان صدر اسلام در دو موضوع متناسب بيعت و هجرت با هم بررسى شدهاند. همچنين سعى شده با تقويت رويكرد شناختى و عاطفى، اين زنان در مسائل اجتماعى و سياسى به عنوان اسوه و الگوى زنان امروز جامعه اسلامى معرفى شوند.
افزون بر قرآن، بيشتر منابع تاريخى، به ويژه كتب سيره، به اين موضوع اشاره دارند؛ هرچند كه گزارشها در خصوص جزئيات و تعداد يا اسامى زنان شركتكننده يكسان نيست و تفاوتهايى وجود دارد. السيرة النبويه ابنهشام و طبقات ابنسعد بيش از ساير منابع و با تفصيل بيشترى به موضوع پرداختهاند. ابنسعد حتى در جلد هشتم الطبقات الكبرى بخشى را به طور مجزا به اين موضوع و زنان شركتكننده در آن اختصاص داده است.
بنابر مطالب يادشده موضوع را در دو بخش پى مىگيريم: در بخش اول به مفهوم و تاريخچه بيعت و نيز حضور ارزنده زنان در آن خواهيم پرداخت و در بخش دوم، مفهوم، ضرورت و حضور فعال زنان در امر هجرت را تبيين مىنماييم.
بيعت
مفهوم بيعت
بيعت از ماده بيع،396 در لغت به معناى دست بر دست زدن به هنگام معامله و پذيرفتن آن است.397 در گذشته ميان اعراب چنين رسم بود كه هنگام فروختن كالا، فروشنده و خريدار دست به دست همديگر مىزدند و اين عمل نشاندهنده قطعى بودن معامله بود.
بيعت در اصطلاح، پيمان بستن به فرمانبردارى398 و پذيرفتن امارت يا رياست كسى مانند سلطان يا فرمانرواست.399 اين تعهد و پيمان مبنى بر اطاعت، در زمانهاى گذشته با دست دادن تحقق پيدا مىكرد، اما امروزه به روشهاى ديگر انجام مىشود.
ابنخلدون در بيان معناى بيعت مىنويسد: «بايد دانست كه بيعت عبارت از پيمان بستن به فرمانبرى و طاعت است. بيعتكننده با امير خويش پيمان مىبست كه در امور مربوطه به خود و مسلمانان تسليم نظر وى باشد و در هيچ چيز از امور مزبور با او به ستيز برنخيزد و تكاليفى را كه بر عهده وى مىگذارد و وى را به انجام آن تكاليف مكلف مىسازد اطاعت كند، خواه آن تكليف به دلخواه او باشد و خواه مخالف ميلش. و چنين مرسوم بود كه هرگاه با امير بيعت مىكردند و بر آن پيمان مىبستند دست خود را به منظور استوارى و تأكيد پيمان در دست امير مىگذاشتند و چون اين شيوه به عمل فروشنده و خريدار شبيه بوده است، آن را "بيعت" ناميدهاند كه مصدر "باع" (خريد و فروش) مىباشد و مصافحه كردن با دستها بيعت شده است و مفهوم آن در عرف لغت و تداول شرع همين است.»400
در دين اسلام از اين رسم، براى وجود اطاعت در ميثاق و پيمان با رهبر و امام جامعه استفاده شده است.401 بدينترتيب، بيعت در حقوق سياسى اسلام شيوهاى است كه بر اساس آن، بيعتكنندگان زمامدارى و حاكميت كسى
را كه با او بيعت مىكنند مىپذيرند و اعلام مىدارند كه از دستورهاى او اطاعت خواهند كرد.
تاريخچه بيعت در اسلام
بيعت در فرهنگ سياسى مسلمانان و حتى در ميان اعراب پيش از اسلام، رايج و شايع بوده و پيشينهاى دراز دارد. قراين نشان مىدهد بيعت از ابداعات مسلمانان نبوده، بلكه سنتى رايج ميان عرب بوده است. اين كار به روشهاى مختلف انجام مىگرفت. اعراب به هنگام پذيرفتن مهترى رئيس قبيله يا سركرده خود، يا هنگام تعهد انجام كارى براى وى، دست خود را در دست او گذاشته و وفادارى خويش را اعلام مىداشتهاند.402 بر اين اساس، اعراب با مسئله بيعت آشنا بودند و به همين دليل، هنگام بيعت مردم يثرب با پيامبر در عقبه، برخورد آنان با مسئله بيعت، برخورد با يك امر آشنا بود.403
پس از ظهور اسلام در دوران پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله بيعت تداوم يافت؛ اما معنايى كه از آن برمىآمد بيشتر اعلام حمايت و اطاعت از پيامبر و حكومت اسلامى بود. سيرهنويسان، سلسله بيعتهاى مسلمانان و نومسلمانان با پيامبر صلىاللهعليهوآله را ثبت كردهاند.404 اين بيعتها بر پايه اطاعت از خداوند متعال و رسول گرامى صلىاللهعليهوآله و ترك نافرمانى از خدا و رسولش بود و بر اساس آن، مسلمانان متعهد مىشدند كه از دستورهاى دين مقدس اسلام و حكومت نوپاى اسلامى اطاعت كنند.
در دوران رسولاللّه صلىاللهعليهوآله بيعتهاى متعددى صورت پذيرفت. نخستين بيعت در مكه انجام شد، كه به نام «دعوت عشيرت» مشهور است.405 اين بيعت سه سال پس از بعثت در يومالدار بود. دومين بيعت كه در مكه انجام گرفت، بيعت نخستين پيامبر صلىاللهعليهوآله در عقبه (ابتدا با تعدادى از قوم خزرج و سپس با دوازده تن از اهل يثرب) بود.406 سومين بيعت، يك سال پس از بيعت عقبه اول در همانجا بود كه اينبار 73 مرد و 2 زن با پيامبر صلىاللهعليهوآلهبيعت كردند.407 بيعت عقبه اول و دوم كه به ترتيب به «بيعت النساء» و «بيعت الحرب» شهرت يافته است، در واقع زمينهساز شكلگيرى نظام سياسى مستحكم اسلامى در مدينه بود. پس از هجرت رسول خدا صلىاللهعليهوآله از مكه به مدينه نيز بيعتهايى ميان پيامبر با نمايندگان سراسر مردم شبهجزيره عربستان صورت گرفت. اين نمايندگان نزد پيامبر مىآمدند و با نهادن دست خود در دست ايشان، وفادارى خويش را اعلام مىكردند.
به طور كل، بيعت در عهد رسالت چيزى جز پيمان وفادارى و تأكيد بر آن نبود408 و توجه ايشان بر گرفتن بيعت تنها براى تحكيم و تثبيت پايههاى حكومت و فراهم ساختن امكانات آن بوده است.409 پيامبر اكرم در فرصتهاى مختلف با مسلمانان تجديدبيعت مىنمود كه يك مورد آن در «بيعت رضوان» در حديبيه بود. از آن گستردهتر، بيعتى بود كه پس از فتح مكه انجام گرفت. بيعت مسلمانان با على عليهالسلام در روز غدير خم نيز از بيعتهاى مهم دوران رسولاللّهصلىاللهعليهوآله بود.
پس از رحلت رسول اكرم صلىاللهعليهوآله بيعت در سراسر دوران خلافت خلفاى راشدين، امويان، عباسيان و حتى خوارج و فاطميان و ديگر كسانى كه دعوى زعامت مسلمانان داشتند، رسمى جارى و طبيعىترين شيوه انتقال و تثبيت حكومت محسوب مىشد.410
حضور زنان در بيعت
قرآن كريم بيعت با حكومت را، كه بارزترين مظهر ميثاق سياسى در جامعه است، براى زنان مىپذيرد.
«يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَاءكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَى أَن لَّا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئا وَلَا يَسْرِقْنَ وَلَا يَزْنِينَ وَلَا يَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَلَا يَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلَا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبَايِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» (ممتحنه: 12)؛ اى پيامبر، چون زنان باايمان نزد تو آيند كه با اين شرط با تو بيعت كنند كه چيزى را با خدا شريك نسازند و دزدى نكنند و زنا نكنند و فرزندان خود را نكشند و بچههاى حرامزادهاى را كه پس انداختهاند با بهتان و حيله به شوهر نبندند و در كار نيك از تو نافرمانى نكنند، با آنان بيعت كن و از خدا براى آنان آمرزش بخواه؛ زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است.
تاريخ صدر اسلام نيز نشاندهنده تحقق اين عمل سياسى از سوى زنان است. ابنسعد در كتاب طبقاتالكبرى با عنوان كلى «ما بايع عليه رسولاللّه صلىاللهعليهوآلهالنساء»، صفحاتى را به چگونگى بيعت زنان با پيامبر و مضمون بيعتها اختصاص داده است.411 وى در فصلى ديگر از اين كتاب نام هفتاد زن را برمىشمرد كه در بيعتها شركت داشتند.412
به لحاظ تاريخى، اولين حضور زنان در بيعت، در عصر رسالت رسولاللّه صلىاللهعليهوآله ـ سال سيزدهم بعثت ـ در عقبه منى (عقبه نخست) بود. اين بيعت زمانى انجام شد كه مسلمانان به شدت از جانب مخالفان و كفار تحت فشار و آزار بودند تا جايى كه رسولاللّه صلىاللهعليهوآله، كوه صبر و استقامت، به درگاه الهى شكوه مىكرد.413 در چنين شرايطى، دوازده تن از اهل يثرب (10 نفر از قبيله خزرج و 2 نفر از قبيله اوس)414 نزد پيامبر صلىاللهعليهوآله آمدند و پس از آشنايى با اسلام، متعهد شدند كه از رسول خدا ـ كه در آن زمان سخت در معرض تهديد مشركان بود ـ دفاع كنند.415 آنها همچنين متعهد شدند به خدا شرك نورزند، دزدى و زنا نكنند، فرزندان خود را نكشند، دروغ و بهتان بر كسى نبندند، پيامبر صلىاللهعليهوآله را اطاعت كنند و از دستورات وى سرپيچى نورزند.416
برخى محققان اين بيعت را «بيعهالنساء» گفتهاند؛ بدان جهت كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله پس از فتح مكه با زنان مسلمان بر پايه همين شرايط بيعت كرد. در اين بيعت هم، التزام به جهاد در كار نبود و مضمون بيعت نساء نيز همين مىباشد.417 حسن ابراهيم حسن علت ديگر موسوم شدن اين بيعت به بيعهالنساء را حضور زنى به نام عَفراء دختر عبيدبن ثَعلبه مىداند كه به عنوان نخستين زن با رسولاللّه صلىاللهعليهوآله بيعت كرده است.418 با اين حال، عمده منابع، حاضران در بيعت عقبه اول را 12 مرد دانستهاند و از حضور زنى به نام عفرا در اين بيعت چيزى ننوشتهاند؛ هرچند از حضور فرزندان وى به نامهاى عوف و معاذ ياد كردهاند.419 در مورد اينكه بيعهالنساء كدام بيعت (بيعت عقبه اول يا بيعت مكه) مىباشد اختلافنظر وجود دارد، هرچند مضامين و شرايط پيامبر در اين بيعت و بيعت پس از فتح مكه مشابهت بسيار دارد، ولى اينكه بيعت عقبه نخست بيعتالنساء باشد، بعيد به نظر مىرسد.420
در هر صورت، حاضران پس از انجام بيعت به يثرب بازگشتند. رسولاللّه صلىاللهعليهوآله نيز مصعببن عمير را به عنوان نماينده خود همراهشان فرستاد تا به هر كس كه مسلمان شد قرآن بياموزد و مردم را به سوى خدا دعوت كند. از اينرو، بعد از بازگشت اين گروه به يثرب تبليغات وسيعى براى گسترش اسلام آغاز شد.421
در ذيحجه سال بعد (سيزده بعثت) 75 نفر (73 مرد و 2 زن)422 از مسلمانان همراه مصعببن عمير نماينده رسولاللّه صلىاللهعليهوآلهدر يثرب ـ از يثرب به مكه آمدند و آمادگى خود را براى اطاعت از پيامبر صلىاللهعليهوآله اعلام نموده، با ايشان بيعت جديدى بستند كه به «بيعت عقبه دوم» مشهور است.423 بنابر اشاره منابع، در اين بيعت دو زن به نامهاى اسماء دختر عمروبن عدى از بنىسلمه معروف به اممَنيع و نُسيبه دختر كعببن عمروبن عوف از بنىمازن معروف به امعُماره حضور داشتند.424 امعماره در بيعت رضوان و بسيارى از نبردها همراه پيامبر صلىاللهعليهوآله شركت كرد. اين زنان همراه ساير بيعتكنندگان در شب 13 ذىالحجه مخفيانه در منى نزد پيامبر آمدند و با آن حضرت بيعت كردند. به نقل ابنهشام، بيعت زنان با رسولاللّه صلىاللهعليهوآله بيعت با زبان بود.425 آنان متعهد شدند همانگونه كه از فرزندان و خانواده خويش دفاع مىكنند از پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهنيز دفاع نمايند و دستورات وى را اطاعت كنند.426
درباره اين بيعت عبادهبن صامت ـ كه در جريان بيعت عقبه اول نيز حضور داشت ـ مىگويد: «پيمانى كه با پيامبر بستيم، پيمان جنگ بود تا در همه حال شنوا و فرمانبردار باشيم و بيهوده عذرتراشى نكنيم و بر او پيشى نگيريم. در امر زعامت با او درگير نشويم، همواره حقگو باشيم و در پيشگاه خدا از چيزى باك نداشته باشيم.»427
اين بيعت در شرايط بسيار حساسى واقع شد. چون مشركان از ماجرا آگاه شدند، به سرعت به سوى مسلمانان يثربى آمدند تا آنان را دستگير و شكنجه كنند، ولى مسلمانان كه از نيت كفار مطلع شده بودند، پيش از سر رسيدن آنها از مكه خارج شدند.428
بيعت با پيامبر صلىاللهعليهوآله بار ديگر در جريان صلح حديبيه تكرار شد. در اين زمان ـ يعنى سال ششم هجرى مكه هنوز پايگاه شرك بود و مشركان گاه و بيگاه حملات سختى به مسلمانان مىكردند. پيامبر در ذىقعده سال ششم هجرى همراه گروه بسيارى از مسلمانان به قصد انجام عمره عازم مكه گرديد. در اين سفر چهار زن (امسلمه، امعماره، اممنيع و امعامر اشهلى) همراه پيامبر بودهاند.429 مشركان مكه پس از آگاهى از حركت رسولاللّه صلىاللهعليهوآله مانع ورود حضرت به مكه شدند و شرايط سختى را براى رسول خدا صلىاللهعليهوآله پديد آوردند.430 در اين وضعيت حساس و اضطرارى، پيامبر صلىاللهعليهوآلهبراى تجديد پيمان خود با مسلمانان، آنان را زير درختى جمع كرد و تمام همراهان رسولاللّه صلىاللهعليهوآله ـ به غير از جدّبن قيس انصارى 431 با ايشان بيعت كردند و سوگند ياد كردند كه تا آخرين نفس از حريم آيين پاك اسلام دفاع كنند و از جانفشانى در راه آرمانهاى بعثت دريغ نورزند.432 موقعيت چنان حساس بود كه مسلمانان مىگفتند ما بر جان بيعت كرديم.433 به سبب اهميت اين بيعت، آياتى نازل شده است كه در آن، خداوند رضايت خويش را از بيعتكنندگان بيان مىدارد و به همين خاطر اين بيعت به «بيعت رضوان» شهرت يافت. خداوند اين آيه را نازل فرمود: «لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ... .» (فتح: 18) خداوند در آيه 10 سوره «فتح» بيعت با پيامبر را بيعتى الهى مىخواند و به همه بيعتكنندگان تذكر مىدهد كه اگر بر سر پيمان و عهد خود بمانند پاداش عظيمى خواهند داشت؛ اما اگر آن را بشكنند زيانش متوجه خود آنهاست. شيخ مفيد بيعت زنان با پيامبر صلىاللهعليهوآله را در صلح حديبيه چنين بيان مىكند كه على عليهالسلامبه عنوان عهدهدار امور اين بيعت، لباسش را پهن نمود. زنان با عنوان بيعت بر آن لباس دست مىكشيدند و سپس پيامبر صلىاللهعليهوآله دست مىكشيد و بدين ترتيب بيعت بين پيامبر و زنان واقع شد.434
بيعت ديگر در زمان پيامبر صلىاللهعليهوآله، در جريان فتح مكه اتفاق افتاد. پيامبر صلىاللهعليهوآله در سال هشتم هجرى مكه را فتح و كعبه را از لوث وجود بتها پاك كرد و بلال با بانگ اذان شكست شرك را از فراز كعبه به گوش همگان رسانيد.435 آنگاه رسول خدا صلىاللهعليهوآله بر كوه صفا رفت و از مردم خواست با ايشان بيعت نمايند. با دعوت پيامبر مردم گروه گروه نزد پيامبر صلىاللهعليهوآله مىآمدند و با آن حضرت بيعت مىكردند.436
در اين بيعت، تفاوتى بين زنان و مردان وجود نداشت و همانگونه كه مردان با پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله بيعت نمودند، زنان نيز ـ كه قريب500نفربودندـپسازمردانبيعتمىكردند.437 طبرى مىنويسد: «... و چون پيامبر از بيعت مردان فراغت يافت، با زنان نيز بيعت كرد و گروهى از زنان قريش براى بيعت وى آمدند. از جمله، هند دختر عتبه بود كه به سبب رفتارى كه با حمزه كرده بود نقابدار و ناشناس آمد.»438
پيامبر در اين بيعت براى زنان شرايطى را قرار داد.439 آيه 12 سوره مباركه «ممتحنه» در همينباره نازل شده است. خداوند متعال در اين آيه به پيامبر دستور مىدهد هرگاه زنان مؤمنه نزد تو آمدند و تعهد دادند كه بر خدا شرك نورزند، فضايل اخلاقى را رعايت نمايند، دزدى نكنند، زنا ننمايند، فرزندان خود را نكشند و...، با اين شرايط تعهد آنان را پذيرا باش و قبول بيعت نما.440 اين آيه شريفه در واقع، به روشنى حكم بيعت زنان مؤمن با رسولاللّه را بيان مىكند. در ضمن، چون به صورت جمله شرطيه بيان شده است، مواردى را هم براى آنان شرط كرده كه برخى مشترك بين زنان و مردان است؛ مثل شرك نورزيدن به خداوند، عدم نافرمانى رسولاللّه صلىاللهعليهوآلهو...، و برخى ديگر، بيشتر مربوط به زنان است؛ مثل احتراز جستن از زنا و نسبت دادن اولاد ديگران به شوهر.441 به دنبال آن، پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله بيعت آنان را درباره شرايط يادشده در آيه پذيرفت و از آنان تعهد گرفت تا برخلاف شيوه اسلامى رفتار نكنند.442
بيعت زنان با رسول خدا صلىاللهعليهوآله بدينگونه بود كه به دستور پيامبر ظرفى پر از آب را آماده ساختند. ايشان دست مبارك خود را در ظرف آب فرو بردند و بيرون آوردند و پس از آن، زنان به عنوان اقرار و ايمان به خدا و تصديق رسول خدا صلىاللهعليهوآله دست خويش را در همان آب فرو بردند و بدينگونه بيعت انجام شد.443 عدهاى نيز گفتهاند كه پيامبر با كلام از زنان بيعت مىگرفت؛444 چنانكه از عايشه نقل شده است كه پيامبر با آيه «... لَّا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئا»(ممتحنه: 12) از زنان بيعت گرفتند.445 طبرى به نقل از ابان بن صالح مىگويد: «بيعت زنان دو جور بود؛ يكى آنكه ظرف آبى پيش روى پيامبر نهادند و چون شرايط بيعت را بگفت و زنان پذيرفتند، دست در آب فرو برد و درآورد و زنان نيز دست در آب فرو بردند. ولى پس از آن، چنان شد كه پيامبر شرايط بيعت را مىگفت؛چونمىپذيرفتندمىگفت:برويدكهباشمابيعتكردم.»446
گفتنى است كه شيوه بيعت پيامبر صلىاللهعليهوآله با زنان به وضوح نمايانگر اين امر است كه اگر دين مقدس اسلام بر حضور زنان در صحنه اجتماع و سياست تأكيد دارد، از سوى ديگر، بر رعايت حدود و مرزهاى لازم بين مردان و زنان در جامعه نيز تأكيد مىورزد. در منابع اشاره شده است كه پيامبر صلىاللهعليهوآله در بيعت با زنان از دست در دست گذاشتن خوددارى مىنمود447 و هرگز دست رسول خدا صلىاللهعليهوآله دست زن نامحرمى را لمس نكرده است.448 امام باقر عليهالسلام نيز در كلام گهربار خويش بر بيعت زنان همراه با رعايت حريم الهى تأكيد نموده، مىفرمايد: «زنان تنها از پشت پوشش بيعت مىنمايند.»449
بيعت تاريخى و مهم ديگر، بيعت مسلمانان با امام على عليهالسلام در غدير خم بود. اين بيعت در سال دهم هجرى هنگام بازگشت رسولاللّه صلىاللهعليهوآله از حجهالوداع رخ داد. پس از سخنرانى شيواى پيامبر و معرفى على عليهالسلام به عنوان جانشينى خويش،450 خيمهاى جداگانه براى بيعت با على عليهالسلام افراشته شد و تمام مردان و زنانى كه در غدير خم حاضر بودند، حتى زنان پيامبر صلىاللهعليهوآله با حضرت على عليهالسلامبه عنوان وصى و جانشين رسولاللّه صلىاللهعليهوآله بيعت نموده و اعلام كردند كه ولايت علىبن ابىطالب را همچون ولايت رسول اكرم صلىاللهعليهوآله مىپذيرند.451
پس از دوران پيامبر صلىاللهعليهوآله باز هم تاريخ شاهد حضور زنان در مسئله بيعت براى خلافت على عليهالسلام است. بيعت مردم با على عليهالسلامبهترين نمونه تحقق بيعت سياسى و حكومتى بود. مردم در كمال آزادى و با ميل و رضا، شور و نشاط و آگاهى و شناخت كامل، با حضرت بيعت كردند.452 آن حضرت هجوم مردم براى بيعت با ايشان را چنين وصف مىنمايد: «شادى مردم بر اثر بيعتشان با من به جايى رسيد كه بچهها خشنود گشتند، و پيران با قدمهاى لرزان و بيماران با سختى و مشقت براى بيعت آمدند و دختران جوان نيز به سوى بيعت روان شدند.»453
هجرت
مفهوم و ضرورت هجرت
«هجرت» از قوانين جاودانه حيات و عامل تكامل و توفيق ملتها و اقوام بشرى بوده است. از اينرو، در دين اسلام نيز به عنوان يكى از عناصر مهم فرهنگ سياسى به شمار آمده كه بقا و تداوم اين دين آسمانى را تضمين كرده است. هجرت در لغت به معناى بريدن، مفارقت و جدايى مىباشد.454 براى هجرت مىتوان دو معناى اصطلاحى قايل شد: اصطلاح عام، كه منظور ترك ديار و رفتن از يك منطقه جغرافيايى به مكانىديگراست455 واصطلاح خاص (با انگيزه دينى) كه عزيمت مسلمانان از منطقهاى به منطقه ديگر، براى حفظ دين خود و براى جلب رضاى الهى است.
با توجه به آيات قرآن، هجرت براى مسلمانان وظيفهاى شرعى محسوب شده است؛456 چراكه هرگاه جوّ غالب با عصيانكاران باشد، ممكن است مردم رفته رفته تحت تأثير روح حاكم بر جامعه قرار گيرند. بر همين اساس، خداوند متعال براى اينكه مسلمانان راه خود را به سوى هدايت به دليل زيستن در جامعه كفر گم نكنند و يا تحت فشار ستمكاران قرار نگيرند، آنها را به هجرت امر مىنمايد.457 هجرت همواره آميخته با سختى و رنج است و به همين سبب، مقام مهاجران در اسلام بسيار والاست458 و خداوند اين گروه را لايق رحمت واسعه خود دانسته است.459
در زمان رسول خدا صلىاللهعليهوآله نيز مانند ساير پيامبران الهى، اين ضرورت مهم براى امت اسلام پيش آمد و مسلمانان از هجرت به عنوان روشى در راه نجات اسلام و نشر تعاليم آن در ديگر نقاط گيتى بهره بردند. مسلمانان دو هجرت بزرگ يكى به حبشه و ديگرى به مدينه داشتند.
حضور زنان در هجرت
در زمينه هجرت در اسلام مطالب بسيار بيان شده است، اما درباره حضور زنان در اين فراز سخت و شكوهمند كمتر سخن به ميان آمده است. اهميت حضور زنان در اين عرصه اين است كه آنها با وجود احساسات فراوان خود، از همه علقهها و علايق دنيوى خويش گذشتند و همپاى مردان به يارى و حفظ دين اسلام برخاستند.
آيات متعددى از كلاماللّه مجيد به حضور زنان در هجرت اشاره دارند. از آيه 97 و 98 سوره مباركه «نساء» چنين استفاده مىشود كه زنان همچون مردان وظيفه دارند از حكومت كفر به سرزمين اسلامى هجرت نمايند. در آيه 50 سوره مباركه «احزاب» نيز خداوند متعال شرط جواز ازدواج زنان با پيامبر صلىاللهعليهوآله را هجرتشان به سرزمين حكومت اسلامى قرار مىدهد460 كه اين موضوع، اهميت هجرت زنان مسلمان را بيش از پيش مشخص مىسازد.
هجرت به حبشه
وقتى آزار و اذيت مشركان نسبت به مسلمانان اوج گرفت، پيامبر صلىاللهعليهوآله به آنان پيشنهاد كرد به حبشه هجرت نمايند.461 مسلمانان در دو نوبت به حبشه مهاجرت كردند.462 در هجرت اول ـ كه در ماه رجب سال پنجم بعثت به صورت شبانه و مخفيانه انجام گرفت ـ 11 مرد و 4 زن به نامهاى امسلمه463 (همسر ابوسلمه بن عبدالاسد)، رقيه دختر رسول خدا صلىاللهعليهوآله464 (همسر عثمان)، سهله دختر سهيلبن عمرو (همسر ابوحذيفهبن عتبه) و ليلى دختر ابىحثمه (همسر عامربن ربيعه العفرى) حضور داشتند.465 آنها حدود دو ماه (ماه شعبان و رمضان) در حبشه ماندند تا آنكه شايع شد كفار قريش از شكنجه مسلمانان دست برداشتهاند. مهاجران با شنيدن اين خبر، به عشق ديدار رسولاللّه و بازگشت به سرزمين خويش عازم مكه شدند، ولى نزديك مكه متوجه شدند اين خبر شايعهاى بيش نبوده است.466
در هجرت دوم به حبشه، قريب 83 مرد و 18 زن حضور داشتند467 كه يازده زن از قريش و هفت زن از ديگر قبايل بودند.468 از اين تعداد، هشت مرد و سه زن در حبشه وفات يافتند469 و باقى آنها بعدها از حبشه نيز به مدينه هجرت نمودند و مشمول فضيلت دو هجرت شدند.470
از جمله زنان در اين هجرت، اسماء بنت عميس، زن مؤمنه و گرانقدرى بود كه از همان روزهاى آغازين رسالت رسولاللّه صلىاللهعليهوآلهبه وى ايمان آورد.471 او همراه همسرش جعفربن ابىطالب، كه سرپرستى مهاجران را بر عهده داشت، در اين هجرت شركت نمود. اسماء همراه همسر و فرزندانش تا سال هفتم هجرى در حبشه ماند تا آنكه هنگام فتح خيبر همراه ساير مهاجران حبشه، عازم مدينه شد. از ديگر زنان مهاجر به حبشه امحبيبه،472 سوده دختر زمعه، امكلثوم همسر ابوسبره و... بودند.473
هجرت به مدينه
پس از آگاهى مشركان از جريان بيعت عقبه و با بيشتر شدن فشارها و شكنجهها از سوى آنها، پيامبر صلىاللهعليهوآله به مسلمانان دستور داد به يثرب هجرت كنند.474 هجرت مسلمانان از مكه به مدينه آنچنان اهميت داشت كه با وجود رويدادهاى مختلف مانند ولادت، بعثت و رحلت پيامبر صلىاللهعليهوآله و فتح مكه و...، اين واقعه به عنوان مبدأ تاريخ اسلام برگزيده شد. خداوند متعال نيز در آيه 72 سوره مباركه «انفال» بر ضرورت اين هجرت تأكيد مىورزد. اين واقعه زمينهساز اجتماع مسلمانان براى پىريزى و تأسيس نظام و حكومت سياسى اسلام بود.
در هجرت به مدينه نيز شاهد حضور گسترده زنان هستيم؛ زنانى كه همه چيز خود را در مكه جاى گذاشتند و بيابانى خشك و سوزان به مسافت 468 كيلومتر را تا مدينه طى كردند. در اينباره نام زنان بسيارى در كتب تاريخى ذكر شده است كه برجستهترين آنها فاطمه بنتاسد و فاطمه زهرا عليهاالسلام است. فاطمه بنت اسد مادر گرانقدر امام على عليهالسلام بر پايه احترام فراوانى كه به پيامبر مىنهاد، در زمره اولين مهاجران به مدينه بود. از امام صادق عليهالسلامروايت است كه فرمودند: «فاطمه بنت اسد نخستين زنى است كه به سوى پيامبر صلىاللهعليهوآله از مكه به مدينه هجرت كرد.»475 فاطمه زهرا عليهاالسلام نيز همراه ساير دختران رسولاللّه و گروهى از زنان پس از هجرت پيامبر به مدينه عازم اين شهر شدند. آنها به همراه على عليهالسلامدر خفا و پنهانى بيرون آمدند476 و به خاطر خنكى هوا يا براى رعايت اقدامات امنيتى در اين سفر پرخطر، شبها با سرعت بسيار حركت مىكردند و روزها مخفى مىشدند477 تا آنكه به ديدار رسولاللّه شتافتند.
پس از مهاجرت دستهجمعى مسلمانان از مكه به مدينه، هنوز برخى از زنان مسلمان در مكه باقى مانده بودند. از جمله آنها امسلمه است كه خويشان وى ـ قبيله بنىمغيره ـ اجازه ندادند به همراه همسرش به مدينه هجرت كند. طايفه شوهرش ـ بنى عبدالاسد ـ فرزند خردسال وى را نيز از او جدا كردند.478 امسلمه حدود يكسال در ناحيهاى به نام ابطح (ميان مكه و منا) در فراغ همسر و فرزندش مىگريست.479 تا آنكه پس از يك سال پسر او را برگرداندند و او تنها به مدينه مهاجرت نمود.480
برخى نيز به دليل مشرك و كافر بودن همسرانشان توفيق هجرت همراه پيامبر صلىاللهعليهوآله و ساير مسلمانان را نيافته بودند. گروهى از اين زنان بعدها از همسر، خانه و فرزند خويش دل كندند و براى پيوستن به رسولاللّه از مكه كه در آن زمان دارالكفر محسوب مىشد، به مدينه هجرت كردند. قرآن از اين زنان با عنوان «زنان مؤمن مهاجر» ياد كرده است.481 از جمله اين زنان، سُبَيعه دختر حارث اسلمى است.482 زينب دختر پيامبر صلىاللهعليهوآله نيز در زمره اين زنان بود كه همسر مشركش (ابوالعاصبن الربيع) مانع از هجرت وى به سرزمين اسلام مىشد، تا آنكه وى در جنگ بدر اسير شد. پيامبر صلىاللهعليهوآلههنگام آزادى از او پيمان گرفت كه در بازگشت به همسرش اجازه دهد به مدينه هجرت نمايد. ابىالعاص نيز به وعده خويش وفا كرد483 و همسرش، زينب را عازم مدينه كرد. پيامبر صلىاللهعليهوآلهزيدبن حارثه را همراه مردى از انصار به سمت وى فرستاد تا او را در ميانه راه به مدينه رساند، ولى پيش از رسيدن، دو نفر از كفار، زينب را در بين راه مجروح كردند و وى به سبب همين جراحت پس از مدتى درگذشت.484
پس از صلح حديبيه نيز برخى از زنان از مكه گريختند و به مدينه هجرت كردند كه اطرافيان آنها به مدينه آمدند و از رسول خدا صلىاللهعليهوآلهخواستند مطابق مفاد صلحنامه حديبيه آنان را برگرداند. از جمله آنها امكلثوم دختر عقبهبن ابىمعيط بود كه پس از قرارداد صلح حديبيه، به مدينه مهاجرت كرد و برادرانش عماره و وليد در تعقيب وى به مدينه آمدند و از پيامبر خواستند طبق قرارى كه گذاشتند او را به ايشان باز دهد. امكلثوم خطاب به پيامبر گفت: «يا رسولاللّه، من يك زنم و تو خود از ضعف زنان آگاهى. اگر مرا نزد كفار باز گردانى من نمىتوانم در مقابل فشار آنها دينم را حفظ كنم.»485
با نزول آيه 10 سوره مباركه «ممتحنه»، پيامبر صلىاللهعليهوآله از تسليم وى امتناع ورزيدند.486 رسولاللّه صلىاللهعليهوآله طبق دستور خداوند،487 اين زنان مهاجر را امتحان مىكرد و كسانى را كه صداقتشان معلوم مىشد، نگاه مىداشت و با پرداخت مهريه به شوهران كافر و مشركشان، آنها را به ازدواج مردان مسلمان درمىآورد.488
نتيجهگيرى
با نگاهى به رويدادهاى تاريخى صدر اسلام، مشاهده مىكنيم كه زنان دوشادوش مردان در عمده رويدادها و صحنههاى مهم سياسى و اجتماعى اين دوران، حضور و مشاركت سازنده و فعال داشتهاند كه به ويژه نقش آنان در دو موضوع «بيعت» و «هجرت» بسيار برجسته و مهم است.
بيعت از ابداعات مسلمانان نبوده، بلكه سنتى رايج ميان عرب بوده است. پس از ظهور اسلام نيز بيعت در فرهنگ سياسى مسلمانان جاى گرفت و تداوم يافت.
تاريخچه بيعت در صدر اسلام نشانگر حضور زنان مسلمان در بيعت عقبه دوم، رضوان، (فتح) مكه و غدير خم و حمايت از ولايت على عليهالسلام است. پس از دوران پيامبر صلىاللهعليهوآله نيز در مسئله خلافت على عليهالسلام، زنان با كمال ميل و رضا و با آگاهى و شناخت كامل با اميرمؤمنان على عليهالسلام بيعت كردند و فصل زرينى از تاريخ اسلام را به نام خود ثبت نمودند.
شيوه و روش بيعت زنان به گونهاى بوده است كه حدود و مرزهاى بين مردان و زنان كاملاً رعايت مىشد؛ بدين صورت كه يا با كلام بوده است و يا پيامبر صلىاللهعليهوآله دست خود را در ظرف آبى مىزد و سپس زنان نيز دست خود را در آن ظرف فرو مىبردند.
در امر هجرت نيز حضور زنان مسلمان صدر اسلام پرشور بود. آنها با وجود احساسات فراوان خود از همه علقهها و علايق دنيوى خويش گذشتند و براى يارى و حفظ دين اسلام از خانه و كاشانه خود دل كندند و در دو هجرت مسلمانان (به حبشه و مدينه) حضور فعال و گسترده داشتند. زنان مسلمان صدر اسلام همچون مردان با نقشآفرينى در جريانات سياسى و اجتماعى، نام خود را در كنار نام مجاهدان و شهداى اين برهه از تاريخ اسلام جاودانه ساختند و اسوه و الگويى برجسته براى زنان مسلمان در هر دورهاى شدند.
منابع
ـ نهجالبلاغه، ترجمه فيضالاسلام، تهران، فيضالاسلام، 1370.
ـآيتى،محمدابراهيم،تاريخپيامبراسلام،تهران،دانشگاهتهران،1361.
ـ ابراهيم حسن، حسن، تاريخ الاسلام، ط. السابعه، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1964م.
ـ ابن ابىالحديد، شرح نهجالبلاغه، ط. الثانيه، بيروت، دار احياءالتراث العربى، 1387ق.
ـ ابناثير، عزالدينعلى،الكاملفىالتاريخ،بيروت،دارصادر،1385ق.
ـ ابن اثير، مجدالدين، النهايه، بيروت، المكتبه الاسلاميه، 1383ق.
ـ ابن جوزى، ابىالفرج عبدالرحمن، الوفا باحوال المصطفى، بيروت، دارالمعرفه لطباعه و النشر، بىتا.
ـ ابنخلدون، عبدالرحمن، مقدمه، ترجمه محمدپروين گنابادى، چ چهارم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1359.
ـ ابنسعد، محمد، طبقات الكبرى، بيروت، دار صادر، 1903م.
ـ ابنشهرآشوب، محمدبن على، مناقب آل ابيطالب، چ دوم، بيروت، دارالاضوا، 1412ق.
ـ ابنكثير، ابوالفدا،البدايهوالنهايه،بيروت،دارالكتبالعلميه،1405ق.
ـ ـــــ ، السيرة النبويه، بيروت، دار احياء التراثالعربى، بىتا.
ـ ابن منظور، جمالالدين، لسان العرب، بيروت، دار صادر، بىتا.
ـابنهشام،محمد،السيرهالنبويه،بيروت،داراحياءالتراثالعربى،بىتا.
ـ ـــــ ، سيرت رسولاللّه، ترجمه رفيعالدين اسحاقبن محمد همدانى، تهران، خوارزمى، 1361.
ـ امينى، عبدالحسين، الغدير، ط. الثالثه، بيروت، دارالكتاب العربى، 1387ق.
ـ بخارى، محمدبن اسماعيل، الصحيح، بيروت، دارالكتب العلميه، 1419ق.
ـ جعفريان، رسول، تاريخ سياسى اسلام، چ چهارم، قم، دليل ما، 1385.
ـ حميداللّه، محمد، الوثائق، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، بنياد، 1365.
ـ خالدى، حسنبن فرهان، بيعة علىبن ابيطالب فى ضوء الروايات الصحيحه، چ دوم، رياض، مكتبة التوبه، 1997م.
ـ دهخدا، علىاكبر، لغتنامه، تهران، دانشگاه تهران، 1372.
ـ ذهبى، شمسالدين محمد، تاريخ الاسلام، بيروت، دارالكتاب العربى، 1407ق.
ـ راغب اصفهانى، حسينبن محمد، المفردات فى غريبالقرآن، بيروت، دارالمعرفه، بىتا.
ـ سبحانى، جعفر، فروغ ابديت، چ ششم، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1370.
ـ سمهودى، نورالدين علىبن احمد، وفاء الوفا باخبار دارالمصطفى، ط. الثالثه، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1401ق.
ـ سهيلى، عبدالرحمان، الروض الانف، بيروت، دار احياء التراث العربى، بىتا.
ـ شهيدى، سيدجعفر، بيعت و چگونگى آن در تاريخ اسلام، در: از ديروز تا امروز (مجموعه مقالات)، تهران، قطره، 1372.
ـ صالحى الشامى، محمدبن يوسف، سبل الهدى و الرشاد فى سيره خيرالعباد، بيروت، دارالكتب العلميه، 1414ق.
ـ صدوق، محمدبن على، الخصال، ط. الخامسه، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، 1416ق.
ـ طباطبائى، سيد محمدحسين، الميزان، ترجمه سيد محمدباقر موسوى همدانى، تهران، محمدى، 1347.
ـ طبرسى، فضلبن حسن، اعلام الورى، ط. الثانيه، تهران، منشورات دارالكتب الاسلاميه، بىتا.
ـ ـــــ ، مجمع البيان، تهران، ناصر خسرو، 1365.
ـ طبرى، محمدبن جرير، تاريخ طبرى، ترجمه ابوالقاسم پاينده، چ چهارم، تهران، اساطير، 1368.
ـ عاملى، جعفرمرتضى، الصحيح من سيرهالنبى الاعظم، قم، دارالحديث للطباعه و النشر، 1426ق.
ـ غروى نائينى، نهلا، محدثات شيعه، تهران، دانشگاه تربيت مدرس، 1381.
ـ كحاله، عمر رضا، اعلام النساء فى عالمى العرب والاسلام، ط. الرابعه، بيروت، موسسهالرساله، 1402ق.
ـ كلينى، محمدبن يعقوب، اصول كافى، تهران، مكتبه الاسلاميه، 1388ق.
ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ط. الثانيه، بيروت، موسسة الوفاء، 1403ق.
ـ مجموعه مقالات همايش بينالمللى سيرهشناختى پيامبر اعظم صلىاللهعليهوآله، به اهتمام اصغر منتظرالقائم، اصفهان، دانشگاه اصفهان، 1385.
ـ محلاتى، ذبيحاللّه، رياحينالشريعه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، بىتا.
ـ معرفت، محمدهادى، ولايت فقيه، قم، انتشارات اسلامى، 1367.
ـ مغنيه، محمدجواد، تفسير كاشف، ط. الثالثه، بيروت، دارالجواد، 1981م.
ـ مفيد، محمدبن محمد نعمان، الارشاد، ط. الثالثه، بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1399ق.
ـ مكارم شيرازى، ناصر و همكاران، تفسير نمونه، چ پنجم، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1368.
ـ واقدى، محمدبن عمر، مغازى، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مركز نشر دانشگاهى، 1362.
ـ يعقوبى، احمدبن ابىيعقوب، تاريخ يعقوبى، ترجمه محمدابراهيم آيتى، چ سوم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 2536.
* دانشجوى دكتراى تاريخ و تمدن ملل اسلامى، دانشگاه آزاد اسلامى واحد علوم و تحقيقات.
دريافت: 20/2/90 ـ پذيرش: 10/8/90. zamani1358@gmail.com
395ـ مجموعه مقالات همايش بينالمللى سيرهشناختى پيامبر اعظم صلىاللهعليهوآله، به اهتمام اصغر منتظرالقائم، اصفهان، دانشگاه اصفهان، 1385.
396ـ ابنمنظور، لسانالعرب، ج 1، ص 577.
397ـ همان، ج8، ص 26؛ ابناثير، الكامل فىالتاريخ، ج1، ص 173.
398ـ علىاكبر دهخدا، لغتنامه، ج 3، ص 4549.
399ـ راغب اصفهانى، المفردات فى غريبالقرآن، ص 6.
400ـ عبدالرحمن ابنخلدون، مقدمه، ترجمه محمدپروين گنابادى، ج 1، ص 400.
401ـ ابنمنظور، همان، ج 8، ص 26.
402ـ محمدبن جرير طبرى، تاريخ طبرى، ترجمه ابوالقاسم پاينده، ج 2، ص 809ـ810.
403ـ ناصر مكارم شيرازى و ديگران، تفسير نمونه، ج 22، ص 70.
404ـ محمد حميداللّه، الوثائق، ترجمه محمود مهدوى دامغانى.
405ـ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابىطالب، ج 2، ص 22؛ سيدجعفر شهيدى، بيعت و چگونگى آن در اسلام، ص 46.
406ـ ابنهشام، سيرت رسولاللّه، ترجمه رفيعالدين اسحاقبن محمد همدانى، ج 1، ص 427.
407ـ همان، ص 444.
408ـ ناصر مكارم شيرازى و همكاران، همان، ج 22، ص 72.
409ـ محمدهادى معرفت، ولايت فقيه، ص 85ـ86.
410ـ سيدجعفر شهيدى، همان، ص 48.
411ـ ابنسعد، طبقاتالكبرى، ج 8، ص 5ـ13.
412ـ همان، ص 222ـ273.
413ـ رسول جعفريان، تاريخ سياسى اسلام، ج 1، ص 386.
414ـ ابنهشام، همان، ج 1، ص 444؛ ابنكثير، السيرة النبوية، ج 2، ص 195.
415ـ محمدابراهيم آيتى، تاريخ پيامبر اسلام، ص 168؛ محمد حميداللّه، همان، ص 44.
416ـ حسن ابراهيم حسن، تاريخ الاسلام، ج 1، ص 95.
417ـ ابنكثير، السيرهالنبوية، ج 2، ص 178؛ نورالدين علىبن احمد سمهودى، وفاءالوفا باخبار دارالمصطفى، ج 1، ص 223.
418ـ ر.ك: ابنهشام، سيرت رسولاللّه، ج 1، ص 430؛ محمدبن جرير طبرى، همان، ج 3، ص 1070.
419ـ ابناثير، الكامل، ج 2، ص 95.
420ـ همان، ص 97.
421ـ شمسالدين محمد ذهبى، تاريخ الاسلام، ج 1، ص 297.
422ـ ابنهشام، سيرت رسولاللّه، ج 2، ص 84؛ ذبيحاللّه محلاتى، رياحينالشريعة، ج 5، ص 80.
423ـ ابنهشام، سيرت رسولاللّه، ج 2، ص 109.
424ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 14، ص 26ـ27.
425ـ ابنهشام، سيرت رسولاللّه، ج 2، ص 97.
426ـ علىبن حسن طبرى، اعلامالورى، ص 60ـ61.
427ـ محمدبن عمر واقدى، المغازى، ج 2، ص 435.
428ـ ابنسعد، همان، ج 2، ص 118ـ120؛ ابنكثر، البداية و النهاية، ج 2، ص 166ـ169.
429ـ محمدبن عمر واقدى، همان، ج 2، ص 488.
430ـ محمدبن جرير طبرى، همان، ج 3، ص 1121.
431ـ عبدالرحمن سهيلى، الروض الانف، ج 6، ص 460.
432ـ ناصر مكارم شيرازى و همكاران، همان، ج 22، ص 44.
433ـ همان، ص 44ـ45.
434ـ محمدبن محمد نعمان مفيد، الارشاد، ص 63.
435ـ علىبن حسن طبرسى، اعلام الورى، ص 108.
436ـ ابىالفرج عبدالرحمن ابنجوزى، الوفا باحوال المصطفى، ج 3، ص 703؛ جعفر مرتضى عاملى، الصحيح من سيرة نبىالاعظم، ج 22،
ص 291.
437ـ محمدبن يعقوب كلينى، الكافى، ج 5، ص 527.
43844و45ـ محمدبن جرير طبرى، همان، ج 3، ص 1190؛ محمدبن يوسف صالحى الشامى، سبل الهدى و الرشاد، ج 5، ص 247.
440ـ سيد محمدحسين طباطبائى، الميزان، ترجمه سيد محمدباقر موسوى همدانى، ج 19، ص 411.
441ـ همان، ص 429.
442ـ محمدهادى معرفت، همان، ص 183.
443ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 21، ص 134؛ جعفر سبحانى، فروغ ابديت، ج 2، ص 345؛ سيد محمدحسين طباطبائى، همان، ج 19، ص 499؛ جعفرمرتضى عاملى، همان، ج 22، ص 295.
444ـ محمدبن يوسف صالحى الشامى، همان، ج 5، ص 248.
445ـ محمدبن اسماعيل بخارى، صحيح بخارى، ج 4، ص 478.
44652و53ـ محمدبن جرير طبرى، همان، ج 3، ص 1191.
448ـ ابنسعد، همان، ج 8، ص 5؛ محمدبن اسماعيل بخارى، همان، ج 4، ص 478؛ حسنبن فرهان خالدى، بيعه علىبن ابىطالب فى وضوء الروايات الصحيحه، ص 51.
449ـ محمدبن على صدوق، الخصال، ج 2، ص 141.
450ـ احمدبن ابىيعقوب يعقوبى، تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 508.
451ـ عبدالحسين امينى، الغدير، ج 1، ص 271.
452ـ نهجالبلاغه، ترجمه فيضالاسلام، نامه 1، ص 832.
453ـ همان، ص 723.
454ـ علىاكبر دهخدا، همان، ج 14، ص 2703.
455ـ مجدالدين ابناثير، النهاية، ج 5، ص 244.
456ـ علىبن حسن طبرسى، مجمعالبيان، ج 8، ص 291.
457ـ محمدجواد مغنيه، تفسير كاشف، ج 2، ص 233.
458ـ آلعمران: 195؛ توبه: 20.
459ـ بقره: 218.
460ـ سيد محمدحسين طباطبائى، همان، ج 16، ص 503.
461ـ ابنكثير، السيرة النبوية، ج 2، ص 4؛ شمسالدين محمد ذهبى، همان، ج 1، ص 184.
462ـ محمدابراهيم آيتى، همان، ص 119.
463ـ ابنسعد، همان، ج 8، ص 86ـ88؛ نهله غروى نائينى، محدثان شيعه، ص 72.
464ـ ر.ك: ابنكثير، السيرهالنبوية، ج 2، ص 4؛ شمسالدين محمد ذهبى، همان، ج 1، ص 183.
465ـ ابنكثير، السيرهالنبوية، ج 2، ص 3.
466ـ ابنهشام، سيرت رسولاللّه، ج 1، ص 354.
467ـ ابنسعد، همان، ج 1، ص 207.
46874و75ـ محمدابراهيم آيتى، همان، ص 122.
470ـ ابنسعد، همان، ج 8، ص 281.
471ـ همان، ص 280.
472ـ همان، ص 96.
473ـ محمدابراهيم آيتى، همان، ص 119ـ120.
474ـ ابنكثير، السيرهالنبوية، ج 2، ص 215.
475ـ محمدبن يعقوب كلينى، همان، ج 1، ص 377.
476ـ ذبيحاللّه محلاتى، همان، ج 1، ص 377.
477ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 40، ص 190.
478ـ شمسالدين محمد ذهبى، همان، ج 2، ص 131.
479ـ ابنكثير، السيرهالنبوية، ج 2، ص 215ـ216.
480ـ ر.ك: ابنهشام، سيرت رسولاللّه، ج 1، ص 450ـ451.
481ـ ممتحنه: 10.
482ـ ابنسعد، همان، ج 8، ص 287.
483ـ همان، ص 3.
484ـ عمر رضا كحاله، اعلام النساء فى عالمى العرب و الاسلام، ج 2، ص 107ـ110.
485ـ ابنسعد، همان، ج 8، ص 230.
486ـ محمدابراهيم آيتى، همان، ص 422.
487ـ ممتحنه: 11.
488ـ سيد محمدحسين طباطبائى، همان، ج 19، ص 413ـ414.