اصل عدالت اجتماعى در مديريت اسلامى* و شاخصه هاى آن
معرفت سال بيستم ـ شماره 171 ـ اسفند 1390، 43ـ56
اصل عدالت اجتماعى در مديريت اسلامى و شاخصههاى آن*
رفيعالدين اسماعيلى**
چكيده
در اسلام، «عدالت» از زيربنايىترين مفاهيمى است كه تحقق عينى آن در جامعه، از مهمترين اهداف اجتماعى و سياسى اين دين ذكر شده است. غالب مكاتب و نظريهها و نظامهاى سياسى سعى نمودهاند به طور نظرى و عملى خود را بدان متصف كنند. همه انبياى الهى براى تحقق اين اصل مبعوث شدهاند. دين مبين اسلام هم به عنوان آخرين دين، تحقق عدالت اجتماعى را سرلوحه اهداف خود قرار داده و از آنروست كه مىبينيم آيات بسيارى درباره عدالت و واژههاى مترادف و متضاد آن وجود دارد، به گونهاى كه امام على عليهالسلام در كلامى قرآن را «سخنگوى عدالت» مىنامند.96 در اين تحقيق با روش اسنادى تلاش شده است عدالت اجتماعى، كه از اهميتى فوقالعادهاى در مديريت اسلامى برخوردار است، بررسى و ابعاد و شاخصهاى آن، با مراجعه به منابع دينى استخراج شود.
كليدواژهها: عدالت، عدالت اجتماعى، ارتباطات، مدير.
مقدّمه
مهمترين اصلى كه مدير در ارتباط با زيردستان و مردم بايد بدان عمل كند اصل عدالت است؛ زيرا تمامى اصول ديگر به نحوى با عدالت مرتبط است. «إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِيتَاء ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ...» (نحل: 90) با توجه به سياق آيه، كه وظايف انسانها را در قبال جامعه خود مطرح مىكند، منظور از «عدل»، عدالت اجتماعى است و انسانها از سوى خداوند مأمور اقامه عدالت اجتماعى هستند. در خصوص عدالت اجتماعى، پژوهشهاى بسيارى صورت گرفته است. از جمله مقالهاى كه با عنوان «جايگاه عدالت اجتماعى در اسلام»97 نوشته شده است كه در اين تحقيق پس از معرفى جايگاه عدالت اجتماعى در اسلام، به شيوه توسعه و تحقق آن در جامعه مىپردازد و مصاديقى از آن را بيان كردهاند. مقاله ديگرى با عنوان «عدالت اجتماعى در سيره امام على عليهالسلام»98 نگارش شده است كه به رفتار و گفتارهاى امام على عليهالسلام در باب عدالت اجتماعى پرداختهاند. ولى مقالهاى كه به بيان شاخصهاى عدالت اجتماعى پرداخته باشد مشاهده نشده است و مهمترين نوآورى نوشتار حاضر اين است كه با نگاهى جامع به منابع دينى و با توجه به ابعاد عدالت اجتماعى به بيان شاخصهاى عدالت اجتماعى پرداخته است.
درباره تعاريف عدالت هر انديشمندى به اقتضاى بحث خود، تعريفى از آن را ارائه داده است با اين حال، هر تعريف تنها گوشهاى از مفهوم عدالت اجتماعى را روشن مىكند كه به برخى از آنها اشاره مىشود: عدهاى گفتهاند: عدالت اجتماعى عبارت است از: احترام به حقوق ديگران و رعايت مصالح عمومى و يا شناخت حقوق طبيعى و قراردادى كه جامعه براى تمام افراد قايل است؛ مانند تقسيم كار و دادن مزد به كارگران مطابق كارايى آنان و افزودن خدمات و تأمين نيازهاى اجتماعى كه افراد براى حفظ بقاى خود و تسهيل در پيشرفت كار و رسيدن به سعادت خود، حقدارندآنها را به دست آورند.99
برخى ديگر گفتهاند: عدالت اجتماعى يعنى: قدر و منزلت هر كس را شناختن و به گونهاى مناسب با او رفتار كردن. هر جامعهاى كه بتواند زمينه مساعدى براى تحقق محيط مسالمتآميز و صميمى به وجود آورد كه مردم آن، به اهداف انسانى و تأمين نيازهاى زندگى، امنيت و بهداشت برسند و به حقوق از دست رفته خود دست يابند و احترام و حيثيت انسانىشان همراه با اعتلاى فرهنگ و حسن رفتار و معاشرت با ديگران در پرتو قوانين پذيرفتهشده توسط آنها، تحقق يابد و در امنيت كامل، كسى به ديگرى آزارى نرساند، عدالت اجتماعى به خوبى تفسير و به كار گرفته شده است.100
به نظر علّامه طباطبائى، عدالت اجتماعى عبارت از اين است كه با هريك از افراد جامعه طورى رفتار شود كه مستحق آن هستند و در جايى جاى داده شوند كه سزاوار آن هستند، و اين خصلتى اجتماعى است كه همه مأمور انجام آنند.101
در اين بحث نيز مراد از اصل «عدالت اجتماعى»، عدالتى است فراگير كه تمام وجوه اجتماعى، خانوادگى، فرهنگى، سياسى و اقتصادى را دربر مىگيرد. با توجه به همين گستردگى تعريف، شاخصهاى عدالت اجتماعى بيان مىشود.
در بحث مربوط به مديريت نيز تعاريف متعددى از «مديريت» شده است. گاهى مديريت را به مفهوم خاص مديريت سازمانها مىدانند كه امروز در كتب مربوط به مديريت مطرح است، و گاهى به مفهوم عام آن كه شامل رهبرى و هدايت در هر سطح و براى هر مجموعهاى از انسانها مىگردد.102
از نظر لغت، كلمه «مدير» از مصدر «اداره» است. «مدير» به معناى ادارهكننده، اسم فاعل است؛ مانند «مقيم» به معناى اقامتكننده كلمات «مدير»، «مديريت» و «اداره» در اصل، از ماده «دَوَرَ» گرفته شدهاند كه مصدر دَوَران، يعنى گرديدن است. بدينسان، «مدير» به معناى گرداننده است. در صورتى كه «مدير» را به معناى گرداننده بگيريم شامل هر نوع مديريت در هر سطحى مىگردد. در اين صورت، مىتوان مفاهيمى چون رهبرى هدايت و امامت را نيز از موارد شمول آن دانست.103
در اين بنشتار منظور از «مدير» معناى عام آن است؛ يعنى هر سطحى از مديريت و رهبرى جامعه اسلامى، تا رئيس اجرايى جامعه و وزيران و مديران سازمانها را شامل شود. تفاوت مهمى كه بين سطوح مديران وجود دارد در اين است كه برخى مديران ـ مثل حاكم اسلامى و رئيس اجرايى كشور ـ علاوه بر مديريت بر زيردستان خود، نسبت به مردم مسئوليت هم دارند و رفع مشكلات مردم از دغدغههاى اصلىشان است؛ ولى برخى ديگر از مديران سازمانها فقط با كارمندان در ارتباطند. بيشتر شاخصهايى كه در اين پژوهش بيان شده درباره مديرانى است كه در پى تأمين نيازهاى مردم هستند. البته بايد به اين نكته توجه داشت كه تمام مديران در هر سطحى كه باشند مىتوانند رفتارها و سيره معصومان، بخصوص در دوران حاكميت پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله و حضرت على عليهالسلام را الگوى خود قرار داده، بهترين استفاده را از آن ببرند، زيرا از مهمترين امتيازهاى تعاليم پيامبران و رسالتهاى ايشان، دعوت به برقرارى عدالت اجتماعى است و مجاهدتهاى پيگير براى گستردن گوهر عدل و عملى ساختن آن در ميان مردم و دميدن روح عدالت اجتماعى در جامعه انسانى و واداشتن مردم به پذيرش «عدل» و «احسان» بود، آنچه به عنوان بزرگترين ستونى به شمار مىآيد كه زندگى در كره زمين بدان متكى است. هر كس مختصر اطلاعى از تعليمات دين داشته باشد، درمىيابد كه عدالت در جامعه به مثابه روحى است كه دين خدا به آن زنده است و صراط مستقيم به آن پيموده مىشود. پس تا وقتى عدل نباشد دينى در كار نيست، و تا وقتى عدالت اجتماعى تحقق نپذيرد و همهگير نشود، رسالت دينى و تكليف شرعى تحقق نپذيرفته و انجام نيافته است.104 اين تكليف بر دوش مديران جامعه اسلامى بيش از ديگران سنگينى مىكند.
عدالت اجتماعى در دوران حكومت و امامت حضرت على عليهالسلام يك الگوى جامع و چندبعدى بود. عدالت اجتماعى امام على عليهالسلام از دو جهت بىنظير است: نخست اينكه ديدگاه ايشان از عدالت اجتماعى با ايمان آن حضرت به عنوان مردى كه از عدالت و حكم و وجدان منحرف نشد، منطبق و همسان است. دوم اينكه ايشان تنها متفكرى است كه به اين ديدگاه جنبه عملى داده بلكه به عنوان رئيس يك حكومت و يك جامعه وسيع چند مليتى نظريات عدالت اجتماعى را در چارچوب دين مبين اسلام جامه عمل پوشانيد.105
سؤال اصلى اين نوشتار اين است كه شاخصهاى عدالت اجتماعى چيست؟ به عبارت ديگر شاخصهايى كه به روشنى نشاندهنده عدالت اجتماعى مىباشد چيست؟
جايگاه و ضرورت عدالت اجتماعى
علت بسيارى از انقلابها، فقدان عدالت اجتماعى در جامعه است. به همين دليل، تمام مصلحان بشرى و انسانهاى آزاده تاريخ با انديشه عدالت، حركتهاى اصلاحى را آغاز نموده و يكى از اهداف اصلى انقلاب و تحرّكات اجتماعى خود را رفع تبعيض و برقرارى عدالت اجتماعى قرار دادهاند. رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهمىفرمايند: «عدل در عرصههاى اجتماعى همانند سپر نگهبانى است كه افراد در پناه آن از تعدّى دگران محفوظند، و مانند بهشت پايدارى است كه همواره مردم از نعمتهاى آن برخوردارند.»106
اصلاح اجتماعى بدون برپا داشتن عدالت اجتماعى و اقتصادى ايجاد نخواهد گشت. شهيد مطهّرى معتقد است: اوضاع عمومى و بود و نبود عدالت اجتماعى در اعمال و اخلاق مردم، حتى در افكار و عقايد آنها تأثير دارد. ايشان معتقد است: اگر حقوق مردم محفوظ و جامعه عادل و متعادل باشد و تبعيض، محروميت و احساس مغبونيت در مردم نباشد، عقايد و اخلاق پاك، صفاى قلب و اعمال خوب بيشتر مىشود و زمينه براى وقوع معاصى و اخلاق رذيله و شيوع عقايد ناپاك كمتر است. بنابراين، ايشان عدالت اجتماعى را داراى تأثير مستقيمى در اخلاق مردم دانسته، اعتقاد دارد: بود و نبود آن در هر سه مرحله فكر و عقيده، خلق و ملكات نفسانى، و همچنين در مرحله عمل مؤثر است.107
ابعاد و شاخصههاى عدالت اجتماعى در مديريت اسلامى
عدالت اجتماعى داراى ابعاد گوناگونى است كه هريك مىتواند به عنوان شاخصى مطرح بوده و يا به تنهايى دربرگيرنده چند شاخص باشد:
1. اعطاى حقوق
رعايت حقوق و عطا كردن حق هر صاحب حقى يكى از مهمترين ابعاد عدالت اجتماعى است. منظور از «حق»، امتياز و نصيب بالقوّهاى است كه براى شخص در نظر گرفته شده و بر اساس آن، او اجازه و اختيار ايجاد چيزى را دارد. در اين صورت، آثارى از عمل او رفع شده يا اولويتى براى او در قبال ديگران در نظر گرفته شده و به موجب اعتبار اين حق براى او، ديگران موظفند اين شئون را محترم بشمارند و آثار تصرف او را بپذيرند.108 همه افراد به شناخت حقوق متقابل خود با ديگران ملزمند. سعادت و كمال هر انسانى در گرو شناخت و مراعات حقوقى است كه بر عهده اوست. در اسلام، علاوه بر اينكه براى مدير حقوقى ذكرشده، به رعايت حقوق زيردستان و مردم نيز توصيه شده است؛ چراكه در صورت رعايت حقوق يكديگر، عدالت در جامعه اجرا مىشود. همانگونه كه حضرت على عليهالسلام مىفرمايند: «چون مردم حقّ والى را بگزارند و والى حقّ مردم را بجاى آورد، حق ميان آنان عزّت پيدا مىكند و راهكارهاى دين پديدار مىشود و شاخصهاى عدالت استوار مىگردد.»109
گرچه رعايت حقوق افراد براى همه مردم الزامى است، ولى براى مدير از اهميت فوقالعادهاى برخوردار است، تا جايى كه حضرت على عليهالسلام خطاب به فرماندهان خود، نپرداختن حقوق مردم را مساوى با هلاكت دانستهاند: «ملتهاى پيش از شما به هلاكت رسيدند؛ بدان دليل كه حق مردم را نپرداختند. پس دنيا را با رشوه دادن به دست آوردند و مردم را به راه باطل بردند و آنان هم اطاعت كردند.»110 امام رضا عليهالسلام نيز مىفرمايند: «ما سرپرست مؤمنان هستيم؛ به سود آنان حكم مىكنيم و حقوقشان را از ستمگران مىستانيم.»111
مدير جامعه اسلامى بايد به گونهاى حقوق زيردستان و مردم را رعايت كند كه بتواند پاسخگوى خداوند متعال درباره حق زمامدارى خود باشد. پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهمىفرمايند: «خداوند از هر زمامدارى درباره زيردستش مىپرسد كه آيا از او به نيكى مراقبت كرده و حق زمامدارى را ادا كرده يا آن را تباه ساخته است؟»112
البته ـ همانگونه كه اشاره شد ـ مردم نيز بايد حقوق مدير را رعايت كنند. حضرت سجاد عليهالسلام برخى از حقوق مدير را، كه زيردست بايد آن رعايت كند، اينگونه برمىشمارند: «اما حقّ ادارهكننده تو به حكومت (حق فرمانروا و پيشواى تو) اين است كه بدانى تو براى او وسيله آزمايش (او نزد خدا) شدهاى و او به خاطر تسلّطى كه خداوند بر تو داده است، به وسيله تو آزمايش مىشود، و اينكه خيرخواه او باشى و با او نستيزى كه به راستى دستش بر تو گشوده است، و سبب نابودى خود و هلاك او نگردى. نسبت به او (چندان) زيردستى و نرمش كن كه خرسندى او را، بدان حد كه زيانش به تو نرسد و (در عين حال) زيانى به دين تو نزند، به دست آورى و در اينباره از خدا يارى جوى و در سلطه با او رقابت مكن و به مخالفتش برنخيز. زيرا اگر چنين كردى او را ناسپاسى كرده و پاس خود را نيز نداشتهاى و خويشتن را دستخوش ناروايىهاى او ساختهاى و او را هم از جانب خود عرضه هلاك كردهاى و شايسته است كه تو به زيان خود مددكار وى شوى و در هر چه با تو كند شريك (و همراه) او باشى. و لا قوّة الّا باللَّه (و نيرويى نيست جز به خدا.)»113
شاخص اول. شايستهسالارى: از محورىترين شاخصهاى عدالت اجتماعى شايستهسالارى است. مقصود از «شايستهسالارى» اين است كه هركس با توجه به موقعيت و مقام درونى و تخصص و شايستگى، بايد عهدهدار پستى در همان سطح شود و مدير هر كس را با توجه به استحقاقى كه دارد در جاى شايسته خود قرار دهد. در عين حال، عدالت ايجاب مىكند كه تواناترين و باورعترين و بادانشترين فرد در كسب موقعيتها و مراتب عالى از سايران اولى است. امام على عليهالسلام در نامه خود به مالكاشتر نيز مكرّر يادآورى فرمودهاند كه افرادى را به عنوان كاسب، كارگزار، قاضى و مانند آن انتخاب كند كه از توانايى و لياقت بالايى برخوردار بوده و بر اساس اصل «عدالت» گزينش شده باشند، به گونهاى كه امكان دستيابى به بهتر از آنان وجود نداشته باشد. پيامبراكرم صلىاللهعليهوآله مىفرمايند: «كسى كه چيزى از امور مسلمانان را بر عهده گيرد، سپس كسى را عهدهدار كارى كند كه اصلح از او وجود دارد، به خدا و رسول او خيانت كرده است.»114
ايشان همچنين مىفرمايند: «كسى كه جوانى را به حكومت جمعى بگمارد كه فردى در بين آن جمع وجود دارد كه بيش مورد رضاى خداست، به خداوند خيانت كرده است.»115
حضرت على عليهالسلام نيز در نامه به مالكاشتر تأكيد مىكنند كه بين كار و سرپرست تطابق وجود داشته باشد: «براى هريك از كارهايت سرپرستى برگزين كه بزرگى كار بر او چيرگى نيابد، و فراوانى كار او را درمانده نسازد.»116
شاخص دوم. توجه ويژه به حقوق نيازمندان و فقرا: شاخص ديگر عدالت اجتماعى كه در روايات به آن تأكيد فراوان شده است توجه ويژه مديران به حقوق مستمندان و فقراء جامعه است. يكى از علل به وجود آورنده فقر در جامعه، بىعدالتى است. فقر عاملى است كه بسيارى از بدبختىهاى بشر به خاطر آن است. لقمان حكيم در وصف فقر مىگويد: «تمامى تلخىهاى زندگى را چشيدم، در ميان آنها فقر تلخترين بود.»117 پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهمىفرمايند: «چهار چيز است كه اندك آن هم زياد است: فقر، درد، دشمنى و آتش.»118 امام على عليهالسلام به امام حسن عليهالسلاممىفرمايند: «پسرم، هر كس به فقر مبتلا شود، به چهار خصلت مبتلا شده است: به سستى در يقينش ... و ضعف در دينش.»119 ايشان در جاى ديگرى مىفرمايند: «فقر بزرگترين مرگ است.»120 اين روايات نشاندهنده وظيفه سنگين مسئولان در جامعه اسلامى است.
در مرتبه اول، حاكم جامعه اسلامى و در مرتبههاى پايينتر، مديران جامعه بايد توجه خاصى به مستمندان و فقرا داشته باشند؛ زيرا فقرا به عدالت بيش از ديگران محتاجند حضرت على عليهالسلام به مالكاشتر اين نكته را گوشزد مىكنند: «سپس در رفع مشكلاتشان (افراد طبقات پايين) به گونهاى عمل كن كه در پيشگاه خدا عذرى داشته باشى؛ زيرا اين گروه در ميان رعيت، بيش از ديگران به عدالت نيازمندند، و حق آنان را به گونهاى بپرداز كه نزد خدا معذور باشى. از يتيمان خردسال، و پيران سالخورده، كه راه چارهاى ندارند و دست نياز برنمىدارند، پيوسته دلجويى كن كه مسئوليتى سنگين بر دوش زمامداران است.»121
اگر عدالت به صورت واقعى اجرا شود هيچ فقيرى در جامعه وجود نخواهد داشت.امام كاظم عليهالسلام مىفرمايند: «خدا هيچگونهاى از گونههاى مال را فرونگذاشتهها مگر اينكه آن را تقسيم كرده و به هر صاحب حقى حقش را بخشيده است، خاصّه و عامه، فقرا و مساكين، و هر صنفى از صنفهاى مردم را... اگر عدالت در ميان مردم اجرا شده بود، همه بىنياز بودند (و فقير و مستمندى وجود نداشت.)»122 امام صادق عليهالسلام در كلامى مشابه مىفرمايند: «اگرعدالتدرميانمردماجراشود،همهبىنيازخواهندشد.»123
بنابراين يكى از مهمترين وظايف مسئولان جامعه اسلامى بازستاندن حق محرومان است؛ چنانچه حضرت على عليهالسلام به صراحت مىفرمايند: ذليل و فقيرترين افراد نزد من عزيز است تا حقش را به او بازگردانم و نيرومند و دارا نزد من ضعيف است تا حق را از او بازستانم.124 پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله نيز مىفرمايند: «جامعهاى كه در آن حق ضعيفان از زورمندان گرفته نمىشود، در نظر خداوند چه ارزشى دارد؟»125
به همين دليل، حضرت على عليهالسلامخطاب به فرماندار مكّه مىنويسد: «در مصرف اموال عمومى، كه در دست تو جمع شده است، انديشه كن، و آن را به عيالمندان و گرسنگان پيرامونت ببخش، و به مستمندان و نيازمندانى كه سخت به كمك مالى تو احتياج دارند برسان، و مازاد را نزد ما بفرست تا در ميان مردم نيازمندى كه در اين سامان هستند تقسيم گردد.»126
شاخص سوم. ناچيز نشمردن تلاش مردم: ديگر شاخص عدالت اجتماعى و از جمله حقوقى كه مدير بايد آن را رعايت كند اين است كه تلاش زيردستان خود را ناچيز نشمارد و تلاش هر كس را به حساب خود فرد بگذارد؛ چنانكه حضرت على عليهالسلام در نامه خود به مالكاشتر به صراحت به اين نكته اشاره مىكنند: «هرگز تلاش و رنج كسى را به حساب ديگرى نگذار و ارزش خدمت او را ناچيز مشمار تا شرافت و بزرگى كسى موجب نگردد كار كوچكش را بزرگ بشمارى، يا گمنامى كسى باعث شود كار بزرگ او را ناچيز بدانى.»127
شاخص چهارم. تناسب پاداش با خدمات: از ديگر حقوقى كه رعايت آن براى مدير شايسته است بررسى دقيق اعمال و كردار زيردستان و پاداش هر كس به تناسب كار اوست. حضرت على عليهالسلام مىفرمايند: «هرگز نيكوكار و بدكار در نظرت يكسان نباشند؛ زيرا نيكوكاران در نيكوكارى بىرغبت، و بدكاران در بدكارى تشويق مىگردند. پس هر كدام از آنان را بر اساس كردارشان پاداش ده.»128
شاخص پنجم. ظلم نكردن و ضايع نكردن حقوق مردم: ظلم پديدهاى است كه در هر نظام و سازمانى راه مىيابد. مدير در هر رده و مقامى كه هست بايد تلاش كند علاوه بر اينكه خود از ستم دورى مىكند، در سازمان تحت اختيارش نيز به كسى ظلم نشود و ياور ستمديده باشد. گرچه مردم نيز وظيفه دارند در برابر ستم سكوت نكنند و اگر ديدند به كسى ستم مىشود، بايد به دفاع برخيزند و اگر در برابر ستم سكوت كردند و به دفاع از ستمديده بر نخاستند، در حكم ستمكار هستند. ستم همه چيز را به تباهى مىكشد: فرهنگ، اقتصاد، خرد، استعداد، ذوق و ابتكار را ستم بزرگترين مانع برپايى عدالت است؛ زيرا در ستمكارى بهايى براى عدالت يافت نمىشود.
حضرت على عليهالسلام مىفرمايند: از لوازم اجراى عدالت، باز ايستادن (و دست كشيدن) از ظلم است129 و به وسيله اجراى عدالت با ستم بستيزيد.130 بزرگترين ستم آن است كه مدير نه تنها به عدالت رفتار نكند، بلكه ستم خود را عين عدالت بداند. پيشواى عدالت مىفرمايد: «ستمگرترين مردم كسى است كه ستم خود را عدالت به شمار آورد.»131 در نتيجه مديران بايد تلاش كنند در مجموعه مديريتى خود به كسى ستم نشود.
حضرت على عليهالسلام به زيادبن ابيه، كارگزار خود در خطّه فارس، فرمان مىدهند: «عدالت را بگستران، و از ستمكارى بپرهيز كه ستم رعيت را به آوارگى مىكشاند، و بيدادگرى به مبارزه و شمشير مىانجامد.»132 مدير نبايد با ستمگرى اقتدار خود را زيرسؤال ببرد. حضرت على عليهالسلاممىفرمايند: هر زمامدارى در حوزه سرپرستىاش ستم كند اقتدارش زوال يابد. از وظايف مدير اين است كه حق ستمديده را از ظالم بگيرد؛ چنانكه حضرت على عليهالسلامهنگام بيعت با مردم به آنان فرمودند: «من شما را براى خدا مىخواهم و شما مرا براى خود مىخواهيد. اى مردم، براى اصلاح خودتان مرا يارى كنيد. به خدا سوگند كه داد ستمديده را از ستمگر بستانم، و مهار ستمگر را بگيرم و به آبشخور حق وارد سازم، اگرچه نخواهد.133
مدير جامعه اسلامى بايد تلاش كند حقوق مردم را به خوبى بشناسد و آن را ضايع نكند. امام رضا عليهالسلامفرمايند: «از خداوند بترس و امتمحمد صلىاللهعليهوآله را خوب سرپرستى كن. اكنون كه خلافت در دستت قرار گرفته و خداوند امور مسلمانان را در اختيارت گذاشته است، در نظر داشته باش حقوق مسلمانان را ضايع نكنى... .»134
مدير بايد حقوق زيردستان را به گونهاى رعايت كند كه با بىنياز كردن آنان، از اموال بيتالمال دورى كنند و به آن دستاندازى نكنند. حضرت على عليهالسلام به مالكاشتر چنين توصيه مىكنند: «سپس روزى فراوان بر آنان ارزانى بدار؛ چراكه با گرفتن حقوق كافى در اصلاح خود بيشتر مىكوشند، و با بىنيازى دست به اموال بيتالمال نمىزنند، و اتمام حجّتى است بر آنان اگر فرمانت را نپذيرند يا در امانت تو خيانت كنند.»135
2. مساوات و عدم تبعيض
برابرى و مساوات در برخوردارى از فرصتها و امكانات از ابعاد عدالت اجتماعى است. معناى «برابرى» اين است كه همه افراد صرفنظر از ملّيت، جنس، نژاد و مذهب، در ازاى كار انجام شده به منظور استفاده از نعمتهاى مادى و معنوى موجود در جامعه از حق برابر برخوردار باشند.136 مبناى «برابرى» اين است كه «انسانها به حسب گوهر و ذات برابرند... و از اين نظر، دو گونه يا چند گونه آفريده نشدهاند.»137 به فرمايش رسول اكرم صلىاللهعليهوآله «الناس كأسنان المشط»؛138 مردم مثل دانههاى شانه هستند. ابن ابىالحديد مىنويسد: «دو زن نزد حضرت على عليهالسلامآمدند و كمك خواستند. حضرت امير عليهالسلام به هريك از آنان مقدارى درهم و غذا به صورت برابر داد. يكى از زنان گفت: من زنى از عرب هستم و او از عجم! حضرت فرمودند: به خدا قسم، در زمينه بيتالمال من فرقى بين فرزندان حضرت اسماعيل و فرزندان اسحاق نمىبينم.»139
لازمه تساوى عدم تبعيض است؛ يعنى وقتى گفته مىشود بين فقير و غنى بايد به تساوى برخورد كرد، منظور اين است كه بين آنها تبعيض قايل نشويم. شهيد مطهّرى مىنويسد: «گاهى كه مىگويند: فلانى عادل است، منظور اين است كه هيچگونه تفاوتى ميان افراد قايل نمىشود. بنابراين، عدل يعنى مساوات.»140
دو واژه «تفاوت» و «تبعيض» با يكديگر فرق دارند؛ زيرا تبعيض منافى عدالت است و تفاوت، موافق آن. براى مثال، دو كارمند كه هر دو به مدت هشت ساعت، كار يكسان كرده و از هر نظر، مساوىاند، اگر به يكى، هشتصد تومان مزد داده شود و به ديگرى كمتر از آن، اين تبعيض و جور است و از عدالت به دور. اما اگر به يكى كه هشت ساعت كار كرده، مزد بيشترى بدهند، اين تفاوت است و نافى عدالت نيست، بلكه خود مصداقى از عدل و قسط به شمار مىرود، بلكه در اينجا، اگر به هر دو مزد مساوى بدهند، ظلم و جور كردهاند.141 به عبارت ديگر، نفى تبعيض؛ يعنى رعايت تساوى در زمينه استحاقهاى متساوى. با نگاهى به سيره ائمّه اطهار عليهمالسلام، بخصوص پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهو حضرت على عليهالسلام، درمىيابيم كه آن بزرگواران با تساوى ميان قشرها و طبقات گوناگون، با تبعيض به مبارزه برخاستهاند. از اين منظر، همه انسانها از حقوق اجتماعى برابر برخوردارند. در ادامه، به طور دقيقتر، شاخصهاى عدالت اجتماعى، كه زيرمجموعه بعد تساوى و برابرى است، ذكر خواهد شد:
شاخص اول. عدم تبعيض ميان خواص با ديگران (جلوگيرى از انحصار): از جمله شاخصهايى كه مدير براى اجراى عدالت اجتماعى بايد رعايت كند عدم امتياز به نزديكان و خواص است. عدهاى به دليل نزديكى با مدير، خود را برتر از ديگران مىدانند و توقع دارند به آسانى از امكانات و منابع بيتالمال استفاده كنند. امتيازجويى نزديكان و خواص مانعى جدّى بر سر راه اجراى عدالت اجتماعى است و مىتواند عاملى براى انحراف جامعه اسلامى از مسير حق باشد. حضرت على عليهالسلام خواستار برخورد قاطع با اين افراد است: «زمامداران را خواص و نزديكانى است كه خودخواه و چپاولگرند، و در معاملات انصاف ندارند، ريشه ستمكارىشان را با بريدن اسباب آن بخشكان، و به هيچيك از اطرافيان و خويشاوندانت زمينى واگذار مكن، و با آنان به گونهاى رفتار كن كه قراردادى به سودشان منعقد نگردد تا به مردم زيان رساند؛ مانند آبيارى مزارع، يا زراعت مشترك، كه هزينههاى آن را بر ديگران تحميل كنند. در آن صورت، سودش براى آنان و عيب و ننگش در دنيا و آخرت براى تو خواهد ماند.»142
ايشان در فرازى ديگر، به افشاى چهره واقعى اين خلوتنشينان حريم قدرت مىپردازند و بار سنگينى را كه آنان بر حكومت تحميل مىكنند، گوشزد مىنمايند: «خواص جامعه همواره بار سنگينى بر حكومت تحميل مىكنند؛ زيرا در روزگار سختى، يارىشان كمتر، و در اجراى عدالت از همه ناراضىتر، و در خواستههايشان پافشارتر، و در عطا و بخششها كمسپاستر، و هنگام منع خواستهها دير عذر پذيرتر، و در برابر مشكلات كم استقامتترند.»
حضرت على عليهالسلام در زمان مديريت خود بر جامعه اسلامى با نزديكان خود مانند ديگران رفتار مىكردند و هيچ امتيازى براى نزديكان خود قايل نمىشدند؛ چنانكه حضرت در ارتباط با عقيل مىفرمايند: «به خدا سوگند، برادرم عقيل را ديدم كه به شدت تهىدست شده بود و از من درخواست داشت تا يك من از گندمهاى بيتالمال را به او ببخشم. كودكانش را ديدم كه از گرسنگى داراى موهاى ژوليده، و رنگشان تيره شده، گويا با نيل رنگ شده بودند. پى در پى مرا ديدار و درخواست خود را تكرار مىكرد. چون به گفتههاى او گوش دادم، پنداشت كه دين خود را به او واگذار مىكنم. و به دلخواه او رفتار و از راه و رسم عادلانه خود دست برمىدارم. روزى آهنى را در آتش گداخته، به جسمش نزديك كردم تا او را بيازمايم. پس چونان بيمار از درد فرياد زد و نزديك بود از حرارت آن بسوزد. به او گفتم، اى عقيل، گريهكنندگان بر تو بگريند؛ از حرارت آهنى مىنالى كه انسانى به بازيچه آن را گرم ساخته است، اما مرا به آتش دوزخى مىخوانى كه خداى جبّارش با خشم خود آن را گداخته است؟ تو از حرارتى ناچيز مىنالى و من از حرارت آتش الهى ننالم؟»143
و در جايى ديگر، عبداللّهبن جعفر عرضه داشت: دستور دهيد كمكى يا هزينه زندگى به من دهند. به خدا قسم، جز اينكه مركب خود را بفروشم هزينهاى براى زندگى ندارم. عمويش پاسخ فرمود: نه، به خدا چيزى براى تو نزد من نيست، مگر اينكه از عمويت بخواهى برايت دزدى كند.144
شاخص دوم: تبعيض قايل نشدن ميان فقير و غنى: شاخص ديگر عدالت اجتماعى كه به هر مدير در هر ردهاى توصيه مىشود تساوى ميان فقير و غنى است. رسول خدا صلىاللهعليهوآلهمرد ثروتمندى را ديدند كه كنارش فقيرى نشست بود، مرد ثروتمند چهره درهم كشيد و لباسهايش را جمع كرد. پيامبر فرمودند: «آيا ترسيدى از فقر او چيزى به تو سرايت كند؟»145 و اينچنين عمل او را نكوهش كردند.
پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله هم در گفتار و هم در عمل به اين شاخص مهم توجه داشتند؛ مثلاً، وقتى زنى از قبيله «بنى مخزوم» مرتكب سرقت شد و از نظر قضايى جرمش محرز گرديد، خويشاوندانش، كه هنوز رسوم نظام طبقاتى در ذهنشان بود و اجراى مجازات را ننگ خانواده اشرافى خود مىدانستند، به تكاپو افتادند تا بتوانند مجازات را متوقف سازند؛ اسامهبن زيد را كه نزد رسول خدا صلىاللهعليهوآلهمحبوبيت خاصى داشت، وادار كردند به شفاعت برخيزد. او همين كه زبان به شفاعت گشود، رنگ چهره پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله از شدت خشم برافروخته شد و با عتاب فرمودند: «چه جاى شفاعت است؟ مگر مىتوان حدود قانون خدا را بلااجرا گذاشت؟» پيامبر دستور مجازات صادر نمودند. اسامه متوجه غفلت خود گرديد و از لغزش خود عذر خواست و طلب مغفرت نمود. پيامبر صلىاللهعليهوآلهبراى اينكه فكر تبعيض در اجراى قانون را از ذهن مردم بيرون نمايند هنگام عصر در ميان جمع به سخنرانى پرداختند و به موضوع روز اشاره كرده و فرمودند: «اقوام و ملل پيشين دچار سقوط و انقراض شدند بدين دليل كه در اجراى عدالت تبعيض روا مىداشتند؛ هرگاه يكى از طبقات بالا مرتكب جرم مىشد او را از مجازات معاف مىكردند و اگر كسى از زيردستان به جرم مشابه آن مبادرت مىورزيد او را مجازات مىنمودند. قسم به خدايى كه جانم در دست اوست، در اجراى عدل درباره هيچكس سستى نمىكنم، اگرچه مجرم از نزديكترين خويشاوندان خودم باشد.»146
هنگامى كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله، غنيمتهاى جنگ بدر را تقسيم مىكردند، و در اين كار مساوات را در ميان مردم برقرار مىداشتند، سعدبن ابىوقّاص گفت: يا رسولاللّه، سهم سرباز سوار را، كه از پياده نظام حمايت مىكند به اندازه ناتوانترين فرد مىدهى؟ پيامبر صلىاللهعليهوآله در پاسخ فرمودند: «... مگر جز به بركت همين ضعفا و پيادگان به پيروزى دست مىيابيد؟»147
در زمانى كه زنى از اشراف سرقت كرده و اين امر ثابت شده بود، پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله فرمان مجازات او را صادر كردند. عدهاى نزد حضرت آمدند و تلاش كردند تا اين حكم را به تعطيلى بكشانند. رسول خدا صلىاللهعليهوآلهبر يكسان بودن ميان فرودست و اشراف تأكيد كردند و فرمودند: آنان كه پيش از شما بودند فقط به سبب چنين تبعيضهايى هلاك شدند؛ زيرا حدود را بر فرودستان اجرا مىكردند و اشراف و بزرگان را رها مىساختند.148 ايشان در جايى ديگر فرمودند: بنىاسرائيل تنها به اين سبب هلاك شدند كه حدود را درباره فرودستان اجرا مىكردند و اشراف و بزرگان را رها مىساختند.149
حضرت على عليهالسلام در نامه به مالكاشتر توجه به طبقات پايين را از او خواستار شدند و نوشتند: «بخشى از بيتالمال و بخشى از غلّههاى زمينهاى غنيمتى اسلام را در هر شهرى به طبقات پايين اختصاص ده؛ زيرا براى دورترين مسلمانان همانند نزديكترين آنان سهمى مساوى وجود دارد و تو مسئول رعايت آن هستى.»150 رعايت اين شاخص توسط حضرت على عليهالسلام موجب شد بعضى افراد از حضرت دور شوند و به جبهه دشمن بپيوندند. حضرت در وصف اين افراد مىفرمايند: «آنان عدالت را شناختند و ديدند و شنيدند و به گوش سپردند و دانستند كه مردم در ميزان عدالت، برابرند. به همين دليل، گريختند تا به امتيازهاى ويژه برسند.»151 در جايى ديگر، وقتى خواهر مكرّمهشان، امّ هانى، خدمت ايشان رفت، حضرت دستور دادند بيست درهم به وى بپردازند. امّ هانى بازگشت و از كنيزك عجمى خود پرسيد: عطاى على عليهالسلامبه تو چه اندازه بود؟ او پاسخ داد: بيست درهم. امّ هانى با خشم و به عنوان اعتراض و انتقاد از اين مساوات، نزد برادر بازگشت. امام عليهالسلام فرمود: «باز گرد! خدا تو را رحمت كند! ما، در كتاب خدا، برترى و رجحانى براى اسماعيل بر اسحاق نيافتيم.»152
شاخص سوم: مقابله با تبعيض نژادى: شاخص مهم ديگر تساوى ميان نژادهاى گوناگون است. از گذشته، بحث برترى عرب بر عجم مطرح بوده و به همين دليل، ظلمهاى زيادى بر عجمها روا مىداشتهاند. پس از ظهور اسلام، پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله به مقابله با اين تبعيض نژادى پرداختند و تاريخ به ياد دارد كه حضرت على عليهالسلام هنگامى كه مسئوليت اداره بيتالمال را به عمّاربن ياسر و ابوالهيثمبن التيهان واگذار كردند، كتبا به آنان ابلاغ كردند: عربى و قرشى و انصارى و عجمى و تمامكسانىكه جزو حوزه اسلام هستند، از هر قبيله و نژادى كه باشند، با هم برابر و مساوىاند.153
مدير جامعه اسلامى نيز بايد ميان مردم و زيرمجموعه خود از هر نژاد و رنگى كه باشند، به تساوى برخورد كند. حضرت على عليهالسلاممىفرمايند: «خداوند شما را در حقوق با يكديگر مساوى قرار داد؛ چه سياه باشيد و چه سرخ، و شما را با والى و والى را با شما مانند پدر و پسر و پسر و پدر قرار داد، و حق شما بر او انصاف دادن درباره شما و تعديل برقرار كردن ميان شماست.»154
امام صادق عليهالسلام نقل مىكنند كه امام على عليهالسلام به عمربن خطاب فرمودند: «سه چيز است كه اگر آنها را در عمل مراعات كنى تو را در امور كفايت مىكنند و اگر آنها را ترك كنى ديگر امور سودى برايت ندارند؛ آن سه عبارت است از: اجراى قانون و مقرّرات براى نزديك و دور، حكم به كتاب خدا در حال خشنودى و خشم، و تقسيم بيتالمال به عدالت ميان سرخ و سياه.»155
شاخص چهارم: تساوى ميان خود و رعيّت: از ديگر شاخصهاى مهم عدالت اجتماعى، كه مدير بايد به آن توجه كند اين است كه ميان خود و زيردستان يا مردم تبعيض قايل نشود. يكى از مشكلاتى كه امروزه در سازمانهاى گوناگون وجود دارد اين است كه آنچه مديران براى خود مىخواهند براى زيردستان خود نمىخواهند برخلاف سخن حضرت على عليهالسلام كه مىفرمايند: «از وظايف حكمران است كه براى رعيّت خود همان چيزى را بخواهد كه براى خود مىخواهد.»
سيره رسول خدا صلىاللهعليهوآله نيز چنين بود و خود را در همه امور با مردم مساوى مىدانستند. در آخرين روزهاى زندگى بر منبر رفتند و آخرين سخنانش را با مردم چنين گفتند: «اى مردم، من در برابر شما خدايى را كه جز او خدايى نيست، مىستايم. هر كس در ميان شما حقى بر من دارد اينك من. اگر بر پشت كسى تازيانه زدهام اين پشت من، بيايد و به جاى آن تازيانه بزند. اگر كسى را دشنام دادهام، بيايد دشنامم دهد. زنهار! كه دشمنى در سرشت من نيست و در شأن من نيست. بدانيد كه محبوبترين شما نزد من كسى است كه اگر حقى بر من دارد از من بستاند يا مرا حلال كند تا خدا را كه ديدار مىكنم پاك و پاكيزه باشم. و چنين مىبينم كه اين درخواست مرا كافى نيست و لازم است چند بار در ميان شما برخيزم و آن را تكرار كنم.»156
شاخص پنجم: تساوى در نگاه به مردم: تساوى ميان زيردستان و مردم به قدرى براى يك مدير در جامعه اسلامى اهميت دارد كه حضرت على عليهالسلام هنگام ارسال محمّدبن ابىبكر به فرماندارى مصر به او نوشتند كه حتى در نگاه و نيم نگاهت با مردم به تساوى برخورد كن: با مردم فروتن، نرمخو و مهربان، گشادهرو و خندان باش. در نگاههايت و در نيمنگاه و خيره شدن به مردم، به تساوى رفتار كن تا بزرگان در ستمكارى تو طمع نكنند، و ناتوانان از عدالت تو مأيوس نگردند.157
ايشان در جاى ديگرى، بر اين نكته مهم تأكيد مىكنند و مىفرمايند: در نگاه و اشاره چشم، در سلام كردن و اشاره كردن، با همگان يكسان باش تا زورمندان در ستم تو طمع نكنند، و نا توانان از عدالت تو مأيوس نگردند.158
شاخص ششم: عدم تساوى بين نيكوكاران و بدكاران: تساوى در رفتار با نيكوكاران و بدكاران عين بىعدالتى است و مدير بايد از آن اجتناب كند. امام على عليهالسلامخطاب به مالكاشتر مىنويسند: هرگز نيكوكار و بدكار در نظرت يكسان نباشند؛ زيرا نيكوكاران در نيكوكارى بىرغبت، و بدكاران در بدكارى تشويق مىگردند. پس هر كدام از آنان را بر اساس كردارشان پاداش ده.159
3. اعتدال
«اعتدال» به معناى عدم افراط و تفريط در كارهاست. رعايت ميانهروى در برنامهها و رفتارهاى مدير تأثير بسزايى در موفقيت او دارد در بيان امام على عليهالسلام آمده است: «دوست داشتنىترين چيزها در نزد تو، در حق ميانهترين و در عدل فراگيرترين و در جلب خشنودى مردم گستردهترين باشد.»160 اهميت اعتدال به گونهاى است كه حضرت على عليهالسلام ضمن وصاياى خود به حضرت مجتبى عليهالسلام مىفرمايند: «فرزند عزيز، در شئون زندگى و امور عبادى، ميانهرو باش و از افراط بپرهيز. روشى را انتخاب كن كه در حدّ توان و طاقت تو باشد و بتوانى هميشه آن را انجام دهى.»161
امام عليهالسلام حتى تأكيد دارند كه با مشركان، كه با ما همپيمانند، با اعتدال برخورد كن. در نامهاى كه به يكى از فرمانداران به نام عمربن ابىسلمة ارحبى، كه در فارس ايران حكومت مىكرد، نوشتند: «ايشان دهقانان مركز فرماندارىات، از خشونت و قساوت و تحقير كردن مردم و سنگدلى تو شكايت كردهاند. من درباره آنها انديشيدم. نه آنان را شايسته نزديك شدن يافتم؛ زيرا مشركند، و نه سزاوار قساوت و سنگدلى و بد رفتارى؛ زيرا با ما همپيمانند. پس در رفتار با آنان، نرمى و درشتى را به هم درآميز؛ رفتارى همراه با شدت و نرمش داشته باش. اعتدال و ميانهروى را در نزديك كردن يا دور كردن، رعايت كن.»162 مدير بايد در كيفر دادن نيز اعتدال داشته باشد؛ همانگونه كه حضرت على عليهالسلام مىفرمايند: «كسى كه پس از منع تو احتكار كرد، كيفرش ده تا عبرت ديگران شود، اما در كيفر او اسراف نكن.»163
4. توازن
از ديگر ابعاد عدالت اجتماعى، «توازن در امور» است. «توازن» يعنى: علاوه بر اينكه امكانات به طور شايسته و صحيح به افراد مستحق برسد، امكانات به حد لازم و مورد نياز وجود داشته باشد. به عبارت ديگر، مدير بايد امكانات مورد نياز را براى تمامى زيردستان خود به اندازه كافى تهيه كند. حاكم جامعه اسلامى بايد از گردش ثروت در دست قدرتمندان جلوگيرى كند و ثروت را به صورت عادلانه ميان مردم تقسيم كند. حضرت رضا عليهالسلام مشكل اساسى يك نظام اجرايى معيوب و آفتزده را چنين بيان نمودهاند: «اموال را ميان ثروتمندان به گردش گذاشته است (افراد غنى سرمايههاى اصلى را در اختيار گرفتهاند).»164
5. انصاف
انصاف از مهمترين ابعاد عدالت اجتماعى است كه مدير موظف به انجام آن است؛ زيرا انصاف جلوهدهنده و زينت و آرايش مديريت و حكومت است.165 انصاف يعنى: هرچه براى خود مىپسندى براى ديگران نيز بپسند. در پرتو انصاف در اداره امور است كه دلها به هم پيوند مىخورند و روابطى كاملاً انسانى ظهور مىكند و مديريت بر قلبها تحقق مىيابد و از اينروست كه هيچ چيز همچون انصاف، نظام مديريت را سامان نمىبخشد و آراسته نمىكند. امام باقر عليهالسلام از حضرت على عليهالسلام نقل مىكنند كه هر كس مردم را نسبت به خود به ديده انصاف نگرد، خدا او را جز عزّت ندهد.166
مدير بايد با تمامى زيردستان و اطرافيان خود به انصاف رفتار كند؛ چنانكه اميرالمؤمنين عليهالسلام خطاب به مالكاشتر مىنويسند: با خدا و با مردم و با خويشاوندان نزديك و با افرادى از رعيت خود، كه آنان را دوست دارى، انصاف را رعايت كن.»167 ايشان در جايى ديگر مىفرمايند: دين و امانتت را با انصاف دادن در حقّ ديگران، و با اجراى عدالت در جامعه، صيانت كن.168
آثار و نتايج عدالت
عدالت اجتماعى آثار و نتايج زيادى دارد و شاخصهايى كه ذكر شد، مىتواند به عنوان آثار عدالت مطرح باشد. به طور خلاصه، در ادامه به چند پيامد عدالت اشاره مىشود:
1. بازگشت سرمايهها
از مهمترين نتايج و آثار عدالت در جامعه بازگشت سرمايههاست. به عبارت ديگر، اجراى عدالت در يك سازمان موجب مىشود زيردستان به پاس برقرارى عدالت، تلاش بيشترى براى رسيدن به اهداف سازمان داشته باشند. امام على عليهالسلام در كلامى زيبا و دقيق، قلبهاى مردم را به گنجينههايى تشبيه مىكنند و مىفرمايند: «قلوبُ الرّعية خزائنُ راعيها، فما أودعها مِن عدلٍ أو جورٍ وجده»؛169 قلبهاى توده مردم همانند گنجينههايى است براى حاكمان ايشان. پس آنچه را كه در آنها به امانت بسپارند باز خواهند يافت؛ عدالت يا ستم. آن حضرت خطاب به مالكاشتر با بيانى روشنتر، مىفرمايند: «اگر هزينههاى مردم را سبك مىگردانى، نبايد اين كار بر تو گران آيد؛ زيرا آن اندوختهاى است كه مردم با آباد كردن شهرها و آراستن آبادىهايت به تو بازمىگردانند. نيز ستايش آنان را به خود جلب كردهاى، و از آنكه عدالت را ميانشان گسترانيدهاى شادمانى... .»170
2. گسترش رحمت الهى
يكى از آثار عدالت گسترش بركت و رحمت الهى است. امام على عليهالسلام مىفرمايند: «با اجراى عدالت، بركتها چند برابر مىشود.»171 با عدالت، رحمتهاى الهى سرزمينها را به وفور دربر مىگيرد؛ چنانكه از قول اميرمؤمنان على عليهالسلاموارد شده است: «هر كس در شهرها عدالت را اجرا كند، خداوند رحمت خويش را بر او گسترد.»172
3. عدالت و آبادانى شهرها
از نتايج مهم عدالت، آباد شدن شهرهاست. اميرالمؤمنين عليهالسلام خطاب به مالكاشتر، علاوه بر اينكه او را به تلاش در آبادانى شهرها توصيه مىكنند، راه رسيدن به اين آبادانى را عدالت مىشمارند: «بايد تلاش تو در آبادانى زمين بيش از جمعآورى خراج باشد؛ چراكه خراج جز با آبادانى فراهم نمىگردد، و آنكه بخواهد خراج را بدون آبادانى مزارع به دست آورد، شهرها را خراب، و بندگان خدا را نابود، و حكومتش جز اندك مدتى دوام نياورد. و آبادانى شهرها جز با عدالت امكانپذير نيست.»173 حضرت على عليهالسلاممىفرمايد: «هيچ چيز مانند عدالت شهرها را آباد نمىكند.»174
4. ايجاد دوستى ميان مردم
از ديگر آثار اجراى عدالت اجتماعى پيدا شدن دوستى ميان مردم است. امام على عليهالسلام در سخنى گهربار مىفرمايند: «آنچه ديده واليان ـ برتر از همه چيز ـ بدان روشن مىشود، برقرارى عدالت در شهرها، و پيدا شدن دوستى ميان مردم است.»175
5. بالا رفتن شأن مدير
با اجراى عدالت، بيشترين منفعت دنيوى و اخروى نصيب مدير خواهد شد؛ زيرا قطعا خداوند عزّت او را بالا مىبرد. امام على عليهالسلام به زيبايى در اينباره مىفرمايند: «هر كس در حكومت خويشعدالت را اجراكندونيكى را در پيش گيرد، خداوند شأناورابالامىبردو بهيارانشعزّت مىبخشد.»176
نتيجهگيرى
ابعاد گوناگون عدالت اجتماعى و شاخصهايى كه از متون اسلامى استخراج شده است، نشان مىدهد كه مهمترين اصلى كه در مديريت اسلامى بايد بدان توجه شود «عدالت اجتماعى» است. عدالت از ديدگاه نهجالبلاغه و در سيره معصومان عليهمالسلام داراى مفهومى عميق و قابل درك است؛ به گونهاى كه امام على عليهالسلام در دوران حكومت خويش، به گونهاى رفتار كردند كه مردم بتوانند عدل را بفهمند و با نشان دادن مصداقهاى عينى، عدالت اجتماعى را به آنان بشناساند. عدالتى كه حضرت على عليهالسلامبراى آن ارزش والا قايل هستند، عدالت اجتماعى است. در اين پژوهش، با استفاده از متون اسلامى، ابعاد عدالت اجتماعى بدينسان بيان شد: اعطاى حق، مساوات و عدم تبعيض، اعتدال، توازن،انصاف براى ابعاد اعطاى حق و عدم تبعيض نيز شاخصهايى بيان گرديد. اجراى عدالت اجتماعى در جامعه، موجب بازگشت سرمايهها، گسترش رحمت الهى، عدالت و آبادانى شهرها، ايجاد دوستى ميان مردم، و بالا رفتن شأن مدير خواهد شد.
منابع
ـ نهجالفصاحه، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، دنياى دانش، 1382.
ـ نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتى، قم، مشهور، 1379.
ـ آقابخشى، على، فرهنگ علوم سياسى، تهران، مركز اطلاعات و مدارك علمى ايران، 1375.
ـ اتابكى، پرويز، رهاورد خرد؛ ترجمه تحفالعقول، تهران، نشر و پژوهش فرزانروز، 1376.
ـبخارى،محمدبناسماعيل،صحيحبخارى،استانبول،دارالفكر،بىتا.
ـ تميمى آمدى، عبدالواحدبن محمد، غررالحكم و دررالكلم، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1366.
ـ توسلى، حسين، «فلسفه حق در انديشه سياسى آيتاللّه مطهّرى»، علوم سياسى، سال چهارم، ش 13.
ـ جاسبى، عبداللّه، مباحثى از مديريت اسلامى، تهران، علمى و فرهنگى، 1380.
ـ حرّانى، ابنشعبه، تحف العقول، قم، جامعه مدرسين، 1404ق.
ـ حكيمى، محمدرضا و ديگران، الحياة، ترجمه احمد آرام، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1380.
ـ خرّمشاهى، بهاءالدين و مسعود انصارى، پيام پيامبر، تهران، منفرد، 1376.
ـ شفيعى، سيدعلى، «مرورى بر عدالت اجتماعى در حكومت علوى، حكومت اسلامى، ش 17.
ـ صدوق، محمدبن على، عيون أخبارالرضا عليهالسلام، تهران، جهان، 1378.
ـ طباطبائى، سيد محمدحسين، الميزان، ترجمه سيد محمدباقر موسوى همدانى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1417ق.
ـ طغيانى، مهدى، «عدالت اجتماعى از ديدگاه شهيد مطهّرى»، انديشه صادق، ش 6.
ـ عطاردى، عزيزاللّه، مسند الإمام الرضا عليهالسلام، مشهد، آستان قدس رضوى، 1406ق.
ـ فلسفى، محمدتقى، الحديت؛ روايات تربيتى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1368.
ـ كراجكى، ابوالفتح، التعجب، قم، دارالغدير، 1421ق.
ـ كلينى، محمدبن يعقوب، الكافى، تهران، اسلاميه، 1362.
ـ گلستانى، صادق، «جايگاه عدالت اجتماعى در اسلام»، بريسان، ش 21، ص 9ـ37.
ـ لطيفى، محمود، «عدالت اجتماعى در حكومت علوى»، حكومت اسلامى، ش 18.
ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، اسلاميه، بىتا.
ـ مطهّرى، مرتضى، وحى و نبوت، تهران، صدرا، 1374.
ـ مولانا، سيدحميد، «امام على و ابعاد عدالت»، كتاب نقد، ش 18، ص 194ـ225.
ـ نورى، حسين، مستدركالوسائل، قم، مؤسسه آلبيت، 1408ق.
معرفت سال بيستم ـ شماره 171 ـ اسفند 1390، 57ـ73
* اين مقاله برگرفته از «پروژه شاخصهاى اجتماعى ـ فرهنگى» به سفارش مركز بررسىهاى استراتژيك نهاد رياست جمهورى مىباشد.
** دانشجوى كارشناسى ارشد تبليغ و ارتباطات دانشگاه باقرالعلوم عليهالسلام. دريافت: 5/5/90 ـ پذيرش: 24/11/90.
96ـ عبدالواحدبن محمد تميمىآمدى، غررالحكم و دررالكلم، ص 110.
97ـ صادق گلستانى، «جايگاه عدالت اجتماعى در اسلام»، بريسان، ش 21، ص 6ـ40.
98ـ محمدامين ابوجوهر، «عدالت اجتماعى در سيره امام على عليهالسلام»، نامه علوم انسانى، زمستان 1379و1380، ص 213ـ237.
99ـ جميل صلبيا، فرهنگ علوم فلسفى، ترجمه منوچهر صانعى، ص 461.
100ـ صادق گلستانى، «جايگاه عدالت اجتماعى در اسلام»، بريسان، ش 21، ص 9، به نقل از: سيدجمالالدين موسوى، عدالت اجتماعى در
اسلام، ص 177ـ178.
101ـ سيد محمدحسين طباطبائى، الميزان، ج 24، ص 243ـ246.
1027و8ـ عبداللّه جاسبى، مباحثى از مديريت اسلامى، ص 5.
104ـ محمدرضا حكيمى و ديگران، الحياة، ترجمه احمد آرام، ج 2، ص 97.
105ـ سيدحميد مولانا، «امام على و ابعاد عدالت»، كتاب نقد، ش 18، ص 194ـ225.
106ـ محمدتقى فلسفى، الحديت؛ روايات تربيتى، ج 2، ص 265.
107ـ مهدى طغيانى، «عدالت اجتماعى از ديدگاه شهيد مطهّرى»، انديشه صادق، ش 6، ص 27، به نقل از: مرتضى، مطهّرى، بيست گفتار،
ص 78.
108ـ حسين توسلى، «فلسفه حق در انديشه سياسى آيتاللّه مطهّرى»، علوم سياسى، ش 13، ص 181.
109ـ نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتى، خ 216.
110ـ همان، نامه 79.
111ـ عزيزاللّه عطاردى، مسند الامام الرضا عليهالسلام، ج 1، ص 136.
112ـ نهجالفصاحه، ترجمه ابوالقاسم پاينده، ص 142، ح 702.
113ـ پرويز اتابكى، رهاورد خرد؛ ترجمه تحفالعقول، ص 263.
114ـ ابوالفتح كراجكى، التعجب، ص 59.
115ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 23، ص 7.
116ـ نهجالبلاغه، ن 53.
117ـ محمدرضا حكيمى و ديگران، همان، ج 4، ص 383.
118ـ نهجالفصاحة، كلام 252.
119ـ محمدرضا حكيمى و ديگران، همان، ج 4، ص 389.
120ـ نهجالبلاغه، حكمت 163.
121ـ همان، ن 53.
122ـ محمدبن يعقوب كلينى، الكافى، ج 1، ص 541.
123ـ همان، ج 3، ص 568.
124ـ نهجالبلاغه، خ 37.
12530و31ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 75، ص 353.
127ـ نهجالبلاغه، ن 53.
128ـ همان، ن 53.
129ـ عبدالواحدبن محمد تميمى آمدى، همان، ص 446.
130ـ همان، ص 446.
131ـ همان، ص 455.
132ـ نهجالبلاغه، حكمت 476.
133ـ همان، خ 136.
134ـ اخبار و آثار حضرت امام رضا عليهالسلام، ص 130.
135ـ نهجالبلاغه، ن 53.
136ـ على آقابخشى، فرهنگ علوم سياسى، ص 128.
137ـ مرتضى مطهّرى، وحى و نبوّت، ص 127.
138ـ مرتضى مطهّرى، بيست گفتار، ص 118، به نقل از: ابنشعبه حرّانى، تحفالعقول، ص 368.
139ـ ابن ابىالحديد، شرح نهجالبلاغه، ج 2، ص 200.
140ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 1، ص 80.
141ـ سيدعلى شفيعى، «مرورى بر عدالت اجتماعى در حكومت علوى»، حكومت اسلامى، ش 17، ص 151.
142ـ نهجالبلاغه، ن 53.
143ـ همان، خ 224.
144ـ محمود لطيفى، «عدالت اجتماعى در حكومت علوى»، حكومت اسلامى، ش 18، ص 41.
145ـ مجموعة ورام تنبيه الخواطر، ج 1، ص 214.
146ـ محمدبن اسماعيل بخارى، صحيح بخارى، ج 5، ص 152.
147ـ محمدرضا حكيمى و ديگران، همان، ج 6، ص 546.
14853و54ـ ميرزاحسين نورى، مستدركالوسائل، ج 18، ص 7.
150ـ نهجالبلاغه، ن 53.
151ـ همان، نامه 70.
152ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 40، ص 106.
153ـ سيدعلى شفيعى، همان، ص 152.
154ـ محمدرضا حكيمى و ديگران، همان، ج 6، ص 561.
155ـ محمدبن حسن حرّعاملى، وسائلالشيعه، ج18، ص152، ح 2.
156ـ بهاءالدين خرمشاهى و مسعود انصارى، پيام پيامبر، ص 110.
157ـ نهجالبلاغه، نامه 27.
158ـ همان، نامه 46.
15964و65ـ همان، نامه 53.
161ـ محمدتقى فلسفى، همان، ج 2، ص 266.
162ـ نهجالبلاغه، نامه 19.
163ـ همان، نامه 53.
164ـ محمدبن على صدوق، عيون اخبارالرضا عليهالسلام، ج 2، ص 94 و 126 و 127.
165ـ عبدالواحدبن محمد تميمى آمدى، همان، ص 342.
166ـ محمدبن يعقوب كلينى، همان، ج 4، ص 431.
167ـ نهجالبلاغه، نامه 53.
168ـ عبدالواحدبن محمد تميمى آمدى، همان، ص 341.
169ـ همان، ص 346.
170ـ نهجالبلاغه، نامه 53.
171ـ عبدالواحدبن محمد تميمى آمدى، همان، ص 446.
172ـ همان، ص 340.
173ـ نهجالبلاغه، نامه 53.
174ـ عبدالواحدبن محمد تميمى آمدى، همان، ص 340.
175ـ محمدرضا حكيمى و ديگران، همان، ج 6، ص 497.
176ـ همان، ج 6، ص 500.