جستارى در طلاق*
Article data in English (انگلیسی)
معرفت سال بیستم ـ شماره 171 ـ اسفند 1390، 135ـ149
جستارى در طلاق*
یوسف بهادرى**
قاسم ابراهیمىپور***
چکیده
طلاق یا جدایى زن از مرد به وسیله صیغه مخصوصى جارى مىشود که با مفاهیمى همچون فسخ، اظهار فقد، و جدایى متفاوت است. حق طلاق با استناد به روایات و دلایلى مثل مسئولیتهاى اقتصادى مرد و تفاوتهاى طبیعى و جنسى بین زن و مرد به دست مرد سپرده شده است. دلایل طلاق را مىتوان به دو دسته تقسیم کرد: یکى عدم پاىبندى به تعهدات، از جمله تعهد نسبت به معاشرت متعارف، ارضاى نیاز جنسى، پرداخت نفقه؛ و دیگرى عدم تفاهم میان زوجین که فاصله عاطفى، کراهت، بىعفّتى، بىاعتنایى به دین یا ارتکاب بزهکارى و اعتیاد از جمله مصادیق آن است. با اینکه در اسلام از طلاق به شدت نکوهش شده است، اما گاهى به دلیل پایبند نبودن زن و مرد به وظایف خود و به خطر افتادن فلسفه ازدواج، آن را امضا کرده و در بعضى مواقع لازم شمرده است.
کلیدواژهها: طلاق، خانواده، اسلام، آسیبشناسى.
مقدّمه
طلاق از جمله مکروهاتى است که جامعه بشرى با آن دست و پنجه نرم مىکند. این اتفاق در اثر عوامل متعددى همچون انتخاب نادرست و نسنجیده، و عدم کفویت زوجین به وجود مىآید. دین اسلام با توجه به شعار «پیشگیرى بهتر از درمان»، تأکید دارد پیش از ازدواج و از سوى طرفین در انتخاب همسر دقت شود تا ازدواج منجر به طلاق نگردد.
کتابهایى مانند طلاق: پژوهشى در شناخت واقعیت و عوامل آن، تألیف باقر ساروخانى، شوکران طلاق، نوشته مرتضى بهشتى و بهداشت روانى طلاق، شناخت و بررسى عوامل مؤثر در آن، تألیف سعید کاوه در این زمینه به نگارش درآمدهاند. مقالاتى در این زمینه به رشته تحریر درآمدهاند که مىتوان به «مبغوضیت در اسلام»،502 «مسئله طلاق و دنیاى مسیحیت»،503 اشاره کرد.
نکتهاى که باید به آن اشاره کرد این است که بیشتر مقالات و کتابها با یک نگاه ناپسند به نظاره آن نشسته و جدایى را به طور کامل مورد خشم قلمداد کرده و مذمومترین حلالها شمردهاند که بیشتر مستندات آنها نیز روایات وارده در این زمینه است. این مقاله در پى آن بوده که آیا همه طلاقهایى که صورت مىگیرد، مورد غضب خداوند قرار گرفته و نوع دیگرى از طلاق وجود ندارد یا طلاق با عنوانهاى دیگر نیز وجود دارد که با روش تحلیلى و با مراجعه به متوندینى به این موضوع پرداخته شده است.
در کنار این سؤال اصلى به سؤالاتى در مورد فلسفه طلاق چیست؟ حق طلاق با کیست؟ و چند نوع طلاق وجود دارد؟ نیز اشاره شده است. تقسیمبندى طلاق به ضرورى، مذموم و ممدوح از نوآورىهاى این مقاله به شمار مىآید که در هیچیک از کتابها و مقالات به این نکته اشارهاى نشده است.
هنگام به هم پیوستن زن و مرد (خواه این رابطه زوجیت توسط یک مذهب به وجود آمده باشد یا به وسیله قانون مبتنى بر یک کشور) نوعى رابطه زناشویى رسمى و قانونى بین آنها برقرار مىشود که هریک باید بدان پایبند باشند؛ ولى اگر هریک از طرفین به طور ارادى یا غیرارادى تکالیف ناشى از نقش خود را آنگونه که باید و شاید انجام ندهند، این پیوند زناشویى از هم گسسته شده، بنیان خانواده از بین مىرود.504 البته «انحلال زناشویى» مفهوم وسیعى است که طلاق تنها یکى از اسباب آن به شمار مىآید. مرگ یکى از دو همسر، متارکه، و فسخ ازدواج شکلهاى دیگر انحلال زناشویىاند.505
مفهومشناسى «طلاق»
«طلاق» اسم مصدر از ماده «طلق، یطلق» است به معناى رهایى، آزاد کردن، ترک کردن، واگذاشتن و در نهایت، رهایى و خالى شدن از پیوند و عهد و پیمان506 و برداشتن محدودیت است، خواه این محدودیت طبیعى باشد یا به قید ثانوى، و یا به واسطه عهد و پیمان.507 اما در اصطلاح، به برداشته شدن و جدا کردن زن508 از محدودیتى گفته مىشود که به وسیله عقد و عهد و پیمان بین زوجین برقرار شده است.509 با توجه به تعریفهاى لغوى، این نکته به ذهن مىرسد که جدایى جسمى زن از مرد و عمل نکردن زوجین به وظایف خود، موجب جدایى و طلاق مىشود. اما در واقع، دین مبین اسلام علاوه بر مهر تأیید زدن بر تعریف مزبور، قید دیگرى را به آن اضافه مىکند که بدون آن، از نظر دین اسلام طلاقى صورت نگرفته است. از اینرو، طلاق در اصطلاح شرعى عبارت است از: «ازالة قید النّکاح بصیغة خصوصة»؛510 طلاق از بین بردن پیوند ازدواج با صیغه مخصوصى است که از طرف شوهر صورت مىگیرد.511
ذکر قید «صیغه مخصوص» در تعریف مذکور به این دلیل است که تعریف «فسخ نکاح» از تعریف طلاق خارج شود؛ زیرا در مواردى که عقد نکاح به علت تدلیس یا عیب، فسخ مىشود، دیگر نیازى به صیغه مخصوص نیست. گاهى در تعریف طلاق، قید «بغیر عوض»512 را نیز اضافه کردهاند تا بدینوسیله، خلع و مبارات را از طلاق مطلق متمایز نمایند. به هرحال، «طلاق» یعنى: انحلال عقد نکاح دایمى با صیغه مخصوص و رعایت تشریفات ویژه.513 البته باید بین طلاق و مفاهیم نزدیک به آن تمایز قایل شد تا موجب سردرگمى نشود:
1. «طلاق» و «فسخ»: این دو واژه گرچه از نظر معنا به هم نزدیکند، اما تفاوتهایى میان آن دو وجود دارد که عبارت است از:
ـ فسخ، قطع قرارداد زوجیت است، بدون آنکه با تشریفات خاص طلاق همراه باشد.
ـ در فسخ، زن از مهر محروم است.
ـ در فسخ، روابط زوجیت به طور کامل قطع مىشود، و حال آنکه در بعضى از اقسام طلاق، امکان بازگشت به زندگى زناشویى قبلى بدون ازدوج مجدّد وجود دارد.
2. طلاق و اظهار فقد: بین این دو کلمه نیز باید تفاوتى قایل شد. در بسیارى از جوامع، ازدواج زمانى رسمیت مىیابد که فرزند یا فرزندانى متولّد شده باشند. بنابراین، در صورتى که زمانى معین از ازدواج یک زوج بگذرد و فرزندى به دنیا نیاورند ازدواج آنان از سوى فرد و جامعه نادیده گرفته شده، هریک از طرفین حق دارد بدون فسخ قرارداد زوجیت، با دیگرى قرارداد ازدواج ببندند که بدان «طلاق ارتجالى» مىگویند.
3. جدایى و طلاق: در مواردى زن و مرد بدون طلاق، خانه را ترک مىکنند و در خانه والدین یا بستگان خود مستقر مىشوند. اینگونه جدایى، طلاق نیست، هرچند مىتواند به طلاق منجر شود.514
براى آنکه زوجین از نظر شرع به طور صحیح از یکدیگر جدا شوند باید شرایط آن را رعایت کرده، بر حسب آن اقدام به جدایى کنند. بدینروى، در کتب فقهى شرایطى براى مرد و شرایطى نیز براى زن ذکر شده است که به موجب آن، حکم طلاق صادر مىگردد. شرایطى که خود طلاق باید داشته باشد، مطابق بودن آن با مقرّرات شریعت515 اثناعشرى،516 به عربى خوانده شدن صیغه طلاق و شاهد قرار دادن دو مرد عادل است.517 شرایطى که مرد باید هنگام طلاق داشته باشد عبارت است از: بلوغ، عقل و اختیار.518 و شرایطى که براى زن ذکر شده پاک بودن از حیض و نفاس است.519
فلسفه طلاق
زوجیت و زندگى زناشویى علقهاى طبیعى است که از میل طبیعى دو جنس مخالف به یکدیگر سرچشمه مىگیرد و داراى شرایط و ضوابط خاصى است که با پیمانهاى دیگر اجتماعى از قبیل بیع و اجاره، که یک سلسله قراردادهاى اجتماعى صرف هستند، تفاوت دارد. در ازدواج، علاوه بر دو اصل «آزادى» و «مساوات»، اصل دیگرى به نام «محبت، وحدت و همدلى» نیز وجود دارد. با توجه به این اصل، افراد سالیان دراز مىتوانند بدون کوچکترین مشکلى در کنار هم زندگى کنند. اما اگر به سبب بروز عللى مثل اشتباه بودن نوع ازدواج و کیفیت پیوند بین آنها، این اصل به حاشیه رانده شود، رکن اصلى خانواده از بین رفته، برگشت به این زندگى دشوار خواهد بود. شاید بتوان چنین افرادى را به اجبار قانون کنار هم نگه داشت، ولى این کار تبعات دیگرى را به دنبال خواهد داشت.520 علاوه بر این، روایات متعددى به شرایط خاص، مثل بىدینى، ضعف دیندارى، بداخلاقى زن، ارتکاب فحشا، ظالم و مخالف اهلبیت علیهمالسلام بودن521 اشاره کردهاند که طلاق در آنها به طور خاص تجویز شده است. بنابراین، طلاق براى مواردى وضع شده است که کارکردهاى مطلوب خانواده با اختلالات جدّى روبهرو شود و ادامه زندگى مشترک مفاسدى بیش از پیامدهاى منفى طلاق به بار آورد. در این موارد، اسلام حکم به جواز یا رجحان و احیانا لزوم طلاق کرده است.522
در دین یهود، طلاق در اختیار مردان بوده و مقارن با زمانى است که مرد نسبت به زن خود بىمیل گشته و از او متنفّر شده باشد و زن در خصوص مطلقه کردن خویش هیچ اختیارى ندارد. مرد در چنین شرایطى، طلاقنامهاى نوشته، به دست زن مىدهد و او را از خانه خود خارج مىکند. در این طلاقنامه، تاریخ وقوع طلاق و علت آن درج مىگردد. ضمنا طى طلاقنامه مذکور، به زن مطلقه خود اجازه مىدهد که پس از او شوهر دیگرى اختیار نماید. همچنین مرد حق دارد مادامى که زن، شوهر دیگرى اختیار نکرده است، به وى رجوع کند. ولى هنگامى که زن شوهر دیگرى اختیار کرده باشد، دیگر شوهر اول نمىتواند به او رجوع نماید. با اینکه در دین یهود، طلاق جایز شمرده شده، ولى در کتاب تورات تأکید شده است که خداى بنىاسرائیل از آن نفرت دارد.523
سه مذهب کاتولیک، ارتدوکس و پروتستان در دین مسیحیت نیز دیدگاه خاصى درباره طلاق دارند. در مذهب کاتولیک، طلاق به طور جزم حرام524 دانسته شده که تحت هیچ عنوانى، حتى در صورت خیانت زن و شوهر، پیوند زناشویى قابل انحلال نیست. تنها راهى را که اسقفهاى مسیحى در صورت خیانت به پیمان زناشویى پیشنهاد مىکنند این است که بین زن و مرد «تفرقه جسمانى» برقرار شود. در این صورت، زن و مرد جداى از هم زندگى مىکنند، اما از نظر قانونى همسر یکدیگر شمرده شده، آثار زوجیت بر آنها بار مىشود؛ مثلاً، زن نمىتواند با مرد دیگرى ازدواج کند و نیز مرد نمىتواند با زن دیگرى عقد ازدواج ببندد.525 اما در دو مذهب ارتدوکس و پروتستان، طلاق در موارد نادرى مثل خیانت526 در زناشویى مشروع شمرده شده است و در غیر این صورت، به شدت محکوم مىشود. بنا بر عقاید این دو مذهب، پس از وقوع طلاق، زن و شوهر هر دو از ازدواج، حتى با افراد بیگانه نیز محروم هستند.527 اما با گذشت زمان و پیشرفت جوامع، با مسئله طلاق در دنیاى مسیحیت، همانند سایر پدیدههاى اجتماعى، برخوردى نوین صورت پذیرفت. با تلاش و پىگیرى مردم و پذیرش کلیسا، احکام بطلان ازدواج انتشار یافت. به موجب آن، اگر در هنگام انعقاد عقد ازدواج، هریک از طرفین فاقد اعتبار باشد یا فردى مدعى شود که همسرش نمىتواند از عهده امور زناشویى برآید، این عقود قابل انحلال خواهد بود. سرانجام، شناخت و پذیرش واقعیت غالب گردید و در صورت تحقق شرایط مشخص، طلاق مجاز شناخته شد.528
در اسلام، از طلاق منع نشده است و به ظاهر، مرد هرگاه بخواهد مىتواند زن خود را طلاق دهد، و زن نیز در موارد خاصى مىتواند از دادگاه تقاضاى طلاق کند، هرچند شکى نیست که طلاق در نظر اسلام، امرى مذموم و ناپسند بوده و تا زمانى که راهى براى ادامهى زندگى مسالمتآمیز وجود دارد، حتى سخن گفتن از آن نیز مذمّت شده است.529 اسلام از مرد انتظار دارد که آستانه صبر خویش را بالا ببرد و موجبات فروپاشى خانواده را فراهم ننماید.530 به زن نیز مىگوید: «سزاوار است که حتى بخشى از حقوق خود را به شوهر ببخشد تا منجر به طلاق نشود.»531
روایات متعددى از اهلبیت علیهمالسلام در نکوهش طلاق وارد شده است که در مجموع، بر چند زمینه تأکید دارد: اول اینکه طلاق امرى آسیبى و البته اجتنابناپذیر است و چنانچه نرخ طلاق در حدّ متعارف نگه داشته شود، مىتواند حایز کارکردهایى براى خانواده و جامعه باشد. دیگر اینکه باید کوشید تا جایى که امکان دارد از بروز طلاق جلوگیرى شود. سرانجام اینکه باید وجدان جمعى بر دوام و تقدّس زوجیت تأکید نماید و طلاق مورد سرزنش قرار گیرد، تا آنجا که در صورت تکرار، موجبات طرد اجتماعى تلویحى او فراهم آید.532 طبیعى است تحت فشار اجتماعى ناشى از این طرد، جامعه با کاهش نرخ طلاق و سازگارى و مداراى بیشتر در خانواده مواجه خواهد شد. خلاصه آنکه جواز طلاق از جمله ضروریات اجتماعى است که مانع آسیبهاى فراوانى مىشود که در صورت حرمت طلاق در جامعه، پدیدار خواهد شد. با این حال، سؤال مهم این است که حق طلاق باید به چه کسى داده شود؟
حق طلاق
درباره حق طلاق، نظریههاى گوناگونى مطرح شده است. اما آنچه مسلم و داراى اهمیت است اینکه در آیین یهود، برهما و در ایران باستان و قوانین حمورابى، طلاق در دست مردان بوده است. در دین مبین اسلام نیز حق طلاق در شرایط معمولى به دست مرد533 سپرده شده534 و روایات ذیل شاهدى بر این مدعاست:
از امام صادق علیهالسلام نقل شده: «سه گروه هستند که دعا مىکنند، ولى به اجابت نمىرسد یا دعایشان به خودشان بازگشت داده مىشود: ... یکى از آنها مردى است که دعا مىکند: خدایا، بین من و همسرم جدایى بینداز. خداوند در جواب مىفرماید: آیا این امر (جدایى) را به دست خودت ندادهام؟»535
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله فرمودند: «پنج گروهند که دعایشان مستجاب نمىشود: یکى از آنان مردى است که خداوند اختیار طلاق زنش را به او سپرده، در حالى که زنش او را آزار مىدهد و او مىتواند مهر و نفقهاش را بپردازد و وى را رها کند، ولى رهایش نمىکند و فقط به دعا مىپردازد تا خدا برایش کارى بکند ... .»536
دین اسلام براى هر امرى که به انسانها ارائه مىدهد، دلیل و منطق قانعکنندهاى دارد. به همین دلیل، براى سپرده شدن این حق به دست مردان نیز دلایلى ارائه کرده است که مىتواند به نوبه خود، در جلوگیرى از طلاق و پایین آوردن آمار آن بسیار مفید واقع شود. مهمترین این دلایل عبارت است از:
دلیل اول: مسئولیتهاى اقتصادى مردان و معافیت زنان از تأمین مایحتاج خانواده موجب واگذارى حق طلاق به مردان شده است؛ چراکه امکان تداوم حیات خانوادگى تا حد زیادى به توانایى مرد در تأمین معیشت خانواده بستگى دارد. این در حالى است که ناتوانى زن از ایفاى کارکردهاى حمایتى، مراقبتى و اقتصادى تنها بعضى از اختلالات را موجب مىگردد و اصل حیات خانواده را به مخاطره اندازد. بنابراین، اگر این کارکردهاى خانواده ـ یعنى خدماترسانى مادى در شکلهاى متعدد آن ـ را معیار قرار دهیم، اختصاص حق طلاق به مرد بهترین گزینه خواهد بود؛537 زیرا به طور طبیعى، حقوق به کسى تعلّق مىگیرد که مسئولیت بیشترى بر عهده دارد.
دلیل دوم: مرد در صورتى که همسر خود را طلاق دهد نیازمند ازدواج با دیگرى خواهد بود و این به معناى تقبّل هزینههاى این ازدواج است. در این صورت، هزینههاى مهریه ازدواج سابق و ازدواج مجددّى که پس از طلاق صورت مىگیرد، بر عهده او خواهد بود. این در حالى است که زن در صورت طلاق و ازدواج مجدّد از این هزینهها معاف است.538 به همین دلیل، مردها تمایل کمترى به طلاق دارند، تا جایى که تحمّل شرایط ناخوشایند را بر پذیرش این هزینهها ترجیح مىدهند. اما زنان به دلیل آزاد بودن از هزینههاى طلاق و ازدواج مجدّد به راحتى مىتوانند با بروز کوچکترین مشکل به دادگاه مراجعه کرده، درخواست طلاق دهند. بر این اساس و با توجه به اینکه اسلام کاهش نرخ طلاق را به عنوان یک اصل در نظام ارزشى خود مىپذیرد اختصاص حق طلاق به مرد تناسب بیشترى خواهد داشت.539
دلیل سوم: با توجه به تفاوتهاى طبیعى بین زن و مرد مثل سهم زیاد زن از عواطف و احساسات نسبت به مرد و سرعت تأثرات زنان درباره مسایل مربوط به ازدواج و نیز منطق خواستههاى عمومى آنان، زنان غالبا بیش از مردان تقاضاى طلاق مىکنند و در بیشتر موارد، عللى که براى طلاق مىآورند مستحکم نیست.540 اما در مقابل، مردان دیرتر به فکر طلاق مىافتند و همین موجب در اختیار گرفتن حق طلاق توسط جنس ذکور شده است.541
دلیل چهارم: نکته دیگر به تفاوت زن و مرد در ناحیه نیازهاى جنسى بازمىگردد. احساس نیاز جنسى مرد به زن بیش از احساس نیاز زن به مرد است542 و مرد از نظر جنسى در مقابل تحریکها مقاومت کمترى دارد. طلاق راههاى مشروع ارضاى این نیاز را سلب نموده و مرد را دچار مشکلات زیادى مىکند، بر خلاف زن که به دلیل استقامت زیادى که دارد به راحتى به جنس مخالف تمایل پیدا نمىکند. با توجه به این موضوع، مرد به راحتى تصمیم به طلاق نمىگیرد، اما زن بدون این دغدغه مىتواند با بروز مشکلات کوچک درخواست طلاق کند. به عبارت دیگر، این نقطه ضعف مردان مانع تمایل فورى به طلاق و در نتیجه، استحکام خانواده است.
دلیل پنجم: یکى از پایههاى اساسى زندگى زناشویى محبت و مهربانى است. این عامل به دلیل تفاوتهاى روحى بین زن و مرد، در زنان داراى اهمیت بیشترى است؛ زیرا زنان محتاج محبت و مردان نیازمند قدردانى هستند. از اینرو، اگر این رکن از طرف مرد نسبت به زن به خطر بیفتد و مرد به همسر خود بىعلاقگى و بىوفایى نشان دهد، زن علاوه بر اینکه نسبت به او سرد و بىعلاقه خواهد شد، انحلال زندگى را نیز به دنبال دارد؛ چراکه این بىعلاقگى از سوى زنان به معناى فرو ریختن رکن اصلى زندگى است. اما این اصل اگر از طرف زن به مخاطره بیفتد، آنچنانکه براى زن اهمیت دارد، براى مرد اهمیت ندارد. بنابراین، نهایت بىمحبتى زن به مرد به دو سه روز قهر مىانجامد.543 به همین دلیل، اگر حق طلاق در دست زن بود با احساس اولیه خود مبنى بر عدم محبت شوهر، از او جدا مىشد، اما وجود این خصلت طبیعى در مرد باعث جلوگیرى بسیارى از طلاقهاى غیرضرورى مىشود.
همه آنچه گفته شد به این معناست که طلاق به صورت یک حق طبیعى از مختصات مرد است. اما اینکه مرد مىتواند به عنوان توکیل مطلقا یا در موارد خاصى از طرف خود به زن حق طلاق بدهد، مطلب دیگرى است که هم در فقه اسلامى مورد قبول بوده و هم قانون مدنى ایران بدان تصریح کرده است.
انواع طلاق
در یک تقسیم استقرایى، عوامل طلاق را مىتوان به دو دسته تقسیم نمود. یکى عدم پاىبندى به تعهدات از جمله تعهد نسبت به معاشرت متعارف و ارضاى نیاز جنسى، و دیگرى عدم تفاهم میان زوجین که فاصله عاطفى، بىعفتى یکى از زوجین، بىاعتنایى به دین یا ارتکاب بزهکارى و اعتیاد از جمله مصادیق آن است.
الف. عدم پاىبندى به تعهدات
با ازدواج، پیمان مقدّسى بین مرد و زن برقرار مىشود که علاوه بر سر و سامان گرفتن آنها، موجب خشنودى خدا و پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهنیز خواهد شد. این پیمان یک سلسله تعهدات براى طرفین به وجود مىآورد که با انجام آن، علاوه بر سعادتمندى طرفین، سعادت اجتماع را نیز به دنبال دارد. این تعهدات همه وظایف الزامى زن مثل تمکین و وظایف مرد مثل تأمین مایحتاج را دربر مىگیرد که امتناع هریک از زوجین از انجام وظایفشان، مىتواند منجر به بروز مشکلاتى شود و در صورت استمرار طلاق را در پى داشته باشد. بنابراین، علت عمده طلاقهایى که در جامعه کنونى ما اتفاق مىافتد نپرداختن به مسئولیتها و رعایت نکردن حقوق طرف مقابل؛ یعنى نپرداختن نفقه، سوءمعاشرت، تأمین نکردن نیاز جنسى و فقدان تفاهم است.
1. سوء معاشرت: زن و مرد در ضمن ازدواج متعهد مىشوند که با هم به سر ببرند و در غم، شادى شریک یکدیگر باشند. همسرى زن و مرد به این معناست که سلوکشان با خوشرویى و مسالمتآمیز و مهربانى همراه باشد. این دو باید از انجام اعمالى که سبب ایجاد نفرت و کینه یا غم و اندوه فراوان در دیگرى است، بپرهیزند. به همین دلیل، یکى از وظایف زن و مرد معاشرت نیکوست. «معروف» در برابر «منکر»، به معناى رفتارى است که از نظر شرعى و عقلى پسندیده باشد که در مجموع، به اداى حقوق زن، اعم از انصاف در قسمت، نفقه و خوبى سخن و رفتار اطلاق مىشود؛ یعنى زن را نزند و سخن بد به او نگوید و با او گشادهرو باشد.544 بنابراین، از جمله مصادیق سوء معاشرت، مىتوان به ناسزاگویى، ضرب و شتم، مشاجره، تحقیر (توهین)، بىاعتنایى به همسر و خواستههاى او، اعتیادهاى مضر بیرون کردن از خانه، ظلم، ضرر رساندن و سختگیرى در مخارج اشاره کرد. قرآن کریم با بیان یک اصل کلى تحت عنوان «معاشرت نیکو» این مسئله را تبیین نموده است:«وَ عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» (نساء: 19)؛ و با آنها (زنان) به شایستگى رفتار کنید.
شاید دلیل مخاطب قرار دادن مرد در این آیه و آیات مشابه دیگر545 نیاز شدید زن به عاطفه و محبت546 و در مقابل، توانایى جسمى مرد و قوه عاطفى کمتر او و در نتیجه، احتمال ضرب و شتم و کمتوجهى از سوى مرد باشد. در احادیث547 و قوانین حقوق خانواده548 نیز بر این موضوع تأکید فراوان شده است. لوازم حسن معاشرت را به دقت نمىتوان معین کرد؛ چراکه حسن معاشرت مربوط به رفتار زوجین مطابق عرف، عادات، رسوم اجتماعى و مقرّرات شرع است که ممکن است بر حسب زمان، مکان و افراد تغییر کند. اما در مجموع، مىتوان گفت: زن و شوهر باید با یکدیگر مهربان، خوشاخلاق، خوش برخورد، دلسوز، مددکار، غمخوار، باادب، باانصاف، راستگو، رازدار، امین، وفادار، خیرخواه و خوشرفتار باشند.549 بنابراین، تمام آنچه از نظر اجتماعى توهین محسوب شود یا آنچه با عشق به کانون خانواده و اقتضاى محبت بین دو همسر منافات دارد از مصادیق سوءمعاشرت در خانواده است.
ضرب و شتم: یکى از مصادیق سوءمعاشرت «ضرب و شتم» است. گاهى اختلافات و درگیرىهاى بین زن و مرد منجر به بگو مگو و فریادهاى بلند مىشود که باید طرفین با کنترل خود به این جدال پایان دهند. اما در برخى موارد، به علت عواملى از جمله ضعف کنترل درونى این تنش بالا گرفته، منجر به ضرب و شتم مىشود. این عمل با همه زشتى که به دنبال دارد، در بسیارى از موارد قابل تحمّل است، اما گاهى قابل تحمّل نبوده، ضررهاى روحى و جسمى زیادى به دنبال دارد و تا مرز قتل از جانب زوجین، بخصوص از طرف مرد کشیده مىشود.
بسیارى از مراجعهکنندگان به مراجع قضایى، ضرب و شتم را علت طلاق معرفى کردهاند. از اینرو، در موادرى که مرد احساس کند اختلافاتشان قابل کنترل نبوده، منجر به خشونت مىشود بهترین کار طلاق است.550 بنابراین، این قسم از سوءمعاشرت به سه دسته قابل اغماض، قابل تحمّل و غیرقابل تحمّل تقسیم مىشود که در صورت اخیر، پس از طى مراحل درمانى و اصلاحى، طلاق ضرورى است.
بداخلاقى همسر: خوشرفتارى زوجین با یکدیگر یکى از اوامر الهى است551 که آثار زیادى به دنبال دارد. اما اگر این عامل در زندگى نادیده گرفته شود، مسلما موجب اختلافات زیادى در زندگى خواهد شد. بدینروى، از یکسو در روایات زیادى به این نکته توجه شده و از آزار دادن یکدیگر نهى شدهاند،552 و از سوى دیگر نیز تحمّل آزار همسر مورد تأکید قرار گرفته است. ولى گاهى بداخلاقىهاى موجود به حدى است که قابل تحمّل نبوده، منجر به درگیرى میان زوجین مىشود. در روایات به این نکته اشاره شده و در صورت بروز این حالت، به ویژه از طرف زن، مرد مىتواند او را طلاق دهد.
خطاببن مسلمه مىگوید: وارد خانه اباالحسن علیهالسلامشدم. تا خواستم از بداخلاقى همسرم شکایت کنم، فرمود: پدرم زن بداخلاقى را به زوجیت من درآورد. من به ایشان شکایت کردم و او فرمود: چه چیزى مانع شده است که از او جدا شوى؟ خداوند جدایى را در اختیار تو قرار داده است.553
امام صادق علیهالسلام از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله نقل مىکند: پنج گروهند که دعایشان اجابت ندارد: یکى از آنها مردى است که خداوند طلاق زنى که او را اذیت مىکند در اختیارش قرار داده است، ولى او زن را آزاد نمىکند.554
یکى از وظایفى که بر عهده زن نهاده شده، پذیرش ریاست مرد است. قرآن کریم در آیه 34 سوره «نساء» و آیه 2 سوره «بقره» به این نکته تصریح کرده است. رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله نیز در اینباره مىفرماید: از جمله حقوق شوهر بر زن این است که از او اطاعت کند، در مقابلش نافرمانى نکند، بدون اجازهاش از مال او صدقه ندهد، فقط با اجازه او روزه مستحبى بگیرد و بدون اجازه همسرش از منزل خارج نشود.555 نهایت این کلمات پذیرفتن همراهى و هماهنگى زن با شوهر خود است که از آن با عنوان «اطاعت» یاد شده است. این وظیفه از نظر شرع، واجب است556 و در صورت عمل نکردن، حکم به ناشزه بودن زن شده، به منظور اصلاح او، به قطع نفقهاش حکم مىشود.557
زمانى که درگیرىهاى زن و مرد به حدى برسد که در اداى حقوق واجب یکدیگر کوتاهى کنند558 و در کنار گذاشتن اختلافات، توسط خودشان توانایى نداشته باشند خداوند متعال راه دیگرى براى آخرین بار جلوى آنها باز مىکند که خود بیانگر محبوبیت خانواده و استحکام آن و مبغوضیت انحلال آن در نزد حضرتش است. این کار مهم را قرآن کریم بر عهده خویشاوندان زن و مرد نهاده، مىفرماید: «وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَینِهِما فَابْعَثُوا حَکَما مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَما مِنْ أَهْلِها إِنْ یریدا إِصْلاحا یوَفِّقِ اللَّهُ بَینَهُما إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلیما خَبیرا» (نساء: 35)؛ و اگر از جدایى میان آن دو (زن و شوهر) بیم دارید پس داورى از خانواده آن (شوهر) و داورى از خانواده آن (زن) تعیین کنید. اگر سرِ سازگارى دارند، خدا میانِ آن دو سازگارى خواهد داد. آرى، خداوند داناى آگاه است.
این از آنروست که آنان نسبت به زندگى فرزندان و اقوام خود آگاهتر و دلسوزتر است. به همین دلیل، فردى بالغ، عاقل و داراى تدبیر و آگاهى از طرف خانواده مرد و فردى با همین مشخصات از خانواده زن براى داورى بین زوجین دعوت مىشود تا میان آنها صلح برقرار کرده، از متلاشى شدن زندگىشان جلوگیرى کنند. اگر حکمین توافق کردند که با شرایط لحاظ شده، زوجین به زندگى خود ادامه دهند حکمشان لازمالاجرا بوده و باید به گفتهشان عمل شود؛ و در صورت توافق آنها بر جدایى، اطاعت از حکمین لازم نیست.559 در این صورت، اگر حکمین به این نتیجه برسند که کنار هم بودن زوجین به صلاح نبوده، تبعات آن بیش از طلاق است، به جدایى آنها حکم مىکنند که با رعایت شرایط طلاق و جارى ساختن صیغه آن، از یکدیگر جدا مىشوند.
مصادیق سوءمعاشرت را مىتوان در سه دسته جاى داد: دسته اول سوءمعاشرتهاى کماهمیت است و طرف مقابل با کمى اغماض به راحتى از کنار آن مىگذرد. دسته دوم سوءمعاشرتهایى است که به راحتى قابل اغماض نیست و موجب اختلاف زوجین مىشود، اما به هر روى، تحمّل آن میسر است. دسته آخر از مصادیق سوءمعاشرت رفتارهایى است که نه غابل اغماض است و نه قابل تحمّل، به گونهاى که یکى از زوجین به هیچ عنوان قادر به کنار آمدن با این مسئله نیست. از سوى دیگر، خاطى نیز یا قادر به اصلاح رفتار خویش نیست یا تمایلى به اصلاح ندارد. در این صورت، حاکم شرع درباره زن حکم به ناشزه بودن مىکند و درباره مرد نیز اگر ادامه زندگى موجب عسر و حرج زوجه شود، زن مىتواند به حاکم شرع مراجعه و تقاضاى طلاق کند.
چنانچه عسر و حرج مذکور در محکمه ثابت شود، دادگاه مىتواند زوج را مجبور به طلاق نماید و در صورتى که اجبار میسر نباشد زوجه به اذن حاکم شرع طلاق داده مىشود.560 در صورتى که در خانوادهاى شاهد سوءمعاشرت نوع سوم باشیم و امکان درمان یا اصلاح نیز وجود نداشته باشد به منظور جلوگیرى از آسیبهاى شدیدتر طلاق ضرورى است و نباید نسبت به آن تردید نشان داد. در خصوص سوءظن نوع دوم نیز هرچند طلاق ضرورى نیست، اما اگر احتمال آسیبهاى مهمترى وجود داشته باشد طلاق ممدوح و در خصوص سوءظن نوع اول طلاق مذموم است.
2. نپرداختن نفقه: از جمله وظایفى که پس از ازدواج، بر عهده مرد قرار داده شده، تأمین هزینه زندگى است،561 اعم از خوراک، پوشاک، مسکن562 و نیازمندىهاى روزمرّه563 و سایر لوازم و ضروریاتى564 که زندگى بدون آن متزلزل مىشود.565 از این وظیفه در کتب فقهى و ادبیات شرعى، با عنوان «نفقه» ذکر شده است.
مرد موظف است همه موارد ذکرشده را براى زندگى زن فراهم کند، اما اگر مرد از پرداخت آن ناتوان باشد یا از آن خوددارى ورزد، زن مىتواند به حاکم شرع رجوع کرده، نفقه طلب کند.566 اگر مرد حاضر به پرداخت هزینه زندگى زن نبوده یا بر آن قادر نباشد و او را طلاق هم ندهد حاکم شرع او را ملزم به طلاق مىکند و در صورت عدم طلاق، زن توسط حاکم شرع مطلقه خواهد شد.567 عدم پرداخت نفقه در این صورت، یکى از موارد طلاق ضرورى است که شرع و قانون زوجین را ملزم به جدایى مىکند.
تعداد زیادى از طلاقهاى این دوره به سبب نپرداختن هزینه زندگى از سوى مرد است، هرچند این عامل غالبا ناشى از بیکارى، اعتیاد،568 تورم و مواردى از این قبیل است.569 به هر حال، عدم پرداخت نفقه یا بخل و خسّت در تأمین نیازهاى خانواده نیز در سه طبقه قابل دستهبندى است: یکى اینکه قابل اغماض باشد که در این صورت، طلاق مذموم است. دیگرى قابل تحمل است، اما ترس از وقوع آسیبهاى دیگرى وجود دارد که در این صورت، طلاق ممدوح است. سوم آنکه در حدّ عسر و حرج بوده و قابل تحمّل نباشد که در این صورت، طلاق ضرورى است.
3. تأمین نکردن نیاز جنسى: از نظر اسلام، یکى از اهداف ازدواج، ارضاى مناسب و مشروع نیازهاى جنسى زن و مرد است. مهمترین وظیفهاى که شرع مقدّس بر عهده زن و مرد گذاشته، برآورده کردن نیازهاى جنسى یکدیگر است. عدم تأمین نیازهاى جنسى، یکى از مصادیق امساک است که در آیات ذیل به آن اشاره شده است:
ـ «الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ...»؛ (بقره: 229)؛ طلاقِ (رجعى) دو بار است. پس از آن یا (باید زن را) به خوبى نگاه داشت و یا آن را به شایستگى آزاد کرد... .
ـ «وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ...» (بقره: 231)؛ و چون زنان را طلاق گفتید و به پایان عدّه خویش رسیدند، پس به خوبى نگاهشان دارید یا به خوبى آزادشان کنید.
یکى از مصادیق «امساک به معروف»، تأمین نیاز جنسى زن توسط همسر خویش است.570 به همین دلیل، مرد باید دستکم هر چهار شب یکبار، در رختخواب همسرش بخوابد571 و دستکم هر چهار ماه یک بار با او آمیزش کند.572 البته این بعد حقوقى و حداقلى امر است، وگرنه مرد موظف است نیازهاى جنسى همسر خود را برآورده سازد. از سوى دیگر، زن نیز موظف است نیازهاى جنسى مرد را برآورده کرده، او را بدون مانع عقلى یا شرعى، محدود به زمان یا مکان و یا کیفیت خاصى نکند573 که در اصطلاح فقهى از آن با عنوان «تمکین» یاد شده است. بنابراین، زن و مرد باید نیازهاى جنسى یکدیگر را به طور کامل تأمین کنند. حال اگر هریک از زوجین به صورت عمد، مثل تمکین نکردن، نبود آمیزش بیش از چهار ماه و مانند آن یا غیرعمد مثل زود انزالى، ضعف جسمى، سرد مزاجى و همچون آن قادر به انجام وظیفه خود به طور کامل نباشند، شرع جدایى بین آنها را ممدوح شمرده، از آن جلوگیرى نمىکند.574 اما در صورتى که قادر به انجام وظیفه خود نبوده و موجب عسر و حرج شود، به عمد یا غیر عمد، شرع آنها را مجبور به جدایى خواهد کرد.575 بر اساس برخى از تحقیقات، در ایران دستکم پنجاه درصد طلاقهایى که در دادگاههاى خانواده به بهانههاى گوناگون صورت مىگیرد، ریشه در مسائل جنسى دارد و به تجربه ثابت شده در خانوادههایى که مشکلات جنسى زوجین برطرف شده، مشکلات خانوادگى نیز فروکش کرده است.576 ولى به دلیل حیا و بیان نشدن این مشکل توسط زوجین، موجب بسیارى از مشکلات خانوادگى مىشود. بنابراین، اگر در خانواده نیاز جنسى زوجین یا یکى از آنها به هر دلیلى تأمین نشود، و از سوى دیگر، این مسئله قابل اصلاح نبوده و موجب عسر و حرج نیز گردد، یعنى براى زوجین قابل تحمل نباشد یا موجب انحراف جنسى یا حتى خوف از آن باشد، توصیه به ازدواج مجدّد براى مردان در صورتى که عیب از زن باشد، یا طلاق در صورتى که عیب از مرد باشد، رجحان مىیابد.
ب. فقدان تفاهم
کفویت و هماهنگى زن و مرد در زندگى بسیارى از مشکلات را حل مىکند. اما عدم هماهنگى فکرى، سلیقهاى، مذهبى و مانند آن در همه امور زندگى اگر با گذشت همراه نباشد، باعث بروز اختلافات شدید در خانواده خواهد شد. روشن است که اختلافات ناشى از کفویت موجب رجحان طلاق نیست و تنها در صورتى که این اختلافات عمیق و غیرقابل حل باشد و پیامدهاى منفى، مثل رنجش مداوم طرفین، ایجاد اختلال در جامعهپذیرى فرزندان و از این قبیل امور داشته باشد، طلاق رجحان دارد. در این صورت، طلاق راه مناسبى براى رهایى از این اختلافات خواهد بود.577 در غیر این صورت، احتمال درگیرىهاى شدید و بروز طلاق عاطفى شدت پیدا مىکند.
1. کراهت زوجین از یکدیگر: تنفّر گاهى از رفتار یکى از زوجین ناشى مىشود و فرق نمىکند که کراهت، از خصوصیات طبیعت و خلقت باشد، مانند زشتى، سوءرفتار، نقص بعضى اعضا، یا آنکه ناشى از عوارض خارجى باشد، مانند ازدواج مجدّد، بدزبانى، ترک زندگى خانوادگى، اعتیاد، خشونت در رفتار، و نپرداختن نفقه.578 گاهى نیز ممکن است اخلاق و رفتار زوجین مناسب باشد، ولى یکى از آنها دچار تنفّر از دیگرى شده باشد، به گونهاى که حاضر به ادامه زندگى با دیگرى نباشد. در این موارد، طلاق خلع و مبارات مطرح مىشود.
طلاق «خلع» یکى دیگر از اقسام طلاق است که به دلیل کراهت زن از شوهر صورت مىگیرد.579 بنابراین، طلاق «خلع» به طلاقى گفته مىشود که زن به دلیل کراهت از شوهر خود، مهریه یا مالى معادل و یا بیش از آن به او مىدهد و در مقابل، از او درخواست طلاق مىکند.580 دخترى به نام جمیله شوهر خود را دوست نداشت. نزد رسول خدا صلىاللهعلیهوآله رفت و عرض کرد: یا رسولاللّه، شوهر من از حیث دین و اخلاق مشکلى ندارد، اما هنگامى که به سوى خیمه رفتم، دیدم او در میان عدهاى نشسته، در حالى که سیاهتر و کوتاهقدتر و زشتتر از همه است. در این هنگام، آیه «خلع»581 نازل شد. ثابت (شوهر زن) گفت: یا رسولاللّه، به او بفرمایید باغى را که به عنوان مهریه به او داده بودم، به من برگرداند. حضرت به جمیله فرمود: چه مىگویى؟ عرض کرد: بیش از آن هم برمىگردانم. فرمود: نه، فقط باغ خودش را برگردان. سپس به ثابت فرمود: آنچه را به او دادهاى، از او بگیر و رهایش کن. در نتیجه، جمیله با اعطاى باغ به ثابت، طلاق گرفت و این نخستین «طلاق خلع» در اسلام بود.582
طلاق «مبارات» نیز مربوط به مواردى است که مرد و زن هر دو نسبت به یکدیگر کراهت دارند و تنها در دو جهت با طلاق «خلع» مغایرت دارد: یکى کراهت دو طرفه که منجر به طلاق شده است، و دیگر آنکه زن مهریه یا معادل مهریه را به شوهر خود مىپردازد، نه بیش از آن.583 به هر حال، زن باید مالى به مرد بدهد و مرد را راضى کند.584 و احتمالاً این شرط با وجود آنکه مرد هم نسبت به زن کراهت دارد مانعى است براى جلوگیرى از وقوع طلاق؛ به این معنى که ممکن است زن از پرداخت مال به مرد امتناع ورزد و مرد هم راضى به طلاق زن نشود و همین امر موجب سازگارى آنها باشد.
2. بىعفتى: عفیف و پاکدامن بودن زن یکى از ویژگىهایى است که در روایات زیادى، بخصوص هنگام انتخاب همسر وارد شده است. اما زمانى که این ویژگى وجود نداشته یا از بین رفته باشد، شرع مقدّس زندگى با او را منع نکرده، اما بهتر است که طلاق داده شود.
فضلبن یونس مىگوید، از امام کاظم علیهالسلام درباره مردى که با زنى ازدواج کرده و پیش از همبستر شدن با او، زنا داده باشد، پرسیدم. حضرت فرمودند: باید بین آنها جدایى انداخت و بر او حد جارى کرد و مهریهاى هم برایش نیست.585
3. اختلاف ناشى از بىتوجهى به احکام دین: دین اسلام با بعضى از گناهان با حساسیت بیشترى برخورد کرده است. در زندگى مشترک نیز به هریک از زن و مرد توصیههایى دارد. از اینرو، زندگى با افرادى را که به مواد الکلى اعتیاد دارند رد کرده و به صراحت طلاق را پیشنهاد کرده است.586 افراد منافق گروه دیگرى هستند که زندگى با آنها از سوى شرع نهى شده است.587 طلاق افرادى هم که ضروریات دین را انکار کرده، به آنها پایبند نیستند نیز از دیگر موارد طلاق ضرورى شمرده شده است.
اگر فرزندان تحت تأثیر پدر یا مادرى که نسبت به دین بىتوجهند و با اعمال و رفتار خود ناخودآگاه فرزندان را به بىحجابى588 یا ترک واجباتى همچون نماز و روزه589 دعوت مىکنند، جدا کردن و طلاق دادن یا طلاق گرفتن به خاطر این مسائل نیز بدون اشکال است.
4. اختلاف ناشى از بىاحترامى به اهلبیت علیهمالسلام: سیره اهلبیت علیهمالسلامیکى از منابع شیعى محسوب مىشود که با توجه به آن مىتوان راه بهتر زیستن را آموخت. در زندگى اهلبیت علیهمالسلام نیز طلاقهایى مشاهده مىشود که به خاطر قبول نداشتن امیرالمؤمنین علیهالسلامواقع شده است. از این مطلب مىتوان این نکته را برداشت کرد که زوجین، به ویژه مرد اگر موافق اهلبیت علیهمالسلام نباشد، جدایىشان بهتر است؛ چراکه احتمال تحریف عقیده در زن یا مرد و یا از همه مهمتر، در فرزندان وجود دارد. در روایت ذیل مشاهده مىکنیم که امام صادق علیهالسلامهمسر خود را به سبب عدم موافقت با امام على علیهالسلام طلاق دادند:
از امام صادق علیهالسلام نقل شده است که همسرشان را که بسیار زیبا بود و او را دوست مىداشت، طلاق داد و در نتیجه، بسیار غمگین شد. یاران حضرت علت طلاق را جویا شدند. حضرت فرمودند: نام امام على علیهالسلام را پیش او ذکر کردم، او از بزرگوارى حضرت کاست، و من از اینکه به قطعهاى از جهنم بچسبم، اکراه داشتم.590
نتیجهگیرى
با توجه به مطالب مزبور، طلاق یک امر آسیبى صرف نبوده و دین اسلام نیز به این موضوع اینگونه نگاه نمىکند، بلکه در نگاه اسلام، علاوه بر اهمیت دادن به تحکیم خانواده، به فلسفه وجودى ازدواج نیز اهمیت فراوانى داده شده است. به همین دلیل، در خانوادههایى که دچار مشکل شدهاند، اول سازش و بخشش از سوى زوجین را پیشنهاد مىکند. اگر مشکل فراتر از این باشد حکمیت نزدیکان و کارشناسان خانواده را به عنوان راهحل دیگرى سفارش کرده است. در صورت به نتیجه نرسیدن از این راهها ودشوار بودن ادامه زندگى، شرع مقدّس ادامه چنین زندگى را به صلاح نمىداند و عقل نیز به جدایى بین آنها حکم مىکند. این جدایى زمانى است که هریک از زن و مرد قادر به انجام وظایف خود در مقابل یکدیگر نباشند، خواه این عدم توانایى عمدى باشد و یا غیرعمد. دین اسلام در این موارد، طلاق را پیشنهاد مىکند؛ زیرا بیشتر مواردى که زوجین با هم اختلاف داشته و از طلاق امتناع ورزیدهاند منجر به طلاق پنهان مىشود که این به مراتب بدتر و مشکلآفرینتر از طلاق آشکار است. از اینرو، اگر طلاقهاى ممدوح در جامعه گسترش پیدا کند از بروز طلاقهاى عاطفى و پنهان جلوگیرى شود و هریک از زن و مرد در آستانه انتخاب جدیدى قرار مىگیرد امکان زندگى بهتر نسبت به زندگى قبلى را افزایش مىیابد.
منابع
ـ اصفهانى، سیدابوالحسن، وسیلهالنجاة با حاشیه امام خمینى، قم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1422ق.
ـ امامى، سیدحسن، حقوق مدنى، تهران، اسلامیه، بىتا.
ـ امینى، ابراهیم، آشنایى با وظایف و حقوق زن، چ چهارم، قم، بوستان کتاب، 1384.
ـ انجیل متى، تهران، صدا، 1378.
ـ انجیل مرقس، انجمن کتاب مقدّس.
ـ بستان، حسین، اسلام و جامعهشناسى خانواده، چ دوم، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1385.
ـ بهجت فومنى، محمدتقى، استفتائات، قم دفتر حضرت آیتاللّهالعظمى، بهجت، 1428ق.
ـ ـــــ ، جامعالمسائل، قم، دفتر آیتاللّهالعظمى بهجت، 1426ق.
ـ تمیمى، نعمانبن محمد، دعائمالإسلام، چ دوم، قم، مؤسسة آلالبیت علیهمالسلام، 1385ق.
ـ جعفرى، محمدتقى، رسائل فقهى، تهران، مؤسسه منشورات کرامت، 1419ق.
ـ حرّ عاملى، محمّدبن حسن، وسائلالشیعة، قم، مؤسسة آلالبیت علیهمالسلام، 1409ق.
ـ حسینى روحانى، سیدصادق، فقه الصادق علیهالسلام، قم، دارالکتاب، 1412ق.
ـ حقانى زنجانى، حسین، «مسئله طلاق و دنیاى مسیحیت»، درسهایى از مکتب اسلام، ش 179، آبان 1353، ص 50ـ53.
ـ حلّى، جعفربن حسن (محقق حلى)، شرائعالاسلام فى مسائل الحلال و الحرام، چ دوم، قم، اسماعیلیان، 1408ق.
ـ دیلمى، حسنبن ابىالحسن، ارشادالقلوب، قم، شریف رضى، 1412ق.
ـ راشدى، لطیف، رساله توضیحالمسائل نه مرجع، مطابق با فتواى امام خمینى، تهران، پیام عدالت، 1385.
ـ راغب اصفهانى، حسینبن محمد، مفردات الفاظ القرآن، بیروت، دارالعلم، 1412ق.
ـ ساروخانى، باقر، طلاق: پژوهشى در شناخت واقعیت و عوامل آن، تهران، تهران، دانشگاه تهران، 1376.
ـ سالارىفر، محمدرضا، درآمدى بر نظام خانواده در اسلام، چ چهارم، قم، مرکز مدیریت حوزههاى علمیه خواهران، 1389.
ـ سبحانى تبریزى، جعفر، الزکاة فى الشریعة الإسلامیة الغراء، قم، مؤسسه امام صادق علیهالسلام، 1424ق.
ـ شبیرى زنجانى، سیدموسى، کتاب نکاح، قم، مؤسسه پژوهشى راىپرداز، 1419ق.
ـ صدوق، محمدبن على، من لایحضره الفقیه، چ دوم، قم، جامعه مدرسین، 1413ق.
ـ طاهرى، حبیباللّه، حقوق مدنى، چ دوم، قم، انتشارات اسلامى، 1418ق.
ـ طبرسى، فضلبن حسن، مجمعالبیان فى تفسیرالقرآن، تهران، ناصر خسرو، 1372.
ـ طریحى، فخرالدین، مجمعالبحرین، چ سوم، تهران، بىنا، 1416ق.
ـ عاملى، زینالدینبن على، الروضة البهیة فى شرح اللمعة الدمشقیة، قم، کتابفروشى داورى، 1410ق.
ـ فاضل لنکرانى، محمد، جامعالمسائل، چ یازدهم، قم، امیرقلم، بىتا.
ـ فراهیدى، خلیلبن احمد، العین، چ دوم، قم، هجرت، 1410ق.
ـ قائمى، على، خانواده از دیدگاه امیرالمؤمنین علیهالسلام، تهران، سازمان انجمن اولیا و مربیان، 1386.
ـ کلینى، محمدبن یعقوب، الکافى، چ چهارم، تهران، دارالکتب الاسلامى، 1407ق.
ـ گود، ویلیام جى، خانواده و جامعه، ترجمه ویدا ناصحى، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، بىتا.
ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسهالطبع و النشر، 1410ق.
ـ محمّدى رىشهرى، محمد، تحکیم خانواده از نگاه قرآن و حدیث، ترجمه محمدرضا شیخى، چ دوم، قم، دارالحدیث، 1389.
ـ مشایخى، قدرتاللّه، خانواده از دیدگاه فقه و حقوق اسلامى، تهران، سازمان مطالعه و توسعه علوم انسانى دانشگاهها، 1387.
ـ مصطفوى، حسن، التحقیق فى کلمات القرآنالکریم، تهران، مرکز الکتاب للترجمة و النشر، 1402ق.
ـ مصطفى، ابراهیم و دیگران، المعجم الوسیط، قاهره، بىنا، بىتا.
ـ مطهّرى، مرتضى، مجموعه آثار، تهران، صدرا، بىتا.
ـ مکارم شیرازى، ناصر، احکام بانوان، چ یازدهم، قم، مدرسه امام علىبن ابىطالب علیهالسلام، 1428ق.
ـ مکارم شیرازى، ناصر، استفتائات جدید، چ دوم، قم، مدرسه امام علىبن ابىطالب علیهالسلام، 1427ق.
ـ مکارم شیرازى، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1374.
ـ موسوى خمینى، سیدروحاللّه، استفتائات، چ پنجم، قم، انتشارات اسلامى، 1422ق.
ـ ـــــ ، تحریرالوسیله، ترجمه على اسلامى، چ بیستویکم، قم، انتشارات اسلامى، 1425ق.
ـ ـــــ ، توضیحالمسائل، قم، بىنا، 1426ق.
ـ نجفى، محمدحسن، جواهرالکلام فى شرح شرائعالاسلام، چ هفتم، بیروت، دار احیاء التراثالعربى، 1404ق.
ـ نورى، میرزا حسین، مستدرکالوسائل و مستنبطالمسائل، بیروت، مؤسسسة آلالبیت علیهمالسلام، 1408ق.
* این مقاله برگرفته از «پروژه شاخصهاى اجتماعى ـ فرهنگى» به سفارش مرکز بررسىهاى استراتژیک نهاد ریاست جمهورى مىباشد.
** دانشآموخته حوزه علمیه سطح دو.
*** دانشجوى دکترى اندیشه معاصر مسلمین، دانشگاه باقرالعلوم علیهالسلام. دریافت: 23/1/90 ـ پذیرش: 25/2/90.
502ـ مریم رضایى، «مبغوضیت در اسلام»، رواق اندیشه، ش 30.
503ـ حسین حقانى زنجانى، «مسئله طلاق و دنیاى مسیحیت»، درسهایى در اسلام، ش 11.
504ـ ویلیام جى. گود، خانواده و جامعه، ترجمه ویدا ناصحى، ص 59.
505ـ حسین بستان، اسلام و جامعهشناسى خانواده، ص 229.
506ـ حسینبن محمد راغب اصفهانى، مفردات الفاظالقرآن، ص 523.
507ـ حسن مصطفوى، التحقیق فى کلمات القرآنالکریم، ج 7، ص 112.
508ـ خلیلبن احمد فراهیدى، کتاب العین، ج 5، ص101؛ راغب اصفهانى، همان، ص 523.
509ـ حسن مصطفوى، همان، ج 7، ص 112.
510ـ محمدحسن نجفى، جواهرالکلام، ج 32، ص 3؛ ابراهیم مصطفى و دیگران، المعجمالوسیط، ذیل کلمه «طلق».
511ـ سیدحسن امامى، حقوق مدنى، ج 5، ص 5.
512ـ فخرالدین طریحى، مجمعالبحرین، ج 5، ص 207.
513ـ سیدمصطفى محققداماد، بررسى فقهى حقوق خانواده نکاح و انحلال آن، ص 380.
514ـ باقر ساروخانى، طلاق پژوهشى در شناخت واقعیت و عوامل آن، ص 2.
515ـ سیدمصطفى محققداماد، همان، ص 419.
516ـ این نوع جدایى در ادبیات فقهى و روایى ما، «طلاق بدعى» نامیده شده است و با ذکر این نکته هر طلاقى که خلاف مذهب شیعه اثنا عشرى باشد، داخل در این عنوان نبوده، منجر به جدایى زن و مرد نمىشود.
517ـ لطیف راشدى، رساله توضیحالمسائل نه مرجع، مطابق با فتواى امام خمینى، ص 1387.
518ـ همان، ص 1382.
519ـ همان، ص 1383.
520ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 19، ص 248.
521ـ محمدبن حسن حرّ عاملى، وسائلالشیعة، ج 22، ص 12.
522ـ قدرتاللّه مشایخى، خانواده از دیدگاه فقه و حقوق اسلامى، ص 192؛ حسین بستان، اسلام و جامعهشناسى خانواده، ص 232.
523ـ باقر ساروخانى، طلاق؛ پژوهشى در شناخت واقعیت و عوامل آن، ص 99.
524ـ انجیل مرقس، آیه 8ـ9: زن و شوهر به منزله جسد و احد هستند و از یکدیگر دور نیستند. پس در صورتى که خداوند آنها را با یکدیگر جمع کرده است، انسانى بین آن دو نباید تفرقه ایجاد کند. در نتیجه، طلاق حرام است.
525ـ باقر ساروخانى، همان، ص 99.
526ـ انجیل متى، اصحاح پنجم، آیه 21ـ22: کسى که زن خود را جز در خیانت بر زناشویى طلاق گوید مثل این است که او را به عمل نامشروعى واداشته است.
527ـ انجیل مرقس: مردى که همسر خود را طلاق گوید و با زن دیگرى ازدواج کند عمل غیرقانونى زنا انجام داده و نیز زنى که از شوهر خویش جدا شود و با مرد دیگرى تزویج کند، عمل خلاف قانون انجام داده، زانیه محسوب مىشود. (حسین حقانى زنجانى، «مسئله طلاق و دنیاى مسیحیت»، درسهایى از مکتب اسلام، ش 179، ص 50.)
528ـ باقر ساروخانى، همان، ص 99.
529ـ نعمانبن محمد تمیمى ابوحنیفه، دعائمالاسلام، ج 2، ص 259.
530ـ همان، ج 2، ص 259.
531ـ على قائمى، خانواده از دیدگاه امیرالمؤمنین علیهالسلام، ص 370.
532ـ باقر ساروخانى، همان، ص 101.
533ـ جوادبن على تبریزى، استفتائات جدید، ج 1، ص 385؛ ناصر مکارم شیرازى، استفتائات جدید، ج 3، ص 289.
534ـ محمد صادقى تهرانى، البلاغ فى تفسیر القرآن بالقرآن، ص 37.
535ـ محمّدبن على صدوق، من لا یحضرهالفقیه، ج 3، ص 168.
536ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، همان، ج 22، ص 12.
537ـ حسین بستان، همان، ص 234.
538ـ همان.
539ـ همان.
540ـ محمّدتقى جعفرى، رسائل فقهى، ص 170.
541ـ ناصر مکارم شیرازى و همکاران، تفسیر نمونه، ج 2، ص 158.
542ـ حسین بستان، همان، ص 234.
543ـ مرتضى مطهّرى، همان، ص 281.
544ـ فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبیان، ج 5، ص 80.
545ـ نساء: 19؛ بقره: 229 و 231.
546ـ محمّدرضا سالارىفر، درآمدى بر نظام خانواده در اسلام، ص 45.
547ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 100، ص 227؛ حسنبن ابىالحسن دیلمى، ارشادالقلوب، ج 1، ص 176.
548ـ قانون مدنى، مادههاى 1102ـ1103.
549ـ ابراهیم امینى، آشنایى با وظایف و حقوق زن، ص 62.
550ـ همان، ج 6، ص 31.
551ـ محمد محمدى رىشهرى، تحکیم خانواده از نگاه قرآن و حدیث، ص 202.
552ـ حسین انصاریان، تفسیر تحکیم، ج 6، ص 423.
553ـ محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 6، ص 56.
554ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، همان، ج 22، ص 13.
555ـ همان، ج 14، ص 112.
556ـ ناصر مکارم شیرازى، احکام بانوان، ص 174.
557ـ محمدتقى بهجت فومنى، استفتائات، ج 4، ص 52.
558ـ سیدموسى شبیرى زنجانى، کتاب نکاح، ج 25، ص 7689.
559ـ محمّدتقى بهجت فومنى، جامعالمسائل، ج 4، ص 90؛ سید ابوالحسن اصفهانى، وسیلهالنجاة با حاشیه امام خمینى، ص 757.
560ـ قانون مدنى، ماده 1130.
561ـ حبیباللّه طاهرى، حقوق مدنى، ج 3، ص 194.
562ـ سیدصادق حسینى روحانى، فقهالصادق علیهالسلام، ج 22، ص 338.
563ـ جعفربن حسن حلّى محقق حلّى، شرائعالإسلام فى مسائل الحلال و الحرام، ج 2، ص 297.
564ـ محمّد فاضل لنکرانى، جامعالمسائل، ج 2، ص 403.
565ـ جعفر سبحانى تبریزى، الزکاة فى الشریعة الإسلامیة الغراء، ج 2، ص 290.
566ـ حبیباللّه طاهرى، همان، ج 3، ص 194.
567ـ ناصر مکارم شیرازى، استفتائات جدید، ج 1، ص 2533؛ جوادبن على تبریزى، استفتائات جدید، ج 1، ص 376.
568ـ خبرگزارى ایسنا، 5 آذر 1384.
569ـ مهدى رحمتى، نوسانات اقتصادى سال 85 عامل افزایش طلاق در تهران، به نقل از: shahr.ir، 24 فروردین 1386.
570ـ مرتضى مطهّرى، همان، ص 292.
571ـ ناصر مکارم شیرازى، احکام بانوان، ص 171؛ سیدحسن امامى، حقوق مدنى، ج 4، ص 446.
572ـ سیدروح اللّه موسوى خمینى، توضیحالمسائل، ص 509.
573ـ ناصر مکارم شیرازى، احکام بانوان، ص 171؛ سیدروحاللّه موسوى خمینى، استفتائات، ج 3، ص 207.
574ـ مرتضى مطهّرى، همان، ص 292.
575ـ ناصر مکارم شیرازى، استفتائات جدید، ج 1، ص 263.
576ـ محمد محمّدى رىشهرى، همان، ص 386.
577ـ زینالدینبن على عاملى، الروضهالبهیة، ج 6، ص 31.
578ـ سیدحسن امامى، همان، ج 5، ص 48.
579ـ سیدروحاللّه موسوى خمینى، تحریرالوسیله، ج 3، ص 623.
580ـ سیدحسن امامى، همان، ج 5، ص 48.
581ـ بقره: 229.
582ـ میرزاحسین نورى، مستدرکالوسائل، ج 15، ص 387.
583ـ سیدحسن امامى، همان، ج 5، ص 49.
584ـ محمدبن حسن حرّ عاملى، همان، ج 22، ص 295.
585ـ محمّدبن على صدوق، همان، ج 3، ص 417.
586ـ حسنبن ابىالحسن دیلمى، همان، ج 1، ص 175.
587ـ همان، ج 1، ص 175.
588ـ ناصر مکارم شیرازى، استفتائات جدید، ج 2، ص 394.
589ـ همان، ج 2، ص 392.
590ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، همان، ج 22، ص 11.