جستارى در طلاق*
معرفت سال بيستم ـ شماره 171 ـ اسفند 1390، 135ـ149
جستارى در طلاق*
يوسف بهادرى**
قاسم ابراهيمىپور***
چكيده
طلاق يا جدايى زن از مرد به وسيله صيغه مخصوصى جارى مىشود كه با مفاهيمى همچون فسخ، اظهار فقد، و جدايى متفاوت است. حق طلاق با استناد به روايات و دلايلى مثل مسئوليتهاى اقتصادى مرد و تفاوتهاى طبيعى و جنسى بين زن و مرد به دست مرد سپرده شده است. دلايل طلاق را مىتوان به دو دسته تقسيم كرد: يكى عدم پاىبندى به تعهدات، از جمله تعهد نسبت به معاشرت متعارف، ارضاى نياز جنسى، پرداخت نفقه؛ و ديگرى عدم تفاهم ميان زوجين كه فاصله عاطفى، كراهت، بىعفّتى، بىاعتنايى به دين يا ارتكاب بزهكارى و اعتياد از جمله مصاديق آن است. با اينكه در اسلام از طلاق به شدت نكوهش شده است، اما گاهى به دليل پايبند نبودن زن و مرد به وظايف خود و به خطر افتادن فلسفه ازدواج، آن را امضا كرده و در بعضى مواقع لازم شمرده است.
كليدواژهها: طلاق، خانواده، اسلام، آسيبشناسى.
مقدّمه
طلاق از جمله مكروهاتى است كه جامعه بشرى با آن دست و پنجه نرم مىكند. اين اتفاق در اثر عوامل متعددى همچون انتخاب نادرست و نسنجيده، و عدم كفويت زوجين به وجود مىآيد. دين اسلام با توجه به شعار «پيشگيرى بهتر از درمان»، تأكيد دارد پيش از ازدواج و از سوى طرفين در انتخاب همسر دقت شود تا ازدواج منجر به طلاق نگردد.
كتابهايى مانند طلاق: پژوهشى در شناخت واقعيت و عوامل آن، تأليف باقر ساروخانى، شوكران طلاق، نوشته مرتضى بهشتى و بهداشت روانى طلاق، شناخت و بررسى عوامل مؤثر در آن، تأليف سعيد كاوه در اين زمينه به نگارش درآمدهاند. مقالاتى در اين زمينه به رشته تحرير درآمدهاند كه مىتوان به «مبغوضيت در اسلام»،502 «مسئله طلاق و دنياى مسيحيت»،503 اشاره كرد.
نكتهاى كه بايد به آن اشاره كرد اين است كه بيشتر مقالات و كتابها با يك نگاه ناپسند به نظاره آن نشسته و جدايى را به طور كامل مورد خشم قلمداد كرده و مذمومترين حلالها شمردهاند كه بيشتر مستندات آنها نيز روايات وارده در اين زمينه است. اين مقاله در پى آن بوده كه آيا همه طلاقهايى كه صورت مىگيرد، مورد غضب خداوند قرار گرفته و نوع ديگرى از طلاق وجود ندارد يا طلاق با عنوانهاى ديگر نيز وجود دارد كه با روش تحليلى و با مراجعه به متوندينى به اين موضوع پرداخته شده است.
در كنار اين سؤال اصلى به سؤالاتى در مورد فلسفه طلاق چيست؟ حق طلاق با كيست؟ و چند نوع طلاق وجود دارد؟ نيز اشاره شده است. تقسيمبندى طلاق به ضرورى، مذموم و ممدوح از نوآورىهاى اين مقاله به شمار مىآيد كه در هيچيك از كتابها و مقالات به اين نكته اشارهاى نشده است.
هنگام به هم پيوستن زن و مرد (خواه اين رابطه زوجيت توسط يك مذهب به وجود آمده باشد يا به وسيله قانون مبتنى بر يك كشور) نوعى رابطه زناشويى رسمى و قانونى بين آنها برقرار مىشود كه هريك بايد بدان پايبند باشند؛ ولى اگر هريك از طرفين به طور ارادى يا غيرارادى تكاليف ناشى از نقش خود را آنگونه كه بايد و شايد انجام ندهند، اين پيوند زناشويى از هم گسسته شده، بنيان خانواده از بين مىرود.504 البته «انحلال زناشويى» مفهوم وسيعى است كه طلاق تنها يكى از اسباب آن به شمار مىآيد. مرگ يكى از دو همسر، متاركه، و فسخ ازدواج شكلهاى ديگر انحلال زناشويىاند.505
مفهومشناسى «طلاق»
«طلاق» اسم مصدر از ماده «طلق، يطلق» است به معناى رهايى، آزاد كردن، ترك كردن، واگذاشتن و در نهايت، رهايى و خالى شدن از پيوند و عهد و پيمان506 و برداشتن محدوديت است، خواه اين محدوديت طبيعى باشد يا به قيد ثانوى، و يا به واسطه عهد و پيمان.507 اما در اصطلاح، به برداشته شدن و جدا كردن زن508 از محدوديتى گفته مىشود كه به وسيله عقد و عهد و پيمان بين زوجين برقرار شده است.509 با توجه به تعريفهاى لغوى، اين نكته به ذهن مىرسد كه جدايى جسمى زن از مرد و عمل نكردن زوجين به وظايف خود، موجب جدايى و طلاق مىشود. اما در واقع، دين مبين اسلام علاوه بر مهر تأييد زدن بر تعريف مزبور، قيد ديگرى را به آن اضافه مىكند كه بدون آن، از نظر دين اسلام طلاقى صورت نگرفته است. از اينرو، طلاق در اصطلاح شرعى عبارت است از: «ازالة قيد النّكاح بصيغة خصوصة»؛510 طلاق از بين بردن پيوند ازدواج با صيغه مخصوصى است كه از طرف شوهر صورت مىگيرد.511
ذكر قيد «صيغه مخصوص» در تعريف مذكور به اين دليل است كه تعريف «فسخ نكاح» از تعريف طلاق خارج شود؛ زيرا در مواردى كه عقد نكاح به علت تدليس يا عيب، فسخ مىشود، ديگر نيازى به صيغه مخصوص نيست. گاهى در تعريف طلاق، قيد «بغير عوض»512 را نيز اضافه كردهاند تا بدينوسيله، خلع و مبارات را از طلاق مطلق متمايز نمايند. به هرحال، «طلاق» يعنى: انحلال عقد نكاح دايمى با صيغه مخصوص و رعايت تشريفات ويژه.513 البته بايد بين طلاق و مفاهيم نزديك به آن تمايز قايل شد تا موجب سردرگمى نشود:
1. «طلاق» و «فسخ»: اين دو واژه گرچه از نظر معنا به هم نزديكند، اما تفاوتهايى ميان آن دو وجود دارد كه عبارت است از:
ـ فسخ، قطع قرارداد زوجيت است، بدون آنكه با تشريفات خاص طلاق همراه باشد.
ـ در فسخ، زن از مهر محروم است.
ـ در فسخ، روابط زوجيت به طور كامل قطع مىشود، و حال آنكه در بعضى از اقسام طلاق، امكان بازگشت به زندگى زناشويى قبلى بدون ازدوج مجدّد وجود دارد.
2. طلاق و اظهار فقد: بين اين دو كلمه نيز بايد تفاوتى قايل شد. در بسيارى از جوامع، ازدواج زمانى رسميت مىيابد كه فرزند يا فرزندانى متولّد شده باشند. بنابراين، در صورتى كه زمانى معين از ازدواج يك زوج بگذرد و فرزندى به دنيا نياورند ازدواج آنان از سوى فرد و جامعه ناديده گرفته شده، هريك از طرفين حق دارد بدون فسخ قرارداد زوجيت، با ديگرى قرارداد ازدواج ببندند كه بدان «طلاق ارتجالى» مىگويند.
3. جدايى و طلاق: در مواردى زن و مرد بدون طلاق، خانه را ترك مىكنند و در خانه والدين يا بستگان خود مستقر مىشوند. اينگونه جدايى، طلاق نيست، هرچند مىتواند به طلاق منجر شود.514
براى آنكه زوجين از نظر شرع به طور صحيح از يكديگر جدا شوند بايد شرايط آن را رعايت كرده، بر حسب آن اقدام به جدايى كنند. بدينروى، در كتب فقهى شرايطى براى مرد و شرايطى نيز براى زن ذكر شده است كه به موجب آن، حكم طلاق صادر مىگردد. شرايطى كه خود طلاق بايد داشته باشد، مطابق بودن آن با مقرّرات شريعت515 اثناعشرى،516 به عربى خوانده شدن صيغه طلاق و شاهد قرار دادن دو مرد عادل است.517 شرايطى كه مرد بايد هنگام طلاق داشته باشد عبارت است از: بلوغ، عقل و اختيار.518 و شرايطى كه براى زن ذكر شده پاك بودن از حيض و نفاس است.519
فلسفه طلاق
زوجيت و زندگى زناشويى علقهاى طبيعى است كه از ميل طبيعى دو جنس مخالف به يكديگر سرچشمه مىگيرد و داراى شرايط و ضوابط خاصى است كه با پيمانهاى ديگر اجتماعى از قبيل بيع و اجاره، كه يك سلسله قراردادهاى اجتماعى صرف هستند، تفاوت دارد. در ازدواج، علاوه بر دو اصل «آزادى» و «مساوات»، اصل ديگرى به نام «محبت، وحدت و همدلى» نيز وجود دارد. با توجه به اين اصل، افراد ساليان دراز مىتوانند بدون كوچكترين مشكلى در كنار هم زندگى كنند. اما اگر به سبب بروز عللى مثل اشتباه بودن نوع ازدواج و كيفيت پيوند بين آنها، اين اصل به حاشيه رانده شود، ركن اصلى خانواده از بين رفته، برگشت به اين زندگى دشوار خواهد بود. شايد بتوان چنين افرادى را به اجبار قانون كنار هم نگه داشت، ولى اين كار تبعات ديگرى را به دنبال خواهد داشت.520 علاوه بر اين، روايات متعددى به شرايط خاص، مثل بىدينى، ضعف دين