معرفت، سال بیست و یکم، شماره دوم، پیاپی 173، اردیبهشت 1391، صفحات 61-

    قاعده «سیاق» و نقش آن در روش‏هاى کشف معانى و مفاهیم قرآن در «تفسیر المیزان»

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    امان الله ناصری کریم‌وند / *دانشجوی دکتری - علوم قرآن و حدیث دانشگاه شهید چمران اهواز / amannaseri@gmail.com
    سهراب مروتی / *استادیار - دانشگاه ایلام / sohrab_morovati@yahoo.com
    چکیده: 
    علّامه طباطبائى در تفسیر المیزان، توجه خاصى به قاعده «سیاق» براى کشف مراد خداوند متعال از الفاظ قرآن کریم نموده است. این پژوهش با روش توصیفى و تحلیلى به این سؤالات پاسخ داده است که توجه به سیاق، چه نقشى در تفسیر قرآن دارد. علّامه طباطبائى چگونه و با چه روش‏هایى از این قاعده در تفسیر قرآن بهره‏گیرى نموده است؟ با توجه به بررسى‏هاى صورت‏گرفته در تفسیر المیزان، مى‏توان گفت: علّامه در همه مراحل سیر تفسیرى خود، از این قاعده بهره‏گیرى کرده است؛ گاه معناى یک کلمه یا یک عبارت و یا مفهوم یک آیه را کشف و بیان نموده، گاه اجزاى یک آیه را از لحاظ ساختارى و معنایى تحلیل کرده است تا معناى حاصل از آن آیه را مطابق با سیاق آن بیان کند، گاهى نیز معنا و مفهوم کاملى از یک آیه را بدون توجه به آیات قبل و بعد آن، بلکه بر حسب سیاق درونى همان آیه به دست مى‏دهد و گاهى نیز معناى چندین آیه را با توجه به آیات قبل و بعد در یک کلام و با هم بیان مى‏کند؛ چراکه چند آیه در سیاق واحد بیان شده است.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    معرفت سال بیست و یکم ـ شماره 173 ـ اردیبهشت 1391، 61ـ75

    قاعده «سیاق» و نقش آن در روش‏هاى کشف معانى و مفاهیم قرآن در «تفسیر المیزان»

    امان‏اللّه ناصرى کریموند*

    سهراب مروتى**

    چکیده

    علّامه طباطبائى در تفسیر المیزان، توجه خاصى به قاعده «سیاق» براى کشف مراد خداوند متعال از الفاظ قرآن کریم نموده است. این پژوهش با روش توصیفى و تحلیلى به این سؤالات پاسخ داده است که توجه به سیاق، چه نقشى در تفسیر قرآن دارد. علّامه طباطبائى چگونه و با چه روش‏هایى از این قاعده در تفسیر قرآن بهره‏گیرى نموده است؟ با توجه به بررسى‏هاى صورت‏گرفته در تفسیر المیزان، مى‏توان گفت: علّامه در همه مراحل سیر تفسیرى خود، از این قاعده بهره‏گیرى کرده است؛ گاه معناى یک کلمه یا یک عبارت و یا مفهوم یک آیه را کشف و بیان نموده، گاه اجزاى یک آیه را از لحاظ ساختارى و معنایى تحلیل کرده است تا معناى حاصل از آن آیه را مطابق با سیاق آن بیان کند، گاهى نیز معنا و مفهوم کاملى از یک آیه را بدون توجه به آیات قبل و بعد آن، بلکه بر حسب سیاق درونى همان آیه به دست مى‏دهد و گاهى نیز معناى چندین آیه را با توجه به آیات قبل و بعد در یک کلام و با هم بیان مى‏کند؛ چراکه چند آیه در سیاق واحد بیان شده است.

    کلیدواژه‏ها: سیاق، تفسیر المیزان، روش‏هاى کشف و بیان.

     

    مقدّمه

    قاعده «سیاق» پیشینه‏اى به قدمت تفسیر قرآن دارد،[237] به گونه‏اى که مى‏توان گفت: نه فقط در تفسیر، بلکه در محاوره‏هاى روزمرّه نیز از صدر اسلام به این قرینه توجه خاصى مبذول شده است.[238] در طول تاریخ تفسیرنویسى نیز مفسّران به گونه‏هاى متفاوت از این قاعده در تفسیر و فهم قرآن استفاده کرده‏اند؛ از جمله ابن‏جریر طبرى در قرن چهارم در 857 جا،[239] طبرسى در مجمع‏البیان در قرن ششم در 9 جا،[240] قرطبى در جامع‏الاحکام در قرن هفتم در 37 جا،[241] عبداللّه نسفى در تفسیر نسفى در قرن هشتم در 11 جا،[242] ابن‏کثیر دمشقى در تفسیر خود در قرن نهم در 295 جا[243] و آلوسى در روح‏المعانى در قرن سیزدهم در 47 جا[244] هرکدام به نوعى به دلالت سیاق در تفسیر آیات توجه داشته‏اند.

    ولى بروز و ظهور این قاعده به طور جدّى و ویژه در تفسیر المیزان مشهود است، به گونه‏اى که در همه مجلّدات این تفسیر، برداشت‏هاى تفسیرى علّامه طباطبائى با تکیه بر سیاق، بر خواننده آن معلوم است. علّامه طباطبائى در تفسیر المیزان بالغ بر 2049 بار از این قاعده در رفع ابهامات تفسیرى و کشف الفاظ قرآن کریم استفاده کرده است.[245] بنابراین، مى‏توان گفت: قاعده «سیاق» ملکه ذهن علّامه طباطبائى در نگارش این تفسیر بوده است؛ زیرا با توجه به اینکه تفسیر المیزان حاصل جلسات تدریس درس تفسیر علّامه در طول سال‏ها و طى جلسات متعددى بوده، اما هیچ‏گاه علّامه از این قاعده غافل نبوده است. پس این قاعده تأثیرى اساسى و بنیادین در روش علّامه در نگارش این کتاب داشته است؛ چنان‏که با بررسى نقش سیاق در تفسیر المیزان، مى‏توان گفت: ملاک اصلى در تعیین معانى و مفاهیم قرآن کریم در این کتاب، قاعده سیاق است. این نوشتار درصدد است تا به این سؤال پاسخ دهد که در تفسیر المیزان چگونه و با چه روش‏هایى از قاعده «سیاق» در کشف معانى و مفاهیم قرآن کریم بهره‏گیرى شده است؟

    در مورد پیشینه این تحقیق مى‏توان به کتاب روش علّامه طباطبائى در المیزان، تألیف على الاوسى[246] اشاره نمود. همچنین مقالاتى از جمله: «گونه‏شناسى سیاق در تفسیر المیزان»،[247] «نقش سیاق در کشف معانى قرآن از منظر مؤلف المیزان»،[248] «جایگاه سیاق در تفسیر المیزان»،[249] «بهره‏گیرى از روش تفسیر سیاسى در تفسیر المیزان»،[250] به رشته تحریر درآمده است که با توجه به وسعت و گستره بحث کشف مفاهیم و ارائه تفسیر با تکیه بر سیاق، هر کدام به جنبه‏اى از بحث پرداخته‏اند. ولى مقاله حاضر با مطالعه مبحث سیاق در بیست جلد تفسیر المیزان، نقش و کارکرد سیاق در همه مراحل تفسیرى، از تعیین معنا و مفهوم و مفهوم واژگان ـ که ابتدایى‏ترین کار مفسّر است ـ تا در نظر گرفتن ارتباط و ساختار آیات با آیات دیگر و کشف مفهوم کلى آیات، مورد بررسى قرار گرفته و سیاق به عنوان یک اصل بنیادین و مؤلّفه اصلى جهت کشف مراد خداوند متعال در تمام مراحل در این تفسیر معرفى شده است.

    تعریف «سیاق»

    الف. «سیاق» در لغت

    «سیاق» در لغت، به معانى متعددى به کار رفته است؛ از جمله: جان کندن در هنگام احتضار،[251] مهریه همسر،[252] راندن و به حرکت درآوردن و سوق دادن چهارپایان.[253] درباره معناى دوم (مهریه همسر) زبیدى تصریح مى‏کند: در گذشته، مردان هنگام اختیار کردن همسر، شتران و گوسفندانى را به رسم مهریه به سوى همسران خود سوق مى‏دادند، به این مناسبت، به مهریه، «سیاق» گفته مى‏شود.[254] ولى این واژه امروزه تحوّل مفهومى پیدا کرده و در میان زبان‏شناسان معاصر، به معناى پیوستگى معانى درون متن به کار رفته است.[255] واژه «سیاقه» نیز به معناى روان کردن، ترتیب و روش استعمال شده است.[256] همچنین در روایتى از امیرالمؤمنین علیه‏السلامواژه «سیاق» به معناى جان کندن به کار رفته است: «تنفّسوا قبل ضیقِ الخناق و انقادوا قبل عنف السیاق»؛ نفس بکشید پیش از تنگ شدن حلق، و خدا را اطاعت کنید پیش از سوق دادن به طرف مرگ با شدّت.[257]

    اما مى‏توان گفت: هیچ‏یک از تعاریف لغوى، که در تعریف این واژه آمده است، نمى‏تواند در حوزه تفسیر براى فهم دقیق این قاعده راهگشا باشد و فهم دقیقى از سیاق به دست نمى‏دهد. از این‏رو، باید به تعاریف اصطلاحى آن پرداخت.

    ب. «سیاق» در اصطلاح

    براى تبیین بیشتر معناى این واژه، ناگزیر از تعریف اصطلاحى این واژه از دیدگاه صاحب‏نظران تفسیر هستیم، تا مخاطب به معناى اصلى «سیاق»، که در متن به کار مى‏رود، احاطه و اشراف داشته باشد؛ چراکه واژه «سیاق» یکى از پرکاربردترین واژگانى است که در تفسیر المیزان از آن یاد شده است.

    شهید صدر، قاعده «سیاق» را به این صورت تعریف مى‏کند: «سیاق عبارت از هرگونه دلیلى است که به الفاظ و عبارات مورد بحث پیوند خورده باشد؛ خواه این دلایل از مقوله الفاظ باشد، مانند کلمات دیگرى که با عبارت موردنظر، یک سخن به هم پیوسته را تشکیل مى‏دهند، و خواه قرنیه حالى باشد، مانند اوضاع و احوال و شرایط و مناسباتى که سخن در آن طرح شده و در موضوع و مفاد لفظ و عبارت مورد بحث، به نوعى روشنگر و مؤثرند.»[258] علّامه طباطبائى مى‏نویسد: بنابر نظر علماى لغت، مى‏توان «سیاق» را «الحث على السیر» معنا کرد.[259]

    بابایى در تعریف «سیاق» مى‏نویسد: «سیاق کلام یکى از قراین متصل به کلام تلقّى مى‏شود و معناى کلام با توجه به آن به دست مى‏آید.»[260] رضایى کرمانى در تعریف «سیاق» مى‏گوید: «سیاق در اصطلاح اهل ادب، به طرز جمله‏بندى، که برگرفته از چینش و نظم خاص کلمات است، گفته مى‏شود.»[261] تقویان در تعریف «سیاق» مى‏نویسد: «سیاق قرینه پیوسته لفظى است که در محدوده یک کلام انعقاد یافته تام قرار مى‏گیرد و تا زمانى که دلیل قطعى بر خلاف آن نداشته باشیم، بر اساس اصول عقلایى محاوره از قابلیت استناد برخوردار است.»[262]

    اهمیت و حجّیت سیاق در تفسیر

    حجّیت دلالت سیاق و اصل قرینه بودن آن یکى از اصول عقلایى محاوره است که در همه زبان‏ها به آن ترتیب اثر داده مى‏شود و مفسّران و دانشمندان علوم قرآنى نیز ضمن توجه به نقش سیاق در تفسیر آیات، به تأثیر چشمگیر آن در تعیین معناى واژه‏ها و فهم مفاد آیات تصریح کرده‏اند.[263]

    بسیارى از دانشمندان تفسیر و علوم قرآنى با بیاناتى به نقش و اهمییت سیاق در تفسیر، حجّیت داده‏اند؛ از جمله زرکشى در این‏باره مى‏گوید: دلالت سیاق موجب روشن شدن مجمل و حصول یقین به عدم وجود احتمال خلاف و تخصیص عام و تقیید مطلق و تنوع دلالت مى‏گردد؛ و آن از بزرگ‏ترین قراینى است که بر مراد متکلّم دلالت مى‏نماید و هرکس به این قرینه مهم بى‏اعتنا باشد در نظیر آن به اشتباه مى‏افتد و در مناظرات و گفت‏وگوهاى خود نیز به خطا خواهد رفت. و همچنین مى‏نویسد: در سخن خداوند متعال دقت نما که فرمود: «ذُقْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ» (دخان: 49) وى پس از آنکه توجه خواننده را به این آیه جلب مى‏کند، چنین اضافه مى‏نماید که چگونه سیاق‏ آن ‏برذلت ‏و حقارت (مخاطب ‏فعل «ذق»)دلالت‏ دارد.[264]

    علّامه مصباح یکى از دشوارى‏هاى تفسیر موضوعى را خارج شدن آیات از سیاق واقعى آن مى‏داند و مى‏نویسد:

    باید خیلى دقت کنیم، وقتى مى‏خواهیم آیه‏اى را زیر موضوعى یا عنوانى قرار دهیم آیات قبل و بعد را در نظر بگیریم و اگر احتمال مى‏دهیم که در آیات قبل و بعد قرینه‏اى وجود دارد آنها را هم ذکر کنیم تا هنگام مراجعه به آیه، آن قراین کلامى مورد غفلت واقع نشود.[265]

    آیت‏اللّه سبحانى یکى از علوم چهارده‏گانه براى ارائه تفسیر صحیح قرآن به قرآن را توجه به سیاق آیات مى‏داند.[266] آیت‏اللّه معرفت درباره اهمییت سیاق چنین مى‏نویسد: سزاوار است که در آیات از «اصالة السیاق» غافل نمانیم؛ زیرا سیاق به حسب طبیعت اوّلى آیات محفوظ است؛ به این معنا که اصل اوّلى بنا گذاشتن بر این است که ترتیب فعلى همان ترتیب نزول است، مگر خلاف آن با دلیل ثابت گردد، که آن هم جز در موارد اندکى ثابت نیست و در موارد اندکى هم که [چینش آیات ]برخلاف جایگاه اصلى آن ثابت شده، چون به فرمان وارشاد نبى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بوده است، ناچار در آن موارد، مناسبتى لحاظ شده و همان در حکمت سیاق کافى است.[267]

    کنعانى مى‏گوید: در فرایند تفسیر، سیاق به عنوان مبناى اصلى ساخت کلام، نقش عمده، اساسى و اوّلى دارد و به همین دلیل، نقش سیاق در استیفاى معانى و بیان غرض نص، اهمیت مى‏یابد و حمل معانى برخلاف اقتضاى سیاق، ممتنع و رفع ید از سیاق در استنباط مفاهیم، ناپذیرفتنى تلقّى مى‏شود. وى مى‏گوید: «سیاق مهم‏ترین و مطمئن‏ترین ابزار و ملاک در اختیار مفسّر براى ورود به نصوص، به ویژه آیات قرآنى است.»[268]

    ناصح در نقش سیاق براى تعیین معناى دقیق آیات چنین مى‏گوید: سیاق نقش مهمى در دامنه شمول آیه خواهد داشت. چه بسا آیه‏اى بدون در نظر گرفتن سیاق آن، بر موارد فراوانى قابل تطبیق یا تفسیر باشد، ولى هنگامى که به قرینه سیاق توجه شود از دایره شمول آن کاسته شده و محدوده کوچک‏ترى را دربر مى‏گیرد.[269]

    نکونام مى‏نویسد: سیاق آیه قرینه مهمى است که نقش مؤثرى در کشف مراد الهى دارد.[270]

    قاعده «سیاق» یکى از قراین درونى کلام است که توجه دقیق به آن مفسّر را به سوى کشف صحیح مراد خداوند متعال هدایت مى‏کند و نادیده گرفتن آن هماهنگى و تناسب معناى کلمه‏ها و جمله‏ها را خدشه‏دار مى‏کند و انحراف مفسّر از راه صحیح فهم مراد خداوند متعال را به دنبال دارد.[271]

    بنابراین اقوال، مى‏توان گفت: سیاق در تفسیر، داراى اهمیت اساسى است و عدم توجه به آن موجب انحراف مفسّر از تفسیر صحیح آیات مى‏شود. بر این اساس، علّامه طباطبائى به این قاعده توجه خاصى نموده است و این شاید بدان دلیل باشد که تفسیر المیزان به عنوان بى‏نظیرترین تفسیر معاصر شناخته شده است و حتى در طول تاریخ‏تفسیرنویسى هم‏نتوان اثرى هم‏طراز آن پیدا کرد.

    کاربردهاى «سیاق» در المیزان

    علّامه طباطبائى براى قاعده «سیاق» اهمیت بسزایى قایل است و شاید بتوان گفت: وى مفسّرى است که در مقایسه با دیگر مفسّران، به این قاعده اهمیت فوق‏العاده‏اى داده، به گونه‏اى که ایشان کامل‏ترین روش براى تفسیر قرآن را تفسیر بر اساس ‏قاعده «سیاق»مى‏داند و در همین ‏زمینه ‏مى‏نویسد:

    در تفسیر آیات قرآن کریم، مبهمات و مجهولاتى وجود دارد که روایات در رفع و تبیین آنها نمى‏توانند مورد اعتماد باشند؛ چون هیچ ‏یک ‏از مضامین ‏آنها متواتر نیست، علاوه بر اینکه میان آنها تعارض وجود دارد که در نتیجه، از درجه اعتبار ساقط شده‏اند. پس تنها طریق براى تحصیل این غرض، تدبّر و دقت در سیاق آیات و بهره‏جویى ‏از قراین ‏و امارات ‏داخلى ‏و خارجى‏ است.[272]

    در عمل نیز به همین میزان از این قاعده بهره برده است که در سراسر مجلّدات تفسیر المیزان این حقیقت مشهود و بارز است. با توجه به تحقیقاتى که در این کتاب صورت گرفته است، مى‏توان این کاربردها را در موارد ذیل یافت: ارزیابى قرائات،[273] شناخت واحد نزول آیات،[274] ارزیابى روایات،[275] نقد و بررسى نظر مفسّران،[276] تشخیص آیات مکّى از مدنى،[277] بررسى شأن نزول،[278] تفسیر آیات قبل با بعد،[279] و... .[280] استفاده، رد، قبول و تأویل روایات،[281] پاسخ به سؤال مقدّر،[282] کشف جواب شرط،[283] و... .[284] برداشت ویژه از یک آیه، ترجیح آراء مفسّران به کمک سیاق.[285]

    تأثیر سیاق بر کارکرد علّامه طباطبائى در المیزان

    توجه و دقت خاص علّامه طباطبائى به سیاق به حدّى است که از یک واژه در عبارات و آیات گوناگون، معانى متفاوتى به دست مى‏دهد، یک عبارت (خطاب) در حالى که بر چندین گروه قابل انطباق است، بر یک گروه خاص اختصاص مى‏یابد. همچنین تأثیر سیاق بر تفکر تفسیرى علّامه به گونه‏اى است که گاهى یک عبارت را به تنهایى بررسى مى‏کند و گاهى در ساختار جمله، و گاهى معناى چند آیه طولانى را با هم و در یک کلام بیان مى‏کند و گاهى نیز معناى یک آیه کوتاه را به تنهایى و بدون توجه به آیات قبل و بعد معنا و تفسیر مى‏کند و گاهى نیز غرض و معناى کلى سوره را در یک عبارت بیان مى‏دارد.

    با بررسى تفسیر المیزان، این نکته به دست مى‏آید که توجه خاص علّامه طباطبائى به سیاق، موجب شده است این قاعده در ذهن ایشان ملکه شود. این قاعده چنان بر مشى علّامه در تفسیر تأثیر گذاشته است که مى‏توان گفت: تأثیر سیاق ایشان را بر آن مى‏دارد تا در هر جا به گونه خاص خود، به تفسیر و رفع ابهام از الفاظ بپردازد و در تعیین معانى واژگان و کشف مفاهیم و تفسیر عبارات، آیه و یا آیات به روشى که لازم است عمل کند. از این‏رو، در ذیل این تأثیر از جوانب گوناگون مورد بررسى قرار گرفته است:

    1. شیوه علّامه طباطبائى در کشف معانى واژگان

    برخى از واژگان قرآن در آیات گوناگون تکرار شده است؛ چنان‏که بیشتر مفسّران براى این واژگان در آیات گوناگون، معناى واحدى در نظر گرفته‏اند. اما علّامه طباطبائى با در نظر گرفتن سیاق، قراین و اقتضائات کلام، براى این واژگان معنایى متفاوت ذکر کرده و معتقد است: معنایى که بدون در نظر گرفتن سیاق از الفاظ فهمیده مى‏شود با معنایى که با لحاظ سیاق و اقتضائات کلام به دست مى‏دهد، متفاوت است،[286] به گونه‏اى که گاه از توجه و دقت در سیاق کلام معنایى فهمیده مى‏شود که هیچ سنخیتى بین آن و معنایى که از الفاظ بدون توجه به سیاق فهمیده مى‏شود، وجود ندارد. بر همین اساس، در تفسیر المیزان به وفور واژگان و عباراتى وجود دارد که بنا بر سیاق کلام، در آیات مختلف معانى متفاوتى با یکدیگر دارند. در زیر برخى از این موارد ذکر مى‏شود:

    الف. واژه «ذکر»: این واژه در زبان عربى غالبا به معناى یاد کردن و یادآورى آمده،[287] اما در قرآن با توجه به ساختار جملات و موضوع آیاتى که این واژه در آنها به کار رفته است، معانى متفاوتى پیدا مى‏کند. علّامه طباطبائى با توجه به سیاق و اقتضائات کلام، معانى متفاوت این واژه را کشف کرده است. دقت در سیاق کلام است که معناى متفاوت این واژه را در آیات گوناگون به دست مى‏دهد. در ذیل، معانى گوناگون این واژه، که علّامه طباطبائى با تکیه بر قاعده «سیاق» به دست داده ذکر مى‏شود:

    1. «اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوکَ بِآیَاتِی وَلَا تَنِیَا فِی ذِکْرِی.»(طه: 42)

    علّامه طباطبائى ذیل این آیه مى‏نویسد: در این آیه، مناسب‏تر به سیاق این است که مراد از کلمه «ذکر» دعوت به ایمان به خداى تعالى ـ به تنهایى ـ باشد، نه «ذکر» به معناى توجه به قلب یا زبان که بعضى[288] گفته‏اند.[289]

    2. «وَاذْکُرْنَ مَا یُتْلَى فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ وَالْحِکْمَةِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ لَطِیفا خَبِیرا.» (احزاب: 34)

    مؤلف تفسیر المیزان مى‏نویسد:

    از ظاهر سیاق برمى‏آید که مراد از «ذکر»، معناى مقابل فراموشى باشد که همان یادآورى است؛ چون این معنا مناسب تأکید و تشدیدى است که در آیات شده است. پس در نتیجه، این آیه به منزله سفارش و وصیتى است بعد از وصیت به امتثال تکالیف، که قبلاً متوجه ایشان کرده است و در کلمه «فِی بُیُوتِکُنَّ»تأکیدى دیگر است؛ چون مى‏فهماند مردم باید امتثال امر خدا را از شما یاد بگیرند، آن وقت سزاوار نیست شما که قرآن در خانه‏هایتان ‏نازل‏ مى‏شود، اوامر خدا را فراموش کنید.[290]

    3. «أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ هَذَا ذِکْرُ مَن مَّعِیَ وَذِکْرُ مَن قَبْلِی بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُم مُّعْرِضُونَ.» (انبیاء: 24)

    علّامه طباطبائى مى‏نویسد:

    بنابر آنچه از سیاق استفاده مى‏شود مراد از «ذکر» در جمله «ذِکْرُ مَن مَّعِیَ» قرآن است که ذکر امّتش تا قیامت نیز هست و مراد از «ذکر» در جمله «وَذِکْرُ مَن قَبْلِی» کتاب‏هاى آسمانى دیگر است که به انبیاى دیگر نازل شده؛ مانند تورات و انجیل و زبور و غیر آن، و ممکن هم هست مراد از آن وحیى باشد که در قرآن کریم نازل شده که ذکر معاصرین پیغمبر هم هست.[291]

    4. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِی لِلصَّلَاةِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ.» (جمعه: 9)

    علّامه طباطبائى مى‏گوید:

    منظور از «ذکر خدا» در خصوص آیه مورد بحث خطبه‏هاى قبل از نماز است، و جمله «وَذَرُوا الْبَیْعَ»امر به ترک بیع است، و به طورى که از سیاق برمى‏آید در حقیقت نهى از هر عملى است که انسان را از نماز باز بدارد، حال ‏چه ‏خرید و فروش ‏باشد، و چه ‏عملى ‏دیگر.[292]

    5. «فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیّا حَتَّى أَنسَوْکُمْ ذِکْرِی وَکُنتُم مِّنْهُمْ تَضْحَکُونَ.» (مؤمنون: 110)

    علّامه طباطبائى مى‏نویسد:

    سیاق شاهد است بر اینکه مراد از «ذکر» در این آیه، همان کلام مؤمنین «رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ» (مؤمنون: 109) است که در آیه قبل ذکر شده است که مضمون کلام خود کفّار هم در آتش دوزخ همین است.[293]

    6. «اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ.» (عنکبوت: 45)

    نگارنده تفسیر المیزان مى‏نویسد:

    از ظاهر سیاق این آیه برمى‏آید که جمله «وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ» متصل به آن است، و اثر دیگرى از نماز را بیان مى‏کند، و اینکه آن اثر، بزرگ‏تر از اثر قبلى است. در نتیجه جمله «وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ» به منزله ترقّى دادن مطلب است، و البته منظور از «ذکر» در آن جمله نیز همان ذکر قلبى است، که از نماز حاصل مى‏شود.[294]

    7. «إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَخَشِیَ الرَّحْمَن بِالْغَیْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ کَرِیمٍ.» (یس: 11)

    صاحب تفسیر المیزان مى‏فرماید:

    مراد از «ذکر» قرآن کریم است و مراد از «اتباع ذکر» تصدیق قرآن است، و اینکه وقتى آیاتش تلاوت مى‏شود به سوى شنیدن آن متمایل شوى. و دلیل بر همه نکاتى که ما آوردیم سیاق آیه است، نه الفاظ آن.[295]

    8. «إِلَّا أَن یَشَاء اللَّهُ وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَى أَن یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدا.» (کهف: 24)

    نویسنده تفسیر المیزان مى‏گوید:

    اتصال این آیه به ماقبل و اشتراکش با آنها در سیاق تکلیف «به یاد آر» چنین اقتضا مى‏کند که مراد از «نسیان» فراموش کردن به صورت استثنا باشد و بنابراین، مراد از «ذکر پروردگار» فراموش نکردن مقام پروردگار است.[296]

    ب. واژه «کتاب»: این واژه دوازده بار در قرآن به کار رفته که گاه منظور جنس کتاب است و گاه کتاب مشخصى مدنظر است که علّامه طباطبائى با توجه به سیاق کلام، معناى مطابق با مراد خداوند متعال را تشخیص و بیان نموده است. در ذیل، موارد مزبور ذکر مى‏شود:

    1. «وَمَا کَانَ هَـذَا الْقُرْآنُ أَن یُفْتَرَى مِن دُونِ اللّهِ وَلَـکِن تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ الْکِتَابِ لاَ رَیْبَ فِیهِ مِن رَّبِّ الْعَالَمِینَ.» (یونس: 37)

    علّامه طباطبائى مى‏فرفماید: «منظور از کلمه "کتاب" به دلالت سیاق، جنس کتاب‏هاى آسمانى و نازل از سوى خداى سبحان بر انبیاى گرامش است.»[297]

    2. «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ.» (فاطر: 32)

    صاحب تفسیر المیزان مى‏نویسد:

    مراد از «کتاب» در آیه مورد بحث به گونه‏اى که از سیاق برمى‏آید، قرآن کریم است و غیر از این هم نمى‏تواند باشد؛ براى اینکه در آیه قبلى بدان تصریح کرده و فرمود: «وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ.» (فاطر: 31) بنابراین، الف و لام در «الکتاب» (در آیه 32) الف و لام عهد خواهد بود، نه الف و لام جنس (به معناى همه کتاب‏ها.)[298]

    3. «وَالَّذِینَ یُمَسَّکُونَ بِالْکِتَابِ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ إِنَّا لاَ نُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ.» (اعراف: 170)

    مرحوم علّامه مى‏گوید:

    این آیه گرچه فى نفسه و بدون در نظر گرفتن آیات قبل و بعدش عام و مستقل است، و لیکن از آنجا که در سیاق گفتار درباره بنى‏اسرائیل قرار گرفته، آن ظهور در عمومیت را از دست داده و تنها مربوط به بنى اسرائیل شده است و بنابراین، مقصود از کتابى که در آن نام‏برده شده نیز فقط تورات‏ویاتورات و انجیل خواهد بود.[299]

    4. «الَّذِینَ کَذَّبُوا بِالْکِتَابِ وَبِمَا أَرْسَلْنَا بِهِ رُسُلَنَا فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ.» (غافر: 70)

    علّامه طباطبائى مى‏فرماید:

    آنچه از سیاق آیات بعدى برمى‏آید این است که مراد از این مکذّبین تنها مجادلین با پیامبر است. بنابراین، مناسب‏تر این مى‏باشد که بگوییم: مراد از «کتاب» در این آیه قرآن کریم است و... .[300]

    5. «وَلَمَّا جَاءهُمْ کِتَابٌ مِنْ عِندِاللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَکَانُواْ مِن قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ کَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّه عَلَى الْکَافِرِینَ.» (بقره: 89)

    علّامه مى‏فرماید: «از سیاق برمى‏آید که مراد از "کتاب" در این آیه قرآن است.»[301]

    6. «وَکَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحا مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ وَلَکِن جَعَلْنَاهُ نُورا نَّهْدِی بِهِ مَنْ نَّشَاء مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ.» (شورى: 52)

    سخن علّامه درباره این آیه چنین است:

    هیچ شکى نیست در اینکه این کلام در سیاق بیان این حقیقت است که اى پیامبر، آنچه از معارف و شرایع که هم خودت دارى و هم مردم را به سوى آن دعوت مى‏کنى، از خود تو نیست، و تو چنان نبودى که از پیش خودت آنها را دریابى و به علم خودت کشف کنى، بلکه هر چه از این مقوله دارى از ناحیه ماست که به وسیله وحى بر تو نازل کردیم، و بنا بر اینکه سیاق کلام، سیاق افاده این معنا باشد، اگر مراد از وحى که وحى شده قرآن مى‏بود باید در جمله «مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ» تنها به ذکر کتاب اکتفا مى‏فرمود؛ چون مراد از «کتاب» در این آیه قرآن است و دیگر حاجتى به ذکر ایمان نبود؛ چون گفتن قرآن شامل ایمان هم مى‏شد.[302]

    2. روش علّامه طباطبائى در کشف معناى عبارت‏ها و خطاب‏هاى تکرارى قرآن

    برخى از عبارات در قرآن مانند «الذین آمنوا»، «الذین کفروا» و «الذین ظلموا» وجود دارد که در برخى آیات تکرار شده است. بیشتر مفسّران این عبارات را در آیات گوناگون به معناى واحدى گرفته‏اند، اما علّامه طباطبائى با توجه به سیاق آیات، به مخاطب‏شناسى آیات پرداخته و با توجه به آیات قبل و بعد، مصادیق این عبارات تکرارى را، که در آیات گوناگون با هم متفاوت است با استمداد از سیاق کشف و بیان کرده است. براى مثال، به دو نمونه توجه کنید:

    الف. عبارت «الذین آمنوا» و کلمات «مؤمنین» و «مؤمنون»: این عبارت یکى از عبارات پرکاربرد قرآن کریم است که در 239 آیه قرآن به کار رفته است. علّامه طباطبائى در برخى از آیات با در نظر گرفتن قاعده «سیاق»، معنایى غیر از معناى معمول براى آن ذکر مى‏کند: ایشان در چهار جا به کشف مصادیق این عبارت با در نظر گرفتن سیاق کلام اقدام کرده است که در دیل بیان مى‏شود:

    1. «إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا کَانُواْ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ.»(مطففین: 29)

    از سیاق چنین به دست مى‏آید که مراد از جمله «الَّذِینَ آمَنُوا» همان ابرار مى‏باشد که در این آیات «إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِی نَعِیمٍ عَلَى الْأَرَائِکِ یَنظُرُونَ تَعْرِفُ فِی وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِیمِ یُسْقَوْنَ مِن رَّحِیقٍ مَّخْتُومٍ خِتَامُهُ مِسْکٌ وَفِی ذَلِکَ فَلْیَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ وَمِزَاجُهُ مِن تَسْنِیمٍ عَیْنا یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ»(مطففین: 22ـ28) وصف شده‏اند. سپس مى‏گوید: اگر این‏طور تعبیر کرد براى این بود که بفهماند علت خندیدن کفّار به ابرار و استهزا کردن آنان تنها ایمان آنان بود، همچنان‏که تعبیر از کفّار به جمله «الَّذِینَ أَجْرَمُوا» براى این بوده که بفهماند علت اینکه کفّار، مسلمانان را مسخره کردند این است که آنها (کفّار) مجرم بودند.[303]

    2. «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَالَّذِینَ هَادُواْ وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ.» (بقره: 62)

    در این آیه، مسئله ایمان تکرار شده و منظور از ایمان دومى به طورى که از سیاق استفاده مى‏شود، حقیقت ایمان است و این تکرار مى‏فهماند که مراد از «الَّذِینَ آمَنُواْ»، در ابتداى آیه، کسانى هستند که ایمان ظاهرى دارند و به این نام و به این سمت شناخته شده‏اند.[304]

    3. «إِلاَّ الَّذِینَ تَابُواْ وَأَصْلَحُواْ وَاعْتَصَمُواْ بِاللّهِ وَأَخْلَصُواْ دِینَهُمْ لِلّهِ فَأُوْلَـئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ وَسَوْفَ یُؤْتِ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ أَجْرا عَظِیما.» (نساء: 146)

    از سیاق آیه هم این معنا به دست مى‏آید که مراد از «مؤمنین»، تنها آن دسته از مؤمنینى است که ایمانشان محض و خالص است و خداى تعالى نیز این‏چنین معرفى‏شان کرده که ایشان کسانى‏اند که اولاً، توبه مى‏کنند و ثانیا، گذشته خود را اصلاح مى‏نمایند و ثالثا، از خدا عصمت و مصونیت مى‏خواهند و رابعا، دین خود را خالص براى خدا مى‏کنند و این چهار صفت متضمّن جزئیات تمامى صفات و خصائصى است که خداى ‏تعالى ‏در کتاب ‏عزیزش ‏براى ‏مؤمنین ‏برشمرده ‏است؛

    مثلاً، یک جا در صفت مؤمنین فرموده: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» (مؤمنون: 1ـ3) و جاى دیگر فرموده: «وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَاما وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدا وَقِیَاما» (فرقان: 63ـ64) و در جاى دیگر فرموده: «فَلاَ وَرَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّىَ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجا مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیما.»(نساء: 65)

    از این آیات مى‏فهمیم که قرآن کریم هر جا که کلمه «مؤمنین» را به طور مطلق و بدون توضیح ذکر کند مرادش چنین کسانى است، مگر آنکه قرینه‏اى در کلام باشد که بفهماند در خصوص این کلام، منظور از کلمه «مؤمنین» غیردارندگان چنین اوصافى است.[305]

    4. «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَقَالُواْسَمِعْنَاوَأَطَعْنَاغُفْرَانَکَ‏رَبَّنَا وَإِلَیْکَ‏الْمَصِیرُ.»(بقره: 285)

    به طورى که از سیاق این آیه استفاده مى‏شود، مقصود از «مؤمنین» نه تنها معاصرین آن حضرتند، بلکه جمیع مؤمنین از امّت وى هستند و لازمه آن، این است که اقرار و ثنا و دعایى که در این آیات نسبت به غیرمعاصرین است، حکایت از زبان حال باشد، و نسبت به معاصرین اگر آنان گفته باشند و یا رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از طرف خود و از طرف مؤمنین، که به وسیله ایمان جزو شاخه‏هاى شجره طیبه مبارکه وجود نازنین وى شده‏اند، گفته باشد زبان قال محسوب مى‏شود.[306]

    ب. عبارت «الذین کفروا»:

    1. «فَمَالِ الَّذِینَ کَفَرُوا قِبَلَکَ مُهْطِعِینَ.» (معارج: 36)

    سیاق آیه شریفه این مطلب را تأیید مى‏کند که مراد از «الَّذِینَ کَفَرُوا» قومى از منافقین است، نه مشرکین که معاند با دین و منکر اصل معادند. وجه این تأیید این است که ظاهر عبارت «خَیْرا مِنْهُمْ عَلَى أَن نُّبَدِّلَ خَیْرا مِنْهُمْ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ» (معارج: 41) یا دلالت دارد و یا حداقل اشعار دارد بر اینکه در افراد موردنظر شائبه خیریت هست که خدا مى‏خواهد کسانى را به جاى آنان قرار دهد که از آنان خیریت بیشترى داشته باشند و در مشرکین هیچ شائبه خیریت نیست تا آنان که به جاى ایشان مى‏آیند بهتر باشند، به خلاف منافقینى که این مقدار خیریت دارند که حفظ ظاهر اسلام را نموده و آن را رد نکردند.[307]

    2. «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَن تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُم مِّنَ اللّهِ شَیْئا وَأُوْلَـئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ.»(آل‏عمران: 116)

    از ظاهر وحدت سیاق چنین برمى‏آید که مراد از اینهایى که کافر شدند، طایفه‏اى دیگر از اهل کتابند. کسانى هستند که دعوت نبوّت را نپذیرفته‏اند، بلکه علیه اسلام توطئه هم مى‏کنند و در خاموش کردن نور آن، لحظه‏اى کوتاه نمى‏آیند و از هیچ کارى علیه دین فروگذار نیستند.[308]

    3. «مَا یُجَادِلُ فِی آیَاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلَادِ.» (غافر: 4)

    از ظاهر سیاق برمى‏آید که مراد از «الَّذِینَ کَفَرُوا» در این آیه، کسانى‏هستند که کفر در دل‏هایشان رسوخ کرده، آنچنان‏که دیگر امیدزوال آن‏ازدل‏هایشان قطع شده.[309]

    4. «أَوَلَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ کَانَتَا رَتْقا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَفَلَا یُؤْمِنُونَ.»(انبیاء: 30)

    مقصود از «الَّذِینَ کَفَرُوا» به طورى که از سیاق برمى‏آید وثنى هستند که میان خلقت و تدبیر جدایى انداخته، خلقت را به خدا، و تدبیر را به آلهه نسبت دادند و خداوند براى اینکه خطاى آنان را روشن سازد، نظرشان را معطوف به موجوداتى کرده که میان خلقت و تدبیر آنها جدایى تصور ندارد و هیچ کس شک نمى‏کند که خلقت و تدبیر آنها هر دو از خداست؛ مانند آسمان و زمین که ابتدا یکپارچه بوده‏اند و بعد، از یکدیگر جداشان کرده است و چنین خلقتى از تدبیر جدا نیست. چگونه ممکن است خلقت آسمان و زمین از یکى باشد، آن وقت آن را از دیگرى جدا سازى؟[310]

    5. «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الَّذِینَ کَفَرُواْ فَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ.»(انفال: 55)

    علّامه طباطبائى با توجه به سیاق کلام، مى‏گوید: منظور از «الَّذِینَ کَفَرُواْ» در این آیه یهودیان هستند. «سیاق این کلام در مقام بیان این است که این گروه از کفّار (یهودیان) از تمامى موجودات زنده بدترند و هیچ شک و تردیدى در آن نیست... .»[311]

    6. «قُل لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلَى جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ.» (آل‏عمران: 12)

    از ظاهر سیاق برمى‏آید که مراد از جمله «الَّذِینَ کَفَرُوا» مشرکین هستند، همچنان‏که ظاهر جمله «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَن تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُم»(آل‏عمران: 10) نیز مشرکین است، نه یهودیان، و این نظریه بهتر مى‏تواند دو آیه را به هم متصل کند؛ چون آیه مورد بحث مى‏فرماید: ما بر آنان غالب آمدیم و همه را به سوى دوزخ کوچ دادیم، و در آیه قبلى علت این کیفر را بیان مى‏کرد و مى‏فرمود: این کفّار گردن‏کشى کردند، و به اموال‏واولادخودتعزّزواستکبار نمودند.[312]

    7. «بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی تَکْذِیبٍ.» (بروج: 19)

    بعید نیست که از سیاق استفاده شود که مراد از «الَّذِینَ کَفَرُوا» تنها کفّار از قوم رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله باشد، و در این آیه که کلمه «بل» بر سرش درآمده، از اثر کردن مواعظ و استدلال‏هاى گذشته در دل کفّار اعراض شده، مى‏فرماید: نباید از آنان امید داشت که با شنیدن این مواعظ و حجّت‏ها ایمان بیاورند؛ براى اینکه آنهایى که کفر مى‏ورزند و همچنان بر تکذیب خود پافشارى مى‏کنند، آنهااز موعظه و استدلال منتفع نمى‏گردند.[313]

    8. «مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ‏وَالْأَرْضَ‏وَمَابَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ‏مُسَمّىً‏وَالَّذِینَ‏کَفَرُواعَمَّاأُنذِرُوامُعْرِضُونَ.»(احقاف: 3)

    «از ظاهر سیاق برمى‏آید که مراد از کفر آنان تنها کفر به معاد است، نه کفر به یگانگى خدا و سایر عقاید باطله آنان.»[314] پس مطابق بیانات علّامه، منظور از «الَّذِینَ کَفَرُوا»آن گروه خاصى از کفّار است که فقط به معاد کافرند و شامل همه کفّار نمى‏شود.

    9. «وَلَوْ تَرَى إِذْ یَتَوَفَّى الَّذِینَ کَفَرُواْ الْمَلآئِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِیقِ.» (انفال: 50)

    سیاق آیات دلالت دارد بر اینکه منظور از کفّارى که خداوند سبحان در وصفشان فرموده که ملائکه جان‏هایشان را مى‏گیرند و عذابشان مى‏کنند همان مشرکینى هستند که در جنگ بدر کشته شدند.[315]

    شیوه علّامه طباطبائى در بیان معانى، مفاهیم و اغراض عبارت‏ها، آیه‏ها و سوره‏ها

    با توجه به اینکه اساس کار علّامه در به دست آوردن تفسیر صحیح آیات، قاعده «سیاق» (توجه به سیاق کلام) است، همین عامل علّامه را بر آن داشته است تا دریابد با چه روش و چه کیفیتى به بیان معانى و مفاهیم بپردازد. باید گفت: شیوه بیان معانى و مفاهیم قرآن کریم در تفسیر المیزان را قاعده «سیاق» تعیین مى‏کند. از این‏رو، مولّف تفسیر المیزان با در نظر گرفتن سیاق، به شیوه‏هاى متفاوتى به بیان معانى آیات پرداخته است. در ذیل، برخى از این روش‏ها ذکر مى‏شود:

    1. بیان معناى یک عبارت

    در این روش، علّامه با توجه به سیاق کلام (بدون در نظر گرفتن اجزاى گوناگون آیه‏اى که عبارت در آن به کار رفته است)، به کشف معنا و مفهوم یک عبارت مى‏پردازد. در واقع، از یک آیه، که چند عبارت است، فقط یک عبارت را با تکیه بر سیاق بررسى نموده و به بیان معناى آن پرداخته است و دیگر اجزاى آیه را به هر دلیلى فروگذاشته است، به این صورت که گاهى یک عبارت از یک آیه را بیان مى‏کند و با کشف معناى آن عبارت از طریق قاعده «سیاق»، شناختى از مفهوم کلى آیه به دست مى‏دهد. براى نمونه، در ذیل، به مواردى از این نوع اشاره مى‏شود:

    1. «وَلَمَّا دَخَلُواْ مِنْ حَیْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُم مَّا کَانَ یُغْنِی عَنْهُم مِنَ اللّهِ مِن شَیْءٍ إِلاَّ حَاجَةً فِی نَفْسِ یَعْقُوبَ قَضَاهَا وَإِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِّمَا عَلَّمْنَاهُ وَلَـکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ.»(یوسف: 68)

    آنچه از دقت و تدبّر در سیاق آیات گذشته و آینده به دست مى‏دهد این است که مراد از جمله «وَلَمَّا دَخَلُواْ مِنْ حَیْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُم» (وارد شدن برادران یوسف از آنجایى که پدر دستورشان داده بود) این باشد که ایشان از درهاى مختلفى به مصر و یا به دربار عزیز وارد شده باشند؛ چون پدرشان در موقع خداحافظى همین معنا را سفارش کرده بود و منظورش از توسّل به این وسیله این بود که از آن مصیبتى که به فراست، احتمالش را داده بود، جلوگیرى کند.[316]

    2. «وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ بِالْحَقِّ وَیَوْمَ یَقُولُ کُن فَیَکُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَلَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّوَرِ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ وَهُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ.» (انعام: 73)

    از ظاهر سیاق برمى‏آید که جمله «یَوْمَ یَقُولُ کُن فَیَکُونُ» در مقام بیان داستان قیامت است، وگرنه خلقت هر چیزى به همین نحو است که به آن گفته شود: «کُنْ» و آن هم موجود گردد.[317]

    2. بیان معناى عبارت در ساختار آیات

    بیشتر مفسّران براى بیان تفسیرآیات، ابتدا به تحلیل و تشریح لغات و جملات مى‏پردازند، سپس معناى آیه را بیان مى‏کنند. علّامه نیز براى بیان معناى آیات، روش‏هاى گوناگونى به کار برده که یکى از آنها پرداختن به شرح عبارات است براى یافتن معناى آیات، که با توجه به قاعده «سیاق» و با در نظر گرفتن اجزاى کلام، معناى آیات را بیان نموده است. در ذیل،به‏چندنمونه‏از این‏موارد اشاره مى‏شود:

    1. «وَإِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَاء رَحْمَةٍ مِن رَّبِّکَ تَرْجُوهَا فَقُل لَّهُمْ قَوْلاً مَیْسُورا.» (اسراء: 28)

    شهادت سیاق دلیل بر این است که گفتار درباره انفاق مالى بوده، پس مراد از جمله «وَإِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ»اعراض از کسى است که مالى درخواست کرده تا در سدّ جوع و رفع حاجتش مصرف کند، و مقصود از آن، هر اعراضى آن هم به هر صورت که باشد، نیست، بلکه تنها آن قسم اعراضى است که دستش تهى است و نمى‏تواند مساعدتى به وى بکند، ولى مأیوس هم نیست، احتمال مى‏دهد که بعدا پولدار شود و وى را کمک کند؛ به دلیل اینکه دنبالش مى‏فرماید: «ابْتِغَاء رَحْمَةٍ مِن رَّبِّکَ تَرْجُوهَا»؛ یعنى اینکه تو از ایشان اعراض مى‏کنى، نه از این باب است که مال دارى و نمى‏خواهى بدهى و نه از این باب که ندارى و از به دست آمدن آن هم مأیوسى، بلکه از این باب است که الآن ندارى، ولى امیدوار هستى که به دستت بیاید و به ایشان بدهى و در طلب رحمت پروردگار خود هستى.[318]

    2. «اِءنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحا مُبِینا لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَیَهْدِیَکَ صِرَاطا مُسْتَقِیما.» (فتح: 1ـ2)

    دقت در سیاق این دو آیه، این معنا را به دست مى‏دهد که مراد از جمله «وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ» مقدّمه‏چینى و فراهم شدن زمینه براى تمامیت کلمه توحید است. منظور این‏است که خداوند جوّوافق را براى یک نصرت عزیز برایت تصفیه مى‏کند و موانع آن را به وسیله مغفرت گناهان گذشته و آینده تو برطرف مى‏سازد.[319]

    3. کشف معناى یک آیه به تنهایى

    گاهى علّامه طباطبائى با توجه به سیاق کلام به بیان معناى یک آیه بدون توجه به آیات قبل و بعد مى‏پردازد. در این موارد، ایشان از روى قراین و سیاق کلام معناى آیه را بیان مى‏کند، به این صورت که سیاق کلام اقتضا دارد که آیه‏اى بدون توجه به آیات دیگر مى‏تواند معناى کاملى را برساند. در دیل، به مواردى از این نمونه اشاره مى‏شود:

    1. «وَ حَرَامٌ عَلَى قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا أَنَّهُمْ لَا یَرْجِعُونَ.»(انبیاء: 95)

    آنچه از این آیه با کمک سیاق به ذهن تبادر مى‏کند، این است که مراد آیه این باشد: ما اهل هر قریه را که هلاک کنیم دیگر زنده نمى‏شوند و دوباره به دنیا برنمى‏گردند تا آنچه کمبود دارند جبران کنند و آنچه از عمر و زندگى از کف داده‏اند استیفا نمایند.[320]

    2. «إِنَّ الَّذِینَ یُنَادُونَکَ مِن وَرَاء الْحُجُرَاتِ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ.» (حجرات: 4)

    از سیاق آیه چنین برمى‏آید که از واقعه‏اى خبر مى‏دهد که واقع شده و اشخاص جفاکارى بوده‏اند که آن جناب را از پشت دیوار حجره‏هایش صدا مى‏زدند و در حقش رعایت ادب و احترام نمى‏کردند، و خداى تعالى در این آیه مذمتشان مى‏کند و به نادانى و نداشتن عقل توصیفشان مى‏فرماید و به حیوانات و چارپایان تشبیه‏شان مى‏کند.[321]

    4. کشف معناى چند آیه با هم

    در شیوه تفسیرى قرآن به قرآن، به دلیل آنکه تکیه اصلى مفسّر در کشف و بیان معانى و مفاهیم قرآن، خود آیات قرآن است و همچنین با توجه به ارتباطى که بین آیات وجود دارد، مى‏توان گفت: اقتضا دارد که گاهى معناى چند آیه با هم بیان شود؛ زیرا بدون در نظر گرفتن یکى از آن چند آیه، معناى کاملى به دست نمى‏آید و در واقع، برخى از آیات مکمّل معناى هم هستند که علّامه طباطبائى در تفسیر برخى از آیات، با در نظر گرفتن قاعده «سیاق» به این روش عمل کرده است و از طریق ارتباطى که از قاعده «سیاق» به دست مى‏آورد، به کشف معنا و مفهوم آیات پرداخته است. در ذیل، نمونه‏هایى از این شیوه بیان مى‏شود:

    1. «هَذَا فَلْیَذُوقُوهُ حَمِیمٌ وَغَسَّاقٌ وَآخَرُ مِن شَکْلِهِ أَزْوَاجٌ هَذَا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَّعَکُمْ لَا مَرْحَبا بِهِمْ إِنَّهُمْ صَالُوا النَّارِ.»(ص: 57ـ59)

    «این سه آیه ‏به ‏گونه‏اى ‏که از سیاق‏ برمى‏آید، تخاصم تابعان و متبوعان ‏دوزخى، که‏ ازطاغیان ‏بودند، راحکایت‏ مى‏کند.»[322]

    2. «لِلَّذِینَ اسْتَجَابُواْ لِرَبِّهِمُ الْحُسْنَى وَالَّذِینَ لَمْ یَسْتَجِیبُواْ لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُم مَّا فِی الأَرْضِ جَمِیعا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْاْ بِهِ أُوْلَـئِکَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسَابِ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ.»(رعد: 18)

    مفهوم این آیه و نه آیه بعدى (آیات 18ـ26) همه متفرّع بر آن مثلى است که در آیه قبلى آورده شد و در همه آنها خداى سبحان آثاراعتقادحق‏وایمان به حق و استجابت و پذیرفتن دعوت حق و همچنین آثار سوء اعتقاد به باطل و کفر به حق و نپذیرفتن دعوت به حق را بیان مى‏کند. شاهد بر این مطلب سیاق خود آیات است؛ زیرا مطلبى که درآنها آمده ‏پیرامون ‏عاقبت‏امر ایمان و سرانجام کفر است و اینکه عاقبت پسندیده ایمان را هیچ چیز جبران‏ نمى‏کند، هرچند دو برابر نعمت‏هاى دنیا باشد.[323]

    نتیجه‏گیرى

    با بررسى‏هایى که در مجلّدات تفسیر المیزان صورت گرفت، این نتیجه به دست آمد که علّامه طباطبائى در غالب تلاش‏هاى تفسیرى خویش، براى کشف مفاهیم آیات و ارائه تفسیرى مطابق با مراد خداوند متعال، به قاعده «سیاق» توجه خاصى مبذول داشته و در چگونگى بیان معانى و مفاهیم قرآن کریم، در موارد بسیارى از قاعده «سیاق» بهره گرفته است؛ زیرا ایشان تنها ابزار براى کشف معانى و مفاهیم آیات و برون رفت از ابهامات تفسیرى و رسیدن به مراد خداوند متعال را تکیه و توجه به قاعده مزبور مى‏داند و در عمل نیز به این اعتقاد راسخ خود، در تفسیر المیزان جامه عمل پوشانده است، به گونه‏اى که در قول و عمل ایشان در این زمینه، جاى هیچ شک و تردیدى وجود ندارد؛ زیرا در تمام مراحل کشف و پرده‏بردارى از الفاظ قرآن، از جمله تعیین معناى کلمات، کشف معانى عبارات، تفسیر یک آیه به تنهایى و یا تفسیر چند آیه با هم، به «سیاق» استناد نموده است.

     

    منابع

    ـ آلوسى، سیدمحمود، تفسیر روح‏المعانى، چ دوم، بیروت، داراحیاءالتراث العربى، 1404ق.

    ـ ابن ابى‏الحدید، عبدالحمید، شرح نهج‏البلاغه، بیروت، دار احیاءالکتب العربیه، 1385ق.

    ـ ابن‏فارس، احمد، معجم مقاییس‏اللغة، بى‏جا، بى‏نا، بى‏تا.

    ـ ابن‏کثیر دمشقى، اسماعیل‏بن، تفسیر قرآن‏العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1419ق.

    ـ ابن‏منظور، محمدبن مکرم، لسان العرب، بیروت، داراحیاء التراث، 1408ق.

    ـ بابایى، على‏اکبر، مکاتب تفسیرى، چ دوم، تهران، سمت، 1385.

    ـ تقویان، عباس، «گونه‏شناسى سیاق در تفسیر المیزان»، تحقیقات علوم قرآن و حدیث، ش 2، 1388، ص 127ـ148.

    ـ جمعه حویزى، عبدعلى‏بن، تفسیر نورالثقلین، قم، اسماعیلیان، 1412ق.

    ـ جوهرى، اسماعیل‏بن حمّاد، صحاح اللغه، بیروت، دارالعلم للملایین، 1407ق.

    ـ دشتى، مصطفى، معارف و معاریف، تهران، مؤسسه فرهنگى آرایه، 1385.

    ـ راغب اصفهانى، المفردات فى غریب القرآن، ترجمه و تحقیق سید غلامرضا خسروى حسینى، تهران، مرتضوى، 1375.

    ـ ربیع نتاج، سید على‏اکبر، «نقش سیاق در کشف معانى قرآن از نظر مؤلف المیزان»، مطالعات اسلامى، ش 72، تابستان 1385، ص 55ـ82.

    ـ رضایى کرمانى، محمدعلى، «جایگاه سیاق در تفسیر المیزان»، پژوهش‏هاى قرآنى، ش 9و10، 1376، ص 194ـ205.

    ـ زبیدى، محمدمرتضى، تاج‏العروس من جواهرالقاموس، بیروت، دار احیاء التراث‏العربى، بى‏تا.

    ـ زرکشى، بدرالدین محمدبن عبداللّه، البرهان فى علوم‏القرآن، بیروت، دارالمعرفه، 1410ق.

    ـ زرگوش‏نسب، عبدالجبار، «بهره‏گیرى از روش تفسیر سیاقى در تفسیر المیزان»، پژوهش‏نامه علوم قرآن و حدیث، ش 6، بهار و تابستان 1388، ص 119ـ132.

    ـ سبحانى، جعفر، «روش صحیح تفسیر قرآن»، قبسات، ش 29، 1382، ص 9ـ29.

    ـ شاکرى، سیمیندخت، «نقش سیاق در تفسیر جامع‏البیان عن تأویل آى‏القرآن»، علوم انسانى دانشگاه الزهراء علیهاالسلام، ش 41، بهار 1381، ص 203ـ221.

    ـ صدر، سید محمدباقر، دروس فى علم‏الاصول، قم، مؤسسه‏النشر الاسلامى، 1410ق.

    ـ طبرسى، فضل‏بن حسن، تفسیر جوامع‏الجوامع، تهران، دانشگاه تهران و حوزه علمیه قم، 1377.

    ـ طبرى، محمدبن جریر، تفسیر جامع‏البیان فى تفسیرالقرآن، تهران، توس، 1366.

    ـ علائلى، عبداللّه، الصحاح فى اللغة والعلوم، بیروت، دارالحضاره العربیه، 1974م.

    ـ قرشى، سید على‏اکبر، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1371.

    ـ قرطبى، محمدبن احمد، الجامع الاحکام‏القرآن، تهران، ناصر خسرو، 1364.

    ـ کاشانى، ملّافتح‏اللّه، تفسیر منهج‏الصادقین فى الزام‏المخالفین، تهران، کتابفروشى علمى، 1336.

    ـ کلینى، محمدبن یعقوب، فروع کافى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1389ق.

    ـ کنعانى، حسین، «سیر کاربرد تحول سیاق در تفسیر»، مشکوة، ش 87، 1383.

    ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه‏الوفاء، بى‏تا.

    ـ ـــــ ، مرآه‏العقول، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1363.

    ـ مصباح، محمدتقى، معارف قرآن، قم، مؤسسه در راه حق، 1365.

    ـ معرفت، محمدهادى، التمهید، قم، تمهید، 1309ق.

    ـ موسوى همدانى، سید محمدباقر، ترجمه تفسیر المیزان فى تفسیر القرآن، قم، جامعه مدرسین، 1374.

    ـ ناصح، على‏احمد، «کارکردهاى سیاق در تفسیر قرآن کریم»، پژوهش‏نامه قرآن و حدیث، ش 1، پاییز 1385، ص 107ـ130.

    ـ نسفى، عبداللّه‏بن احمد، تفسیر نسفى، بى‏جا، بى‏نا، بى‏تا.

    ـ نکونام، جعفر، «روش تفسیر ظاهر قرآن»، صحیفه مبین، ش 2، تابستان 1378، ص 44ـ61.


    [237] روایاتى ذکر شده است که ائمّه اطهار علیهم‏السلام ـ که نخستین مفسّران قرآنند ـ براى بیان معانى و مفاهیم قرآن کریم از سیاق استفاده کرده‏اند. (ر.ک: محمدبن یعقوب کلینى، فروع کافى، ج 5، ص 24، کتاب الجهاد، با ب6، ح 1؛ عبدعلى‏بن جمعه حویزى، نورالثقلین، ج 2، ص 272، ح 358. که علّامه مجلسى سند این روایت را موثق معرفى کرده است (على‏اکبر بابایى، مکاتب تفسیرى، ج 1، 105، به نقل از: محمدباقر مجلسى، مرآه‏العقول، ج 18، ص 347).

    [238]ـ ر.ک: ابن ابى‏الحدید معتزلى، شرح نهج‏البلاغه، ج 1، ص 61.

    [239]ـ محمدبن جریر طبرى، جامع‏البیان فى تفسیرالقرآن، ج 1، ص 16؛ ج 2، ص 39؛ ج 6، ص 62.

    [240]ـ فضل‏بن حسن طبرسى، مجمع‏البیان، ج 1، ص 1120، 1136 و 3035.

    [241]ـ محمدبن احمد قرطبى، جامع‏الاحکام، ج 1، ص 363؛ ج 2، ص 8؛ ج 3، ص 21.

    [242]ـ عبداللّه‏بن احمد نسفى، تفسیر نسفى، ج 1، ص 35؛ ج 2، ص 236، ج 3، ص 176.

    [243]ـ ابن‏کثیر دمشقى، تفسیر قرآن‏العظیم، ج 1، ص 32؛ ج 2، ص 7؛ ج 3، ص 15.

    [244]ـ سیدمحمود آلوسى، روح‏المعانى، ج 1، ص 11؛ ج 2، ص 8؛ ج 3، ص 21.

    [245]ـ سید محمدباقر موسوى همدانى، ترجمه تفسیر المیزان فى تفسیرالقرآن، ج 1، ص 335؛ ج 2، ص 687؛ ج 3، ص 515؛ ج 4، ص 215؛ ج 5، ص 197؛ ج 7، ص 459؛ ج 9، ص 513؛ ج 12، ص 6 و 62؛ ج 15، ص 204؛ ج 19، ص 131 و... .

    [246]ـ على الاوسى، روش علّامه طباطبائى در المیزان، ترجمه سیدحسین میرجلیلى، تهران، نشر بین‏الملل، 1381.

    [247]ـ عباس تقویان، «گونه‏شناسى سیاق در تفسیر المیزان»، تحقیقات علوم قرآن و حدیث، ش 2، 1388.

    [248]ـ سید على‏اکبر نتاج، «نقش سیاق در کشف معانى قرآن از منظر مؤلف المیزان»، مطالعات اسلامى، ش 72، 1385.

    [249]ـ محمدعلى رضایى کرمانى، «جایگاه سیاق در تفسیر المیزان»، پژوهش‏هاى قرآنى، ش 9و10، 1376.

    [250]ـ عبدالجبار زرگوش‏نسب، «بهره‏گیرى از روش تفسیر سیاسى در تفسیر المیزان»، پژوهش‏نامه قرآن و حدیث، ش 1، 1385.

    [251]ـ محمدبن مکرم ابن‏منظور، لسان‏العرب، ج 6، ص 435.

    [252]ـ اسماعیل‏بن حمّاد جوهرى، صحاح‏اللغة، ج 4، ص 1499؛ احمد ابن فارس، معجم مقاییس‏اللغة، ج 3، ص 117.

    [253]ـ محمدمرتضى زبیدى، شرح تاج‏العروس من جواهرالقاموس، ج 6، ص 387.

    [254]ـ محمدمرتضى زبیدى، همان، ج 6، ص 387.

    [255]ـ عبداللّه علائلى، الصحاح فى اللغة و العلوم، ج 1، ص 631.

    [256]ـ مصطفى دشتى، معارف و معاریف، ج 3، ص 806.

    [257]ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 4، ص 310.

    [258]ـ سید محمدباقر صدر، دروس فى علم‏الاصول، ص 49ـ103.

    [259]ـ سید محمدباقر موسوى همدانى، همان، ج 18، ص 349.

    [260]ـ على‏اکبر بابابى، مکاتب تفسیرى، ج 1، ص 105.

    [261]ـ محمدعلى رضایى کرمانى، «جایگاه سیاق در تفسیر المیزان»، پژوهش‏هاى قرآنى، ش 9و10، ص 195.

    [262]ـ عباس تقویان، «گونه‏شناسى سیاق در تفسیر المیزان»، تحقیقات علوم قرآن و حدیث، ش 2، ص 133.

    [263]ـ سیمیندخت شاکرى، «نقش سیاق در تفسیر جامع‏البیان عن تأویل آى‏القرآن»، علوم انسانى داناشگاه الزهراء، ش 41، ص 20.

    [264]ـ بدرالدین زرکشى، البرهان فى علوم‏القرآن، ج 2، ص 200ـ201.

    [265]ـ محمدتقى مصباح، معارف قرآن، ص 36.

    [266]ـ جعفر سبحانى، «روش صحیح تفسیر قرآن»، قبسات، ش 29، ص 9.

    [267]ـ محمدهادى معرفت، التمهید، ج 1، ص 280.

    [268]ـ حسین کنعانى، «سیر کاربرد تحول سیاق در تفسیر»، مشکوة، ش 87، ص 5ـ6.

    [269]ـ احمدعلى ناصح، «کارکردهاى سیاق در تفسیر قرآن کریم»، پژوهش‏نامه قرآن و حدیث، ش 1، ص 112.

    [270]ـ جعفر نکونام، «روش تفسیر ظاهر قرآن»، صحیفه مبین، ش 2، ص 55.

    [271]ـ جعفر سبحانى، همان، ص 29.

    [272]ـ سید محمدباقر موسوى همدانى، همان، ج 13، ص 325.

    [273]ـ همان، ج 7، ص 480.

    [274]ـ همان، ج 3، ص 119.

    [275]ـ همان، ج 9، ص 297.

    [276]ـ همان، ج 19، ص 611.

    [277]ـ همان، ج 17، ص 5.

    [278]ـ همان، ج 5، ص 214.

    [279]ـ همان، ج 17، ص 239.

    [280]ـ عبدالجبار زرگوش‏نسب، «بهره‏گیرى از روش تفسیر سیاقى در تفسیر المیزان»، پژوهش‏نامه علوم قرآن و حدیث، ش 6، ص 123ـ131.

    [281]ـ سید محمدباقر موسوى همدانى، همان، ج 9، ص 297.

    [282]ـ همان، ج 6، ص 187.

    [283]ـ همان، ج 19، ص 197.

    [284]ـ عباس تقویان، همان، ص 133ـ145.

    [285]ـ سید على‏اکبر ربیع‏نتاج، «نقش سیاق در کشف معانى قرآن از منظر مؤلف المیزان»، مطالعات اسلامى، ش 72، ص 66ـ70.

    [286]ـ سید محمدباقر موسوى همدانى، همان، ج 11، ص 186 و نیز، ر.ک: ج 13، ص 307.

    [287]ـ راغب اصفهانى، المفردات فى غریب‏القرآن، ترجمه و تحقیق سیدغلامرضا خسروى حسینى، ج 1، ص 328؛ سید على‏اکبر قرشى، قاموس قرآن، ج 3، ص 15.

    [288]ـ ملّافتح‏اللّه کاشانى، منهج‏الصادقین فى الزام المخالفین، ج 5، ص 488.

    [289]ـ سید محمدباقر موسوى همدانى، همان، ج 14، ص 214.

    [290]ـ همان، ج 16، ص 469.

    [291]ـ همان، ج 14، ص 38.

    [292]ـ همان، ج 19، ص 462.

    [293]ـ همان، ج 15، ص 103.

    [294]ـ همان، ج 16، ص 204.

    [295]ـ همان، ج 17، ص 96.

    [296]ـ همان، ج 13، ص 382.

    [297]ـ همان، ج 10، ص 92.

    [298]ـ همان، ج 17، ص 63.

    [299]ـ همان، ج 8، ص 393.

    [300]ـ همان، ج 17، ص 531.

    [301]ـ همان، ج 1، ص 335.

    [302]ـ همان، ج 18، ص 112.

    [303]ـ همان، ج 20، ص 396.

    [304]ـ همان، ج 1، ص 293.

    [305]ـ همان، ج 5، ص 195.

    [306]ـ همان، ج 6، ص 418.

    [307]ـ همان، ج 20، ص 34.

    [308]ـ همان، ج 3، ص 599.

    [309]ـ همان، ج 17، ص 464.

    [310]ـ همان، ج 14، ص 392.

    [311]ـ همان، ج 9، ص 148.

    [312]ـ همان، ج 3، ص 144.

    [313]ـ همان، ج 20، ص 422.

    [314]ـ همان، ج 18، ص 285.

    [315]ـ همان، ج 9، ص 132.

    [316]ـ همان، ج 11، ص 300.

    [317]ـ همان، ج 7، ص 211.

    [318]ـ همان، ج 13، ص 114.

    [319]ـ همان، ص 387.

    [320]ـ همان، ج 14، ص 459.

    [321]ـ همان، ج 18، ص 464.

    [322]ـ همان، ج 17، ص 335.

    [323]ـ همان، ج 11، ص 465.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ناصری کریم‌وند، امان الله، مروتی، سهراب.(1391) قاعده «سیاق» و نقش آن در روش‏هاى کشف معانى و مفاهیم قرآن در «تفسیر المیزان». فصلنامه معرفت، 21(2)، 61-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    امان الله ناصری کریم‌وند؛ سهراب مروتی."قاعده «سیاق» و نقش آن در روش‏هاى کشف معانى و مفاهیم قرآن در «تفسیر المیزان»". فصلنامه معرفت، 21، 2، 1391، 61-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ناصری کریم‌وند، امان الله، مروتی، سهراب.(1391) 'قاعده «سیاق» و نقش آن در روش‏هاى کشف معانى و مفاهیم قرآن در «تفسیر المیزان»'، فصلنامه معرفت، 21(2), pp. 61-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ناصری کریم‌وند، امان الله، مروتی، سهراب. قاعده «سیاق» و نقش آن در روش‏هاى کشف معانى و مفاهیم قرآن در «تفسیر المیزان». معرفت، 21, 1391؛ 21(2): 61-