ارزش ها و شیوه هاى شکوفاسازى آنها
Article data in English (انگلیسی)
معرفت سال بیست و یکم ـ شماره 179 ـ آبان 1391، 31ـ45
رضا زارعى سمنگان*
سیدرسول حسینى کوهستانى**
غلامعلى زارع***
محمدرضا قنبرى****
چکیده
شیوه شناسى شرط موفقیت در امور انسان است. سعادتمندى یکى از امورى که انسان خواستار آن است. از این رو، قرآن به عنوان کتاب هدایت به مقوله سعادتمندى انسان به عنوان یک خواسته اصلى توجه نموده، شرط تحقق آن را احیاى ارزش هاى الهى مى داند. براى تحقق سعادتمندى، ضمن معرفى ارزش ها، شیوه هاى شکوفاسازى ارزش ها را نیز معرفى مى کند. ضرورى است متولیان تعلیم و تربیت به این شیوه ها توجه ویژه اى نمایند. این مقاله با رویکرد بررسى اسنادى و با هدف شناخت برخى شیوه هاى قرآنى و روایى در شکوفاسازى ارزش ها تدوین یافته است. یافته هاى پژوهش حاضر عبارتند از: زمینه سازى پذیرش از طریق تخلیه افکار از ضدارزش ها؛ جایگزینى ارزش ها به جاى ضدارزش ها؛ ارائه الگوهاى ارزشى؛ تکرار ارزش ها؛ تشویق نیکوکاران.
کلیدواژه ها: ارزش ها، تعلیم و تربیت، شکوفاسازى ارزش ها.
* استادیار دانشگاه علوم پزشکى گلستان. Rezazareisamangan@yahoo.com
** عضو هیئت علمى دانشگاه علوم پزشکى گلستان. hoseini.rasool@gmail.com
*** استادیار دانشگاه علوم پزشکى گلستان. zaregholamali@gmail.com
**** عضو هیئت علمى دانشگاه علوم پزشکى گلستان. ghanbarimr@yahoo.com
دریافت: 10/4/91 پذیرش: 29/7/91.
مقدّمه
سعادت خواهى از خواسته هاى فطرى انسان هاست و از این رو بین همه آنها مشترک است. قرآن کریم به عنوان کتاب هدایت و تعلیم و تربیت، شرط رسیدن به این خواسته فطرى را تحقق یافتن ارزش هاى الهى در زندگى آدمى معرفى مى کند،1 ارزش هایى که خداوند براساس مفهوم آیات شریفه «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا»(شمس: 7و8) و «فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا» (روم: 30) بالقوه در وجود انسان به ودیعت نهاده است. حدیث نورانى منقول از رسول خدا صلى الله علیه و آله «الناس معادن کمعادن الذهب و الفضه»؛2 (مردم چون معادن طلا و نقره اند) نیز بیانگر وجود ارزش هاى ارزنده و سعادت ساز در درون انسان هاست که همچون معادن باید استخراج شود. قرآن کریم، رسول خدا صلى الله علیه و آله و عترت پاک ایشان علیهم السلامبه منظور تحقق اراده رب العالمین در تربیت انسان، ضمن معرفى تفصیلى ارزش هاى سعادت ساز نهفته در درون انسان ها، به شیوه هاى شکوفاسازى و تبدیل ارزش هاى بالقوه به ارزش هاى بالفعل نیز پرداخته و بر آن تأکید ویژه کرده اند. به همین دلیل، ضرورت دارد، هم متولیان تعلیم و تربیت و هم خود افراد جامعه به شیوه هاى شکوفاسازى این ارزش ها براى دست یابى به هدف خلقت، که تقرب به ذات الهى3 است، تلاش نمایند. ضرورت آگاهى بر این مهم از یک سو، و نبودن اثرى مستقل در این زمینه از سوى دیگر، و از همه مهم تر، ضرورت تربیت مستمر انسان بر پایه مستحکم آموزه هاى الهى و سنت سعادت بخش نبوى ایجاب مى کند تا موضوع مذکور از منظر قرآن و احادیث معصومان علیهم السلامبررسى شود. از این رو، مقاله حاضر درصدد است با رجوع مکرر به قرآن مجید و کتب حدیث و منابع مرتبط به پرسش هاى ذیل به طور مستند پاسخ دهد:
الف. قرآن کریم چه شیوه ها و الگوهایى براى شکوفاسازى ارزش ها معرفى مى کند؟
ب. رسول خدا صلى الله علیه و آله در پرورش اصحاب و یاران خویش، چه روش هایى به کار برده اند؟
ج. چگونه مى توان روش هاى مذکور را طبقه بندى، قابل انتقال و کاربردى کرد؟
لازم به ذکر است که مقصود از «ارزش ها» در این نوشته، امورى است که مستقیم یا غیرمستقیم، چه در بعد باورى، رفتارى و یا اخلاقى، و فردى یا اجتماعى در رستگارى انسان ها نقش دارد و مراد از «شکوفاسازى» نیز تبدیل ارزش هاى بالقوه نهفته در وجود انسان، به فعلیت و نیز تقویت امور بالفعل و ارتقاى آنها و غبارروبى از ارزش هاى مغفولٌ عنه است.
شیوه هاى شکوفاسازى ارزش ها
1. زمینه سازى
براى آنکه مزرعه وجود آدمى مستعد پذیرش ارزش ها گردد و پس از پذیرش، آن را رشد دهد و شکوفا سازد باید روى آن آبادسازى صورت گیرد.4 اولین گام براى شکوفاسازى ارزش ها از نظر قرآن و احادیث، آماده سازى ظرف وجود آدمى به عنوان محل تجلى ارزش هاست.5 همچون زمینى که بذرى را براى رویش در خود جاى مى دهد، باید عوامل پذیرش بذر را فراهم ساخت. اگر این زمینه فراهم نشود پاشیدن بهترین بذر و دانه هم بى ثمر است. وجود انسان نیز چنین است. شیوه هاى مستعدسازى وجود انسان از نظر قرآن و احادیث عبارت است از:
الف. تخلیه جان و فکر از ضدارزش ها: قدم اول فراهم نمودن زمینه هاى پذیرش، تخلیه نفس از رذایل اخلاقى و عادات ناپسند و پاک نمودن افکار از اوهام و خرافات است، و تا تصفیه و پالایش باطنى صورت نگیرد دل جایگاه صفات حمیده و اخلاق پسندیده نمى شود.
خاطرت کى رقم فیض پذیرد؟ هیهات مگر از نقش پراکنده ورق ساده کنیم6 خلوت دل نیست جاى صحبت اغیاردیو چو بیرون رود فرشته درآید7
به سبب نقش تخلیه در فراهم آوردن زمینه پذیرش است که پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله در اولین گام تبلیغ توحید، به نفى اندیشه هاى باطل، شرک و چندگانه پرستى مى پرداختند تا زمینه پذیرش اللّه را مهیا سازند. مى فرمودند: «قولوا لا اله الا اللّه تفلحوا»8 و حضرت على علیه السلام هم مى فرمایند: «إنَّما قَلبُ الحَدَثِ کَالأرضِ الخالِیةِ مَهما أُلقِى فیها مِن کُلِّ شَى ءٍ قَبِلَتهُ»؛9 دل و ذهن جوانان به سبب خالى بودن از رذایل اخلاقى و اندیشه هاى باطل، نسبت به پذیرش حق از زمینه بهترى برخوردار است.
شاید تقدم کفر به طاغوت در ایمان به خدا در آیه شریفه «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ» (بقره: 256) بیانگر ضرورت غبارروبى از فطرت و آماده سازى آن براى درخشش اصل ایمان باشد که در نهان آدمى نهادینه شده است.10 بر این اساس، باید گفت: تا تخلیه نباشد تجلیه نخواهد بود.
ب. توبه: درخشش ارزش ها در زندگى انسانى نیازمند دو امر است: یکى وجود مقتضى، و دیگرى دفع و رفع موانع. مقتضى ارزش ها در وجود انسان ها وجود دارد، ولى گاهى موانعى در مسیر حرکت پرشتاب او به سوى قرب الهى به وجود مى آید که موجب کندى حرکت و بعضا انحراف از مسیر حرکت مى شود. گناه از موانع مهم حرکت است که اگر در وجود آدمى رسوخ کند نه تنها مانع رشد و شکوفایى ارزش ها مى شود، بلکه موجبات انحطاط و از بین رفتن حقیقت آدمى را نیز فراهم مى کند و انسان را از جایگاه بلند خلیفه اللهى11 ساقط کرده و در نهایت پستى «أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» (اعراف: 179) مى نشاند. علاوه بر آن، انسان را از نعمت هاى مادى و معنوى محروم مى کند. آیات و روایات ذیل گویاى این حقیقت است:
ـ «وَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسا إِلَى رِجْسِهِمْ وَمَاتُواْ وَهُمْ کَافِرُونَ.» (توبه: 125) در این آیه شریفه، بیماردلان نه تنها از نزول آیات الهى منتفع نمى شوند، بلکه نزول آیات الهى موجب افزایش پلیدى آنان مى گردد.
ـ «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إَلاَّ خَسَارا.» (اسراء: 82) قرآن براى مؤمنان شفا و براى ظالمان عامل خسران و خسارات بیان شده است.
ـ «وَمَا أَصَابَکُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ» (شورى: 30) این آیه همه محرومیت ها را ناشى از دستاوردهاى ناشایست انسان مى داند.
امام صادق علیه السلام مى فرماید: اثر گناه این است که انسان را از عبادات محروم مى کند. گاهى انسان در روز به گناهى مبتلا مى شود و بر اثر آن، از شب زنده دارى و نماز شب محروم مى گردد.12
از این رو، در متون دینى، به ویژه قرآن، موانع حرکت به سوى تقرب الهى را به خوبى مشخص مى کنند. «توبه» به عنوان نخستین گام، بهترین عامل این حرکت عظیم بازسازى و مانع زدایى، هم از نظر کمیت و هم کیفیت مورد توجه خاص قرار گرفته است.
از نظر کمیت، قرآن آن را از همه مؤمنان و در قبال همه گناهان مطالبه مى کند: «تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعا أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» (نور: 31) و از نظر کیفیت نیز مى فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحا» (تحریم: 8) توبه نصوح (بازگشت خالصانه) شرط تأثیرگذارى توبه است. هرگاه مؤمنى از همه گناهان خالصانه بازگشت کند مزرعه وجودش از گناه پاک مى شود و به فطرت اولیه خود بازمى گردد و زمینه شکوفایى ارزش هاى بالقوه در او فراهم مى گردد.
قرآن و احادیث براى تشویق متربیان خود به این حرکت سازنده، توبه کنندگان را این گونه مورد لطف قرار مى دهد: «إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ» (بقره: 222)؛ به درستى که خداوند توبه کنندگان و پاکان را دوست دارد. در روایت نیز وارد شده است که توبه کننده همانند کسى است که هیچ گناهى نکرده است.13
در فرهنگ قرآنى، توبه کننده نه تنها شخصیت خویش را بازیافته و مقدمات درخشش ارزش ها را در وجود خود مهیا ساخته است، بلکه خداوند فضاى خالى شده دفتر اعمالش را با جایگزین کردن نیکى ها پر مى کند: «إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صَالِحا فَأُوْلَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورا رَحِیما.» (فرقان: 70)
ج. سالم سازى محیط: یکى از عوامل مهم تکوین و تغییر انسان از نظر معنویت، شرایط محیطى، اعم از زمان، مکان و محیط اجتماعى است؛ چراکه انسان بسیارى از صفات خود را از محیط کسب مى کند. هرچند شرایط محیط علت تامه در خوب و بدى افراد نیست، ولى تأثیر آن را به عنوان یک عامل مهم زمینه ساز، نمى توان انکار کرد. از این رو، دست کارى محیط و فراهم نمودن محیط تربیتى مساعد مى تواند رفتار، افکار و خصلت هاى متربى را تغییر دهد و ارزش هایى را که در رشد فطرت پاک انسانى تأثیر دارد رشد داده، به شکوفایى برساند.
تأثیرگذارى محیط بر شخصیت انسان حقیقتى پذیرفته شده از نظر قرآن و روایات است: «وَالْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِی خَبُثَ لاَ یَخْرُجُ إِلاَّ نَکِدا کَذَلِکَ نُصَرِّفُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَشْکُرُونَ» (اعراف: 58)؛ سرزمین پاکیزه (و شیرین) گیاهش به فرمان پروردگار مى روید، اما سرزمین هاى بدطینت (و شوره زار) جز گیاه ناچیز و بى ارزش از آن نمى روید. این گونه آیات (خود) را براى آنها که شکرگزارند، بیان مى کنیم.
در این آیه، انسان ها به گیاهان تشبیه شده اند و محیط زندگى شان به زمین هاى شور و شیرین. در محیط آلوده، پرورش انسان هاى پاک مشکل است، هرچند تعلیمات قوى و مؤثر باشد. به همین دلیل، براى فراهم نمودن زمینه پذیرش و شکوفاسازى ارزش ها، باید محیط اصلاح گردد.
پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله مى فرمایند: «إِیاکُمْ وَ خَضْرَاءَ الدِّمَنِ.» قیل: یا رسولَ اللَّهِ، وَ مَا خَضْرَاءُ الدِّمَنِ؟ قَالَ: «الْمَرْأَةُ الْحَسْنَاءُ فِى مَنْبِتِ السَّوْء.»14 این سخن بیانگر نقش محیط در تکوین شخصیت افراداست.این موضوع در آیات 138«اعراف»،26و27 «نوح»، 56 «عنکبوت» و 97 «نساء» نیز مورد توجه قرار گرفته است.
راه هاى سالم سازى محیط عبارت است از:
1ـ احیاى فریضه «امر به معروف و نهى از منکر»: عناصر و افراد ناسالم در همه محیط ها وجود دارند. بدون تردید، محیط ناسالم کار تربیت اخلاقى را دشوار و چه بسا ناممکن مى سازد. از این رو، دین اسلام براى احیا و شکوفایى ارزش ها و جلوگیرى از رشد ضدارزش ها فریضه «امر به معروف و نهى از منکر» را وظیفه اى عقلى، انسانى و همگانى تعریف نموده و آن را تحقق بخش همه ارزش هاى الهى و عامل دفع همه ضدارزش ها برشمرده است.
در این باره، امام باقر علیه السلام مى فرمایند: «امر به معروف و نهى از منکر واجبى است عظیم که دیگر واجب هاى الهى با آن برپا مى شود. امر به معروف و نهى از منکر راه پیامبران و روش صالحان است. واجب بزرگى است که به وسیله آن، دیگر واجبات اقامه، راه ها امن، درآمدها حلال، مظالم بازگردانده، زمین ها آباد و حقوق از دشمن گرفته وکارهااصلاح مى شود.15
2ـ تغییر موقعیت: نیرومندى و اثرگذارى شرایط محیطى گاهى به قدرى است که فقط با جابه جایى و تغییر موقعیت مى توان روح حیات را در ارزش ها دمید و به اوج شکوفایى رساند. تغییر موقعیت و محیط هرچند معمولاً هزینه اقتصادى و روانى بالایى ـ به اعتبار حبّ وطن ـ به همراه دارد، ولى به عنوان آخرین راهکار، ایجاد محیط مناسب براى بالندگى ارزش ها، بعضا اجتناب ناپذیر است.
«هجرت» از جمله دستوراتى است که در دین اسلام بدان توصیه شده و گاه به حدّ وجوب مى رسد و عاملان آن از سوى خداوند تقدیر مى شوند؛ مى فرماید: «وَمَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِرا إِلَى اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلى اللّهِ وَکَانَ اللّهُ غَفُورا رَحِیما» (نساء: 100) در مقابل، از کسانى که بین هجرت و عمل به واجبات، و بقا و ترک واجبات، بقا را ترجیح مى دهند مذمت کرده، مى فرماید: «هنگامى که فرشتگان براى قبض روح عده اى مى آیند آنان نامطلوب بودن وضع خود را مستند به محیط کرده، مى گویند: ما ضعیف بودیم. فرشتگان به آنها مى گویند: آیا زمین فراخ نبود؟ چرا هجرت نکردید؟» (نساء: 97)
این شیوه پاک سازى محیط در حدّ نازل نیز قابل اجراست؛ اگر کسى در محله اى زندگى مى کند که شرایط مساعدى براى تربیت شایسته خود و فرزندانش براساس ارزش ها ندارد مى تواند از این شیوه استفاده کند؛ مکان جدیدى را براى رشد و تحول اخلاقى اعضاى خانواده فراهم کند. مواردى از قبیل ترک جلسه اى که در آن اعمال خلاف ارزش ها (همچون شرب خمر، غیبت) صورت مى گیرد و انسان قدرت جلوگیرى از آنها را ندارد، یا تغییر نام هاى قبیح خود یا نزدیکان، که مفاهیم ضدارزشى دارد ـ با توجه به اثر این نام ها در روان آدمى ـ از مصادیق تغییر موقعیت شمرده مى شود.
3ـ کنترل معاشرت و مجالست: تأثیرپذیرى انسان ها از محیط به گونه اى است که گاهى تا حد هم کیش شدن معاشران پیش مى رود.بدین روى،پیامبراکرم صلى الله علیه و آلهفرمودند: «انسان بر دین دوست خود است. پس باید دقت کند که با چه کسى دوستى مى کند.»16 شگفت آنکه این تأثیرپذیرى به فرموده حضرت على علیه السلامغیرآگاهانه است. «لاتصحب الشریر؛ فانّ طبعک یسرق من طبعه شرا انت لاتعلم.»17 به دلیل نقش معاشرت در تربیت است که در روایات و آیات به معاشرت با نیکان و اجتناب از معاشرت با بدان بسیار تأکید شده است.
حضرت على علیه السلام مى فرمایند: «از بدان بپرهیزید و با نیکان مجالست کنید.»18
به موازات دعوت به معاشرت با نیکان، از معاشرت با غیرصالحان نیز منع نموده اند تا انسان در اثر معاشرت با آنان، به گریز از ارزش ها مبتلا نگردد. اوج این گریز از ارزش ها و در پى آن پشیمانى را در سوره مبارکه «فرقان» خداوند چنین به تصویر کشیده است: «وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً یَا وَیْلَتَى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانا خَلِیلاً لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِی وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولاً.» (فرقان: 27ـ29)
حضرت على علیه السلام نیز همنشینى با اهل هوا و هوس را عامل فراموشى ایمان بیان کرده اند: «مجالسة اهل الهوى منسأة للاایمان.»19
بر این اساس، مى توان گفت: یکى از زمینه هاى شکوفاسازى ارزش ها دقت در گزینش معاشران است. پس معاشرت ها را باید مدیریت کرد.
2. تکریم شخصیت
«تکریم» به معناى منزّه داشتن و حرمت نگه داشتن، گرامى داشتن و بزرگوار شمردن است.20 تکریم در روابط انسانى و تعامل هاى اجتماعى قاعده اى زیرساختى و مبنایى است، به گونه اى که هر نوع امر انسانى و هر نوع رابطه و حکم از روابط و احکام اجتماعى با این قاعده محک مى خورد و در واقع، تکریم اصلى حاکم است.21 بدین روى، شالوده و بنیاد اساسى نظام تربیتى اسلام توجه دادن انسان به این شرافت و کرامت ذاتى است که خداوند به او عنایت فرموده است: «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً» (اسراء: 70)؛ به راستى، ما فرزندان آدم را کرامت بخشیدیم و آنها را بر بسیارى از آفریده هاى خود برترى آشکار دادیم.
یقینا خودآگاهى و توجه انسان به اینکه موجودى علوى و برتر است و گوهرى ارزشمند و بى مانند در خود دارد، پیامدهاى فراوانى دارد که موارد زیر بخشى از آنهاست.
الف. حراست از کرامت ذاتى (شکل گیرى فضایل): انسان هرگاه به حقیقت ارزشمند خود معرفت پیدا کند به دلیل حبّ ذات خود و به پاسدارى از کرامت ذاتى خویش قیام نموده، به سوى ارزش هاى الهى حرکت خواهد نمود و از هر حرکتى که این حقیقت ارزشمند را متزلزل کند و آن را مورد تحقیر قرار دهد اجتناب خواهد نمود. حضرت على علیه السلام مى فرمایند: «دامان نفس خود را از هر پستى پاکیزه دار؛ زیرا در مقابل آنچه از گوهر نفس خود مى بخشى بهایى دریافت نمى کنى.»22 انسانى که کرامت وجودى اش رشد کرده باشد تن به پستى و آلودگى نمى دهد. ایشان مى فرماید: «مَنْ کَرُمَتْ عَلَیهِ نَفْسُهُ هانَتْ عَلَیهِ شَهَواتُهُ.»23
ب. آزادى از دنیاى نکوهیده: یکى از اساسى ترین پیامدهاى تکریم انسان ها و شکل گرفتن کرامت نفس، آزاد شدن از دنیاى نکوهیده است. «دنیاى نکوهیده» به معناى رابطه پست با هر امرى از امور عالم و تعلق نفسانى به هر چیزى است، و چنین رابطه و تعلقى منشأ خطاها و بدى ها و تباهى ها و ستمگرى هاست. چنین دنیایى در دیده انسان هاى باکرامت کوچک تر و حقیرتر از آن است که به آن دل بندند و آن را مبناى زندگى خود قرار دهند. عکس قضیه نیز صادق است. امام باقر علیه السلام مى فرمایند: «فمن کرمت علیه نفسه صغرت الدنیا فى عینه و من هانت علیه نفسه کبرت الدنیا فى عینه.»24 حضرت على علیه السلام هم مى فرمایند: «من کرمت علیه نفسه هانت علیه دنیا.»25 آرى، کرامت نفس در دل خود، ریشه هاى ارزش ها را در خود شکوفا مى سازد و آنها را بارور مى کند.
بنابراین، یکى از شیوه هاى شکوفاسازى ارزش در جامعه انسانى تکریم شخصیت انسان هاست و منشأ تأکید فراوان پیشوایان دینى بر ضرورت تکریم و اجتناب از اهانت در همین نکته نهفته است.
برخى از شیوه هاى تکریم در قرآن و سیره معصومان علیهم السلام عبارت است از:
1ـ اکرام و احترام: سیره پیامبر و ائمّه اطهار علیهم السلام سرشار از اکرام و احترام ایشان در حق دیگران است؛ از جمله سلام کردن و سبقت گرفتن در آن، حتى نسبت به کودکان، جا دادن به تازه وارد که دستور صریح قرآن است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ» (مجادله: 11)، ممانعت از همراهى پیاده در حالى که خود پیامبر سواره بودند مگر اینکه وى آن فرد را همراه خود سوار مى کردند و اگر نمى پذیرفت مى فرمودند: پیش برو و در فلان مکان، منتظر باش و اگر کارى دارى در آنجا با یکدیگر ملاقات مى کنیم،26 خطاب کردن اصحاب با کنیه که جلوه اى دیگر از احترام به شخصیت افراد از سوى پیامبر بود. انس بن مالک در این باره مى گوید: پیامبر صلى الله علیه و آلهاصحاب خود را با کنیه خطاب مى کردند و از روى تکریم، آنان را به نامى مى خواندند که بیشتر دوست داشتند.27 قطع نکردن سخن دیگران،28 مشورت با آنان به سفارش قرآن«وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ»(آل عمران: 159)، تقسیم نگاه بین یاران، و دراز نکردن پا نزد آنان29 قطره اى از دریاى بیکران رفتار کریمانه پیامبر و اهل بیت علیهم السلام با مردمان بود.
2ـ تفکیک بین شخص و اعمال او: در آموزه هاى قرآنى و احادیث، شخصیت افراد با اعمال آنان دو حقیقت مجزا هستند. از این رو، اشخاص خود به عنوان شخصیت حقیقى مورد تکریمند،30 گرچه اعمال ناپسند آنان مورد نفرت باشد؛ چنان که قرآن از زبان حضرت لوط علیه السلامخطاب به قومش مى فرماید: «قَالَ إِنِّی لِعَمَلِکُم مِّنَ الْقَالِینَ» (شعراء: 168)؛ من دشمن کردار شمایم. در این آیه، حضرت لوط علیه السلام بین رفتار و اشخاص تفکیک قایل شده و نسبت به اعمال آنان اظهار دشمنى نموده است. آیات «فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِیٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ» (شعراء: 216) و «وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ إِنَّنِی بَرَاء مِّمَّا تَعْبُدُونَ»(زخرف: 26) نیز بیانگر همین شیوه است.
امام على علیه السلام مى فرمایند: «خداوند بنده را دوست دارد، ولى عملش را مغبوض مى دارد.»31
بدون تردید، این گونه تفکیک موجب تکریم شخصیت متربى خواهد بود و احساس عزت نفس را در او بارور مى کند و این احساس در او تثبیت مى شود که با رفتار ناپسند او مخالفت انجام مى گیرد، نه با خود او. بدین وسیله مى توان ضدارزش ها را از دل او برچیده و به جاى آن، نهال ارزش ها را پرورانید و به شکوفایى رساند.
3ـ اغماض و چشم پوشى: با توجه به ترکیب وجود انسان ها از ماده و معنا، بروز ضعف ها و خطاها در زندگى افراد امرى ممکن است، که در صورت تحقق آنها، شکسته شدن عزت نفس و خرد شدن شخصیت فرد را در پى دارد. در چنین موقعیتى، علاوه بر مسئولیتى که خود شخص براى ترمیم این شکستگى دارد، دیگران نیز مؤظفند به ترمیم و بازسازى شخصیت او کمک نمایند. این کار گاهى در قالب تغافل و چشم پوشى و گاهى در چهره عفو و گذشت بروز مى کند که در مکتب تربیتى قرآن شیوه اى جارى و سارى است. «خُذِ الْعَفْوَ» (اعراف: 199)؛ اى پیامبر، عفو و گذشت را پیشه خود ساز. در جاى دیگر مى فرماید: «فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» (مائده: 13) و یا «وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ.» (نور: 22)32
پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله مى فرمایند: «یکدیگر را عفو کنید تا کینه هاى شما زایل گردد.»33
حضرت على علیه السلام به امام حسن علیه السلام مى فرمایند: «هنگامى که نزد توخطایى از کسى سر زد، عفو عادلانه براى کسى که عاقل است، مؤثرتر از کیفر است.»34
4ـ مسئولیت دادن: یکى از شیوه هاى تکریم شخصیت در افراد، اعتماد به آنان و تفویض مسئولیت به ایشان است. آیات قرآن و سیره پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله درباره تفویض مسئولیت به دیگران، بخصوص جوانان، براى شکوفایى استعداد آنان و تکریم شخصیتشان موارد عدیده اى فراروى ما قرار مى دهد. انتخاب طالوت جوان تصدى فرمان دهى بنى اسرائیل،35 انتخاب اسامه هجده ساله براى فرمان دهى بزرگ ترین سپاه مسلمانان،36 معرفى جوانى به نام مصعب بن عمیربه عنوان اولین مبلغ مدینه37 نمونه هایى از سپردن مسئولیت به جوانان است.
3. تشویق نیکوکاران
«تشویق» در لغت، به معناى آرزومند کردن، به شوق افکندن و راغب ساختن است.38
در بحث شکوفاسازى ارزش ها، مقصود از تشویق، استفاده از امور مطلوب و مورد درخواست عامل، پس از انجام یک عمل ارزشى است که از سوى مشوق (مربى) براى تکرار آن عمل ارزشى از سوى فرد عامل در جهت تثبیت عمل صورت مى گیرد.
آیاتى همچون «مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا» (انعام: 160) و «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاَتَکَ سَکَنٌ لَّهُمْ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» (توبه: 103) و همه آیاتى که وعده بهشت و پاداش هاى الهى را بیان مى کند در تشویق نیکوکاران است و زمینه گسترش اقبال جامعه به سوى ارزش ها را فراهم مى کند.
در این باره حضرت على علیه السلام خطاب به مالک اشتر مى فرمایند: «نیکوکار و بدکار نزد تو یکسان نباشند؛ زیرا این کار (یکسان انگارى) موجب ترک نیکوکارى خوبان و تداوم بدکارى نااهلان خواهد شد. پس براى رعایت ادب، با هرکدام مطابق احوال خودش برخورد کن.»39
به سبب اهمیت تشویق در نهادینه سازى ارزش ها، آیات و روایات علاوه بر تأکید بر اصل تشویق به شیوه هاى آن نیز پرداخته که عبارت است از:
الف. توجه عاطفى: نگاه محبت آمیز، مخاطبان را به سوى ارزش ها سوق مى دهد. قرآن به پیامبرش مى فرماید: «وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» (شعراء: 215)؛ «وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطا.» (کهف: 28) در این آیات، خداوند از پیامبر صلى الله علیه و آله مى خواهد که براى مؤمنان مهربانانه بال هاى عطوفت را بگشاید و چشم محبت را از آنان برندارد. در سوره «لقمان»، آن حضرت فرزندش را با جمله «یا بنى» خطاب مى کند که نشان دهنده نهایت محبت و علاقه است.
ب. تشویق زبانى: ظرفیت افراد یکسان نیست؛ بعضى با یک نگاه محبت آمیز به صف مى پیوندند، اما بعضى باید تشویق زبانى بشوند. از این رو، در دستورات دینى، تشویق زبانى نیز مورد توجه قرار گرفته است. خداوند از پیامبرش مى خواهد پس از گرفتن زکات، مؤمنان را دعا کند: «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاَتَکَ سَکَنٌ لَّهُمْ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ.» (توبه: 103)
امیرمؤمنان نیز به مالک اشتر مى فرمایند: «پى در پى آنان را تشویق کن و کارهاى مهمى را که انجام داده اند بر شما؛ زیرا یادآورى کارهاى نیک آنها، شجاعانشان را به حرکت بیشتر وادار مى کند و آنان را که در کار کندى مى ورزند به تشویق وامى دارد.»40
ج. تشویق عملى: دادن هدیه و عینیت بخشیدن به تشویق ها نیز یکى از شیوه هاى مهم تشویق است. موارد متعددى در سیره پیامبر اکرم و ائمّه اطهار علیهم السلام در استفاده از این شیوه وجود دارد که پس از مشاهده عمل نیک از یک نفر، به او هدیه مى دادند.
براى اثربخشى بیشتر تشویق، رعایت نکات ذیل ضرورى است:
1. تشویق باید متناسب با کار انجام شده باشد، نه بیشتر و نه کمتر. حضرت على علیه السلام مى فرمایند: «ثناگویى و تمجید بیش از حد شایستگى و لیاقت، تملق و چاپلوسى است، و کمتر از حد لازم ناشى از عجز یا حسد است.»41
2. باید به موقع انجام گیرد تا تأثیر و کارایى داشته باشد.
3. ناظر بر ارزش هاى آفریده شده باشد، نه بر اشخاص. امیرالمؤمنین على علیه السلام مى فرمایند: «کار و جهد کوچک فردى سرشناس و شرافتمند سبب ستودن بیش از حد لازم نگردد، و نیز عمل شگفت و ارزشمند گمنام و بى نام و نشان سبب کوچک شمردن کار او و عدم تحسین وى نگردد.»42
4. هماهنگ با معیارهاى عقیدتى، اخلاقى و شرایط فرهنگى باشد.
5. حالت قدردانى داشته باشد، نه رشوه.
6. عامل سرعت حرکت باشد، نه عامل رکود.
7. در جمع باشد تا دیگران را نیز برانگیزد.
8. علت آن معلوم باشد، هم براى تشویق شونده و هم براى دیگران.43
4. بهره گیرى از اصول صحیح تربیتى
در نظام تربیتى اسلام، اصولى وجود دارد که با رعایت آنها، ارزش ها در جامعه رشد مى کند و به شکوفایى مى رسد. مهم ترین آن اصول براساس آیات و روایات عبارت است از:
الف. اصل اعتدال: هر حرکت و فعل تربیتى که درصدد به فعلیت رساندن ارزش ها در وجود آدمى است، باید بر اعتدال استوار باشد و از حد وسط بیرون نرود و به افراط و تفریط کشیده نشود تا مطلوب واقع شود؛ زیرا بهترین امور آنهاست که مزین به صفت اعتدال باشد؛ چنان که پیامبراکرم صلى الله علیه و آلهفرمودند:«خیرالاموراوسطها»44 و به تعبیر حضرت على علیه السلام، «الیمین و الشمال مظلة و طریق الوسطى هى الجاده، علیها باقى الکتاب و آثار النبوة.»45 تنها راه نجات میانه روى است.
در مقابل، افراط و تفریط مانع کمال است. تا زمانى که راه نیکوى اعتدال از افراط و تفریط آشکار نشود، حرکت به سوى کمال ناممکن خواهد بود. در سایه اعتدال است که ارزش هاى کمال ساز شکوفا خواهد شد. فلسفه اصرار پیامبر بر اعتدال (یا ایها الناس، علیکم بالقصد، علیکم بالقصد، علیکم بالقصد)46 نیز شاید همین باشد.
ب. اصل تدرّج و اصل تمکّن: بهره گیرى از تدرّج و ظرفیت و استعداد افراد یکى از شیوه هاى رایج تربیتى قرآن و سیره معصومان علیهم السلام است. خداوند از انسان ها به مقدار توانایى شان تکلیف خواسته و بیش از وسعشان بر آنان مسئولیت تحمیل نکرده است: «لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْسا إِلاَّ وُسْعَهَا» (بقره: 286) افراد نیز بیش از توان و داشته هایشان مکلف نیستند: «لاَ تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَهَا» (بقره: 232) و «لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا.»(طلاق: 7)
ج. اصل تسهیل: مقصود از «تسهیل» در شیوه تربیتى قرآن و احادیث، آن است که در حرکت تربیتى، راه هاى آسان و میسر به روى متربى گشوده شود تا میل و رغبت به رفتن در او فراهم شود. خداوند خود مى فرماید: «وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ.» (حج: 78) از این رو، رسول اکرم صلى الله علیه و آله مى فرمایند: «بعثت بالحنیفة السمحة السهلة.»47 نیز مى فرمایند: «انّ خیر الدین عنداللّه الحنیفة السمحة.»48 به اصحاب نیز مى فرمودند: «یسرّوا و لا تعسرّوا و بشرّوا و لاتنفرّوا.»49
د. پرورش عقلانیت: از دیگر شیوه هاى اصلى پرورش ارزش ها در وجود متربى، پرورش عقلانیت است. براى تحقق این امر مهم، قرآن و معصومان علیهم السلام مخاطبان خود را به تعقل، تفکر، تفقه و تدبر دعوت کرده، ضمن نهى از تقلید و پیروى کورکورانه از گذشتگان و یا اکثریت، به نکوهش کسانى مى پذیرند که تعقل نمى کنند و مذمت کسانى که بدون دلیل چیزى را مى پذیرند.50
5. دعوت به ارزش ها
ارشاد و هدایت و دعوت مردم به سوى ارزش ها از اصول ثابت بشر نزد انبیا بوده است؛ زیرا شرط عمل به ارزش ها علم و آگاهى به آنهاست. از این رو، خداوند در قرآن کریم ارسال رسل را تمام کننده حجت براى مردم بیان مى فرماید: «وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً.»(اسراء: 15) بدین روى، پیامبر صلى الله علیه و آله به حضرت على علیه السلام هنگام اعزام آن حضرت به یمن مى فرمایند: «اى على، با هیچ کس پیکار مکن، مگر اینکه نخست او را به اسلام فراخوانى. به خدا سوگند، اگر خداوند به دست تو یک مرد را هدایت کند، برایت برتر است از آنچه آفتاب بر آن مى تابد.»51 از این رو، یکى از راه هاى مؤثر در شکوفایى ارزش ها در جامعه، دعوت افراد به ارزش هاست.
شیوه هایى که قرآن ما را به آنها دعوت نموده عبارت است از:
الف. ارائه نمونه عینى: ارائه نمونه هاى عینى ارزش ها و عدم اکتفا به وجود علمى و ذهنى آنها تأثیر بسیارى در پذیرش و عمل به آن در افراد دارد. از این رو، حضرت ابراهیم علیه السلام از ضرورى ترین و ملموس ترین نیازهاى بشرى براى متوجه ساختن قوم خویش به خداوند تبارک و تعالى بهره مى گرفت: «فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِّی إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِینَ الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ وَالَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ وَالَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ.» (شعراء: 77ـ81)
ب. تبلیغ به زبان مخاطبان: اولین گام تفهیم و تفاهم در گفت وگوها فهم سخنان یکدیگر است. اگر گوینده و شنونده داراى دو زبان متفاوت باشند، امکان ارتباط و انتقال از بین مى رود. به همین دلیل، خداوند یکى از اوصاف پیامبران برگزیده خود را همزبانى آنان با قوم خویش، به منظور تبیین و تبلیغ معارف الهى بیان مى کند: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ» (ابراهیم: 4) بهره گیرى از حکمت و استفاده از موعظه و جدال احسن در برخورد با مخاطبان بر اساس آیه «ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ» (نحل: 125) در این راستا قابل تبیین است.
ج. استفاده از فطریات: انسان فطرتا نفع طلب و ضررگریز است. از این رو، بهره گیرى از این ویژگى فطرى در تبلیغ و گسترش ارزش ها، از آموزه هاى قرآنى است و خداوند به پیامبران دستور مى دهد که از فطریات انسان ها در جلب منفعت و گریز از ضرر بهره گیرند. آیه شریفه «قُلْ أَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ یَمْلِکُ لَکُمْ ضَرّا وَلاَ نَفْعا وَاللّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» (مائده: 76)؛ اى پیامبر، بگو آیا غیر خداوندى را که نه مالک ضررى براى شماست و نه مالک نفعى، عبادت مى کنید، و حال آنکه خداوند شنوا و داناست. آیه «قُلْ أَنَدْعُو مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ یَنفَعُنَا وَلاَ یَضُرُّنَا» (انعام: 71) از همین ویژگى در دعوت به توحید بهره گرفته است.
د. برخورد محبت آمیز: دعوت به ارزش ها از سوى مربیان جامعه، اولاً ناشى از دل باختگى آنان به ارزش هاست. ثانیا، برگرفته از محبت آنان به افراد جامعه است. راه انتقال این محبت درونى به مخاطب، نرمش در گفتار و در پیش گرفتن روش هاى ملاطفت آمیز در دعوت به ارزش هاست، حتى نسبت به سرکش ترین مخاطبان: «اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى فَقُولَا لَهُ قَوْلاً لَّیِّنا لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَى» (طه: 43ـ44) در این آیه شریفه، حضرت موسى و حضرت هارون علیهماالسلام پیامبران الهى، مأمور دعوت فرعون مدعى ربوبیت مى شوند، اما با زبانى نرم و لطیف تا شاید فرعون متذکر شود. این شیوه دعوت جزو سیره پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و ائمّه اطهار علیهم السلام نیز بوده است.
ه . تأکید بر مشترکات: تأکید بر ارزش هاى پذیرفته شده بین گوینده و شنونده نقش مؤثرى در پذیرش ارزش ها از سوى مخاطب، و گسترش آن دارد. به همین دلیل، خداوند در قرآن به پیامبر دستور مى دهد: در دعوت مخالفان به سوى پذیرش بزرگ ترین ارزش ها، یعنى توحید، بر مشترکات تکیه کند: «قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى کَلَمَةٍ سَوَاء بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئا وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضا أَرْبَابا.» (آل عمران: 64)
و. تهییج عواطف: بهره گیرى از تهییج عواطف در مسیر تبلیغ ارزش ها و نهادینه نمودن آن، شیوه اى مؤثر است. در همین زمینه، خداوند در قرآن، گاهى انبیا را قوم و خویش مخاطبان معرفى مى کند و مى فرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَـهٍ غَیْرُهُ إِنِّیَ أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ.» (اعراف: 59) گاهى آنان را به عنوان برادر ذکر مى کند: «وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ» (اعراف: 73)؛ «وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِنْ إِلَـهٍ غَیْرُهُ أَفَلاَ تَتَّقُونَ.» (اعراف: 65) مواردى از این قبیل فراوان است، حتى هنگامى که مى خواهد افراد جامعه ایمانى را از غیبت یکدیگر بازدارد از واژه عاطفى «برادر» استفاده کرده، مى فرماید: «وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ» (حجرات: 12) این گونه ادبیات در دعوت دیگران به ارزش ها، عواطف را تهییج مى کند و باعث شکوفاشدن و عملیاتى گردیدن ارزش ها در جامعه مى شود.
ز. دعوت عملى: عمل از بهترین شیوه ها در دعوت است. زبان عمل بسیار گویاتر از زبان گفتار است و اگر انسان در هر زمینه و در هر کار نیکى، نخست خود گام بردارد و عمل کند، بهترین روش در دعوت به آن کار است. آیه «لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ» (صف: 2) در همین زمینه قابل توجه است. در این باره، امام صادق علیه السلام مى فرمایند: «مردم را با غیر زبان به ارزش ها دعوت کنید تا در شما ورع و تلاش و سخت کوشى، نماز و دست یازیدن به کارهاى خیر را ببینند که اینها خود دعوت است.»52
بهره گیرى از دعوت پنهانى براى حفظ شخصیت متربى و بشارت و انذار و بیان داستان هاى حقیقى از زندگى بزرگان و ورود غیرمستقیم به تبلیغ و دعوت به ارزش ها از طریق طرح سؤال، امیدبخشى و شناخت استعداد و قابلیت هاى افراد نیز مى توان از شیوه هاى قرآنى و معصومان علیهم السلام در دعوت به ارزش ها در جهت شکوفایى آنها دانست.
ح. تکرار ارزش ها: هدف نظام تعلیم و تربیت دینى آن است که انسان ها به ارزش هاى دینى مزین شوند و به آنها نایل آیند و در زندگى خویش، ارزش ها را عینیت بخشند و آن را به سیره تبدیل کنند؛ زیرا شرط اثرگذارى ارزش ها جریان مداوم آنها در زندگى است، وگرنه وجود لحظه اى آنها در زندگى مفید نخواهد بود. از این رو، در روایات آمده است: «عمل کمى که بر آن مداومت داشته باشید امیدوارکننده تر از عمل بسیارى است که از آن خسته شوید.»53
امام باقر علیه السلام نیز مى فرمایند: «محبوب ترین اعمال نزد خداوند ـ عزوجل ـ عملى است که بر آن مداومت کنند، اگرچه اندک باشد.»54
آیه شریفه «وَأَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَّاء غَدَقا» (جن: 16) (اگر مردم در راه درست پایدارى مى ورزیدند قطعا آب گوارایى به آنان مى نوشانیدیم) نیز شاهد بر این مطلب است که استقامت و استمرار بر ارزش ها مطلوب نظام تربیتى قرآن است؛ زیرا ارزش ها در صورتى در زندگى انسان ها نورافشانى خواهند کرد که در وجود آدمى به صورت ملکه درآیند، و این امر ممکن نیست، جز در اثر تکرار و تمرین. ارسطو مى گوید: «همان طور که ما از طریق ساختن خانه ها بنا مى شویم، توسط انجام اعمال عادلانه عادل مى شویم، توسط اعمال پرهیزگارانه پرهیزگار مى شویم، و توسط اعمال شجاعانه شجاع مى گردیم.»55 این دقیقا گویاى ضرورت تکرار عمل هاى ارزشى است تا آنان را به ملکات تبدیل نماید و آن را به صورت عادت روزمره در وجود آدمى درآورد تا به فرموده امیرالمؤمنین علیه السلام طبیعت و سرشت دوم انسان گردد؛ زیرا «العادة طبع ثان.»56 دستور تلاوت ادعیه در ایام و ساعات شبانه روز و تشریع عبادت هاى مستمر و عبادت هاى خاص در مناسبت هاى خاص، همه مى توانند در راستاى انس با ارزش ها و فراهم نمودن زمینه تکرار ارزش ها در زندگى تعریف شود.
نتیجه گیرى
ضرورت بازشناسى شیوه هاى شکوفاسازى ارزش ها براى رسیدن به سعادت امرى است بدیهى. از این رو، قرآن و سنت در جهت رساندن آنها به سعادت، شیوه هاى چندگانه اى براى شکوفایى ارزش ها ارائه داده که در حقیقت، پاسخى است به سؤال هاى اصلى و فرعى که در این زمینه مطرح است و تخلیه جان و فکر از ضدارزش ها و بازگشت از گناهان و سالم سازى محیط ـ از طریق احیاى امر به معروف و نهى از منکر و تغییر موقعیت و کنترل معاشرت ها ـ از راهکارهاى آن است و براى زمینه سازى شکوفایى ارزش ها و تکریم شخصیت انسان ها، اکرام و احترام به شخصیت افراد، تفکیک بین شخص و اعمال او و چشم پوشى و مسئولیت دادن به افراد بهره جسته است.
تشویق نیکوکاران از طریق توجه عاطفى به افراد، تشویق زبانى و تشویق عملى نیز یکى از شیوه هاى رایج در قرآن کریم و سنت نبوى است. همچنین بهره گیرى از اصول «اعتدال»، «تدرج»، «تسهیل» و پرورش عقلانیت به عنوان اصول ثابت تربیتى و احیاى ارزش ها، مورد توجه در متون دینى است.
سرانجام، از طریق ارائه نمونه هاى عینى، تبلیغ با ادبیات قابل فهم براى مخاطبان و بهره گیرى از فطریات، برخورد محبت آمیز با مخاطبان، تأکید بر مشترکات، تهییج عواطف، دعوت عملى و تکرار ارزش ها به منظور نهادینه شدن ارزش ها، به ارزش هاى موردنظر خود دعوت مى نماید.
پی نوشت ها:
1ـ انعام: 151ـ152.
2ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 58، ص 66؛ على نمازى، مستدرک سفینهالبحار، باب نون، جزء 10، ص 183.
3ـ ذاریات: 56؛ انشقاق: 6.
4ـ عبدالعظیم کریمى، راهبردهاى روانشناختى تبلیغ با مخاطبان جوان، ص 85.
5ـ انفال: 29.
6ـ شمسالدین محمد حافظ شیرازى، دیوان شعر، ص 960.
7ـ همان.
8ـ ر.ک: جعفر سبحانى، فروغ ابدیت، ج 1، اتفاقات سال سوم بعثت.
9ـ نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتى، نامه 31.
10ـ عبداللّه جوادى آملى، تفسیر تسنیم، ج 12، ص 179.
11ـ بقره: 30.
12ـ محمدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 2، ص 272.
13ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 6، ص 21؛ میرزاحسین نورى، مستدرکالوسائل، ج 12، ص 125.
14ـ همان، ج 100، ص 232؛ سیدروحاللّه موسوى خمینى، تحریرالوسیله، ج 2، ص 238.
15ـ ابن ابىجمهور احسائى، عوالىاللئالى، ج 3، ص 67.
16ـ میرزاحسین نورى، همان، ج 8، ص 327.
17ـ ابن ابنالحدید، شرح نهجالبلاغه، ح 147.
18ـ محمد: 47 و نیز، ر.ک: عبدالواحدبن محمد تمیمى آمدى، غررالحکم و دررالکلم، ح 9825؛ ح 9809؛ ح 9791؛ محمدباقر مجلسى، همان، ج 1، ص 141؛ ج 73، ص 100؛ ابن ابىجمهور احسائى، همان، ج 4، ص 28.
19ـ نهجالبلاغه، خ 85.
20ـ علىاکبر دهخدا، لغتنامه، ذیل ماده «تکریم».
21ـ مصطفى دلشادتهرانى، سیرى در تربیت خلاصه سیره نبوى، ص 289.
22ـ نهجالبلاغه، نامه 53.
23ـ همان، حکمت 49؛ عبدالواحدبن محمد تمیمى آمدى، همان، ح 4611؛ ح 4621؛ ح 4610؛ علىبن محمد لیثى واسطى، عیونالحکم والمواعظ، تحقیق حسین حسنى بیرجندى، ج 1، ص 225؛ محمدباقر مجلسى، همان، ج 75، ص 365.
24ـ محمدمهدى نراقى، جامعالسعادات، ج 2، ص 12؛ محمدبن احمد شعیرى، جامعالاخبار، تحقیق حسن مصطفوى، ج 14، ص 12.
25ـ عبدالواحدبن محمد تمیمى آمدى، همان، ح 4613.
26ـ رضىالدین نیشابورى، مکارم اخلاق، ص 22.
27ـ محمدبن عبداللّه، عیونالاثر، ج 2، ص 424.
28ـ همان، ص 224.
29ـ محمدبن حسن حرّ عاملى، وسائلالشیعه، ج 12، ص 143.
30ـ اسراء: 70.
31ـ ابن ابىجمهور احسائى، همان، ج 1، ص 105.
32ـ ناصر مکارم شیرازى، اخلاق در قرآن، ج 1، ص 10؛ شیخ عباس قمى، منتهىالامال، ص 13.
33ـ محمد محمدى رىشهرى، میزانالحکمة، ترجمه حمیدرضاشیخى، ج 8، ح 13176، به نقل از: حسامالدین متقى هندى، کنزالعمال.
34ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 74، ص 216.
35ـ بقره: 268.
36ـ جعفر سبحانى، همان، ج 2، سال دهم هجرى.
37ـ همان، سال دهم بعثت.
38ـ محمد معین، فرهنگ فارسى، ذیل واژه.
39ـ نهجالبلاغه، نامه 53.
40ـ همان.
41ـ همان، حکمت 339.
42ـ همان، نامه 53.
43ـ یعقوبعلى برجى، خدمترسانى از دیدگاه قرآن، ص 169.
44ـ محمدرضا حکیمى و دیگران، الحیاة، ج 1، مقدمه.
45ـ عبداللّه جوادى آملى، مراحل اخلاق در قرآن، ص 80.
46ـ زینالدین محمد الحدادى، فیضالغدیر شرح جامعالصغیر، ج 3، ص 160، ح 4513.
47ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 64، ص 136.
48ـ جلالالدین سیوطى، جامعالاحادیث، ج 22، ص 304، ح 26096.
49ـ مصطفى دلشادتهرانى، همان، ص 75.
50ـ ر.ک: بقره: 73و242؛ انعام: 151؛ اعراف: 176؛ رعد: 30؛ نحل: 44؛ توبه: 127؛ فتح: 15؛ حشر: 13؛ یونس: 78؛ انبیاء: 53.
51ـ على نمازى، همان، ج 10، ص 502.
52ـ رضا فرهادیان، مبانى تعلیم و تربیت در قرآن و احادیث، ص 278.
53ـ محمدبن یعقوب کلینى، همان، ج 2، ص 79.
54ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 15، ص 173.
55ـ مسعود آذربایجانى، اخلاق اسلامى، ص 317.
56ـ عبدالواحدبن محمد تمیمى آمدى، همان، ح 7477.
منابع
ـ نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، چ بیست وهفتم، قم، مؤسسه فرهنگى تحقیقاتى امیرالمؤمنین علیه السلام، 1384.
ـ آذربایجانى، مسعود، اخلاق اسلامى، چ دوم، قم، دفتر نشر و پخش معارف، 1379.
ـ ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1418ق.
ـ احسائى، ابن ابى جمهور، عوالى اللئالى، قم،سیدالشهداء، 1403ق.
ـ برجى، یعقوبعلى، خدمت رسانى از دیدگاه قرآن، تهران، شقایق روستا، 1382.
ـ تمیمى آمدى، عبدالواحدبن محمد، غررالحکم و دررالکلم، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1366.
ـ جوادى آملى، عبداللّه، تفسیر تسنیم، قم، اسراء، 1386.
ـ ـــــ ، مراحل اخلاق در قرآن، چ دهم، قم، اسراء، 1388.
ـ حافظ شیرازى، شمس الدین محمد، دیوان حافظ، چ سوم، تهران، محمد، 1388.
ـ حدادى، زین الدین محمد، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، مصر، المکتبة التجاریة الکبرى، 1365ق.
ـ حرّ عاملى، محمدبن حسن، وسائل الشیعة، بیروت، مؤسسة آل البیت، 1409ق.
ـ حکیمى، محمدرضا و دیگران، الحیاة، چ سوم، تهران، دائره الطباعه والنشر، 1360.
ـ دلشاد تهرانى، مصطفى، سیرى در تربیت خلاصه سیره نبوى، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1385.
ـ دهخدا، على اکبر، لغت نامه، تهران، سازمان لغت نامه، 1325ـ1352.
ـ شعیرى، محمدبن محمد، جامع الاخبار، تهران، نشرالکتاب، 1382ق.
ـ فرهادیان، رضا، مبانى تعلیم و تربیت در قرآن، چ سوم، قم، بوستان کتاب، 1387.
ـ قمى، شیخ عباس، منتهى الآمال، قم، مکتبه الامین، بى تا.
ـ کریمى عبدالعظیم، راهبردهاى روان شناختى تبلیغ با مخاطبان جوان، چ پنجم، تهران، ستاد اقامه نماز، 1385.
ـ کلینى، محمدبن یعقوب، الکافى،تهران،دارالکتب الاسلامیه، 1365.
ـ لیثى الواسطى، على بن محمد، عیون الحکم والمواعظ، تحقیق حسین حسنى بیرجندى، قم، دارالحدیث، بى تا.
ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، بى تا.
ـ محمدبن عبداللّه، عیون الاثر، بیروت، للطباعة والنشر، بى تا.
ـ محمدى رى شهرى، محمد، میزان الحکمة، ترجمه حمیدرضا شیخى، قم، دارالحدیث، 1416ق.
ـ معین، محمد، فرهنگ فارسى، چ ششم، تهران، امیرکبیر، 1363.
ـ مکارم شیرازى، ناصر، پیام قرآن اخلاق در قرآن، قم، مدرسه على بن ابیطالب، 1378.
ـ موسوى خمینى، سیدروح اللّه، تحریرالوسیله، چ نهم، قم، دارالعلم، 1380.
ـ نراقى، ملّامهدى، جامع السعادات، نجف، مطبعة النعمان، بى تا.
ـ نمازى،على، مستدرک سفینه البحار، قم،جامعه مدرسین، 1418ق.
ـنورى،میرزاحسین،مستدرک الوسائل،قم،مؤسسه آل البیت،1408ق.
ـ نیشابورى، رضى الدین، مکارم اخلاق، چ چهارم، قم، شریف رضى، 1412ق.