سياست چندفرهنگى و تعليم و تربيت ارزش ها؛ آموزش ارزش هاى اسلامى در دنياى چندفرهنگى
ضمیمه | اندازه |
---|---|
4.pdf | 263.8 کیلو بایت |
معرفت سال بيست و يكم ـ شماره 179 ـ آبان 1391، 47ـ56
محمدعلى توانا*
آريس داودى**
چكيده
در حالى كه جهان حاضر، روزبه روز درهم تنيده تر مى گردد و فرهنگ هاى چندگانه شكل مى گيرد، سياست هاى چندفرهنگ گرايى به عنوان راه حلى براى مسائل تنوع فرهنگى، قومى و مذهبى مورد توجه جدى تر قرار گرفته است و تغييراتى را در سياست هاى تعليم و تربيت ايجاد نموده است. به عبارت ديگر، وضعيت چندفرهنگ گرايى حاضر، سياست هاى تعليم و تربيتى خاص خود را مى طلبد. اين مقاله با روش توصيفى ـ تحليلى بر اين است كه از يك سو، وضعيت چندفرهنگ گرايى زمينه را براى رونق تعليم و تربيت ارزش هاى اسلامى فراهم آورده است و از سوى ديگر، ارزش هاى اسلامى قابليت سازگارى با چنين وضعيتى را دارا هستند. اين مقاله پس از توصيف وضعيت چندفرهنگى، رابطه آن را با تعليم و تربيت ارزش هاى اسلامى بررسى و در نهايت ظرفيت هاى سنت اسلامى براى مواجهه با چنين وضعيتى و عرضه ارزش هاى اسلامى، به ويژه تعليم و تربيت ارزش ها را آشكار مى نمايد.
كليدواژه ها: چندفرهنگ گرايى، ارزش هاى اسلامى، تعليم و تربيت، نسبت سنجى، آينده شناسى.
* استاديار علوم سياسى دانشگاه يزد . Tavana.mohammad@yahoo.com
** دانشجوى كارشناسى ارشد علوم سياسى دانشگاه يزد . aris.davtian@gmail.com
دريافت: 12/4/91 پذيرش: 15/8/91.
مقدّمه
عصرى كه ما امروزه در آن به سر مى بريم، عصر «جهانى شدن و ارتباطات» ناميده شده است. در اين عصر، نه تنها فرهنگ هاى غالب ـ با تسلط بر رسانه ها ـ بر ديگر نقاط دنيا هجوم مى برند، بلكه با بهره گيرى از فرصت در دسترس بودن فناورى ارتباط همگانى، فرهنگ هاى كوچك تر بومى نيز مجالى براى خودنمايى و هويت دهى به جامعه خود به دست آورده اند. امروزه با شكسته شدن استيلاى غرب در سطح جهان و گسترش انديشه هاى غيرغربى، ديگر افسانه برترى تنها يك فرهنگ واحد از ميان رفته و فرصت ابراز هويت هاى فرهنگى كوچك تر فراهم گشته است. بر همين اساس، تعليم و تربيت اسلامى در مواجهه با وضعيت چندفرهنگى جهان، هم با چالش هايى روبه رو گشته و هم فرصت هايى به دست آورده است. مقاله حاضر قصد دارد تا وضعيت چندفرهنگى معاصر را با توجه به تعليم و تربيت ارزش هاى اسلامى بسنجد. بر همين اساس، به طرح يك پرسش اصلى پرداخته است مبنى بر اينكه چه رابطه اى ميان وضعيت چندفرهنگ گرايى معاصر و تعليم و تربيت ارزش هاى اسلامى وجود دارد. در اين زمينه، سعى دارد به دو سؤال فرعى پاسخ دهد: اول اينكه آيا وضعيت چندفرهنگ گرايى زمينه را براى تعليم و تربيت ارزش هاى اسلامى فراهم مى كند يا مانعى جدى در راه آن محسوب مى شود؟ و دوم اينكه آيا وضعيت چندفرهنگ گرايى با محتواى ارزش هاى اسلامى سازگار است؟ به نظر مى رسد پرسش هاى مزبور از جمله پيش شرط هاى يافتن راه حلى مناسب براى تعليم و تربيت ارزش هاى اسلامى در جهان چندفرهنگى كنونى است.
وضعيت چندفرهنگ گرايى
«چندفرهنگ گرايى» مفهوم جديدى است ناظر بر قرار گرفتن و حضور چند فرهنگ1 متفاوت در كنار يكديگر. بدين معنا، جوامع چندفرهنگى جوامعى هستند كه در آنها چندين فرهنگ، قوم، مذهب و نژاد امكان زيست در كنار يكديگر را يافته اند. در دوره حاضر، به دليل افزايش بى سابقه تعاملات فيزيكى و مجازى افراد و به طبع آن، تعامل فرهنگ ها، پيوند ميان انسان ها افزايش يافته است. در عين حال، حضور فرهنگ ها و تلاقى آنان با يكديگر، امكان ايجاد چالش در ميان آنان را افزايش داده است. به همين دليل، پيش بينى سازوكارى مناسب به منظور نزديكى فرهنگ ها و ايجاد تفاهم و تعامل در جهت رفع سوءتفاهم هاى احتمالى ضرورت مى يابد.
ريشه سياست هاى چندفرهنگ گرايى حاضر را مى توان از درون مبانى نظرى و مفهومى آن جست وجو نمود؛ زيرا از لحاظ مفهومى، چندفرهنگ گرايى در جهان حاضر، حاصل انديشه «پلوراليسم» فرهنگى است. «پلوراليسم» به معناى تكثر و چندگانگى است. اين واژه ابتدا در عرصه سنت كليسايى مطرح شد. شخصى را كه داراى مناصب گوناگون در كليسا بود «پلوراليست» مى ناميدند.2 به تدريج، مفهوم «پلوراليسم فرهنگى» شكل گرفت. به طور كلى، پلوراليسم فرهنگى ناظر بر چگونگى شكل گيرى تنوع آداب و رسوم اجتماعى است. اما در كل، آن را مى توان با مختصات ذيل تعريف نمود:
الف. زندگى در جامعه اى كه از گروه هاى نژادى گوناگون تشكيل شده و اين گروه ها داراى زندگى سياسى و دينى متفاوتى هستند. اين تعريف بيانگر يك پديدار اجتماعى است.
ب. پذيرش اين اصل كه گروه هاى يادشده مى توانند در يك جامعه به صورت صلح آميز زندگى كنند. اين تعريف متضمن يك عقيده و مكتب فكرى است.3
از لحاظ تاريخى نيز بحث «كثرت گرايى فرهنگى» در آمريكا، با جنبش سياه پوستان در سال 1960 و در بريتانيا هم در مواجهه اين كشور با انبوه مهاجران داراى فرهنگ هاى مختلف و پديدار شدن مشكلات اقليت هاى قومى در سطوح گوناگون آموزشى غرب، حساسيت بيشترى پيدا كرد.4
از لحاظ مفهومى، «تسامح، تساهل و مدارا» از مقولاتى هستند كه ارتباط تنگاتنگى با پلوراليسم فرهنگى دارند؛ زيرا لازمه پذيرش تعدد افكار و فرهنگ هاى گوناگون، چشم پوشى از نقاط اختلاف و تحمل ديگران است. در اينجا، لازم است معانى دوگانه «تساهل» و «تسامح» را در فرهنگ غربى و اسلامى بازشناسيم. «تساهل» به معناى «به آسانى و نرمى با كسى برخورد كردن» است. براى مثال، اگر دو شخص با يكديگر با نرمى و بخشش برخورد كنند مى گويند: اينان با هم تساهل كرده اند. معمولاً «تساهل» را با «تسامح» مترادف در نظر مى گيرند، در حالى كه «تسامح» از ماده «سمح» به معناى بخشش و بزرگوارى است. پس تسامح به معناى نوعى كنار آمدن به همراه جود و بزرگوارى است.5
در زبان انگليسى «Tolerance» از ريشه لاتين «Tolero» به معناى حمل كردن يا بردن و اجازه دادن است. به اين معنا، كسى كه تساهل مى ورزد بارى را حمل يا تحمل مى كند.6 اما در اصطلاح، «تساهل» و «تسامح» به معناى عدم مداخله و ممانعت يا اجازه دادن از روى قصد و آگاهى به اعمال و عقايدى است كه مورد پذيرش و پسند نباشد. با توجه به اين تعريف، در اصطلاح «تساهل» عناصر ذيل لحاظ مى گردد: الف. تنوع و اختلاف؛ ب. نارضايتى؛ ج. آگاهى و قصد؛ د. توانايى بر مداخله.7
در فرهنگ اسلامى، اصطلاح رايجى به عنوان «تساهل و تسامح» ديده نمى شود، هرچند روايات متعددى درباره حلم و بردبارى وجود دارد، اما نمى توان دقيقا آنها را مطابق با واژه هاى «تسامح و تساهل» به كار برد.
از لحاظ اجتماعى، جوامع چندفرهنگى امروزه فرهنگ جديدى را در سطح كشورهاى غربى، كه اين ساختار را پذيرفته اند، ايجاد نموده اند؛ فرهنگى كه به لحاظ محتوايى، بسيار متفاوت از فرهنگ سنتى است و نمودهاى جديدى را نيز به آن جوامع وارد مى كند. جامعه چندفرهنگى، انسان چندفرهنگى نيز ايجاد مى نمايد. براى اين انسان، هويت معناى قديم و سنتى خود را از دست مى دهد، وحدت رنگ مى بازد و تنوع اصل برتر مى گردد. هر نظر و عقيده اى مجاز شمرده مى شود و هر كس مى تواند براى رشد و ارتقاى آراء خود، از امكانات جامعه بهره گيرد. اين مقوله تنها به شخص و خواسته هاى او محدود نمى شود و جوامع اقليت نيز به عنوان يك جامعه خاص از همين امكان بهره مند مى گردند و مى توانند عقايد و تفكرات خود را در اين جوامع ابراز نمايند. در جوامع چندفرهنگى كسى حق تحميل خواسته خود بر ديگرى را ندارد و شخصيت هر كس بسته به حق انتخاب شخصى اوست، و اين اصل براى انسان هايى كه در جوامع چندفرهنگى زندگى مى كنند از اصول بنيادين محسوب مى گردد.8
در اين ميان، منسجم ترين نظريه پردازى سياسى درباره حقوق شهروندى چندفرهنگى از جانب ويل كيميلكا صورت گرفته است.9 مى توان گفت: دغدغه اصلى چندفرهنگ گرايان همانند كيميلكا حفظ هويت فردى و گروهى افراد در مقابل تقاضاى وحدت گرايان براى همگون شدن است. چندفرهنگ گرايان در حوزه هاى قدرت سياسى، عدالت قضايى، حقوق جمعى، فرهنگ عمومى، ساخت هويت ملى و مهم ترين بخش موردنظر ما، يعنى آموزش و پرورش، خواهان به رسميت شناخته شدن تفاوت ها هستند. با توجه به توضيحاتى كه از مفهوم «پلوراليسم فرهنگى» و چندفرهنگ گرايى ارائه شد، به مبحث آموزش و پرورش چندفرهنگى نگاهى دقيق تر مى افكنيم:
آموزش چندفرهنگى
در اصل، ريشه آموزش چندفرهنگى واكنش انتقادآميز به «اروپامحورى» و در همين مفهوم، روح تك فرهنگ گرايى است. اروپامحورى از دو نظريه حمايت مى كند: اول نظريه نوين كه مربوط به سال هاى پس از قرن هفدهم است. در اين ديدگاه، تمدن اروپايى نماد برترين شيوه زندگى است و معيارهايى را القا مى كند كه به وسيله آن، مى توان درباره ديگران قضاوت كرد. دوم اين نظر كه تمدن اروپايى شكوه خود را بدون كمك ديگر تمدن ها به دست آورده است. هدف آموزش و پرورش در اين ديدگاه، ترويج ارزش ها، ظرفيت ها و احساساتى است كه مستقيما توسط اروپاييان پايه گذارى و گرامى داشته شده است.10
از سوى ديگر، چنين نظام آموزشى و تربيتى داراى محدوديت هايى نيز هست. اين نظام حتى حس كنجكاوى كودكان را نيز نمى تواند ارضا كند؛ زيرا آنان به هيچ وجه، در معرض نگرش هاى فكرى ديگر ملت ها قرار نمى گيرند و يا در صورت مواجهه، نظام آموزشى تك فرهنگى از فرهنگ هاى ديگر تعريفى غيرواقعى و تحقيركننده ارائه مى دهد. همچنين ايراد ديگر چندفرهنگ گرايان بر نظام آموزش تك فرهنگى عدم توانايى اين نظام در توسعه ظرفيت هاى باارزشى همچون كنجكاوى فكرى، نقد خود، قدرت استدلال قوى و شكل دادن توانايى قضاوت مستقل در دانش آموزان است؛ زيرا اين نظام دانش آموزان را در معرض تصورات متفاوت از زندگى خوب و روحيات فرهنگى متفاوت قرار نمى دهد و نقاط قوت و محدوديت آنها را آشكار نمى نمايد. در مقابل، چندفرهنگ گرايان ادعا مى كنند كه آموزش و پرورش چندفرهنگى حس ملايمت، عدم پرخاشگرى و حس همدردى با همنوع را گسترش مى دهد.11
تعليم و تربيت در اسلام
در مقابل تعليم و تربيت چندفرهنگى، انديشمندان اسلامى، كه به «پلوراليسم معرفتى» معتقدند، اعلام مى كنند كه جملات و گزاره هاى متفاوت هر كدام بهره اى از حقيقت برده اند، بدين معنا، با نسبى گرايى معرفت شناختى چندفرهنگ گرايى ـ كه حقيقت را تماما برساخته فرهنگ مى داند ـ اختلاف دارد. اما به صورت كلى، مى توان آراء انديشمندان اسلامى در باب پلوراليسم معرفتى را به دو دسته كلى «اصوليان سنتى» و «روشن فكران اسلامى» تقسيم كرد. از افراد برجسته طيف روشن فكرى اسلامى، مجتهد شبسترى و عبدالكريم سروش هستند كه به ويژه مقاله «صراط هاى مستقيم» سروش به اين مطلب پرداخته است. در واقع، دكتر سروش به تبيين تكثر و تنوع در درك حقيقت مى پردازد و تلاش مى كند ديدگاهى ارائه نمايد كه با وضعيت چندفرهنگى جهان كنونى مطابقت داشته باشد. اما طيف غالب در تفكرات اسلامى مكتب اصوليان سنتى است و ما نيز در اين مقاله به بررسى ديدگاه اين طيف اقدام مى كنيم. آنچه اهميت دارد و لازم است به آن توجه گردد اين است كه اسلام را نه مى توان دينى خشونت طلب و مخالف بردبارى دانست و نه مى توان اصول آن درباره بردبارى و همزيستى مسالمت آميز را با اصول چندفرهنگى معرفت شناختى يكسان در نظر گرفت. «تسامح» در اسلام، معنايى شبيه رفق و مدارا و بردبارى و سازگارى دارد. در عين اينكه اعتقاد بر آن است كه حقيقتِ قابل كشف براى انسان وجود دارد و مى توان در ميان فرهنگ هاى مختلف داورى نمود، اما به آن دليل به تحمل ديگران توصيه مى شود كه ظرفيت و استعداد افراد متفاوت است و از همگان نمى توان انتظار يكسان داشت. چه بسا به كارگيرى تسامح و بردبارى در مواردى مى تواند آثار سازنده اى در گروه هاى مخالف داشته باشد، ولى هيچ گاه سخن از مدارا با مبانى ليبرالى آن مطرح نيست.12
در بحث تعليم و تربيت در اسلام سنتى، مى توان به آراء علّامه طباطبائى، از علماى برجسته اسلام اشاره كرد. ايشان در مبحث «تعليم و تربيت»، چند مقوله را در نظر مى گيرد: مبحث عقلانيت و خردورزى، جهت گيرى ارادى در اداى تكليف، اعتدال، علم آموزى، ايجاد انضباط درونى، و بهره مندى از مربيان كامل.13 در مقوله «عقلانيت»، مرحوم علّامه با تأكيد بر توجه اسلام به تعقل در برابر عواطف، معتقد است: انسان به دليل داشتن تعقل و به شرط آلوده نشدن آن با خرافات، مى تواند دچار دگرگونى شود.14 همچنين درباره استفاده از مربيان كامل نيز ايشان برخلاف ديدگاه پلوراليست ها، معتقد به تجلى حقيقت كامل در انسان كامل است و در اين زمينه، مى فرمايد: انسان هايى كه گرفتار علم مادى و حجاب ها و توجه به جهان طبيعت شده اند و از مشاهده حقيقت خود و ملكوت عالم محجوب گشته اند، مى توانند با تكيه بر هدايت الهى و توسل به اولياى دين و راهنمايى استاد و مربى كامل، از طريق عبادت ها و رياضت ها و مجاهدت هاى شرعى و با ذكر مناجات و اداى واجبات و دورى از محرمات، شمع دل و ديده باطنى خود را روشنى بخشند و از حجاب توجه و تعلق بيرون آيند و به سوى عالم بالا و عالم نور و فطرت و حقيقت اصلى خويش بازگشت كنند و حيات طيبه و زندگى دوباره كسب نمايند.15
برخلاف ديدگاه هاى معتقد به پلوراليسم معرفتى ـ همانند ديدگاه سروش و مجتهد شبسترى ـ كه در همه عرصه ها يا دست كم در حوزه دينى و فرهنگى و اخلاقى «تسامح» را به صورت مطلق لازم دانسته، ديدگاه اسلام در باب مدارا با فرقه ها و فرهنگ هاى گوناگون، معلوم است. از ديدگاه اسلام، در موارد ذيل، تسامح و تساهل توصيه شده است:
الف. مدارا يا تسامح در دعوت مردم به دين؛ در آيات متعددى از قرآن، استفاده از زور براى ديندار كردن انسان ها نفى شده است.16
ب. مدارا در تشريع قوانين شرعى؛ اسلام دينى است كه در آن، اصل بر عدم تكلف استوار شده و مخالف زحمت شديد براى مكلفان است. قواعد فقهى مانند «لاحرج»، «لا ضرر»، و «نفى اضطرار» بر همين معنا دلالت دارد.17
ج. مدارا يا تسامح و تساهل در رويارويى با مردم و پرهيز از تندخويى و خشونت در روابط اجتماعى مورد سفارش و تأكيد قرار گرفته است.18
در عين حال، مدارا و تساهل در برخى زمينه ها نكوهش شده است:
1. در امر رسالت الهى؛19
2. در بيان دين و مبارزه با انحرافات دينى يا كتمان دين؛20
3. در برابر دشمنان اسلام و مسلمانانى كه فتنه انگيزى مى كنند.21
اما درعين حال، نبايد فرايند تربيت فرد را در وضعيت چندفرهنگى از ياد برد. با وجود مهم بودن امر آموزش، آنچه وظيفه انسان سازى برعهده دارد امر تربيت است. اسلام در زمينه تربيت نيز تأكيدها و اصول خود را ارائه مى دهد كه در انسان سازى مكتب اسلام، نقش كليدى ايفا مى نمايد؛ اصولى همچون:
تربيت ايمانى: بر آن است كه دلايل قابل دركى بر اثبات وجود خداوند و يكتاپرستى ارائه دهد و سعى مى كند نهال محبت خداوند و شكر نعمت ها و بخشش هاى او را در دل و جان افراد بنشاند و انسان را متوجه اين حق الهى بنمايد كه حاكم و فرمانرواى مطلق در جهان خداوند قادر است كه تمامى هستى و آخرت و حساب و كتاب تنها از آنِ اوست.
تربيت عبادى: عبادت در اسلام، ثمره و بازتاب طبيعى ايمان و عقيده و دليل وجود و درستى آن است. از اين رو، تربيت عبادى در اسلام، سبب رشد و شكوفايى ايمان و عقيده افراد مى شود.
تربيت اخلاقى: آداب پسنديده و اخلاق اسلامى بستر و عرضه دين دارى است. به بيان ديگر، در اسلام اخلاق خوب و صحيح بنيانى است براى رشد سرشت، طبيعت و عادات و زمينه اى است براى تكامل شخصيت انسان و نشانه اى بر هدايت و پرهيزگارى و التزام صحيح به مسئوليت هاى شرعى برگرفته از قرآن.
تربيت اجتماعى: اين نوع تربيت به معناى روابط صحيح و سنجيده با همه قشرهاى جامعه، اعم از بزرگ و كوچك و خويشاوندان، بيگانگان و همسايه هاست.
تربيت عاطفى و انسانى: اين نوع تربيت در اسلام، به تقويت جنبه هاى انسانى، مانند احساس لذت، درد، شادمانى، اندوه، ايثار، حب، نيكى و تنفر از بدى توجه دارد. همچنين قرآن به برانگيختن اين عواطف و احساسات ميان انسان و خداوند و ميان بندگان خدا تأكيد مى نمايد.22 علاوه بر اين، قرآن كريم بر رهايى از شرّ خدايان دروغين در تربيت عاطفى انسان بسيار تأكيد دارد: «برخى از مردم غير از خداوند، بت هايى را برمى گزينند و آنها را همچون خدا دوست مى دارند. اما كسانى كه ايمان آورده اند خداوند را بيشتر دوست دارند.»23
اين اصول در راه پرورش انسان صالح از ديدگاه اسلام در هر وضعيتى مورد توجه قرار دارد و نمى توان بدون توجه به اين نكات، انسان موردنظر اسلام را به دست آورد. بر اساس آنچه بيان شد، مى توان نتيجه گرفت: اسلام دينى فطرى است و قالب هايى عام بر تربيت بشر ارائه مى دهد كه در زمان هاى متفاوت در وضعيت هاى چندگانه، بشر را هدايت مى كند.
نسبت سنجى وضعيت چندفرهنگ گرايى و تعليم ارزش هاى اسلامى
بر اساس آنچه بيان شد، اگر چندفرهنگ گرايى را وضعيتى بدانيم كه در آن (1) استيلا و سيطره فرهنگ غرب در هم شكسته مى شود، (2) فرهنگ هاى محلى و بومى شناسايى مى شود، (3) براى فرهنگ هاى محلى و بومى (فرهنگ هاى خاص و در حاشيه مانده) فرصت ابراز هويت گروهى فراهم مى كند چنين وضعيتى امكان بيان، عرضه و گسترش ارزش هاى اسلامى را فراهم مى آورد. به تعبير رابرتسون، چنين فضايى امكان عام شدن خاص و خاص شدن عام را فراهم مى آورد.24 در اين صورت، ارزش هاى اسلامى مجالى مى يابد تا در عرصه جهانى بيان شود. به نظر مى رسد چنين وضعيتى با متن و سنت اسلامى نيز همخوانى دارد؛ زيرا اسلام در آياتى همچون 256 سوره «بقره»، بر آزادى وجدان، عقيده و اراده تأكيد دارد. همچنين با توجه به رفتار پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله با عكرمه فرزند ابوجهل پس از فتح مكه و ماجراى مناظره ايشان با مسيحيان نجرانى مدينه، مى توان به ريشه دار بودن فرهنگ مدارا و گذشت و تحمل ديگرى و گفت وگو و مناظره بر اساس استدلال و برهان در تمدن اسلامى دست يافت. همچنين خداوند در آيات 189ـ190 سوره مباركه «آل عمران»، بر عقل، تدبر و تفكر تأكيد دارد.
اگر «تفاوت» را اصل اساسى چندفرهنگ گرايى بدانيم، خواهيم ديد كه اسلام نيز بر آن تأكيد اساسى دارد. براى مثال، آيه 13 سوره مباركه «حجرات» به روشنى، «تفاوت» را از ويژگى هاى فطرى زندگى بشر معرفى مى كند كه هدف آن شناسايى متقابل انسان ها و در نهايت، دست يابى به معرفت است. بر همين مبنا، به نظر مى رسد ميان نوع نگرش چندفرهنگ گرايى به انسان و نگرش اسلام، سازگارى بنيانى وجود دارد و هر دو تفاوت را جوهره زيست دنيايى مى دانند. بدين معنا، اسلام بسان چندفرهنگ گرايان، تنوع، تكثر و تفاوت را پاس مى دارد و هرگز بر سياست يكسان سازى و جذب و يا اضمحلال فرهنگ ها اعتقاد نداشته، در مقابل، بر حضور فرهنگ هاى متنوع و متفاوت تأكيد اساسى دارد. از اين رو، دنياى چندفرهنگى غايت زندگى مسلمانى است.
البته يك تفاوت اساسى ميان چنين دنياى چندفرهنگى با ديدگاه چندفرهنگ گرايان معاصر وجود دارد و آن اين است كه در اسلام، اين تنوع و تعدد نه تنها از يك منبع واحد برآمده است، بلكه در نهايت، رو به سوى يك منبع واحد نيز به پيش مى رود و اين همان اصل اساسى است كه در فلسفه و عرفان اسلامى، از آن به عنوان «وحدت در عين كثرت و كثرت در عين وحدت» ياد مى شود. بدين معنا، دنياى پيش رو در عين حال كه متنوع و متعدد و متفاوت است، رو به سوى عقلانيت بشرى ـ الهى و شكوفايى معنوى انسان در سايه وجود منجى جهانى دارد. در سايه چنين نگرشى، تربيت انسان به مثابه اشرف مخلوقات و خليفه خداوند بر روى زمين ـ بر اساس فطرت وى ـ هدفى اساسى در اسلام محسوب مى شود. بر همين مبنا، اسلام بر ارزش هايى اصيل همچون مدارا، تسامح، تساهل، عقلانيت، اجماع، و شورا تأكيد مى كند و خواهان آن است كه انسان ها در عين حفظ تفاوت هاى ذاتى خود، بر مبناى عقلانيت، به گفت وگو با يكديگر بپردازند و در نهايت، در يك جامعه چندفرهنگى به صورت مسالمت آميز با يكديگر زندگى كنند؛ جامعه اى كه يادآور مدينه النبى ـ يا قانونى اساسى تحت عنوان «صحيفه مدنيه» ـ است.
با اين وصف، ارزش هاى اسلامى با محتواى غنى خود، ضمن ارائه قواعد زندگى چندفرهنگى، تفكر، هويت و عقايد خاص خود را به صورتى عام عرضه مى دارد و نه تنها مسلمانان، بلكه جهانيان را به خير و نيكى و سعادت دعوت مى نمايد و بدين سان، ارزش هاى خود را در قلب ها در جان هاى انسان نهادينه مى سازد.
پيشنهاداتى براى تعليم و تربيت اسلامى در دنياى چندفرهنگى
ـ تمايز غيرمنعطف ميان مسلمانان با غيرمسلمانان كنار گذارده شود. همه ما در يك جهان زندگى مى كنيم و همه داراى ابعاد انسانى مشترك هستيم. پس مى توانيم همديگر را بفهميم.
ـ گفت وگو، مناظره، مباحثه و مواجهه استدلالى با مسائل روز، بايد جايگزين تك گويى شود.
ـ گفتمان انتقادى، بايد جايگزين گفتمان سكوت و تأييد نينديشيده شود.
ـ در تعليم و تربيت اسلامى، بايد به اصل «آزادى» ملتزم بود. بر اين اساس، پيام اسلام، جهان شمول، و عمومى است، و هرگز نبايد از روش هاى اقتدارگرايانه و تحميلى براى تعليم و تربيت استفاده كرد. به بيان ساده، پيام اسلام را بايد آزادانه به تمامى انسان ها عرضه نمود.
ـ در دنياى چندفرهنگى معاصر، روزآمد كردن پيام اسلام از ضروريات است. از اين رو، به جاى تأكيد صرف بر مصداق هاى تاريخى، بايد بر عقايد جهان شمول اسلام تأكيد كرد.
ـ در دنياى چندفرهنگى، نياز به شناسايى متقابل و احترام به تفاوت ها، از اصول اساسى است. از اين رو، لازم است تمام مذاهب و فرهنگ ها فرصت برابر براى ابراز برنامه ها، اصول و عقايد خود داشته باشند. بر همين اساس، بايد براى دست يابى بدين حق تلاش كرد. براى مثال، در كشور آلمان در اثر تلاش گروه هاى اسلامى، سرانجام برنامه تدريس دين اسلام در برنامه هاى آموزشى برخى از مدارس گنجانده شد.
به نظر مى رسد معنويت، عقلانيت و اميد به آينده بهتر از مهم ترين پيام هاى اسلامى براى بشريت است. از اين رو، تعليم و تربيت اسلامى مى تواند همين پيام هاى اصلى را در دنياى چندفرهنگى به ديگر فرهنگ ها و مذاهب عرضه نمايد. بدين روى، اسلام مى تواند در جهان بى روح نوين، روحى دوباره بدمد و خلأهاى تربيت بشر را پر كند.
سازگارى فرهنگ اسلام با احترام گزاردن به ديگر فرهنگ ها
اما آيا اسلام با هر نوع چندفرهنگى سازگارى دارد؟ در اين مبحث لازم است ميان چندفرهنگى معرفتى در باب شناخت حقيقت و چندفرهنگى به عنوان به رسميت شناختن فرهنگ هاى بومى هر منطقه تفاوت قايل شد. در چندفرهنگ گرايى از ديدگاه دوم، آنچه اهميت دارد ايجاد ساختار همگرايى در جامعه با احترام به حقوق اقليت هاى فرهنگى به منظور جلوگيرى از واپاشى جامعه در اثر عميق شدن اختلافات در بحث هويتى است. در اين زمينه، تاريخ اسلام گوياى تسامح و تساهل بسيار است. گرچه اسلام در شبه جزيره عربستان ظهور كرد، اما به دليل جهان شمولى و گسترش اين مكتب در ميان اقوام و طوايف گوناگون، توانست با حفظ فرهنگ آن مناطق، به عنوان نقطه اشتراك هويتى آنان شناخته شود. حتى اسلام در كشورهايى كه در ساختار سياسى خود، ميزبان طوايف و گروه هاى قومى چندگانه بودند، خود به عاملى وحدت بخش تبديل گشت. اما اسلام در هر منطقه، با زبان مردم همان جا و با هماهنگى با فرهنگ بومى آنان جلوه نموده است.
بحث چندفرهنگ گرايى نه تنها در كشورهاى اسلامى، بلكه در جوامع مسلمان كشورهاى غربى نيز نقش كليدى ايفا مى كند. بايد اين را در نظر بگيريم كه چندفرهنگى جامعه يك وضعيت است و اكنون دنيا با آن روبه روست. جوامع مسلمان كشورهاى غربى به سبب مهاجرت هاى گسترده از نقاط گوناگون، غالبا جوامعى ناهمگون از لحاظ زبان و فرهنگ هستند و همين امر مراكز و مساجد اسلامى را واداشته است تا براى جذب حداكثرى مسلمانان به اين اماكن و توانايى خدمت رسانى موفق به آنان، سياست تعليم و تربيت ارزش هاى اسلامى بر اساس واقعيت چندفرهنگى اين جوامع را درپيش گيرند. رايج شدن تساهل و تسامح در جوامع غربى فرصتى براى اسلام فراهم نموده است تا به معرفى خود در اين جوامع اقدام نمايد. به رغم فشارها و رنج و مرارت هايى كه در كشورهاى غربى عليه اسلام و مسلمانان وجود دارد، مسلمانان توانسته اند با رعايت اصول و موازين دينى و اخلاقى در ارتباطات جمعى خود، زمينه هاى سياسى را در جهت ارائه اسلام به فرهنگ هاى متفاوت و تعليم و تربيت ارزش هاى آن در ساحت ها و قلمروهاى گوناگون اجتماعى و فرهنگى فراهم آورند.
جمع بندى
از مباحثى كه مطرح شد، مى توان نتيجه گرفت بر اساس نگرش متعادل به اسلام، اصول چندفرهنگ گرايى معرفتى، طرحى پذيرفتنى است. با بررسى هايى كه در اين مقاله صورت گرفت، اين نتيجه به دست مى آيد كه پاسخ سؤالات اصلى و فرعى مثبت است. اسلام قادر است با قرائت متعادل خود، نه تنها در جهان چندفرهنگى ادامه حضور دهد، بلكه قادر است به ابزارى براى گسترش فرهنگ مدارا تبديل گردد كه از اصول وضعيت چندفرهنگ گراست. خود وضعيت چندفرهنگ گرا نيز به منظور ايجاد فضاى مناسب تر براى آشنايى مردمان با فرهنگ اسلامى، ابزار مناسبى است. به صورت خلاصه، مى توان گفت: فرهنگ و ارزش هاى اسلامى و وضعيت چندفرهنگى نقاط اشتراك مفيدى دارند. بر اين اساس، تعليم و تربيت ارزش هاى اسلامى ـ به دليل فطرى بودن آنها ـ ضمن احترام گزاردن به تفاوت ها، تلاش مى كند چارچوب هاى عام و جهان شمول انسانى ـ همچون معنويت، عقلانيت و مدارا ـ را تبليغ نمايد و بشريت را از فروبستگى مادى و خشونت طلبى هاى گوناگون همچون جنگ و منازعه نجات بخشد.
پينوشتها:
1ـ فرهنگ در اينجا به معنايى اعم به كار برده مىشود و شامل قوميت، نژاد، مذهب، آداب و رسوم، و آيينها مىشود.
2ـ ر.ك: محمدرضا باطنى، فرهنگ معاصر انگليسى به فارسى.
3ـ آكسفورد، ديكشنرى پيشرفته انگليسى آكسفورد، ص 1062.
4ـ سى دبليو واتسن، كثرتگرايى فرهنگى، ترجمه حسن پويان، ص 14ـ15.
5ـ محمدبن يعقوب فيروزآبادى، القاموس المحيط، ج 3، ص 583.
6ـ محمود فتحعلى، تازههاى انديشه، تساهل و تسامح اخلاقى، دينى، سياسى، ص 11.
7ـ همان، ص 13.
8ـ حميد غفارى، «جامعه چندفرهنگى غرب و اسلامگرايى»، حضور، ش 28، ص 11.
9ـ فرامرز تقىلو، «مقالات علمى»، مطالعات راهبردى، ش 35، ص 14.
101. Bhikhu Parkhe, Rethinking Multiculturalism, p. 197.
111. Ibid, p. 199-200.
12ـ عباس نيكزاد، «تسامح و تساهل در آموزههاى پيغمبر اعظم صلىاللهعليهوآله و تفاوتهاى آن با تساهل و تسامح ليبراليسم»، تقريب انديشه، ش 9، ص 109.
13ـ محمد داستانى و ديگران، «انسان از ديدگاه علّامه طباطبائى و مبانى تربيت»، پژوهش در مسائل تعليم و تربيت اسلامى، ش 11، ص 27ـ28.
14ـ سيدهادى خسروشاهى، بررسىهاى اسلامى، ج 2 انسان از ديدگاه علّامه طباطبائى و مبانى تربيت، ص 54.
15ـ همان، ص 49.
16ـ ر.ك: بقره: 256؛ انعام: 35؛ يونس: 108؛ شعراء: 3.
17ـ عباس نيكزاد، همان، ص 98.
18ـ ر.ك: آلعمران: 159.
19ـ عباس نيكزاد، همان، ص 102.
20ـ احزاب: 39.
21ـ فتح: 29؛ بقره: 190ـ191؛ توبه: 73.
22ـ بقره: 165.
23ـ ر.ك: وهبه زحيلى، احكام، آداب، حقوق و مسئوليتها: فقه خانواده در جهان معاصر، ترجمه عبدالعزيز سليمى.
24ـ رونالد رابرتسون، جهانىشدن: تئورىهاى اجتماعى و فرهنگ جهانى، ترجمه كمال پولادى، ، ص 111ـ112.
منابع
ـ باطنى، محمدرضا، فرهنگ معاصر انگليسى به فارسى، چ هفتم، تهران، فرهنگ معاصر، 1375.
ـ تقى لو، فرامرز، «مقالات علمى»، مطالعات راهبردى، ش 35، بهار 1386، 7ـ32.
ـ خسروشاهى، سيدهادى، بررسى هاى اسلامى، ج 2 (انسان از ديدگاه علّامه طباطبائى و مبانى تربيت»، قم، هجرت، 1355.
ـ داستانى، محمد و ديگران، «انسان از ديدگاه علّامه طباطبائى و مبانى تربيت»، پژوهش در مسايل تعليم و تربيت اسلامى، سال نوزدهم، ش 11، بهار و تابستان 1390، ص 7ـ28.
ـ رابرتسون، رونالد، جهانى شدن: تئورى هاى اجتماعى و فرهنگ جهانى، ترجمه كمال پولادى، تهران، ثالث، 1388.
ـ زحيلى، وهبه، احكام، آداب، حقوق و مسئوليت ها: فقه خانواده در جهان معاصر، ترجمه عبدالعزيز سليمى، تهران، احسان، 1390.
ـ غفارى، حميد، «جامعه چندفرهنگى غرب و اسلام گرايى»، حضور، ش 28، تابستان 1378، ص 80ـ112.
ـ فتحعلى، محمود، تازه هاى انديشه، تساهل و تسامح اخلاقى، دينى، سياسى، بى تا، قزوين، 1379.
ـ فيروزآبادى، محمدبن يعقوب، القاموس المحيط، بيروت، داراحياءالتراث العربى، بى تا.
ـ نيكزاد، عباس، «تسامح و تساهل در آموزه هاى پيغمبر اعظم صلى الله عليه و آلهو تفاوت هاى آن با تسامح و تساهل در ليبراليسم»، انديشه تقريب، ش 9، زمستان 1385، 93ـ122.
ـ واتسن، سى دبيلو، كثرت گرايى فرهنگى، ترجمه حسن پويان، تهران، دفتر پژوهش هاى فرهنگى، 1381.
- Parkhe, Bhikhu, Rethinking Multiculturalism, NewYork, Palgrave, 2000.