معرفت، سال بیست و یکم، شماره دوازدهم، پیاپی 183، اسفند 1391، صفحات 85-

    بررسى تطبیقى تعریف و مؤلفه هاى دین در نگاه غرب و اسلام

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    محمود نمازی اصفهانی / *استادیار - گروه فلسفه مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی / namazi@qabas.net
    چکیده: 
    نگرش هاى کاملاً متفاوت و گوناگون به دین وجود دارد. برخى بر این عقیده اند که دین یک حالت روحى و درونى است که فقط به تجربه شخص درمى آید. برخى دیگر، دین را صرفا یک سرى از عقاید دانسته اند. لازمه چنین دیدگاهى آن است که احکام، مراسم و دستورات عملى جزو دین دانسته نشود. عده اى دیگر بر این باورند که دین صرفا مجموعه اى از رفتارها و اعمالى است که افراد یا اشخاصى به نام دین انجام مى دهند و این اعمال و رفتارها هیچ گونه ارتباطى با اعتقادات ندارد. برخى در مقابل، دین را یک مفهوم انتزاعى که شامل بسیارى از چیزها از جمله قلمرو دین، رفتارهاى اقتصادى، حقوقى و سیاسى هم مى شود مى دانند. بر این اساس، دین نمى تواند صرفا یک تجربه شخصى باشد؛ زیرا تجربه شخصى کشش هیچ یک از این مباحث را ندارد.      به هرروى، نگرش هاى گوناگون به دین و مؤلفه هاى آن، ایجاب مى کند این نکته بررسى شود که آیا مى توان براى دین یک تعریف معین با مؤلفه هاى مشخصى در نظر گرفت؟ در این رابطه، آیا استمداد از منابع غنى مکتب اسلام، یعنى قرآن و سنت، نه از جهت دلیلیت و حجّیت آنها، بلکه از آن روى که ژرفاى معانى موجود در آنها از حکیمان بى بدیل و بى نظیر صادر آمده است، مى تواند راهنماى راستینى براى تعریف دین و مؤلفه هاى حقیقى آن باشد؟ این مقاله ضمن طرح و نقد دیدگاه هاى غالبى غرب به دین و با نگاهى جامع به اطراف مسئله، درصدد است تعریف معینى از دین و مؤلفه هاى اصلى آن ارائه دهد.  
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    معرفت سال بیست و یکم ـ شماره 183 ـ اسفند 1391، 85ـ102

    محمود نمازى*

    چکیده

    نگرش هاى کاملاً متفاوت و گوناگون به دین وجود دارد. برخى بر این عقیده اند که دین یک حالت روحى و درونى است که فقط به تجربه شخص درمى آید. برخى دیگر، دین را صرفا یک سرى از عقاید دانسته اند. لازمه چنین دیدگاهى آن است که احکام، مراسم و دستورات عملى جزو دین دانسته نشود. عده اى دیگر بر این باورند که دین صرفا مجموعه اى از رفتارها و اعمالى است که افراد یا اشخاصى به نام دین انجام مى دهند و این اعمال و رفتارها هیچ گونه ارتباطى با اعتقادات ندارد. برخى در مقابل، دین را یک مفهوم انتزاعى که شامل بسیارى از چیزها از جمله قلمرو دین، رفتارهاى اقتصادى، حقوقى و سیاسى هم مى شود مى دانند. بر این اساس، دین نمى تواند صرفا یک تجربه شخصى باشد؛ زیرا تجربه شخصى کشش هیچ یک از این مباحث را ندارد.

         به هرروى، نگرش هاى گوناگون به دین و مؤلفه هاى آن، ایجاب مى کند این نکته بررسى شود که آیا مى توان براى دین یک تعریف معین با مؤلفه هاى مشخصى در نظر گرفت؟ در این رابطه، آیا استمداد از منابع غنى مکتب اسلام، یعنى قرآن و سنت، نه از جهت دلیلیت و حجّیت آنها، بلکه از آن روى که ژرفاى معانى موجود در آنها از حکیمان بى بدیل و بى نظیر صادر آمده است، مى تواند راهنماى راستینى براى تعریف دین و مؤلفه هاى حقیقى آن باشد؟ این مقاله ضمن طرح و نقد دیدگاه هاى غالبى غرب به دین و با نگاهى جامع به اطراف مسئله، درصدد است تعریف معینى از دین و مؤلفه هاى اصلى آن ارائه دهد.

     

    کلیدواژه ها: دین، غرب، اسلام، استکبارستیزى، سعادت.


    * استادیار گروه فلسفه مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.                                      namazi@qabas.net

    دریافت: 10/2/91               پذیرش: 11/10/91.


    مقدّمه

    تعاریف بسیار زیاد، مختلف و متعددى براى دین ارائه شده است؛ تا آنجاکه دائره المعارف دین از آن تعبیر به «بى نهایت» کرده است. تعابیرى که در تعاریف موجود براى تبیین مفهوم دین و مؤلفه هاى آن به کار گرفته شده اند هر کدام بر یک وجه از وجوه قابل طرح پیرامون دین متمرکز شده اند. به همین روى، پیدا کردن قدر مشترک براى آنها بسیار دشوار است و این نکته بر اهمیت بحث از دین افزوده است. براى مثال، تى یل (C. P. Tiele) حقیقت دین را وضعیتى روحى یا حالتى ناب و حرمت آمیز که نام «خشیت» را بر آن مى نهد مى داند. برادلى (F. H. Bradley) معتقد است: دین بیش از هر چیز کوششى براى بازنمایاندن حقیقت خیر در تمام وجوه هستى مان است. جیمز مارتینو (James Martineau) نیز مدعى بود: دین اعتقاد به خدایى همیشه زنده است؛ یعنى اعتقاد به اراده و ذهنى الهى که حاکم بر جهان است و با نوع بشر مناسبات اخلاقى دارد. هریک از این تعاریف مانند همه تعاریف دیگر درباره دین، فقط به یک نقطه توجه کرده اند؛ یکى بر «خشیت» (تى یل)، یکى بر «خیر» (برادلى) و یکى مانند مارتینو بر «بعد اخلاقى یکتاپرستى».

         پیش از بررسى برخى از این تعاریف، بجاست به بررسى مفهومى و اصطلاحى کلمه دین (Religion) در معاجم لفظى، لغت نامه ها و دائره المعارف هاى لاتین بپردازیم تا این واژه را ازنظرغربى ها بهتر و دقیق تر بشناسیم.

    دین در لغت

    دائره المعارف بریتانیکا «دین» (religion) را این گونه تعریف مى کند: رابطه آدمى با آنچه آنها (آدم ها) آن را خدا، مقدس، روحانى، الهى و یزدانى ملاحظه مى کنند. در تبیین این جمله اضافه مى کند: دین عرفا به صورت ترکیبى از رابطه فرد با خدا ( Godبا «جى» بزرگ)، یزدان و خداوندگار ( godبا «جى» کوچک) یا روح (Spirit) نگریسته مى شود. پرستش و عبادت محتملاً اصلى ترین عنصر دین است، اما رفتار و سلوک اخلاقى، باور و عقیده صحیح و مشارکت در نهادها و مؤسسات مذهبى نیز عموما عناصر و عوامل تشکیل دهنده زندگى مذهبى، آن گونه که توسط معتقدان وپرستش کننده هاممارست مى شود و آن گونه که توسط کتب مقدس وحکماى مذهبى امرمى شود،محسوب مى شود (Encyclopedia Britannica: Entry of Religion).

         در فرهنگ لغت پیشرفته آکسفورد براى دین سه معنا ذکر کرده است:

         1. دین یعنى اعتقاد به وجود یک خدا و یا خدایان، بخصوص اعتقاد به اینکه آن خدایان جهان را آفریده و به آدمى سرشتى روحانى داده اند تا بعد از مرگِ بدن نیز ادامه حیات دهد.

         2. یک نظامِ خاصِ باوروپرستشِ مبتنى براعتقاد مذهبى؛ مانند دین مسیحى،یهودى و هندوئى. ممارست مذهبى فرد.

         3. یک تأثیرگذارى کنترل کننده بر زندگى فرد، یک چیزى که فرد احساس قوى درباره آن دارد. مثلاً، وقتى گفته مى شود: «فوتبال براى (شخص آقاى) بیل مانند "دین" است»، به این معناست که آقاى بیل احساس قوى درباره فوتبال دارد. یا وقتى گفته مى شود: «من موافق وقت شناسى هستم، اما او (همسرم) از آن "دین" مى سازد»، بسیار واضح است که معناى اخیر معناى حقیقى دین نیست، بلکه صرفا یک کاربرد براى لغت دین است. در هر صورت، همان گونه که مشاهده مى شود، فرهنگ لغت پیشرفته آکسفورد معناى محصلى از واژه دین به دست نمى دهد، بلکه به صراحت واژه دین را شامل حتى ادیانى که هیچ اعتقادى به خداوند هم ندارند، مى داند. در ادامه، به یک نظریه از نظریات معروف و مهم در این زمینه اشاره مى شود.

    دیدگاه کنت ول اسمیث

    برخى از متفکران و نظریه پردازان دینى غربى، از جمله کنت ول اسمیث در کتاب معنا و غایت دین، بر این عقیده اند که اصولاً نمى توان واژه «دین» را به درستى تعریف کرد (سیمز، کیان، ش 43). به نظر اسمیث، دین در ابتدا به معناى نوعى اهتداى شخصى و درونى تلقى مى شد، اما رفته رفته در طول تاریخ در قالب نهادها و مفاهیم درآمد و به یک موضوع نظام مند تبدیل شد. به اعتقاد او، دین پژوهان در مطالعه دین به جاى کلمه «دین» باید از دو اصطلاح «ایمان» و «سنت بر هم انباشته» استفاده کنند. مقصود وى از «ایمان» نوعى تعهد یا تجربه دینى درونى است که مختص یک شخص خاص بوده و او را به ساحت متعالى مى برد. بنابراین، از نظر وى، «ایمان» کیفیتى شخصى و از جنس عشق و درگیرى بین دو انسان است. نیز منظور وى از «سنت بر هم انباشته» تمام تجلیات و داده هاى خارجى و عینى اى است که مواریث تاریخى یک سنت را پدید مى آورند. بنابراین، «سنت بر هم انباشته» موجودى کاملاً تاریخى، پویا، متنوع و قابل مشاهده و بررسى است و این ایمان است که به صورت سنت ظاهر مى شود؛ یعنى در واقع، سنت نسبت به ایمان امرى بالعرض است.

         کنت ول اسمیث، اسلام شناسى که بیست و پنج سال در دانشگاه هاروارد به پژوهش درباره سنن اسلامى و تطبیق آنها با مسیحیت پرداخت، چنین اظهار مى کند: «دین یک امر انسانى و جهانى است که به شکل هاى مختلفى نمود پیدا مى کند» و بنابراین، مطالعه دین یکى از جنبه هاى مطالعه بشریت است. به عقیده او، مطالعه دین مطالعه انسان است؛ چراکه تلاش و مطالعه او در طول این 25 سال، درباره مسلمانان، تاریخ و جامعه آنها بوده است، نه مطالعه و درک صرفا یک امر انتزاعى به نام اسلام. به نظر او، اسلام در عربى به معناى کارى است که اشخاص خاصى انجام مى دهند؛ یعنى تسلیم شدن در برابر خواست خدا. به نظر او، اگرچه این کلمه در مورد ابراهیم به کار مى رود، ولى با توجه به معناى اسلام در انگلیسى، ابراهیم مسلمان محسوب نمى شود و یا با لحاظ کاربرد کلمه «مسلمان» و «محمدى» در انگلیسى، ابراهیم مصداق این صفات نیست (همان).

         از این رو، از نظر کنت ول اسمیث و برخى دیگر از متفکران غربى:

         الف. دین تعریف شدنى و تعریف بردار نیست.

         ب. دین یک امر انسانى است.

         ج. به جاى کلمه «دین» باید از کلمه «ایمان» استفاده کرد. آن هم به معناى نوعى تعهد و تجربه درونى و شخصى که انسان را به آنچه خود فرد متعالى مى پندارد (و از نظر فرد تعالى محسوب مى شود) مى برد.

         د. ایمان نیز به نوبه خود یک کیفیت شخصى و از نوع عشق و درگیرى بین دو انسان است.

         ه . سنت، ایمان تبلوریافته اى است که تاریخى، متنوع و قابل مشاهده و بررسى است.

         و. مطالعه دین، مطالعه یکى از جنبه هاى بشرى است؛ پس مطالعه دین، مطالعه انسان است.

         ز. اسلام (تسلیم شدن دربرابرخواست خداوند)،به معناى کارى است که عده اى خاص در برابر خداوند انجام مى دهند.

         ح. این کلمه (اسلام) اگرچه در مورد ابراهیم به کار مى رود، ولى ابراهیم را نه مى توان مسلمان و نه محمدى محسوب کرد.

         بنابر آنچه گذشت، این سؤال مطرح است که آیا یک تعریف جامع و مانعى براى دین از منظر غرب ممکن است؟ عده اى درصدد برآمده اند بگویند ملاحظه دشوارى ها و مشکلات موجود در تعریف و اطلاق لفظ دین نباید ما را بر آن دارد که بگوییم راه حل نهایى و قطعى براى تعریف دین وجود ندارد. اما به نظر آنها، از آن رو که نیافتن خصایص مشترک در ادیان به معناى عدم توانایى ها در پاسخ به پرسشِ «چه چیزى یک دین خاص را دین مى کند» خواهد بود، از این رو، باید به دنبال ویژگى هایى باشیم که مشترک در ساختار همه ادیان باشد. نینین اسمارت (Ninian Smart) کوشیده است شش خصیصه کلى را که در تمام ادیان وجود دارد برشمرد: شعایرى، اسطوره اى، اعتقادى، اخلاقى، اجتماعى، و تجربى (Smart, 1984, p. 6-12). مایکل پترسون نیز به نوبه خود تلاش کرده است دین را بدین گونه تعریف کند: «دین متشکل است از مجموعه اى از اعتقادات، اعمال و احساسات (فردى و جمعى) که حول مفهوم حقیقت غایى سامان یافته باشد» (پترسون و دیگران، 1383، ص 20). اگرچه از نظر مایکل پترسون تمام پدیده هاى فرهنگى اى که آنها را دین مى نامیم و تمام اعمالى که در ادیان مختلف تمرین و توصیه مى شود و نیز الزامات اخلاقى و احساسات مطلوب ادیان در این تعریف مى گنجد، ولى فاصله این تعریف نیز با یک تعریف جامع و مانع هنوز بسیار است. این نکته شاید به یک اشکال فنى، یعنى ارزیابى معرفت ها از راه سنجش سازگارى درونى، انسجام، مقبولیت و صدق، برگشت کند که راه هاى مذکور توان و دلیلیت کافى براى ارزیابى گزاره ها و اعتقادات دینى ندارند. بهترین گزینه، آن گونه که در فلسفه دین بررسى شده است، گزینه مبناگرایى تعقلى (معیار اندیشمندان اسلامى) و برگرداندن قضایا به قضایاى بدیهى و حضورى است. شاهد این ادعا این است که بر اساس این ملاک ها، عده اى مدعى اند انسان گرایى سکولار (Secular Humanism) و کمونیسم (Communism) هم دین هستند یا دست کم خصایص دینى را به قوت نشان مى دهند؛ چراکه این مکاتب هم «پیشرفت انسان» و «وضعیت اشتراکى» را همچون «حقیقتى غایى» محورِ توجه خود قرار داده اند و همراه با آن مجموعه اى از آمال و نظام هاى ارزشى را تجویز مى کنند (همان، ص 21). در ذیل به برخى از اشکالات این مطالب خواهیم پرداخت.

    نقد و بررسى

    در این مقال ابتدا، به اجمال، به نقد و بررسى مفهوم دین از منظر غربى و سپس به طرح، بررسى و تبیین دیدگاه اسلامى خواهیم پرداخت (براى مطالعه بیشتر، ر.ک: نمازى، 1382؛ نمازى، 1384).

         اولین نکته اى که از اغلب گفتارها و تعریف هاى فوق به دست مى آید این است که در این نگاه، دین چیزى بیشتر از یک احساس شخصى نیست. نیز منظور از خدا، خداى شخصى یهودیان، مسیحیان و یا مسلمانان نیست، بلکه منظور از خداوند در این تجربه، هر «واقعیتِ متعالى» سازمان یافته است. از این زاویه، دین شامل همه ادیان، حتى آنها که خداوند را قبول ندارند و از او با عناوینى مانند «وحدت یکپارچه» و مانند آن یاد مى کنند، مى شود. همچنین واژه «خدا» نه به معناى یک وجود منحاز شخصى که ادیان الهى مانند مسیحیت، یهودیت و اسلام آن را قبول دارند، بلکه به معناى «هر واقعیت متعالىِ سازمان یافته» در نظر گرفته شده است. با این نگاه، آنها قادر خواهند بود همه ادیان، اعم از الهى و غیرالهى، را در بحث خود بگنجانند.

         پرواضح است که این نگرش (نگرش جسمى) به «واقعیت متعالى» ضمن آنکه بحث را از دایره کلامى فلسفى خود خارج مى کند، امکان هرگونه ارزیابى را از پژوهشگر دینى مى ستاند. روشن نیست که اگر مفهوم و مراد از خداوند را با این وسعت در نظر بگیریم اولاً، چه دلیل و منبع معتبرى خداوند را به این معنى توصیف کرده است و ثانیا، از کجا پى برده اند که وجه مشترک آن ادیان متناظر و متنافى چنین امر مقدسى (آگاهى از یک امر متعالى) است و ثالثا، اینکه امر قدسى اساسا به چه معناست و عناصر تشکیل دهنده اصلى یک دین از دیدگاه آنها چیست و چگونه قابل اثبات اند. استاد مصباح در بیانى پیرامون تعریف دین از منظر دانشمندان، چنین اظهار مى دارند: «در تمامى تعریف هایى که براى دین ارائه شده، سعى شده که از موارد استعمال در زبان هاى مختلف، یک تعریف جامع به دست آید و تقریبا عموم جامعه شناسان به این نظر رسیده اند که دین عبارت است از اعتقاد به یک امر قدسى. تعبیرى که آنها مى کنند این است: اعتقاد به یک امر مقدس و انجام رفتارهایى بر اساس این اعتقاد. اما اینکه امر قدسى چیست؟ ملاک آن چیست؟ بحث هایى دارند که چندان مطلب صحیحى به دست نمى دهد. بعضى، دین را یک تجربه شخصى و یک حالت درونى و روحى دانسته اند که فرد در درون خودش آن را درک مى کند و بنابراین، اصلاً قابل ارائه به دیگران نیست» (آلستون، دائره المعارف راتلج).

         به هر حال، این نگاه درست به نظر نمى رسد؛ زیرا بحث ما بر سر حالات شخصى افراد نیست؛ بر سر چیزى است که از نظر عقلى بتوانیم روى آن بحث کنیم و بگوییم این درست است یا درست نیست. بنابراین، باید ببینیم مؤلفه هاى اصلى دین کدام اند و قلمرو دین تا چه اندازه است؟ آیا صرفا شامل عناوینى همچون نماز، روزه و یا حج مى شود و یا مى تواند شامل رفتارهاى حقوقى، سیاسى و اقتصادى هم بشود؟ به طور قطع، آن تجربه شخصى که غربى ها از آن سخن مى گویند کشش این حرف ها را ندارد. عده اى دیگر گفته اند که دین فقط یک سلسله عقاید است. لازمه این سخن این است که ما مطلقا احکام و دستورات عملى را جزء دین ندانیم. برخى نیز معتقدند: دین ربطى به اعتقادات ندارد و فقط مجموعه رفتارهایى است که بعضى اشخاص به نام دین انجام مى دهند.

         براى بررسى این نکته که آیا دین تعریف مى شود یا نه و اگر تعریف مى شود، تعریف آن چیست، باید به این اندیشید که آیا مفهوم دین یک مفهوم ماهوى است تا مانند همه مفاهیم ماهوى داراى جنس و فصل و در نتیجه، قابل تعریف باشد یا نه؟ تعریف، از جنس و فصل تشکیل مى شود. جنس باید یکى از مقولات ده گانه باشد و فصلى هم به آن اضافه شده باشد تا تعریف شکل بگیرد. اما این گونه تعریف کردن، اگر صددرصد هم درست باشد، مربوط به حقایق است و مفاهیم انتزاعى از این قاعده مستثنا هستند؛ چراکه آنها جنس حقیقى و فصل حقیقى ندارند و دین از مفاهیم انتزاعى است نه حقیقى. اما تعریف لفظى از دین، یعنى نوعى شرح الاسم یا نوعى شرح اللفظ، ممکن است. با این نگاه، دین اصطلاح خاصى است، و بنابراین، باید دقیقا عناصر این اصطلاح را مشخص کنیم و منشأ انتزاع این اصطلاح را کشف نماییم. از نظر ما، اصلى ترین منبع شناخت دین قرآن است و قرآن دین را اسلام مى داند و تنها راه صحیح شناخت و اصلى ترین منبع آن را خود معرفى مى کند (مصباح، سایت سراج).

         نکته جالبى از میان سخنان اندیشمندان غربى قابل اصطیاد است: همگى در این نکته که ادیان نه تنها اتحاد محتوایى ندارد، بلکه با هم اختلافات تجربى و توصیفى زیادى هم دارند، وحدت نظر دارند. همچنین همگى بر این مطلب اذعان دارند که این کثرت نه تنها مطلوب است، بلکه ضرورى هم هست. شلایر ماخر وجود کثرت را براى بروز و ظهور کامل دین ضرورى مى داند و جیمز تعدد در تجربه دینى را متناسب با تعدد نیازهاى انسانى مى شمرد و تیلیخ ضمن آنکه بر وجود تفاوت اساسى بین مذاهب غربى و شرقى تکیه مى کند، معتقد است: نه تنها نباید ادعاى هویت واحد براى اینها کرد، بلکه باید از اختلاط آنها به شدت جلوگیرى نمود؛ چراکه این کثرت، به ادیان پویایى مى دهد (کیسلر، 1375، ص 48ـ54).

         بعضى از اندیشمندان غربى مانند جیمز در تحلیل مناسب ترى عناصر مشترک ادیان را در وقوف بر یک تجربه دینى که دربردارنده یک نوع تعالى است خلاصه نموده و معتقدند: این تجربه، تعالى را از دو راه براى ما تأمین مى کند: اول اینکه نیاز انسان را براى تعالى بخشى خود تأمین مى کند و ثانیا، انسان را به طرف امر متعالى استعلا مى بخشد. نکته قابل توجهى که در بیانات این اندیشمندان در بحث از «تعالى و اینکه دین یک نوع تعالى را دربر دارد» قابل طرح است، توصیف و چگونگى تعالى و استعلاى نفس است. برخى از این اندیشمندان، استعلاى نفس را از «رنج هاى غیرقابل تغییر زندگانى» و بعضى «رهایى از حالت ناامیدانه خود» و عده اى مانند فروید آن را «کاوشى براى یافتن تسلى دهنده اى آسمانى براى غلبه بر حوادث بیمناک زندگى» و شمارى نیز مانند بولتمان آن را به «اشتیاق بشر براى فرار از این جهان» توصیف مى کنند. بولتمان اضافه مى کند که ریشه مذهب را در «آرزوى انسان براى خدا شدن» باید جست وجو کرد. او مى گوید: انسان میمونى است که مى خواهد خدا باشد؛ انسان چه آرمان ها را بپرستد و چه تلاش کند تا خود را به کمال برساند، میمون سرمست خداست» (همان). بنابراین، از این تفاسیر انسان مدارانه از دین و استعلاخواهى بشر طبق نظر این عده از اندیشمندان، انسان موجودى خواهد بود که به وسیله نیازش به تعالى بخشى به خویش باید تعریف گردد و مشخص شود.

         اگرچه این عده از دانشمندان معتقدند وقتى درون فرد آرزوى استعلا یافتن به ماوراء تحقق دارد باید ماورائى وجود داشته باشد تا فرد بدان تعالى یابد (همان)، ولى نکته در تعاریفى است که از «متعالى» ارائه مى شود، در ترسیمى است که از «انسان» مى شود و در توصیفى است که از نحوه و کیفیت تعالى جستن نفس براى رسیدن به متعالى داده مى شود. در نظر برخى، «متعالى» خدایى شخصى و در نظر عده اى دیگر، قدرتى غیرشخصى است. عده اى آن را قابل وصول و برخى آن را غیرقابل وصول مى دانند. برخى آن را صرفا یک رؤیاى فریبنده اى توصیف مى کنند که باید در حیاتى دیگر جست وجو شود و بسیارى از افراد آن را ذات واقعیت ترسیم مى نمایند.

         از توصیفاتى که اندیشمندان پیرامون واقعیت «متعالى» به دست داده اند کمتر نقطه مشترکى بین آنها قابل طرح است. این تشکیک و تردید نه تنها در امر متعالى، بلکه در توصیف خود «خویش و نفس» که موضوع تعالى یافتن است و نیز در نحوه و روش تعالى یافتن به چشم مى خورد. به عقیده این عده «امر متعالى» نه باید محدود به تصورات شخصى خداشناسان شود و نه به تصورات غیرشخصى از توصیف عین نهایى و یا حالات همه خدایان محصور شود. متعالى از نظر این عده، واقعیت مفروضى است که هم شامل «نیروانا»ى بودایى، «وجود وراى وجود» تیلیخ، «عالم» شلایر ماخر، «مقدس و مینوى» اُتو، «تثلیث» مسیحیان، «خداى واحد» مسلمانان و غیره بدون هیچ گونه تفاوتى مى شود (همان).

         در اینکه این واقعیت چیست و چگونه مى تواند چنین چیزى که در خود هم خداى واحد را جاى دهد و هم بر تثلیث مسیحیت دلالت کند و هم شامل نیرواناى بودایى شود و ده ها تناقض دیگر را دربر بگیرد، هیچ یک از این دانش اندیشان پاسخى نداده اند. از این جالب تر اینکه حتى آن عده از این دانشمندان که منکر واقعیت داشتن امر متعالى هستند هنوز بر این عقیده اند که دین چنین ادعایى را دارد. مثلاً، سارتر که کلمه «خدا» را به دفعات نام مى برد، از انسان به عنوان کسى که شاکله اصلى اش بر خدا شدن ریخته شده است نام مى برد. و فروم تأکید دارد خدا همچنان به عنوان سمبل متعالى باقى بماند. به عقیده او، دین انسان مدارانه خدا چیزى جز تصور خود برتر انسان و آنچه انسان بالقوه است یا باید باشد نیست. فویرباخ که منکر وجود هر واقعیتى جز مفهوم انسان در وراى کلمه «خدا» است نیز بر ضرورت وجود «خداى متعالى» پافشارى مى کند. به نظر او، اگرچه علم به خداوند چیزى جز علم انسان به خودش نیست، با وجود این، انسان از چنین موضوعى نه تنها آگاه نیست، بلکه جهل او به این مطلب اساس دین را تشکیل مى دهد. خدا در نظر او چیزى جز فرافکنى طبیعت خود انسان نیست و انسان مذهبى این مطلب را نمى داند، ولى رفته رفته مى فهمد که او خود را پرستش مى کرده است. به همین دلیل است که آنچه ابتدا دین بوده، بعدها تبدیل به بت پرستى شده است (همان، ص 44، 45، 46 و 55).

         از آنچه گذشت این نکته روشن شد که به عقیده این عده از اندیشمندان، آنچه تحت عنوان «امر متعالى» مطرح است، نه تنها ضرورت ندارد که وجود داشته باشد، بلکه صرفا یک امر موهوم است که حتى در این امر موهوم هم اتفاق نظرى وجود ندارد. به نظر این اندیشمندان، «متعالى» وجود ثابت و محرزى ندارد و نه «استعلا جستن به سوى آن» تعریف مشخصى دارد و نه «شیوه حرکت به سوى او» ویژگى هاى ثابت و ترسیم شدنى دارد. از همین جا مى توان نتیجه گرفت: «آگاهى از امر متعالى»، در نظر اندیشمندان غربى فاقد هرگونه هویت تعریف شدنى است، به گونه اى که یافتن وجه مشترک براى آن همه عناوین متنافى غیرممکن جلوه مى کند.

    دین و مؤلفه هاى آن در اسلام

    ابتدا این واژه را در فرهنگ زبان عربى و فرهنگ لغات قرآن مورد بررسى قرار مى دهیم.

         از نظر راغب اصفهانى، دین به هر سه معناى طاعت، جزا و شریعت در قرآن به کار رفته است. راغب مى گوید: و الدِین یقال للطاعه و الجزا، و استُعیرَ للشریعه. و الدین کالمله «اسم لما شرع اللّه تعالى لعباده على لسان الانبیا، لیتوصلوا به الى جوار اللّه» و لکنه یقال اعتبارا بالطاعه و الانقیاد للشریعه. قال اللّه تعالى «إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ» (آل عمران: 19) و «وَمَنْ أَحْسَنُ دِینا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لله وَهُوَ مُحْسِنٌ» (نساء: 125) اى الطاعه. «وَأَخْلَصُواْ دِینَهُمْ لِلّهِ» (نساء: 146) و قوله تعالى «یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِی دِینِکُمْ» (نساء: 171) و قوله تعالى «أَفَغَیْرَ دِینِ اللّهِ یَبْغُونَ»(آل عمران: 83) یعنى الاسلام. لقوله «وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَالإِسْلاَمِ دِینا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ» (آل عمران: 85) «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ» (توبه: 33) و قوله تعالى «وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ» (توبه: 29). در این معنى، دین مرادف با اسلام است. این معنى موضوع بحث ماست. معناى جزا  نیز که خارج از بحث ماست، از کریمه 86 سوره مبارکه «واقعه» به خوبى قابل استنباط است: «فَلَوْلَا إِن کُنتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ» (واقعه: 86) اى غیر مجزیین (راغب اصفهانى، 1363، مدخل دین). از دیگر معانى دین معنى «حال» است. «قال الى اعرابى: لو رأیتنى على دین غیر هده» اى حال غیر هذه. و یکى دیگر از معانى دین «حساب» است. به همین جهت، به روز قیامت «یوم الدین» گفته مى شود: «مَـلِکِ یَوْمِ الدِّینِ»(فاتحه: 3) (ابوعبید، 1404ق، ج 3، ص 135ـ136). دو کلمه «المدین و المدینه» نیز به معناى «العبد و الامه» آمده است که این معانى نیز در بحث ما نمى گنجد و خارج از بحث ماست.

         مطالب یادشده در مفردات راغب که گزیده اى از مطالب معاجم دیگر نیز هست، به خوبى گویاى این است که دین حق از نظر قرآن به آن چیزى اطلاق مى شود که شارع مقدس و بارى تعالى براى هدایت و راهنمایى بندگان به سوى خود بر زبان و دل انبیا جارى ساخته است. اعتبارا به «طاعت»، «بندگى»، «انقیاد» و «شریعت» نیز دین گفته مى شود؛ چون هریک از اینها با اضافه به آن چیزى که شارع براى هدایت مردم توسط انبیا، فرستاده معنا و مفهوم پیدا مى کنند. از این رو، دین به معناى جزا و یا طاعت و یا شریعت نمى تواند مورد بحث ما باشد.

         براى یک تعریف منطقى، ما نیاز به دو چیز داریم: اول، جنس که باید یکى از مقولات ده گانه باشد (طباطبائى، بى تا، ص 81و82)؛ دوم، فصل که باید خصیصه اى منحصر به فرد باشد تا یک تعریف کامل شکل بگیرد. اما این گونه تعریف ها اگر هم از جنس و فصل حقیقى باشد در مورد حقایق است نه مفاهیم انتزاعى. مفاهیم انتزاعى از آن رو که جنس و فصل حقیقى ندارند از این قانون مستثنا هستند و نمى توان براى آنها تعریف حقیقى ارائه کرد. براى این نوع مفاهیم تنها مى توان موضوع را معنا کرد و به عبارتى، شرح الاسم و به عبارت دقیق تر شرح اللفظ براى آن در نظر گرفت. کلمه دین اصطلاح خاصى است؛ هم منشأ انتزاع و هم عناصر تشکیل دهنده خاصى دارد. براى کشف منشأ انتزاع و نیز عناصر تشکیل دهنده آن باید به منبع معتبرى مراجعه کرد. این منبع از نظر ما چیزى جز قرآن نیست. براى این امر بهترین راه این است که موارد استعمال دین را در قرآن بررسى کنیم؛ آنها را کنار هم بگذاریم و یک تعریف جامع و کاملى را به دست دهیم (مصباح، سایت سراج).

         در یک نگاه کلان به قرآن، قرآن بعد از آنکه دین را به دین حق و باطل تقسیم مى کند، به گونه اى صریح دین حق را مرادف و همسان با اسلام معرفى مى فرماید. کریمه 19 سوره مبارکه «آل عمران» مى فرماید: «إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ»؛ همانا دین نزد پروردگار عالم فقط اسلام است. و در کریمه دیگر مى فرماید: «و کسى که بجز اسلام، دین دیگرى برگزیند از او پذیرفته نخواهد شد» (آل عمران: 85؛ نساء: 125؛ مائده: 3). شناخت اسلام نیز راهى جز مراجعه به قرآن و سنت قطعیه ندارد. از این رو، ما به موارد استعمال این کلمه در قرآن مراجعه مى کنیم تا هم به معنا و یا معانى دین بپردازیم و هم منشأانتزاع آن را به دست آوریم.

    دین حق و دین باطل

    از کریمه 6 سوره «کافرون» «لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ» مى توان استنباط کرد که دین یک معناى عام دارد و یک معناى خاص. دین در معناى عام خود شامل بت پرستى هم مى شود. وقتى حضرت موسى رفت تا فرعون را به راه راست هدایت کند، قرآن کریم از زبان فرعون نقل مى کند که گفت: «أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ» (غافر: 26). روشن است دین فرعون، که خود را رب اعلاى مردم معرفى مى کرد، چیزى جز بت پرستى نبود. در عین حال، مى گوید: «مى ترسم موسى دین شما را عوض کند». بنابراین، دین در یک تقسیم کلى، به «دین حق» و «دین باطل» قابل تقسیم است. ما در نظر داریم به تعریف صحیحى از دین از راه یک منبع معتبر نایل آییم. بحث ما بر سر تعریف و تبیین دین از راه بررسى ویژگى هاست. در این مسیر، نه تنها مراجعه به منابع دینى و استفاده از روش درون دینى مذموم و نادرست نیست، بلکه بسیار لازم و ضرورى است. نیز استمداد از دین براى معرفى خود نه تنها ناصحیح نیست، بلکه در بسیارى از مسائل ضرورى است (همان).

    دین، مقررات عملى همگام با اعتقادات

    نکته شایان ذکر اینکه آیا دین فقط یک سرى مقررات عملى است و یا شامل اعتقادت نیز مى شود؟ کریمه 171 سوره مبارکه «نساء» مى فرماید: «یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِی دِینِکُمْ وَلاَ تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقِّ»؛ اى اهل کتاب، در دین خود غلو مکنید و مسیح را خدا مپندارید و در مورد خداوند جز کلمه حق بر زبان جارى نسازید. این آیه به ما مى آموزد که دین یک سرى مقررات عملى صرف نیست؛ زیرا خداوند متعال در این آیه از غلو و اعتقادات افراطى به شدت نهى مى فرماید. نقطه مقابل این نظریه که معتقد است دین فقط اعتقادات قلبى است و ربطى به مسائل عملى و رفتارى مؤمنان ندارد نیز به دلیل کریمه 36 سوره مبارکه «توبه»، نادرست است. در این آیه، قرآن به صراحت با مؤمنان پیرامون مسائل عملى و رفتارى سخن مى گوید: «تعداد ماه هاى سال نزد خداوند، از آن روز که آسمان ها و زمین را آفریده، دوازده ماه است، که چهار ماه آن، ماه حرام است (و جنگ در آنها حرام است). این دین پابرجا و ثابت (الهى) است». این آیه و نظایر دیگر آن، که کم نیستند، در قرآن به روشنى از احکام و قوانین رفتارى و عملى صحبت مى کنند و بعد تصریح مى کنند که دینِ ثابت و پابرجا بر اساس خلقت الهى است.  و در حقیقت، از آن زمان که خداوند بناى خلقت آسمان و زمین را گذارد همین موردنظر او  بوده است. بنابراین، اگر دین صرفا یک اعتقاد قلبى بود، چه ارتباطى با ـ مثلاً ـ اینکه ماه هاى سال دوازده تاست و در چهار تاى از آنها نباید جنگید و یا ده ها حکمِ رفتارى دیگر، مى داشت؟ (همان).

         موارد استعمال این کلمه در قرآن به روشنى گواه است که این واژه دست کم داراى دو بخش اعتقادات قلبى و احکام و مقررات رفتارى و عملى است که پیوندى عمیق با هم دارند. به عبارت دیگر، دین عبارت است از یک سلسله باورها نسبت به نظام هستى و رفتارها و اعمال ناشى از آن که جهت، کیفیت و ارزششان را از آن باورها مى گیرد. بنابراین، اگر آن باورها و اعتقادات واقعیت داشته باشد و منطبق بر واقعیت خارجى باشد، این دین، دین حق مى شود. و ارزش هایى هم که منطبق و مبتنى بر این است ارزش هاى حق واحکام آن، احکام صحیح وواجب الاجرامى شود(همان).

    ویژگى هاى دین از منظر قرآن

         1. تسلیم محض در برابر پروردگار تبارک و تعالى

    همان گونه که از نام دین «اسلام» برمى آید، ویژگى نخستِ این دین، بنا بر آیات قرآن کریم، اسلام و تسلیم محض در برابر پروردگار متعال است. کریمه هاى 129 تا 133 سوره مبارکه «بقره» چنین مى فرماید: «چه کسى جز افراد سفیه و نادان از آیین ابراهیم (با آن پاکى و درخشندگى) رویگردان خواهد شد؟ ما او را در این جهان برگزیدیم و او در آخرت از صالحان است. در آن هنگام که پروردگارش به او گفت اسلام بیاور (و در برابر حق تسلیم باش و او فرمان پروردگار را از جان و دل پذیرفت، و) گفت: در برابر پروردگار جهانیان تسلیم شدم. و ابراهیم و یعقوب (نیز در واپسین لحظات عمر) فرزندان خود را به این آیین وصیت کردند، (و هر کدام به فرزندان خویش گفتند:) فرزندان من! خداوند این آیین پاک را براى شما برگزیده است، و شما حتما جز به آیین اسلام (= تسلیم در برابر پروردگار) از دنیا نروید.» قرآن از زبان یعقوب نیز بیان مى فرماید که او هنگام مرگ از فرزندان خود پرسید: چه چیزى را بعد از من خواهید پرستید؟ آنها گفتند خداى تو و خداى پدرانت، ابراهیم، و اسماعیل و اسحاق، خداوند یکتا را و ما در برابر او تسلیم هستیم. بنابراین، همه خوبان عالم از گذشته تاکنون دین حقشان چیزى جز «سر تسلیم در برابر پروردگار عالم فرود آوردن» نبوده است.

         کریمه 83 سوره «آل عمران» نیز چنین مى فرماید: «آیا آنها غیر از آیین خدا (اسلام) را مى طلبند؟ و تمام کسانى که در آسمان ها و زمین هستند، از روى اختیار و یا اجبار در برابر (فرمان) او تسلیم هستند و همه به سوى او بازگردانده مى شوند.» پس تسلیم، بر اساس این آیه، مطابق فعل تکوینى همه اشیاست؛ یعنى دین آفرینش، دین تسلیم است. همچنین در کریمه 85 سوره «آل عمران» مى فرماید: «هر کس جز اسلام (و تسلیم در برابر فرمان حق) آیینى را براى خود انتخاب کند از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت از زیانکاران است.»

         2. جهانى بودن دین اسلام

    در ذیل، به برخى از آیات قرآنى دال بر جهانى بودن و اعتبار شریعت اسلام در عصر خاتمیت و عدم اعتبار ادیان و شریعت هاى تحریف نشده دیگر اشاره مى کنیم:

         الف. شریعت اسلام خاتم و قرآن براى تمامى اهل کتاب نیز هست و تنها در سایه پیروى از این وحى جدید است که آنها از ظلمات رهایى یافته و به صراط مستقیم هدایت مى شوند: «یَا أَهْلَ الْکِتَابِ قَدْ جَاءکُمْ رَسُولُنَا یُبَیِّنُ لَکُمْ... یَهْدِی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ» (مائده: 15و16) و «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبا عِندَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنکَرِ... فَالَّذِینَ آمَنُواْ بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِیَ أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعا» (آل عمران: 157و158).

         ب. فراخوان ویژه اهل کتاب به شریعت اسلام خاتم: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ آمِنُواْ بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقا لِّمَا مَعَکُم» (نساء: 47). و نیز دعوت پیروان اسلام خاتم که علاوه بر ایمان به خدا، پیامبر اکرم و کتاب الهى او، به دیگر انبیا و کتاب هاى آسمانى آنها نیز ایمان بیاورند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ آمِنُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِیَ أَنزَلَ مِن قَبْلُ...» (نساء: 136). آیات دیگر در این زمینه عبارتند از: آل عمران: 64، 98 و 110 و نیز آیات 18 تا 22 همین سوره؛ مائده: 65 و 77 تا 81؛ بقره: 41 و 42. همچنین در خصوص دعوت همگان، از جمله اهل کتاب، مى توان به آیه 170 سوره مبارکه «نساء» اشاره کرد.

         ج. آیاتى که هدف از رسالت رسول اکرم صلى الله علیه و آلهرا پیروزى و غلبه حتمى و مؤکد بر همه ادیان بیان مى کند: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ» (توبه: 33)؛ «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَکَفَى بِاللَّهِ شَهِیدا» (فتح: 28) و «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ...» (نور: 55).

         د. جهانى بودن رسالت حضرت: «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ...» (سبأ: 28) و «قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعا بَشِیرا» (اعراف: 158). آیات 79 سوره «نساء» و 49 سوره مبارکه «حج» نیز در این زمینه قابل استفاده مى باشند.

         ه . جهان شمول بودن پیام اسلام: «إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ» (یوسف: 104). آیات دیگر در این زمینه، عبارتند از: قلم: 52؛ تکویر: 27؛ ابراهیم: 52 و فرقان: 1. پس قرآن کتاب همگان است و همه را به رسالت و پیام حضرت دعوت مى کند و از همه انتظار پاسخ مثبت دارد. از آیات 57 «یونس»، 138 «آل عمران»، 174 «نساء» و 19 «انعام» نیز مى توان در راستاى این موضوع استفاده کرد.

         و. ایمان به بعض کتاب که معادل کفر شمرده شده است: بقره: 85؛ نساء: 150و151؛ آل عمران: 70و71.

         ز. مذمت اهل کتاب و رد ادعاهاى باطل آنها در سوره هاى «مریم»، «آل عمران» و «نساء».

         ح. عدم رستگارى منکرانى که پیام اسلام به آنها رسیده است: آل عمران: 85ـ88.

         ط. تحریف دیگر ادیان: نساء: 171؛ بقره: 75، 79 و 42؛ مائده: 13.

         ى. گمراهى و لعن اهل کتاب: مائده: 13؛ بقره: 88 و 159؛ نساء: 46و52 و اعراف: 157.

         ک. در هیچ جاى قرآن خطابى به صورت «اى اهل قریش»، و «اى عرب» نیامده است. همه جا، به غیر از مواردى که گروه مؤمنان را با عبارت «یا ایها الذین آمنوا» مورد خطاب قرار داده است ـ که آن موارد هم اختصاصى به مؤمن عرب یا عجم ندارد ـ خطاب متوجه «ناس» (مردم) با عبارت «یا ایها الناس» است.

         3. قیم بودن

    صریح آیات متعددى از قرآن (بینه: 5؛ یوسف: 40؛ روم: 43) دین حق را، که به ویژگى ها و اوصافى مانند سرسپردگى و بندگى حق، اخلاص، بپاداشتن نماز و بخشش زکات توصیف مى فرماید، دینى قیم مى خواند. قَیِم از قیام کردن به امر خیر است. حفظ کننده است و وجود مصلحت در آن انکارناپذیر است و در نهایت، ضامن سعادت است. خلاصه یک دین «قیم» است، یعنى از چنین امورى حکایت مى کند. چنان که در این آیات، دین به قیم توصیف شده است و معنى و مفهوم آن این است که دینى که خدا آن را حفظ مى کند و بقایش را ضمانت کرده است همان تعبد، تسلیم و بندگى محض است و این دین دربرگیرنده دستورات، احکام و قضایایى است که متعلق به عقاید و اعمال انسانى است و مصالح بشر را حفظ و امر مجتمع انسانى را بپا مى دارد. توطئه توطئه گران در آن کارساز نیست؛ چون خداوند اراده فرموده است نور خود را که همان راه سعادت و کمال انسانى باشد کامل کند.

         4. دربردارندگى سعادت و کامیابى بشر

    قرآن کریم در آیه 161 سوره «انعام» مى فرماید: «بگو: پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده، آیینى پابرجا (و ضامن سعادت دین و دنیا)، آیین ابراهیم، که از آیین هاى خرافى روى برگرداند و از مشرکان نبود.» این کریمه یکى از ویژگى هاى دین حق را قیم بودن و دربرداشتن دستورات و احکامى مى داند که مجتمع انسانى را به راه سعادت که همان راه کمال و راه راست است هدایت مى کند. به عبارت بهتر، دین حق دینى است که در خود سعادت و کامیابى انسان را دربرداشته باشد و این ضمانت و امنیت را در خود داشته باشد تا پیروان خود را با اطمینان کامل به «راه راست» هدایت کند. نکته بدیع و قابل توجه بیشترى که در این کریمه وجود دارد این است که دینْ سرپرست مى خواهد و بدون یک سرپرست و قیمى که خودآگاه به سعادت و کمال انسان نباشد و نتواند راه سعادت انسان را در سختى ها و دشوارى هاى طاقت فرسا و از کوران هاى گمراه کننده نجات دهد و شاهراه هاى حیات جاودان را با احاطه اى که به هستى دارد به او نشان دهد، امکان ندارد. در این کریمه، بر روى این نکته پافشارى مى کند و مى فرماید: اى رسول ما، به اینها بگو من چیزى نه از خود، که از پروردگار خود مى گویم که به تحقیق همانا من کسى هستم که به واسطه پروردگارم به راه راست هدایت شده ام و این راه مستقیم که از ناحیه پروردگارم به من اعطا شده است چیزى جز دین پابرجا و قیم نیست؛ دین و آیینى که ابراهیم پیمود و از هیچ نوع شرکى برخوردار نبود. از این منظر، دقیقا برخلاف متفکران غربى مانند ویلفرد کنت ول اسمیث، دین یک اهتداى شخصى نیست، بلکه یک اهتداى ربوبى مستقیم از ناحیه پروردگار عالم است. کریمه 73 سوره «آل عمران» به خوبى این نکته را بیان مى کند که دین و هدایت فقط به دست خداست و کسانى که توطئه مى کنند و از این راه مى خواهند به مقاصد خود دست یافته و مؤمنان را در ایمان خود به بارى تعالى متزلزل کنند این توطئه ها بى اثر و ناکارامدند.

         5. کفر به طاغوت و عدم اجبار در پذیرش دین

    در کریمه 256 سوره مبارکه «بقره» «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» ضمن آنکه به معرفى ماهیت و شالوده اصلى دین مى پردازد و آن را در دو جمله «کفر به طاغوت، شیطان و هر موجود طغیانگر» از طرفى، و «ایمان به خداوند یکتا» از طرف دیگر معرفى مى کند و این ایده متشکل و منسجم را در حقیقت، همان تمسک به دستگیره محکم و ناگسستنى توصیف مى نماید، در عین حال، مى فرماید: در قبول چنین دینى هیچ گونه اکراه و اجبارى در کار نیست؛ چون ماهیت چنین دینى از قبل براى هر متفکر روشن ضمیر و خبیر و آگاهى روشن و مبین است. هر کس به خوبى راه راست را از راه کج و بى راهه مى شناسد و مى داند به همان اندازه که تن سپارى و سر تعظیم فرود آمدن در مقابل شیطانْ بد، مذموم و ناستودنى است، ایستادگى در مقابل ظلم و طاغوت و کفرورزى به آن، و ایمان به خداوند خوب، ممدوح و ستودنى است. و این ویژگى را جزو دین مى شمرد، به گونه اى که با وجود چنین ویژگى، انسان به حبل اللّه چنگ زده و بدون این ویژگى ارتباطش با ریسمان الهى برقرار نیست.

         6. اختلاف ستیزى

    کریمه 19 سوره «آل عمران» بر نکته بسیار ظریفى دست گذارده و اختلاف مؤمنان به ادیان آسمانى را با هم نه از حیث کتاب آنها، بلکه به خاطر ظلم و ستمى که بین خود آنها وجود داشت و موجبات کفر خود را به این کتاب ها فراهم آوردند یادآورى مى کند. پس از نظر این کریمه، اختلاف ادیان از خود ادیان ناشى نمى شود، بلکه از دخالت هاى انسان ها در آن سرچشمه مى گیرد. و این دقیقا نکته ظریفى است که این آیه بدان اشاره دارد: در مسئله اختلاف ادیان، دنبال ماهیت ادیان نروید که در این جهت اختلافى نیست، بلکه به دنبال کسرى ها و کمبودهاى اساسى موجود در خود انسان باشید که او به واسطه ستمى که بر خود و دیگران از روى هوا و هوس روا مى دارد، از ایجاد اختلاف حتى در دین خدا هم صرف نظر نمى کند. این کریمه از اول مى فرماید: راه راست و دین مستقیم چیزى جز سرسپردگى در مقابل حق تعالى نیست و زمانى انسان دین دار مى شود که در مقابل فرامین حق تعالى تسلیم باشد و حاضر به واگذارى این حق به هیچ کس (بت و شیطان)، حتى هواهاى خود نباشد و به تعبیر دیگر، خدا را و فقط خدا را سزاوار سرسپردگى و اطاعت بداند. و در راه طاعت و بندگى خدا وساوس شیطانى، هواهاى نفسانى و نه هیچ چیز دیگر مانعِ او نشود.

          7. بازگشت ناپذیرى

    ویژگى بسیار برجسته و مهم دیگر دین در آیات قرآن کریم، که تفاوت هاى جدى با ادیان دیگر حتى ادیان آسمانى موجود (و نه ادیان آسمانى غیرمنحرف در زمان خود) دارد این است که این دین براى صیانت و حفظ خود و پیروان خود حکم ارتداد (روى گردانى از دین) را وضع فرموده است. بر این اساس، اگر کسى از دین رویگردان شد و منکر خدا و پیامبر گردید مرتد است. و از نظر قرآن، نه تنها این عمل موجب حبط تمامى اعمال گذشته و دخول در آتش مى شود، بلکه خلود و جاودانگى در جهنم را در پى دارد (بقره: 217؛ مائده: 54). دین مبین اسلام به این مقدار هم بسنده نمى کند و مى فرماید: هرکس که حتى حکمى از احکام ضرورى اسلام را منکر شود و این انکار او، به انکار خدا و پیامبر برگردد مرتد است. از این رو، به حکم مسئله ارتداد مى توان گفت: از برجستگى هاى دین اسلام این است که بازگشت ناپذیر است و هر کس آن را پذیرفت باید تا آخر راه آن را ادامه دهد (موسوى خمینى، بى تا، ش 2447).

         8. زمانمندى پذیرش

    به حکم آموزه هاى قطعى و تردیدناپذیر اسلامى، زندگى انسان محدود به زندگى دنیایى و تمتعات مادى نمى شود و انسان از اول براى ابدیت آفریده شده است. بخشى از این زندگى، که در مقابل زندگى جاویدان آخرتى بسیار کوتاه است، در این دنیا و بخش اعظم و بى پایان آن در آخرت تعبیه (تأمین) شده است. بر این اساس، از ویژگى هاى دیگر مهم دین اسلام این است که فرصت براى پذیرش آن محدود به دوره اول زندگى (دوره دنیایى) است و کسى با این ادعا که زمان براى پذیرش آن تا دوره دوم زندگى (زندگى آخرتى) ادامه دارد نمى تواند امر پذیرش و طاعت خود از دین را به تأخیر بیندازد. قرآن کریم در این باره با تأکید فراوان به نبى مکرم اسلام مى فرماید: «روى خود را به سوى آیین مستقیم و پایدار بدار پیش از آنکه روزى فرا رسد که هیچ کس نمى تواند آن را از خداوند بازگرداند...» (روم: 43). به عبارت دیگر، اگر آن روزى که به مردم طبق این آیین وعده داده شده است فرا رسد و مردم دین حق را نپذیرفته باشند و به محتواى آن عمل نکرده باشند بازگشتى در کار نخواهد بود؛ یعنى زمان پیوستن، پذیرفتن و سر طاعت فرود آوردن در مقابل آن تمام شده است.

         9. سهله و سمحه بودن دین

    از برجستگى هاى دیگر این دین این است که کار سنگین، سخت و مشقت بار بر روى دوش پیروان خود قرار نمى دهد. در کریمه 78 سوره مبارکه «حج» مى فرماید: «هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ»؛ خدا بر مسلمانان منت نهاد و ایشان را براى دین حق از میان خلایق انتخاب نمود و جمع کرد و هر حرج، دشوارى و سختى را از سر راه دین دارى ایشان برداشت؛ چه حرج در خود احکام دین و چه حرج هاى عارضى و اتفاقى، و این منتى است از خدا بر مؤمنان؛ چون اگر آنها به خود واگذار مى شدند هرگز از طرف خودشان به سعادت دین نائل نمى شدند. از این آیه فهمیده مى شود که شریعت اسلام شریعتى است سهل و آسان و این همان شریعت ابراهیم حنیف است که براى پروردگار و در برابر پروردگار تسلیم بود. و اگر ابراهیم را پدر مسلمانان خوانده، بدین جهت است که او اولین کسى بود که براى خدا اسلام آورد (طباطبائى، بى تا، ج 14، ص 583و584).

         10. فطرى بودن

    به حکم آیات و روایات بى شمارى، دین با ساختار خلقت انسان هماهنگ است. سرچشمه دین خدا فطرت خود بشر است. دین خدا به گونه اى است که هر فطرتى آن را مى پذیرد. قوه ممیزه بشرى نه تنها آن را درک مى کند، بلکه در برابرش خاضع مى گردد. قرآن در این باره مى فرماید: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ» (روم: 30)؛ روى قلب خود را بدون هیچ انحرافى به سوى دین کن که فطرت خدایى همین است؛ فطرتى که خدا مردم را بر آن فطرت بیافرید و خلق خدا در این درک و فطرت مختلف نیستند. دین صحیح هم همان دینى است که از این فطرت سرچشمه گرفته باشد، اما بیشتر مردم نمى دانند (چون حقایق دین را از آنان پنهان کردند). پس دین، فطرى بشر است و چیزى که با خلقت بشر در آب و گل او آمیخته باشد، فطرت بشر آن را رد نمى کند. قرآن برخلاف دانشمندان و قانون گذاران که اساس قوانین و نظریات علمى خود را بر حس، تجربه، تحول و تجربیات حسى بنا مى نهند و به یکباره نقش دین و معنویات را نادیده مى گیرند، معتقد است: اساس قوانین بر توحید فطرى و اخلاق فاضله بنا نهاده شده است و تشریع و تقنین قوانین آن گاه که از بذر تکوین و نوامیس هستى جوانه نزده باشدرشدنمى کندوموجب اصلاح جامعه نمى گردد.

         شاهد فطرى بودن دین این است که وقتى موانع کنار مى رود و یا مردم به درستى فکر خود را به کار مى اندازند و مى اندیشند و فطرت آنها بیدار مى شود، حق را مى پذیرند و وقتى از آن شرایط خارج مى شوند دچار تناقض شده و رفتار متناقض از خود نشان مى دهند. قرآن کریم در آیات متعددى، از ویژگى اخلاص در این دین و پیامدهاى منفى عدم اخلاص سخن گفته است. یکى از آیاتى که این ویژگى را به صورت برجسته مورد دقت قرار مى دهد، کریمه 65 سوره مبارکه «عنکبوت» است. در این کریمه، خداوند مى فرماید: مشرکان با شرک خود به خداوند در حقیقت، بر خداوند دروغ بسته اند و این از آن جهت است که اینان، بیشترشان تفکر و تعقل نمى کنند و به همین خاطر است که اینان وقتى سوار بر کشتى مى شوند خدا را با اخلاص مى خوانند (و غیر خدا را فراموش مى کنند)، اما هنگامى که خدا آنها را به خشکى مى رساند و نجات مى دهد باز مشرک مى شوند: «فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ.» بر اساس این کریمه، یکى از پیامدهاى منفى عدم اخلاص در دین و مطابق فطرت رفتار نکردن، تناقض گویى است که مردم در خالقیت و ربوبیت پروردگار دچار آن مى شوند.

         11. جامعیت دین

    دین مبین اسلام جامع ترین شرایع آسمانى است. کریمه 13 سوره مبارکه «شورى» مى فرماید: «برایتان از دین همان را تشریع کرد که نوح را بدان توصیه فرمود، و آنچه ما به تو وحى کردیم و به ابراهیم و موسى و عیسى توصیه نمودیم این بود که دین را بپا بدارید، و در آن تفرقه نیندازید. آنچه که شما مشرکان را به سویش دعوت مى کنید بر آنان گران مى آید، و این خداست که هر کس را بخواهد براى تقرب به درگاه خود برمى گزیند، و کسانى را به سوى خود هدایت مى کند که همواره در امور به او مراجعه نمایند.»

         قرآن کریم، در این آیه، به تعریف دین به منزله محتواى وحى مى پردازد و مى فرماید: محتواى وحى عبارت است از دین الهى واحدى که باید تمامى ابناى بشر به آن بپیوندند و آن را سنت و روش زندگى خود و راه به سوى سعادت خود برگزینند. بر اساس این کریمه، شریعت محمدى جامع ترین شرایعى است که از ناحیه خداوند نازل شده و اختلاف هایى که در این دین واحد پیدا شده از ناحیه وحى آسمانى نیست، بلکه از ناحیه ستمکارى و یاغى گرى هایى است که عده اى با علم و اطلاع در دین خدا به راه انداخته اند.

         علّامه طباطبائى در تفسیر گرانسنگ المیزان ذیل کریمه «شَرَعَ لَکُم مِّنَ الدِّینِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحا وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى وَعِیسَى» (شورى: 13) نکات مهمى را پیرامون ماهیت و ویژگى هاى اصلى دین از نگاه ما بیان مى فرماید که توجه به آنها خالى از فایده نیست: اول اینکه، از سیاق آیه ـ بدان جهت که سیاق منت نهادن است ـ این معنا استفاده مى شود که شریعت محمدى جامع همه شریعت هاى گذشته است. دوم اینکه، شرایع الهى، یعنى آن ادیانى که مستند به وحى هستند؛ شریعت نوح و ابراهیم و موسى و عیسى و محمد (صلوات اللّه علیهم)، تنها همین شرایع مذکور در آیه اند؛ چون اگر شریعت دیگرى وجود مى داشت باید در این مقام که مقام بیان جامعیت شریعت اسلام است نام برده مى شد. لازمه نکته دوم این است که اولاً، قبل از نوح شریعتى، یعنى قوانین حاکمه اى در جوامع بشرى آن روز وجود نداشته تا در رفع اختلافات اجتماعى که پیش مى آمده به کار رود. و ثانیا، انبیایى که بعد از نوح علیه السلامو تا زمان ابراهیم علیه السلام مبعوث شدند همه پیرو شریعت نوح بوده اند و انبیایى که بعد از ابراهیم و قبل از موسى مبعوث شده بودند تابع و پیرو شریعت ابراهیم بودند و انبیاى بعد از موسى و قبل از عیسى پیرو شریعت موسى، و انبیاى بعد از عیسى تابع شریعت آن جناب بوده اند. سوم اینکه، انبیاى صاحبان شریعت، که قرآن کریم ایشان را اولوالعزم خوانده، تنها همین پنج نفرند؛ چون اگر پیغمبر اولوالعزم دیگرى مى بود باید در این مقام که مقام مقایسه شریعت اسلام با سایر شرایع است نامش برده مى شد. پس این پنج تن بزرگان انبیا هستند و به عبارت فنى تر، پیامبران اولوالعزم هستند. مؤید نکات فوق، کریمه دیگر قرآنى است که در سوره مبارکه «احزاب» قرار دارد: «وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثَاقَهُمْ وَمِنکَ وَمِن نُّوحٍ وَإِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى وَعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ» (احزاب: 7)؛ (به خاطر آور) هنگامى را که از پیامبران میثاق گرفتیم، و (همچنین) از تو و نوح و ابراهیم و موسى و عیسى بن مریم، و ما از همه آنان پیمان محکمى گرفتیم (که در اداى مسئولیت تبلیغ و رسالت کوتاهى نکنند).

          12. بخش ناپذیر بودنِ دین و دین دارى

    از جمله ویژگى ها و خصیصه هاى اصلى دین اسلام این است که این دین زمانى انسان را به کمال خود مى رساند و ضامن سعادت و خوش بختى فرد و اجتماع مى شود که به همه محتواى آن بدون کم و کاست عمل شود. حفظ و حراست از دین زمانى رخ مى دهد که تمامى محتواى آن اقامه شود. تقسیم، تبعیض، پاره پاره کردن و تفرقه و اختلاف در دین و ایمان و اقامه بعض و ترک بعض دیگر، اقامه دین نبوده و کمالى مترتب بر آن نخواهد شد. از این رو، در ادامه آیه 13 سوره «شورى» مى خوانیم: «أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا.» کلمه «أن» در این جمله تفسیرى است، و معناى اقامه دین، حفظ آن است به اینکه پیروى اش کنند و به احکامش عمل نمایند. الف و لام در کلمه «الدین» الف و لام عهد است؛ یعنى آنچه به همه انبیاى نامبرده وصیت و وحى کرده بودیم این بود که از دینى که براى شما تشریع شده پیروى کنید و در آن تفرقه ننمایید و وحدت آن را حفظ نموده در آن اختلاف نکنید.

         پس بر همه مردم واجب است دین خدا را به طور کامل به پا دارند و در انجام این وظیفه تبعیض قایل نشوند که برخى از احکام دین را به پا بدارند و برخى دیگر را رها کنند. اقامه کردن دین عبارت است از اینکه به تمامى آنچه که خدا نازل کرده و عمل بدان را واجب نموده ایمان بیاورند و مجموع شرایعى که خدا بر انبیا نازل کرده یک دین است که باید اقامه شود و در آن ایجاد تفرقه نکنند.

         13. استکبارستیزى

    نکته زیباى دیگرى که از این آیه به دست مى آید این است که خداى متعال براى اینکه بى نیازى خود از ایمان مشرکان و نیز علت ایمان نیاوردن آنها و علت ایمان آوردن مؤمنان را بیان کند، در جمله اى کوتاه و رسا مى فرماید: «کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِکِینَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ»  (شورى: 13). علت ایمان نیاوردن آنها استکبارى است که مى ورزند و در واقع، دل خود را آماده پذیرش حق نکرده اند؛ چون مراد از جمله «ما تدعوهم الیه» (آنچه ایشان را بدان مى خوانى) دین توحیدى است که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مردم را بدان دعوت مى کرد، نه اصل توحید به تنهایى؛ چراکه به شهادت آیه بعدى، اهل کتاب در دین توحید اختلاف به راه انداختند؛ یعنى توحید را قبول داشتند، ولى آن را آن گونه قبول داشتند که خود مى پسندیدند و آراء و دیدگاه هاى شخصى و برخاسته از هواهاى نفسانى شان اقتضا مى کرد، نه آن گونه که پیامبر صلى الله علیه و آله تبیین مى فرمودند. مراد از جمله «کبر على المشرکین» این است که پذیرفتن دین توحید حقیقى بر مشرکان گران آمد؛ چون نمى توانستند استکبار نورزند و توحید را به معناى واقعى کلمه که همان یکتایى پروردگار عالم است بپذیرند. این در حالى است که در جمله بعد، خداوند مى فرماید: «اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَن یَشَاء وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَن یُنِیبُ»؛ خداوند جمع و جلب مى کند به سوى خود کسانى را که بخواهد و نیز کسانى که شرایط درونى خود را آماده کرده اند به سوى خود هدایت مى کند. از آیه، به ویژه جمله «اللّه یجتبى الیه» به روشنى برمى آید که خداى تعالى بى نیاز از ایمان مشرکان است و مؤلفه ها و صفاتى مانند «عدم استکبار» و «انابه» موجب مى شود خداوند آنها را که بخواهد جمع، جلب و هدایت کند. مشابه این کریمه در خصوص این مسئله که پروردگار بى نیاز از ایمان و عبادت مشرکان است، آیه 38 سوره مبارکه «فصلت» مى باشد که به روشنى دلالت مى کند پروردگار عالم بى نیاز از عبادت مردم است: «فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا فَالَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَهُمْ لَا یَسْأَمُونَ»؛ و اگر (از عبادت پروردگار) تکبر کنند، کسانى که نزد پروردگار تو هستند شب و روز براى او تسبیح مى گویند و خسته نمى شود.

          14. کامل و تمام بودن دین

    ویژگى برجسته دیگر این دین که غیرقابل تفکیک از آن است و آن را به گونه اى تقویت مى کند که موجبات یأس و ناامیدى کفار را از دسترسى به آن فراهم مى آورد، بلکه به صراحت مى توان گفت دین بدون آن پذیرفته نمى شود و رسالت پیامبر هم بدون ابلاغ آن به مردم ناتمام مى ماند، خصیصه کامل بودن دین است. این ویژگى از برجسته ترین ویژگى هاى دین حق به شمار مى رود. این خصیصه و ویژگى همان ولایت ائمه اطهار و امامان ابرار و نصب جانشینان پاک سرشتى است که در هر زمان زمام امور جامعه را به دست مى گیرند و انسان ستمگر را به راه راست که همان دین حق است هدایت مى کنند. این شخصیت هاى برجسته و امامان معصوم که از طرف خداوند بزرگ به وسیله آخرین پیامبرش حضرت ختمى مرتبت تعیین و امارت و صدارت جامعه مؤمنان را بر عهده مى گیرند دوازده نفرند؛ اولین آنها امیرالمؤمنین حضرت على بن ابى طالب علیه السلام و آخرین آنها حضرت مهدى علیه السلام هستند و در زمان غیبت امام دوازدهم و دوران غیبت کبرا ولایت و زعامت جامعه مؤمنان بر عهده فقهاى عادل، متقى، شجاع و آشنا به مسائل زمان مى رسد. به هر حال، از منظر این دین، جامعه مؤمنان هیچ گاه و در هیچ زمانى خالى از حجت و امام بر حق که امور ظاهرى و باطنى را یا مستقیم و یا به طور غیرمستقیم اداره مى کند نیست. کریمه هاى 3 و 67 از سوره مبارکه «مائده» این معنى را بیان مى کنند (طباطبائى، بى تا، ج 5، ص 282ـ292.

         15 خوف ستیزى و امنیت ورزى

    «... الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ...» (مائده: 3). کلمه یأس و نومیدى در مقابل کلمه رجاء و امید است و دین، یعنى: معارفى که از ناحیه خداى تعالى در اصول و قواعدى تحت نام «اسلام» به تدریج نازل شده است. جمله فوق به خوبى دلالت دارد بر اینکه کفار قبل از نزول این آیه و روزى که این آیه مربوط به آن روز است، امید آن را داشته اند که بتوانند اسلام را از هر طریقى که شده از بین ببرند و این خطر آن قدر زیاد بوده که جا داشته مؤمنان از آن بر حذر باشند و از وقوع چنان خطرى بترسند. از این رو، خداى متعال فرموده: «فلا تخشوهم...» در حقیقت، قرآن از این راه خواسته است به مسلمانان تأمین بدهد و بفرماید بعد از امروز دیگر از بروز آن خطر نترسید. آیات زیر از وجود آن خطر خبر مى دهد و مى فرماید: «وَدَّت طَّآئِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ وَمَا یُضِلُّونَ إِلاَّ أَنفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ» (آل عمران: 69)؛ جمعى از اهل کتاب (یهود) دوست داشتند (و آرزو مى کردند) شما را گمراه کنند (اما آنها باید بدانند که نمى توانند شما را گمراه کنند)، آنها گمراه نمى کنند مگر خودشان را و نمى فهمند. نیز مى فرماید: «وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یَرُدُّونَکُم مِن بَعْدِ إِیمَانِکُمْ کُفَّارا حَسَدا مِنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُواْ وَاصْفَحُواْ حَتَّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» (بقره: 109).

         بنابراین، آیات قرآن تمامیت یأس کفار را از اینجا ناشى مى داند که خداى سبحان براى این دین کسى را نصب کرده است که قائم مقام رسول خدا صلى الله علیه و آلهباشد، و در حفظ دین و تدبیر امر آن و ارشاد امت متدین کار خود آن جناب را انجام دهد، به نحوى که خلأى براى آرزوى شوم کفار باقى نماند و کفار براى همیشه از ضربه زدن به اسلام مأیوس شوند؛ زیرا تا امر دین قائم به شخص معینى باشد دشمنان آن مى توانند این آرزو را در سر بپرورانند که با از بین رفتن آن شخص دین هم از بین برود؛ ولى وقتى قیام به حاملى شخصى، مبدل به قیام به حاملى نوعى شد، آن دین به حد کمال مى رسد و از حالت حدوث به حالت بقا متحول مى گردد و نعمت دین تمام مى شود.

          پس ولایت که مشروع واحدى است، تا قبل از امروز ناقص بود و به حد تمام نرسیده بود؛ امروز با نصب ولىّ امر بعد از رسول تمام شد؛ زمانى که دین خدا در تشریعش به حد کمال رسید و نعمت ولایت تمام شد: «رَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینا» (مائده: 3)؛ من اسلام را بدان جهت که دینى از ادیان توحید است براى شما پسندیدم. در این دین غیر از خدا کسى پرستیده نمى شود و با در نظر گرفتن اینکه طاعت همان عبادت است، قهرا غیر از او کسى اطاعت نمى شود. پس بر مؤمنان است که تنها او را پرستش کنند و چیزى را در اطاعت شریک او نسازند، مگر کسى را که خود او دستور داده اطاعتش کنند.

         16. خلافت دایمى و نهایى

    ویژگى دیگر این دین پابرجایى، ریشه دارى و خلافت دایمى و نهایى روى زمین است که تنها ایمان آوردندگان، مؤمنان و صالحان و در رأس آنها حضرت بقیه اللّه الاعظم قرار دارند مى باشد. «خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند وعده مى دهد که قطعا آنان را حکمران روى زمین خواهد کرد، همان گونه که به پیشینیان آنها خلافت روى زمین را بخشید و دین و آیینى را که براى آنان پسندیده پابرجا و ریشه دار خواهد ساخت و ترسشان را به امنیت و آرامش مبدل مى کند، آنچنان که تنها مرا مى پرستند و چیزى را شریک من نخواهند ساخت و کسانى که پس از آن کافر شوند آنها فاسقانند» (نور: 55).

         بر اساس این کریمه، خداوند به کسانى که ایمان آورده و عمل صالح انجام دهند وعده داده که به زودى جامعه اى برایشان تشکیل خواهد شد به تمام معنا صالح که از کفر و نفاق و فسق پاک و به دور باشد. این جامعه زمین را به ارث برده و در عقاید افراد آن و اعمالشان جز دین حق چیزى حاکم نشود. ایمن زندگى مى کنند و ترسى از دشمن داخلى یا خارجى ندارند. از کید نیرنگ بازان و ظلم ستمکاران و زورگویى زورگویان آزاد باشند. نکته قابل توجه اینکه چنین مجتمع طیب و طاهرى تاکنون در دنیا منعقد نشده و دنیا از بعثت خاتم صلى الله علیه و آلهتاکنون رویش به چنین جامعه اى باز نشده است. به همین روى، اگر مصداقى پیدا کند جز در روزگار مهدى علیه السلام نخواهد بود؛ چون اخبار متواترى که از رسول خدا صلى الله علیه و آلهو ائمّه اطهار علیهم السلام در خصوصیات آن جناب وارد شده از انعقاد چنین جامعه اى خبر مى دهد.

    نتیجه گیرى

    بررسى ویژگى هاى شانزده گانه فوق گواه آن است که دین در ادبیات اسلامى و قرآنى با آنچه در غرب تحت این عنوان مشهور و معروف است بکلى متفاوت است. این دین واضع و متولى معینى دارد. کسى که آن را براى بشریت خواسته است، ضمن آنکه خالق اوست، علیم و حکیم است؛ بنابراین، همه ابعاد بشر را با تمامى پیچیدگى هایش مى شناسد، سعادت او را براى دو جهان (جهان آخرت و جهان دنیا) مى داند به همین روى، ویژگى هاى دین او که دربردارنده سعادت همگى بشریت است، هم سعادت را براى یک حیات جاودان و هم براى یک حیات دنیوى تأمین مى کند. در چنین دین جامعى، مبارزه با فتنه، ظلم و آشوب، استکبارستیزى و هر چیز دیگرى که مانع و خار سر راه هدایت مردم است تدارک دیده شده است. پذیرش و عدم پذیرش آن کاملاً اختیارى است و اجبار و فشارى و حرج و ضررى را براى فرد به همراه ندارد. سود و زیان آن متوجه خود فرد است. با ساخت وجودى بشر هماهنگ است. در خود الگو دارد و مردم مى توانند با تأسى به الگو راه درست را سریع بشناسند و آن را در زندگى خود به کار گیرند. جامع و کامل است، تام و تمام است، خوف ستیز و امنیت ورز است و خلافت دایمى صالحان بشریت را در خود دارد.


    منابع

    ابوعبید، القاسم بن سلام (1404ق)، غریب الحدیث، بى جا، ادارة العامه للمعمات احیاءالتراث.

    پترسون، مایکل و دیگران (1383)، عقل و اعتقاد دینى: درآمدى بر فلسفه دین، ترجمه احمد نراقى و ابراهیم سلطانى، تهران، طرح نو.

    راغب اصفهانى، حسین بن محمد (1363)، المفردات، بى جا، دفتر نشر کتاب.

    سیمز، جفرى، «معنا و غایت دین در گفت وگو با کنت ول اسمیت»، ترجمه پریوا عروج نیا، کیان، ش 43، ص 4ـ14.

    طباطبائى، سیدمحمدحسین (بى تا)، المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوى همدانى، بى جا، دارالعلم.

    ـــــ (بى تا)، نهایة الحکمه، قم، دارالتبلیغ الاسلامى.

    کیسلر، نورمن ال (1375)، فلسفه دین، ترجمه حمیدرضا آیت اللهى، تهران، حکمت.

    مصباح، محمدتقى، «دین»، در: سایت سراج، .http://seraj

    موسوى خمینى، سیدروح اللّه (بى تا)، رساله عملیه، بى جا، بى نا.

    نمازى، محمود، «تجربه دینى، مفهوم و خاستگاه» (بهمن 1382)، معرفت، ش 74، ص 8ـ21

    ـــــ «ویژگى هاى تجربه دینى از دو منظر غربى و اسلامى» (اسفند 1384)، معرفت، ش 99، ص 18ـ27.

     Ninian Smart (1984), The Religious Experience of Mankind, NewYork, Scribners.

     

     

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نمازی اصفهانی، محمود.(1391) بررسى تطبیقى تعریف و مؤلفه هاى دین در نگاه غرب و اسلام. فصلنامه معرفت، 21(12)، 85-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمود نمازی اصفهانی."بررسى تطبیقى تعریف و مؤلفه هاى دین در نگاه غرب و اسلام". فصلنامه معرفت، 21، 12، 1391، 85-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نمازی اصفهانی، محمود.(1391) 'بررسى تطبیقى تعریف و مؤلفه هاى دین در نگاه غرب و اسلام'، فصلنامه معرفت، 21(12), pp. 85-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نمازی اصفهانی، محمود. بررسى تطبیقى تعریف و مؤلفه هاى دین در نگاه غرب و اسلام. معرفت، 21, 1391؛ 21(12): 85-