جلوه هايى ديگر از محبت به خداوند (2)
معرفت سال بيست و دوم ـ شماره 184 ـ فروردين 1392، 5ـ10
آيت اللّه علّامه محمدتقى مصباح
چكيده
محبت به خدا آثار و لوازمى دارد. دوستان خدا كه سختى ها و گرفتارى هاى زندگى و دورى از محبوب آنان را آزرده خاطر ساخته، در جست وجوى جوار محبوب اند و كسب رضايت و تقرب به او. بدين سان به ساحل آرامش رسيده و زندگى پرتلاطم دنيا و دشوارى هاى آن هرگز آنان را وامدار دنيا نمى كند. از بندگى، عبوديت خدا و نيايش و تضرع، درگاه او لذت مى برند و اين حالات معنوى را هرگز با هيچ چيز عوض نمى كنند. آه و ناله گاهى ناشى از مصيبت و گرفتارى هاى زندگى است و گاهى ناشى از سرور و شادمانى بندگان خالص خدا از شوق و شادمانى و ديدار محبوب، در آه و ناله و تضرع به سر مى برند تا اين حالت از آنان سلب نشود؛ چراكه قلب هايشان از محبت خدا سرشار و دل هايشان از جلال و هيبت او گسيخته است.
كليدواژه ها: محبت، محبت به خدا، آرامش، سرور و شادمانى، عبادت، بندگى.
* اين متن قلمى شده درس اخلاق استاد علّامه مصباح در دفتر مقام معظّم رهبرى در قم مى باشد.
«اَللَّهُمَّ اجْعَلْنا مِمَّنْ دَأْبُهُمُ الْإِرْتِياحُ اِلَيكَ وَالْحَنِينُ، وَدَهْرُهُمُ الزَّفْرَةُ وَالْأَنِينُ، جِبَاهُهُمْ سَاجِدَةٌ لِعَظَمَتِكَ، وَعُيونُهُمْ سَاهِرَةٌ فى خِدْمَتِكَ، وَدُمُوعُهُمْ سآئِلَةٌ مِنْ خَشْيتِكَ، وَقُلُوبُهُمْ مُتَعَلِّقَةٌ بِمَحَبَّتِكَ، وَاَفْئِدَتُهُمْ مُنْخَلِعَةٌ مِنْ مَهَابَتِكَ»؛ خدايا، ما را در زمره كسانى قرار ده كه عادتشان شادمان شدن و آرامش يافتن و نفس راحت و آسوده كشيدن در جوار توست و همه عمر را با آه و ناله سپرى مى سازند و پيشانى هايشان در پيشگاه عظمتت به خاك ساييده مى شود و چشم هايشان در راه خدمت تو بى خواب مانده و اشك هايشان از خشيت تو سرازير شده و قلب هايشان آكنده از محبتت گشته و دل هايشان از هيبت و جلال تو گسيخته و از جا كنده شده است.
چگونگى تقارن آرامش و آسودگى با اندوه پى درپى در دوستان خدا
درخواست آرامش يافتن و شادمانى از انس با خدا و بار يافتن به محضر او و احساس راحتى كردن و نفس آسوده كشيدن نزد خدا، تداعى كننده كسى است كه دچار رنج و ناراحتى شده و گرفتارى ها و خطرها، او را سراسيمه و مضطرب ساخته است. ازاين رو، به دنبال مأمن و كسى مى گردد كه در پناه او آرامش و آسايش يابد و از آن سختى ها و گرفتارى ها برهد. نظير كودكى كه مدتى از مادر جدا شده و مورد بى مهرى و جفا قرار گرفته و گرسنگى و حرمان از آغوش مهربان مادر، سخت او را آزرده است، و آن گاه از محلى كه مادرش در آن به سر مى برد، آگاه مى شود و با همه توان مى دود و خود را به مادر مى رساند. وقتى او خود را در دامان پرمهر و عاطفه مادر مى اندازد و مادر دست به سر و رويش مى كشد و به او محبت مى كند، همه آن سختى ها و ناراحتى ها را فراموش مى كند و نفس راحتى مى كشد. اين نفس راحت كه به هنگام آسايش در پى رنج و سختى كشيده مى شود، در برابر آه ناشى از گرفتارى و رنج قرار دارد. عرب به نفس راحت، كه پى درپى و به صورت نواى ممتدى كشيده شود، «حنين» مى گويد.
دوستان خدا كه سختى ها و گرفتارى ها و بيش از همه، دورى از محبوب، سخت آنان را آزرده است، به دنبال راهى براى نزديك شدن به محبوبشان مى گردند. وقتى خود را در جوار محبوب يافتند و دريافتند كه محبوب از آنان راضى و خشنود است، همه آن سختى ها و اضطراب ها را فراموش كرده، نفس راحتى مى كشند. با همه وجود در جوار محبوب، احساس شادمانى و آرامش مى كنند. وجود اين حالت در دوستان خدا بسيار جالب، و قابل فهم است. اما آنچه فهميدن و تصورش برايمان دشوار مى نمايد، اين است كه حضرت پس از آنكه از خداوند درخواست آرامش و شادمانى از انس با خود مى كند، از او مى خواهند ايشان را در شمار كسانى قرار دهد كه همه عمر را با آه و ناله سپرى مى كنند. درباره درخواست حضرت در جمله «وَدَهْرُهُمُ الزَّفْرَةُ وَالأَنينُ» در ابتداى امر به نظر مى رسد كه منظور، آه و ناله هايى است كه دوستان خدا براى گرفتارى ها و سختى ها سر مى دهند و خداوند به جهت تحمل آن گرفتارى ها و رنج ها، در قيامت به آنان پاداش عنايت مى كند و آن سختى ها و رنج ها را به بهترين وجه جبران مى گرداند. اين توجيه قابل فهم است؛ زيرا وقتى مؤمنان باور داشته باشند كه اگر در قبال مصيبت ها و گرفتارى هايى كه در دنيا بر آنان وارد مى شود، به جاى گله و شكايت صبر كنند، خداوند در آخرت چندين برابر آن سختى ها، پاداش به آنان عنايت مى كند، تحمل آن سختى ها برايشان بسيار آسان مى شود. اما تصوركردنى نيست كه انسان از خداوند درخواست كند او را به سختى ها و گرفتارى ها مبتلا سازد تا شبانه روز آه و ناله سر دهد تا در آخرت به او ثواب داده شود. در دعاهايى كه از معصومان عليهم السلام وارد شده، نيامده كه آنان از خداوند ابتلاى به مصيبت و گرفتارى بخواهند، تا آنان آه و ناله كنند و در عوض خداوند در آخرت به آنان اجر و ثواب عنايت كند. ازاين رو، توجيه و احتمال اول از سخن مزبور امام سجاد عليه السلام بعيد به نظر مى رسد.
احتمال دوم اين است كه سخن آن حضرت ناظر به حالات متضادى است كه به دليل حيثيت هاى متفاوت و در شرايط خاصى هم زمان در انسان تحقق مى يابند. نظير آنكه ما از يك سو بر مصيبت هايى كه روز عاشورا بر امام حسين عليه السلام و ياران و اهل بيت آن حضرت وارد شده، مى گرييم و قلبمان محزون مى شود و از سوى ديگر، به جهت مقام والا و رفيعى كه خداوند به آن حضرت عنايت كرده و به سبب آنكه توفيق دوستى و ولايت آن حضرت به ما عنايت شده، شادمان و مسروريم. پس از يك سو، بر امام حسين عليه السلام اشك مى ريزيم و گريه مى كنيم و هم زمان، احساس شادمانى و سرور داريم. اين دو حالت ناشى از دو حيثيت متفاوتى است كه برشمرديم و در زيارت عاشورا نيز به آنها اشاره شده است. در جايى از آن زيارت شريف آمده است: «يا اَبَاعَبْدِاللَّهِ، لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيةُ، وَجَلَّتْ وَعَظُمَتِ الْمُصِيبَةُ بِكَ عَلَينا، وَعَلى جَمِيعِ اَهْلِ الْاِسْلَامِ»؛ اى اباعبدالله، همانا عزاى تو در عالم بزرگ و مصيبتت بر ما شيعيان و هم اهل اسلام، سخت و عظيم و ناگوار است. در جاى ديگر همين زيات آمده است: «فَاَسْئَلُ اللَّهَ الَّذِى اَكْرَمَ مَقامَكَ وَاَكْرَمَنى بِكَ اَنْ يرْزُقَنِى طَلَبَ ثارِكَ مَعَ اِمَامٍ مَنْصُورٍ مِنْ اَهْلِ بَيتِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله»؛ پس از خدايى كه مقام تو را بلند و گرامى داشت و مرا نيز به واسطه دوستى تو عزت بخشيد، درخواست مى كنم كه روزى ام گرداند همراه با امام منصور از اهل بيت محمد صلى الله عليه و آله خون خواه تو باشم. در سجده زيارت عاشورا نيز مى خوانيم: «اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ حَمْدَالشَّاكِرينَ لَكَ عَلى مُصابِهِمْ، اَلْحَمْدُللَّهِ عَلى عَظيمِ رَزِيتى»؛ خدايا تو را ستايش مى كنم؛ ستايش شكرگزاران تو بر غم و اندوهى كه به من در مصيبت بزرگ آل محمد رسيد. حمد خدا را بر عزادارى واندوه وغم بزرگ من(قمى، 1379، زيارت عاشورا).
ما به تجربه دريافته ايم كه همواره آه و ناله ناشى از درد، رنج و مصيبت نيست و گاهى حاكى از لذت و سرور است؛ چنان كه وقتى عاشقى كه مدتى در فراق معشوق به سر برده، به وصال و ديدار معشوق نائل مى شود، او را در آغوش مى گيرد و از لذت وصال سخت مى گريد. گرچه مصاديق حالتى چون گريه در ظاهر متشابه هستند، مى توانند از عوامل متفاوتى ناشى شده باشند. پس نبايد با يكديگر خلط شوند و بايد تفاوت آنها را درك كرد. گاهى انسان بر اثر غم و غصه و نگرانى گريه مى كند. بدين وسيله، خود را تسكين مى بخشد و سبك مى شود. در اين صورت، گريستن از تشديد شدن غم و اندوه و عوارض و آثار زيان بار آن جلوگيرى مى كند. تشديد غم و اندوه و پايدارى آن در انسان، بيمارى افسردگى را در پى دارد كه خود زمينه ابتلاى به ناراحتى هاى روحى و حتى جسمى را فراهم مى آورد. اما گاهى گريه، ناشى از غم و غصه و رنج نيست و سبب آن، شادمانى و سرور است كه بدان گرية شوق و به تعبير دقيق تر گريه وجد و سرور مى گوييم. گريه، پديده پيچيده روانى است كه چندين عامل، برانگيزاننده آن هستند و به صورت پديده اى مركب ظهور مى كند. ازاين جهت، نيازمند تحليل روان شناختى است. ممكن است هم زمان عواملى چون احساس حقارت و كوچكى در برابر محبوب، غم و اندوه و نيز احساس شادمانى در پديده گريه، نقش داشته باشند.
توجه كامل به خداوند آرامش بخش دوستان خدا
روشن شد كه درخواست حضرت، مبنى بر اينكه خداوند ايشان را در شمار كسانى قرار دهد كه در پناهش آرامش و آسايش بخشيده و عمرشان را با ناله و آه سپرى مى كنند، به دليل وجود حيثيت هاى متفاوت براى آن دو حالت است و به اين دليل آن دو حالت، هم زمان در انسان تحقق مى يابند. كسانى كه خداوند آنان را رهين لطف و عنايتش ساخته و محبتش را در دلشان قرار داده است، راحتى و آسايششان را در توجه تام و كامل به ساحت قدس ربوبى مى بينند و از غيرخدا خسته و دل آزرده مى شوند. اگر خداوند آنان را مكلف و مؤظف به حضور در اجتماع و انجام وظايف و تكاليف اجتماعى نكرده بود، از جامعه فرار مى كردند و در خلوت به نجواى با معبود مى پرداختند. آنان علاقه اى به ماندن در دنيا ندارند و منتظر لحظه پر كشيدن از اين عالم خاكى و عروج به عالم ملكوت و نيل به مقام قرب الهى هستند: «وَلَوْ لا الْأَجَلُ الَّذِى كَتَبَ اللَّهُ عَلَيهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِى أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَينٍ شَوْقا إِلَى الثَّوَابِ وَخَوْفا مِنَ الْعِقَابِ» (نهج البلاغه، 1379، خ 193)؛ و اگر نبود اجلى كه خداوند براى آنان مقرر ساخته، روح آنان حتى به اندازه برهم زدن چشم نيز در بدن ها قرار نمى گرفت [و به عالم قدسى پرواز مى كرد]، از بس كه مشتاق ثواب الهى و ترسان از خداوندند.
براى رسول خدا صلى الله عليه و آله كه به عالى ترين مراتب الهى نائل شد و اشرف مخلوقات گرديد و قلبش سرشار از محبت خداوند شده بود و لحظه اى از ذكر و توجه به خداوند غافل نمى گشت، امور زندگى و معاشرت با مردم كه باعث مى شدند بين او و خداوند فاصله بيفتد، موجب رنجش و ملال آور بودند. براى آن حضرت معاشرت با اميرمؤمنان عليه السلام و فاطمه زهرا عليهاالسلام كه جلوه خدا بودند و سخنشان كلام خدا و رفتارشان توجه دهنده انسان به خدا بود، آسايش بخش و نشاط آفرين بود، اما سخن گفتن و معاشرت با ساير افراد ملال آور بود. ازاين رو، پس از رنجش و خستگى از كارهاى روزانه و معاشرت با مردم و هنگام فرارسيدن وقت نماز خطاب به بلال مى فرمودند: «أرحنا يا بلال» (مجلسى، بى تا، ج 82، ص 193)؛ اى بلال، با گفتن اذان ما را راحت و آسوده گردان.
آن حضرت هنگامه نماز را، كه عالى ترين جلوه هاى خضوع، خشوع و گفت وگوى با معبود را ترسيم مى كند، زيباترين و بهترين لحظاتشان مى دانستند و مى فرمودند: «حُبِّبَ إِلَى مِنْ دُنْياكُمْ النِّسَاءُ وَالطَّيبُ وَجُعِلَ قُرَّةُ عَينى فِى الصَّلاةِ»(حرّعاملى، 1384ق، ج2، ص 144)؛ از دنياى شما زن وعطر، محبوب من گشته اند، اما نماز نور چشم من است.
از وظايف كسى كه داراى چند همسر است، تقسيم شب ها بين آنهاست. بر اين اساس آن حضرت هر شب را به يكى از زنانشان اختصاص مى دادند و با او به سر مى بردند. اما وقتى همسرشان به خواب مى رفت، حضرت از بستر برمى خاستند و در گوشه اى خلوت به مناجات با خداوند مى پرداختند. در يكى از شب هايى كه به ام سلمه اختصاص داشت و حضرت در حجره او به سر بردند، نيمه هاى شب ام سلمه از خواب برخاست و رسول خدا صلى الله عليه و آله را در بستر نيافت. پس انديشيد كه آن حضرت به خانه يكى ديگر از همسرانشان رفته اند. با آن انديشه از بستر برخاست و به جست وجو پرداخت، تا آنكه حضرت را در گوشه اى از خانه يافت كه دست ها را به سوى آسمان بلند كرده و مى گريد و مى گويد: «الَلَّهُمَ لَا تُنْزِعُ مِنِّى صَالِحَ مَا أَعْطَيتَنِى أَبَدا أللَّهُمَّ لَا تُشْمِتْ بِى عَدُوّا ولَا حَاسِدا أَبَدا أَللَّهُمَ وَلَا تَرُدَّنى فِى سُوءٍ اسْتَنْقَذَتْنِى مِنْهُ أَبَدا أَللَّهُمَّ وَلَا تَكِلْنِى إِلَى نَفْسِى طَرْفَةَ عَينٍ أَبَدا» (مجلسى، بى تا، ج 16، ص 217ـ218)؛ خدايا، نعمت هاى شايسته اى كه به من بخشيده اى از من بازمستان. خدايا، دشمن و حسود را بر من شاد مگردان. خدايا، مرا در شر و بدى كه از آن نجاتم دادى بازمگردان. خدايا، يك لحظه مرا به خود وامگذار.
بندگى و عبادت نزد اولياى خدا
رسول خدا صلى الله عليه و آله در همان حال كه به شدت مى گريست و ناراحت بود و قلبش آكنده از اندوه مى شد، سرشار از لذت و سرور بود. براى او كه بيش از هركس طعم محبت و انس با خدا را چشيده بود، لحظات گفت وگوى با خداوند لذت بخش بود. آنچه رضايت و خشنودى خداوند را فراهم مى ساخت، موجب خشنودى او نيز مى شد؛ چون خداوند از اينكه بنده اش در نيمه هاى شب بستر نرم و خواب راحت را رها كند و به عبادت و گفت وگوى با او بپردازد، خشنود مى شود. آن حضرت كه خواسته اى جز جلب رضايت معبود نداشت، پيوسته بخصوص در نيمه هاى شب به عبادت و نجواى با معبود مى پرداخت و از گريستن در فراق او لذت مى برد. اگر فرد ديگرى نيز به آن مرتبه متعالى معرفت به خداوند نائل شود و حقايق ملكوت عالم برايش هويدا گردد، دست از زخارف و لذت هاى پوچ دنيا مى كشد و حقيقت لذت و سرور را در عبادت و گفت وگوى با خدا مى يابد و حاضر نيست لحظه اى از ياد او غافل شود. براى او بى نصيب ماندن از صحبت با خدا، حتى براى چند دقيقه خسارت بزرگى به حساب مى آيد كه همه دنيا و جلوه ها و جاذبه هاى آن نمى توانند آن را جبران كنند. ازاين رو، علماى راستين از نماز شب و نجواى شبانه با خداوند، چنان غرق سرور و لذت مى شدند كه فرياد برمى آوردند و مى گفتند كجايند پادشاهان و سلاطين عالم كه بنگرند من چه سان از نماز و نجواى با خدا لذت مى برم! يعنى اگر سلاطين كه براى به دست آوردن سلطنت دنيا و فراهم ساختن وسايل عيش و نوش و لذت بردن از مظاهر دنيا زحمات فراوانى را متحمل شدند، مى دانستند كه لذت واقعى در عبادت و نماز شب است و باطن عيش و نوش دنيا خسارت و حرمان از كمال و سعادت است، حاضر نبودند لحظه اى از ياد خدا غافل شوند و خود را به دنياى پوچ و بى ارزش مشغول سازند.
خوشا به حال كسانى كه لذت واقعى را چشيده و آن را در نجواى با خداوند يافته اند؛ كسانى كه مصداق سخن امام سجاد عليه السلام هستند و آسايش و راحتى خود را در جوار خدا جست وجو مى كنند و درعين حال، همواره آه و ناله سر مى دهند. فريفتگان دنيا و كسانى كه به عيش و نوش دنيا مشغول اند، وقتى مى نگرند كه دوستان خدا، آه و ناله مى كنند، برايشان دل مى سوزانند و تصور مى كنند كه آنان زندگى سخت و پررنجى دارند. اما آن مردم بيچاره نمى دانند كه دوستان خدا چه عالمى دارند و غافل اند از لذت سرشارى كه از همان آه و ناله ها نصيب آنان مى شود؛ از آنكه آن دوستان خدا در دل به سلاطين عالم و لذت هاى پوچ و بى مقدارى كه آنان را به خود مشغول ساخته، مى خندند كه چگونه خدا را رها كرده اند و به مردار گنديده دنيا دل بسته اند. خوشا به حال آنان كه پيشانى بندگى در برابر عظمت و شكوه خداوندى به زمين مى سايند و چشمانشان در راه خدمت به خدا و جلب رضايت او نمى خوابد. چونان كسى كه پس از هجران و فراقى طولانى و دردناك، به وصال محبوبش نائل شده، و چنان از آن وصال و ملاقات و هم جوارى با يار و محبوبش لذت مى برد كه شب تا صبح چشم بر هم نمى گذارد و غرق تماشا و گفت وگوى با محبوبش مى شود.
حضرت در ادامه مى فرمايند: «وَقُلُوبُهُمْ مُتَعَلِّقَةٌ لِمُحَبَّتِكَ وَأفْئِدَتُهُم مُنْخَلِعَةٌ مِنْ مَهَابَتِك»؛ و قلب هايشان از محبت تو آكنده شده و دل هايشان از هيبت و جلال تو گسيخته و از جا كنده شده است. در اين سخن، دو حالت متضاد به دوستان خدا نسبت داده مى شود: حالت اول آنكه دل هايشان پر از محبت خدا گشته، و آنان با همه وجود دل بسته و دل سپرده اويند و در اين حالت رأفت و عطوفت خداوندى را دريافت مى كنند؛ حالت ديگر آنكه وقتى به حقارت و فقرشان مى نگرند، در برابر هيبت و عظمت خداوند دل هايشان از جا كنده مى شود. البته اين دو حالت براى آنان لذت بخش است.
آنچه طى چند جلسه گذشته بيان شد، آثار و لوازم محبت به خداوند بود كه امام سجاد عليه السلام از ايشان درخواست كردند. جا دارد كه ما در درجه اول از خداوند بخواهيم كه فهم مرتبه و عظمت محبت به خود و آثار و لوازم ارزشمند آن را به ما عنايت كند و پس از آنكه اين حقايق نفيس و ارزشمند را باور كرديم، توفيق دستيابى به آن مقامات متعالى، محور درخواست هاى ما از خداوند خواهد بود. اما كسى كه فهم و دركش در حد امور روزمره زندگى و ظواهر دنيا متوقف مانده، و نيازهايش را منحصر به نيازهاى مادى مى داند، اگر فرصتى برايش فراهم شود كه درخواستى از خداوند داشته باشد، خواسته اش در دايره ثروت، مقام و ساير امكانات مادى چون ماشين، خانه مناسب و همسر خواهد گنجيد و هرگز از خداوند، مقامات متعالى معنوى كه از درك آنها عاجز است، درخواست نخواهد كرد.
منابع
نهج البلاغه (1379)، ترجمه محمد دشتى، قم، پارسايان.
حر عاملى، محمدبن حسن (1384ق)، وسائل الشيعه، قم، مؤسسة آل البيت.
قمى، شيخ عباس (1379)، مفاتيح الجنان، تهران، اسوه.
مجلسى، محمدباقر (بى تا)، بحارالانوار، تهران، دارالكتب الاسلاميه.