آسیب شناسى سیاسى جریان بیدارى اسلامى
Article data in English (انگلیسی)
معرفت سال بیست و دوم ـ شماره 184 ـ فروردین 1392، 45ـ61
هادى معصومى زارع*
چکیده
تحولات یک ساله اخیر (از دى 1389 تا دى سال 1390) در جهان اسلام و فراز و نشیب هاى آن، نگاه هاى زیادى را در سراسر جهان به خود جلب کرده است. در حالى که بسیارى از تحلیل گران ضرباهنگ تحولات آتى منطقه را با ثبات مى پنداشتند، به گونه غیرمنتظره اى مرزها و شاخصه هاى نظم موجود در هم شکسته شد و رویدادهاى خیره کننده اى را در جهان اسلام پدید آورد، بیدارى اسلامى از این جمله تحولات است.
این پژوهش مى کوشد با روش اسنادى ـ تحلیلى و با هدف ترسیم هندسه جامع آسیب شناسى این انقلاب ها، مهم ترین چالش ها و آسیب هاى سیاسى فراروى آنها را در مراحل مختلف تکوین، تثبیت و تطور مورد بررسى قرار دهد. از مهم ترین آسیب هایى که کیان انقلاب هاى اسلامى اخیر را تهدید مى کند، مى توان به مواردى همچون خلأ رهبرى واحد، تقلیل سطح گفتمان، معضله نظام سازى، اتکا به سازوکارهاى بوروکراتیک و مانیفیست هاى حزبى، بروز اختلاف و تفرقه میان انقلابیون، نفوذ لیبرال هاى غرب گرا و افراد فرصت طلب در لایه هاى تصمیم سازى انقلاب و سازش انقلابیون با کشورهاى سلطه گر غربى و معامله بر سر اصول انقلاب اشاره نمود.
کلیدواژه ها: بیدارى اسلامى، انقلاب، آسیب ها، چالش ها، غرب، نظام سازى، گفتمان.
* کارشناس ارشد علوم سیاسى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره. mh.masomi@gmail.com
دریافت: 19/1/91 پذیرش: 10/7/91.
مقدّمه
بروز انقلاب هاى اخیر در کشورهاى عربى که در حقیقت، حاصل سال ها تحقیر روحى، دینى و سیاسى توده هاى اسلام خواه این کشورها از سوى دیکتاتورهاى غرب گرا و نیز پیامد بى توجهى آشکار و صریح آنها نسبت به ارزش ها و آموزه هاى دینى و مذهبى توده هاى مؤمن این کشورها مى باشد، جریان به هم پیوسته و شگفتى آور بیدارى اسلامى را که از سه دهه قبل و با انقلاب اسلامى ایران کلید خورده بود، وارد مرحله جدیدى نمود.
هرچند هریک از این جنبش ها و انقلاب ها در فاز عملیاتى با فراز و نشیب ها و تحولات متفاوتى از یکدیگر روبه رو شده است، اما جوهره و هسته اصلى خیزش مردمى و نیز نقطه عزیمت و هدف غایى خواسته ها و مطالبات عمومى در این کشورها را بازگشت به معنویت دینى و شریعت اسلامى شکل مى دهد.
البته روشن است که اسلام خواهى مردم مسلمان و آزادى خواه عربى هرچند افق گسترده ترى، چه در مرحله اولیه نهضت و چه در مرحله تکوین و نظام سازى و نیز در ارتقاى سطح گفتمان از رویکرد مادى گرایانه به گفتمان برخاسته از وحى، فراروى انقلابیون و آزادى خواهان مى نهد، اما درواقع، این موج عظیم بیدارى نیز همچون دیگر پدیده هاى مرتبط با حیات انسانى از قواعد و الگوهاى ثابت و معینى پیروى مى کند که عنایت و یا بى توجهى به هریک از آنها نتایج و آثار متفاوتى دربر دارد؛ چه آنکه در سنت هاى ثابت الهى، کیفیت رقم خوردن سرنوشت انسان در گرو کردار خود جوامع بشرى است (رعد: 11).
با نگاهى گذرا به تمامى انقلاب هاى چند قرن اخیر (از انقلاب فرانسه، روسیه، چین و نیکاراگوئه که صبغه غیردینى بر آنها حاکم بوده، تا انقلاب اسلامى ایران در سال 1357 که با اهداف و مطالبات دینى تحقق یافته است) درمى یابیم که همه جنبش هاى انقلابى با رخدادها و تحولات پر فراز و نشیب و نسبتا مشابهى مواجه بوده اند. روند حوادث پیش روى انقلاب ها و چگونگى عملکرد گروه هاى انقلابى، گاه چنان موجب تحت الشعاع قرار گرفتن اهداف اصیل نهضت و انحراف از مسیر آرمان هاى آن مى شود که احیانا پس از طى بازه زمانى خاصى، انقلاب به ضد خود تبدیل شده و نتایج معکوسى را به بار مى آورد.
براى نمونه، انقلاب کبیر فرانسه پس از آنکه با تلاش هاى فراوان مردم به ثمر نشست، صحنه ترور و کشتار هولناک رهبران انقلاب گردید. در ادامه، با به روى کار آمدن ناپلئون بناپارت (Napoleon Benapart) و پس از آن، لوئى هجدهم (Louis XVIII)، استبداد لجام گسیخته و قاهرانه اى ظهور یافت که تمامى آمال انقلابیون مبنى بر آزادى و لغو رژیم سلطنتى را بر باد داد (p. McLynm, 1998, 666). انقلاب روسیه نیز در دهه دوم خود با دیکتاتورى بیست و پنج ساله استالین (Stalin) مواجه شد و با قتل عام هاى گسترده و تصفیه هاى خونین، عملاً وضعیتى سیاه تر از قبل انقلاب را به ارمغان آورد (Sebag, 2004, p. 649).
همچنین انقلاب الجزایر از سرنوشت مشابهى برخوردار است. پس از پیروزى مبارزان مسلمان بر ارتش اشغالگر فرانسه و بر جاى ماندن بیش از چندصد هزار شهید و مجروح، کشمکش هاى درونى میان انقلابیون آغاز شد و تمامى دستاوردهاى مبارزات آزادى بخش علیه فرانسه، به پاى سهم خواهى و قدرت طلبى عده اى، ذبح شد.
نکات یادشده مبیّن این مسئله است که آفت ها و مخاطرات فراوانى در کمین انقلاب ها و جنبش هاى اجتماعى نهفته است که غفلت از هریک مى تواند آثار زیان بارى به همراه داشته باشد. البته روشن است که جریان بیدارى اسلامى نیز از این مقوله مستثنا نخواهد بود. در حقیقت، حراست از اهداف، ارزش ها و دستاوردهاى هر انقلاب و جنبشى در درجه اول مرهون تلاش و دقت رهبران در شناسایى چالش ها و مخاطرات پیش رو، و در درجه دوم هوشیارى و بیدارى توده هاى انقلابى است. تجربه تلخ سایر انقلاب هاى چند سده اخیر گویاى آن است که غفلت و بى درایتى هریک از دو دسته فوق، بى گمان فرجام تلخى به همراه داشته است.
با مرورى که در چند ماهه اخیر صورت گرفت، نگارنده با پژوهشى نظام یافته، مستقل و علمى در حوزه آسیب شناسى سیاسى بیدارى اسلامى مواجه نشد. ازاین رو، ضرورت توجه و عنایت به شناسایى آسیب هایى که حیات نهضت هاى اسلامى اخیر را با مخاطره مواجه مى کند، انگیزه اصلى نگارش این مقاله گردیده است.
در نوشتار حاضر با هدف آسیب شناسى انقلاب هاى اخیر منطقه، ابتدا دو اصطلاح عمده «آسیب شناسى» و «چالش» مورد بررسى قرار گرفته و سپس در پاسخ به این پرسش که آسیب هاى پیش روى بیدارى اسلامى چیست، به طور مصداقى این چالش ها تبیین گردیده است.
1. مفاهیم
واژه «آسیب شناسى» از جمله اصطلاحاتى است که از علم پزشکى وارد حوزه علوم اجتماعى شده است. این واژه در لغت به معناى «مطالعه ماهیت حقیقى بیمارى ها و به ویژه تغییرات ساختارى و کارکردى است که به واسطه آنها رخ مى دهد» و در علوم انسانى به معناى «شناسایى آن دسته از عوامل مهم و مؤثرى است که به وجود آمدن و تداوم حیات آنها مى تواند فرایند تحقق اهداف هر نظامى را متوقف و یا به صورت محسوس، کُند نماید» (بنیانیان، 1379، ص 128) تعریف شده است.
مقصود از آسیب شناسى جریان بیدارى اسلامى نیز در حقیقت، شناخت و مطالعه مجموعه عواملى است که در فرایند حرکت انقلاب در مسیر دستیابى به ارزش ها، آرمان ها و اهدافش، مانع ایجاد کرده، آن را متوقف و یا به نحو چشمگیرى کندتر مى سازد. البته پیداست که با اختلاف ماهیت و نیز تغییر حوزه آرمان ها و اهداف هر جنبشى، دایره آسیب هاى آن نیز بسط و قبض مى یابد.
واژه «چالش» نیز که کمتر از دو دهه از رواج آن در حوزه علوم اجتماعى مى گذرد، از معانى متعدد لغوى و اصطلاحى برخوردار است. براى معناى این واژه در لغت، مى توان به مواردى همچون زد و خورد، جنگ و جدال، مباشرت، حمله و یورش، کُشتى و تلاش اشاره کرد (عمید، 1381، ص 525؛ دهخدا، 1377، ج 6، ص 8020).
در حوزه علوم انسانى این کلمه در معانى متفاوت و البته قریب به هم همچون مانع و مشکل (بى نام، 1376، ص 483و488)، آسیب و آفت (بى نام، 1380، ج 2، ص 213ـ254)، کشمکش (قوام، 1379، ص 7)، تناقض (همان، ص 8)، تقابل یا تعارض (همان، ص 9)، و نیز اختلاف و تهافت رأى (همان، ص 9ـ25)، دغدغه، سؤال، بحران، مشکل، معضل، اشکال، درد (افروغ، 1380، ص 7ـ9) و... استعمال شده است. همچنین اصطلاح یادشده به مفهوم مجادله ونزاع نظرى نیزبه کاررفته است(همان،ص 15).
صرف نظر از معانى یادشده در فوق، در پژوهش حاضر واژه چالش در معنایى اعم از مشکلات و معضله هاى نظرى و عملیاتى، بنیادین و روبنایى، داخلى و خارجى و محدود و گسترده استعمال شده که در بازه هاى زمانى مختلف و در مقیاس هاى متفاوت قادر به کندسازى یا متوقف سازى حرکت متعادل جامعه بوده و ازاین رو، مستلزم چاره اندیشى و تدبیر مى باشد. در نتیجه، در این نوشتار اصطلاح هاى آسیب و چالش هر دو براى رساندن معنایى یکسان به کار رفته اند.
در حقیقت، هر جنبش و نهضت اجتماعى (و از جمله جریان بیدارى اسلامى در کشورهاى عربى) ممکن است در مسیر دستیابى به اهداف و آرمان هاى خویش، با فراز و نشیب هاى فراوانى مواجه گردد. زمانى، عواملى باعث شتاب گرفتن حرکت نهضت مى شوند و گاهى اسباب توقف و یا کاهش شتاب آن را فراهم مى آورند. هرچند بسته به نحوه مواجهه راهبران نهضت با فرصت ها و تهدیدها و نیز میزان حضور و وفادارى توده هاى مردم براى همراهى با طرح هاى ایشان، مى توان افول یا صعود آن جنبش را پیش بینى نمود.
اهمیت موضوع «آسیب شناسى سیاسى» نیز دقیقا از همین نکته منبعث مى شود. در حقیقت، رهبران و هدایتگران انقلاب هاى سیاسى و اجتماعى مى بایست با شناخت واقع بینانه از آسیب ها و سازوکارهاى علاج آن، راه را براى حرکت رو به جلو و قدرتمند نهضت فراهم آورند.
در پایان باید متذکر شد که مصادیق یادشده در ذیل نه حصرى استقرایى از چالش ها و آسیب هاى کلان فراروى این خیزش عظیم اسلامى و مردمى به ویژه در حوزه هاى مرتبط با کنش و اقدام سیاسى است. ضمنا تلاش شده است تا از ذکر چالش هاى غیرسیاسى و یا چالش هاى سیاسى خُرد و جزئى اجتناب گردد.
2. مصداق شناسى آسیب ها و چالش هاى فراروى بیدارى اسلامى
1ـ2. خلأ رهبرى واحد فراحزبى
رهبرى نقش ویژه اى در شکل دادن به هماهنگى و همسویى میان اجزاى مختلف هر نهضت و جنبش اجتماعى ایفا مى نماید. مأموریت و کارویژه هر رهبرى در حقیقت، ایجاد انسجام اجتماعى از طریق نظام ویژه ارزشى است که توده هاى مردم به آن دل بسته اند. در حقیقت، رهبر و طلایه دار هر جنبش انقلابى، مغز متفکر آن به شمار آمده و در قالب یک ایدئولوژى انقلابى با ترسیم چارچوب عقیدتى انقلابیون، خط مشى هاى مبارزه و نیز نقشه راه رسیدن به آرمان ها و اهداف قیام، به مثابه اهرم بازدارنده از انحراف و سرگشتگى نهضت عمل نموده و پس از پیروزى انقلاب هندسه سیاسى جدیدى را بنیان مى نهد.
رهبر انقلاب با به خدمت گرفتن طیفى از اندیشمندان، مبلغان، سیاست مداران و نخبگان جامعه، و با بهره جستن از ویژگى هاى شخصیتى خارق العاده اى ـ که منجر به بسط حوزه نفوذ وى مى شود ـ اقدام به برقرارى ارتباط و پیوند با توده ها و قشرهاى معمولى مردم مى نماید و ایشان نیز در فرصت هاى لازم وفادارى خود را به رهبرى جنبش ابراز مى نمایند.
پیداست که نبود رهبرى واحد در هر جنبش و نهضت اجتماعى، در گام اول منجر به سردرگمى و تکثر رفتارى توده هاى مردمى شده و نوعى آشفتگى در فرایند تطور انقلاب را رقم مى زند. وجود رهبران متکثر با اندیشه ها، آرمان ها، نقطه عزیمت ها و راه کارهاى متفاوت، یا به شکست انقلاب مى انجامد و یا در فرض پیروزى، به نزاع ها و کنش هاى کینه توزانه غیرقابل مهار منجر شده و عملاً شرایط پیش از انقلاب را تداعى گر مى شود.
در حقیقت، مهم ترین شاخصه و ویژگى چنین رهبرى را باید در فراحزبى بودن وى و عدم تعلق به هیچ جناح و حزب سیاسى دانست. منظومه راهبرى جنبش مى باید بیش از هر چیز به پایگاه فکرى قاطبه مردم و عقبه تمدنى آن تعلق داشته باشد؛ چراکه هر نوع وابستگى حزبى، صنفى و تشکیلاتى رهبرى موجب واگرایى سیاسى و پراکنده شدن توده ها و گروه ها از اطراف وى شده و در نتیجه، پایگاه اجتماعى و مقبولیت سیاسى وى را به چالش مى کشاند.
بر همین اساس، مى توان از جمله نقاط ضعف عمده جریان کنونى بیدارى اسلامى در جهان عرب را نبود و خلأ رهبرى واحدِ هدایتگرِ غیر حزبى در رأس این جنبش ها عنوان کرد. در حال حاضر کشورهاى انقلابى از نوعى تکثر رهبرى و چندگانگى مراجع تصمیم ساز در هدف گذارى و پیشبرد امور انقلاب رنج مى برند.
بنیان گذار انقلاب اسلامى ایران که خود پرچمدار بیدارى اسلامى و تجدیدگر معنویت جویى و دین خواهى در عصر حاضر به شمار مى آید، با عنایت به همین موضوع همواره با تلاش هایى که از سوى برخى از جریان هاى سیاسى وقت در راستاى صنفى قلمداد کردن رهبرى انقلاب و وابستگى آن به گروهى خاص صورت مى گرفت، مقابله کرده و خویش را رهبر پذیرفته شده از سوى عموم مردم عنوان مى کرد. براى نمونه، ایشان در پاسخ به راسل کر (Russell Kerr) (عضو پارلمان انگلستان و حزب کارگر) که مى کوشید از تعلقات و تمایلات حزبى و گروهى ایشان، همچون ماهیت ارتباط ایشان با جبهه ملى، اطلاع یابد، بر اصل غیرحزبى بودن رهبرى انقلاب و مردمى بودن آن تأکید مى نماید. ایشان این اصل را از ویژگى هاى مهم و ضرورى راهبرى امت، و صورت مقابل آن را از آسیب هاى مهم نهضت قلمداد مى کنند:
ما با جبهه [ملى]، هیچ رابطه اى نداریم... مرا ملت به رهبرى پذیرفته است؛ من رهبر جبهه [ملى] نیستم... با تمامى اهالى ایران روابط مساوى داریم. براى هیچ رهبر سیاسى و مذهبى، اتصال به یک جبهه خاص درست نیست. با تمام ملت، رابطه را برقرار مى سازیم. رابطه خاص، مخالف مصالح است... البته ما به همه افراد سیاسى احتیاج داریم، نیاز داریم. با یک گروه خاصى رابطه نداریم. همه ایران یکدست است، و همه با هم مى خواهند انجام بدهند، و چون امت مى خواهد، همه داخل آن هستند و با همراهى همه پیش مى روند (امام خمینى، 1385، ج 5، ص 70ـ71).
سیر رویدادهاى چند ماهه اخیر در این کشورها بیانگر آن است که هیچ گونه رهبرى منسجم و یکپارچه غیرجناحى که قادر به جذب توأمان توده ها، نخبگان و لایه هاى مختلف جامعه باشد، در وراى تحولات میدانى و خیابانى این کشورها شکل نگرفته است. در این میان، بجز انقلاب بحرین ـ که از نعمت رهبرى تشکیلاتى مراجع برخوردار است ـ در سایر کشورها همچون تونس، مصر، لیبى و یمن، روند تحولات بیشتر به دست جوانانى است که کوشیده اند تا با استفاده از ابزارهاى رسانه اى و بهره گیرى هوشمندانه از شبکه هاى اجتماعى مجازى به صورت غیرمتمرکز و چندلایه، هدایت کنش هاى خیابانى را برعهده گرفته و پیامدهاى فقدان رهبرى واحد را در حد ممکن تقلیل دهند.
هرچند این مسئله به خودى خود مى تواند نقطه عطفى در حوزه مطالعات نظریه هاى انقلاب به شمار آید، اما در عین حال، بسترهاى مناسب براى نفوذ لیبرال ها، غرب گرایان و فرصت طلبان را فراهم آورده و انحراف احتمالى انقلاب از هندسه ارزشى خود را در پى دارد.
هرچند رسانه هاى غربى طى یک سال گذشته همواره کوشیده اند تا این خلأ را به تکثر راهبردى ایدئولوژى هاى کنشگر و دعوت کننده به انقلابى گرى ربط دهند، اما درواقع، مى توان اصلى ترین عوامل این معضله را در مرجعیت ساختارهاى قبیله اى و قوم مدارانه در بافت اجتماعى و حیات سیاسى جوامع عربى و ساختار ناکارآمد جوامع دینى و نهادهاى مذهبى اهل سنت و کنشگرى خلاقانه حداقلى آنها در عرصه هاى سیاسى ـ به واسطه وابستگى ساختارى درازمدت آنها به دستگاه هاى حکومتى ـ عنوان نمود.
هرچند نمى توان منکر نقش آفرینى اختلاف اساسى میان جریان هاى سکولار و گروه هاى اسلام گرا در این زمینه شد، اما برگزارى انتخابات هاى آزاد در دو کشور مصر و تونس و پیروزى اکثریت مطلق اسلام گرایان، ماهیت و خاستگاه مذهبى این انقلاب ها و نیز وزن اندک جریان هاى سکولار و غرب گرا را در پیشبرد انقلاب متبلور نمود. در نتیجه، نمى توان آن گونه که غربى ها سعى در القاى آن دارند، این اختلاف را دلیل اصلى تکثر رهبرى نهضت و خلأ رهبرى واحد برشمرد.
حال ابهام اساسى این است که این خلأ با توجه به غلبه داشتن شاخصه هاى مذهبى در این انقلاب ها و علاقه هاى دینى انقلابیون چگونه قابل توجیه است؟ این مسئله خود مى تواند بزرگ ترین خطر و چالش فراروى این گونه جنبش ها باشد. در هر صورت، آسیب هاى ناظر به فقدان رهبرى واحد را مى توان در محورهایى همچون احتمال قوى شکست انقلاب، سرخوردگى انقلابیون و وقوع اختلافات اساسى میان ایشان، نفوذ فرصت طلبان و به حاشیه رفتن جریان هاى اصیل انقلابى، شکل گیرى دور جدیدى از دیکتاتورى و در نهایت، مسخ نهضت و انحراف از مسیر اصلى آن بررسى کرد.
2ـ2. تقلیل سطح گفتمان
سطح گفتمان از مهم ترین شاخصه هاى شکل دهنده به هویت هر جنبش و جریان اجتماعى محسوب مى شود. در حقیقت، مواردى همچون ماهیت نظام ارزشى، افق خواسته ها و مطالبات، نظام سیاسى مطلوب و در نهایت، نقشه راه حرکت و کنش، اساسى ترین عناصر تشکیل دهنده سطح گفتمان هر نهضت سیاسى و اجتماعى را تجسم مى بخشند.
جریان عظیم بیدارى اسلامى نیز به مثابه یک جنبش انقلابى گسترده از این مقوله مستثنا نخواهد بود. چیستى نظام ارزشى انقلابیون در حقیقت، به جهان بینى و نظریه هاى کلانى اشاره دارد که هندسه باور و رفتار ایشان به طور مستقیم از آنها متأثر است. براى مثال، ارزش هاى اسلامى، لیبرالیسم، کمونیسم و نمونه هایى از این دست، هریک مى تواند به عنوان نظام ارزشى مورد توجه ایشان قرار گیرد. افق خواسته ها نیز به سقف درخواست ها و مطالبات کنشگران اختصاص داشته و هدف نهایى و غایى ایشان را تجسم مى بخشد. نظام سیاسى نیز به الگوى مطلوب نظام حاکمیتى جایگزین نظام هاى دیکتاتورى موجود اشاره دارد. در نهایت نقشه راه به شیوه حرکت به سوى اهداف انقلاب و نحوه پیاده سازى و تحقق آنها اطلاق مى شود.
مجموعه موارد فوق سطح گفتمان جریان بیدارى اسلامى را شکل مى دهند. هرچند که قرائن و شواهد انکارناشدنى از آن حکایت دارد که جوهره انقلاب هاى اخیر در منطقه در هر چهار محور فوق با ارزش هاى اسلامى پیوندى ناگسستنى دارد، اما به موازات این امر تلاش زیادى از سوى جریان هاى غربى ـ عربى و برخى از چهره هاى سیاسى کشورهاى انقلاب کرده در حال انجام است تا با تقلیل سطح گفتمان انقلاب در هر چهار شاخص، قطار نهضت را از مسیر حقیقى خود خارج سازند.
براى نمونه، بسیارى از تحلیل گران غربى و سکولار با جعل واژه هایى همچون بیدارى عربى، بیدارى دموکراتیک، بهار عربى، موج دموکراتیک عربى، انقلاب هاى عربى و یا خیزش ها و ناآرامى هاى خاورمیانه در مقابل اصطلاح «بیدارى اسلامى» مى کوشند با هویت تراشى براى انقلاب هاى اخیر، جوهره شکل دهنده آنها را ارزش هاى غربى قلمداد و این تحولات را ناشى از آشنایى کشورهاى اسلامى با آموزه هایى همچون اومانیسم، دموکراسى، حقوق بشر، آزادى بیان و... عنوان کنند. در همین زمینه، تلاش بسیارى صورت گرفته است تا هرگونه نشانه، نماد، شاخص و مؤلفه اى که به نوعى اسلامى بودن این جنبش ها را تداعى مى کند، نادیده گرفته شده و چنین القا شود که رخدادهاى اخیر از اساس ارتباطى با اسلام خواهى ندارد.
براى نمونه، سایت ویکى پدیا (Wikipedia) ـ که برایند عملکرد چندساله آن در همسویى با منافع کلان نظام سلطه جهانى و جهت دهى خاص به افکار عمومى جهانیان متبلور مى شود ـ در صفحه اى که به نام «بهار عربى» و به زبان انگلیسى اختصاص داده است، در فرایند تعریف و تبیین تحولات اخیر منطقه، مجموعا هفتاد بار از کلمات و واژگانى همچون دموکراسى، آزادى، حقوق بشر و اصلاحات بهره گرفته است، در حالى که از میان تقریبا بیست هزار واژه اى که در این صفحه نگاشته شده است، تنها شش بار از کلمه اسلام و دین استفاده شده است که دو مورد آن مربوط به سیف الاسلام قذافى بوده و مابقى آن نیز هیچ ارتباطى به موضوع ماهیت اسلامى این انقلاب ها ندارد.
همچنین در این صفحه به صراحت خاستگاه و انگیزه اصلى بروز قیام مردمى در این کشورها به امورى همچون دولت هاى استبدادى، فقر شدید، فساد ادارى و دولتى، نقض حقوق بشر، تورم، فرقه گرایى و بیکارى منحصر گشته و اهداف حقیقى این انقلاب ها نیز به مواردى همچون تغییر رژیم حاکم، انتخابات آزاد و عادلانه، رعایت حقوق بشر، و در نهایت دموکراسى، تقلیل یافته است. روشن است که در این نگاه، هیچ بازتابى از تأثیر آموزه هاى دینى و شور اسلام خواهى در تحقق تحولات اخیر به چشم نمى خورد (en.Wikipedia.org/Wiki/Arab_Spring).
در واقع، تلاش غربى ها جهت تقلیل سطح گفتمان انقلاب هاى اسلامى منطقه و نادیده انگاشتن آشکار شاخصه هایى همچون گرایش هاى صریح اسلامى مردم و انقلابیون، محوریت جریان هاى دینى در تحقق انقلاب، مرکزیت واقعى مساجد و نمازهاى جمعه و جماعت در انسجام بخشى به کنش هاى میدانى انقلابیون، احساس تحقیر مستمر ناشى از سرکوب احساسات دینى، وابستگى محض دولت مردان این کشورها به آمریکا و غرب و مسائلى از این دست، همه با هدف پوشش گذاشتن بر ماهیت دینى و اسلامى این قیام ها صورت مى پذیرد.
حال اگر ذهنیت سیاست سازان انقلاب از چنین بینش و باورهایى متأثر شود، تبعات غیرقابل جبرانى در انتظار دستاوردهاى انقلاب خواهد بود. ازاین رو، لازم است تا انقلابیون و توده ها به طور مستمر اصول و آرمان هاى نهضت را مورد بازخوانى قرار داده و از افتادن به دام تبلیغات و پروپاگانداى رسانه اى غرب اجتناب نمایند.
در خصوص عنصر دوم تشکیل دهنده سطح گفتمان نیز تلاش مضاعف سیاسى و رسانه اى و گاه حتى تئوریکى صورت مى گیرد تا اثبات کند که خواسته اصلى و حقیقى انقلابیون، نه بازگشت به ارزش هاى اسلامى و حکومت اسلامى، بلکه ایجاد جامعه باز پوپرى بر محور لیبرال ـ دموکراسى و آزادى غربى است. براى نمونه، کنان إنجین (Kenan Engin) از اندیشمندان ترکیه اى تبار آلمان ـ با الهام از ساموئل هانتینگتون که تحولات دهه هفتاد و هشتاد میلادى در کشورهاى آمریکاى لاتین را موج سوم دموکراسى مى نامید ـ بیدارى اسلامى را چیزى جز موج پنجم دموکراسى نمى پندارد که به گمان وى، از همان ویژگى هاى کیفى رویدادهاى آن دهه هاى آمریکاى جنوبى برخوردار است. از منظر وى، انقلابیون با الهام گرفتن از کشورهاى غربى، الگوى نظام هاى سیاسى لائیک و لیبرال را الگوى مطلوب و هدف غایى خود قرار داده و نیز نقشه راه خود را با تأثیرپذیرى از گفتمان تفوق یافته لیبرال ـ دموکراسى پى ریزى نموده و در این خصوص نیز هیچ گونه تأثیرى از هندسه معرفت دینى نپذیرفته اند.
با توجه به نکات یادشده، از بزرگ ترین آسیب هایى که جریان بیدارى اخیر اسلامى را با مخاطره مواجه ساخته است، مسئله تقلیل سطح گفتمان از اسلام خواهى و بازگشت به قواعد و احکام شریعت ـ به مثابه هسته مرکزى نظام سیاسى جایگزین ـ به گفتمان عرفى و لائیسیته و در نتیجه، دل خوش کردن به خواسته هاى حداقلى و سطحى همچون سقوط دیکتاتور موجود، بهبود شاخص هاى اقتصادى و معیشتى، و تن دادن به قید و بندهاى دموکراسى غربى و در نهایت، غفلت از اصلاحات بنیادین و اساسى و فروکاستن ابعاد تحول انقلابى مى باشد.
البته در همین زمینه تلاش هاى بى وفقه اى حتى از سوى برخى مقامات کشورهاى اسلامى در جریان است تا سطح گفتمان انقلاب هاى اسلامى اخیر را به نازل ترین و عرفى ترین سطح ممکن کاهش دهند. همچنین کوشش هایى صورت گرفته است تا با سرازیر کردن سندیکاها و اتحادیه هاى کارگرى به خیابان ها و دامن زدن به مطالبات و خواسته هاى معیشتى، ذهنیت انقلابیون را به مسائل حاشیه اى همچون مشکلات صنفى و اقتصادى معطوف کرده و از توجه به مأموریت هاى اصلى و حقیقى نهضت بازدارد؛ مسئله اى که باید با دقت بیشترى از سوى جریان هاى انقلابى مواجه شود.
3ـ2. معضل نظام سازى
از مهم ترین چالش هاى فراروى جریان بیدارى اسلامى که البته بیش از هر زمان، خود را در مرحله پس از پیروزى و ساخت نظام سیاسى جدید نشان مى دهد، مى توان به مسئله نظام سازى سیاسى اشاره کرد. به طور کلى، مى توان همچون سایر انقلاب ها سیر تطور خیزش اسلامى اخیر را به دو مرحله کلى مبارزه و تلاش براى براندازى نظام موجود و پس از آن، کوشش براى تأسیس و برساختن نظام مطلوب و آرمانى تقسیم نمود.
در حقیقت، این انقلاب هاى عظیم با گرایش هاى آشکار اسلام گرایانه در سیر عزیمت از انقلاب اسلامى به سوى امت اسلامى، مى بایست سه مرحله گذار دیگر را نیز به طور کامل تجربه نماید. این مراحل با نظام سازى، دولت سازى و جامعه سازى استمرار یافته و در نهایت، به شکل گیرى امت اسلامى مى انجامد (ر.ک: دیدار دانشجویان کرمانشاه با رهبر معظم انقلاب، 24/7/1390).
شاید به واسطه خصیصه عملیاتى و میدانى بودن گام اول نهضت و غلبه برخى عوامل احساسى و شورانگیز در آن، براى بسیارى از افراد سیر تکوین و تکون این مرحله بیشتر جلوه و فروغ داشته و در نتیجه، این قسمت از حساسیت و توجه ویژه اى برخوردار باشد، اما واقعیت آن است که مرحله نظام سازى و تأسیس نظام نوین سیاسى بر ویرانه هاى رژیم ساقط شده، نقطه عطفى در سرنوشت انقلاب و نقطه جهشى به سوى مرحله تمدن سازى به حساب مى آید.
به طور کلى، یک کنشگر سیاسى با استعانت از مبانى نظرى خویش در حوزه اندیشه و فلسفه سیاسى پس از پرداختن به مؤلفه ها و شاخصه هاى نظام مطلوب خود، وارد فرایند عینى دگرسازى نظام سیاسى مى شود که خود ترکیبى از علم و هنر سیاسى به حساب آمده و در حوزه حکمت عملى طبقه بندى مى شود.
در حقیقت، در این حوزه، فیلسوف سیاسى مى کوشد مبانى نظرى خود در خصوص نظام سیاسى جایگزین را تجسد بخشیده و در قالب هاى کمّى و شاخص هاى ملموس (همچون قانون اساسى، نهادهاى سیاسى و حقوقى برآمده از آن، چگونگى ارتباط قوا، نحوه تعامل متقابل حاکمیت و جامعه، سازوکارهاى تأثیرگذارى مردم در تصمیم گیرى هاى سیاسى و اجتماعى و...) سازوکارهاى عملیاتى سازى آن را تعین ببخشد.
متولیان حقیقى نهضت هاى اسلامى منطقه باید توجه داشته باشند که حتى در صورت پیروزى کامل در مرحله اول انقلاب، بدون طراحى یک مدل عملیاتى از آرمان هاى دینى و ملى خود هرگز موفق نخواهند شد به طور کامل اهداف و آرزوهاى خود را عینیت بخشند؛ چه آنکه نظام سیاسى به مثابه نرم افزار تحقق اهداف و دغدغه هاى ایشان عمل مى نماید؛ مشکلى که بى توجهى به آن، امکان بازگشت به شرایط پیش از نهضت و ارائه چهره اى ناکارآمد و شعارزده از انقلابیون و هندسه ارزشى ایشان را تداعى گر خواهد بود.
سؤال اساسى که اکنون مطرح است این است که آیا جریان هاى انقلابى منطقه از قبل به مطالعات نظرى براى دست یافتن به بدیلى براى دگرسازى نظام سیاسى موجود دست زده اند یا اینکه ایشان نیز تحقق قریب الوقوع این بیدارى گسترده را پیش بینى نمى کرده و در نتیجه، از بروز ناگهانى تحولات اخیر غافلگیر و مبهوت شده اند؟
در فرض اول، خطر تئوریک چندانى در حوزه نظام سازى متوجه این نهضت ها نمى شود. اما در صورت دوم، چاره اى براى ایشان جز اقتراض و وام گیرى از نظام هاى موجود کنونى و البته تلاش براى بومى سازى برخى از مؤلفه ها و ویژگى هاى آنها براى تطبیق و سازگارى هرچه بیشتر با واقعیت هاى میدان سیاسى و فرهنگى کشور نخواهد بود. با فروپاشى شوروى سابق و افول ستاره کمونیسم و در نتیجه، استحاله رژیم هاى مبتنى بر این اندیشه و نیز رنگ باختن ایدئولوژى هاى ناسیونالیستى در جهان عرب طى دو دهه اخیر، جهان کنونى با دوقطبى ایدئولوژیک جدیدى مواجه شده است که هریک الگوى خاص خود را به جریان بیدارى اسلامى پیشنهاد مى کنند.
در یک سوى این میدان، نظام هاى سیاسى لائیکِ برآمده از اندیشه لیبرال ـ دموکراسى مى کوشند تا با برجسته سازى و تدلیس مظاهر زندگى مادى و رفاه زده انسان مدرن غربى، تجربیات و فراورده هاى نظرى و کاربردى خود را بر جریان هاى انقلابى منطقه تحمیل نمایند. براى نمونه، دعوت چهره هایى همچون نخست وزیر ترکیه (اردوغان) از انقلابیون عربى و به ویژه مصرى ها مبنى بر اتخاذ نظام سیاسى لائیک و سکولار و نگارش قانون اساسى بر مبناى اصول و مبانى لائیزم، اساسا به نیابت از نظام هاى فکرى و سیاسى لیبرال غربى تلقى مى شود (ر.ک: پایگاه رسمى تلویزیون مصر، 13/9/2011). بدیهى است که در پیش گرفتن چنین رویکردى مى تواند مهم ترین آسیب فراروى تحقق اهداف دینى و معنوى انقلاب به حساب آید.
در طرف مقابل، نظام جمهورى اسلامى ایران با سه دهه تجربه عملى در حوزه هاى مختلف داخلى و بین المللى و کسب دستاوردهاى مادى و معنوى فراوان على رغم تمامى تحریم ها و کارشکنى هاى کشورهاى سلطه طلب، نظام سیاسى مبتنى بر ارزش هاى الهى و حیات متعالى را توصیه کرده و ایشان را از افتادن در دامان لائیسیته غربى و تشکیل حکومت مسلمانان به جاى حکومت اسلامى برحذر مى دارد.
در همین خصوص، بنیان گذار جمهورى اسلامى که خود دو دهه پیش از پیروزى انقلاب اسلامى ایران، بن مایه هاى تئوریک نظام سیاسى مطلوب خود را تبیین و بسط نموده و در اختیار مبارزان و عموم مردم قرار داده بود، یک دهه پس از پیروزى نهضت نیز با اتکا به «تئورى واقعى و کامل فقه براى اداره انسان از گهواره تا گور» (امام خمینى، 1385، ج 21، ص 289) آمادگى جمهورى اسلامى ایران را براى پر کردن خلأهاى موجود در نظام کمونیستى شوروى ـ به عنوان یکى از دو ابرقدرت بزرگ آن روزگار ـ اعلام نمود: «... صریحا اعلام مى کنم که جمهورى اسلامى ایران به عنوان بزرگ ترین و قدرتمندترین پایگاه جهان اسلام، به راحتى مى تواند خلأ اعتقادى نظام شما را پر نماید» (همان، ص 226).
رهبر معظم انقلاب نیز در همین زمینه، به ارائه هشدار و نظریات سلبى بسنده نکرده و پیشنهادهاى ماهوى معینى را براى برساختن نظام سیاسى آینده کشورهاى بپاخاسته ارائه کرده اند. مهم ترین شاخصه هاى پیشنهادهاى ایشان به مواردى همچون توجه به نقش تعیین کننده مردم در مدیریت عمومى، تعلق اراده مردم به نظام مردم سالارى دینى و دقت در عدم اختلاط شاخصه ها و مؤلفه هاى این نظام با دموکراسى لیبرالیزه شده غربى بازگشت دارد.
... همه دلسوزان در این کشورها و همه آنان که به عزت و کرامت و پیشرفت کشور خود دل بسته اند، باید تلاش کنند تا اسلامیت و مردمى بودن نظام نوین، به تمام و کمال تأمین شود... (پیام به کنگره عظیم حج، 14/8/1390)
ملت هاى انقلاب کرده و آزادشده، یکى از مهم ترین خواسته هایشان حضور و نقش قاطع مردم و آرائشان در مدیریت کشور است، و چون مؤمن به اسلامند، پس مطلوب آنان «نظام مردم سالارى اسلامى» است؛ یعنى حاکمان با رأى مردم برگزیده مى شوند و ارزش ها و اصول حاکم بر جامعه، اصول مبتنى بر معرفت و شریعت اسلامى است. این خود مى تواند در کشورهاى گوناگون به اقتضاى شرایط، با شیوه ها و شکل هاى گوناگون تحقق یابد، ولى با حساسیت کامل باید مراقب بود که این با دموکراسى ـ لیبرال غربى اشتباه نشود. دموکراسى لائیک و در مواردى ضدمذهب غربى با مردم سالارى اسلامى که متعهد به ارزش ها و خطوط اصلى اسلامى در نظام کشور است، هیچ نسبتى ندارد (همان)
ایشان همچنین در بیانى دیگر، تنها الگوى نجات بخش براى کشورهاى انقلابى را الگوى مردم سالارى دینى عنوان کرده و البته همزمان بر انعطاف پذیرى آن و امکان تطبیق آن با ارزش هاى بومى و فقهى هریک از این کشورها تأکید مى ورزند؛ چراکه در این الگوى پیشنهادى، هر دو رکن اساسى محوریت آموزه هاى اسلامى و نقش آفرینى مشارکت مردمى نقش بسزایى ایفا مى کنند.
آن چیزى که اینجا مى تواند به این کشورها کمک کند، تفکر مردم سالارى دینى است. مردم سالارى دینى که ابتکار امام بزرگوار ماست، مى تواند نسخه اى براى همه این کشورها باشد؛ هم مردم سالارى است، هم از متن دین برخاسته است... البته ممکن است فقهاى اهل سنت ـ چه فقهاى شافعى در مصر، چه مالکى ها در بعضى دیگر از کشورهاى آن منطقه، چه حنفى ها در بعضى از کشورهاى دیگر ـ معتقد به ولایت فقیه نباشند؛ خیلى خوب، ما نمى خواهیم حتما مبناى فقهى خودمان را به آنها عرضه کنیم یا اصرار بورزیم؛ اما مردم سالارى دینى ممکن است شکل هاى گوناگونى پیدا کند. باید این مبناى مردم سالارى دینى را ما براى اینها تبیین کنیم (در دیدار با اعضاى مجلس خبرگان، 17/6/1390)
4ـ2. اتکا به سازوکارهاى بوروکراتیک و مانیفست هاى حزبى در پیشبرد انقلاب
از دیگر موضوعاتى که تمامى نهضت هاى سیاسى و اجتماعى همواره با آن مواجه هستند، نحوه تعامل با توده هاى مردمى و بازتعریف گونه اى از روابط متقابل صحیح و کارآمد است که هرچه بهتر به تحقق اهداف و غایات جنبش بینجامد.
در حقیقت، هر انقلاب و جنبش سیاسى و اجتماعى با ترکیب سه پایه الهام بخشى ایدئولوژیکى و فکرى، هدایتگرى رهبرى و حضور مردمى است که شکل عملیاتى به خود مى گیرد. در این بین، انقلاب ها خود از حیث کیفیت تعامل میان رهبران و مردم به دو دسته تقسیم مى شوند: جنبش هایى که در آن مردم نقش حقیقى و مهمى در پیروزى و تحصیل اهداف نهضت ایفا مى کنند و جریان هایى که در آنها احزاب، نخبگان سیاسى و گاه نظامیان بیشترین تأثیر را در رسیدن به چشم اندازها و آرمان هاى جنبش ایفا نموده و توده هاى مردم از نقشى فرعى و حاشیه اى برخوردارند و به اصطلاح، نهضت هاى حزب محور و یا کودتایى نامیده مى شوند (محمدى، 1382).
از پیش روشن است که انقلاب هاى اخیر در منطقه از شق اول محسوب شده و نقش پررنگ مردم در بروز، استمرار و موفقیت انقلاب در آن، به شکل غیرقابل انکارى ملموس است. استمرار حضور جمعیت هاى چند صد هزار نفرى در خیابان هاى تونس، مصر، لیبى، بحرین و یمن به خوبى مؤید این نکته است که این نهضت ها از ماهیت مردمى فوق العاده اى برخوردار بوده و احزاب و جریان هاى سیاسى در حاشیه ابتکارات و مدیریت میدانى توده ها قرار گرفته اند.
در واقع، نقش مدیریتى، هدایتگرى و هدف سازى در این جنبش ها یکسره بر دوش مردم و به ویژه جوانان بوده و این بار این احزاب و جریان هاى متشکل سیاسى بودند که مى کوشیدند تا خود را بر امواج انقلاب سوار کرده و از آن توشه برگیرند؛ امرى که احتمالاً بسیارى از تئورى هاى انقلاب را به چالش کشیده و فصل جدیدى در نظریه پردازى هاى تغییر اجتماعى خواهد گشود.
شاید بتوان یکى از دلایل بسیار مهم در پیروزى شتابان این انقلاب ها در کشورهاى مصر و تونس را همین مدیریت مردمى و اجتناب از سازوکارهاى بروکراتیک و مانیفست هاى حزبى عنوان نمود و بعکس، طولانى شدن فرایند انقلاب در یمن را به دخالت برخى از احزاب و ایفاى نقش مخرب ایشان در تحقق پیروزى ربط داد.
در خصوص استمرار نهضت و تلاش براى به بار نشستن ثمرات و دستاوردهاى آن نیز، از جمله مسائلى که انقلابیون باید به شدت از آن بپرهیزند اتکا به فرایندهاى حزب محورانه و مردم گریزانه است. به دیگر بیان، جهت دادن سمت و سوى انقلاب به مسیر زد و بندها و معاملات پشت پرده و سازشکارانه ـ چه با نهادهاى باقى مانده از حکومت هاى قبلى و چه با قدرت هاى خارجى ـ و به فراموشى سپردن قدرت مردم و عدم بهره گیرى از ظرفیت هاى بالقوه و بالفعل توده ها در پیشبرد اهداف قیام و برساختن جامعه اى جدید، از مهم ترین آسیب هاى پیش روى جریان بیدارى اسلامى به حساب مى آید.
مردم و جریان هاى حقیقى انقلابى نیز باید توجه داشته باشند که سپردن زمام امور و سرنوشت نهضت به دست احزاب و جریان هاى سیاسى و غفلت از نظارت بر عملکرد ایشان و بازگشت به خانه ها در نهایت، ممکن است قطار انقلاب را از ریل آرمان خواهى منحرف کرده و دستاوردهاى نهضت را دستخوش غارت نماید. در نتیجه، عدم پایبندى به ملزومات و اقتضائات مردمى بودن جریان بیدارى اسلامى، خطر حزب زدگى و غیبت مردمى از صحنه هاى حساس میدانى را به حداکثر ممکن افزایش مى دهد.
البته بدیهى است که این مسئله به مفهوم نفى تشکل گرایى، انضباط تشکیلاتى و پذیرش اقتضائات غیرقابل اجتناب نقش آفرینى سیاسى نیست، بلکه به معناى تن دادن به سازوکارها، رویه ها، اندیشه ها و تشکلاتى است که هیچ سنخیتى با آرمان ها و اهداف غایى نهضت ندارد. در حقیقت، در عرصه سیاسى همواره دو دسته از احزاب و گروه ها نقش ایفا مى کنند. دسته اى که نقش راهنمایى و هدایت آحاد مردم را به سمت آرمان هایى خاص ایفا کرده و در پى ارتقاى سطح معرفتى جامعه ـ و نه تحصیل قدرت ـ هستند و گروهى دیگر که مطابق موضوع سیاست رایج، از اساس با هدف کسب و مصرف بیشتر قدرت شکل گرفته و در حقیقت، به مثابه باشگاه قدرت عمل مى نمایند.
روشن است که منظور از نفى حزب زدگى، پناه بردن به ساختارهاى تشکیلاتى از نوع دوم است؛ چراکه ساختار این نوع از احزاب متناسب با هدف غایى شان ـ کسب حداکثرى قدرت ـ ترسیم شده است و چنان ساختارى و هدفى خود امکان تنفس و تحرک از آرمان ها و ارزش هاى اصیل انقلاب را خواهد ستاند.
5ـ2. نفوذ فرصت طلبان در لایه هاى تصمیم سازى انقلاب
از جمله آسیب هاى دیگرى که همواره بیدارى اسلامى با آن دست و پنجه نرم خواهد کرد، خطر نفوذ و رخنه افراد فرصت طلب و بى اعتقاد به مبانى، اهداف و ارزش هاى انقلاب است. شواهد از آن حکایت دارد که این خطر در تمامى مراحل تکوین و تکون نهضت در کمین آن نشسته و تنها اختصاص به مرحله شکل گیرى و یا پیروزى اولیه جنبش ندارد.
تجربه تاریخى نشان داده است که بسیارى از نهضت ها و جنبش هاى سیاسى و اجتماعى به واسطه تساهل و سهل انگارى در بررسى سوابق، انگیزه ها و ماهیت حقیقى برخى از افراد منتسب به خود، با چالش هاى اساسى مواجه شده و گاه حتى به وضعیتى به مراتب وخیم تر از شرایط پیش از نهضت دچار شده اند. براى نمونه، در تاریخ معاصر ایران نهضت هاى مشروطه و ملى شدن صنعت نفت، و در عرصه خارجى، انقلاب الجزایر از مصادیق بارز این مدعا به شمار مى آیند.
در جریان انقلاب هاى اسلامى اخیر در منطقه نیز متأسفانه به وضوح شاهد آنیم که با غیبت علماى دینى از عرصه مبارزه و سیاست ـ به استثناى کشور بحرین ـ علیه نظام هاى دیکتاتورى دستگاه هاى سیاسى و اطلاعاتى غربى و برخى از همپیمانان عربى ایشان فرصت را مغتنم شمرده و با نفوذ دادن مهره هاى نزدیک به خود تلاش نموده اند بیدارى اسلامى را به نفع خود مصادره کرده و وضعیت این کشورها را به حالت قبل از انقلاب بازگردانند.
تلاش هاى رسانه اى و تبلیغاتى غربى و عربى براى رهبرتراشى در کشورهاى بپاخواسته، با برجسته کردن نقش شخصیت هاى سکولار و غرب گرا و گاه حتى جنبش هاى سلفى و وهابى و کم رونق جلوه دادن تأثیر جریان هاى اصیل اسلامى خواه در روند پیروزى انقلاب در همین راستا تفسیر مى شود. براى نمونه، در مصر سرمایه گذارى فراوانى بر روى چهره هاى لائیکى همچون محمد البرادعى و دیگر سیاست مداران غرب گرا صورت مى پذیرد، و یا در لیبى تلاش مى شود نقش برخى سلفى ها، از جمله عبدالحکیم بلحاج و مهدى الهراتى ـ که از اعضاى القاعده به شمار مى آیند ـ در پیروزى انقلابیون پررنگ و مؤثر جلوه داده شود.
امام راحل با الهام از تجربیات تلخ نهضت مشروطه در خصوص فتنه نفوذى ها و غرب گرایان در حرکت بیدارى اسلامى هشدار داده، مى فرمایند:
... همه دیدید و نسل آتیه خواهد شنید که دست سیاست بازان پیرو شرق و غرب، روحانیون را که اساس مشروطیت را با زحمات و رنج ها بنیان گذاشتند از صحنه خارج کردند و روحانیون نیز بازى سیاست بازان را خورده و دخالت در امور کشور و مسلمین را خارج از مقام خود انگاشتند و صحنه را به دست غرب زدگان سپردند... مخالفین اسلام و کشورهاى اسلامى که همان ابرقدرتان چپاولگر بین المللى هستند، به تدریج و ظرافت در کشور ما و کشورهاى اسلامى دیگر رخنه، و با دست افراد خودِ ملت ها، کشورها را به دام استثمار مى کشانند. باید با هوشیارى مراقب باشید و با احساس اولین قدمِ نفوذى به مقابله برخیزید و به آنان مهلت ندهید (امام خمینى،1385،ج21، ص 420).
در هر صورت، رخنه کردن مهره هاى وابسته به نظام سلطه جهانى در لایه هاى مختلف تصمیم سازى و سیاست پردازى جریان بیدارى اسلامى موجب هدر رفتن مجاهدت ها و تلاش هاى مخلصانه توده هاى مردم و رقم زنندگان حقیقى نهضت خواهد گردید.
6ـ2. سازش کارى انقلابیون
از دیگر آسیب ها و چالش هایى که ممکن است انقلاب هاى اسلامى اخیر منطقه را با خطر استحاله و مسخ مواجه سازد، اتکا و دل بستن به وعده و وعیدهاى کشورهاى سلطه گر غربى است. همان گونه که یاد شد، عصیان علیه سیطره همه جانبه کشورهاى غربى و به ویژه آمریکا و رژیم صهیونیستى و تحقیرشدگى تاریخى ملت هاى مسلمان این کشورها از سوى سلطه گران از مهم ترین شاخصه هاى این نهضت هاى مردمى و اسلامى به شمار مى آید (بیانات رهبر معظم انقلاب در اجلاس بیدارى اسلامى، 26/6/1390).
با توجه به همین مسئله، طبیعى است که کشورهاى زخم خورده از این نهضت ها وارد عرصه شده و بکوشند تا خسارت ها و زیان هاى خود را در همه زمینه ها به حداقل ممکن کاهش دهند و حتى در صورت ممکن با استفاده از سازوکارهاى سیاسى، اقتصادى و اطلاعاتى شرایط را از قبل نیز براى تأمین منافع خویش مهیاتر نمایند. در همین زمینه ایشان با بهره گیرى از سازوکارهاى مرحله اى و پلکانى مختلف اقدام به تحقق این سیاست خواهند کرد. این موارد به شکل ذیل طبقه بندى مى شوند:
1. نفوذ به ساختارها و لایه هاى تصمیم سازى و سیاست گذارى انقلاب از طریق افراد فرصت طلب، غرب گرا و سکولار.
2. ارائه وعده ها و مشوق هاى اقتصادى و سیاسى به انقلابیون و تلاش در جهت تطمیع ایشان و تحمیل سیاست هاى توسعه طلبانه خود به ایشان.
3. تلاش براى ارعاب کشورهاى انقلابى و تهدید به مجازات هاى سیاسى و اقتصادى در صورت عدم همراهى با راهبردهاى کلان منطقه اى و بین المللى غرب.
سازوکار اول در بخش قبل به تفصیل مورد بررسى و واکاوى قرار گرفت. اما در خصوص دو روش آخر باید متذکر شد در صورتى که غربى ها و مستکبران توسط افراد نفوذى خود در شوراى رهبرى نهضت موفق به تغییر مسیر انقلاب و تحریف آن نشوند، از راه نیرنگ و نفاق وارد شده و با عرضه وعده هاى فریبنده سعى در جلب نظر انقلابیون مى کنند. در واقع، هدف از این سیاست را مى توان تحدید قدرت اسلام گرایان، تقلیل سطح گفتمانى نهضت، ارائه و تحمیل الگوى لیبرال ـ دموکراسى به عنوان جایگزین نظام هاى ساقط شده، پیش گیرى از همسویى و نزدیکى این کشورها با محور مقاومت و در نتیجه، مهار زمام انقلاب برشمرد.
نظام سلطه در این بین با برجسته کردن برخى از جلوه هاى به ظاهر موفق تمدن غرب، همچون پیشرفت علمى و تکنولوژیکى، سطح بالاى رفاه مادى و اجتماعى و آزادى هاى بى قید و بند، انقلابیون را به سمت جاذبه هاى خود رهنمون ساخته و به طور همزمان با ارائه مشوق هاى اقتصادى و سیاسى خواهد کوشید تا کماکان مدیریت صحنه سیاسى این کشورها را در اختیار داشته باشد.
خطرى که از این جهت متوجه انقلاب هاى منطقه مى شود همانا فریفته شدن در برابر این مظاهر پر زرق و برق و وعده هایى است که هرچند از دورنماى فریبنده اى برخوردار است، اما از ضمانت اجراى حداقلى نیز برخوردار نمى باشد. بهترین دلیل بر این مدعا وضعیت اقتصادى، سیاسى، آموزشى و نظامى کشورهاى بپاخاسته در دوره دیکتاتورهاى کاملاً وابسته به غرب است؛ چه آنکه اوضاع فلاکت بار و شکننده کنونى، خود میراث سیاست هاى استعمارى غرب در این کشورها به شمار مى آید.
در گام سوم و در فرضى که تطمیع انقلابیون مؤثر واقع نشود، اقدام بعدى کشورهاى استعمارگر بر تهدید و ارعاب و انجام مانورهاى دیپلماتیک و رسانه اى بر هیمنه نظامى، اطلاعاتى و سیاسى قدرت هاى غربى متمرکز مى شود. در واقع، آخرین اقدام این کشورها براى به قبضه گرفتن سرنوشت انقلاب هاى منطقه به گونه اى صریح و عریان، رنگ و بوى زورمحورى و اقتدارگرایى به خود مى گیرد.
در این مرحله، کشورهاى غربى مى کوشند تا با اعمال فشارهاى رسمى و غیررسمى و با شیوه هاى نخ نمایى همچون دامن زدن به اختلافات قومیتى، سیاسى، نژادى و مذهبى در داخل کشور، کارشکنى هاى مستمر از سوى نیروهاى وفادار به غرب، ایجاد تنش میان این کشورها با همسایگان، وارد کردن اتهام تروریست به برخى از رهبران جنبش، ادعاى دخالت اعضاى محور مقاومت (نظیر ایران، سوریه، حزب اللّه لبنان و...( در امور داخلى کشورهاى انقلابى، ترور فیزیکى و یا شخصیتى چهره هاى سرشناس مخالف سلطه گرایى غرب، فعال سازى ظرفیت جریان هاى تکفیرى و سلفى و انجام حملات تروریستى و مسلحانه علیه مردم و انقلابیون و... نهضت هاى اسلامى کنونى را وادار به عقب نشینى و تسلیم در برابر خواسته ها و مطالبات راهبردى خود نمایند. در این بین، ممکن است برخى از گروه ها و افراد انقلابى به واسطه هیمنه همه جانبه نظام سلطه بر مقدرات و سرنوشت بسیارى از ملت ها، مرعوب شده و سازش و وادادگى در برابر آنها را اجتناب ناپذیر قلمداد کنند. این مسئله، خود یکى از بزرگ ترین چالش هاى پیش روى نهضت بیدارى اسلامى به شمار مى رود.
ما دو جور انسان داریم: یک عده هستند که وقتى هیمنه آمریکا را مى بینند، قدرت نظامى او را مى بینند، قدرت دیپلماسى او را مى بینند، قدرت تبلیغاتى او را مى بینند، پول فراوان او را مى بینند، مرعوب مى شوند؛ مى گویند: ما که نمى توانیم کارى بکنیم، چرا بى خودى نیروهایمان را هدر بدهیم؟ این جور افراد الان هستند، در زمان انقلاب ما هم بودند... (بیانات رهبر انقلاب در دیدار با شرکت کنندگان کنفرانس وحدت اسلامى، 1/12/1389) مرعوب شدن از هیمنه ظاهرى مستکبران و احساس ترس از آمریکا و دیگر قدرت هاى مداخله گر، آسیب دیگرى از این دسته است که باید از آن پرهیز کرد. نخبگان شجاع و جوان ها باید این ترس را از دل ها بیرون کنند... (بیانات رهبر انقلاب در اجلاس بین المللى بیدارى اسلامى، 26/6/1390) تجربه ها نشان داده است که در میان خواص، هستند کسانى که ترس و طمع و غفلت، آنان را دانسته یا ندانسته به خدمت دشمن درمى آورد. چشم بیدار جوانان و روشن فکران و عالمان دینى باید به دقت مراقبت کند (پیام رهبر انقلاب به کنگره عظیم حج، 5/8/1390)
در هر صورت، هرکدام از موارد یادشده که به نتیجه موردنظر غربى ها بینجامد، در نهایت منجر به تعامل انقلابیون بر روى اصول و بنیان هاى نظرى و نیز دستاوردهاى انقلاب، عدم پیگیرى آرمان ها و اهداف اولیه نهضت و در نهایت شکست نهضت مى گردد. ازاین رو، مرور دایمى اصول و آرمان هاى نهضت امرى ضرورى و مهم تلقى مى شود.
رهبران نهضت بیدارى اسلامى باید توجه داشته باشند که اصلى ترین عامل در عدم خودباورى و اتکا به قدرت هاى استکبارى همانا پشت کردن به مردم و اتخاذ رویه هایى است که در آن، نقش مردم و توده ها به حداقل ممکن کاهش یافته است. در طرف مقابل،اگررهبران انقلاب کماکان حضورتوفنده مردم در صحنه هاى سیاسى و اجتماعى را مغتنم شمرده و آن را پایه ثابت راهبردهاى خود نمایند، به طور حتم تیغ تهدیدها و تطمیع هاى مستکبران نیز بى اثر خواهد بود.
7ـ2. بروز تفرقه میان انقلابیون و شعله ور شدن نزاع هاى فرقه اى
بروز اختلافات و تفاوت دیدگاه ها میان رهبران جنبش ها با یکدیگر از سویى و توده هاى مردمى با ایشان از دیگر سو، در عمده نهضت ها و انقلاب هاى تاریخى به مسئله اى عادى و طبیعى تبدیل شده است. هرچند دغدغه و هدف مشترک انقلابیون مبنى بر سرنگونى نظام موجود، چشم اندازى زیبا و خیال انگیز از تحولات فرداى پیروزى براى ایشان به تصویر مى کشد، اما رسیدن به این هدف اساسى خود سرآغازى است بر آشکار شدن اختلافات و ناسازگارى هایى که همچون آتش زیر خاکستر منتظر شعله ور شدن بوده است.
تجربه تاریخى نشان داده است که بزرگ ترین آفت براى یک نهضت و جنبش اجتماعى، تفرقه و ناسازگارى هایى است که همچون موریانه، درخت انقلاب را از داخل تهى مى سازد. جریان بیدارى اخیر اسلامى نیز از این مسئله مستثنا نیست. در حقیقت، در کشاکش مدیریت تحولات میدانى نهضت و یا پس از پیروزى و سقوط نظام هاى سیاسى مبتنى بر دیکتاتورى و وابستگى به غرب، امکان بروز اختلاف علایق و سلایق میان انقلابیون از جمله چالش هایى است که در صورت عدم تدبیر آن، ممکن است به گسست هاى سیاسى و اجتماعى جدیدى بینجامد.
هرچند این فرایند از گسست هاى غیرفعال آغاز مى شود، اما ممکن است با تعمیق و تراکم گسست ها و فعال شدن آنها، شکل گیرى ایدئولوژى بدیل و پیدایش رهبرى جدید، گذار به جنبش اجتماعى و سیاسى جدیدى آن هم علیه انقلاب شکل گیرد (افتخارى، 1381، ص 142ـ144).
در این میان، انگیزه ها و عوامل مختلفى همچون اختلاف سلایق، گفتمان و برداشت متفاوت از مسائل جارى انقلاب و یا ماهیت نظام سیاسى جدید، فرقه گرایى و قومیت محورى، سهم خواهى ها و قدرت طلبى هاى حزبى و شخصى و در نهایت، تحریک هاى خارجى مى تواند در تندتر کردن شیب اختلافات و تعارضات و فعال کردن گسل هاى اجتماعى و سیاسى نقش عمده اى ایفا کند.
راهبران نهضت هاى اسلامى اخیر در منطقه بیش از پیش باید مراقب این چالش ویرانگر بوده و پیش از مبتلاشدن به این دست از آسیب ها، راه ها و شیوه هاى برون رفت از این تنگناهاى مخاطره آمیز را وجهه همت خود قرار دهند. سیر تحولات یک ساله اخیر نشان داده است که دست هاى مرموزى در تلاشند تا شکاف هاى موجود میان جریان هاى مختلف سیاسى، اجتماعى و قومیتى دخیل در پیروزى انقلاب ها را تعمیق داده و ایشان را به مسائل فرعى و حاشیه اى مشغول سازند. براى نمونه، در لیبى کوشش زیادى مى شود تا میان انقلابیون و شوراى انتقالى از یک سو و میان خود انقلابیون از دیگر سو، درگیرى ها و نزاع هاى سیاسى و گاه حتى مسلحانه شکل گیرد (alarabonline.org).
در مصر و یمن نیز تلاش بى وقفه اى براى اختلاف افکنى میان انقلابیون با یکدیگر و با احزاب و جریان هاى سیاسى صورت گرفته و نیز در عین حال، تلاش شده تا با دامن زدن به نزاع ها و برخوردهاى فرقه اى و قومیتى میان مسلمانان با یکدیگر و نیز مسلمانان با سایر اقلیت هاى دینى، ذهن انقلابیون را به حاشیه هاى کم ارزش معطوف و از پیگیرى آرمان هاى اصیل انقلاب منحرف نمایند (assafir.com)
در صورتى که تلاش غرب براى نفوذ دادن جریان ها و شخصیت هاى غرب گرا به هسته تصمیم گیرى و سیاست سازى انقلاب و یا مدیریت تحولات آن از طریق تطمیع و یا تهدید با بن بست مواجه شود، کشورهاى انقلابى شاهد کلید خوردن پروژه هرج و مرج، تروریسم و جنگ داخلى میان فرقه هاى مذهبى، قومیت ها، قبایل و احزاب و جناح هاى سیاسى خواهند بود.
براى نمونه، پس از بروز برخى رویدادهاى مهم در دو کشور مصر و یمن (همچون حمله به سفارت اسرائیل در قاهره و استمرار حضور ضدآمریکایى مردم در عرصه میدانى نهضت در مصر و نیز عدم قبول طرح آمریکایى ـ عربى شوراى خلیج فارس از سوى انقلابیون یمن) که تداعى کننده عدم امکان مدیریت تحولات این کشورها توسط غربى ها قلمداد مى شد، شاهد برجسته شدن ناگهانى برخى اختلافات حاشیه اى میان انقلابیون و حملات سازمان یافته، بى رحمانه و هولناک جریان هاى سلفى و وهابى به اقلیت هاى دینى و حتى مسلمانان شیعه و نیز تخریب عبادتگاه هاى ایشان و بارگاه هاى صحابه پیامبر و نوادگان ایشان بوده ایم (Al-Ahram Elgdeed, 2001).
در هر صورت، اگر انقلابیون از دسیسه هاى آشکار و پنهان متضرران نهضت غافل شوند و به مدیریت صحیح تفاوت ها و ناهمگنى هاى دینى و قومیتى توجه ویژه اى کنند، ممکن است با تحریکات داخلى و خارجى آتش درگیرى هاى سیاسى، مذهبى و طایفه اى دامنگیر انقلاب هاى منطقه گردد.
هرچند که در سطح رهبرى و مدیرت کلان هر کشور و یا انقلابى مى بایست بر سر اصول و مبانى اتفاق نظر و وحدت رأى وجود داشته باشد، اما این مسئله هرگز به معناى نفى و نادیده انگارى هر نوع اختلافى نمى باشد؛ چراکه قبول اختلافات و پذیرش وجود دیدگاه هاى متکثر اجتماعى و سیاسى درباره چگونگى اداره جامعه، شرط ورود به چنین عرصه هایى است و اساسا نیز تحقق جامعه تک صدایى امکان پذیر نخواهد بود. در نتیجه، مى بایست ضمن به رسمیت شناختن این سطح از تفاوت ها و اختلاف دیدگاه ها، با ابزارها و سازوکارهایى همچون احزاب، هسته هاى ناظر مردمى، رسانه ها و... به مدیریت صحیح این اختلافات پرداخت.
در واقع، آنچه به کیان انقلاب هاى اسلامى اخیر لطمه وارد ساخته و موجب بازگشت به شرایط پیش از نهضت مى شود، اختلافات اصولى و مبنایى و گاه برخاسته از هواى نفس و قدرت طلبى حداکثرى است و هرگز اختلاف سلیقه ها و دیدگاه هاى مدیریتى در خصوص نحوه پیشبرد امور انقلاب و یا کشور ـ تا جایى که به اهداف اصلى و آرمان هاى حقیقى لطمه وارد نسازد ـ مذموم تلقى نمى شوند.
اساسى ترین نکته در این خصوص آن است که تنازعات و کشمکش هاى سیاسى و فرقه اى نقش سلبى و مخرب خود را به ویژه در گذار از مرحله انتقالى به مرحله تثبیت انقلاب و نظام سازى نشان خواهد داد. در هر صورت، مقوله وحدت یا انشقاق آزمونى خطیر فراروى انقلابیونى است که مى کوشند در ساختن نظم نوین سیاسى کشورهایشان هریک سهمى ایفا کنند.
نتیجه گیرى
1. بروز انقلاب هاى اخیر در کشورهاى عربى، صفحه جدیدى از تمدن اسلامى را رقم زده که تأثیرات شگرفى بر تعاملات آینده روابط بین الملل بر جاى خواهد گذاشت. البته روشن است که این انقلاب ها نیز همانند سایر پدیده هاى اجتماعى از قواعد و الگوهاى روشنى پیروى مى کنند که عنایت و یا بى توجهى به هریک از آنها نتایج و آثار متفاوتى دربر دارد.
2. بررسى تاریخ انقلاب هاى چند سده اخیر نشانگر آن است که اکثر این نهضت ها پس از واژگون سازى نظام هاى سیاسى موجود و در مرحله بنیان گذارى نظام جدید و یا حتى پس از آن، با آسیب هاى قابل توجهى روبه رو شده اند. قدرت چالش گرى این آسیب ها گاه تا آنجا بوده که اندک اندک نهضت هاى یادشده را از اهداف و آرمان هاى اولیه خویش دور ساخته و در مواقعى حتى در مسیرى متضاد با آن رهنمون ساخته است. جریان بیدارى اسلامى اخیر و انقلاب هاى برآمده از آن نیز از این خطر مصون نبوده و در صورت غفلت از عوامل آسیب زا ممکن است سرنوشتى مشابه سرنوشت پیشینیان خود پیدا کنند.
3. مقصود از آسیب شناسى جریان بیدارى اسلامى، حقیقت شناخت و مطالعه مجموعه عواملى است که در فرایند حرکت انقلاب در مسیر دستیابى به ارزش ها، آرمان ها و اهداف آن، مانع ایجاد کرده و آن را متوقف و یا به نحو چشمگیرى کندتر مى کند. همچنین واژه چالش به مشکلات و معضله هایى اشاره دارد که در بازه هاى زمانى مختلف و در مقیاس هاى متفاوت قادر به کندسازى یا متوقف سازى حرکت متعادل جامعه گردد.
4. به طور کلى، آسیب ها و چالش هاى عینى متعددى مى تواند روند پیشرفت جریان بیدارى اسلامى را با مشکل و مانع روبه رو سازد. اما از مهم ترین و بنیادى ترین معضله هایى که در حوزه سیاست مى تواند گریبانگیر نهضت شود، مى توان به مواردى همچون خلأ رهبرى واحد و یکپارچه فراحزبى، تقلیل سطح گفتمان، معضل نظام سازى، اتکا به سازوکارهاى بوروکراتیک و مانیفست هاى حزبى در پیشبرد انقلاب، بروز تفرقه میان انقلابیون و شعله ور شدن نزاع هاى فرقه اى، نفوذ فرصت طلبان در لایه هاى تصمیم سازى انقلاب و در نهایت سازش انقلابیون با کشورهاى سلطه گر غربى و معامله بر سر اصول، بنیان هاى نظرى و دستاوردهاى انقلاب اشاره کرد.
منابع
افتخارى، اصغر (1381)، انقلاب اسلامى و گسست هاى اجتماعى، قم، معارف.
افروغ، عماد (1380)، چالش هاى کنونى ایران، تهران، سوژه و مهر.
امام خمینى (1385)، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى.
بنیانیان، حسن (1379)، «مدلى بر آسیب شناسى انقلاب اسلامى»، در: آسیب شناسى انقلاب اسلامى (مجموعه مقالات)، تهران، دفتر نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه صنعتى شریف.
بى نام (1376)، تحقق جامعه مدنى در انقلاب اسلامى ایران (مجموعه مقالات)، تهران، سازمان مدارک فرهنگى انقلاب اسلامى.
بى نام (1380)، مناسبات دین و فرهنگ در جامعه ایران (مجموعه مقالات)، قم، دبیرخانه دین پژوهان کشور.
دهخدا، على اکبر (1377)، لغت نامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران.
عمید، حسن (1381)، فرهنگ عمید، چ بیست و پنجم، تهران، امیرکبیر.
قوام، عبدالعلى (1379)، چالش هاى توسعه سیاسى، تهران، قومس.
محمدى، منوچهر، «رابطه امام خمینى و مردم در انقلاب اسلامى» (تابستان 1382)، حضور، ش 45.
McLynn, Frank (1998), Napoleon: A Biography, London, Pimlico.
Sebag Montefiore, Simon (2004), Stalin: The Court of the Red Tsar, New York, Knopf.