آداب گفتارى حاکم بر سبک زندگى اسلامى از دیدگاه قرآن
Article data in English (انگلیسی)
سال بیست و دوم ـ شماره 185 ـ اردیبهشت 1392، 43ـ56
فاطمه امین پور*
معصومه امین پور**
چکیده
سبک زندگى از لایه هاى رویین فرهنگى است و یکى از عناصر تشکیل دهنده آن، آداب گفتارى است که به نحوه سخن گفتن انسان اشاره دارد. ازآنجایى که مبناى اعتقادى ما مکتب اسلام، به ویژه آموزه هاى قرآنى است و پایه زندگى فردى و اجتماعى ما بر این اساس بنیان نهاده شده است، آداب گفتارى موجود در جامعه باید متناسب با سبک زندگى اسلامى تدوین شود. این پژوهش، با مراجعه به مصادیق مختلف آداب گفتارى در آیات قرآن، به دنبال ارائه الگوى مطلوب آداب اجتماعى در جامعه مسلمانان است. بدین منظور، از روش تحلیلى ـ استنباطى بهره مى گیرد. آداب گفتارى حاکم بر سبک زندگى اسلامى بر پایه گسترش امنیت و اعتماد متقابل در جامعه اسلامى سازمان یافته اند. ازآنجایى که زبان از نمادهاى معنادار در ارتباطات انسانى است، آنچه به واسطه گفتار بین انسان ها مبادله مى گردد، بر اساس انتقال معانى شکل مى گیرد. به واسطه آداب گفتارى مطرح در قرآن، معانى مثبت اجتماعى به دیگران انتقال یافته، از انتقال معانى منفى پیشگیرى مى شود.
کلیدواژه ها: سبک زندگى، گفتار، سخن، قرآن، غیبت، تهمت، سلام.
* کارشناس ارشد جامعه شناسى دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام. faminpoor@yahoo.com
** سطح سه فقه و اصول مرکز مدیریت حوزه هاى علمیه خواهران. lia1050@yahoo.com
دریافت: 29/7/91 پذیرش: 28/1/92
مقدّمه
سبک زندگى لایه رویین و آشکار هویت یک جامعه است که نمایانگر تمایزات جوامع مختلف در زمینه باورها و ارزش هاى اجتماعى مى باشد. سبک زندگى مشتمل بر مجموعه اى از مؤلفه هاست که آداب گفتارى ـ که به بایسته هاى رفتارى در زمینه سخن گفتن انسان اشاره دارد ـ از جمله آنهاست. در زمینه آداب گفتارى حاکم بر فرهنگ اسلامى پژوهش هاى خوبى صورت پذیرفته که عمدتا به ابعاد فردى و اخلاقى این مسئله ناظر است.
آنچه در زمینه آداب گفتارى اسلام وجود دارد، نگاهى صرفا اخلاقى است که اغلب به ضرورت اخلاقى آداب اجتماعى و نقش آن در زندگى فردى انسان اشاره دارد، از جمله اخلاق در قرآن از آیت آللّه مصباح، کتاب هاى اخلاقى آیت اللّه مظاهرى، جامع السعادات ملّااحمد نراقى و.... برخى از این آثار در حاشیه توجه به آثار فردى و اخلاقى آداب اسلامى، جسته و گریخته به برخى از آثار اجتماعى این پدیده نیز توجه نموده اند، اما مجموعه منابع موجود، فارغ از یک نگرش جامعه شناختى است. همچنین تفاسیر مختلف به ویژه تفسیر المیزان علّامه طباطبائى و تفسیر نور محسن قرائتى، از مهم ترین پیشینه هاى موجود در این زمینه هستند.
مقاله «سخن گفتن در آداب اجتماعى اسلام» از على اله بداشتى در شماره 2 فصلنامه «الهیات اجتماعى» به چاپ رسیده از جمله پیشینه هاى خاص در این زمینه است که صرفا با نگرش توصیفى و اخلاقى به بیان آداب سخن گفتن در اسلام مى پردازد.
نوشتار حاضر سعى دارد ضمن بهره گیرى از نظریات جامعه شناختى، آداب سخن گفتن در روابط اجتماعى را با نگاهى نو تحلیل نماید و ازاین رو، نسبت به سایر منابع موجود در این زمینه داراى نوآورى است. رویکردى که تاکنون کمتر در آیات قرآن مورد توجه قرار گرفته است. زبان دنیاى امروز با مفاهیم جدید و نوین علمى بیشتر مأنوس است و دید جدیدى که مقاله حاضر سعى دارد با آن به مسائل موجود در فرهنگ عامیانه بنگرد، به انظار نسل جدید آشناتر است. آدابى از قبیل تهمت، غیبت، سوءظن و... اغلب با توجه به گناه و عقوبت حاصل از آن مورد تذکر قرار گرفته است، درحالى که به آثار آن در روابط اجتماعى کمتر پرداخته شده است.
بحث از سبک زندگى و آداب اسلامى در عرصه زندگى فردى و اجتماعى، از مباحث بسیار ضرورى در جامعه کنونى است که متأسفانه جامعه امروز نتوانسته است میان باورهاى بنیادین و ارزش هاى اصیل اسلامى از یک سو و سبک زندگى خود در حوزه هاى مختلف اجتماعى، از سوى دیگر، ارتباطى معنادار و وثیق ایجاد کند. یکى از مهم ترین عوامل این گسست و شکاف، عامل شناختى است. بسیارى از افراد جامعه به دلیل آنکه آگاهى لازم از آداب و سبک زندگى اسلامى ندارند، در شیوه رفتارى و سبک سلوکى خود آنها را به کار نمى گیرند. غفلت از مسئله سبک زندگى مى تواند خسارت هاى جبران ناپذیرى بر پیکره جامعه وارد کند. وقتى مردم نتوانند میان شیوه زندگى خود و باورها و ارزش هایشان ارتباط برقرار نمایند، بعد از مدتى ممکن است دست از باورها و ارزش هاى خود نیز بشویند و آنها را ناکارآمد تلقّى کنند. تدوین و بررسى ابعاد سبک زندگى اسلامى ـ ایرانى و ارائه الگویى جامع و کامل از آن، یکى از مهم ترین عوامل حفظ فرهنگ و استمرار سنن ایرانى و اسلامى در جامعه امروز مى باشد. این پژوهش سعى دارد صرف نظر از رویکردهاى اخلاقى، با رویکردى کاملاً جامعه شناختى به آداب گفتارى در قرآن تحلیلى نو ارائه دهد.
نوشتار حاضر با این سؤال اساسى روبه روست که آداب گفتارى حاکم بر سبک زندگى اسلامى از منظر قرآن کدام اند؟ و در ذیل این سؤال، به برخى سؤالات فرعى نیز پاسخ مى دهد؛ از جمله اینکه: مفهوم آداب و سبک زندگى چه ارتباطى دارند؟ آداب گفتارى ایجابى در آیات قرآن چیست؟ آداب گفتارى سلبى در آیات قرآن کدام اند؟ تحلیل جامعه شناختى آداب گفتارى حاکم بر فرهنگ قرآن چیست؟
بدین منظور، ساختار مقاله در سه محور اصلى مفهوم شناسى، آداب گفتارى سلبى حاکم بر فرهنگ قرآن و نیز آداب گفتارى ایجابى حاکم بر فرهنگ قرآن تنظیم گردیده و در ذیل هریک از آداب گفتارى، تحلیلى جامعه شناختى در اختیار مخاطب قرار مى گیرد.
مفهوم شناسى
با توجه به اینکه محور اصلى مقاله، مباحث مربوط به آداب و سبک زندگى است، بنابراین، پیش از ورود به بحث لازم است به طور مجزا دو مفهوم اساسى «آداب» و «سبک زندگى» و ارتباط آنها با یکدیگر روشن گردد.
1. مفهوم آداب
آداب اجتماعى یکى از عناصر فرهنگى است براى نشان دادن آن دسته از رفتارها و الگوهاى عملى که بر طبق عرف و عادت صورت مى گیرند و جامعه در روابط اجتماعى آنها را تجویز مى کند (شایان مهر، 1377، ص 20). مفهوم «آداب» اصطلاحى است که معمولاً به اشتباه، مترادف با مفهوم «رسوم» به کار مى رود. رسم که مشتمل بر سیاق هاى جاافتاده رفتار و معتقدات مى باشد، سنتى تر از آداب بوده و فرد بر حسب عادت آن را انجام مى دهد (ر.ک: گولد و کولب، 1376). ماکس وبر معتقد است: هنگامى که خاستگاه رابطه اجتماعى، منظم در عادتى طولانى باشد، «رسم» نام دارد. رسم، عادتى پایدار، دیرپا و تثبیت شده است که توسط جامعه به رسمیت شناخته مى شود. درست است که آداب اجتماعى نیز نوعى قاعده مندى رفتارى در نتیجه عادت هستند و در پى تکرار به وجود مى آیند، اما انسان ها در هنگام پیروى از آداب اجتماعى عموما آگاهى ندارند و دلیل آن را نیز نمى دانند؛ درحالى که در مورد رسوم، مدت بیشترى به آن عمل کرده و دلیل رفتار خود را با استدلالى توجیه کننده پاسخ مى دهند (رفیع پور، 1377، ص 209). رسوم از قدمت و ثبات بیشترى نسبت به آداب برخوردارند، سنتى ترند و آگاهانه تر از آداب شکل مى گیرند. آداب اجتماعى از انواع هنجارهاى اجتماعى اند که در رابطه با دیگران و براى خوشامد آنان صورت مى گیرند؛ مثل آداب غذا خوردن.
عرف یا اخلاق اجتماعى نیز از مفاهیم همسو با مفهوم آداب است. عرفیات، الگوهاى عمل فرهنگى و اخلاقى اند که کارشان دوام بخشیدن به گروه انسانى است؛ معیارهاى سنتى و تجویزى که گروه اجتماعى را با تحت قاعده درآوردن رفتارهایشان حفظ مى کنند (همان، ص 247). اخلاق تعیین کننده اصلى رفتارها و حتى منشأ بیرونى و درونى یا فردى و اجتماعى بودن آنهاست؛ دانشى است که از ارزش صفات و رفتارهاى اختیارى انسان و لازم بودن آنها براى انسان سخن مى گوید (مصباح، 1385، ص 14). بر این اساس، مى توان گفت که اخلاق پایه و مقدمه آداب است و اساس آداب اجتماعى بر پایه اخلاق قرار مى گیرد. شهید مطهرى نظام دادن به غرایز را اخلاق مى نامد، اما معتقد است که انسان غیر از مسئله اخلاق، به برخى فنون اکتسابى احتیاج دارد که آنها در زمره آداب هستند. آداب در زمان هاى مختلف فرق مى کند، اما اخلاق با مقتضیات زمان عوض نمى شود (مطهرى، 1377، ج 1، ص 154). علّامه طباطبائى معتقدند: اخلاق عبارت است از ملکات راسخ در روح یا در واقع، وصفى از اوصاف روح؛ اما آداب عبارت است از هیئت هاى زیبایى که اعمال و رفتار آدمى بدان متصف مى گردد که نحوه صدور این اعمال به اخلاق و صفات روحى شخص بستگى دارد. وقتى انسان متوجه حالات خویش باشد و با ظرافت و زیبایى خاص عملى را انجام دهد، گفته مى شود مؤدب به آداب است (طباطبائى، 1374، ج 6، ص 255). بر این اساس، آداب اجتماعى که شامل ظرافت هاى رفتارى انسان در کلیه فعالیت هاى اجتماعى اوست، در ارزیابى رفتارهاى اجتماعى به عنوان یک معیار و شاخصه مهم محسوب مى شوند و به جنبه هاى زیباشناختى در رفتار انسان ناظر هستند.
آداب اجتماعى حوزه گسترده اى از رفتارهاى اجتماعى را شامل مى شود، اما آنچه در این پژوهش مدنظر است صرفا آداب گفتارى است که به ظرافت هاى گفتارى مدنظر قرآن در زمینه سخن گفتن با دیگران اشاره دارد.
2. مفهوم سبک زندگى
سبک زندگى، نظام واره و سیستم خاص زندگى است که به یک فرد، خانواده یا جامعه با هویت خاص اختصاص دارد. این نظام واره هندسه کلى رفتار بیرونى است و افراد، خانواده ها و جوامع را از هم متمایز مى سازد. سبک زندگى را مى توان مجموعه اى کم و بیش جامع و منسجم از عملکردهاى روزمره یک فرد دانست که نه فقط نیازهاى جارى او را برآورده مى سازد، بلکه روایت خاصى را که وى براى هویت شخصى خویش برمى گزیند، در برابر دیگران مجسم مى سازد. اگر بخواهیم رابطه سبک زندگى را با آداب بیان کنیم باید بگوییم: هیئت ترکیبى آداب، یعنى رفتارهاى ساده و جلوه هاى ظاهرى ما وقتى به صورت یکپارچه در نظر گرفته مى شود سبک زندگى ما را رقم مى زند. مصرف، معاشرت، لباس پوشیدن، حرف زدن، تفریح، اوقات فراغت، آرایش ظاهرى، طرز خوراک، معمارى شهر و بازار و منازل، دکوراسیون منزل و امثال آن، در یک بسته کامل از سبک زندگى ما قرار دارند. این جلوه هاى رفتارى ظهور خارجى شخصیت ما در محیط زندگى و نشانى از عقاید، باورها، ارزش ها و علاقه هاى ماست و ترکیب آنها ترکیب شخصیت فردى و اجتماعى ما را مى نمایاند (شریفى، 1391، ص 28). بر این اساس، آداب گفتارى نیز یکى از مؤلفه ها و عناصر موجود در سبک زندگى به شمار مى رود.
آداب گفتارى حاکم بر فرهنگ قرآنى
فرهنگ اسلامى مجموعه اى است از هنجارها و آداب اجتماعى گسترده و وسیع که بخشى از آن را آداب گفتارى به خود اختصاص مى دهد. زبان نظام گسترده اى از نمادهاست که به انسان اجازه مى دهد تا به شیوه هایى انسانى با دیگران تعامل کند. زبان از نمادهایى است که امکان برخورد با کنشگران اجتماعى و سر و سامان دادن به جهان اجتماعى خویش را در اختیار انسان قرار مى دهد. نمادهاى شفاهى در مقایسه با نمادهاى غیرشفاهى از اهمیت بیشترى برخوردارند؛ چراکه معانى نهفته در آنها سریع تر و آسان تر انتقال پیدا مى کند. هر آنچه که از طریق این نماد به دیگرى انتقال مى یابد، بر وى تأثیر قابل توجهى دارد. چنان که کلام ما معنایى مثبت دربرداشته باشد، تأثیر اجتماعى مثبت و چنان که معنایى منفى را انتقال دهد، کارکردى منفى را در پى خواهد داشت. به دلیل قابلیت هاى اجتماعى خاصى که زبان به زندگى انسان مى بخشد، هنجارها و آداب اجتماعى خاصى براى آن وضع شده است.
در اسلام، باب وسیعى براى این مسئله گشوده شده است؛ از جمله اینکه تا سخن گفتن ضرورتى نداشته باشد سکوت از آن بهتر است. چنان که در حدیثى از امام صادق علیه السلام مى خوانیم: «سکوت مایه آرامش فکر است.» نیز در حدیثى از امام رضا علیه السلامآمده است: «از نشانه هاى فهم و عقل، داشتن آگاهى و بردبارى و سکوت است. سکوت درى از درهاى حکمت است»، هرچند در روایات دیگرى تأکید شده است که در موارد لزوم مؤمن نباید هرگز سکوت کند. حتى پیامبران همگى به سخن گفتن دعوت شده اند نه به سکوت. آنچه در این زمینه مورد توجه جدى است، سخن گفتن مناسب و سنجیده است. منظور از تأکید بر سکوت در اسلام سکوت مطلق در همه موارد نیست، بلکه مراد، سخن گفتن به موقع است (مکارم شیرازى و دیگران، 1374، ج 17، ص 59).
قرآن در آیات مقدس خویش به برخى آداب گفتارى اشاره دارد که مشتمل بر دو دسته است:
الف. آداب گفتارى ایجابى در قرآن
آداب ایجابى به آن دسته از آداب گفتارى در قرآن اشاره دارند که به صورت ایجابى و مثبت به کار رفته اند و عبارتند از:
1. سلام کردن: یکى از آداب گفتارى در اسلام، سلام کردن است؛ نقطه آغازین کنش هاى متقابل اجتماعى و نخستین معنایى که بین دو کنشگر انتقال مى یابد. سلام کردن از نمادهاى معنادار شفاهى است که وقتى به زبان آورده مى شود به واسطه معنایى که انتقال مى دهد، هم بر خود فرد و هم بر طرف مقابل تأثیر مى گذارد. از این روست که اسلام این مسئله را به عنوان یک سنت نیکو مورد توجه قرار داده و در قرآن مجید نیز آیات متعددى را بدان اختصاص مى دهد:
ـ «... فَإِذَا دَخَلْتُم بُیُوتا فَسَلِّمُوا عَلَى أَنفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِنْ عِندِاللَّهِ مُبَارَکَةً طَیِّبَةً» (نور: 61)؛ پس چون به خانه ها درآمدید، به یکدیگر سلام کنید؛ درودى که نزد خدا مبارک و خوش است.
ـ «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتا غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ»(نور: 27)؛ اى کسانى که ایمان آورده اید، به خانه هایى که خانه هاى شما نیست داخل مشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن سلام گویید. این براى شما بهتر است.
ـ «وَإِذَا حُیِّیْتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ حَسِیبا» (نساء: 86)؛ و چون به شما درود گفته شد، شما به [صورتى] بهتر از آن درود گویید، یا همان را [در پاسخ ]برگردانید، که خدا همواره به هر چیزى حسابرس است.
خداى تعالى بعد از وضع این هنجار در جامعه دینى، از طرق مختلف به جامعه پذیرى افراد در این زمینه پرداخت. براى مثال، پیامبرش را على رغم اینکه رهبر دینى جامعه بود، به سلام کردن به مردم امر نمود تا بدین وسیله، الگویى عملى ارائه دهد و این هنجار دینى به عنوان یک سنت پسندیده در جامعه جاى خود را باز کند. آیه 54 سوره «انعام» به این مطلب اشاره دارد: «وَإِذَا جَاءکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ»؛ و چون کسانى که به آیات ما ایمان دارند، نزد تو آیند، بگو درود بر شما! پروردگارتان رحمت را بر خود مقرر کرده است.
علاوه بر این، به تعمیم این هنجار پرداخته و سلام کردن به غیرمسلمانان را نیز در دستور کار قرار مى دهد: «فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلَامٌ» (زخرف: 89).
حتى خداى تعالى بارها در قرآن کلمه «سلام» را تحیت خودش قرار داده است:
ـ «سَلَامٌ عَلَى نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ» (صافات: 79)؛
ـ «سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِیمَ» (صافات: 109)؛
ـ «سَلَامٌ عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ» (صافات: 120)؛
ـ «سَلَامٌ عَلَى إِلْ یَاسِینَ» (صافات: 130)؛
ـ «وَسَلَامٌ عَلَى الْمُرْسَلِینَ» (صافات: 181)
و در موارد دیگرى، «سلام» را تحیت ملائکه و نیز بهشتیان مى داند:
ـ «الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمُ»(نحل: 32)؛
ـ «وَالمَلاَئِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِم مِّن کُلِّ بَابٍ سَلاَمٌ عَلَیْکُم»(رعد: 23و24)؛
ـ «وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ» (یونس: 10)؛
ـ «لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوا وَلَا تَأْثِیما إِلَّا قِیلاً سَلَاما» (واقعه: 25و26).
«سلام» به لحاظ لغوى یعنى: کنار بودن از آفات ظاهرى و باطنى؛ سلامت و یا سالم از هر عیب (قرشى، 1371، ج 3، ص 296). قرآن، سلام کردن را هنجارى فراگیر مى داند که به زمان و مکانى خاص محدود نیست. هر جا کنشى متقابل صورت مى گیرد، نخستین معنایى که آن کنش را جهت مى دهد، سلام کردن است. سلام دادن، انتقال نوعى احساس امنیت اجتماعى از ناحیه کنشگر به فرد مقابل است که به واسطه آن، ارتباطى توأم با امنیت اجتماعى برقرار شده و احساس خوشایندى به طرف مقابل انتقال مى یابد. گسترش امنیت و نیز اعتماد متقابل اجتماعى، از مهم ترین کارکردهاى سلام کردن و لازمه روابط اجتماعى است و سلامت اجتماعى را تضمین مى کند.
کلام از ابزارهاى اجتماعى انتقال اندیشه ها، احساسات و مقاصد به دیگران است. هرچند که سلام یک عبارت یا کلمه بیشتر نیست، اما در حکم نمادى است که بر اساس قرارداد اجتماعى معنایى خاص را انتقال مى دهد. آیت اللّه مکارم شیرازى در این زمینه معتقدند: «تحیت نیز باید جنبه الهى داشته باشد، همان گونه که همه آداب معاشرت باید چنین باشد. در تحیت، علاوه بر احترام و اکرام طرف مقابل، یادى از خدا نیز دیده مى شود. در سلام کردن، سلامتى طرف مقابل از خداوند تقاضا مى شود. امتیاز سلام اسلامى در این است که از یک سو، توأم با ذکر خداست و از سوى دیگر، در آن سلامت همه چیز اعم از دین و ایمان و جسم و جان مطرح است، نه تنها راحتى و رفاه و آسایش» (مکارم شیرازى و دیگران، 1374، ج 23، ص 436).
2. گفتار نیکو و سنجیده: نمادهاى معنادار شفاهى که بخش اعظم کنش هاى انسانى را شکل مى دهند نسبت به نمادهاى غیرشفاهى از اهمیت بیشترى برخوردارند. قرآن با امر به خوش زبانى، اجتناب از درشت گویى، به نرمى سخن گفتن و گفتار کریمانه، به طور مکرر در آیات خویش بر این مطلب صحّه گذارده و شیوه سخن گفتن را به انسان متذکر مى شود: «وَقُل لِّعِبَادِی یَقُولُواْ الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطَانَ یَنزَغُ بَیْنَهُمْ» (اسراء: 53)؛ و به بندگانم بگو آنچه را که بهتر است بگویند که شیطان میانشان را به هم مى زند.
مقصود از جمله «الَّتِى هِى أَحْسَنُ» کلماتى است که احسن، مشتمل بر ادب، خالى از خشونت و ناسزا و در یک کلام، نیکوترین باشند (طباطبائى، 1374، ج 13، ص 162). دستور قرآن در کنش متقابل اجتماعى با دیگران، برخورد ملایم و توأم با مهر و عواطف انسانى است: «فَقُولَا لَهُ قَوْلاً لَّیِّنا لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَى» (طه: 44)؛ و با او سخنى نرم گویید، شاید که پند پذیرد یا بترسد. همچنین انسان را به کریمانه سخن گفتن سفارش مى کند و مى فرماید: «فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ» (اسراء: 23)؛ با دیگران، خاصه پدر و مادر کریمانه سخن بگویید. زبان و سایر نمادهاى شفاهى وسیله اى براى انتقال احساس و اندیشه کنشگران نسبت به یکدیگر هستند. انسان موجودى فعال است نه منفعل، و کلیه کنش هاى اجتماعى وى معنادار و همراه با درک متقابل است. انسان معانى نهفته در کنش هاى اجتماعى را مى تواند درک کند. قابلیت هاى ذهنى و زبانى فرد وى را قادر مى سازد تا به معانى مشترک در رفتارهاى اجتماعى دست پیدا کند. همچنین قرآن انسان را به سخن سنجیده دعوت مى کند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلاً سَدِیدا» (احزاب: 70).
«قول سدید» عبارت است از کلامى که مطابق با واقع باشد، لغو نباشد و یا اگر فایده دارد، در جهت ضرر رساندن به دیگران نباشد. پس بر مؤمن لازم است که به راستى و واقعیت آنچه مى گوید مطمئن باشد (همان، ج 16، ص 523).
آنچه ما به زبان مى آوریم، بر دیگران تأثیر مى گذارد. انسان ها توانایى دارند ضمن صحبت کردن، تشخیص دهند که گفته آنها چه واکنشى بر طرف مقابل مى گذارد. در خطاب به دیگرى، هم از عبارت «بنشین» مى توان استفاده کرد و هم از عبارت «بفرمایید»؛ اما معنایى که «بفرمایید» در ذهن تداعى مى کند تفاوت بسیار با معناى «بنشین» دارد. قرآن ضمن توجه به این تأثیرات، در آیه 104 سوره «بقره» مى فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَقُولُواْ رَاعِنَا وَقُولُواْ انظُرْنَا وَاسْمَعُوا»؛ اى کسانى که ایمان آورده اید! به پیامبر نگویید مراعاتمان کن، بلکه بگویید ما را در نظر بگیر و (این توصیه را) بشنوید.
در تفسیر نور در ذیل این آیه، به نکته اجتماعى مهمى اشاره شده و آن اینکه به انعکاس حرف ها توجه داشته باشید. ممکن است افرادى با حسن نیت سخن بگویند، ولى باید بازتاب آن را نیز در نظر داشته باشند. اسلام به انتخاب واژه هاى مناسب، بیان سنجیده و نحوه طرح و ارائه مطلب توجه مى کند (قرائتى، 1383، ج 1، ص 174). تعبیر «قَوْلٌ مَعْرُوفٌ» در آیه 263 سوره «بقره» نیز در همین زمینه، رعایت عرف جامعه در سخن و عمل را لازم مى داند (همان، ص 426). بنابراین، در گفتارها و روابط انسانى باید تکریم شأن و شخصیت اجتماعى دیگران اساس قرار داده شود.
3. صداقت: آنچه که اصالتا مطلوب و هماهنگ با نیاز فطرى و مصالح زندگى اجتماعى انسان است، صداقت و راستى و کاشف بودن گفتار و رفتار از واقعیت است. ارزش مثبت راست گویى از بدیهیات است و نیازى به اثبات ندارد (مصباح، 1378، ج 3، ص 334). «صداقت» از دستورات اجتماعى قرآن است که علاوه بر بعد گفتارى، نوعى شیوه عملى و رفتارى نیز محسوب مى شود. صدق عملى یا رفتارى به معناى مطابقت اعمال و رفتار انسان با گفتار و اعتقاد وى است. قرآن به ملتزم بودن این دو امر یعنى مطابقت رفتار و اعتقاد انسان اشاره کرده و آن را از ویژگى هاى صادقین تلقّى مى نمایند:
ـ «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ... أُوْلَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ»(حجرات: 15)؛ در حقیقت، مؤمنان کسانى اند که به خدا و پیامبر او گرویده... اینانند که راست کردارند.
ـ «الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ الصَّابِرِینَ وَالصَّادِقِینَ وَالْقَانِتِینَ وَالْمُنفِقِینَ وَالْمُسْتَغْفِرِینَ بِالأَسْحَارِ» (آل عمران: 16و17)؛ همان کسانى که مى گویند: پروردگارا! ما ایمان آوردیم، پس گناهان ما را بر ما ببخش، و ما را از عذاب آتش نگاه دار. [اینانند] شکیبایان و راستگویان و فرمان برداران و انفاق کنندگان و آمرزش خواهان در سحرگاهان.
قرآن در این آیات صداقت را به معناى مطابقت گفتار و رفتار انسان با اعتقاد وى تلقّى مى کند و این صفت را در وصف بندگان شایسته خداوند به کار مى برد.
صداقت آثار و پیامدهاى مثبتى به همراه دارد. صداقت از جمله هنجارهاى اجتماعى در جهت تأمین آرامش، اعتماد و اطمینان اجتماعى است. اساسا یکى از نیازهاى انسان در روابط اجتماعى، اعتماد و اطمینان است. حاکمیت اعتماد و اطمینان بر روابط انسانى به خودى خود موجب تحکیم روابط اجتماعى گشته و روابطى سالم و خالى از آسیب را در پى خواهد داشت.
اگر ایمان و اعتقاد قلبى به خداوند و آثارى همچون تقوا در انسان شکل بگیرد، صداقت نیز در وى درونى شده و به هنجارى پایدار در جامعه حاضر تبدیل مى شود. یکى از اصلى ترین دلایل ضعف صداقت در فرهنگ ما، ضعف ایمان و عدم فرهنگ پذیرى عمیق در این زمینه است. در واقع، در جامعه ما جامعه پذیرى نسبت به هنجارهاى دینى صورت گرفته، اما فرهنگ پذیرى دچار خلل است؛ چراکه ارزش هاى دینى در وجود افراد عمیق و پایدار نگشته است و عامل اصلى درونى شدن هنجارهاى دینى، ایمان و اعتقاد قلبى است.
ب. آداب گفتارى سلبى در قرآن
کلیه کنش هاى اجتماعى، نوعى تعامل و بده و بستان میان افرادند. انسان ها قابلیت تمیز لذت و رنج را دارند و به طور طبیعى همواره از رنج، گریزان و به دنبال لذت و احساس رضایت از کنش هاى خویش اند. بنابراین، کنش هاى انسانى باید در جهت کسب رضایت متقابل سازمان یابند؛ چراکه در غیر این صورت، منجر به قطع روابط انسانى خواهند شد. پاداش و رضایت در کنش اجتماعى گاه از نوع ذاتى و گاه عَرَضى مى باشد. روابط مبتنى بر پاداش هاى ذاتى به خودى خود پاداش هستند، درحالى که روابط مبتنى بر پاداش هاى عَرَضى به منظور رسیدن به منافعى خاص برقرار مى شوند و در صورت محقق نشدن، صدمات شدیدى را وارد ساخته و ممکن است به قطع رابطه منجر شوند. اما رابطه ذاتى حتى اگر غیرمتقابل باشد، یعنى پاداش و رضایتى از طرف مقابل حاصل نکند، ضربه خیلى جدى وارد نمى سازد (اسکیدمور، 1372، ص 707).
روابط اجتماعى عَرَضى مصادیق متعددى دارند که در آیات قرآن با جنبه سلبى مورد تأکید قرار مى گیرند؛ نوعى آسیب هاى رفتارى که در آنها رضایت طرفین تعامل حاصل نمى شود و به جاى پاداش به طرف مقابل خویش، احساسى از درد و رنج را انتقال مى دهند؛ یعنى فرد به جاى اینکه از تعامل اجتماعى خویش احساس رضایت کند، از آن ناخرسند است. نتیجه وقوع چنین رفتارهایى، سست شدن روابط اجتماعى و وارد شدن تهدید به انسجام کل نظام اجتماعى خواهد بود.
قرآن با تذکر در زمینه برخى از هنجارهاى گفتارى، دسته اى از آداب سلبى را یادآور مى شود که عبارتند از:
1. پرهیز از نجوا: یکى از آداب گفتارى مطرح در فرهنگ قرآنى، پرهیز از نجوا کردن است. نجوا در حضور دیگران، یکى از آسیب هاى سخن و از عوامل ناپایدارى ارتباط اجتماعى است. ازاین روست که قرآن نجوا کردن در جمع را امرى شیطانى مى داند و مى فرماید:«إِنَّمَا النَّجْوَى مِنَ الشَّیْطَانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَلَیْسَ بِضَارِّهِمْ شَیْئا إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»(مجادله: 10)؛ چنان نجوایى صرفا از [القائات ]شیطان است، تا کسانى را که ایمان آورده اند دلتنگ گرداند، و[لى ]جز به فرمان خدا هیچ آسیبى به آنها نمى رساند و مؤمنان باید بر خدا اعتماد کنند.
«نجوا» سخن گفتن به پنهانى و سرّ برخلاف صفا و درستى و راستى است و کسى که اعمال و نیاتش روى حقیقت و صدق است، نیازى ندارد که گفتار و اظهارات خود را از مردم پنهان داشته و به نجوا بپردازد. مطابق با آیه، نجوا از شیطنت و از نیات سوء برمى خیزد و کمترین اثرش آن است که دیگران از دیدن آن ناراحت و افسرده و نگران و ناراحت مى گردند و هر مشاهده کننده اى که با نجوا برخورد مى کند، تصور مى کند که در ارتباط با او مخفیانه سخن مى گویند (مصطفوى، 1380، ج 16، ص 107).
تفسیر نمونه در ذیل این آیه، حدیثى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله با این مضمون مطرح مى کند: «اذا کنتم ثلاثه فلا یتناجى اثنان دون صاحبهما، فان ذلک یحزنه»؛ هنگامى که سه نفر باشید دو نفر از شما جداى از شخص سوم به نجوا نپردازد؛ چراکه این امر نفر سوم را غمگین مى کند (مکارم شیرازى و دیگران، 1374، ج 23، ص 436).
انسان در حضور جمع باید از نجوا کردن پرهیز نماید؛ چراکه این امر از عوامل نفرت، بدبینى و دشمنى بین افراد جامعه، موجب بى اعتمادى و سوءظن دیگران و نشانه بى اعتنایى به آنان و خلاف ادب اجتماعى است (گروه پژوهشى علوم قرآن و حدیث، 1387، ج 2، ص 478). نجوا نوعى نگرانى و سوءظن در طرف مقابل ایجاد مى کند و احساس نارضایتى از کنش اجتماعى به دست خواهد داد؛ درحالى که کنش هاى انسانى باید مبتنى بر احساس رضایت متقابل باشند، نه احساس درد و رنج. نجوا کردن آسیبى گفتارى و رفتارى است که کنش اجتماعى را در خلاف جهت مناسب هدایت مى کند.
2. پرهیز از تمسخر و عیب جویى: تمسخر و عیب جویى از جمله آسیب هاى رفتارى اند که آیه 11 «حجرات» به آن اشاره دارد: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَومٌ مِّن قَوْمٍ عَسَى أَن یَکُونُوا خَیْرا مِنْهُمْ وَلَا نِسَاء مِن نِّسَاء عَسَى أَن یَکُنَّ خَیْرا مِنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمَانِ.»
کلمه «سخریه» که مبدأ اشتقاق کلمه «یسخر» است، به معناى استهزا مى باشد. استهزا عبارت است از اینکه چیزى بگویى که با آن، کسى را حقیر و خوار بشمارى؛ حال چه اینکه چنین چیزى را مستقیما به زبان بگویى و یا به این منظور اشاره اى کنى و یا عملاً تقلید طرف را درآورى، به گونه اى که بینندگان و شنوندگان بالطبع از آن سخن و یا اشاره و یا تقلید بخندند (مکارم شیرازى و دیگران، 1374، ج 18، ص 481).
در تفسیر نمونه ذیل این آیه چنین آمده است: «این آیه درباره ثابت بن قیس نازل شده است که گوش هایش سنگین بود و هنگامى که وارد مسجد مى شد کنار دست پیامبر صلى الله علیه و آله براى او جایى بازمى کردند، تا سخن حضرت را بشنود. روزى وارد مسجد شد درحالى که مردم از نماز فراغت پیدا کرده و جاى خود نشسته بودند. او جمعیت را مى شکافت و مى گفت: جا بدهید! جا بدهید! تا به یکى از مسلمانان رسید و او گفت: همین جا بنشین! او پشت سرش نشست. هنگامى که هوا روشن گشت، ثابت به آن مرد گفت: کیستى؟ او نام خود را برد. ثابت گفت: فرزند فلان زن؟! و در اینجا نام مادرش را با لقب زشتى که در جاهلیت مى بردند یاد کرد. آن مرد شرمگین شد و سر خود را به زیر انداخت. آیه نازل شد و مسلمانان را از این گونه کارهاى زشت نهى کرد. جمله «وَلَا نِسَاء مِن نِّسَاء» نیز درباره ام سلمه نازل گردید که بعضى از همسران پیامبر صلى الله علیه و آله او را به خاطر لباس مخصوصى که پوشیده بود، یا به خاطر کوتاهى قدش مسخره کردند، آیه نازل شد و آنها را از این عمل باز داشت.
ازآنجاکه قرآن مجید در این سوره به ساختن جامعه اسلامى بر اساس معیارهاى اخلاقى پرداخته، پس از بحث درباره وظایف مسلمانان در مورد نزاع و مخاصمه گروه هاى مختلف اسلامى، در اینجا به شرح قسمتى از ریشه هاى این اختلافات پرداخته تا با قطع آنها اختلافات برچیده شده و درگیرى و نزاع پایان گیرد. در این آیه، در زمینه مسائل اخلاق اجتماعى با سه حکم اسلامى به عدم سخریه، ترک عیب جویى و تنابز به القاب اشاره کرده است. سرچشمه استهزا و سخریه همان حس خودبرتربینى و کبر و غرور است که عامل بسیارى از جنگ هاى خونین در طول تاریخ بوده است. بسیارى از افراد بى بندوبار در گذشته و حال اصرار داشته و دارند که بر دیگران القاب زشتى بگذارند و از این طریق آنها را تحقیر کنند و شخصیتشان را بکوبند. اسلام صریحا از این عمل زشت نهى مى کند و هر اسم و لقبى را که کوچک ترین مفهوم نامطلوبى دارد و مایه تحقیر است ممنوع مى شمارد. در حدیثى آمده که روزى صفیه دختر حى بن اخطب (همان زن یهودى که بعد از ماجراى فتح خیبر مسلمان شد و به همسرى پیامبر درآمد) خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و درحالى که اشک مى ریخت گفت: عایشه مرا سرزنش مى کند و مى گوید: "اى یهودى زاده"! پیامبر فرمود: "چرا نگفتى پدرم هارون است، و عمویم موسى، و همسرم محمد!" در اینجا بود که این آیه نازل شد. به همین جهت، در پایان آیه مى افزاید: «بسیار بد است که بر کسى پس از ایمان نام کفرآمیز بگذارید» (همان، ج 4، ص 502).
انسان ها همواره در تعاملات اجتماعى خویش به دنبال مطلوب واقع شدن و نوعى تأیید اجتماعى هستند. استهزا و مسخره کردن مانع دستیابى فرد به مطلوبیت اجتماعى شده و به مثابه یک رابطه عَرَضى به سست شدن رابطه اجتماعى با طرف مقابل منجر مى شود. کرامت انسانى یکى از ارزش هاى اجتماعى است که همه انسان ها بدان نیاز دارند و بدون آن، زندگى اجتماعى دشوار مى گردد. تمسخر، کرامت انسانى را زایل کرده و ارزش و احترام فرد را نزد دیگران از بین مى برد.
بخش دوم آیه مى فرماید: «وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ». کلمه «لمز» از مصدر «تلمز» به معناى این است که شخصى را به عیبش آگاه سازى. «انفسکم» نیز براى اشاره به این امر است که مسلمانان در یک مجتمع زندگى مى کنند و در حقیقت، همه از هم اند و فاش کردن عیب یک نفر در حقیقت، فاش کردن عیب خود است (طباطبائى، 1374، ج 18، ص 482). این بخش از آیه با نهى انسان ها از عیب جویى، آن را در زمره آسیب هاى گفتارى و رفتارى خطرناک اجتماعى تلقى مى نماید. عیب جویى موجب انتقال نوعى احساس رنج به طرف مقابل است و وى را از دایره روابط اجتماعى با دیگران خارج مى سازد. در نتیجه عیب جویى، کرامت هاى انسانى زیرسؤال رفته و روابط اجتماعى آسیب پذیر مى گردد. چه بسا عیب جویى به واسطه احساسى که به فرد انتقال مى دهد، او را از ادامه روابط اجتماعى با دیگران منزجر کرده و زندگى اجتماعى را بر وى تنگ و محدود مى سازد.
اساسا یکى از رسالت هاى اسلام، حذف القاب بد و گسترش نیک نامى بین مردم است. روزى که پیامبر صلى الله علیه و آلهبه رسالت مبعوث شد، بسیارى از شهرها و آبادى ها نام بدى داشت، و بسیارى از قبایل با لقب هاى زشت و زننده اشتهار یافته بودند. ملت عرب براى فرزندان خود نام و لقب زشت و زننده که حاکى از درندگى و غارتگرى بود مى گذاشتند. قدم مؤثرى که پیامبر صلى الله علیه و آله به دستور قرآن برداشتند این بود که بسیارى از شهرها و روستاها و لقب گروهى از قبایل و افراد را که نام و نشان بدى داشتند عوض کردند و فراتر از آن، دستور دادند که براى فرزندان خود نام نیک انتخاب کنید (سبحانى، بى تا، ص 154ـ155). اسم و لقب نمادى است که با حمل بار معنایى خاص خویش، فرد را با هویت خاصى به دیگران معرفى مى نماید. بنابراین، کاربرد القاب زشت براى دیگران وجهه اجتماعى منفى اى را از وى متجلى خواهد ساخت و ازاین رو، در اسلام مورد نکوهش قرار گرفته است.
3. پرهیز از غیبت و تهمت: غیبت نیز یکى از آسیب هاى گفتارى مورد نکوهش در قرآن است که در آیه 12 سوره «حجرات» به آن اشاره شده است:«وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتا فَکَرِهْتُمُوهُ.»
غیبت صورتى از کنش اجتماعى است که رودررو و مستقیم شکل نمى گیرد، بلکه به شکل غیرمستقیم و در غیاب دیگرى عیبى را از وى مطرح مى سازد که اگر بشنود موجب رنجش و ناراحتى وى خواهد شد. غیبت موجب فساد جامعه بشرى و نیز افزایش تضاد و تنش هاى اجتماعى است. در نتیجه شیوع غیبت، نه تنها ارتباطات اجتماعى سست مى شوند، بلکه امنیت و اعتماد اجتماعى بین افراد از بین خواهد رفت. ارتباطى که در آن هر لحظه امکان بروز محرک هاى منفى وجود دارد، دوام چندانى نداشته و پایدار نمى ماند.
علّامه طباطبائى در فلسفه غیبت به این مطلب اشاره دارند که چون غیبت اجزاى جامعه بشرى را یکى پس از دیگرى فاسد مى سازد و از داشتن آن آثار صالحى که از هر کس توقع مى رود، ساقط مى کند، شارع اسلام از غیبت نهى فرموده است. هر فرد از افراد جامعه باید با افراد دیگر بیامیزد و در کمال اطمینان خاطر و سلامتى از هر خطرى، با دیگران یکى شود و ترسى از ناحیه آنان به دل راه ندهد و با آنان مأنوس شود، نه اینکه از دیدن آنها بیزار باشد. در این صورت، از تک تک افراد جامعه آثارى صالح عاید مى گردد و جامعه عینا مانند یک تن واحد مى شود. اما اگر فرد در اثر غیبت و بدگویى از دیگران ناراحت شود، با آنان قطع رابطه مى کند و این قطع رابطه را هرچند اندک باشد، وقتى در بین همه افراد جامعه در نظر بگیریم، خسارت بزرگى به جامعه به حساب مى آید. پس در حقیقت غیبت، بلایى است جامعه سوز که مانند خوره اى در بدن راه مى یابد و اعضا را یکى پس از دیگرى مى خورد تا جایى که بکلى رشته حیات را قطع مى سازد. انسان از روز ازل به حکم ضرورت براى این اجتماع تشکیل داد که یک زندگى اجتماعى داشته باشد و داراى منزلتى شایسته و صالح باشد، منزلتى که به خاطر آن دیگران با او بیامیزند و او با دیگران بیامیزد، او از خیر دیگران بهره مند، و دیگران از خیر او برخوردار شوند. غیبت عامل مؤثرى است که انسان را از این منزلت ساقط کرده و این هویت را از وى مى گیرد. آن وقت است که «دواء» که همان تشکیل جامعه از روز نخست بود، به صورت دردى بى دوا درمى آید. غیبت در حقیقت، ابطال هویت و شخصیت اجتماعى افرادى است که خودشان از آنچه پشت سرشان گفته مى شود، بى اطلاع اند و اگر از خطرى که تهدیدشان مى کند اطلاع داشته باشند از آن احتراز مى جویند. خداى سبحان بدین منظور پرده پوشى مى کند که حکم فطرى بشر، یعنى گرایش به زندگى اجتماعى، حاصل شود و افراد بشر دور هم جمع شوند و با یکدیگر تعاون داشته باشند. اگر این پرده پوشى نبود، با در نظر گرفتن اینکه هیچ انسانى منزه از تمامى عیوب نیست، هرگز اجتماعى تشکیل نمى شد. جمله «أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتا فَکَرِهْتُمُوهُ» در ضمن مثالى به همین حقیقت اشاره مى کند. غیبت کردن مؤمن به منزله آن است که یک انسانى گوشت برادر خود را درحالى که او مرده است بخورد. دلیل این تشبیه، پذیرش این پیش فرض است که افراد جامعه اسلامى برادر یکدیگرند: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» (حجرات: 10) و او را مرده مى خواند بدین دلیل که یک فرد از اینکه از او غیبت مى شود، بى خبر است (طباطبائى، 1374، ج 18، ص 484ـ486).
تهمت زدن نیز در زمره آسیب هاى گفتارى و رفتارى محسوب مى شود که آثار آن بر جامعه اسلامى همچون آثار غیبت است. قرآن در اشاره به این آسیب مى فرماید: «لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَیْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْکٌ مُبِینٌ» (نور: 12)؛ چرا هنگامى که آن [بهتان] را شنیدید، مردان و زنان مؤمن گمان نیک به خود نبردند و نگفتند این بهتانى آشکار است؟
واژه «افک» (بر وزن فکر) به هر چیزى گفته مى شود که از حالت اصلى و طبیعى اش دگرگون شود؛ مثلاً، بادهاى مخالف را که از مسیر اصلى انحراف یافته «مؤتفکه» مى نامند. پس به هر سخنى که انحراف از حق پیدا کند و متمایل به خلاف واقع گردد، از جمله دروغ و تهمت، «افک» گفته مى شود (مکارم شیرازى و دیگران، 1374، ج 14، ص 394). منظور از «افک» در آیه فوق تهمت است. این آیه اشاره دارد به اینکه چرا وقتى افک را شنیدید به جاى اینکه نسبت به مؤمنان متهم حسن ظن داشته باشید، به تراشنده افک، حسن ظن پیدا کردید و بدون علم درباره اهل ایمان سخنى گفتید؟ تهمت نیز همچون سایر آسیب هاى رفتارى موجب کاهش امنیت و اعتماد اجتماعى، افزایش تضاد و تنش هاى اجتماعى و کاهش انسجام اجتماعى خواهد بود. جامعه اى که در آن رفتارهایى از این جنس حکم فرما شود، به مرور منهدم خواهد شد.
4. پرهیز از اشاعه فحشا: یکى دیگر از آسیب هاى گفتارى، اشاعه فحشاست. در آیه 12 سوره «نور» در این زمینه آمده است: «لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَیْرا وَقَالُوا هَذَا إِفْکٌ مُبِینٌ»؛ چرا هنگامى که آن [تهمت] را شنیدید، مردان و زنان مؤمن نسبت به خودشان گمان نیک نبردند و نگفتند: این تهمتى آشکار است.
از نظر مفهوم لغوى، فحش و فحشا و فاحشه به معناى هرگونه رفتار و گفتارى است که زشتى آن بزرگ باشد که در قرآن مجید نیز گاهى در همین معناى وسیع استعمال شده است (همان، ص 403ـ404): «وَالَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ» (شورى: 37)؛ و کسانى که از گناهان بزرگ و زشت کارى ها خود را به دور مى دارند و چون به خشم درمى آیند درمى گذرند.
خداوند در این آیه، مسلمانان را به خاطر بدگمانى به همسر پیامبر و آسیب پذیرى آنان در برابر شایعات، توبیخ مى کند. بر اساس این آیه، در جامعه اسلامى باید روحیه حسن ظن حاکم باشد؛ چراکه مردم در برابر آبروى دیگران مسئول اند (قرائتى، 1383، ج 8، ص 155ـ156). اشاعه فحشا، بدبینى و عدم امنیت اجتماعى را در جامعه فراگیر مى سازد و موجب کاهش همبستگى اجتماعى مى گردد.
در ادامه سوره نور در آیه 19 این مطلب تکمیل مى شود: «إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»؛ کسانى که دوست دارند زشتکارى در میان آنان که ایمان آورده اند، شیوع پیدا کند براى آنان در دنیا و آخرت عذابى پر درد خواهد بود، و خدا[ست که ]مى داند و شما نمى دانید.
از آن رو که انسان یک موجود اجتماعى است، کلیه اعمال و رفتارهاى وى در جامعه تأثیر مى گذارد. در اسلام، با هر کارى که جو اجتماعى را ناامن کند شدیدا مبارزه شده است. پرهیز از اشاعه فحشا از عمومیت انحرافات اجتماعى پیش گیرى مى کند؛ چراکه تأثیر انحراف آشکار بسیار بیشتر از انحراف پنهانى است. انحراف همانند آتشى است که اگر در نقطه اى از جامعه روشن شود، باید آن را خاموش یا دست کم محاصره کرد، اما اگر به آن دامن زده و از نقطه اى به نقطه دیگر ببریم، همه جا را فراخواهد گرفت و کسى قادر بر کنترل آن نخواهد بود. از این گذشته، عظمت انحراف در نظر مردم، خود سد بزرگى در برابر فساد است که اشاعه فحشا این سد را شکسته و آن را در دیدگاه مردم را کوچک مى کند و آلودگى به آن را ساده جلوه مى دهد. در حدیثى از امام موسى بن جعفر علیه السلام مى خوانیم: مردى خدمت ایشان آمد و عرض کرد: از یکى از برادران دینى کارى نقل کردند که من آن را ناخوش داشتم. از خودش پرسیدم، انکار کرد، درحالى که جمعى از افراد موثق این مطلب را از او نقل کرده اند. امام فرمود: «گوش و چشم خود را در مقابل برادر مسلمانت تکذیب کن، حتى اگر پنجاه نفر سوگند خورند که او کارى کرده و او بگوید نکرده ام، از او بپذیر و از آنها نپذیر. هرگز چیزى که مایه عیب و ننگ اوست و شخصیتش را از میان مى برد در جامعه پخش مکن که از آنها خواهى بود که خداوند درباره آنها فرموده "کسانى که دوست مى دارند زشتى ها در میان مؤمنان پخش شود عذاب دردناکى در دنیا و آخرت دارند"» (طیب، 1352، ج 9، ص 507؛ صدوق، 1298ق، ص 293، ح 1).
اشاعه فحشا مفهوم وسیع و گسترده اى داشته و مشتمل بر اشکال مختلفى است. بر اساس آیه اى که در ذیل اشاعه فحشا ذکر گردید، اشاعه فحشا صرفا منحصر به این نیست که انسان تهمت و دروغ بى اساسى را در مورد زن و مرد باایمانى نشر دهد و آنها را به عمل منافى عفت متهم سازد. این یکى از مصادیق آن است، اما منحصر به آن نیست. این تعبیر، مفهوم وسیعى دارد که هرگونه نشر فساد و اشاعه زشتى ها و قبایح و کمک به توسعه آن را شامل مى شود. انواع و مصادیق اشاعه فحشا را در چند مورد ذیل مى توان خلاصه کرد:
1. یکى از مصادیق اشاعه فحشا این است که به یک دروغ یا تهمت دامن زده و براى دیگران بازگو مى شود.
2. گاهى اشاعه فحشا از طریق ایجاد مراکزى است که موجب فساد و نشر فحشاست.
3. گاه اشاعه فحشا به این است که وسایل انحراف در اختیار جامعه قرار داده شده و یا آنها را به گناه تشویق کنند.
4. گاهى نیز اشاعه فحشا به این حاصل مى شود که پرده حیا را بدرند و در ملأ عام مرتکب گناه شوند (مکارم شیرازى و دیگران، 1374، ج 14، ص 406ـ407).
بنابراین، مفهوم کلمه اشاعه فحشا بسیار وسیع و گسترده است و همه موارد فوق مى تواند از مصادیق اشاعه فحشا به شمار آید.
نتیجه گیرى
در بررسى آداب گفتارى حاکم بر سبک زندگى اسلامى در این مقاله، نتایج ذیل حاصل مى شود:
1. سبک زندگى اسلامى از لایه ها و عناصر متعددى تشکیل یافته است که آداب گفتارى به عنوان یکى از لایه هاى ظاهرى و سطحى آن، بر پایه لایه هاى عمیق اعتقادى و ارزشى شکل مى پذیرد. نظام گفتارى قرآن بر محوریت مبانى دینى و اعتقادى بنیادین در فرهنگ اسلامى بنیان یافته است.
هدف نهایى در نظام گفتارى قرآن، انگیزه اى اخروى تحت عنوان کمال و قرب الهى است که در عالم آخرت تأمین مى گردد. این انگیزه معنوى، اساس رفتارهاى فردى و اجتماعى در الگوى سبک زندگى قرآنى محسوب مى گردد.
در نظام رفتارى و گفتارى قرآن، اصولى ارزش شناختى بر ارتباطات انسانى حاکم است؛ اصولى که ملاک و معیارهاى رفتار انسانى را تعیین مى نمایند و به رفتار انسان معنا بخشیده و آن را هدایت مى نمایند. این اصول که مشخص مى کنند چه چیزى مهم، ارزشمند، مطلوب و پسندیده است، اعم از مصلحت عموم، حفظ حقوق دیگران، امنیت اجتماعى، عدالت، حق محورى، کرامت، نوع دوستى، مسئولیت پذیرى و... هستند.
نظام گفتارى مذکور معیار و شاخصه اى را در احیاى سبک زندگى اسلامى به دست مى دهد که متصدیان فرهنگى و دینى جامعه مى توانند از آن در جهت تقویت فرایند فرهنگ سازى و جامعه پذیرى کمک بگیرند.
اقدامات لازم در جهت به کار بستن آداب اجتماعى قرآنى و در یک کلام نزدیکى بیشتر به فرهنگ مطلوب قرآن را در چند نکته مى توان خلاصه کرد:
ـ تحلیل آسیب شناختى جامع از فرهنگ عمومى و شناسایى بحران هاى اخلاق اجتماعى؛
ـ اولویت دادن به ناهنجارى هاى عمومى و اجتماعى در سیاست گذارى ها؛
ـ تبیین استراتژى اصلاح رفتار و اخلاق؛
ـ سامان دادن تعاملات انسان در جهت ضمیر ناپیدا و باطن و قلب انسان؛
امید است متصدیان فرهنگى جامعه اسلامى بتوانند بیش از پیش بر غناى این فرهنگ بیفزایند و در جهت نزدیکى هرچه بیشتر جامعه حاضر به جامعه مطلوب قرآنى گام بردارند.
منابع
اسکیدمور، ویلیام (1372)، تفکر نظرى در جامعه شناسى، ترجمه محمدعلى حاضرى، تهران، سفیر.
رفیع پور، فرامرز (1377)، آناتومى جامعه، تهران، شرکت سهامى انتشار.
سبحانى، جعفر (بى تا)، سیستم اخلاقى اسلام، قم، دارالتبلیغ اسلامى.
شایان مهر، علیرضا (1377)، دائره المعارف تطبیقى علوم اجتماعى، تهران، کیهان.
شریفى، احمدحسین (1391)، همیشه بهار؛ اخلاق و سبک زندگى اسلامى، قم، نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه ها.
صدوق، محمدبن على (1298ق)، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، تبریز، بى نا.
طباطبائى، سیدمحمدحسین (1374)، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوى همدانى، قم، جامعه مدرسین.
طیب، عبدالحسین (1352)، اطیب البیان فى تفسیرالقرآن، قم، بنیاد فرهنگ اسلامى.
قرائتى، محسن (1383)، تفسیر نور، تهران، مرکز فرهنگى درس هایى از قرآن.
قرشى، على اکبر (1371)، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
گروه پژوهشى علوم قرآن و حدیث (1387)، فرهنگ روابط اجتماعى در آموزه هاى اسلامى، مشهد، دانشگاه علوم اسلامى رضوى.
گولد، جولیوس و ویلیام.ل کولب (1376)، فرهنگ علوم اجتماعى، ترجمه محمدجواد زاهدى مازندرانى، تهران، مازیار.
مصباح، مجتبى (1385)، بنیاد اخلاق (روشى نو در آموزش فلسفه اخلاق)، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.
مصباح، محمدتقى (1378)، اخلاق در قرآن، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.
ـــــ (1388)، فلسفه اخلاق، قم، بین الملل.
مصطفوى، حسن (1380)، تفسیر روشن، تهران، مرکز نشر کتاب.
مطهرى، مرتضى (1377)، اسلام و مقتضیات زمان، تهران، صدرا.
مکارم شیرازى، ناصر و دیگران (1374)، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الإسلامیة.