سبك مديريت مبتنى بر كرامت انسانى و معرفى الگويى براى به كارگيرى آن در سازمان ها
ضمیمه | اندازه |
---|---|
5_OP.PDF | 272.7 کیلو بایت |
سال بيست و دوم ـ شماره 185 ـ ارديبهشت 1392، 57ـ64
فخريه حميديان پور*
احمد اللّه يارى بوزنجانى**
چكيده
دين مبين اسلام داراى نظام ارزشى جامعى است كه براى تمامى مراحل و بخش هاى زندگى انسان داراى دستورالعمل هاى ارزشى است. از جمله آنها، زندگى سازمانى انسان است كه اسلام در قالب سبك مديريت اسلامى به بررسى و تبيين رهنمودهاى ارزشى براى آن پرداخته است. در اسلام، لازمه حكومت و مديريت صحيح، نگاه توحيدمحور است؛ يعنى رعايت سمت وسوى الهى در كارها و در نهايت، طراحى برنامه ها و كاركردهاى سازمانى به گونه اى كه رضايت خداوند متعال را جلب نمايد. از جمله استلزامات جلب رضايت خداوند و نگاه توحيدمحور در مديريت سازمان، نگرشى انسان گرايانه در جهت تكريم كرامت نيروى انسانى سازمان است؛ يعنى براى همه ارزش و كرامت و حرمت قايل شدن، و حكومت و مديريت را براى آنان و در خدمت ايشان ديدن. نظر به اهميت اين موضوع، اين مقاله با رويكرد تحليلى ـ نظرى، به بررسى سبك مديريت مبتنى بر كرامت انسانى، و ويژگى هاى آن با توجه به آيات و روايات اسلامى پرداخته و در نهايت، الگويى براى معرفى و به كارگيرى آن در سازمان ها ارائه كرده است.
كليدواژه ها: سبك زندگى اسلامى، مديريت اسلامى، مديريت مبتنى بر كرامت انسانى، الگوى تكريم كرامت انسانى.
* استاديار دانشگاه خليج فارس. Hamidianpur2000@yahoo.com
** دانشجوى كارشناسى ارشد مديريت بازرگانى دانشگاه خليج فارس. alahyari.ahmad@gmail.com
دريافت: 27/8/91 پذيرش: 2/2/92
مقدّمه
جايگاه مديريت و رهبرى از مهم ترين موضوعات جهت دهنده به اداره امور يك سازمان است؛ اينكه انسان از چه مجرايى گام در ميدان اداره امور بگذارد و به رهبرى بپردازد، نقشى تعيين كننده در مديريت و حكومت دارد. تصميم گيرى ها، و رفتار و سلوك مديريتى و حكومتى به شدت متأثر از تلقّى ها و دريافت ها از مديريت و حكومت است. نوع تلقّى و دريافت زمام داران از خود در جايگاه مديريتى و حكومتى، آنان را به انواع روابط و مناسبات سوق مى دهد (دلشادتهرانى، 1389، ص 70). در اين ميان، اسلام داراى نظام ارزشى عميق، گسترده و منسجمى است كه مديريت مديران مسلمان را تحت تأثير قرار مى دهد، در روش هاى عملى آنها اثر مى گذارد و به حركت آنها جهت مى دهد. مهم ترين نقشى كه اسلام در نظريه ها و همچنين در روش هاى عملى مديريت ايفا مى كند، از طريق تأثير ارزش هاى اسلامى بر مديريت است؛ ازاين رو، از طريق مقايسه بين دو مدير كه يكى از آنها عميقا به ارزش هاى اسلامى پايبند است، مى توان به محتواى مديريت اسلامى پى برد. امروزه هيچ يك از مديريت ها در جامعه جهانى بر ارزش هاى اسلامى مبتنى نيست. البته ممكن است بعضى از آنها كه معتقد به دين هايى از قبيل اسلام و مسيحيت اند فى الجمله ارزش هاى دينى را در رفتار خود نشان دهند، اما اين كار هم نوعا بيانگر سليقه شخصى است (مصباح، 1381، ص 287). در دين مبين اسلام، هدف نهايى هر مديرى تلاش در جهت جلب رضايت خداوند است. بنابراين، با در نظر گرفتن رضايت خداوند متعال به عنوان يك هدف نهايى و واحد در مديريت سازمان، تمامى برنامه ها و اقدامات نيز بايد سمت وسويى هم جهت با اين هدف بزرگ و متعالى اتخاذ نمايند. آنچه در يك سازمان بيش از هر چيز بر سمت و سياق برنامه ها و اقدامات مديران تأثيرگذار است، نوع سبك مديريتى است كه مديران اتخاذ مى نمايند. طبيعتا آن سبك مديريتى كه ارزش و كرامت والايى را براى نيروهاى انسانى سازمان قايل باشد و در عمل نيز اين ارزش و كرامت را تكريم و تقويت نمايد، مى تواند در كمك به مديران در جهت دستيابى به هدف والاى خود كه همان رضايت خداوند است بسيار مؤثر باشد.
با اين حساب، نظام ارزشى اسلام در تمامى ابعاد مديريت اعم از ترسيم خط مشى، سازمان دهى، كمّيت و كيفيت توليد و خدمات، قيمت گذارى، ارتباط با كارمندان، همكاران و رقيبان، به شدت مؤثر است. حتى مديرانى كه به منافع اقتصادى خود بيش از معنويات مى انديشند، بايد نقش روابط انسانى را در اين كار جدى بگيرند. مهربانى، صميميت و صداقت، علاقه كارمند و كارگر را به كار خود و در نهايت به افزايش توليد، بيشتر مى كند. بازده نوعى از مديريت كه مبتنى بر روابط انسانى باشد نه صرفا ماشينى، با بازده مديريت ماشينى قابل مقايسه نيست. هرقدر ارتباط عاطفى بين مديران و كاركنان بيشتر باشد، نتيجه كار بهتر است، اما اين ارتباط بايد بر مبانى ارزشى، ايمانى و وحدت هدف، نه تظاهر، دورويى، نفاق و ابزارانگارى ارزش ها، مبتنى باشد (همان، ص 278).
مرورى بر مطالعات انجام شده در زمينه سبك هاى مختلف مديريتى، حاكى از اين است كه هيچ يك به صورت منسجم و در قالب مطالعه اى مستقل به بررسى سبك مديريتى مبتنى بر كرامت انسانى با استناد بر آيات و روايات نپرداخته اند. ازاين رو، نوآورى موجود در مطالعه حاضر از آن جهت است كه الگويى را براى سازمان ها معرفى مى نمايد كه در آن سبك مديريتى مبتنى بر كرامت انسانى با توجه به آيات و روايات قرآنى مورد بررسى قرار گرفته است.
با توجه به هدف والاى مديريت اسلامى كه همان رضايت خداوند است و همچنين اهميتى كه اسلام براى ارزش و كرامت انسانى قايل است، مسئله اصلى مدنظر مطالعه حاضر عبارت از اين است: با توجه به آيات قرآنى و سيره ائمه معصومان عليهم السلام، سبك مديريت مبتنى بر كرامت انسانى چگونه تبيين مى گردد و شامل چه كاركردهايى است؟ بر اين اساس، در مطالعه حاضر پس از تشريح هريك از ابعاد و ويژگى هاى مديريت مبتنى بر كرامت انسانى با استفاده از آيات و روايات، الگويى براى معرفى و به كارگيرى آن در سازمان ها ارائه خواهد شد.
حفظ كرامت انسانى و رسيدگى به نيازهاى كاركنان
انسان ها و رفتار و حيات روحى آنها داراى قوانين يا سازوكارها و و فعل و انفعال هاى اختصاصى اند. اگر بخواهيم با آنها كار كنيم بايد سازوكار و قوانين حاكم بر رفتار آنها را بشناسيم (مطهرى، 1364، ص 211ـ212). به طور كلى، هر فردى در جايگاه سازمانى نيازمند دو گونه توجه و رسيدگى است: توجه و رسيدگى به كارهاى كلان و نيازهاى اساسى، و كارهاى خرد و نيازهاى جزئى. توجه و رسيدگى نخست موجب توانمندى و پايدارى آنان در كار مى شود، و دومى موجب پيوندهاى عاطفى و روحى مى گردد. نخستين، مانند حمايت هاى مالى و فراهم كردن امكانات كار و زندگى، و دومين، شامل يادكردها، سر زدن ها، روابط عاطفى، سخنان لطافت آميز و پيگيرى هاست (دلشادتهرانى، 1389، ص 399). در فرهنگ اسلامى اهميت حفظ حرمت و كرامت انسانى با تأمين نيازهاى وى به قدرى است كه امام صادق عليه السلام فرموده اند: «مِن أَحَبَّ الاَعمالِ اِلى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ اِذخالُ السُرُوِر عَلَى المُؤمِنِ؛ اِشباعُ جُوعَتِهِ أَو تَنفِيسِ كُربَتِهِ؛ اَو قَضاءِ دَينِهِ» (كلينى، 1389، ج 2، ص 196)؛ از باارزش ترين كارها نزد خداوند متعال، شاد كردن مؤمنان است؛ مثل سير نمودن آنها، يا نجات دادن آنان از سختى ها و گرفتارى ها، يا اداى بدهى آنها.
در هر نظام ادارى تأمين زندگى كارگزاران و كارمندان از امور حياتى آن نظام شمرده مى شود. بدون توجه به اين امر، انتظار گردش درست كارها انتظارى نادرست است. اميرمؤمنان على عليه السلامبعد از گزينش درست كاركنان در يك نظام ادارى، مسئله تأمين زندگى آنان را به عنوان مهم ترين امر در اداره درست امور مطرح ساخته است؛ يعنى مسئولان بايد به جد به امور معيشتى و رفاهى كاركنان خود توجه نمايند و وسعت روزى براى آنها را فراهم سازند. در واقع، تأمين كامل معيشت كاركنان، نخستين حق آنان است؛ يعنى در برابر كارى كه مى كنند و زحمتى كه مى كشند، از نظر معيشت تأمين باشند و دغدغه معاش و نگران گذران زندگى آبرومند را نداشته باشند. به عبارتى، تأكيد امام بر اين است كه امكانات زندگى براى كاركنان فراهم باشد و آنان از نظر معيشتى در رفاه قرار گيرند (دلشادتهرانى، 1389، ص 458). اهتمام به چنين امرى در سازمان نه تنها از لحاظ دنيوى در پيشبرد اهداف سازمانى و ارتقاى عملكرد فردى، گروهى و سازمانى مؤثر است، بلكه از لحاظ معنوى نيز براى مدير بسيار ارزشمند است؛ چراكه هيچ مسلمانى به قصد خشنودى خدا به مسلمانى ديگر قرض نمى دهد، مگر اينكه خدا ثواب صدقه براى او محاسبه مى كند تا اينكه مالش به او بازگردد (جوادى آملى، 1391، ص 285). امام صادق عليه السلام مى فرمايند: «لَأنْ أسْعى مَع أخٍ لى فى حاجَةٍ حتّى تُقْضى أحَبُّ إلَى مِن أنْ أعتِقَ ألفَ نَسَمةٍ، و أحمِلَ على ألفِ فَرَسٍ فى سبيلِ اللّه مُسْرَجَةً مُلْجَمَةً» (صدوق، 1390، ص 237)؛ اگر براى برآوردن نياز برادر خود بكوشم، تا نيازش برطرف شود، نزد من خوش تر است از اينكه هزار بنده آزاد كنم و هزار اسب زين كرده و لگام بسته [براى جهاد] در راه خدا هديه كنم.
در حكومت و مديريت حق مدار، اصل بر رحمت و محبت است، و خاستگاه همه روابط و مناسبات همين است. خداوند درباره روش مديريت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ»(آل عمران: 159)؛ به (بركت) رحمت الهى، در برابر آنان [مردم ]نرم (و مهربان) شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراكنده مى شدند. اين آيه به يكى از صفات مهم كه در هر رهبرى لازم است اشاره نموده و آن، مسئله گذشت، و نرمش و انعطاف، در برابر كسانى است كه تخلفى از آنها سر زده و بعدا پشيمان شده اند. بديهى است شخصى كه در مقام رهبرى قرار گرفته، اگر خشن و تندخو و غيرقابل انعطاف و فاقد روح گذشت باشد، به زودى در برنامه هاى خود با شكست مواجه خواهد شد و مردم از دور او پراكنده مى شوند و از وظيفه رهبرى باز مى ماند و به همين دليل، اميرمؤمنان على عليه السلام در يكى از كلمات قصار خود مى فرمايند: «وسيله رهبرى گشادگى سينه است» (نهج البلاغه، 1385، حكمت 176).
نيروى محبت از نظر اجتماعى نيروى عظيم و مؤثرى است. بهترين اجتماع ها، اجتماعى است كه با نيروى محبت اداره شود: محبت زعيم و زمامدار به مردم و محبت و ارادت مردم به زعيم و زمامدار. علاقه و محبت زمامدار عامل بزرگى است براى ثبات و ادامه حيات حكومت، و تا عامل محبت نباشد، رهبر نمى تواند و يا بسيار دشوار است كه اجتماعى را رهبرى كند و يا به ترتيب افرادى منضبط و قانونى همت گمارند. هرچند بتواند عدالت و مساوات را در آن اجتماع برقرار كند. مردم آن گاه قانونى خواهند بود كه از زمامدارشان علاقه ببينند و آن علاقه هاست كه مردم را به پيروى و اطاعت مى كشد (دلشادتهرانى، 1389، ص 137، به نقل از: شهيد مطهرى).
اميرمؤمنان على عليه السلام نيز در عهدنامه خود خطاب به مالك اشتر مى فرمايند: «بال هاى محبت خود را بر آنان بگستر، و با آنان نرم خو و گشاده رو باش و مساوات را در توجه و نگاه مراعات كن»(ابن شعبه حرانى،1383،ص126).
حفظ كرامت انسانى با استفاده از سعه صدر در شنيدن صحبت هاى زيردستان
لازمه اداره درست امور، داشتن ظرفيت وسيع و تحمل و حوصله فراوان و گذشت و بزرگوارى است. مديرى كه فاقد سعه صدر در اداره امور است، نمى تواند حق را پاس دارد و جز خود را تحمل كند و عدالت را برپا نمايد (دلشادتهرانى، 1389، ص 154). از جمله صفات يك مدير موفق، سعه صدر و گوش دادن به حرف هاى همه افراد و گروه هاست (قرائتى، 1387، ص 51). مرورى بر آيات و روايت قرآنى بيانگر اين است كه اين ويژگى از جمله صفات برجسته پيامبران الهى بوده است. در آيه اى از قرآن كريم آمده است: «قَالُواْ أُوذِينَا مِن قَبْلِ أَن تَأْتِينَا وَمِن بَعْدِ مَا جِئْتَنَا قَالَ عَسَى رَبُّكُمْ أَن يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَيَسْتَخْلِفَكُمْ فِي الأَرْضِ فَيَنظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ» (اعراف: 129)؛ گفتند: پيش از آنكه به سوى ما بيايى آزار ديديم، (هم اكنون) پس از آمدنت نيز آزار مى بينيم! (كى اين آزارها سر خواهد آمد؟) گفت: اميد است پروردگارتان دشمن شما را هلاك كند، و شما را در زمين جانشين (آنها) سازد، و بنگرد چگونه عمل مى كنيد!
اين آيه، شكوه و گله هاى بنى اسرائيل را از مشكلاتى كه بعد از قيام حضرت موسى با آن دست به گريبان بودند منعكس مى سازد و مى گويد: آنها به موسى گفتند: پيش از آنكه تو بيايى ما را آزار مى دادند، اكنون هم كه آمده اى باز آزارها همچنان ادامه دارد؛ پس كى گشايشى در كار پيدا مى شود؟ گويا بنى اسرائيل مثل بسيارى از ما مردم انتظار داشتند كه با قيام حضرت موسى يك شبه همه مشكلات حل شود، فرعون از بين برود، فرعونيان نابود شوند و كشور پهناور مصر با تمام ذخايرش در اختيار بنى اسرائيل قرار گيرد، همه اينها از طريق اعجاز، صورت گيرد و گردى هم به صورت بنى اسرائيل ننشيند؛ ولى حضرت موسى به آنها فهماند با اينكه سرانجام پيروز خواهند شد، اما راه درازى در پيش دارند، و اين پيروزى طبق سنت الهى در سايه استقامت و كوشش و تلاش به دست خواهد آمد؛ همان گونه كه آيه مورد بحث مى فرمايد: موسى گفت: اميد است پروردگار شما دشمنتان را نابود كند و شما را جانشينان آنها در زمين قرار دهد (مكارم شيرازى و همكاران، 1385، ج 6، ص 312). طبق اين آيه، مدير بايد به جاى توبيخ و تنبيه افراد به خاطر انتقادهايشان، به انتقادها گوش فرا دهد و پاسخ هايى بدهد كه كارمندان به اصلاح امور اميدوار گردند (قرائتى، 1387، ص 45).
همچنين در آيه اى ديگر مى خوانيم: «وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَّكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِينَ آمَنُواْ مِنكُمْ وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» (توبه: 61)؛ از آنها كسانى هستند كه پيامبر را آزار مى دهند و مى گويند: «او آدم خوش باورى است!» بگو: «خوش باور بودن او به نفع شماست! (ولى بدانيد) او به خدا ايمان دارد؛ و (تنها) مؤمنان را تصديق مى كند؛ و رحمت است براى كسانى از شما كه ايمان آورده اند!» و آنها كه رسول خدا را آزار مى دهند، عذاب دردناكى دارند.
در اين آيه، همان گونه كه از مضمون آن استفاده مى شود، سخن از فرد يا افرادى در ميان است كه پيامبر صلى الله عليه و آله را با گفته هاى خود آزار مى دادند و مى گفتند: او انسان خوش باور، و دهن بينى است. آنها در حقيقت، يكى از نقاط قوت پيامبر صلى الله عليه و آله را كه وجود آن در يك رهبر كاملاً لازم است، به عنوان نقطه ضعف نشان مى دادند و از اين واقعيت غافل بودند كه يك رهبر محبوب، بايد نهايت لطف و محبت را نشان دهد، و حتى الامكان عذرهاى مردم را بپذيرد، و در مورد عيوب آنها پرده درى نكند (مگر در آنجا كه اين كار موجب سوءاستفاده شود)؛ ازاين رو، قرآن بلافاصله اضافه مى كند: به آنها بگو اگر پيامبر به سخنان شما گوش فرامى دهد، و عذرتان را مى پذيرد، و به گمان شما يك آدم گوشى است، اين به نفع شماست. زيرا از اين طريق، آبروى شما را حفظ كرده، شخصيتتان را خرد نمى كند و عواطف شما را جريحه دار نمى سازد، و براى حفظ محبت و اتحاد و وحدت شما از اين طريق كوشش مى كند، درحالى كه اگر او فورا پرده ها را بالا مى زد، و دروغ گويان را رسوا مى كرد، دردسر فراوانى براى شما فراهم مى آمد، علاوه بر اينكه آبروى عده اى به سرعت از بين مى رفت، راه بازگشت و توبه بر آنها بسته مى شد، و افراد آلوده اى كه قابل هدايت بودند در صف بدكاران جاى مى گرفتند و از اطراف پيامبر صلى الله عليه و آله دور مى شدند. يك رهبر مهربان و دلسوز، و در عين حال پخته و دانا، بايد همه چيز را بفهمد، ولى بايد بسيارى از آنها را به روى خود نياورد، تا آنها كه شايسته تربيتند، تربيت شوند و از مكتب او فرار نكنند و اسرار مردم از پرده برون نيفتد (مكارم شيرازى و همكاران، 1385، ج 8، ص 15ـ16).
اميرالمؤمنين على عليه السلام در بخشى از فرمايشات خود خطاب به مالك اشتر مى فرمايند: «پس بخشى از وقت خود را به كسانى اختصاص ده كه به تو نياز دارند، تا شخصا به امور آنان رسيدگى نمايى، و در مجلس عمومى با آنان بنشين و در برابر خدايى كه تو را آفريده فروتن باش، و سربازان و ياران و نگهبانان خود را از سر راهشان دور كن تا سخنگوى آنان بدون اضطراب در سخن گفتن با تو گفت وگو كند. من از رسول خدا صلى الله عليه و آله بارها شنيدم كه مى فرمود: "ملتى كه حق ناتوانان را از زورمندان، بى اضطراب و بهانه اى بازنستاند، رستگار نخواهد شد." پس درشتى و سخنان ناهموار آنان را بر خود هموار كن، و تنگ خويى و خودبزرگ بينى را از خود دور ساز تا خدا درهاى رحمت خود را به روى تو بگشايد، و تو را پاداش اطاعت ببخشايد، آنچه به مردم مى بخشى بر تو گوارا باشد، و اگر چيزى را از كسى باز مى دارى با مهربانى و پوزش خواهى همراه باشد» (نهج البلاغه، 1385، نامه 53).
تكريم زيردستان با مشاركت دادن آنها در تصميم گيرى ها
مشورت و رايزنى در آموزه هاى اسلامى چنان اهميت دارد كه خداوند پيامبر گرامى اش را با آنكه معصوم بود و با منبع وحى ارتباط داشت، به مشورت با اصحاب و نظرخواهى از آنان مأمور كرد (دلشادتهرانى، 1389، ص 277). قطع نظر از نياز رهبر به اينكه راه حل هاى مشكلات خود را از پيشنهادهاى پيروان خود كشف كند، رهبرى مشورتى مستلزم شخصيت دادن به پيروان و به حساب آوردن آنها و زايل ساختن هرگونه احساس حقارت در آنهاست (مطهرى، 1364، ص 218ـ219). نظر به اهميت اين موضوع در توانمندسازى، پرورش و به تبع آن، تكريم كرامت انسانى، مشاركت در تصميم گيرى ها از دستورات مهم اسلامى است و انعكاس وسيعى در قرآن مجيد و روايات اسلامى دارد، به گونه اى كه يكى از سوره هاى قرآن مجيد به اين مضمون (شورى) نام گذارى شده است. «وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ» (شورى: 38)؛ و كسانى كه دعوت پروردگارشان را اجابت كرده و نماز را برپا مى دارند و كارهايشان به صورت مشورت در ميان آنهاست و از آنچه به آنها روزى داده ايم انفاق مى كنند. با توجه به اين آيه، بناى تصميم گيرى در زمام دارى و مديريتى خردمندانه بر پرهيز از خودرأيى و استبداد، و پايبندى به مشورت و رايزنى است؛ و اين موضوع در آموزه هاى دينى چنان جايگاه دارد كه در قرآن كريم از مهم ترين مسائل و از جمله فرايض و از ويژگى هاى مورد تشويق و تأييد به شمار آمده و در كنار استجابت خدا و نماز و انفاق مطرح شده است.
قابل توجه اينكه خود پيامبر صلى الله عليه و آله با اينكه عقل كل بود و با مبدأ وحى ارتباط داشت، در مسائل مختلف اجتماعى و اجرايى، در جنگ و صلح و امور مهم ديگر، به مشورت با ياران مى نشست، و حتى گاه نظر آنها را ترجيح مى داد (با اينكه مشكلاتى از اين ناحيه حاصل مى شد)، تا الگو و اسوه اى براى مردم باشد؛ چراكه بركات مشورت از زيان هاى احتمالى آن به مراتب بيشتر است؛ هرچند نتيجه مشورت در برخى از موارد، سودمند نباشد. اما از نظر كلى، منافع آن در مجموع، به مراتب بيش از زيان هاى آن است و اثرى كه در آن براى پرورش فرد و اجتماع و بالا بردن شخصيت آنها وجود دارد از همه اين ها بالاتر است (مكارم شيرازى و همكاران، 1385، ج 20، ص 462). رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايند: هيچ قومى مشورت نكردند جز آنكه به بهترين امورهدايت يافتند»(جوادى آملى،1391،ص485).
اميرمؤمنان على عليه السلام نيز در حديثى فرموده اند: هيچ پشتيبان و تكيه گاهى همچون مشورت نيست (همان).
در واقع، مهم ترين مسئله اجتماعى، همان اصل شوراست كه بدون آن، همه كارها ناقص است. يك انسان هر قدر از نظر فكرى نيرومند باشد، نسبت به مسائل مختلف تنها از يك يا چند بعد مى نگرد، و ازاين رو، ابعاد ديگر بر او مجهول مى ماند، اما هنگامى كه مسائل در شورا مطرح گردد و عقل ها و تجارب و ديدگاه هاى مختلف به كمك هم بشتابند مسائل كاملاً پخته و كم عيب و نقص مى گردد، و از لغزش دورتر است.
تكريم زيردستان با ايجاد عدالت در سازمان
از جمله مسائلى كه در رعايت ارزش و كرامت انسانى در سازمان بسيار حايز اهميت است، احساس عدالت و عدم تبعيض در تمامى كاركردهاى سازمانى است. عدالت در زمام دارى و مديريت، حفظ خود از تمايلات نفسانى، توان قرار دادن هر چيزى در جاى خودش، رساندن هر حق دارى به حقش و پرهيز از تبعيض است (دلشادتهرانى، 1389، ص 173). انصاف ورزى در حكومت و مديريت، يعنى: نصف كردن سود و زيان ميان خود و ديگران و پاس داشتن داد و حفظ حقوق ديگران همانند حفظ حقوق خود. جايگاه عدالت و انصاف در مديريت و اداره امور به حدى است كه امام على عليه السلام مى فرمايند: انصاف آرايش زمام دارى و اداره امور است (دلشادتهرانى، 1389، ص 220، به نقل از: غررالحكم، ج 1، ص 230)). امام صادق عليه السلام نيز مى فرمايند: «سه چيز موردنياز همه مردم است: امنيت، عدالت و حاصل خيزى» (ابن شعبه حرانى، 1383، ص 320). با توجه به اهميت اين مبحث، مدير نبايد با رفتارهاى تبعيض آميز، بعضى نيروها را منزوى نموده و به برخى ديگر بهاى بيشتر دهد، بلكه بايد نسبت به تمام نيروها توجه داشته باشد، تا موجبات انگيزش كاركنان را فراهم نمايد (قرائتى، 1387، ص 37). عدالت در انديشه و سيره امام على عليه السلامتدبيركننده اى است عمومى كه همه را در زير چتر خويش به صلاح و سامان مى رساند. اين جهت گيرى شامل تمامى امور مى گردد؛ كه از جمله آنها آزادى، قانون، حقوق، امكانات، دارايى ها و مسئوليت هاست (دلشادتهرانى، 1389، ص 241). بنا به فرموده ايشان، آنچه موجب گرايش انسان به عدالت مى گردد تسلط بر خويش است كه باعث روى آوردن ديگران به انسان مى گردد (همان، به نقل از: غررالحكم، ج 1، ص 230). در نامه اى كه ايشان خطاب به مالك اشتر نوشته اند، رعايت انصاف و عدالت از جمله مواردى برشمرده شده است كه رضايت خداوند را در پى دارد و در مقابل، عدم رعايت آن، دشمنى خدا را در پى دارد.
ايشان فرموده اند: با خدا و با مردم، و با خويشاوندان نزديك، و با افرادى از رعيت خود كه آنان را دوست دارى، انصاف را رعايت كن. اگر چنين نكنى، ستم روا داشتى، و كسى كه به بندگان خدا ستم روا دارد، خدا به جاى بندگانش دشمن او خواهد بود، و آن را كه خدا دشمن شود، دليل وى را نپذيرد و او با خدا سر جنگ دارد تا زمانى كه بازگردد و توبه آرد، و هيچ چيز چون بنياد ستم نهادن نعمت خدا را دگرگون نمى كند، و كيفر او را نزديك نمى سازد، كه خدا دعاى ستم ديدگان را مى شنود، و در كمين ستم كاران است. مردم گرايى، حق گرايى دوست داشتنى ترين چيزها در نزد تو، در حق ميانه ترين، و در عدل فراگيرترين، و در جلب خشنودى مردم گسترده ترين باشد، كه همانا خشم عمومى مردم خشنودى خواص را از بين مى برد، اما خشم خواص را خشنودى همگان بى اثر مى كند. خواص جامعه همواره بار سنگينى را بر حكومت تحميل مى كنند؛ زيرا در روزگار سختى يارى شان كمتر، و در اجراى عدالت از همه ناراضى تر، و در خواسته هايشان پافشارتر، و در عطا و بخشش ها كم سپاس تر، و به هنگام منع خواسته ها ديرعذرپذيرتر، و در برابر مشكلات كم استقامت تر مى باشند. در صورتى كه ستون هاى استوار دين، و اجتماعات پرشور مسلمين، و نيروهاى ذخيره دفاعى، عموم مردم مى باشند، پس به آنها گرايش داشته باش و اشتياق تو با آنان باشد» (نهج البلاغه،1385،نامه 53).
با توجه به مطالبى كه در باب مديريت مبتنى بر كرامت انسانى ذكر شد، الگوى زير جهت تكريم كرامت انسانى و به كارگيرى سبك مديريت مبتنى بر كرامت انسانى در سازمان ها ارائه مى گردد.
شكل(1) الگوي مديريت مبتني بر كرامت انساني
جمع بندى و نتيجه گيرى
هدف از انجام مطالعه حاضر، تبيين خاستگاه كرامت انسانى در جهت دستيابى به هدف نهايى مديريت اسلامى، يعنى رضايت خداوند، بود. بدين منظور، با مطالعه سيره ائمّه اطهار عليهم السلامو آيات و روايات قرآنى، هريك از راه كارهاى پاسداشت كرامت زيردستان در سازمان مورد بررسى و بحث قرار گرفت. همان گونه كه توضيح داده شد، در دين مبين اسلام، از جمله استلزامات حكومت و مديريت صحيح در جهت نيل به رضايت خداوند متعال، نگاه انسان گرايانه است؛ يعنى براى همه ارزش و كرامت و حرمت قايل شدن، و حكومت و مديريت را براى آنان و در خدمت ايشان ديدن. بنابراين، آنچه در تمامى كاركردها و تصميمات سازمانى بايد مدنظر قرار گيرد، تأثيرى است كه اين تصميمات و كاركردها مى توانند بر شأن و كرامت انسان ها داشته باشند. در واقع، وجه تمايز نگاه اسلام به مديريت و نگاه نظام سرمايه دارى به مديريت، در هدف نهايى و وسيله اى است كه براى رسيدن به اين هدف انتخاب مى شود. در دين مبين اسلام، مديران بايد ضمن توجه نمودن به نيازهاى مادى و معنوى زيردستان و تأمين آنها دغدغه داشتن زندگى مناسب و آبرومند را در آنها برطرف نمايند تا از اين طريق ضمن دستيابى به هدف اصلى و معنوى خود (رضايت خداوند)، به اهداف مادى خود كه در قالب اهداف سازمانى نمود مى يابند نيز، از طريق ايجاد انگيزش در كاركنان، جامه عمل بپوشانند. به علاوه، اسلام بر آنچه كه امروزه تحت عنوان «توسعه و توانمندسازى كاركنان» بيان مى شود بسيار تأكيد نموده و راه حل مناسب براى اين منظور را افزايش مشاركت كاركنان در تصميم گيرى ها مى داند. از جمله موارد مهم ديگرى كه در اين مطالعه به آن اشاره شد، سعه صدر مديران در شنيدن انتقادها و صحبت هاى زيردستان بود. همان گونه كه در اين زمينه بحث شد، همواره ممكن است مديريت از سوى كاركنان با انتقادها و احيانا نكوهش هايى مواجه شود؛ در اين گونه مواقع بر مديران لازم است تا با سعه صدر كامل و با حفظ كرامت و احترام نيروى انسانى زيردست خود صبورانه به انتقادها گوش فرا دهد و پاسخ هاى قانع كننده اى را به آنها دهد. به علاوه، با توجه به اينكه عدالت و برابرى از جمله موارد بسيار مورد تأكيد دين اسلام است و در حفظ كرامت و شأن انسان ها بسيار حايز اهميت است، چنين امرى بايد به جد مورد توجه مديران باشد؛ به گونه اى كه با نگاه و برخوردى عادلانه با تمامى زيردستان، جوى عادلانه را در سازمان به وجود آورند و از اين طريق، تكريم حرمت و كرامت انسانى زيردستان را عملى سازند. در پايان با توجه به اهميت كرامت انسانى و جايگاه آن در مديريت اسلامى، به ساير محققان توصيه مى گردد با بذل توجه و دقت بيشترى اين موارد را در سازمان هاى امروزى مورد بررسى قرار دهند.
منابع
نهج البلاعه (1385)، ترجمه محمد دشتى، قم، ظهور شفق.
ابن شعبه حرانى، ابومحمد (1383)، تحف العقول، ترجمه ح. مروتى، بى جا، حبل المتين.
جوادى آملى، عبدالله (1391)، مفاتيح الحيات، قم، اسراء.
دلشادتهرانى، مصطفى (1389)، دلالت دولت: آيين نامه حكومت و مديريت در عهدنامه مالك اشتر، تهران، دريا.
صدوق، محمدبن على (1390)، الامالى، ترجمه ابوالفضل هدايتى، بى جا، اكرام.
قرائتى، محسن (1387)، 300 نكته در مديريت اسلامى، تهران، مركز فرهنگى درس هايى از قرآن.
كلينى، محمدبن يعقوب (1389)، اصول كافى، ترجمه سيدجواد مصطفوى، تهران، مؤسسه الوفاء.
مصباح، محمدتقى (1381)، پيش نيازهاى مديريت اسلامى، نگارش محمدرضا متقى فر، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدس سره.
مطهرى، مرتضى (1364)، امامت و رهبرى، تهران، صدرا.
مكارم شيرازى، ناصر و همكاران (1385)، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب اسلاميه.