روابط و مناسبات امت اسلامى در برخورد با ساير ملل و اديان با تكيه بر سيره پيامبر اكرم (ص)
ضمیمه | اندازه |
---|---|
7_OP.PDF | 269.98 کیلو بایت |
سال بيست و دوم ـ شماره 185 ـ ارديبهشت 1392، 85ـ97
غفار شاهدى*
چكيده
اين نوشتار درصدد است تا سبك زندگى امت اسلامى در ارتباط با اديان ديگر در حوزه روابط و مناسبات را با تكيه بر سيره پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، با هدف تبيين صحيح يكى از ابعاد سبك زندگى اسلامى و تصحيح نگرش هاى ديگران نسبت به امت اسلامى تحليل نمايد. براى نيل به اين مقصود، با استفاده از روش تاريخى و توصيفى ـ تحليلى، اصول كلى حاكم بر روابط مسلمانان با غيرمسلمانان از ديدگاه قرآن، برخورد پيامبر با اهل كتاب ذمّى به ويژه يهوديان، سيره پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نسبت به اهل كتاب معاهد و مهادن با توجه به پيمان ها و نامه هاى پيامبر و سرانجام، برخورد ايشان با اهل كتاب محارب مورد مطالعه و بررسى قرار گيرد و اثبات گردد كه سيره پيامبر صلى الله عليه و آله و به تبع آن، مسلمانان با تمام پيروان اديان ديگر مسالمت آميز بوده و تنها در صورت تعرض خصمانه آنان، با عكس العمل دفاعى و قاطعانه پيامبر و مسلمانان مواجه مى شد.
كليدواژه ها: سبك زندگى، سيره، امت اسلامى، ملل، اديان، مسالمت آميز.
* استاديار دانشگاه آزاد اسلامى واحد تنكابن. Shahehs11@yahoo.com
دريافت: 15/6/91 پذيرش: 29/1/92
مقدّمه
تنظيم روابط امت اسلامى با اديان و ملل ديگر و نوع تعامل با آنان در فرهنگ اسلامى همواره مورد توجه بوده است و اين پرسش را به ذهن متبادر مى كند كه سبك زندگى امت اسلامى با اديان و ملل ديگر چگونه بايد باشد؟ ازاين رو، مسئله تحقيق حاضر اين است كه سبك زندگى امت اسلامى در ارتباط با اديان ديگر در حوزه روابط و مناسبات با تكيه بر سيره پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله چگونه است؟
درباره سبك زندگى و سيره امت اسلامى با پيروان اديان ديگر، بايد بين دو حوزه پژوهش و بررسى آيين و اديان آسمانى، و حوزه حقوق و روابط و مناسبات تفكيك قايل شد.
در حوزه اول بايد تحقيق و بررسى كامل صورت گيرد تا بدون مسامحه و سهل انگارى حق مشخص شود. اما در حوزه دوم كه حوزه حقوق و قوانين مدنى اديان آسمانى و حوزه روابط و مناسبات با غيرمسلمانان است، بايد با رعايت قانون و حقوق پيروان اديان با آنان رفتار نيكو داشت و با مسامحه و سهل گيرى برخورد نمود.
در تحقيق حاضر، سيره امت اسلامى با پيروان اديان ديگر در حوزه دوم، يعنى حوزه حقوق و روابط و مناسبات، بررسى مى شود.
مراد از «سبك زندگى»، هر چيزى است كه متن و جوهره زندگى انسان را تشكيل مى دهد؛ يعنى همان فرهنگى كه مردم بر اساس آن زندگى مى كنند كه در امت اسلامى بر مبناى خدامحورى است؛ نظير خانواده، آداب و رسوم ازدواج، نوع لباس، تفريحات، الگوى مصرف، كسب و كار و رفتارهاى فردى و اجتماعى و هرچه كه در اثر نگاه افراد به زندگى و تعريفشان از اهداف خود به وجود مى آيد.
مراد از «سيره» در اين تحقيق، نوع رفتار عملى با پيروان اديان ديگر است و منظور از «اديان ديگر»، اهل كتاب مى باشند؛ يعنى كسانى كه به دين اسلام معتقد نيستند و ـ به اصطلاح ـ كافرند، اما به يكى از اديان توحيدى مانند يهوديت، مسيحيت و يا زرتشت اعتقاد دارند.
اهميت و ضرورت مسئله زمانى روشن مى شود كه توجه داشته باشيم در جنگ نرم، يكى از راهبردهاى اصلى دشمن، تغيير سبك زندگى مسلمانان است كه متأسفانه بر اثر غفلت ها، موفقيت هايى نيز داشته است. به نظر مى رسد براى جلوگيرى از صدمات بيشتر، و ترميم كاستى ها، نياز به يك كار جهادى و انقلابى همه جانبه است.
در همين زمينه، در آستانه دهه پيشرفت و عدالت و در آغاز ورود به مرحله چهارم از مراحل پنج گانه انقلاب اسلامى (نظام اسلامى، دولت اسلامى، جامعه اسلامى و تمدن نوين اسلامى)، رهبر فرزانه انقلاب، بحث تئوريك، انتقادى و دقيقى را با عنوان «سبك زندگى» مطرح نمودند. ايشان در جمع دانشجويان و جوانان خراسان شمالى در سال 1391 تمدن سازى نوين اسلامى را داراى دو بخش «ابزارى» و «حقيقى و اساسى» دانسته و يادآور شدند: بخش ابزارى يا سخت افزارى اين تمدن، موضوعاتى است كه در فضاى امروز، به عنوان نمودهاى پيشرفت مطرح مى شود؛ از قبيل علم، اختراع، اقتصاد، سياست، اعتبار بين المللى و نظاير آن، كه در اين زمينه البته پيشرفت هاى خوبى داشته ايم؛ اما بايد توجه كرد كه اين پيشرفت ها، وسايل و ابزارى است براى دستيابى به بخش حقيقى و نرم افزارى تمدن اسلامى؛ يعنى سبك و شيوه زندگى.
ورود ايشان به مسئله سبك زندگى، و دعوت ايشان از نخبگان و صاحبان فكر و انديشه براى پرداختن به اين مفهوم مهم و آسيب شناسى وضع موجود سبك زندگى در ايران و چاره جويى در اين زمينه، بيانگر اهميت و ضرورت آن است.
البته تبيين همه ابعاد سبك زندگى و تعيين راه هاى اصلاح آن، كار ساده اى نيست و نياز به بررسى هاى كارشناسانه نخبگان دانشگاه، حوزه و ساير دستگاه هاى مربوطه دارد. اين مهم، با مراجعه به سنت اسلامى كه از آبشخور وحى و قرآن و نهج البلاغه و روايات سيراب مى شود، امكان پذير خواهد بود.
يكى از حوزه هايى كه در اين زمينه بايد مورد بررسى دقيق ترى قرار گيرد سبك زندگى مسلمانان در برخورد با ملل و اديان ديگر است. متأسفانه مستشرقان و به دنبال آن، سلطه طلبان جهانى، همواره بر آن بوده اند تا چهره اى خشن از مسلمانان ترسيم نموده و ملل ديگر را از امت اسلامى و تعامل با آنان بترسانند و شايد عدم تبيين صحيح سبك زندگى و سيره امت اسلامى با اديان ديگر و ارائه آن به جهانيان، بهانه اى در دست اين بازيگران جهانى داده باشد. مقاله حاضر براى جبران همين كاستى تدوين شده است.
هرچند پيشينه تاريخى اين بحث طولانى است و در صدر اسلام نيز مطرح بوده و در آيات و روايات نيز به صورت پراكنده به آن اشاره گرديده و حتى كتاب هاى بسيارى نيز توسط انديشمندان قديم و جديد پيرامون آن نگاشته شده است، اما در اين پژوهش ها و تحليل ها، از توجه عميق به ماهيت كفار و تفكيك اقسام آن و نيز جايگاه دين اسلام و مكتب شيعه در سنت و تاريخ و هويت جامعه ايرانى غفلت شده است. ازاين رو، در مقاله حاضر سعى شده است تا با تفكيك سيره مسلمانان با اقسام مختلف كفار با توجه به اصول اسلامى حاكم بر روابط با ملل و اديان ديگر، اين مسئله با استفاده از آيات و روايات و سيره پيامبر صلى الله عليه و آله به صورت عميق تر و منسجم ترى مورد بررسى قرار گيرد.
فرضيه تحقيق اين است:
اولاً، روابط مسلمانان با ملل ديگر، يك ضرورت اجتناب ناپذير است و اسلام به آن توصيه مى نمايد.
ثانيا، سيره پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در برابر ملل ديگر، مادامى كه تعرضى از جانب آنان متوجه امت اسلامى نشود بر اساس ارتباط مسالمت آميز بود.
سؤال اصلى تحقيق اين است: سبك زندگى اسلامى در ارتباط با اديان ديگر چگونه است؟
سؤال هاى فرعى عبارتند از:
1. اصول كلى حاكم بر روابط مسلمانان با غيرمسلمانان از ديدگاه قرآن، كدام اند؟
2. برخورد پيامبر و مسلمانان با اهل كتاب ذمّى به ويژه يهوديان، چگونه بود؟
3. پيامبر اكرم و مسلمانان نسبت به اهل كتاب معاهد با توجه به پيمان ها و نامه هاى پيامبر صلى الله عليه و آله چه برخوردى داشته اند؟
4. سيره پيامبر و مسلمانان نسبت به اهل كتاب مهادن چگونه بود؟
5. برخورد پيامبر و مسلمانان با اهل كتاب محارب چگونه بود؟
ساختار كلى تحقيق نيز بر اساس همين سؤالات فرعى تنظيم شده است؛ يعنى ابتدا اصول كلى حاكم بر روابط مسلمانان با غيرمسلمانان از ديدگاه قرآن، مطرح مى گردد و سپس برخورد پيامبر با اهل كتاب ذمّى و بعد اهل كتاب معاهد و مهادن و سرانجام، برخورد ايشان با اهل كتاب محارب مورد مطالعه و بررسى قرار مى گيرد.
اصول حاكم بر روابط امت اسلامى با اديان ديگر
در اين تحقيق سعى شده است سبك زندگى و سيره پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امت اسلامى، در ارتباط با اديان ديگر در حوزه حقوق و قوانين مدنى اديان آسمانى يا همان حوزه روابط و مناسبات با غيرمسلمانان تبيين و تحليل شود. از آن رو كه سيره امت اسلامى و پيامبر اكرم برگرفته از قرآن است، ابتدا اصول كلى حاكم بر روابط با غيرمسلمانان را از ديدگاه قرآن بيان نموده، سپس به بررسى سبك زندگى و سيره امت اسلامى با پيروان اديان ديگر در حوزه حقوق و روابط و مناسبات خواهيم پرداخت.
اصول متعددى را در اين زمينه مى توان از قرآن استخراج نمود كه در ذيل، به برخى از مهم ترين آنها اشاره مى شود:
1. اصل برقرارى ارتباط با ملل ديگر بر اساس صلح
اصل اوليه در اسلام، برقرارى ارتباط با ملل غيراسلامى براساس صلح و زندگى مسالمت آميز با ايشان است. اسلام، براى تحقق بخشيدن و گسترش صلح در ميان ملت ها و جلوگيرى از بروز روابط خصمانه، ملت ها و دولت هاى ديگر را به انعقاد پيمان هاى صلح دعوت مى نمايد. آيات متعددى بر اين نكته تأكيد دارند. براى نمونه، در آيه اى مى فرمايد: «وَإِن جَنَحُواْ لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ» (انفال: 61)؛ اگر تمايل به صلح نشان دهند، تو نيز از درِ صلح درآى؛ و بر خدا توكل كن، كه او شنوا و داناست. در آيه اى ديگر نيز مى فرمايد: «ادْخُلُواْ فِي السِّلْمِ كَآفَّةً» (بقره: 208)؛ همگى در صلح و آشتى درآييد. از ديدگاه قرآن، براى تحقق اين هدف بايد بر اشتراكات تأكيد نمود. براى نمونه، در مورد ارتباط با اهل كتاب، به پيامبر دستور مى دهد: «بگو اى اهل كتاب! بياييد به سوى سخنى كه ميان ما و شما مشترك است كه جز خداوند يگانه را نپرستيم و چيزى را شريك او قرار ندهيم و بعضى از ما بعضى ديگر را غير از خداوند يگانه به خدايى نپذيرد» (آل عمران: 64). قرآن برخلاف روابط غيراسلامى كه اساس روابط را بر اشتراكات قومى، نژادى يا سرزمين مشترك مى دانند، اساسى ترين محور روابط بين المللى را اشتراك در همبستگى و پيروى از خداوند مى داند.
بنابراين، همزيستى مسالمت آميز با ديگران در صورت تمايل آنها به همزيستى و برقرارى ارتباط عادلانه، يك اصل مى باشد.
2. اصل رعايت ادب گفتارى در رابطه با ملل ديگر
خداوند متعال مسلمانان را از اهانت به اعتقادات و ارزش هاى غيرمسلمانان نهى مى كند و متذكر مى شود كه پيامد چنين كارى چيزى جز بى احترامى به اعتقادات مسلمانان نخواهد بود؛ چنان كه مى فرمايد: «وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوا بِغَيْرِ عِلْمٍ» (انعام: 108)؛ هيچ گاه بت ها و معبودهاى مشركان را دشنام ندهيد؛ زيرا اين عمل سبب مى شود كه آنها نيز نسبت به ساحت قدس خداوند همين كار را از روى ظلم و ستم و جهل و نادانى انجام دهند. قرآن، اصول رعايت ادب در گفتار را نسبت به خرافى ترين اديان لازم مى داند، بخصوص اگر هدف، برقرارى ارتباط بين المللى براى دعوت به پيروى از خداوند و رعايت عدالت در مورد مظلومان و محرومان باشد. خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله دستور مى دهد كه با حكمت و برهان و جدل احسن با مخالفان به مذاكره بپردازد و آنان را دعوت به پذيرش حق نمايد: «ادْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ»(نحل: 125)؛ به وسيله حكمت، به سوى راه پروردگارت دعوت كن و به وسيله اندرزهاى نيكو و به طريقى كه نيكوتر است به مناظره بپرداز. مراد از حكمت در آيه شريفه اين است كه هيچ گونه شك و شبهه اى در آن وجود ندارد و «موعظه نيكو»، بيانى است كه بر قلب و نفس مخاطب اثر مى گذارد و آن را مستعد دريافت پيام مى كند؛ زيرا موعظه كننده آنچه را در صلاح حال مخاطب است مى خواهد. آنچه در مذاكرات ديپلماسى اسلام مهم مى باشد استدلال بر اساس حكمت و موعظه حسن و مناظره احسن و نيكوتر مى باشد، برخلاف روابط ديپلماسى غيرمسلمانان كه در آن، از مجادله براى فريب ديگران استفاده مى كنند. به دليل اهميت اين قضيه است كه خداوند متعال در آيه اى ديگر مى فرمايد: «وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ»(عنكبوت: 46)؛ و با اهل كتاب جز به [شيوه اى ]كه بهتر است، مجادله نكنيد.
3. اصل وفاى به پيمان هاى سياسى در روابط بين الملل
يكى از اصول سياست خارجى حكومت اسلامى در روابط با ساير دولت ها، اصل وفاى به پيمان هاى سياسى است. بر اساس اين اصل، دولت اسلامى وظيفه دارد نسبت به كليه معاهده ها و پيمان هايى كه با جوامع ديگر منعقد نموده، تا زمانى كه مدت آن پايان نرسيده، ملتزم باشد و هيچ گونه خدعه و نيرنگ را به كار نبندد. اصل معاهده از اساسى ترين اصولى است كه كشور اسلامى، تحت هيچ شرايطى حق به هم زدن آن را ندارد، مگر اينكه طرف مقابل آن را نقض كند. خداوند در قرآن مى فرمايد: «أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ» (اسراء: 34)؛ به عهدها وفا كنيد! و در جايى ديگر مى فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ» (مائده: 1)؛ اى مؤمنان به پيمان هايى كه بسته ايد پايبند باشيد. پيامبر صلى الله عليه و آله نيز در ايام حكومتشان پيمان هاى متعددى با مخالفان خود بستند و تا آخر به پيمان هاى خود پايبند ماندند، مگر اينكه مخالفان آن را نقض كردند.
اما در كنار اين اصول، اصل مسلم ديگرى به نام «اصل برترى و عزت اسلام در روابط با ملل ديگر» وجود دارد كه بر همه اين قواعد و اصول حاكم است.
4. اصل برترى و عزت اسلام در روابط با ملل ديگر
از ديدگاه قرآن، اصل مسلم در رابطه مسلمانان با غيرمسلمانان، اصل برقرارى ارتباط بر اساس برترى و عزت اسلام است؛ يعنى هرگونه رابطه بين مسلمانان و كفار، كه موجب نفوذ و گسترش سلطه كافران بر مسلمانان شود، حرام است و قرآن آن را جايز نمى داند. دليل آن نيز قاعده «نفى سبيل» است كه برگرفته از آيات قرآنى زير است:
1. «... وَلَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً» (نساء: 141)؛ و خداوند هرگز كافران را بر مؤمنان تسلطى نداده است.
2. «وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ» (منافقون: 8)؛ عزت، از آنِ خدا و پيامبر و مؤمنان است، ولى منافقان نمى دانند.
در اين آيه شريفه، به صراحت از عزت و سربلندى مسلمانان، سخن به ميان آمده است و مفهوم آن اين است كه قرآن، مقرّرات و روابطى را كه موجب ذلت مسلمانان شود امضا نخواهد كرد. اين آيات حاكى از اهميت عزت مسلمانان مى باشد؛ مسئله اى كه به هيچ عنوان با منافع ملى و مانند آن، قابل معاوضه و توجيه پذير نخواهد بود.
اقسام اهل كتاب
بررسى سيره امت اسلامى با پيروان اديان ديگر در حوزه حقوق و روابط و مناسبات را با بيان اقسام مهم ترين بخش غيرمسلمانان، يعنى اهل كتاب، ادامه مى دهيم:
به طور كلى، اهل كتاب را مى توان دست كم به چهار گروه تقسيم نمود:
1. اهل كتاب ذمّى: اقليت غيرمسلمان كه در قلمرو اسلامى زندگى كرده و از قوانين كشور اسلامى تبعيت مى كنند و حكومت اسلامى از امنيت، ناموس، جان، مال و آبرو و خانواده آنها محافظت مى كند و در ازاى آن مالياتى به نام «جزيه» (ماليات سرانه سالانه) از آنها مى گيرد كه همان پاداش دفاع از حقوق آنان است (ر.ك: مكارم شيرازى و ديگران، 1382، ج 7، ص 355).
البته مسلمانان تا آن زمان عهده دار تأمين نيازهاى يادشده كفار ذمّى هستند كه كافران به شرايط ذمّه عمل كنند و ماليات ويژه اى را كه تحت عنوان «جزيه» به بيت المال مسلمانان مى پردازند، قطع نكنند.
2. اهل كتاب معاهد: غيرمسلمانانى كه با كشور و دولت اسلامى عهد و پيمان و مناسبات دوستى (مانند پيمان هاى تجارى، فرهنگى و غيره) دارند و با يكديگر سفير مبادله مى كنند و از طريق سازمان هاى بين المللى تعهداتى را مى پذيرند و با يكديگر در صلح و مسالمت به سر مى برند.
3. اهل كتاب مهادن: غيرمسلمانانى كه با دولت اسلامى معاهداتى ندارند، اما نسبت به مسلمانان مزاحمت و ستيزى هم ندارند؛ دولت اسلامى با اين گروه با رعايت اصول انسانى و اخلاقى رفتار مى كند (عميدزنجانى، 1373، ج 3، ص 233).
اهل كتاب محارب: گروه ها و كشورهايى كه غيرمسلمانند و با مسلمانان در جنگ و ستيزند و يا به پيمان شكنى و كارشكنى بر ضد حكومت اسلامى مشغولند. دولت اسلامى و مسلمانان در مقابل اين گروه، هيچ گونه تعهدى ندارند.
در ادامه، سيره پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امت اسلامى را در ارتباط با هريك از چهار گروه به اختصار تبيين و تحليل مى نماييم:
1. سيره امت اسلامى در برخورد با اهل كتاب ذمّى
همان گونه كه بيان شد، در اين تحقيق سيره امت اسلامى را با پيروان اديان ديگر با الگوگيرى از سيره پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، مورد بررسى قرار مى دهيم.
با بررسى سيره پيامبر و آموزه هاى قرآنى، روشن مى شود كه التزام به رعايت حقوق مدنى اقليت ها و اهتمام به حفظ حقوق اجتماعى و احترام به اموال و حقوق مالكانه اقليت هاى دينى براى امت اسلامى و پيامبر صلى الله عليه و آله بسيار مهم بود. سيره شاگرد مكتب پيامبر، يعنى اميرالمؤمنين على عليه السلام، در اين زمينه، درس آموز است. «حضرت على عليه السلام در دوران فرمان روايى خود، در راه خود به سوى كوفه، با مردى از اقليت هاى مذهبى برخورد نمود و ازآنجاكه قسمتى از مسير هر دو مشترك بود، توافق كردند كه در مسير مشترك با يكديگر مصاحبت كنند. راه را به زودى با گفت وگو و مصاحبت دوستانه طى نموده و به سر دوراهى كه بايد از هم جدا مى شدند رسيدند. لكن حضرت راه خود را به سويى كه همسفرش مى رفت ادامه داد. مرد با شگفتى تمام پرسيد: مگر مقصد تو كوفه نيست؟ امام با كمال مهربانى پاسخ داد: آرى، اما مى خواهم مقدارى تو را مشايعت كنم؛ زيرا پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: هرگاه دو نفر در يك راه با يكديگر مصاحبت كنند حقى بر يكديگر پيدا مى كنند. اكنون تو حقى بر من پيدا كردى من به خاطر اين حق كه بر گردن من دارى، مى خواهم چند قدم تو را مشايعت كنم و بعد به راه خود خواهم رفت. مرد (يهودى يا مسيحى) با حالتى منقلب كه گويى حقيقت را يافته است گفت: پيامبر شما كه اينچنين نفوذ و قدرتى در ميان مردم پيدا كرد و به اين سرعت دينش در جهان رايج شد حتما به علت همين اخلاق كريمه اش بوده است» (كلينى، 1364، ج 2، ص 37).
در سيره پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله قرارداد ذمّه يا اتحاد ملى، يكى از راه هايى است كه رابطه حقوقى بين جامعه اسلامى و اقليت هاى شناخته شده را مشخص مى كند و به موجب آن، مسئوليت هاى متقابل اكثريت مسلمان و اقليت دينى شكل مى گيرد.
دولت اسلامى موظف است با تمام امكانات و اقتدار خود، امنيت مالى، جانى و ناموسى اقليت ها را حفظ و آزادى هاى لازم را براى آنان تضمين نمايد و حتى بر دولت اسلامى واجب است كه اگر اقليت دينى با اختيار خود تصميم به پذيرش قرارداد ذمّه گرفت، از آن استقبال نموده و بپذيرد. جامعه اقليت نيز به موجب مسئوليت متقابل، بايد به قوانين اسلامى احترام گذاشته و در هزينه هاى تضمين امنيت داخلى و خارجى مشاركت نمايد.
البته قرارداد ذمّه با آزادى اراده و بدون اجبار و تحميل، توسط اقليت هاى دينى امضا مى شود و آنان مى توانند به جاى امضاى آن، به سرزمين ديگر مهاجرت نمايند و دولت اسلامى مؤظف است امنيت آنان را تا رسيدن به منطقه امن تأمين نموده و از آنان حمايت نمايد. البته قرارداد ذمّه تنها راه تنظيم روابط متقابل جامعه اسلامى و اقليت هاى دينى نيست، بلكه علاوه بر قرارداد ذمّه، راه ديگرى كه در برخورد با اقليت غيرمسلمان وجود دارد، ايجاد اتحاد ملى و تشكيل ملت واحد از طرفين، براساس ميثاق مشترك است كه پيمان عمومى مدينه (قانون اساسى پيامبر) مؤيد آن است.
براى تبيين بيشتر بحث، به سيره پيامبر اكرم صلى الله عليه و آلهدر برخورد با دو گروه از اقليت هاى دينى، يعنى يهود و نصارا، به طور خاص اشاره مى نماييم:
الف) برخورد پيامبر با يهوديان
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پس از هجرت و ورود به مدينه، از جمله اقدامات مهمى كه انجام داد تنظيم روابط متقابل جامعه اسلامى و اقليت هاى دينى بود كه تمام شهروندان دولت اسلامى اعم از مؤمنان، و اهل كتاب را شامل مى شد. اين امر در قالب پيمان عمومى مدينه به خوبى مطرح شده است. اين قانون و پيمان عمومى، حدود و اختيارات رهبر و مسئوليت هاى عموم مردم را روشن مى كرد و نمونه كاملى از روح آزادى عقيده، رفاه اجتماعى، و لزوم همكارى در امور همگانى اسلام بود.
اين پيمان عمومى كه در 15 قرن پيش منتشر شد، منشور مقدسى بود كه بخشى از قانون اساسى حكومت پيامبر محسوب مى شد و امروز نيز براى حل مشكلات اجتماعى، حقوقى، اقتصادى، سياسى و فرهنگى مسلمانان سودمند است.
ويژگى عمده اين قانون اساسى، احترام به مخالفان و رسميت بخشيدن به حقوق اقليت هاى دينى است.
متن پيمان عمومى يا قانون اساسى پيامبر: متن پيمان عمومى كه به «موادعه يهود» معروف است، توسط ابن هشام و ابوعبيد در كتاب الاموال ذكر شده است. در ذيل، بخش هايى از آن را به نقل از ابن هشام بيان مى كنيم: «بسم اللّه الرحمن الرحيم. اين نوشته اى است كه محمد (ص) بين مسلمانان قريش و يثرب و كسانى كه به ايشان ملحق مى شوند و به همراهشان جهاد مى كنند. آنان ملتى واحد را تشكيل مى دهند. مهاجرين در پرداخت ديه و فديه بر آداب پيش از اسلام باقى اند و به نيكى و عدالت آن را مى پردازند. بنى عوف، بنى ساعده، بنى حارث، بنى جشم، بنى نجار، بنى عمروبن عوف، بنى نبيب و بنى اوس هم بر رسوم پيش از اسلام باقى اند... هر يهودى از ما پيروى كند يارى مى شود و با ديگر مسلمانان مساوى است، بر او ستم نمى شود و دشمنش ياز نمى گردد...
يهود هنگام جنگ همراه مسلمانان هزينه جنگى را مى پردازند. يهود بنى عوف و بندگانشان با مسلمانان در حكم يك ملت اند. يهوديان دين خود را دارند و مسلمانان دين خود را؛ اما هر كه ستم كند، خود و خانواده اش را به هلاكت خواهد انداخت. براى يهوديان بنى نجار، بنى حارث، بنى ساعده، بنى جشم، بنى اوس، بنى ثعلبه، جفنه بنى ثعلبه و بنى شطيبه همان حقوق بنى عوف ثابت است. نزديكان ايشان هم از اين مزايا برخوردارند... يهود اوس و موالى شان نيز از اين حقوق برخوردارند» (ابن هشام، بى تا، ج 1، ص 501).
اين قرار داد همان گونه كه از متن آن استفاده مى شود، بين مهاجران و قبايل مسلمان و يهودى انصار بسته شده است؛ يهوديانى از انصار كه بومى مدينه و عرب بودند و در تماس با يهوديان مهاجر يهودى شده بودند. يعقوبى درباره اين گروه مى گويد: «گروهى از اوس و خزرج به خاطر همسايگى با يهود، آيين يهود را برگزيدند» (يعقوبى، 1413ق، ج 1، ص 37).
اما اين قرارداد، تمام غيرمسلمانان اعم از يهودى و غيريهودى را شامل مى شد.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله علاوه بر پيمان عمومى، قراردادى نيز با يهوديان مهاجر مدينه، يعنى با يهوديان بنى قريظه و بنى نضير و بنى قينقاع، امضا نمودند مبنى بر اينكه يهوديان هرگز به ضرر رسول خدا و ياران وى قدمى برندارند ـ كه بحث آن خواهد آمد.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله با امضاى قراردادهاى مذكور، ثابت كردند كه طرفدار صلح و زندگى مسالمت آميز با اقليت هاى دينى هستند.
يهوديان نيز در كنار پيامبر و مسلمانان، آزادانه به داد و ستد پرداخته و كالاهاى خود را در بازار مسلمانان به فروش مى رساندند و در تجارت و داد و ستد و فعاليت هاى اجتماعى و مذهبى آزاد بودند. «پيامبر اسلام نيز شخصا در مراسم اجتماعى آنان شركت مى كرد. و از آنان قرض مى گرفت و به عيادت بيمارانشان مى رفت و در مراسم تشييع جنازه يهوديان شركت و با آنان ابراز همدردى مى نمود و مانند يك فرد عادى با آنان معامله مى كرد» (كريمى نيا، 1385).
به طور كلى، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دعوت اسلامى و الهى خود را به همه، از جمله يهوديان، ابلاغ مى نمود، اما هيچ گاه آنان را به ترك دين و عقايد خود مجبور نكرد. براى مثال، پيامبر به مدارس و ديگر مكان هاى متعلق به يهوديان احترام مى كرد و متعرض فعاليت هاى تبليغى و عملى آنان نمى شد و گاهى در مدارس يهوديان حاضر مى شد و با «جدال احسن» با آنان بحث مى كرد. آن حضرت از زبان الحاد و تكفير و تحقير اديان آنان استفاده نمى كرد و حتى در مقابل پيمان شكنى هاى آنان، در مجازاتشان حد اعتدال را رعايت، و بسيار ملايم تر از مردم قريش و ديگر قبايل با آنها برخورد مى نمود.
ب) برخورد پيامبر با نصارا
موضع مسيحيان در برابر اسلام نسبت به مشركان و يهود نرم تر بود. مسيحيان جزيره العرب، برخى شيفته اسلام شده و آن را پذيرفتند و برخى همچنان مسيحى ماندند، اما هيچ گاه از سوى پيامبر مجبور به تغيير عقيده، و پذيرش اسلام نشدند و موضع پيامبر نسبت به آنان همواره همراه با عطوفت و ملايمت بود. ازاين رو، وقتى به سران مسيحى، از جمله نجاشى، نامه مى فرستد، از حضرت مسيح و مادرش مريم به نيكى ياد مى كند و در آخر نامه به نجاشى، خيرخواهانه مى گويد: «همانا من تو را به سوى خداى بزرگ مى خوانم و من ابلاغ رسالت نموده و تو را نصيحت كردم؛ پس اندرز مرا بپذير، درود بر پيروان هدايت باد» (ابن هشام، بى تا، ج 1، ص 295).
قبايل و دسته هاى مختلف مسيحى در زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله، از حمايت او و مسلمانان برخوردار بودند و مسلمانان براساس پيمان صلحى كه با مسيحيان بسته بودند از منافع و حقوق آنان حمايت مى كردند. براى نمونه، پس از آنكه مسيحيان نجران از مباهله با پيامبر مأيوس شدند، صلح نامه اى با پيامبر امضا كردند. براساس اين صلح نامه، آنان در برابر پرداخت ماليات، در انجام دستورات آيين خود از آزادى برخوردار بودند. در فرازى از اين صلح نامه آمده است: «مردم مسيحى نجران و حاشيه آن در سايه خداوند و ذمّه محمد، پيامبر خدا، هستند كه دارايى، جان، دين، افراد غايب و حاضر، خانواده آنان و تجارت و آنچه از كم يا زياد در اختيار دارند، همه محفوظ و در امان است. هيچ اسقف يا راهب يا كاهنى از آنان، از مقام خود عزل نمى شود و به آنان اهانتى نخواهد شد» (فاروق حماده، 1997م، ص 147).
از اين صلح نامه استفاده مى شود كه حكومت اسلامى پيامبر از ضعف مخالفان سوءاستفاده نمى كرد تا به آنان زور بگويد، بلكه در تمام لحظات روح مسالمت آميز، دادگرى و اصول انسانى را در نظر مى گرفت.
خلاصه اينكه سيره پيامبر صلى الله عليه و آله در برخورد با اهل كتاب ذمّى، بخصوص يهود و نصارا، صلح جويانه و انسانى بود و بارها در دستورالعمل هاى حكومتى خود، از فرمانداران و استانداران خود مى خواست كه نسبت به يهود و نصارا مانند مسلمانان برخورد كنند.
براى نمونه، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در يك دستورالعمل به عمروبن حزم كه او را به يمن فرستاد تا مردم را به تعاليم اسلام فراخواند، نوشت: «هر يهودى و يا نصرانى كه مسلمان شود و اسلام پاك و خالصى اظهار نمايد، از جمله گروه مؤمنان و مسلمانان است؛ هر آنچه مسلمانان دارند شامل او نيز مى شود... و هر كه در يهوديت يا نصرانيت خود باقى بماند هرگز مجبور به ترك دين خود نمى شود» (كريمى نيا، 1385).
2. سيره امت اسلامى در برخورد با اهل كتاب معاهد
امت اسلامى به تأسّى ار پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، به مليت ها به ويژه اهل كتاب و استقلال داخلى آنان احترام مى گذاشتند و با وجود جهانى بودن دين اسلام، موجوديت قبايل، ملت ها و اديان ديگر را حفظ مى كردند. دليل اين ادعا، پيمان نامه هايى است كه پيامبر با ملت هاى مختلف از اهل كتاب امضا نموده اند. در تمامى اين موارد، تا هنگامى كه ملت هاى غيرمسلمان به پيمان خود وفادار بودند، پيامبر نيز آن را محترم شمرده و آن را نقص نمى كرد؛ چون نقص پيمان از گناهان بزرگ است.
يكى از محققان در اين باره مى نويسد: «در انديشه سياسى اسلام، صلح و همزيستى به عنوان اساسى ترين اصل در مناسبات بين المللى منظور گرديده و به همين دليل، در حقوق اسلامى بهره بردارى از فرصت هاى مناسب براى تحكيم و برقرارى شرايط و پيمان هاى صلح در روابط خارجى جامعه اسلامى پيش بينى شده است. اسلام براى تحقق بخشيدن و گسترش حالت صلح در ميان ملت ها و جلوگيرى از بروز روابط خصمانه و درگيرى هاى خونين، نه تنها براى قراردادها و معاهدات بين المللى ارزش حقوقى فوق العاده قايل شده، بلكه اصولاً ملت ها و گروه هاى ديگر را نيز براى انعقاد پيمان هاى صلح دعوت كرده و به جامعه اسلامى توصيه نموده است كه در اين زمينه همواره پيش قدم باشند» (عميدزنجانى، 1373، ج 3، ص 505).
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله تمايل داشت با انعقاد پيمان ها و تأكيد به همه در لزوم وفاى به قراردادها، زمينه تيرگى روابط و فلسفه جنگ و ستيز از بين برود. ايشان حتى پيش از بعثت بر اصل تنظيم روابط عادلانه ميان قبايل، بر پايه پيمان اصرار مى ورزيد و مكرر مى فرمودند: ««... من در خانه عبداللّه بن جدعان در جاهليت شاهد بستن پيمان مشترك جهت حمايت از مظلومان، ميان نمايندگان قبايل مختلف عرب بودم... اگر در اسلام به چنين پيمانى دعوت شوم فورا اجابت خواهم كرد» (همان، ص 503).
نمونه هايى از پيمان صلح پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله با اهل كتاب معاهد
در سيره پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله تعداد زيادى از پيمان هاى صلح و همكارى با اهل كتاب معاهد ديده مى شود كه در اينجا تنها به چند نمونه آن اشاره مى شود:
1. پيمان با رئيس مسيحيان ايلا: در اين پيمان آمده است: «بسم اللّه الرحمن الرحيم، اين تضمينى است از طرف خدا و محمد پيامبر خدا به پوحنابن رعبه و مردم ايلا. به موجب اين پيمان، كشتى ها و وسايل نقليه، در خشكى و دريا تحت حمايت و امان خدا و محمد پيامبر خدا هستند و تمام كسانى كه همراهشان هستند، چه از شام و چه از يمن، در امان اند... بر مردم ايلا حرام است كه مانع آب شوند و يا سد طريق نمايند» (ابن هشام، بى تا، ج 1، ص 974).
2. پيمان عدم تجاوز با يهوديان مهاجر مدينه: يهوديان مدينه كه از جمله اقليت هاى دينى پيامبر بودند به دو دسته تقسيم مى شدند:
دسته اول: يهوديان انصار، از قبايل بومى اوس و خزرج، كه در تماس با يهوديان مهاجر يهودى شده بودند.
دسته دوم: يهوديان مهاجر كه از مناطق شامات به مدينه هجرت نموده و منتظر پيامبر موعود بودند و شامل سه قبيله بنى قينقاع، بنى نضير و بنى قريظه مى شدند كه در اطراف مدينه ساكن بودند. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ابتدا يهوديان انصار را از طريق پيمان عمومى مدينه با خود متحد ساخت و سپس پيمان ديگرى با يهوديان مهاجر كه پيمان عمومى را امضا نكرده بودند منعقد نمود كه خلاصه آن، بنا بر نقل طبرسى در اعلام الورى چنين است: يهوديان مهاجر نزد پيامبر آمده و گفتند: «اكنون آمده ايم با تو صلح كنيم كه به سود يا زيان تو نباشيم و كسى را عليه تو يارى نكنيم و متعرض يارانت نشويم. تو هم متعرض ما و دوستانمان نشوى، تا ببينيم كار تو و قومت به كجا مى انجامد. پيامبر پذيرفت و ميان آنان قراردادى نوشته شد كه يهود نبايد عليه پيامبر يا يكى از يارانش با زبان، دست، اسلحه، مركب اقدامى انجام دهد و خداوند بر اين پيمان گواه است» (طبرسى، 1417ق، ج 1، ص 157).
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله هيچ گاه پيمان هاى خود را نقض نكرد و تا زمانى كه پيمان شكنى از طرف مقابل صورت نمى گرفت به آن احترام مى گذاشت. هرچند يهوديان انصار به دليل اوس و خزرجى بودنشان كمترين تنش ها را با مسلمانان داشتند و كم كم اسلام آوردند، اما يهوديان مهاجر به دلايل مختلف از همكارى و همراهى با مسلمانان سر باز زدند و به تضعيف روحيه مسلمانان پرداختند و به نقض پيمان رو آورده و پنهان و آشكار با دشمنان پيامبر همكارى كردند. ولى مسلمانان به دستور پيامبر در برابر اقدامات يهوديان هيچ گونه تعرضى به آنان نمى كردند و همواره در حفظ صلح و امنيت مدينه مى كوشيدند و اعمال و رفتار تحريك آميز يهوديان را ناديده مى گرفتند و از نفاقشان چشم مى پوشيدند و آنان را با مسلمانان برابر مى گرفتند.
در مجموع، رفتار مسالمت آميز پيامبر و امت اسلامى با اهل كتاب معاهد باعث شد تا افراد، گروه ها و هيأت هاى مذهبى فراوانى آزادانه به مدينه مهاجرت نمايند.
براى نمونه، برخى از اين هيأت ها به نمايندگى از پادشاه حبشه و شاهان حمير به مدينه اعزام شده بودند و آزادانه به تفحص و گفت وگو مى پرداختند و گروهى نيز آزادانه مسلمان شدند. حتى شخص پيامبر نيز وقتى مسيحيان به ديدنش مى آمدند ردايش را مى گسترد و ايشان را بر آن مى نشاند و با كمال تواضع، خانه اى در مدينه براى پذيرايى از ميهمانان اختصاص داد و برخى از اين ميهمان ها با سفارش پيامبر در منزل بعضى از اصحاب پذيرايى مى شدند.
3. سيره امت اسلامى در برخورد با اهل كتاب مهادن
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله خواستار تحقق شرايطى بود كه ملت ها بتوانند در انتخاب مكتب و جهان بينى خاص خويش تصميم بگيرند و در صورت روشن شدن حق، آزادانه عقيده توحيدى را بپذيرند. لازمه اين رسالت آن بود كه قدرت هاى سلب كننده آزادى ملت ها كه در حقيقت، مانع تحقيق و گرايش به آيين الهى مى شوند از سر راه كنار بروند. ازاين رو، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به سران دولت هاى معاصر خود، نامه مى نويسد و آنان را به قبول آيين اسلام توصيه مى كند تا با اسلام آوردن آنها، مردم سرزمين آنها نيز اسلام بياورند. حضرت همچنين در اين نامه ها، نتيجه سرپيچى از اين دعوت الهى را مجازات اخروى اعلام مى كند.
در اينجا به نمونه هايى از نامه هاى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آلهبه زمام داران اشاره مى نماييم:
الف. نامه به قيصر روم: «بسم اللّه الرحمن الرحيم. از محمد فرزند عبداللّه، به هرقل بزرگ و پادشاه روم. درود بر آنان كه پيروى از حق كنند. تو را به اسلام دعوت مى كنم. اسلام آور تا در امان و سلامت باشى... اگر از آيين اسلام روى گردانى، گناه اريسيان ـ نژاد رومى و جمعيت كارگران ـ نيز با تو خواهد بود. اى اهل كتاب! ما شما را به يك اصل مشترك دعوت مى كنيم كه غير از خدا را نپرستيم، كسى را شريك او قرار ندهيم و بعضى از ما بعضى ديگر را به خدايى نپذيرد...» (احمدى ميانجى، بى تا، ج 1، ص 97).
ب. نامه به زمامدار مصر: «بسم اللّه الرحمن الرحيم. از محمد فرزند عبداللّه، به مقوقس، بزرگ قبطيان. درود بر پيروان حق باد و من تو را اسلام دعوت مى كنم. اسلام را بپذير تا سالم بمانى... اگر از قانون اسلام سر باز زنى، گناه قبطيان بر تو خواهد بود. اى اهل كتاب! ما شما را به يك اصل مشترك دعوت مى كنيم كه غيرازخداوند يگانه را نپرستيم...» (مكارم شيرازى و ديگران، 1382، ج 2، ص 452).
ج. نامه به پادشاه حبشه: «بسم اللّه الرحمن الرحيم. نامه اى است از محمد پيامبر خدا به نجاشى زمامدار حبشه. درود بر شما. من خدايى را كه جز او خدايى نيست ستايش مى كنم... گواهى مى دهم كه عيسى فرزند مريم روحى از جانب خدا و كلمه اى است كه در رحم مريم زاهد و پاكدامن قرار گرفته است... من تو را به سوى خداى يگانه كه شريك ندارد دعوت مى كنم... ايمان به خدايى آوريد كه مرا به رسالت خود مبعوث فرمود...» (ابن سعد، 1957م، ج 1، ص 259).
از مجموع نامه هاى پيامبر به سران كشورها روشن مى شود كه اسلام از همان آغاز، فكر همزيستى مسالمت آميز با پيروان اديان الهى را مطرح ساخته است. ازاين رو، در نامه هاى مذكور، بر روى دعوت به توحيد، كه نقطه اشتراك تمام اديان است، تأكيد بيشترى شده است؛ زيرا در اسلام، اصالت با صلح و استفاده از روش هاى مسالمت آميز و دعوت به اصول مشترك است.
و فلسفه جهاد در اسلام نيز براى كسب آزادى و برداشتن موانع دعوت منطقى به اسلام و جلوگيرى از نقض پيمان هاست كه متوجه ستمگران و ظالمان است نه ملت ها و مردم. ازاين رو، تا زمانى كه زمام داران غيرمسلمان تعرضى به پيامبر و اسلام نداشته و پيمان شكنى نمى كردند تعرضى به آنها صورت نمى گرفت (ر.ك: حج: 39ـ41؛ بقره: 190ـ192؛ نساء: 75؛ توبه: 36).
4. سيره امت اسلامى در برخورد با اهل كتاب محارب
در ميان اهل كتاب محارب، يهوديان بيشترين برخورد را با پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله داشته اند. پيامبر صلى الله عليه و آله در آغاز هجرت خود به مدينه در راستاى سياست صلح جويانه خود با يهوديان مدينه كه در اطراف شهر زندگى مى كردند پيمان عدم تجاوز امضا نمود. اين گروه كه شامل يهوديان بنى قينقاع، بنى نضير و بنى قريظه مى شدند، پس از دو سال مجادله و ايجاد شك و ترديد و احيانا اهانت زبانى (جنگ سرد) كه با رأفت و بردبارى پيامبر همراه بود، سرانجام به جنگ مسلحانه روى آوردند و نقض پيمان كردند.
ابتدا قبيله بنى قينقاع با نقض پيمان خود، مسلمانى را در بازار يثرب به قتل رساندند و پيامبر در مقابل اين عمل يهوديان، ضمن خوددارى از پيكار نظامى، آنان را وادار كردند تا با تحويل سلاح، سرزمين مدينه را ترك كنند.
يهوديان بنى نضير نقشه قتل پيامبر را ريخته و تصميم گرفتند تا با پرتاب سنگ بزرگى از بالا، به حيات پيامبر خاتمه دهند، اما خداوند او را آگاه ساخت و پيامبر با محاصره قلعه بنى نضير، دستور دادند تا يهوديان با تحويل سلاح به همراه اموال منقول خود مدينه را ترك كنند.
يهوديان بنى قريظه هم در جنگ احزاب برخلاف پيمان صلح، با مشركان مكه همكارى نمودند. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پس از جنگ احزاب، دژ بنى قريظه را محاصره و با داورى سعدبن معاذ كه توسط يهوديان پذيرفته شده بود، مردان آنان را اعدام و اموال آنان را مصادره كرد.
قبيله بنى قريظه بارها رأفت پيامبر را تجربه كرده بودند، اما بردبارى پيامبر هم حد و اندازه اى داشت و نمى توانست مصلحت اسلام و امت اسلامى را دستخوش مسائل عاطفى نمايد.
در چنين شرايطى، سيره پيامبر و امت اسلامى در برخورد با محاربان، برخورد دفاعى بوده و پيامبر مجبور بود براى دفاع از حق، با پيمان شكنان برخورد انقلابى نمايد، وگرنه تا زمانى كه تعرضى از جانب آنان عليه پيامبر و امت اسلامى صورت نمى گرفت با برخورد صلح جويانه و مسالمت آميز پيامبر و مسلمانان مواجه بودند.
نتيجه گيرى
غيرمسلمانانى كه در برابر مسلمانان قرار دارند عمدتا شامل كفار ذمى، معاهد، مهادن و محارب مى شوند. سبك زندگى و سيره امت اسلامى در حوزه روابط و مناسبات با اهل كتاب ذمى همراه با مسامحه و دعوت به همكارى و احترام متقابل است.
چنانچه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز پس از هجرت از مكه به مدينه، و پس از تشكيل حكومت اسلامى، در اولين اقدام با تدوين نخستين قانون اساسى و پيمان عمومى با اهل كتاب ذمى، آنان را به زندگى مسالمت آميز در كنار يكديگر دعوت نمودند و در كنار آن با قرارداد جزيه، اهل كتابى را كه در قلمرو اسلامى زندگى مى كردند در حمايت محافظت خود قرار داده و به عقايد آنان احترام گذاشتند.
سيره امت اسلامى با كفار معاهد نيز بر اساس صلح با حفظ عزت و حكمت و مصلحت است. چنانچه پيامبر صلى الله عليه و آله در كنار پيمان صلح و همكارى، هيچ گاه آنان را مجبور به پذيرش اسلام نكردند. به گونه اى كه همين برخورد مسالمت آميز موجب شد تا افراد و گروه هاى زيادى به مدينه سفر كرده و پس از آشنايى با اسلام شيفته آن شده و برخى از آنان مسلمان شوند.
سيره امت اسلامى با كفار مهادن نيز بر اساس صلح و عدم تعرض بود. پيمان هاى صلح پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله با يهوديان مهاجر مدينه و مسيحيان مناطق مختلف و نيز نامه هايى كه پيامبر براى سران كشورهاى ايران، روم، مصر، حبشه و غيره فرستاد مؤيد اين ادعاست. بنابراين، تا زمانى كه پيروان اديان ديگر تعرضى به مسلمانان و پيامبر نمى كردند اقدامى عليه آنان انجام نمى گرفت و حتى گاهى با مسامحه از كارشكنى هاى آنان صرف نظر مى شد. اما برخورد مسلمانان با اهل كتاب محارب به گونه اى ديگر است؛ زيرا بر اساس اصل عدم ذلت و ظلم پذيرى و اصل عدم پذيرش سلطه كفار، بايد در برابر محاربان با شدت برخورد كرد و از مسلمانان و كيان اسلام دفاع نمود، هرچند پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در مقابل آزارهاى كفار محارب تا مجبور نمى شدند با آنان برخورد شديد نمى كردند. ولى به خاطر كارشكنى هاى بيش از حد و سوءاستفاده آنان از سعه صدر پيامبر و مسلمانان، سرانجام با آنان درگير مى شدند كه اين برخورد نيز كاملاً دفاعى بود.
بنابراين سبك زندگى و سيره امت اسلامى و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در حوزه روابط و مناسبات با اهل كتاب غيرمحارب همراه با مسامحه و دعوت به همكارى و صلح بود؛ يعنى برقرارى صلح و زندگى مسالمت آميز با ديگر ملت ها از اصول اسلامى در روابط بين المللى مى باشد و اين ارتباط بين المللى زمانى برقرار خواهد شد كه برقراركنندگان ارتباط، به ارزش هاى طرف مقابل اهانت نكنند و با حكمت و برهان و جدال احسن به مذاكره بپردازند و بر اشتراكات تكيه نمايند.
منابع
ابن سعد، محمد (1957م)، الطبقات الكبرى، بيروت، دار صادر و دار بيروت.
ابن هشام (بى تا)، السيرة النبويه، بيروت، دارالمعرفه.
احمدى ميانجى، على (بى تا)، مكاتيب الرسول، تهران، يس.
طبرسى، احمدبن على (1417ق)، اعلام الورى، قم، مؤسسه آل البيت.
عميدزنجانى، عباسعلى (1373)، فقه سياسى، چ دوم، تهران، اميركبير.
فاروق حماده (1997م)، التشريع الدولى فى الاسلام، مراكش، كلبه الادب والعلوم الانسانيه بالرباط.
كريمى نيا، محمدمهدى، «سيره و رفتار مسالمت آميز پيامبر اعظم با غيرمسلمانان» (تابستان 1385)، ميقات، ش 56، ص 86ـ105.
كلينى، محمدبن يعقوب (1364)، اصول كافى، ترجمه و شرح سيدجواد مصطفوى، تهران، نور.
مكارم شيرازى، ناصر و همكاران (1382)، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه.
يعقوبى، احمدبن يعقوب (1413ق)، تاريخ اليعقوبى، تحقيق مهنا، بيروت، مؤسسه الاعلمى.