سبک زندگى دینى؛ جامعه و انسان دینى
Article data in English (انگلیسی)
سال بیست و دوم ـ شماره 186 ـ خرداد 1392، 51ـ70
محمد فولادى1
چکیده
«سبک زندگى اسلامى» از جمله واژگانى است که اولین بار توسط رهبر فرزانه انقلاب وارد ادبیات ما شد و به سرعت به موضوع مهم، کلیدى و پربسامد تبدیل شد. اینکه رفتار ما برگرفته از بینش ها، باورها، جهان بینى، گرایش ها و نوع نگاه ما به جهان هستى است، و اینکه سبک و شیوه رفتار ما در حیات فردى و جمعى، متأثر از ارزش ها و هنجارهاى حاکم بر محیط پیرامون و جامعه است، امرى بدیهى است. اما در اسلام، جامعه دینى چه جامعه اى است؟ شاکله آن کدام است؟ داراى چه شاخصه هایى است؟ چه ارزش ها و هنجارهایى باید بر آن حاکم باشد؟ همچنین، انسان در این جامعه دینى داراى چه مشخصاتى است، چه نوع باور، اندیشه و رفتارى از او در جامعه اسلامى انتظار مى رود؟
این مقاله، با رویکرد نظرى و تحلیلى و کاوش در متون دینى، درصدد پاسخ به سؤالات فوق برآمده است. مهم ترین یافته این نوشتار این است که باید بپذیریم بسیارى از مشکلات زندگى ما، ناشى از دورى ما از سبک زندگى اسلامى و معارف ناب قرآن و اهل بیت علیهم السلام است و تنها راه رستن از مشکلات زندگى، تغییر نوع نگاه به زندگى است.
کلیدواژه ها: سبک زندگى، جامعه دینى، انسان دینى، خدامحورى، اخلاق مدارى.
1 استادیار مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى قدس سره. fooladi@qabas.net
مقدّمه
در اسلام اجتماع و روابط اجتماعى اهمیت بسزایى دارد. بسیارى از معارف و آموزه هاى دینى تنها در پرتو اجتماع معنا و مفهوم مى یابند. تا آنجاکه بسیارى از معارف اخلاقى و دینى در اسلام مشروط به جمع و جماعت شمرده شده است. بسیارى از فضایل اخلاقى و قوانین فقهى، حقوقى و علمى علاوه بر آثار فردى، در شکل گیرى هویت دینى و شاکله جامعه اسلامى مؤثر هستند. در اندیشه دینى، جامعه دینى، جامعه اى است که مردم آن به داورى «دین» در مورد رفتار و اعمالشان تن مى دهند و معیارهاى دین را در مورد رفتار، اعمال و باورهایشان مى پذیرند. به عبارت دیگر، مى توان جامعه دینى را «جامعه دین مدار»، «دین باور» و «دین داور» و «جامعه مطلوبِ دین» دانست. شاخص چنین جامعه اى، مدینه النبىو جامعه علوى است. براى نیل به چنین جامعه اى باید مفهوم «جامعه دین مدار» را در سایه مبانى و اصول مشترک آن، در یک مجموعه واحد و در قالب مفهوم «نظام» بازکاوى و جست وجو کرد. اجمالاً جامعه دینى، جامعه اى است که باید در پرتو عقل و شرع، توأمان، مسیر خود را مشخص کند، و از مسیر حق و حقیقت منحرف نگردد. این هدف، آن گاه امکان تحقق دارد که مؤلفه هایى را رعایت کند؛ مؤلفه هایى که در قالب اصول و مبانى مشترک و یا همان خدامحورى، هدفمندى جهان خلقت، کرامت انسانى، عدالت الهى، مسئولیت پذیرى انسان و... معنا و مفهوم مى یابد.
نظام اسلامى و جامعه دینى، و به اصطلاح حیات طیبه اى که اسلام وعده تحقق آن را داده است، جامعه اى است متشکل از مجموعه افرادى که حول محور واحد (خدامحورى) بسط یافته، داراى بینش ها، گرایش ها، ارزش ها و باورهاى خاص بوده، در پرتو ایمان، هجرت، حرکت، جهاد و مبارزه، به کمک و یارى همنوعان شتافته، ولایت، دوستى، سرپرستى و رهبرى خداى متعال و انبیا و اولیاى الهى را پذیرفته اند. این افراد، تحت لواى فرهنگ و روش رفتارى واحد، که برگرفته از تعالیم دینى و وحیانى است، داراى هویت واحد دینى هستند. به عبارت دیگر، این دین است که در قالب ارائه برنامه هاى مدون و در قالب معجزه جاویدان پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و در قرآن و آموزه هاى دینى، سلامت و سعادت زندگى دنیوى و اخروى جمعى انسان ها، به ویژه مؤمنان را تضمین مى کند. تأسیس چنین جامعه دینى اى، همواره بزرگ ترین آرمان ادیان الهى و حاملان رسالت هاى دینى بوده است. انسان دینى باید با پایبندى به آموزه هاى برگرفته از دین، در پى تحقق حیات طیبه اى باشد که دین وعده آن را داده است.
این پژوهش درصدد پاسخ به این سؤال اصلى است که جامعه دینى چه جامعه اى است؟ و انسان دینى داراى چه مشخصه هایى است؟ در عین حال، سؤالات فرعى دیگرى نیز مطرح است. اینکه شاخص هاى جامعه دینى کدام است؟ انسان دینى باید داراى چه شاخص هایى باشد؟ انسان مذموم و ممدوح دینى داراى چه ویژگى هایى است؟ موضوع «سبک زندگى» از جمله واژگانى است که اخیرا وارد ادبیات ما شده است، و آثار مکتوب در این زمینه و با این عنوان، بسیار اندک است. به ویژه در زمینه ویژگى ها و شاخص هاى جامعه و انسان دینى. اما در کتاب ها و مقالات، مى توان به طور پراکنده، این ویژگى ها را اصطیاد کرد. ازاین رو، عملاً پیشینه اى با این عنوان در آثار مکتوب شاید نتوان یافت.
به هر حال، در یک تقسیم بندى، معارف بشرى به هستى شناسى، انسان شناسى، معرفت شناسى و ارزش شناسى تقسیم مى شود. ازآنجایى که انسان در زندگى داراى بینش ها، ارزش ها، گرایش ها و کنش هاست، مجموعه اینها را مى توان در دو اصل کلى «جهان بینى» و «ایدئولوژى» بیان کرد. «جهان بینى»، مجموعه هست ها و نیست ها و آنچه که یک انسان در جامعه دینى باید آنها را باور داشته و بدان معتقد باشد و «ایدئولوژى» مجموعه بایدها و نبایدهایى است که یک فرد باید بدانها عمل نموده و یا از آنها اجتناب نماید. این بایدها و نبایدها، گاهى شرعى و به اصطلاح مربوط به قلمرو ایدئولوژى و فروع دین است و گاهى مربوط به قلمرو رفتار و حوزه اخلاق است. اجمالاً، «جهان بینى» نوع برداشت، تفسیر، طرز تفکر و تلقى یک مکتب درباره جهان هستى است که زیربنا و تکیه گاه فکرى آن مکتب به شمار مى رود. اهدافى که یک مکتب عرضه، تعقیب و یا به آنها دعوت مى کند، راه و روش هایى که تعیین مى کند، باید و نبایدهایى که انشاء مى کند، و مسئولیت هایى که به وجود مى آورد و...، جملگى با جهان بینى آن مکتب پیوند دارد. «ایدئولوژى» نیز دستورالعمل هایى است که فردِ معتقد به جهان بینى خاص و بر اساس همان اصول، باید در عمل بدان ها پایبند باشد» (مصباح، 1386، ص 85).
انسان معتقد و پایبند به دین مبین اسلام، از یک سو، باید به مجموعه جهان بینى باور داشته و معتقد باشد و از سوى دیگر، بر اساس همان جهان بینى، باید رفتار، عمل و کنش خود را مطابق بایدها و نبایدها، به منصه ظهور برساند. مجموعه این دو، سبک زندگى یک مسلمان معتقد و پایبند و به اصطلاح انسان دینى را در جامعه اسلامى نشان مى دهد.
این مقاله به ترسیم سبک زندگى دینى و ترسیم چهره «انسان» و «جامعه» دینى مى پردازد. اما پیش از هر چیز، تبیین نوع تحلیل و نگاه اسلام به جهان هستى، و پدیده ها ضرورى است.
اسلام دین جامع و نظام مند؛ با نگاه نظام وار به مسائل
هر جا سخن از «دین» مى رود، ارتباط بشر با وجود برتر و مطلق، خودنمایى مى کند. طوایف مختلف دین داران، ادیان الهى، ادیان اسطوره اى، مکاتب و نحله ها مختلف دینى جملگى رو به سوى عوالمى برتر از ماده دارند و مقصودى را در ماوراء ماده جست وجو مى کنند. دین، نگرش هاى لازم، جهت دهى و برنامه عملى براى این حرکت را ارائه مى کند. دین اسلام مدعى کمال: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» (مائده: 3)؛ امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را براى شما [به عنوان ]آیینى برگزیدم. فراگیرى: «اى اهل کتاب! پیامبر ما به سوى شما آمده که در دوران فترت رسولان [حقایق را] براى شما بیان مى کند»(مائده: 19)؛ خاتمیت: «محمد[ صلى الله علیه و آله] پدر هیچ یک از مردان شما نیست، ولى فرستاده خدا و خاتم پیامبران است و خدا همواره بر هر چیزى داناست» (اعراف: 40) است. اسلام دینِ نظامند و یکپارچه است، به گونه اى که به دین «همه» و یا «هیچ» معروف است. قرآن کریم مى فرماید: «أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ» (بقره: 85)؛ کسانى که (از اهل کتاب) به خدا و پیامبرانش کفر مى ورزند و مى خواهند میان خدا و پیامبرانش فرق گذاشته است. «بگویند: من به خداى موسى و یا خداى عیسى ایمان دارم و به خداى محمد صلى الله علیه و آله ایمان نمى آورم و مى خواهند (از پیش خود) راهى میانه داشته باشند» (نساء: 150).
ایمان به خدا مستلزم ایمان به همه رسولان اوست و تفرقه انداختن بین خدا و رسولانش کفر حقیقى است... یهود و نصارا به خدا و همه رسولان او کافرند، براى اینکه مى گویند: «ما به بعضى ایمان داریم و به بعضى دیگر کافریم.» مى خواهند بین خدا و رسولان او تفرقه انداخته، به خدا و بعضى از رسولانش ایمان آورند و به بعضى دیگر از رسولانش کفر بورزند با اینکه آن بعض نیز فرستاده خداست و ردّ او ردّ خداى تعالى است... مى خواهند راهى متوسط، میان ایمان به خدا و همه رسولانش و میان کفر به خدا و همه رسولانش اتخاذ کنند... درحالى که به سوى خدا هیچ راهى نیست، الا یک راه و آن عبارت است از ایمان آوردن به او و به همه رسولان او... (طباطبائى، 1374، ج 5، ص 207).
به همین دلیل، شناخت اعتقادات و پذیرش آنها در بخش باورها، و عمل در بخش احکام و بایدها و نبایدها، ضرورى است.
تقسیماتى در باب شناخت معارف دین و آموزه هاى قرآنى وجود دارد. از جمله اینکه دین را به سه بخش عقائد، اخلاق و احکام تقسیم مى کنند. اما جامع ترین تقسیم که نگاهى نظام وار به اسلام دارد، تقسیمى است که معارف قرآنى را به خداشناسى، کیهان شناسى، انسان شناسى، راه شناسى، راهنماشناسى، قرآن شناسى، اخلاق، برنامه هاى عبادى قرآن، احکام فردى، و احکام اجتماعى تقسیم مى کند که احکام اجتماعى خود شامل احکام مدنى، احکام اقتصادى، احکام قضایى، احکام جزائى، احکام سیاسى و احکام بین الملل مى باشد (مصباح، 1386، ص 23). در ذیل برخى ابعاد مکتب حیات بخش اسلام در ابعاد ساختارى، فرهنگى و رفتارى، که بیانگر نگاه نظام وار اسلام به هستى است، بیان مى گردد:
1. بعد ساختارى
قرآن کریم در باب نقش آحاد افراد در جامعه اسلامى و تفکیک نقش هاى اجتماعى آنان در اصلاح نارسایى ها و مشکلات اجتماعى مى فرماید: «و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که دشمنان [یکدیگر] بودید پس میان دل هاى شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شدید و بر کنار پرتگاه آتش بودید که شما را از آن رهانید. این گونه خداوند نشانه هاى خود را براى شما روشن مى کند باشد که شما راه یابید؛ و باید از میان شما گروهى [مردم را ]به نیکى دعوت کنند و به کار شایسته وادارند و از زشتى بازدارند و آنان همان رستگارانند؛ و چون کسانى مباشید که پس از آنکه دلایل آشکار برایشان آمد پراکنده شدند و با هم اختلاف پیدا کردند و براى آنان عذابى سهمگین است (آل عمران: 103ـ105).
از سوى دیگر، نظام اسلامى موردنظر از نظر ساختارى، از همبستگى اجتماعى بالایى برخوردار مى باشد. قرآن مى فرماید: «و از خدا و پیامبرش اطاعت کنید و با هم نزاع مکنید که سست شوید و مهابت شما از بین برود و صبر کنید که خدا با شکیبایان است» (انفال: 46). در جایى دیگر قرآن کریم مى فرماید: «و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید» (آل عمران: 103).
همچنین نظام اسلامى باید برخوردار از نظام کنترلى کارآمد و مقتدر و مشروع باشد. امام رضا علیه السلام در همین زمینه، حاکم مسلمانان را به ستون و عمود وسط خیمه تشبیه مى کند که به راحتى براى همه قابل دسترسى است: «أَنَّ وَالِى الْمُسْلِمِینَ مِثْلُ الْعَمُودِ فِى وَسَطِ الْفُسْطَاطِ مَنْ أَرَادَهُ أَخَذَهُ» (مجلسى، 1362، ج 49، ص 164). همچنین آن حضرت در جاى دیگر، حیات و بقاى ملل و فرق را در وجود رئیس و حاکم دانسته، مى فرمایند: «انا لانجد فرقه من الفرق و لامله من الملل بقوا وعاشوا الا بقیم و رئیس. لما لابد لهم منه فى امر الدین والدنیا» (صدوق، 1416ق، ج 1، ص 254).
از سوى دیگر، اسلام دینى است اجتماعى و بر جمع گرایى و انجام امور مسلمانان از طریق مشورت تأکید فراوان دارد: «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَینهَُمْ» (شورى: 38)؛ و کارشان در میانشان مشورت است. حضرت على علیه السلامنیز بر انسجام اجتماعى، و حفظ جماعات مسلمانان، وحدت و یکپارچکى و پرهیز از اختلاف تأکید نموده، مى فرمایند: «الْزَمُوا السَّوَادَ الْأَعْظَمَ فَإِنَّ یدَاللَّهِ عَلَى الْجَمَاعَةِ وَ إِیاکُمْ وَ الْفُرْقَةَ» (نهج البلاغه، 1376، ج 1، خ 125، ص 260).
نظام اسلامى، از نظر ساختارى به گونه اى طراحى شده است که همه افراد باید در قبال جامعه و هم کیشان خود مسئولیت پذیر باشند. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آلهمى فرمایند: «کسى که صبح کند و در فکر امور مسلمین نباشد، مسلمان نیست» (کلینى، 1363، ج 4، ص 482). همچنین امام على علیه السلام مسلمانان را در مقابل بندگان خدا و سرزمین آنان و حتى چهارپایانشان مسئول دانسته، آنان را به اطاعت خدا و عمل به خیر و پرهیز از شر سفارش کرده، مى فرمایند: «اتَّقُوااللَّهَ فِى عِبَادِهِ وَ بِلَادِهِ فَإِنَّکُمْ مَسْئُولُونَ حَتَّى عَنِ الْبِقَاعِ وَ الْبَهَائِمِ أَطِیعُوااللَّهَ وَلَا تَعْصُوهُ وَإِذَا رَأَیتُمُ الْخَیرَ فَخُذُوا بِهِ وَإِذَا رَأَیتُمُ الشَّرَّ فَأَعْرِضُوا عَنْهُ» (نهج البلاغه، 1376، خ 167، ص 243). علاوه براین، پایبندى به قوانین و تعهدات اجتماعى نیز امرى ضرورى است: «وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤلاً» (اسراء: 34)؛ وفا کنید؛ زیرا که از پیمان پرسش خواهد شد. در خصوص مراد از پایبندى به عهد و پیمان در ذیل آیه شریفه، در تفاسیر شیعه چند معنا اراده شده است: 1. عهدهایى که در عصر جاهلیت، بعضى از آنان با بعضى دیگر در باب یارى، کمک، و پشتیبانى به طور یکسان و برابر نسبت به کسى که مورد ظلم و تجاوز واقع مى شد، مى بستند و این همان معناى سوگند است. 2. عهدهایى که خداى سبحان از بندگانش گرفت نسبت به ایمان آوردن به او و اطاعت از او، در بربر آنچه براى آنان حلال کرد یا بر آنان حرام نمود. 3. مراد عقودى است که مردم آن را در بین خود مى بندند و مرد آن را با خودش منعقد مى کند. مانند عقد سوگندها، عقد ازدواج، عقد عهد، عقد بیع و عقد قسم. 4. آن، امر از جانب خدا براى اهل کتاب است به وفا به آنچه از آنها پیمان گرفته، از عمل به تورات و انجیل در تصدیق پیامبر ما و آنچه بر او از جانب خدا نازل گردید (طبرسى، 1379ق، ج 2، ص 463). بنابراین نظام دینى، از نظر ساختارى، منسجم و یکپارچه است.
2. بعد فرهنگى
در این زمینه، آیه اى از قرآن کریم بیان مى گردد: «اى کسانى که ایمان آورده اید، نباید قومى قوم دیگر را ریشخند کند، شاید آنها از اینها بهتر باشند و نباید زنانى زنان [دیگر ]را [ریشخند کنند ]شاید آنها از اینها بهتر باشند و از یکدیگر عیب مگیرید و به همدیگر لقب هاى زشت مدهید چه ناپسندیده است نام زشت پس از ایمان و هر که توبه نکرد آنان خود ستمکارند؛ اى کسانى که ایمان آورده اید از بسیارى از گمان ها بپرهیزید که پاره اى از گمان ها گناه است و جاسوسى مکنید...» (حجرات: 11ـ12).
در روایات اهل بیت علیهم السلام نیز نمونه هاى فراوانى در این زمینه وجود دارد. براى نمونه، در روایتى حضرت على علیه السلام، جامعه اسلامى را پیش از بعثت رسول مکرم اسلام، ملت و جامعه اى پراکنده، گمراه و... شمرده که به برکت بعثت آن حضرت، جامعه اى برخوردار از باورها، اهداف و ارزش هاى مشترک و باثبات مى داند، آنجاکه مى فرمایند: «إِلَى أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّدا رَسُولَ اللَّهِ... وَ أَهْلُ الْأَرْضِ یوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ وَ أَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَةٌ وَ طَرَائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ بَینَ مُشَبِّهٍ لِلَّهِ بِخَلْقِهِ أَوْ مُلْحِدٍ فِى اسْمِهِ أَوْ مُشِیرٍ إِلَى غَیرِهِ فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَکَانِهِ مِنَ الْجَهَالَةِ» (نهج البلاغه، 1376، خ 1، ص 6).
قرآن کریم نیز جامعه اسلامى را برخوردار از قواعد و قوانین هنجارهاى با روح مشترک در همه ادیان و اعصار دانسته، مى فرماید: «... لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَهً وَ مِنْهاجا» (مائده: 48)؛ براى هریک از شما [امت ها ]شریعت و راه روشنى قرار داده ایم. این آیه و آیات بعد از آن، بیانگر این معنایند که خداى سبحان براى امت ها با اختلافى که در عهد و عصر آنهاست، شرایعى تشریع کرده... تا به وسیله آن شرایع هدایت شوند... و هر وقت با یکدیگر بر سر حادثه اى اختلاف کردند، به آن کتاب و شریعت مراجعه نمایند و انبیا و علماى هر امتى را دستور داده که بر طبق آن شریعت و کتاب حکم کنند و آن شریعت را به تمام معنا حفظ نمایند و به هیچ وجه اجازه ندهند که دستخوش تغییر و تحریف گردد. ... اگر به اختلاف امت ها و زمان ها احکامى مختلف تشریع کرده براى این بوده که امتحان الهى تمام شود؛ چون استعداد زمان ها به مرور مختلف مى شود و معلوم است که دو استعداد مختلف از نظر شدت و ضعف با یک تربیت علمى و عملى و بر یک روال استکمال نمى کند هر استعدادى براى رسیدن به کمال مکتبى و تربیتى خاص به خود لازم دارد (طباطبائى، 1374، ج 5، ص 560).
3. بعد رفتارى
از سوى دیگر، اسلام دینى است که در بعد رفتارى نیز عملاً، مردم و امت اسلام را دعوت به انسجام و اعتماد متقابل اجتماعى مى کند. قرآن کریم مى فرمایند: «اى کسانى که ایمان آورده اید از بسیارى از گمان ها بپرهیزید که پاره اى از گمان ها گناه است و جاسوسى مکنید و بعضى از شما غیبت بعضى نکند، آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده اش را بخورد؟ از آن کراهت دارید، [پس ]از خدا بترسید که خدا توبه پذیر مهربان است» (حجرات: 12).
از سوى دیگر، از جمله وظیفه مسلمانان در جامعه اسلامى، حفظ حرمت و آبرو و حیثیت دیگران است. امام على علیه السلام، بر حفظ امنیت روانى مسلمانان در جامعه اسلامى تأکید دارند: «وَ فَضَّلَ حُرْمَةَ الْمُسْلِمِ عَلَى الْحُرَمِ کُلِّهَا وَ شَدَّ بِالْإِخْلَاصِ وَ التَّوْحِیدِ حُقُوقَ الْمُسْلِمِینَ فِى مَعَاقِدِهَا فَالْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَ یدِهِ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ لَایحِلُّ أَذَى الْمُسْلِمِ إِلَّا بِمَا یجِب» (نهج البلاغه، 1367، خ 167).
مسلمانان در جامعه اسلامى باید شیوه و منش عدالت پیشگى را مشى خود قرار دهند. قرآن مى فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده اید براى خدا به داد برخیزید [و] به عدالت شهادت دهید و البته نباید دشمنى گروهى شما را بر آن دارد که عدالت نکنید. عدالت کنید که آن به تقوا نزدیک تر است...» (مائده: 8). امام على علیه السلام، در کلامى، به زیبایى نقش عدالت ورزى را جامعه اسلامى مهم و کلیدى مى دانند آنجاکه مى فرمایند: «الْعَالَمُ حَدِیقَةٌ سَیاحُهَا الشَّرِیعَةُ وَ الشَّرِیعَةُ سُلْطَانٌ تَجِبُ لَهُ الطَّاعَةُ وَ الطَّاعَةُ سِیاسَةٌ یقُومُ بِهَا الْمَلِکُ وَ الْمَلِکُ رَاعٍ یعْضُدُهُ الْجَیشُ وَ الْجَیشُ أَعْوَانٌ یکْفُلُهُمُ الْمَالُ وَ الْمَالُ رِزْقٌ یجْمَعُهُ الرَّعِیةُ وَ الرَّعِیةُ سَوَادٌ یسْتَعْبِدُهُمُ الْعَدْلُ وَ الْعَدْلُ أَسَاسٌ بِهِ قِوَامُ الْعَالَمِ» (صدوق، بى تا، ص 96).
از سوى دیگر، تأکید فراوان بر قانون پذیرى و بیان حکم خدا شده، و اینکه مطابق میل و هواى نفس و یا خوشامد دیگران، آیات الهى را به ثمن بخس نفروشیم. قرآن مى فرماید: «پس از مردم نترسید و از من بترسید و آیات مرا به بهاى ناچیزى مفروشید و کسانى که به موجب آنچه خدا نازل کرده داورى نکرده اند، آنان خود کافرانند» (مائده: 44). این آیات درباره طائفه اى از اهل کتاب نازل شده که رسول خدا صلى الله علیه و آله را در پاره اى از احکام تورات... حکم قرار داده بودند و امید داشتند که آن جناب حکمى بر خلاف حکم تورات کند، تا بهانه اى به دست آورند و از حکم تورات فرار کنند... آیات مورد بحث درباره یهود نازل شده که دو نفر از اشراف آنان با اینکه داراى همسر بودند مرتکب زنا شدند و خاخام هاى یهود مى خواستند به خاطر دل آنان، حکم خداى در تورات که در زناى محصنه سنگسار بود، مبدل به شلاق کنند. کسانى را به نزد رسول خدا فرستادند تا از آن جناب حکم زناى محصن را بپرسند و به آنها سفارش کردند که اگر آن جناب حکم کرد به شلاق زدن، قبول کنید و اگر حکم کرد به سنگسار حکم او را رد کنید و رسول خدا صلى الله علیه و آله حکم به سنگسار فرمود. فرستادگان یهود از آن جناب روى گرداندند (طباطبائى، 1374، ج 5، ص 554).
و در نهایت، ولایت پذیرى از دیگر ویژگى رفتارى متدیان است. مى فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده اید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر خود را [نیز] اطاعت کنید. پس هرگاه در امرى [دینى ]اختلاف نظر یافتید، اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید آن را به [کتاب ]خدا و [سنت ]پیامبر [او] عرضه بدارید این بهتر و نیک فرجام تر است» (نساء: 59).
انسان و جامعه از منظر دین اسلام
الف. انسان دینى
بر اساس مبانى اندیشه دینى، و با مراجعه به قرآن کریم، چهره انسان دینى و باایمان و انسان غیردینى و بى ایمان آشکار مى گردد. با نگاهى به ادبیات قرآن کریم، چهره اى که قرآن از انسان دینى ارائه مى دهد، چنین است:
ـ پیامبر اسلام و یارانش با هم مهربان و با کفار [دشمنان خدا ]شدیدترین برخورد را دارند (فتح: 29).
ـ بندگان خداوند روش متواضعانه دارند و جواب جاهلان را با سلام مى دهند (فرقان: 63).
ـ اجابت کنندگان خدا، نماز به پا مى دارند و کارشان به صورت شورایى است (شورى: 38).
ـ اولى الالباب متفکرانى هستند که درحال خوابیده، نشسته و ایستاده ذکر خدا مى گویند (آل عمران: 190ـ191).
ـ مؤمنان کسانى هستند که به خدا، ملائک، کتب و رسولان الهى ایمان کامل دارند (بقره: 285).
ـ مؤمنان به هنگام یاد خدا، قلبشان تازه و در موقع خواندن قرآن ایمانشان زیاد مى شود (انفال: 20).
ـ در برابر دنیازدگان، افراد متقى داراى بهشت ها و رضوان الهى اند (بقره: 14ـ17).
ـ آنان که تائب، عابد، حامد، راکع، ساجد، آمر به معروف، ناهى از منکر و حافظ حدود الهى اند (توبه: 111).
بنابراین، عملاً ما دو نوع انسان از منظر قرآن داریم: انسان ممدوح و انسان مذموم.
انسان مؤمن و ممدوح دینى
خلافت انسان با وجود تقاضاى فرشتگان براى گرفتن این افتخار (بقره: 30)؛ ظرفیت شگرف علمى انسان تا حد معلمى ملائکه (بقره: 32)؛ شخصیت آزاد و مستقل انسان (اعراف: 172)؛ امانتدارى بزرگ و رسالت و مسئولیت انسان (احزاب: 72)؛ فطرت خدایى انسان (روم: 30)؛ ملاقات خدا، غایت نهایى انسان (انشقاق: 6)؛ خلق انسان با بهترین شکل ممکن (انفطار: 6)؛ استقلال و آزادى انسان (انسان: 2)؛ کرامت و شرافت انسان (اسراء: 70)؛ آرامش انسان فقط با یاد خدا (رعد: 28)؛ کمال و اعتدال خلقت انسان (تین: 4)؛ انگیزه معنوى انسان بالاترین لذت (توبه: 72)؛ ارتباط مستقیم انسان با خدا (بقره: 152)؛ عمل صالح، موجب قرب الهى است (کهف: 110)؛ وجدان اخلاقى انسان آگاه به خیر و شر (شمس: 8)؛ برخوردار از بعد غیرمادى و روح الهى (حجر: 29)؛ خضوع و خشوع جهان در برابر انسان (اعراف: 11)؛ همه آنچه در هستى خلق شده در اختیار بهره ورى انسان است (ابراهیم: 33)؛ آگاه از وضع و موقعیت خود (قیامت: 14) و انسان برگزیده خداست (طه: 122).
انسان بى ایمان و مذموم دینى
انسان لجوج و ناسپاس دنیامدار (عادیات: 6ـ11)؛ انسان پست تر از حیوان (اعراف: 179)؛ بى نیازى و طغیانگرى انسان (علق: 7ـ8)؛ موجودى ضعیف (نساء: 28)؛ موجودى عجول (انبیاء: 37؛ اسراء: 11)؛ موجودى ظالم و کافر (ابراهیم: 34)؛ موجودى ناسپاس (اسراء: 67)؛ موجودى ناامید (اسراء: 100)؛ موجودى مجادله گر (کهف: 54)؛ موجودى بى تاب، جزع کننده و بخیل (معارج: 19ـ21)؛ موجودى فاجر و گناهکار (قیامت: 5)؛ موجودى زیانکار (عصر: 1)؛ موجودى ظاهربین (فجر: 15) و موجودى در نهایت درجه پستى و رذالت (تین: 5).
ازآنجایى که خداى متعال در قرآن کریم دو چهره از انسان به تصویر مى کشد، این دو چهره ناشى از عملکرد این جهانى انسان است. همه نکوهش ها متوجه «انسانِ بى ایمان» است. انسانى که از خدا دور و «خدا»، «خود» و «مسیر حقیقت» را گم کرده است. چنین انسانى بدترین جنبنده هاست. در عین حال، همین موجود اگر به مبانى دینى ملتزم و پایبند باشد، و در کوره راه هاى زندگى، خود، خدا و مسیر حقیقت را گم نکند، انسانى است که شایسته جانشینى خداست، مرضى اوست، برگزیده او و با او در ارتباط مستقیم است؛ زیرا قرآن بروز بسیارى از مشکلات و ناهنجارى هاى اجتماعى را بر اثر فراموشى خدا، قانون کلى خلقت و فرایند طبیعى ارتباط خالق و مخلوق دانسته، مى فرماید:«هرکس از یاد من اعراض و دورى کند، حتما دچار زندگانى سخت، پردردسر و مشکل خواهد شد» (طه: 124).
خداوند متعال انسان را از عناصر طبیعى آفریده و در آخرین مرحله آفرینش او، از روح خود در او دمید. حقیقت انسان، که همان روح غیرمادى است، حیات جاویدان دارد و با مرگ از بین نمى رود. انسان موجودى داراى اختیار و توانایى انتخاب آگاهانه است. ازاین رو، در برابر اعمال و رفتار خود مسئول است. کمال انسان، از راه انجام دادن اعمال اختیارى به دست مى آید. رفتارهاى انسان هنگامى ارزش پیدا مى کند که براساس ایمان به خدا و قیامت و در چارچوب شرع مقدس و از روى اختیار و انتخاب آگاهانه انجام شوند. هدف از خلقت انسان، رسیدن به مقام بندگى و قرب الهى است که با عبادت و بندگى به دست مى آید. مقدار ارزش هر کار، به مقدارى است که انسان را به خدا نزدیک مى کند یا از او دور مى سازد. آدمى اگر از توانایى ها و ظرفیت هاى خود به خوبى بهره گیرد، مى تواند برتر از همه مخلوقات شود وگرنه، ممکن است از چهارپایان نیز فرومایه تر گردد. خداوند همه نعمت ها و سرمایه هاى لازم، ازجمله مواهب طبیعى، را براى دستیابى به کمال در اختیار انسان نهاده و انسان باید از این نعمت ها و مواهب، به مثابه امانت هاى الهى به درستى بهره گرفته و از آنها نگه دارى کند.
ب. جامعه دینى
در اینجا بر اساس مبانى دینى، به ترسیم جامعه دینى مى پردازیم. در جامعه دینى و به اصطلاح «دارالاسلام»، که ارتباط وثیقى با فرهنگ اسلامى دارد، سرزمینى است که در آن قدرت در دست مسلمانان است و در آن شریعت اسلامى و احکام آن در عبادات و معاملات و... بدون معارضى اجرا مى گردد. آنچه درباره تقسیم جهان به «دارالاسلام» و «دارالکفر» و احکام و آثار ویژه آن دو و نیز مسائل مرزها مطرح شده، همه بحث درباره وضعیتى است که بر جهان بشرى حاکم شده است، بى آنکه مطلوب نظر اسلام باشد؛ چراکه با توجه به اصل خاتمیت و ویژگى همگانى بودن اسلام، آرمان نهایى اسلام حاکمیت دین و شریعت حق بر جامعه بشرى، و تشکیل امت واحده در جامعه انسانى است. این آرمان آن گاه تحقق مى یابد که نه تنها مرزهاى ساختگى و سیاسى از میان ملت هاى مسلمان برداشته شوند، بلکه همه خانواده بشرى با پذیرفتن دینى یگانه و تسلیم در برابر آیین توحید، کشور و امتى یگانه تشکیل دهند. اما با این وجود و فارغ از این اصطلاحات، برخى، جامعه دینى را جامعه عامل به احکام دین معرفى کرده اند که مردم آن، این دغدغه را دارند که دائما ببینند امر، خواست و حکم خدا چیست، و سعى کنند اندیشه ها و رفتارهاى خودشان را با این خواست و حکم تطبیق دهند.
در عین حال، سه دیدگاه پیرامون «جامعه دینى» وجود دارد:
1. جامعه اى که در آن داورى با دین باشد و افراد آهنگ خود را همیشه با دین موزون کنند. جامعه دینى دغدغه دین دارد و این دغدغه و احساس نیاز به همسو کردن خود با دین، تنها به امور فردى و عبادیات و اخلاق فردى محدود نمى شود، بلکه نسبت میان دین و کلیه امور اجتماعى باید سنجیده شود و داورى دین در همه خطوط و زوایاى تمامى شبکه اجتماعى نافذ باشد. این بدان معنى نیست که جامعه دینى همه چیزش را تنها از متون دینى اخذ و اقتباس مى کند و هیچ نیازى به منابع معرفتى دیگر نظیر عقل و دانش تجربى بشرى ندارد.
2. جامعه اى که سلول هاى تشکیل دهنده آن، یعنى افراد جامعه «دیندار» باشند. این تعریف بسیار گسترده است؛ زیرا وجود افراد دیندار شرط لازم تحقق جامعه دینى است، ولى کافى نیست. ممکن است همه افراد جامعه دیندار باشند، اما روابط و نهادهاى اجتماعى آنها دینى نباشد.
3. جامعه اى که دین، هدایت شبکه روابط و کردارهاى اجتماعى آن را برعهده داشته باشد. در این تعریف، براى دین در عرصه زندگى اجتماعى نقش انفعالى در نظر گرفته شده است. دین نقش فعال در هدایت کردارهاى جمعى و جهت دهى شبکه روابط اجتماعى ندارد.
طبیعى است که معناى دوم و سوم پذیرفتنى نیست؛ زیرا در معناى دوم، مفروض این است که «جامعه دینى» جامعه اى است که افراد این جامعه دیندار باشند، ضرورتى ندارد که روابط اجتماعى و یا نهادهاى کلان اجتماعى نیز دیندار و پایبند به دین باشند. طبیعى است که مراد ما از جامعه دینى، صرف وجود افراد دیندار در این جامعه نیست؛ دین باید حضورى پررنگ در مناسبات اجتماعى داشته باشد. اما در معناى سوم نیز چون نقشى بسیار انفعالى براى دین در نظر گرفته شده است و دین نقش کم رنگى در مناسبات اجتماعى دارد، منظور نظر ما نیست. ازاین رو، مراد از جامعه دینى، معناى نخست است. در اینجا به برخى ویژگى هاى جامعه دینى مى پردازیم:
1. خدامحورى
در جهان بینى الهى، انسان مخلوق خداست، جانشین او در زمین و اشرف مخلوقات محسوب مى شود. خداى متعال خالقِ هستى و محور همه هستى است. همه امور به او ختم مى شود. انسان با آزادى و اختیارى که دارد، در دنیا با اعمال اختیارى خود، سر به او مى سپارد و از این طریق، کمالات معنوى و اخلاقى را با بهره گیرى از آموزه هاى دین و عمل به سیره انبیاء و اولیاى الهى در دنیا براى خود، به عنوان زاد و توشه راه مهیا ساخته، آرامش ابدى را براى خود مى خرد. معیار و مبناى عمل و رستگارى انسان، باید «قرب» الهى و کسب رضایت خداى متعال باشد. خدا در همه لحظات زندگى بر انسان و اعمال و نیات او آگاه است و انسان باید همواره او را حاضر و ناظر اعمال خود بداند.
در تشریح این اصل بنیادین در جامعه دینى، باید گفت: توحید ذاتى و توحید در عبادت جزء اصول اولیه اعتقادى اسلامى است؛ یعنى اگر کسى در اعتقاداتش به یکى از این دو اصل خللى باشد، جزء مسلمانان محسوب نمى گردد. توحید ذاتى یعنى ذات پروردگار یگانه است؛ مثل و مانندى ندارد، ماسوا همه مخلوق اوست و دون درجه و مرتبه او در کمال، بلکه قابل مقایسه با او نیست. کریمه «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ»، «وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوا أَحَدٌ»، «وَلَا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلَها آخَرَ» (ذاریات: 56)، «و آنچه در آسمان ها و زمین است از آن اوست و آیین پایدار [نیز ]از آن اوست. پس آیا از غیر خدا پروا دارید، و هر نعمتى که دارید از خداست. سپس چون آسیبى به شما رسد به سوى او روى مى آورید» (نحل: 53)، «بگو چه کسى مى تواند در برابر خدا از شما حمایت کند اگر او بخواهد براى شما بد بیاورد یا بخواهد شما را رحمت کند و غیر از خدا براى خود یار و یاورى نخواهند یافت» (احزاب: 17)، «بگو اگر خدا بخواهد به شما زیانى یا سودى برساند، چه کسى در برابر او براى شما اختیار چیزى را دارد بلکه [این] خداست که به آنچه مى کنید همواره آگاه است» (فتح: 11)، «بگو پروردگار آسمان ها و زمین کیست؟ بگو خدا. بگو پس آیا جز او سرپرستانى گرفته اید که اختیار سود و زیان خود را ندارند» (رعد: 16). این آیات جملگى محوریت خدا را در زندگى بشر، به ویژه انسان مؤمن را گوشزد مى کند.
قرآن کریم هدف از خلقت هستى را معرفت، عبادت و تقرب به پروردگار بیان نموده است: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِیعْبُدُون»(ذاریات: 56)؛ همچنین در نظام فکرى اسلام، «سعادت»، که هدف قریب هر نظام دینى و بشرى است، وسیله اى براى نیل به کمال حقیقى او و تقرب به خداست (مصباح، 1377، ص 64).
توجه به توحید و مبدأ هستى در سراسر دین دیده مى شود، بلکه قرآن مبنا و محور تجمیع انسان ها را بر اساس پرستش و عبادت معبودى واحد مى داند. بر همین اساس، به دعوت اهل کتاب مى پردازد: «بگو اى اهل کتاب بیایید بر سر سخنى که میان ما و شما یکسان است بایستیم که جز خدا را نپرستیم و چیزى را شریک او نگردانیم و بعضى از ما بعضى دیگر را به جاى خدا به خدایى نگیرد...» (آل عمران: 64).
بنابراین، در اندیشه دینى، غایت حرکت و سمت وسوى همه حرکت ها و افعال، خداى متعال است. همه چیز به او ختم مى شود: «مسیر همه به سوى دادگاه پروردگارت خواهد بود» (قیامت: 30). «و با اشتیاق به سوى پروردگارت روى آور» (شرح: 8) و «ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى گردیم» (بقره: 156).
علاوه بر این، در عمل همه باید فرمانبردار خداى متعال باشند: «همه فرمانپذیر اویند» (بقره: 116). معیار رفتار و عمل آدمیان باید مبتنى بر عمل بر اساس فرمان الهى باشد. قرآن کریم لزوم پیروى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله از وحى را به صراحت در آیاتى چند مانند «أَحْکُم بَینَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ...»(مائده: 48) و «آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللّهُ»(بقره: 91)، بیان مى کند. از سوى دیگر، حاکمان به غیر حکم الهى را در آیاتى چند مانند «وَمَن لَّمْ یحْکُم بِمَا أنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» (مائده: 45)، به فسق و ظلم و کفر منتسب مى کند و هرگونه قضاوت، داورى و حکم را اختصاص به خداوند متعال دانسته، مى فرماید: «اَلاَ لَهُ الْحُکْمُ» (انعام: 62) و نیز در آیه «وَلِلّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْض» (آل عمران: 189)، مُلک «تدبیر و حکومت» و تدبیر جامعه و ولایت تکوینى و تشریعى را مختص به خداوند مى داند و در آیات متعددى از جمله «خداوند پیامبران را نویدآور و بیم دهنده برانگیخت و با آنان کتاب [خود] را بحق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داورى کند» (بقره: 213)، به صراحت، معیار داورى را کتاب وحى الهى دانسته، رجوع مردم به کتاب و احکام الهى را ضرورى مى داند.
طبیعى است که در جامعه دینى مقصد، مقصود، مسیر و جهت حرکت همه افراد، نهادها و سازمان ها باید خدا و کسب رضایت او، نهادینه سازى ارزش هاى دینى و اخلاقى باشد. کارگزاران نظام اسلامى باید همه تلاش خود را مصروف حاکمیت هنجارها و ارزش هاى اسلامى در جامعه نمایند.
2. اخلاق محورى و ارزش مدارى
در دین اسلام، اخلاق بر بسیارى از اصول، فروع و احکام دینى محوریت دارد و روح دین بر محوریت اخلاق است. از جمله «اخلاق»، مقدم بر تبلیغ در دین است. یکى از مقاصد دین، تبلیغ و ابلاغ پیام دین به همگان است. کارآمدترین شیوه تبلیغ و ترویج دین، پاسداشت اصول اخلاقى توسط دین مداران و رهبران مذهبى است. بنابراین، دین براى نشر و گسترش خود به اخلاق وابسته است. خداوند مى فرماید: «پس به سبب رحمت خداوند، نسبت به مردم نرم شدى و اگر خشن و سنگ دل بودى، از اطراف تو پراکنده مى شدند. پس آنان را ببخش و برایشان طلب آمرزش کن و در کارها با آنان مشورت نما، پس آن گاه که تصمیم گرفتى، بر خدا توکل کن، به درستى که خداوند متوکلان را دوست دارد.» براین اساس، رمز موفقیت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در ابلاغ پیام رسالت و وحى الهى، اخلاق حسن، نرم خویى و خوش اخلاقى آن حضرت بود که زمینه نشر دین جهان گستر را فراهم ساخت.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به حضرت على صلى الله علیه و آله در حفظ و پاسداشت ارزش هاى اخلاقى چنین سفارش مى کنند: «یا على! از آثار یقین این است که رضایت هیچ کس را با خشم خداوند به دست نیارى و کسى را بر نعمتى که خدا به تو داده، نستایى و احدى را بر چیزى که خدا از تو دریغ فرموده، نکوهش نکنى؛ چه روزى را نه حرص حریصان جلب کند و نه بى میلى کسان واپس زند. خداوند به حکمت و فضل خود آسایش و خوشى را در یقین و رضا (به قضا و قدر) قرار داده و غصه و اندوه را در شک و نارضایى.
یا على! هیچ فقرى از نادانى بدتر نیست و هیچ مالى از عقل سودمندتر نیست. هیچ تنهایى از خودپسندى وحشتناک تر نیست و هیچ مددکارى اى از مشورت بهتر نیست و هیچ عقلى، چون عاقبت اندیشى نیست و هیچ حسب و نسبى چون خوشخویى نیست و هیچ عبادتى همانند فکر کردن نیست.
یا على! آفت سخن دروغ است و آفت علم فراموشى است و آفت عبادت سستى است و آفت سخاوت منت است و آفت شجاعت ستم است و آفت زیبایى کبر و خودپسندى است و آفت حسب و نسب فخرفروشى است.
یا على! همیشه راستگو باش، هیچ گاه دروغ از دهانت بیرون نیاید و هرگز به خیانت اقدام مکن. از خدا چنان بترس که گویا او را به چشم مى بینى، مال و جان را در راه دین نثار کن و خود را به اخلاق نیک بیاراى و از خوى هاى بد بپرهیز.
یا على! سه خصلت نزد خدا از هر عملى محبوب تر است: 1. انجام واجبات، کسى که واجبات الهى را انجام دهد از عابدترین مردم است. 2. ترک گناهان، کسى که از گناه بپرهیزد از پرهیزگارترین مردم است. 3. قناعت، هر که به آنچه خدا روزى کرده قناعت کند از بى نیازترین خلق است (ابن شعبه حرانى، 1380، ص 15).
در اندیشه دینى، تزکیه و تهذیب، مقدم بر تعلیم و آموزش است. قرآن کریم در بسیارى از آیات خود، همواره تزکیه نفس و تهذیب را مقدم بر تعلیم دانسته مى فرماید: «قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَکَّى وَذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى» (اعلى: 14و15)؛ به یقین کسى که خود را تزکیه کرد، رستگار شد. آن کس نام پروردگارش را یاد کرد، سپس نماز خواند! به گونه اى که اگر تزکیه نفس و پاکى دل و صفاى روح در پرتو فضایل اخلاقى نباشد، یاد خدا و نماز ارزشى ندارد. همچنان که غایت افعال اختیارى انسان، نیل به فلاح و رستگارى است، فلاح و رستگارى غایت انجام کارهاى خوب، اعمال و عبادت شایسته است. ازاین رو، نیل به فلاح و رستگارى، هدف غایى خلقت انسان است. تحقق هدف خلقت و رسالت انبیا، نیل انسان به کمال و رستگارى است که در پرتو اصلاح امور نفسانى، تزکیه نفس و خودسازى انسان امکان حصول مى یابد. نیل به کمال اخلاقى آرمان دینى است که در شرع انوار به آن توصیه فراوان شده است.
3. دیانت، سیاست و حکومت
به نظر مى رسد، جامعه دینى، جامعه اى است که قوام نظام هاى اجتماعى و تدبیر مناسبات جمعى آن وابسته به دین است، به گونه اى که اگر دین از این جامعه و نظام هاى آن حذف شود، دچار فروپاشى و اضمحلال مى شود. چنین جامعه اى، بدون حکومت دینى که مجرى احکام و آموزه هاى دین باشد، امکان تحقق ندارد. ازاین رو، در جهان بینى دینى، «دین» و «حکومت و سیاست» دو جزء لاینفک و جدایى ناپذیرند؛ اصولاً کارآمدى دین به وجود حکومت کارآمد دینى است. درواقع، سیستم مدیریت در نظام دینى، عهده دار مسئولیت هاى الهى است و در پى برآوردن نیازها، وظایف، تکالیف و مسئولیت هاى مقدس و الهى است. در چنین سیستمى، ارزش ها و هنجارهاى دینى و اخلاق معطوف به ارزش هاى والا، نقش کلیدى و محورى در تربیت انسان ها دارد. در اندیشه اسلامى، جامعه انسانى هرگز به خواسته هاى خود دست نمى یابد، مگر از ناحیه حکومتى عادل و کارآمد؛ حکومتى با حاکمانى متخلق، وارسته، مردمدار و با قدرت پاسخ گویى بالا. در حکومت اسلامى به منظور اجراى دقیق احکام و آموزه هاى دین، حاکمان نظام اسلامى باید عادل، متعهد، مسئول، پاسخگو، وظیفه شناس، امین، خداترس، باتقوا، متخلق به اخلاق الهى، معاشرت نیکو، صداقت در کار، پرهیز از کبر و خودپسندگى و انتقادپذیر و... باشند. اصولاً در جامعه دینى و بینش مبتنى بر جهان بینى اسلامى، تربیت و اخلاق و ارزش هاى اخلاقى نقش بى بدیلى در تعالى، شکوفایى و پویایى جامعه اسلامى ایفا مى کند.
در جهان بینى دینى، «تکریم انسان» یک اصل اساسى و محور بنیادینى است که همه حرکت هاى تعالى بخش به سمت ساختن انسانى کامل و با کرامت سوق مى دهد و جامعه را به پى ریزى نظامى مبتنى بر مجاهدت، در راستاى شکوفایى استعدادها و قابلیت هاى کران ناپیداى آدمى فرامى خواند.
در نظام اسلامى آرمانى، «ارزش ها» و «هنجارهاى دینى» معیار و ملاک تعیین کننده صحت هر چیزى است. بى تردید هیچ انسانى در این جامعه خود را تنها و بیگانه نمى یابد، و همواره در سختى ها و ناملایمات زندگى مادى و هیجانات روحى و در پناه حکومت حق اسلامى کارآمد، همه به کمک یکدیگر مى شتابند و در عمل، انسانیت، همیارى و نوع دوستى در جامعه حاکم است.
4. حاکمیت سنن تشریعى الهى در تدبیر جامعه اسلامى
از منظر جهان بینى دینى، تدبیر جوامع مبتنى بر سنن تشریعى الهى است. قوانین و سنن حاکم بر جامعه اسلامى، تحت عنوان «سنت هاى الهى» در تدبیر جوامع نام دارد؛ زیرا براساس جهان بینى توحیدى، علاوه بر آفرینش موجودات، تدبیر و ساماندهى آنها نیز از سوى خداوند صورت مى گیرد. ازاین رو، آن دسته از تدابیر و سازمان دهى الهى که مستمر و همیشگى است، و روشى غیرقابل تبدیل و تحویل دارد، به «سنه اللّه» معروف است که در معناى وسیع آن، دربرگیرنده همه موجودات از جمله انسان و زندگى فردى ـ اجتماعى اوست و بر هر موجودى در هر زمان و تحت هر شرایطى یک یا چند مورد از این سنت ها حکومت مى کند. پذیرش قانونمندى روابط اجتماعى و حوادث تاریخى هیچ گونه ناسازگارى با مختاربودن انسان ندارد؛ چراکه انسان با اختیار خود، زمینه اجراى سنت هاى الهى را فراهم مى کند و خود را با انتخاب خویش، مشمول این یا آن سنت مى سازد (رعد: 11). حضرت على علیه السلام در نهج البلاغه به تبع قرآن حکیم، هدایت الهى را به طور مستمر، شامل حال انسان ها دانسته، مى فرماید: «راستى که اگر دیده بگشایید، حقیقت در نگاهتان نشانده اند و اگر گوش فرادارید، حقایق لازم را در گوشتان فروخوانده اند و اگر هدایت را پذیرا باشید، شما را ره نموده اند» (نهج البلاغه، 1376، خ 20).
همان گونه که گذشت، بشر به حکم ضرورت، در سراسر زندگى از آغاز تا پایان، تحت آزمایش الهى است. ازاین رو، تمام اعمال او محکى است براى سرنوشت ابدى او. حضرت على علیه السلام در نامه اى به معاویه این نکته را چنین یادآور مى شوند: «بى گمان، خداى سبحان دنیا را مقدمه اى براى زندگى پس از آن قرار داده و آن را براى مردم بوته آزمونى خواسته است تا هر آنکه را نیکوکارتر است، بازشناسد... و ما در این دنیا آمده ایم تا به آن آزمون شویم» (همان، نامه 55).
از جمله سنت هاى تشریعى الهى در تدبیر جوامع بشرى، اعمال «ناپسند» و «ضداخلاقى» و ضددینى بشرى است که پیامد طبیعى آن سقوط و هلاکت جامعه انسانى است. حضرت على علیه السلام نتیجه انحراف جامعه انسانى از خدامحورى و نیز زشتکارى هاى بشرى را از جمله عوامل منع برکات الهى و در نهایت، سقوط و هلاکت امت ها برشمرده، به عنوان آسیبى جدى براى جامعه انسانى برشمرده اند: «از طنین فاجعه هایى که بر امت هاى پیشین به کیفر بدکارى ها و زشت کردارهاى آنها فرود آمد، دورى کنید و در احوال نیک و بد، چگونگى آنها را به یاد آورید و از اینکه به چنان سرنوشتى دچار آیید، بهراسید!... بپرهیزید از هر جریانى که ستون فقرات امت هاى پیشین را در هم شکست و نیروهایشان را به تحلیل برد؛ یعنى از [رفتارهاى ناپسند و غیراخلاقى] کینه ورزى دل ها به هم، سینه تنگى و تنگ نظرى متقابل، پشت کردن به یکدیگر، روى گرداندن از هم و ناهمکارى دست ها با یکدیگر» (همان، خ 234).
از سوى دیگر، نتیجه خدامحورى و ایمان به او، گشایش، عزت و امنیت جامعه بشرى است. حضرت على علیه السلام، ضمن دعوت مؤمنان به تأمل در احوال گذشتگان به این نکته توجه داده اند که در دوران طاغوت ها و فراعنه، کسانى که صبورى پیشه کنند و از سوءرفتار آنها به خدا پناه ببرند، گشایش و عزت الهى را به ارمغان مى برند: «در سرگذشت مؤمنان پیشین نیز نیک بیندیش که در سختى ها و بلاهاى بالاینده چگونه بودند... فرعون هاى زمان آنان را به بردگى گرفته بودند و به سخت ترین شکل شکنجه مى دادند... تا اینکه خداوند تبارک و تعالى دید که آنان در محبت او، تمام ناملایمات را تحمل مى کنند و انواع ناملایمات را از ترس او پذیرایند... پس تنگناى گرفتارى هایشان را به گشایش و خواریشان را به عزت تبدیل کرد... و از کرامت خداوندى چندان بهره بردند که در عالم آرزو، رسیدن به آن همه را ناممکن مى دانستند» (همان).
همچنین آن حضرت پیروى و اطاعت از اهل بیت علیهم السلام را تنها راه نجات جامعه انسانى برشمرده و سرنوشت محتوم جامعه بشرى و آینده قطعى دولت ها و حکومت هاى جهان را تن دادن به پیروى از سیره و سنت اهل بیت علیهم السلام دانسته، مى فرمایند: «از این امت، هیچ کس نیست که با آل محمد ـ که درود خدا بر او و خاندانش باد ـ شانه به شانه بساید و آن دیگران که همواره ریزه خوار خوان نعمت ایشان هستند، هرگز نمى توانند با آنان پهلو بزنند، که این خاندان پایه و زیرساخت دینند و تکیه گاه یقین، تندروان به سویشان بازآیند و واپس ماندگان کُند رفتار ناگزیرند که خود را به ایشان رسانند» (همان،حکمت 200).
بنابراین، ایمان، تقوا، پیروى از هنجارها و ارزش هاى دینى و عمل نیک و صالح و اجتناب از رفتارهاى ناپسند و عبودیت، بندگى و خدامحورى و توحیدمحورى، دور از انجام اعمال ناشایست و... از جمله سنت هاى تشریعى الهى در تدبیر جامعه دینى است که موجب سعادتمندى و گشایش آنان خواهد شد.
5. تولى و تبرى؛ همگرایى و واگرایى
از منظر اسلام و در جهان بینى دینى، حیات و تکامل حقیقى انسان در گرو حیات فکرى و دینى اوست. ازاین رو، از یک سو، براى حفظ حیات و هویت دینى و فرهنگى مؤمنان، بر فعال کردن جاذبه و دافعه آنان و نفى بى تفاوتى نسبت به باورها و ارزش هاى غیرتوحیدى و غیردینى تأکید مى ورزد و از سوى دیگر، با نفى عصبیت هاى خونى (خانوادگى و قبیله اى)، جغرافیایى، نژادى (رنگ و زبان)، صنفى و حتى انتساب اسمى به ادیان آسمانى و جاهلى خواندن آنها، با دو اصل «تولّى و تبرّى»، جاذبه و دافعه اجتماعى، دینى و فرهنگى مسلمانان را در جهت فطرى و الهى هدایت مى کند. این دو، از اصول عملى اسلام و به عنوان دو سیاست کلان و راهبردى، تطبیق اجتماعى و فرهنگى اصل توحید و شعار اساسى آن «لا اله الا اللّه» مى باشد که از یک سو، با نفى خدایان دروغین «لا اله»، انسان ها را از پرستش و بندگى آنها نهى کرده، بر باورها و ارزش هاى غیرتوحیدى خط بطلان مى کشد و از سوى دیگر، با اثبات خداى یگانه «اللّه» و دعوت انسان به بندگى او، جهان بینى و ارزش هاى توحیدى را فراروى بشر قرار مى دهد.
اسلام با دو راهبرد «تولّى و تبرّى» بر آن است تا توحید را در همه اندیشه ها، باورها، ارزش ها و هنجارهاى فردى، اجتماعى و عبادى انسان جارى کرده، باورها، ارزش ها و هنجارهاى غیرتوحیدى را از صحنه زندگى حذف نماید. ازاین رو از یک سو، پیروان خود را به جانبدارى از دین و فرهنگ توحیدى و همگرایى با مؤمنان صالح، فرامى خواند تا از این طریق، جامعه اى بر اساس فرهنگ و نظام اجتماعى سیاسى برخاسته از توحید بنا کند و نیز با ایجاد همبستگى شدید روحى، دینى، فرهنگى و اجتماعى بین اعضاى آن و رهبران فکرى و اجتماعى اش، هویت فرهنگى و اجتماعى آن را حفظ و از هضم شدن در فرایند تحولات تاریخى جلوگیرى نماید و از سوى دیگر، مؤمنان را به بیزارى جستن از فرهنگ جاهلى، کفار و مشرکان دعوت مى کند تا از نفوذ فرهنگ بیگانه، غیردینى و غیرخدایى در جامعه اسلامى پیش گیرى کند.
همگرایى و واگرایى «تولّى و تبرّى» که اسلام منادى آن است، کاملاً بر اساس حکمت و خردمندى و از روى نهایت رحمت و علاقه مندى به سرنوشت انسان هاست. اصولاً خداوند، کافر و مشرک را نیز از آن جهت که آفریده او هستند، دوست دارد. بدین روى، گمراهى او را در وادى کفر و شرک برنمى تابد. این گمراهى، یا همان نابهنجارى دینى و عدم پایبندى به ارزش هاى دینى، امرى است که اسلام براى اصلاح آن راهکارهایى اندیشیده است.
افرادى که در جامعه دینى و حتى غیردینى دچار تردید در باورهاى دینى خود شده اند و پایبند به ارزش هاى دینى نیستند، بسان مردمانى مى مانند که گروهى از آنان دچار بیمارى مسرى شده اند؛ عقل سلیم و انسان دوستى اقتضا مى کند که پزشکان و پرستاران آن جامعه به درمان و مراقبت از بیماران بپردازند تا بهبودى کامل یابند و از سوى دیگر، روابط افراد سالم را با آنان محدود نمایند تا از ابتلا و گسترش روزافزون بیمارى پیش گیرى شود. بنابراین، هنگامى که گروهى از انسان ها، دچار ناهنجارى هاى فکرى و رفتارى هستند، کاملاً منطقى و خردمندانه است که اسلام با ارائه راهکارهاى متعدد، براى تصحیح اندیشه ها، باورها، ارزش ها و هنجارهاى آنان همت گمارد و در صورت اصرار بر گمراهى خویش و آلوده کردن فرهنگ و جامعه سالم، شدیدا با آنان برخورد نماید تا موجب بیمارى فکرى، دینى و فرهنگى دیگران نشوند و براى پاسدارى از سلامت دینى مسلمانان و پیش گیرى از سرایت باورها و ارزش هاى ضددینى و غیرتوحیدى به جامعه اسلامى، روابط اجتماعى با بیگانگان را کاملاً ضابطه مند نماید. ازاین رو، اسلام به وسیله ترسیم خط مشى برائت «تبرى» و واگرایى از بیگانگان و ارائه راهکارهاى مناسب، بر آن است که فرهنگ پذیرى از بیگانگان را در حوزه باورها، اندیشه ها، ارزش ها، ایدئولوژى، هنجارها و نمادهاى غیرتوحیدى از بین ببرد و حفظ هویت مستقل و پایدارى فرهنگ دینى جوامع اسلامى را تضمین نماید.
لازم به یادآورى است که اساس تبرّى، بیزارى و برائت قلبى، زبانى و عملى و دورى جستن از باورها، ارزش ها، ایدئولوژى، هنجارها و نمادهاى غیرتوحیدى است. اما ازآنجایى که این عناصر در افراد، گروه ها و نظام هاى اجتماعى سیاسى، تجسم مى یابند، اسلام پیروان خود را به دورى گزینى و واگرایى نسبت به آنها فرامى خواند. از این افراد و گروه ها، در کتاب و سنت با عناوین گوناگونى یاد شده است. از جمله مى توان به عناوینى همچون «طاغوت» (نحل: 36؛ نساء: 60؛ بقره: 256)، «شیطان» (یس: 60)، «دشمنان خدا» (ممتحنه: 1)، «کفّار» (آل عمران: 28؛ توبه: 23)، «مشرکان» (توبه: 3)؛ «یهود و نصارا» (مائده: 51؛ ممتحنه: 13) و «منافقان» (مائده: 52) اشاره کرد. قرآن کریم بر اساس بینش توحیدى خود، دلیل برائت را دشمنى افراد و گروه هاى یادشده با «فرهنگ توحیدى» (حجرات: 7)، «خدا» (بقره: 98ـ99؛ توبه: 114)، «پیامبر صلى الله علیه و آله» (انعام: 34؛ آل عمران: 181؛ ممتحنه: 1؛ آل عمران: 118) بیان مى کند.
6. حقوق و کرامت انسانى
در اسلام انسان ها داراى حرمت و کرامت هستند و براى نیل به این حق، حقوقى براى او و تکالیفى براى دیگران وضع شده است؛ برخى حقوق مربوط به خانواده و اعضاى آن نسبت به یکدیگر، برخى نسبت به روابط خویشاوندى و برخى در ارتباط با حقوق همسایگى، برخى در ارتباط با حقوق ملى، حقوق بین المللى، حقوق بشر، حقوق کار و... . و سرانجام، برخى از این حقوق نیز مربوط به حیثیت شهروندى است؛ یعنى انسان ها از حیث شهروند بودن، و قرار گرفتن در کنار سایر افراد در یک حوزه جغرافیایى (کشور، منطقه، استان، شهر و روستا)، صرف نظر از عقیده، مذهب، رنگ، نژاد، زبان، جنسیت، شغل، درآمد و مانند آن، از مجموعه حقوقى برخوردار هستند که باید توسط آحاد جامعه به رسمیت شمرده شده، مورد احترام قرار گیرند؛ چراکه اساسا این حقوق مبتنى بر فطرت بوده و توسط خداوند تعیین شده اند. بنابراین، هیچ کس مجاز نیست مانع تحقق حق کسى شود و یا در استفاده از مواهب الهى انحصارطلب باشد؛ زیرا:
الف. یکى از مبانى حقوق در تفکر اسلامى، پیوند خاص انسان با جهان و وظیفه او نسبت به نعمت هاى پروردگار در این جهان است. محور اصلى این تفکر این است که کردار نیک یا زشت انسان در پیدایش یا کاهش نعمت هاى جهان سهمى بسزا دارد. انسان در هر اقلیم و قلمرو، با هر ویژگى جغرافیایى مى تواند با عمل خویش جهان را شکل دهد و گستره نعمت هاى هستى را رقم زند (جوادى آملى، 1375، ص 139). قرآن مى فرماید: «فساد در خشکى و دریا آشکار شد به واسطه آنچه انسان ها انجام دادند» (روم: 41)؛ «آنچه از مصیبت ها به شما مى رسد عملکرد خودتان است» (شورى: 30). به عبارت دیگر، تقدیر و سرنوشت فردى و جمعى بشر، متناسب با رفتار و نیات و افکار خودشان رقم مى خورد. در این مورد هیچ تحمیلى بر انسان وجود ندارد. اگر هم امرى سواى اراده و اختیار و عملکرد انسان وجود دارد جز فضل و رحمت و لطف و غفران الهى نیست، که آن هم مثبت و به نفع انسان است؛ ولى بى شک، هیچ امر منفى در زندگى انسان جداى از عملکرد عالمانه یا جاهلانه او پدید نمى آید.
ب. همه حقوق مزبور محدود و مقید خواهد بود. پس، هیچ حقى براى انسان نامحدود و بدون قید و شرط نمى باشد.
ج. تمامى حقوق، مبتنى بر فطرت هستند. در نتیجه، افزون بر ارزشمندى، داراى مابه ازاى خارجى بوده و در صورت رعایت شرایط ولوازم، قابل تحقق و عینیت هستند.
د. سعادت واقعى و حقیقى انسان در سایه طى مسیر سعادت نصیب مى گردد و آنچه که حق است و پایدار، سودمند است و آنچه که حق نیست سودى هم ندارد. سود راستین از آنِ حق است و بس. و اگر کسى از سود حق استفاده نکند، به زیان باطل گرفتار خواهد شد. به گفته امام على علیه السلام: «آنکه حق به او بهره ندهد، باطل به او زیان مى رساند» (نهج البلاغه، 1376، خ 28).
ه . انسان داراى حقوق، موظف است آن را حفظ نموده و از آنها استفاده کند؛ یعنى انسان موظف است از حقوقى که خداوند براى او معین فرموده، بهره ببرد. ازاین رو، خداوند براى آنکه بشر را به کمال برساند، احکامى را بر او واجب کرده است. یکى از این احکام، امر به معروف و نهى از منکر است که در آیات زیادى از قرآن بر انسان مؤمن واجب گردیده است.
انسان، مخلوق و گوهر هستى است که با همه اجزاى هستى پیوندى ناگسستنى دارد. ازاین رو، هیچ کارى از انسان سر نمى زند، مگر آنکه در جان و روح وى تأثیر دارد؛ هر گفتار و نوشتار و رفتارى که از انسان سر مى زند، در خلق وخوى او تأثیر مثبت و یا منفى مى گذارد. به همین دلیل، همه احکام و حقوقى انسانى با روح و سرشت و اخلاق او پیوند دارد. با پذیرش این اصل، نمى توان پذیرفت که انسان در انجام هر کارى آزاد و خودسر باشد. خوردن هر خوراک، پوشیدن هر لباس، انتخاب هر راه و هر همراه، شنیدن هر سخن، دیدن هر منظره، اندیشیدن به هر ماهیت، خواندن هر نوشته و همراهى با هر واقعه، تأثیرى بر انسان مى گذارد (جوادى آملى، 1375، ص 166). به عبارت دیگر، مى توان گفت: برخى معروف ها یا منکرات تأثیر مثبت یا منفى بر خود فرد عامل داشته و اثرات آنها بر جامعه غیرمستقیم است. برخى دیگر علاوه بر اثرات فردى، میدان تأثیراتشان به طور مستقیم بر جامعه نیز گسترده مى شود.
7. امر به معروف و نهى از منکر و نظام اجتماعى
زندگى اجتماعى براى انسان ضرورت دارد. هدف آفرینش انسان در صورتى محقق مى شود که انسان ها زندگى اجتماعى داشته، از همدیگر بهره گیرند. عقل نیز با توجه به هدف خلقت و حیات آدمى، اقتضاى زندگى اجتماعى را دارد. هدف زندگى اجتماعى، نیل انسان به کمال غایى است که در اثر افعال اختیارى تحقق مى یابد؛ یعنى افعال اختیارى اجتماعى انسان، با سعادت و کمال او ارتباط وثیق و تکوینى دارد. ازاین رو، انسان دو زندگى مستقل و داراى هدف هاى جداگانه ندارد، بلکه زندگى اجتماعى جزئى از حیات انسان است. بنابراین، همان هدف کل حیات باید هدف زندگى اجتماعى هم باشد (مصباح، 1377، ص 147).
براى رسیدن به سعادت، نیازمند توجه به جنبه هاى فردى و اجتماعى هستیم. زندگى بشر نیاز به نظم و قانون دارد. انسانى که در یک جامعه فاسد زندگى کند، دچار بدبختى و هلاکت مى شود؛ یعنى سعادت فرد و جامعه از هم جدا نیست. دین اسلام براى سعادت بشر و جامعه برنامه و دستور و احکام دارد؛ از جمله امر به معروف و نهى از منکر که سرنوشت هر مسلمانى با مسلمان دیگر در ارتباط است و هیچ کس چشم خود را بر اعمال دیگران نمى بندد؛ چراکه مى داند زندگى جمعى همچون سفر با کشتى واحد است که هرگونه آسیبى که منجر به غرق شدن یا انحراف یا توقف کشتى گردد، همه در آن سهیم و شریکند.
آنچه جامعه امروز ما را تحت تأثیر ناهنجارى هاى اجتماعى و بحران هاى گوناگون اخلاقى، سیاسى، اقتصادى و فرهنگى قرار داده است، نتیجه نهادینه نشدن حقوق فردى و شهروندى، از جمله امر به معروف و نهى از منکر و عدم تبیین حدود و ثغور عقلى و نقلى اختیار و آزادى آحاد جامعه و نیز عدم پایبندى کامل دولت هاى دینى در انجام وظایف خود در این حوزه است.
در جامعه دینى، نظارت عمومى و همگانى ضامن دوام و بقاى جامعه و نیروى عظیمى براى مبارزه با مفاسد است و اگر همه مسلمانان با انجام آن جامعه را سالم سازند مى توانند بزرگ ترین مشکلات را حل نمایند و موانع کمال را بردارند. رمز بقاى تمدن ها و حکومت ها اداى این وظیفه مهم است و ملت هایى که این امر را تعطیل کردند نابود شدند. سرنوشت اقوام گذشته مثل عاد و ثمود و لوط در همین راستا بود. قرآن کریم در این زمینه مى فرماید: «و باید دسته اى از شما باشند که مردم را به سوى کارهاى نیک فراخوانند و از بدى ها باز دارند و این دسته جزو رستگارانند» (آل عمران: 104).
در هر جامعه اى، عده اى ساکت اند و مسئولیت ناپذیرند. آنان هم در بین عوام و هم در میان خواص هستند. ازاین رو، ضربه هاى ناگوارى از سوى ایشان به جامعه وارد مى شود. اینان به دلیل منافع شخصى خود، تماشاگر اضمحلال جامعه در اثر رواج فساد بوده اند. قرآن به این گروه مى فرماید: «پس به هنگامى که تذکراتى به آنها داده شد فراموش کردند. نهى کنندگان را از بدى رهایى بخشیدیم و آنها را که ستم کردند به عذاب شدیدى به خاطر نافرمانى شان گرفتار ساختیم. هنگامى که در برابر فرمانى که به آنها داده شده بود سرکشى نمودند به آنها گفتیم به شکل میمون درآیید و طرد شوید» (اعراف: 165ـ166).
کمال جو بودن انسان به حکم فطرتش یک معناى دیگر هم دارد: اینکه انسان زیاده طلب و زیاده خواه است؛ زیادتى در لذت، زیبایى، حیات، قدرت، تفوق، آزادى و اختیار و هر امر دیگرى که از شئون انسانى است. اما این زیاده خواهى، اگر کنترل ناشده باشد، به ضد خود تبدیل مى گردد. در نظام آفرینش الهى هم، هر قضایى مبتنى بر قدرى است؛ چون همه طالب قدرت اند، اگر مرزى نباشد تداخل و تعارض قدرت به ویرانى جامعه مى انجامد. آزادى نیز همین گونه است؛ هرکس طالب آزادى بى اندازه باشد، یعنى نفى آزادى دیگرى و در نتیجه، نفى آزادى خود را رقم مى زند. بنابراین، قوام نظام اجتماعى در اسلام، بر حفظ حقوق دیگران مبتنى است و این در گرو پایبندى به معروف و امور بایسته و ترک منکرات و پلشتى ها و پلیدى هاست.
بنابراین، یکى از وظایف متدینان، امر به نیکى ها و معروف و نهى از بدى ها و منکرات، با هدف اشاعه ارزش ها و هنجارها و مجموعه بایستنى هاى دینى است. طبیعى است که زندگى پرزرق و برق دنیا، مانع بزرگى براى انحراف انسان از مسیر هدایت و بندگى و سعادت است. از جمله وظایف موحدان و مؤمنان، علاوه بر عمل به معروف و ترک منکرات، توصیه به معروف و نهى از ارتکاب منکرات در سطح جامعه است. جامعه اى که اقدام به احیاى دین و آموزه هاى دینى نکند، هرچند تک تک افراد آن جامعه عامل به آن باشد، از مسیر هدایت الهى به دور خواهد بود. ازاین رو، یکى از علل عمده گسترش انحرافات اجتماعى و زمینه سقوط جامعه، در کنار ظلم و ظلم پذیرى و اختلاف، بى تفاوتى در یارى حق، و ترک امر به معروف و نهى از منکر است؛ چراکه در جامعه دینى همه نهادها و سازمان ها و افراد جامعه باید مسیر اشاعه فرهنگ دینى را طى نمایند و از ارتکاب نابهنجارى هاى اجتماعى اجتناب کنند. امیر سخن على علیه السلام، در موارد متعددى مردم را از خطر بى تفاوتى آگاه ساخته، داشتن روحیه مبارزه و عدم سکوت در مقابل ظلم را یادآور شده اند: «اى مردمان، اگر شما در یارى حق بى اعتنا نمى ماندید و در کوبیدن باطل سستى نمى کردید، کسانى که به هیچ روى همسنگ شما نبودند، در شما طمع نمى کردند و اینان که امروز در برابر شما نیرو گرفته اند، چنین نیرومند نمى شدند. اما افسوس که چونان بنى اسرائیل، به سردرگمى دچار آمدید! به جان خودم سوگند که این سردرگمى هر روز فزونى خواهد یافت! چراکه شما حق را پسِ پشت نهادید و همراه با بریدن پیوند خویش از نزدیک ترین کسان، به دورترین و بیگانه ترین آنها پیوستید» (نهج البلاغه، 1376، خ 216).
بى شک، هر جامعه اى زمانى بالنده و بانشاط خواهد بود که عوامل اساسى پیونددهنده افراد، نهادها و بخش هاى گوناگون آن، که عبارت از عوامل ذهنى، معنوى و فرهنگى است، همچنان مقاوم و مستحکم باقى بمانند و خللى شیرازه درونى آنها را سست نکند. تواصى به ارزش ها، هنجارها و معروف هاى جامعه و تناهى از بدى ها و منکرهاى اجتماعى، بر قوت و استحکام و شیرازه نظام اسلامى مى افزاید و آن را از آسیب پذیرى مصون مى دارد. ازاین رو، پایبندى به ارزش هاى اخلاقى و دینى و مراقبت عمومى، شرط بقا و بالندگى یک جامعه پویاست و در مقابل ترک آن، ناامیدى، مرگ تدریجى، انقراض را در جامعه به همراه داشته، قوام دین و نظام اسلامى را سست مى سازد و این زمانى است که باید شاهد تسلط بدان بر خوبان و تعطیلى تمام احکام اسلامى در جامعه و رخت بر بستن همه خوبى ها از جامعه بود. در این باره حضرت على علیه السلام در بخشى از خطبه «قاصعه» مى فرماید: «به درستى که خداوند سبحان دوران گذشته را که پیش از شما بودند، مورد لعن قرار نداد مگر به سبب آنکه آنان امر به معروف و نهى از منکر را ترک کردند، پس او سفیهان و نادانان را به سبب ارتکاب معصیت و تحمل کنندگان گناه را به سبب ترک بازداشتن آنها مورد لعن قرار داده است» (همان، خ 129). در نامه 47 در وصیتى به فرزندشان فرمودند: «امر به معروف و نهى از منکر را وامگذارید که بدترین شما حکمرانى بر شما را به دست مى گیرند و آن گاه هرچه دعا مى کنید، از شما پذیرفته نمى شود.»
اگر در جامعه اى دینى، امر به معروف و نهى از منکر ترک شود، باید منتظر بسیارى از ناهنجارى هاى اجتماعى و اخلاقى بود. دروغ گویى، کینه توزى، تغلب، شایعه، تهمت، رفاه زدگى و نیل به بهره مندى هاى مادى بدون گرایش به معنویات، سرانجامى جز سقوط جامعه دینى نخواهد داشت: «آگاه باشید که در روند کنونى، باید افول جریان انقلابتان، گسستن پیوندها و حاکمیت کوچک ترانتان را منتظر باشید! و آن به هنگامى خواهد بود که مست شوید؛ نه از مى خوارگى، بلکه از تن آسایى و گشایش در زندگى. و سوگند خورید، نه از روى بى اختیارى، و دروغ گویید، نه از روى ناچارى، و آن هنگامى است که بلا شما را چنان گزد که دوش شتر را از جهاز آسیب رسد که این رنج چقدر طولانى است» (همان، خ 224).
8. مدیران و کارگزاران ذى صلاح اخلاقى
همان طور که گذشت، در بینش توحیدى دیانت و سیاست لازم و ملزوم یکدیگرند، براى اجرا شدن احکام دین، باید حکومت اسلامى تشکیل شود. در نظام اسلامى و حکومت دینى، براى تحقق آرمان ها و ارزش هاى اسلامى و نهادینه سازى آن در جامعه، گزینش کارگزاران و مدیران با صلاحیت اخلاقى لازم، به عنوان بازوان اجرایى اداره جامعه امرى ضرورى است. حضرت على علیه السلام به مالک اشتر این نکته را گوشزد نموده که مدیران را بر اساس صلاحیت اخلاقى، خانوادگى، توانایى و... انتخاب نماید: «از میان لشکریان، کسى را که از نظر تو براى خدا و پیامبر و امام خود خیرخواه تر است به فرماندهى برگزین؛ کسى که دامنش پاک تر و بردبارى اش بیشتر است. از میان آنان که دیر به خشم آیند و به پذیرش پوزش تن دهند و بر ناتوان رحمت آوردند و در برابر قوى دستان سر فرود نیاورند و از آن کسان که درشتى، آنان را برنمى انگیزد و ناتوانى آنان را بر جاى نمى نشاند؛ به آنان که گوهرى نیک دارند و از خاندانى پارسایند و از سابقه اى نیکو برخوردارند نزدیک شو» (همان، نامه 53).
از جمله آفات بسیار خطرناک نظام اسلامى، بى تفاوتى و عدم توجه به ارزش ها، لیاقت ها و صلاحیت هاست: از یک سو، کارهاى مهم به دست افراد ناصالح یا نالایق سپرده شده و کار کشوردارى و اداره امور اجتماعى نظام اسلامى به تباهى و ویرانى کشیده مى شود و از سوى دیگر، نیروهاى باصلاحیت و شایسته منزوى مى گردند که پیامد آن یأس و نومیدى، خمودى و مرگ استعدادهاست (رهبر، 1363، ص 50). درواقع، رمز و راز انتخاب مدیران صالح، اصلاح امور اجتماعى و تقویت ارزش ها و هنجارهاى دینى است. در اینجا، صلاحیت اخلاقى کارگزاران براى کارآمدى نظام اسلامى و تحقق ارزش ها، امرى ضرورى است.
9. حاکمیت عدالت
عدالت بن مایه، هدف و روش حکومت هاى دینى است. مدیریت حکومت دینى باید در راستاى توزیع برابر فرصت و ظرفیت هاى مالى، فنى، معرفتى، و حقوقى، عمومیت بخشیدن و نهادینه شدن عدالت، تمرکززدایى از منبع و منشأ قدرت و... گام بردارد تا مردم سالارى دینى حاکم گردد و این چیزى نیست جزء حاکمیت قانون، خرد دینى ـ خرد بشرى و عدالت. به عبارت دیگر، «عدل» به عنوان یکى از اصول دین، و صفات برجسته خداى متعالِ حکیم، در عمل نیز باید در جامعه اسلامى نمود پیدا کند و منابع و ثروت ها در جامعه به صورت عادلانه توسط حکومت اسلامى توزیع گردد تا زمینه کارآمدى نظام اسلامى، محو فاصله و شکاف طبقاتى و توزیع عادلانه ثروت در جامعه امکان پذیر و عدالت اجتماعى محقق شود.
10. حاکمیت عقلانیت دینى
جامعه دینى، جامعه اى است بر این باور که دین مى تواند سلامت و سعادت حیات را تضمین کند. این جامعه بر محور قانون گرایى، حق محورى، عدالت پیشگى، شایسته سالارى و مبتنى بر عقلانیت دینى است. بدیهى است که یک جامعه دینى، براى دستیابى به اهداف خود یعنى سعادت مادى، معنوى و قرب الهى همه تلاش خود را مصروف تحقق آنها مى کند. نظام و حکومت دینى زمانى کارآمد خواهد بود که در نیل به اهداف و آرمان هاى عالى خود موفق شود. این امر در گرو حاکمیت اخلاق، عقلانیت، حق محورى، شایسته سالارى و عدالت پیشگى است.
نتیجه گیرى
1. اسلام سبک خاصى از زندگى را ارائه و مدعى تأمین سعادت و کمال انسان در دنیا و آخرت است.
2. اسلام دینى نظام وار و جامع است؛ آموزه ها و احکام خود را در ابعاد ساختارى، فرهنگى و رفتارى ارائه نموده است.
3. انسان پایبند به آموزه هاى اخلاقى ودینى،ازنظراسلام انسانى ممدوح و انسان غیر پایبند، انسانى مذموم است.
4. جامعه دینى، جامعه دین داور است که افراد آهنگ خود را همیشه با دین موزون کنند. جامعه دینى دغدغه دین دارد و تنها به امور فردى و عبادیات و اخلاق فردى محدود نمى شود، بلکه باید داورى دین در همه خطوط و زوایاى تمامى شبکه اجتماعى نافذ باشد.
5. جامعه دینى، جامعه خدامحور، اخلاق مدار، در تدبیر آن سنن الهى حاکمیت دارد، همگرا و واگرا و برخوردار از عقلانیت دینى و... است.
منابع
نهج البلاغه (1376)، ترجمه عبدالحمید آیتى، تهران، بنیاد نهج البلاغه.
ابن شعبه حرانى، حسن بن على (1380)، تحف العقول، ترجمه بهزاد جعفرى، تهران، اسلامیه.
جوادى آملى، عبدالله (1375)، فلسفه حقوق بشر، قم، اسراء.
رهبر، محمدتقى (1363)، سیاست و مدیریت از دیدگاه امام على علیه السلام، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى.
صدوق، محمدبن على (بى تا)، التوحید، ترجمه محمدعلى اردکانى، تهران، علمیه اسلامیه.
ـــــ (1416ق)، علل الشرایع، بى جا، دارالحجة.
طباطبائى، سیدمحمدحسین (1374)، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوى همدانى، قم، انتشارات اسلامى.
طبرسى، فضل بن حسن (1379ق)، مجمع البیان فى تفسیرالقرآن، تصحیح سیدهاشم رسولى محلاتى، تهران، دارالتراث العربى.
کلینى، محمدبن یعقوب (1363)، اصول کافى، ترجمه جواد مصطفوى، تهران، علمیه الاسلامیه.
مجلسى، محمدباقر (1362)، بحارالانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
مصباح، محمدتقى (1377)، حقوق و سیاست در قرآن، نگارش محمد شهرابى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.
ـــــ (1386)، خداشناسى، جهان شناسى و انسان شناسى، قم، مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى قدس سره.