نگاهى به مقامات دوستان خدا
Article data in English (انگلیسی)
معرفت سال بیست و دوم ـ شماره 187 ـ تیر 1392، 5ـ11
آیت اللّه علّامه محمدتقى مصباح
چکیده
این مقاله شرحى است بر مناجات محبین امام سجاد علیه السلام. کسانى که به درک دوستى با خدا دست نیافته اند، ارزش مناجات و مقامات معنوى را درک نمى کنند. اما ره یافتگان معرفت ناب توحیدى، نه تنها درک درستى از محبت با خدا دارند، بلکه بر این باورند که اصالتا چیزى غیر از خدا دوست داشتنى نیست. اگر هم چیزى را دوست مى دارند ازاین روست که منتسب به خداست.
خداى متعال با دوستان و بندگانش رابطه ویژه اى دارد و در خلوت و جمع با آنان سخن گفته، روحشان را با خنکاى کلامش مى نوازد. دوستى خدا همواره موجب دوستى با دوستان و اولیاى خدا مى شود. محال است کسى خدا را دوست بدارد، اما دوستان و اولیاى او را دوست نداشته باشد. زمانى انسان مى تواند محبت خدا را در دل مستقر سازد که محبت غیرخدا را از دل بیرون نماید.
کلیدواژه ها: دوستى، محبت به خدا، اولیاى الهى.
1 این متن قلمى شده درس اخلاق استاد علّامه مصباح در دفتر مقام معظّم رهبرى در قم مى باشد.
از مجموع مباحث پیرامون شرح و بررسى مناجات محبین، به دست آمد که فراتر از خواسته هایى که در زندگى داریم و ارزش هایى که به آنها دل بسته ایم، خواسته هاى متعالى و ارزش هاى والایى وجود دارند که دوستان خدا آنها را باور دارند و در پى رسیدن به آنها هستند. گرچه آن خواسته ها و ارزش ها از افق درک و درخواست ما دورند، گفت وگو درباره آنها قدرى از دل بستگى هاى دنیوى مى کاهد و ما را از هوس ها و خواسته هاى پست دور مى سازد و متوجه کسانى مى کند که از ما شایسته تر و بهترند و بر ما در بندگى خدا و دریافت مقامات متعالى سبقت جسته اند. اگر ما حقیقتا به مقام و مرتبه اى که آنها بدان نائل شده اند و جایگاهى که در بهشت بدان رسیدند پى ببریم و به مقایسه آنان با خود بپردازیم، بر عمر بر باد رفته مان افسوس مى خوریم که چگونه آن را تباه ساختیم و صرف امور بیهوده کردیم و از آن در جهت نیل به ارزش ها و مقامات جاودانه و متعالى بهره نگرفتیم. هرچند راهى که آنان پیمودند به روى ما مسدود نیست، اما بس طولانى و پیمودن آن براى ما دشوار است.
زمانى که ما از درک و فهم حقایق و مقاماتى که در ادعیه و مناجات هاى ائمّه اطهار علیهم السلام آمده عاجزیم، نباید در سند آن ادعیه و مناجات ها تشکیک کنیم و به این بهانه که ممکن است سندشان ضعیف باشد، آنها را از دسترس خارج سازیم، بلکه با توجه به اینکه آن حقایق و مقامات در دعاها، مناجات ها و ادعیه فراوانى نقل شده اند و دست کم تواتر اجمالى بر وجودشان حاصل شده است، نمى توان آنها را انکار کرد. ازاین رو، ما باید بکوشیم که فهم آنها را براى خود آسان کرده، در جست وجوى راهى باشیم که بهتر آنها را باور کرده و انگیزه حرکت و تلاش براى دستیابى به آنها را در خود پدید آوریم. به راستى با توجه به اعتقاد ما به عصمت ائمّه اطهار علیهم السلام و اینکه هرچه آنان فرموده اند، حق و واقعیت است و هرگز آنها دروغ نگفته و درصدد فریب دیگران نبوده اند، آیا مى توان در سخنانشان تشکیک کرد؟
پیش از این، درباره دوستان خدا که در آخرت به جوار خداوند نائل مى آیند، سخن گفتیم و اشاره کردیم که فهم ما از جوار و همسایگى با خداوند در آخرت همسان با فهم ما از همسایگى با افراد معمولى است و ارزش، عظمت و واقعیت جوار الهى را درک نمى کنیم. همچنین دوستى ما معطوف به چیزهایى است که دیگران در زندگى شان از آنها بهره بردارى مى کنند. مثلاً انسان غذایى را مى خورد که دوست مى دارد، یا خانه اى را که دوست دارد، در آن زندگى مى کند، یا ماشینى را که دوست دارد، از آن استفاده مى کند و یا همسرى را که دوست دارد، با او زندگى مى کند، اما به دلیل نداشتن درکى از خداوند و صفاتش نمى داند که دوستى با خدا چگونه است و چه ارزشى دارد. او با درک این معنا که کسى و چیزى جز خدا دوست داشتنى نیست، بسیار فاصله دارد. ازاین رو، کسانى که به درک دوستى با خدا دست نیافته اند، ارزش شب زنده دارى و مناجات با او را درک نمى کنند. آنان خیلى هنر کنند در طول سال، شب هاى قدر را احیا مى گیرند و به دعا و مناجات مى پردازند و مى گریند و گریه آنان ناشى از آن است که گناهانشان را در نظر مى گیرند و از آتش جهنم مى ترسند. اما ره یافتگان به معرفت ناب توحیدى، نه فقط درک درستى از دوستى و محبت به خدا دارند، بلکه بر آن باورند که اصالتا کسى و چیزى غیرخدا دوست داشتنى نیست. اگر کسى و چیزى را دوست داشته باشند، ازآن روست که آن را منتسب به خدا مى دانند. به عبارت دیگر، دوستى آنان نسبت به غیرخدا، پرتو و شعاعى از دوستى خدا به شمار مى آید.
یکى از بندگان خاص خدا که با همه وجود به وى عشق مى ورزید و آتش عشق به خدا، شراره بر جانش افکنده و راحت و قرار را از او ستانده بود، حضرت شعیب است. از رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل شده است: شعیب از محبت خدا آن قدر گریست که نابینا شد. پس خدا دیده اش را به او برگرداند. باز آن قدر گریست که نابینا شد و باز خدا او را بینا کرد تا سه مرتبه. در مرتبه چهارم خداوند به او وحى کرد که اى شعیب تا کى گریه مى کنى؟ اگر از ترس جهنم مى گریى، تو را از آن امان دادم، و اگر از شوق بهشت گریه مى کنى، آن را گواراى تو ساختم. شعیب گفت: اى خداوند و سید من، تو مى دانى که گریه من از ترس جهنم و شوق بهشت نیست، لیکن محبت تو در دلم قرار گرفته است و از شوق لقاى تو مى گریم. پس خداوند به او وحى فرستاد: من به این سبب کلیم خود، موسى بن عمران را به سوى تو مى فرستم تا به تو خدمت کند (مجلسى، 1357، ج 1، ص 575).
اگر ما در کنار اشتغالات روزمره، وقتى را به مطالعه و مرور ادعیه و مناجات ائمّه اطهار علیهم السلام اختصاص دهیم و بنگریم که آنان چه مى گفتند و ما چه مى گوییم، آنان در چه درجه و مرتبه اى بودند و ما در چه مرتبه اى هستیم، آنان به چه مى اندیشیدند و ما به چه مى اندیشیم، ضرر نکرده ایم. بنگریم که چگونه امام سجاد علیه السلام در مناجات محبین از کسانى سخن مى گوید که خالصانه خداوند را دوست مى دارند و به مقام وصول و لقاى او رسیده اند و به وجه اللّه نظر مى کنند. البته امکان رؤیت و مشاهده کامل خداوند در این دنیا فراهم نیست و روح انسان در این دنیا به تدبیر بدن اشتغال دارد و این تعلق به بدن موجب مى شود که روح نتواند کاملاً توجه اش را بر مشاهده خداوند متمرکز کند؛ چون در این صورت از تدبیر بدن بازمى ماند. آن گاه پس از مرگ، که روح از بدن جدا مى شود، مى تواند به مشاهده کامل خداوند نائل گردد. ازاین روست که دوستان خدا آرزوى مرگ مى کنند؛ چون در آن صورت است که امکان مشاهده کامل او برایشان فراهم مى شود.
روابط خاص خداوند با دوستان خود
چنان که از آیات، روایات و حکایت هایى که از بزرگان و اولیاى خدا نقل شده به دست مى آید، خداوند با دوستان و بندگان ویژه اش روابط خاصى دارد، تا آنجاکه در خلوت و جمع، و بخصوص در تاریکى شب با آنان سخن مى گوید و روحشان را با خنکاى کلامش مى نوازد و سرور و شادمانى از انسش را بر سراسر وجودشان مى پراکند. چنان که خداوند در فرازى از حدیث معراج و گفت وگو با حبیبش رسول خدا صلى الله علیه و آله درباره دوستان خاصش که درصدد تحصیل رضاى او برآمده اند، مى فرماید: «به او سپاسگزارى و سپاسى را مى آموزم که با جهل همراه نشود و توجه و ذکرى را به او عطا مى کنم که با فراموشى همراه نگردد و محبتى بدو ارزانى مى دارم که با داشتن آن، هیچ محبتى را بر محبت من ترجیح ندهد. وقتى او مرا دوست داشت، من نیز او را دوست مى دارم و چشم دلش را براى نظاره به جلالم مى گشایم و بندگان خاص و برگزیده ام را از او پنهان نمى کنم. در تاریکى شب و روشنى روز با او مناجات مى کنم، تا از سخن گفتن با مردم بپرهیزد و از هم نشینى با آنان گریزان شود... اى خدایى که انوار قدسش، روشنى بخش چشمان دوستانش است و تجلیات ذاتش بر قلوب عارفانش برانگیزنده شوق و نشاط است» (مجلسى، بى تا، ج 77، ص 28ـ29).
در بسیارى موارد که نور بر خداوند اطلاق مى شود، بعد از آن، کلمات «قدس» یا «قدوس» ذکر مى گردد. اضافه یا عطف واژگان «قدس» و «قدوس» به نور براى متمایز بودن نور الهى از نورهاى حسى است؛ زیرا انسان نور الهى را با سایر انوار یکسان نبیند. این انوار قدس الهى در چشم دوستان خدا، بسیار چشم نواز است و آنان را سرمست مى سازد. آنان حاضرند همه دنیا و لذت هایش را بدهند و لحظه اى آن نور را درک کنند. در جمله «وَ سُبُحَاتُ وَجْهِهِ لِقُلُوبِ عارِفیهِ شَائِقَةٌ»، واژه «شائقه» به معناى شوق برانگیز و «سبحات» به معناى تجلیات است. ظاهرا در ضبط واژه «شایقه» اشتباهى صورت پذیرفته و ضبط صحیح «شایقه» است که به معناى درخشان و هویداست.
بین خداوند و دوستانش روابط خاص و رمزهایى وجود دارد که بى خبران از طعم محبت الهى، اطلاعى از آنها ندارند. از جمله روابط خاص و رمز و رازهایى که بین خدا و دوستانش برقرار مى باشد، این است که انوار قدسى الهى بر قلبشان ظاهر مى شود و آنان با چشم دل به نظاره شان مى نشینند. همچنین تجلیات ذات الهى بر قلبشان پرتو مى افکند و آنان را سرمست و سرشار از سرور و شادمانى مى کند. در داستان ها و حکایت هایى که عشق انسانى را به تصویر کشیده اند، نظیر آنچه درباره لیلى و مجنون نقل شده، گاهى عشق و محبت بین عاشق و معشوق چنان پررنگ و شدید ترسیم شده که تصورش نیز براى ما دشوار است. براى نمونه در داستان لیلى و مجنون آمده که مجنون از شب تا صبح بیدار مى ماند تا چراغ خانه لیلى روشن شود و روشن شدن آن چراغ چنان لذتى را به او مى بخشید که حاضر بود براى تماشاى آن تا صبح بیدار بماند:
برقى از منزل لیلى بدرخشید سحر وه که با خرمن مجنون دل افکار چه کرد برق در آسمان زیاد ظاهر مى شود، اما برق خانه لیلى جاذبه وصف ناشدنى براى مجنون دارد؛ بخصوص اگر لیلى آن چراغ را براى جلب نظر مجنون و علامت دادن به او، که از شب تا صبح انتظار آن لحظه را مى کشید، روشن کند، او را از خود بى خود مى سازد. اگر بین خداوند و بنده اش رابطه اى عمیق و ناگسستنى باشد، پیوسته خداوند بر قلب آن بنده انوارش را مى تاباند و او را متوجه خود مى کند. اگر آن بنده در جمع اهل غفلت حضور یافت و از یاد خداوند غافل شد، خداوند او را متوجه خود مى کند. با این وصف لذت درک انوار الهى براى آن بنده، بسیار فراتر از لذتى است که مجنون از برق خانه لیلى مى برد. حالِ چنان بنده اى که از یاد و انس با خدا لذت بى نهایت مى برد، بسیار متفاوت است با کسى که خوشش نمى آید در حضور او اسمى از خدا، قیامت و مرگ برده شود. خداوند درباره غافلان از یادش و فریفتگان زر و زیور دنیا مى فرماید: «وَإِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَإِذَا ذُکِرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ إِذَا هُمْ یسْتَبْشِرُونَ» (زمر: 45)؛ و چون خداوند به یگانگى یاد شود، دل هاى کسانى که به آن جهان ایمان ندارند برَمد، و چون آنان که جز او هستند (معبودهاشان) یاد شوند، ناگاه شادمان گردند.
درحالى که انسان مى تواند با محبت به خداوند و ارتباط با او و بهره گیرى از عنایات و الطافش به عالى ترین مقامات نائل شود و لذت واقعى را در انس به خداوند و یاد او بیابد، اما برخى عمرى را در غفلت و گمراهى سپرى مى سازند؛ به جاى اینکه قدم در راه خدا نهند و مرحله به مرحله به کمال و تعالى نزدیک گردند، خود را به چیزهایى مشغول مى سازند که آنان را از خداوند دور مى کند و با هر قدمى که برمى دارند و هر اندیشه اى که به ذهنشان راه مى یابد، حجاب بین خود با خدا را گسترده تر مى سازند و بیشتر در وادى غفلت و گمراهى غوطه ور مى گردند. بى تردید اگر این دسته دریابند که دوستان خدا به چه مراحلى از تعالى و کمال رسیده اند و به چه لذت هایى دست یافته اند که تصورش براى ما دشوار است، بر عمر بر باد رفته شان، سخت پشیمان خواهند شد. قلبى که مى تواند جلوه گاه نور خدا و عشق به او شود، نسزد که صرف امور پوچ و گاهى صرف کارهاى حرام گردد و موجب شود انسان در دنیا از فیوضات رحمانى و عنایات الهى محروم گردد و در آخرت به عذاب ابدى گرفتار شود.
به هرحال، براى اینکه ما دست کم درک مبهمى از مسائل معنوى و ارتباطات خداوند با بندگان خاصش داشته باشیم، باید از تعابیرى که در دعاها و مناجات ها و ازجمله این مناجات آمده و در آنها به انوار و تجلیات الهى اشاره شده، استفاده کنیم. بنگریم که آن چه نورى است که وقتى خداوند در دل دوستانش مى تاباند، آنان را بى تاب مى سازد و چنان لذتى را در کام جانشان مى نشاند که براى درک لحظه اى از آن حاضرند همه عمر به انتظار بنشینند. چنان که مجنون از شب تا صبح منتظر مى ماند تا برقى از خانه لیلى بجهد و او را سرشار از لذت و سرور سازد. درباره مرحوم کلباسى، از بزرگان و علماى اصفهان، آمده است که ایشان همه شب ها را احیا مى گرفت تا شب قدر را درک کند؛ چون او از شب قدر نورى را دریافته و در آن شب انسى با خدا برقرار کرده بود که حاضر بود همه شب ها را نخوابد تا آن نور را درک کند و طعم انس با خدا را بچشد و حاضر نبود که از درک آن لحظه طلایى بى نصیب بماند.
نمود و بازتاب عالى ترین مرتبه محبت به خداوند
«یا مُنَى قُلُوبِ الْمُشْتَاقینَ وَیا غَایةَ اَمَالِ الْمُحِبّینَ، اَسْئَلُکَ حُبَّکَ وَحُبَّ مَنْ یحِبُّکَ وَحُبَّ کُلِّ عَمَلٍ یوصِلُنى اِلى قُرْبِکَ، وَاَنْ تَجْعَلَکَ اَحَبَّ اِلَىَّ مِمَّا سِواکَ، وَاَنْ تَجْعَلَ حُبّى اِیاکَ قآئِدا اِلَى رِضْوَانِکَ، وَشَوْقى اِلَیکَ ذائِدا عَنْ عِصْیانِکَ»؛ اى آرزوى دل مشتاقان و اى منتهاى مقصود محبان، از تو درخواست مى کنم دوستى تو را و دوستى دوستدارانت را و دوست داشتن هر کارى که مرا به مقام قربت رساند و هم از تو درخواست دارم که خود را از هرچه غیر خودت بر من محبوب تر گردانى و فرجام محبتم به خودت را رضوان و خشنودى ات قرار ده و شوقم به تو را از عصیانت دور ساز.
«منى» به معناى آرزوست و «مُنَى قُلُوبِ الْمُشْتَاقینَ» یعنى تو متعلق آرزوهاى مشتاقان، و کسى هستى که همه آرزوهاى آنها در تو جمع شده است. آنچه در این فراز از سخن امام سجاد علیه السلام آمده، آثار دیگرى از محبت خالصانه به خداوند است. چنان که آثار دیگرى از محبت به او را برشمردیم و ازجمله روشن شد که خداوند روابط خاصى با عاشق و محبش دارد و جلوه ها و تجلیاتش را در قلب او ظاهر مى گرداند و انوارش را بر دل او مى تاباند. در خلوت و جلوت به نجواى با او مى پردازد. هنگامى که او در میان جمع و مشغول انجام وظایفش است، آن هنگام که در جبهه با دشمن مى جنگد، یا به تدریس مشغول است و یا درس مى خواند، خداوند با او سخن مى گوید و لحظه اى او را به خود وانمى گذارد. در این فراز، حضرت افزون بر بیان رابطه عاشقانه خود با خداوند، بر یک نکته اساسى توحیدى تأکید مى ورزد و آن اینکه همه آن آثار و نتایجى که از محبت خداوند براى دوستانش حاصل مى شود، ناشى از لطف و عنایت خداست و تا او نخواهد و اراده نکند، کسى به این سرمایه هاى متعالى و ارزشمند دست نمى یابد. ما گاهى از این نکته غافلیم که همه چیز، حتى معرفت خداوند با عنایت و لطف او حاصل مى شود و غافلیم از اینکه اگر خدا اراده کند آنچه از معارف، فقه، فلسفه، عرفان و سایر علوم اندوخته ایم و حتى اعتقاد به خدا از ما گرفته مى شود و همه این امور، لحظه به لحظه با اراده خداوند در ما باقى مى ماند. با توجه به این حقیقت و معرفت توحیدى است که حضرت از خداوند درخواست مى کند که محبتش را به ایشان ارزانى کند. این خواسته از سوى کسى صادق است که واقعا طالب محبت خداست و راضى است که بلا بر او ببارد و به فقر و بیمارى مبتلا شود، اما خداوند محبتش را از او نگیرد. با توجه به اینکه لازمه محبت خداوند این است که انسان کسانى را که با خداوند ارتباط دارند دوست بدارد، از او درخواست مى کند که دوستى دوستدارانش را به ایشان عنایت کند.
محال است که انسان خداوند را دوست بدارد، اما پیامبرش را که از عزیزترین بندگان اوست و نیز سایر اولیایش را دوست نداشته باشد. محبت دوستان خدا اثر محبت اوست که در دوستى آنان ظاهر شده است. پس دو یا چند محبت در انسان پدید نیامده، بلکه یک محبت است که اصالتا به خداوند تعلق یافته، و به تبع آن، دوستان خدا را نیز شامل شده است. نظیر اینکه وقتى انسان کسى را دوست مى دارد، لباس، خانه، شهر و هرآنچه را براى اوست، دوست مى دارد و آن محبت متکثر و متعدد نشده، بلکه یک محبت است که به شخص و آنچه وابسته به اوست، تعلق یافته است. همچنین محبت به خدا، جداى از محبت سیدالشهدا علیه السلام نیست، و محبت به آن حضرت و سایر امامان معصوم علیهم السلام و اولیا، برگ و بار محبت خداست که اگر نباشد، محبت به خداوند نیز بى خاصیت و بى فروغ مى شود.
در مرحله سوم، حضرت از خداوند درخواست مى کنند که علاقه و محبت به کارهایى را که راه و مقدمه دستیابى به محبت خداوند هستند، به ایشان عنایت کند؛ زیرا محبت خداوند بى حساب و بدون تلاش به انسان ارزانى نمى شود و او باید اعمالى را انجام دهد که زمینه نیل به محبت و قرب الهى را فراهم مى آورند، و انجام آن اعمال در گرو علاقه بدان هاست؛ زیرا اگر انسان علاقه به کارى نداشته باشد، بخصوص اگر آن کار با زحمت و تلاش زیادى همراه باشد، به انجام آن مبادرت نمى ورزد. نشانه محبت خالصانه و راسخ به خداوند این است که انسان، خداوند را بیش از غیر او دوست بدارد و در مقام تزاحم، محبت خدا و آنچه را مورد رضایت اوست بر کارها و خواسته هایى که مخالف رضاى اوست، ترجیح دهد. ازاین رو، حضرت از خداوند درخواست مى کنند که خود را براى ایشان محبوب تر از اغیار گرداند و فرجام آن محبت را رضوان و خشنودى خویش قرار دهد. ممکن نیست انسان کسى را دوست داشته باشد و درصدد جلب رضایت و خشنودى او برنیاید. نیل به مقام رضوان و خشنودى خداوند لازمه و نتیجه قطعى محبت خالصانه به اوست. نتیجه چنین محبت خالصانه به خداوند، محبوب گشتن نزد اوست. خداوند در ضمن تهدید انسان هاى سست عنصر، درباره کسانى که محبوب او گردیده اند، مى فرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یأْتِى اللَّهُ بِقَوْمٍ یحِبُّهُمْ وَیحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یجَاهِدُونَ فِى سَبِیلِ اللَّهِ وَلا یخَافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یؤْتِیهِ مَنْ یشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ» (مائده: 54)؛ اى کسانى که ایمان آورده اید، هرکس از شما که از دین خویش برگردد، به زودى خداوند گروهى را بیاورد که ایشان را دوست دارد و ایشان نیز او را دوست دارند، با مؤمنان نرم و خاکسارند و بر کافران سخت و گردن فراز؛ در راه خدا جهاد مى کنند و از سرزنش هیچ سرزنش کننده اى نمى ترسند. این برترى و بخشش خداست که آن را به هرکه بخواهد مى دهد و خداوند گشایش بخشى داناست.
همچنین تلاش براى جلب رضایت خداوند و دستیابى به آن، راضى شدن انسان به تدبیر و خواست او را در پى دارد و این رضایت طرفینى و دوجانبه است. خداوند در این باره و درباره جان هاى اطمینان یافته به خود مى فرماید: «یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِى إِلَى رَبِّکِ رَاضِیةً مَرْضِیةً» (فجر: 27ـ28)؛ اى جان آرام (آرامش و اطمینان یافته) به سوى پروردگارت بازگرد، درحالى که تو از او خشنودى و او از تو خشنود است.
به طور طبیعى برخى خواسته ها و غرایز انسان بر دیگر خواسته ها و غرایز غلبه مى یابند، مگر آنکه عاملى قوى در انسان پدید آید و آن خواسته و غریزه را کنار نهد. براى نمونه، گاهى غریزه بازیگوشى، چنان بر کودک غلبه مى یابد و او آن قدر سرگرم بازى مى شود که فراموش مى کند گرسنه است. ازاین رو، به زحمت مى توان بچه هاى بازیگوش را از بازى بازداشت و آنان را به خوردن غذا واداشت. بنابراین، تا محبت خداوند بر وجود و دل انسان غلبه و تسلط نیابد، او نمى تواند خواسته هاى غیرالهى و شیطانى را کنار نهد. پس انسان در درجه اول باید بکوشد که محبت خداوند در وجود او راسخ و استوار شود و با همه وجود به خداوند عشق بورزد. در این صورت، سایر خواسته هاى او، زیرمجموعه محبت و رضایت الهى قرار مى گیرند. کسى که گناه مى کند و به لذت هاى حرام و استفاده نامشروع از غرایزش مى پردازد، ممکن است به خداوند و بهشت و فرجام نیکوکاران و عاقبت ننگین و خسارت بار گنهکاران اعتقاد داشته باشد، اما چون جاذبه هاى مادى و خواسته هاى غریزى بر خواسته هاى عقلانى و دینى غلبه یافته اند، از معصیت و گناه و اعمال غرایز خوددارى نمى کند و دم را غنیمت مى شمارد؛ زیرا او محبت به خداوند را بر وجودش حاکم نساخته و درنتیجه دوستى اندک او به خداوند و خواسته هاى اخروى و معنوى زیرمجموعه خواسته هاى مادى و لذایذ قرار گرفته اند. در «مناجات شعبانیه» مى خوانیم: «اِلهى لَمْ یکُنْ لِى حَوْلٌ فَانْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیتِکَ اِلاَّ فى وَقْتٍ اَیقَظْتَنى لِمَحَبَّتِکَ» (قمى: 1379)؛ خدایا، من توان و قدرتى که بدان معصیت نکنم ندارم، مگر آنکه تو مرا به عشق و محبت بیدار گردانى.
با توجه به آنچه بیان شد، حضرت از خداوند درخواست مى کنند که شوق و محبتى به ایشان عنایت کند که بر معصیت و نافرمانى از دستورات الهى غلبه داشته باشد. در پایان مناجات حضرت مى فرمایند: «وَامْنُنْ بِالنَّظَرِ اِلَیکَ عَلَىَّ، وَانْظُرْ بِعَینِ الْوُدِّ وَالْعَطْفِ اِلَىَّ، وَلا تَصْرِفْ عَنّى وَجْهَکَ، وَاجْعَلْنى مِنْ اَهْلِ الْاِسْعَادِ وَالْحِظْوَةِ عِنْدَکَ، یا مُجیبُ یا اَرْحَمَ الرَّاحِمینَ» (همان)؛ بر من با نظر کردن به جمالت منت گذار و با چشم لطف و محبت به من بنگر و هیچ گاه روى از من برمگردان و مرا از اهل سعادت و کامیابان در نزد خود قرار ده، اى اجابت کننده دعاى خلق، اى مهربان ترین مهربانان عالم.
ممکن نیست انسان کسى را دوست داشته باشد و نخواهد او را ببیند. ازاین رو، حضرت از خداوند درخواست مى کنند که توفیق نظاره کردن به جمالش را به ایشان عنایت کند. سپس مى فرمایند: خدایا، به دیده لطف و کرم به من بنگر. کسى محبوب خداوند مى شود که توشه اى سرشار از فضایل و اعمال صالح فراهم آورده است. اما کسى که دستش از اعمال صالح، خالى است و در عوض، آلودگى ها، عصیان و غفلت سراپاى وجود او را فراگرفته است، نمى تواند انتظار داشته باشد که خداوند او را دوست داشته باشد و با نظر رحمت به او بنگرد. ازاین رو، از خداوند مى خواهد که با عدلش با او رفتار نکند و از رفتار زشت او درگذرد و با عطوفت و مهر به او بنگرد؛ یعنى خدایا، من محتاج لطف و کرم تو هستم و اگر لطف و کرمت شامل حالم نشود، بیچاره و بدبخت مى گردم. چنان که وقتى مریضى، گوشه اى افتاده و در شرف مرگ است، دیگران به کمک او مى شتابند. در آن شرایط خاص کسى به رفتار زشتى که او داشته و دشمنى که در حقش کرده، نمى اندیشد و در فکر تلافى و انتقام برنمى آید، بلکه درصدد کمک به او برمى آید. ما نیز از خداوند درخواست مى کنیم که به عیب ها و گناهانمان ننگرد و با عنایت و لطف به ما نظر کند و روى از ما برنگرداند.
منابع
قمى، شیخ عباس (1379)، مفاتیح الجنان، قم، اسوه.
مجلسى، محمدباقر (بى تا)، بحارالانوار، تهران، المکتبه الاسلامیه.
ـــــ (1357)، حیات القلوب، قم، سرور.