معرفت، سال بیست و دوم، شماره چهارم، پیاپی 187، تیر 1392، صفحات 47-

    ماهیت و قلمرو علم‏‌الکتاب

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    سیدعلی هاشمی / *دانشجوی دکتری - کلام اسلامی, جامعه المصطفی / hashemi31027@gmail.com
    چکیده: 
    این مقاله به بررسى ماهیت و قلمرو دانشى مى پردازد که در قرآن کریم (در دو آیه 40 سوره نمل و 43 سوره رعد) بدان اشاره و از آن با عنوان «علم الکتاب» یاد شده است. شناخت منزلت انسان، آشنایى با استعدادها و توانایى هاى او و آشنایى با ماهیت و قلمرو علوم بندگان برگزیده خداوند، از مهم ترین اهداف این تحقیق است. این تحقیق با روش تحلیلى ـ توصیفى به تفسیر آیات مرتبط با این موضوع مى پردازد. بررسى این نوشتار به این نتایج منتهى شده است: علم الکتاب، یعنى آگاهى از «کتاب مبین» که «لوح محفوظ» نیز نامیده شده، منبع الهى تمام علوم جهان است. معارف قرآن کریم و کتاب هاى آسمانى دیگر در این منبع جامع ریشه دارند. این دانش به پیامبران اختصاص ندارد، بلکه دیگر بندگان برگزیده خداوند نیز مى توانند به مراتبى از آن یا تمام آن دست یابند. مراتب بالاى علم الکتاب، موهبتى، حضورى و خطاناپذیر است. قلمرو این دانش، تمام حقایق هستى را شامل مى شود و بنابر روایات، اهل بیت علیهم السلام از آن بهره مندند.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    معرفت سال بیست و دوم ـ شماره 187 ـ تیر 1392، 47ـ56

     

    سیدعلى هاشمى1

    چکیده

    این مقاله به بررسى ماهیت و قلمرو دانشى مى پردازد که در قرآن کریم (در دو آیه 40 سوره نمل و 43 سوره رعد) بدان اشاره و از آن با عنوان «علم الکتاب» یاد شده است. شناخت منزلت انسان، آشنایى با استعدادها و توانایى هاى او و آشنایى با ماهیت و قلمرو علوم بندگان برگزیده خداوند، از مهم ترین اهداف این تحقیق است. این تحقیق با روش تحلیلى ـ توصیفى به تفسیر آیات مرتبط با این موضوع مى پردازد. بررسى این نوشتار به این نتایج منتهى شده است: علم الکتاب، یعنى آگاهى از «کتاب مبین» که «لوح محفوظ» نیز نامیده شده، منبع الهى تمام علوم جهان است. معارف قرآن کریم و کتاب هاى آسمانى دیگر در این منبع جامع ریشه دارند. این دانش به پیامبران اختصاص ندارد، بلکه دیگر بندگان برگزیده خداوند نیز مى توانند به مراتبى از آن یا تمام آن دست یابند. مراتب بالاى علم الکتاب، موهبتى، حضورى و خطاناپذیر است. قلمرو این دانش، تمام حقایق هستى را شامل مى شود و بنابر روایات، اهل بیت علیهم السلام از آن بهره مندند.

    کلیدواژه ها: علم ویژه، الکتاب، لوح محفوظ، کتاب مبین، علوم ائمه علیهم السلام.


    1 دانش پژوه دکترى کلام اسلامى جامعه المصطفى العالمیة. s.a.h@chmail.ir

    دریافت: 10/ 2/ 91 پذیرش: 29/ 4/ 92


    مقدّمه

    آشنایى با علوم الهى بندگان برگزیده خداوند، از مباحث مهمى است که علاوه بر یادآورى مقام بلند انسان و استعدادهاى او، پاسخگوى برخى شبهات این موضوع است. مثلاً، استبعاد یا انکار علوم ویژه ائمه علیهم السلامناشى از نگاهى زمینى به انسان و توانایى هاى اوست. از بررسى این موضوع، روشن مى شود که قلمرو علوم، به دانش هاى متعارف و شناخته شده، پایان نمى پذیرد و حوزه هاى گسترده اى از علم براى بسیارى از انسان ها ناشناخته مانده است که «علم الکتاب» یکى از آنهاست. این عنوان، اصطلاحى قرآنى است که به دانشى خاص اشاره دارد. در منابع تفسیرى، درباره این دانش، به طور پراکنده مباحثى مطرح شده است. کتاب من عنده علم الکتاب نیز به بررسى علم الکتاب پرداخته است؛ اکثر مباحث این کتاب درباره دارنده این علم بوده و درباره ماهیت این دانش، به اشاره اى بسنده شده است. این نوشتار تلاش مى کند با تمرکز بر روى آیاتى که به این موضوع پرداخته اند، به بررسى ماهیت و قلمرو این دانش بپردازد. علم الکتاب چه دانشى است؟ ویژگى هاى آن چیست و قلمرو آن تا کجاست؟ آیا این دانش به پیامبران اختصاص دارد یا غیر پیامبران نیز مى توانند بدان دست یابند؟ تلاش شده است در ادامه مقاله به این پرسش ها پاسخ داده شود.

    مهم ترین آیاتى که به این موضوع مرتبط است، عبارتند از آیه 40 سوره «نمل» و 43 سوره «رعد» که ابتدا هریک به طورمستقل بررسى شده ودرنهایت،به نتیجه گیرى مى پردازیم.

    علم الکتاب در آیه 40 سوره «نمل»

    داستان هدهد، ملکه سبا و ایمان آوردن او به خداوند و پیامبرش حضرت سلیمان، بخش هایى از داستان حضرت سلیمان است که در قرآن کریم به آن اشاره شده است. در این داستان آمده است که سلیمان نبى در جمع بزرگان دربار خود فرمود: «اى بزرگان! کدام یک از شما تخت او (بلقیس، ملکه سرزمین سبا) را براى من مى آورد پیش از آنکه به حال تسلیم نزد من آیند؟» یکى از قدرتمندترین جنّیان گفت: «من آن را نزد تو مى آورم پیش از آنکه از مجلست برخیزى، و من نسبت به این امر، توانا و امینم.» در این هنگام فردى که «دانشى از کتاب» نزد او بود گفت: «پیش از آنکه چشم بر هم زنى، آن را نزد تو خواهم آورد» و حضرت سلیمان در همان لحظه آن تخت را مقابل خود مشاهده کرد (نمل: 38ـ40).

    بى تردید، آن فرد از قدرت و توانى شگرفى برخوردار بوده که توانسته است تخت بزرگ بلقیس را از سرزمین سبا در چشم بر هم زدنى جابه جا کرده و نزد آن حضرت حاضر کند. روشن است که این قدرت و توان، جسمانى نبوده است؛ زیرا ایشان براى این کار، حرکت نکرد و تخت را خود بدان جا حمل نکرد؛ علاوه بر آنکه حمل چنان تختى کار یک نفر و یک لحظه نبود، بلکه به تعدادى افراد قوى، وسایل و زمانى طولانى نیاز داشت. قرآن کریم انجام دهنده این کار را صاحب دانشى از کتاب معرفى مى کند: «الَّذى عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ.» این توصیف قرآن از ایشان و به دنبال آن، نقل توانایى او در جابه جایى تخت بلقیس، نشان دهنده آن است که این دانش، علت توانمندى او بر این کار بوده است (ر.ک: طباطبائى، 1417ق، ج 15، ص 363؛ مکارم شیرازى و دیگران، 1374، ج 15، ص 469). پس توانایى خارق العاده او منسوب به دانشى است که خداوند از آن به عنوان «علمٌ من الکتاب» یاد کرده است.

    صاحب «عِلْمٌ مِنَ الْکِتاب»

    در اینکه آن فرد چه کسى بوده است، سخنان مختلفى نقل شده است. برخى او را از جنیان، برخى خود حضرت سلیمان و برخى دیگر حضرت خضر دانسته اند. اما مشهور آن است که آن فرد، جناب آصف بن برخیا، وصى و جانشین حضرت سلیمان بوده است (ر.ک: طبرسى، 1372، ج 7، ص 349؛ صادقى تهرانى، 1365، ج 22، ص 201). روایات ائمّه اهل بیت علیهم السلام نیز این قول را تأیید مى کنند (صدوق، 1362، ص 564؛ حرعاملى، 1409ق، ج 27، ص 188). اینک جاى این پرسش است که علم الکتاب چه دانشى است که دانستن بخشى از آن (عِلْمٌ مِنَ الْکِتاب) چنین توانایى شگرفى را به جناب آصف داده بود؟

    مراد از «الکتاب» در آیه 40 سوره «نمل»

    «ال» در «الکتاب»، علامت جنس نیست؛ زیرا نمى خواهد بگوید که توانایى جناب آصف به دانشى منسوب است که از جنس «کتاب» گرفته شده است. «ال» الکتاب، استغراق نیز نیست؛ زیرا مقصودْ تمام کتاب ها نیست. این «ال» به کتاب خاصى اشاره دارد؛ یعنى «ال» آن عهد است. با توجه به این نکته، باید دید که در قرآن کریم، کتاب چگونه معرفى شده است و مقصود از «الکتاب» در این آیه کریمه چیست؟

    «کتاب»، در لغت، مصدر و به معناى نوشتن است؛ اما به مرور در معناى اسم مفعول آن، یعنى «نوشته»، به کار گرفته شده است (راغب اصفهانى، 1412ق، ص 699). کاربردهاى قرآنى «الکتاب» مختلف است. بیشترین کاربرد این واژه در قرآن براى اشاره به کتاب هاى آسمانى است. در ده ها آیه مراد از «الکتاب» کتاب هاى آسمانى مانند تورات، انجیل و قرآن است (ر.ک: بقره: 53، 87، 101، 113، 121، 129، 144، 145 و...). در شش آیه از قرآن کریم بر این نکته تأکید شده است که هیچ امرى در عالم وجود ندارد و محقق نمى شود، مگر آنکه در «کتاب مبین» ثبت شده است (انعام: 59؛ یونس: 61؛ هود: 6؛ نمل: 1و75؛ سبأ: 3). در مواردى نیز قرآن از «کتاب مکنون» (واقعه: 77ـ79)، «أم الکتاب» (رعد: 39)، «لوح محفوظ» (بروج: 22) و «إمام مبین» (یس: 12) سخن گفته است. از ظاهر این نام ها روشن مى شود که به منبع یا منابعى از علم الهى اشاره دارند. به نظر مى رسد نام هاى مختلف «لوح محفوظ»، «کتاب مکنون»، «إمام مبین» یا «أم الکتاب» به ویژگى هاى مختلف یک حقیقت اشاره دارند. مثلاً، آن حقیقت علمى گویا ازآنجاکه منبع و منشأ کتاب هاى آسمانى است، «أم الکتاب»، از آن جهت که علوم آن گرفتار تغییر، تحریف و سوءاستفاده نااهلان نمى شود، «لوح محفوظ»، به لحاظ آنکه حقایق آن روشن و دقیق است، «کتاب مبین» و بدان روى که مقتداى همه است، «امام مبین» نامیده شده است (ر.ک: طباطبائى، 1417ق، ج 17، ص 67).

    کدام یک از معانى یادشده، موردنظر آیه کریمه مورد بحث است؟ دیدگاه هاى متعددى از سوى مفسّران درباره دانش جناب آصف ابراز شده است. بعضى دانش او را آگاهى از اسم اعظم الهى دانسته اند و حتى مصادیقى براى اسم اعظم بیان کرده اند (طبرسى، 1372، ج 7، ص 349؛ طبرى، 1412ق، ج 19، ص 102). البته برخى از این مفسّران تأکید کرده اند که اسم اعظم تنها چند حرف یا چند کلمه نیست، بلکه منظور آن است که فرد از نظر کمالات وجودى به درجه اى برسد که مظهرى براى بزرگ ترین نام هاى خداوند باشد. او در این حالت، به اذن الهى توان تصرف در جهان را دارد (ر.ک: مکارم شیرازى و دیگران، 1374، ج 15، ص 470). در برخى روایات نیز این مطلب تأیید و بیان شده است که اسم اعظم هفتاد و سه حرف دارد. آصف تنها یک حرف از این 73 حرف را مى دانست و به وسیله آن توانست تخت بلقیس را در یک چشم بر هم زدن جابه جا کند. در ادامه این روایات آمده است که یک حرف از این مجموعه نزد خداوند متعال است و کسى جز او بر آن آگاهى ندارد و 72 حرف باقى مانده نزد ائمّه علیهم السلام است (ر.ک: کلینى، 1365، ج 1، ص 230).

    برخى دیگر از مفسّران، کتاب را در آیه یادشده، به کتاب هاى پیامبران الهى تفسیر کرده و علم الکتاب را آگاهى از کتاب هاى پیامبران دانسته اند (ر.ک: طباطبائى، 1417ق، ج 15، ص 363؛ مکارم شیرازى و دیگران، 1374، ج 15، ص 469). اگر مراد از چنین دانشى، علم عادى به محتواى این کتاب ها باشد، انسان هاى بسیارى چنین دانشى را کسب کردند. مفسّران بسیارى در علوم قرآن یا دیگر کتاب هاى آسمانى مطالعه و تحقیق کرده اند، اما توانایى هاى خاص مانند قدرت آصف را نداشته اند. بنابراین، مراد از علم الکتاب، چنین دانشى نمى تواند باشد، مگر آنکه مراد از علم به کتاب هاى آسمانى را افزون بر شناخت ظاهر این کتاب ها، آگاهى ویژه از باطن آنها بدانیم که ملازم با رسیدن به درجات بالاى کمال است؛ البته در صورتى که سایر کتاب هاى آسمانى، مانند قرآن کریم، باطن یا باطن هایى داشته باشند (ر.ک: فیض کاشانى، 1415ق، ج 1، ص 31؛ مجلسى، 1404ق، ج 89، ص 78). افزون بر آن، در آیه یادشده، جناب آصف، صاحب بخشى از علم الکتاب معرفى شده است، درحالى که اگر مقصود، کتاب پیامبران آن دوره مى بود، به طور طبیعى، فردى مانند جناب آصف که وصى و جانشین حضرت سلیمان بود، باید عالم به تمام آن کتاب معرفى مى شد، نه بخشى از آن. بنابراین، مراد از علم الکتاب، تنها ظواهر کتاب هاى آسمانى نیست؛ البته مى تواند مجموعه ظاهر و باطن این کتاب ها باشد.

    احتمال دیگر آن است که مراد از علم الکتاب، علم به لوح محفوظ یا همان «کتاب مبین» باشد (ر.ک: طبرسى، 1372، ج 7، ص 349؛ مکارم شیرازى و دیگران، 1374، ج 15، ص 469). گفته شد که بنا بر آیات قرآنى، هیچ امرى در جهان وجود ندارد و محقق نمى شود، مگر آنکه در «کتاب مبین» ثبت شده است (انعام: 59). این کتاب از دسترس انسان هاى عادى خارج است و تنها برخى از اولیاى خداوند به تناسب جایگاه و منزلت خود مى توانند به آن دسترسى داشته باشند و به علومى ویژه دست یابند که افراد عادى از آن بى بهره اند.

    به نظر مى رسد این تفسیر، با دو تفسیر پیشین قابل جمع است. جمع بین کاربردهاى مختلف قرآنى واژه «کتاب ـ که پیش تر به آنها اشاره شد ـ نیز همین تفسیر را تأیید مى کند. چنان که در ادامه روشن مى شود، این تفسیر با تفسیر آیه 43 سوره مبارکه «رعد» نیز تأیید مى شود. در آن آیه نیز از علم الکتاب سخن گفته شده است. با توجه به جامعیت «کتاب مبین»، اسم اعظم و معارف ظاهرى و باطنى کتاب هاى پیامبران بخشى از دانش کتاب مبین مى باشد. گفته شد که این منبع در قرآن کریم، به عنوان یک کتاب الهى گران قدر معرفى شده که تمام علوم در آن قرار گرفته است. پس مقصود آیه یادشده از اینکه جناب آصف را داراى علم به بخشى از «الکتاب» معرفى کرده، آن است که او به بخشى از دانش «کتاب مبین» دست یافته بود. البته این مطلب بدان معنا نیست که خود جناب آصف، آگاهانه و به طور مستقیم با کتاب مبین در ارتباط بوده است. ممکن است او این دانش را از طریق فراگیرى اسم اعظم از حضرت سلیمان آموخته یا از طریق دسترسى به حقایق کتاب هاى مقدس آن زمان کسب کرده باشد. نکته اى که قرآن کریم بدان تأکید دارد، این خبر است که دانش او، بخشى از علم الکتاب بوده است. این تفسیر از علم الکتاب را مى توان به عنوان تفسیر برگزیده پذیرفت.

    علم الکتاب در آیه 43 سوره «رعد»

    قرآن کریم در آیه اى دیگر از کسى یاد کرده است که نزد او علم الکتاب است: «وَ یقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفى بِاللَّهِ شَهیدا بَینى وَ بَینَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب» (رعد: 43). در این آیه کریمه، خداوند متعال در مقابل سخنان کفار که نبوت پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله را انکار مى کردند، به پیامبرش مى فرماید: «به آنان بگو: کافى است که خداوند و کسى که علم کتاب نزد اوست، میان من و شما گواه باشند.» بنابراین، در این آیه کریمه «علم الکتاب» با شهادت بر نبوت پیامبر خدا صلى الله علیه و آله گره خورده است.

    در این آیه، فردى صاحب «علم الکتاب» معرفى شده است. وقتى این تعبیر را با تعبیر آیه سابق «عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ»مقایسه مى کنیم، افزون بر شباهت موجود میان این دو آیه، متوجه این تفاوت مى شویم که در آیه پیشین، جناب آصف به بخشى از «الکتاب» دست یافته بود؛ اما مطابق این آیه، فردى به تمام کتاب «علم الکتاب» دست یافته است؛ زیرا اطلاق علم الکتاب، برخلاف مورد قبلى که سخن از علمى از کتاب (علم من الکتاب) بود، نشان مى دهد که تمام کتاب را این فرد مى دانسته است.

    مراد از «الکتاب» در آیه 43 سوره «رعد»

    در تفسیر این آیه نیز همانند آیه پیشین، اختلاف است. برخى مقصود از «الکتاب» را در این آیه، تورات، انجیل یا دیگر کتاب هاى آسمانى دانسته اند. بنابر این تفسیر، علم الکتاب یعنى: علم به کتاب هاى آسمانى گذشته. مطابق این تفسیر، شهادت علماى اهل کتاب (علماى یهود و نصارا) بر نبوت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله، از شواهد راستى ادعاى آن حضرت شمرده شده است؛ زیرا در کتاب هاى آسمانى مانند تورات و انجیل از آمدن پیامبر خاتم و ویژگى هاى ایشان خبر داده شده بود؛ بنابراین، تصدیق و تأیید آنان از دلایل درستى نبوت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله شمرده مى شود (طبرى، 1412ق، ج 13، ص 118).

    این تفسیر درست نیست؛ زیرا این سوره و آیه مکى است و در مکه هیچ یک از علماى اهل کتاب به آن حضرت ایمان نیاورده بودند تا بر درستى نبوت پیامبر خدا صلى الله علیه و آله گواهى بدهند (طباطبائى، 1417ق، ج 11، ص 385؛ طبرسى، 1372، ج 6، ص 462). نقد دیگر بر این تفسیر آن است که خداوند در این آیه، شهادت کس یا کسانى را که علم الکتاب نزد آنان است در کنار شهادت خداوند براى اثبات نبوت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله کافى معرفى مى کند: «قُلْ کَفى...». ازآنجاکه اهل کتاب معصوم نبودند، قرار گرفتن شهادت آنها در کنار شهادت خداوند، مناسب نیست و مهم تر آنکه با شهادت یک یا چند نفر از اهل کتاب که مسلمان شده اند، براى شکاکان در نبوت رسول خدا صلى الله علیه و آله یا منکران آن، اطمینان بر درستى نبوت ایشان حاصل نمى شود تا شهادت آنان از سوى خداوند کافى معرفى شود (ر.ک: فخررازى، 1420ق، ج 19، ص 54). افزون بر این موارد، اهل کتاب زمان پیامبر صلى الله علیه و آله، با توجه به تحریف کتاب هاى آسمانى، مانند تورات و انجیل، احاطه کامل بر معارف و تفسیر این کتاب هاى آسمانى نداشته اند؛ بنابراین، حداکثر مى توان آنان را داراى علمى به کتاب دانست: «علم من الکتاب»؛ درحالى که اطلاق علم الکتاب، تمام علوم کتاب هاى الهى را مى رساند. چنین احاطه و علمى جز در نزد پیامبران یا بندگان برگزیده خداوند نیست، مگر آنکه تعبیر «علم الکتاب» را تعبیر مسامحى و غیردقیق بدانیم که چنین نسبتى از کلام خداوند دور است. بنابراین، مراد از «علم الکتاب» نمى تواند کتاب هاى آسمانى مانند تورات، انجیل و مانند آن باشد.

    برخى گفته اند: مراد از «الکتاب»، همان قرآن کریم است. بنابراین، علم به «الکتاب» یعنى: علم به حقایق و معارف قرآن. ازآنجاکه قرآن معجزه جاوید رسول خدا صلى الله علیه و آله است، کسى که به حقایق آن آگاه باشد، شاهد و گواه بر درستى ادعاى نبوت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله خواهد بود (طباطبائى، 1417ق، ج 11، ص 384؛ مکارم شیرازى و دیگران، 1374، ج 10، ص 253).

    روشن است که علم الکتاب، دانشى عادى و ناقص از قرآن کریم را شامل نمى شود؛ زیرا در این صورت، علم الکتاب نخواهد بود، بلکه بخشى از علم الکتاب است. علاوه بر آن، اگر دانش عادى به قرآن کریم را علم الکتاب بدانیم، تمام یا اکثر مسلمانان را شامل مى شود؛ درحالى که نحوه بیان این آیه نشان مى دهد که این فضیلت (شاهد بودن بر رسالت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در کنار شاهد بودن خداوند) مختص فرد یا افراد معدودى است. چنان که ملاحظه شد، آیه کریمه یادشده، شهادت خداوند و فردى را که نزد او علم الکتاب است، در مقابل انکار کافران، براى تصدیق نبوت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله کافى معرفى مى کند. این مقام ممتازى است که شامل همه مسلمانان نمى شود.

    برخى نیز آیه یادشده را این گونه تفسیر کرده اند که مراد از «الکتاب»، همان «لوح محفوظ» یا «کتاب مبین» است و مقصود از «من عنده علم الکتاب» خداوند متعال است؛ زیرا تنها او به لوح محفوظ آگاه است (ر.ک: فخررازى، 1420ق، ج 19، ص 55؛ آلوسى، 1415ق، ج 7، ص 166).

    تطبیق «الکتاب» بر «لوح محفوظ»، با تفسیر یادشده از آیه 40 سوره مبارکه «نمل» که از «علم من الکتاب» سخن مى گوید، هماهنگى دارد و قابل پذیرش است؛ اما این نکته که صاحب علم الکتاب را خداوند بدانیم، صحیح نیست؛ زیرا در این آیه، ابتدا از خداوند به عنوان شاهد یاد شده و سپس کسى که علم الکتاب دارد به عنوان شاهد دوم معرفى شده است. اگر مراد از «من عنده علم الکتاب» را نیز خداوند متعال بدانیم، آیه یادشده، گرفتار تکرار بى جا شده و از بلاغت خواهد افتاد؛ زیرا معنا ندارد ـ مثلاً ـ بگوییم: خدا و خدا شاهد بر درستى رسالت پیامبر صلى الله علیه و آله مى باشد (ر.ک: طباطبائى، 1417ق، ج 11، ص 384).

    البته ممکن است «واو» در جمله «و من عنده علم الکتاب» واو قسم باشد که در این صورت، ترجمه آیه این گونه خواهد شد: «بگو شهادت خداوند بین من و شما کافى است؛ قسم به آن کس (خدا) که نزد او علم کتاب است.» در این صورت، مشکل تکرار در آیه یادشده مشاهده نمى شود؛ اما این تفسیر خلاف فصاحت قرآن است؛ زیرا جست وجوى در کاربردهاى واو قسم نشان مى دهد که در کلام فصیح، واو قسم بر موصول «من» وارد نمى شود. چنین کاربردى، شاذ و خلاف ادبیات فصیح است. افزون بر آن، بنا بر این تفسیر، مراد از کسى که به او قسم یادشده در جمله «و من عنده علم الکتاب» خداوند است که در جمله قبل به صراحت نام برده شده است. چنین کاربردى از قسم نیز خلاف فصاحت است. مانند آن است که کسى بگوید: «من زید را دیدیم، سوگند به کسى که دیده است.» ازآنجاکه اعجاز ادبى قرآن مورد اتفاق مسلمانان است، چنین تفسیرى، قابل قبول نیست. به همین دلیل، در جست وجوى تفاسیر متعدد، چنین احتمالى از سوى مفسّران یافت نشد.

    با توجه به نکاتى که در آیه پیشین بیان شد، مى توان چنین گفت که مراد از «الکتاب» در دو آیه یادشده، لوح محفوظ یا همان کتاب مبین است که البته قرآن کریم و کتاب هاى پیامبران گذشته بر آن منطبق هستند. در روایاتى نیز این دو آیه در سیاق واحدى تفسیر شده اند. در این روایات، شأن نزول آیه دوم، امیرالمؤمنین على علیه السلام معرفى شده است و براى نشان دادن عظمت علمى آن حضرت، علم ایشان، یعنى «علم الکتاب» با علم جناب آصف، یعنى «علم من الکتاب» مقایسه شده است (ر. ک: صفار، 1404ق، ج 1، ص 212ـ213). این مقایسه نشان مى دهد که مقصود از کتاب در هر دو آیه، یکى است و ازآنجاکه در آیه اول، نمى توان مقصود از کتاب را قرآن کریم دانست، مقصود از کتاب در آیه دوم نیز قرآن کریم نیست، بلکه چنان که بیان شد، کتاب مبین یا همان لوح محفوظ است که البته سرچشمه معارف قرآنى است.

    ارتباط قرآن کریم و «الکتاب» را مى توان در آیاتى که «کتاب مکنون»، «أم الکتاب» (کتاب اصلى و مادر) و لوح محفوظ را منبع و سرچشمه قرآن کریم معرفى مى کنند، مشاهده کرد. در این آیات، لوح محفوظ یا کتاب مکنون، محل قرآن کریم معرفى شده است (واقعه: 77ـ79؛ زخرف: 3و4؛ بروج: 21و22). این نکته که آیا قرآن کریم کاملاً منطبق بر کتاب مبین یا بخشى از آن است، نیازمند تأمل بیشترى است.

    ممکن است از وجود کلمه «فى» در این آیات ـ که علامت ظرف بودن است ـ این گونه استفاد شود که قرآن کریم بخشى از لوح محفوظ است. در برخى از روایات آمده است که براى خداوند دو نوع علم است: علم مبذول (عطاشده) و علم مکنون (علم پنهان). علمى که به فرشتگان و رسولان عطا شده است، به ائمه علیهم السلام رسیده است؛ اما علم مکنون (پنهان) نزد خداوند در «ام الکتاب» است و تا نازل نشود، کسى از آن آگاه نیست (کلینى، 1365، ج 1، ص 255ـ256). از ظاهر این روایت نیز ممکن است این گونه استنباط شود که ائمه علیهم السلام به «ام الکتاب» دسترسى ندارند و علم موجود در آن مخصوص خداوند است.

    اما به نظر مى رسد این برداشت ها دقیق نیست؛ زیرا در قرآن به صراحت بیان شده است که پاکان (المطهرون) به کتاب مکنون دسترسى دارند و سرچشمه قرآن کریم، علوم کتاب مکنون است (واقعه: 77ـ79). بنابراین، آنان به کتاب مکنون یا همان أم الکتاب دسترسى دارند. مراد از اینکه قرآن کریم «درِ» ام الکتاب یا لوح محفوظ معرفى شده، آن است که قرآن کریم، بعدى تنزل یافته در جهان مادى ما دارد که کتابى با زبان عربى است و بعدى ملکوتى و فراتر از عقول انسان ها دارد که در أم الکتاب یا همان لوح محفوظ است (ر.ک: طباطبائى، 1417ق، ج 18، ص 83ـ84).

    معرفى قرآن کریم در شش آیه دیگر به عنوان «کتاب مبین» (مائده: 15؛ یوسف: 1؛ شعراء: 2؛ قصص: 2؛ زخرف: 2؛ دخان: 2) نیز این احتمال را تقویت مى کند که قرآن کریم و لوح محفوظ یا همان کتاب مبین کاملاً بر هم منطبق باشند. صرف نظر از داورى در میزان هم پوشانى قرآن کریم و لوح محفوظ، این نکته روشن شد که مقصود از کتاب، در دو آیه یادشده، کتاب مبین یا همان لوح محفوظ است و همین مقدار براى ادامه بحث ما کافى است.

    مى توان مدعى شد که کتاب هاى سایر پیامبران نیز بخشى از «الکتاب» مى باشند؛ هرچند جامعیتى همانند قرآن نداشته اند. در برخى روایات این نکته بیان شده است که سرچشمه کتاب هاى آسمانى مانند تورات، انجیل و قرآن، لوح محفوظ است (صدوق، 1386ق، ج 1، ص 18؛ مجلسى، 1404ق، ج 11، ص 223). تفاوت قرآن کریم و این کتاب ها، از این جهت در آن است که قرآن جامعیتى بى نظیر دارد؛ ولى سایر کتاب هاى آسمانى این گونه نبوده اند. در روایات نیز بر این نکته تصریح شده است که علوم پیامبران گذشته و کتاب هاى آنان کامل نبوده است و تنها دانش پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام کامل است؛ دانش آنان مستند به قرآن کریم است (فرات کوفى، 1410ق، ص 145) که خداوند درباره آن فرموده است: «وَ نَزَّلْنا عَلَیکَ الْکِتابَ تِبْیانا لِکُلِّ شَى ءٍ» (نحل: 89). در برخى از این روایات، بین الواحى که به موسى علیه السلام عطا شد و قرآن، مقایسه و بیان شده است که خداوند درباره آن الواح مى فرماید: «وکَتَبْنا لَهُ فِى الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَى ء.» تعبیر «من کل شى ء» نشان مى دهد که بخشى از امور در آن نوشته شده بود؛ اما در مورد قرآن آمده است: «وَ نَزَّلْنا عَلَیکَ الْکِتابَ تِبْیانا لِکُلِّ شَى ءٍ»؛ یعنى بیان کننده هر چیزى است. بنابراین، کسى که علم کامل به قرآن دارد، از کسى که علم کامل به کتاب حضرت موسى دارد، داناتر است (صفار، 1404ق، ج 1، ص 227).

    در آیه کریمه مورد بحث، شهادت کسى که داراى علم الکتاب است، در کنار شهادت خداوند ـ درواقع ـ تذکر و هشدارى به کفار و اتمام حجت بر آنان است که متوجه باشند اگرچه در این دنیا، بر اساس امور دنیوى و ظاهرى مى توانند معجزات و دلایل روشن پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله را نپذیرند؛ اما بدانند که خداوند و کسانى که بر لوح محفوظ و حقایق جهان آگاهند، گواه راستى نبوت ایشان بوده و در قیامت علیه آنان شهادت خواهند داد. بنابراین، مقصود از این شهادت، همانند آیاتى نظیر «وَ یوْمَ نَبْعَثُ فى کُلِّ أُمَّةٍ شَهیدا عَلَیهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِکَ شَهیدا عَلى هؤُلاءِ» (نحل: 89)، به تمام بودن حجت خداوند بر آنان و احتجاج در قیامت اشاره دارد. همچنین این گونه شهادت ها، افزون بر هشدار به کفار، تأییدى براى پیامبر صلى الله علیه و آله است تا از انکارهاى آنان، ملول نشده و با دلى آرام به رسالت خود ادامه دهند.

    صاحب «علم الکتاب»

    با توجه به دیدگاه هاى یادشده درباره علم الکتاب، در مورد صاحب علم الکتاب نیز میان مفسّران اختلاف است. متناسب با آن اقوال، برخى صاحب علم الکتاب را در آیه یادشده، علماى اهل کتاب، برخى مفسّران مسلمان، برخى خداوند متعال و برخى امیرالمؤمنین و ائمه علیهم السلام معرفى کرده اند (ر.ک: طبرسى، 1372، ج 6، ص 462؛ فخررازى، 1420ق، ج 19، ص 54ـ55).

    با توجه به آنکه کتاب، در آیه یادشده، به کتاب مبین یا همان لوح محفوظ تفسیر شد، اینک مى توان بررسى کرد که صاحب علم الکتاب کیست؟ چه کس یا کسانى به تمام ظاهر و باطن قرآن و لوح محفوظ دسترسى دارند و از حقایق پنهان و پیداى جهان آگاه مى باشند؟ در میان پیشوایان اهل سنت نمى توان چنین فردى را یافت. البته آنان این تفسیر را براى آیه کریمه نمى پذیرند و عموما آن را بر علماى اهل کتاب تطبیق مى کنند؛ اما با توجه به آنچه بیان گردید، روشن شد که چنین معنایى درست نیست و تبیین صحیح همان است که روایات امامان اهل بیت علیهم السلام نیز مؤید آن است. در روایات تفسیرى متعددى، امیرالمؤمنین على علیه السلام به عنوان کسى که داراى علم الکتاب بوده و شاهد راستى نبوت ایشان است، معرفى شده است (صفار، 1404ق، ص 212ـ216). چنان که در روایات تفسیرى ذیل آیه کریمه «أَفَمَنْ کانَ عَلى بَینَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْه» (هود: 17) نیز از آن حضرت به عنوان شاهد بر رسالت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله یاد شده است (کلینى، 1365، ج 1، ص 90؛ صفار، 1404ق، ص 132). شواهد دیگرى نیز این تفسیر را تأیید مى کند؛ از جمله جایگاه علمى ممتاز آن حضرت که در منابع شیعه و اهل سنت، آن حضرت به عنوان اعلم اصحاب به قرآن کریم و آگاه به ظاهر و باطن قرآن، معرفى شده است (ر.ک: کلینى، 1365، ج 1، ص 228؛ الحاکم النیسابورى، 1411ق، ج 3، ص 137).

    البته این عنوان منحصر به ایشان نیست، بلکه امیرالمؤمنین علیه السلام، افضل صاحبان علم الکتاب در میان امامان معصوم علیهم السلام است و سایر ائمه علیهم السلام نیز مصادیق دیگرى از صاحبان علم الکتاب مى باشند. در روایات امامان اهل بیت علیهم السلاماین مطلب به صراحت بیان شده است (کلینى، 1365، ج 1، ص 229و257).

    ماهیت و قلمرو علم الکتاب

    از مجموع مباحث گذشته مى توان نتیجه گرفت که مقصود از «کتاب» در دو آیه یادشده، کتاب مبین یا همان لوح محفوظ است. جناب آصف بن برخیا به گوشه اى از آن علم پیدا کرده بود و امیرالمؤمنین علیه السلام و ائمه علیهم السلام به تمام آن.

    در این آیات از چگونگى فراگیرى این دانش، سخن گفته نشده است. دانش ما در این باره بسیار اندک و شامل مطالبى است که از ظاهر آیات یا اشاره هاى روایات دریافته ایم. گفته شد که قرآن کریم و کتاب هاى آسمانى در این منبع الهى سرچشمه دارند و افزون بر آن، در آیات متعدد آمده است: هیچ چیز نیست، مگر آنکه در کتاب مبین یا لوح محفوظ ثبت شده است. بنابراین، مى توان گفت: هر کس دانشى آموخته است، سرچشمه آن دانش و حقیقت آن در لوح محفوظ یا کتاب مبین است؛ البته ـ چنان که اشاره شد ـ این بدان معنا نیست که هر کس دانشى دارد، آگاهانه و از طریق مشاهده مستقیم لوح محفوظ به آن دانش دست یافته است. تمام سخن در این است که تمام علوم در لوح محفوظ ثبت است، نه آنکه هر کس دانشى دارد، آگاهانه با لوح محفوظ ارتباط دارد. انسان ها در جهان مادى به شیوه هاى خاصى مانند بهره گیرى از حواس، عقل و شهود به کسب دانش مى پردازند.

    تنها عده اندکى مى توانند به طور مستقیم به لوح محفوظ دسترسى داشته باشند. در قرآن کریم آمده است: «إِنَّهُ لَقُرْءَانٌ کَرِیمٌ فىِ کِتَابٍ مَّکْنُونٍ لَّا یمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُون» (واقعه: 77ـ79). ضمیر در «لَّا یمَسُّهُ» به کتاب مکنون یا قرآن از آن جهت که در کتاب مکنون یا همان لوح محفوظ قرار دارد، بازمى گردد. بنابراین، چنین افرادى که داراى مراتب بالا و ویژه اى از پاکى هستند، با لوح محفوظ در ارتباط هستند.

    اگرچه ممکن است که از این آیه، حکم فقهى عدم جواز لمس قرآن بدون وضو نیز استفاده شود؛ اما مطلب دقیق ترى نیز در آن بیان شده است و آن اینکه با حقیقت قرآن که در لوح محفوظ قرار دارد، جز کسانى که از آلودگى هاى گناه دور هستند، ارتباط نمى یابند. این تفسیر از «طهارت» با چنین جایگاه علمى تناسب دارد (طباطبائى، 1417ق، ج 19، ص 137). بنا بر این تفسیر، سرچشمه اصلى قرآن کریم، همان کتاب مکنون یا لوح محفوظ است که جایگاه ویژه اى بوده و تنها فرشتگان و معصومان به آن دسترسى دارند (طباطبائى، 1417ق، ج 19، ص 137؛ صادقى تهرانى، 1365، ج 28، ص 104). با توجه به آیه تطهیر، مى توان اهل بیت علیهم السلام را افزون بر فرشتگان، از کسانى دانست که از مراتب بالاى طهارت برخوردار بوده و توان ارتباط مستقیم با این منبع شریف علم الهى را داشته اند.

    بنابراین، با توجه به آنکه کتاب مبین یا لوح محفوظ حقیقتى مادى نیست، علوم آن نیز، غیرمادى بوده و طبیعتا از طریق روش هاى عادى مبتنى بر حواس و ذهن مادى، نمى توان به آنها دست یافت. با توجه به انحصار روش هاى کسب علوم ـ بر اساس استقراء ـ به شهودى (قلبى)، عقلى و حسى مى توان مدعى شد که این نوع دانش، از سنخ شهود حقایق مجرد است که تنها در توان کسانى است که توانایى هاى بالایى را در تهذیب نفس و طهارت معنوى کسب کرده اند. از ظاهر دو آیه یادشده نیز ممکن است تأیید همین مطلب برداشت شود. در این دو آیه، از تعبیر «عنده» استفاده شده است؛ یعنى کسى که علم الکتاب نزد او حاضر است. چنین تعبیرى مى تواند اشاره به حضورى بودن این دانش باشد؛ زیرا در دانش حضورى، برخلاف علم حضورى، خود معلوم نزد عالم حاضر مى شود، نه صورت ذهنى آن (ر.ک: مصباح، 1366، ج 1، ص 153).

    بنابراین، کسى توان ارتباط مستقیم با کتاب مبین را دارد که از مراتب بالایى از طهارت نفس برخوردار باشد. اما مراتب پایین تر این دانش، از طریق عقل و حواس نیز قابل کسب است؛ زیرا گفته شد که تمام علوم هستى، در آن منبع علمى سرچشمه دارند. تصریح آیات یادشده بر اینکه جناب آصف به بخشى از این دانش دست یافته بود، تأکیدى بر آن است که این علم داراى مراتب مختلفى است و مراتبى از آن از مواهب الهى به شمار مى آید و نیازمند لطف و عنایت ویژه خداوند است. دانش آصف بخشى از مراتب بالاى این دانش بوده است و اهل بیت علیهم السلام بنا بر این روایات، خزانه دار تمام علوم الهى به شمار مى آیند.

    البته با توجه به غیرمادى بودن این منبع علمى، کسى که به طور مستقیم با آن ارتباط مى یابد، با حقایقى مجرد و فارغ از زمان و مکان مرتبط مى شود که تطبیق آن بر امور مادى امرى آسان نیست. به نظر مى رسد به همین دلیل، برگزیدگان خداوند، هیچ گاه از وحى (درباره پیامبران) و الهام و شیوه هاى دیگر کسب علوم بى نیاز نیستند. تفاوت آنان با افراد عادى که از این علوم محرومند، در دو چیز است: اول آنکه آنان دانش هاى حضورى ارزشمندى را آموخته اند که بسیارى از افراد، تصور آن را هم نمى کنند؛ و دوم اینکه علوم شهودى آنان معیار و پشتوانه دانش هاى عقلى و حسى آنان است. به همین جهت، خطاى دانش حسى مخالف دریافت هاى قلبى را به آسانى درک مى کنند. با توجه به نکات فوق، مى توان خطاناپذیرى دانش کسانى را به طور مستقیم با علم الکتاب در اتباط هستند، نتیجه گرفت. چنین افرادى به لحاظ درجات معنوى خود، از گناهان منزه بوده و به لحاظ دانش کامل و فراگیر، از خطا به دورند.

    نتیجه گیرى

    مى توان مهم ترین نتایج این تحقیق را این گونه برشمرد:

    1. مقصود از «کتاب» در دو آیه 40 سوره مبارکه «نمل» و 43 سوره مبارکه «رعد»، «لوح محفوظ» یا همان «کتاب مبین» است که به مقام علم الهى اشاره دارد و دانش همه امور در آن قرار دارد. بنابراین، مقصود از علم الکتاب در این دو آیه، علم به لوح محفوظ است.

    2. علم الکتاب، مراتبى دارد و افراد با توجه به مقام و جایگاه خود، مى توانند به مراتبى از آن دست یابند. مثلاً، چنان که در آیه 40 سوره «نمل» اشاره شده است، وصى حضرت سلیمان، به بخشى از این دانش دست یافته بود و کسى که در آیه 43 سوره «رعد» به عنوان شاهد بر درستى نبوت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله معرفى شده است، به تمام این دانش.

    3. با توجه به اینکه تمام علوم جهان، در کتاب مبین ثبت شده است، مراتب پایین این دانش از طریق روش هاى متعارف عقلى و حسى قابل اکتساب است؛ اما مراتب بالاى آن، به شیوه هاى عادى قابل اکتساب نیست، بلکه موهبت ویژه خداوند و خطاناپذیر است.

    4. چنان که از شأن نزول این دو آیه به دست مى آید، این دانش، اختصاص به پیامبران نداشته و برگزیدگان خداوند مانند جناب آصف و ائمه علیهم السلاممى توانند بر حسب مقامشان، به مراتب بالاى آن دست یابند. مطابق روایات، تمام این دانش، نزد اهل بیت علیهم السلامبوده است.

    5. بنابراین، نباید انتساب علوم الهى و ویژه را صرفا به جهت استبعاد ذهنى، از برگزیدگان خداوند، غلوآمیز دانست و به انکار آن پرداخت.


    منابع

    آلوسى، سیدمحمود (1415ق)، روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیه.

    حاکم النیسابورى، محمدبن عبدالله (1411ق)، المستدرک على الصحیحین، بیروت، دارالکتب العلمیة.

    حرعاملى، محمدبن حسن (1409ق)، وسائل الشیعة، قم، مؤسسة آل البیت علیهم السلام.

    راغب اصفهانى، حسین بن محمد (1412ق)، مفردات ألفاظ القرآن، لبنان، دارالعلم.

    صادقى تهرانى، محمد (1365)، الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، چ دوم، قم، فرهنگ اسلامى.

    صدوق، محمدبن على (1362)، الأمالى، تهران، کتابخانه اسلامیه.

    ـــــ (1386ق)، علل الشرایع، قم، داورى.

    صفار، محمدبن حسن بن فروخ (1404ق)، بصائرالدرجات، قم، کتابخانه آیت اللّه مرعشى نجفى.

    طباطبائى، سیدمحمدحسین (1417ق)، المیزان فى تفسیرالقرآن، چ پنجم، قم، جامعه مدرسین.

    طبرسى، فضل بن حسن (1372)، مجمع البیان فى تفسیرالقرآن، چ سوم، تهران، ناصرخسرو.

    طبرى، محمدبن جریر (1412ق)، جامع البیان فى تفسیرالقرآن، بیروت، دارالمعرفه.

    فخررازى، محمدبن عمر (1420ق)، مفاتیح الغیب، چ سوم، بیروت، داراحیاء التراث العربى.

    فرات کوفى، فرات بن ابراهیم (1410ق)، تفسیر فرات الکوفى، تحقیق محمدکاظم محمود، تهران، وزارت ارشاد اسلامى.

    فیض کاشانى، ملّامحسن (1415ق)، تفسیر الصافى، تهران، الصدر.

    کلینى، محمدبن یعقوب (1365)، الکافى، تهران، دارالکتب االاسلامیه.

    مجلسى، محمدباقر (1404ق)، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء.

    مصباح، محمدتقى (1366)، آموزش فلسفه، چ دوم، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى.

    مکارم شیرازى، ناصر و دیگران (1374)، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الإسلامیة.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    هاشمی، سیدعلی.(1392) ماهیت و قلمرو علم‏‌الکتاب. فصلنامه معرفت، 22(4)، 47-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیدعلی هاشمی."ماهیت و قلمرو علم‏‌الکتاب". فصلنامه معرفت، 22، 4، 1392، 47-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    هاشمی، سیدعلی.(1392) 'ماهیت و قلمرو علم‏‌الکتاب'، فصلنامه معرفت، 22(4), pp. 47-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    هاشمی، سیدعلی. ماهیت و قلمرو علم‏‌الکتاب. معرفت، 22, 1392؛ 22(4): 47-