مبانى دین شناختى دیدگاه علّامه مصباح پیرامون علم دینى
![](/files/orcid.png)
Article data in English (انگلیسی)
سال بیست و دوم ـ شماره 190 ـ مهر 1392، 13ـ26
محمدعلى محیطى اردکان
چکیده
مقاله حاضر با پژوهش در آثار گفتارى و نوشتارى علّامه مصباح، امورى نظیر رابطه دنیا و آخرت، نیاز همیشگى به دین، جهانشمولى دین اسلام، و هدف و قلمرو دین را به عنوان مبانى دین شناختى دیدگاه بدیع ایشان پیرامون علم دینى معرفى کرده و به توصیف و تحلیل آنها پرداخته است. به اعتقاد علامه مصباح، انسان ضرورتا و به صورت همیشگى به دین نیاز دارد و دین اسلام که آخرین دین الهى به شمار میرود جاودانه است. با پژوهشى درون دینى، روشن مى شود که دین نسبت به بیان حقایق خارجى تعهدى ندارد و مسائلِ توصیفى علوم طبیعى و انسانى، بالذات جزء دین نیست؛ چراکه رسالتِ اصلى دین، نشان دادن راه کمال ـ قرب به خدا ـ از طریق بیان حکم افعال اختیارى انسان است. در عین حال، توجه به هدف و قلمرو دین نشان مىدهد که دین به لحاظ احکام ارزشى در همه عرصههاى زندگى انسان ـ ازجمله در علوم طبیعى و رشته هاى مختلف علوم انسانى مانند مدیریت، فلسفه، سیاست و... ـ حضور دارد و به راستى اینگونه، مىتوان علوم را شایسته نام دینى دانست.
کلیدواژه ها: مبانى، علم دینى، علّامه مصباح، اسلام، قلمرو دین، هدف دین.
دانشپژوه دکترى فلسفه مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره. mohiti@qabas.net
دریافت: 22/ 3/ 92 پذیرش: 29 /6/ 92
مقدّمه
علّامه مصباح، اندیشمند معاصر اسلامى، ازجمله کسانى است که به ارتباط بین علم و دین قایل است و دیدگاه ویژه اى در علم دینى دارد. از دیدگاه ایشان، ملاک هایى از قبیل کشف واقع، عدم مخالفت با دین، موافقت با دین، وحدت مسائل، و روش اثبات مسائل مى توانند مصحح نسبت دادن علم به دین باشند (محیطى اردکان و مصباح، 1391). ازآنجاکه مبانى دین شناختى نقش مهمى در تبیین دیدگاه ایشان در علم دینى دارد، استخراج و تدوین آنها ضرورى است. روشن است که هر دیدگاهى مبتنى بر مبانى و اصولى است که نه تنها به عنوان شاکله اصلى نظریه قلمداد مى شوند، بلکه راه را براى فهم و نیز شناسایى و ارزیابى نقاط قوت و ضعف آن دیدگاه هموار مى کنند. بنابراین، استخراج مبانى یک دیدگاه از اهمیت ویژه اى برخوردار است.
نویسنده، پژوهش حاضر را اولین تحقیق در زمینه مبانى دین شناختى دیدگاه علّامه مصباح در علم دینى مى داند. سؤال اصلى این است که دیدگاه علّامه مصباح در علم دینى بر کدام یک از مبانى دین شناختى مبتنى است؟ مى توان این دسته از مبانى را در قالب پاسخ به پرسش هاى فرعى زیر تبیین کرد:
1. آیا بشر به دین نیاز همیشگى دارد یا ممکن است علم به عنوان جایگزین دین مطرح شود؟
2. آیا اسلام دین جهانشمول و جاودانه است؟
3. هدف از تشریع دین و بعثت انبیا چیست؟
4. تعالیم دین مربوطه به چه حوزه هایى از زندگى بشر است؟
5. آیا اعمال دنیوى با آخرت رابطه اى دارند؟ در صورت مثبت بودن پاسخ، این رابطه چگونه توضیح داده مى شود؟
نیاز همیشگى به دین
علّامه مصباح با ردّ ادعاهاى کسانى که یا اصل نیاز به دین را قبول ندارند و یا با پذیرش اصلِ نیاز به دین، لزوم آن را در این زمان انکار مى کنند و براى احکام اسلام، مانند احکام دیگر ادیان، تاریخ مصرف قایل هستند، به تبیین ضرورت نیاز به دین در همه زمان ها از طریق اثبات ضرورت بعثت پیامبران علیهم السلاممى پردازد.
با توجه به اینکه هدف از آفرینش انسان، رسیدن او به کمال اختیارى از طریق عبادت و بندگى خداست (ر.ک: ذاریات: 56)، اراده حکیمانه خداوند متعال، اصالتا به سعادت انسان تعلق گرفته است. روشن است که علم عادى انسان ها بسیار محدود است و نمى تواند از ابزارهاى ادراکى محدود خود که بُرد خاصى دارند براى تشخیص درست و کامل مسیر، استفاده کند. انسان دانشِ کمى دارد (ر.ک: اسراء: 85) و چه بسا امورى را خیر بداند، ولى به ضرر او باشد و بعکس، چه بسا امرى را به ضرر خود بداند، ولى خیر او در همان چیز باشد (ر.ک: بقره: 216). علاوه بر این:
الف. تحقق ادراک مشروط به شرایطى است که با فراهم نبودن آنها، همین ادراک محدود هم حاصل نمى شود.
ب. انسان در ادراک هاى خود مصون از اشتباه نیست.
ج. نیازهاى انسان به نیازهاى مادى منحصر نیست و باید مصالح معنوى او ـ که به دلایلى مهم تر از مصالح مادى اوست ـ هم تأمین شود. شناخت هاى عادى انسان با تمامِ اهمیتش، نمى تواند براى تشخیص راه سعادت حقیقى در همه ابعاد کافى باشد و اگر انسان راه دیگرى براى جبرانِ این کمبود نداشته باشد، هدف آفرینش محقق نخواهد شد.
بنابراین، براى اینکه انسان بتواند در راه تکامل گام بردارد و نیازهاى خود را تأمین کند به وحى و دین نیاز دارد. او از این طریق مى تواند مصالح و مفاسد واقعى خود را بشناسد و آگاهانه انتخاب کند. با این بیان، دلیلِ اول منکران نیاز بشر به دین در عصر حاضر نقد شد.
تمدن هاى بشرى هر قدر هم پیشرفت کنند نمى توانند در زمینه رسیدن انسان به سعادتِ ابدى به انسان کمک کنند. مسئله اصلى ما این است که چگونه مى توانیم به کمال نهایى برسیم؟ اگر تا آخرِ زندگى دنیا وسایلى مانند هواپیما، رایانه، ابزارهاى پیشرفته پزشکى و... هم اختراع و ساخته نمى شد، به ارزش هاى معنوى و سعادت ابدى انسانِ صالح آسیبى نمى رسید:
تمدن ایران و روم در این زمینه چه کمکى به ما کرده اند؟ آن تمدن ها اگر مشکلاتى را براى بشر نیافریده باشند، در زمینه رسیدن او به سعادت ابدى کمکى نکرده اند. ثمره این تمدن ها هرچه بوده، مربوط به دنیا بوده است. آنچه انسان را به سعادت ابدى راهنمایى مى کند وحى الهى و دین است. این نیاز همیشه وجود دارد (مصباح،1381الف،ص210).
جاودانگى و جهانشمولى دین اسلام
هرچند تحولات اجتماعى باعث مى شود انسان به قوانین جدیدى احتیاج پیدا کند، ولى لازمه اش عدم توانایى یک دین براى این نوع قانون گذارى نیست. دین اسلام با بیان کلیاتى که هیچ گاه تغییر نمى کند، ضمن بیان راه کارهایى، چنین مقرّراتى را وضع کرده است و قابلیت تغییر مقرّرات در حکومت اسلامى توسط امام معصوم علیه السلام و نایب خاص یا عام ایشان، راه را براى انعطاف پذیرى در برابر مسائل جدید ـ در چارچوب کلیات بیان شده در دین ـ باز کرده است (همان، ص 211ـ217).
نزول قرآن کریم براى انذار مردم سرزمین هاى خاص و یا دستور داشتن پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله براى انذار نزدیکانِ خویش، به معناى انحصار دعوت براى این گروه نیست و درواقع، چنین آیه هایى در مقام بیان مراحل دعوت است. اگر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بخواهد پیام خداوند متعال را به جهانیان برساند، به صورت طبیعى باید از نزدیکان، و در مرحله بعد از مردم مکه و سرزمین هاى اطراف آن شروع کند تا زمینه براى ابلاغ پیام به جهانیان فراهم شود. علاوه بر اینکه بر اساس تصریح آیات و روایت ها، اسلام به زمان، مکان و یا گروه خاصى منحصر نیست (ر.ک: فرقان: 1؛ سبأ: 28؛ توبه: 33؛ صف: 9؛ کلینى، 1365، ج 1، ص 58).
جریان هایى مانند نامه نگارى پیامبر صلى الله علیه و آله به سران کشورها مانند قیصر روم، پادشاه ایران و فرمان روایان مصر و حبشه و شامات براى دعوت آنها به پذیرش دین اسلام و انذار آنها، دعوت پیامبر صلى الله علیه و آله از یهود و نصارا، دعوت آنها به بحث و مباهله نیز دلایلى محکم بر این واقعیت به شمار مى رود (مصباح، 1374، ج 1و2، ص 327؛ مصباح، 1381الف، ص 217ـ219).
نتیجه آنکه، با ثابت شدن نیاز همیشگى به دین و جاودانگى دین اسلام، کسى نمى تواند بگوید چون ما الآن به دین نیاز نداریم، به چیزهایى عمل مى کنیم که علم روز به ما مى گوید.
هدف دین
هدف دین را مى توان با تبیین اهداف و فوایدى که براى بعثت انبیا علیهم السلام ذکر شده است و همچنین با بررسى محتواى دعوت ایشان، بیان کرد. روشن است که ایشان، هماهنگ با هدف آفرینش انسان و جهان، دستورهایى را از جانب خداوند متعال آورده اند که تضمین کننده سعادت دنیوى و اخروى انسان است. با توجه به آیه هاى قرآن کریم، مى توان امور زیر را ـ بدون ادعاى انحصار و تقسیم منطقى ـ به مثابه هدف بعثت انبیا علیهم السلام ذکر کرد:
1. هدایت تشریعى مردم (مصباح، 1379الف)
لازمه برآورده شدن هدف آفرینش انسان و جهان این است که انسانِ داراى اختیار بتواند مسیر سعادت و شقاوت را بشناسد و با اعمال خود، یکى را انتخاب کند. ازآنجاکه عقل انسان محدود است و قدرت شناخت برخى امور ـ ازجمله شناخت مسیر سعادت ابدى ـ را ندارد، باید وحى و نبوت باشد تا خداوند متعال، این گونه هر دو راه را معین و به راه سعادت دعوت نماید. با این بیان، ضرورت نبوت و در ضمن، هدف بعثت انبیا معلوم مى شود. در آیات و روایات نیز به این هدایت تشریعى تصریح شده است (ر.ک: بقره: 38؛ اعراف: 35؛ نساء: 165؛ اسراء: 15؛ صحیفه سجادیه، 1376، ص 94).
2. تعلیم و تربیت مردم (ر.ک: مصباح، 1379الف)
عقل انسان نمى تواند به برخى حقایق پى ببرد. یکى از اهداف بعثت این بوده است که پیامبران، چیزهایى را به مردم یاد دهند که نمى دانند و خودشان نمى توانند بفهمند: «... یعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَ الحِْکْمَةَ وَ یعَلِّمُکُم مَّا لَمْ تَکُونُواْ تَعْلَمُون» (بقره: 151). توضیح آنکه، انسان علاوه بر نیازهاى جسمانى، نیازهاى روحى و روانى هم دارد و باید راه هاى صحیح ارضاى آنها را به گونه اى یاد بگیرد. یکى از اهداف بعثت پیامبران این است که این گونه امور را به مردم یاد دهند (مصباح، 1381ب، ص 1ـ5). آنچه وظیفه پیامبران و جانشینان آنها بوده است تعلیم مطالبى است که در سعادت انسان نقش اصلى را ایفا مى کند و انسان به آنها دسترسى ندارد یا از آنها غفلت مى کند. از اینجا معلوم مى شود که یاد دادن دانش هایى مانند علوم طبیعى و... که ندانستن آنها براى انسان ضررى ندارد، از وظایف پیامبران الهى نبوده است. این دانش ها هرچند در زندگىِ بشر بسیار اهمیت دارد، ولى انسان مى تواند با عقل و تجربه به آنها دسترسى پیدا کند. آنچه باعث زیان ابدى و محرومیت از سعادت ابدى مى شود این است که انسان معارف بلند الهى را نتواند یاد بگیرد (مصباح، 1379ب، ص 1). علاوه بر این، پیامبران باید انسان را براى رسیدن به تکامل و هدف نهایى خلقت تربیت کنند و با گذر بیشتر زمان، این وظیفه بیشتر خودش را نشان مى دهد؛ زیرا با پیچیده تر شدن شرایط، نیاز انسان به تعلیم و تربیت بیشتر مى شود (همان، ص 1ـ3). خداوند متعال مى فرماید: «... وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ»(آل عمران: 164). نقش پیامبران و جانشینان آنها در تربیت مردم این است که زمینه اى را در آنها فراهم مى کنند تا اراده شان متوجه کمال شود و دلشان بخواهد کارهاى نیک انجام دهند (همان، ص 8). به عبارت دیگر، هدف دین این است که انسانِ بالقوه در آغاز تولد را به مسیرى راهنمایى کند که با استفاده از نیروى اراده و اختیارِ خود، به انسان بالفعل تبدیل شود(مصباح،1380الف، ص 7ـ9).
3. اصلاح تحریف ها و رفع اختلاف هاى دینى (مصباح، 1379الف، ص 30ـ35)
توجه به تاریخ، پرده از این واقعیت برمى دارد که پیام هاى الهى در اثر عواملى به تحریف کشیده شده است، به گونه اى که شاید انجیل واقعى در این زمان وجود نداشته باشد. اگر در دوره اى چنین اتفاقى بیفتد، باید فرستاده اى از جانب خداوند متعال براى حل این مشکل وجود داشته باشد. درواقع، مردم این دوره در حکم کسانى هستند که پیامبر و کتابى ندارند.
گاهى دانشمندان دین با مخفى کردن حقایق و یا نسبت دادن دست نوشته هاى خود به خداوند متعال، باعث تحریف و اختلاف در دین خدا مى شدند. اثبات چنین ادعایى با توجه به آیه هاى زیر، به سادگى امکان پذیر است:
ـ «یَا أَهْلَ الْکِتَابِ قَدْ جَاءکُمْ رَسُولُنَا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیرا مِّمَّا کُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتَابِ...» (مائده: 15)؛
ـ «فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَـذَا مِنْ عِندِ اللّهِ...» (بقره: 79)؛
ـ «.. یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ...» (نساء: 46)؛
بنابراین، یکى از اهداف بعثت پیامبران، آشکار کردن حقایق براى مردم و رفع اختلاف هاى دینى بوده است: «فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ...»(بقره: 213).
4. قضاوت (مصباح، 1379الف، ص 35)
تطبیق احکام الهى بر مصادیق در زندگى روزمره و قضاوت بر اساس آن در مشاجره ها، یکى از منافع وجود پیامبران در میان مردم است. انبیاى الهى با احاطه اى که به دستورهاى خداوند داشتند به این کار مهم مى پرداختند، هرچند به نظر مى رسد تنها بعضى از آنها به صورت رسمى از طرف خداوند متعال براى قضاوت بین مردم معرفى شده اند:
ـ «یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ...» (ص: 26)؛
ـ «إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللّهُ...» (نساء: 105).
5. حکومت (مصباح، 1379الف، ص 36و37)
لزوم تبعیت از پیامبران الهى براى رسیدن انسان به سعادت، امرى انکارناپذیر است. بنابراین، هر دستورى از سوى پیامبران صادر شود باید اطاعت شود: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ...» (نساء: 64).
یکى از مقام هایى که براى انبیا ذکر شده و بالاتر از مقام قضاوت است، حق سرپرستى و تدبیر امور جامعه است. ازاین رو، برخى پیامبران، خود، حکومتى داشته اند و به اداره آن مى پرداخته اند و برخى دیگر، حکومت پیامبر دیگرى را تأیید کرده اند؛ مانند حضرت صموئیل که گروهى از بنى اسرائیل نزد او آمدند و درخواست تعیین ملک کردند (بقره: 246). از اینجا معلوم مى شود ایشان ملک نبوده است. پیامبرانى مانند حضرت سلیمان، حضرت موسى علیهماالسلام و حضرت محمد صلى الله علیه و آله ازجمله پیامبرانى بودند که حکومت را نیز در دست داشته اند. در سایه چنین حکومتى، دین خدا به مرحله عمل درمى آید و مردم به سعادت دنیا و آخرت مى رسند. از اینجا مى توان نتیجه گرفت که نه تنها دیانت و سیاست با هم منافاتى ندارند، بلکه به یک معنا، علم سیاست دینى نیز وجود دارد.
6. تذکر دادن (مصباح، 1379الف، ص 38و39)
همه آگاهى هاى انسان به صورت آگاهانه نزد وى حاضر نیست و ممکن است انسان در اثر عواملى مانند اهتمام به امور مادى، غلبه گرایش هاى حیوانى و بدآموزى ها و تبلیغ هاى سوء، دچار غفلت و یا فراموشى شود (مصباح، 1374، ج 1و2، ص 216و217). یکى از اهداف بعثت انبیا، بیدار کردن وجدان هاى خفته و فطرت هاى غبارگرفته، یادآورى ذکر خدا و برانگیختن عقل هاى مدفون است: «... وَ وَاتَرَ إِلَیهِمْ أَنْبِیاءَهُ لِیسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یذَکِّرُوهُمْ مَنْسِى نِعْمَتِهِ وَ یحْتَجُّوا عَلَیهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول...» (نهج البلاغه، بى تا، ص 43).
7. انذار و تبشیر (مصباح،1379الف، ص 39و40)
همیشه، دانستن و توجه داشتن به دستورهاى الهى، به عمل منجر نمى شود و باید در کنار آن، انگیزه نیز براى عمل وجود داشته باشد. براى تأمین این هدف، خداوند متعال پیامبرانى را فرستاد و به آنها مأموریت انذار و تبشیر را داد: «وَما نُرْسِلُ الْمُرْسَلینَ إِلاَّ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ...»(انعام: 48). تحریک گرایش هاى انسان در کنار دادن بینش و معرفت، مى تواند تا حد زیادى راه را براى رسیدن انسان به سعادت هموار کند.
8. توجه دادن مردم به توحید و معاد و دعوت به آنها (مصباح، 1379الف، ص 41ـ44)
یکى از امورى که عقل انسان نمى تواند به صورت کامل از فهم آن برآید، کشف روابط بین اعمال و نتایج اخروى آنها و یا حتى فهم خوبى و یا بدى برخى کارهاست. علاوه بر این، گاهى براى انسان شرایطى پیش مى آید که از مسائلى مانند توحید و معاد بکلى غافل مى شود، درحالى که مردم براى رسیدن به هدف آفرینش جهان باید به چنین مطالبى توجه داشته باشند. ازاین رو، دعوت به توحید و معاد و رفع شبهه هاى مربوط به آن، از اهداف ارسال پیامبران از سوى خداوند است:
ـ «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ» (انبیاء: 25)؛
ـ «... یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن یَشَاء مِنْ عِبَادِهِ لِیُنذِرَ یَوْمَ التَّلَاقِ» (غافر: 15).
قلمرو دین
از منظر علّامه مصباح، این بحث را بر اساس تعریف هایى از دین مى توانیم بررسى کنیم که حداقل، دین را به مثابه تجربه شخصى قلمداد نکنند؛ زیرا در غیر این صورت، مبنایى عقلى و قابل ارزیابى در اختیار نیست که درستى یا نادرستى آنها سنجیده شود و به همین دلیل، تجربه شخصى کشش چنین بحث هایى را ندارد (مصباح، 1380ب).
بحث پیش رو، ارتباط تنگاتنگى با تعریف دین دارد. روشن است که اگر کسى دین را تنظیم رابطه معنوى انسان با خدا و یا تنظیم زندگى انسان با آخرت بداند، نمى تواند رابطه اى میان دین و علوم طبیعى و حتى علوم انسانى مانند سیاست، مدیریت و... قایل باشد و ازاین رو، قلمرو دین به امور اخروى و معنوى محدود خواهد شد. نیز اگر کسى دین را به آنچه مردم توانایى درک و فهم آن را ندارند تعریف کند، قضاوت هاى عقلى از دایره دین بیرون خواهد رفت و به مرور زمان، نیاز به دین نیز کمتر احساس خواهد شد؛ زیرا علم به گونه اى در حال پیشرفت است که روز به روز از نیاز به خدا و حتى انسان هاى دیگر کاسته مى شود و دین کارآیى کمترى پیدا مى کند! این در حالى است که اگر دین را شامل شیوه رفتار صحیح انسانى و مطابق خواست خدا بدانیم، هیچ چیز از قلمرو دین بیرون نمى ماند و همه فعالیت ها در راستاى رسیدن به کمال حقیقى انسان مى تواند قرار بگیرد. کسى در دینش کامل است که در حوزه هاى اعتقادات، احکام و اخلاق، خدایى بیندیشد و عمل کند. پس دین همه عرصه هاى بالا را دربر مى گیرد (مصباح، 1386الف، ج 1، ص 40و41).
اگر دین چیزى است که در قرآن آمده، شامل مسائل اجتماعى و سیاسى مى شود و راجع به قوانین مدنى، قوانین جزایى، قوانین بین المللى و راجع به عبادات و اخلاق فردى سخن گفته است و براى زندگى خانوادگى، ازدواج، تربیت فرزند و براى معاملات وتجارت دستورالعمل دارد؛ پس چه چیزى ازقلمرواسلام خارج مى ماند؟(همان،ص42).
این کلام با آیه هایى از قرآن کریم که درباره تنظیم رابطه انسان با دیگر انسان هاست تأیید مى شود. براى نمونه، مى توان به موضوعات قرض دادن (بقره: 282)، کیفیت طلاق و احکام آن (بقره: 229ـ232)، دریافت و پرداخت مهریه (نساء: 20و21)، روابط زناشویى (بقره: 222و223)، افرادى که ازدواج با آنها مجاز یا ممنوع است (نساء: 23)، حل اختلاف هاى خانوادگى (نساء: 35)، ارث (نساء: 11)، درگیرى و جنگ داخلى (حجرات: 9)، معامله ها و تجارت (مائده: 1؛ بقره: 275؛ جمعه: 9)، جرایم اجتماعى (مائده: 38؛ نور: 2) و... اشاره کرد (مصباح، 1378، ص 34ـ36؛ مصباح، 1382، ص 9و10؛ بستان، 1390، ص 120ـ127).
البته توجه به این نکته لازم است که اگر کسى بخواهد دیدگاه اسلام را درباره چیزى ـ مانند قلمرو دین ـ بداند، باید از اسلامى سخن بگوید که معصومان علیهم السلام تبیین کرده اند نه اسلامى که برخى مستشرقان و مخالفان دین از آن دم مى زنند و از روى سیاست بیمار خود آن را ترویج مى کنند (مصباح، 1386الف، ج 1، ص 42).
از دیدگاه علّامه مصباح، درباره اینکه مسلمانان در چه مسائلى مى توانند انتظار کمک و راهنمایى از دین داشته باشند، سه نظر وجود دارد که یکى در جانب افراط، دیگرى در طرف تفریط و سومى در حد وسط واعتدال قراردارد:(مصباح،1386الف،ج1،ص56ـ60)
الف) دین همه نیازهاى انسان را در مقام نظر و عمل برآورده مى کند و لازم نیست انسان درصدد مطالعه و تحقیق در علوم غیردینى برآید؛ به این معنا که اگر خواستیم لباسى بخریم، آشپزى کنیم، به پزشک مراجعه کنیم، مسکن بسازیم و...، باید به دین مراجعه کرده و براساس دیدگاه هایى که مى توان از متون دینى به دست آورد تکلیف خود را معین کنیم. این دیدگاه حداکثرى صحیح نیست؛ زیرا روشن است که دین جداى از عقل، تجربه و... دینى ناکارآمد در عرصه هاى مختلف زندگى بشرى است.
ب) عرصه دنیا و دین از هم جداست. انسان براى تأمین سعادت اخروى باید از دستورهاى دینى اطاعت کند، ولى براى برآورده کردن نیازهاى دنیایى مى تواند با استناد به خواسته هاى خود و دانش هاى بشرى عمل کند. بر اساس این دیدگاه، عملکرد انسان در امور دنیایى تأثیرى در سرنوشت اخروى انسان ندارد و رسالت دین تنها شناساندن راه هاى رسیدن به بهشت و رهایى از جهنم است. بنابراین، نهایت چیزى که مى توان از دین انتظار داشت این است که مسائلى مانند نماز، روزه، حج و... را بیان کند.
بعضى از متدینان غربى، براى حل تعارض علم و دین این راه را پیشنهاد کردند و بر اساس آن، علم و دین را به منزله دو خط موازى دانستند که هیچ وقت یکدیگر را قطع نمى کنند؛ زیرا هریک از دین و علم هدفى غیر از دیگرى دارد (مصباح، 1386الف، ج 1، ص 164). نتیجه آنکه ـ مثلاً ـ اگر بین نظر دین و اندیشه اى ـ به اصطلاح ـ علمى تعارض شد و بر اساس آن، مردم رأى به همجنس بازى دادند، تکلیف معلوم است. دین حق ندارد در مسائل اجتماعى دخالت کند و فقط مى تواند در حوزه کلیسا و مسائلى مانند عبادت خدا و بخشودن بندگان و روانه کردن آنها به سوى بهشت و... نظر بدهد! (همان، ص 167) این دیدگاه حداقلى نیز صحیح نیست؛ زیرا لازمه تقسیم زندگى انسان به زندگى دنیوى و اخروى، عدم ارتباط اعمال دنیوى در سرنوشت اخروى نیست. این دیدگاه علاوه بر اینکه مستند به دلیل صحیحى نیست، با محتواى ادیان الهى سازگارى ندارد. شاید منشأ پیدایش این نظر، تلاش براى جبران ضعف دیدگاه اول باشد؛ زیرا با مراجعه به تعالیم دینى نمى توان همه نیازهاى بشرى ازجمله شیوه پختن غذا، شیوه مداواى همه بیمارى ها (به ویژه بیمارى هاى صعب العلاجى که در قرون اخیر شایع شده است)، مهندسى، هواپیماسازى، کشتى سازى، معمارى و... را برآورده کرد. این در حالى است که آنها از دیدگاه اعتدالى غفلت ورزیده و با توسل به یک مغالطه، در دام تفریط گرفتار شده اند؛ مغالطه اى که منشأ آن، منحصر کردن مسئله در دو گزینه و عدم توجه به شقّ ثالث (دیدگاه اعتدالى و قول مختار) است (مصباح، 1380الف، ص 2ـ5).
ج) زندگى اخروى انسان بازتاب اعمال دنیوى اوست. اسلام براى همه رفتارهاى اختیارى انسان ـ حتى اندیشه ها ـ حکم دارد؛ زیرا هر عمل اختیارى یکى از حکم هاى واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح را دارد. انسان با تلاش دنیوى در راستاى کسب رضایت الهى مى تواند به سعادت ابدى اخروى دست پیدا کند، همان گونه که با انجام اعمال ناشایست و پیروى نکردن از دستورهاى الهى، گرفتار عذاب اخروى مى شود. درست است که بیان بسیارى از مسائل به عهده دین نیست، ولى دین مى تواند به نوعى آنها را هم در قلمرو خود جاى دهد و از آنها امورى ارزشى بسازد. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرماید: «... مَا مِنْ شَى ءٍ یقَرِّبُکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ وَ یبَاعِدُکُمْ مِنَ النَّارِ إِلَّا وَ قَدْ أَمَرْتُکُمْ بِهِ وَ مَا مِنْ شَى ءٍ یقَرِّبُکُمْ مِنَ النَّارِ وَ یبَاعِدُکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ إِلَّا وَ قَدْ نَهَیتُکُمْ عَنْه...» (کلینى، 1365، ج 2، ص 74). البته معناى حدیث، این نیست که ایشان همه جزئیات را بیان کرده است، بلکه ایشان با بیان عناوین کلى، زمینه را براى استخراج مصادیق و موضوعات فراهم کرده اند که با عنوان هاى اولیه، ثانویه و یا حکم حکومتى ارائه مى شوند(مصباح،1386الف،ج1،ص66).
در میان مسلمانان این قضیه مشهور است که «اسلام بیان چیزى را فروگذار نکرده است». آیا معناى قضیه این است که اسلام به بیان همه مسائل و مصادیق علوم پرداخته و در همه آنها داراى حکم و قانون است؟ یا به این معناست که اسلام با بیان قواعد کلى و ارائه راه کارهاى انعطاف پذیر، شرایطى را فراهم کرده است که مى توان در هر زمان و مکانى حکم و قانون الهى را از آن به دست آورد؟ باید گفت: دین اسلام تعهد و رسالتى نسبت به بیان حقایق عینى و خارجى ندارد و ازاین رو، نمى توان ـ براى مثال ـ بیان مسائل علوم تجربى را وظیفه دین دانست. براى نمونه، اسلام با این هدف براى انسان ها نیامده است که بگوید درخت سیب چقدر باید میوه بدهد، در چه شرایطى میوه بیشتر و بهترى مى دهد و یا بمب اتم را چگونه باید ساخت. بیان مصادیق و موضوعات احکام در برخى موارد به عهده علوم است و حداقل دین در این گونه موارد به علوم مختلف نیاز دارد و نمى توان از خود دین، بیان مصادیق و موضوعات را به طور کامل انتظار داشت. با این بیان، درستى شقّ دوم از سؤال مطرح شده در این بند معلوم مى شود (معاونت پژوهشى دفتر تبلیغات اسلامى، 1389؛ دبیرخانه همایش مبانى فلسفى علوم انسانى، 1389الف، ص 111و112).
این نکته را باید در نظر داشت که همه آنچه معصومان علیهم السلام بیان کرده اند به ما نرسیده است و اگر هم گفته مى شود اسلام همه چیز را بیان کرده است، منظور همین مقدار از اسلام که در اختیار ما مى باشد نیست. حتى اگر همه آموزه هاى بیان شده توسط معصومان علیهم السلام به ما مى رسید، نمى توانستیم ادعا کنیم حکم مسائلى مانند سوار شدن بر هواپیما و قطار بیان شده است، هرچند مى توان حکم آنها را از مطالب کلى بیان شده در اسلام استخراج کرد (دبیرخانه همایش مبانى فلسفى علوم انسانى، 1389الف، ص 112). حال این سؤال به ذهن مى رسد که اگر در مواردى، هم اسلام حکمى را بیان کرده بود و هم یکى از علوم حکمى مشابه داده بود، عمل خود را با استناد به کدام یک مى توان انجام داد؟ روشن است که حکم خدا و پیغمبر مقدم است و در مواردى که حکم خدا روشن است، نباید به دنبال منبعى براى تعیین تکلیف بود؛ زیرا گفته دانشمندان بدون استناد به آموزه هاى قطعى دینى نمى تواند به صورت مستقل تعیین وظیفه کند (دبیرخانه همایش مبانى فلسفى علوم انسانى، 1389الف، ص 112و113).
با توجه به آنچه در قرآن کریم آمده است، به روشنى درمى یابیم که مطالب مختلفى اعم از تجربى، انسانى و عقلى در آن بیان شده است. ولى جاى این سؤال باقى است که آیا هر آنچه در قرآن کریم بیان شده است جزء دین است؟ پاسخ این سؤال، هم مثبت است و هم منفى. براى روشن شدن این مطلب، به آیات زیر توجه کنید:
ـ «هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ ضَیْفِ إِبْرَاهِیمَ الْمُکْرَمِینَ...» (ذاریات: 24)؛
ـ «وَهَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ مُوسَى» (طه: 9)؛
ـ «ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء وَهِیَ دُخَانٌ...»(فصلت: 11)؛
ـ «... وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ...» (انبیاء: 30)؛
ـ «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُزْجِی سَحَابا ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکَاما فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاء مِن جِبَالٍ فِیهَا مِن بَرَدٍ فَیُصِیبُ بِهِ مَن یَشَاء وَیَصْرِفُهُ عَن مَّن یَشَاء...» (نور: 43).
آیا مى توان این آیه ها و نمونه هاى مشابه آن را جزء دین دانست؟ با توجه به دیدگاه علّامه مصباح، پاسخ این سؤال از این جهت منفى است که دین بنا به تعریف، شامل اعتقادات، اخلاق و احکام مى شود و مسائلى مانند داستان هاى تاریخى، کیفیت خلقت آسمان و زمین و دیگر مسائلى که در علوم تجربى از آنها بحث مى شود جزء هیچ کدام از این سه قسم نیست. به عبارت دیگر، این گونه مسائل، بالذات جزء دین نیست، هرچند بالعرض جزء دین است و چون از سوى خداوند متعال نازل شده و بدون تحریف به دست ما رسیده است باید به آنها باور داشته باشیم. این مطالب نه از آن جهت که بالذات جزء دین هستند باید تصدیق شوند، بلکه از این جهت که این مطالب از سوى دین ارائه شده است و دین به آنها تعلق گرفته است مطابق با واقع مى باشد. از سویى دیگر، جواب سؤال، مثبت است؛ زیرا مسائلى که ذکر شد، بالتبع جزء دین هستند. مثلاً، داستان حضرت موسى علیه السلام و فرعون، یکى از مسائل اصلى دین نیست، بلکه نبوت از مسائل اصلى دین است و به تبع آن، به ارتباط یکى از انبیاى الهى ـ حضرت موسى علیه السلام ـ با فرعون پرداخته شده است. به همین ترتیب، هر بخش اصلى دین با علوم ارتباط پیدا مى کند؛ عقاید با فلسفه، احکام با حقوق و علوم نقلى، اخلاق با فلسفه اخلاق و ارزش ها (دبیرخانه همایش مبانى فلسفى علوم انسانى، 1389ب، ص 100و101).
در اندیشه علّامه مصباح، رسالت اصلى دین این است که راه سعادت و کمال را به انسان نشان دهد و به بیان حکم افعال انسان بپردازد و از این طریق، درجه مصلحت یا مفسده آنها را بیان کند تا انسان با قدرت اختیارى که دارد فعلى را انتخاب کند و بر اساس آن، در مسیر تکامل یا تنزل قرار بگیرد. بنابراین، اگرچه دین، چگونگى ساخت مسکن را معین نمى کند، ولى بر این نکته تأکید دارد که نباید در زمین غصبى خانه ساخت و یا معمارى نباید به گونه اى باشد که بر خانه دیگرى اشراف داشته باشد، همچنان که تهیه مسکن با پول ربوى جایز نیست. درست است که دین، درس پزشکى نمى دهد، ولى درباره معالجات پزشکى این دستور را مى دهد که داروهایى را مصرف کنید که ضررش بیشتر از منفعتش نباشد، زن حامله به گونه اى معالجه شود که به جنین لطمه اى وارد نشود و یا در عمل جراحى به اعضاى اصلى بدن صدمه اى وارد نشود (مصباح، 1380الف، ص 4). در مورد نوع غذا نیز دستورهاى ارزشى خاصى وجود دارد، هرچند در اسلام بر خوردن نوع خاصى از غذا دست گذاشته نشده است و امورى مانند چگونگى پختن غذا از عهده رسالت دین خارج است؛ چون این امور مستقیما به سعادت بشر یارى نمى رسانند (مصباح، 1386الف، ج 1، ص 61). تذکر این نکته لازم است که اگر نوع خاصى از نوشیدنى یا خوردنى، مانع تکامل بشر شود، دین خود را مسئول بیان آن مى داند که نمونه آن را مى توان در آیه هاى «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالأَنصَابُ وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَن یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ وَیَصُدَّکُمْ عَن ذِکْرِ اللّهِ وَعَنِ الصَّلاَةِ فَهَلْ أَنتُم مُنتَهُونَ» (مائده: 90و91) مشاهده کرد. بنابراین، بیان روابط بین پدیده ها ـ مانند آثار درمانى داروها ـ مربوط به علم است و در قلمرو دین نیست، ولى بیان احکام ارزشىِ آنها را، دین بر عهده دارد (مصباح، 1380الف، ص 5). نتیجه آنکه: «دین اقلى نیست، اما اکثرى هم به آن معنا که یعنى همه نیازهاى بشر را خودش مستقیما جواب بدهد، این هم نیست؛ اما مى توانیم بگوییم که دین در همه عرصه هاى زندگى به لحاظ احکام ارزشى دخالت مى کند» (مصباح، 1380الف، ص 7).
انسان ها نمى توانند مجموعه قوانین کامل و مناسب با نیازهاى اساسى و واقعى بشر وضع کنند، ولى خداوند متعال که آفریننده جهان است، به تمام مصالح و مفاسد آگاهى دارد، حال و آینده نزدش حاضر است و در مقام وضع قوانین، نفعى به او نمى رسد، مى تواند چنین مجموعه اى از قوانین را وضع کند و توسط افرادى به انسان ابلاغ نماید. ازاین رو، اصل مسئله در مقام ثبوت مسلم است. در مقام اثبات نیز اسلام با بیان احکام کلى ثابت که مصادیق متغیر و بى شمار دارند به بیان همه چیزهایى که بشر براى رسیدن به کمال به آنها احتیاج دارد، پرداخته است(مصباح،1386الف،ج1،ص126و127).
رابطه دنیا و آخرت
زندگى این دنیا بى ارتباط با زندگى در سراى جاوید نیست و آنچه در این دنیا به انسان ارزانى شده، همگى ابزارهایى براى رسیدن او به کمال حقیقى است. ازاین رو، در این دنیا همه امور باید در مسیرى قرار بگیرند که بتوانند آینده اى روشن را در زندگى اخروى نوید دهند. بر این اساس، اگر میان امور مادى و معنوى تعارضى پیش آمد، باید امور معنوى را مقدم کرد؛ زیرا همه هدف آن است که انسان بتواند به سعادت جاوید برسد و در آخرت در جوار رحمت و رضوان حضرت حق قرار گیرد و روشن است که در صورت تعارض، وسیله باید فداى هدف شود و نه بعکس. این امر در تمام قوانین حقوقى، اخلاقى، تربیتى و... صادق است (مصباح، 1388، ص 74).
درست است که انسان بعد از طى دوران جنینى، به عالم طبیعت پا مى گذارد و بعد از انجام اعمالى در مدت عمر خود از این دنیا مى رود و بخش بعدى زندگى خود را در عالم برزخ و قیامت شروع مى کند، ولى نباید این تقسیم بندى منشأ تصور نادرست جدایى دنیا و آخرت شود. رسالت دین فقط این نیست که دستورهایى براى بعد از مرگ بدهد، بلکه دین، رفتارهاى دنیوى ما را هم سامان دهى کرده و با نظام تشریعى خود بشر را به راه سعادت راهنمایى مى کند. این ارتباط آن قدر قوى و تنگاتنگ است که مى توان ادعا کرد «در دنیا چیزى که مربوط به آخرت نباشد نداریم» (مصباح، 1386الف، ج 1، ص 58). پیامبران الهى نیز در دنیا تلاش مى کردند و براى سروسامان دادن به زندگى دنیا، مى کوشیدند عدالت را در جامعه حکمفرما کنند. اگر زندگى دنیا با زندگى آخرت پیوند نداشت، معنا نداشت پیامبران الهى این قدر خود را به سختى و زحمت بیندازند و در این زندگى کوتاه دنیوى با مشکل ها دست و پنجه نرم کنند. «آنچه سرنوشت انسان را در آن سراى ابدى و بى نهایت تعیین مى کند همین زندگى پنجاه، شصت ساله دنیاست» (مصباح، 1386ب، ج 2، ص 219).
تأکید بر نقش داشتن اعمال دنیوى بر سعادت یا شقاوت اخروى نباید به این معنا پنداشته شود که این گونه اعمال در دنیا هیچ اثرى ندارند؛ زیرا جدا شدن معلول از علتش محال است و انسان به روشنى در همین دنیا نتیجه برخى کارهایش را مشاهده مى کند.ممکن است بعضى افرادبه واسطه پاکى ضمیرشان بتوانند آثار معنوى اعمالشان را در همین دنیا هم ببینند، ولى ظهور این آثار همگانى نیست و ممکن است در اثر اعمال بعدى از بین برود، همچنان که این آثار براى همیشه نمى توانند در دنیا، خود را در عرصه ظهور نگه دارند و چون دنیا فانى است، این آثار در سراى جاوید ظاهر خواهد شد. به همین دلیل است که کمال نهایى را نمى توان در موفقیت ها و کامیابى هاى این جهانى جست وجو کرد، بلکه آن را باید در ذى المقدمه یافت (مصباح، 1370، ص 124).
علّامه مصباح در مقام اثبات و تأیید نظر خود مبنى بر پیوند عمیق دنیا و آخرت در اندیشه اسلامى، به آیه هایى مانند: «إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَى ظُلْما إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارا وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیرا» (نساء: 10 و نیز، ر.ک: زلزال: 7و8؛ نساء: 123) و «... إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ...» (حجرات: 12) و نیز به برخى روایات مانند «... فَإِنَّ الْیوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ إِنَّ غَدا حِسَابٌ وَ لَا عَمَل...» (کلینى، 1365، ج 8، ص 58 و نیز، ر.ک: صدوق، 1362، ص 607و608؛ احسائى، 1405ق، ج 1، ص 267) استناد مى کند. (مصباح، 1386الف، ج 1، ص 58، 59، 141و142). نتیجه آنکه:
همه کارهایى که ما در دنیا انجام مى دهیم؛ از قبیل نفس کشیدن، چشم بر هم زدن، قدم برداشتن، نشستن و برخاستن، نگاه کردن، معاشرت، سخن گفتن، سخن شنیدن، غذا خوردن، روابط بین زن و شوهر، روابط بین افراد جامعه و رابطه بین حکومت و مردم، مى توانند به گونه اى باشند که تأمین کننده سعادت اخروى ما گردند و مى توانند براى آخرت ما زیان به بار آورند (مصباح، 1386الف، ج 1، ص 58و59).
علاوه بر آنچه ذکر شد، مى توان همه آیه هاى مربوط به معاد را هم به مثابه دلیلى براى پیوند دنیا و آخرت ذکر کرد؛ زیرا عدالت خداوند متعال اقتضا مى کند جهان دیگرى وجود داشته باشد و نیکوکاران و بدکاران به پاداش و کیفر درخور اعمالشان برسند؛ چراکه زندگى دنیا ظرفیت پاداش و کیفر برخى کارها را ندارد (مصباح، 1375، ج 3، ص 39و40). بنابراین، اگر اعمال دنیا در زندگى آخرت تأثیرى نداشت و صرفا تلاش هایى دنیوى به شمار مى رفت، اثبات معاد کارى بیهوده مى بود.
نعمت هاى دنیا در دیدگاه اسلام، به خودى خود، موجب سعادت یا شقاوت اخروى نمى شود. این گونه نیست که هر کس در دنیا وضع خوبى داشت در آخرت نیز به همان اندازه سعادتمند باشد؛ چراکه در این صورت، مى بایست در روز قیامت، فرعون ها و برخى مستکبران جهان، سعادتمند باشند و مستضعفان جهان از نعمت هاى اخروى بى بهره. با این توضیح، روشن مى شود که منظور از «اعمى» در آیه «وَمَن کَانَ فِی هَـذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِیلاً» (اسراء: 72) نابیناى ظاهرى نیست، بلکه منظور، کوردل است. شاهد این بیان، آیه هاى شریفه «وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَى وَقَدْ کُنتُ بَصِیرا قَالَ کَذَلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذَلِکَ الْیَوْمَ تُنسَى» (طه: 124ـ126) مى باشد. البته ممکن است کسى از نعمت هاى دنیوى زیادى هم بهره مند باشد، ولى چون به آنها دل نبسته و از آنها براى رسیدن به کمال حقیقى خود استفاده کرده است، در آخرت نیز از نعمت هاى آن بى بهره نباشد و صِرفِ داشتن نعمت هاى مادى دلیل بر شقاوت اخروى شخص نیست. اگر بخواهیم با اصطلاح هاى منطقى این رابطه را بیان کنیم، باید بگوییم سعادت و یا شقاوت دنیوى و اخروى نه مانعه الجمع اند و نه مانعه الخلو: «میان نعمت هاى دنیوى و اخروى و نقمت هاى آن دو، نه تعارض و تعاند هست و نه تلازم و تقارن، بلکه اجتماع و فرقتشان همه اش اتفاقى و بالعرض بوده و هریک تابع قانون ویژه و سنن الهى حاکم بر آن مى باشد» (مصباح، 1376، ج 1، ص 216).
آیه هاى زیر نشان مى دهد که حضرت ابراهیم علیه السلام و برخى مؤمنان، هم از نعمت هاى دنیا بهره مند بوده اند و هم در آخرت سعادتمند خواهند بود:
ـ «وَآتَیْنَاهُ فِی الْدُّنْیَا حَسَنَةً وَإِنَّهُ فِی الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ» (نحل: 122)؛
ـ «فَآتَاهُمُ اللّهُ ثَوَابَ الدُّنْیَا وَحُسْنَ ثَوَابِ الآخِرَةِ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» (آل عمران: 148).
همچنین ممکن است کسى در هر دو جهان از نعمت هاى الهى محروم باشد و گرفتار عذاب شود. آیه هاى زیر بر این مطلب گواهى مى دهد:
ـ «... خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ...» (حج: 11)؛
ـ «... لهُمْ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَلَهُمْ فِی الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ»(بقره: 114)؛
ـ «... لَّهُمْ عَذَابٌ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلَعَذَابُ الآخِرَةِ أَشَقُّ...» (رعد: 34).
نیز همان گونه که ممکن است کفار در این دنیا از نعمت هاى زیاد بهره ببرند، ولى در آخرت عذاب شوند (آل عمران: 178)، امکان دارد انسان هاى مؤمن به دلیل مصالحى که خداوند متعال مى داند، در این دنیا با سختى هاى زیادى دست و پنجه نرم کنند، ولى در آخرت از نعمت هاى الهى بهره مند شوند (براى مطالعه بیشتر، ر.ک: مصباح، 1376، ج 1، ص 214ـ230).
رابطه دنیا و آخرت را نمى توان با استفاده از قوانین فیزیکى و این دنیایى ـ مانند نظریه تبدیل ماده و انرژى به یکدیگر ـ تبیین کرد و بهره مندى از نعمت هاى دنیوى را نشانه سعادت یا شقاوت اخروى دانست، بلکه اعمال اختیارى انسان هاست که تعیین کننده آینده انسان در زندگى جاوید آخرت است (مصباح، 1375، ج 3، ص 109ـ113). البته این کلام نباید به معناى نفى رابطه حقیقى میان اعمال انسان و نتیجه اخروى اش فهمیده شود؛ زیرا ممکن است رابطه اى حقیقى بین آنها وجود داشته باشد، ولى از قبیل روابط حقیقى شناخته شده نزد ما نباشد و علوم تجربى نمى تواند وجود چنین رابطه اى را نفى و یا اثبات کند (مصباح، 1375، ج 3، ص 119ـ121). براى اینکه حقیقى بودن رابطه دنیا و آخرت روشن شود، به برخى شواهد قرآنى اشاره مى شود:
ـ «... وَمَا تُقَدِّمُواْ لأَنفُسِکُم مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللّهِ» (بقره: 110؛ مزمل: 20)؛
ـ «یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَرا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوَءٍ...» (آل عمران: 30)؛
ـ «یَوْمَ یَنظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ...» (نبأ: 40)؛
ـ «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرا یَرَهُ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّا یَرَهُ» (زلزال: 7و8).
نتیجه آنکه در اندیشه اسلامى، انسان باید با استفاده از ابزارهاى دنیوى که در اختیار او گذاشته شده است براى رسیدن به هدف نهایى خلقت، که همان قرب به خداست، تلاش کند و بداند هر کارى در این دنیا انجام مى دهد در آخرت بى نتیجه نخواهد ماند. ازاین رو، نباید تمام همت انسان به علومى گمارده شود که فقط به تأمین نیازهاى مادى بشر مى اندیشد و یا گاه، به شقاوت اخروى بشر مى انجامد، بلکه باید با آشنایى با معارف اسلامى، خواست خدا را بر خواست خویش مقدم کرد و با جهت دهى فعالیت هاى دنیوى در راستاى آخرت، سعادتمند شد.
ممکن است کسى دین را متعلق به گذشته بداند و به این امر معتقد باشد که امروزه، دین، کارا و مفید نیست و نمى تواند رابطه اى معنادار با علوم برقرار کند، ولى با اثبات نیاز همیشگى انسان به دین، این شبهه برطرف خواهد شد. تصور قدیمى بودن دین و یا عدم کارآمدىِ آن، یکى از موانع بزرگ فهم رابطه صحیح علم و دین است. تنها در صورتى مى توان به درک درستى از علم دینى رسید که دین براى همیشه ـ ازجمله زمانِ حاضر ـ کارآمد و لازم باشد، براى راهنمایى و رساندن انسان به مقام قرب الهى آمده باشد و مسائل اصلى دین امورى باشد که انسان را به سعادت برساند. علاوه بر این، اگر ارتباط رفتارهاى دنیوى با آثار اخروى اش پذیرفته نشود، علم دینى تأثیرگذار بر سعادت اخروى توجیهى نخواهد داشت. نیز با استناد به اهداف دین، مى توان به امکان، ضرورت و حتى تحقق خارجى برخى علوم دینى مانند حقوق، سیاست، تعلیم و تربیت، و... پى برد.
نتیجه گیرى
تبیین نیاز همیشگى به دین، جاودانگى و جهانى بودن دین اسلام، و شناخت هدف و قلمرو دین، مى تواند زمینه لازم را براى دینى خواندن علومى فراهم کند که بشر را به سوى هدف دین راهبرى مى کنند و در قلمرو دین قرار دارند. بررسى هدف بعثت انبیا علیهم السلام نیز نشان مى دهد که علومى نظیر حقوق، سیاست و... در صورتى که در مسیر رشد و تعالى انسان و رسیدن او به سعادت قرار داشته باشند مى توانند علومى دینى قلمداد شوند. براساس اندیشه علّامه مصباح، دین هیچ کار دنیوى بشر را بى نتیجه و بى ارتباط با آخرت نمى داند و بنا بر همین اصل، در همه شئون زندگى بشر با ارائه قوانین کلى دخالت کرده است، اما تعیین مصادیق و موضوعات آنها را به عهده علوم عقلى و تجربى بشرى گذاشته است. البته گاهى دین نیز بالعرض به برخى مطالب پیرامون علوم انسانى، عقلى، و تجربى اشاره کرده است که چون از ناحیه دین رسیده اند مطابق با واقع بوده و باید مورد پذیرش قرار گیرند. خلاصه آنکه دین با تعیین احکام ارزشى، مبانى و اصول سایر علوم بشرى را تعیین کرده است تا بشر را در مسیر تکامل علم، هدایت کند و مانع انحرافش شود.
منابع
نهج البلاغه (بى تا)، قم، دارالهجره.
صحیفه سجادیه (1376)، قم، الهادى.
احسائى، ابن ابى جمهور(1405ق)، عوالى اللئالى، قم، سیدالشهداء.
بستان، حسین (1390)، «گامى به سوى علم دینى 2»، در: روش بهره گیرى از متون دینى در علوم اجتماعى، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
دبیرخانه همایش مبانى فلسفى علوم انسانى (1389الف)، جستارهایى در فلسفه علوم انسانى از دیدگاه علّامه آیت اللّه مصباح، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.
ـــــ (1389ب)، «گفت وگو با علّامه آیت اللّه مصباح»، در: مبانى فلسفى علوم انسانى (گفت وگوها)، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.
صدوق، محمدبن على (1362)، الأمالى، تهران، کتابخانه اسلامیه.
کلینى، محمدبن یعقوب (1365)، الکافى،تهران،دارالکتب الاسلامیه.
محیطى اردکان، محمدعلى و على مصباح،، «بایدها و نبایدهاى اسلامى سازى علوم انسانى از دیدگاه علّامه مصباح» (پاییز 1391)، معرفت فلسفى، ش 37، ص 137ـ165.
مصباح، محمدتقى (1375)، آموزش عقاید، چ چهاردهم، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى.
ـــــ (1374)، آموزش عقاید، چ دوازدهم، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى.
ـــــ (1376)، اخلاق در قرآن، تحقیق و نگارش محمدحسین اسکندرى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.
ـــــ (1381الف)، در پرتو آذرخش، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.
ـــــ (1379الف)، راه و راهنماشناسى، چ دوم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.
ـــــ (1386الف)، نظریه سیاسى اسلام، تحقیق و نگارش کریم سبحانى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.
ـــــ (1386ب)، نظریه حقوقى اسلام، نگارش محمدمهدى کریمى نیا، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.
ـــــ ، درس اخلاق در دفتر مقام معظم رهبرى، 27/7/1379.
ـــــ ، سخنرانى در جمع اساتید دانشگاه هاى کرمان، 11/2/1380.
ـــــ ، سخنرانى در جمع اعضاى نیروى دریایى، 9/2/1382.
ـــــ ، سخنرانى در جمع طلاب حوزه علمیه شهید بهشتى مشهد، 16/5/1381.
ـــــ (1370)، فلسفه اخلاق، چ دوم ، تهران، اطلاعات.
ـــــ ، «قلمرو شریعت» (آذر و بهمن 1380ب)، خبرنامه دین پژوهان، ش 5، ص 27ـ30.
ـــــ (1388)، نگاهى گذرا به حقوق بشر از دیدگاه اسلام، نگارش عبدالحکیم سلیمى،قم،مؤسسه آموزشى وپژوهشى امام خمینى قدس سره.
ـــــ (1378)، نگاهى گذرا به نظریه ولایت فقیه، تحقیق و نگارش محمدمهدى نادرى قمى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.
معاونت پژوهشى دفتر تبلیغات اسلامى، «دین و علوم انسانى؛ نگاهى به رویکرد آیت اللّه مصباح در خصوص علم دینى» (بهار 1389)، آیینه اندیشه، ش 14، ص 72ـ74.