آرمانهاى بلند اولیاى خدا
Article data in English (انگلیسی)
سال بیست و سوم ـ شماره 197 (ویژه علوم قرآنى)
آیتاللّه علّامه محمدتقى مصباح
چکیده
در مناجات عارفین، امام سجاد علیهالسلام به بحث معرفت و محبت الهى مىپردازند. هرچه محبت الهى انسان نسبت به خدا بیشتر باشد، معرفت او افزایش مىیابد. اما توجه به دنیا، از همت، محبت و معرفت الهى انسان مىکاهد؛ زیرا ظلمت و حجابهاى دنیا مانع مىشود از اینکه انسان حقایق عالم را درک کند. امام علیهالسلام از خداى متعال درخواست مىکنند که ایشان را در زمره کسانى قرار دهد که ظلمت، ریب و شبهه از دل و عقایدشان برداشته شود.
شرح صدر نوعى انبساط و گشادگى دل است که موجب مىشود انسان نشاط فراوان و آمادگى براى کار، تفکر، عبادت و محبت را به دست آورده و این امر خود موجبات تقرب انسان به خداى متعال مىشود. در پرتوى تقرب الهى، انسان مىتواند خداگونه شود و معرفت و محبت الهى کسب نماید.
کلیدواژه ها: شرح صدر، محبت، معرفت الهى، رضوان، تجلیات الهى.
ضرورت بهره بردارى از معارف حیات بخش اهل بیت علیهم السلام
چنان که گفتیم، در مناجات عارفین بیشتر بر معرفت و محبت الهى تکیه شده است. بنابراین ما نیز به تبیین ارتباط متقابل بین محبت و معرفت پرداختیم. گفتیم که مرتبه اى از معرفت، پایه محبت است و در مقابل، تحصیل برخى مراتب معرفت در گرو محبت و رشد آن است. هرچه محبت انسان به خداوند شدیدتر شود، معرفت او به خداوند نیز ارتقا مى یابد، و متقابلاً هرچه معرفت انسان به خداوند افزایش یابد، محبت او نیز گسترده تر و راسخ تر مى شود؛ تا آنکه انسان به عالى ترین مرتبه محبت، که به اولیاى خدا اختصاص دارد، بار مى یابد. مقامات متعالى عشق به خدا، که در مضامین عالى این مناجات مطرح شده، به انسان امید و همت عالى مى بخشد. انگیزه او را براى توجه به مقامات اولیاى خدا برمى انگیزد و در وى شوق تلاش براى رسیدن به آن مقامات و استفاده از ظرفیت وجودى خویش را فراهم مى آورد. توجه به دنیا و پرداختن بدان، از همت انسان مى کاهد؛ او را به پستى مى کشاند و موجب مى شود که حتى مؤمنِ برخوردار از محبت اهل بیت علیهم السلام و اهل ولایت، در حد حیوان تنزل کند؛ تنها به مسائل دنیوى بپردازد و اوضاع زندگى او را از پرداختن به امور معنوى بازدارد.
بزرگ ترین خسارت براى انسان این است که تحصیلات دینى داشته باشد و با معارف بلند اهل بیت علیهم السلام آشنا باشد، ولى نتواند از این امکانات ارزشمندى که در اختیار اوست، بهره بردارى کند و تنها در اندیشه خوردن و خوابیدن و امور مربوط به آنها باشد. به راستى از بین بیش از شش میلیارد انسان، چند درصد انسان ها از معرفت و ولایت اهل بیت علیهم السلام برخوردارند و مى توانند از معارف و سخنان آن حضرات استفاده کنند؟ آیا حیف نیست که آن امکانات عظیم و ارزشمند را واگذاریم و خود را به امور دنیوى پست و حقیر آلوده سازیم، و چون حیوان به خور و خواب و شهوت پردازیم، تا مصداق آن سخن خداوند قرار گیریم که فرمود: ذَرْهُمْ یأْکُلُوا وَیتَمَتَّعُوا وَیلْهِهِمُ الأمَلُ فَسَوْفَ یعْلَمُونَ(حجر:3)؛ واگذارشان تابخورندو برخوردار شوندوآرزوسرگرمشان کند؛پس به زودى خواهند دانست؟
مناجات ها و سخنان اهل بیت علیهم السلام نعمت بزرگى است که در اختیار ما قرار گرفته تا با افق هاى متعالى الهى و انسانى آشنا شویم و در پرتو آنها دریابیم که انسان در حیوانیت خلاصه نمى شود، بلکه مقام انسانیت بسیار فراتر از حیوانیت است. اگر انسان اهمیت و عظمت این مقام را بشناسد و درک کند، حاضر نیست لحظه اى توجه خود را به امور پوچ حیوانى و دنیوى معطوف سازد.
مناجات عارفین یکى از معارف بلند امام سجاد علیه السلام است که در آن خواسته هاى متعالى و ارزش هاى والا و نیازهاى اصیل انسانى به تصویر کشیده شده است. تاکنون ما بخش هایى از آن مناجات را بررسى کردیم که محور آن محبت به خداوند و شوق وصال و انس به خدا بود. از این پس، به دیگر بخش هاى آن مناجات مى پردازیم که محور آن معرفت و شناخت حصولى و حضورى خداوند است. در ادامه آن مناجات، امام علیه السلام مى فرماید: قَدْ کُشِفَ الْغِطَاءُ عَنْ أَبْصَارِهِمْ وَانْجَلَتْ ظُلْمَةُ الرَّیبِ عَنْ عَقَائِدِهِمْ و ضَمَائِرِهِمْ وَانْتَفَتْ مُخَالَجَةُ الشَّکِّ عَنْ قُلُوبِهِمْ وَسَرَائِرِهِمْ وَانْشَرَحَتْ بِتَحْقِیقِ الْمَعْرِفَةِ صُدُورُهُم [خداوندا! مرا از کسانى قرار ده که ]حجاب و پرده از برابر چشمانشان کنار رفته و ظلمت شک و زنگار شبهه از عقاید و باطنشان زایل، و خلجان شک از دل هایشان برطرف شده است و به واسطه استوار شدن معرفتشان، سینه شان گشاده گشته و از وسعت نظر برخوردار شده اند.
درخواست رفع حجاب از دیدگان و مشاهده عیان حقایق
امام سجاد علیه السلام از خداوند درخواست مى کنند که حجاب و پرده را از برابر دیدگانشان بردارد تا ایشان حقایق را عیان مشاهده کنند. تعبیر کشف الغطاء ریشه قرآنى دارد و یکى از ویژگى هاى روز قیامت است که در آن، همه حقایق بى پرده و عیان مشاهده مى شوند. این عبارت به تبع قرآن، با تعابیر گوناگون در سخنان اهل بیت علیهم السلام منعکس شده است. خداوند مى فرماید: لَقَدْ کُنْتَ فِى غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَکَشَفْنَا عَنْکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیوْمَ حَدِیدٌ (ق: 22)؛ [به او مى گویند:] هرآینه از این [حال ]غافل بودى؛ پس ما پرده ات را از [دیده ات ]برداشتیم و دیده ات امروز تیزبین است.
گرچه ما مى پنداریم که به روشنى حقایق این عالم را درک مى کنیم، اما از نظر قرآن حجاب و پرده بر حقایق این عالم افتاده و ما نمى توانیم باطن و ملکوت آنها را درک کنیم. براى تقریب به ذهن مى توان گفت: گاه وقتى چشممان به افرادى مى افتد که لباس و سر و وضع نامناسب دارند، مى پنداریم که آنان افراد بد و ناشایستى اند، اما وقتى با آنها ارتباط مى یابیم و سخن مى گوییم و با همدیگر مأنوس مى شویم، درمى یابیم که صفا و خلوص دارند و آن وضعیت نامناسب ظاهرى ناشى از اوضاع خانوادگى و محیطى آنهاست. برعکس، گاه افراد ظاهرالصلاح را مى بینیم و مى پنداریم که انسان هایى شایسته و مؤمن اند، اما وقتى مدتى با آنها محشور مى شویم، درمى یابیم که صفاتى پست و ناشایست دارند و ظاهرشان هرگز با باطن آلوده شان تناسب ندارد. حکمت و مصلحت الهى ایجاب کرده که بر حقایق عالَم و ازجمله بر باطن افراد پرده افکنده شود، تا اسرار افراد آشکار نگردد و بسیارى از خوبى هاى نهان افراد و نیز بدى هاى پنهانشان روشن نباشد. بدین گونه روابط مردم با یکدیگر برقرار مى ماند و زندگى سارى و جارى، و شروط امتحان فراهم مى شود. امیرمؤمنان على علیه السلاممى فرماید: لَوْ تَکاَشفْتُم ما تَدَافَنْتُمْ (مجلسى، بى تا، ج 77، ص 385)؛ اگر به راز و اسرار هم آگاه مى شدید، همدیگر را دفن نمى کردید.
البته انسان هاى برگزیده و ره یافته به عالى ترین مراتب کمال و تعالى، در همین دنیا پرده و حجاب از برابر چشمانشان برداشته مى شود و باطن و ملکوت اشیا را مى نگرند. از این شمار افراد و برجسته ترین آنها، امیرمؤمنان علیه السلام است که فرمود: لَوْ کُشِفَ الغِطَاءُ مَا اْزدَدْتُ یقینا (همان، ج 40، ص 153)؛ اگر پرده کنار رود، چیزى بر یقین من افزوده نمى شود.
ظلمت و حجاب هاى دنیا مانع مى شود که انسان به حقایق یقین یابد. ازاین رو، به شک مبتلا مى شود و حتى آخرت را انکار مى کند و اهمیتى به ثواب و عقاب اخروى نمى دهد. اما وقتى انسان وارد عالم آخرت شود، همه حجاب ها و پرده ها از برابر دیدگانش برداشته مى شود و حقایقى را مى بیند که در دنیا نمى دید. ازاین رو، گنهکاران در روز قیامت مى گویند: رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحا إِنَّا مُوقِنُون (سجده: 12)؛ بار خدایا! دیدیم و شنیدیم؛ ما را بازگردان تا کارى نیک و شایسته کنیم که ما بى گمان باوردارنده ایم. به آنها پاسخ داده مى شود که در دنیا حجت آشکار شد و ادله آشکار براى هدایت و پیمودن مسیر سعادت در اختیار شما قرار گرفت و دیگر راه بازگشتى براى شما نیست: وَسِیقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ زُمَرا حَتَّى إِذَا جَاءُوهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ یأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یتْلُونَ عَلَیکُمْ آیاتِ رَبِّکُمْ وَینْذِرُونَکُمْ لِقَاءَ یوْمِکُمْ هَذَا قَالُوا بَلَى وَلَکِنْ حَقَّتْ کَلِمَةُ الْعَذَابِ عَلَى الْکَافِرِینَ (زمر: 71)؛ و کسانى که کافر شدند، گروه گروه به سوى دوزخ رانده شوند؛ تا چون بدانجا رسند درهاى آن گشوده شود و نگهبانان آن گویندشان: آیا شما را پیامبرانى از خودتان نیامدند که آیات [سخنان و پیام هاى ]پروردگارتان را بر شما مى خواندند و شما را از دیدار این روزتان مى ترساندند؟ گویند: چرا [آمدند] لیکن فرمان عذاب بر کافران واجب آمد.
عالم آخرت، عالم کشف و شهود و آشکار شدن ولایت، قدرت و حاکمیت مطلق الهى است. در آن عالم همه درمى یابند که هیچ قدرتى جز قدرت الهى مؤثر نیست و تنها قدرت الهى مؤثر و نافذ است: یوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا یخْفى عَلَى اللّهِ مِنْهُمْ شَى ءٌ لِمَنِ الْمُلْکُ الْیوْمَ لِلّهِ الْواحِدِ الْقَهّارِ (غافر:16)؛ روزى که نمایان شوند، هیچ چیز از آنان بر خدا پوشیده نباشد؛ [و ندا آید که ]امروز پادشاهى که راست؟ خداى راست؛ آن یگانه برهمه چیره.
درخواست شرح صدر و رهایى از دام شبهه ها
با توجه به اینکه در این عالم، حقایقْ پوشیده است و نیز با توجه به اینکه امکان مشاهده حقایق با کنار رفتن پرده و حجاب از برابر دیدگان فراهم است و برخى از اولیاى خدا، که چشم برزخى شان باز شده، اسرار و حقایق این عالم را درک مى کنند، امام علیه السلام از خداوند درخواست مى کنند که ایشان را در زمره کسانى قرار دهد که پرده از برابر چشمانشان کنار رفته است. نکته دیگر آنکه، گاه و بى گاه شک و شبهه به دل و باطن ما راه مى یابد و اعتقادات و باورهاى ما را تهدید مى کند. خوشبختانه همه شبهه ها به گوش مردم نمى رسد. در غیر این صورت، کاخ عقاید و باورهاى دینى آنها فرومى ریخت. ما حتى آن گاه که احساس مى کنیم باورها و اعتقاداتمان محکم و استوار است و نسبت به آنها شبهه اى نداریم و از پشتوانه علمى بسنده برخورداریم، نمى توانیم به خودمان امیدوار باشیم. چه بسا دراین صورت نیز شبهه اى قوى اعتقادات و باورهایمان را سست کند.
با توجه به خطرى که شک و شبهه براى اعتقادات و باورهاى انسان دارد، امام علیه السلام از خداوند درخواست مى کنند که ایشان را در زمره کسانى قرار دهد که ظلمت ریب و شبهه از دل و عقایدشان برداشته و خلجان شک و تردید از قلب ها و باطنشان برطرف شده و در پرتو معرفتى که در درون آنها ریشه دوانیده، سینه هایشان گشاده گشته است.
تعبیر وانشرحت بتحقیق المعرفة صدورهم حاکى از درخواست شرح صدر است. اصطلاح شرح صدر در ادبیات عرب رایج است و در قرآن نیز در برابر ضیق صدر به کار رفته است؛ آنجاکه خداوند مى فرماید: فَمَنْ یرِدِ اللَّهُ أَنْ یهدِیهُ یشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإسْلامِ وَمَنْ یرِدْ أَنْ یضِلَّهُ یجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیقا حَرَجا کَأَنَّمَا یصَّعَّدُ فِى السَّمَاءِ کَذَلِکَ یجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لا یؤْمِنُونَ (انعام: 125)؛ پس کسى را که خدا بخواهد راه نماید، سینه او را براى [پذیرش ]اسلام مى گشاید؛ و هرکه را بخواهد گمراه کند، سینه او را تنگ و بسته مى سازد [تا پذیراى حق نباشد]؛ چنان که گویى به زحمت در آسمان بالا مى روند. این گونه خدا پلیدى را بر کسانى که ایمان نمى آورند، قرار مى دهد.
تعبیر کنایى شرح صدر و ضیق صدر، که کاربردى قرآنى و روایى دارد، حاکى از دو حالت و احساس متفاوت روانى است. حالت و احساس اول، حالت انبساط و گشادگى دل است که در این حالت، انسان نشاط فراوان و آمادگى بسنده براى کار کردن، تفکر و یا عبادت و محبت ورزیدن دارد. حالت دوم، همان قبض و گرفتگى سینه و دل است که در پى آن، احساس فشار، خفقان، کوفتگى و بى حوصلگى به انسان دست مى دهد و درنتیجه، انسان رغبت و میلى به کار و نیز عبادت ندارد. حالت شرح صدر از درآمیختن معرفت و محبت پدید مى آید و موجب مى شود که انسان از خود و کارها و حالات خود لذت ببرد. در روابط عادى، شرح صدر و انبساط و گشادگى دل موجب مى شود که انسان از گفت وگو با دیگران، و مزاح و شوخى خوشش بیاید و تحمل کافى در برخورد با رفتار نامناسب داشته باشد و عصبانى نشود. در مقابل، در نتیجه ضیق و گرفتگى سینه، انسان طاقت و تحمل از کف مى دهد و بى حوصله مى شود؛ میلى به گفت وگو با دیگران ندارد و زود عصبانى مى شود. در امور معنوى و اخروى، شرح صدر زمینه و آمادگى بسنده را براى پذیرش امر خدا و تسلیم شدن در برابر آن، خضوع در برابر او و عبادت فراهم مى آورد و موجب مى شود که انسان از دعا و مناجات با خدا لذت ببرد. حال اگر ضیق صدرِ ناشى از ضعف ایمان به انسان دست دهد، حال مناجات و عبادت از او گرفته مى شود و حاضر نیست به آیات قرآن و آموزه هاى الهى گوش فرادهد و به دستورهاى خداوند عمل کند؛ حتى در این حال انسان از شنیدن نام خدا و آخرت نیز کراهت دارد و درنتیجه حالت ضیق صدر، به خوددارى از تقرب به خداوند مى انجامد. خداوند درباره کافران که مبتلاى به ضیق صدر شده اند و براثر این حالت حتى از شنیدن نام خدا نفرت و کراهت دارند، مى فرماید: وَإِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَإِذَا ذُکِرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ إِذَا هُمْ یسْتَبْشِرُونَ (زمر: 45)؛ و چون خداوند به یگانگى یاد شود، دل هاى کسانى که به آن جهان ایمان ندارند برمد، و وقتى آنان که جز او هستند [معبودهاشان ]یاد شوند، ناگاه شادمان گردند.
امام علیه السلام در ادامه مناجات مى فرمایند: وَعَلَتْ لِسَبْقِ السَّعَادَةِ فِى الزَّهَادَةِ هِمَمُهُمْ وَعَذُبَ فِى مَعِینِ الْمُعَامَلَةِ شِرْبُهُمْ وَطَابَ فِى مَجْلِسِ الْأُنْسِ سِرُّهُمْ وَأَمِنَ فِى مَوْطِنِ الْمَخَافَةِ سِرْبُهُمْ وَاطْمَأَنَّتْ بِالرُّجُوعِ إِلَى رَبِّ الْأَرْبَابِ أَنْفُسُهُمْ وَتَیقَّنَتْ بِالْفَوْزِ وَالْفَلَاحِ أَرْوَاحُهُمْ وَقَرَّتْ بِالنَّظَرِ إِلَى مَحْبُوبِهِمْ أَعْینُهُمْ وَاسْتَقَرَّ بِإِدْرَاکِ السُّؤْلِ وَنَیلِ الْمَأْمُولِ قَرَارُهُمْ وَرَبِحَتْ فِى بَیعِ الدُّنْیا بِالْآخِرَةِ تِجَارَتُهُم؛ مرا از شمار کسانى قرار ده که همتشان براى پیشى گرفتن در سعادت و وارستگى عالى است و از سرچشمه طاعت و معامله با حق آب خوش گوار نوشیده اند؛ آنان که در محفل انس با خدا باطنشان نیکو شده و در جایگاه ترس از خدا راهشان امنیت یافته است، و به سبب رجوع و پیوستگى به ربّ الارباب، نفوسشان مطمئن شده و روحشان فلاح و رستگارى و یقین یافته است؛ آنان که چشمشان به مشاهده محبوبشان روشن شده و به سبب دستیابى به مقصود، و نیل به آرزوهاى متعالى، آرامش خاطر یافته اند، و در دادوستد دنیا و آخرت، تجارتى پرسود داشته اند.
اولیاى خدا در جست وجوى رضوان و تجلیات الهى
همت هاى انسان ها، بیشتر معطوف به موقعیت ها و مقامات دنیوى است و دراین بین، کسى که همتش را براى دستیابى به بالاترین مقامات دنیوى خرج مى کند، برخوردار از همت عالى معرفى مى شود. براى نمونه، اگر از دانش آموزان کلاس درسى پرسیده شود که در آینده مى خواهید چه کاره شوید، هرکس به فراخور علاقه خود پاسخى مى دهد؛ یکى مى گوید مى خواهم بقال شوم؛ زیرا بقال سر کوچه شان انسان خوب و مردم دارى است و مواد خوراکى سالم در اختیار مردم مى نهد. دیگرى مى گوید: مى خواهم معلم شوم؛ چون معلم آنان دلسوز است و رفتارى شایسته با دانش آموزان خود دارد. سومى مى گوید: مى خواهم خلبان شوم. یکى دیگر مى گوید: مى خواهم پزشک شوم و برخى مى گویند که مى خواهیم مخترع و یا ثروتمندترین انسان روى زمین شویم. اگر مشاغل و مقاماتى که آن دانش آموزان دستیابى به آنها را آرزو مى کنند، با یکدیگر بسنجیم، پى خواهیم برد که کدامین آنها همت بالا و عالى دنیوى دارند. درباره امور معنوى و اخروى نیز این تفاوت همت ها وجود دارد. برخى که همتشان پایین است، آرزو مى کنند که به بهشت بروند و از آتش جهنم نجات یابند و در بهشت، خداوند قصرى در اختیار آنان قرار دهد و آنها از مناظر بهشت لذت ببرند. برخى که همتشان بیشتر است، آرزوهاى فزون ترى دارند، اما کسى که همتش عالى تر و والاتر از دیگران است مى خواهد به رضوان حق برسد، به پیشگاه خداوند بار یابد و با مشاهده جمال الهى غرق در لذت شود.
در برخى روایات آمده است که برخى از بهشتیان چنان از تجلیات الهى تأثیر مى پذیرند که مشاهده جلوه هاى الهى، آنان را مدهوش مى سازد و این حالت سالیانى به طول مى انجامد؛ تا آنجا که همسرانشان، یعنى حوریان بهشتى، نزد خدا شکایت مى کنند که آنان اعتنایى به ما ندارند و ما را فراموش کرده اند؛ تو ما را براى آنها آفریدى که از ما لذت ببرند؛ اما آنان توجهى به ما نمى کنند. توجه محض آنان به جلوه الهى و مستغرق شدن آنان در لذت مشاهده جمال خداوند، حاکى از درک لذتى متعالى و بى همتاست که دیگر لذت هاى بهشتى در مقابل آن بى ارزش مى نمایند؛ چه رسد به لذت هاى بى مقدار دنیوى. ازاین رو، آنان که در پى آن مقصد متعالى اند، کاملاً خود را از دل بستگى هاى دنیوى مى رهانند و بنا بر فرموده امام سجاد علیه السلام همت عالى ایشان در دنیا مصروف رسیدن به سعادت، و بریدگى و وارستگى از دنیا مى شود.
امیرمؤمنان علیه السلام در زمان خلافت خود، جز شام که در اشغال معاویه بود، بر دیگر سرزمین هاى اسلامى، ازجمله حجاز، مصر، عراق و ایران حکومت مى کردند. بنا بر روایت امام باقر علیه السلام، روزى امیرمؤمنان علیه السلام به بازار رفتند و پیراهنى را به چهار درهم خریدند و نزد خیاط بردند و از او خواستند که آستین هاى آن را، که از سر انگشتان ایشان بلندتر بود، کوتاه کند (فتال شیرازى، بى تا، ج 1، ص 107). همچنین در احوالات آن حضرت وارد شده که پیشانى ایشان بر اثر فراوانى سجده، پینه بسته بود و درحالى که لباسى خشن و پشمینه بر تن داشتند و کفش هایى از لیف خرما مى پوشیدند، خطبه مى خواندند و عالى ترین مطالب را در آن خطبه در اختیار مردم مى نهادند. همچنین ابن عباس نقل مى کند که در جریان فتنه جمل، در منطقه ذى قار بر امیرمؤمنان علیه السلام وارد شدم و مشاهده کردم که در آن هنگامه حساس، کفش خود را پینه مى زنند. آن حضرت به من فرمودند: این کفش چقدر مى ارزد؟ گفتم: هیچ. امام فرمودند: وَاللَّهِ لَهِى أَحَبُّ إِلَى مِنْ إِمْرَتِکُمْ إِلَّا أَنْ أُقِیمَ حَقّا أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلاً (نهج البلاغه، خ 33)؛ به خدا سوگند، این کفش بى ارزش را از حکومت بر شما بیشتر دوست مى دارم؛ مگر آنکه بتوانم حقى را برپا دارم، یا باطلى را برطرف کنم.
این حالات و ویژگى ها ناشى از نهایت وارستگى و زهد آن حضرت، و دلدادگى به معبود است. بى تردید آن حضرت سرآمد کسانى است که همت عالى خود را صرف وارستگى و عدم دل بستگى به دنیا و نیل به سعادت و رضوان حق کرده اند و در مجلس انس حق، دمادم از شراب وصل محبوب مى نوشند؛ همان کسانى که امام سجاد علیه السلام از خداوند درخواست کرده اند که ایشان را در شمار آنان قرار دهد.
در پایان مناجات، امام علیه السلام مى فرمایند: إِلَهِى مَا أَلَذَّ خَوَاطِرَ الْإِلْهَامِ بِذِکْرِکَ عَلَى الْقُلُوبِ وَمَا أَحْلَى الْمَسِیرَ إِلَیکَ بِالْأَوْهَامِ فِى مَسَالِکِ الْغُیوبِ وَمَا أَطْیبَ طَعْمَ حُبِّکَ وَمَا أَعْذَبَ شِرْبَ قُرْبِکَ فَأَعِذْنَا مِنْ طَرْدِکَ وَإِبْعَادِکَ وَاجْعَلْنَا مِنْ أَخَصِّ عَارِفِیکَ وَأَصْلَحِ عِبَادِکَ وَأَصْدَقِ طَائِعِیکَ وَأَخْلَصِ عُبَّادِکَ یا عَظِیمُ یا جَلِیلُ یا کَرِیمُ یا مُنِیلُ بِرَحْمَتِکَ وَمَنِّکَ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ؛ خدایا، چقدر لذت بخش است خطورهاى الهام به ذکرت بر دل ها، و چه شیرین است فکر و اندیشه هایى که با اوهام در پرده هاى غیب به سوى تو سیر مى کنند، و چقدر طعم محبتت شیرین است، و چه گواراست نوشیدن شراب قرب تو. پس اى خدا، ما را از دور ساختن و راندن از درگاهت به خودت پناه ده و ما را از خاص ترین عارفان و صالح ترین بندگانت قرار ده، و در شمار صادق ترین اهل طاعتت و پاک ترین و خالص ترین بندگانت قرار ده. اى خداى بزرگ، اى با عزت و جلال، اى با کرم و احسان، به حقِ رحمت و عطایت، اى مهربان ترین مهربانان عالم.
اولیاى خدا در معرض الهامات و خطورات ربانى و لقاى الهى
ما لذت ذکر خدا را نچشیده ایم و درک نکرده ایم؛ اما امام سجاد علیه السلام از لذت خطور ذکر الهى در قالب صیغه تعجب ما الذّ، به منزله برترین و عالى ترین لذت یاد مى کنند و مى فرمایند که چقدر لذت بخش است خطورات ذکرت که به دل من الهام کرده اى. تصور کنید عاشقى را که با همه وجود به معشوق و محبوب خود دل باخته است و پیوسته در فکر و یاد او به سر مى برد؛ اما ناگهان گرفتارى و مشکلى براى او پیش مى آید و لحظاتى از یاد معشوق خود غافل مى شود و در آن حال، معشوقش با اشاره او را به خود متوجه مى سازد و به وى گوشزد مى کند که از او غافل نشود. بى تردید این اشارت محبوب براى عاشق، بسیار لذت بخش است. براى عاشق دل سوخته محبوب و معشوق واقعى و حقیقى، یعنى خداوند، هیچ لذتى سرشارتر و والاتر از آن نیست که خداوند یاد و ذکر خود را به او الهام کند و او را متوجه خویش سازد. امام علیه السلام سپس مى فرمایند: وَما اَحلى الَمسیرِ اِلیکَ باِلاْوهام فِى مَسَالِکِ الغُیوِب؛ و چه شیرین است فکر و اندیشه هایى که با اوهام در پرده هاى غیب به سوى تو سیر مى کنند.
در توضیح این جمله مى توان گفت: گاه براثر شدت و فروانى عبادت و تمرکز توجه انسان به ساحت قدس الهى، حالتى براى انسان رخ مى دهد که احساس مى کند محبوب را مى بیند. البته منظور، رؤیت و مشاهده جلوه هاى رحمانى خداست؛ وگرنه چنان که قرآن نیز تصریح مى کند، مشاهده ذات الهى محال است و وقتى حضرت موسى علیه السلام به درخواست بنى اسرائیل، مشاهده خداوند را درخواست کرد، خداوند در پاسخ فرمود: قَالَ لَنْ تَرَانِى وَلَکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِى فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیکَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ(اعراف: 143)؛ گفت: هرگز مرا نخواهى دید؛ ولیکن به این کوه بنگر. پس اگر در جاى خود قرار و آرام داشت، مرا خواهى دید؛ و چون پروردگارش بر آن کوه تجلى کرد، آن را خُرد و پراکنده ساخت؛ و موسى مدهوش بیفتاد و چون به خود آمد، گفت: [بار خدایا، ]تو پاک و منزهى [از اینکه با چشم دیده شوى] به تو بازگشتم و من نخستین باوردارنده ام.
به هرحال براى اولیاى خدا گاه مراتبى از تجلیات الهى رخ مى دهد و در آن لحظه که کوتاه نیز هست، آنان غرق در لذت و سرور مى شوند و همه آنچه را پیرامون ایشان مى گذرد، فراموش مى کنند. کسانى که خداوند چنین توفیق معنوى اى به آنان عنایت کرده، قدردان این نعمت بزرگ اند و خداى را شاکرند. آنان مى کوشند پرتوى از این حالت را براى خود حفظ کنند. براى تفهیم و درک لحظه تجلى جلوه هاى الهى بر اولیاى خدا و لذتى که به آنها دست مى دهد و براى تقریب به ذهن مى توان مثالى زد. در زمان حیات امام خمینى قدس سره برخى از مردم پس از سال ها انتظار گاه صدها فرسنگ راه را پیاده طى مى کردند تا لحظاتى به زیارت امام نائل شوند و جمال نورانى ایشان را مشاهده کنند. وقتى چشم آنان به امام مى افتاد، از شدت شوق و لذت مشاهده ایشان زبانشان بند مى آمد و نمى توانستند حرف بزنند. همچنین فراوان اند کسانى که آرزوى زیارت و ملاقات رهبر معظم انقلاب را دارند و اگر در طول عمرشان حتى یک بار آن توفیق به ایشان دست دهد و به زیارت مرادشان نائل شوند، چنان لذت مى برند که مى کوشند خاطره شیرین آن ملاقات را براى همیشه زنده نگاه دارند. گرچه لحظات دیدار با رهبر معظم انقلاب به انجام مى رسد، ازآنجاکه آن دیدار بسیار لذت بخش است، دیدارکنندگان همواره مى کوشند به آن توجه داشته باشند و خاطره و یاد آن را زنده نگاه دارند. با این خاطره، همواره لذت آن دیدار تداوم مى یابد. آنچه پس از آن دیدار و مشاهده براى آنان باقى مى ماند، صورت وهمى و توهمى از آن رؤیت و مشاهده است، که به آنها لذت مى بخشد. امام سجاد علیه السلام نیز مى فرمایند: چقدر لذت بخش است که انسان با گام هاى توهم در مسیر قرب به خداوند حرکت کند؛ یعنى وقتى براى لحظه اى توفیق مشاهده جلوه الهى براى انسان حاصل شود، انسان براى بقاى خاطره آن حالت، توهمى از آن حالت را در خود باقى نگاه مى دارد. زنده داشتن آن حالت و لحظه درک جلوه الهى، با خاطره و توهم آن، به مثابه سیر با قدم توهم در مسیر قرب الهى تلقى شده است.
درک و مشاهده جلوه الهى، مقامى بسیار متعالى است که در این عالم براى هرکسى حاصل نمى شود و اگر کسى به آن مقام رفیع بار یابد و در حالت مکاشفه جلوه اى از تجلیات الهى را شهود کند، باید در خیال خود و با توهم، آن حالت را براى خویش نگاه دارد؛ زیرا زنده و پایدار ساختن خاطره و صورت وهمى آن حالت، قدردانى از آن توفیق بزرگ الهى است و موجب مى شود که روح انسان، آماده دریافت تجلیات دیگر الهى باشد. حتى گاهى انسان مى پندارد که شهود تجلیات الهى برایش حاصل شده است. بى تردید همین خیال و یا توهم شهود نیز موجب استحکام ارتباط انسان با خدا مى شود؛ چنان که در محبت و عشق هاى انسانى، مانند عشق و محبت بین لیلى و مجنون، خیال مشاهده معشوق، موجب سرزندگى و نشاط عاشق مى شود. ازاین رو، عاشق اگر در طول سال، تنها یک بار به دیدار معشوق خود نائل شود، در دیگر روزهاى سال با خیال معشوق به سر مى برد و این خیال به او امید و نشاط و لذت مى بخشد. درواقع، عاشق با خیال معشوق زندگى مى کند، که اگر آن خیال را نمى داشت، از غصه مى میرد؛ زیرا خیال معشوق به زندگى او معنا مى دهد و بدون خیال معشوق، زندگى براى او هیچ لذتى ندارد.
منبع
فتال شیرازى، محمدبن حسن، بى تا، روضه الواعظین و بصیره المتعظین، قم، رضى.
مجلسى، محمدباقر، بى تا، بحارالانوار، تهران، دارالکتب اسلامیه.