ویژگى ها و معیارهاى عفاف و حیاى شخصیت زن در جامعه اسلامى
Article data in English (انگلیسی)
سال بیست و سوم ـ شماره 199 (ویژه جامعه شناسى)
رفیع الدین اسماعیلى : دانشجوى دکترى فرهنگ و ارتباطات دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام. rafi.esmaili@yahoo.com
حفیظه مهدیان : دانشجوى کارشناسى ارشد تبلیغ و ارتباطات دانشگاه باقرالعلوم علیهالسلام. hafizemahdiyan@yahoo.com
دریافت: 10/9/92 پذیرش: 30/2/93
چکیده
اگرچه زن و مرد در جوهر و ماهیت انسانیت یکسانند و تمایزى در حقیقت و نوع آنها نیست، ولى تفاوتهایى نیز با یکدیگر دارند که به ویژگى هاى جسمانى و روانى آنها بازمى گردد، به گونهاى که تفاوت طبیعى و تکوینى میان زن و مرد، مطلبى غیرقابل انکار است. دین اسلام با حضور زن در جامعه مخالف نمى باشد، اما براى حضور زن در جامعه شرایطى براساس ویژگى هاى طبیعى زن (جسمى، روحى و...) و نوع کشش و ارتباطى که میان مرد و زن وجود دارد معین کرده است. هدف از این پژوهش، به دست آوردن ملاکها و معیارهایى است که اسلام درباره حضور اجتماعى زن بیان کرده است. بنابراین، این پژوهش تلاش دارد با روش اسنادى و مطالعه آیات و روایات، به بیان ویژگى ها و ملاکهاى حضور اجتماعى زنان بپردازد. در این تحقیق، به چهار معیار اصلى (پوشش و لباس زنان، حفظ حریمها و فاصلهها، عدم تبرج، و کنترل نگاه) براى حضور اجتماعى زنان پرداخته شده است که هرکدام داراى مؤلفه هایى مى باشند.
کلیدواژه ها: عفاف، حیاء، اسلام، حضوراجتماعى، حجاب.
مقدّمه
نقش هاى اجتماعى بر حسب نوعى تقسیم کار اجتماعى و به تناسب عوامل و متغیرهاى خاص انجام مى گیرد. ازجمله این متغیرها که تأثیرى بنیادى در تعیین جنسیت اجتماعى یا هویت جنسى زن و مرد دارد، مى توان به هویت انسانى از یک سو، و جنسیت طبیعى از سوى دیگر، اشاره کرد؛ زیرا در نگرش اسلام، نقش و حقوق اجتماعى زن، در چارچوب هویت انسانى و با توجه به جنسیت طبیعى وى معنا مى یابد. ازاین رو، با هر رویکردى که بین زن و مرد تساوى کامل یا روابط رقابت آمیز و ستیزه جویانه برقرار سازد مخالف است (آقاجانى، 1388، ص 45). دلیل اصلى آن نیز تفاوت هاى جسمى و روحى زن و مرد است. چنان که رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرموده اند: زنان از نظر بیان، ناتوان و از نظر جسمى، آسیب پذیرند. بنابراین، با قرار دادن آنان در خانه آسیب پذیرى آنان را بپوشانید و با سکوت، ناتوانى آنان را مخفى کنید (صدوق، 1404ق، ج 3، ص 390).
مکتب اسلام براى مدیریت غریزه جنسى انسان ها و سامان دهى روابط زن و مرد در جامعه، مجموعه آموزه هایى را ارائه کرده است که توجه به همه آنها مى تواند ضامن سلامت ارتباط هاى اجتماعى دو جنس، و مانع بروز گناهان و ناهنجارى هاى اخلاقى و جنسى در جامعه باشد. آموزه هاى اسلام بیانگر یک نظام معنایى به هم پیوسته است که در مفاهیمى همچون، حیا، پوشش، عفاف، حریم، غیرت تجلى مى یابد (شفیعى سروستانى، 1391، ص 64).
درباره عفاف و حیا کتاب ها و مقالاتى نگارش شده است که یکى از بهترین کتاب ها، کتاب پژوهشى در فرهنگ حیا نوشته عباس پسندیده است که به واکاوى مفهوم حیا و بیان مؤلفه هاى آن پرداخته است. همچنین مقاله انسیه ماهینى با عنوان مفهوم شناسى حیا و عفاف؛ آسیب ها و راه کارها به تبیین عفاف اسلامى پرداخته است. ولى جنبه نوآورى مقاله حاضر این است که تلاش شده با نگاهى جامع به ملاک هاى عفاف و حیا که براى حضور اجتماعى زن نیاز است و اسلام بر آنها تأکید کرده، پرداخته شود.
جامعه ایران پس از پیروزى انقلاب اسلامى، مدعى تشکیل یک جامعه دینى است؛ که باید قوانین اسلامى در آن برقرار باشد. یکى از نمودهاى جامعه دینى، وجود عفت عمومى و صیانت از این ارزش است که خود را در نوع ارتباط مرد و زن در جامعه نشان مى دهد. بنابراین، ایجاد یک جامعه منظم و مطلوب در گرو حفظ مرزها و حدودى است که خداوند مقرر داشته است. به همین سبب، ضرورى است که این حدود از متون اسلامى استخراج شود. ازجمله مهم ترین آنها، استخراج ملاک ها و معیارهاى حضور اجتماعى زنان در جامعه اسلامى مى باشد.
سؤال اصلى تحقیق این است که باید چه ویژگى ها و معیارهایى براى عفاف و حیاى زن در جامعه اسلامى وجود داشته باشد؟
چارچوب مفهومى
پیش از آنکه به بررسى دقیق شرایط و معیارهاى حضور اجتماعى زن پرداخته شود باید تعریف سه مفهومِ اصلى، یعنى عفاف، حیا و حجاب، که اهمیت زیادى براى حضور زن در جامعه دارد مشخص شود و ارتباط میان این سه مفهوم بیان گردد. از طرف دیگر، تمامى ویژگى ها و معیارهاى حضور اجتماعى زن زیرمجموعه همین سه مفهوم مى باشد. بنابراین، ابتدا به تعریف و ارتباط این سه مفهوم پرداخته مى شود و در ادامه، ویژگى ها و معیارهاى حضور اجتماعى زن بیان خواهد شد.
1. حیا
حیا، انکسارى است که به جهت ترس از آنچه عیب شمرده و نکوهش مى شود، حاصل مى گردد (طریحى، 1414ق، ج 1، ص 484). راغب، حیا را انقباض نفس از زشتى ها و ترک آن به همین جهت مى داند (راغب اصفهانى، بى تا، ص 270). در فرهنگ فارسى و عمید، به شرم و خجالت معنا شده است (معین، 1379، ج 1، ص 1380).
بسیارى از علماى اخلاق نیز به شرح و تعریف این فضیلت پرداخته اند. کتاب پژوهشى در فرهنگ حیا پس از بیان برخى از این تعاریف، به چند نکته از تعاریف علماى اخلاق از حیا اشاره مى کند:
ـ حیا هنگام مواجه شدن با یک فعل قبیح رخ مى دهد. در این حالت، روان انسان حالت انقباض پیدا مى کند که ضد باز بودن و علاقه مند بودن است؛
ـ این نوع برانگیختگى در عمل، هم موجب انجام یک کار است و هم موجب ترک یک کار؛
ـ حیا زیرمجموعه ترس است؛ زیرا علت برانگیختگى هنگام مواجهه با یک کار زشت، یا ترس از سرزنش مردم است و یا ترس از ارتکاب آن(پسندیده،1385،ص21ـ22).
باید گفت: هرچند که حیا زمینه اى فطرى در انسان دارد، اما قابل تقویت، قابل تضعیف و حتى قابل زوال است (زیبایى نژاد، 1388، ص 85). هرچه نیروى حیا در انسان ضعیف تر شود، قواى بازدارندگى انسان نیز کم فروغ تر شده و خوددارى نفس از گناه کمتر مى شود و با زوال حیا، دیگر انسان از هیچ کار زشتى ابا نمى کند. رسول اکرم صلى الله علیه و آلهمى فرمایند: وقتى حیا ندارى هر کار مى خواهى بکن (پاینده، 1382، ص 200). این سخن به این دلیل است که انسان بى حیا، کرامتى براى نفس خود قایل نیست و ازاین رو، براى خود ارزشى تعریف نکرده که با بها دادن به شهوات، از آن ارزش کاسته شود.
آنچه مشخص است حیا در زنان بیشتر از مردان است؛ چنان که در روایتى آمده است: حیا ده جزء دارد، نُه تاى آن در زنان است و یکى از آن در مردان (فتال نیشابورى، بى تا، ص 460). زن زیباست و علاوه بر آن، میل به عرضه زیبایى خود به مخاطب دارد. بنابراین، افزون بودن مؤلفه حیا در جنس زن، به خوددارى او از جلوه نمایى مى انجامد و به پاک ماندن روابط در جامعه کمک شایانى مى نماید.
2. عفاف
عفاف و عفت از ریشه عفف به معناى خوددارى از آنچه حلال و زیبا نیست، مى باشد (ابن منظور، بى تا، ص 290). در قاموس قرآن، به معناى مناعت آمده است. حالت نفسانى است که از غلبه شهوت بازدارد؛ پس باید عفیف به معناى خودنگهدار و بامناعت باشد (قرشى، 1372، ج 5، ص 18ـ19). راغب در مفردات عفت را به حصول حالتى نفسانى که مانع از غلبه شهوت بر انسان است، معنا نموده است (راغب اصفهانى، بى تا، ص 573). در قرآن کریم، عفاف به دو صورت "یستعفف" و "تعفف" و مجموعا در چهار آیه مبارکه آمده است. عفاف با توجه به متن آیه، معانى گوناگونى مى پذیرد که مى توان از آن به ابعاد عفاف یاد نمود: عفت به معناى خویشتن دارى به موقع اظهار نیاز (بقره: 273)، عفت به معناى قناعت (نساء: 6)، عفت به معناى پاک دامنى (نور: 33)، عفاف به معناى رعایت حجاب (نور: 60) (طرقى اردکانى، 1389).
عفاف اصطلاحى اخلاقى است و عالمان اخلاق، عفاف را یکى از مهم ترین فضایل اخلاقى دانسته و در مورد آن سخن رانده اند. ملّااحمد نراقى درباره عفت مى گوید: عفت عبارت است از مطیع و منقاد شدن قوه شهویه از براى قوه عاقله. عفت عبارت است از رهایى از دست هوا و هوس و خلاصى از بندگى قوه شهویه (نراقى، بى تا، ص 243ـ247).
با جمع بندى تعاریف اصطلاحى و اخلاقى عفاف، مى توان گفت: این واژه، به معناى کنترل شهوت در حد اعتدال و تبعیت آن از عقل است. لازم به ذکر است که عفاف داراى مفهوم عام و خاص است؛ مفهوم عام آن، خویشتن دارى در برابر هرگونه تمایل افراطى و نفسانى است و مفهوم خاص آن، خویشتن دارى در برابر تمایلات بى بندوبارى جنسى است (علم الهدى، 1391، ص 26). آنچه در روابط زن و مرد، مورد توجه است، عفاف به معناى خاص، یعنى کنترل غریزه جنسى مى باشد.
3. حجاب
حجب و حجاب هر دو مصدر و به معناى پنهان کردن است. حجاب به معنى پرده نیز هست (قرشى، 1372، ص 103). دهخدا نیز مى نویسد: کلمه حجاب هم به معناى پوشیدن است و هم به معنى پرده و حاجب. استعمال کلمه حجاب در مورد پوشش زن، اصطلاح نسبتا جدیدى است. در قدیم کلمه ستر که به معنى پوشش است، به کار رفته است (دهخدا، 1341، ص 289). مقصود از حجاب در کاربرد فقهى و ادبیات فقه، پوشش ویژه اى براى زنان است که بازدارنده نگاه نامحرمان به او و یا مانع انگیزش تمایل جنسى مردان باشد. در یک نگاه کلى، حجاب به معناى پوشش اسلامى بانوان، داراى دو بعد ایجابى و سلبى است. بعد ایجابى آن، وجوب پوشش بدن و بعد سلبى آن، حرام بودن خودنمایى نزد نامحرم مى باشد. این دو بعد در کنار یکدیگر کارکرد هم افزایى دارد و فقدان هریک از آنها باعث مى شود حجاب اسلامى در معناى حقیقى آن محقق نشود (جاوید و شجاعى، 1388، ص 42).
ازآنجاکه جسم زن بیش از مرد قابلیت جذب جنس مخالف را داشته و از طرفى، روح زن نیز دلبستگى بیشترى به خودآرایى و عشوه گرى دارد، تأکید اسلام بر حجاب زنان پررنگ تر است. اما باید توجه داشت که مردان نیز در جامعه باید از پوشش مناسبى برخوردار باشند. خداوند در قرآن به زنان درباره حفظ حجاب چنین مى فرماید: به زنان باایمان بگو چشم هاى خود را (از نگاه هوس آلود) فروگیرند، و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را ـ جز آن مقدار که نمایان است ـ آشکار ننمایند و (اطراف) روسرى هاى خود را بر سینه خود افکنند (تا گردن و سینه با آن پوشانده شود) (نور: 31).
رابطه عفاف و حیا: به نظر مى رسد بین حیا و عفاف رابطه اى دو سویه برقرار است. در روایتى، امیرالمؤمنین على علیه السلام، عفاف را ثمره حیا معرفى نموده (تمیمى آمدى، 1366، ص 257) و در روایت دیگرى مى فرمایند: عفیف ترین شما، باحیاترین شماست (همان، ص 256). همچنین رابطه تنگاتنگ عفت و حیا سبب شده تا در برخى روایات، این دو فضیلت در کنار هم و با یک بار معنایى به کار برده شوند: حیا قرین عفاف است (همان، ص 257) و یا این بیان که حیا و عفت از خلق هاى ایمان است و از خصلت آزادگان و خوى نیکان است (همان). مى توان گفت: حیا و عفاف داراى رابطه اى دوسویه با یکدیگرند؛ از سویى، افزایش یا کاهش حیا در میزان عفاف تأثیر داشته و از سویى، هرچه فرد در عفت ورزیدن بکوشد، به حیاى درونى بیشترى دست مى یابد. بنابراین، هرچه حیاى فرد بیشتر باشد، به طور عمومى خوددارى اش از ناپسندها و ناهجارهاى شرعى و عقلى و عرفى عمیق تر و گسترده تر خواهد بود و به طور خاص، در مقابل آلودگى هاى جنسى نیز عفاف بالاترى خواهد داشت.
رابطه حیا و عفاف و حجاب: اگر عفاف را یک صفت اخلاقى بدانیم که نفس انسان به آن متصف مى شود و در آن حالتى خاص به وجود مى آید که گناهان جنسى از وى سر نمى زند، در این صورت نیز پوشش در ایجاد این صفت نفسانى مؤثر است (حکمت نیا، 1390، ص 312). باید گفت: عفاف خصلتى انسانى و حالتى درونى است که نشانه هاى بیرونى دارد و در رفتار و گفتار ظاهر مى شود. بنابراین، عفاف باید همراه با مظاهر بیرونى ازجمله حجاب باشد (همان، ص 331). مى توان به این نتیجه دست یافت که بین این سه مفهوم، رابطه طولى هسته ـ پوسته اى برقرار است، به این معنا که حیا لایه هسته اى، عفاف، لایه میانى و حجاب، لایه پوسته اى را تشکیل مى دهد. در این رابطه، هسته، منشأ لایه هاى میانى و پوسته اى، و لایه هاى بیرونى، تقویت کننده و استحکام بخش لایه هاى درونى هستند. حیا و عفت اگر بخواهند نمود بیرونى داشته باشند خود را با حجاب نشان مى دهند (جاوید و دیگران، 1388، ص 45). هنگامى که ملکه حیا در جامعه اى رسوخ کرد، در نتیجه، عفاف و خودنگه دارى درونى ایجاد شده و سپس ثمره هاى عفاف، یعنى صیانت (حفظ حریم) و قناعت (حفظ حدود) آشکار گردید، مى توان شاهد فرهنگ حجاب و پوشش صحیح بود (طیبى، 1386، ص 179). این مراحل هرچه به سطح نزدیک تر مى شوند عینى تر و ملموس تر مى گردند (همان، ص 180ـ181). البته برخى قایلند که این مؤلفه ها، هم عرض یکدیگرند؛ به عبارتى، مى توان فرد محجبه اى را در نظر گرفت که از سر عادت و یا دلایل دیگر حجاب اختیار کرده، اما فردى عفیف و باحیا نیست و از طرف دیگر، فردى که حجاب مناسبى ندارد، اما فردى عفیف و خودنگهدار است. در صورت پذیرش هریک از این صور، این بدیهى است که دین اسلام حجاب و پوشش مفروض را از لوازم لاینفک عفاف دانسته و از بانوان خواسته است براى حضور در اجتماعات مردانه خود را طبق موازین تشریع شده، بپوشانند. بنابراین، حجاب و عفاف، هرچند در تحلیل عقلى و برخى نمودهاى عینى تفکیک پذیرند، اما در آموزه هاى دینى، حجاب، تجسم و بازتاب بیرونى عفاف شناخته مى شود و یکى از نشانه هاى عفاف، نوع پوشش، رفتار و گفتار فرد است (جمعى از نویسندگان، 1391، ص 716).
ویژگى ها و معیارهاى حضور زن در عرصه هاى عمومى
بعد از تعریف سه مفهوم اصلى حیا، عفاف و حجاب و ارتباط آنها با یکدیگر به بررسى ویژگى ها و معیارهاى حضور اجتماعى زن پرداخته مى شود. تمامى این ملاک ها نشئت گرفته از سه مفهوم فوق است.
ویژگى اول: لباس و پوشش
لباس و پوشش نعمتى بزرگ است که خداوند متعال در قرآن کریم از آن یاد، و آن را وسیله اى براى پوشاندن معرفى مى کند: اى فرزندان آدم! در حقیقت، ما براى شما لباسى فرو فرستادیم که عورت هاى شما را پوشیده مى دارد و [براى شما ]زینتى است و[لى ]بهترین جامه لباس تقواست. این از نشانه هاى [قدرت] خداست، باشد که متذکر شوند (اعراف: 26).
در این بخش، مؤلفه هایى که زن باید در پوشش خود در مقابل نامحرم، رعایت کند بیان مى شود.
1. پوشش مطمئن: بانوان باید از پوششى استفاده کنند که در شرایط مختلف بتواند بدن آنها را پوشیده نگاه دارد. ابى عبداللّه علیه السلاممى فرمایند: براى زن مسلمان سزاوار نیست که روسرى یا پیراهنى استفاده کند که چیزى را نمى پوشاند (حرعاملى، 1409ق، ص 388). همچنین لباس زن باید به گونه اى باشد که با وزش باد و یا از بین رفتن تعادل انسان، بدن را نمایان نسازند. در روایتى از امیرالمؤمنین علیه السلام این احتیاط و مراقبت به خوبى توضیح داده شده است. ایشان مى فرمایند: من و پیامبر در یک روز ابرى و بارانى در بقیع نشسته بودیم که زنى سوار بر الاغ از آنجا گذشت و دست الاغش در گودالى فرو رفت و زن به زمین افتاد. پیامبر صلى الله علیه و آله رویش را برگرداند. حاضران عرض کردند: اى رسول خدا! آن زن شلوار به پا دارد. پیامبر سه بار فرمود: خدایا! زنان شلوارپوش را بیامرز. اى مردم! شلوار بپوشید که شلوار پوشاننده ترین جامه هاى شماست و زنان خود را در موقعى که بیرون مى آیند با شلوار حفظ کنید (ابن ابى فراس، بى تا، ص 78).
بسیارى از بانوان شاغل، هنگام کار با استفاده از مقنعه و یا روسرى هایى بلندتر از روسرى هاى مجلسى و یا به دست کردن ساق دست و استفاده از جوراب هاى نیمه بلند یا بلند و... پوشش خود را مطمئن ساخته و با آرامش بیشترى به انجام فعالیت هاى خود مى پردازند. ازاین روست که چادر حجاب برتر شناخته شده است؛ زیرا مطمئن ترین و پوشاننده ترین لباسى است که بانوان مى توانند از آن استفاده کنند. در روایتى از رسول اکرم صلى الله علیه و آلهآمده است: زن در پیش برادر و فرزند خود اگر یک پیراهن بپوشد که تا زانوان یا ساق پاى او مستور باشد کافى است ولى در نزد نامحرمان، زن باید چهار لباس داشته باشد: پیراهن، روسرى یا مقنعه، چادر و شلوار (مشهدى، 1368، ص 347).
2. نبوشیدن لباس شهرت: برخى از شرایط پوشش بین زن و مرد مشترک است و از این جهت بر هر دو واجب است که این شرایط را رعایت کنند. ازجمله این ویژگى ها این است که زن و مرد لباس شهرت نپوشند؛ چنان که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله از پوشیدن دو نوع لباس نهى فرمودند: لباسى که به زیبایى شهره (انگشت نما) باشد و لباسى که به زشتى شهره باشد (محمدى رى شهرى، 1385، ج 10، ص 236). به گونه اى که پوشیدن لباس شهرت موجب مى شود خداوند در روز قیامت از چنین فردى روى بگرداند (همان). استفاده بانوان از لباس شهرت علاوه بر پیامدهایى که براى زنان و مردان به طور مشترک دارد و در روایات بیان شد، باعث مى شود نگاه هاى بیشترى به طرف او جلب شود، درصورتى که زن باید پوششى اختیار کند که نگاه نامحرم را به خود جلب نکند.
3. لباس ضخیم و غیرنازک: ملاک دیگر لباس بانوان براى حضور در اجتماع، بدن نما نبودن آن است. لباس در چارچوب عفاف اسلامى، باید به گونه اى باشد که بدن از زیر آن نمایان نباشد. متأسفانه استفاده از لباس هاى نازک و بدن نما بخصوص در ماه هاى گرم سال بین برخى افراد رواج دارد. اما باید توجه داشت که از منظر اسلام، لباسى که بدن را نپوشاند و یا لباس هاى زیرین را به نمایش بگذارد و نظر نامحرم را جلب کند مورد مذمت است و در روایات از پوشیدن آنها نزد نامحرم نهى شده است. اسماء دختر ابوبکر ـ که خواهر عایشه بود ـ به خانه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله آمد درحالى که جامه هاى نازک و بدن نما پوشیده بود. رسول اکرم صلى الله علیه و آله روى خویش را از او برگرداند و فرمود: اى اسماء! همین که زن به حد بلوغ رسید سزاوار نیست چیزى از بدن او دیده شود مگر این و این ـ اشاره فرمود به چهره و قسمت مچ به پایین دست خودش (خرمشاهى و انصارى، 1376، ص 422).
4. لباس غیرتنگ: غرض اصلى از لباس، پوشش بدن است و چون اندام بانوان به طور طبیعى قسمت هاى برجسته اى دارد، پوشش آنان باید به گونه اى باشد که قسمت هاى برجسته بدن را بپوشاند تا باعث تحریک جنسى نگردد. بنابراین، طبیعى است که استفاده بانوان از لباس تنگ و چسبان در بیرون از منزل نه تنها قسمت هاى برجسته بدن آنان را نمى پوشاند، بلکه آنها را برجسته تر نیز نشان مى دهد (مهدى زاده، 1388، ص 51). از اسامه بن زید نقل شده است رسول خدا صلى الله علیه و آله لباس قبطى را که دحیه کلبى به حضرت هدیه کرده بود به من پوشاند، من نیز آن را به همسرم پوشاندم. رسول خدا سؤال کرد: چرا لباس قبطى را نمى پوشى؟ من در پاسخ گفتم: آن را به همسرم پوشاندم. حضرت فرمود: به او امر کن در زیر آن زیرپوش استفاده کند؛ پس به راستى که من مى ترسم لباس قبطى حجم بدن او را نمایش دهد (زیدان، 1416ق، ج 3، ص 330). بنابراین، لباس بانوان نزد نامحرم نباید به گونه اى تنگ باشد که برجستگى هاى بدن آنها نمایان شود.
5. رنگ لباس: رنگ پوشش در انسان تغییرات روحى و جسمى به وجود آورده و در فرد القا اثر مى کند (میرغفورى، 1373، ص 47). رنگ ها احساس برانگیز هستند و به قول شهید آوینى، دلالت فطرى و بى واسطه بر مدلول خویش دارند. رنگ ها علاوه بر اینکه دال بر حالاتى روحى متناسب با وجود خویش هستند، ماهیتى القایى دارند و مستقیما مخاطب را به همان احوال روحى و معنوى مى رسانند (آوینى، 1391، ص 50). بنابراین، رنگ توانایى تحریک عواطف دارد. یکى از ملاک هاى پوشش بانوان در عرصه هاى عمومى این است که رنگ تهییج کننده نداشته باشد.
بجاست در اینجا درباره رنگ مشکى که نظرات متفاوتى راجع به آن وجود دارد، مطلبى بیان شود. بسیارى از بانوان از رنگ مشکى براى پوشش استفاده مى کنند که رنگى خنثاست، هرچند در این باره نظرات متفاوت است. خداوند در قرآن کریم، خطاب به رسول اکرم صلى الله علیه و آله، از لفظ جلابیب براى حجاب استفاده مى فرماید (احزاب: 59). ریشه لغوى جلباب، جلب است. بسیارى از کتاب هاى معتبر لغوى مثل لسان العرب، قاموس المحیط، اقرب الموارد و منتهى الارباب تصریح کرده اند که یکى از معانى جلب، سیاهى است. لسان العرب پس از نقل و جلب اللیل یطرده النهار، تصریح کرده که شاعر از جلب، سیاهى را اراده کرده است. همچنین کتاب هاى تفسیرى مثل الکشاف و روح المعانى بعضى از شواهد شعرى را که جلب در آنها به معناى سیاهى به کار رفته، نقل کرده اند (دهقانى، 1384، ص 90و91). از دیگر سو، بنا بر برخى شواهد، تبادر ذهنى زنان عرب از این آیه رنگ مشکى بوده است. عایشه در این باره مى گوید: زمانى که آیه نازل شد، هریک از آنها به طرف پارچه هاى ندوخته خویش رفت، قسمتى از آن را شکافت و سر خویش را با آن پوشاند؛ پس چنان گردیدند که گویى کلاغ سیاه بر سرشان نشسته است (زمخشرى، بى تا، ج 3، ص 231). بى گمان، مقنعه اى که زنان انصار سر کرده بودند، به رنگ مشکى بوده که عایشه آن را به کلاغ سیاه تشبیه کرده است (دهقانى، 1384، ص 79). سکوت رسول اکرم صلى الله علیه و آله در مقابل انتخاب بر تن کردن پوشش مشکى از سوى زنان انصار، دلیل بر تقریر و تأیید آن حضرت نسبت به رنگ مشکى حجاب زنان است (مهدى زاده، 1388، ص93و94). رنگ سیاه احساس بزرگى، هیبت و وزین بودن را ایجاد مى کند و به همین دلیل، لباس هاى رسمى بیشتر سیاه است و سیاست مداران از این رنگ استفاده مى کنند.
ویژگى دوم: حفظ حریم ها و فاصله ها
در اسلام، فعالیت اقتصادى به زن یا مرد اختصاص ندارد، بلکه هر دو مى توانند به هر نسبت که فعالیت کنند از آن بهره مند شوند: لِّلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِّمَّا اکْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَاء نَصِیبٌ مِّمَّا اکْتَسَبْنَ (نساء: 32). مفهوم آیه فراتر از جواز اشتغال زنان است و با فرض جواز اشتغال، به کسب مالکیت و استقلال اقتصادى هریک از زن و مرد ناظر است و هریک از زن و مرد هرقدر تلاش کنند مى توانند خود از نتایج آن بهره مند شوند. بنابراین، با نگرش مثبت به حضور اجتماعى زنان، همواره باید به رفع موانع و کیفیت حضور ایشان اندیشید و تلاش براى اتخاذ تدابیرى به منظور تعیین شیوه هاى کارآمدى آنان که با حفظ حقوق خانواده توأم باشد مدنظر و موردتأکید قرار گیرد (زعفرانچى، 1388، ص 341). نبود حریم میان زن و مرد در محیط هاى کار، مانعى براى حضور پاک بانوان در اجتماع است که هم باعث اذیت ایشان شده و هم باعث عدم تمرکز مردان و در نتیجه، کاهش کارامدى نیروهاى کار مى گردد. حفظ حریم و رعایت فاصله ـ چه جسمى و چه روحى و عاطفى ـ ازجمله ملاک هاى مهم حضور بانوان در اجتماع بوده و از مهم ترین شرایطى است که امنیت جسمى و روحى افراد را تأمین مى کند. شهید مطهرى در این باره مى نویسد: آنچه اسلام لااقل به صورت یک امر اخلاقى توصیه مى کند این است که تا حد ممکن، جامعه مدنى غیرمختلط باشد. جامعه امروز، زیان هاى اجتماع مختلط را به چشم خود مى بیند. چه لزومى دارد که زنان فعالیت هاى خود را به اصطلاح "دوش به دوش" مردان انجام دهند؟ آیا اگر در دو صف جداگانه انجام دهند نقصى در فعالیت و راندمان کار آنان رخ مى دهد؟ اثر این دوش به دوشى ها این است که هر دو همدوش را از کار باز مى دارد و هریک را به جاى توجه به کار، متوجه "همدوش" مى کند، تا آنجا که غالبا این همدوشى ها به هم آغوشى منتهى مى گردد (مطهرى، 1390، ص 221).
حریم میان زن ومرد با رعایت مؤلفه هایى حفظ مى شود. در این بخش به چند مورد از آنها اشاره خواهد شد:
1. لمس نکردن نامحرم: واضح ترین مصداق رعایت فاصله بین دو جنس، حفظ فاصله فیزیکى است. زنان باید جسم خود را از برخورد با نامحرم نگاه دارند. از کارهاى روزمره مثل کرایه دادن به راننده و برخورد دست ها به هم، تا بى مبالاتى در امور دیگر مثل نشستن زن و مرد نامحرم کنار یکدیگر به صورتى که تن به تن برخورد کنند و... همگى امورى است که این حریم را مى شکند. بسیارى از اوقات، به علت مشغله زیاد و یا بى اعتنایى به موازین دین، این مهم، مغفول واقع مى شود. تأکید اسلام بر حفظ حریم تا جایى است که در روایت مى فرماید: هرگاه زنى از جایى که نشسته برخیزد، مردى آنجا ننشیند مگر زمانى که سرد شود (طبرسى، 1370، ص 212). این نهى، نشانگر لزوم ظرافت و دقت نظر در روابط بین دو جنس است.
رعایت فاصله ها آن قدر مهم است که امیرالمؤمنین علیه السلام، کوفیان را به دلیل بى مبالاتى در این زمینه، سخت نکوهش نموده و مى فرمایند: اى مردم عراق! به من خبر رسیده است که زنان شما در بین راه با مردان برخورد کرده و آنان را کنار مى زنند، آیا شرم نمى کنید؟! و فرمود: خدا لعنت کند کسى را که غیرت ندارد (صابرى یزدى و انصارى محلاتى، 1375، ص 529). مثال دیگر، مصافحه (دست دادن) است که نوعى احترام و ابراز دوستى بین دو طرف است. عده اى به اشتباه این حکم را به نامحرم نیز تعمیم داده و قایلند که دست ندادن به همکار، چه محرم و چه نامحرم، بى احترامى به او محسوب مى شود. باید اشاره کرد که این گفته ها در جوامع سکولار که در آن انسان مبدأ تشریع سبک زندگى براى خود است، منطقى مى نماید؛ اما در جامعه اى که افراد، خداوند را مبدأ تشریع احکام زندگى مى دانند و او را حکیمى مى پندارند که بر اساس منافع و مضار حقیقى، الگوهاى زندگى را ارائه مى دهد، پذیرفته نیست. بنابراین، اگر خداوند مصافحه نامحرم را نهى نموده، بر اساس مصالحى است که در نهایت به سود خود انسان خواهد بود. پیامر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرمایند: هر کس با زن نامحرمى دست دهد، روز قیامت زنجیرشده محشور مى گردد. سپس امر مى شود تا او را به آتش جهنم بیندازند (همان، ص 605).
2. ممنوعیت اختلاط: شهید مطهرى درباره حضور زنان در جامعه مى نویسد: نه حبس و نه اختلاط، بلکه حریم. سنت جارى مسلمین از زمان رسول خدا همین بوده است که زنان از شرکت در مجالس و مجامع منع نمى شده اند، ولى همواره اصل "حریم" رعایت شده است. در مساجد و مجامع، حتى در کوچه و معبر، زن با مرد مختلط نبوده است (مطهرى، 1390، ص 220). حضرت رسول صلى الله علیه و آله براى جلوگیرى از اختلاط زن و مرد، مسلمانان را به رعایت نکاتى احاله دادند؛ مانند رفت وآمد در شهر که براى جلوگیرى از تزاحم زن و مرد، آن را با آداب خاصى توصیه نموده اند: زنان از میان مسیر عبور نکنند، بلکه در کنار دیوار و راه حرکت کنند (حرعاملى، 1409ق، ج 20، ص 183).
امروزه اکثر محیط هاى کارى مختلط است که در مواردى، پیامدهاى جبران ناپذیرى بر زندگى افراد داشته است. با توجه به آیه 53 سوره احزاب (چون از زنان [پیامبر ]چیزى خواستید از پشت پرده از آنان بخواهید این براى دل هاى شما و دل هاى آنان پاکیزه تر است)، مى توان نتیجه گرفت که براى حفظ عفاف و پاکى روح زن و مرد، حریم و حایل یک اصل است و در نظام اخلاقى جامعه نقش مؤثرى دارد؛ هر اندازه روابط بیشتر و تماس ها نزدیک تر باشد زمینه تحریکات، تمایلات، هیجان ها و وسوسه ها مساعدتر مى شود (اکبرى، 1376، ص 111). به عبارت دیگر، اختلاط زن و مرد موجب ایجاد جذبه و کشش و در نهایت آلوده شدن آنهاست که هم زن و مرد را از هدف اصلى خود یعنى فعالیت سالم اجتماعى و نتیجه بخش، محروم مى سازد و هم جامعه از خدمات آنها محروم مى شود.
3. خلوت نکردن با نامحرم: خلوت کردن زن و مرد نامحرم از دیگر منهیاتى است که عفاف اسلامى آن را نمى پسندد. تنها ماندن زن و مرد آن قدر به فساد نزدیک است که شیطان خود فتنه انگیزى این رابطه را به عهده مى گیرد و در خطاب به حضرت موسى مى گوید: اگر مرد و زنى تنها شوند من خود به سراغشان مى روم و به کس دیگرى واگذار نمى کنم (نورى، 1409ق، ج 14، ص 266). امیرالمؤمنین علیه السلامفرمود: هیچ مردى با زنى (نامحرم) خلوت نکند. اگر مردى با زن بیگانه اى خلوت کند، سومى آن دو شیطان است (همان، ص 265). متأسفانه بسیارى از موقعیت هاى شغلى بانوان به گونه اى است که آنها را طى ساعات طولانى به همراه همکار مرد در فضایى خلوت قرار مى دهد. این خلوت مسلما خالى از وسوسه شیطان نبوده و عفت زن و مرد را به خطر مى اندازد. این مسئله تا جایى اهمیت دارد که یکى از بندهاى بیعت نامه رسول خدا با زنان، اجتناب از خلوت با نامحرم است (مجلسى، بى تا، ص 101). بنابراین، زن و مرد براى پایدارى عفاف در رابطه شان باید از ایجاد رابطه در خلوات دورى گزیده و حتى المقدور روابط خود را در حضور دیگر افراد برقرار سازند. حضور دیگران خود به عنوان عاملى کنترل کننده، زن و مرد را از انجام افعال غیرعفیفانه منصرف مى سازد.
4. رفتارهاى متین: زبان بدن، فرایند ارتباطات از طریق جنبش و حرکت اعضاى بدن است. ما از طریق ژستى که مى گیریم، طرز راه رفتن و ایستادن، تغییر حالت هاى چهره و چشم هاى خود و چگونگى ترکیب این متغیرها براى باز کردن یا بستن کانال ها ارتباط برقرار مى کنیم (برکو و ولوین، 1389، ص 127). بسیارى از پژوهشگران بر آن بوده اند که حجم مؤثر رفتارهاى غیرکلامى را در رابطه بین فردى و اجتماعى مشخص کنند. براى مثال، بیردویسل (Birdwhistell) مشخص کرده است که تنها 35 درصد از معنى در یک وضعیت خاص با کلام به دیگرى منتقل مى شود و 65 درصد باقى مانده آن در زمره غیرکلامى است (فرهنگى، 1374، ص 272ـ273). بنابراین، زبان بدن و پیام هایى که از طریق آن به مخاطب منتقل مى شود، بسیار گسترده و عمیق است. چه بسا بانویى داراى حجاب کامل و یا حتى حجاب برتر یعنى چادر باشد، اما رفتارى غیرعفیفانه و بدون متانت داشته باشد. قرآن کریم، براى توصیف رفتار عفیفانه، از شیوه راه رفتن دختر حضرت شعیب و نوع سخن گفتنش مثال مى زند و مى فرماید: فَجَاءتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیَاء قَالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ مَا سَقَیْتَ لَنَا (قصص: 25). بنا بر آیه، دختر حضرت شعیب همان گونه که در انتخاب کلام خود با حضرت موسى، که مردى نامحرم بود، به اختصار اکتفا نمود، در منش و نوع راه رفتن خود نیز جوانب حیا را رعایت نموده است.
5. عدم رفاقت و دوستى با نامحرم: ابراز علاقه و برقرارى روابطى صمیمانه بین زن و مرد، که در آن دو جنس نامحرم از مصاحبت با یکدیگر انس گرفته و لذت مى برند، خارج از محدوده عفاف اسلامى است. خداوند در قرآن کریم دوستى با جنس مخالف را نهى کرده و مى فرماید: مُحْصَنَاتٍ غَیْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ (نساء: 25)، وَلاَ مُتَّخِذِی أَخْدَانٍ(مائده: 5). کلمه اخدان که در این آیات به کار رفته است، جمع خدن و به معناى دوست و رفیق است (ابن منظور، بى تا، ج 4، ص 42). البته نه هر دوستى، بلکه دوست هم راز که در اکثر موارد همراه با شهوت مراد است (طریحى، 1414ق، ص 242). به کار بردن چنین واژه اى از سوى خداوند ناظر به این است که دوستى، هم رازى و هم صحبتى یک دختر و پسر غالبا نمى تواند به دور از مسائل خصوصى باشد و قطعا چنین رابطه اى، پیروى از شهوت و هواى نفس را به دنبال دارد (علم مهرجردى، 1381، ص 153).
6. حفظ حریم در کلام: یکى دیگر از مسائلى که رعایت عفت در مورد آن، لازمه حضور بانوان در اجتماع است، مسئله کلام است. کلام، ابزارى است براى ابراز افکار، درونیات و احساسات، علاقه و نفرت و... . روابط عفیفانه بین زن و مرد، پیام هایى را براى رد و بدل شدن میان دو جنس مى پسندد، که شهوت انگیز نبوده و فکر را از حالت عادى به سوى موهومات شهوانى خارج نسازد. بنابراین، عفاف اسلامى در رابطه اى که دو سوى آن زن و مردى نامحرم قرار گرفته اند، آنها را مجاز به استفاده از هر سخنى نمى داند. زن در جامعه باید تلاش کند که در صحبت کردن با نامحرم نیز، حریم را رعایت کند. حفظ حریم در سخن گفتن را مى توان در پنج شاخص بیان کرد که در ذیل توضیح داده مى شوند:
الف) سخن شایسته (قول معروف): مراد از معروف در آیه قَوْلٌ مَّعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِّن صَدَقَةٍ یَتْبَعُهَآ أَذىً (بقره: 263) کار و قولى است که مطابق عقل و فطرت سلیم باشد. منظور از قول معروف در آیه وَقُلْنَ قَوْلاً مَّعْرُوفا (احزاب: 32)، سخن معمول و مستقیم است؛ سخنى که شرع و عرف اسلامى (نه هر عرفى) آن را پسندیده دارد، و آن سخنى است که تنها مدلول خود را برساند (نه اینکه کرشمه و ناز را بر آن اضافه کنى، تا شنونده علاوه بر درک مدلول آن دچار ریبه هم بشود) (طباطبائى، 1374، ج 16، ص 461). به عبارتى، دستور این آیه به بانوان این است که به صورت شایسته اى که مورد رضاى خدا و پیامبر صلى الله علیه و آله و توأم با حق و عدالت باشد سخن بگویند. البته قول معروف (گفتار نیک و شایسته) معنى وسیعى دارد که علاوه بر آنچه گفته شد، هرگونه گفتار باطل و بیهوده و گناه آلود و مخالف حق را نفى مى کند (مکارم شیرازى و دیگران، 1374، ج 17، ص 289).
بر اساس این آیه، یکى از مؤلفه هاى عفاف بین دو جنس، چارچوب کلام و نوع واژگان انتخابى براى سخن گفتن است؛ واژگانى که مورد پسند عرف متشرع جامعه بوده و متانت زن را در هنگام صحبت با نامحرم، حفظ مى کند. طبیعتا کلماتى که داراى بار عاطفى بوده و روایتگر رقت قلب زن و مهربانى او در مقابل نامحرم است، در چارچوب قول معروف نمى گنجد.
ب) سخنان ضرورى: گزیده گویى و بسنده کردن به موارد ضرورى در سخن گفتن دو جنس، امرى مطلوب و مورد تأکید در نظام عفاف اسلامى است. عفاف اسلامى در پى آن است که زن و مرد بیگانه تا حد امکان از مراوده با یکدیگر پرهیز نموده و ارتباط را به موارد ضرورى تقلیل دهند. در روایات متعددى به اکتفا کردن زن و مرد به موارد ضرورى در بین نامحرمان اشاره شده است. در روایتى آمده است: رسول خدا صلى الله علیه و آله نهى کرد از اینکه زن با غیرمحرم بیش از پنچ کلمه، که مورد نیاز است، سخن بگوید (حرعاملى، 1409ق، ج 20، ص 197). در روایت دیگر مى فرمایند: چهار چیز قلب را مى میراند: گناه روى گناه (مداومت بر انجام گناهان و توبه نکردن از گناه) گفت وگوى زیاد با زنان (همان).
ج) شوخى نکردن با نامحرم: طبق روایات بیان شده، کلامى که فرد عفیف در مقابل جنس مخالفش به کار مى برد، باید خالى از شوخى و مزاح باشد. مزاح، پرده حریم ها را مى درد و بین افراد، الفت و صمیمیت ایجاد مى کند و مى تواند روابط زن و مرد را به حرام تبدیل سازد. در یکى از روایات به زمینه چینى شوخى براى فعل حرام اشاره شده است: هر کس با زن نامحرم شوخى کند، براى هر کلمه اى که در دنیا با او سخن گفته است هزار سال او را در دوزخ زندانى مى کنند. و آن زن اگر از روى میل خود را در اختیار او قرار دهد و مرد با او مزاح و شوخى نماید و "کار زشتى مرتکب شود"، بر آن زن نیز همان گناهى که بر مرد است خواهد بود (مجلسى، بى تا، ج 73، ص 363). بنا بر این روایت، شوخى مقدمه کار زشت و یا همان فحشاست، هرچند برخى قایلند منظور از شوخى (فاکه) در این روایت مطلق شوخى و مزاح بوده و در لغت نامه ها اشاره اى به معناى شهوت انگیزى واژه فاکه نشده است (علم الهدى، 1391، ص 78). بنابراین، شوخى بین نامحرم، به خودى خود فعلى ناپسند است.
د) عدم استفاده از محتواى شهوت انگیز و کلمات دو پهلوى جنسى: کلمات گزینشى زن و مرد در ارتباط با یکدیگر باید خالى از تحریک هاى جنسى بوده و از این جهت، بار معنایى خنثا داشته باشد. همچنین به کار بردن الفاظ دوپهلو که مخاطب را در مورد معناى موردنظر به شک انداخته و امکان تحریک او را موجب مى شود در چارچوب روابط عفیفانه نمى گنجد. خداوند نیز نهایت عفت را در بیان مسائل جنسى براى انسان ها رعایت مى نماید. براى مثال، خداوند متعال در قرآن مبین، به جاى استفاده از لفظ جماع، به لامستم النساء روى مى آورد و در لفافه و پیچش کنایى، منظور خود را به مخاطب مى فهماند. امام صادق علیه السلام در توضیح انتخاب لامستم النساء به جاى لفظ جماع در آیه شش سوره مائده، مى فرماید: خداوند پوشیده و مستور است و خود پوشش و پردگى را دوست مى دارد و لذا آنچه شما مى نامید تعبیر نکرده است (کلینى، 1429ق، ج 5، ص 555). این نوع تعابیر کنایى به وفور در قرآن یافت مى شود. نمونه اعلاى آن در سوره یوسف مشاهده مى شود. داستان به صورتى روایت مى شود که ذهن مخاطب به جاى درگیر شدن در التذاذات جنسى، متوجه لُب مطلب و عبرت آموزى از آن مى شود.
ه.) لحن کلام: صداى شخص به اندازه حرکات بدن، چهره و چشم ها، اطلاعات به دیگران منتقل مى کند. بسیارى از عواطف مشخص دیگران را مى توان به درستى فقط از طریق نشانه هاى بیانى دریافت. در حقیقت، درک بسیارى از عواطف گوناگون افراد فقط از طریق شنیدن نحوه اداى کلمات و جملات آنها و آن هم با توسل به الفبا میسر است (بایر و هداوند، 1389، ص 57ـ58). با توجه به تفاوت صداى زن و مرد و ظرافتى که در صداى زن براى به هیجان افکندن مرد وجود دارد، قرآن کریم، به طور خاص، بانوان را به لحن کلام خاصى در تخاطب با نامحرمان رهنمون مى سازد: فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیطْمَعَ الَّذِى فِى قَلْبِهِ مَرَضٌ (احزاب: 32). در تفاسیر، درباره خضوع در کلام این گونه آمده است: خضوع در کلام به معناى این است که در برابر مردان آهنگ سخن گفتن را نازک و لطیف کنند، تا دل او را دچار ریبه، و خیال هاى شیطانى نموده، شهوتش را برانگیزانند، و در نتیجه، آن مردى که در دل بیمار است به طمع بیفتد (و منظور از بیمارى دل، نداشتن نیروى ایمان است؛ آن نیرویى که آدمى را از میل به سوى شهوات بازمى دارد) (طباطبائى، 1374، ج 16، ص 460ـ461). بنابراین، هنگام سخن گفتن با مردان، صداى زنان، فریبنده و هوسناک و مانند زنان بدکاره نباشد (مترجمان، 1377، ج 5، ص 122). بلکه به هنگام سخن گفتن، جدى و خشک و به طور معمولى سخن بگویید نه همچون زنان کم شخصیت که سعى دارند با تعبیرات تحریک کننده که گاه توأم با ادا و اطوار مخصوصى است که افراد شهوتران را به فکر گناه مى افکند سخن بگویید (مکارم شیرازى و دیگران، 1374، ج 17، ص 289).
ویژگى سوم: عدم تبرج
تبرج یعنى: زینت نمایان کردن؛ چنان که گویند: تبرجت المرأة؛ یعنى: زن خود را زینت کرد و پیراست. تبرجت الانثى؛ یعنى: زن جمال خود را آشکار ساخت (محقق، 1364، ص 122ـ123). در مجمع البیان ذیل آیه 60 از سوره نور آمده است: تبرج آن است که زن زیبایى هاى خود را اظهار کند و اصل آن به معناى ظهور است و به عبارت دیگر، از آن جهت برج گویند که ظاهر و هویداست (قرشى، 1372، ج 1، ص 174). این آیه بانوان را از هرگونه فعلى که باعث جلب توجه و خوشامد نامحرم شود و او را جذب ویژگى هاى جنسى زن نموده و سبب تلذذ جنسى او شود منع فرموده است. این تبرج مى تواند در حالت هاى مختلف زن بروز پیدا کند: تبرج در نوع لباس، لحن کلام، راه رفتن، نگاه هاى معنادار و... . ازاین رو، استفاده از پوشش، لزوما به معناى نفى تبرج نیست؛ زیرا تبرج به معناى خودنمایى و جلب نظر دیگران است و این مسئله با استفاده از برخى پوشش ها یا نوع و مدل آنها محقق مى شود (طاهرى نیا، 1389، ص 118). بنا بر این معنا، مى توان گفت: تبرج، داراى مصادیق متفاوتى است که به برخى از مهم ترین آنها اشاره مى شود:
1. زینت: زینت در عربى اعم از کلمه زیور در فارسى است؛ زیرا زیور به زینت هایى گفته مى شود که از بدن جدا مى باشد؛ مانند طلاآلات و جواهرات؛ ولى کلمه زینت هم به این دسته گفته مى شود و هم به آرایش هایى که به بدن متصل است؛ نظیرسرمه وخضاب(مطهرى،1390،ص131).
خداوند در قرآن کریم مى فرماید: زینت هایشان را آشکار نکنند مگر آنچه که ظاهر است (نور: 31). جواز آشکار ساختن نوعى از زینت با لفظ الا ما ظهر منها داده شده است. در مورد اینکه این زینت ظاهر چیست، اقوال و تفاسیر متفاوت است. در تفسیر نمونه، اقوال در مورد زینت ظاهر، این گونه آورده شده است:
بعضى زینت پنهان را به معنى زینت طبیعى (اندام زیباى زن) گرفته اند، درحالى که کلمه زینت به این معنى کمتر اطلاق مى شود.
بعضى دیگر، آن را به معنى محل زینت گرفته اند؛ زیرا آشکار کردن خود زینت مانند گوشواره و دستبند و بازوبند به تنهایى مانعى ندارد؛ اگر ممنوعیتى باشد مربوط به محل این زینت ها است؛ یعنى گوش ها و گردن و دست ها و بازوان.
بعضى دیگر، آن را به معنى خود زینت آلات گرفته اند، منتها درحالى که روى بدن قرار گرفته، و طبیعى است که آشکار کردن چنین زینتى توأم با آشکار کردن اندامى است که زینت بر آن قرار دارد (مکارم شیرازى و دیگران، 1374، ص 439ـ440).
آیت اللّه مکارم شیرازى مى گوید: حق این است که آیه، بدون پیش داورى و طبق ظاهر آن تفسیر شود که ظاهر، همان معنى سوم است و بنابراین، زنان حق ندارند زینت هایى که معمولاً پنهانى است آشکار سازند، هرچند اندامشان نمایان نشود و به این ترتیب، آشکار کردن لباس هاى زینتى مخصوصى را که در زیر لباس عادى یا چادر مى پوشند مجاز نیست؛ چراکه قرآن از ظاهر ساختن چنین زینت هایى نهى کرده است (همان).
البته اسلام زینت گرایى بانوان را نفى نکرده، و حتى آنها را به مزین ساختن خویش ترغیب نموده است. منتها این زینت طلبى و آراستگى متبرجانه محدوده خاصى دارد و آن چشم محارم است (نور: 31). در این باره امام باقر علیه السلام مى فرمایند: زینت سه نوع است: 1. زینت براى مردم؛ 2. زینت براى محرمان؛ 3. زینت براى شوهر. اما زینت مردم همان است که ذکر کردیم و زینت براى محرمان جاى گردنبند و بالاى آن و بازوبند و پایین تر از آن و خلخال و پایین تر از آن و اما زینت براى شوهر همه بدن مى باشد (بروجردى، 1386، ص 610).
2. آرایش زن در جامعه: آرایش و زینت کردن براى زنان، نیازى جذاب و مورد علاقه است؛ و خودنمایى و دلبرى، جزئى لاینفک از آنهاست. اسلام نیز بر این خواست بانوان چشم نبسته و حتى آنها را به خودآرایى تشویق نموده است. رسول اکرم صلى الله علیه و آلهمى فرماید: زنان شوهردار براى شوهرانشان زینت کنند و زنان بدون شوهر به این دلیل خضاب کنند که دستشان شبیه دست مردان نشود (طبرسى، 1370، ص 82). در روایت دیگر، آنها را به بلند نگاه داشتن ناخن ها براى زیباتر شدن سفارش مى فرماید (حرعاملى، 1409ق، ج 2، ص 134). در مقابل، اسلام به آرایش نکردن و جذاب نبودن در برابر نامحرم تأکید کرده است. تحت تأثیر تحولات فرهنگى که از پس از انقلاب اسلامى در ایران تحت تأثیر فرهنگ غرب شروع شده است، امروزه برخى افراد آرایش را براى بانوان امرى ضرورى دانسته و آن را جزء بهداشت فردى قلمداد مى کنند؛ تا جایى که در برخى محیط هاى کارى، نوعى آرایش خاص جزء یونیفرم بانوان شاغل در آن محیط محسوب مى شود. باید گفت: آرایش با بهداشت و آراستگى متفاوت است. آیا مردان که بدون مواد آرایشى در محیط هاى اجتماعى حاضر مى شوند، نامرتب و غیرآراسته هستند؟ واضح است که این سخنان توجیه هایى بى فایده براى انجام اعمالى است که درواقع، درخواست نفس انسان است.
3. عطر زدن: بوى خوش نیز یکى از ابزارهاى ارتباط و انتقال پیام به دیگران است. انسان به طور طبیعى با استشمام بوى خوش از چیزى یا جایى، به طرف آن جذب مى شود. بنابراین، پیام بوى خوش، دعوت به خود و الفت و نزدیکى است؛ هرچند چنین انگیزه اى در کار نباشد. زنى که در عرصه عمومى بوى خوش استعمال کند با زبان بى زبانى مردان را به سوى خود فرامى خواند و آنان را به مسائل جنسى وسوسه مى کند (طاهرى نیا، 1389، ص 213). هرچند اسلام سفارش بسیارى به استعمال بوى خوش دارد، اما به خاطر پیامدهایى که معطر بودن زنان نزد نامحرم مى تواند داشته باشد، بانوان را از این کار نزد نامحرم نهى فرموده است. رسول خدا صلى الله علیه و آلهفرمودند: هر زنى که خویش را خوشبو سازد و سپس از خانه اش بیرون رود، او لعنت مى شود تا به خانه اش بازگردد، هر زمان که برگردد (کلینى، 1429ق، ج 5، ص 518). برخى با این توجیه که همسر من به بى حجابى و متبرج بودن من راضى است، گمان مى کنند نهى از این اعمال شامل ایشان نمى شود؛ درصورتى که باید دانست فلسفه احکام چیزى فراتر از گمانه هاى سطحى ذهن افراد است. در این مورد، روایتى وارد شده که رضایت همسر را نه تنها توجیهى براى بى عفتى زن نمى داند، بلکه در این صورت، شوهر نیز مستحق عذاب خواهد شد: زن چون از در خانه خود بیرون رود و زینت کند و بوى خوش به خود زند و شوهر به این راضى باشد، براى شوهر وى به هر قدمى، خانه اى در دوزخ بنا مى شود (شعیرى، 1405ق، ص 158). نهى استعمال عطر مربوط به حضور زن نزد نامحرم است، ولى در مواقع دیگر، مثلاً نزد خانواده و دوستان همجنس، فعلى مورد پسند است. امام صادق علیه السلام مى فرمایند: چون روز عید فطر براى رسول خدا عطر مى آوردند، نخست از آن به زنان خود مى داد (کلینى، 1429ق، ج 4، ص 170). لازم به ذکر است که معطر نبودن مساوى با بد بو و آلوده بودن نیست، بلکه مساوى با خنثا بودن است.
4. پرهیز از عشوه و ناز: عشوه و ناز، گاهى در کلام و سخن اتفاق مى افتد و گاهى در زبان بدن. حرکات و سکنات، نوع قدم برداشتن، نوع نگاه، نشست و برخاست و کل عملکرد زنان، مى تواند همراه با عشوه و متبرجانه باشد و یا متین و موقر. اسلام، حضور زن در اجتماع را تنها در صورتى مى پذیرد که زن روى عشوه گرانه و لطافت هاى طنازانه خویش را در پرده اى از متانت مخفى نگاه دارد و استعدادهاى ویژه خود را به محیط خانواده و براى گرمابخشى به آن اختصاص دهد.
ویژگى چهارم: کنترل نگاه
نگاه از دو جنبه مى تواند رابطه دو جنس را از حالت عفیفانه خارج سازد: یکى، از جنبه چشم چرانى و دیگرى از جنبه عاطفى. هرچند نگاه هوس آلود به جنس مخالف، بیشتر دامنگیر مردان غیرعفیف است، اما زنان نیز مى توانند به این آلودگى دچار شده و نگاه هاى معنادارى به جنس مخالف داشته باشند؛ نگاه هایى که جرقه آتشى خطرناک براى طرفین است. خداوند در قرآن مى فرماید: وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ (نور: 31). عفاف اسلامى زن و مرد نامحرم را از نگاه هاى خیره و ممتد به یکدیگر بازمى دارد. این نگاه مى تواند فارغ از ارتباط برقرار کردن با طرف مقابل و صرف چشم دواندن در جذابیت هاى ظاهرى وى باشد و به عبارتى، چشم چرانى باشد و یا مى تواند نگاهى عاطفى یا هوس انگیز براى گره زدن به نگاه جنس مخالف باشد؛ نگاهى سرشار از عاطفه و رغبت که با استعداد فوق العاده اى که چشم انسان دارد مى تواند احساس قلب را به مخاطب منتقل کند. هرچند که این نوع نگاه هم مى تواند همراه با چشم چرانى باشد و غیر از تبادل احساس، کسب لذت جنسى هم بنماید. نگاه، چشم عقل را بسته و راه قلب را باز مى کند. روایات مختلف، این نگاه ها را نفى کرده و فرد مسلمان را به حفظ نگاه سفارش نموده اند. امیرالمؤمنین على علیه السلام مى فرمایند: بسى نهالِ هوس که از نیم نگاهى کاشته شده است (تمیمى آمدى، 1366، ص 381). عاقبت نگاه کنترل نشده، آن قدر وخیم است که امیرالمؤمنین علیه السلام در روایتى دیگر مى فرمایند: کورى چشم بهتر از بسیارى نگاه هاست (ابن شعبه حرانى، 1404ق، ص 95). پس از نگاه متمرکز به چهره زیبا، قوه لذت جوى آدمى در وجود او بیدار مى شود و تصاویر ذهنى، آن را بیشتر مى کند و نوعى حسرت و عطش ویژه را در جان فرد به حرکت درمى آورد. آدمى در این مرحله، از درون براى ارضاى غریزه تحریک شده به صحنه سازى ذهنى رو مى کند و خیلى زود ویژگى هاى ظاهرى فرد موردنظر را در مغز مى پروراند (غلامى، 1387، ص 112).
نتیجه گیرى
در این پژوهش بعد از تعریف مفاهیم عفاف، حیا و حجاب، ارتباط میان این مفاهیم ذکر شد و تلاش شد با نگاهى جامع به آیات و روایات به بررسى ملاک ها و معیار هاى حضور اجتماعى زن در جامعه اسلامى پرداخته شود.
عفاف و حیا باعث مى شود بانوان هنگام حضور در مجامع عمومى، از روابط ناپسند ـ چه از نظر شرع و چه از نظر عرف و عقل ـ میان دو جنس خوددارى ورزند. اسلام با همه توجهى که به پاکى روابط جنسى میان زن و مرد و نیز به خطر شکسته شدن حصار عفاف دارد، به عنوان یک آیین معتدل و متعادل از جنبه هاى دیگر غفلت نمى ورزد و زنان را تا حدودى که منجر به فساد نشود، از شرکت در اجتماع نهى نمى کند. باید بکوشیم در فعالیت هاى فرهنگى، اجتماعى، بهداشتى، واحدهاى اختصاصى براى زنان به وجود آوریم و با فعالیت هاى مختلط و واحدهاى مختلط که تقلید احمقانه اى از غربى هاست مبارزه کنیم. تنها در این صورت است که زنان شخصیت واقعى خود را بازخواهند یافت.
منابع
نهج الفصاحه، 1382، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چ چهارم، تهران، دنیاى دانش.
آقاجانى، نصراللّه، 1388، چالش فمینیسم با عدالت جنسیتى، مطالعات راهبردى زنان، ش 46، ص 7ـ48.
آوینى، مرتضى، 1391، انفطار صورت، تهران، واحه.
ابن شعبه حرانى، حسن بن على، 1404ق، تحف العقول، چ دوم، قم، جامعه مدرسین.
ابن منظور، محمدبن مکرم، بى تا، لسان العرب، بیروت دارصادر.
ابى فراس، ورام بن، بى تا، مجموعة ورام (تنبیه الخواطر)، قم، مکتبه فقیه.
اکبرى، محمود، 1376، مروارید عفاف، قم، ظفر.
بایر، بهناز و فاطمه هداوند، 1389، جایگاه لحن کلام در ارتباط غیرکلامى، انجمن روابط عمومى ایران، ش 74، ص 56ـ60.
برکو، رى ام ـ ولوین و همکاران، 1389، مدیریت ارتباطات، ترجمه محمد اعرابى و داوود یزدى، چ ششم، تهران، دفتر پژوهش هاى فرهنگى.
بروجردى، آقاحسین، 1386، جامع احادیث الشیعة (البروجردى)، تهران، فرهنگ سبز.
پسندیده، عباس، 1385، پژوهشى در فرهنگ حیا، قم، دارالحدیث.
تمیمى آمدى، عبدالواحدبن محمد، 1366، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، قم، دفتر تبلیغات اسلامى.
جاوید، محمدجواد و محمدمهدى شجاعى باغینى، 1388، گفتارهایى در باب حجاب، تهران، پژوهشکده مطالعات فرهنگى و اجتماعى.
جمعى از نویسندگان، 1391، زن و خانواده در افق وحى، قم، بوستان کتاب.
حرعاملى، محمدبن حسن، 1409ق، وسائل الشیعة، قم، آل البیت.
حکمت نیا، محمود، 1390، حقوق و مسئولیت هاى فردى و اجتماعى زن، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى.
خانى، رضا و حشمت اللّه ریاضى، 1372، ترجمه بیان السعادة، تهران، دانشگاه پیام نور.
خرمشاهى، بهاءالدین و مسعود انصارى، 1376، پیام پیامبر، تهران، منفرد.
دهخدا، على اکبر، 1341، لغت نامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران.
دهقانى، اکرم سادات، 1384، چادر و مقنعه از دیدگاه قرآن و حدیث، قم، مرکز پژوهش هاى اسلامى صداوسیما.
دیلمى، حسین، 1412ق، ارشاد القلوب الى الصواب، قم، شریف رضى.
راغب اصفهانى، حسین بن محمد، بى تا، مفردات الفاظ قرآن، بیروت، دارالشامیه.
زعفرانچى، لیلاسادات، 1388، اشتغال زنان، تهران، مرکز امور زنان و خانواده نهاد ریاست جمهورى.
زمخشرى، محمودبن عمر، بى تا، الکشاف، بى جا، بى نا.
زیبایى نژاد، محمدرضا، 1388، هویت و نقش هاى جنسیتى مجموعه مقالات)، تهران، مرکز امور زنان و خانواده نهاد ریاست جمهورى.
زیدان، عبدالکریم، 1416ق، المفصل فى احکام المرأة و البیت المسلم فى الشریفه الاسلامیه، چ سوم، بیروت، مؤسسة الرسالة.
شعیرى، تاج الدین، 1405ق، جامع الأخبار، قم، شریف رضى.
شفیعى سروستانى، ابراهیم، 1391، فرهنگ عفاف و حجاب، قم، مرکز پژوهش هاى صداوسیما.
صابرى یزدى، علیرضا و محمدرضا انصارى محلاتى، 1375، الحکم الزاهرة، چ دوم، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى.
صدوق، محمدبن على، 1404ق، من لا یحضره الفقیه، چ دوم، قم، جامعه مدرسین.
طاهرى نیا، احمد، 1389، حضور زن در عرصه هاى اجتماعى ـ اقتصادى از نگاه آیات و روایات، چ دوم، قم، مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى قدس سره.
طباطبائى، سیدمحمدحسین، 1374، المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوى همدانى، قم، جامعه مدرسین.
طبرسى، فضل بن حسن، 1370، مکارم الأخلاق، چ چهارم، قم، شریف رضى.
طرقى اردکانى، حمیده، 1389، مفهوم شناسى عفاف، فرهنگ پویا، ش 18، ص 4ـ8.
طریحى، فخرالدین، 1414ق، مجمع البحرین، بى جا، بى نا.
طیبى، ناهید، 1386، عطر عفاف، قم، جامعه الزهرا علیهاالسلام.
علم الهدى، عبدالرسول، 1391، ارتباط عفیفانه در تلویزیون و سینما، تهران، دانشگاه امام صادق علیه السلام.
علم مهرجردى، نسرین، 1381، رابطه دختر و پسر در جامعه کنونى ما، تهران، آن.
غلامى، یوسف، 1386، جلوه نمایى زنان و نگاه مردان، چ پنجم، قم، لاهیجى.
فتال نیشابورى، بى تا، روضه الواعظین و بصیره المتعظین، قم، شریف رضى.
فرهنگى، على اکبر، 1374، ارتباطات انسانى، چ چهاردهم، تهران، خدمات فرهنگى رسا.
قرشى، على اکبر، 1372، قاموس قرآن، چ یازدهم، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
کلینى، محمدبن یعقوب، 1429ق، الکافى، قم، دارالحدیث.
مترجمان، 1377، ترجمه جوامع الجامع، مشهد، بنیاد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى.
مجلسى، محمدباقر، بى تا، بحارالانوار، تهران، اسلامیه.
محدث نورى، حسین، 1408ق، مستدرک الوسائل، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاءالتراث.
محقق، محمدباقر، 1364، دائره الفرائد در فرهنگ قرآن، تهران، بعثت.
محمدى رى شهرى، محمد، 1385، میزان الحکمه، ترجمه حمیدرضا شیخى، قم، دارالحدیث.
مشهدى، محمدبن محمدرضا، 1368، تفسیر کنزالدقائق و بحرالغرائب، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى.
مطهرى، مرتضى، 1390، مسئله حجاب، چ نود و یکم، تهران، صدرا.
معین، محمد، 1379، فرهنگ فارسى، چ شانزدهم، تهران، امیرکبیر.
مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، 1374، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیة.
مهدى زاده، حسین، 1388، پرسمان حجاب، چ پنجم، قم، صهباى یقین.
میرغفورى، سیدمجتبى، 1372، روان شناسى و فرهنگ پوشش (آرامش، آرایش، محبت با پوشش)، تهران، جهاد دانشگاهى دانشگاه تهران.
نراقى، ملّااحمد، بى تا، معراج السعاده، تهران، علمیه اسلامیه.