تأثیر انقلاب اسلامى ایران در برجسته شدن موضوع قدرت نرم در روابط بینالملل
Article data in English (انگلیسی)
سال بیست و سوم ـ شماره 200 (ویژه علوم سیاسى)
هادى شجاعى : دانش پژوه دکترى علوم سیاسى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدسسره. shojaeehadi4@gmail.com
منوچهر محمدى : دانشیار علوم سیاسى دانشگاه تهران. prof.mohammadi@yahoo.com
محمدجواد نوروزى : استادیار گروه علوم سیاسى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدسسره. mohamadjavadnorozi@yahoo.com
دریافت: 9/7/92 پذیرش: 2/12/92
چکیده
بازشناسى منابع گوناگون قدرت و چگونگى بهره گیرى از آنها در ادوار تاریخ، به ظهور شکلهاى جدیدى از قدرت منجر گردیده است. گذر از نیمه قرن بیستم و ظهور عواملى همچون رشد و گسترش افکار عمومى، تقویت جایگاه فرهنگ در روابط بینالملل و مانند آن و بهطورکلى، هزینهبر بودن جنگ، موجب ظهور رویکردى نوین به موضوع قدرت شده که امروزه به نام «قدرت نرم» شناخته مىشود. به اذعان بسیارى از نظریهپردازان انقلابها، پیروزى انقلاب اسلامى ایران با اتکا به بنیانهاى ارزشى و معرفتى، موجب برجستهشدن موضوع فرهنگ در روابط بین الملل و به تبع آن، چرخش راهبردى کشورها به سمت بهکارگیرى قدرت نرم در تحقق اهداف خود بود. این پژوهش با هدف بررسى نقش انقلاب اسلامى در این تحول راهبردى، چهار کارکرد اساسى انقلاب اسلامى ایران در این روند، مانند احیاى دین و معنویت را بررسى مى کند.
کلیدواژه ها: انقلاب اسلامى، فرهنگ، قدرت نرم، بین الملل.
مقدّمه
بررسى تاریخ روابط بین الملل مبیّن دو رویکرد کلى به منابع قدرت است. در رویکرد اول، که امروزه به نام رویکرد سنتى شناخته مى شود، بر اجبار از طریق ابعاد مادى قدرت تأکید شده و منابع قدرت، عمدتا با رفتار دستورى مبتنى بر اجبار و زور، تشویق یا تطمیع اقتصادى همراه است. با گذر از نیمه قرن بیستم، جهان شاهد تحولات چشمگیر و پیچیده اى بود که به تدریج، به کارگیرى قدرت سخت را با مشکل جدى مواجه مى نمود. از یک سو، پیشرفت هاى فناورانه، سلاح ها را دقیق تر، ولى مخرب تر کرده و هزینه هاى سیاسى و اجتماعى کاربرد نیروى نظامى را افزایش داده بود، و از سوى دیگر، فناورى نوین ارتباطات، از ابهام جنگ کاسته، ولى آگاهى سیاسى را تقویت کرده بود و بدین سان، قدرت سخت روز به روز ناملموس تر و به اجبار، ناکاراتر گردیده و رویکرد به منابع قدرت و شیوه بهره گیرى و مدیریت این منابع، دچار تغییر و تحولات گسترده اى شد.
نکته حایز اهمیت دیگر در ربع پایانى قرن بیستم، برجسته شدن موضوع فرهنگ در روابط بین الملل و تثبیت جایگاه آن به عنوان یکى از منابع قدرت در عرصه جهانى است. بى شک، ریشه اصلى این تحول را باید در انقلابى دید که در 22 بهمن 1357 در قلب سرزمین هاى اسلامى اتفاق افتاد و عرصه هاى سیاست بین الملل را با موج جدیدى از تحول همه جانبه مواجه ساخت. تمایز انقلاب اسلامى ایران با سایر انقلاب ها، در محوریت فرهنگ و ارزش هاى دینى در انقلاب اسلامى بود که بعدها موجب پیدایش نظریه اى در نظریات عام انقلاب ها، با عنوان نظریه فرهنگى انقلاب ها (شجاعیان، 1382، ص 32) شد.
اما از سوى دیگر، آمریکا که تا آن زمان خود را قدرت مسلط و مشروع جهان آزاد در برابر بلوک سوسیالیستى مى دید، با پدیده اى جدید مواجه گردید؛ انقلابى که با شعارهاى حاکمیت دین، معنویت، استقلال طلبى و آزادى خواهى موفق به تشکیل نظامى مبتنى بر رأى اکثریت قاطع مردم شده و فاقد شاخص هاى چالش پذیر سوسیالیستى (همچون نظام تک حزبى، و استبداد سیاسى) بود و به عنوان یک نیروى محرک جدید، الهام بخش جریان هاى فعال در جهان اسلام گردید (رایت، 1372، ص 19). بدیهى بود که به کار بردن قدرت برهنه نظامى مستقیم بر ضد چنین نظامى، نه ممکن بود و نه کارآمد، و همین امر نیز مباحث دامنه دارى را در محافل سیاسى ـ تحقیقاتى آمریکا موجب گردید، در چنین شرایطى، به تدریج، ادبیات جدیدى در مباحث قدرت، در مراکز تحقیقاتى آمریکا شکل گرفت که بعدها به قدرت نرم معروف گردید (ناى، 1387، ص 26). راهبرد قدرت نرم، که اکنون با نام جوزف ناى شناخته مى شود، مدعى بود با کاربست نوعى از قدرت، هزینه هاى دولت ها در نیل به اهداف کاهش یافته، اقناع مبتنى بر اعتبار، جاى اجبار و تهدید و تطمیع را خواهد گرفت.
امروزه با مراجعه به طیف متنوع آثار نگاشته شده در باب قدرت، مشخص مى شود که نرم افزارگرایى، گفتمانى تازه را شکل داده که در قالب آن، نظریه قدرت، منابع قدرت، و حتى ابزارهاى اعمال قدرت بازخوانى و بازتولید شده است. سؤال اساسى این است که انقلاب اسلامى در تحول نگاه کشورها از قدرت سخت به قدرت نرم، چه نقشى را ایفا نمود و به عبارت دیگر، تأثیر انقلاب اسلامى در برجسته شدن قدرت نرم، در چه چارچوبى صورت گرفت؛ مسئله اى که این پژوهش درصدد پاسخ گویى به آن است.
در سال هاى اخیر، کتب و مقالات بسیارى در حوزه قدرت نرم به صورت ترجمه و تألیف منتشر گردیده است که به دو دسته کلى تقسیم مى شوند: دسته اول از این منشورات، مباحث مرتبط با قدرت نرم را به صورت کلى موضوع بحث قرار داده و به کالبدشکافى ابعاد گوناگون این مفهوم پرداخته اند. اما دسته دوم، مبحث قدرت نرم را در چارچوب اندیشه اسلامى و نظام جمهورى اسلامى ایران بررسى مى کند. در میان منابع دسته دوم، به صورت پراکنده، به نقش انقلاب اسلامى در پررنگ شدن موضوع قدرت نرم در روابط بین الملل اشاره شده است، اما این موضوع به طور اختصاصى بررسى نشده است. در همین زمینه، این پژوهش ابتدا با اشاره به تحول در رویکرد به قدرت در روابط بین الملل، به بررسى نقش انقلاب اسلامى در نشان دادن ظرفیت هاى قدرت نرم به دیگر ملت ها و دولت ها پرداخته و سپس به سه کارکرد اصیل انقلاب اسلامى در احیاى دین، معنویت و فرهنگ مبارزه و پایدارى ـ که خود از منابع اصلى قدرت نرم جمهورى اسلامى ایران به شمار مى آید ـ اشاره شده و نقش آنها در این روند مطالعه و بررسى شده است.
تحول در رویکرد به منابع قدرت
از یک منظر و به طور کلى، رویکرد به قدرت را مى توان در دو رویکرد سنتى و جدید دسته بندى نمود:
الف. رویکرد سنتى به قدرت
در رویکرد سنتى به قدرت، که توسط متفکران مکتب واقع گرایى به خوبى نظریه پردازى گردیده، بر اجبار از طریق ابعاد مادى قدرت تأکید شده و منابع قدرت عمدتا با رفتار دستورى مبتنى بر اجبار و زور، تشویق یا تطمیع اقتصادى همراه است (ویک لین، 1386، ص 29). در این تصویر از قدرت، که از سوى اندیشمندانى همچون هابز و ماکیاولى ارائه مى شود، درواقع، قدرت به توان اعمال سلطه از سوى یک بازیگر به دیگر بازیگران براى تمکین از خواست وى تعبیر مى شود (لوکس، 1371، ص 29). توجه بیش از حد به عوامل مادى قدرت و به ویژه قدرت نظامى در این رویکرد، برداشت از قدرت را نیز دگرگون کرده، به گونه اى که در برخى از مطالعات معاصر، قدرت به مطالعه توانایى براى شروع جنگ تعریف شده است (Baldwin, www.princeton.edu).
ب. رویکرد جدید به قدرت
با عبور از نیمه قرن بیستم، تحولات شکل گرفته در عرصه بین الملل نشان داد که از ظرفیت و قابلیت اعتبارسازى قدرت و نیروى نظامى کاسته شده (دهقانى فیروزآبادى و رادفر، 1389، ص 156) و ازاین رو، تأکید بر نیروى نظامى، جغرافیا، جمعیت و مواد خام به عنوان منبع قدرت، به تدریج کاهش یافت. عواملى همچون توسعه فناورى ارتباطات و شبکه اى شدن اجتماعات انسانى، مطرح شدن فرهنگ و ارزش هاى انسانى به عنوان منبعى جدید براى قدرت، و هزینه هاى سرسام آور مادى و اعتبارى به کارگیرى قدرت سخت موجب گردیده است که امروزه توسل به قدرت، سرشت اجبارآمیز کمترى پیدا کند و ذهن سیاست مداران و نخبگان جهانى به سنخ جدیدى از قدرت با عنوان قدرت نرم معطوف گردد و در نتیجه، چهره اى تازه از قدرت مطرح شود که بیش از آنکه ماهیتى سخت داشته باشد، فرهنگى و اجتماعى باشد و در شبکه روابط اجتماعى معنا و مفهوم یابد.
مفهوم شناسى قدرت نرم
جوزف ناى در تبیین مفهوم قدرت نرم مى گوید: قدرت نرم، توانایى شکل دادن به ترجیحات و اولویت هاى دیگران است (ناى، 1387، ص 43). بنابراین، قدرت نرم زمانى وارد عمل مى شود که بتوانیم دیگران را قانع کنیم تا آنچه را ما مى خواهیم انجام دهند، بدون اینکه در این راه از زور استفاده کنیم، پاداشى بدهیم یا آنها را اغوا نماییم.
در این رویکرد به قدرت، ایجاد اولویت ها از طریق امتیازهاى غیرملموس، مثل شخصیت، فرهنگ، نهادها و ارزش هاى سیاسى و سیاست هایى، که مشروع و قانونى هستند و اقتدار اخلاقى دارند، به دست مى آید. در این صورت است که کشور، ظرفیت ایجاد موقعیتى را به دست مى آورد که کشورهاى دیگر، علایق و اولویت هاى خود را بر اساس آن پیش مى برند و یا منافع و علایق خود را به شکلى تعریف مى کنند که با علایق و منافع آن کشور، همخوان و منطبق باشد (ناى، 1387، ص 377).
انقلاب اسلامى ایران و قدرت نرم
انقلاب اسلامى ایران در بهمن 1357 یکى از مهم ترین و تأثیرگذارترین حوادث قرن بیستم بود که منجر به ایجاد گفتمانى جدید در نظام بین الملل گردید. این انقلاب به عنوان بزرگ ترین انقلاب فکرى و معنوى عصر حاضر، در مقایسه با دیگر انقلاب هاى دو سده اخیر، داراى ویژگى هاى منحصر به فرد و نوآورى هایى است که ریشه در ذات و ماهیت انقلاب اسلامى دارد و جهان بینى متفاوتى به جهانیان عرضه مى نماید.
انقلاب اسلامى، که برخى آن را یک انقلاب توحیدى ـ اسلامى (فارسى، 1374، ص 132) و شاخه اى از انقلاب انبیا (مطهرى، 1372، ص 3) مى دانند، عبارت است از: حرکتى بنیادین و تحولى اساسى در اوضاع و احوال سیاسى جامعه، بر اساس آموزه هاى اسلامى به منظور جایگزین نمودن نظامى مبتنى بر اصول و احکام اسلامى (مصباح، 1382، ص 56). به اذعان پژوهشگران عرصه روابط بین الملل، انقلاب اسلامى ایران ارائه کننده سرفصل جدیدى در مناسبات جهانى بر پایه راهبردهاى فرهنگى (قدرت نرم) است که راه را براى توسعه ادبیات قدرت نرم در محافل علمى ـ تحقیقاتى باز مى نماید.
آنچه در تحلیل انقلاب اسلامى ایران، ذهن ناظران و پژوهشگران عرصه انقلاب ها را به خود معطوف نموده، تکیه بر جنبه نرم افزارى قدرت است که تا پیش از این امرى غریب مى نمود. میشل فوکو مى گوید:
آنچه در ایران مرا شگفت زده کرده است این است که مبارزه اى میان عناصر متفاوت وجود ندارد. آنچه به همه اینها زیبایى و در عین حال، اهمیت مى بخشد این است که فقط یک رویارویى وجود دارد: رویارویى میان تمام مردم و قدرتى که با سلاح ها و پلیس اش مردم را تهدید مى کند. لازم نیست خیلى دور برویم، این نکته را مى توان بى درنگ یافت: در یک سو، کل اراده مردم، و در سوى دیگر، مسلسل ها (فوکو، 1379، ص 56).
انقلاب اسلامى ایران، که به عنوان نیروى محرک قرن بیستم، الهام بخش بسیارى از جریان هاى فعال جهان اسلام و جنبش هاى آزادى خواه در سراسر جهان بوده (رایت، 1372، 19)، خود هم موجد قدرت نرم و هم مبتنى بر قدرت نرم است. امام خمینى قدس سره با هوشمندى مثال زدنى، که در باور عمیق ایشان به دین ریشه داشت، قدرت نرم را به عنوان مبناى حرکت انقلاب اسلامى قرار داده و از ظرفیت هاى عظیم ارزش ها و باورهاى دینى به خوبى بهره بردارى نموده است؛ امرى که به باور ناى، علت شکست بسیارى از رهبران جنبش ها و حرکت هاى آزادى خواهانه به شمار مى رود. جوزف ناى مى گوید:
اگر یاسر عرفات الگوى قدرت نرم گاندى یا مارتین لوترکینگ را به جاى قدرت سخت برگزیده بود، مى توانست اکنون یک سرزمین فلسطینى در اختیار داشته باشد. من در آغاز گفتم که رهبرى رابطه اى ناگسستنى با قدرت دارد. رهبران باید در مورد نوع قدرتى که به کار مى برند، انتخاب هایى حساس و مهم انجام دهند. واى بر پیروان آن رهبرانى که اهمیت قدرت نرم را نادیده مى گیرند یا آن را بى ارزش مى دانند (ناى، 1386).
طرح گفتمان جدید از قدرت در چارچوب جهان بینى توحیدى، موجب گردیده است که اکنون الگوى نرم انقلاب اسلامى به عنوان رقیبى تمام عیار در برابر نظام سلطه جهانى قد علم کند.
اکنون در برابر آمریکا، بلوکى قدرتمند و متکى به ابزار و فناورى نظامى وجود ندارد، اما آنچه آمریکا را به چالش کشیده است، قدرت ایدئولوژى و احیاگرى اسلامى است (ناى، 1387، ص 176).
بنابراین، تأثیر انقلاب اسلامى ایران در برجسته شدن موضوع قدرت نرم در روابط بین الملل، امرى غیرقابل انکار است که در ادامه، به برخى از این تأثیرها اشاره مى گردد:
الف. نشان دادن ظرفیت هاى قدرت نرم به دنیا
با اندکى جست وجو، مبرهن مى گردد که تکیه بر جنبه هاى نرم افزارگرایانه قدرت و ارزش هاى فرهنگى، فصل ممیّز اساسى انقلاب اسلامى ایران نسبت به سایر انقلاب هاست. پیروزى انقلاب اسلامى ایران بر پایه قدرت معنوى و غیرمادى دین، آن هم در دوره اى که همه پدیده هاى انسانى بر محور ابعاد مادى خود تجزیه و تحلیل مى گردیدند، حکایت از ظهور بعد جدیدى از قدرت بود که تا آن زمان، از دیده ها پنهان مانده و با انقلاب ایران، در مطالعات مربوط به انقلاب ها،خودراآشکارنمود(محمدى،1365،ص18).
نظریه هاى روابط بین الملل و به ویژه، نظریات انقلاب ها که تا آن زمان، عمدتا عناصر مادى و فیزیکى را در کانون تجزیه و تحلیل خود قرار مى داد، بر نقش مذهب و عنصر ایدئولوژى در ایجاد حرکت هاى اجتماعى واقف گردیده و فراتر از آن، اذعان نمودند که مشکل اساسى نظریه هاى عام انقلاب ها در ناکامى آنها در جدى گرفتن ایدئولوژى نهفته است:
مشکل اساسى در تمامى نظریه هاى انقلاب، ناشى از ناکامى آنها در جدى گرفتن ایدئولوژى، در توجیهات مربوط به عوامل و فرایندهاى انقلاب است. ایدئولوژى عامل پدیدآورنده انقلاب است. ایدئولوژى به انقلاب چهره پدیده اى را مى دهد که متمایز از مبارزه معمول بر سر قدرت است. انقلاب صورت خاصى از کنش تاریخى است؛ کنشى که ایدئولوژى بدان شکل بخشیده است (معدل، 1382، ص 340).
بدین روى، پس از وقوع انقلاب اسلامى، نظریه پردازى در خصوص انقلاب ها، مسیر جدیدى را با تکیه بر عنصر فرهنگ و ایدئولوژى آغاز کرده و نظریه پردازانى مانند ویلیام سیوول، جان فورن و فریده فرهى به تحلیل انقلاب ها از منظر فرهنگ پرداخته اند.
حرکت انقلاب اسلامى مولد فکر جدید، انسان جدید و مناسبات انسانى ـ معنوى جدیدى در منطقه و جهان اسلام و به طورکلى، در میان مستضعفان عالم گردید که نمودهاى آن را مى توان در نهضت هاى اخیر در کشورهاى اسلامى مشاهده نمود که در حقیقت، بازسازى همان قدرت نرم انقلاب اسلامى بوده و بسیارى از تحلیل گران را وادار به مشابهت سازى این انقلاب ها با انقلاب اسلامى ایران کرده است. اکنون الگوى قدرت نرم انقلاب اسلامى در حال فراگیر شدن است و همین امر نیز هراس بیش از پیش نظام سلطه جهانى را به دنبال داشته است:
همه ما نسبت به این پدیده جدید در ایران و برخى از کشورهاى دیگر، باید با حساسیت بیشترى برخورد کنیم. امروز مسلمانان به ایران نظر دارند و از آن الگوبردارى مى کنند. امروز ایران به مثابه یک آزمایشگاه است (حاجتى، 1381، ص 53).
ب. انقلاب اسلامى و احیاى معنویت
تأثیر تمدن جدید در دگرگونى اوضاع مادى زندگى بشر، غیرقابل انکار بوده است، اما این واقعیت تلخ را نیز نمى توان کتمان کرد که تمدن نوین یکى از عوامل مهم غفلت آدمیان از اصلى ترین ساحت وجودى خود، یعنى روح ملکوتى و در نتیجه، فروپاشى بنیادهاى اخلاق و معنویت در جهان معاصر بوده است. نتایج دهشتناک و اثرات زیان بار فقدان ایمان و معنویت در زندگى بشر در چند سده اخیر، به تدریج، اذهان ملت ها و برخى نخبگان جوامع انسانى را به خود معطوف نموده و گرایش روزافزونى را به سوى ایمان و معنویت موجب گردیده است.
انسان اروپایى مدرن مشغول جمع کردن خیمه و خرگاه خویش از سرزمین نوینى است که طى 300 سال گذشته، در آن رحل اقامت افکنده بود. این انسان آهنگ عزیمت به قلمرو تاریخى و شیوه زیستى دیگرى دارد(آرتگااى.گاست،1376،ص3).
یکى از دستاوردهاى مهم انقلاب اسلامى ایران، که در ارتباط مستقیم با مفهوم قدرت نرم و ظرفیت سازى هاى جدید از قدرت قرار دارد، احیاى معنویت است که از منابع اصلى قدرت نرم به شمار مى رود. پیام احیا معنویت در انقلاب اسلامى، آن قدر براى جهانیان رسا و دل نشین بوده که کسانى مانند فوکو، آن را به عنوان نیاز مبرم جهان غرب تهى شده از معنویت معرفى کرده و معتقدند:
قدرت نرم این انقلاب در پیام معنوى آن نهفته است که به جهان مخابره مى کند؛ جهانى که مادیت صرف آن را فراگرفته است و سیاست آن به شدت از دین و معنویت خالى شده است... در غرب، از دوره رنسانس بدین سو، اهمیت معنویت سیاسى نادیده گرفته شده است و نقش آن در شکل دهى و کنترل و نظارت بر حکومت و جامعه انسانى مغفول واقع شده است... (معنویت) جست وجوى آن چیزى است که ما غربى ها امکان آن را پس از رنسانس و بحران بزرگ مسیحیت از دست داده ایم (فوکو، 1392، ص 42).
میشل فوکو نوآورى انقلاب اسلامى ایران را در این نکته خلاصه مى داند که ایرانیان با انقلاب خویش به دنبال حضور معنویت در سیاست بودند و با اتکا بر همین قدرت معنوى اسلام و آیین هاى مذهبى و پیروى از رهبر افسانه اى خود، توانستند بر قدرت سخت و نظامى رژیم پهلوى مسلط شوند. ازاین روست که وى انقلاب ایران را انقلابى با دست هاى خالى مى نامد (همان، ص 65).
در عصرى که با بحران بى هویتى و فقدان تفسیر معنوى اصیل از جهان هستى دست به گریبان است، تغییر نگرش در عرصه فکر و اندیشه و عقیده، هسته اولیه نوزایش تمدن و فرهنگى به شمار مى رود و تولید معنا و معناگرایى از عناصر اصلى قدرت ساز محسوب مى گردد. در این فضاست که امام خمینى قدس سره به عنوان رهبر نهضت اسلامى، مهم ترین عامل پیروزى و رمز موفقیت را، همان تحول الهى مى داند که در روح مردم ایجاد شده بود؛ تحولى که در تحلیل فوکو دقیقا نورى بود که در همه این مردم روشن و در عین حال، همه آنان را در خود غرق کرد (فوکو، 1379، ص 61).
نکته قابل توجه این است که معنویت در انقلاب اسلامى، یک معنویت اصیل و ریشه دار است که بر خلاف عرفان هاى نوظهور خرافى، در فطرت انسان ها ریشه دارد. مذهب و معنویتى که ایرانیان خواهان آنند، همان اندازه که از عالم بالا سخن مى گوید، به دگرگونى این دنیا مى اندیشد (همان، ص 65). اینکه گفته مى شود معنویت در انقلاب اسلامى اصیل بود به این معناست که نه با دنیا بیگانه و نه در دنیا خلاصه مى شد؛ معنویتى که یکپارچه مبارزه بود و مبارزساز.
ایرانى ها هم، کمى مثل دانشجویان اروپایى دهه شصت، همه چیز را مى خواهند، اما این همه چیزى که مى خواهند، آزادى امیال نیست، بلکه آزادى از هر چیزى است که در کشورشان و در زندگى روزانه شان، نشانه حضور قدرت هاى جهانى است (فوکو، 1392، ص 64).
کوتاه سخن همان که مقام معظم رهبرى ـ حفظه اللّه ـ فرمودند:
پیام انقلاب اسلامى پیام معنویت، توجه به معنویت، وارد کردن عنصر معنویت در زندگى انسان و توجه به اخلاق و خداست و هر جا که نام و پیام امام قدس سره نفوذ کرد، معنویت را در آنجا به همراه برد، حتى اگر جوامع مسیحى غیرمسلمان، که به انقلاب اسلامى روى خوشى نشان ندادند، از آن درسى طلب کردند و بهره اى بردند. نگاه کنید! معنویات را در آنجا مشاهده خواهید دید. ردّ پاى انقلاب اسلامى، معنویت است و این معنویت اولین پیام این انقلاب و امام معنوى آن است (حسینى خامنه اى، 1386، ص 72).
بنابراین، در شرایطى که متفکران برجسته غربى وضعیت کنونى دنیا را به نهضت بازگشت به دین و مدینه فاضله (حاجتى، 1381، ص 69) تعریف مى کنند، معنویت و ایمان و اتکا به خداوند ـ که به عنوان هسته مرکزى گفتمان انقلاب اسلامى، ریشه در اعماق وجود آحاد افراد بشر دارد ـ از عوامل اصلى توجه به منابع نرم افزارى قدرت در دهه هاى اخیر بوده است؛ چنان که دانیل پایپس در سال 1368، در سخنرانى خود در استامبول ترکیه گفت:
باید اعتراف کنیم که تا پیش از انقلاب اسلامى، ما براى افکار دینى و مذهبى هیچ جایى باز نکرده بودیم... اما از این پس، براى ما آمریکایى ها ضرورى است که زمینه اى جهت مطالعه و تحقیق پیرامون مذهب فراهم آوریم (همان).
ج. انقلاب اسلامى و احیاى دین
مهم ترین کانون تولید قدرت نرم در انقلاب اسلامى ایران، در دین و آموزه هاى آن نهفته بود که با خلاقیت امام راحل، به عنوان موتور محرک انقلاب به کار گرفته شد. انقلاب اسلامى ایران از همان ابتدا، به صراحت هدف خود را اجراى احکام و ارزش هاى اصیل اسلامى در تمام ابعاد حکومتى معرفى کرد و اندیشه جدیدى را به دنیاى استعمارزده آن روز ارائه نمود که در آن، دین و مذهب در کانون حرکت علیه نظام هاى استعمارى قرار داشت. در حقیقت، با انقلاب اسلامى، این ایده اسلامى، که فرایند عمومى جهان به سمت دینى شدن و تبدیل آموزه هاى انسانى ـ الهى به عنصر غالب در ساختار کلى جامعه بشرى پیش مى رود، تأیید شد (گیدنز، 1376، ص 75).
دین در ادوار تاریخى، همواره داراى فراز و فرودهاى متعددى بوده است. با آغاز حاکمیت کلیسا و در سایه سیاست ها و عملکرد نامناسب آن، عملاً روند دین زدایى در دوران جدید آغاز شده و متفکران غربى به این نتیجه رسیده اند که دینى که کلیسا براى سعادت دنیوى و اخروى بشر غربى آورده نه تنها مفید و نجات بخش نیست، بلکه مخرب و زایل کننده مسیر سعادت دنیوى آنها نیز هست. تمدن جدید غرب مبتنى بر دو مؤلفه اساسى بود که در ادامه، منجر به کنار نهادن کامل دین از عرصه زندگى بشر گردید. عقل گرایى به عنوان مؤلفه نخست، هر نوع معرفت فراعقلى را، که فراتر از افق ادراک عقلى انسان باشد، نفى یا مورد تردید قرار داد (پارسانیا، 1379، ص 113). مؤلفه دوم، یعنى حس گرایى، حتى عقل گرایى را هم زیرسؤال برد و ملاک حقیقت را فقط حس معرفى نمود (همان، ص 115).
در نتیجه حاکمیت دو مؤلفه عقل گرایى و حس گرایى، فرایند سکولاریزاسیون، که ناظر به طرد دین از عرصه هاى اجتماعى زندگى بشر بود، شدت گرفته و آثار آن در سراسر جهان، از شرق تا غرب عالم و ازجمله کشورهاى اسلامى، در قالب اندیشه جدایى دین از سیاست هویدا گردیده است. هرچند از اوایل قرن نوزدهم، در دنیاى غرب جریان هاى بسیارى به انتقاد از غرب و تمدن نوین حاکم پرداخته اند، اما اینها بیشتر داراى جنبه سلبى بوده و هیچ گاه نتوانسته اند عاملى را به صحنه حیات بشر وارد سازند که به رفع مشکلات و پرکردن خلأهاى روانى، معنایى و اخلاقى کمک کند.
انقلاب اسلامى ایران توانست در مقیاس جهانى، انسان نوین امروزى را به دین، که مقتضاى فطرت آدمى است، دوباره نزدیک کند و توانایى دین در اداره امور جامعه انسانى و قدرت تأثیرگذارى آن بر نظام تصمیم گیرى جهانى را به همه نشان دهد. آنتونى گیدنز مى گوید:
در گذشته، سه غول فکرى جامعه شناسى، یعنى مارکس، دورکیم و ماکس وبر با کم وبیش اختلافى، فرایند عمومى جهانى را به سمت سکولاریزاسیون و به حاشیه رفتن دین مى دیدند، ولى از آغاز دهه 80 و با انقلاب اسلامى ایران، شاهد تحقق عکس این قضیه هستیم؛ یعنى برخلاف فرایند عمومى، جهان روند معکوس را آغاز کرده و به سمت دینى شدن پیش مى رود (گیدنز، 1376، ص 75).
قدرت دین در بسیج توده ها و هویت بخشى و جهت دهى به حرکت هاى اجتماعى، به خوبى در فرایند انقلاب اسلامى آشکار گردید. حامد الگار معتقد است:
انقلاب سال 1978ـ1979 ایران جوهرى کاملاً اسلامى داشت و مشارکت عناصر غیرمذهبى در آن کاملاً حاشیه اى بود... شعارهایى که در تظاهرات گسترده مردم داده مى شد عمدتا اسلامى بود و سلاح انقلابیون تا آخرین مرحله، نماز جماعت و شهادت بود و روزهاى مهم مذهبى، بخصوص روزهاى ماه محرم، حرکت انقلاب را به جلو مشخص مى کرد و توجه به نقش مساجد نیز بسیار مهم است؛ زیرا واحد سازمانى انقلاب را فراهم آوردند (الگار، 1375، ص 322).
امروز اسلام احیاشده توسط اندیشه امام خمینى قدس سره، که در نظام مقدس جمهورى اسلامى ایران تبلور یافته است، مى رود تا بار دیگر، تمدن شکوهمند اسلامى را در سایه توجه به همه ساحت ها و ابعاد زندگى انسان پدید آورد. ازاین رو، از دیدگاه افرادى مانند استمپل از نظر تاریخى، مهم ترین پیامد انقلاب ممکن است اثبات ظهور مذهب به عنوان یک نیروى مهم سیاسى باشد (استمپل، 1377، ص 427). الگویى که ایران اسلامى براى دولت ها و ملت هاى جهان ارائه مى دهد، مى تواند زمینه ساز الگوى رفتارى و هنجارى جدیدى در روابط بین الملل باشد که بر پایه حضور حداکثرى دین در زندگى انسان بنا شده است. ازاین رو، برخى مانند گراهام فولر معتقدند:
براى کلیه کسانى که خواهان تشکیل حکومت اسلامى در کشور خود هستند، آیه اللّه خمینى به دلیل موفقیتش، یک الگوى اجتناب ناپذیر ایدئولوژى و انقلاب است (فولر،1390،ص109).
بنابراین، موفقیت الگوى جمهورى اسلامى ایران در طول سه دهه اخیر، که در ابتناى نظام هاى سیاسى، اجتماعى و اقتصادى آن بر آموزه هاى اسلامى ریشه دارد، از عوامل اصلى توجه افکار عمومى دنیا و به ویژه جهان اسلام، به ظرفیت هاى عظیم دین در عرصه قدرت آفرینى مى باشد.
د. انقلاب اسلامى و احیاى عنصر مبارزه و پایدارى
وقوع انقلاب اسلامى ایران منجر به احیاى کارکردهاى سیاسى دین در مخالفت با وضع موجود در نظام بین الملل و ارائه نظمى نوین و عادلانه براى آن گردید. انقلاب اسلامى با تجدید حیات قدرت سیاسى اسلام، در ایجاد اعتماد و بیدارى ملل تحت ستم، نقش مؤثرى ایفا نموده و به چند قرن خمودگى و انحطاط تمدن اسلامى خاتمه داده و موجب بروز نوعى بیدارى و احیاگرى اسلامى، آن هم بر پایه بازگشت به ایدئولوژى گشته است (محمدى،1390، ص 518).
امام راحل در طول سال هاى نهضت، توانست عامل روانى خودباختگى و خودکم بینى را از ملت ایران، و در مرحله بعد، از همه ملت هاى مسلمان دور کرده، اقدام به بازتولید ایده مبارزه و پایدارى نمایند. بر اساس گفتمان قدرت نرم، تنها ابزارهاى اعمال قدرت مورد بازنگرى و اصلاح کارکردى قرار نمى گیرند، بلکه افزون بر آن و در سطح عالى تر، منابع قدرت متحول مى شود و قدرت از درون جامعه مى جوشد. فوکو در تحلیل خود از انقلاب اسلامى، به همین نکته اشاره کرده، با تأکید بر توان بازسازى مداوم روحیه مبارزه و پایدارى در مذهب تشیع مى نویسد:
در برابر قدرت هاى مستقر، تشیع پیروان خود را به نوعى بى قرارى مدام مسلح مى کند و در ایشان شورى مى دمد که هم سیاسى است و هم دینى... . این مذهب تنها زبان ساده اى براى بیان آرزوهایى که الفاظ دیگرى پیدا نکرده اند، نیست، بلکه چیزى است که در گذشته هم بارها بوده؛ شکلى است که مبارزه سیاسى، همین که لایه هاى مردمى را بسیج کند، به خود مى گیرد و از هزاران ناخرسندى، نفرت، بى نوایى و سرخوردگى یک نیرو پدید مى آورد (فوکو، 1392، ص 36ـ37).
با اوج گیرى انقلاب اسلامى و در سال هاى پس از آن، روحیه مبارزه با سلطه و مظاهر آن، در کنار پایدارى در برابر سختى ها و مشکلات، به تدریج موجب خلق نوعى قدرت نرم در میان امت اسلامى شد که امروزه به نام فرهنگ مقاومت شناخته مى شود و پویایى و بالندگى آن موجب شده است به صورت فرایندى غیرقابل کنترل، مرزهاى جغرافیایى را درنوردیده، موجب دگرگونى هاى عمیق در مناسبات بین المللى گردد. در سال هاى ابتدایى انقلاب، نشریه معروف نیویورک تایمز بااشاره به این بعدانقلاب اسلامى نوشت:
ایران با آیت اللّه، مسیح وار فریاد رهایى از یوغ سلطه خارجى را سر داده و داعیه تشکیل یک حکومت گسترده مبتنى بر اصول اسلامى را دارد. این مسئله غرب را در عرصه ایدئولوژیک و سیاسى با بحران مواجه خواهد ساخت (واعظى، 1379، ص 316).
مبارزه بى امان و خستگى ناپذیر جمهورى اسلامى ایران در کنار استقامت و پایدارى بر سر آرمان ها و اهداف متعالى خود، موجب فراگیر شدن نسبى گفتمان انقلاب اسلامى ایران در زمینه مبارزه و پایدارى در میان ملت ها، از فلسطین و لبنان و... تا آمریکاى لاتین گردیده است و ازهمین رو نیز به عقیده بابى سعید، از مجموع کابوس هاى بسیارى که هرچند وقت یک بار در تمدن غربى پیدا شده، شاید هیچ یک به اندازه اسلام در عصر حاضر، گیج کننده تر، عجیب تر و غیرقابل جبران تر نبوده است (سعید، 1379، ص 1).
نهادینه کردن مؤلفه مبارزه با ظلم و پایدارى در برابر زورگویى ها و پرداخت هزینه هاى فراوان در مسیر حمایت از ملل محروم، عنصر جذابیت آفرینى در اختیار نظام جمهورى اسلامى ایران قرار داده است.
خود این هم که شما در مقابل قدرت فائقه ظاهرىِ استکبار ـ که امروز مظهرش آمریکا و صهیونیسم بین المللى و جهانى است ـ مى ایستید، ارزش ایجاد مى کند؛ خود این محبوبیت ایجاد مى کند؛ خود این در دل ملت ها امید به وجود مى آورد و پرورش مى دهد. این را نباید از دست داد. مراقب باشید در روش ها، در اظهارات، در نوع برخورد، در نوع عملکرد، از این شعارها تجاوزى صورت نگیرد (بیانات مقام معظم رهبرى، 1390).
بدین روى، ایشان مى فرماید:
امروز ملت هاى منطقه از جمهورى اسلامى خوششان مى آید؛ به خاطر موضع مستقل اسلامىِ شجاعانه اش. این باید محفوظ باشد. در جاهاى مختلف دنیا، مردم از مسئولان جمهورى اسلامى، که این شجاعت را، این استقلال را، این نترسى را بیشتر بروز مى دهند، بیشتر خوششان مى آید. خب، این نشانه این است که راه این است. دیپلماسى ما باید در این جهت باشد، که خب، خوشبختانه دوستان زحمت هاى زیادى مى کشند (همان).
بنابراین، حرکت انقلاب اسلامى و الهام بخشى آن در جهت مبارزه و پایدارى، عنصر جذابیت آفرین دیگرى را ـ که از مؤلفه هاى برجسته قدرت نرم جمهورى اسلامى ایران است ـ در روابط بین الملل مطرح نموده و در این زمینه، نقش غیرقابل انکارى در برجسته شدن قدرت نرم افزارى در مناسبات بین المللى ایفا نمود.
نتیجه گیرى
نظام جمهورى اسلامى ایران، که پس از پیروزى انقلاب اسلامى در سال 1357 و مبتنى بر نظریه امام خمینى قدس سره در جریان اندیشه سیاسى اسلام، در مرزهاى سرزمینى ایران تشکیل شد، مولد فکر جدید، انسان جدید و مناسبات انسانى ـ معنوى جدیدى در منطقه و جهان اسلام و به طورکلى، در جهان بشرى گردید. تکیه انقلاب اسلامى بر قدرت معنوى و غیرمادى دین، آن هم در دوره اى که همه پدیده هاى انسانى بر محور ابعاد مادى خود تجزیه و تحلیل مى گردیدند، موجب برجسته شدن نقش فرهنگ در سیاست جهانى و طرح آن به عنوان یکى از منابع جدید قدرت، و حکایت از ظهور بُعد جدیدى از قدرت بود که تا آن زمان از دیده ها پنهان مانده بود.
رویکرد نظام جمهورى اسلامى ایران به منابع قدرت، ماهیتى هدایت گونه و یا زمینه ساز هدایت به آنها بخشیده است و به طورکلى، مى توان گفت: قدرتى که از خلال آموزه هاى دینى براى انسان، جامعه و دولت حاصل مى گردد کمتر تحت تأثیر و توجه اجبار جسمانى و مادى قرار مى گیرد؛ چراکه هدف نهایى از دین و نظام سیاسى برآمده از آن، منحصر در هدایت و ایصال انسان به خیر و سعادت اخروى بوده و مقتضاى این مسئله نیز اقناع مخاطب پیام است، نه اجبار، تهدید، تطمیع و اغوا. این مسئله موجب حاکم شدن عوامل اخلاقى، عدالتى و انگیزه هاى فرادنیایى و ارزش هاى معنوى بر منابع قدرت مى شود و روشن است که در چنین وضعیتى، قدرتى نرم افزارى خواهد بود و ابزارهاى سخت افزارانه در درجه دوم اهمیت و به عنوان عوامل زمینه ساز مطرحند.
بر این اساس، انقلاب اسلامى ایران توانست جایگاه قدرت نرم در ایجاد حرکت هاى اجتماعى و تحقق اهداف کشورها را به جهانیان نشان دهد و با احیاى معنویت و دین، که قرن ها از صحنه مدیریت اجتماعات بشرى کنار گذاشته شده بود، از منابع جدید قدرت رونمایى کند. همچنین فراگیرى دامنه انقلاب اسلامى احیاکننده دو عنصر مبارزه و پایدارى بود که موجب بیدارى ملت هاى مستضعف و ایجاد حرکت هاى اجتماعى بزرگى در طول چند دهه اخیر گردید که خود تأثیر بسیارى بر عطف توجه نخبگان جهانى به کیفیت اثرگذارى قدرت نرم داشت.
منابع
آرتگا اى. گاست، خوزه، 1376، انسان و بحران، ترجمه احمد تدین، تهران، علمى و فرهنگى.
استمپل، جان، 1377، درون انقلاب ایران، ترجمه منوچهر شجاعى، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگى رسا.
الگار، حامد، 1375، نیروهاى مذهبى در ایران قرن بیستم، ترجمه عباس مخبر، تهران، طرح نو.
بیانات مقام معظم رهبرى در دیدار با هیئت دولت، 6/6/1390، khamenei.ir
پارسانیا، حمید، 1379، حدیث پیمانه، قم، معارف.
حاجتى، احمدرضا، 1381، عصر امام خمینى قدس سره، قم، بوستان کتاب.
حسینى خامنه اى، سیدعلى، 1386، معنویت، تهران، اداره تبلیغات نمایندگى ولى فقیه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامى.
دهقانى فیروزآبادى، جلال و فیروزه رادفر، 1389، الگوهاى صدور انقلاب در سیاست خارجى جمهورى اسلامى ایران، تهران، دانشگاه امام صادق علیه السلام.
رایت، رابین، 1372، شیعیان؛ مبارزان راه خدا، ترجمه على اندیشه، تهران، قدس.
شجاعیان، محمد، 1382، انقلاب اسلامى و رهیافت فرهنگى، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامى.
فارسى، جلال الدین، 1375، فرهنگ واژه هاى انقلاب اسلامى، تهران، بنیاد فرهنگى امام رضا علیه السلام.
فوکو، میشل، 1379، ایران؛ روح یک جهان بى روح، ترجمه نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، تهران، نشر نى.
ـــــ ، 1392، ایرانى ها چه رؤیایى در سر دارند؟، ترجمه حسین معصومى همدانى، تهران، هرمس.
فولر، گراهام، 1390، قبله عالم؛ ژئوپلتیک ایران، ترجمه عباس مخبر، تهران، نشر مرکز.
کاستلز، مانوئل، 1380، عصر اطلاعات، ترجمه احمد علیقلیان، افشین خاکباز و على پایا، تهران، طرح نو.
گیدنز، آنتونى، 1376، جامعه شناسى، ترجمه منوچهر صبورى، تهران، نشر نى.
لوکس، استیون، 1371، قدرت؛ فرانسانى یا شر شیطانى، ترجمه فرهنگ رجایى، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى.
محمدى، منوچهر، 1390، بازتاب جهانى انقلاب اسلامى، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى.
ـــــ ، 1365، تحلیلى بر انقلاب اسلامى، تهران، امیرکبیر.
مصباح، محمدتقى، 1382، انقلاب اسلامى و ریشه هاى آن، قم،م مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.
مطهرى، مرتضى، 1372، پیرامون انقلاب اسلامى، تهران، صدرا.
معدل، منصور، 1382، طبقه سیاست و ایدئولوژى در انقلاب ایران، ترجمه محمدسالار کسرایى، تهران، مرکز بازشناسى اسلام و ایران.
ناى، جوزف، 1387)، قدرت نرم؛ ابزارهاى موفقیت در سیاست بین الملل، ترجمه محسن روحانى و مهدى ذوالفقارى، تهران، دانشگاه امام صادق علیه السلام.
ناى، جوزف، 1386، منافع قدرت نرم، ترجمه ناصر بلیغ، مطالعات بسیج، ش 36، ص 107ـ116.
واعظى، حسن، 1379، ایران و امریکا، تهران، سروش.
ویک لین، جان، 1386، مبانى دیپلماسى؛ چگونگى مطالعه روابط میان دول، ترجمه عبدالعلى قوام، تهران، قومس.
Baldwin, David a. "Power and International Relations", at www.princeton.edu