معرفت، سال بیست و سوم، شماره ششم، پیاپی 201، شهریور 1393، صفحات 97-

    تحلیل درون‏مایه ‏هاى اخلاقى در بهارستان جامى

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    نرگس تهوری / *کارشناس ارشد - زبان و ادبیات فارسی دانشگاه بیرجند / narges46t@yahoo.com
    محمد بهنام فر / *دانشیار - ادبیات و فارسی دانشگاه بیرجند
    چکیده: 
    یکى از مهم‏ترین آثار اخلاقى قرن نهم هجرى، بهارستان جامى است که به تقلید از گلستان سعدى، با نثرى آمیخته به نظم نگاشته شده است. در این مقاله به «تحلیل درون‏مایه‏هاى اخلاقى در بهارستان» مى ‏پردازیم. روش این پژوهش تحلیلى ـ توصیفى است. نتایج به‏دست‏ آمده در این تحقیق نشان مى ‏دهد که رویکرد جامى در این اثر مبارزه با نفس و رذایلى چون دنیاپرستى و آزمندى است. وى مى‏کوشد آدمیان را به ‏سوى فضایلى چون جود و کرم، جوانمردى، قناعت، عبادت و بندگى درگاه حق ترغیب کند. جامى، در بیان مباحث اخلاقى، هدف نهایى و غایى انسان را تزکیه نفس و دورى از فساد و تباهى براى نیل به کمالات عالى و سرانجام تقرّب به خداى یکتا مى ‏داند.  
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    سال بیست و سوم ـ شماره 201- شهریور 1393 (ویژه فلسفه اخلاق)

    نرگس تهوّرى : کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسى دانشگاه بیرجند.  narges46t@yahoo.com

    محمّد بهنام‏فر : دانشیار ادبیات و زبان فارسى دانشگاه بیرجند.

    دریافت: 22/6/92               پذیرش: 25/3/93

    چکیده

    یکى از مهم‏ترین آثار اخلاقى قرن نهم هجرى، بهارستان جامى است که به تقلید از گلستان سعدى، با نثرى آمیخته به نظم نگاشته شده است. در این مقاله به «تحلیل درون‏مایه‏هاى اخلاقى در بهارستان» مى ‏پردازیم. روش این پژوهش تحلیلى ـ توصیفى است. نتایج به‏دست‏ آمده در این تحقیق نشان مى ‏دهد که رویکرد جامى در این اثر مبارزه با نفس و رذایلى چون دنیاپرستى و آزمندى است. وى مى‏کوشد آدمیان را به ‏سوى فضایلى چون جود و کرم، جوانمردى، قناعت، عبادت و بندگى درگاه حق ترغیب کند. جامى، در بیان مباحث اخلاقى، هدف نهایى و غایى انسان را تزکیه نفس و دورى از فساد و تباهى براى نیل به کمالات عالى و سرانجام تقرّب به خداى یکتا مى ‏داند.

     

    کلیدواژه‏ ها: بهارستان، جامى، اخلاق، درون‏مایه‏ هاى اخلاقى.

     

     

    مقدّمه

    با پیشرفت علم و صنعت، زندگى بشر نیز تغییر کرده و تحول شگفت انگیزى در همه شئون زندگى او پدید آمده است؛ بشر امروز، در مسیر شناخت خویش و وظایفى که در قبال هم نوع و برقرارى روابط عاطفى با اجتماع انسانى دارد، غفلت مى ورزد. مشکل جوامع امروز نبود معنویت و دور شدن از اخلاقى صحیح است. این بى توجهى نه تنها در کشورهاى غربى، بلکه تا اندازه اى در کشورهاى اسلامى نیز مشهود است؛ زیرا به جاى آنکه این کشورها خود را با معیارهاى دین منطبق سازند، مى کوشند تعالیم دینى را با توجه به امیال خود تغییر دهند.

    امروزه، بیشتر تحقیقاتى که در حوزه مسائل اخلاقى انجام مى شود، یا بر اساس نظریه هاى اخلاقى در غرب است یا متأثر از کتاب هاى غربى. به سبب آنکه براى بررسى درون مایه هاى اخلاقى در آثار منثور جامى به ویژه بهارستان بجز کتاب هایى که در شرح و بیان آثار جامى منتشر شده است، پژوهش مستقل دیگرى نیست، بر آن شدیم تا مشخص کنیم جامى در بررسى مضامین اخلاقى خود در بهارستان از چه شیوه هایى استفاده کرده و در طرح این مسائل از چه منابعى بهره برده است. با وجود اینکه جامى هیچ گونه تقسیم بندى مشخصى در مسائل اخلاقى انجام نداده است، نظریات او در فرهنگ ملى ـ اسلامى ما ریشه دارد؛ دیدگاه وى برگرفته از قرآن و احادیث و روایات اسلامى است او محور اخلاق را سیر روح و باطن انسان به سوى حق و وصول به قرب الهى مى داند که باید مراتب آن رعایت شود تا به نتیجه مطلوب برسد؛ زیرا وجود اخلاق شایسته، هنر زندگى کردن را به انسان مى آموزد. براى روشن تر شدن موضوع از کتاب هایى همچون نهج الفصاحه، احیاء علوم الدین، اصول کافى، غررالحکم و درالکلم آمدى بهره بردیم.

    گفتنى است جامى بهارستان را براى تعلیم و تهذیب اخلاقى فرزندش سیدضیاءالدین یوسف تصنیف کرد. این کتاب ارزنده سراسر سخن از پند و اندرز و بیان نکات اخلاقى است. وى در این کتاب کوشید به اندازه توان، از بیان حکایات بپرهیزد و به ذکر اشعار بسنده کند؛ زیرا اشعار دربردارنده محتواى حکایات است.

    این مقاله درون مایه هاى اخلاقى بهارستان راحول دومحورفضایل و رذایل اخلاقى بررسى و تحلیل مى کند. پیش از پرداختن به موضوع اصلى، به اختصار، اخلاق را تعریف مى کنیم و به بیان دیدگاه صاحب نظران نامى این حوزه ونیزبرخى مباحث مقدماتى مى پردازیم.

    اخلاق و ضرورت آن

    موضوعات اخلاقى از مهم ترین مباحث اصلى در ادبیات فارسى است؛ گرچه به طور دقیق، مشخص نیست نخستین اثر اخلاقى قبل از قرن چهارم چیست و آیا اثرى تدوین شده است که در آن موضوعات اخلاقى بیان شود؟ شواهد نشان مى دهند که آغاز نگارش رسایل اخلاقى به اواخر قرن پنجم و به تدوین اندرزنامه ها و پندنامه ها باز مى گردد. منبع و الهام همه شعرا، و نویسندگان و بزرگان در بیان مسائل اخلاقى کتاب هاى مذهبى، بخصوص قرآن، حدیث، سخنان ائمّه اطهار علیهم السلام و دیگر بزرگان بوده است.

    اخلاق جمع خُلق، خوى ها و جمع خَلَق به معنى خوى، طبع، مروت، دین و جِ خَلِق به معنى خوشخوى آورده است (دهخدا، 1377). خُلق عبارت است از هیأتى راسخ در نفس که به سهولت مبدأ صدور افعال خیر یا شرگردد (سجادى، 1373، ج 3، ص 811).

    صاحب معراج السعادة مى نویسد:

    کدام علم، اشرف از علمى است که پست ترین موجودات را به اشرف کاینات مى رساند؟ و به این جهت حکماى سلف، نام علم را به غیر از علم اخلاق اطلاق نمى کردند و به این سبب آن را اکسیر اعظم مى نامیدند (نراقى، 1348، ص 24).

    زندگى بدون اخلاق و در چارچوب قانون، خشک و شکننده است. چنانچه در محیط خانوادگى قرار باشد همه با مقررات و قوانین رفتار کنند، دیگر محیط زندگى سخت و دشوار خواهد بود؛ درحالى که اگر اخلاق ضمیمه قانون شود، زندگى آرام بخش و لذت بار خواهد بود. اخلاق بالاترین سرمایه و دارایى است که از همه دارایى هاى افراد باارزش تر و ارجمندتر است و خوشبختى عمومى و احترام انسانى را در پى دارد. فضل و دانش وقتى ارزش مى یابد که با اخلاق قرین شود؛ پس باید علم و دانش همراه با اخلاق نیکو باشد.

    اسمایلز (Ismails) عقیده دارد که ایجاد اخلاق عالى وراقى بدون سعى و تحمل ریاضت میسر نمى شود (اسمایلز، 1346، ص 19).

    عالمان اخلاق، این علم را به دو شاخه تقسیم کرده اند. اخلاق عملى که درباره افعال مورد اختیار و قدرت انسان گفت وگو مى کند. اخلاق عملى از بایدها و شایدها بحث مى کند.

    در اخلاق نظرى انسان از تمام ابعاد، مادى و معنوى مورد ارزیابى قرار مى گیرد و افعال او مورد بررسى قرار گرفته، مشخص مى شود کدام یک ازافعال و رفتار براى انسان خوب است و کدام بد. بعد از تحقیق و کنکاش فراوان در مورد اخلاق نظرى و اخلاق عملى این نتیجه به دست مى آید که در نهایت آنها با هم همساز بوده وانسان را در راه رسیدن به سعادت یارى مى دهند.

    اخلاق در قرآن و حدیث

    مباحث اخلاقى از مهم ترین مباحث قرآنى و هدف اصلى انبیاى الهى است. در اسلام سفارش فراوانى براى انجام اعمال همسو با اخلاق شده است و براى چگونه زیستن اوامر و نواهى مختلفى ارائه شده است.

    زندگى پیشوایان دینى نیز سراسر بیانگر همین مطلب است که آنها در همه جا به فضایل اخلاقى دعوت مى کردند، و خود الگوى زنده و اسوه حسنه اى در این راه بودند. قرآن کریم هنگام بیان مقام والاى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آلهمى فرماید: وَ اِنَّکَ لَعَلى خُلُق عظیم (قلم: 4)؛ راستى که تو را خویى والاست.

    پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرمایند: هر کس از شما اخلاقش نیک تر، ایمانش بهتر است (پاینده، 1366، ص 24).

    در حدیثى از امیرمؤمنان على علیه السلام مى خوانیم: اگر ما امید و ایمانى به بهشت، ترس و وحشتى از دوزخ، و انتظار ثواب و عقابى نمى داشتیم، شایسته بود به سراغ فضایل اخلاقى برویم؛ چراکه آنها راهنماى نجات و پیروزى و موفقیت هستند (مکارم شیرازى و همکاران، 1379، ص 8).

    امام صادق علیه السلام فرمود: خُلق نیکوگناه را آب کند، چنان که خورشیدیخ راآب مى کند(کلینى،بى تا،ص157).

    رابطه اخلاق و ادبیات

    یکى از مزایاى معنوى شعر و نثر گذشته فارسى، فراوانى نصایح اخلاقى و رهنمودهاى ارزشمندى است که شاعران و نویسندگان در زمینه وظایف فردى و اجتماعى انسان ارائه کرده اند. شاعر واقعى متعهد که ادبِ نفس در او پرورده شده است، همیشه در برابر خدا و خلق او، احساس مسئولیت مى کند و رسالت او چیزى جز نشر فضایل و مبارزه با ناپاکى ها نخواهد بود (رزمجو، 1382، ج 2، ص 34).

    اگر یک منتقد ادبى در بررسى یک اثر فقط فضایل و رذایل را مورد توجه قرار دهد و به زیبایى هاى هنرى آن توجه نکند، کار او ناقص خواهد بود. ازاین رو، باید با دیدى باز به ادبیات نگاه کرد؛ زیرا ممکن است مفاهیم ظاهرا ضداخلاقى در یک اثر به گونه اى در خدمت اخلاق قرار گرفته باشد (امامى، 1378، ص 120).

    معمولاً در بسیارى از آثار ادبى، همیشه سخن بر سر ارزش هاست و در آنها تقابل حق و باطل، جوانمردى و خیانت مشهود است. پس غرض اصلى شعرا و نویسندگان در آثارشان، ترویج و اشاعه اصول اخلاقى و دینى و یادآورى آنهاست.

    جایگاه بهارستان در ادب و اخلاق

    از مهم ترین آثار منثور جامى کتاب بهارستان است که به عنوان یکى از برترین آفریده هاى ذهن شاعر، دربردارنده اعتقادات و افکار اوست. آنچه در این کتاب از همه بیشتر جلوه مى کند، مضامین اخلاقى، حکم و اندرزهاى آن است. جامى در میان شعراى فارسى زبان نهم، یگانه شاعر زمان خویش است که پى به ارزش شعر برد و آن را در وصف شاهان و امرا و شراب و زن و معشوقه به کار نبرد. وى صفات اخلاقى اى چون صبر و بردبارى، قناعت، خوش خلقى، مبارزه با هواهاى نفسانى، دورى از ریا و غرور، تلاش وکوشش، پاک دامنى و عفت را مى ستاید.

    جامى دنیا را جاى خوبى و بدى مى داند و به ما توصیه مى کند، اگر عامل خیر نیستیم، دست کم اقدام به شر ننماییم. چنان که وى از زبان عقیل بن ابى طالب مى گوید:

    صَدَقْتَ وَقُلْتَ حقّا غَیر اَنّى أرى اَنْ لا اراکَ ولا تَرانى وَلَسْتُ اَقولُ سُوءً فى صَدیق وَ لکِنّى اَصُدُّ اِذا جَفانى یعنى: چون کریم از دوست برنجد باید که کُنج مفارقت گیرد و به کوى مهاجرت گراید نه آنکه به بدى میان بندد و به بدگویى زبان گشاید (جامى، 1378، ص 48).

    اکنون به بررسى مضامین اخلاقى بهارستان جامى اعم از فضیلت ها، بایدها و آنچه هر مسلمان و مؤمن باید انجام دهد و نیز نبایدها و رذایل که منجر به شقاوت ابدى مى شود، ذیل دو عنوان فضایل و منجیات، رذایل و مهلکات اشاره مى کنیم.

    فضایل و منجیات

    آن دسته صفاتى است که به انسان شخصیت انسانى مى بخشد و او را به کمال مى رساند. از دیدگاه قرآن، انسان موجودى دوبُعدى است؛ بُعدى فرشته و بُعد دیگر شیطان؛ هریک از این دو بُعد مى تواند سیر نزولى یا صعودى داشته باشد. خداوند همراه پیامبران، عقل را پیامبر وجودى انسان قرار داد تا راه درست و خطا را به او نشان دهند. خداوند از بشر تخلُق به اخلاق خود را مى خواهد.

    معیارهاى اخلاقى که اسلام در تشخیص و تمایز نیکوکار از بدکار ارائه مى کند، به فضایل اخلاقى معروف است؛ بنابراین، به اختصار مى کوشیم برخى از این فضایل را بررسى کنیم.

    بخشش، کرم، جود و سخا

    ازجمله صفاتى اند که قرآن کریم، ائمّه اطهار علیهم السلام، عالمان دین، شاعران و نویسندگان بسیار بدان پرداخته اند.

    قرآن کریم مى گوید: ... اى کسانى که ایمان آورده اید، از آنچه به شما روزى داده ایم انفاق کنید، پیش از آنکه روزى فرا رسد که در آن نه دادوستدى و نه دوستى و شفاعتى است (بقره: 252).

    پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرمایند: بهشت خانه سخاوتمندان است (پاینده، 1366، ص 205).

    امیرمؤمنان على علیه السلام در نهج البلاغه مى فرمایند: سخاوت آن است که تو آغاز کنى، زیرا آنچه با درخواست داده مى شود یا از روى شرم و یا از بیم شنیدن سخن ناپسند است(نهج البلاغه،1384،ح53).

    نقطه مقابل بخل، سخاوت است و آن از ثمره زهد و بى توجهى به دنیا و از برترین امور اخلاقى است که صاحب آن نزد دیگران پسندیده است.

    جامى در روضه دوم بهارستان با تأکید بر بخشندگى و کرامت، معتقد است عاقلان افرادى اند که از بذل مال خویش به زیردستان دریغ نمى ورزند و چون بزرگواران خوى بخشندگى دارند. پس کسانى که بخشش را پیشه خود نمى سازند اموالشان پس از مرگ باعث ایجاد کدورت و دشمنى ها مى شود. خردمندان کریم مال بر دوستان شمارند و بى خردان لئیم از براى دشمنان بگذارند.

    هرچه آمده به دست مرد کریم همه در پاى دوستان افشاند وآنچه اندوخت سفله طبع لئیم بعد مرگ از براى دشمن ماند (جامى، 1378، ص 38).

    چنان که ابن یمین در این باره مى گوید:

    مرد آن باشد که بخشد سیم و زر در زندگى سیم و زر سودى ندارد آن زمان کو مَرد مُرد (ابن یمین، 1344، ص 372، بیت 7725).

    جامى دستیابى به هرگونه سعادت و بزرگى را در سایه بخشندگى و کرم مى داند. در نظر او کریم و بخشنده واقعى مانند درخت است که براى ثمره دادنش هیچ گونه توقعى ندارد؛ زیرا کرم و بخششى که براى ثناگویى و پاداش باشد، تجارت است.

    جامى در روضه چهارم در وصف میوه بخشى درختان باغستان جود و کرم و شکوفه ریزى شان به بذل دینار و درهم چنین آورده است: جود، بخشیدن چیزى است بایستنى، بى ملاحظه غرضى و مطالبه عوضى؛ اگرچه آن غرض یا عوض ثناى جمیل یا ثواب جزیل باشد.

    کیست کریم آن که نه بهر جزاست هر کرمى کاید ازو در وجود آن که بود بهر ثنا و ثواب بیع و شرى گیر نه احسان وجود (جامى، 1378، ص 53).

    راه صعود و عزت و بزرگوارى در گرو کرم و بخشش است؛ بخششى که در راه خدا باشد، همچون نردبانى براى رسیدن به درجات عالى است. جامى نیز عقیده دارد کرم و بخششى که براى کسب شهرت و آوازه باشد از محدوده انسانیت دور است. کرمى در خور ستایش است که ظاهرى و براى کسب شهرت و آوازه نباشد.

    هر که مقصودش از کرم آن است که برآرد به عالم آوازه باشد از مصر جود و شهر کرم خانه او برون دروازه (همان).

    انسانى که زندگى دنیوى درنظر او بى ارزش است و همه جهان را متعلق به ذات بارى تعالى مى داند، هیچ چیز را در انحصار خود نمى بیند؛ پس، خواهد توانست همه ثروتش را در راه نیازمندان و دستگیرى از خلق ببخشد.

    اگر به دست کریم اوفتد جهان یکسر جهان چه باشد صدبار از جهان هم بیش چرا شود دل درویش ریش از آن حسرت چو هست کیسه جودش خزینه درویش (همان، ص 56).

    جامى نوع و شیوه بخشش را مهم مى داند. کسى که سرمایه فراوانى دارد و آن را مى بخشد کار مهمى نکرده است، بلکه اگر تهیدست چیزى ببخشد، ارزش کارش بیشتر خواهد بود. او بخشش نیم نان فقیر را ارزنده تر از بخشش آن پادشاهى مى داند که نصف خزانه اش را مى بخشد.

    چون گدایى که نیم نان دارد به تمامى دهد زخانه خویش بیشتر زآن بود که شاه جهان بدهد نیمى از خزانه خویش (همان، ص 60).

    ناصر خسرو بخشش امیرمؤمنان علیه السلام در رکوع را بسیار بالاتر از بخشش حاتم طایى مى داند.

    آنچه على داد در رکوع فزون بود زآنکه به عمرى بداد حاتم طایى (ناصرخسرو، 1339، ص 41، بیت 92).

    غزالى در احیاء علوم الدین مى نویسد: پیامبر اسلام صلى الله علیه و آلهسخى ترین مردمان بود. درم و دینار نزدیک او شبى نماندى، و اگر افزون آمدى و کسى نیافتى که بدو دهد و شب درآمدى، به خانه خود نیامدى تا شب آن را به کسى رساندى (غزالى، 1384، ص 775).

    جامى نیز عقیده دارد، یکى از وظایف افراد جامعه ترویج جود و کرم است و انسان باید به هر بهانه اى بذل و بخشش کند تا بدین وسیله گرفتارى و مشکلات افراد درمانده برطرف گردد.

    کیست دانى کریم آن که زبند نیست آگه خزانه درمش هرچه آید برو چه جدّ وچه هزل همه گردد بهانه کرمش (جامى، 1378، ص 77).

    تواضع

    ریشه هر شرافت ارزنده و بلندمرتبه اى است. تواضع آن است که براى خدا باشد. هرکس براى خدا تواضع کند، خدا او را بر بندگانش برترى دهد. شرافت کامل و حقیقى جز به کسى که در برابر ذات حق تواضع کند، نخواهد رسید.

    عزالدین کاشانى مى گوید: تواضع عبارت است از وضع نفس خود با حق در مقام عبودیت و با خلق در مقام انصاف (سجادى، 1383، ص 262).

    خداوند در آیه اى مى فرمایند: و در [روى] زمین به نخوت گام برمدار (اسراء: 37).

    پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرمایند: تواضع مایه رفعت است. تواضع کنید تا خدا شما را رفعت بخشد (پاینده، 1366، ص 166).

    امیرمؤمنان على علیه السلام مى فرمایند: میوه تواضع، دوستى مردم است (تمیمى آمدى، 1386،ص 543).

    در زمان جامى، پرهیزگارى و عدالت در جامعه کم رنگ شده بود. نادانى و بى خردى ارزش شمرده مى شد و کبر و منیت رواج یافته بود. جامى از اینکه ضدارزش ها جانشین ارزش ها شده اند، انتقاد مى کرد. از دیدگاه او، که برگرفته از تعالیم قرآن و عترت است، داشتن تواضع و فروتنى باعث محبوبیت فرد در میان مردم مى گردد به گونه اى که مردم به صدق و صفاى او به واسطه تواضعش ایمان مى آورند و همه نیکى ها و خیرها در خانه او جمع مى شود، چنان که امیرمؤمنان علیه السلام مى فرمایند: فروتنى باعث انتشار فضایل انسان متواضع در میان مردم مى شود (محمدى رى شهرى،1385،ص 405).

    جمع است خیرها همه در خانه اى و نیست آن خانه را کلید به غیر از فروتنى شرها بدین قیاس به یک خانه است جمع و آن را کلید نیست به جز مایى و منى (جامى، 1378، ص 34).

    جوانمردى

    جوانمردى در اصطلاح عارفان، ایثار است که اول درجه آن، ایثار به جاه، و بالاترین مرتبه آن ایثار به نفس است. سلمى گوید ایثار آن است که: خود را کوچک شمرى و دیگران بزرگ دارى و حرمت نهى؛ از لغزش برادران درگذرى (سجادى، 1383، ص 618).

    قرآن در این زمینه آورده است: هرچند در خودشان احتیاجى [مبرم ]باشد، آنها را بر خودشان مقدم مى دارند. و هرکس از خست نفس خود مصون ماند، ایشان اند که رستگاران اند (حشر: 9).

    امیرمؤمنان على علیه السلام مى فرمایند: از برترین انتخاب ها آن است که آدمى خود را به زیور ایثار بیاراید (تمیمى آمدى، 1386، ص 29).

    در کیمیاى سعادت آمده است: موسى گفت: یا رب! منزلت محمد صلى الله علیه و آله فرا من نماى. گفت: طاقت آن ندارى، ولکن از درجات وى یکى فرا تو نمایم. چون فرانمود، بیم آن بود که از نور و عظمت آن مدهوش شود. گفت: بار خدایا! این به چه یافت؟ گفت: به ایثار (غزالى، 2535، ص 546).

    بحث دیگر اخلاقى مطرح شده از دیدگاه جامى گلایه از کمى تعداد انسان هاى خوب نسبت به انسان هاى بد مى باشد. دگرگونى خوبى ها و رواج زشتى ها در مقابل آن، و اینکه مردم جز مکر و حیله و نیرنگ نسبت به همنوعان نمى اندیشند تا جایى که هر چیز کم بها و بى ارزش در نظر مردم عامه خطیر و ارزشمندگردیده در چنین شرایطى وى جوانمرد واقعى را کسى مى داند که از خطا و اشتباه دیگران درگذرد.

    جوانمردى دو چیزست اى جوانمرد به سویم گوش نه تا گویمت راست یکى آن کز رفیقان در گذارى اگر هر لحظه بینى صد کم و کاست (جامى، 1378، ص 34).

    جوانمرد واقعى کسى است که کینه جویى نمى کند؛ حتى با کسى که درحق او بدى کرده است، به نیکى رفتار مى کند.

    جوانمردا جوانمردى بیاموز زمردان جهان مردى بیاموز درون از کین کین جویان نگه دار زبان از طعن بدگویان نگه دار (همان، ص 58).

    جامى نهایت جوانمردى را در این مى داند که هنگام نیاز، شخص جان خود را در راه نجات دیگرى از دست دهد و ایثار کند.

    به سیم و زر جوانمردى توان کرد خوش آن کس کو جوانمردى به جان کرد به جان چون احتیاج یار بشناخت حیات خود فداى جان او ساخت (همان).

    عبادت و بندگى درگاه حق

    عبادت و بندگى درگاه حق یکى از برترین مقام هاى نیکان و از مهم ترین توشه مسافران به عالم نور است و سبب دفع بلا و باعث افزونى نعمت ها مى شود؛ هدف اصلى از خلقت انسان طاعت خداوند است.

    قرآن کریم مى فرماید: در حقیقت، در میان هر امتى فرستاده اى برانگیختیم] تا بگوید [خدا را بپرستید و از طاغوت بپرهیزید (نحل: 36).

    پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرمایند: بهترین عبادت ها آن است که پنهان باشد (پاینده، 1366، ص 148).

    بندگان به اقتضاى درک و شناخت خود، به گونه هایى متفاوت پروردگارشان را مى پرستند. عبادت و بندگى خالصانه و خاشعانه در درگاه احدیت، انسان را از گرفتار شدن به دام هاى شیطانى و هواهاى نفسانى که زمینه ظهور و رشد دورویى است، مى رهاند.

    جامى در کتاب بهارستان بارها انسان ها را به عبادت و سپاسگزارى خداوند سفارش کرده است. او در ضمن مطلبى اظهار مى کند که انسان باید تقدیر الهى را بپذیرد؛ درغیر این صورت، از بندگى و خداوند سرپیچى کرده است. ضایع مگردان آنچه از تو طلب کفایت آن کرده اند و آن انقیاد احکام الهى است از اوامر و نواهى؛

    قسمت رزقت ز ازل کرده اند چند پى رزق پراکندگى فایده زندگیت بندگیست سرمکش از قاعده بندگى (جامى، 1378، 35).

    از دیدگاه جامى، بنده واقعى کسى است که خدا را به طمع رسیدن به بهشت دوست نداشته باشد، بلکه از طاعت و بندگى سپرى سازد تا آرزوها بر او چیره نشوند. چنان که شهید مطهرى در کتاب تعلیم و تربیت در اسلام در این باره مى گوید: رسول اکرم صلى الله علیه و آله در پاسخ عایشه که از او پرسید: آخر تو دیگر چرا این قدر عبادت مى کنى؟ خداوند که به تو تأمین داده است، فرمود: آیا همه عبادت ها باید فقط براى ترس از جهنم و رسیدن به بهشت باشد؟ آیا من بنده سپاسگزار خدا نباشم (مطهرى، 1370، ص 330).

    جانا زدرِ تو دور نتوانم بود قانع به بهشت و حور نتوانم بود سر بر در تو به حکم عشقم نه به مزد زین درچه کنم صبور نتوانم بود (جامى، 1378، ص 31).

    در باور جامى تقرّب و نزدیکى به خدا به ادعا نیست، بلکه طاعت حق باید با یقین و اطمینان خاطر صورت گیرد.

    هر که گوید که به آن جانِ جهان نزدیکم باشد آن دعوى نزدیکى او از دورى و آن که گوید که ازو دورم، آن دورى او هست در پرده نزدیکى او مستورى (همان، ص 33).

    دعوت پیام آوران الهى به عبودیت اللّه، از اساسى ترین اصلاحات است. تلاش اخلاقى براى این بود که با گشودن راه بندگى خدا و نفى هر معبودى جز او، انسان ها را به سوى تربیت اخلاقى سوق دهند.

    قناعت

    قناعت که بزرگ ترین دستاویز براى خشنودى تقدیر الهى است، پایه و اساس خوشبختى و سعادت شمرده مى شود. انسان قانع همیشه احساس بى نیازى مى کند. با این احساس او موفق و گشاده روست. نبود این فضیلت انسان رابه بدى هاورذایل اخلاقى سوق مى دهد.

    رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: به قناعت خو کنید؛ زیرا قناعت مالى است که تمام شدنى نیست (پاینده، 1366، ص 42).

    قناعت صفتى فاضله و اخلاقى حسنه است که همه فضایل به آن منوط است. قناعت مرکبى است که آدمى را به مقصد مى رساند و وسیله سعادت و رستگارى اوست.

    جامى در حکایتى انسان قانع را از حرص و طمع دورمى داندودورى ازآن راموجب حفظ آبرووزدوده شدن حرص و آز از درونش مى شمرد. این سخن او اشاره اى است به این حدیث امیرمؤمنان علیه السلام که مى فرمایند: بهترین مؤمنان قانع ترین آنهاست، و بدکردارترین افراد طمع کاران اند (نهج البلاغه، 1384، ح 229).

    قناعت از حرص و طمع دورست و قانع از حرص طامع نفور.

    در هر دلى که عزّ قناعت نهاد پاى از هرچه بود حرص و طمع را ببست دست هرجا که عرضه کرد قناعت متاع خویش بازار حرص و معرکه آز را شکست (جامى، 1378، ص 116).

    جامى قناعت را یکى از مزایاى اخلاقى مى داند که انسان را از جهان بى نیاز مى کند. او در روضه هفتم بهارستان به نقل از سلمان ساوجى در قطعه اى خوارى را زاییده طمع، و قناعت را مایه عزت مى داند.

    عزیز من درِ درویشى و قناعت زن که خوارى از طمع و عزت از قناعت زاد اگر بلغزد پاى توانگر سهل ست سعادت سردرویشى و قناعت باد (همان، ص 104).

    پس راه رسیدن به همه آرزوها و خواسته ها به دست آوردن قناعت است؛ زیرا بدون قناعت هر اندازه انسان مال و ثروت داشته باشد، باز هم آرزوهاى دست نیافتنى بسیارى خواهد داشت که سبب گرفتارى او مى شود.

    گر شور و شرى هست حریصان جهان را خرّم دل قانع که ز هر شور و شرى رست در عزّ قناعت همه رَوح آمد و راحت در حرص فزونیست اگر درد سرى هست (همان، ص 112).

    مبارزه با نفس

    انسان در مقام خلیفه اللهى باید براى رسیدن به کمال در مسیر مستقیم حرکت کند. نَفْسِ انسان در مسیر تزکیه و تعالى قرار نگیرد و در مرحله پست متوقف بماند، آرامش انسان از میان خواهد رفت و وسوسه هاى شیطانى سدّ راه حیات مادى او خواهد بود. پس انسان باید با کوشش، اراده و اختیارى که خداوند به او بخشیده است، نفس خود را با دو عامل معنوى؛ یعنى ایمان به خدا و تزکیه نفس در مسیر تعالى قرار دهد.

    خداوند در قرآن کریم مى فرماید: من نفس خود را تبرئه نمى کنم؛ چراکه نفس قطعا به بدى امر مى کند، مگر کسى را که خدا رحم کند؛ زیرا پروردگار من آمرزنده مهربان است (یوسف: 53).

    پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرمایند: بهترین جهاد آن است که انسان با نفس و هوس خود پیکار کند (پاینده، 1366، ص 76).

    اگر مسئله مبارزه با نفس نبود، سنگ از درّ باز شناخته نمى شد و قباى عافیت عشق بر دوش صابران قرار نمى گرفت، تفاوت آنان که از خون جگر وضو ساختند و به سوى کعبه جانان به نماز ایستادند با اینان که گَرد از آینه دل نستردند و در حریم خاک نشستند و هم نَفَس دیو نفس محصور در حیات مادى شدند، بر ملا نمى شد.

    جامى براى اینکه بهتر زشتى و پستى آرزو و هوس را به خواننده اش منتقل کند، با استفاده از صور خیال و خلق تصاویر بدیع این آفت هاى ویرانگر انسانى را به افعى و اژدهایى که با صفاتى چون کینه و دشمنى و گمراهى همراه است، یاد مى کند. او براى مبارزه با نفس توصیه هاى حکیمانه اى دارد و خبث نفس را به افعى اى حلقه زده تشبیه مى کند که در لابه لاى بوته هاى خارى پنهان است و شتر با دیدن او از خوردن خاربُن چشم مى پوشد. مولوى در این باره مى گوید:

    مادرِ بُتها بت نفس شماست زآنکه آن بت مار و این بت اژدهاست (مولوى، 1388، دفتر اول، ص 33).

    گر از لئیم بترسد کریم، نیست عجب زخُبث، نه از پشم و استخوان ترسد کسى که پا ننهد در میان خاکستر مقرّر است که از آتش نهان ترسد (جامى، 1378، ص 113ـ114).

    جامى معتقد است که انسان خردمند و عاقل هیچ گاه کارى موافق با هواهاى نفسانى نمى کند.

    گر سفیهى به حُکم نفس و هوا نه به رفق خرد کند کارى بر تو نفس و هوا چو غالب نیست جز به راه خرد مرو بارى (همان، ص 52).

    انسان کامل پهلوانى مبارز است که همه توانایى خود را براى رویارویى با نفس امّاره به کار گرفته، با نور عشقِ به خداوند بر نفس چیره مى شود و با حکمت و دانایى خویش گشاینده زنجیر آرزو و هوس مى گردد؛ بنابراین، در این جنگ کسى پیروز است که از تعلقات مادى وارسته و به صفات باطن رسیده باشد.

    رذایل اخلاقى

    رذایل اخلاقى صفت هاى ناپسندى است که موجب سقوط انسان از بلنداى انسانیت به درّه شقاوت مى گردد. هدف اصلى انبیاى الهى هدایت و راهنمایى انسان به سوى فضایل و دورى از رذایل و تاریکى هاست. نکوهیده حجاب هایى اند که مانع درک انسان از معارف الهى مى شوند و قلب را مأمن گناهان مى سازند. این اخلاق زشت بر اثر نسیان و غفلت از خداوند بارى تعالى پدید مى آید.

    جامى بزرگ ترین شاعر قرن نهم به پشتوانه اندیشه هاى مذهبى خود در سایه ایمان به خداى مهربان به نکوهش رذیلت هاى اخلاقى همچون طمع، حسد، دنیاپرستى مى پردازد تا بدین وسیله گامى در جهت اصلاح جامعه برداشته باشد.

    دنیاپرستى

    دنیاپرستى و دنیادارى ریشه و اساس بیشتر زشتى ها و بدى هاست. دوستى دنیا منشأ بیشتر گناهان و معاصى است. اگر انسان با هر امرى از امور عالم، چه مادى و چه معنوى، رابطه اى درست برقرار کند و زندگى این جهان، قدرت، ریاست و هرگونه امکانى را هدف بشمارد و آن را وسیله رشد و کمال بداند و زمینه ساز خدمت و سعادت قرار دهد، از دام دنیاپرستى رها مى شود و برایش دنیاى ستوده در برابر دنیاى نکوهیده پدید مى آید.

    در مذمت بى وفایى دنیا و سرزنش دوستداران آن در منابع اسلامى اعم از قرآن کریم و سخنان پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلامآیات و روایات فراوانى هست که تأمل و تدبر در این سخنان مى تواند بى ارزش بودن و پستى دنیا و سفاهت دنیاپرستان را به ما گوشزد کند: این زندگى دنیا جز سرگرمى و بازیچه نیست، و زندگى حقیقى همانا ]در [سراى آخرت است؛ اى کاش مى دانستند (عنکبوت: 64).

    پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرمایند:هرکس حرمت آخرت خواهد زینت دنیا رها کند (پاینده، 1366، ص 588).

    امیرمؤمنان على علیه السلام مى فرمایند: محبت دنیا سر هر خطایى است (تمیمى آمدى، 1386، ص 386).

    ظاهر دنیا آراسته، ولى باطن آن زشت است؛ در مثل به پیرزن بزک کرده اى مى ماند که مردم را با ظاهر خود فریفته است. اگر از باطنش آگاه شوند و پرده از چهره اش کنار رود زشتى هاى او براى مردم آشکار شود، از پیروى او پشیمان و شرمنده شوند. حرص ورزیدن به دنیا یکى از صفات ناپسند و از موانع زهدورزى است. مهم ترین عوامل آزمندى نیز فراموش کردن مرگ و محبت به دنیاست. انورى در فرهنگ امثال سخن مى گوید: دنیا مثل الاکلنگ بهلول مى ماند، هر سرش بنشینى آن سرش بلند مى شود؛

    دنیا طلبیدم و به جایى نرسیدیم آیا چه شود آخرت ناطلبیده؟ (انورى، 1384، ج 2، ص 527).

    در روایات اسلامى، دنیا به مار تشبیه شده است؛ زیرا، مال دنیا چون سَمّ مار طالبانش را هلاک مى کند. در این زمینه روایتى از مولاى متقیان امیرمؤمنان علیه السلام نقل گردیده است که مى فرماید: دنیاى حرام چون مار سمّى است، پوست آن نرم است، ولى سم کشنده در درون دارد، نادان فریب خورده به آن مى گراید، و هوشمند عاقل از آن دورى مى گزیند (نهج البلاغه، 1384، ح 119).

    چنان که جامى در این زمینه مى گوید:

    غرّه مشو به آنکه جهانت عزیز کرد اى بس عزیز را که جهان کرد زود خوار مارست این جهان و جهان جوى مارگیر وز مار گیر مار برآرد گهى دمار (جامى، 1378، ص 92).

    دوستى مال دنیا همواره یکى از علت هاى اصلى دنیاپرستى در جوامع گذشته و کنونى است. داستان ها و حکایت هاى فراوانى در کتاب هاى دینى و غیردینى در این باره آمده است که یکى از آنها داستان قارون است؛ خداوند او را با همه اموالش نابود ساخت.

    جامى نیز در حکمتى از زبان حکما بیان مى کند که به مال دنیا مغرور مشو اگرچه بسیار بود؛ زیرا که عاقبت پایمال حوادث روزگار شود.

    مغرور مشو به مال چون بى خبران زیرا که بود مال چو ابر گذران ابر گذران اگرچه گوهر بارد ابر گذران اگرچه گوهر بارد (همان، ص 39).

    جامى دنیا را نابودشدنى و فانى مى داند و معتقد است انسان عاقل باید به فکر آخرتش باشد؛ زیرا دوستى دنیا و آخرت در یکجا جمع نمى شود. این سخن او اشاره دارد به فرموده امیرمؤمنان على علیه السلام در نهج البلاغه: دنیا بس فریبنده است و هر آنچه در آن است فریبنده است، نابودشدنى است و هرکه در آن مى زید فانى مى شود (محمدى رى شهرى، 1385، ص 280).

    خوش آنکه ترک حظّ فانى بکنى تدبیر بقاى جاودانى بکنى کوشش بکنى و هرچه بتوان دانست دانى پس از آن هرچه توانى بکنى (همان، ص 37).

    طمع (آز، حرص)

    حرص و آزمندى از رذایل اکتسابى است که در مقابل قناعت قرار دارد؛ حریص مانند تشنه اى است که هرچه بیشتر آب مى نوشد، عطشش بیشتر مى شود. حرص در شرایطى پسندیده و ارزشمند است و در شرایطى ناپسند؛ مثلاً در زمینه فکر، نیت خیر، ارشاد مردم، رأفت و علاقه مندى به افراد مؤمن و رسیدن به دانش پسندیده است. خداوند در قرآن مى فرماید: اى رسول ما! اگر ]چه [بر هدایت آنان حرص ورزى، ولى خدا کسى را که فرو گذاشته است هدایت نمى کند (نحل: 37).

    امام کاظم علیه السلام در اندرزى به هشام مى فرمایند: از طمع بپرهیز و به آنچه مردم دارند، چشم داشتى نداشته باش،چشم داشت به مخلوق رادرخودبمیران؛زیرا طمع کلید هر خوارى است و عقل را مى دزد و انسانیت ها را مى زند و آبرو را مى آلاید و دانش را از بین مى برد (محمدى رى شهرى، 1385، ص 474).

    جامى در اشعار خود آدمیان را به پرهیز از حرص و طمع توصیه مى کند و ضمن بازگوکردن مفاسد این رذیلت اخلاقى، اجتناب از این صفت را هشدار مى دهد. طمع را مایه هلاکت و نابودى مى داند و آن را چون دامى مى پندارد که گرفتار خود را به سوى مرگ و نابودى مى کشاند. وى در روضه نخستین مى گوید: اگر طمع را پرسند که پدر تو کیست؟ گوید: شک در مقدورات کردگارى و اگر گویند پیشه تو چیست؟ گوید: اکتساب مذلّت و خوارى.

    اگر پرسى طمع را کت پدر کیست؟ بگوید: شک در اقدار الهى وگر گویى که کارت چیست؟ گوید: به خوارى از لئیمان کام خواهى (جامى، 1378، ص 34ـ35).

    خزاین خداى متعال پر از اشیاى گران بهاست؛ پس انسان نباید به آنچه در دست مردم است طمع ورزد؛ زیرا این کار جز خفت و خوارى چیزى برایش نخواهد داشت. جامى نیز در این باره مى گوید انسان باید به داشته هاى خود قانع باشد و از طمع در مال دیگران بپرهیزد.

    هرچه به خانه از تر و خشک به کز آن تا حد شبع بخورى تا طعام کسان هوس نکنى وز عطاى خسان طمع ببرى (همان، ص 42).

    جامى معتقد است اگر همه دنیا را به انسان حریص بدهى اظهار سیرى نمى کند؛ مگر اینکه قناعت پیشه کند.

    در هر دلى که عزّ قناعت نهاد پاى از هرچه بود حرص و طمع را ببست هرجا که عرضه کرد قناعت متاع خویش بازار حرص و معرکه آز را شکست (همان، ص 116).

    کبر

    کبر یعنى بزرگ منشى و بهتر دانستن خود را گویند. کبر از نادانى انسان به نفس خود، و یکى از مهلکات است؛ تکبر در مقابل متکبر عبادت است، پس کبر یا ممدوح است و یا مذموم (سجادى، 1341، ص 384).

    آنچه سبب ایجاد کبر و غرور در انسان مى شود خودبینى هاى فریبنده، برترى خواهى هاى بى دلیل و عقل کل دانستن خویش است که گاه منجر به حسد مى شود؛ به ویژه آنجاکه شخص احساس کند کسى مزاحم تکبر و غرور او خواهد شد.

    راه درمان کبر و غرور این است که فرد متکبر خود را در برابر عظمت و بزرگى خداوند کوچک و حقیر بداند و به حقارت خود اعتراف کند. اینکه پیامبر صلى الله علیه و آله با آن همه عظمت بر روى زمین مى نشست و در کنار یاران مشغول خوردن غذا مى شد، براى آن بود که این صفت ناپسند را از خود دور سازد.

    خداوند زندگى دنیا را متاعى فریبنده و سبب غرور مى داند: و زندگى دنیا جز مایه فریب نیست (آل عمران: 185).

    ائمّه اطهار علیهم السلام نیز بر دورى از کبر بسیار تأکید کرده اند؛ ازجمله امیرمؤمنان على علیه السلاممى فرمایند: بر تو باد به دورى از کبر که آن بزرگ ترین گناهان و پست ترین عیب هاست و آن روپوش ابلیس است (تمیمى آمدى، 1386، ص 99).

    با اندکى دقت در مفهوم کبر و عواقب آن درمى یابیم سرچشمه همه صفات رذیله و خوى هاى زشت حیوانى و شیطانى که در انسان پدیدار مى شود کبر و نخوت است.

    جامى بر این نکته تأکید مى کند که هیچ انسانى نمى تواند ادعاى دورى از کبر کند؛ زیرا این صفت در درونش از رد پاى مور در شب تاریک پنهان تر است و زدودن آن کارى بس سخت و دشوار است. چنان که در روضه نخستین بهارستان از ابوهاشم صوفى نقل کرده است که کوه را به نوک سوزن (از بیخ کندن) آسانترست از رذیلت کبر از دل بیفکندن

    لاف بى کبرى مزن کان از نشان پاى مور در شب تاریک بر سنگ سیه پنهان ترست وز درون کردن برون آسان مگیر آن را کز آن کوه را کندن به سوزن از زمین آسان ترست (جامى، 1378، ص 30).

    نتیجه گیرى

    مضامین اخلاقى که در بهارستان مورد بررسى قرار گرفته است. در مقدمه اخلاق 2 مورد، فضایل اخلاقى 60 مورد، رذایل اخلاقى 23 مورد مى باشد که در این مقاله فقط به اختصار مواردى ذکر شده است.

    جامى نیز مانند دیگر شاعران و نویسندگان به موضوعات اخلاقى توجه خاص داشته است. او شمشیر برنده شعر و نثر خود را با پشتوانه دریافت دینى و فرهنگى در خدمت ترویج باورهاى درست مى نهد. در بسیارى از موارد قناعت را صفتى پسندیده و نیکو مى داند که انسان را از دنیا مى رهاند. دورى از حرص و آزمندى، کرم و بخشش را بسى ارجمندتر از حشمت و جاه و مقام مى داند. در مواردى به ذم دنیا و دل بستگى هاى آن مى پردازد و بى اعتبارى آن را گوشزد مى کند. همگان را به مبارزه با نفس و بیان فضایلى چون تواضع، جوانمردى، عبادت و بندگى درگاه حق فرامى خواند و براى تفهیم بهتر این مطالب آنها را در قالب حکایات، حکمت ها و مطایبات شیرین به روش پند و اندرز و داستان و امثال با ظرافت و استادى خاص بیان مى کند که هر خواننده اى را تحت تأثیر قرار مى دهد.

    شایان یادآورى است که جامى در بیان مباحث اخلاقى هیچ گونه تقسیم بندى خاصى قایل نشده، ولى نظریات او ریشه در فرهنگ ملى ـ اسلامى ما دارد و دیدگاه وى برگرفته از قرآن و احادیث و روایات اسلامى است. او محور اخلاق را سیر روح و باطن انسان و تهذیب نفس و دورى از فساد براى نیل به کمالات اخلاق عالى انسانى و سرانجام تقرب به درگاه الهى مى داند؛ زیرا دارابودن اخلاق شایسته، هنر زندگى کردن را به انسان مى آموزد.

    منابع

    نهج الفصاحه، 1366، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چ بیستم، تهران، جاویدان.

    نهج البلاغه، 1384، ترجمه محمد دشتى، قم، امامت.

    ابن یمین، 1344، دیوان اشعار، تصحیح و اهتمام حسینعلى باستانى راد، بى جا، کتابخانه سنایى.

    اسمایلز، سموئیل، 1346، اخلاق، ترجمه محمد سعیدى، تهران، بنگاه مطبوعاتى صفى على شاه.

    امامى، نصراللّه، 1378، مبانى و روش هاى نقد ادبى، تهران، جامى.

    انورى، حسن، 1384، فرهنگ امثال سخن، تهران، سخن.

    تمیمى آمدى، عبدالواحدبن محمد، 1386، غررالحکم و درالکلم، ترجمه سیدهاشم رسولى محلاتى، چ دهم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى.

    جامى، نورالدین عبدالرحمن، 1378، بهارستان، تصحیح اسماعیل حاکمى، چ ششم، تهران، اطلاعات.

    دهخدا، على اکبر، 1377، لغت نامه، زیرنظر محمد معین و سیدجعفر شهیدى، تهران، روزنه.

    رزمجو، حسین، 1382، نقد و نظرى بر شعر گذشته فارسى از دیدگاه اخلاق اسلامى، مشهد، دانشگاه فردوسى.

    سجادى، سیدجعفر، 1383، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانى، چ هفتم، تهران، طهورى.

    ـــــ ، 1341، فرهنگ علوم عقلى، تهران، کتابخانه ابن سینا.

    ـــــ ، 1373، فرهنگ معارف اسلامى، چ سوم، تهران، کوشش.

    غزالى، محمد، 1384، احیاء علوم الدین، ترجمه مؤیدالدین محمد خوارزمى، چ پنجم، تهران، علمى و فرهنگى.

    ـــــ ، 2535، کیمیاى سعادت، چ هفتم، تهران، کتاب فروشى مرکزى.

    کلینى، محمدبن یعقوب، بى تا، اصول کافى، ترجمه و شرح جواد مصطفوى، تهران، مسجد.

    محمدى رى شهرى، محمد، 1385، گزیده میزان الحکمه، چ سوم، قم، دارالحدیث.

    مطهرى، مرتضى، 1370، تعلیم و تربیت در اسلام، چ هجدهم، تهران، صدرا.

    مکارم شیرازى، ناصر و همکاران، 1379، اخلاق در قرآن، قم، مدرسه امام على بن ابیطالب.

    مولوى، جلال الدین محمد، 1388، مثنوى معنوى، براساس نسخه رینو لدا نیکلسون، به کوشش و ویرایش کاظم عابدینى مطلق، تهران، اندیشه ماندگار.

    ناصر خسرو، 1339، دیوان اشعار، تصحیح سیدنصراللّه تقوى، تهران، چاپخانه گیلان.

    نراقى، ملّااحمد، 1348، معراج السعاده، شیراز، علمیه اسلامیه.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    تهوری، نرگس، بهنام فر، محمد.(1393) تحلیل درون‏مایه ‏هاى اخلاقى در بهارستان جامى. فصلنامه معرفت، 23(6)، 97-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نرگس تهوری؛ محمد بهنام فر."تحلیل درون‏مایه ‏هاى اخلاقى در بهارستان جامى". فصلنامه معرفت، 23، 6، 1393، 97-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    تهوری، نرگس، بهنام فر، محمد.(1393) 'تحلیل درون‏مایه ‏هاى اخلاقى در بهارستان جامى'، فصلنامه معرفت، 23(6), pp. 97-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    تهوری، نرگس، بهنام فر، محمد. تحلیل درون‏مایه ‏هاى اخلاقى در بهارستان جامى. معرفت، 23, 1393؛ 23(6): 97-