معرفت، سال بیست و سوم، شماره هفتم، پیاپی 202، مهر 1393، صفحات 107-

    جایگاه موعظه و تذکر در تربیت دینى از منظر علّامه طباطبائى در تفسیر المیزان

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    سیدحسن بطحایی / *استادیار - گروه معارف دانشگاه پیام نور / dr.bathayi@gmail.com
    چکیده: 
    از روش‏هاى تربیت دینى «تذکر» و «موعظه» است. موعظه دعوت به نیکى توأم با خیرخواهى و رقت قلب است. واژه هم‏معناى آن، «نصیحت» و «تذکر» است که به‏معناى پند و اندرز مشفقانه به انگیزه اصلاح و تربیت مى‏باشد. موعظه حسنه در قرآن به‏عنوان روش تربیت دینى در موضوعات اعتقادى و مسائل اخلاقى و اعمال و آداب عبادى به کار رفته است. علّامه طباطبائى با توجه به آیات قرآن، بر این باور است که اگر واعظ و متعظ از شرایط علمى و اخلاقى و اعتقادى مناسبى برخوردار باشند، و نیز محتواى وعظ و اندرز دعوت به خدا باشد، سبب بیدارى دل‏ها و تربیت و تهذیب نفوس انسان‏ها مى‏شود. یادآورى نعمت‏ها و حوادث تاریخى در قرآن براى غفلت‏زدایى و رشد تربیت دینى آمده است. در این پژوهش، تفسیر و تحلیل آیات موعظه و واژه‏هاى مرتبط آن، با توجه به دیدگاه تفسیرى علّامه طباطبائى در تفسیر المیزان مورد تحقیق و ارزیابى قرار گرفته است.  
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    سال بیست و سوم ـ شماره 202- مهر 1393

    سیدحسن بطحائى گلپایگانى :  استادیار گروه معارف اسلامى دانشگاه پیام نور. bathayi@gmail.com

     دریافت: 25/11/92               پذیرش: 11/5/93

    چکیده

    از روش‏هاى تربیت دینى «تذکر» و «موعظه» است. موعظه دعوت به نیکى توأم با خیرخواهى و رقت قلب است. واژه هم‏معناى آن، «نصیحت» و «تذکر» است که به‏معناى پند و اندرز مشفقانه به انگیزه اصلاح و تربیت مى‏باشد. موعظه حسنه در قرآن به‏عنوان روش تربیت دینى در موضوعات اعتقادى و مسائل اخلاقى و اعمال و آداب عبادى به کار رفته است. علّامه طباطبائى با توجه به آیات قرآن، بر این باور است که اگر واعظ و متعظ از شرایط علمى و اخلاقى و اعتقادى مناسبى برخوردار باشند، و نیز محتواى وعظ و اندرز دعوت به خدا باشد، سبب بیدارى دل‏ها و تربیت و تهذیب نفوس انسان‏ها مى‏شود. یادآورى نعمت‏ها و حوادث تاریخى در قرآن براى غفلت‏زدایى و رشد تربیت دینى آمده است. در این پژوهش، تفسیر و تحلیل آیات موعظه و واژه‏هاى مرتبط آن، با توجه به دیدگاه تفسیرى علّامه طباطبائى در تفسیر المیزان مورد تحقیق و ارزیابى قرار گرفته است.

     

    کلیدواژه‏ها: موعظه، نصیحت، تذکر، تربیت، تفسیر المیزان، علّامه طباطبائى.

     

    مقدّمه

    از راه هاى تربیت دینى، موعظه و تذکر است. به این معنا که موعظه چه نقشى در تربیت، به ویژه تربیت دینى دارد؟ قلمرو موعظه و نصیحت در قرآن در چه مواردى است؟ روش هاى انذار در عفلت زدایى، شرایط و موانع پذیرش وعظ از دیدگاه قرآن و نگاه تفسیرى علّامه طباطبائى در تفسیر المیزان کدام است؟ خداوند به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله دستور داده است که با حکمت و موعظه نیکو و جدال نیکو مردم را به خدا دعوت کند. روش حکمت، دعوت به خدا از راه برهان و مخاطب آن، عقل است؛ ولى روش موعظه توجه به قلب و عواطف انسان است که با سخنان نیکو و رأفت و مهربانى، انسان ها را به اعمال نیک و اخلاق پسندیده دعوت مى کند. در متون اسلامى توجه ویژه اى به موعظه به منزله یک روش کارآمد تربیتى شده است. برخلاف تعلیم، که آموزشِ نادانسته هاى انسان به اوست، موعظه، تذکر و یادآورى دانش ها و برانگیختن احساس و عواطف انسان است؛ همان گونه که قرآن مى فرماید: یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (نحل: 90). انسان ها غالبا فواید و آثار خوبى و بدى اعمال را به حکم الهام الهى و فطرت حق گرایى و یا تعلیم و آموزش مى دانند، ولى به دلیل گرایش هاى نفسانى از آنها غافل شده و فراموش مى کنند؛ ازاین رو، نقش واعظ بیدار کردن فطرت انسانى، یادآورى نعمت هاى فراموش شده، و برانگیختن عقول بشرى است؛ همان گونه که امیرالمؤمنین على علیه السلامنقش پیامبران را این گونه بیان کرده است (ر.ک. نهج البلاغه، بى تا، خ سوم). در قرآن، از وحى الهى و کتب آسمانى به عنوان تذکره و موعظه و ذکر (مزمل 19؛ مائده: 46؛ آل عمران: 138؛ یس: 11) و از رسول اکرم صلى الله علیه و آلهبه عنوان مذکر (غاشیه: 21) یاد شده است. اولین واعظ از منظر وحى، خداى تعالى است که در موارد بسیارى، ازجمله: نهى از تهمت به زنان پاک دامن، رباخوارى، تحکیم کانون خانواده، امانتدارى، پرهیز از جدال با بداندیشان، مبارزه در راه خدا (نور: 17؛ بقره: 231و275؛ نساء: 34؛ طلاق: 58؛ نساء: 66) پند و اندرز داده و از کتاب هاى آسمانى و آیات تشریعى و تکوینى و قصص قرآنى، به عنوان پندآموز و ناصح یاد شده است (قمر: 17، 22،32و40؛ یونس: 57؛ اعراف: 145؛ مائده: 46؛ هود: 120؛ آل عمران: 138؛ اعراف: 164). از منظر وحى (اعراف: 164) نصیحت و موعظه، یک تکلیف همگانى مانند امر به معروف و نهى از منکر است که بر همه لازم است (طباطبائى، 1417ق، ج 7، ص 295). و پندپذیرنده هم تمام افراد انسانى و انبیاى الهى مى باشد (هود: 46)، حتى اولیاى خدا مانند رسول اکرم صلى الله علیه و آله هم در مواردى از دیگران درخواست موعظه مى کردند (صدوق، 1413ق، ج 4، ص 33).

    اگرچه درباره نقش موعظه در تربیت دینى پژوهش هایى صورت گرفته، ولى درباره جایگاه موعظه و تذکر در تربیت دینى در قران از دیدگاه علّامه طباطبائى با محوریت تفسیر المیزان به تفصیل، مقاله و یا کتابى یافت نشد، ازاین رو، مى توان گفت این جهت از نوآورى این پژوهش شمرده مى شود.

    1. مبانى نظرى و مفهوم شناسى

    موعظه از ریشه وعظ به معناى پند و اندرز، دعوت به بندگى و خشوع، و نهى از زشتى و گناه همراه با ترساندن از فرجام بدى هاست (طریحى، 1372، ج 4، ص 293؛ فراهیدى، 1410ق، ج 2، ص 228؛ راغب اصفهانى، 1412ق، ج 1، ص 876). واژه مرتبط و نزدیک آن، نصیحت از ریشه نصح است. نصیحت به معناى پند و اندرز مشفقانه است که به انگیزه اصلاح و تربیت با نیت خیرخواهانه انجام مى شود (راغب اصفهانى، 1412ق، ج 1، ص 808). تذکره و تذکر نیز به معناى پند دادن و چیزى را به یاد کسى آوردن، نزدیک به معناى موعظه است و ضد آن، غفلت و فراموشى است (همان، ج 1، ص 328؛ مصطفوى، 1360، ج 3، ص 317). همان گونه که در وصف قرآن، تذکره (مزمل: 19) به معناى پند و اندرز آمده است (زمخشرى، 1407ق، ج 4، ص 642؛ فیض کاشانى، 1424ق، ج 5، ص 243).

    مفسران هم، موعظه را به همان معناى لغوى اخذ کرده و نوشته اند: موعظه بیان آن چیزهایى است که حذر کردن از آنها لازم و رغبت در آنها واجب است و انسان را به صلاح و درستى دعوت کند و از فساد و بدبختى باز دارد (طبرسى، 1372، ج 5، ص 178؛ طوسى، بى تا، ج 5، ص 395؛ فخررازى، 1420ق، ج 7، ص 298). علّامه طباطبائى هم با توجه به معناى لغوى موعظه مى نویسد: موعظه بیانى است که سبب نرمى نفس، رقت قلب و اصلاح حال فرد مى شود (طباطبائى، 1417ق، ج 12، ص 372؛ ج 16، ص 388). تربیت از ریشه ربو، به معناى زیادى و فزونى است (راغب اصفهانى، 1412ق، ج 1، ص 34) و در اصطلاح، فراهم آوردن موجبات فزونى و پرورش و تهذیب نفس است؛ چراکه تهذیب نفس، مایه فراهم آوردن زمینه ها و عوامل شکوفاسازى استعدادهاى آدمى در جهت رشد و تکامل اختیارى انسان مى شود؛ ازاین روست که مى توان تهذیب را تربیت دانست (باقرى، 1376، ص 37). درباره رابطه موعظه با تربیت، علّامه طباطبائى مى نویسد: تذکر، یادآوردن معارف و صفات اخلاقى است که در فطرت انسان ها نهفته که به خاطر غفلت دچار فراموشى شده که نتیجه تذکر و موعظه، بیدارى از غفلت و فراموشى و پرورش استعدادهاى نهفته آدمى است (طباطبائى، 1417ق، ج 15، ص 236). در قرآن کریم، از واژه تربیت به تزکیه نفس تعبیر شده است (بقره: 151)، که تداعى کننده همان فرایند زمینه سازى رشد و شکوفایى است. مرحوم علّامه در این باره مى نویسد: کلمه "تزکیه" به معناى تطهیر است که عبارت از پاک شدن نفس از اعتقادات فاسد و ملکات رذیله و اعمال فاسد مى شود (طباطبائى، 1417ق، ج 1، ص 330).

    خداوند در قرآن به پیامبر دستور داده است که با موعظه حسنه مردم را به خدا دعوت کند: ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ (نحل: 125). به حجت و یقینى که مفید ظن و گمان، و ثمره اش اقناع باشد، موعظه حسنه مى گویند، و اگر هدف، ارائه دلیل براى الزام خصم باشد، به آن جدل مى گویند (سمیح دغیم، 2001، ص 801). طبرسى مى نویسد: موعظه نیکو، تشویق مردم به ترک زشتى ها و انجام کارهاى پسندیده است. واعظ با سخن نیکو، دل هاى مردم را نرم کرده و بذر خشوع و خضوع را در دل هاى مردم مى افشاند (طبرسى، 1360، ج 6، ص 605). برخلاف روش حکمت که از بعد عقلى و ادراکى با مردم سخن مى گویند، در موعظه و اندرز، بیشتر بر جنبه عاطفى تأکید مى شود که با تحریک احساسات و عواطف دینى و انسانى مى توان انسان ها را به طرف حق دعوت کرد. ازاین رو، روش مناسبى براى تربیت دینى و رشد فضایل اخلاقى و دعوت به خداست.

     

    2. نقش موعظه در تربیت

    تأثیر و تأثر ناشى از شنیدن پیام، مسیرى دو سویه است؛ طرفى که از علم بیشترى برخوردار باشد، موقعیت بالاترى در تأثیر دارد. محمد قطب تحت عنوان تربیت با پند و اندرز مى گوید: استعدادى در جان آدمى است که تحت تأثیر سخن قرار مى گیرد، که اگر تکرار شود، تأثیرش ماندگار مى شود (سید قطب، بى تا، ص 254). از سوى دیگر، انسان داراى ابعاد مختلف مادى، علمى، عاطفى، اخلاقى و دینى است. علم اخلاق با شناسایى صفت هاى پسندیده و ناپسند و راهِ به کار بستن آنها، درصدد رشد بُعد اخلاقى انسان است، درحالى که تعلیم و تربیت بر آن است که تمام ابعاد وجودى انسان، از جمله بعد اخلاقى او را به رشد و کمال برساند. بنابراین، هدایت بعد اخلاقى انسان به سوى رشد و کمال، در علم اخلاق و تعلیم و تربیت مشترک است و اخلاق، جزئى از تعلیم و تربیت به شمار مى رود (شاملى، 1386، ص 106ـ111). بر این اساس، موعظه و نصیحت براى تحقق تربیت اخلاقى، بخشى از علم اخلاق است که رسالت آن، تهذیب اخلاق و خودسازى است؛ با این تفاوت که تربیت اخلاقى همانند دیگر علوم تربیتى، ناظر به رابطه متربى با مربى است، اما در مباحث اخلاقى آنچه اهمیت دارد تحقق صفات پسندیده در نفس آدمى است. آراسته شدن به اخلاق پسندیده و پیراستگى از زشتى هاى اخلاقى، از عوامل اساسى در بهره مندى از سعادت دنیوى و رستگارى اخروى است؛ ازاین رو، تهذیب نفس و پرورش اخلاقى از اهداف برانگیختن پیامبران به شمار مى رود.

    در قرآن کریم براى فرهنگ تربیتى معمولاً به جاى واژه تربیت، از تزکیه نفس تعبیر شده است، که تداعى کننده فراهم آورى زمینه هاى رشد و شکوفایى است. پیامبران پس از دریافت آموزه هاى وحیانى و ابلاغ آن به پیروان خود، مى کوشند راه خودیابى و خودسازى را براى آنان هموار کنند (باقرى، 1376، ص 23). قرآن کریم مى فرماید: کَما أَرْسَلْنا فیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یتْلُوا عَلَیکُمْ آیاتِنا وَ یزَکِّیکُمْ وَ یعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَة (بقره: 151). تزکیه مصدر باب تفعیل، به معناى نمو و رشد، ملازم خیر و برکت است.

    علّامه طباطبائى در این باره مى نویسد: کلمه "تزکیه" به معناى تطهیر است و تطهیر عبارت است از زایل کردن پلیدى ها و آلودگى ها. در نتیجه، تطهیر شامل پاک شدن از اعتقادات فاسد چون شرک، و ملکات رذیله چون تکبر و بخل، و اعمال فاسد و نکوهیده چون کشتن و زنا و شراب خوارى مى شود و تعلیم کتاب و حکمت شامل تمامى معارف اصولى و فروع دین مى گردد(طباطبائى،1417ق،ج1،ص330).

    موعظه ازآن روکه با بیان زیبا و خیرخواهى همراه است، تأثیر زیادى در تهذیب نفس و تربیت دارد. خداى تعالى چهار مرحله از مراحل تربیت و تکامل انسان را شرح داده که آغاز آن موعظه و نتیجه آن تهذیب نفس و طهارت باطنى است؛ یعنى: موعظه از طرف خدا، پاک سازى روح انسان از انواع رذایل اخلاقى که با شفاى دلها از آن یاد شده، هدایت پس از پاک سازى و مرحله اى که انسان مشمول رحمت و نعمت خدا مى شود: یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْکُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَشِفَاء لِّمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ(یونس: 57).

    مرحوم علّامه درباره رابطه این مراحل به ویژه نقش موعظه در تربیت، مى نویسد: قرآن در اولین برخورد با مؤمنین، آنان را مى یابد که دچار غفلت شده، باطن آنان به ظلمت هاى شک و ریب، تاریک شده و دل هایشان را به انواع رذایل و صفات و حالات خبیثه بیمار ساخته؛ ازاین رو، با مواعظ حسنه اندرز مى دهد تا از غفلت بیدار شوند و از هر نیت فاسد و عمل زشت نهى کرده و به سوى خیر و سعادت وادارشان مى سازد. و در مرحله دوم، پاک سازى باطن آنان از هر صفت خبیث و زشت است و به طور دایم آفاتى را از عقل آنان و بیمارى هایى را از دل آنان، یکى پس از دیگرى زایل مى سازد، تا جایى که بکلى رذایل باطنى انسان هاى مؤمن را برطرف کند. در مرحله سوم، به سوى معارف حقه و اخلاق کریمه و اعمال صالح راهنمایى مى کند، آن هم دلالتى با لطف و مهربانى؛ به این معنا که در دلالتش درجات را رعایت مى کند، به گونه اى که دست آدمى را گرفته پا به پا مى برد و او را منزل به منزل نزدیک مى کند تا در آخر به سرمنزل مقربین رسانیده، به فوز مخصوص به مخلصین رستگار سازد. و در مرحله چهارم، جامه رحمت بر آنان پوشانیده، در دار کرامت منزلشان مى دهد و به انبیا و صدیقین و شهدا و صالحین ملحق نموده، تا در زمره بندگان مقرب خود در اعلى علیین جاى دهد (طباطبائى، 1417ق، ج 10، ص 80).

     

    3. شرایط پذیرش موعظه

    موعظه روش تبلیغ و سخن گفتن است که اگر با شرایط آن همراه شود سبب تربیت دینى و تهذیب نفس مى شود. علّامه طباطبائى با محوریت آیات قرآن، چهار ویژگى براى مؤثر واقع شدن موعظه بیان کرده است: ایمان و عمل واعظ، دعوت به کار خداپسندانه، ویژگى هاى اخلاقى واعظ در اجراى دعوت، و شرایطى که در متعظ در پذیرش اندرز لازم است.

     

    1ـ3. ایمان و عمل واعظ

    باور و عمل واعظ به محتواى موعظه یکى از شرایط پذیرش اندرز است. علّامه طباطبائى در این باره مى نویسد: چون راه خدا، با اعتقاد و عمل حق است، موعظه از کسى پذیرفته مى شود که خود عامل آن باشد؛ ازاین رو، اندرز کسى که خود به حق عمل نمى کند پذیرفته نمى شود. هرچند به زبان، دعوت به حق است، ولى در حقیقت، دعوت به خلاف حق است؛ زیرا حسن موعظه از جهت حسن اثر آن در احیاى حق است و حسن اثر، زمانى است که واعظ خودش به آنچه مى گوید متعظ و عامل باشد و در وعظ خود به اندازه اى حسن خلق نشان دهد که کلامش در قلب شنونده اثر کند و قلب با مشاهده آن خلق و خو، رقت یابد و پوست بدنش جمع شود و گوشش آن را گرفته و چشم در برابرش خاضع شود. حسن الموعظة إنما هو من حیث حسن أثره فى الحق الذى یراد به بأن یکون الواعظ نفسه متعظا بما یعظ و یستعمل فیها من الخلق الحسن ما یزید فى وقوعها من قلب السامع (طباطبائى، 1417ق، ج 17، ص 372). بى تردید، اگر واعظ این ویژگى را نداشته باشد، سخنانش صرف لقلقه اى بر زبان است که اثر آن از قوه شنیدارى انسان تجاوز نمى کند (مجلسى، 1403ق، ج 2، ص 39). تأثیر مواعظ رسول اکرم صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام در مردم ناشى از متعظ بودن آنان به مواعظ بوده است. ازهمین روست که همام با شنیدن موعظه امیرالمؤمنین علیه السلام در وصف متقین، بى هوش شد و از دنیا رفت (نهج البلاغه، بى تا، خ 193). موعظه امام کاظم علیه السلامسرنوشت بشر را دگرگون کرد و اندرز امام هادى علیه السلام اشک از چشمان متوکل جارى ساخت (مجلسى، 1403ق، ج 50، ص 211). امام صادق علیه السلام با زبان تمثیل رابطه واعظ و متعظ را مانند رابطه فرد بیدار و خواب ترسیم کرده اند. بى تردید، کسى مى تواند دیگرى را بیدار کند که خود بیدار باشد و گرفتار خواب غفلت وگناه نباشد.

     

    2ـ3. محتواى دعوت

    علّامه طباطبائى درباره محتواى دعوت با توجه به آیه وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ (فصلت: 33) مى نویسد: از شرایط تأثیر موعظه حسنه آن است که مردم را به سوى خدا بخوانند؛ زیرا که بهترین گفتار حق ترین و نافع ترین آن است و حق ترین و مفیدتر از سخن توحید هم سخنى نیست که همان یگانگى خدا و زمینه ساز رستگارى انسان است. لأن أحسن القول أحقه و أنفعه و لا قول أحق من کلمة التوحید و لا أنفع منها و هى الهادیة للإنسان إلى حاق سعادته (طباطبائى، 1417ق، ج 17، ص 391). همان گونه خداوند رسالت همه پیامبران (نحل: 31) و ویژگى رسول اکرم صلى الله علیه و آله را دعوت کننده به دین خدا و بندگى بیان کرده است: وَدَاعِیا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ(احزاب: 46).

     

    3ـ3. ویژگى هاى علمى و اخلاقى واعظ

    1ـ3ـ3. علم و دانش واعظ: دانش لازم به محتواى اندرز و پیامد اعمال و اخلاق خوب و بد، از شرایط علمى نصیحت کننده است. خداى تعالى رسالت انبیاى الهى را این گونه بیان مى فرماید: أُبَلِّغُکُمْ رِسَالاَتِ رَبِّی وَأَنصَحُ لَکُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ (اعراف: 62)؛ رسالت هاى پروردگارم را به شما ابلاغ مى کنم و خیرخواه شما هستم و من چیزهایى از صفات خدا، احوال عالم قیامت و وقایع آن، جزئیات ثواب و عقاب، رضا و غضب و نعمت و مانند آن مى دانم که شما نمى داند (طباطبائى، 1417ق، ج 8، ص 185).

    2ـ3ـ3. قول بلیغ و رسا: شرط دیگر در بیان نصیحت، قول بلیغ و رساست که به چگونگى بیان محتواى اندرز بازمى گردد. خداى تعالى به پیامبر دستور مى دهد که منافقان را با بیانى رسا که در دل و جان آنها نفوذ کند، موعظه و اندرز دهد و نتایج اعمالشان را به آنها گوشزد کند: وَعِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ فِى أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِیغا (نساء: 63). قول بلیغ، گفتارى است که حقیقت مطلب را آن گونه که هست با بیان رسا و روشن بیان کند، به گونه اى که آنها زشتى هاى رفتار خود را درک کنند و به عاقبت اعمال خود آگاه شوند (طباطبائى، 1417ق، ج 4، ص 404). همان گونه که خداى تعالى با تمثیل و تشبیه مسائل عمیق دینى و اخلاقى را در قرآن ذکر کرده است. همچنین ویژگى هاى اخلاقى و عملى، مانند بردبارى، حلم و مهربانى و امانت دارى، شرط دیگر اندرزدهنده است که ذکر مى شود.

    3ـ3ـ3. بردبارى و حلم: از شرایط تأثیر اندرز، بردبارى واعظ در موعظه و تربیت دینى است. خداى سبحان در این زمینه مى فرماید: دعوت به سوى خدا با داشتن خصلت نیک و بد، تأثیرش یکسان نیست. بدى را به بهترین روش دفع کن؛ به این معنا که بدى را با خصلتى که مقابل آن است دفع نما؛ مثلاً باطل آنان را با حقى که نزد توست دفع کن، نه به باطلى دیگر، و جهل آنان را با حلم و بدى هایشان را با عفو، و همچنین هر بدى دیگرشان را با خوبىِ مناسب آن دفع کن: فَإِذَا الَّذِى بَینَکَ وَ بَینَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِى حَمِیمٌ (فصلت: 34). وقتى تو همه بدى ها را به بهترین وجه دفع کردى، خواهى دید همان دشمنت به گونه اى دوستت مى شود که گویى علاوه بر دوستى، حمایتگر شفیق تو خواهد شد. آن گاه خداى سبحان به بهترین نقطه و بلیغ ترین مدح دفع به احسن را تعظیم و مدح کرده، مى فرماید: وَما یلَقَّاها إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَ ما یلَقَّاها إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ (فصلت: 34)؛ یعنى کسى این سفارش را نمى پذیرد، مگر آنهایى که داراى صفت صبرند و آنهایى که بهره اى عظیم از کمال انسانیت و خصال نیک دارند (طباطبائى، 1417ق، ج 17، ص 595).

    4ـ3ـ3. رفق و نرمى در گفتار: رعایت ادب گفتارى و پرهیز از تندى و خشونت در گفتار، از آداب دعوت به خدا و زمینه ساز پذیرش نصیحت است؛ همان گونه که خداى تعالى به موسى و هارون درباره نحوه سخن گفتن با فرعون براى دعوت به بندگى خدا مى فرماید: فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَینا لَعَلَّهُ یتَذَکَّرُ أَوْ یخْشى (طه: 44)؛ به نرمى با او سخن بگویید، شاید متذکر شود و از خدا بترسد (همان، ج 14، ص 154). خداى تعالى سبب قبول رسالت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و حمایت از وى را مهربانى وى با مردم بیان کرده است و مى فرماید: اگر خشن و سنگ دل بودى، از اطراف تو پراکنده مى شدند (آل عمران: 159). قول لین و نرم، مانند قول موسى به فرعون است که به وى مى گوید: هَلْ لَکَ إِلى أَنْ تَزَکَّى وَ أَهْدِیکَ إِلى رَبِّکَ فَتَخْشى(نازعات: 19)؛ آیا مى خواهى پاکیزه شوى و من تو را به سوى پروردگارت هدایت کنم و گناه نکنى؟ که ظهور در مشورت موسى با فرعون، در خداپرستى و رسیدن به رستگارى دارد (زمخشرى، 1407ق، ج 3، ص 65).

    5ـ3ـ3. امانت دارى: شرط اخلاقى دیگر براى واعظ، امانت دارى است، همان گونه که درباره حضرت صالح بیان کرده است: أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبِّى وَ أَنَا لَکُمْ ناصِحٌ أَمِینٌ(اعراف: 68)؛ من از جهت اینکه فرستاده اى به سوى شما هستم، کارى جز تبلیغ پیام هاى پروردگارم ندارم. و در برابر اینکه آنان او را دروغگو شمردند، خود را ناصح و امین نامید (طباطبائى، 1417ق، ج 8، ص 224).

     

    4ـ3. شرایط متعظ

    شرط چهارم به ویژگى هاى ایمانى و اخلاقى مخاطب اندرز مربوط مى شود. ازآن روکه پذیرش اندرز امر اختیارى است، شرایطى براى مخاطب موعظه لازم است که پذیرش موعظه در گرو آنهاست.

    1ـ4ـ3. ایمان به خدا و پیامبر و معاد: از شرایط پذیرش موعظه، ایمان به خدا و باور به آخرت و تقواى عملى و رفتارى است. همان گونه که درباره نهى از اشاعه فحشا و شایعه سازى نسبت به افراد پاک دامن، خداى تعالى شرط پذیرش موعظه را ایمان به خدا ذکر کرده است (نور: 17).

    2ـ4ـ3. اندرزپذیرى: اگرچه پند و نصیحت براى همه انسان هاست، ولى پرهیزگاران از آن بهره مند مى شوند و از آن پند مى گیرند؛ همان گونه که امیرالمؤمنین على علیه السلام درباره تأثیر موعظه اش نسبت به همام مى فرماید: موعظه هاى رسا با اهلش چنین مى کند (نهج البلاغه، بى تا، خ 193). خداى تعالى ضمن بیان سرگذشت امت هاى گنهکار و عذابى که بر آنها نازل شده، مى فرماید: ما این کیفر را درس عبرتى براى مردم آن زمان و نسل هاى بعد از آنان، و پند و اندرزى براى پرهیزگاران قرار دادیم (بقره: 66). معناى آیه این است که اگرچه نزول عذاب، به عنوان عبرت و موعظه براى همه مردم است (همانند قرآن و پیامبران که براى هدایت و ارشاد همه انسان هاست)، ولى فقط تقواپیشه گان از آن بهره مى برند و رستگار مى شوند؛ زیرا عبرت گرفتن و پندپذیرى، نیازمند داشتن روحیه تقوا و بهره مندى از هدایت الهى و اختیار است (طباطبائى، 1417ق، ج 1، ص 44). ازاین رو، موعظه نوح درباره فرزندش مؤثر نمى شود (هود: 46)؛ چراکه اهلیت پذیرش حق را از دست داده بود. همان سخن امیرالمؤمنین علیه السلام است که مى فرماید: اگر کسى واعظ درونى از خود نداشته باشد اندرز دیگران در او سودى ندارد (نهج البلاغه، بى تا، خ 90).

    3ـ4ـ3. خوف و خشیت از خداى تعالى: شرط دیگر پذیرش اندرز، خوف از خداست (طه: 2و3). علّامه طباطبائى درباره نقش خشیت از خدا در پذیرش موعظه و ذکر مى نویسد: ازآن رو که انسان کلیات حقایق دین مانند الوهیت، نبوت و معاد را به فطرت خود مى یابد، به خاطر دلبستگى به زندگى دنیوى و اشتغال به خواسته هاى نفسانى، دیگر جایى خالى در دل براى غرایز فطرى خود نمى گذارد، در نتیجه، آنچه را خدا در فطرت او ودیعه گذاشته فراموش مى کند، و مواعظ در قرآن، براى یادآورى امورى است که فراموش کرده اند تا دوباره متذکر شوند (طباطبائى، 1417ق، ج 14، ص 120).

    4ـ4ـ3. محبت به واعظ و باور به اعتبار وى: باور به اعتبار واعظ، زمینه ساز پیروى از اندرز و پذیرش موعظه مى شود. نمونه آن حضرت صالح است که به قوم خود فرمود: من حق رسالت پروردگارم را ادا کردم و از نصیحت و خیرخواهى کوتاهى نکردم، لیکن شما نصیحت کنندگان را دوست ندارید (اعراف: 79). قرآن کریم، نشانه اطاعت از خدا را دوستى رسول اکرم صلى الله علیه و آله بیان کرده است که یک امر عاطفى و قلبى است (آل عمران: 31). روشن است که هرگاه کسى دیگرى را دوست بدارد، سخنش را مى پذیرد و از وى تبعیت مى کند.

    با وجود همه این شرایط پذیرش اندرز، نباید از مشیت الهى هم در پذیرش موعظه حسنه غافل بود؛ چراکه پذیرش پند و نافرمانى خدا هم از اراده و مشیت خدا بیرون نیست. خداى تعالى از زبان حضرت نوح مى فرماید: اگر خداوند به خاطر گناهان و آلودگى هاى جسمى و فکرى تان بخواهد شما را گمراه سازد، هرگز نصیحت من براى شما سودى نخواهد بخشید، هرچند بخواهم شما را نصیحت کنم (هود: 34). از این آیه استفاده مى شود که زمام امور بندگان به دست خداست؛ اگر خدا بخواهد گروهى را گمراه کند، خیرخواهى رسول خدا هیچ سودى براى آنها نخواهد داشت؛ زیرا زمام همه بندگان به دست خداست (طباطبائى، 1417ق، ج 10، ص 219). البته قضاى الهى در هدایت و ضلالت انسان، منافاتى با اختیارى بودن افعال و پذیرش موعظه و رستگارى انسان ندارد؛ همان گونه که مى فرماید: إِنَّ هذِهِ تَذْکِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبیلاً (انسان: 29). این آیه به این معناست که هر کس اراده کند، مى تواند از مواعظ الهى به سوى خدا حرکت کند؛ زیرا تحقق مشیت بنده، موقوف بر خواست خداست و معلوم است مشیت خدا در مشیت و عمل بنده اثر دارد؛ به این معنا که اگر خدا بخواهد عملى از بنده سر بزند، نخست در او مشیت و خواست ایجاد مى کند. پس مشیت خدا به مشیت عبد تعلق مى گیرد که نتیجه اش اختیارى بودن افعال انسان است نه این که مشیت خدا به فعل عبد تعلق گیرد که نتیجه اش جبرى بودن افعال انسان باشد (طباطبائى، 1417ق، ج 20، ص 142).

     

    4. روش هاى اندرز در غفلت زدایى و تربیت دینى

    در قرآن، روش هاى بسیارى براى غفلت زدایى و رشد معنوى و تربیت دینى آمده است؛ از جمله: یادآورى سختى ها و برطرف شدن آنها به لطف الهى و جایگزینى آسایش و نعمت به جاى سختى ها، و عبرت آموزى از تاریخ و حوادث پیامبران و امت هاى گذشته، و بیان آثار دنیوى و اخروى اطاعت و معصیت. در ذیل، به برخى از آنها به اختصار اشاره مى شود:

     

    1ـ4. یادآورى نعمت موجود

    از راه هاى درک نعمت موجود، توجه به سختى و گرفتارى هاى زمان گذشته است که سبب تربیت و تعالى انسان مى شود؛ همان گونه که خداوند با توجه به سختى هاى دوره کودکى رسول اکرم صلى الله علیه و آله الطاف خود را نسبت به وى شمرده، مى فرماید: أَلَمْ یجِدْکَ یتیما فَآوى وَ وَجَدَکَ ضَالّا فَهَدى وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَأَغْنى (ضحى: 6ـ9). محتواى کلام خدا این است که تو طعم ذلتى را که یتیم مى چشد چشیده اى، و ذلت و شکسته شدن دل او را احساس کرده اى؛ پس هیچ یتیمى را خوار مشمار و مال او را هم خوار مدار و در آن تجاوز مکن، و نیز تو تلخى گمراهى و احتیاج به هدایت را، و تلخى فقر و تهیدستى را درک کرده اى؛ پس هیچ سائلى را که از تو مى خواهد حاجتش را برآورى، از خود مران؛ پس نعمت او را سپاس گوى و همه جا نعمتش را یادآور شو و از مردم پنهانش مدار (طباطبائى، 1417ق، ج 20، ص 312). همچنین شرح صدر دادن به آن حضرت و برداشتن سنگینى بار رسالت و بالا بردن نام حضرت را به عنوان نعمت هاى الهى در حق وى بیان کرده، مى فرماید: آیا ما سینه تو را گشاده نساختیم و بار سنگین تو را از تو برنداشتیم؟ همان بارى که سخت برپشت توسنگینى مى کرد(شرح: 1ـ3). این یادآورى سبب تقویت اراده و روحیه شکرگزارى و بردبارى بیشتر در برابر سختى شده، به گونه اى که پیوسته خود را مشمول لطف خدا ببیند و بر او اعتماد کند و بداند که بعد از هر شدت و سختى آسانى است.

    2ـ4. توجه به نعمت هاى گذشته

    توجه به نعمت هاى الهى، زمینه شکرگزارى و تسلیم در برابر خدا و زمینه ساز شکوفایى استعدادهاى نهفته آدمى مى شود. خداى تعالى با بیان قصه نجات قوم بنى اسرائیل از شرّ آل فرعون، شکافته شدن دریا و غرق شدن فرعونیان، و قصه میعاد در طور، و قصه گوساله پرستى آنان بعد از رفتن موسى به میقات، و قصه مأمور شدنشان به کشتن یکدیگر، نعمت رهایى از تفرقه و ایجاد الفت و برادرى براى مسلمانان (بقره: 231؛ ابراهیم: 6؛ آل عمران: 103) و نیز یادآورى نعمت امداد الهى و رهایى از ستم مشرکان و بهره مندى از نعمت هاى الهى، زیاد شدن نسل مسلمانان و رهایى از توطئه هایى که مشرکان علیه مسلمانان در جنگ بدر و احد و احزاب و غیر آن براى کشتن آنان و محو کردن اثر اسلام و دین توحید مى ریختند، به مسئله غفلت زدایى و ایجاد روحیه شکرگزارى و تقویت ایمان آنها اشاره کرده است (انفال: 26و45؛ اعراف: 86؛ مائده: 11؛ احزاب: 9). به هر حال، موعظه حسنه و یادآورى نعمت ها باعث مى شود که مربى، غفلتِ کنونى فرد یا جامعه را در پرتو یادآورى نعمت هایى که در گذشته داشته، بزداید و در او رغبت تازه بر انجام عمل فراهم کند تا زمینه هدایت و رستگارى فراهم شود. علّامه طباطبائى درباره حکمت یادآورى نعمت هاى الهى مى نویسد: روش قرآن کریم آن است که تعلیمات خود را با ذکر علل و اسباب و بیان علمى و بدون تقلید کورکورانه به سوى سعادت و خیر رهبرى کند؛ چراکه تعلیم خدا که مبتنى بر علم نافع و عمل صالح است، از تقلید کورکورانه و جهالت به دور است (طباطبائى، 1417ق، ج 3، ص 392).

    3ـ4. عبرت آموزى از قصص تاریخى

    برخلاف تذکر نعمت که بر محور اندیشه در نعمت هاى خود است، عبرت آموزى با نظر و اندیشه نسبت به دیگران شکل مى گیرد؛ خواه از گذشتگان یا از معاصران باشند. واژه هاى اعتبار و عبرت، به حالتى گفته مى شود که در آن گذرى از امور مشهود به امور نامشهود صورت مى پذیرد و نتیجه آن پندپذیرى و رشد معنوى است (راغب اصفهانى، 1412ق، ج 1، ص 543). زندگى پیامبران و حوادث تلخ و شیرینى را که براى آنها رخ داده، براى بیدارى و عبرت و رستگارى بیان شده است (یوسف: 111؛ آل عمران: 137ـ138؛ هود: 120؛ بقره: 66؛ مائده: 46؛ هود: 120). ازاین رو، به همه انسان ها دستور داده که در روى زمین سیر و سفر کنند تا از فرجام انسان هاى گذشته آگاه شوند و عبرت گیرند و به درد و بدبختى هاى آنها گرفتار نشوند. خداى تعالى داستان ها و سرگذشت زندگى انبیا را وسیله آرامش قلبى و تقویت اراده و موعظه و تذکر بیان کرده است. یادآورى معارف و حقایق، براى مؤمنان موعظه و تذکر است تا با شنیدن آنها علوم فطرى فراموش شده مربوط به مبدأ و معاد را به یاد آورند (طباطبائى، 1417ق، ج 4 ص 41؛ ج 15، ص 164).

     

    نتیجه گیرى

    از تحقیق و بررسى واژه هاى وعظ و نصیحت و ذکر و مترادفات و مشتقات آن، با توجه به دیدگاه تفسیرى علّامه طباطبائى در المیزان به دست مى آید که از روش هاى دعوت به خدا و تربیت دینى، موعظه و نصیحت است. به هر اندرزى که مخاطب را از بدى ها ترسانیده و قلب او را متوجه نیکى ها کند، موعظه مى گویند. مرحوم علّامه درباره نقش موعظه در تربیت بر این باور است که اگرچه انسان ها فواید و آثار خوبى و بدى اعمال را به حکم الهام الهى و فطرت حق گرایى و یا تعلیم و آموزش مى دانند، ولى به لحاظ گرایش هاى نفسانى و غلبه غرایز، از آنها غفلت کرده و کم کم دچار فراموشى مى شوند؛ ازاین رو، نقش اندرز، بیدارى فطرت انسانى، یادآورى نعمت هاى فراموش شده، و زمینه ساز تربیت و رستگارى انسان است. در قرآن کریم به جاى واژه تربیت، به تزکیه نفس تعبیر شده است که تداعى کننده همان فرایند زمینه هاى رشد و شکوفایى است. علّامه طباطبائى بر این باور است که هدف تربیت از راه موعظه حسنه پاک کردن نفس از اعتقادات فاسد و ملکات رذیله و اعمال نکوهیده و دعوت به باور درست و اخلاق و اعمال پسندیده است. مرحوم علّامه درباره نقش واعظ و متعظ در پذیرش اندرز، با تکیه بر آیات قرآن درباره موعظه و تذکر و نصیحت، چهار ویژگى و شرط براى تأثیر موعظه بیان کرده است: اول اینکه واعظ به اندرز خود ایمان داشته و به آن عمل کند. دومین شرط، محتواى دعوت است که دعوت به دین خدا و خوبى ها و ارزش هاى معنوى و الهى باشد. شرط سوم، ویژگى هاى اخلاقى و علمى واعظ است؛ یعنى واعظ دانش لازم به محتواى اندرز داشته و از گفتار بلیغى در بیان محتواى دعوت برخوردار باشد. همچنین ویژگى هاى اخلاقى و عملى ناصح مانند بردبارى، حلم در انجام نصیحت، و مهربانى نسبت به مخاطب موعظه و امانت دارى در بیان محتواى نصیحت است. شرط چهارم به ویژگى هاى ایمانى و اخلاقى مخاطب اندرز مربوط مى شود؛ مانند ایمان به خدا، تقوا و محبت به واعظ که هریک به گونه اى زمینه ساز پیروى از اندرز و در نتیجه، رشد و شکوفایى استعداد آدمى مى شود. یادآورى سختى هاى گذشته، حوادث تاریخى و زندگى پیامبران و امت هاى گذشته هریک زمینه ساز تهذیب نفس و تربیت دینى است و بیدارى از غفلت و رهایى از کیفر را فراهم مى کند.

     

    منابع

    نهج البلاغه، بى تا، قم، دارالهجره.

    ابن منظور، محمدبن مکرم، 1414ق، لسان العرب، چ سوم، بیروت، دار صادر.

    باقرى، خسرو، 1376، نگاهى دوباره به تربیت اسلامى، چ چهارم، تهران، مدرسه.

    راغب اصفهانى، حسین بن محمد، 1412ق، المفردات فى غریب القرآن، تحقیق صفوان عدنان داود، دمشق، دارالعلم الدارالشامیة.

    زمخشرى، محمودبن عمر، 1407ق، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، چ سوم، بیروت، دارالکتاب العربى.

    سمیح دغیم، 2001م، مصطلحات امام فخررازى، بیروت، مکتبه لبنان ناشرون.

    صدوق، محمدبن على، 1413ق، من لا یحضره الفقیه، قم، مؤسسة النشرالاسلامى.

    طباطبائى، سیدمحمدحسین، 1417ق، المیزان فى تفسیر القرآن، چ پنجم، قم، جامعه مدرسین.

    طبرسى، فضل بن حسن، 1360، تفسیر جوامع الجامع، تهران و قم، دانشگاه تهران و مرکز مدیریت حوزه علمیه.

    ـــــ ، 1372، مجمع البیان فى تفسیرالقرآن، تحقیق و مقدمه محمدجواد بلاغى، تهران، ناصرخسرو.

    طریحى، فخرالدین، 1375، مجمع البحرین، تحقیق سیداحمد حسینى، چ سوم، تهران، کتابفروشى مرتضوى.

    طوسى، محمدبن حسن، بى تا، التبیان فى تفسیرالقرآن، بیروت، دار احیاءالتراث العربى.

    فخررازى، محمدبن عمر، 1420ق، مفاتیح الغیب، چ سوم، بیروت، دار احیاء التراث العربى.

    فراهیدى، خلیل بن احمد، 1405ق، کتاب العین، چ دوم، قم، هجرت.

    فیض کاشانى، ملّامحسن، 1415ق، تفسیر الصافى، تحقیق حسین اعلمى، چ دوم، تهران، الصدر.

    قطب، محمد، بى تا، روش تربیتى در اسلام، ترجمه سیدمحمد مهدى جعفرى، بى جا، مؤسسه انجام کتاب.

    مجلسى، محمدباقر، 1403ق، بحارالانوار، چ سوم، بیروت، مؤسسة الوفاء.

    مصطفوى، حسن، 1360، التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.

     

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بطحایی، سیدحسن.(1393) جایگاه موعظه و تذکر در تربیت دینى از منظر علّامه طباطبائى در تفسیر المیزان. فصلنامه معرفت، 23(7)، 107-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیدحسن بطحایی."جایگاه موعظه و تذکر در تربیت دینى از منظر علّامه طباطبائى در تفسیر المیزان". فصلنامه معرفت، 23، 7، 1393، 107-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بطحایی، سیدحسن.(1393) 'جایگاه موعظه و تذکر در تربیت دینى از منظر علّامه طباطبائى در تفسیر المیزان'، فصلنامه معرفت، 23(7), pp. 107-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بطحایی، سیدحسن. جایگاه موعظه و تذکر در تربیت دینى از منظر علّامه طباطبائى در تفسیر المیزان. معرفت، 23, 1393؛ 23(7): 107-