ضرورت یاد خدا و ارتباط آن با یاد کرد خدا از ما
Article data in English (انگلیسی)
سال بیست و سوم ـ شماره 203 -آبان 1393
آیتاللّه علّامه محمدتقى مصباح
چکیده
این مقال، شرحى است بر مناجات ذاکرین امام سجاد علیهالسلام. در یکى از فرازهاى این دعا، امام علیهالسلام به طلب آرامش و سکونت دل با یاد خدا اشاره دارند؛ زیرا اضطراب، نگرانى و دلواپسى لازمه زندگى دنیایى است. یاد خدا، بالاترین لذایذ است. وقتى انسان به عمق این لذت پى مىبرد، از اشتغال به لذایذ گذراى دنیایى به درگاه خدا دل به شکوه گشوده، استغفار مىکند.
از سوى دیگر، یاد خدا دوطرفه است، اینگونه نیست که فقط ما باید به یاد خدا باشیم؛ خدا نیز هرگز از ما و احوالمان غافل نیست. این یادِ دوسویه، لذتى بى نهایت براى انسان دارد؛ اینکه ما بدانیم خالق و خداى مهربانمان نیز به یاد ماست و لحظهاى از رحمت و برکات خود نسبت به ما دریغ ندارد، لذتى مضاعف دارد.
کلیدواژه ها: یادخدا، مناجات، توبه، خشنودى خدا.
اشاره اى به ترتیب منطقى مناجات امام سجاد علیه السلام
نجواهاى امام سجاد علیه السلام در مناجات ذاکرین، ترتیب منطقى زیبایى دارد و بیانگر حالاتى است که ذاکر خداوند باید در مسیر ذکر خداوند داشته باشد. چون کسى که در مقام ذکر خداوند برمى آید، اگر اهل ادب و معرفت باشد، خجالت مى کشد که خداوند را یاد کند؛ چون دل، ذهن و زبان خود را لایق یاد خداوند نمى داند. ازاین رو، در مقام عذرخواهى از خداوند مى گوید: «الهى لَو لا الْواجِبُ مِنْ قَبُولِ اَمْرِکَ لَنزَّهْتُکَ مِنْ ذِکْرى إِیاکَ»؛ خدایا، اگر تو اجازه و فرمان نداده بودى و براى اطاعت فرمان تو نبود، من جسارت نداشتم که تو را یاد کنم و تو را منزه از یاد خود مى دانستم؛ اما تو بر من منت نهادى و اجازه دادى تو را یاد کنم و بدین سان نعمت بزرگى به من ارزانى داشتى. آن گاه با توجه به آنکه انسان در یادکرد خداوند نیز محتاج اوست و تا توفیق و عنایت الهى نباشد، انسان توان انجام یاد و ذکر خداوند را ندارد و دلش متوجه خداوند نمى شود، امام در مقام استعانت از خدا براى انجام ذکرش، در فراز دوم مناجات خویش مى فرمایند: «إلهى فالْیهمْنَا ذِکْرَکَ فِى الْخَلاءِ وَالْمَلاءِ»؛ خدایا، تو خود ذکرت را به ما الهام کن و به ما توفیق بده که در خلوت و جلوت و در شب و روز و در ظاهر و باطن به یاد تو باشیم.
امام علیه السلام در فراز سوم به حصول آرامش و سکونت دل با یاد خدا اشاره مى کنند. اضطراب، دل واپسى و نگرانى که لازمه زندگى دنیاست، همواره باعث رنجش انسان مى شود. انسان آرامش یافته، چون غریقى است که در امواج دریا گرفتار شده و در آستانه مرگ قرار گرفته است؛ اما ناگاه از آن ورطه هلاک جان به در مى برد و به ساحل نجات مى رسد و پس از دست وپنجه نرم کردن با مرگ، امید به زندگى باز در او شعله ور مى شود و از سلامتى و رهایى خویش از چنگال مرگ لذت مى برد؛ یا چون کسى است که در بیابانى فراخ گم شده و کاملاً مضطرب و نگران و بیمناک از آینده خویش است؛ اما وقتى راه خود را بازمى یابد، شعله امید در قلبش مى تابد و از اینکه از دام بلا رهیده است، لذتى بى پایان حس مى کند.
وقتى انسان به لذت یاد خداوند پى برد و دریافت که آن لذت از هر لذتى والاتر و پایدارتر است، باید از اینکه عمر خود را صرف لذت بردن از نعمت هاى محدود دنیوى کرده و از لذت بى نهایت یاد خدا غافل شده است، استغفار کند. ازاین رو، امام در فراز چهارم مناجات خویش، از لذت بردن از غیر ذکر خدا استغفار مى کنند و مى فرمایند: «وَأَسْتَغْفِرُکَ مِنْ کُلِّ لَذَّةٍ بَغیرِ ذِکْرِکَ.»
امام آن گاه در پایان مناجات مى فرمایند: «إِلَهِى أَنْتَ قُلْتَ وَقَوْلُکَ الْحَقُّ ـ: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً وَسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَأَصِیلاً» (احزاب: 41ـ42) و وَقُلْتَ ـ وَقَوْلُکَ الْحَقُّ: «فَاذْکُرُونِى أَذْکُرْکُمْ» (بقره: 152) فَأَمَرْتَنَا بِذِکْرِکَ وَوَعَدْتَنَا عَلَیهِ أَنْ تَذْکُرَنَا تَشْرِیفاً لَنَا وَتَفْخِیماً وَإِعْظَاماً وَهَا نَحْنُ ذَاکِرُوکَ کَمَا أَمَرْتَنَا؛ فَأَنْجِزْ لَنَا مَا وَعَدْتَنَا یا ذَاکِرَ الذَّاکِرِینَ وَیا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ»؛ خدایا، تو در کتابت فرمودى ـ و سخن تو حق است ـ: «اى کسانى که ایمان آورده اید؛ خداى را بسیار یاد کنید، و او را بامداد و شبانگاه [در همه شبانه روز ]تسبیح گویید» و نیز در کتابت فرمودى و سخن تو حق است: «پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم.» پس ما را به ذکر خود امر کردى و وعده دادى که اگر تو را یاد کنیم از ما یاد کنى تا یاد تو ما را شرافت و عزت و عظمت بخشد. اکنون ما به فرمان تو از تو یاد مى کنیم؛ تو نیز برحسب وعده ات از ما یاد کن؛ اى کسى که از یادکنندگانت یاد مى کنى؛ اى مهربان ترین مهربانان عالم.
اهمیت فراخوان خداوند به یاد خود
وقتى انسان به چیزى نیاز دارد، مى کوشد تا بدان دست یابد. گرسنه اى که احتیاج به غذا دارد و یا تشنه اى که نیازمند آب است، خود درصدد رفع نیاز خود برمى آید و لازم نیست کسى به او سفارش کند و یا فرمان دهد که نیازش را برطرف سازد. اما با وجود آنکه ذکر خدا عالى ترین و بالاترین نیاز انسان، و مایه فلاح و رستگارى و سعادت اوست و هرکس به اهمیت آن پى ببرد، باید با توفیق الهى به انجام آن مبادرت ورزد و بر این توفیق بزرگ خداوند را شکر گزارد، خداوند بارها در قرآن به ما امر کرده است که او را یاد کنیم. این فرمان الهى انگیزه و عزم ما را براى انجام ذکر او تشدید مى کند. آن گاه خداوند براى تقویت انگیزه بنده در اطاعت فرمان او، علاوه بر آنکه خبر مى دهد که یاد او باعث اطمینان و آرامش دل مى شود، وعده داده است که اگر ما او را یاد کنیم، او نیز ما را یاد مى کند که این خود بالاترین شرف و افتخار براى انسان است.
درک اینکه یاد خدا باعث اطمینان و آرامش دل مى شود و انسان را از اضطراب و نگرانى مى رهاند، براى ما ممکن است و همه ما به تجربه این مطلب را دریافته ایم. به همین ترتیب، وقتى خداوند یاد خود را باعث فلاح و رستگارى مى داند و مى فرماید: «وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» (انفال: 45)؛ (و خدا را بسیار یاد کنید، باشد که پیروز و رستگار شوید)، چون سعادت و رستگارى مطلوب فطرى ماست، درک این وعده الهى براى ما سخت نیست؛ اما درک این وعده خداوند که در قبال یاد ما از او، او نیز ما را یاد مى کند، براى ما دشوار است. ما نمى دانیم که خداوند چگونه از ما یاد مى کند و نمى دانیم معناى یادکرد خداوند از ما چیست. این مطلب از امور معنوى و فراتر از امور حسى این جهانى است. براى درک این قبیل امور معنوى، ناچاریم به مقایسه و تشبیه آنها به امور محسوس بپردازیم تا از این طریق اندک فهمى از آنها براى ما حاصل شود و بتوانیم به مفهوم و ارزش یاد خدا از بندگان پى ببریم.
فهم آیه شریفه «فاذکرونى اذکرکم» (بقره: 152) براى ما دشوار است؛ اما با دقت و تأمل و مقایسه یادکرد خدا از ما، با یادکرد دوستان و خویشان و سایر اشخاص از خودمان، مى توانیم به مفهوم یاد خدا از ما و نتیجه و فایده آن پى ببریم. ما به تجربه دریافته ایم که پدر، مادر، دوستان و خویشان خود را دوست مى داریم و به یاد آنها هستیم و به طور طبیعى هرکه را انسان بیشتر دوست داشته باشد، بیشتر به یادش خواهد بود؛ تاآنجاکه انسان نمى تواند به یاد برخى از عزیزان و دوستان خود نباشد و آنها را به کلى فراموش کند. ازسوى دیگر انسان دوست دارد که محبوب نیز به یاد او باشد و از اینکه محبوبش نیز به یاد اوست لذت مى برد. انسان از اینکه دوستان، او را به حال خود رها نمى کنند و فراموشش نمى کنند، خشنود است؛ درمقابل، اینکه کسى به یاد انسان نباشد و پدر، مادر، خویشان و دوستان، انسان را فراموش کنند، براى او بسیار سخت و آزاردهنده است. غربت، بى کسى و تنهایى براى انسان، کشنده و تحمل ناپذیر است و درمقابل اگر انسان بداند که دیگران به او توجه دارند و به یاد او هستند، احساس سرور و شادمانى مى کند و زندگى براى او نشاط آور و فرح بخش خواهد بود.
همه کسانى که انسان به آنها علاقه دارد و مى خواهد که آنها نیز به یاد او باشند، مخلوقاتى ضعیف، ناقص، محدود، فقیر و سرتاپا نیاز به خداوند هستند و کمالات آنها درمقابل کمالاتى که خداوند به اولیاى خود داده، بسیار اندک است و دربرابر کمال مطلق و نامحدود خداوند چیزى به حساب نمى آید. آنان اگر علاقه و محبتى نشان مى دهند و یا کارى مى کنند، ناشى از توفیقى است که خداوند به آنان داده است و درواقع آنها وسیله و ابزارى براى اجراى خواست خداوند هستند. بى تردید اهمیت و ارزش یادکرد این موجودات محدودِ داراى کمالات متناهى که با سپرى شدن حیات و زندگى شان، هم خودشان به فرجام مى رسند و هم کمالات محدودشان، به پایه اهمیت و ارزش نامتناهى یاد خداوند که موجودى ازلى و ابدى و داراى کمال مطلق است نمى رسد؛ خداوندى که مهر و محبت او بى نهایت است و هرقدر انسان کوتاهى و عصیان داشته باشد و او را فراموش کند، آن خداوندِ رئوف و مهربان بندة خطاکار خود را فراموش نمى کند و پیوسته بنده خویش را به سوى خود فرامى خواند. اگر انسان یکى دوبار با دوستش مخالفت کند و به وى آزار و اذیت برساند، او از انسان دل مى کند؛ اما باآنکه شمار گناهان ما از حساب بیرون است، باز خداوند ما را به حال خود رها نمى کند و از ما مى خواهد که حتى در دم مرگ توبه کنیم و به سوى او برگردیم و از توبه و بازگشتمان شادمان مى شود.
خشنودى خداوند از توبه و بازگشت بنده
رسول خدا صلى الله علیه و آله در روایتى شادمانى خداوند از توبه و بازگشت بنده به سوى خدا را چنین ترسیم کرده است: «اللّهُ أَفْرَحُ بِتَوْبَةٍ عَبْدِهِ الْمُؤمِنِ مِنْ رَجُلٍ نَزَلَ فِى أَرْضٍ دَوِّیةٍ مُهْلِکَةٍ فَفَقَدَ راحِلَتَهُ فَطَلَبَهَا حَتَّى اشْتَدَّ عَلَیهِ الْحَرُّ وَالْعَطَشُ ما شاءَ اللهُ تَعَالىَ. قَالَ أَرْجِعُ إلى مَکانِى الَّذِى کُنْتُ فِیهِ فَأَنامُ حَتَّى أَمُوتَ. فَوَضَعَ رَأْسَهُ عَلىَ سَاعِدِهِ لیمُوتَ فَاسْتَیقَظَ فَإذَا رَاحِلَتُهُ عِنْدَهُ عَلَیهَا زادُهُ وَشَرَابُهُ. فَاللهُ أَشَدُّ فَرَحاً بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ الْمُؤِنِ مِنْ هذا بِراحِلَتِهِ وَزادِهِ» (حلى، 1982م، ص 375)؛ شادمانى و خوش حالى خداوند از توبه بنده مؤمنش بیشتر است از مردى که در بیابان مرگ بارى فرود آید و مرکب و زادوتوشه اش را گم کند و در پى آنها بگردد تا گرما و تشنگى تحمل ناپذیرى بر وى چیره گردد. به خود گوید: به مکان خویش بازگردم و در انتظار مرگ بخسبم. سر برروى دست نهد و در انتظار مرگ بخوابد؛ پس دیده بگشاید و ناگاه مرکب و زادوتوشه اش را نزد خود بیابد. (او در این وضعیت چقدر شادمان خواهد شد؟) شادمانى خداوند از توبه بنده مؤمن خویش فزون تر از شادمانى این شخص است که مرکب و زادوتوشه اش را بازیافته است.
این تصویر از شادمانى خداوند از توبه بنده خویش مبالغه آمیز نیست؛ چراکه رحمت خداوند در حق بندگان، بى نهایت است و نمى توان حدى را براى آن تصور کرد.
همه مخلوقات، نیازمند خداوند هستند و کسى نیست که حتى براى لحظه اى از عمرش نیازمند خداوند نباشد. کسى نمى تواند ادعا کند که حتى به اندازه یک نفس کشیدن و یا چشم برهم زدن نیازى به خدا ندارد. دراین بین آنان که سعه وجودى شان بیشتر است، نیازشان به خداوند نیز فراتر از نیاز دیگران به خداوند است. ازاین رو، انبیا، اوصیا، امامان و ملایکه مقرب به خداوند نیازمندتر از ما هستند. همچنان که مقایسه ظرفیت وجودى آنها با ظرفیت وجودى ما ممکن نیست، قیاس فقر و نیاز آنها به خداوند با نیاز ما به او ناممکن است. انبیا و اولیاى خدا هم براى تأمین نیازمندى ها و تعالى و کمال خودشان به خداوند نیازمند هستند، هم براى اینکه راه سعادت و کمال و تعالى را به دیگران افاضه کنند. پس همه مخلوقات و موجودات سراپا نیازمند خدا هستند و تنها خداوند، غنى مطلق و بى نیاز از غیر است. برخلاف تصور باطل برخى، خداوند مخلوقات و ازجمله انسان ها را براى آن نیافرید که از تنهایى نجات یابد و با آنها انس گیرد و خود را با مخلوقات خود سرگرم کند؛ چون خداوند هیچ نیازى به مخلوقات خود ندارد و حتى نیازمند انس یافتن و هم نشینى با آنها هم نیست؛ چنان که امیرمؤمنان علیه السلام مى فرمایند: «وَلَمْ یکَوِّنْهَا لِتَشْدِیدِ سُلْطَانٍ وَلا لِخَوْفٍ مِنْ زَوَالٍ وَنُقْصَانٍ وَلا لِلِاسْتِعَانَةِ بِهَا عَلَى نِدٍّ مُکَاثِرٍ وَلا لِلاحْتِرَازِ بِهَا مِنْ ضِدٍّ مُثَاوِرٍ وَلا لِلاْزْدِیادِ بِهَا فِى مُلْکِهِ وَلا لِمُکَاثَرَةِ شَرِیکٍ فِى شِرکَةٍِ وَلا لِوَحْشَةٍ کَانَتْ مِنْهُ فَأَرَادَ أَنْ یسْتَأْنِسَ إِلَیهَا» (نهج البلاغه، خ 186)؛ موجودات را براى تقویت فرمان روایى، یا ترس از کمبود و نقصان، یا براى کمک خواهى دربرابر همتایى نیرومند، یا براى دورى از دشمنى که به او هجوم آورد، یا براى گسترش حکومت و قدرت، یا براى افزونى و غلبه بر شریک در شرکت، یا به دلیل وحشت از تنهایى و براى انس و الفت با موجودات، نیافرید.
آیا براى بنده اى حقیر و روسیاه و سرتاپا گناه، افتخار و شرافتى برتر از اینکه خالق یکتا که داراى همه کمالات است و همگان بدو محتاج اند و او به کسى احتیاجى ندارد و محبت و رأفتى بى نهایت دارد، از او یاد کند؟ اگر به ما خبر برسد که مقام معظم رهبرى یا فلان مرجع تقلید در مجلسى از ما یاد کرده است، ما در پوست خود نمى گنجیم و با افتخار و غرور به دیگران مى گوییم که چنان شخصیت بزرگى از ما یاد کرده است. در افقى فراتر، اگر حضرت ولى عصر ارواحنا فداه از ما یاد کند چه حالى به ما دست مى دهد؟ طبیعى است از اینکه چنین سعادت و افتخار بزرگى نصیب ما شده است در پوست خود نمى گنجیم. حال با توجه به آنکه آن وجود مقدس، خود، بنده خدا و سرتاپا نیازمند به اوست و همه کمالات و فضایلش را از او کسب کرده است و به هیچ وجه کمالات او را نمى توان با کمالات نامحدود خداوند مقایسه کرد، آیا کرامت و افتخارى بالاتر از این وجود دارد که خداوندِ داراى کمال مطلق و مبدأ همه خوبى ها و برخوردار از رحمت بى نهایت، از انسان یاد کند و او خود دراین باره بفرماید: «یابْنَ آدَمَ اذْکُرْنِى فِى نَفْسِکَ أَذْکُرْکَ فِى نَفْسِى؛ إِبْنَ آدَمَ اذْکُرْنِى فِى خَلاءٍ؛ أَذْکُرْکَ فِى خَلاءٍ؛ ابْنَ آدَمَ اذْکُرْنِى فِى مَلإٍ أَذْکُرْکَ فِى مَلإٍ خَیرٍ مِنْ مَلَئِکَ» (حرّعاملى، 1384ق، ج 7، ص 159)؛ اى فرزند آدم، مرا در قلب خود یاد کن تا من هم تو را در نزد خود یاد کنم. اى فرزند آدم، مرا در خلوت یاد کن تا من هم تو را در خلوت یاد کنم. اى فرزند آدم، مرا در میان جمع یاد کن تا من هم درمیان جمعى برتر و بهتر از جمعى که تو مرا در آن یاد کرده اى (یعنى در جمع فرشتگان) تو را یاد کنم.
··· منابع
نهج البلاغه؛
حرّعاملى، محمدبن حسن، 1384ق، وسائل الشیعه، نجف، نعمان.
حلى، حسن بن یوسف، 1982م، نهج الحق و کشف الصدق، بیروت، دارالکتب اللبنانى.