غرر الآیات در تفسیر «المیزان» با محوریت آیه 56 سوره «ذاریات»
Article data in English (انگلیسی)
سال بیست و سوم ـ شماره 203 -آبان 1393
کاووس روحى برندق : استادیار گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه تربیت مدرس. K.Roohi@modares.ac.ir
سعید جلیلیان : دانشجوى کارشناسى ارشد علوم قرآن و حدیث دانشگاه تربیت مدرس. s.jalilian@modares.ac.ir
دریافت: 27/1/93 پذیرش: 9/7/93
چکیده
از میان آیات قرآن کریم، که همگى نورند، برخى آیات از درخشش چشمگیرى از نظر محتوا برخوردارند که به آنها «غرر الآیات» گفته مى شود. این مقاله با روش اسنادى در گردآورى داده ها و به شیوه توصیفى ـ تحلیلى در تجزیه مطالب، آیه 56 سوره «ذاریات» را به عنوان یکى از آیات غرر، که از سوى علّامه طباطبائى مطرح شده است، از لحاظ نقش کلیدى آن در حلّ پیچیدگى هاى دیگر آیات، با هدف اثبات و جامعیت محتوایى اش بررسى کرده، و به این نتایج دست یافته است که این آیه در تفسیر آیات دیگر قرآن، با موضوع هدف از ازدواج و تناسل، حق خدا بر بنده، و حق بنده بر خدا به طور مستقیم، و در تفسیر آیاتى با موضوع منظور از خلقت احسن، علت اینکه قتل نفس معارضه با مقام ربوبیت خداست و دیگر موضوعات به طور ضمنى، نقش محورى و کلیدى دارد و میان موضوعات یادشده پیوندى ناگسستنى مشاهده مى شود.
کلیدواژه ها: غرر الآیات، عبادت، آفرینش، علّامه طباطبائى.
طرح مسئله
در میان آیات قرآن، آیاتى به چشم مى خورد که اساس و پایه تفسیر سایر آیات قرآن به شمار مى آید. علّامه طباطبائى از این آیات کلیدى با عنوان «غررآیات» یاد کرده است. روش استفاده از آیات غرر در تفسیر قرآن کریم نوعى روش «تفسیر قرآن به قرآن» است که کارویژه علّامه طباطبائى در تفسیر المیزان است و هیچ مفسرى پیش از ایشان به این موضوع با این گستردگى نپرداخته است. اما با وجود ضرورت این کار، که نقش اساسى در تفسیر قرآن به قرآن دارد و پیچیدگى آیات را با خود آیات برطرف مى کند و یک نظام منسجم از آیاتى ارائه مى دهد که در یک دامنه معنایى مى گنجد. پژوهشى در این باره سامان نیافته است. تنها درباره غرر الآیات پایان نامه اى با عنوان نقد و بررسى تفسیر قرآن به قرآن و سیر تاریخى آن، فصل هفتم آن به روش علّامه طباطبائى اختصاص یافته و غرر را به اجمال به عنوان یکى از روش هاى تفسیرى قرآن به قرآن توضیح داده است. نیز در این میان، مقالاتى به نگارش درآمده که به طور ضمنى، به این موضوع پرداخته اند. براى نمونه، مقاله «شیوه ها و سبک هاى علّامه»، اثر غلامرضا داودى به اختصار به این موضوع اشاره کرده است. بدین روى، این مقاله درصدد است با محوریت آیه 56 سوره «ذاریات»، که درباره هدف آفرینش است، چگونگى تفسیر غرر بودن و نقش کلیدى آن را در تفسیر دیگر آیات در تفسیر المیزان بررسى کند. براى این منظور، ابتدا توضیحى درباره معناى «غرر» و سپس تفسیر مختصر آیه 56 سوره «ذاریات» در المیزان ذکر و در نهایت سعى مى شود محوریت این آیه در تفسیر دیگر آیات، در مواردى که توسط مرحوم علّامه مطرح شده است و یا توان طرح آن وجود دارد، تبیین گردد تا میزان کارایى آیات غرر در تفسیر قرآن به قرآن روشن شود.
مفهوم شناسى واژه «غرر»
ابن فارس سه اصل معنایى در ذیل ماده «غرر» براى آن بیان کرده است: «اصل اول مثال و نمونه، اصل دوم کاستى، و اصل سوم کرامت، سپیدى و سخاوت» (ابن فارس، بى تا، ج 4، ص 380)، اما مصطفوى تنها یک اصل را براى ماده «غرر» بیان کرده و سایر اصولى را که ابن فارس براى این واژه ذکر نموده از لوازم و آثار این اصل معنایى به شمار آورده است: «تنها اصل معنایى غرر حصول غفلت در یک چیز به سبب تأثیر چیزى دیگر در آن است و جهل، مکر، نقص، شکست، سرورى، زیبارویى، کرامت، ضمانت از لوازم و آثار آن به شمار مى آید» (مصطفوى، بى تا، ج 7، ص 207). برخى از لغویان واژه «غُرر» را جمع «غُرَّةُ» مى دانند (فیومى، بى تا، ج 2، ص 444). برخى دیگر آن را جمع «اَغَرُّ» دانسته اند (طریحى، 1375، ج 3، ص 421).
هرگاه این واژه به تنهایى بیاید به معانى 1. برده (ابن فارس، بى تا، ج 4، ص 380؛ فیومى، بى تا، ج 2، ص 444؛ ابن اثیر، 1367، ج 3، ص 358)؛ 2. سه شب اول ماه (فیومى، بى تا، ج 2، ص 444؛ ازهرى، بى تا،، ج 8، ص 16)؛ 3. روشنى در پیشانى (اسب) که بیش از یک درهم است (راغب اصفهانى، بى تا، ج 2، ص 688؛ ابن اثیر، 1367، ج 3، ص 358؛ فیومى، بى تا، ج 2، ص 444؛ فراهیدى، بى تا، ج 4، ص 345)؛ 4. هر چیز نورانى (طریحى، 1375، ج 3، ص 421)؛ 5. حسن خلق و کرامت در افعال (ابن فارس، بى تا، ج 4، ص 382؛ طریحى، 1375، ج 3، ص 421)، لیکن هرگاه این واژه به کلمه اى دیگر اضافه شود معنایى جدید در آن ترکیب پیدا مى کند؛ از قبیل «و فلان غُرّةٌ من غُرَرِ قومه» (شریف ترین از باشرف هاى آنهاست) (ابن منظور، بى تا، ج 5، ص 16)؛ «الغُرَّةُ من الهِلال» (طلوع ماه)؛ «الغُرَّةُ من الأَسْنَان» (درخشندگى و سفیدى دندان ها)؛ «الغُرَّةُ من المَتَاع» (خوب ترین و بهترین کالا)؛ «الغُرَّةُ من القَوْمِ» (سرور قوم) (زبیدى، بى تا، ج 7، ص 302)؛ «غُرَرُ الأصحاب» (یاران برگزیده)؛ «إخوان الثقة» (برادران مورداعتماد) (طریحى، 1375، ج 3، ص 421).
از سوى دیگر، این واژه به تنهایى معانى زیادى دارد که مى تواند هم مثبت باشد و هم منفى؛ اما هرگاه به کلمه اى دیگر اضافه شود معناى مثیتى به ترکیب مى دهد؛ از جمله: «غررالکلم» (کلمات نورانى)؛ «غررالأحادیث» (حدیث هاى نورانى)؛ «غررالأحکام» (احکام درخشنده).
اما در تعریف اصطلاحى «غرر الآیات» گفته شد، آیاتى هستند که اصل و پایه براى سایر آیات قرآن و راه معرفت به مضامین آنها هستند، و هرگاه آیات دیگر را به آنها بازگردانیم و بین آنها با آیه غرر ارتباط برقرار کنیم بر اساس این آیات، منظور از آنها روشن مى گردد (جعفر و سعید، 1411ق، ص 167ـ170). نیز آیت اللّه جوادى آملى، که تنها کسى است که بحث «غرر الآیات» را همانند استاد خود علّامه طباطبائى در تفسیر قرآن به کار گرفته است، در تعریف «غرر الآیات» مى فرماید: «غرر آیات، آیات کلیدى قرآن هستند که راهگشاى بسیارى از آیات دیگر، بلکه پایه و میزان عدل و مصباح روشنى براى حل پیچیدگى هاى بسیارى از احادیث اند» (جوادى آملى، 1381، ج 13، ص 32). ایشان مهم ترین ویژگى این آیات را «توحیدى بودن» معرفى مى کنند (همان) و از جمله ملاک هاى شناخت این آیات با توجه به نمونه هایى که خود ذکر کرده اند، روایاتى از طریق معصومان علیهم السلام است که درباره اهمیت برخى از آیات قرآن آمده است. براى نمونه، درباره «بسم اللّه الرحمن الرحیم» مى فرماید: «در برخى روایات از "بسم اللّه..." به عنوان برترین آیه قرآن یاد شده است» (همان، ج 1، ص 269). درباره غرر بودن آیه الکرسى هم به سه حدیث از پیامبر صلى الله علیه و آله و حدیثى از امام صادق علیه السلام استناد کرده است (همان، ج 2، ص 3).
با توجه به آنچه گفته شد، مى توان درباره معناى «غرر الآیات» نتیجه گرفت: غرر الآیات:
1. غالبا از آیات توحیدى هستند و یا رابطه اى تنگاتنگ با مسئله توحید دارند. 2. این آیات در رفع مشکلات تفسیرى و حدیثى کارگشا هستند. 3. از جمله مهم ترین ملاک هاى شناخت این آیات، تأکیداتى است که معصومان علیهم السلام نسبت به خاص بودن آیه دارند. 4. کار مفسر در استفاده از آیات غرر، پیدا کردن رابطه آن با سایر آیات است.
این نکات از آنچه علّامه طباطبائى به عنوان آیات غرر مطرح کرده نیز قابل اصطیاد است. نمونه هاى استقراشده در این زمینه، از تفسیر المیزان، به قرار ذیل است:
1. «أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیهُ بِقَدَرِهَا»(رعد:7) درباره طبیعت حق و باطل سخن مى گوید و اینکه سنت خداوند در هر دو جارى است و نیز در سنت خداوند تحویل و تغییرى وجود ندارد (طباطبایى، 1417ق، ج 11، ص 335).
2. «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» (حجر: 9) و «وَ إِنْ مِنْ شَى ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ» (حجر: 21)؛ مشتمل بر حقایق مهمى از معارف الهى است (طباطبائى، 1417ق، ج 2، ص 96).
3. «وَ لِلَّهِ غَیبُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کلََمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ إِنَّ اللَّهَ عَلىَ کُلِّ شىَْءٍ قَدِیر» (نحل: 77)؛ به وسیله این آیه، سه موضوع روشن مى شود؛ 1) حقیقت معاد؛ 2) قدرت الهى به طور یکسان به موجودات تعلق مى گیرد؛ 3) چون همه موجودات از قدرت الهى سرچشمه مى گیرند حقیقت وجودى آنها با هم مرتبط است(همان،ج12،ص 307).
4. «کُلًّا نُمِدُّ هؤلاءِ وَ هَؤلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً» (اسراء: 20)؛ بیانگر این مسئله است که هم دنیاطلبان و هم کسانى که دنبال آخرت هستند به عطاى خدا نیازمندند (همان، ج13،ص 67).
5. «وَ إِنْ مِنْ قَرْیةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِکُوها» (اسراء: 58)؛ به سنت الهى اشاره دارد (همان، ج 13، ص 132).
6. «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى» (اسراء: 110)؛ حقیقت مسئله توحید در ذات و توحید در عبادت را آشکار مى سازد (همان، ج 13، ص 224).
7. «اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى»(طه:8)؛ از جمله آیات بیانگرتوحیداست(همان،ج14،ص 119).
8. «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (نور: 35)؛ این آیه بیان مى کند که خداى تعالى داراى نورى است عمومى که با آن آسمان و زمین نورانى شده و در نتیجه، به وسیله آن نور، در عالم وجود، حقایقى که ظاهر نبود، ظهور کرده است (همان، ج 14، ص 167).
9. «وَ یعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ» (نور: 25)؛ این آیه معرفت به خدا را تفسیر مى کند، به این صورت که حقانیت خدا از آشکارترین بدیهیات است. با آنکه از برخى بدیهیات غفلت مى شود یا در پرده جهل قرار مى گیرند، اما این درباره خداوند صادق نیست (همان، ج 14، ص 95).
10. «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ» (لقمان: 30؛ حج: 62)؛ این آیه درباره صفات الهى است و سه موضوع را روشن مى کند: 1) تمامى موجودات در وجود یافتن، مستند به خدا هستند. 2) کمالات وجودى که در حقیقت، صفات وجودند، از قبیل علم، قدرت، حیات، و سمع صفاتى که قائم به خدا هستند. 3) قبول شریک در ذات او یا در تدبیرش، و نیز هر صفتى که معناى فقدان و نقص داشته باشد از ذات خداى تعالى دور است (همان، ج 14، ص 353).
11. «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیئا أَنْ یقُولَ لَهُ کُنْ فَیکُونُ فَسُبْحانَ الَّذِى بِیدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَى ءٍ وَ إِلَیهِ تُرْجَعُونَ» (یس: 82و83)؛ از آیات برجسته و علمى قرآن است که کلمه «ایجاد» را توصیف مى کند (همان، ج 17، ص 62و114).
12. «لَقَدْ کُنْتَ فِى غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیوْمَ حَدِیدٌ» (ق: 22) و «یوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ» (ق: 30) و «لَهُمْ ما یشاؤونَ فِیها وَ لَدَینا مَزِیدٌ» (ق: 35)؛ این آیات در رابطه با مسئله معاد است (همان، ج 18، ص 337).
13. «وَماخَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّالِیعْبُدُونِ» (ذاریات: 56)؛ به هدف آفرینش اشاره دارد(همان،ج18،ص364).
14. «وَ أَنْ لَیسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى» (نجم: 39)؛ انسان مالک حقیقى آن دسته از اعمالش است که براى آنها تلاش کرده باشد (همان، ج 19، ص 26).
15. «وَ أَنَّ إِلى رَبِّکَ الْمُنْتَهى»(نجم:42)؛ این آیه شامل دو انتها در هر چیز مى شود: 1) انتها از حیث آغاز خلقت؛ 2)انتهاازحیث معاد(همان،ج19،ص 77).
16. آیات القدر (قمر: 49ـ55)؛ ناظر به توحید ربوبى است (همان، ج 19، ص 55).
17. آیات هفت گانه سوره حشر (حشر: 18ـ24)؛ هم ترغیب به لقاى پروردگار از راه مراقبت و محاسبت در آنها مطرح است و هم تعدادى از اسماى حسناى خداست که هرکدام به طور جدا، مجراى فیض الهى هستند (همان، ج 19، ص 201).
18. «وَ یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لَا یحَْتَسِبُ وَ مَن یتَوَکلَْ عَلىَ اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکلُِّ شىَْءٍ قَدْرًا» (طلاق: 3)؛ شامل تبیین دو صفت خدا (یعنى رازقیت و قدرت) است (همان، ج 19، ص 316).
19. سوره انفطار که درباره قیامت است (همان، ج 20، ص 223).
نقش محورى آیه 54 ذاریات در تفسیر
شیخ طوسى در مقدّمه تفسیر التبیان، هنگام بیان آیات محکم و متشابه، آیه 56 ذاریات را همراه آیات «لا یکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها» (بقره: 286) و «وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ» (انعام: 151) و «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» (توحید: 1) و «لَمْ یلِدْ وَ لَمْ یولَدْ وَ لَمْ یکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ» (توحید: 3و4) را به عنوان نمونه اى از آیات محکم معرفى کرده است (طوسى، بى تا، ج 1، ص 10) با اینکه شیخ طوسى این آیه را از محکمات قرآن دانسته، ولى تنها در تفسیر چهار آیه آل عمران: 178؛ انعام: 123؛ اعراف: 179؛ هود: 119 به صورت اشاره و به عنوان شاهد از آن استفاده کرده است (همان، ج 3، ص 60؛ ج 4، ص 261؛ ج 5، ص 38؛ ج 6، ص 84).
نیز طبرسى تنها در سه جا از این آیه براى تفسیر آیات بقره: 21؛ آل عمران: 178؛ اعراف: 179؛ هود: 119؛ روم: 30 استفاده کرده است (طبرسى، 1372، ج 1، ص 154؛ ج 2، ص 893؛ ج 4، ص 772؛ ج 5، ص 312؛ ج 8، ص 474).
همچنین از تعداد استفاده هایى که فخررازى از این آیه در تفسیر دیگر آیات نموده است، مى توان پى برد که این آیه نقش محورى در تفسیر دیگر آیات قرآن دارد. وى در تفسیر آیات بقره: 21و30 و124؛ آل عمران: 120و178؛ نساء: 54؛ انعام: 95؛ اعراف: 179؛ یونس: 2و4؛ هود: 118ـ119؛ نحل: 64؛ اسراء: 8و14 و33؛ طه: 132؛ نور: 32؛ فصلت: 25؛ حجرات: 13؛ قمر: 9؛ نوح: 10؛ قیامت: 1؛ لیل: 10؛ عصر: 2؛ نصر: 2 و سوره کوثر از آیه محل بحث استفاده کرده است. تفاوتى که میان کارکرد آیه غرر نزد علّامه طباطبائى و فخررازى وجود دارد در نوع به کارگیرى این آیه است. علّامه طباطبائى به صراحت در المیزان به غرر بودن آیات و کاربردى که در حل مشکلات تفسیرى دارند، اشاره نموده، اما فخررازى در بیشتر جاها، آن را به عنوان شاهد ادعاى خود مطرح کرده و کارکرد اصلى آیه، یعنى حل مشکلات تفسیرى در دیدگاه او، کم رنگ تر است. براى مثال، در تفسیر آیه 30 بقره، هنگامى که درباره فضیلت علم و انسان سخن مى گوید، اشتغال به عبادت را به عنوان یکى از فضایل انسان مطرح و به آیه 56 ذاریات استناد مى کند (فخررازى، 1420، ج 2، ص 416). یا در تفسیر آیه 8 سوره نحل، این آیه را به عنوان یکى از مستندات مطرح کنندگان شبهه آورده است (همان، ج 19، ص 177). البته فخررازى در برخى جاها، استفاده اى که از آیه 56 ذاریات نموده همان کارکردى را دارد که علّامه طباطبائى در تفسیر المیزان به کار برده است؛ مثلاً، فخررازى در تفسیر «وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ لاَ یضُرُّکُمْ کَیدُهُمْ شَیئًا»، که قسمتى از آیه 120 سوره آل عمران است، علت ضرر نرساندن مکر کفار به مؤمنان را عبادت مى داند، و چون عبادت غرض خلقت است و خداوند به همین سبب حافظ مؤمنان است، پس مکر کفار به آنها آسیبى نمى رساند و این افراد کسانى هستند که در انجام واجبات صبور و در برابر آنچه خداوند نهى کرده است تقوا دارند و این همان عبادت است که در آیه 56 ذاریات خداوند آن را به عنوان غرض خلقت ذکر داده است (همان، ج 8، ص 344).
اما علّامه طباطبائى در ابتداى سوره ذاریات، غرر بودن این آیه را بیان کرده، مى گوید:
این سوره به شهادت سیاق آیاتش، در مکه نازل شده، و احدى هم در این معنا اختلاف ندارد، و هرچند همه آیاتش برجسته است، اما یکى از غرر الآیات آن آیه شریفه «وَماخَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ»است(طباطبائى،1417ق،ج18،ص364).
علّامه طباطبائى بحث خود را درباره آیه مزبور بحث از تغییر سیاق شروع کرده و علت تغییر سیاق از متکلم مع الغیر به وحده را براى این مى داند که کارهایى از قبیل ارسال پیامبران و فرستادن عذاب ـ که در آیات قبل آن بیان شده ـ از کارهایى بوده که واسطه مى خواسته است، اما درباره هدف آفرینش، یعنى عبادت ـ که اختصاص به خدا دارد ـ از متکلم وحده استفاده کرده است. علّامه طباطبائى با استفاده از عبارت «إِلَّا لِیعْبُدُونِ» ثابت مى کند که خلقت بدون غرض نبوده و تنها هدف خلقت همان عبادت است؛ به این صورت که خلق، عابد خدا باشند، نه اینکه خدا، معبود خلق باشد (همان، ج 18، ص 386). مرحوم علّامه در پاسخ به سؤالى که درباره آیه پیش مى آید مبنى بر اینکه غرض خدا به چه چیزى تعلق مى گیرد و هدف از این غرض چیست، از دو مقدمه استفاده مى کند:
1) غرض هرچه باشد امرى است که صاحب غرض به وسیله آن به کمال مى رسد و حاجتش برآورده مى شود، درحالى که خداى سبحان از هیچ حیثى نقص و حاجتى ندارد تا به وسیله آن غرض، نقص خود را جبران کند و حاجت خود را تأمین نماید.
2) فعلى که در نهایت، به غرضى منتهى نشود که عاید فاعلش مى گردد لغو و سفیهانه است، و نتیجه مى گیرد که خداى سبحان در کارهایى که مى کند غرضى دارد، اما غرضش ذات خودش است، نه چیزى که خارج از ذاتش باشد؛ و کارى که مى کند از آن کار سود و غرضى در نظر دارد، ولى نه سودى که عاید خودش گردد، بلکه سودى که عاید فعلش شود (همان). با توجه به این توضیحات، در نهایت مشخص مى شود که خداوند جن و انس را آفرید تا او را عبادت کنند و این عبادت راه رسیدن به کمال است. در نتیجه، غرض به جن و انس، که فعل خدا هستند، تعلق گرفته است.
در هر حال، آنچه ذکر شد صرفا براى بیان مقدمه براى ورود به موضوع نقش محورى آیه محل بحث از دیدگاه علّامه طباطبائى است.
1. نقش محورى آیه 56 ذاریات در تفسیر المیزان
آیه مزبور در تفسیر آیات مرتبط در تفسیر المیزان داراى دو نقش است:
الف. نقش صریح: آیاتى که علّامه طباطبائى به کمک آیه محل بحث به تفسیر آن پرداخته است.
ب. نقش ضمنى: آیاتى که مى توان به کمک این آیه، به تفسیر آنها پرداخت، ولى مرحوم علّامه خود در تفسیر این آیات از آیه غرر استفاده نکرده است.
الف. نقش صریح:
1ـ غرض از ازدواج و تناسل: «نِسَاؤکُمْ حَرْثٌ لَّکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُوا لِأَنفُسِکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّکُم مُّلَاقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤمِنِینَ» (بقره: 223)؛ زنان شما کشتزار شمایند. پس از هر سو و هر وقت که خواستید به کشتزار خود درآیید، و براى خود پیش فرستید و از خدا پروا کنید و بدانید که او را ملاقات خواهید کرد و مؤمنان را مژده بده. علّامه طباطبائى درباره این آیه مى فرماید: این آیه درباره ازدواج و هدف آن است و غرض اصلى خلقت را تولیدمثل نمى داند، بلکه با ارجاع به آیه محل بحث، غرض اصلى ازدواج را عبادت خدا برمى شمارد؛ زیرا به وسیله ازدواج، زاد و ولد صورت مى گیرد و این عمل منجر مى شود که افرادى جدید به روى زمین بیایند و افراد صالحى داراى اعمال صالح پدید آیند. این امر از یک سو، منجر به هدف خلقت، یعنى عبادت مى شود، و از سوى دیگر، موجب مى گردد خیرات و ثواب، هم نصیب خودشان بشود و هم نصیب پدرانى که موجب پیدایش آنان شدند (طباطبائى، 1417ق، ج 2، ص 214).
نقش آیه «غرر» در اینجا کاملاً مشهود است؛ زیرا معلوم مى گردد اگر خداوند براى امرى غرضى ذکر مى کند که با غرض آفرینش به ظاهر در تضاد است، نه تنها تضادى وجود ندارد، بلکه غرضى که خدا براى یک سلسله امور ذکر کرده همه منتهى به یک غرض و در جهت غرض اصلى، یعنى همان عبودیت خداوند است، و این درست شبیه آن است که ما غرض اصلى را یک اقیانوس بگیریم و سایر اغراض را رودها یا نهرهایى تصور کنیم که در نهایت، به این اقیانوس سرازیر مى شوند.
2ـ حق خدا بر بندگان و حق بندگان بر خداى سبحان: یکى دیگر از آیاتى که علّامه طباطبائى با استفاده از آیه محل بحث آن را تفسیر کرده آیه «وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیکَ الْمَصِیرُ» (بقره: 285) است؛ و گفتند: شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا عفوت را مى طلبیم، و بازگشت (همه) به سوى توست. موضوع این آیه حق خداوند بر بنده و حق بنده بر خداوند است. مرحوم علّامه بین حق بنده بر خدا و عبادت رابطه برقرار مى کند و مى فرماید: جمله «سَمِعْناوَ أَطَعْنا» از ناحیه بنده، انجام همه وظایفى است که در برابر مقام ربوبیت و دعوت خدا دارد، و این وظایف و تکالیف همه آن حقى است که خدا براى خود به عهده بندگان گذاشته که در کلمه «عبادت» خلاصه مى شود (طباطبائى، 1417ق، ج 2، ص 443). علّامه طباطبائى در اینجا، «عبادت» را از مصادیق کامل حق خداوند بر بنده دانسته است؛ زیرا خداوند بر ما حقوق متعددى دارد، اما کدام یک از همه مهم تر است؟ عبادت حق خداست و خدا در برابر این حقى که براى خود قرار داده، حقى هم براى بنده اش بر خود واجب کرده و آن آمرزش است که هیچ بنده اى در سعادت خود، از آن بى نیاز نیست. ازاین رو، به ایشان وعده داده است درصورتى که اطاعتش کنند و او را بپرستند، ایشان را بیامرزد.
3ـ نیامرزیدن شرک به خدا: «إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَن یَشَاء وَمَن یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْمًا عَظِیمًا» (نساء: 48)؛ بى تردید، خداوند این (گناه) را که براى او شریک قرار داده شود، نمى آمرزد و غیر آن (یا گناهان فروتر از آن) را براى هر کس که بخواهد (بدون توبه) مى آمرزد و هر که به خدا شرک ورزد حقّا که گناهى بزرگ را افترا بسته است. از این آیه برمى آید که شرک آمرزیده نمى شود؛ چراکه این تنها نمونه اى است که حق بنده بر خدا، یعنى آمرزش وى صورت نمى گیرد. علّامه طباطبائى علت نیامرزیدن شرک را مخالف بودن آن با غرض آفرینش، یعنى عبادت مى داند. چون خداوند عزیز و حکیم است و هیچ کار او خطا و بى حکمت نیست، به ناچار نیامرزیدن مشرک و آمرزیدن سایر گناهان او باید طبق حکمت باشد. اما حکمت اینکه چرا شرک را نمى آمرزد این است که اساس عالم خلقت بر طبق آیه «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ»، عبودیت خلق و ربوبیت خداوند متعال است و معلوم است که با شرک، دیگر عبودیتى باقى نمى ماند (طباطبائى، 1417ق، ج 4، ص 370).
علّامه طباطبائى در اینجا، یک اصل اساسى را پیش روى ما قرار مى دهد و آن مسئله عبودیت پروردگار است که اگر تحقق نیابد هدف خلقت نیز تحقق نیافته، و چون شرک با عبودیت خداوند در تضاد است و منجر به عدم تحقق هدف خلقت مى گردد در نتیجه، قابل آمرزش نیست. از سوى دیگر، مرحوم علّامه در بحث حق، مصداق اصلى حق خدا بر بنده را عبادت بیان کرده و حق بنده بر خدا را آمرزش گناهان دانسته است. پس با توجه به این نکته، مى توان گفت: در اینجا عبادت نقشى کلیدى در میان همه حقوقى که خدا بر بنده دارد ایفا مى کند، با این توضیح که هرگاه حق خدا، یعنى عبادت وى ادا نشود حق بنده، یعنى آمرزش وى نیز ادا نمى شود و در نتیجه، چون در شرک، حق خدا (عبادت) ادا نمى گردد پس آمرزیده نمى شود.
4ـ تفسیر نعمت: علّامه طباطبائى در ذیل آیه اکمال دین «الْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتِى» (مائده: 3) (امروز دین شما را برایتان کامل، و نعمت خود را بر شما تمام نمودم)، به توضیح واژه «نعمت» مى پردازد و پس از آن، یک مسئله مهم تفسیرى را ذکر مى کند که چرا خداوند در آیات بسیارى نعمت ها را با اوصاف بدى همچون شر، پست، لعب، و لهو توصیف کرده است؛ مثل «وَلایحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِى لَهُمْ خَیرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِى لَهُمْ لِیزْدادُوا إِثْماً وَلهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ» (آل عمران: 178) و در جاى دیگر فرموده: «وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّا لدَّارَالْآخِرَةَ لَهِى الْحَیوانُ» (عنکبوت: 64) و در جایى دیگر: «لایغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذِینَ کفَرُوا فِى الْبِلادِ مَتاعٌ قَلِیلٌ ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ» (آل عمران: 196ـ197)، درحالى که همه نعمت ها از جانب خداست. پس چرا در یک جا نعمت ها داراى اوصاف خوب و در جایى دیگر داراى اوصاف بدى هستند؟ علّامه طباطبائى با استفاده از آیه 56 ذاریات، در پاسخ به این سؤال مى فرماید: «نعمت وقتى نعمت به حساب مى آید که با غرض الهى موافق باشد، و آن غرضى را که خدا این موجودات را براى آن خلق کرده، به دست آید» (طباطبائى، 1417ق، ج 5، ص 181).
علّامه طباطبائى نعمت هاى بى شمار الهى را که خداوند در اختیار بشر قرار داده است تا زمانى نعمت مى داند که در جهت هدف اصلى آفرینش انسان، یعنى عبادت قرار بگیرند، و اگر از دایره این موضوع خارج شوند دیگر معناى نعمت با کارکرد مثبت را نمى دهند؛ چراکه اگر وسیله اى در جهت هدف درستش به کار گرفته نشد، پست، لهو و لعب خواهد بود.
5ـ علت سؤال از نعمت ها: علّامه طباطبائى در ذیل آیه «ثُمَّ لَتُسْئَلُنّ َیوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ» (تکاثر: 8) (سپس شما در آن روز، بى شک از بخشش و نعمت بازخواست خواهید شد) مى فرماید: «از ظاهر سیاق برمى آید که مراد از "نعیم" مطلق نعمت هاست؛ یعنى هر چیزى که کلمه "نعمت" بر آن صادق باشد، پس هر انسانى از هر نعمتى که خدا به او داده بازخواست خواهد شد» (همان، ج 20، ص 352).
حال این سؤال به ذهن ما مى رسد: خداوند نعمت هایش را بدون هیچ چشم داشتى به بشر داده است. پس علت بازخواست از آنها در آخرت چیست؟ علّامه طباطبائى این مسئله را با استفاده از آیه «غرر» پاسخ مى دهد. در ابتدا، ایشان کارکرد نعمت را زمانى درست مى داند که با زندگى و هدف کسى که به او نعمت داده شده است سازگار باشد. اما این هدف نهایى، چیزى جز منتهاى کمال، یعنى تقرب عبودى به درگاه خدا نیست (همان، ص 353). بنابراین، اگر خداوند انسان را در خصوص نعمت ها بازخواست مى کند سببش این است که نعمت ها وسیله اى براى عبودیت و تقرب خدا هستند، و اگر به طور درست به کار گرفته نشوند در نهایت، خود انسان ضرر مى کند و باید جواب گو باشد؛ چراکه خداوند نعمت ها را به عنوان وسیله رسیدن به هدف نهایى خلق کرده است.
6ـ رضایت خدا: از آیات دیگرى که علّامه طباطبائى با توجه به آیه «غرر» به تفسیر آن پرداخته، آیه «قَالَ اللّهُ هَذَا یَوْمُ یَنفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا رَّضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» (مائده: 119)؛ خداوند مى فرماید: این روزى است که راستان را راستى شان سود مى بخشد، براى آنها بهشت هایى است که از زیر آنها نهرها روان است. در آن جاودانه اند. خداوند از آنها خشنود است و آنها از خدا خشنودند. این است کام یابى بزرگ. علّامه طباطبائى در اینجا، منظور از «رضایت خدا» را همان برآورده شدن غرض خلقت «ماخَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ»، یعنى عبادت مى داند و معتقد است: این غرض به خود بنده تعلق مى گیرد و نه به عمل او، و چه بسا دشمن انسان کار پسندیده اى انجام دهد، درحالى که خود او منفور است، و یا دوست انسان کار ناشایستى مرتکب شود، درحالى که خودش محبوب است. این رضایت زمانى از شخص به وجود مى آید که نفس او در درجه بالاى عبودیت باشد؛ یعنى خود را بنده کسى بداند که مربى هر چیزى است، و خود و هیچ چیز دیگرى را جز بنده و مملوک او و خاضع در برابر ربوبیت او نبیند و جز او هدفى و جز به سوى او بازگشت و رجوعى نداشته باشد (طباطبائى، 1417ق، ج 6، ص 252). در واقع، خداوند زمانى از انسان راضى مى شود که نفس و وجود انسان به درجه بالاى عبودیت برسد و از سوى دیگر، عبادت حق خدا بر بنده است، و اگر این عبادت انجام شود رضایت خدا نیز از بنده اش حاصل مى گردد.
7ـ عبادت نکردن؛ مصداق ستم کارى: آیه «فَإِنّ َلِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذَنُوباً مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْحابِهِمْ فَلا یسْتَعْجِلُونِ» (ذاریات: 59)؛ پس همانا براى کسانى که ستم کرده اند سهمى بزرگ است مانند سهم یارانشان. پس به عجله از من نطلبند! این آیه سه آیه پس از آیه محل بحث «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ» آمده است. علّامه طباطبائى با این بیان که این آیه فرع بر لازمه معنایى آیه 56 ذاریات است، استنباط مى کند که منظور از «ظلموا ذنوبا» ستم کاران هستند؛ چراکه آیه محل بحث غرض از خلقت جن و انس را عبادت معرفى کرده و لازمه این معنا آن است که هر کس او را عبادت نکند ستمکار است (طباطبائى، 1417ق، ج 18، ص 389).
علّامه طباطبائى در ذیل این آیه، عبادت نکردن خداوند را مصداق ستم کارى معرفى کرده؛ زیرا طبق آیه «غرر»، غرض از خلقت، عبادت و در نهایت، رسیدن به قرب الهى است و در نتیجه، اگر بنده خدا را عبادت نکند به مقام قرب الهى، که بالاترین کمالات است، نمى رسد و در این صورت، انسان به خودش ظلم کرده، مصداق ظالم به نفس مى شود.
8ـ رابطه هدایت با عبادت: علّامه طباطبائى در تفسیر آیه «إِنَّ عَلَینا لَلْهُدى» (لیل: 12) (بى تردید هدایت کردن بر عهده ماست.) ابتدا به این موضوع مى پردازد که هدایت خلق از امورى است که خداى سبحان قضایش را به آن متعلق کرده و آن را بر خود واجب کرده؛ زیرا حکمتش این ایجاب را اقتضا نموده است. سپس رابطه هدایت با عبادت را از طریق آیه «غرر» به این صورت بیان مى کند که خداوند مخلوقات را آفرید تا او را عبادت کنند و خودش طبق آیه 56 ذاریات، غرض از خلقت را عبادت خود برشمرده و به حکم آیه ذیل، آن را راه مستقیم بین خود و خلقش دانسته، مى فرماید: «إنَّا للَّهَ رَبِّى وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ» (آل عمران: 51) و در سوره شورى، آیه 53 فرمود: راه آن خدایى که هر چه در آسمان ها و هر چه در زمین است ملک حقیقى اوست. به هوش باش که همه کارها به سوى او بازمى گردد! (طباطبائى، 1417ق، ج 20، ص 304). بنده براى رسیدن به این غرض، نیاز به هدایت و دستگیرى الهى دارد تا غرض الهى برآورده گردد. در نتیجه، هدایتى که خدا قضایش را بر آن قرار داده در جهت رسیدن به این هدف است. در واقع، خداوند از خلقت غرضى دارد و براى بهتر رسیدن بندگان خود به این غرض، زمینه هاى آن را فراهم مى کند و در اختیار بشر قرار مى دهد و در نتیجه، این خود انسان است که مى تواند خود را در مسیر بندگى قرار دهد و از هدایت الهى استفاده نماید.
ب. نقش ضمنى:
1ـ منظور از خلقت احسن: علّامه طباطبائى در تفسیر آیه «الَّذِى أَحْسَنَ کُلَّ شَى ءٍ خَلَقَهُ» (سجده: 7) (همان که هرچه را آفریده نیکو آفریده است) که در ذیل آیه 79 سوره «نساء» مطرح شده، ابتدا با استفاده از آیات دیگر، مخلوق بودن هر چیزى را که در قرآن کریم نام «شى ء» بر آن نهاده شده است اثبات مى کند. سپس به مسئله «خلقت احسن» مخلوقات مى پردازد و بین غرض از خلقت اشیا و خلقت احسن آنها رابطه برقرار کرده، مى فرماید:
از نظر قرآن کریم، غیر از خداوند متعال، هر چیزى که اسم شى ء یا چیز بر آن اطلاق شود، مخلوق خداست، مى فرماید: «اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَى ءٍ» (زمر: 63؛ رعد: 18) و نیز مى فرماید: «خَلَقَ کُلَّ شَى ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیرا» (فرقان: 2) و این دو آیه خلقت را در تمامى چیزها اثبات مى کند. از سوى دیگر، در آیه شریفه «الَّذِى أَحْسَنَ کُلَّ شَى ءٍ خَلَقَهُ» (سجده: 7) حسن و نیکویى را براى هر خلقت و هر چیز اثبات مى کند (طباطبائى، 1417ق، ج 5، ص 12).
ایشان در ادامه درباره «حسن» مى فرماید:
حسن عبارت است از: موافقت و سازگارى شى ء حسن و خوب با آن غرض و هدفى که از آن چیز منظور است، و ما مى بینیم که اجزاى هستى و این نظام عام عالمى با یکدیگر متوافق و سازگارند و حاشا که خداوند چیزى را خلق کند که اجزاى آن با هم ناسازگار باشد؛ این جزء آن جزء را باطل کند و آن، این را خنثاسازدودرنتیجه و سرانجام، غرضش از خلقت آن چیز حاصل نگردد و یا چیزى را خلق کند که مزاحم خود او شود و او را در رسیدن به غرض از خلقت آن چیز عاجز سازد (همان).
در واقع، غرض از خلقت جن و انس عبادت است و خلقت سایر مخلوقات نیز وسیله اى در جهت برآورده ساختن این غرض. به این صورت، خلقت احسن تکوینى هرکدام از مخلوقات غیر از جن و انس از طرف خداوند در جهت خلقت تشریعى جن و انس است. هرگاه انسان و جنیان در برآورده کردن این غرض سهیم باشندداراى خلقت احسن تشریعى هستند.
2ـ قتل نفس؛ معارضه با مقام ربوبیت خدا: خداوند در سوره مائده آیه 28 مى فرماید: «ما أَنَا بِباسِطٍ یدِى إِلَیکَ لِأَقْتُلَکَ إِنِّى أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ»؛ البته اگر تو دستت را به سوى من دراز کنى که مرا بکشى من هرگز دستم را به سویت دراز نمى کنم که تو را بکشم. همانا من از پروردگار جهانیان مى ترسم. در آیه 32 همین سوره هم مى فرماید: «مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلى بَنى إِسْرائیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِى الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعا»؛ بدین سبب، بر بنى اسرائیل نوشته و مقرّر داشتیم که هر کس انسانى را جز براى قصاص نفس یا فسادى که در روى زمین کرده است، بکشد چنان است که گویى همه مردم را کشته. مرحوم علّامه در تفسیر آیات مزبور، ابتدا با یک مقدمه، به مشترک بودن همه انسان ها در نوعیت اشاره مى کند و مى فرماید:
تک تک اشخاص این نوع، افراد یک نوعند و شاخه هاى یک تنه درختند. در نتیجه، یک فرد از این نوع از انسانیت، همان را دارد که هزاران فرد آن را دارند، و هزاران فرد از این حقیقت همان را دارند که یک فرددارد(طباطبائى،1417ق،ج5،ص315).
سپس ایشان به این امر اشاره مى کند که خداوند همه این انسان ها را براى غرض واحدى، یعنى عبادت آفرید، و اگر هم انسان عمر کوتاهى دارد و یا خداوند نسلى را جانشین نسلى دیگر مى کند در جهت همین غرض است. حال اگر حتى فردى از این نوع کم شود چون اولاً، غرض از خلقت او حاصل نگشته است، و ثانیا، ممکن بود از نسل او انسان هایى به وجود آیند که خدا را عبادت کنند، پس با قتل یک نفر، خلقت خدا را تباه کرده و قاتل در مقام معارضه و منازعه با مقام ربوبى برآمده است (همان).
با توجه به این استدلال علّامه طباطبائى مشخص شد هر چیزى که با خدا به غرضش در رسیدن مخالفت کند به نوعى، با مقام ربوبیت او معارضه کرده است و با توجه به آیه 56 سوره ذاریات که خداوند غرض از خلقت را عبادت معرفى کرده، پس هرچه در مقام مخالفت با عبادت مخلوق براى خدا باشد، نوعى معارضه با مقام ربوبیت به شمار مى آید؛ همچنان که مى بینیم قتل یک نفر در جامعه مى تواند چنین آثارى در پى داشته باشد و حتى مى توان با استفاده از این استدلال، شرک و هر نوع گناهى را که موجب خروج انسان از مسیر بندگى و عبادت مى شود، از نوع مخالفت خدا در غرضش از آفرینش دانست.
3ـ علت تعارض نداشتن امور حق با یکدیگر: «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما ینْفَعُ النَّاسَ فَیمْکُثُ فِى الْأَرْضِ» (رعد: 17)؛ اما آن کف به کنارى رفته، نابود مى شود و اما آنچه مردم را سود مى بخشد در زمین مى ماند. علّامه طباطبائى در تفسیر این آیه به بحث حق و باطل مى پردازد و در یک جا، مبحثى را با این عنوان که «امور حق با یکدیگرمعارض نیستند»بیان مى داردومى فرماید:
اینکه گفتیم هیچ حقى معارض و مزاحم حق دیگر نیست، مقصودمان نفى تعارض در بین موجودات این عالم نیست؛ چراکه عالم مشهود ما عالم تنازع و تزاحم است، آتشش را آبى خاموش، و آبش را آتشى فانى، و زمینش خوراک گیاهان، و گیاهش طعمه حیوانات و حیواناتش صید یکدیگرند، و دوباره زمینش همه را در خود فرو مى برد (طباطبائى، 1417ق، ج 11، ص 340).
ایشان در ادامه، علت تعارض نداشتن امور حق با یکدیگر را همان اتحاد در برآورده کردن غرض الهى از خلقت بیان مى کند؛ همان گونه که آیه 56 سوره ذاریات عبادت را هدف نهایى خلقت معرفى نموده است. بنابراین، امور حق در هر جایگاه و هر نوعى باشند تا زمانى که در جهت برآورده کردن غرض الهى، یعنى عبادت باشند با هم معارض نمى شوند، و هرگاه یکى از این امور حق معارض سایر امور شد علت آن طبق آیه 56 سوره ذاریات، خروج از مسیر برآورده کردن غرض خلقت است، و اگر نیز با هم تضاد داشته باشند دیگر از حق بودن خارجند.
4ـ شرط لغو نبودن اعمال مباح: «وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» (مؤمنون: 3)؛ و آنان که از هر بیهوده و زشتى روى گردانند. علّامه طباطبائى در ذیل این آیه به بحث درباره کارهاى لغو مى پردازد و کار «لغو» را کارى مى داند که فایده اى نداشته باشد، و بر حسب اختلاف امورى که فایده عاید آنها مى شود مختلف مى گردد. چه بسا فعلى که نسبت به امرى لغو، و نسبت به امرى دیگر مفید باشد. ایشان کار لغو در دین را همان اعمال «مباح» مى داند که انسان نه در دنیا از آن سود مى برد و نه در آخرت (طباطبائى، 1417ق، ج 9، ص 15). حال طبق آیه 56 سوره ذاریات، هر عمل مباحى که در جهت این غرض باشد لغو نخواهد بود، و هر عملى که براى این غرض نباشد لغو است؛ مانند اینکه اگر کسى خوردن و آشامیدن را به انگیزه شهوت در غذا انجام دهد کارش لغو است، ولى اگر هدف از خوردن و آشامیدن گرفتن نیرو و توان براى اطاعت خد باشد در این صورت، آن عمل لغو نخواهد بود.
رابطه آیه «غرر» با آیات مفسَر
این بخش از مقاله به رابطه دو دسته آیات یادشده با آیه محل یحث از نظر ارتباط موضوعى پرداخته، انواع روابط بین این دو را ذکر خواهد کرد. این روابط عبارتند از:
1. تضاد
در قرآن کریم، براى یک سلسله اعمال امور ناپسند مجازات سنگین تعیین شده، اما علت ناپسندى این اعمال، یا پوشیده است و یا کاملاً روشن نیست. ولى با بازگرداندن این اعمال به آیه «غرر»، علت حکم روشن مى شود. براى مثال، چرا قتل نفس در نظر خداوند گناه بزرگى است؟ با مقابله این موضوع با آیه 56 سوره ذاریات علت آن روشن مى شود؛ زیرا خداوند انسان را براى عبادت آفرید و هر چه با این هدف در تضاد باشد ناپسند بوده و داراى مجازات است. قتل نفس یکى از این اعمال متضاد با مسئله هدف آفرینش است؛ زیرا با کشتن هر انسانى غرض آفرینش آن انسان هم به طور کامل نقض مى شود.
نیز در موضوع عدم آمرزش شرک از سوى خدا، که در آیه «إِنَّ اللَّهَ لایغْفِرُ أَن ْیشْرَکَ بِه ِوَ یغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یشاءُ» (نساء: 48) آمده است: چون بین شرک، که شراکت عبادت خدا با غیر اوست، و عبادت مطلق خدا، که هدف آفرینش است، تضاد وجود دارد در نتیجه، مشرک از آمرزش خدا بهره مند نمى گردد.
2. لازم و ملزوم
گاهى آیات قرآن دربردارنده موضوعى است که براى اثبات آن موضوع، لازم است حقیقت آیه «غرر» شکل بگیرد. براى مثال، زمانى که خداوند در آیه 7 سوره «سجده» مى فرماید: «الَّذِى أَحْسَنَ کُلَّ شَى ءٍ خَلَقَهُ» (کسى که هر چه را خلق کرد داراى خلقت احسن است). لازمه خلقت احسن همه مخلوقات برآورده شدن غرض خداوند از خلقت است که موضوع آیه 56 سوره ذاریات است.
نیز واژه «نعمت» به علت آنکه منتسب به خداست، داراى بار معنایى مثبت است. اما گاهى این واژه با اوصاف بدى وصف مى شود. لازمه اینکه ما نعمت هاى الهى را داراى همان کارکرد الهى بدانیم برآورده شدن غرض خداوند متعال از خلقت است.
همچنین در آیه 119 سوره «مائده»، بحث «رضایت خدا از بنده» مطرح شده است. لازمه این رضایت برآورده شدن غرض خداوند از خلقت است؛ یعنى هرگاه این غرض برآورده شود رضایت خداوند نیز برآورده مى شود.
3. زمینه ساز
برخى از آیات قرآن در ظاهر، یک اصل اساسى را بیان مى کند، اما این اصل اساسى با شأن خداوند همخوانى ندارد و زمانى که این آیات را به آیه «غرر» بازمى گردانیم ابهام برطرف مى گردد؛ به این صورت که اصل اساسىِ به ظاهر مستفاد از آیه، خود فرع بوده و زمینه ساز یک اصل برتر است که در آیه غرر آمده. براى مثال، در آیه 223 سوره بقره، خداوند غرض از ازدواج را «بقاى نسل» معرفى مى کند و به ظاهر، این یک اصل اساسى است؛ اما این اصل با شأن خداوند که هدف والاتر از هر امرى را دارد، ناسازگار است. با بازگرداندن این مسئله به آیه 56 سوره ذاریات، ابهام برطرف مى شود؛ به این صورت که خداوند هدف از ازدواج را بقاى نسل بیان مى کند. این هدف خود زمینه ساز هدفى والاتر یعنى برآورده شدن غرض از خلقت است؛ چراکه با ازدواج، نسل هاى جدید و افراد مؤمن به وجود مى آیند تا خدا را عبادت کنند.
نیز در آیه «إِنَّ عَلَینا لَلْهُدى» (لیل: 12) (بى تردید هدایت کردن بر عهده ماست) خداوند هدایت کردن را به خودش نسبت داده است و این امر در ظاهر، نوعى جبر را مى رساند که با شأن خدا درباره اختیار بندگان سازگار نیست. اما هنگام بازگرداندن این مسئله به آیه «غرر» مشخص مى شود که خداوند غرضى از خلقت دارد و براى بهتر رسیدن بندگان خود به این غرض، زمینه هاى آن را فراهم مى کند و در اختیار بشر قرار مى دهد و در نتیجه، این خود انسان است که مى تواند خود را در مسیر بندگى قرار دهد و از هدایت الهى استفاده نماید.
4. پاسخ به پرسش مستفاد از آیه
گاهى براى پاسخ به سؤالى که از مضمون آیه اى نمایان مى شود، از آیه «غرر» کمک گرفته مى شود. براى مثال، در خصوص آیه 17 سوره رعد که موضوع آن حق و باطل است: «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما ینْفَعُ النَّاسَ فَیمْکُثُ فِى الْأَرْضِ»؛ اما آن کف به کنارى رفته، نابود مى شود، و اما آنچه مردم را سود مى بخشد در زمین مى ماند. این سؤال درباره آیه مزبور مطرح مى شود که علت تضاد نداشتن امور حق با یکدیگر چیست؟ براى پاسخ به این سؤال، با مراجعه به آیه 56 سوره ذاریات،دومقدمه بیان مى شود:
1) حق بودن یک امر زمانى است که با غرض خلقت مخالف نباشد. 2) هرگاه امور حق مخالف غرض آفرینش شد دیگر حق نیستند و باطل مى شوند.
براساس این دو مقدمه، روشن مى شود که امور حق هرگز با یکدیگر متضاد نمى شوند.
همچنین درباره آیه 30 مؤمنون: «وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»؛ آنان که از هر بیهوده و زشتى روى گردانند. در این آیه، این سؤال مطرح مى شود که اعمال مباح جه زمانى لغو محسوب مى شوند؟ با مراجعه به آیه 56 سوره ذاریات، پاسخ این سؤال روشن مى شود: هرگاه امر مباحى در جهت عبادت خداوند به کار گرفته شود دیگر لغو نیست. در غیر این صورت، آن امر مباح لغو مى گردد.
نیز آیه 8 سوره تکاثر: «ثُمَّ لَتُسْئَلُنّ َیوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ»؛ سپس شما در آن روز بى شک، از بخشش و نعمت بازخواست خواهید شد. این سؤال مطرح مى شود که خداوند نعمت هایش را بدون هیچ چشم داشتى به بشر داده است. پس علت بازخواست از آنها در آخرت چیست؟ با بازگرداندن این سؤال به آیه «غرر»، پاسخ روشن مى شود: خداوند به بشر نعمت عطا کرد تا وى بتواند به راحتى به عبادت وى، که همان غرض خلقت است، بپردازد. حال اگر بنده اى از این نعمت هاى الهى در جهت دیگرى استفاده کرده باشد بازخواست مى شود.
5. مصداق
در آیات قرآن، مفاهیم بسیارى به کار رفته که گاهى مصداق کامل این مفاهیم براى ما روشن نیست، ولى هنگام بازگرداندن این مفاهیم به آیه «غرر»، مصداق کامل آن براى ما روشن مى شود. یکى از این مفاهیم مسئله «حق خداوند بر بندگان» است که در آیه 285 بقره است: «وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیکَ الْمَصِیرُ»؛ و گفتند: شنیدیم و اطاعت کردیم، پروردگارا، عفوت را مى طلبیم، و بازگشت (همه) به سوى توست. به این موضوع اشاره شد که دایره شمول آن وسیع است؛ چراکه خداوند حقوق زیادى بر بندگان خود دارد و مصداق کامل این حق براى ما روشن نیست، ولى با بازگرداندن این موضوع به آیه 56 سوره ذاریات مصداق کامل این حق، که عبادت خداست، روشن مى گردد؛ زیرا این حق به سبب اهمیتى که دارد، اگر برآورده نشود گویى خلقتى بیهوده شکل گرفته و یا اصلاً خلقتى شکل نگرفته است.
یکى دیگر از مفاهیم، «ظلم به نفس» است که مصادیق فراوانى دارد و در آیه 59 سوره ذاریات «فَإِنّ َلِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذَنُوباً مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْحابِهِمْ فَلا یسْتَعْجِلُونِ» به طور ضمنى و مبهم به این مصداق اشاره شده است. اما هنگامى که این آیه را به آیه «غرر» برمى گردانیم، درمى یابیم مصداق «ظلم به نفس» عبادت نکردن خداست؛ زیرا هدف از خلقت عبادت است، و این عبادت زمینه اى است براى رسیدن به کمال نهایى خود انسان، حال اگر کسى عبادت خدا را به جا نیاورد به نوعى، مرتکب ظلم به خود شده است؛ زیرا خود را از رسیدن به کمال نهایى محروم کرده است و مصداق ظالم به نفس مى شود.
نتیجه گیرى
نتیجه پژوهش حاضر درباره آیه 56 سوره ذاریات به عنوان یکى از آیات «غرر»، بیانگر آن است که این آیه در هشت موضوع به طور مستقیم (هدف از ازدواج و تناسل، حق خدا بر بنده و حق بنده بر خدا، علت عدم آمرزش شرک، تفسیر درست نعمت، رضایت خدا، عبادت نکردن، و رابطه عبادت با هدایت)، و در چهار موضوع (منظور از خلقت احسن، علت اینکه قتل نفس معارضه با مقام ربوبیت خداست، شکر همان عبادت است، و علت عدم تعارض امور حق با یکدیگر) به طور غیرمستقیم در تفسیر المیزان به عنوان دامنه موضوعات مرتبط با مسئله هدف از خلقت، مطرح گردیده، و ارتباط این موضوعات را مى توان از راه یکى از صورت هاى 1. تضاد؛ 2. لازم و ملزوم؛ 3. زمینه ساز؛ 4. پاسخ مستفاد از مضمون آیه؛ و 5. مصداق توجیه کرد.
منابع
ابن اثیر جزرى، مبارک بن محمد، 1367، النهایة فى غریب الحدیث و الأثر، چ چهارم، قم، اسماعیلیان.
ابن فارس، احمدبن، بى تا، معجم مقاییس اللغه، قم، مکتب الاعلام الاسلامى.
ابن منظور، محمدبن مکرم، بى تا، لسان العرب، چ سوم، بیروت، دارصادر.
ازهرى، محمدبن احمد، بى تا، تهذیب اللغة، بیروت، دار احیاءالتراث العربى.
جعفر، خضیر، و حسن السعید، 1411ق، «تفسیر القرآن بالقرآن عند العلامه الطباطبایى (اطروحات جامعیة)»، رسالة القرآن، ش 1.
جوادى آملى، عبداللّه، 1381، تفسیر تسنیم، چ سوم، قم، اسراء.
راغب اصفهانى، حسین بن محمد، بى تا، مفردات الفاظ القرآن، بیروت، دارالقلم.
زبیدى، محمدبن محمد، بى تا، تاج العروس، ترجمه على شیرى، بیروت، دارالفکر.
طباطبائى، سیدمحمدحسین، 1417ق، المیزان فى تفسیرالقرآن، چ پنجم، قم، جامعه مدرسین.