مقایسه دو تفسیر علّامه طباطبائى (المیزان و البیان)
Article data in English (انگلیسی)
سال بیست و سوم ـ شماره 203 -آبان 1393
محمد نقیبزاده : استادیار مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدسسره. mn@qabas.net
دریافت: 13/2/93 پذیرش: 29/6/93
چکیده
علّامه طباطبائى، پیش از «المیزان»، تفسیر «البیان فى الموافقه بین الحدیث و القرآن» را با اهتمام به روایات تفسیرى و تلاش در جهت بیان سازگارى میان قرآن و روایات، نگاشتند. این مقاله، با روش توصیفى ـ تحلیلى به هدف شناساندن آن دو تفسیر و بیان امتیازات «المیزان»، به اشتراکات و تفاوتهاى آن دو مى پردازد. دو تفسیر مزبور، اشتراکاتى مانند بیان هدف سوره و بررسى روایات دارند.
در تفاوتهاى شکلى ـ ساختارى، «المیزان» در پرداختن به تفسیر آیات، از جامعیت نسبى برخوردار است. نقل و بررسى روایات تفسیرى، در پایان بحث تفسیرى و طرح مباحث موضوعى مستقل در «المیزان» آن را متمایز از «البیان» ساخته و در نهایت، اینکه برخى عبارتهاى «البیان» در «المیزان»، اصلاح شده است.
در تمایزهاى شکلى ـ محتوایى، شاخصه مهم «المیزان»، تنوع در تفسیر قرآن به قرآن و توجه به نقش سیاق است که در «البیان» به آن گستردگى نیست. همچنین در «المیزان» برخى از قرائات آیات، بررسى شده و شبهات قرآنى پاسخ یافته است. منابع «المیزان» نیز بسیار گسترده تر است.
کلیدواژه ها: المیزان، البیان، علّامه طباطبائى.
مقدّمه
در سال 1383ش کتابى تفسیرى با عنوان تفسیر البیان فى الموافقة بین الحدیث والقرآن از علّامه طباطبائى توسط دفتر تنظیم و نشر آثار ایشان، به طبع رسید که به رغم گذشت حدود سى و دو سال از رحلت معظمٌ له و مخطوط ماندن آن اثر، این تفسیر نیز مورد توجه قرآن پژوهان قرار گرفت. تحقیق حاضر پس از اشاره اجمالى به زندگى نامه علّامه طباطبائى و معرفى از دو تفسیر البیان و المیزان و روش ایشان در آن دو کتاب، به اشتراکات و سپس به تفاوت هاى دو تفسیر مزبور پرداخته است. در بررسى پیشینه موضوع این مقاله، به رغم جست وجوى نسبتا مفصل، اثرى در این زمینه یافت نگردید، بجز مقاله اى عربى که در مجله رساله الثقلین (ش 53، پاییز 1385) با عنوان عرض مقارن و موجز لتفسیرى العلّامة الطباطبائى قدس سره المیزان و البیان به چاپ رسیده است. این مقاله، گذشته از نقدهاى محتوایى که به آن وارد است و در ضمنِ مقاله حاضر به برخى از آنها اشاره خواهد شد، از دو جهت، کاستى دارد اولاً، ساختار منظم و منطقى بر مباحث آن حاکم نیست و به لحاظ محوربندى (فصل بندى) پیکره نوشته و عنوان سازى مناسب براى هر محور، نقصى جدى دارد.
ثانیا، به لحاظ گستره تتبع و گردآورى دیدگاه هاى علّامه در المیزان و البیان، به تکمیل نیاز دارد و گویا نویسنده محترم، فرصت کافى براى مراجعه مفصل به دو کتاب یادشده نداشته اند. یکى از پیامدهاى این موضوع، ارجاعات بسیار اندک نویسنده به متن دو کتاب مزبور است و بجز یکى دو مورد، بیشتر متن مقاله، انتساب مطالبى کلى به علّامه، بدون ارجاع مشخص به مواضع استشهاد است.
با عنایت به نکات فوق و نقایص مشاهده شده در پژوهش هاى پیشین و نیز جایگاه آثار علّامه طباطبائى و به ویژه المیزان، ضرورت پرداختن به این بحث، بیشتر آشکار مى شود.
مسئله اصلى مقاله، بررسى اشتراکات و تمایزات دو تفسیر یادشده است و دو سؤال فرعى عبارتند از: الف. نقاط اشتراک دو تفسیر مزبور چیست؟ ب. تفاوت هاى آن دو از چه قرار است؟
اشاره اى کوتاه به زندگى نامه علّامه طباطبائى
به هدف زمینه سازى بحث از دو تفسیر ارزشمند المیزان و البیان، نگاهى گذرا به زندگى نامه مؤلف گران قدر آن دو کتاب، مناسب مى نماید. در این بخش، بیشتر از زندگى نامه خودنوشت علّامه، با عنوان زندگى من، استفاده شده است:
علّامه سیدمحمدحسین طباطبائى، در سال 1281شمسى در تبریز در خانواده علم و تقوا، دیده به جهان گشود. پس از دوران کودکى، در سال 1297ش وارد حوزه علوم دینى و در سال 1304ش براى تکمیل تحصیلات، عازم حوزه نجف گردید، ولى متأسفانه، به دلیل اختلال در وضعیت اقتصادى، در سال 1314ش ناگزیر به زادگاه خود (تبریز) بازگشت و ده سال و اندى در آن سامان به سر برد. ایشان در مورد این دوران چنین نگاشته است: حقا باید این دوره را در زندگى خود دوره خسارت روحى بشمارم؛ زیرا بر اثر گرفتارى ضرورى به معاشرت عمومى وسیله تأمین معاش (که از مجراى فلاحت بود)، از تدریس و تفکر علمى (جز مقدار بسیار ناچیز) باز مانده بودم و پیوسته با یک شکنجه درونى به سر مى بردم (دفتر تنظیم و نشر مجموعه آثار علّامه طباطبائى، بى تا، ج 1، ص 10).
معظمٌ له در سال 1325ش با ترک زادگاه اصلى خود، به حوزه علمیه قم وارد گردید و تا زمان رحلت (1360ش) به اشتغالات علمى و سلوکى، تربیت شاگردان و تألیف کتب ارزشمند پرداخت.
معرفى تفسیر البیان فى الموافقة بین الحدیث والقرآن
همان گونه که گذشت، مرحوم علّامه پس از مراجعت به موطن اصلى خویش (تبریز)، براى امرار معاش، به کشاورزى مشغول گردید، ولى از فعالیت علمى نیز غافل نماند و در همان دوران به رغم مشکلات متعدد و مشغله کارى، به نگارش تفسیرى ارزشمند پرداخت که با عنوان تفسیر البیان فى الموافقه بین الحدیث و القرآن به چاپ رسیده است. اما متأسفانه در اثر موانعى، این اثر ارزشمند به پایان نرسید و در میانه تفسیر سوره یوسف متوقف ماند، البته تفسیر سوره هود نیز به علل نامعلومى در تفسیر چاپ شده موجود نیست و پس از اتمام سوره یونس، تفسیر سوره یوسف آمده است. برخى از نزدیکان علّامه، توقف در نگارش تفسیر مزبور را پیامد گرفتارى هاى برخاسته از حمله روس ها به شهر تبریز دانسته اند (طباطبائى، 1383، ج 1، ص 26).
زمان نگارش این تفسیر، بنا بر تاریخ ثبت شده در نسخه خطى موجود، به حدود سال هاى 1364ق تا 1369ق (با مدت تقریبى پنج سال) بازمى گردد (همان).
یکى از شگفتى هاى تفسیر مزبور، گمنامى آن، پیش از انتشار رسمى آن از سوى دفتر نشر و تنظیم آثار علّامه است، به گونه اى که بجز یک مورد ـ که خواهیم گفت ـ هیچ نشانه و خبرى از این کتاب ارزشمند، در کتب زندگى نامه و شرح حال ایشان (ر.ک. حسینى طهرانى، 1421ق؛ ایازى، 1378؛ واعظى، 1381؛ الاوسى، 1381) و حتى در ضمن آثارى که معظمٌ له در زندگى نامه خودنوشت، اشاره کرده اند یافت نمى شود.
تنها در کتاب مهر تابان تألیف مرحوم علّامه سیدمحمدحسین حسینى طهرانى، به تفسیر مزبور چنین اشاره شده است: علّامه، در هنگامى که تبریز بودند تفسیرى بر قرآن کریم از اول قرآن تا سوره اعراف را نوشتند. البته تفسیرى مختصر بود، و از روى همان تفسیر و نوشته هاى جمع آورى شده، به طلاب تدریس مى نمودند...(حسینى طهرانى،1421ق،ص63).
پیش تر اشاره شد که در تفسیر نگاشته شده در تبریز، که با عنوان البیان به چاپ رسیده، تا انتهاى سوره یونس موجود است و سپس از سوره یوسف ادامه یافته است، ازاین رو، تعبیر فوق که تفسیر البیان، تا سوره اعراف را دربر مى گیرد، با واقعیت موجود سازگار نیست.
رویکرد کلى این تفسیر ـ چنان که از نام آن نیز پیداست ـ اهتمام به روایات تفسیرى و تلاش در جهت بیان سازگارى میان قرآن و روایات است. ازاین رو، با ذکر روایات در بین نکات تفسیرى، به توضیح روایات و وجه جمع میان آنها با آیات پرداخته است، هرچند رویکرد تفسیر قرآن به قرآن نیز در این تفسیر به چشم مى خورد.
معرفى تفسیر المیزان فى تفسیر القرآن
هم زمان با درس هاى تفسیر علّامه، در حوزه علمیه قم، معظمٌ له به نگارش این تفسیر، پرداختند و به دنبال اصرار شاگردان در جمع آورى آن دروس و با پذیرش درخواست آنان، اولین مجلد المیزان در سال 1375ق (1334ش) منتشر شد. مجلدات بعدى نیز پیوسته تا پایان قرآن کریم، تا بیست جلد ادامه یافت که آخرین آنها در بیست و سوم ماه رمضان 1392ق (1351ش) به پایان رسید. ازاین رو، کار نگارش این تفسیر ارزشمند در مدت هفده سال، سامان یافت.
تفسیر المیزان، پس از تفسیر تبیان شیخ طوسى و مجمع البیان طبرسى، بزرگ ترین و جامع ترین تفسیر شیعى است و از نظر قوت مطالب علمى و مطلوبیت روش تفسیرى، منحصر به فرد مى باشد و ویژگى مهم آن، به کارگیرى تفسیر قرآن به قرآن است. شهید مطهرى درباره این تفسیر گفته است: بهترین تفسیرى است که در میان شیعه و سنّى از صدر اسلام تا امروز نوشته شده است (مطهرى، 1386، ج 25، ص 429).
شیوه علّامه طباطبائى در این تفسیر چنین است که در ابتداى هر سوره، با اشاره به مکى یا مدنى بودن آیات، هدف یا اهداف آن سوره را بیان کرده، و پس از ذکر چند آیه از یک سوره، به بیان آیات پرداخته است. غالبا در این بخش، مباحث لغوى، ادبى، و توضیح معناى آیه با توجه به آیات نظیر و مشابه و مسائل دلالتى آیه را مطرح کرده است. سپس در بخشى دیگر، تحت عنوان بحث روایى، به نقل و بررسى دلالى روایات متعددى از منابع گوناگون حدیثى شیعه و سنى همت گمارده است.
برخى از ویژگى هاى این تفسیر از این قرار است:
الف. به کارگیرى تفسیر قرآن به قرآن، که به کنار هم گذاشتن آیات براى درک معناى واژه، محدود نمانده است، بلکه موضوعات مشابه و مشترک در سوره هاى مختلف را کنار یکدیگر قرار مى دهد و براى درک پیام آیه، از موارد دیگر کمک مى گیرد.
ب. جامعه گرایى که برخاسته از اندیشه و گرایش هاى اجتماعى مؤلف است و به مباحث اجتماعى روز مانند حکومت، آزادى، عدالت اجتماعى، نظم اجتماعى، مشکلات امت اسلامى، علل عقب ماندگى مسلمانان، حقوق زن، تنظیم حیات اجتماعى و... بهاى لازم داده شده است.
ج. پاسخ گویى به شبهات و اشکالات مخالفان، اعم از شبهات کلامى برخى فرقه هاى مذهبى اسلام و شبهات مطرح شده از سوى مادى گرایان و مستشرقان (ایازى، 1414ق، ص 708؛ همو، 1378، ص 278).
اشتراکات میان المیزان و البیان
همان گونه که اشاره شد، میان دو تفسیر یادشده، نقاط اشتراکى وجود دارد که به برخى ازآنهاپرداخته مى شود:
1. بیان مقدمه ورود به تفسیر سوره ها
علّامه در المیزان، در آغاز تفسیر هر سوره، هدف اساسى سوره و آیات آن را بیان مى کند. ازاین رو، مى کوشد تا سوره را مستقلاً بر اساس مضامین و مقاصدش مورد بررسى قرار دهد. بنابراین، معتقد است که تمام سوره ها از نوعى هماهنگى و تمامیت برخوردارند که میان قسمت هاى یک سوره و سوره اى دیگر یافت نشود. بنابراین، هر سوره، هدف و منظور خاصى را دنبال مى کند و درصدد بیان معانى خاصى است و هدف سوره، جز با در نظر گرفتن تمام معانى آن تأمین نمى گردد (الاوسى، 1381، ص 162).
بر اساس نکته فوق، علّامه در ابتداى تفسیر سوره ها، ضمن بیان هدف عمده سوره، به چکیده اى از مباحث آن مى پردازد.
دو موضوع فوق، گاه با اندکى تفاوت، در تفسیر البیان نیز مشاهده مى گردد (مشاهده نمونه هاى متعدد این بحث با مراجعه به ابتداى تفسیر هر سوره در دو تفسیر المیزان و البیان به راحتى امکان پذیر است؛ مانند: المیزان، ج 3، ص 5؛ ج 4، ص 134؛ نیز، ر.ک. البیان، ج 3، ص 21؛ ج 3، ص 188).
2 بررسى، نقد و جمع میان روایات
بر اساس کریمه وَ أَنْزَلْنا إِلَیکَ الذِّکْرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یتَفَکَّرُونَ، بیانات پیامبر اکرم صلى الله علیه و آلهدر تفسیر و تشریح آیات قرآن از حجّیت برخوردار است. علّامه ضمن اشاره به این نکته، ضرورت بهره مندى مفسر از روایات آن حضرت را مورد تأکید قرار داده و احادیث تفسیرى سایر ائمه را بر حسب روایت ثقلین و مشابه آن، ملحق به روایات نبوى دانسته اند (طباطبائى، 1417ق، ج 12، ص 261).
ازاین رو، علّامه در هر دو تفسیر ارزشمند خویش به روایات تفسیرى اهتمام شایسته اى داشته و ضمن نقل آنها، به بررسى و گاه جمع میان آنها و آیات و سایر روایات پرداخته اند. ایشان خود در این باره فرموده است: من اول در روایات بحار، بسیار فحص و تتبع کردم که از این راه کارى کرده باشیم و درباره روایات تألیفى در موضوعى خاص داشته باشیم. بعد در تلفیق آیات و روایات زحمت بسیار کشیده ایم تا اینکه به فکر افتادیم بر قرآن تفسیرى بنویسیم... (گلى زواره، 1375، ص 226).
3. باور به عدم حجّیت خبر واحد در تفسیر
علّامه طباطبائى بر حسب مبانى اصولى که شیوه تفسیرى ایشان را نیز تحت الشعاع خود قرار داده است، حجّیت خبر واحد را محدود به احکام شرعیه عملیه مى داند و در تفسیر و معارف براى آن حجیتى قایل نیست. وى در کتاب قرآن در اسلام تصریح مى کند: در میان شیعه آنچه اکنون در علم اصول مسلم است این است که خبر واحد موثوق الصدور در احکام شرعیه حجت است و در غیر آنها اعتبار ندارد (طباطبائى، 1379، ص 61). بر همین اساس، در تفسیر المیزان و البیان، روایت غیرمتواتر و روایتى را که قرائن قطعى بر صدور یا قطعیت مضمون (طباطبائى، 1417ق، ج 18، ص 312) آن نباشد، حتى در فرض صحت سند، با معیار موافقت و مخالفت با ظاهر و سیاق آیات و اصول کلى استخراج شده از قرآن مى سنجد و از سوى دیگر، روایت مخالف ظاهر یا سیاق آیات را مردود مى داند و تنها روایتى که با مفاد آیات، همسو و مؤید و مؤکد آن باشد مى پذیرد (بابایى، 1386، ج 2، ص 268). ظاهرا همین نگاه به روایات، باعث شده وى کتاب اول تفسیرى خویش را البیان فى الموافقة بین الحدیث والقرآن بنامد. و به تعبیر دیگر، ایشان با نگارش این تفسیر درصدد بیان موافقت و همراهى میان روایات و ظاهر آیات قرآن بوده و طبعا روایت مخالف ظاهر و سیاق آیات از منظر ایشان، قابل پذیرش نبوده است.
علّامه، ذیل کریمه أَوْ کَالَّذِى مَرَّ عَلى قَرْیةٍ وَ هِى خاوِیةٌ عَلى عُرُوشِها (بقره: 259) با بیان اختلاف روایات در مورد نام شخصیت مورداشاره در آیه، که برخى از آنها وى را ارمیا و بعضى دیگر او را عزیر دانسته اند، مى نویسد: ضرورتى در پذیرش این روایات آحاد نیست، خصوصا که شاهدى از ظهور آیات نیز ندارند (طباطبائى، 1417ق، ج 2، ص 378). شبیه همین رویکرد، در تفسیر البیان نیز دیده مى شود که علّامه، پس از اشاره به روایات مختلف ذیل آیه، آنها را نکاتى تاریخى و خارج از ظهور آیات، دانسته است که امکان تأیید آنها با ظاهر قرآن وجود ندارد (طباطبائى، 1383، ج 2، ص 118).
علّامه در بیانى تفصیلى تر، ذیل بحث روایى مربوط به کریمه 19 توبه و در نقد روایات مورد استناد تفسیر المنار فرموده است: روایات تفسیرى در صورت خبر واحد بودن، حجّیت ندارند مگر روایاتى که با مضمون آیات موافق باشند؛ زیرا حجّیت شرعیه، منوط به آثار شرعى است که انحصار در احکام شرعى دارد و اما سایر روایات که خارج از احکام شرعى است، از قبیل روایات قصص و تفسیر، حجّیت شرعى ندارند (طباطبائى، 1417ق، ج 9، ص 211؛ ج 5، ص 291).
تفاوت هاى المیزان و البیان
به رغم تشابه بسیار در تعابیر دو کتاب مزبور، با توجه به تقدم و تأخر زمانى در نگارش آن دو، تفاوت هایى شکلى ومحتوایى میان آن دو یافت مى شود که مناسب است محققان محترم به آنها توجه داشته باشند. این تفاوت ها در قالب دو دسته شکلى ـ ساختارى و شکلى ـ محتوایى تقسیم شده و عرضه مى گردد:
الف. تمایزهاى شکلى ـ ساختارى
مقصود از این دسته، تفاوت هایى است که بیشتر به ساختار ظاهرى و وضعیت شکلى دو تفسیر یادشده، مربوط مى شود:
1) فراگیرى تفسیر نسبت به بیشتر آیات: با توجه به بناگذارى علّامه در تفسیر البیان بر اختصار، برخى فقرات آیات یا حتى آیات مستقل تفسیر نشده اند، درحالى که در المیزان بدان ها پرداخته شده است (ر.ک. البیان، ج 1، ص 252؛ ج 2، ص 25و183). روشن است این سخن بدین معنا نیست که تفسیر تک تک آیات قرآن، در المیزان، یافت مى شود؛ زیرا در المیزان نیز برخى از آیات، به لحاظ وضوح مفهومى یا به جهت تکرار آنها در جاى دیگر قرآن، مورد بحث قرار نگرفته اند، ولى به هرحال، حجم چنین آیاتى در المیزان در مقایسه با البیان، بسیار کمتر است.
2) تفکیک روایات و تفسیر: علّامه در تفسیر البیان، به شیوه تفسیر صافى، روایات را در ضمن نکات تفسیرى خویش آورده است. از نتایج روش مزبور، بیان برخى نکات تفسیرى به هدف زمینه سازى براى طرح روایات مربوطه است (طباطبائى، 1383، ج 1، ص 102 و ص 76)، بلکه گاهى در تفسیر مزبور، روایات، مقدم بر نکات تفسیرى ذکر شده اند (همان، ج 5، ص 23ـ25). بر همین اساس، برخى مطالب، بر روایات، تفریع گشته اند؛ بدین صورت که علّامه، پس از اشاره به روایت، استفاده تفسیرى خویش را مستند به آن، ساخته است؛ مثلاً، در ذیل آیه لَّهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ (انفال: 4) روایتى از امام صادق علیه السلام بدین تعبیر نقل مى کنند: بتمام الایمان دخل المؤمنون الجنه و بالزیادة فى الایمان تفاضل المؤمنون بالدرجات عنداللّه و بالنقصان دخل المفرطون النار.... ایشان پس از نقل روایت، مى نویسد: تمامى درجات براى تک تک آنان نیست، بلکه مجموعه درجات براى مجموعه مؤمنان است و آنان در درجه مختلفند (طباطبائى، 1383، ج 5، ص 29).
چنین رویکردى در المیزان مشاهده نمى شود؛ زیرا گذشته از آنکه روایات، جداگانه در بحث روایى مطرح شده اند، بر اساس مبناى علّامه در المیزان بر تفسیر قرآن به قرآن، حتى المقدور استفاده هاى تفسیرى به سایر آیات قرآن مستند گشته اند؛ چنان که در مثال پیش گفته موضوع تفاوت مؤمنان در درجات، از سیاق آیه استفاده شده است، بى آنکه به روایت مزبور حتى در بحث روایى اشاره گردد (طباطبائى، 1417ق، ج 9، ص 12). با این همه، گاهى در این کتاب، در ضمن تفسیر برخى آیات، روایاتى مطرح شده است (همان، ج 1، ص 16، سطر 1، ص 20، پاراگراف پایانى، ص 89، سطر آخر).
3) طرح مباحث موضوعى مستقل: تفسیر موضوعى از دیرباز مورد توجه و اهتمام قرآن پژوهان بوده و در سال هاى اخیر مباحث نظرى متعددى نسبت به آن (مانند تعریف، انواع، روش ها و شرایط آن) مطرح شده است.
در میان تعاریف مختلف تفسیر موضوعى، تعریف نسبتا جامع و مانع آن، چنین است: علم یتناول القضایا حسب المقاصد القرآنیه من خلال کل آیاته (مسلم، 1418ق، ص 16، با اندکى تصرف؛ شویکى، 1422ق، ص 6)؛ علمى که موضوعات تمامى آیات قرآن را بر حسب اهداف قرآن بررسى مى کند.
در تفسیر المیزان، به تناسب بحث از آیات، و پس از تفسیر ترتیبى آنها، گاهى به تفصیل، به برخى مباحث موضوعى قرآن، به صورت مستقل و به شیوه تفاسیر موضوعى متداول، پرداخته شده است؛ موضوعاتى مانند شفاعت (طباطبائى، 1417ق، ج 1، ص 155)، قلب (همان، ج 2، ص 223)، اجتماع و فرد (همان، ج 4، ص 92)، جزاء و عفو (همان، ج 6، ص 358) و... که در این تفسیر، به چشم مى خورد. به گونه اى که به گفته برخى محققان، مرحوم علّامه در المیزان، میان دو روش تفسیر تجزیه اى (ترتیبى) و موضوعى جمع کرده است (خضیر جعفر، 1411ق، ص 100). این در حالى است که در تفسیر البیان، چنین وضعیتى مشاهده نمى شود و به تفسیر ترتیبى آیات، اکتفا شده است. البته این سخن به معناى بى توجهى به آیات مشابه در تفسیر آیات در کتاب البیان نیست؛ زیرا در این تفسیر نیز ـ چنان که گفتیم ـ گاه در ضمن تفسیر آیه، به آیات همگون و هم افق، اشاره شده، اما نکته موردنظر در اینجا، فقدان مباحث موضوعى ومستقل در البیان است.
4) اصلاح و پیرایش عبارت ها: در برخى جملات المیزان در مقایسه با البیان، روند اصلاحى طى شده است که به برخى از آن موارد اشاره مى شود:
1ـ4. در البیان (ج 1، ص 35) ذیل تفسیر بسم اللّه الرحمن الرحیم آمده است: فهو سبحانه رحیم لانه رحمن و رحمن لانه اللّه سبحانه. جمله مزبور اساسا در المیزان نیامده است؛ زیرا به نظر مى رسد با توجه به تفاوتى که میان رحمن و رحیم گفته اند، تعلیل رحیمیت خداوند متعال به رحمانیت او مورد تأمل باشد و گرچه صفت رحمن از جهتى فراگیرتر از وصف رحیم است، از جهتى دیگر، صفت رحیم عمومیت بیشترى نسبت به رحمن دارد؛ چنان که در روایت آمده است: الرحمن اسم خاص بصفه عامه و الرحیم اسم عام بصفة خاصه (طباطبائى، 1417ق، ج 1، ص 23).
2ـ4. در البیان (ج 1، ص 37) در ریشه یابى واژه اللّه نوشته اند: فاللّه فعال بمعنى المفعول کالکتاب بمعنى المکتوب من اله بمعنى عبد، او بمعنى تاه اذ هو ذات یتیه فیه العقول و تتحیر... .
در این عبارت البیان، دو تسامح تعبیرى مشاهده مى شود که در المیزان اصلاح شده است؛ اولاً، اللّه را فعال به معناى مفعول گرفته است، درحالى که وزن صرفى اللّه العال مى باشد؛ زیرا اصل کلمه اللّه، الاله بوده است که الف اله در اثر کثرت کاربرد افتاده است و آنچه بر وزن فعال است، اله است نه اللّه؛ همین تسامح در تعبیر، موجب اشتباه محقق محترم کتاب شده است؛ زیرا وى وزن اللّه را به صورت فعال (به تشدید عین) ضبط کرده است، درصورتى که نه اللّه بر وزن فعال است و نه فعال به معناى مفعول در لغت عرب شنیده شده است.
ثانیا، اگر اللّه ترجمه شود به ذاتى که عقول در آن متحیر است، دو ریشه اشتقاقى در آن احتمال مى رود: اله یا وله؛ ولى در عبارت پیش گفته از البیان تنها به احتمال اول اشاره شده است.
این در حالى است که هر دو تسامح فوق در عبارت المیزان اصلاح شده است. عبارت المیزان چنین است: و اما لفظ الجلاله، فاللّه اصله الاله، حذفت الهمزه لکثره الاستعمال و اله من اله الرجل یأله بمعنى عبد او من اله الرجل او وله الرجل اى تحیر، فهو فعال بکسر الفاءبمعنى المفعول ککتاب بمعنى المکتوب(همان،ص18).
3ـ4. در البیان ذیل آیه إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ، نوشته اند: العبد هو المملوک من الانسان او کل ذى شعور بتجرید المعنى... (طباطبائى، 1383، ج 1، ص 44) که به نظر مى رسد پیش از جمله واره کل ذى شعور تکرار حرف من لازم است؛ این نکته در المیزان اصلاح شده است (طباطبائى، 1417ق، ج 1، ص 24 پاراگراف 4).
4ـ4. در البیان، ذیل آیه یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِى السِّلْمِ کَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ (بقره: 208) چنین آمده است: لما بین أن من الناس منافقا ساعیا فى الارض بالفساد، و شاریا نفسه ابتغاء مرضاه اللّه، عمم وجه الکلام... (طباطبائى، 1383، ج 2، ص 28). در این عبارت، واژه شاریا که وصف مؤمنان خاص مى باشد، بر واژه منافقا عطف شده است که مفهومى مخالف مقصود علّامه از آن برداشت مى گردد و لازم بود براى جلوگیرى از سوءبرداشت، واژه اى مانند و منهم پیش از کلمه شاریا آورده شود. عبارت مزبور و بیان عمومیت خطاب آیه، در المیزان، به گونه اى دیگر آمده است (طباطبائى، 1417ق، ج 2، ص 101).
4ـ5. در البیان پس از آیه 210 بقره نوشته اند: من الثابت بالبرهان و الضرورى من الظواهر الدینیه من الکتاب و السنه: انه سبحانه لا یجرى علیه شیى ء مما یجرى على غیره من الاشیاء... (طباطبائى، 1383، ج 2، ص 30).
عدم جریان احکام موجودات بر خداوند متعال ـ همان گونه که علّامه تصریح کرده اند ـ موضوعى قطعى و بدیهى است؛ ازاین رو، نه تنها از ظواهر دینى، بلکه از نصوص، قابل استفاده است. عبارت مزبور، بدین صورت در المیزان اصلاح شده است: من الضرورى الثابت بالضرورة من الکتاب و السنة ان اللّه سبحانه و تعالى لایوصف بصفه الاجسام... (طباطبائى، 1417ق، ج 2، ص 103). در عبارت المیزان، واژه الظواهر الدینیه حذف شده است.
ب. تمایزهاى شکلى ـ محتوایى
مقصود از این دسته، تفاوت هایى از دو کتاب المیزان و البیان است که گذشته از ایجاد تغییر در ساختار کتاب، محتواى این دو اثر را متمایز ساخته است. در ادامه، به برخى از این تمایزها مى پردازیم:
1) گستردگى و تنوع در تفسیر قرآن به قرآن: بهره گیرى از قرآن در تفسیر، سابقه اى دیرینه و متصل به زمان معصومان علیهم السلام دارد و مفسران بسیارى به گونه هاى مختلف، از منبع قرآن براى فهم آیات، استفاده کرده اند. اما آنچه شیوه تفسیرى المیزان را از سایر تفاسیر، در این زمینه، ممتاز نموده این است که علّامه، بیشترین استناد و استنباط را براى کشف معانى قرآن و آگاهى از مفاهیم آن به کار برده است (الاوسى، 1381، ص 178). ایشان تنها به کنار هم گذاشتن آیات، براى درک معناى واژه، اکتفا ننموده است، بلکه موضوعات مشابه و مشترک را در سوره هاى مختلف، به منظور فهم آیه، کنار یکدیگر قرار مى دهد.
آیت اللّه جوادى آملى درباره تفاوت روش تفسیر قرآن به قرآن علّامه با پیشینیان، چنین نگاشته اند: آنچه که سیره خاص المیزان است که جز در روایات معصومین ـ علیهم السلام ـ در تفاسیر پیشینیان به ندرت دیده مى شود و بعد از آن هم هنوز به ابتکار خویش باقى است، همانا شناسایى آیات کلیدى و ریشه اى قرآن است که در پرتو آن آیات کلیدى، درهاى بسیارى از آیات دیگر گشوده مى گردد و با شناخت آن آیات ریشه اى این شجره طوبى، تغذیه بسیارى از آیات شاخه اى، روشن مى شود (دفتر تنظیم و نشر آثار علّامه طباطبائى، بى تا، ج 2، ص 76).
ایشان در توضیح آیات کلیدى مزبور که از آنها به غرر آیات یاد مى کنند مى نویسند: میزان شناسایى آیات زیربنایى براى همه معارفى که ارقام آنها را در مقدمه جلد اول کتاب قیم المیزان به هفت محور بحثى رسانده اند (طباطبائى، 1417ق، ج 1، ص 11)، همانا آیات صریح یا ظاهر معارف توحیدى است؛ زیرا همه مسائل اسلامى که در قرآن مطرح است، اعم از عقاید و اخلاق و احکام، به توحید خداى سبحان برمى گردد.
علّامه طباطبائى خود در این باره مى فرماید:
فالآیات القرآنیة على احتوائها تفاصیل هذه المعارف الإلهیة و الحقائق الحقة تعتمد على حقیقة واحدة هى الأصل و تلک فروعه، و هى الأساس الذى بنى علیه بنیان الدین و هو توحیده تعالى توحید الإسلام بأن یعتقد أنه تعالى هو رب کل شى ء لا رب غیره و یسلم له من کل وجهة فیوفى له حق ربوبیته، و لا یخشع فى قلب و لا یخضع فى عمل إلا له جل أمره.
و هذا أصل یرجع إلیه على إجماله جمیع تفاصیل المعانى القرآنیة من معارفها و شرائعها بالتحلیل، و هو یعود إلیها على ما بها من التفصیل بالترکیب (همان، ج 10، ص 135).
در تفسیر البیان نیز هرچند ایشان، به آیات دیگر استناد کرده اند، ولى حجم آیات استنادشده در المیزان و نیز تنوع آنها با آنچه در البیان مشاهده مى گردد متفاوت است.
2) برجسته سازى نقش سیاق در تفسیر: سیاق، ساختارى کلى است که بر مجموعه اى از کلمات، جملات و یا آیات، سایه مى افکند و بر معناى آنها اثر مى گذارد (رجبى، 1383، ص 92). یکى از روش هاى عقلایى فهم مقصود هر گوینده اى، توجه به ساختار حاکم بر واژگان و جملات، در سخنان وى است. تفسیر صحیح آیات وحى نیز، منوط به نظرداشت این ساختار در هر آیه مى باشد، به گونه اى که مرحوم علّامه، به مناسبت بحث از سیاق آیه اى خاص، سیاق را گویاترین راهنماى مقصود و مراد گوینده به شمار آورده اند (طباطبائى، 1417ق، ج 6، ص 116).
ازاین رو، معظمٌ له در هر دو تفسیر المیزان و البیان به نقش سیاق در تفسیر توجه داشته اند، هرچند این نقش در تفسیر المیزان به صورتى مشهود و متمایز، برجسته گشته است، به گونه اى که بر اساس آمار رایانه اى، واژه سیاق در تفسیر المیزان 1952 بار به کار رفته که نشانگر شدت اهتمام مؤلف آن به این بحث است. از باب نمونه، به چند مورداشاره مى شود:
1ـ2. در تفسیر کریمه یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِى السِّلْمِ کَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ (بقره: 208)، مقصود از دنباله روى گام هاى شیطان مطرح شده در آیه را پیروى از شیطان در دعوت هاى مربوط به امر دین دانسته و سیاق کلام را یکى از ادله آن شمرده اند (طباطبائى، 1417ق، ج 2، ص 101). این در حالى است که در تفسیر البیان، هیچ اشاره اى به نکته مزبور نکرده اند (طباطبائى، 1383، ج 2، ص 28).
2ـ2. در تفسیر کریمه 42 مائده، به دلیل سیاق، سحت را به رشوه تفسیر کرده (طباطبائى، 1417ق، ج 5، ص 341)، اما در تفسیر البیان، به سیاق مزبور اشاره اى نشده است (براى مطالعه بیشتر، ر.ک. البیان، ج 3، ص 264 و براى نمونه هاى دیگر، ر.ک. المیزان، ج 8، ص 332؛ البیان، ج 4، ص 359؛ المیزان، ج 9، ص 56؛ البیان، ج 5، ص 56).
یکى دیگر از مظاهر توجه علّامه به سیاق آیات در تفسیر المیزان، دسته بندى آیات سوره ها به گروه هاى مختلف با کمّیت هاى گوناگون در هنگام تفسیر هر سوره است؛ بدین صورت که گاه با ذکر تنها یک آیه به بحث تفسیرى مى پردازند (مانند آیه 34و62 بقره در المیزان، ج 1، ص 121و192) و گاه به آیات بیشترى که از جهت سیاق مشابهتى دارند اشاره کرده و سپس به تفسیر آنها پرداخته اند (مانند آیات 6،7،28،29،45و46 بقره و نیز ر.ک. بابایى، 1386، ج 2، ص 176).
اما در تفسیر البیان به نظر مى رسد چنین تفکیکى صورت نپذیرفته است؛ زیرا در نسخه چاپ شده موجود، هرچند آیات هر سوره به گروه هایى تقسیم شده اند، اما بر حسب آنکه دسته هاى مزبور، داخل کروشه قرار گرفته اند، نشان مى دهد تقسیم بندى ها، توسط محقق کتاب صورت گرفته است، ضمن آنکه، ملاحظه بخش هایى از متن دست نوشت علّامه که به صورت نمونه در ابتداى هر جلد آمده، بیانگر فقدان دسته بندى آیات در البیان است، برخلاف آنچه در المیزان، به صورت گسترده، مشاهده مى شود.
همان گونه که در ضمنِ بیان پیشینه گذشت، یکى از مقالات به چاپ رسیده در راستاى موضوع مورد بحث این نوشته، مقاله عرض مقارن و موجز لتفسیرى العلّامة الطباطبایى المیزان و البیان است. در این مقاله، در بیان مقایسه میان المیزان و البیان ادعا شده که علّامه در دسته بندى آیات این دو تفسیر، متفاوت عمل کرده اند و نویسنده محترم مقاله، بر همین اساس، تفاوت نگاه علّامه در بحث سیاق را نتیجه گرفته است؛ درحالى که همان گونه که اشاره شد، کار دسته بندى آیات در البیان، مستند به علّامه نیست، بلکه توسط محققان کتاب مزبور به انجام رسیده است.
3) بیان قرائات گوناگون: با توجه به اختلافات گسترده میان قراء، در کیفیت قرائت آیات قرآن، پرداختن به همه آنها در تفسیر، گاه مفسر را از هدف اصلى تفسیر بازمى دارد، ضمن آنکه برخى از آن اختلافات، به جهت فقدان تأثیر در معنا و مفاد آیه، در مسیر هدف تفسیر که برطرف ساختن ابهام آیات و بیان مفاد استعمالى و مراد جدى خداوند است، قرار نمى گیرند. مرحوم علّامه نیز در تفسیر المیزان، گاه به قرائت هاى مؤثر در تغییر معنا، پرداخته و معناى آیه را طبق هریک از آن قرائت ها توضیح داده اند (بابایى، 1386، ج 2، ص 210). این در حالى است که در تفسیر البیان، بر حسب گرایش غالب آن به تفسیر روایى، چندان به اختلاف قرائت ها پرداخته نشده است که در ذیل، به موارد مقایسه اى از دو تفسیر مزبور، اشاره مى شود:
در المیزان، در تفسیر آیه فَإِنْ عُثِرَ عَلى أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْماً فَآخَرانِ یقُومانِ مَقامَهُما مِنَ الَّذِینَ اسْتَحَقَّ عَلَیهِمُ الْأَوْلَیانِ فَیقْسِمانِ بِاللَّهِ لَشَهادَتُنا أَحَقُّ مِنْ شَهادَتِهِما وَ مَا اعْتَدَینا إِنَّا إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِین (مائده: 101) با اشاره به دو قرائت استحق (به صورت فعل معلوم و مجهول) و قاریان آن دو، آیه را مطابق هر دو احتمال، تفسیر کرده (طباطبائى، 1417ق، ج 6، ص 198)، اما در تفسیر البیان به موضوع مزبور هیچ اشاره اى نکرده است (طباطبائى، 1383، ج 3، ص 351).
همچنین در آیه قَالَ اللّهُ إِنِّی مُنَزِّلُهَا عَلَیْکُمْ (مائده: 115) به دو قرائت در واژه منزلها پرداخته و در نهایت، قرائت با تخفیف را ترجیح داده است (طباطبائى، 1417ق، ج 6، ص 236)، لیکن در البیان از اساس به اختلاف در قرائت آیه مزبور اشاره اى نشده است (طباطبائى، 1383، ج 3، ص 360).
مشابه جریان مزبور در آیه ششم مائده در دو تفسیر المیزان و البیان مشاهده مى شود (ر.ک. المیزان، ج 5، ص 222؛ البیان، ج 3، ص 221 و نیز، ر.ک. المیزان، ج 7، ص 62؛ البیان، ج 4، ص 69).
4) جامعه گرایى و پاسخ به سؤالات و شبهات روز: پس از ورود علّامه به قم در دورانى که تفکرات مختلف و متنوعى در حوزه هاى فکرى و عقیدتى جریان ساز جامعه محسوب مى شد و حجم انبوهى از سؤالات و موضوعات نوپدید، به بازار اندیشه، عرضه مى گشت و توقع به حق دین مداران، از فرهیختگان حوزوى، پاسخ در خور، بدان نیازها بود، المیزان پا به عرصه وجود نهاد و با دغدغه هایى که مؤلف اندیشمند آن نسبت به نیازهاى فکرى جامعه اش داشت به پاسخ گویى به آن نیازها پرداخت؛ پرسش هایى نو از قبیل: علم زدگى و تجربه گرایى، حقوق بشر، حقوق زن در اسلام، همگامى اسلام با زمانه، نسبى گرایى معرفت و نظام سیاسى اسلام (واعظى، 1381، ص 144) که در المیزان، به مناسبت هاى گوناگون بدان ها پرداخته شده است.
همین موضوع، یکى از دلایل دلبستگى و شیفتگى بسیار زیاد مصلحان اجتماعى از قبیل شهید مطهرى به این تفسیر ارزشمند بوده است که به گفته برخى از شرح حال نگاران، این تفسیر کتاب دم دست شهید مطهرى بوده است (استادى، بى تا، ص 246).
اما محیط و زمان نگارش و نشو و نماى تفسیر البیان، کاملاً متفاوت بود. تألیف در منطقه اى از تبریز، با شرایط زندگى مشابه سایر مردم و کمبود دسترسى به امکانات رسانه اى و اطلاع رسانى و دورى از محیط هاى خاص فرهنگى ـ که علّامه خود در زندگى نامه خودنوشت از آن دوران، شکوه مى کند ـ تفسیر البیان را به تحقیقات کتابخانه اى متداول نزدیک، و از موضوعات فکرى و شبهات مطرح در محافل علمى دور ساخت.
5) ارجاعات و منابع گسترده و متنوع: به لحاظ آنکه تفسیر البیان در تبریز و تفسیر المیزان در قم نگاشته شده اند، از لحاظ کمّیت و کیفیت ارجاعات و منابع مورد استناد علّامه نیز متفاوتند:
الف. به نظر مى رسد دسترسى ایشان به تفاسیر اهل سنت در هنگام نگارش المیزان، بیشتر بوده است؛ ازاین رو، گاه در المیزان به برخى منابع اهل سنت اشاره مى کنند که در آن مورد در البیان نام برده نشده است (از باب نمونه، ر.ک. البیان، ج 1، ص 36، سطر آخر؛ المیزان، ج 1، ص 22، پاراگراف پایانى؛ البیان، ج 5، ص 23ـ25؛ المیزان، ج 9، ص 14ـ17). گستردگى بهره مندى علّامه در المیزان از تفاسیر و دیدگاه هاى مفسران اهل سنت، از تمایزهاى روشن دو تفسیر مزبور است. تفاسیرى مانند جامع البیان طبرى (طباطبائى، 1417ق، ج 4، ص 298و302؛ ج 5، ص 24و188و284)، کشاف زمخشرى (همان، ج 11، ص 135و186؛ ج 9، ص 247و313؛ همو، 1383، ج 6، ص 51و71؛ ج 5، ص 117و147)، مفاتیح الغیب فخررازى (طباطبائى، 1417ق، ج 4، ص 297؛ ج 6، ص 198؛ ج 7، ص 188؛ ج 8، ص 223؛ ج 9، ص 7؛ ج 11، ص 19؛ ج 12، ص 47؛ ج 13، ص 52؛ ج 15، ص 43؛ ج 14، ص 287؛ ج 16، ص 181؛ ج 17، ص 65؛ ج 18، ص 262؛ ج 20، ص 308)، انوار التنزیل بیضاوى (طباطبائى، 1417ق، ج 5، ص 84و104؛ ج 9، ص 126؛ ج 11، ص 136و179؛ ج 12، ص 292؛ ج 13، ص 288و296)، روح المعانى آلوسى (همان، ج 11، ص 48؛ ج 7، ص 380؛ ج 14، ص 116؛ ج 18، ص 208) و المنار محمدعبده (همان، ج 2، ص 413؛ ج 3، ص 243؛ ج 4، ص 329؛ ج 5، ص 212؛ ج 6، ص 55؛ ج 7، ص 53؛ ج 8، ص 39؛ ج 9، ص 60؛ ج 10، ص 196 و...) و برخى از کتاب هاى تفسیرى دیگر. در همین زمینه، نقد و بررسى نسبتا گسترده دیگر در المیزان و در مقابل، اشارات بسیار اندک به متون تفسیرى در البیان، از تفاوت هاى قابل توجه این دو اثر علّامه است.
ب. بهره گیرى از منابع روایى اهل سنت، تفاوت دیگر دو تفسیر مزبور است. در المیزان به صورتى گسترده، از منابع روایى عامه، استفاده شده است؛ کتبى مانند صحیح بخارى (طباطبائى، 1417ق، ج 2، ص 255؛ ج 3، ص 267و377؛ ج 4، ص 283و289؛ ج 5، ص 330؛ ج 6، ص 112)، صحیح مسلم (همان، ج 1، ص 22؛ ج 3، ص 228و266؛ ج 6، ص 283و289؛ ج 14، ص 178؛ ج 20، ص 46)، سنن ابى داوود (همان، ج 2، ص 220؛ ج 3، ص 381؛ ج 9، ص 161؛ ج 14، ص 96،18و264)، سنن ترمذى (همان، ج 2، ص 88؛ ج 3، ص 75؛ ج 4، ص 289؛ ج 7، ص 205؛ ج 20، ص 317)، سنن نسائى (همان، ج 2، ص 188؛ ج 3، ص 75؛ ج 18، ص 264) و تفاسیر روایى مانند جامع البیان طبرى و درالمنثور سیوطى؛ درحالى که در تفسیر البیان، بیشتر روایات، از منابع و تفاسیر روایى شیعه نقل شده و در موارد معدودى که به روایاتى از منابع اهل سنت، اشاره شده، بى آنکه به نام منبعى مشخص تصریح شود، به عنوان کلى منابع عامه اکتفا شده است (طباطبائى، 1383، ج 1، ص 129؛ ج 2، ص 178؛ ج 3، ص 63و70و132؛ ج 4، ص 63 و 141 و 154 و 165).
ج. منابع متفرقه: در المیزان به تناسب بحث از منابع گوناگونى بهره گیرى شده است که در البیان کمتر مشاهده مى شود؛ مانند کتب مقدس (ر.ک. المیزان، ج 3، ص 284، 300، 308، 315و386؛ ج 5، ص 248)، منابع تاریخى (ر.ک. المیزان، ج 1، ص 41و194 و 360؛ ج 6، ص 182)، معارف عمومى (ر.ک. المیزان، ج 4، ص 328و331؛ ج 3، ص 322؛ ج 5، ص 262؛ ج 6، ص 324،325و431)، روزنامه ها و مجلات (ر.ک. المیزان، ج 3، ص 239؛ ج 4، ص 189؛ ج 6، ص 244 و نیز، ر.ک: الاوسى، 1381).
نتیجه گیرى
از مباحث مطرح شده، نتایج ذیل به دست مى آید:
1. علّامه طباطبائى در المیزان و البیان در آغاز تفسیر سوره ها، به هدف اساسى هر سوره مى پردازد.
2. در دو تفسیر یادشده، نقل و نقد و جمع میان روایات، دیده مى شود.
3. مبناى علّامه در هر دو تفسیر، عدم حجّیت خبر واحد در تفسیر است.
4. برخى از تمایزات شکلى ـ ساختارى المیزان نسبت به البیان عبارت است از: جامعیت نسبى المیزان در تفسیر تمامى آیات، جداسازى نقل روایات از تفسیر، بیان مباحث مستقل موضوعى و اصلاح برخى از تعابیر البیان.
5. برخى از تفاوت هاى شکلى ـ محتوایى المیزان در مقایسه با البیان از این قرار است: حجم گسترده و تنوع روش تفسیر قرآن به قرآن، برجسته ساختن نقش سیاق در تفسیر، نقل و بررسى قرائات مختلف برخى از آیات، وجود دغدغه اجتماعى و پاسخ به شبهات و استفاده از منابع گسترده.
منابع
استادى، رضا، بى تا، آشنایى با تفاسیر، تهران، قدس.
اوسى، على، 1381، روش علّامه طباطبائى در المیزان، ترجمه سیدحسین میرجلیلى، تهران، چاپ و نشر بین الملل.
ایازى، محمدعلى، 1378، شناخت نامه تفاسیر، رشت، کتاب مبین.
ـــــ ، 1414ق، المفسرون حیاتهم و منهجهم، تهران، مؤسسة الطباعه و النشر.
بابایى، على اکبر، 1386، مکاتب تفسیرى، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
حسینى طهرانى، سیدمحمدحسین، 1421ق، مهر تابان، چ چهارم، مشهد، علّامه طباطبائى.
خضیر جعفر، 1411ق، تفسیر القرآن بالقرآن عندالعلّامه الطباطبائى، بى جا، دارالقرآن الکریم.
دفتر تنظیم و نشر مجموعه آثار علّامه طباطبائى، بى تا، شناخت نامه علّامه طباطبایى، قم.
رجبى، محمود، 1383، روش تفسیر قرآن، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه.
شویکى، محمد بسام، 1422ق، ابحاث فى التفسیر الموضوعى، دمشق، دارالعصمه.
طباطبائى، سیدمحمدحسین، 1383، البیان فى الموافقة بین الحدیث والقرآن، قم، دفتر تنظیم و نشر مجموعه آثار علّامه طباطبائى.
ـــــ ، 1417ق، المیزان فى تفسیر القرآن، چ پنجم، قم، جامعه مدرسین.
ـــــ ، 1379، قرآن در اسلام، چ نهم، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
گلى زواره، غلامرضا، 1375، جرعه هاى جانبخش، قم، حضور.
مصطفى مسلم، 1418ق، مباحث فى التفسیر الموضوعى، بیروت، دارالقلم.
مطهرى، مرتضى، 1386، مجموعه آثار، تهران، صدرا.
مسلم، مصطفى، 1418ق، مباحث فى التفسیر الموضوعى، دمشق، دارالقلم.
واعظى، احمد، 1381، مقاله المیزان و پرسش هاى نو، مرزبان وحى و خرد، قم، دفتر تبلیغات اسلامى.