معرفت، سال بیست و سوم، شماره دوازدهم، پیاپی 207، اسفند 1393، صفحات 91-

    رابطه ایمان و معرفت از دیدگاه علّامه طباطبائى با محوریت تفسیر المیزان

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    امرالله قلی زاده / *دانشجوی دکتری - مدرسی معارف اسلامی دانشگاه معارف اسلامی / amrollah.gholizadeh@yahoo.com
    محمد جعفری / *دانشیار - گروه کلام مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) / mjafari125@yahoo.com
    چکیده: 
    مسئله ایمان دینى، یکى از مهم ترین مباحثى است که در ادیان به طور عموم و ادیان ابراهیمى به طور خاص مورد توجه بوده است. تاریخ اسلامى گواه این است که مسئله ایمان یکى از کهن ترین موضوعات اعتقادى است که فرق مختلف اسلامى بدان پرداخته اند. این نوشتار، با روش توصیفى ـ تحلیلى مى کوشد با نگاه قرآنى، مسئله رابطه ایمان و معرفت از دیدگاه علّامه طباطبائى را مورد بررسى قرار دهد. ابتدا معناى ایمان و معرفت و سپس متعلق ایمان و در نهایت رابطه بین ایمان و معرفت مورد بررسى واقع شده است. سه نوع رابطه بین ایمان و معرفت متصور شده و در نهایت رابطه اى را مقبول دانسته که معرفت نقش زمینه و مقدمه را در حصول ایمان ایفا مى کند. در ضمن، رابطه معرفت حضورى با ایمان و امکان حصول ایمان با ظن نیز مورد مداقه واقع شده است.  
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    سال بیست و سوم ـ شماره 207 (ویژه فلسفه)

    امراللّه قلى زاده[1]

    محمد جعفرى[2]

    چکیده

    مسئله ایمان دینى، یکى از مهم ترین مباحثى است که در ادیان به طور عموم و ادیان ابراهیمى به طور خاص مورد توجه بوده است. تاریخ اسلامى گواه این است که مسئله ایمان یکى از کهن ترین موضوعات اعتقادى است که فرق مختلف اسلامى بدان پرداخته اند. این نوشتار، با روش توصیفى ـ تحلیلى مى کوشد با نگاه قرآنى، مسئله رابطه ایمان و معرفت از دیدگاه علّامه طباطبائى را مورد بررسى قرار دهد. ابتدا معناى ایمان و معرفت و سپس متعلق ایمان و در نهایت رابطه بین ایمان و معرفت مورد بررسى واقع شده است. سه نوع رابطه بین ایمان و معرفت متصور شده و در نهایت رابطه اى را مقبول دانسته که معرفت نقش زمینه و مقدمه را در حصول ایمان ایفا مى کند. در ضمن، رابطه معرفت حضورى با ایمان و امکان حصول ایمان با ظن نیز مورد مداقه واقع شده است.

     

    کلیدواژه ها: معرفت، علم، ایمان، المیزان، علّامه طباطبائى.



    [1] دانش ‏پژوه کارشناسى ارشد کلام مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى قدس ‏سره. amrollah.gholizadeh@yahoo.com

    [2] استادیار گروه کلام مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس ‏سره. mjafari125@yahoo.com

    دریافت: 4/6/93 پذیرش: 14/11/93


    مقدّمه

    ایمان نهالى است که در زمین دل آدمى مى روید و اگر از چشمه اعمال صالح آبیارى شود، درختى تنومند خواهد شد که بر تمامى زوایاى جان آدمى سایه مى گسترد. انسان دغدغه اى دیرپاتر از نیل به سعادت ندارد و ایمان رکن سعادت و یا راه نیل به آن است و ازاین رو، در حیات انسان نقش تعیین کننده دارد. شگفت آنکه مسئله ایمان دینى با چنین اهمیت فوق العاده اى و با دربرداشتن بخش گسترده اى از قرآن کریم، هنوزمورداختلاف دانشمندان اسلامى مى باشد.

    خوارج، مرجئه، معتزله، اشاعره و امامیه هر کدام با دیدگاه خاص به مسئله ایمان نگریسته و پیرامون آن بحث و گفت وگو کرده اند.

    در جهان غرب نیز شاهد چنین اختلافى پیرامون مسئله ایمان از جانب متکلمان مسیحى و فیلسوفان غربى هستیم.

    دیدگاه علّامه طباطبائى پیرامون ایمان و نسبت آن با معرفت، حایز اهمیت مى باشد؛ چراکه مبحث ایمان از جهتى یک بحث قرآنى است و از جهتى، خالى از دقت هاى عقلى نمى باشد و ازاین رو، دیدگاه ایشان به عنوان یک فیلسوف مفسر بااهمیت جلوه مى نماید.

    در مورد ایمان دینى مسائل مختلفى مطرح گردیده است. چیستى ایمان، ازدیاد و کاهش ایمان، موانع ایمان، رابطه ایمان و عقل، رابطه ایمان و عمل و... ازجمله این مباحث است.

    به نظر مى رسد مسئله رابطه میان ایمان و معرفت، جایگاه مهمى در مباحث فوق دارد، به نحوى که سیر بحث را درموردمسائل فوق الذکرتغییرمى دهد.بنابراین، مسئله اصلى این است که معرفت چه نقشى در حصول ایمان دارد؟ آیا ایمان با ظن قابل جمع است؟ نقش معرفت شهودى و حضورى در حصول ایمان چیست؟

    ازجمله آثارى که در این عرصه نگارش یافته، مى توان به کتاب هاى نظریه ایمان در عرصه کلام و قرآن، تألیف محسن جوادى؛ مفهوم ایمان در کلام اسلامى، نوشته ایزوتسو و ایمان در قرآن کریم اثر مجتبى رضوى طوسى و همچنین سایر آثارى که به صورت مقاله نگارش یافته اند، اشاره نمود.

    در مقاله پیش رو تلاش گردیده با تفحص بیشتر و شواهد قرآنى متنوع تر، خلأ نوشته هاى سابق الذکر جبران شود؛ چراکه به صورت کلى و مجمل وارد مبحث فوق گردیده و دیدگاه علّامه طباطبائى به خوبى منقَح نگردیده است.

    مفهوم شناسى

    معناى ایمان

    کلمه ایمان مصدرثلاثى مزیدازکلمه أمناست.این استعمال در قرآن کریم به دو معنابه کاربرده شده است:

    الف) ایمان آوردن: در این معنا، واژه کفر و مشتقات آن در مقابل ایمان به کار برده شده است. در آیه سوم سوره بقره الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ و همچنین در آیه 107 سوره اسراء، آیه 7 سوره آل عمران و آیه 54 سوره حج، ایمان ـ همین معنا به کار برده شده است.

    ب) تصدیق کردن: آیات 17 سوره یوسف و 61 سوره توبه به همین معنا آمده اند.

    در ثلاثى مجرد، واژه أمن به دو معنا آمده است:

    الف) ایمن بودن و امنیت داشتن (بقره: 196؛آل عمران: 239؛ نساء: 85 و...).

    علّامه طباطبائى در ذیل آیه سوم سوره بقره به این معنا اشاره مى کند: ایمان همان قرار گرفتن عقیده در قلب است که از ماده امن گرفته شده است و مناسبتش این است که مؤمن در واقع، موضوعات اعتقادى خود را از شک و ریب، که آفت اعتقاد است، امنیت بخشیده است(طباطبائى،1430ق،ج1،ص37).

    ب) اطمینان پیدا کردن (بقره: 283؛ یوسف: 46).

    در مقاله پیش رو، منظور از ایمان، ایمانى است که مقابل آن کفر مى باشد؛ یعنى مصدر ثلاثى مزید از باب افعال که به معناى ایمان آوردن است.

    2. معناى معرفت

    واژه معرفت از ماده عرف یعرف، به لحاظ لغوى مورد اختلاف قرار گرفته است، چنان که فیومى در المصباح المنیر مى نویسد: معرفت از ماده عرف (به فتح راء) اسم از مصدر عرفان بوده و مترادف با علم، که از حواس پنج گانه به دست مى آید، مى باشد (فیومى، 1928، ذیل ماده عرف). معجم الوسیط نیز همین معنا را ذکر مى نماید (ابراهیم انیس و دیگران، 1960، ذیل ماده عرف). راغب در المفردات، معرفت را اخص ازعلم مى داند(راغب اصفهانى،1427ق،ص560).

    این واژه در اصطلاحات متعددى نیز به کار مى رود؛ از جمله، به ادراکات جزئى اختصاص داده مى شود و زمانى به معناى بازشناسى به کار مى رود، چنان که گاهى هم به معناى علم مطابق با واقع و یقینى استعمال مى گردد (مصباح، 1389، ج 1، ص 150). با تمام اختلافاتى که به لحاظ لغوى و اصطلاحى در این واژه مشاهده مى گردد، به نظر مى رسد که واژه

    معرفت مفهومى بدیهى و بى نیاز از تعریف است و در عام ترین مفهوم آن مساوى با مطلق علم و آگاهى است و همین معناى ارتکازى نیز در قرآن کریم ملحوظ واقع شده و همین معنا نیز در مقاله پیش رو مدنظر قرار گرفته است. ناگفته پیداست که این معنا از معرفت، شامل اقسام مختلفى از معرفت، از جمله معرفت حصولى و حضورى نیز مى گردد.

    متعلق ایمان

    پیش از ورود به بحث، بجاست ابتدا به این مسئله اشاره کنیم که در قرآن کریم ایمان به چه چیزهایى تعلق یافته است؟ به تعبیر دیگر، در قرآن کریم به چه چیزهایى لازم است ایمان بیاوریم؟ اهمیت این بحث از آن جهت است که در میان الهى دانان مسیحى، دسته اى ایمان را از سنخ اعتقاد به گزاره ها و دسته اى با نقد تلقى گزاره اى از ایمان آن را به رویارویى با خدا و اعتماد به اوتعریف مى کند(جوادى،1376،ص15ـ16).

    ازآنجاکه رویکرد گزاره اى در غرب با اشکالات ویرانگرى مواجه شد ـ از جمله مهم ترین آنها مى توان به چالش میان آموزه هاى خاص مسیحى نظیر تثلیث، تجسد و فداء با عقل اشاره نمود ـ نوالهى دانان غرب، رفته رفته از این دیدگاه فاصله گرفته و به نظریه غیرگزاره اى ایمان، که از عنصر معرفت بى بهره است، روى آوردند و حال آنکه در میان اندیشمندان مسلمان ایمان گزاره اى بروز و ظهور دارد (جعفرى، 1386، ص 56).

    مى توان موارد زیر را در قرآن کریم به عنوان موضوع و متعلق ایمان برشمرد:

    1. ایمان به غیب (بقره: 3)؛

    2. ایمان به اللّه تبارک و تعالى (بقره: 256؛ آل عمران: 53و110؛ نساء: 38 و...)؛

    3. ایمان به آخرت (نمل: 23و60؛ اسراء: 45؛ طه: 16 و...)؛

    4. ایمان به رسول (مائده: 81؛ تغابن: 8؛ آل عمران: 81؛ مائده: 12 و...)؛

    5. ایمان به کتب آسمانى(قصص:52؛عنکبوت:47)؛

    6. ایمان به ملائکه (بقره: 177؛ بقره: 285).

    رابطه ایمان و معرفت

    در مورد رابطه ایمان و معرفت، مى توان فرض هاى زیر را مطرح نمود:

    1. تباین

    این فرض بدین معناست که بین ایمان و معرفت هیچ رابطه اى وجود ندارد و به طورکلى مباین یکدیگرند.

    این نظریه در بین متفکران اسلامى، تا جایى که نگارنده اطلاع یافته، قایلى ندارد. اگرچه این دیدگاه میان روشن فکران اسلامى و دگراندیشان دینى، طرف دارانى جدى دارد (سروش، 1376، ص 48ـ53؛ مجتهدشبسترى، 1379، ص 10ـ17؛ ملکیان، 1379، ص 31ـ35).

    البته در بین متکلمان مسیحى و فیلسوفان غربى نیز این نظریه طرف دارانى دارد. طرف داران ایمان گزاره اى همچون توماس آکوئیناس و ایمان غیرگزاره اى همچون شلایر ماخر و برخى اگزیستانسیالیست ها همچون کیرکگار و فیلسوفان تحلیلى چون ویتگنشتاین هرکدام با شدت و ضعف، ایمان را ناشى از نوعى فقدان دلیل و آگاهى مى دانند

    (کالین، 1375، ص 25؛ هیک، 1376، ص 124؛ پترسون و دیگران، 1374، ص 52).

    البته ریشه این طرز تفکر را باید در آموزه هاى اعتقادى مسیحیت جست؛ آموزه هاى عقل ستیزى که جز از راه دل و تقابل با عقل، نمى توان بر آن راه یافت.

    علّامه طباطبائى حسب تتبع نگارنده، چنین فرضى را مطرح ننموده است. شاید علتش آن باشد که سیاق آیاتى که پیرامون ایمان مطرح شده است، علم و معرفت را مفروغٌ عنه فرض کرده اند.

    2. تساوى

    فرض تساوى بین ایمان و معرفت از دیرباز مورد بحث و گفت وگو میان اندیشمندان و فرق مختلف اسلامى بوده است.

    شاید بتوان گروه مرجئه را جزء اولین گروهى دانست که چنین نظریه اى را ابراز کرده اند (اشعرى، 1980، ص 132). حقیقت آن است که این فرض در مرجئه به صورت منظم و منقَح پرداخته نشده است، اما در کلام اشعرى و شیعى مورد دقت و بررسى زیادى قرار گرفته است (جوادى، 1376، ص 71). در میان اشعریون ابوالحسن اشعرى در اللمع ماهیت ایمان را فقط تصدیق مى داند (بدوى، 1996، ص 565). بغدادى نیز ایمان را معرفت و تصدیق مى داند (بغدادى، 1376، ص 255). در میان علماى شیعه، شیخ مفید قایل به برابرى ایمان و معرفت مى باشد (مفید، 1363، ص 98). خواجه نصیرالدین طوسى، شهید ثانى و صدرالمتألهین به نوعى قایل به برابرى معرفت و ایمان بودند (حلى، 1430ق، ص 426؛ شهید ثانى، 1409ق، ص 89؛ صدرالمتألهین،1366، ج 1، ص 249).

    علّامه طباطبائى ذیل آیه 4 سوره فتح ضمن تحلیل معناى ایمان، به این فرض اشاره نموده و مى نویسند: و از اینجا روشن مى گردد بطلان آنچه گفته شده است که ایمان مجرد علم و تصدیق است و دلیل بطلان آن است که چه بسا علم با کفر جمع گردد (طباطبائى، 1430ق، ج 18، ص 473). بدین معنا که اگر ایمان صرف علم و تصدیق باشد، آیات متعددى على رغم علم، کفر را ثایت مى نماید؛ از جمله (محمد: 25و32؛ نمل: 14).

    در این خصوص، در ضمن فرضیه بعدى توضیح بیشتر خواهد آمد.

    3. معرفت، مقدمه ایمان

    فرض سوم آن است که معرفت و ایمان نه به طورکلى مباین یکدیگرند، به طورى که هیچ ارتباطى بین آنها نباشد و نه کاملاً مساوى یکدیگر باشند، به طورى که کاملاً بر هم منطبق شوند، بلکه ارتباط میان ایمان و معرفت، ارتباط ویژه اى است؛ بدین معنا که معرفت، مقدمه ایمان است وایمان مرحله اى بالاترازمعرفت مى باشد.

    علّامه طباطبائى همین فرض را پذیرفته و در آیات متعدد، ضمن اشاره به آن، به تحلیل آن پرداخته است:

    1. علّامه در ذیل آیه سوم سوره بقره الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ... مى نویسند: ایمان نوعى تمکن اعتقاد در قلب است (طباطبائى، 1430ق، ج 1، ص 37).

    پس ایشان اولاً، جایگاه ایمان را قلب دانسته و ثانیا، ایمان را تمکن اعتقاد مى دانند و مقصود از تمکن، نوعى پذیرش و مطاوعه قلب است که در

    ضمن مباحث بعدى توضیح بیشترارائه خواهد شد.

    2. علّامه در ذیل آیه اول سوره مؤمنون قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ مى نویسد: ایمان به معناى اذعان و تصدیق به چیزى و التزام به لوازم آن است و مجرد تصدیق به چیزى بدون التزام به لوازم و آثار، ایمان نیست (طباطبائى، 1430ق، ج 15، ص 6). پس به نظر علّامه صرف اعتقاد به چیزى بدون التزام به لوازم و آثار آن ایمان نامیده نمى شود. پس اذعان و تصدیق جزء لاینفک از ایمان مى باشد.

    3. علّامه ذیل آیه 28 سوره رعد الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ، در مقام تفاوت میان علم و ایمان مى نویسند: ایمان به خدا به صرف این نیست که انسان بداند و درک کند که خدا حق است؛ زیرا مجرد دانستن و درک کردن ملازم با ایمان نیست؛ زیرا دانستن با استکبار و انکار هم مى سازد و چون مى دانیم ایمان با انکار نمى سازد، پس نتیجه مى گیریم که ایمان صرف ادراک نیست، بلکه عبارت است از پذیرایى و قبول خاص از ناحیه نفس نسبت به آنچه درک کرده... (طباطبائى، 1430ق، ج 11، ص 257).

    طبق توضیح علّامه، ایمان مجرد ادراک نیست؛ چراکه علم و ادراک با جحود و انکار قابل جمع است، چنان که در آیه 14 سوره نمل بدان اشاره شده است: وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْما وَعُلُوّا و حال آنکه اگر ایمان مجرد ادراک بود و طبق آیه شریفه، با جحود قابل جمع شود، بدین معناست که ایمان با کفر جمع شده است و این عقلاًممتنع است.

    نکته اى که باید بدان توجه نمود این است که علّامه ایمان را علاوه بر ادراک، مطاوعه نفس و نوعىخاص از قبول نفس مى داند، به طورى که این قبول نفس نشانه اى دارد و آن، پذیرفتن جوارح و سایر قواى نسبت به متعلق ایمان است. این کلام علّامه اشعار به این مطلب دارد که عمل نشانه ایمان است.

    4. علّامه در ذیل آیه 56 سوره روم وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِیمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِلَى یَوْمِ الْبَعْثِ فَهَذَا یَوْمُ الْبَعْثِ وَلَکِنَّکُمْ کُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ مى نویسد: از سیاق آیه ظاهر مى گردد که مقصود از علم، یقین به خداوند و آیات الهى، و مقصود از ایمان، التزام به مقتضاى یقین است که خود موهبتى الهى است (طباطبائى، 1430ق، ج 16، ص 430). از این آیه شریفه و بیان علّامه به خوبى رابطه علم و ایمان و اینکه علم جنبه مقدمیت و شرطیت براى ایمان دارد، فهمیده مى شود. یعنى اولاً، از مقارنت علم و ایمان در کنار یکدیگر فهمیده مى شود که با هم ارتباط دارند و ثانیا، علم همان ایمان نیست؛ چراکه علّامه علم را به معناى یقین، و ایمان را به معناى التزام به مقتضاى یقین تفسیر کرده است (مضافا بر اینکه اصل در عطف مغایرت معطوف و معطوفٌ علیه است).

    5. علّامه در ذیل آیه 14 سوره حجرات قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ...در مقام بیان تفاوت میان اسلام و ایمان مى نویسد: فرق میان ایمان و اسلام از این جهت است که ایمان از سنخ اعتقاد بوده و قائم به قلب است و اسلام امرى است که قائم به لسان و جوارح است (طباطبائى، 1430ق، ج 18، ص 520).

    پس ایشان ایمان را از سنخ اعتقاد دانسته و ظرف این نوع اعتقاد را قلب مى دانند؛ بدین معنا که اولاً، ایمان امرى است جوانحى، برخلاف اسلام که امرىاست جوارحى. اسلام همان گفتن شهادتین است و در ظاهر نمایان مى گردد و چه بسا قلبا به آنچه شهادت داده شده است ایمانى نباشد و ازاین رو، اسلام با کفر باطنى قابل جمع است که بدین حالت، در فرهنگ قرآن نفاق اطلاق مى گردد که توأم با فریب کارى و تظاهر به اسلام است، برخلاف ایمان که امرى قلبى است. ثانیا، ایمان نوعى اعتقاد و گره خوردن است که موطن آن گره خوردن قلب است. البته پرواضح است که مقصود از قلب در فرهنگ قرآنى، عضوى مادى که معمولاً در سمت چپ سینه قرار دارد نیست، بلکه همان گونه که از قرآن کریم برمى آید، قلب در فرهنگ قرآنى کانون ادراک و احساسات باطنى است. بنابراین، هم فهم و درک که از مقوله معرفت است، و هم ایمان که نوعى مطاوعه نفس و انفعال درونى است، به قلب نسبت داده مى شود؛ بدین معنا که که در یک مرتبه اى قلب امرى را درک نموده و در مرحله اى دیگر بدان ایمان مى آورد، گو اینکه قلب در مفهوم قرآنى آن مانند روح حقیقتى ذومراتب است (براى توضیح بیشتر ر.ک: مصباح، 1391، ج 1، ص 224).

    6. علّامه در ذیل آیه 15 سوره حجرات إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا... ایمان به خدا و رسول را نوعى گره خوردن قلب بر حقیقت توحید و رسالت و تبعیت کردن از فرامین رسول مى دانند (طباطبائى، 1430ق،ج18،ص 521).

    در این آیه نیز مشاهده مى گردد که علّامه ایمان را عقدالقلب مى داند؛ یعنى آنچه که قلب بدان گره مى خورد. همان گونه که گذشت، علّامه در ذیل آیه سوم از سوره بقره، ایمان را نوعى تمکن اعتقاد درقلب مى دانست، پس معناى تمکن اعتقاد، گره خوردن قلب به متعلق ایمان است.

    7. علّامه در ذیل آیه 107 سوره اسراء قُلْ آمِنُواْ بِهِ أَوْ لاَ تُؤْمِنُواْ إِنَّ الَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ إِذَا یُتْلَى عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلأَذْقَانِ سُجَّدامى نویسند: صاحبان علم مستعد فهم کلمه حق شده اند؛ یعنى به واسطه علمشان است که کلمه حق را فهمیدند و لذا آن را قبول کرده و صاحب حالت خشوع شدند (طباطبائى، 1430ق، ج 13، ص 151).

    در این آیه شریفه نیز علّامه اولاً، به خوبى نقش علم را در ایمان متذکر شده اند که بى ارتباط با هم نیستند. ثانیا، به نقش زمینه سازى علم براى فهم حق و قبول حق اشاره کرده اند؛ یعنى علم، نفس را مستعد قبول حق مى کند و به واسطه قبول است که وصف خشوع حاصل مى شود و این خشوع نتیجه ایمان است.

    8. علّامه در ذیل آیه 4 سوره فتح هُوَ الَّذِی أَنزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ...به تبیین تفاوت میان علم و ایمان پرداخته و مى نویسند: صرف علم به چیزى در حصول ایمان کافى نیست، بلکه باید ملتزم به مقتضاى علم خود نیز باشد و بر طبق مؤداى علم عقد قلب داشته باشد، به طورى که آثار عملى علم هرچند فى الجمله از وى بروز کند (طباطبائى، 1430ق، ج 18، ص 473).

    در اینجا نیز علّامه تصریح مى کنند که براى حصول ایمان، علم شرط لازم است، اما کافى نیست، بلکه علاوه بر علم، التزام درونى به مقتضاى علم نیز لازم است و ایمان بدون اثر نیست، بلکه نمود خارجى، هرچند فى الجمله لازم است.

    پس، از مجموع آیات ذکرشده و فرمایش علّامهمى توان دریافت که اولاً، معرفت و ایمان با هم رابطه دارند. ثانیا، علم و معرفت جنبه زمینه سازى و مقدمیت براى ایمان هستند و به تعبیرى دیگر، معرفت متعلق و موضوع ایمان را معین مى کند. ثالثا، ایمان نوعى گرایش و به تعبیر علّامه، مطاوعه نفس است و جنبه درونى و قلبى دارد.

    رابطه ایمان و علم حضورى

    در خصوص رابطه میان ایمان و معرفت حضورى که نوعى شناخت شخصى و شهودى است، علّامه در ذیل آیه 260 سوره بقره، که در مورد درخواست حضرت ابراهیم علیه السلام از خداوند براى نشان دادن نحوه زنده شدن مردگان است، مى فرماید: اینکه ابراهیم علیه السلام از خداوند درخواست نحوه زنده شدن مردگان را نمود، نمى خواست مشاهده حسى کند که چگونه اجزاى مردگان حیات را قبول مى کنند، بلکه مى خواست مشاهده حقیقت فعل الهى را کند و سؤال ابراهیم، سؤال از حق الیقین بود. ایشان مى افزایند: اینجا سؤال از سبب و کیفیت تأثیر سبب است و این به عبارتى همان است که خداوند سبحان آن را ملکوت اشیا خوانده است (طباطبائى، 1430ق، ج 1، ص 585). علّامه در ادامه، قول کسانى را که تقاضاى حضرت ابراهیم علیه السلام را صرفا علم به کیفیت زنده شدن مردگان مى دانند و نه مشاهده آن، مردود مى داند (همان). ازاین رو، متعلق ایمان در اینجا علم حصولى نیست، بلکه علم حضورى است.

    در آیه شریفه قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَى وَلَـکِن لِّیَطْمَئِنَّ قَلْبِی(بقره: 260) خداوند به ابراهیم علیه السلامفرمود: آیا ایمان ندارى؟ ایشان عرضه داشت: ایمان دارم ولى براى اطمینان قلب سؤال کردم.

    علّامه در توضیح آیه شریفه مى فرماید: وجود خطورات که با عقاید یقینیه منافات دارد، منافات با ایمان ندارد (همان، ص 590).

    مقصود حضرت ابراهیم از این سؤال، زدودن هرگونه خطور قلبى است که این خطور قلبى با ایمان قابل جمع است. این خطورات و شبهاتى که به ذهن خطور مى کند، با ایمان منافات نداشته و فقط نفس را اذیت مى کند و اطمینان و سکون و قرار را سلب مى نماید و این خواطر فقط با حس و مشاهده از بین مى روند. خلاصه آنکه علم حصولى که همان تصدیق ذهنى جازم است، مقدمه اى است براى ایمانى که ممکن است با خطوراتى همراه شود که سکون و اطمینان را سلب نماید. اما اگر معرفت به نحو حضورى و مشاهده اى باشد، در نتیجه، ایمان نیز به مرحله کامل ترى ترقى یافته و همه خطورات ذهنى از بین مى رود. این همان مقام حق الیقین است که علّامه بدان اشاره نمودند (همان).

    به تعبیرى دیگر ـ همان گونه که اشاره گردید و از مجموع آیاتى که پیرامون ایمان و رابطه آن با معرفت از بیانات علّامه فهمیده مى شود ـ ایمان، قرار گرفتن و جایگیر شدن علم و معرفت در قلب و دل مى باشد، به گونه اى که نوعى تعلق و عقد و تسلیم شدگى را براى قلب فراهم مى آورد و ازاین رو، ایمان متأخر از علم و معرفت مى باشد و علم و معرفت زمینه ساز حصول ایمان مى گردد و به بیانى دیگر، ایمان از سنخ گرایش است، برخلاف معرفت و علم که از سنخ حضور مى باشد، حال یا حضور صورت معلوم و یا حضورخود معلوم (طباطبائى، 1388، ص 256؛ مصباح، 1389، ج 1، ص 165). بنابراین معنا، میان علم حصولى و حضورى تفاوتى نمى باشد و اگر تفاوتى باشد ـ که هست ـ در مراتب ایمان است. نکته اى که تذکر آن بجاست اینکه ـ همان گونه که در مقدمه مقاله بدان اشاره شد ـ گفتمان ایمان دینى، مباحث متعددى را شامل مى گردد که از جمله آن مباحث، مسئله ازدیاد و کاهش ایمان است؛ و مسئله اى مورد اختلاف که علّامه مسئله ازدیاد و کاهش ایمان و به تعبیرى، ذومراتب بودن آن را مى پذیرند (براى مطالعه بیشتر، ر.ک: طباطبائى، 1430ق، ج 18، ص 260). بنابراین، اگر علم حصولى ـ که صورت معلوم نزد عالم حاضر است ـ مقدمه ایمان گردد، ایمان مشوب به خطوراتى مى شود که سلب اطمینان و آرامش را در پى خواهد داشت و اگر علم حضورى ـ که خود معلوم نزد عالم حاضر است ـ و معرفت شهودى و به تعبیر علّامه، حق الیقین مقدمه ایمان گردد، خطورات از بین رفته و ایمان به مرحله عالى تر ترقى مى یابد و اطمینان و آرامش حاصل خواهد شد (ر.ک: جوادى آملى، 1386، ج 12، ص 288؛ همو، 1370، ص 328).

    رابطه ظن و ایمان

    ظاهر برخى آیات، ظن را نیز با ایمان قابل جمع مى دانند؛ از جمله در آیه 46 سوره بقره خداوند مى فرماید: وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِینَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُو رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَیْهِ رَاجِعُونَ (بقره: 45ـ46). در این آیه شریفه، خشوع در صلاة را که از نشانه هاى ایمان است نتیجه ظن به معاد مى داند.

    علّامه در ذیل آیه شریفه مى فرماید: ایمان به آخرت فقط در مورد یقین مطرح است و شامل ظن و گمان نمى شود. چنانچه در آیه چهارم سوره بقره یکى از صفات مؤمنین را داشتن یقین به آخرت مى داند (طباطبائى، 1430ق، ج 1، ص 114). اما به نظر ایشان، مى توان وجهى براى آیه فوق در نظر گرفت: علومى که به تدریج براى انسان حاصل مى شود از اسباب تدریجى اى است که به تدریج براى نفس مدرکه حاصل مى شود؛ یعنى ابتدا تنبهى حاصل مى شود و سپس شک و سپس ظن (ترجیح یکى از طرفین نقیض)، سپس انعدام همه احتمالات مخالف تا اینکه ادراک جازم که همان علم باشد، حاصل مى گردد (همان). حالت خشوع از حین شروع رجحان و قبل از حصول ادراک علمى حاصل مى شود و لذا در آیه شریفه تعبیر یظنون به کار رفته است.

    پس، به کار بردن ظن جاى علم، به منظور اشاره به این نکته بوده است که که اگر انسان متوجه شود به اینکه ربى و پروردگارى دارد که ممکن است روزى با او دیدار کند و به سویش برگردد، در ترک مخالفت و رعایت احتیاط صبر نمى کند تا علم برایش حاصل شود، بلکه همان حصول ظن او را وادار به احتیاط مى کند (همان).

    ایشان در ضمن آیه اول از سوره مؤمنون مى افزایند: پس، مؤمن وقتى على الاطلاق مؤمن است که آنچه مى کند مبتنى بر اساسى حقیقى و واقعى و مقتضاى ایمان باشد؛ چون ایمان اقتضا دارد که اگر انسان عبادت مى کند خشوع داشته باشد، و هر کارى که مى کند خالى از لغو و امثال آن باشد (همان، ج 15، ص 8).

    بنابراین، خشوع حالتى است که از ایمان سرچشمه مى گیرد و در آیه مورد بحث، نتیجه ظن به ملاقات با خداوند دانسته شده، پس ایمان از ظن به ملاقات با خداوند هم حاصل مى گردد.

    همچنین ایشان در ذیل آیه 110 سوره کهف قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدا مى نویسد: در آیه شریفه در مورد اعتقاد به لقاء الهى و معاد به جاى قطع و علم از رجاء و امید که به لحاظ معرفتى پایین تر از قطع است، به کار رفته است؛ زیرا همین مقدار، دفع ضرر احتمالى را واجب مى نماید و انسان را وادار به انجام عمل صالح مى نماید (طباطبائى، 1430ق، ج 13، ص 279).

    فرضیه فوق (که ایمان با ظن راجح نیز قابل جمع است)، زمانى تقویت مى گردد که ـ چنان که گذشت ـ علّامه قایل به مراتب داشتن ایمان، مى باشد و در ذیل آیه چهارم فتح، قول به عدم مراتب داشتن ایمان را رد مى نمایند.

    بنابراین، همان طور که ایمان نتیجه معرفت یقینى است، در مرتبه اى نازل تر نتیجه ظن راجح نیز مى باشد.

    نتیجه گیرى

    از مجموع آنچه که مطرح شد، مى توان نتیجه گرفت که از دیدگاه علّامه طباطبائى در تفسیر المیزان ایمان و معرفت با یکدیگر ارتباط داشته و ازاین رو، مباین یکدیگر نیستند و از سویى دیگر، ارتباط این دو با هم به نحو عینیت و تساوى نیز نمى باشد. بلکه یک نوع ارتباط خاصى میان آن دو بوده، گو اینکه علم و معرفت مقدمه و زمینه ساز براى ایمان، که همانالتزام قلبى است، مى باشد و همچنین همان طور که ایمان با علم و معرفت که از سنخ علم حصولى و تصدیق ذهنى مى باشد، قابل جمع است، با علم حضورى نیز قابل جمع است و تفاوت این دو نوع از ایمان در مراتب هریک مى باشد و نیز ایمان علاوه بر علم و یقین با ظن راجح نیز قابل جمع مى باشد.

    ··· منابع

    ابراهیم انیس و دیگران، 1960م، المعجم الوسیط، ط. الثانیه، قاهره، بى نا.

    اشعرى، ابوالحسن، 1980م، مقالات الاسلامیین، چ سوم، انجمن مستشرقان آلمانى.

    ایزوتسو، توشیهیگو، 1378، مفهوم ایمان در کلام اسلامى، ترجمه زهرا پورسینا، تهران، سروش.

    بدوى، عبدالرحمن، 1996م، مذاهب الاسلامیین، بیروت، دارالعلم للملایین.

    براون، کالین، 1375، فلسفه و ایمان مسیحى، ترجمه طاطه وس میکائیلیان، تهران، علمى و فرهنگى.

    بغدادى، عبدالقاهر، 1367، الفرق بین الفرق، ترجمه محمدجواد مشکور، تهران، اشراقى.

    پترسون، مایکل و دیگران، 1374، عقل و اعتقاد دینى، ترجمه احمد نراقى و ابراهیم سلطانى، تهران، مؤسسه فرهنگى صراط.

    جبعى عاملى، زین الدین (شهید ثانى)، 1409ق، حقائق الایمان، قم، کتابخانه آیت اللّه مرعشى نجفى.

    جعفرى، محمد، 1386، عقل و دین از منظر روشنفکران دینى معاصر، قم، صهباى یقین.

    جوادى آملى، عبداللّه، 1386، تسنیم، قم، اسراء.

    ـــــ ، 1370، شناخت شناسى در قرآن، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه.

    حلى، حسن بن یوسف، 1430ق، کشف المراد، تحقیق جعفر سبحانى، قم، مؤسسه امام صادق علیه السلام.

    راغب اصفهانى، حسین بن محمد، 1427ق، مفردات الفاظ قرآن الکریم، چ دوم، قم، طلیعه نور.

    رضوى طوسى، مجتبى، 1390، ایمان در قرآن کریم مفهوم و گونه ها، تهران، دانشگاه امام صادق علیه السلام.

    سروش، عبدالکریم، 1379، ایمان و امید، کیان، ش 52، ص 48ـ52.

    صدرالمتألهین، 1366، تفسیرالقرآن، قم، بیدار.

    طباطبائى، سیدمحمدحسین، 1430ق، المیزان، قم، ذوى القربى.

    ـــــ ، 1388، نهایه الحکمة، چ سوم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.

    فیومى، احمدبن محمد، 1928م، المصباح المنیر، قاهره، المطبعة الامیریه.

    مجتهدشبسترى، محمد، 1379، پرواز در ابرهاى ندانستن، کیان، ش 52، ص 10ـ17.

    مصباح، محمدتقى، 1389، آموزش فلسفه، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.

    ـــــ ، 1391، اخلاق در قرآن، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.

    مفید، محمدبن محمد نعمان، 1363، تصحیح الاعتقاد، قم، شریف رضى.

    ملکیان، مصطفى، 1379، دویدن در پى آواز حقیقت، کیان، ش 52، ص 21ـ35.

    هیک، جان، 1376، فلسفه دین، ترجمه بهرام راد، تهران، بین المللى الهدى.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    قلی زاده، امرالله، جعفری، محمد.(1393) رابطه ایمان و معرفت از دیدگاه علّامه طباطبائى با محوریت تفسیر المیزان. فصلنامه معرفت، 23(12)، 91-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    امرالله قلی زاده؛ محمد جعفری."رابطه ایمان و معرفت از دیدگاه علّامه طباطبائى با محوریت تفسیر المیزان". فصلنامه معرفت، 23، 12، 1393، 91-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    قلی زاده، امرالله، جعفری، محمد.(1393) 'رابطه ایمان و معرفت از دیدگاه علّامه طباطبائى با محوریت تفسیر المیزان'، فصلنامه معرفت، 23(12), pp. 91-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    قلی زاده، امرالله، جعفری، محمد. رابطه ایمان و معرفت از دیدگاه علّامه طباطبائى با محوریت تفسیر المیزان. معرفت، 23, 1393؛ 23(12): 91-