نقش آیةاللّه میرزا صادق آقا مجتهد تبریزی در نهضت مشروطه سیدابراهیم سیدعلوی
Article data in English (انگلیسی)
نقش آیةاللّه میرزا صادق آقا مجتهد تبریزی در نهضت مشروطه
سیدابراهیم سیدعلوی
(دانش آموخته حوزه علمیه، کارشناس جامعهشناسی)
چکیده
آیةاللّه میرزا صادقآقا مجتهد تبریزی فقیهی فرزانه، جهادگر، مرد دانش و بینش، داری روح خدمتگزاری در زمینههی سیاست، اقتصاد و اجتماع، و از چهرههی نادر عصر مشروطیت است. به اعتراف شهید ثقةالاسلام و علّامه امینی، او از سیاسیکاریهی آلودهکننده به دور و در عین حال، در نهضت عدالتخواهی پیشگام، و در مخالفت با مشروطه غربی و مبارزه با حاکمیت سکولاریسم، دینستیزی و اسلامزدایی در عصر پهلوی اول، پیشرو بود. برخی او را به همین سبب، مخالف مشروطه و طرفدار محمّدعلی شاه قلمداد کردهاند و برخی کوشیدند میان او و دیگر عالمان وقت تفرقه بیفکنند و در نهایت، نقشه ترور او را کشیدند، ولی خدا او را نگاه داشت و در بحران مشروطه، در حالی که بسیاری از معروفان و حتی شخص شاه قاجار به سفارتخانهها و کنسولگریهی بیگانگان پناهنده شدند، خانه او با پرچمی سفید بر فراز آن، پناهگاه مسلمانان مظلوم بود.
کلیدواژهها: مشروطه، مشروطه مشروعه، مشروطهخواهان، مخالفان مشروطه، مشروطه بریتانیایی.
پیش درآمد
حوادث و رخدادهی سیاسی ـ اجتماعی «مشروطه» در اواخر سلطنت قاجاریه در ایران از ابعاد گوناگون قابل بررسی است. در اصل تعریف «مشروطه» دیدگاههی متفاوتی وجود دارد; چنانکه موافقت و یا مخالفت با آن، علل و اسبابی دارد که در مطاوی کتب تاریخ مشروطه از زبان گروهها، انعکاس یافته است.
اصولا اندیشههی غربی ـ اروپایی و پیدایش عناصر پشت به اسلام کرده و غربگرا،1 تحوّلات تاریخی ناشی از اختلاط ملل، گرایشهی ملّی، آگاهیهی سیاسی، اجتماعی و نفوذ عقاید اسلامی و بیدارگری رهبران روحانی و رجال دینی و چندین عامل دیگر را میتوان در موضعگیریهی مثبت و یا منفی در حوادث مشروطه مؤثر دانست، اما به ویژه عامل اخیر یعنی نقش رهبری روحانیت روشنگر و خطدهنده بود.2
از سوی دیگر، خودکامگی شاهان، ظلم و تعدّی افراد متنفّذ درباری و وابسته به خانوادههی سلطنتی و دستاندازی به مال و جان و آبروی مردم، عرصه زندگانی را بری ایشان، تنگ کرده و همه را به ستوه آورده و زمان را آبستن حوادث جدّی گردانیده بود.
علاوه بر این، انسان طبعاً و بر فطرت سلیم خود، به نظم و قانون تمایل دارد و از هرج و مرج و آنارشیسم، بیزار و از هر مستبد و فاشیستی متنفّر است. همه صاحبان خرد و اندیشه حق وجود حکومت، قانون و قانونگذاری را ـ فیالجمله ـ بری هر جامعه ضروری میدانند و عمدتاً آن را ناشی از اراده ملّی و متعلّق به مردم میدانند. البته در جامعه مسلمانان، قوانین الهی و احکام بنیادین اسلام مبنی شکلگیری قوانین عرفی شناخته میشود و چگونگی تغییر در قوانین (عرفی) بر مبنی قوانین شرعی
در موقعیتهایی اجتنابناپذیر است.
اتفاقات و حوادث تاریخ مشروطه، در واقع چالش و رقابت میان دو تفکر دینی و سکولار بری شکلدهی به نظام اجتماعی است و تدوین قوانین این نظام بر دو مبنی دینی و سکولار.
به هر حال، عوامل بسیاری در پیدایش نهضت مشروطه نقشی داشته است: نفوذ فرنگیان3 و سرازیر شدن افکار اروپایی و فهم ناصحیح از نوگرایی و تفسیر به دور از حقیقت تجدد دینی و... را میتوان از انگیزهها و یا پیامدهی پدیدهمشروطهو جریانهیجانبی آن تلقّی کرد.
شخصیت و خاندان
آیةاللّه میرزا صادقآقا4 از چهرههی روحانی و تشیّع در عصر مشروطه، نوه مولی محمّدعلی قرهداغی،5 در سال 1274ق6 در تبریز زاده شد و در سال 1351 ق در حالی که از وطنش تبعید شده بود، در شهر قم وفات یافت. آقا میرزا صادق پس از گذراندن دوران کودکی و بعد از تحصیلات مقدّماتی در تبریز، در عنفوان جوانی7 به همراه برادر بزرگترش حاجی میرزا محسنآقا مجتهد به حوزه علمیه نجف اشرف عزیمت کرد و در جلسات درس آقایان مولی محمّد فاضل ایروانی، شیخ حسن مامقانی، فاضل شربیانی و شیخ هادی تهرانی، و در حوزه کربلا، نزد مولی حسین اردکانی، حضور یافت و از خرمن دانش آنان بهرهها برد. او ارشد شاگردان آقا شیخ هادی تهرانی بود که در علم اصولفقه مشرب خاصی داشت.8
آقا میرزا صادق پس از وصول به قلّه بلند اجتهاد و فقاهت، طی 24 سال اقامت در اعتاب مقدّسه، خود صاحب کرسی تدریس و افادت شد و به افاضه میپرداخت. سرانجام، در سال 1312 ق9 به زادگاهش تبریز بازگشت10 و در آنجا به تدریس خارج فقه و اصول11 و امامت12 و رتق و فتق امور مرجعیت دینی و هدایتی جامعه مسلمان اشتغال ورزید.13 نیی او مرحوم میرزا محمّدعلی قرهداغی، بزرگ خاندان14 و از رجال عصر ناصری و خود دانشمند و صاحب اثر بود. پسر او آقامیرزا محمّد معروف به «بالا مجتهد» (مجتهد کوچک) نیز مردی دانشمند و فرهیخته15 بود و داری فرزندان متعدد16 و هر کدام داری وجهه دینی و اجتماعی بودند. اما آقامیرزا صادق در این میان، خوش درخشیده و سرآمد همگان گشت.
از نظر علّامه عبدالحسین امینی، او از چهرههی درخشان تشیّع و از پیشوایان مبرّز و مرجع تقلید در آذربایجان بود و سالهی دراز، زعامت دینی بر عهده داشت و جز تدبیر در امور، عدالت در قضا و داوری، ثبات و استواری ری و ثقافت و فرهنگ و اصلاحگری، چیزی دیگر در برنامه او نیست. او نسبت به رخدادهی ناگوار روزگار، بیاعتنا و در مصایب و دگرگونیهی عصر، بردبار بود و در مبارزه با کفر و الحاد دمی نمیآسود. او فراخوان به اسلام، پرچمدار اصلاح و داری بیان نافذ و پندهی حکمتآموز بود.17
به نوشته مخبرالسلطنه، در حلّ مشکل مالی ارامنه اردوباد، که به تبریز آمده بودند، مواعظ گیرا و سخنان برانگیزاننده او، که عاطفهها و احساسات را برانگیخته بود، مؤثر افتاد و پول هنگفتی فراهم آمد و بدان وسیله، کارسازی شد، به گونهی که از عهده دولت، چنان کاری برنمیآمد.18
از دید مرحوم ثقةالاسلام تبریزی، او فقیهی اصولی، محققی فرزانه، مردی زاهد، عابد، کمحرف و مایل به انزوا و داری تألیفات نیکو بود.19
کاظمینی او را از مراجع امامیه در عصر خود میداند که دامنه نفوذ و ریاستش بسیار گسترده بوده و در انقلاب مشهور (جریان کشف حجاب)، که در آذربایجان رخ داد، دولت او را از وطنش تبعید و از زادگاهش دور کرد.20
از نظرگاه مهدی مجتهدی، آقامیرزا صادق آقا از قیافههی قابل مطالعه آذربایجان در عصر مشروطیت است. وی بر حوزه روحانیت آذربایجان، تأثیر فراوان گذارده است.21 نهایت آنکه آقامیرزا صادق مجتهد از فقهی مخالف مشروطه (کنستی توسیون) بود، هرچند در آغاز نهضت و قیام بر ضدّ استبداد و بری استقرار عدالت، پیشگام بود.
دانش و بینش
آقامیرزا صادق آقا در فقاهت و اجتهاد و قدرت اندیشه و خردورزی، به درجهی رسیده بود که حتی در مبانی حقوق، از او به عنوان صاحبنظر برتر یاد شده و افکار بلندش در مقایسه با تفکرات و آراء پیشروترین حقوقدانان فرانسه، برتر شناخته شده است و بدینروی، میبینیم او در میان استادان دانشگاهی غیرحوزوی نیز مقبولیت علمی داشته است.22
او علاوه بر پارسایی و دانش وسیعش، عالِم به زمان و فقیهی سیاسی ـ مذهبی بود که در عصر سلطنت مشروطه پهلوی و پیشتر در دوران سلطنت استبدادی قاجار، در صحنه سیاست و اجتماع حضور داشته و همواره با دانش سرشار و آگاهی جهانی از ارزشها، مرزبانی میکرد.
از مجموع نوشتههی تراجمنگاران و گزارشگران تاریخ مشروطه، چه موافق و چه مخالف، برمیآید که او داری وجهه مردمی و انسانی محبوب بوده است، اگرچه گاهی با کلمههی موهن و عبارتهی گزنده، او را منفیباف و گوشهگیر قلمداد کردهاند;23 همچنانکه برخی قلم به دستان عصر ستمشاهی پهلوی احیاناً از روی ترس و وحشت و تحت حاکمیت جور و اختناق و فقدان آزادی، و عدهی از روی تملّق و چاپلوسی و خودشیرینی، او را بایکوت کرده، نام و نشان و خدمات او را از دائرةالمعارفها و فرهنگنامهها حذف نموده و برخی هم مغرضانه دربارهاش نکاتی نوشتهاند. حتی برخی تجدّدگرایان افراطی و غربزدههی هویّت باخته، که در زمان پهلویها، تحرّک و جولان بیشتری داشتند، وجود او را برنتافتند و به نوعی تحجّر و جمود متّهم ساختند که اسناد موجود، جملگی گواه نادرستی چنان انگارههایی است.24
مهدی مجتهدی، محبوبیت آقامیرزا صادق آقا را در میان مردم، در گریز از «کارهی مثبت» و عدم همکاری با دولت قلمداد کرده است.25 اما داوری در چنین امری، با مطالعه تاریخ قبل و بعد از مشروطه و بررسی اوضاع پیش آمده دینی عصر پهلوی، چندان مشکل نیست. وانگهی، تبیین چنان کلامی موقوف بر این است که بدانیم آقایان کار مثبت و یا منفی را چه میدانند، و معیار خوب و بد در نظرشان چیست.
خدمات سیاسی ـ اقتصادی
در اینباره، علاوه بر آنچه مخبرالسلطنه هدایت، والی وقت آذربایجان، گفته،26 کسروی نیز نکاتی ذکر کرده و سندی گویا در آن زمینه ارائه نموده است که طی آن، آقامیرزا صادق مجتهد از بنیانگذاران «بانک ملّی» با اهداف سیاسی، ملّی و مردمی بوده است. نصّ گفتار او چنین است:
این بود روز آدینه هشتم آذر (13 شوّال) در خانه حاجی مهدی آقا با بودن مجتهد و ثقةالاسلام و میرزا صادقآقا و حاجی میرزا محسن و حاجی سیدالمحققین و دستهی از بازرگانان و دیگران نشستی برپا نمودند و زمینه را به گفتوگو گذاردند و پس از سخنانی، چنین نهادند که با بنیاد گذاردن «بانک ملّی» همراهی نماید و در اینجا هم پولهایی گرد آورند، ولی با دادن وام به دولت، که بیشتر آن به کیسه بدخواهان توده خواستی رفت، همداستان نباشند و در اینباره دو تلگراف یکی با دستینه علما و دیگری با دستینه بازرگانان به تهران فرستادند... .27
از گزارش کسروی چنین برمیآید که آقامیرزا صادق آقا با یکی از رجال مشروطهخواه، یعنی حاجی مهدی کوزهکنانی، که خانه او اکنون خانه مشروطیت و مورد بازدید سیّاحان داخلی و خارجی است، کمال همکاری داشته و در بنیانگذاری «بانک ملّی» به سود مردم و بری کمک به انقلاب عدالتخواهی و ضد استبداد، پیشگام بوده است، اما متأسفانه از تلگرافی که کسروی اشاره کرده است، به تلگراف علما و آقامیرزا صادق وقوف نیافتیم. کسروی هم آن را نیاورده، فقط تلگراف بازرگانان را ذکر کرده است. مضمون آن تلگراف، که حتماً مورد تأیید علمی حاضر در آن نشست بوده است، همسوییهی انقلابی را نشان میدهد.
در آن تلگراف، که حاکی از درایت و آزادگی است و قطعاً با مشورت علمی حاضر تنظیم و به وکلی مجلس ارسال شده، چند نکته مهم آمده است:
1. تأسیس بانک ملّی بری خلاصی از استقراض خارجی;
2. اصلاح بودجه کشور و جلوگیری از اختلاس و خیانت تا در آتیه، نیازی به استقراض خارجی نباشد.
3. در صورت احتیاج به چنین استقراض، امنی دولت، که از متموّلترین و ثروتمندترین اهالی ایران هستند و آنهمه ثروت را در سایه دولت از ممرهی مخصوص تحصیل کردهاند، مجاناً بپردازند، بلکه اضعاف آن را تقدیم نمایند تا چه رسد به قرض. اما آنان (علما و بازرگانان معتمد) استقراض از خارجه را به هیچ وجه تصویب نکرده و به آن رضایت ندادهاند.28
اما آیا تأسیس «بانک ملی» در آن روزگار و تأمین سرمایه اولیه آن، آن هم در یک مجلس و توسط چند تن از بازرگان و کسبه مسلمان و مورد اعتماد علما و مردم و مخالفت شدید با استقراض خارجی و پول در اختیار دولت نگذاشتن، همگی نشانههایی از وجهه مردمی و نفوذ معنوی و روی برنتافتن به سلطه اجنبی آقامیرزا صادق و همرزمان او نیست؟ و آیا چنین شخصی را میتوان به هواداری از استبداد محمّدعلی شاه و امثال او متهم کرد؟!
دکتر محمود انگجی، پسر آیةاللّه سیدابوالحسن انگجی، همتبعیدی آقا میرزا صادق آقا، که هنگام تبعید به کردستان در حضور پدر بوده است، میگفت:
عدهی از تجّار و محترمین، به دیدار ایشان آمدند، لیکن آقا میرزا صادق آقا حاضر به ملاقات نشد. به حضور پدر من آمدند و ضمناً مبلغ دویست هزار تومان، که آن وقت مبلغ زیادی بود، به پدرم دادند که آن را به میرزا صادق آقا برساند و پدرم پذیرفت.29
آقامیرزا صادق راستی اسوه زهد و پارسایی بود و خانواده و فرزندانش نیز راه پدر را میرفتند. وی اگر وجوهی به دستش میرسید در راه مردم و خدمات دینی و انساندوستانه به مصرف میرسانید و معروف است که پس از انتقال ایشان به قم، مردم متدیّن وجوهات شرعی خود را نزد ایشان میبردند، ولی ایشان نمیپذیرفت و به آیةاللّه حائری ارجاع میداد و میگفت: مسئولیت حوزه با ایشان است.
نگارنده در همین زمینه، از آیةاللّه مرعشی نجفی سؤال کردم، فرمودند: از جمله خدمات آقی میرزا صادق آقا در زمان اقامتشان در قم، آن بود که در دوره اختناق رضاخانی و ممنوعیت عزاداری بری امام حسین(علیه السلام)، ایشان در سطح وسیعی هزینه قند و شکر و چی را فراهم میکردند و به روستاها و آبادیهی اطراف قم میفرستادند که مجالس عزاداری دایر باشد و تعطیل نگردد.
بینش سیاسی و آگاهی عمیق
به رغم نظر بعضی نویسندگان (مهدی مجتهدی) درباره مردان عصر مشروطه از جمله آقامیرزا صادق آقا، ایشان پس از انحلال «اسلامیه» (در تبریز) خود را از تمام جریانات کنار کشید در هیچ کاری مداخله ننمود. از حکومت و مشروطه و قانون و مجلس و این قبیل امور اصلا بحث نمیکرد و اگر از این موضوعات بحث به میان میآمد، ناراحت میشد و همه آنها را بد میدانست.30
درباره انزوی ایشان و سبب آن، سخن به میان خواهد آمد. اما اکنون بحث در این است که آیا ایشان سیاست هم میدانست یا نه؟ و اگر آری، به چه معنا و بر چه شاهدی؟
امام علی(علیه السلام) در نکوهش سیاست ابلیسی و زیرکی مبتنی بر دروغ و فجور و نیرنگ، کلامی قانونمند دارد که حدّ سیاست مذموم را روشن و مرز میان دو گونه انسان و دو نوع عملکرد را تبیین مینماید: «و لولا کراهیةُ الغدرِ لَکُنتُ مِن اَدهَی الناس»;31 اگر فریبکاری زشت نبود من زیرکترین و سیاستمدارترین مردم بودم. اگر سخن مجتهدی را خوب تحلیل کنیم، به این معنا میرسیم که اولا، آقامیرزا صادق ابتدا در «اسلامیه» حضور پیدا میکرد و وقتی در آنجا غیر از کارهی سیاسی و حکومتی و امور جاری مربوط به مشروطه چیز دیگری مطرح نبود، بدین امور میپرداخت. ثانیاً، کنار کشیدن از امور معنایش آن است که نخست وارد بود و دخالت میکرد. ثالثاً ـ چنانکه در بحث بیان اسباب و علل جدا شدن و کنار کشیدن وی توضیح داده خواهد شد ـ عدم دخالت در امور سیاسی، به ویژه پس از استقرار مشروطه و پس از اقدامهی ضددینی و ضدملّی، بخصوص در عصر پهلوی، شأن انسان بزرگی همچون آقامیرزا صادق اقتضا میکرد که از کار کناره بگیرد.
درباره بینش سیاسی و عمق آگاهی ایشان، توجه به دو ماجرا جالب است: ماجری نخست از سیدحسن تقیزاده نقل شده است; کسی که سیاسی و مشروطهچی و انگلیسی بودن او در تاریخ مشروطه کاملا روشن است. گفتهاند: «الفضلُ ماشهدت به الاعداء»; فضیلت آن است که دشمن هم به آن اقرار دارد.
آقی عبدالعلی کارنگ مینویسد: در منزل آقی میرزا جعفر سلطان القرّایی بودیم، سخن از رجال و علمی گذشته تبریز میرفت. آقی تقیزاده، از مردان بیدار دل و دوراندیشی که در صدر مشروطیت در تبریز بودند، یکی نیز مرحوم آقا میرزا صادقآقا، مجتهد معروف، را نام بردند. پس از جملههایی معترضه، آنگاه دنبال بحث پیشین را گرفتند و چند دقیقه بعد، باز آمدند سر هوشیاری و سرعت انتقال مرحوم میرزا صادق آقا و گفتند: جمعی از مشروطهخواهان به محضر ایشان رفتند و پرسیدند: آقا شما در مورد مشروطه مشروعه چه میفرمایید؟
پرسیدند: مشروطه مشروعه چیست؟
جواب دادند: مشروطه مشروعه قانونی است که حق مشروع تمام افراد و آحاد رعیّت را محفوظ میدارد و در برابر قانون، سیدقرشی و غلام حبشی یکسان کیفر میبینند، دست ستمکاران از سر مظلومان کوتاه میشود و همه افراد مملکت از بزرگترین مواهب آفرینش یعنی آزادی برخوردار میشوند و...
میرزا صادق آقا فرمودند: این حرفها واقعاً خوب است. آیا این نوع حکومت محصول فکر خود ماست یا ارمغان کشورهی دیگر است؟
گفتند: نه این فکر نخست در انگلستان پیدا شد و بعد به سایر کشورها راه یافت. قریب پانصد سال است که مردم انگلستان از این نعمت برخوردارند و به قسمت مهمی از دنیا سیادت و فرمانروایی میکنند.
پرسیدند: ایشان هم این طرز حکومت را مشروطه مشروعه میگویند؟
گفتند: نه، ایشان «کنستی توسیون» مینامند.
فرمودند: حرفهایی که زدید خوب بود، اما اگر چنین حکومتی ایجاد کردید نام آن را عوض نکنید. میترسم اگر نامش را عوض کنید خودش هم عوض بشود.32
ماجری دیگر: آقی میرزا محمود وحدت، یکی از روحانیان و وعّاظ تبریز، نقل کرد از پدرش میرزا ابراهیم و از شخصی دیگر به نام محمود شفیق، که من هم در ایّام نوجوانی، او را دیده بودم او را «خادمالعلماء» میگفتند و بیشتر اوقات در حضور و معیّت حاجی میرزا عبداللّه مجتهدی بود، نقل کرد و گفت: پدرم و آقی شفیق درباره تیزهوشی و درایت آقامیرزا صادق میگفتند: پس از جریان تخریب مشاهد ائمّه بقیع، در مسجد جامع تبریز مجلسی برگزار شد به عنوان تکریم و تجلیل از امامان مظلوم بقیع. آقی شیخالاسلام، که سید غیوری بود و در تشکیل آن جلسه فعّال بود، از آقا میرزا صادق هم دعوت به عمل آورده بود، اما ایشان خیلی تمایل نشان نمیداد. سرانجام، او به خانه آقا میرزا صادق میرود و با تندی و عصبانیت ایشان را متقاعد کرده، به مجلس میآورد. وقتی وارد دالان مسجد جامع یا «طالبیه» میشوند، آقا وارد مجلس نشده، برمیگردد. آن جلسه برگزار میشود و آقی شیخالاسلام از آقا میرنجد که چرا نیامد. فردی آن روز، «گازاته» (روزنامه) به تبریز آمد، دیدند در آن روزنامه نوشتهاند مردم تبریز در مسجد جامع گرد آمدند، سلطان احمدشاه را خلع و رضاشاه پهلوی را به سلطنت برگزیدند!
آقی شیخالاسلام از این گزارش دروغ ناراحت شده و آن روزنامه را برداشته به خانه میرزا صادق آقا میآید. (ظاهراً ایشان پدر خانم آقا بوده است.) آقا قرآن میخوانده تا نظرشان به شیخالاسلام میافتد، قرآن را میبندد و میخندد. آقی شیخالاسلام میپرسد این ماجرا را شما چگونه فهمیدید؟ آقا قرآن را باز میکند و به شیخالاسلام میدهد که بخواند. این آیه را باز کرده بود و یا همان جا را تلاوت میکرده است (وَ مَن یَتَّقِاللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجاً)(طلاق: 2) و فرمود: من وارد دالان که شدم، چهرههی ناصالحی دیدم که با اهداف آن مجلس تناسب نداشتند... آقا گفت: من بعضی از اعضی کنسولگری انگلیس را در آنجا حاضر دیدم که تناسب نداشت و لذا، برگشتم.
آیا سزاوار است درباره چنین مردی هوشمند و ذکی چنان داوری شود که مهدی مجتهدی در کتاب خود ذکر کرده است; البته او بر اساس همان تفکر «کار قیصر را به قیصر واگذار» مشی کرده و تز کهنه شده «جدایی دین از سیاست» را خواسته است پیاده کند و بر همان پایه، بری علمایی مثل آقا میرزا صادق نسخه میپیچد و برایشان برنامه تعیین میکند که ـ مثلا ـ مدرسه بسازند، مریضخانه درست کنند و خیریّه تأسیس نمایند;33 یعنی بودجه مملکت در دست شاهان و عناصر حکومتی باشد و کسی معترض نشود و اگر آنان کشور را فروختند و قراردادهی ننگین بستند کسی دم نزند; آنگونه که در ماجری «تنباکو» و قراردادهی مشابه پیش آمد و علما وارد گود سیاست شدند و دشمن را پس زدند و دست شاهان مستبد و دولتیان را از بیتالمال کشور کوتاه کردند.34
انزوا در وادی سیاست
انزوی مطلق و گوشهگیری و دور از مردم زیستن و شرکت نکردن در سود و زیان دیگران چیزی است، و انزوی مثبت و معنادار و عدم شرکت در بازیهی ابلیسی چیزی دیگر.
به شهادت تاریخ عصر مشروطه، آقا میرزا صادق آقا پس از پایان تحصیلاتش، که از حوزه نجف به زادگاهش تبریز برگشت، همواره در مسائل اجتماعی حضوری فعّال داشت و در کنار مردم و در متن جامعه به رهبری و ارشاد میپرداخت.
امیر خزیی، احمد کسروی و ویجویهی، از مشروطهطلبان و نویسندگان آن عصر، در گزارشهی خود از حضور و نشستها و اجتماعات آنان فراوان سخن گفته و احیاناً موضعگیریها و حمایتهی آقامیرزا صادق را از خواستهی مردممسلمان یادکردهاند، هرچند در زمینه مخالفتشان با مشروطه، امانت را رعایت نکرده و به سوء ادب، انحراف پیدا کردهاند. پیشتر به پندار مجتهدی اشاره شد. دقت در تعبیر او رواست:
آقامیرزا صادق آقا پس از انحلال «اسلامیه» دیگر خود را از تمام جریانات کنار کشید; در هیچ کاری دخالت ننمود و در این امر، کار او به افراط کشید.35
و در ادامه سخن، به مطالبی میپردازد که به عصر پهلوی مربوط میشود که مطامع استعماری و مقاصد سکولاری غرب در پوشش مشروطه به دست رضاخان اجرا گردید.
آقامیرزا صادق آقا از چنان حکومتی مشروطهنما و دینستیز و اسلامزدا متنفّر و بیزار بود و به قول مجتهدی، اگر از آن مقوله صحبت به میان میآمد، ناراحت میشد و آن قبیل معانی را کوچکتر از آن میدانست که وقت صرف کند و در آنباره صحبت نماید.
متأسفانه دامنه داوری مجتهدی، بسیار گستردهتر از این است; زیرا او تحریم سیاسیکاریهی بازیگران عصر را، که مروّج بیدینی بودند، و آقا میرزا صادق آقا نسبت به آنها موضعگیری منفی داشت و حتی با مشروطه، مخالف بودند، برنتافته و مدعی شده است که آقا از هر چیزی مشمئز بود.36 همو در ادامه، تصریح میکند که او در اثر اینگونه افکار، یک نفوذ بزرگ، که به علت تغییرات اوضاع و بیاعتقادیهی جدید عمق نداشت، تحصیل کرد; وجهه او در عالم روحانیت نظیر وجهه بسیاری از وجیهالملّههی تهران بود که در اثر عدم مداخله و گریز از کارهی مثبت، تحصیل شده بود.
ولی چنین نبود که مجتهدی پنداشته; زیرا آقامیرزا صادق تا کمی قبل از بازداشت و تبعیدش، در امور سیاسی دخالت میکرد و تلگراف او به مخبرالسطنه و نیز به وزیر جنگ در واقعه «لاهوتی» با امضی «الاحقر صادق» در تاریخ آمده است.37 آقامیرزا صادق آقا و دیگر علمی مهم تبریز در کنار او موضع مخالف با مشروطه داشتند; چنانکه امیرخیزی به تلگراف شاه قاجار به ایشان مبنی بر تقویت دولت و مخالفت با مشروطه اشاره دارد، اگرچه آن را موجب سرافکندگی آذربایجانیهی تهران (طرفداران مشروطه) دانسته است.38
محمدباقر ویجویهی گردآمدن علمی شهر از جمله میرزا صادق آقا در انجمن «اسلامیه» را ـ فیالجمله ـ گزارش کرده، هرچند از محتوی آن جلسات و گرد آمدنها کمتر شرحوتوضیحیبه دستما رسیده است.39
خلاصه آنکه آقامیرزا صادق با آزادیهی همراه با رواج بیدینی و با ظلم و استبداد داخلی و یا سلطه بیگانه، سرناسازگاری داشت و در عین دوری از آن جریانات، با مسبّبان درگیر بود و به افشاگری میپرداخت، نه آنکه از هر امر جدیدی اشمئزار داشته باشد. خود ثقةالاسلام، شهید راه مشروطه، نیز به انزوا و کنارهگیری از غوغا اعتراف و اذعان دارد.
در آن روزهی بحرانی و هی و هوی مشروطیت که بعداً در بیشتر بلاد اسلامی تحوّلاتی رخ داد، آقامیرزا صادق روزی بر بالی منبر وعظ و خطابه، داد سخن داد و با لحنی عجیب فرمود: ی مردم! دزدانی به کشورهی اسلامی هجوم آوردهاند، به هوش باشید! ما در آن روز، مفهوم سخن ایشان را درنیافتیم. اندکی بعد دیدیم انگلیسیها آتاتورک را در ترکیه و رضاخان را در ایران بر مردم تحمیل کردند و با ملت مسلمان و کشورهی اسلامی آن کردند که به مثل معروف «مسلمان نشنود کافر نبیند.»40
آقامیرزا صادق آقا با تیزهوشی و بینش قرآنی، آثار سلطه اجانب و روی کار آمدن خائنان وطنفروش مثل آتاتورک و رضاخان را فهمیده بود و از اینرو، هرگز در برابر رضاخان سر تسلیم فرود نیاورد و به قیمت کنار رفتن از مسائل سیاسی، شئون معنوی خود را حفظ نمود.
عبداللّه خان طهماسبی به تبریز آمد و به سراغ آقا رفت و درخواست ملاقات کرد، ولی آقا در خانه شهر نبود و در کوی «عم زینه دین» (عمو زینالدین) استراحت میکرد. عبداللّه خان به آنجا رفت، آقا او را به حضور نپذیرفت. اما پس از اصرار، او را به اندرونی راهنمایی کردند. و آن دو به گفتوگو پرداختند. پس از مدتی ناگهان صدی آقا بلند شد که میفرمود: ی عبداللّه خان! من اگر شب از دیوار خانه او (رضاخان) بالا روم و ببینم او نماز شب میخواند، باز باورم نمیشود و میدانم او نقشهی دارد. من هرگز دست در دست او نمیگذارم.41
معلوم شد طهماسبی آمده است قرار ملاقات و دیدار با رضاخان را بگذارد که آقا نپذیرفت. بعدها، که او با کشف حجاب بانوان مسلمان و به توپ بستن مردم در مسجد گوهرشاد مشهد و صدها کار خلاف اسلام و ملّیت ایرانی، ماهیت پلید خود را آشکار ساخت، صحّت نظر آقا معلوم شد، تا آنکه رضاخان کینه خود را از این مرد گشود و پلیس با نامردی از دیوار خانه او بالا رفت و او را دستگیر کردند و از زادگاهش دور ساختند.42
آقامیرزا صادق آقا و مشروطه
در طول تاریخ بشری، همواره حق و باطل با یکدیگر رویاروی بودهاند. امّتها و انسانها در فتنهها آزموده میشوند. (کُلّاً نُّمِدُّ هـؤُلاء وَهـؤُلاء مِنْ عَطَاء رَبِّکَ وَمَا کَانَ عَطَاء رَبِّکَ مَحْظُوراً)(اسراء: 20); همه را، آنان را و اینان را از عطا و بخشش پروردگارت امداد میکنیم و عطی پروردگارت ممنوع نیست.
آنجا که حق صریح است و یا باطل بینقاب رخ مینماید، انتخاب چندان مشکل نیست، ولی آنگاه که حق و باطل در هم میشوند و فضا تیره و تار میگردد و مقصد ناپدید، انتخاب راه دشوار میشود. و چه زیبا و قانونمند فرمود امیر بیان علی(علیه السلام): «اگر باطل با حق درنمیآمیخت، امروز بر جویندگان پوشیده نمیماند، و هر گاه حق پوشیده به امر باطلی نمیگشت زبان معاندان از تعرّض به آن کوتاه میشد، اما رشتهی از این و رشتهی از آن گرفته میشود و به هم آمیخته میگردد. اینجاست که شیطان بر هواداران خود تسلّط مییابد و تنها کسانی نجات مییابند که از سوی خدا بری آنان حسن عاقبت رقم زده شده است.»43
داستان مشروطه حکایت همین قصّه است که «کلمةُ حقٍّ یرادُ بها الباطلُ.»44 ظلم حکمرانان و دگرگونیهی عالم که جنگ جهانی اول را به دنبال داشت، ایران را آبستن حوادثی کرده بود که به «نهضت مشروطه» ختم شد. ابتدا «عدالتخانه» و ضدیت با استبداد و تشکیل مجلس شوری اسلامی و کنترل زمامداران و دولتیان مطرح بود و در رأس نهضت، علمی اسلام و فقهی شیعه پرچمدار بودند و ظاهراً نامی هم از «مشروطه» در میان نبود. اینکه آن مرد ملّا، که بدخواهانش نیز دانش وی را ستودهاند، معنی مشروطه را ندانسته باشد، نوعی گستاخی است. او میدانست که قید «مشروعه» را به قصد شرعیت بخشیدن به آن اضافه کرد. آنان هم گفتند: مشروطه، مشروعه نمیشود. راست میگفتند، نظر شیخ از «مشروطه مشروعه» چیزی بود و آنان که میگفتند «مشروطه، مشروعه نمیشود»45 مرادشان چیزی دیگر; یعنی همان «کنستی توسیون» که کاملا با شریعت در تضاد بوده و مشروطهچیان و نظریهپردازان آن به چنان امری اعتراف دارند.
در بیان وجه مخالفت علمی شیعه با مشروطه، هیچ سندی گویاتر از اعتراف به چنین اموری نیست و کسروی در چندین جی کتاب خود، به چنان امری البته با تعبیرات گزنده و به دور از ادب، اقرار کرده است.46
کلام بسیاری از محققان تاریخ مشروطه صراحت دارد بر اینکه تعزیهگردان اصلی مشروطه و آتش بیار معرکه از آغاز، انگلیس بود و تمام جریانات را در آشکار و نهان، پی گرفته و هدایت میکرد و از رخدادها بهرهبرداری سیاسی مینمود و بعداً ایادی داخلیاش هرچند ابتدا برخی از آنان در کسوت روحانیت بودند، اما سپس از نوک پا تا فرق سر فرنگی شدند و دیگران را هم به چنان وضع توصیه کردند. امام خمینی(قدس سره)بی آنکه نام ببرد، به چنین مواردی اشاره نموده است.47
ظاهراً اشرفالدین رشتی هم نظر به برخی از همین مشروطهچیها دارد، آنجا که سروده است:
حسن آقی معمّم به سرش دستار است *** یا که برداشته عمّامه فرنگیوار است
جان آقا، چه دهم شرح که حالش زار است *** کلّهاش یک وجب و در یخهاش زنّار است.48
کسروی درباره تعریف «مشروطه» دچار نوعی تناقضگویی شده است; یکجا با صراحت تمام، از مفهوم اروپایی آن سخن میگوید و در دیگر جا، طرح چنان مفهومی را شلتاق و بهانهجویی و جوسازی مخالفان میپندارد و آن را در ردیف متهم کردن مشروطهچیان به بابیگری و بهائیگری قلمداد میکند.49
اینها بخشی از سخنان مشروطهخواهان در مفاد مشروطه است که با آنچه شیخ نوری در برخی لوایح آورده و یا آقامیرزا صادق جسته گریخته و یا در رساله منسوب به وی مطرح فرموده، همخوانی دارد و جی پنهان کاری نیست.50 جالب توجه آن است که اندکی از پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(قدس سره) گذشته، اما باز همان منادیان آزادی غربی و حاکمیت لائیک و سکولار با نشر کتابها و روزنامهها و مجلّات، جان تازه پیدا کرده و در پوششهایی، همان اهداف را دنبال میکنند!
به هر حال، در هیچ کتاب و یا سندی نیامده است که آقا میرزاصادق آقا با مشروطه نظر مساعد داشته، اما مخالف مشروطه بوده است،51 هرچند به هواداری از استبداد و محمّدعلی شاه متهم شده است. بنابراین، اولا، نقاط مشترک فکری و مبنایی فراوانی با شیخ فضلاللّه نوری داشته است و موضعگیری او در رساله خطی منسوب به او52 با لوایح شیخ شهید همخوانیهایی دارد.53
ثانیاً، از مخالفت ایشان با مشروطه جانبداری او را از شاه قاجار انتزاع کردهاند، درست همانگونه که در اواخر حکومت مصدّق، حزب «توده» آنچنان میدان پیدا کرد که در قم حرکات ناشایست انجام دهد و مرجع تقلید شیعه ـ به گفته مورّخان ـ به شاه که در رم بود، تلگراف زد و تا این تلگراف را دریافت نکرد، بازنگشت.54 این شیوه شناخته شده دفع افسد به فاسد است.
پیشگامی در مبارزه با ظلم و ستم
در عین حال که آقا میرزا صادق آقا مشروطهخواه نبود و حتی از مشروطه مشروعه نیز سخن به میان نیاورده است، ولی در نهضت مبارزه با ظلم و استبداد، به اعتراف مشروطهچیها همواره پیشگام بود. در آغاز نهضت مشروطه، سه جریان وجود داشت: مشروطهخواه، مشروطه مشروعهخواه و خط سوم. و چنین نبوده که هر کس مشروطهخواه نبود حتماً طرفدار استبداد مستبدان باشد. هرچند ـ چنان که اشاره شد ـ چنین اتهامی را متوجه آقامیرزا صادق کردهاند.
اما به رغم منشأ این توهّم، قدر مشترک بین جنبشهی مشروطهخواهی و عدالتطلبی، ظلمستیزی است. ویجویهی در گزارش ماجری شنبه 28 جمادی الثانی علما و مخالفان مشروطه، گاه از میرزا صادق آقا اسم میبرد و دیگر گاه به کلیگویی میپردازد. پس از به کار بردن تعبیرات نه چندان مناسب، آنان را مخاطب ساخته، مینویسد:
مشروطه را اول خودتان گرفتهاید، حالا چرا پشیمان شدید؟ به شما چه میدهند؟55
و در جی دیگر مینویسد:
آقایان علما! (مخالفان مشروطه) شما را چه شده؟ چرا با این ظلّام (ستمگران) همدست و همزبان و هممشرب شدید؟56
اما ـ چنانکه شواهدی بر این امر ارائه شد ـ تا زمانی که مسیر نهضت و خیزش مردم مبارزه با استبداد و جلوگیری از ظلم و بیداد بود، علما و آقامیرزا صادق آقا نه تنها با نهضت همراهی میکردند، بلکه پیشگام و حتی رهبر آن هم بودند، ولی وقتی پردهها کناری رفت و دخالتهی بیگانه در امور داخلی، آشکار گردید، علما و میرزا صادقآقا موضع مخالف گرفتند و این موضعگیری ایشان در اندک زمانی بعد و با سلطه رضاخان، عامل بیگانه و مروّج فساد و تباهی در ایران، در پوشش «مشروطه» و مجلسهی «شوری ملّی» و «سنا»، که همه فرمایشی بودند، به اوج خود رسید و به دستگیری و تبعید وی انجامید.
پس با مشروطه بریتانیایی جز فراماسونها و طرّاحان مشروطه و غربزدگان و خودباختگان، احدی موافق نبود و آنان به کمک اجانب پیروز شدند.
اتهام جانب داری از استبداد
آقامیرزا صادق از مشروطه دم نزد و حتی از «مشروطه مشروعه» هم سخنی به میان نیاورد و از استبداد و هیچ سلطان جوری هم جانبداری نکرد بلکه هنگام لزوم، شجاعانه در برابر ظلم و تعدّی به مردم و یا ساحت دین، با صلابت ایستاد.
کسروی به ماجرایی اشاره میکند که موضعگیری آقا میرزا صادق آقا را تبیین میکند; خلاصه آن، این است که شخصی به نام حاجی محمّدتقی صرّاف در تهران و تبریز املاکی داشت و سرمایه هنگفتی اندوخته بود. در عین حال، با دادن پول به محمّدعلی میرزا (ولیعهد) به او تقرّب جسته و از دولت زمینهایی گرفته بود; به زمینهی دیگران هم دستاندازی میکرد; از جمله زمینهی شخصی به نام حاجی عبّاس لاکه دیزجی. آن پیرمرد با پسر جوان و دلیری که داشت، در برابر صرّاف ایستاد و حتی کسان او را کتک زد. حاج محمّدتقی این ماجرا را به محمّدعلی میرزا گزارش میکند و او دستور میدهد پسر حاجی عبّاس را دستگیر کنند و به حبس اندازند و زمینهی او را به زور بگیرند و به صرّاف بسپارند. حاجی عبّاس از کوشش باز نمیایستد و سند زمین خود را برمیدارد به خانه علما میرود و دادخواهی میکند، و چون نتیجه نمیگیرد، چند قفل برمیدارد و به درهی مسجد «مجتهد» و میرزا صادق آقا و دیگران میرود و به هر یکی قفلی میزند به این عنوان که در شهر، باید جلو چنین ظلم آشکاری گرفته شود.
متأسفانه شاهان و اطرافیان آنان، چه در نظام استبداد صریح و چه در پوشش سلطنت مشروطه، از این گستاخیها فراوان داشتهاند و حرمت علمی اسلام را، که خیرخواه بودهاند، رعایت نکردهاند. ولی به هر حال، به دنبال هدایت و رهبری آنان، مردم پیروز شده و شرّ شاهان از سر مردم رفع شده است.
بنابراین، متهم کردن آقامیرزا صادق آقا به هواداری از محمّدعلی شاه عاری از حقیقت است و نویسنده مقاله دائرةالمعارف تشیّع،57 سخنی مستند نگفته است. داوریهی کسروی هم آمیخته با حبّ و بغضی شدید است. اما روایت او را بر نظراتش مقدّم میداریم.
از روایت کسروی چنان مستفاد است که:
1. خانه مراجع تقلید و علمی شهر همواره پناهگاه مظلومان و کسانی بوده است که مورد تعدّی و تجاوز شاهان و ایادی آنان واقع شدهاند.
2. آنان در حمایت مظلومان، از آنچه از دستشان برمیآمده، دریغ نداشتهاند و سرانجام، پسر حاج عبّاس (مزبور) از زندان محمّدعلی شاه (محمّدعلی میرزا) فرار کرده و در خانه مجتهد بست نشست و از آنجا به نهضتیان پیوست.58
نسبتهی ناروی دیگر
در وادی سیاست شیطانی، اخلاق و فضیلت جایگاهی ندارد و متأسفانه گزارشگران مشروطه عنان قلم رها کرده و گروهی بر پایه گرایشهی مسلکی و گروهی و بر اساس هیجان، عاطفی و احساسی، کاغذ سیاه کردهاند و به جی گزارش واقعه، به ناسزاگویی و دشنام پرداختهاند.
ویجویهی از آن خیل گزارشگران است. او با قلم حماسی و برانگیزانندهی که دارد، درباره مشروطهخواهان، بسیار ثناگویی میکند و با تجلیل از آنان نام میبرد، اعم از علما، معمّمان و یا مردمان عادی; مثل تعبیرهی علمی حقّه، ملّایان دینخواه، و مجاهدان شیرپنجه و با غیرت.59
اما نسبت به مخالفان مشروطه عبارتهی اهانتآمیز و ناسزاگونه به کار میبرد، مانند علمی سوء تبریز، عمامهداران بدطینت، آخوند مستبد تابع اسلامیه، ملّاهی دنیاخواه، و عمامهداران سوء ریاستطلب و رشوتخوار.60
در یک مطالعه مقایسهی درباره کتب مشروطه و آنچه در عصر پهلوی تألیف شده است، مطابق مَثَل معروف عربی «کل یجرّ النار الی قرصته»; هرکس آتش را به طرف نان خود میکشد، تداعی میشود، بخصوص محمّدباقر ویجویهی در عین گزارش روزانه واقعههی تبریز، یک جنگ روانی ـ تبلیغاتی راه انداخته، هیجانی برانگیخته و احساساتی را جریحهدار ساخته است.
متأسفانه کسروی، همچون بسیاری از بدخواهان همواره از روی حقد و کین، با صراحت تمام، همه نیکان و بدان را با بیحرمتی یاد میکند و مینویسد:
اینان چه نیکان و چه بدانشان جز به زیان مردم نمیبودند... راست است نیکانشان یک رشته نیکیها نیز از راستگویی و درستکاری و نیکی به دیگران و مانند اینها به مردم آموختندی و از اینرو، کسان سودمندی بودندی چیزی که هست، رویهم رفته، زیانشان بیش از سودشان درآمدی... .61
اولا، ما ندانستیم اگر بدانشان به زیان مردم هستند، نیکانشان چرا؟
ثانیاً، این مردمی که عموم علما و روحانیان برایشان زیانبارند، چه کسانیاند؟ اگر مراد ملت ایران است که بیشتر پشتیبان مراجع و روحانیان بزرگ بودهاند و تاریخ صد ساله این معنا را به وضوح به اثبات رسانده و تمام کوششهی بیگانگانو ایادی داخلی بینتیجه مانده است.
ثالثاً، آنان که از شرح احوال کسروی آگاهند، میدانند که او سابقه طلبگی و آخوندی دارد و رانده شده حوزههاست و به همین دلیل، به طور جدّ عقدهی بار آمده و چنین بیپروا سخن گفته است.
رابعاً، ملاک خوبی و بدی در نظر ایشان چیست؟ و معیار سنجش کدام است؟ البته امثال کسروی در حال حاضر هم صدایشان از بلندگوهی مغرب زمین شنیده میشود. آنان که از جامعه انقلابی مسلمانان و متعهدان به اسلام بیرون رانده شدهاند، همان یاوهسراییها و ناسزاگوییها و سخنان عامیانه به دور از منطق را ادامه میدهند،62 که متاع کفر و دین بیمشتری نیست.
دلایل مخالفت با مشروطه
اگر آقامیرزا صادق مجتهد به مشروطه روی خوش نشان نداد و با طرفداران آن همسویی نکرد، به دلیل شناختی است که او نسبت به مشروطه «کنستی توسیون» داشت و آن ماهیت غربی و ضدّدینی آن بوده و چنین مخالفتی است که خشم امثال کسروی را برانگیخته، وگرنه «مشروطه» به معنی «قانونمداری و عدالتخواهی و ظلمستیزی» مورد تأیید او بوده و شیخ فضلاللّه نوری هم قید «مشروعه» را به مشروطه به این معنا افزود.
جالب توجه است که درباره مشروطه مطلقه چیزی از ایشان (آقامیرزا صادق) نقل نشده، اما درباره امر مشروطه مشروعه سؤال کردهاند و به قول سیدحسن تقیزاده، کلام پرمغز و لطیف و هوشمندانهی فرموده است. در اینجا، به نمونههایی در خصوص ناسازگاری مشروطه و شریعت اشاره میشود:
اینان از آن می ترسیدند که قانون اساسی به دست علما افتد... این به معنی به کنار نهادن «شریعت» میبود، ولی واعظان و یا بسیاری از دیگران این را نمیفهمیدند و نافهمیده به زبان میآوردند. اینان به مشروطه و قانون دلبستگی پیدا کرده، آن را میخواستند، ولی از شریعت نیز چشم نپوشیده بودند.63
این وضع سادگی برخی را در طرح مشروطه مشروعه میرساند که آنان جلوگیری از ظلم شاهان را میخواستند و از شریعت نیز غافل نبودند. اما به گفته کسروی، به ناسازگاری این دو توجه نداشتند و یا به جبر زمان، با مشروطه مخالفت صریح نمیکردند. و پس از استقرار نظام شاهنشاهی پهلوی، به صورت مشروطه انگلیسی و کنستی توسیون، ناسازگاری آشکارتر شد و فریاد بزرگان دین و ملت را برآورد و آقامیرزا صادق در همین زمینه، تلخیها دید و سرانجام، تبعید شد.
در اینجا، به عمق بینش و هوشمندی آقامیرزا صادق پی میبریم که او از روز نخست، این تضاد و ناسازگاری را، که کسروی به آن تصریح میکند و غفلت روحانیان بزرگ طرفدار مشروطه را بازمینمایاند، جسته و گریخته گفته است. متأسفانه زمان بر خلاف مراد، جریان داشت و پس از گذشت یکصد سال از مشروطه و پس از استقرار آن، همه پیشبینیها رخ داد و معلوم گردید که مقصود، حکومت سکولار بوده، نه قانون و نه اجری عدالت و چیز دیگر.
شیخ نوری هم به این فریبکاری آزادیخواهان در لوایحش اشارتها دارد;64 چنانکه برگشتن سیداحمد طباطبائیازمشروطهدرهمین تضادمشروطهوشریعت بود.
از این کلام کسروی، برمیآید که هدف انگلیسیها از آوردن مشروطه به ایران، پس از آن بود که اروپاییان در واقعه «رژی» از روحانیت شیعه شکست خوردند و به قدرت علمی اسلام و نفوذ معنوی آنان پی بردند و دیدند که حکومت ـ به اصطلاح ایشان ـ «عرفی» بدون حاکمیت ـ فیالجمله ـ «شریعت» قابل دوام نیست و تصور کردند با قتل شیخ فضلاللّه نوری و ثقةالاسلام تبریزی و یا بدنام کردن امثال آقامیرزا صادق مجتهد و با دور کردن آنان از مردم، که تکمیل آن برنامهها به دست رضاخان به اجرا درآمد، به هدف خود میرسند، ولی حوادث پنجاه سال اخیر، به ویژه انقلاب اسلامی ایران، به رهبری فقیهی مجاهد و برخاسته از قم، آشفته بودن رؤیاهی امپریالیسم را آشکار ساخت.
تفرقه افکنی میان علما
برخی افراد همچون کسروی همواره سعی کردهاند میان علمی تبریز در عصر مشروطیت، تفرقهافکنی کنند و برخی مسائل اجتماعی را، که همیشه بوده است، دستاویز کرده، مینویسند: میان آقامیرزا صادق و مجتهد میرزا حسن دشمنی بود و حکم به کفر یکدیگر میکردند!65در حالی که دیگر نویسندگان این مسائل را نفی میکنند و با اینکه این دو عالم هر دو مخالف مشروطه بودند، اما ثقةالاسلام و آقامیرزا صادق، که یکی طرفدار مشروطه و دیگری مخالف آن شناخته میشود، همواره در بینشان تفاهم و احترام برقرار بود.
ثقةالاسلام در سخنرانی روز پنجشنبه 13 رمضان المبارک میگوید:
... بعد شروع از علمی تبریز کردم و یک یک اسم بردم و حمایت فوقالعاده از حاج میرزا صادق آقا نمودم که چون میبینند مردم به این شخص و من کمی قایل هستند، به این عنوان میخواهند بدنام نمایند.
پیش از آن هم اعلامیه مشکوکی به در و دیوارها چسبانده بودند بدین مضمون که تا کی در مذاهب قدیم خواهید بود و حرفهای کهنه خواهید شنید؟ و تا کی به مجلس و مسجد علما خواهید رفت؟ جز به مسجد ثقةالاسلام و میرزا صادق آقا نباید به مسجد دیگری رفت.66
در کتاب زندگینامه شهید نیکنام ثقةالاسلام هم از تأسیس «بانک ملّی» در خانه حاج مهدی آقا سخن به میان آمده که مجتهد ثقةالاسلام و میرزا صادق آقا و دیگران و عدهی از بازرگانان به مشورت پرداختهاند. از مطاوی کتاب مزبور میزان محبوبیت آقامیرزا صادق نزد موافق و مخالف روشن میشود و خود ثقةالاسلام در مرآةالکتب از ایشان به عظمت یاد کرده است.67
ثقةالاسلام در برخی یادداشتهایش، به پادرمیانی و اصلاح میان مردمان موافق و مخالف مشروطه توسط آقامیرزا صادق اشاره میکند:
جناب حاج میرزا محسن آقا و آقامیرزا صادق آقا نزد بنده آدم فرستادند و پیغام دادند که بنده اقدام به صلح نمایم... به جناب آقا میرزا صادق آقا بعضی پیغامها دادم.68
از مجموع این سخنان و قراین دیگر، به دست میآید که بین علما تفاهم کامل برقرار بوده و ظاهراً در بیرون آنان، جمعی آتش بیار معرکه اختلاف بودهاند و شاید اختلاف شیخی و غیرشیخی نیز ساخته و پرداخته انگلیس، استعمارگر قرن، بوده باشد.69
برخی ضد و نقیض گوییها
کسروی و برخی همفکران او درباره علمی موافق و یا مخالف مشروطه مانند ثقةالاسلام تبریزی و میرزا صادقآقا مجتهد دچار ضد و نقیضگویی شدهاند; گاهی آنان را پایهگذار مشروطه قلمداد کرده و دیگر گاه طرفدار استبداد شناساندهاند و ظاهراً منشأ آن کینهی است که بخصوص احمد کسروی نسبت به علمی تبریز داشته و شاید او از آغاز، بری کوبیدن مذهب و ملکوک کردن علما و روحانیان نامدار تبریز مأمور بوده است.
کسروی از این معنا غفلت داشته که اولا، آقا میرزا صادق از اول در کنار مشروطهخواهان ـ به معنی اروپایی کلمه ـ نبوده است تا کناره گیرد. ثانیاً، مردمی که او (کسروی) از آنان سخن میگوید تحت رهبری او بودند و از معنا و مفهوم و مآل مشروطه آگاه بودند و به آنان وفادار ماندند، هرچند دستگاه جبّار پهلوی آنان را از وی برید و اقبال در این امر مددکار دیگران بود.
وانگهی کسروی آنگونه دم از مردم میزند که گویا همه مشروطهخواه بودهاند و آنان یک طرف و آقا میرزا صادق هم در طرف دیگر. درست است که بیشتر مردم ضداستبداد و خواهان عدالت و قانون بودند و آقا میرزا صادق نیز چنان جریانی را رهبری میکرد، اما طرفداران استبداد شاهی جز درباریان و تعداد اندکی از حاکمان قاجار نبودند. این نمونهی از قضاوتهی غلط اوست. همه مردم مشروطهخواه نبودند، اگرچه همه عدالت را میخواستند.
نکته دیگر اینکه او در جی جی کتابش از سود علما دم میزند. اما جز این نیست که آنان در پرتو اسلام، سیادت و آقایی داشتند و خواهان حفظ اسلام و ملت خود میبودند و در این راه فداکاری میکردند. اما دیگران ـ یعنی همان آزادیخواهان غرب مآب که به ملت خود پشت کردند و مرتد گشتند ـ سود اجانب و نفع نامشروع میطلبیدند. آنان رسوی تاریخاند.
رو کردن ثقةالاسلام و امثال او به محمّدعلی شاه هنگام بروز جنگ، بری جلوگیری از خونریزی بود و نه بری آنکه آنان طرفدار استبداد شده و موضع عوض کرده بودند، بلکه در حقیقت، به نوعی دفع افسد به فاسد میکردند; چنانکه در مقاطع تاریخی بعد، چنین صحنههایی تکرار شد; مثلا، بری دفع تودهیها و کمونیستها، آیةاللّه بروجردی موقتاً شاه را تقویت کرد و او به حکومت برگشت، هرچند با کودتی آمریکایی بیست و هشتم مرداد.
ترور نافرجام
از رخدادهی سیاسی خشن و از جمله مشروطیت، آدمکشیها، ترورها و خونریزیهی بیحساب و کتاب بود. از زمان اعطی مشروطیت و برچیده شدن بساط استبداد و خودکامگی بر حسب ظاهر و دوران استبداد صغیر شخصیتها و بزرگانی با دخالت اجنبی، به پی مرگ رفتهاند، روسها امام جمعه تبریز و پسرش را یکجا ترور کردند، ثقةالاسلام را به همراه تعدادی دیگر به دار آویختند. انگلیسیها و عناصر وابسته به آنها، یپریم خان ارمنی، شیخ فضلاللّه نوری و برخی دیگر را به دار زدند، و پیکوبی کردند و پس از روی کار آمدن رضاخان، با وجود نظام به ظاهر مشروطه و وجود مجالس «سنا» و «شوری ملّی»، باز اراده فرد حاکم گردید، آن هم به زشتترین شکل آن; یعنی وابسته به اجنبی، و وضعی پیش آمد که به قول شاعر:
چه شد آیا که از اول بتر شد؟ *** چرا مشروطه را سودا اثر شد؟70
و یا به گفته شاعر مشروطه، سید اشرف گیلانی:
فکر کن بر عقرب و افعی درست *** باز رحمت بر کفن دزد نخست.71
در آن عصر تاریکتر از پیش نیز عدهی به قتل رسیدند و شخصیتهایی تبعید گشتند که آقا میرزا صادق از آن جمله است.
پیشتر در عرصه قاجار و در بحران مشروطه، طرح ترور آقا میرزا صادق ریخته شده بود، اما به سبب دستگیری ضارب سیدهاشم و ناکامی طرّاحان، نقشه ترور فاش شد.
مبارزه منفی
در جریانات سیاسی کشورها، اعتصاب غذا از سوی سیاسیون در بند، و یا مهاجرت رهبران جنبش و ترک شهر به عنوان اعتراض به اوضاع جاری و سرانجام، دور کردن آنان از کشور و خالی شدن صحنه بری حاکمان خودکامه و گاهی تشکیل دولت در تبعید شیوههی رایج و عرف سیاسی است.
در دوران مشروطه، کشمکشهایی بین گروهها با انگیزههی متفاوت وجود داشت، ولی عمدتاً رهبری مردم به دست عالمان دین و مجتهدان شهرها بود. در تبریز، حاجی میرزا حسن مجتهد و آقامیرزا صادق آقا از پیشروان درجه اول بودند و موضعگیری و سخنان و عملکردهایشان نقش تعیینکننده داشت. بست نشستن در زاویه مقدّسه شهر ری، صادر کردن لوایح بیدارکننده72 و هجرت علمی شهرستانها به قم، گاهی به نتایج درخشانی میرسید.
مظفّرالدین شاه درباره مهاجرت کبرا به قم، طی نامهی به علمی تبریز، که از آقامیرزا صادق نیز نام برده است، به آنان قول داده که به خواست علما برسد و از ایشان خواسته به شهر و دیار خویش برگردند.
البته کسروی این کلام بهبهانی را، که از رهبران مشروطه است و بری او احترام نیز قایل است، تفسیر سوء کرده و بر سادهاندیشی و خامی او حمل کرده، و این مذاق تلخ کسروی است که در جی جی کتابهایش، چنین نظریهپردازیهی غرضآلودی میکند و سخن از نفع و سود شخصی حضرات علما به میان میآورد و در این باب، به تعمیم غیرمنطقی میپردازد.
در عین حال، او نتوانسته است محبوبیت علما را در میان مردم کتمان کند و اعتراف کرده که مردم آنان را با عزّت و احترام و حتی بر روی دوش خود، وارد شهر کردهاند، هرچند در اینجا هم که به حضور یکپارچه مردم اشاره میکند، اظهار میدارد که چنان حضوری از روی ترس بوده است!73
باید از کسروی پرسید: ترس از چه کسی؟! ممکن است کسانی از هر جریانی از روی خوف و یا حرص و طمع مقاصدی را دنبال کنند، اما سخن در کلّیت امر است و جایگاه علما نزد مردم، غیرقابل انکار است. طی صدها سال، این حقیقت به اثبات رسیده است. آقا میرزا صادق مرارتهی زیادی در روزهی آشوب آزادیخواهان غربیمآب و تبعید از زادگاهش را چشیده و همه آنها را بری رضی خدا به جان خرید.
برخی از نویسندگان معاصر از پیوستن آقا میرزا صادق به مهاجران قم سخن به میان آوردهاند،74 اما ظاهراً چنین چیزی رخ نداده است. چنانکه ذکر شد، پیوستن حاجی میرزا حسن مجتهد به جمع مهاجران به قم و زاویه شهر ری و جمع شیخ فضلاللّه نوری مطرح است و شاه عودت ایشان را خواست و بهبهانی در مجلس آن را عنوان کرد.
امیرخیزی هم پس از عزل عینالدوله و انتصاب مجدّد او توسط محمّدعلی شاه، از حرکت آقامیرزا صادق و برخی دیگر از علمی شهر تبریز به شهرستان «اهر» سخن گفته و ظاهراً او در نقل این گزاره، متفرّد است.75
براون نیز در نامه مورّخ بیست و سوم صفرالمظفّر 1330 ق عدم بازگشت آقا میرزا صادق و میرزا عبدالکریم امام جمعه را با وجود تکلیف و پیشنهاد آمدن و عودت، ذکر کرده است.76
به هر حال، همه این قهر و آشتیهی سیاسی77 و مبارزه منفی به سبب حوادث تلخ و ناگواری بود که به نام «مشروطه» و «استبداد» در سطح کشور و بخصوص تبریز، جریان داشت و مردم از شرّ استبداد، خلاصی نیافته، گرفتار آزادیخواهیهی اروپایی و حکومت لائیک و سکولار شدند و در چنگ غربیها افتادند.
از مواردی که کسروی در تاریخ دستکاری کرده و تفسیری طبق نظر علیل خود ارائه داده، ترک شهر از سوی مجتهدان، و از آن جمله آقا میرزا صادق است. او گستاخانه از بیرون کردن مجتهد از شهر سخن گفته است. ما منکر وجود برخی عناصر لاابالی و خواهان چنان کاری، نیستیم، اما عامّه مردم و ملت شریف تبریز چنان نبودند. او به چنان حسّ احترامی از اهالی تبریز اعتراف دارد، اگرچه با غرضورزی آن را توجیه میکند.78
کسروی گاه به میخ و گاه به نعل میکوبد. یکجا سخن از این به میان میآورد که آقا میرزا صادقآقا از مردم روی گردانید و شهر را ترک کرد، و در جی دیگر مینویسد:
و چون علما رفتند و گلههی مردم باز نمودند، محمّدعلی میرزا باز سپر انداخت و گردن به درخواستها گذاشت و با نویدهایی علما را بازگردانید.79
او پس از ذکر این ماجرا، از اجتماع آقامیرزا صادق در خانه حاجی مهدی راجع به تأسیس «بانک ملّی» گزارش میکند ـ ذکر شد ـ پس ترک شهر بری دفاع از حق مردم بوده است، نه روی گرداندن از مردم و نه بیرون کردن ایشان از شهر.
سفارتخانه ها و کنسولگریها
تسخیر سفارتخانه آمریکا در تهران در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی روشن کرد که دولتهی بزرگ دنیا، چه کارهایی که در کشورهی اسلامی نمیکردهاند! از نظر والتر اسمارت، مهمترین مسائل در ایران، مسئله «دین» و «نهضت آزادی» است که در ایران همچون اروپا، دموکراسی، «شریعت» را دشمن خود میداند و اتحاد این دو، ناممکن است و غیرطبیعی.80
گزارشهی رابینو نیز نشانگر تعقیب مسائل سیاسی، فرهنگی و دینی در دوران مشروطه است.81
امیرخیزی لایحه انجمن را مبنی بر محسوب شدن ایران جزو دولتهی کنستی توسیون و ارسال سواد آن به دول خارجه آورده است; یعنی همان چیزی که مشروطهچیها آن را میخواستند;82 چنانکه سفارت روس رضایتخاطر خویش را از اعدام ثقةالاسلام و شیخ فضلاللّه نوری ـ یکی طرفدار مشروطه و دیگری مخالف ـ پوشیده نداشته است. علاوه بر آن، در اعدام ثقةالاسلام روسها رأساً اقدام کردند و انگلیس نیز شیخ فضلاللّه نوری را بری ایران خطری پنداشت و از اعدام او اظهار خرسندی نمود.83
با وجود دخالتهی فراوان مستقیم و غیرمستقیم سفارتها و کنسولگریها در امور داخلی ایران، آنکه به آنان اعتنا نکرده و زیر پرچم آنها نرفته علما بودهاند. وقتی محمّدعلی شاه به سفارت روس پناهنده میشد، سفیر روس کالسکه سفارت را به سراغ شیخ نوری فرستاد و پیشنهاد کرد دستکم پرچم روس را بر بالی بامش به اهتزاز درآورد، اما او در پاسخ گفت: مسلمان پناهنده کفر نمیشود.84
نقش مدرسه آمریکاییها در تبریز، تحصّن شریفزاده در کنسولگری فرانسه و خوابیدن او در آن کنسولگری و آمادگیهی کنسولگری انگلیس در نزدیکیهی مسجد «صمصام خان»85 در محله ارامنه تبریز، که مرکز تجمّع سیاسیون و مشروطهچیها بود (و در ابتدی انقلاب اسلامی نیز گاهی مرکز تجمّعهی سیاسی بود)، از جریانات عادی مشروطه به حساب میآید.86 اما در زندگی آقا میرزا صادقآقا، به هیچ وجه رویکردی به این نوع مسائل دیده نمیشود، بلکه به عکس، در گرماگرم پناهنده شدن بسیاری به سفارتخانهها و کنسولگریهی بیگانه، خانه آقا میرزا صادق آقا مأمن و پناهگاه بود و به جی رفتن زیر پرچم روس و انگلیس، بر افراشتن پرچم سفید بر بالی در خانه آقا میرزا صادق نشانه صلح و آشتی و اعلام پذیرش ستمگران و ضعیفان بود.87
کسروی مینویسد:
کنسولها بیکار نایستاده، سفارتخانه های خود را در تهران آسوده نمیگذاردند.88
او بنا بر کتاب آبی به گزارشهی متعددی از مستر اسمارت، مستر راتسلاو، رابینو، بارکلی، اسپرنیگ رایس و باسکرویل اشارت دارد.89 و در نهایت، در مقایسه این دو جریان مشروطه و مخالفان آن، آقامیرزا صادق آقا و همفکران او را نماد استقلال و مردمی بودن به حساب میآورد که به جی کنسولگریها،90 به خانه ایشان و به عوض پرچم روس و انگلیس، زیر پرچم سفید صلحِ برافراشته بر بالی در خانه میرزا صادق آقا پناه میبردند و خود آقا به مشیّت خدا مأمن مردم بود، وگرنه رأس استبداد محمّدعلی شاه قاجار در سفارت روس پناه گرفت.
اما تقیزاده به گفته خودش در پناه هر دو سفارت بود و پرچم هر دو سفارت در محل اقامت او به اهتزاز درآمد.91
-
پى نوشت ها
- 1ـ فریدون آدمیت، ایدئولوژی مشروطیت ایران، تهران، پیام، 2535، ص 265 و 259 و 227.
- 2ـ از جریان تنباکو در عصر ناصری تا دخالتهی مستقیم و غیرمستقیم علمی نجف، مثل آخوند خراسانی و سیدکاظم یزدی و در تهران، بهبهانی و شیخ فضلاللّه نوری و در تبریز میرزا صادقآقا مجتهد تبریزی و دیگران.
- 3ـ شیخ حسن اصفهانی کربلایی، تاریخ دخانیّه (تاریخ وقایع تحریم تنباکو)، رسول جعفریان، قم، الهادی، 1377، ص 35.
- 4ـ شیخ محمّدصادق قرهداغی (شیخ آغابزرگ تهرانی، نقباء البشر، عبدالعزیز طباطبائی، چ دوم، مشهد، دارالمرتضی، 1404، ج 2، ص 873.)
- 5ـ حاجی میرزامحمّدعلیقراجهداغی، (محمّدحسن اعتمادالسلطنه)، المأثر و الآثار، تهران، کتابخانه سنایی، افست، ص 175.)
- 6ـ سیدمحسن امین، اعیانالشیعه، ترجمه حسن امین، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1403، ج 7، ص 366، در ستون دوم، سال تولّد او 1269 ق ذکر شده و در عنوان ترجمه، نام پدر او مکرّر شده است; چنانکه در تاریخ مراجعت او به تبریز 1131 خطی چاپی بوده و 1311 صحیح است.
- 7ـ در سن هفده سالگی (شیخ آغابزرگ تهرانی، نقباء البشر، ج 2، ص 873) / در سن نوزده سالگی (ملّاعلی خیابانی، علمی معاصرین، تبریز، خوییکلکتهچی،1366ق،ص 153)/ درسن بیست یا نوزده سالگی (سیدمحسن امین، اعیانالشیعه، ج 7، ص 366)
- 8ـ مهدی مجتهدی، رجال آذربایجان در عصر مشروطیت، طباطبائی مجد، تهران، زرین، 1377 ش، ص 182 / شیخ آغابزرگ تهرانی، پیشین، ج 2، ص 783 / ملّاعلی خیابانی، پیشین، ص 153 / میرزاعلی ثقةالاسلام، مرآةالکتب، عبداللّه ثقةالاسلامی، 1363، ج 1، ص 108.
- 9ـ در اعیانالشیعه بازگشت ایشان به تبریز، مردّد بین سالهی 1310 و 1311 ق آمدهاست: ج 7، ص 366.
- 10ـ نگارنده، «بیان صادق»، کیهان اندیشه، ش 16، 1366، ص 67.
- 11ـ مینورسکی، ملحقات تاریخ تبریز، ترجمه عبدالعلی کارنگ، مقاله جعفر سلطانالقرایی، تبریز، کتابفروشی تهران، 1337، ص 105 / محمّدجواد مشکور، تاریخ تبریز تا قرن نهم هجری، تهران، انجمن آثار ملی، 1352، ص 293.
- 12ـ عبدالعلی کارنگ، آثار باستانی آذربایجان، تبریز، انجمن آثار ملّی، 1351، ج 1، ص 387.
- 13ـ مجله حوزه، «مصاحبه با شیخ حسین اهری»، ش 72، ص 43، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1374.
- 14ـ «در فقه و اصول و اخبار و علوم عربیّه و فنون ادبیّه مقامی منیع و رتبه رفیع دارد و در این فنون غالباً صاحب تصنیف است.» (محمّدحسن اعتمادالسلطنه، پیشین، ص 175)
- 15ـ «و کان والده المیرزا محمّد المبرور ایضاً احد العلماء المشار الیه بالبنان، معتمداً عند اهل تبریز خواصهم و عوامهم و کان یدعی بالمجتهد الصغیر»; و پدر آقا میرزا صادق آقا، مرحوم میرزا محمّد، نیز یکی از علمی ممتاز و مورد اعتماد مردم تبریز بود، اعم از عوام و خواصشان، و او «مجتهد کوچک» خوانده میشد. (میرزاعلی ثقةالاسلام، پیشین، ج 1، ص 108)
- 16ـ به نامهی حاجی میرزا محسن، حاجی میرزا عبدالحسین، حاجی میرزا عبدالعلی و حاجی میرزا احمد، که فرزند او به نام حاجی میرزا کاظم دینوری تا چند سال در قید حیات بود. فرزندان حاجی میرزا محسن «مجتهدزاده» و فرزندان حاج میرزا عبدالحسین «اوحدی» شهرت دارند. (مهدی مجتهدی، پیشین، ص 186 و تعلیقات طباطبائی مجد، ص 326.)
- 17ـ عبدالحسین امینی، شهداءالفضیله، چ دوم، قم، مکتبة الطباطبائی، 1339، ص 392.
- 18ـ محمّدقلی خان هدایت (مخبرالسلطنه)، خاطرات و خطرات، تهران، کتابفروشی زوّار، 1363، ص 322.
- 19ـ میرزاعلی ثقةالاسلام، پیشین، ج 1، ص 108.
- 20ـ محمّدمهدی اصفهانی کاظمینی، حسنالودیعه، چ اول و دوم، نجف، 1348 و 1387 / محمدحسین روحانی، دائرةالمعارف تشیّع، تهران، بنیاد خیریه و فرهنگی شط، 1373، ج 1، ص 505.
- 21ـ مهدی مجتهدی، پیشین، ص 183.
- 22ـ مبانی حقوق، ج 2، ص 141ـ195 / نگارنده، «آیةاللّه میرزا صادقآقا»، مجموعه مقالات کنگره بزرگداشت حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام)، ج 3، ص 271ـ272.
- 23ـ مهدی مجتهدی، پیشین، ص 182 / میرزا علی ثقةالاسلام، پیشین، ج 1، ص 108.
- 24ـ خیرالدین زرکلی، الاعلام، چ ششم، بیروت، دارالملایین، 1984 م، ج 3، ص 186 و نیز ر.ک: محمّدعلی خیابانی مدرّس، ریحانةالادب، چ دوم، تبریز، کتابفروشی خیّام، 1333 / علیاکبر دهخدا، لغتنامه، تهران، موسسه لغتنامه، 1337 / عزیز دولتآبادی، سخنوران آذربایجان، تبریز، دانشگاه تبریز، 1355 / محمّدعلی تربیت، دانشمندان آذربایجان، طباطبائیمجد، تهران، وزارت ارشاد، 1378 / ملّاعلی خیابانی، پیشین. اینها در برخی کتب یاد شده با وجود تناسب با موضوع کتاب و لزوم طرح نام و آثار، فصلی بری او نگشوده و ذکری از او به میان نیاوردهاند. خدا از خطاها درگذرد.
- 25ـ مهدی مجتهدی، پیشین، ص 184.
- 26ـ مهدی قلیخان هدایت (مخبرالسلطنة)، پیشین، ص 322.
- 27و28ـ احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، چ سوم، تهران، امیرکبیر، 1330، ص 184ـ185/ نصرتاللّهفتحی،زندگینامه شهید نیکنام ثقةالاسلام تبریزی، بنیاد نیکوکاری نوریانی،1352، ص118.
- 29ـ محمود انگجی، «مصاحبه»، در کتابخانه نگارنده نوار کاست موجود است.
- 30ـ مهدی مجتهدی، پیشین، ص 184.
- 31ـ نهجالبلاغه، خطبه 200 / شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج 10، ص 232 / محمدجواد مغنیه، فی ظلال نهجالبلاغه، چ سوم، بیروت، دارالعلم للملایین، 1979 م، ج 1، ص 258 و ج 3، ص 211.
- 32ـ نگارنده، «بیان صادق»، کیهان اندیشه، ش 16، ص 78 و 79 / حبیب یغمایی، یادنامه تقیزاده، تهران، انجمن آثار ملّی، 1349، ص 104 و 105 / سیدحسن تقیزاده، زمینه انقلاب مشروطیت (سه خطابه)، چ دوم، گام، 1336، ص 53 با اندکی تفاوت نسبت آنچه که آقی کارنگ نقل کرده است.
- 33ـ مهدی مجتهدی، پیشین، ص 185.
- 34ـ احمد بشیری، کتاب آبی، تهران، نشرنو،1362، ج3، ص202. بنا بر گزارشی، قروض محمّدعلیشاه قاجار که دولت تقبّل کرده بود آن را بپردازد، یک میلیون و چهارصدهزار تومان بود که در آن زمان، رقم بسیار درشتی بود. گذشته بر تعیین مستمریهی کلان. (همان، ج 8، ص 1736ـ1738/ سیدحسن تقیزاده، پیشین، ص 29ـ33.
- 35و36ـ مهدی مجتهدی، پیشین، ص 185 / ص 184.
- 37ـ همان، بخش توضیحات، طباطبائی مجد، ص 296.
- 38ـ اسماعیل امیرخیزی، قیام آذربایجان و ستارخان، تبریز، کتابفروشی تهران، 1339، ص 79.
- 39ـ محمّدباقر ویجویهی، بلوی تبریز (تاریخ انقلاب آذربایجان)، علی کاتبی، تبریز، ابنسینا، 1348، ص 46 / احمد کسروی، پیشین، ص 628.
- 40و41- به نقل از: پدر نگارنده.
- 42ـ «آقا صادق قرهداغی، او در برابر سلطه حاکم نهضت کرد، در برابر مقاصد سیاسی بیگانگان ایستاد...» (محمّد حرزالدین، معارفالرجال، قم، مکتبة مرعشی نجفی، 1405 ق، ج 1، ص 374)، (خیرالدین زرکلی، در الاعلام، ج 3، ص 186.) تحت عنوان القرهداغی او را آقامیرزا صادق با لقب ثائر یعنی انقلابی، یاد کرده است که زشتکاریهی پهلوی را بر منبر خطابه، افشا میکرد و پلیس در شهر تبریز او را دستگیر و به همدان و سپس به ری تبعید کرد. (مسعود بهنود در از سیدضیاء تا بختیار، چ دهم، تهران، دنیی دانش، 1384، ص 139)، تبعیدگاه وی را سمنان ذکر نموده است!
- 43ـ نهجالبلاغه، شرح صبحی صالح، کلام 50 / نگارنده، «ابعاد حق و باطل»، مجله نورعلم، ش 49، ص 147، قم، جامعه مدرسین.
- 44ـ غلامحسین زرگرینژاد، رسائل مشروطیت، تهران، کویر، 1374، ص 349، رسالهی از مؤلّف مجهول.
- 45ـ غلامحسین زرگرینژاد، پیشین، ص 360. رساله «کلمه حق یراد بها الباطل.»
- 46ـ همان، ص 261.
- 47ـ امام خمینی، صحیفه نور، تهران، وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی، 1361، ج 9، ص 25.
- 48ـ اشرفالدین رشتی، دیوان نسیم شمال، بمبی، تبریز، جهرمی، نشر احیاء، 1343 ق، ص 51.
- 49ـ احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ص 412.
- 50ـ زیراکس رساله خطی منسوب به آقامیرزا صادق آقا، موجود در کتابخانه نگارنده. و نیز ر.ک: هما رضوانی، لوایح آقا شیخ فضلاللّه نوری، تهران، تاریخ ایران، 1362، ص 28 و 29.
- 51ـ نگارنده، «ابعاد حق و باطل»، ص 147.
- 52ـ گو اینکه، ایشان در این رساله به اندیشههی سکولاریستی طالب اف و امثال او، عنایت دارد و تحت عنوان عبدالرجیم (عبدالرحیم) حرفهی او را به نقد میکشد.
- 53ـ هما رضوانی، پیشین، ج 1 و 2.
- 54ـ مسعود بهنود، پیشین، ص 394.
- 55و56ـ محمّدباقر ویجویهی، پیشین، ص 59 / ص 58.
- 57ـ محمّدحسین روحانی، پیشین، ج 4، ص 83 و 84.
- 58ـ احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ص 148.
- 59ـ محمّدباقر ویجویهی، پیشین، ص 74 و 210.
- 60و61ـ همان، ص 10، 150 و 151، 176، 246 / محمّد ناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، چ سوم، تهران، امیرکبیر، 1363، ص 290 و 292.
- 62ـ سخنان عبدالکریم سروش، اینترنت مورخ 9/5/2005 ظاهراً در لندن.
- 63ـ احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ص 308.
- 64ـ هما رضوانی،پیشین،ص 28ـ29/احمدکسروی،پیشین،ص 410.
- 65ـ همان، ص 133، 134، 135 و 247.
- 66ـ نصرتاللّه فتحی، پیشین، ص 116 و 117.
- 67ـ «احدالمحققین الفحول و اوحدی العلماء و فیالفقه» (میرزا علی ثقةالاسلام، پیشین، ج 1، ص 108.)
- 68ـ نصرتاللّه فتحی، پیشین، ص 373 و 374.
- 69ـ حسن اعظام قدسی، کتاب خاطرات من، تهران،1342، ص44.
- 70ـ رحیم چاووش اکبری، مشروطه (مجموعه مقالات و سخنرانیهیهمایش بزرگمشروطه)، تبریز،ستوده،1382،ص313.
- 71ـ اشرفالدین رشتی، پیشین، ص 22 و باز درباره پوچ درآمدن وعدههی مشروطه:
- تا چند کشی نعره که قانون خدا کو؟ *** آن کس که دهد گوش به عرض فقرا کو؟
- 72ـ محمّد ناظمالاسلام کرمانی، پیشین، ص 455 و 457.
- 73ـ احمد کسروی، تاریخ هجده ساله آذربایجان، چ دوم، تهران، امیرکبیر، 1330، ص 417.
- 74ـ سیدهادی خسروشاهی، تاریخ و فرهنگ معاصر، آیةالله میرزا صادق آقا، قم، مرکز بررسیهی اسلامی، 1371، ج 1، ص 310.
- 75ـ اسماعیل امیرخیزی، پیشین، ص 213 / نصرتاللّه فتحی، پیشین، ص 291. ایشان از رفتن به قرهداغ سخن گفته است.
- 76ـ براون ادوارد، نامههایی از تبریز، ترجمه حسن جوادی، چ دوم، تهران، خوارزمی، 1361، ص 166.
- 77ـ درباره کوچیدن و ترک شهر ر.ک: احمد کسروی، تاریخ هجده ساله آذربایجان، ص 250 و 336 و 417.
- 78و79ـ احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ص 246 و 557 / ص 184.
- 80ـ فریدون آدمیت، پیشین،ص420. انگلیس،گزارش جوزف رابینو.
- 81ـ همان، ص 113 و 259. از یادداشتهی رابینو.
- 82ـ اسماعیل امیرخیزی، پیشین، ص 151 و 152 و 217.
- 83ـ احمد بشیری، کتاب آبی، ج 3، ص 7000. گزارش جورج بارکلی سفیر وقت انگلیس در تهران.
- 84ـ حسن اعظام قدسی، پیشین، ص 254.
- 85ـ میرزاصادق نیز گاهی در ارتباطبا مسائلمشروطه در این مسجد حضور یافتهاند. (احمد کسروی،تاریخ مشروطه ایران، ص 156.)
- 86ـ اسماعیل امیرخیزی، پیشین، ص 156. و در مورد توصیه سفارت فرانسه به پذیرش پناهندگی برخی سیاسیون، ر.ک. همان، ص 88 پاورقی.
- 87ـ همان، ص 687.
- 88ـ همان، ص 890 / احمد بشیری، پیشین، ص 701 و همه حاکی از دخالت اجنبی.
- 89ـ همان، ص 162.
- 90ـ نصرتاللّه فتحی، پیشین، ص 105.
- 91ـ سیدحسن تقیزاده، پیشین، ص 85.