معرفت، سال شانزدهم، شماره نهم، پیاپی 120، آذر 1386، صفحات 95-

    حکم اهانت به مسیح در سنّت مسیحیت

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    محمد رضا جواهری / *استادیار - فردوسی مشهد / javaheri@ferdowsi.um.ac.ir
    چکیده: 
    هدف از این پژوهش استنباط حکم شرعی «اهانت» به بزرگ ترین شخصیت دین مسیحیت، حضرت عیسی مسیح ـ علی نبینا و آله و علیه السلام ـ از درون «سنّت مسیحیت» است. در این زمینه، نخست ارزش و اهمیت «سنّت» در بین مذاهب مسیحی و دیدگاه کاتولیک ها درباره استمرار و تداوم سنّت بررسی می گردد و به دنبال آن، نظریه «خطاناپذیری» پاپ و دلایل قدرت و حق تشریع کلیسا و پاپ تبیین می شود و سپس حکم اهانت به حضرت عیسی علیه السلام از درون سنّت مسیحی و فتاوای پاپ استنباط خواهد شد. در پایان، حکم اهانت به رسولان مسیح و مجازات توهین به پاپ و همچنین احکام و کیفرهای دادگاه تفتیش عقاید کلیسای رومی به دلیل نقشی که در کشف حکم اهانت به مسیح علیه السلام بر اساس سنّت مسیحیت دارد، شناسایی و بررسی می شود.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    حکم اهانت به مسیح در سنّت مسیحیت

    محمّدرضا جواهری
    (دانش آموخته حوزه علمیه و دکتری فقه و مبانی حقوق اسلامی)

    چکیده

    هدف از این پژوهش استنباط حکم شرعی «اهانت» به بزرگ ترین شخصیت دین مسیحیت، حضرت عیسی مسیح ـ علی نبینا و آله و علیه السلام ـ از درون «سنّت مسیحیت» است. در این زمینه، نخست ارزش و اهمیت «سنّت» در بین مذاهب مسیحی و دیدگاه کاتولیک ها درباره استمرار و تداوم سنّت بررسی می گردد و به دنبال آن، نظریه «خطاناپذیری» پاپ و دلایل قدرت و حق تشریع کلیسا و پاپ تبیین می شود و سپس حکم اهانت به حضرت عیسی علیه السلام از درون سنّت مسیحی و فتاوای پاپ استنباط خواهد شد. در پایان، حکم اهانت به رسولان مسیح و مجازات توهین به پاپ و همچنین احکام و کیفرهای دادگاه تفتیش عقاید کلیسای رومی به دلیل نقشی که در کشف حکم اهانت به مسیح علیه السلام بر اساس سنّت مسیحیت دارد، شناسایی و بررسی می شود.

    کلیدواژه ها: سنّت، اهانت، پاپ، کلیسا، حکم.

    مقدّمه

    مهم ترین منبع نزد مسیحیان جهان پس از کتاب مقدّس، «سنّت» است؛ بنابراین، سنّت دومین سند و منبع مقدّس، ارزشمند و معتبر مسیحی است. علاوه بر کاتولیک ها و ارتدوکس ها، که همواره بر مرجعیت و اعتبار سنّت تأکید دارند،1 پروتستان ها نیز مجبور به پذیرش نوعی سنّت شده اند و از متون مقدّس و کلیسا، شهادت درونی روح القدس و نداهای پیامبرگونه برای زندگی دینی و عمل صالح مطابق سنّت مسیحی یاد می کنند.2

        به اعتقاد کاتولیک ها و شورای جهانی مسیحیان، در کنار کتاب مقدّس، سنّت منبع جداگانه الهی است که به خواست خدا، به عنوان وحی الهی برای جبران کاستی های کتاب مقدّس تعیین شده و حجّیت و اعتبار آن، همسنگ کتاب مقدّس است.3 سنّت طرح زنده ای است که رشد و توسعه می پذیرد و قوانین شرعی جدیدی برای کلیسا و مسیحیان تولید می کند. گرچه سنّت از عصر رسولان و پدران کلیسا آغاز شد ولی همواره در حال شکوفایی و تکامل و پاسخ گویی به نیازهاست. تحرّک، پویایی، استمرار و تداوم سنّت، عامل گسترش و توسعه آموزه های مشروع و قانونی کلیسای جهانی است.4

        برای اثبات حجّیت و اعتبار سنّت، استمرار و پایداری آن، به کتاب مقدّس5 و وحی، هدایت و لطف الهی6 و تجلّی حضور، تعلیم، الهام و ارشاد کلیسا توسط روح القدس7 استدلال شده است.

        کلیسای کاتولیکْ پاپ را دارای قدرت مطلق و نامحدود می شمارد که پیروی کامل از آراء وی وظیفه عموم مسیحیان است.8 وی خلیفه خدا و نایب عیسی مسیح علیه السلام بر روی کره زمین، فوق امپراتور می باشد و حق الهی قانون گذاری و تشریع برای عموم مسیحیان از آن اوست.9 مشروعیت، اعتبار و لزوم اجرای فتاوای پاپ بستگی به پذیرش مردم ندارد.10 علا یوحنّا پطرس غوری مدارک و اسنادِ قدرت قانون گذاری و حق تشریع کلیسای کاتولیک به رهبری پاپ را، کتاب مقدّس،11 و دلیل عقلی و سنّت کلیسایی12 می داند. پاپ در اظهارنظر خویش، از اشتباه پاک است. وی هیچ گاه در فرمان های رسمی پاپی، در جایگاه رهبری مسیحیان اشتباه نمی کند. مقام عصمت و خطاناپذیری پاپ یک امتیاز الهی است که در شورای جهانی مسیحیان و شورای اول و دوم واتیکان تأیید و تصویب گردید.13 در متن تصویب شده درباره خطاناپذیری پاپ در شورای واتیکان اول برای اثبات این اصل ایمانی و عقیدتی بر سنّت مسیحی و ترفیع و تکریم مذهب کاتولیکی، نجات مسیحیان، مکاشفه الهام الهی و تأیید شورای مقدّس و مساعدت و کمک الهی و جانشینی پطرس و اقتدار عالی رسولی و انجام وظیفه تعلیم و آموزش مسیحیان تکیه شده است.14 در سند مسیحی شورای واتیکان دوم نیز اصل «اقتدار آموزشی قدسی پاپ» در عرض کتاب مقدّس و سنّت مقدّس به عنوان منبع سوم معتبر مسیحی شناخته شده که با هدایت روح القدس، کلام خدا را دریافت می کند و به نام عیسی مسیح علیه السلامآموزش می دهد.15 بنابراین، فرمان های پاپی و آموزه های دینی پاپی، مصوّبات شورای جهانی کلیسا و واتیکان و مسیحیان با حضور پاپ، و تأیید و تصویب وی منبع معتبر دیگری برای شناخت شخصیت های مقدّس مسیحی و حکم اهانت به آنان است.

    حکم اهانت به مسیح در سنّت مسیحیت

    برابر نظریه «تداوم و استمرار سنّت»، نزد مسیحیان و کلیسای کاتولیک، فرمان پاپ و مصوّبات شوراهای جهانی مسیحیان دست مایه گسترش و توسعه سنّت مسیحی است. همچنین به حکم نظریه «خطاناپذیری پاپ»، فرمان های پاپی اصلاح ناپذیر و غیرقابل تغییرند. بر پایه این دو نظریه، زمانی که پاپ در جایگاه مقام رسمی رهبری کلیسای مسیحی فرمانی صادر کند، فرمان او در سنّت مسیحی جای می گیرد و از قوانین رسمی و قطعی پذیرفته شده کلیسایی شناخته خواهد شد و صد درصد حکم الهی مسیحی تلقّی می گردد و بر همه حجت شرعی بوده و پیروی از آن واجب است. تصمیم ها و مصوّبات شوراهای عمومی کلیسایی نیز عامل تبیین و توسعه سنّت مسیحی هستند. از این رو، مجموعه آراء پاپ و بیانیه های شوراهای جهانی مسیحیان در ارتباط با «هرقطه» و بدعت، نفاق و «سکریلیج»، ارتداد و کفر می تواند حکم سنّت مسیحیت در موضوع اهانت به عیسی مسیح علیه السلام را نشان دهد.

    پاپ و شورای عمومی کلیسا؛ منبع تشریع احکام

    اگر سنّت محدود به سنّت پدران کلیسایی و رسولان و حواریان عیسی مسیح علیه السلام تلقّی شود، فرمان پاپ و شورای عمومی مسیحیان، از راه دیگری حجّت و معتبر خواهد بود. کلیسا منبع تشریع حکم الهی است و پاپ و شورای عمومی حق تشریع قانون دارند و می توانند به تشریع حکم روی آورند و آن را شریعت و فرمان خداوند بنامند و همه باید آن را بپذیرند.16

        در آیین مسیحیت، حق تشریع در انحصار خداست و خداوند مشرّع ذاتی و اصلی است و قدرت سایر مشرّعین بی واسطه یا باواسطه از خدا سرچشمه می گیرد. در کتاب مقدّس تصریح شده است: پادشاهان به وسیله من حکم رانی می کنند و تشریع کنندگان (مشرّعون) با اذن من قانون گذاری کرده، حکم الهی را وضع نمایند.17 پطرس رسول هم نوشته است: هیچ سلطه و قدرتی بدون اجازه خدا وجود ندارد و هیچ سلطه ای جز از خدا نیست.18 علّامه مسیحی، یوحنّا پطرس غوری، در کتاب مختصراللاهوت الادبی با استناد به کتاب مقدّس، دلیل عقلی و سنّت کلیسایی واگذاری حق تشریع و قانون گذاری از جانب خدا به کلیسا را ثابت نموده است.19 حضرت عیسی مسیح علیه السلام به پطرس فرمود: آنچه را که در زمین ببندی، در آسمان بسته خواهد شد و آنچه را که در زمین گشایی در آسمان گشوده خواهد شد.20 وی به حواریان فرمود: هر کس سخن شما را بشنود سخن مرا شنیده است، و هرکس (احکام) شما را حقیر شمارد مرا حقیر شمرده، و هرکس مرا حقیر شمارد در واقع خدایی که مرا فرستاده حقیر شمرده و رد کرده است.21 در کتاب مقدّس، از زبان رسولان عیسی مسیح علیه السلام آمده است: رأی روح القدس و ما بر این قرار گرفته که جز دستورات و ضروریاتی که در زیر می آید بار شما را سنگین تر نسازیم.22

        یوحنّا پطرس غوری اعتقاد دارد: از این نصوص کتاب مقدّس مالکیت و سلطه کلیسا بر تشریع استفاده می شود. بنابراین، متولیّان کلیسا از مقام جعل و تشریع احکام الهی برخوردارند.23 وی برهان عقلی نیز برای برخورداری کلیسا از مقام تشریع حکم الهی ارائه کرده، می نویسد: به دلیل آنکه کلیسا در نوع خود، یک هیأت اجتماعی کامل است که مدیریت دینی جامعه را بر عهده دارد، برای استحکام این مدیریت و متناسب با مسئولیت ویژه خویش، باید از «ولایت» برخوردار باشد و این ولایت جز با داشتن حق تشریع احکام، تمام و کامل نمی شود. علاوه بر این، انجام وظایفی همچون بازداشتن مؤمنان از ارتکاب منکرات و وادار نمودن آنان بر اموری که موجب تقرّب به خدا و قیام بر عبادت و نجات از هلاکت است، چنین حقی را برای کلیسا لازم و ضروری می کند.24

        وی در پاسخ این پرسش که در کلیسا، چه کسانی حق تشریع و وضع احکام را دارند، می نویسد: پاپ، مجمع و شورای عمومی، اسقفان، مجامع و شوراهای خالص. اما پاپ ـ یعنی اسقف رم ـ حق دارد برای کل کلیسا تشریع حکم کند؛ زیرا در کتاب مقدّس، حضرت مسیح علیه السلام به پطرس گفته است: برّه های مرا خوراک ده، گوسفندان مرا شبانی کن.25 روشن است منظور از «رعایت و شبانی کردن» در این فرمان حضرت عیسی علیه السلام به پطرس، سیاست و مدیریت و تدبیر است. همچنین آن حضرت به پطرس گفته است: آنچه در زمین ببندی در آسمان بسته می شود.26 این سخنان، که خطاب به پطرس گفته شده است، شامل پاپ نیز می شود؛ زیرا او خلیفه مسیح در کلیسای جهانی و عام رم، بلکه اسقف اعظم و متولّی و صاحب کلیدها و شبان شبانان و نایب مسیح در زمین است . اما مجمع و شورای عمومی نیز می تواند برای تمام کلیساها احکام تشریع کند؛ زیرا آن شورا در تمام تعلیم و تدبیر، جانشین کلیساست. پس باید برای کل کلیسا حق وضع حکم شرعی داشته باشد؛ ولی باید توجه داشت که احکام صادره از این شورا به تنهایی رسمیت ندارد، مگر اینکه خود پاپ یا نایب او ریاست آن را بر عهده گیرد و احکام آن را تأیید کند؛ زیرا شورا نمی تواند بدون جلب نظر پاپ، جانشین کلیسا شود. اما اسقفان می توانند شرایعی برای قلمروهای خود وضع کنند؛ زیرا چنین ولایتی برای استحکام مدیریت قلمروهایشان ضرورت دارد.

         یوحنّا پطرس غوری در کتاب خود، که یک کتاب فقهی مسیحیت کاتولیک است، قدرت برتر و بی نظیر کلیسا و رهبر آن پاپ را در تشریع احکام و شریعت گذاری تبیین نموده و مسائل وابسته به آن را بررسی کرده است. وی در بحث از آنچه شناخت و اعتقاد بدان لازم است، از قانون «ایمانِ رسولان» یاد کرده است. این قانون دربردارنده سه عقیده دینی بوده که ایمان به آنها واجب است، ولی درباره سومین آن عقاید، که درباره کلیسا است، می نویسد: سومین عقیده، خود مشتمل بر سه امر است که معرفت و اعتقاد به آن واجب است: در روی زمین، فقط یک کلیسا وجود دارد و رئیسی که آن را تدبیر و مدیریت می نماید یکی است. کلیسا با کمک روح القدس اداره و تدبیر و حفظ می شود، کلیسا در آنچه به ایمان و آداب و احکام ارتباط دارد، از اشتباه و غلط معصوم و پاک است و حق کلیساست که همه باید سخن آن را بشنوند.27

        کلیسا دارای سلطنت و نیرویی است که بر اساس آن می تواند عمل به سفارش هایش را بر مؤمنان به گونه الزامی بزرگ، واجب گرداند؛ چون مسیح علیه السلام تشریع احکام و شریعت گذاری را به کلیسا تفویض نموده است.28

        اصل در شریعت کلیسایی پاپی، این است که اجرای آن الزامی است و متوقف بر قبول مردم نیست؛ چون اگر اعتبار و لزوم آن وابسته به پذیرش مردم باشد سلطه شرعی کلیسا و قدرت شرایع از بین می رود و نظام جمهور تعطیل می گردد.29

        اصل این است که عمل به شریعت کلیسایی حتی با نهی حکم مدنی و دولت از پذیرش آن، لازم است؛ چون کلیسا با سلطه ذاتی و استقلالی از طرف عیسی مسیح علیه السلام ـ و نه از جانب حاکم مدنی ـ تشریع حکم می نماید. اسقفان حق عدم تنفیذ شرایع پاپی و انکار آن را ندارند؛ چون آنان پایین تر از اسقف اعظم رم هستند و اسقف اعظم رم نایب بی واسطه مسیح علیه السلام در زمین و رئیس و سر و مدبّر تمام کلیساهاست و اسقفان گرچه در کلیسای خویش امیر و فرمانده اند، خود و زیردستانشان باید از پاپ اطاعت نموده، به وی اقتدا کنند و با تنفیذ شرایعش، آنها را منتشر نمایند. شریعتی نیست، مگر اینکه اجرای آن واجب قطعی است و فرق «شریعت» با «مشورت» در این است که متعدی و متجاوز به شریعت باید مجازات شود و این اجماعی است.30

        ولایت تشریعی پاپ عمومی است و شامل تمام کلیساها می گردد. از جمله جلوه های آن ولایت تشریعی، ولایت در واجب نمودن عیدها در حق کل کلیساست. و این ولایت مخصوص پاپ بوده و کسی دیگر از این ولایت برخوردار نیست.31

        پاپ و اسقف اعظم می تواند آنچه را که وصیّت به صرف آن در جهت برّ و نیکی معیّن شده باشد، با داعی پسندیده و حمید در غیر آن صرف کند؛ چون مسیح پاپ را مدبّر در همه وجوه برّ و نیکی قرار داده است، به گونه ای که حق تصرّف در وجوه برّ به اقتضای نیاز و منفعت روحی را داراست.32

        مطابق این اظهارات و آراء فقهی یوحنّا پطرس غوری، در کلیسای مسیحی، تنها پاپ دارای مقام وضع و تشریع احکام است؛ چون شورای عمومی و اسقف ها و شوراهای خصوصی فقط با اجازه و تأیید پاپ می توانند حکم شرعی صادر کنند. از این رو، فرمان ها و اعلامیه ها و نظرات پاپ بیانگر حکم شرعی آیین مسیحیت است و همه آنچه در جهان مسیحیت با فرمان پاپ و دستور شرعی وی انجام شود تابلوی راهنمای دیدگاه مسیحیان کاتولیک در جهان است. رفتار و گفتار کلیسا به رهبری پاپ، در ارتباط با بدعت گذاران و مرتدان و کافران، گویای حکم شرعی پاپ و نظریه آیین مسیحیت درباره اهانت به مقدّسات است و می تواند حکم اهانت به بزرگ ترین شخصیت مسیحیت، حضرت عیسی مسیح علیه السلام را نشان دهد.

    حکم اهانت به عیسی مسیح علیه السلام در آراء پاپ و شورای جهانی کلیسا

    کلیسای کاتولیک به رهبری پاپ، در تاریخ مسیحیت احکامی را در ارتباط با بدعت، ارتداد و کفر تشریع کرده که شریعت رسمی و قطعی آیین مسیحیت شناخته شده و معرفت، پذیرش، اعتقاد و ایمان به آنها بر تمام اسقفان، کاردینال ها، کشیشان و پیروان آنان لازم است. برای روشن شدن شرایع کلیسا و پاپ درباره توهین به مقدّسات، برخی آراء و نظریات آنان بررسی می شود. شورای «نیقیه اول» با قریب 220 تا 318 اسقف در ژوئن 325 میلادی تشکیل شد.33 احکام این شورا را تقریبا تمام مسیحیان جهان، کاتولیک های رمی و ارتدوکس ها و پروتستان ها قبول دارند.34 این شورا در اعتقادنامه ای که صادر کرد، برخی گفتارها در ارتباط با شخصیت حضرت عیسی مسیح علیه السلام را محکوم کرد و گویندگان آن را لعنت نمود: کلیسای مقدّس کاتولیک و رسولان، کسانی را که سخنان زیر را می گویند لعنت می کند: «زمانی بوده است که پسر وجود نداشته است» و «او وجود نداشته و بعد به وجود آمده است» و «او از نیستی به وجود آمده است.» نیز کلیسای کاتولیک کسانی را لعنت می کند که بر این باورند که وجود او از ماهیت یا وجودی بجز ماهیت یا وجود پدر ناشی شده است و یا اینکه او تغییرپذیر بوده و در معرض دگرگونی و تبدیل است.35

        کشیشی از پدران مسیحی در اسکندریه به نام آریوس اعتقاد داشت عیسی مسیح کلمه حق است، ولی مانند سایر موجودات جهان، حادث و مخلوق است و از نیست به هست آمده و عیسی علیه السلام برخلاف پدر، دارای آغاز و ابتداست. اسقف شهر عقاید او را بدعت دانست و محکوم نمود و شورای کلیسا آریوس را عزل کرد و در شورای «نیقیه» نیز اعتقادنامه ضد آریوسی تصویب شد. عقاید آریوسی محکوم گردید و آریوس و پیروانش لعنت شدند.36

        شورای قسطنطنیه دوم نیز، که مورد تأیید همه مسیحیان است، در سال 553 چهارده «ملعون باد» صادر کرد. در «ملعون باد» هفتم، نوشته شد: اگر کسی اصطلاح «در دو طبیعت» را بدین منظور به کارگیرد که واژه «دو» طبیعت های مسیح را جدا سازد و یا با این استفاده، دو طبیعت را دو شخصیت مجزّا معرفی نماید، ملعون باد! در «ملعون باد» هشتم نوشته شد: اگر کسی اصطلاح «از دو طبیعت» یا «یگانه طبیعت مجسّم کلمه خدا» را به کار گیرد و این اصطلاحات را به شکلی که پدران مقدّس تعلیم داده اند، درک نکند، بلکه سعی نماید طبیعت یا جوهر الهی و انسانی مسیح را با هم مخلوط نماید، ملعون باد! در «ملعون باد» دهم نیز نوشته شد: اگر کسی اعتراف نکند خداوندِ ما عیسی مسیح، که در جسم مصلوب شد، خدای حقیقی و خداوند جلال و یکی از اقنوم تثلیث اقدس است، معلون باد!37

        از آنچه در این دو شورا محکوم شد عقاید کسانی به دست می آید که چنین می اندیشیدند. بنابراین، تعلیمات رسمی کلیسا و پاپ معیار راست کیشی است و بدعت گذاران ملعونند. عدم اعتقاد به برخی اوصاف شخصیت حضرت عیسی مسیح علیه السلام، گرچه همراه با احترام کامل نسبت به آن حضرت و پذیرش اصول عقاید مسیحیت و سایر اوصاف وی باشد، موجبات لعنت را فراهم نموده است. پس قطعا هرکس کوچک ترین اسائه ادب و اهانتی به این شخصیت بزرگ و مقدّس بنماید ملعون خواهد بود.

         حکم «تکفیر صغیر» و «تکفیر کبیر» و «لعنت» از احکامی است که پاپ و شوراهای مسیحی و اسقفان صادر می کرده اند. «تکفیر صغیر» مسیحی را از اجرای شعائر کلیسا محروم می ساخت. این مجازاتی بود که هر کشیشی حق داشت آن را اجرا کند. اگر متخلّفی که محکوم شده بود پیش از طلب و دریافت آمرزش، درمی گذشت، به عقیده مؤمنان، چنین تکفیری حکم محکومیت ابدی به عذاب اخروی را پیدا می کرد. «تکفیر کبیر»، که اکنون تنها نوع تکفیر از جانب کلیساست، حکمی بود که تنها از جانب شوراهای دینی مسیحی یا پاپ و اسقفان صادر می شد. حکم «تکفیر کبیر» محکوم را از هرگونه همبستگی حقوقی یا روحانی با جامعه مسیحی محروم می کرد؛ به این معنا که تکفیرشده نمی توانست از دست کسی به یک دادگاه کلیسایی دادخواهی کند، یا حق ارث داشته باشد، یا عملی انجام دهد که از لحاظ حقوقی معتبر باشد، اما دیگران می توانستند او را تحت تعقیب قرار دهند.

         هنگامی که پادشاه فرانسه در سال 998م تکفیر شد، تمام درباریان و تقریبا همگی خدمت کارانش او را ترک گفتند. دو نفر خدمت کاری که در دربار ماندند، هر خوراکی را که سر سفره پادشاه باقی می ماند، در آتش می ریختند تا مبادا از این طریق ملوّث شوند. بعضی اوقات که جرم شدید بود، کلیسا علاوه بر تکفیر، متخلّف را لعنت می کرد؛ به این معنا، که بر حکم تکفیر، حکم لعنی نیز می افزود مشتمل بر یک سلسله عبارات مبسوط مؤکّد و دقیق حقوقی.38

        احکام شوراهای عمومی در قانون کلیسایی و احکام پاپ ها قانون کلیسایی هستند. در قانون کلیسایی، فقط از طرز تشکیلات، اصول دین و کار کلیسا بحث نشده است، بلکه مجموعه قوانین کلیسایی حاوی نظاماتی درباره مناسبات اقوام مسیحی با ملل غیرمسیحی در سرزمین های مسیحیان، آیین بازجویی و سرکوبی بدعت ها، سازمان مبارزات صلیبیان، بی حرمتی به مقدّسات، کفرگویی، اداره محاکم اسقفی و پاپی، موارد صدور احکام تکفیر و لعن و تحریم و حکم بازداشت، اجرای مجازات های مقرّر از سوی دادگاه های روحانی و روابط میان محاکم کلیسایی و مدنی است. کلیسا معتقد است: رعایت همه این قوانین برای عموم مسیحیان لازم است و درباره هر تخلّفی، انواع مجازات های جسمانی و روحانی را مقرّر می دارد.39

        امپراتور لئوسوم در قسطنطنیه در سال 726م فرمانی صادر کرد و نصب تصاویر در کلیساها را ممنوع ساخت و این نخستین گام در تمثال شکنی در جهان مسیحیت بود. پاپ گرکوربوس دوم، جلسه شورای مذهبی تشکیل داد و فتوا صادر کرد: هر کس برخلاف احترام صورت و تمثال در کلیسا باشد از جرگه اهل ایمان خارج است، و در حقیقت، پاپ امپراتور را تکفیر کرد.40

        پلاجیوس در ارتباط با گناه و فیض الهی و تعمید و تجسّد و مرگ مسیح، آرائی داشت که به خاطر آنها در سال 416م در شورای «کارتاژ» محکوم شد و پاپ اینو سنّت اول محکومیت وی را تأیید کرد. امپراتور هونوریوس وی را بدعتگذار اعلام کرد و مشمول مجازات قرار داد و پاپ زاسیموس نیز در نامه ای وی را تکفیر کرد. در سال 431م نیز در شورای «افسس»، پلاجیوس گری به عنوان بدعت محکوم گردید.41

        پاپ لوکیوس سوم در 1184م از همه اسقف هایش خواست در حوزه نظارتی خویش، به تحقیق و تفحّص درباره بدعت گذاری بپردازند و اطمینان حاصل کنند بدعت گذاری در قلمرو نظارتی آنان، ریشه کن شده است. وی به همه اسقف ها نوشت: با مشورت اسقف ها و به نیابت امپراتور و دربار او، می گوییم که هر اسقفی باید سالی یکی دو بار شخصا یا از طریق معاونش یا اشخاص باکفایت، از آن بخش هایی از حوزه نظارتی اش، که معمولاً گزارش می رسد که بدعت گذاران در آنجاها فعّالند، دیدن کند و سه یا چهار مرد نیک سرشت و حتی اگر لازم می شمارد، همه مردم همسایه را رسما سوگند دهد و موظفشان سازد که اگر می توانند محل اقامت کسانی را که راه و رسم خلاف ایمان و عقیده عمومی در پیش گرفته اند کشف کنند و چنین کسانی را به اسقف اعظم یا معاون او معرفی نمایند. اسقف یا معاون او متهمان را به پیشگاه خود فراخواهند خواست و اگر آنها از خود رفع اتهام نکنند و از رسم و سنّت کشور پیروی نمایند، یا اگر دوباره به وضع اول بازگردند، با داوری اسقف ها مجازات خواهند شد. اما اگر از ادای سوگند امتناع ورزند، بی درنگ درباره آنها به عنوان «بدعتگذار» داوری خواهد شد.42 او همچنین دستور داد همه بدعت گذارانی که تکفیر و از عضویت کلیسا طرد و از حمایت کلیسا محروم شده بودند، به مقامات کشوری، ارتش غیرروحانی، شهرداران و دیگر مسئولان محلّی، که مسئول مجازات متخلّفان بودند، تحویل داده شوند. نمایندگان پاپ در همه جا مختار بودند اسقفانی را که در پایمال ساختن بدعت گذاران اهمال می ورزند، عزل کنند. وی این دستورات را با یک فتوای پاپی و فرمان رسمی صادر کرد.43

        اینوکنتیوس سوم در سال 1198 به مقام پاپی رسید. وی دو ماه پس از آنکه به مقام پاپی رسید، در نامه ای به اسقف اعظم اوش در «کاسکونی» چنین نوشت: چیزی که بالاتر از همه مرا اندوهگین می کند آن است که در این ایّام، جمعی از شیطان صفتان گم راه را مشاهده می کنیم که به مراتب لجام گسیخته تر و موذی تر از سابق، مردمان ساده لوح را به دام می اندازند. این جماعت با خرافات و جعلیاتشان، معانی اقوال کتاب مقدّس را تحریف می کنند و درصدد امحای وحدت کلیسای کاتولیک برآمده اند... ما به شما اکیدا فرمان می دهیم که با هر وسیله ای که در اختیار دارید، همه این بدعت گذاران را منهدم، و تمام مردمانی را که بر اثر آرای آنان آلوده شده اند، از قلمرو خویش دور کنید. در صورت لزوم، می توانید ملوک و مردم را برانگیزید تا به زور شمشیر، آنان را پایمال کنند.44 کاتارها به برخی عقاید کلیسای کاتولیک همچون ارزش روحانی شعائر کلیسا و عشای ربانی و مفاهیم کاتولیکی برزخ و دوزخ اعتقاد نداشتند و همچنین قبول نمی کردند عیسای ناصری پسر خداست و معتقد بودند به مسیحیت راستین نخستین عمل می کنند.45 پاپ «کاتاریسم» را بدعت دانست و کاتارها را تکفیر کرد و آنان را «روباه های کوچکی که تاکستان را ویران می کنند» نامید.46 وی رمون ششم کنت تولوز را، که حاضر نشد به جنگ کاتارها برخیزد، تکفیر کرد و در تمام قلمرو وی، مراسم مذهبی را ممنوع ساخت و تمام دارایی های او را مصادره کرد و اعلام داشت: هر مسیحی این اراضی را تسیخیر کند آنجا مال حلال وی خواهد بود. وی خواستار جهاد برای نابودی کاتارها شد و به تمام شرکت کنندگان در این جهاد، مانند افرادی که عازم جنگ های صلیبی می شدند وعده داد که مشمول فرمان آمرزش عمومی خواهند بود. سیمون دو مونفور با لشکری متشکّل از 4500 نفر با تشویق نماینده پاپ، به شهرها هجوم برد، بر تمام مخالفان چیره شد و مردم شهرهای فتح شده را مخیّر ساخت که یا باقید سوگند، خود را مکلّف به پیروی از آیین کاتولیک سازند یا به عنوان بدعتگذار، سر در زیر تیغ گذارند. کایساریوس رهبان اهل «هایسرباخ» در خاطراتش می گوید: چون از آرنو، نماینده پاپ، سؤال شد که آیا از قتل کاتولیک ها باید خودداری شود یا نه؟ پاسخ داد: همه را به قتل برسانید؛ زیرا خداوند می داند که چه کسی برحق است.47

        نماینده پاپ در «آلبی» در ژوئیه 1209 نامه ای به اینوکنتیوس نوشت و در آن به شرح آنچه در شهر «بزیه»، یکی از پایگاه های کاتارهای گرفتار جنگ صلیبی روی داد، پرداخت: حمله آغاز شد. فریاد برخاست: آماده جنگ! آماده جنگ! ظرف دو یا سه ساعت، افراد ما از خندق و دیوار گذشتند و شهر «بزیه» را به تصرف درآوردند. به هیچ کس، از هر مقام و جنس و سنّی رحم نکردند و قریب بیست هزار نفر را از دم تیغ گذراندند و به کشتار وسیعی دست زدند و تمام شهر را غارت کردند و به آتش کشیدند و این آتش خشم و غضب خداوند بود که به چنین طرز شگفت آوری شهر را به کام خود فرو برد. همین فرستاده از قلعه «بروم»، که یکی از پایگاه های کاتارها بود، به اینوکنتیوس گزارش داد: جنگ جویان صلیبی چشم های بیش از یکصد نفر از مدافعان شهر را درآوردند و بینی آنها را بریدند و برای هرکدام تنها یک چشم باقی گذاشتند تا در بقیه عمرشان مضحکه دشمنان ما واقع شوند. پاپ اینوکنتیوس از کاری که جهادگران صلیبی اش انجام داده بودند، خشنود بود و در نامه ای به سیمون دومونفور به قدردانی از آنان پرداخت: ستایش و سپاس خداوند را که به دست شما و دیگران خطرناک ترین دشمنانش را چنین بی رحمانه و شگفت آورانه قلع و قمع کرد!48

        کشیشی از شمال فرانسه به پاپ اینوکنیتوس نوشت: در این مملکت، دین داری مردم به حدّی است که هماره حاضرند نه فقط اشخاصی را که آشکارا از دسته بدعت گذاران هستند، بلکه آنهایی که صرفا مظنون به بدعت گذاری اند در آتش بسوزانند.49

        در سال 1215 پاپ اینوکنتیوس سوم به تمام مقامات کشوری تکلیف کرد تا رسما سوگند یاد کنند که «کلیه بدعت گذارانی را که کلیسا محکوم به مجازات مقرّر کرده است، در سرزمین های تابعه خویش نابود کنند»، وگرنه خود به جرم بدعت گذاری محکوم می شوند.50

        این رویایی و نبرد خونین با بدعت گذاران، که به فرمان پاپ و با فرمان دهی نمایندگان وی انجام شده است، به روشنی حکم سنگین اهانت به عیسی مسیح علیه السلام را نشان می دهد. آنجا که با پذیرش مسیحیت و احترام کامل به مسیح علیه السلام، تنها برای رویکرد به برخی آراء متفاوت با کلیسا، چنین برخوردهای شدیدی انجام شود، حکم اهانت به عیسی مسیح علیه السلام آشکار می گردد. اهانت و دشنام به مسیح علیه السلام مصداق روشن بدعت است که هر مسیحی به صرف تصور آن، بی درنگ آن را تصدیق می کند. با توجه به اینکه فرمان پاپ و رفتار وی برای مسیحیان حجت است و شریعت را توصیف می کند و پاپ در کلیسای کاتولیک در جایگاه شارع قرار دارد و به تشریع حکم می پردازد، بنابراین، فرمان ها و گفتار و رفتارهای پاپ حجت و حکم شرعی است. در شورای چهارم «لاتران»، که به دعوت پاپ اینوکنتیوس سوم در سال 1215م برگزار شد،51 بیش از چهارصد پدر روحانی برجسته و اسقف ها به موضوع بدعت گذاری و سرکوب آن پرداختند. در این شورا، توافق شد که تبعید و مصادره اموال برای بدعت گذارانی که از بازگشت به آموزه های کلیسا خودداری می کنند، مجازات قابل قبولی است. بدعت گذاران باید از مشاغل دولتی منع شوند و نباید عضو شورای شهر شوند و حق ندارند به عنوان شاهد در دادگاه حضور یابند و نمی توانند وصیّت کنند و نمی توانند ارث ببرند.52

        شدیدترین قوانینی که برای پایمال کردن جماعات بدعتگذار به تصویب رسید، قوانین تصویب شده توسط فردریک دوم در خلال سال های 1220ـ1239 بود. به موجب این قوانین، مقرّر شد که هر کس به جرم بدعتْ از جانب کلیسا محکوم شود، او را به حکومت محلی تحویل دهند تا در آتش سوخته شود. اگر این گونه افراد از عمل خویش نادم می شدند، به جای سوزاندن در آتش، آنها را محکوم به حبس ابد می کردند... مقامات حکومتی موظّف بودند خانه های آنان را خراب کنند و بستگانشان را از تعمیر و تجدید عمارت باز دارند.53

        در سال 1231 کرگوریوس نهم قوانینی را که فردریک در سال 1224 درباره معامله با بدعت گذاران تصویب کرده بود؛ ضمیمه احکام کلیسایی کرد. از این پس، کلیسا و حکومت هر دو موافقت کردند که اگر فردی به بدعت گذاری بگرود و توبه نکند، عملش در حکم جنایت است و مستوجب مرگ،54 و ملحدانی که چنین رأیی از سوی محاکم شرعی درباره شان صادر شود باید تحت تعقیب محاکم عرفی قرار گیرند تامجازات گردند.55

        در سال 1252 کلیسا رسما این موضع را اختیار کرد که بدعت گذارانی را که از ابراز ندامت خودداری می کردند برای اعدام، از طریق سوزاندن تحویل مقامات دولتی دهند. این سیاست در یک فتوای پاپی، رسما اعلام مجازات مرگ را به عنوان مجازاتی برای بدعت گذاران غیرنادم به رسمیت شناخت و تصویب کرد. این فتوا با استفاده از شکنجه برای کسب اطلاعات از مظنونان به بدعت گذاری نیز موافقت کرد.56

        پاپ نیکولاوس سوم از 128م در فرمانی نوشت: بدین وسیله، ما عموم بدعت گذاران را ـ به هر اسم و عنوان نامیده شوند ـ تکفیر و لعنت می کنیم. هنگامی که این گونه افراد از طرف کلیسا محکوم شوند، باید آنان را به قاضی بسپارند. اگر کسی پس از بازداشت توبه کند و خواستار مجازات کفّاره شود، باید او را مادام العمر زندانی سازند. تمام افرادی که به بدعت گذاران پناه دهند یا از آنها دفاع یا به آنها کمک کنند، باید به عنوان بدعتگذار تکفیر و لعنت شوند. هر کس به مدت یک سال و یک روز، در حالت تکفیر و لعنت باشد باید تبعید شود. کسانی که مظنون به بدعت کاری هستند، چنانچه نتوانند بی گناهی خود را ثابت کنند، تکفیر و لعنت خواهند شد. اگر طوق تکفیر و لعنت به مدت یک سال برگردن آنان بماند بدعتگذار تلقّی می شوند و به مجازات مقرّر خواهند رسید. این قبیل افراد را حق هیچ گونه فرجام خواهی نخواهد بود ... هرکس ایشان را طبق شعائر مسیحی، اجازه کفن و دفن دهد محکوم به حکم تکفیر خواهد شد، تا آنکه به خوبی رضایت خاطر کلیسا را جلب کند. چنین کسی مورد بخشایش قرار نخواهد گرفت، مگر آنکه با دست خود، اجساد به گور سپرده مردگان را از زیر خاک بیرون آورد و به دور افکند... اگر شخصی از انجام این تکلیف سرپیچی کند، تکفیر خواهد شد. بدعت گذاران و کلیه افرادی که آنها را پناه می دهند، حمایت می کنند یا مدد می رسانند و همگی کودکان آنها تا دو نسل حق تصدّی مقامات کلیسایی را نخواهند داشت. ما به این وسیله، تمام این قبیل افراد را برای همیشه از عوایدشان محروم می سازیم.57

        با تأمّل و دقت در این فرمان پاپی، که در مقام تشریع حکم الهی است، به روشنی حکم اهانت به حضرت مسیح علیه السلام کشف می شود. پاپ اوریانوس پنجم در سال 1362م فتوایی صادر کرد و در آن بدعت گذاران را محکوم نمود و استفاده از شکنجه از سوی مأموران تفتیش عقاید را تصویب کرد و مجازات مرگ را برای بدعت گذاران غیرنادم در نظرگرفت.58

        پاپ لئون دهم در روز 15 ژوئن 1520م به تکفیر مارتین لوتر مبادرت کرد.59 پاپ پل سوم در فرمانی نوشت: از آغاز صعودمان بر کرسی رسولی، ما به شکوفایی ایمان کاتولیکی و پاک سازی از بدعت علاقه مند بوده ایم. آنان که با حیله های شیطانی اغوا شدند باید به آغل و وحدت کلیسا بازگردند. دشمن نسل انسان حتی بدعت بیشتری میان مؤمنان منتشر کرده و ردای مسیح را دریده است. در این نامه، وی جیووانی پیترو کرافا را به ریاست دادگاه تفتیش عقاید در سراسر حکومت مسیحی نصب کرد و درباره وظایف او نوشت: وی و زیردستانش موظفند از راه تفتیش عقاید، همه و تک تک افرادی را که از راه خداوند و ایمان کاتولیک منحرف می شوند، همچنین کسانی را که به بدعت متهم شده اند، همراه پیروان و شرکای عمومی یا خصوصی، مستقیم یا غیرمستقیم بازجویی کنند. مجرمان و متهمان باید زندانی شوند و علیه آنان اقامه دعوا شود تا حکم نهایی صادر گردد. کسانی که به عنوان مجرم محکوم می شوند باید طبق کیفرهای قانونی، مجازات شوند. پس از کیفر مرگ، اموالشان فروخته می شود. هر کس جرئت کند مانع این کار شود، با خشم خدای متعال و رسولان مقدّس پطرس و پولس مواجه خواهد شد.60 جیووانی پیترو کرافا، که بعدا پاپ پاولوس چهارم شد، اعتقاد داشت: هنگامی که ایمان در خطر است، هیچ تأخیری جایز نیست، بلکه باید براثر کمترین بدگمانی، به سرعت دست به اقدامات احتیاطی سخت و جدّی زد. هیچ کس نباید با ابراز اغماض نسبت به بدعت گذاران ـ از هر فرقه که باشند ـ و بخصوص نسبت به پیروان کالوین، نام خود را ننگین کند. وی گفته است: حتی اگر پدر خودم بدعتگذار بود، هیزم کافی جمع می کردم تا او را بسوزانم.61

        دیه گو دواوسدا، یک پروتستان اسپانیایی بود که از سوی دادگاه شرعی تفتیش عقاید پاپی، زندانی و محکوم شد. در حکم مأموران دادگاه درباره وی آمده است: ما مأموران تفتیش عقاید دریافته ایم که متهم در موارد ذیل، مرتکب بدعت گذاری و ارتداد نسبت به دین مقدّس کاتولیک شده است. در ادامه حکم، دفاع وی از راهب شرور بدعتگذار نفرت انگیز مارتین لوتر و همنشینی و حمایت از بدعت گذاران را یادآوری نموده، می گوید: اعلام می کنیم: دیه گو دواوسدا بدعتگذار است و نسبت به آیین مقدّس کاتولیکی و دین مسیحی مرتد بوده و حکم تکفیر و مصادره همه اموال را به جان خریده است. اعلام می کنیم: اموال او از روزی که مرتکب این جرایم نسبت به دین شده است به خزانه سلطنتی تعلّق دارد و ما او را (برای اعدام) به نیروی عرفی تحویل می دهیم.62

        در شورای «ترنت» دو منصب تأیید شد: «انگیزیسیون» یعنی: محکمه نهایی برای داوری درباره مرتدان و «اندکس» (Index) یعنی: فهرست کتاب هایی که برای ایمان و اخلاق کاتولیکی خطرناک محسوب می شدند و نمایندگان کلیسا آنها را سانسور کردند و خواندن آنها را برای اعضای کلیسای رم ممنوع ساختند.63

         «فهرست پاپی» در سال 1559 در رم تهیه شد. پاپ لئوی دهم اعلام کرد: در تمام زمان هایی که می آید، هیچ کس نباید کتاب یا نوشته دیگری را، چه در رم و چه در هر شهر یا اسقف نشین دیگر، چاپ کند یا سبب چاپ آن شود، مگر نخست به تصویب و تأیید قائم مقام پاپ و رئیس کاخ مقدّس در رم یا اسقف ها یا کسان دیگری که درک علمی دارند، در شهرها و اسقف نشین های دیگر رسیده باشد. در سال 1571م، پاپ پیوس پنجم «مجمع فهرست» را به وجود آورد که اداره جداگانه ای برای نظارت بر فهرست بود. دستگاه تفتیش عقاید مراقب انتشار کتب ضالّه و خراب کارانه بود. هزاران کتاب در فهرست پاپی قرار داده شد. آثار مؤلّفانی همچون آراسموس، ساوونارولا، ماکیاولی و بوکاچیو ممنوع شد. فهرست رسمی جدیدی از کتاب های ممنوعه در سال 1948م از سوی «اداره مقدّس» انتشار یافت.64

        یوحنا پطرس غوری در کتاب خود در فقه مسیحیت، قرائت کتب ممنوعه و حرام را حتی بر کسی که از ضرر آن در امان باشد، حرام می داند؛ چون آن کتاب ها انسان را در معرض فریب و انخداع قرار می دهد. وی جمعیت های کلیسای رمی را هشت جمعیت می شمارد. یکی از آنها جمعیت «اندکس و فهرست» است که در آن گروهی از دانشمندان و محققان کتاب ها را بررسی می کنند تا کتاب هایی را که با دین یا آداب پسندیده منافات دارند و یا در آنها چیزی باشد که به مؤمنان ضرر برساند، نشانه گذاری گردد و در فهرست کتب محرّمه قرار گیرد. هر کتابی که بوی بدعت بدهد، ممنوع می شود. گاهی اسقف اعظم رم از برخی کتاب ها اظهار برائت می نماید و در فهرست کتب ممنوعه جای می گیرد. بر مؤمنان امتناع از مطالعه کتب فهرست ممنوعه، مثل امتناع از خوردن غذای مسموم لازم است. وی فتوا می دهد که چاپ کتاب هایی که از جهتی دربردارنده چیزهای خوب است و از جهت دیگر فسادآور است، جایز نیست. خرید و فروش کتب فاسدکننده جز برای اهل علمی که می توانند انحرافات و گم راهی های کتاب را کشف نمایند و رد کنند، جایز نیست. هبه و اجاره کتب فاسده و بازگرداندن آنها به مالکش جایز نیست.65

        بدین روی، روشن است کتابی که دربردارنده کوچک ترین اهانت به شخصیت مقدّس حضرت عیسی مسیح علیه السلام باشد قطعا در فهرست کتب ممنوعه و محرّمه جای می گیرد که خرید و فروش و اجاره و هدیه و قرائت آن حرام خواهد بود. علاوه بر پاپ و شورای عمومی کلیسا، توده مردم و اسقفان و اندیشمندان مسیحی نیز با بدعت و ارتداد و کفر و بخصوص اهانت به عیسی مسیح علیه السلاممبارزه کرده اند.

         ایرنه، اسقف «لیون» در قرن دوم میلادی، تواناترین مخالفان بدعت بود و بدعت را انحراف از کتاب های مقدّس و قانون ایمان می دانست.66 مدت ها پیش از اینکه کلیسا دست به اقدامی بزند، خود جماعت بدون دادرسی، بدعت گذاران را در ملأعام به قتل می رساندند. مؤمنان شکایت داشتند که کلیسا بی اندازه با بدعت گذاران مدارا می کند. بعضی اوقات بدعت گذاران را از چنگ کشیشان، که آنها را حراست می کردند، می ربودند. در 1114م، اسقف سواسون برخی از بدعت گذاران را زندانی کرد، در حالی که وی از مقرّش دور بود. مردم از ترس آنکه مبادا کشیشان بسیار نرم رفتار کنند، درهای زندان را شکستند و بدعت گذاران را کشان کشان به پای تلّ هیمه ای بردند و زنده زنده در آتش سوزاندند. هنگامی که پیر دوبرویی اظهار داشت که در آیین قربانی مقدّس، وقتی کشیشان تظاهر به قلب ماهیت جسم عیسی می کنند، دروغ می گویند و چند صلیب را روز جمعه مصلوب شدن مسیح سوزاند، مردم در دم، او را به قتل رساندند.67

        جیمز هاکس اعتقاد دارد: جز اشرار، هیچ کس عیسی مسیح علیه السلامرا بغض نمی نماید.68 فلوید فیلسون نیز اعتقاد دارد: کسی که عمدا دعوت مسیح علیه السلام را رد می کند سرانجام و سرنوشت اندوه باری در انتظارش است. کسی که مسیح علیه السلام را نپذیرد و از قبول وی امتناع ورزد به سرنوشت غم انگیزی دچار خواهد شد و از امتیازاتی که انجیلْ رایگان به انسان ها می دهد خویشتن را محروم نموده است.69

    شخصیت گرایی مسیحیت

    مسیحیت بیش از اینکه «متن محور و قانون محور» باشد، شخص محور است. مسیحیت شخصیت گراترین دین است. تاریخ زندگانی حضرت مسیح علیه السلام و شخصیت و اوصاف او در متن دین قرار دارد، به گونه ای که انکار هر یک از آنها، انکار مسیحیت است.70 کتاب مقدّس انجیل درباره پسر خداوند عیسی مسیح علیه السلام71 و انجیل نویسی در واقع، شرح وقایع رخ داده در زندگانی عیسی مسیح علیه السلام است.72 بیش از یک چهارم هر یک از اناجیل اربعه، مربوط به جریان هفته آخر عمر عیسی مسیح علیه السلاماست.73 به دلیل آنکه اصول  اساسی مسیحیت همان ارکان و مسائل زندگانی حضرت مسیح علیه السلام است، هرگونه اهانت به اصول آیین مسیحیت در واقع، اهانت به عیسی مسیح علیه السلام و هرگونه توهین به عیسی مسیح علیه السلام نیز اهانت به دین مسیحیت است. در این صورت، تاریخ دفاع از مقدّسات در مسیحیت و کارنامه مسیحیان در مبارزه با بدعت گذاران، مرتدان، کافران و اهانت کنندگان در واقع، تاریخ احکام و مجازات اهانت به شخصیت مقدّس حضرت مسیح علیه السلام است و همه نمایانگر سنّت مسیحیت در برخورد با اهانت به مؤسس و بنیانگذار آیین مسیحیت. بنابراین، آنچه درباره حکم اهانت به حواریان، شاگردان و رسولان عیسی مسیح علیه السلامجاری و برقرار است74 و احکام، قوانین و مجازات هایی که برای اهانت به پاپ تصویب شده75 و به ویژه همه آنچه در دادگاه تفتیش عقاید اتفاق افتاده، حکم و جزای اهانت به حضرت مسیح علیه السلام در سنّت مسیحیت را نشان می دهد.

    حکم اهانت به عیسی مسیح علیه السلام در دادگاه تفتیش عقاید

    برخورد و مبارزه با بدعت گذاران، مرتدان، کافران و اهانت کنندگان در زمان حضرت عیسی مسیح علیه السلام و رسولان وی آغاز شد و تاکنون نیز ادامه دارد. در زمانی که کلیسا به رهبری پاپ، بزرگ ترین قدرت اروپا و جهان میسیحیت بود،76 دادگاه تفتیش عقاید کلیسایی با استناد به کتاب مقدّس،77 و سنّت مسیحی78 در آغاز قرن سیزدهم به فرمان رسمی پاپ اینوکنتیوس سوم79 پدید آمد و با حمایت پاپ گری گوری نهم به یک تشکیلات کلیسایی بین المللی با قدرت و نفوذ فوق العاده تبدیل شد.80 این تشکیلات بسیار مجهّز و عظیم، با امکانات فراوان کلیسا، تا پایان قرن هجدهم، به صورت آشکار و سراسری با اعمال قدرت پاپ ادامه یافت.81 ولی به تدریج، با ضعف قدرت دنیوی کلیسا و پاپ محدود شد.82 دادگاه تفتیش عقاید در این شش قرن، با هدایت و نظارت مستقیم پاپ ها استمرار یافته و در این مدت، تمام 76 پاپ کلیسای رمی و واتیکان83 اصل دادگاه را پذیرفته و رفتار دادگاه را تأیید نموده و همواره از آن پشتیبانی کرده اند. بنابراین، کارنامه و رفتار این دادگاه شرعی دینی، منبع مهمی برای کشف نظریه مسیحیت درباره دفاع از مقدّسات و شناسایی حکم شرعی و مجازات اهانت کنندگان به شخصیت مقدّس حضرت عیسی علیه السلام است. براساس شخصیت گرایی مسیحیت، همه آنچه در این دادگاه روی داد، به نوعی با دفاع از عیسی مسیح علیه السلام پیوند داشت، ولی در فهرست جرم ها و اتهامات زندانیان و کسانی که توسط دادگاه مقدّس تفتیش عقاید مجازات شدند، اهانت به عیسی مسیح علیه السلامبزرگ ترین و خطرناک ترین جرم بود و سخت ترین مجازات را در پی داشت.84

        کیفرها و مجازات های سنگین، زندان، شکنجه، زنده سوزاندن، خفه نمودن و به صلیب کشیدن برای اهانت به شخصیت مقدّس عیسی مسیح علیه السلام اجرا گردیده است.85

    رفتار کلیسا در تاریخ معاصر مسیحیت

    در حکومت مطلق پاپ و کلیسای کاتولیک بر ایتالیا و سراسر اروپا، شرایط اظهارنظر و اجرای حکم اهانت به مقدّسات وجود داشت، در آن دوران، بدون پنهان کاری، حکم آیین مسیحیت توسط پاپ و کلیسا ابراز گردید و اجرا شد. تاریخ کلیسای کاتولیک و سیره پاپ در آن زمان، منبع معتبر بزرگی برای درک حکم اهانت به مقدّسات مسیحیت بوده است. پاپ، واتیکان و کلیسا در عصر اقتدار خویش، تحمّل هیچ توهینی به عیسی مسیح علیه السلامرا نداشتند. مطابق شواهد و اسناد فراوانی که از آن زمان باقی است، کوچک ترین اهانت به مسیح، جرمی بسیار بزرگ با کیفر سنگین مرگ بود و اهانت کننده به شدیدترین وجه، مجازات می گردید. انتقاد از کلیسا و درگیری با کلیسا و ارائه هر نوع فرضیه و تفسیر جدید متفاوت با اعتقادات رسمی کلیسا و حتی اختراعات و تحقیقات و اظهارنظر علمی ناهماهنگ با تفسیر کلیسا از کتاب مقدّس، اهانت به کلیسای کاتولیک و توهین به رأس آن عیسی مسیح علیه السلامتلقّی می شد و با آن به شدت برخورد می گردید.86

        پاپ، که قداستش جلوه ای از قداست عیسی مسیح علیه السلام بود و جایگاه و قدرت و اعتبارش ریشه در نفوذ مسیح داشت، معصوم و خطاناپذیر شناخته شد و توهین به وی نیز جرمی سنگین با کیفر شدید بود. عدم پذیرش سلطه معنوی پاپ و برنداشتن کلاه از سر به احترام پاپ و اعتراض به امتیازات پاپ و انتقاد از وی، اهانت به نایب عیسی مسیح علیه السلام بود و مجازات داشت، به گونه ای که بسیاری از مسیحیان به جرم اهانت به پاپ به مرگ محکوم شدند و اعدام گردیدند.87

        در پی عصر نوزایی و انقلاب فرانسه و پایان یافتن قدرت و نفوذ فراوان کلیسا در جهان غرب و فروپاشی دستگاه تفتیش عقاید و  ازبین رفتن حقّانیت و اعتبار رأی پاپ و کلیسا، شرایط تغییر یافت و دیگر کلیسا نمی توانست همانند گذشته، احکام خویش را اجرا کند. در وضعیت جدید، هیچ گاه مسیحیت نتوانسته است همچون گذشته، با اهانت به مقدّسات مبارزه نماید. تضعیف موقعیت جهانی کلیسا و پاپ و ضعف آنان عامل اصلی این کوتاهی است. البته بازتاب های سابقه خشونت بار کلیسا در دفاع از مقدّسات و رفتار غیرمنطقی و نامعقول درباره کلیسا در قرون وسطا و عصر تفتیش عقاید نیز موجب سرافکندگی و شرمساری ارباب کلیسا گردیده است؛ چنان که واتیکان در شرایط جدید مجبور به تظاهر به نفی خشونت و روی آوردن به روشی متفاوت با گذشته شده است. در همین وضعیت و جایگاه نوین نیز کلیسا و پاپ در حیطه قدرت و نفوذ خویش در درون تشکیلات مسیحیت با هر اهانتی مبارزه کرده و هرگونه تعرّض و اهانت به پاپ و کاردینال ها و کشیشان در نوشتار و گفتار در پیمان «لاترانو» در سال 1929، همانند اهانت و بی احترامی به شخص شاه تلقّی گردیده88 و در درون تشکیلات واتیکان و کلیسا، با هر چه اهانت پاپ و کلیسا و کشیشان شناخته شده مبارزه جدّی صورت گرفته و این مبارزه در پرتو انتساب پاپ و کلیسا با عیسی مسیح علیه السلام بر پایه مبارزه با اهانت به مسیح استوار شده است. روشن است که هم در عصر اقتدار کلیسا و حاکمیت دادگاه تفتیش عقاید بر اروپا کسی جرئت اهانت صریح به مسیح را نداشت و هم امروز درون تشکیلات کلیسا، کسی توانایی چنین اقدامی ندارد؛ ولی امکان داشت افرادی به اهانت به پاپ و کشیشان روی آورند. از این رو، هرگونه توهین به پاپ و کشیشان به بهانه اهانت به نایب مسیح، جرمی بزرگ با کیفری سنگین اعلام گردید و با آن مبارزه شد.

         از زمانی که موضوع «عصمت» و «خطاناپذیری پاپ» در شورای اول و دوم واتیکان تصویب شد و رسمیت یافت، با هر کسی که آن را نپذیرفت و یا بدان انتقاد داشت، تحت عنوان اهانت به نماینده عیسی مسیح علیه السلام به شدت مبارزه شد. مورّخ برجسته کلیسا، ایگنازوون دولینگر، از پذیرش آموزه خطاناپذیری پاپ سرباز زد و از کلیسای کاتولیک اخراج گردید.89 در زمان لئوی سیزدهم (1878ـ 1903) جنبشی نوگرا در کلیسای کاتولیک به وجود آمد و آلفرد لوییزی و جورج تیرل از سران آن بودند و آموزه مصون از خطا بودن پاپ را رد کردند. پاپ این جنبش نوگرا را محکوم نمود و حکم اخراج رهبران جنبش را صادر کرد و با حکم دیگری، سوگند روحانیان مسیحی علیه این جنبش را الزامی نمود.90 آلفرد نیومن لوازی یک کشیش کاتولیک بود، ولی بر اثر تلاش برای تأمین آزادی تحقیق تاریخی در کلیسا، به سال 1908 تکفیر شد.91 فهرست رسمی جدید از کتاب های ممنوعه در سال 1948 از سوی اداره مقدّس واتیکان انتشار یافت و تا امروز اعتبار دارد و دلیل اصلی ممنوعیت آن کتاب ها، اهانت به مقدّسات بوده است.92 در 1971 کارل هاینس دشنر، که کتاب های زیادی درباره کلیسا و تاریخ مذهب دارد، به جرم توهین و افترا به کلیسای مسیحی محاکمه گردید.93 برخورد کلیسای کاتولیک و پاپ با هانس کونگ در قرن بیستم، نمونه برجسته ای از مبارزه واتیکان با هر نوع انتقاد از پاپ به دلیل اهانت به مسیح است. هانس کونگ بین سال های 1962 تا 1965، به عنوان متخصص منصوب از سوی پاپ و در شورای دوم واتیکان شرکت داشت.94 او یک مسیحی متعصّب بود، اما به دلیل انتقاد از آموزه «خطاناپذیری پاپ»، از کلیسای کاتولیک و کرسی تدریس الهیّات کاتولیک کنار گذاشته شد.95

        در روز عید میلاد مسیح در سال 1385 حسن رحیم پور ازغدی در مراسم کلیسای حضرت ابراهیم علیه السلامتهران در موضوع «مسیح در قرآن»، سخنرانی کرد. وی در این سخنرانی، که نود درصد آن به بیان اشتراکات اسلام و مسیحیت اختصاص داشت، به گونه ای دوستانه تنها برخی تفاوت های مسیح شناسی در اسلام و مسیحیت را ارائه نمود. به دنبال این سخنرانی، واتیکان به رهبری پاپ، نفر دوم سفاوت خود در تهران و نیز کشیش پاکستانی مسئول هماهنگی کشیش ها در کلیسای حضرت ابراهیم علیه السلام را برکنار کرد.96

    جمع بندی

    با دقت در تعریف و مفهوم «سنّت» در شریعت مسیحیت و بنابر اعتقاد مسیحیان کاتولیک به تداوم و توسعه سنّت، و با روشن شدن درجه اعتبار و حجیّت سنّت مسیحی، و ضرورت اعتقاد به آن و لزوم پذیرش آن از سوی همه مسیحیان جهان، چنین به دست می آید که اهانت به عیسی مسیح علیه السلام جرمی بزرگ و مستوجب حکم تکفیر کبیر و لعنت و مجازات دنیوی آن سوزاندن و قتل است. هر کتابی که در آن به مسیح اهانت شود از کتب ضالّه و خطرناکی است که چاپ و انتشار آن جرم و خواندن آن برای اعضای کلیسا حرام و ممنوع است. در سیره مسیحیت حاکم در عصر اقتدار کلیسای کاتولیک در قرون وسطا و در دادگاه تفتیش عقاید جهانی مسیحیت، که بر اساس سنّت مسیحی پدید آمد و با مدیریت پاپ رهبر مسیحیان کاتولیک شش قرن برقرار بود، همواره کیفر توهین به عیسی مسیح علیه السلاممرگ بوده است و اهانت کنندگان به عیسی مسیح علیه السلام به شدیدترین وجه مجازات شده و سوزانده و اعدام می گردیدند.


    • پى نوشت ها

      1ـ مرى جوویور، درآمدى بر مسیحیت، ترجمه حسن قنبرى، قم، مرکز مطالعات تحقیقات ادیان و مذاهب، 1381، ص 122ـ124/ اینار مولند، جهان مسیحیت، ترجمه محمّدباقر انصارى و مسیح مهاجرى، چ دوم، تهران، امیرکبیر، 1381، ص 49 و 54 و 55 و 89 / آلیستر مک گراث، مقدّمه اى بر تفکر نهضت اصلاح دینى، ترجمه بهروز حدّادى، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1382، ص 357و358/ کالیستوس ویر، سنّت از دیدگاه مسیحیت مقدّمه اى بر شناخت مسیحیت، ترجمه همایون همتى، تهران، نقش جهان، 1379، ص 52.

      2ـ جى. لسلى دانستن، آیین پروتستان، ترجمه عبدالرحیم سلیمانى اردستانى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1381، ص 84ـ89 و 329ـ331 /¶کالیستوس ویر، پیشین، ص 48.

      3ـ آلیستر مک گراث، مقدّمه اى بر تفکر نهضت اصلاح دینى، ص 296 و 313 و 314 / همو، درسنامه الهیّات مسیحى، ترجمه بهروز حدّادى، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب اسلامى، 1384، ص 357و358 و 360 / جُوان اُگریدى، مسیحیت و بدعت ها، ترجمه عبدالرحیم سلیمانى اردستانى، قم، طه، 1377، ص 204و205و 206 / تونى لین، تاریخ تفکر مسیحى، ترجمه روبوت آسریان، تهران، فروزان، 1380، ص 491 / کالیستوس ویر، پیشین، ص 48.

      4ـ اینار مولند، پیشین، ص 86و87 و 89 و 90 / تونى لین، پیشین، ص 492 / جُوان اُگریدى، پیشین، ص 206 / لیلى مصطفوى کاشانى، شوراى واتیکان دو¶میعادگاه کلیساى کاتولیک با تجدّدگرایى، تهران، مرکز مطالعات فرهنگى بین المللى الهدى، 1378، ص 78 و 163 و 164 / کالیستوس ویر، پیشین، ص 45و 53و54 / مجتبى عبدخدایى، واتیکان کلیساهاى جهانى کاتولیک، تهران، بین المللى، 1382، ص 51 / بهرام محمّدیان و دیگران، دائره المعارف کتاب مقدّس، تهران، روزنو، 1380، ص 404و 408.

      5ـ انجیل شریف، ترجمه جدید فارسى (عهد جدید خداوند و نجات دهنده ما عیسى مسیح که از زبان یونانى ترجمه شده است)، چ سوم، تهران، انجمن کتاب مقدّس ایران، 1981، 18:18ـ20 / جان لاک، نامه اى در باب تساهل، ترجمه شیرزاد گلشاهى، تهران، نشر نى، 1377، ص 63 / جى. لسلى دانستن، پیشین، ص 31.

      6ـ اینار مولند، پیشین، ص 90 / جُوان اُ. گریدى، پیشین، ص 208.

      7ـ تونى لین، پیشین، ص 84 و 139 و 361و362 / توماس میشل، کلام مسیحى، ترجمه حسین توفیقى، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب¶اسلامى، 1377، ص 50و51 / محمّدعلى ابطحى، دیالوگ با دانشمندان مسیحى دین در جهان معاصر، تهران، طرح نو، 1379، ص 89و95و96 / مرى جوویور، پیشین، ص 31، 93 و 486.

      8ـ هانس کونگ، تاریخ کلیساى کاتولیک، ترجمه حسن قنبرى، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1384، ص 92و146 و 152 و 190 و 235 و 236 / جان بایرناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه على اصغر حکمت، ویرایش پرویز تابکى، چ شانزدهم، تهران، علمى و فرهنگى، 1385، ص 652 / جان پالارد، واتیکان و فاشیسم ایتالیا 1932ـ1929، ترجمه مهدى سحابى، تهران، نشر مرکز، 1366، ص 24 / سارا فلاورز، اصلاحات، ترجمه رضا یاسایى، چ دوم، تهران، ققنوس، 1382، ص 122 / آلن گیربرانت، کلیساى انقلابى، ترجمه پرویز هوشمند راد، تهران، شباویز، 1367، ص 45و60و 64و71 و 76 / وان لون، انگیزیسیون تفتیش عقاید، ترجمه غلامرضا سعیدى، هندریک ویلم، ص 7.

      9ـ مایکل ب. فاستر، خداوند اندیشه سیاسى، ترجمه جواد شیخ الاسلامى، چ دوم، تهران، امیرکبیر، 1362، ص 406ـ408 / ویل دورانت و آریل دورانت، تاریخ تمدّن، ترجمه ابوالقاسم طاهرى و دیگران، چ هشتم، تهران، علمى و فرهنگى، 1381، ج 4، ص 678و680 و 708 و 1084 / هانس کونگ، پیشین، ص 148 و 251 / اینار مولند، پیشین، ص 87.

      10ـ یوحنا پطرس غورى، مختصر اللاهوت الادبى، ترجمه یوحنّا حبیب الخورى، مطبعة العمومیة الکاتولیکه، 1879، ص 132ـ135.

      11ـ انجیل یوحنّا، 21:15ـ18 / انجیل متّى، 16:13ـ19 / انجیل لوقا، 10:16 / اعمال رسولان، 15:28.

      12ـ یوحنّا پطرس غورى، پیشین، ص 115.

      13ـ تونى لین، پیشین، ص 481 و 493 / هانس کونگ، پیشین، ص 227 / اینار مولند، پیشین، ص 91 و92 / رابرت اى. وان وورست، مسیحیت از لابه لاى متون، ترجمه جواد باغبانى و عبّاس رسول زاده، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1384، ص 438.

      14ـ رابرت اى. وان وورست، پیشین، ص 438ـ440 / تونى لین، پیشین، ص 481 / محمّدرضا زیبایى نژاد، مسیحیت شناسى مقایسه اى، چ دوم، تهران، سروش، 1384، ص 267.

      15ـ لیلى مصطفوى کاشانى، پیشین، ص 139ـ141 و 147و148.

      16ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، دائره المعارف فقه مقارن، قم، مدرسه الامام على بن ابى طالب علیه السلام، 1385، ج 1، ص 577.

      17ـ امثال سلیمان، 8:15.

      18ـ رومیان: 13:1.

      19ـ یوحنّا پطرس غورى، پیشین، ص 114ـ115.

      20ـ متى: 16:19.

      21ـ لوقا: 10:16.

      22ـ اعمال رسولان: 15:28.

      23ـ یوحنّا پطرس غورى، پیشین، ص 114ـ115.

      24ـ همان، ص 115.

      25ـ یوحنّا، 21:15ـ17.

      26ـ متى: 16:19.

      27ـ یوحنا پطرس غورى، پیشین، ص 255.

      28ـ همان، ص 583.

      29ـ همان، ص 132ـ135.

      30ـ همان.

      31ـ همان، ص 584.

      32ـ همان، ص 908.

      33ـ تونى لین، پیشین، ص 51.

      34ـ مرى جو و یور، پیشین، ص 446 و 447.

      35ـ تونى لین، پیشین، ص 51 / جان بایرناس، پیشین، ص 634.

      36ـ جان بایرناس، پیشین، ص 634.

      37ـ تونى لین، پیشین، ص 117ـ118.

      38ـ ویل دورانت، پیشین، ج 4، ص 1015.

      39ـ همان، ج 4، ص 1014.

      40ـ جان بایرناس، پیشین، ص 646 / تونى لین، پیشین، ص 168.

      41ـ جوان ا. گریدى، پیشین، ص 177ـ182.

      42ـ دبورا بکراش، تفتیش عقاید، ترجمه مهدى حقیقت خواه، تهران، ققنوس، 1383، ص 19.

      43ـ همان، ص 21 / ویل دورانت، پیشین، ج 4، ص 1047.

      44ـ ویل دورانت، پیشین، ج 4، ص 1039 و 1040.

      45ـ دبورا بکراش، پیشین، ص 18و19.

      46ـ همان، ص 20.

      47ـ ویل دورانت، پیشین، ج 4، ص 1039ـ1042 / دبورا بکراش، پیشین، ص 19ـ21.

      48ـ دبورا بکراش، پیشین، ص 22 و 23 / تونى لین، پیشین، ص 193.

      49ـ ویل دورانت، پیشین، ج 4، ص 1045.

      50ـ همان، ج 4، ص 1047.

      51ـ مرى جو ویور، پیشین، ص 448 / تونى لین، پیشین، ص 193.

      52ـ دبورا بکراش، پیشین، ص 26و27.

      53ـ ویل دورانت، پیشین، ج 4، ص 1046.

      54ـ همان، ج 4، ص 1044 و 1048.

      55ـ فرانکو مارتینلى، تاریخ تفتیش عقاید تاریخ سفّاکى ها، شکنجه ها و سادیسم ها، ترجمه ابراهیم صدقیانى، تهران، جهان رایانه امین، 1378، ص 12و13.

      56ـ دبورا بکراش، پیشین، ص 28 / ویل دورانت، پیشین، ج 4، ص 1050.

      57ـ ویل دورانت، پیشین، ج 4، ص 1049.

      58ـ دبورا بکراش، پیشین، ص 29.

      59ـ فرانکو مارتینلى، پیشین، ص 219.

      60ـ رابرت اى. وان و ورست، پیشین، ص 336 و 337.

      61ـ سارا فلاورز، پیشین، ص 119.

      62ـ دبورا بکراش، پیشین، ص 57.

      63ـ مرى جو ویور، پیشین، ص 193و194 / دبورا بکراش، پیشین، ص 129 / جان بایرناس، پیشین، ص 688.

      64ـ دبورا بکراش، پیشین، ص 133ـ136.

      65ـ یوحنّا پطرس غورى، پیشین، ص 163 و 171 و 173 و 308 و 309.

      66ـ رابرت اى. وان و ورست، پیشین، ص 118.

      67ـ ویل دورانت، پیشین، ج 4، ص 1045ـ1046.

      68ـ جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدّس، بیروت، مطبعه آمریکایى، 1928، ص 807.

      69ـ فلوید فیلسون، کلید عهد جدید، ترجمه مسعود رجب نیا، تهران، نورجهان، 1323، ص 49و50.

      70ـ هاروى کاکس، مسیحیت، ترجمه عبدالرحیم سلیمانى اردستانى، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1378، ص 24ـ25 / تونى لین، پیشین، ص 336و389 و 516ـ517 / کالین براون، فلسفه و ایمان مسیحى، ترجمه طاطاوس میکائیلیان، تهران، علمى و فرهنگى، 1375، ص 283 / مرى جو ویور، پیشین، ص 31 / ویل دورانت، پیشین، ج 3، ص 769 / ج. ب. بورى، تاریخ آزادى فکر، ترجمه حمید نیرنورى، تهران، کتابخانه دانش، 1329، ص 47ـ49 / فیلیپ شرارد، «انسان شناسى مسیحى»، ترجمه مسعود غفورزاده، روزنامه انتخاب، ش 110/ علیرضا شجاعى زند، عرفى شدن در تجربه مسیحى و اسلام، تهران، انتشارات باز و مرکز بازشناسى اسلام و ایران، 1381، ص 213 و 459 / جان بایرناس، پیشین، ص 575.

      71ـ رومیان: 1:3.

      72ـ لوقا: 1:1ـ2 / جیمز هاکس، پیشین، ص 111ـ112 / رابرت اى. وان و ورست، پیشین، ص 109 / آلیستر مک گراث، درسنامه الهیّات مسیحى، ترجمه بهروز حدّادى، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1384، ص528/ جى.لسلى دانستن،پیشین، ص 68.

      73ـ فلوید فیلسون، پیشین، ص 21.

      74ـ متى: 5:21ـ23 و 10:40ـ42 / اعمال رسولان، 20:28ـ29 / عبرانیان، 12:9ـ11 و 13:17.

      75ـ هانس کونگ، پیشین، ص 129 / ویل دورانت، پیشین، ج 4، ص 704ـ 710 / جان پالارد، پیشین، ص 244 و 330و308 / مجتبى عبدخدایى، پیشین، ص 382 و 386 و 387 / لیلى مصطفوى کاشانى، پیشین، ص 148.

      76ـ دبورا بکراش، پیشین، ص 16،16 و 23 و 27 / سارافلاورز، پیشین، ص 13و16و17و 120 / تونى لین، پیشین، ص 111 و 147و 241.

      77ـ متى، 18:8ـ9 / مرقس، 10:43ـ48 / لوقا، 14:15ـ23 / یوحنّا، 15:6 / اول قرنتیان، 6:1ـ3 / رومیان: 13:1ـ4.

      78ـ تونى لین، پیشین، ص 85 / هانس کونگ، پیشین، ص 97 / جان لاک، پیشین، ص 9 / دبورا بکراش، پیشین، ص 9و11و12 و 41و42و 96و 126 / ویل دورانت، پیشین، ج 4، ص 1044ـ1045 / ویلهلهم فردریش هگل، استقرار شریعت در مذهب مسیح، ترجمه باقر پرهام، تهران، آگه، 1369، ص 79.

      79ـ ویل دورانت، پیشین، ج 4، ص 1040 و 1048 / دبورا بکراش، پیشین، ص 23و24.

      80ـ دبورا بکراش، پیشین، ص 27.

      81ـ م. و. فرآل، دادگاه تفتیش عقاید انگیزیسیون، ترجمه لطفعلى بریمانى، تهران، توس، ص 523و 532.

      82ـ دبورا بکراش، پیشین، ص 7و8 و 127 و 130 و 131.

      83ـ مجتبى عبدخدایى، پیشین، ص 445.

      84ـ ویل دورانت، پیشین، ج 4، ص 128و129 و 493و 494 و 500 و 1033 و 1044 و 1045 / جان بایرناس، پیشین، ص 634و 645 و 646 و 680 و 681 /¶رابرت اى. وان و ورست، پیشین، ص 336 / تونى لین، پیشین، ص 51 و 117 و 118و 168/ فرانکو مارتینلى، پیشین، ص 45 و 103 و 320 و 428ـ437 / دبورا بکراش، پیشین، ص 18 و 55ـ57 و 115 / مایکل وایت، پیشین، ص 19و 27 و 105 و 113و114 و 159و213 و 214 / سارافلاورز، پیشین، ص 24 / جُوان اُگریدى، پیشین، ص 177ـ182 / میرچا الیاده، آیین گنوسى و مانوى، ترجمه ابوالقاسم اسمعیل پور، فکرروز، 1373، ص 79.

      85ـ مایکل وایت، پیشین، ص 43 / ویل دورانت، پیشین، ج 4، ص 1046 و 1052 و ج 7، ص 274 و 723 و 730 و 762 و 732 و 731 / دبورا بکراش، پیشین، ص¶57 و 93 و 107ـ111و116و119و121 / فرانکو مارتینلى، پیشین، ص 209 / جان بایرناس، پیشین، ص 665 / وان لون، پیشین، ص 27 / آلیستر مک گراث، مقدّمه اى بر تفکر نهضت اصلاح دینى، ص 17و18.

      86ـ فرانکو مارتینلى، پیشین، ص 54، 216 و 218 / وان لون، پیشین، ص 21 / دبورا بکراش، پیشین، ص 17، 115 و 118، 122 و 124 / ویل دورانت، پیشین، ج¶4، بخش دوم، ص 1025 و 1052.

      87ـ فرانکو مارتینلى، پیشین، ص 56، 138 و 209، 271 و 309 / دبورا بکراش، پیشین، ص 16 و 17 و 100، 102 و 117و 121 / تونى لین، پیشین، ص 228 و¶500 / سارا فلاورز، پیشین، ص 26 و 98ـ99 / هانس کونگ، پیشین، ص 262.

      88ـ مجتبى عبدخدایى، پیشین، ص 382، 386 و 387 / لیلى مصطفوى کاشانى، پیشین، ص 148.

      89ـ تونى لین، پیشین، ص 482.

      90ـ تونى لین، پیشین، ص 488و489.

      91ـ آرچیبادر رابرتسون، عیسى اسطوره یا تاریخ، ص 72.

      92ـ دبورا بکراش، پیشین، ص 132و136.

      93ـ کارل هاینس دشنر، فاشیسم و ایتالیا، ص 4.

      94ـ هانس کونگ، پیشین، ص 36 / تونى لین، پیشین، ص 498ـ499.

      95ـ هانس کونگ، پیشین، ص 36، 262 و 263 / تونى لین، پیشین، ص 363، 500 و 501 / لیلى مصطفوى کاشانى، پیشین، ص 131.

      96ـ روزنامه کیهان، شماره 1877، 28 فروردین 1386، ص 2 / روزنامه قدس، سال بیستم، 29 فروردین 1386، ص 19.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    جواهری، محمد رضا.(1386) حکم اهانت به مسیح در سنّت مسیحیت. ماهنامه معرفت، 16(9)، 95-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمد رضا جواهری."حکم اهانت به مسیح در سنّت مسیحیت". ماهنامه معرفت، 16، 9، 1386، 95-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    جواهری، محمد رضا.(1386) 'حکم اهانت به مسیح در سنّت مسیحیت'، ماهنامه معرفت، 16(9), pp. 95-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    جواهری، محمد رضا. حکم اهانت به مسیح در سنّت مسیحیت. معرفت، 16, 1386؛ 16(9): 95-