معرفت، سال سی و یکم، شماره سوم، پیاپی 294، خرداد 1401، صفحات 5-9

    جستاری در کمال و مراتب آن

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی / *استاد - ریاست محترم مؤسسه / marifat@qabas.net
    چکیده: 
    این بحث، ازجمله مجموعه جدید مباحث درس اخلاق استاد برای طلاب علوم دینی پیرامون برخی ارزش های اخلاقی است. در اسلام، کاری ارزش اخلاقی دارد که دارای حسن فعلی و فاعلی باشد. در اصطلاحات فلسفی، کمالات دو قسم هستند: کمال اول که ذاتیات شیء را تشکیل می دهد و کمال ثانیه که شامل عرضیات است. صفت اخلاقی، آنگاه «خوب» شمرده می شود که کمال ثانی برای انسان باشد. افعال انسان نیز زمانی نیکو است که کمال ثانی برای انسان باشد. منظور از «ارزش اخلاقی»، چیزی است که با نیت فاعل ارتباط دارد و کمالی برای آن فاعل ایجاد می کند.     از سوی دیگر، هدف از آفرینش انسان، رسیدن به کمال و قرب الهی است. این مسیر طولانی، با انجام افعال اختیاری و با افعالی که موجب کمال و سعادت انسان است و انسان را به مرتبه ای که فقط به خدای متعال دل ببندد و خدایی شود، ممکن است. عبادت و بندگی خدا، تنها راه رسیدن به کمال و قرب الهی است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    An Investigation into Perfection and its Levels
    Abstract: 
    Abstract This discussion is a part of the new series of topics on ethics and moral values presented to students of religious studies by Ayatullah Misbah. According to Islam, to have moral value, deeds must both be done with good intention (husne- fa’eli) and have essential goodness (husne- fe’li). In philosophical terms, perfections are of two types: the first perfection which forms the essential part of things, and the second perfection which includes the accidental parts of things. A moral attribute is considered "good" when it is the second perfection for humans. In a similar vein, human actions are good when they are second perfection for humans. "Moral value", which creates perfection for the doer of the action, is something that is related to his intention. On the other hand, the purpose of human’s creation is to reach perfection and closeness to God. This long path requires doing optional actions that lead to the perfection and happiness of man and make him turn his heart only to the Almighty God and become godly. Worshiping God is the only way to reach perfection and closeness to God.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    اشاره
    كمال ازجمله مفاهيمي است كه داراي ارزش اخلاقي است. از ديدگاه اسلام کاري ارزش اخلاقي دارد که هم حسن فعلي داشته باشد و هم حسن فاعلي. با اين ‌حال، دستيابي به معيار و ملاک خوبي و بدي، اهميت بيشتري دارد. برخي دو مفهوم خوبي و بدي را بدیهی بی‌نياز از تعريف و ملاک می‌دانستند و گروهی نیز معتقد بودند براي اين مفاهيم نمي‌توان تعريف جامع و مانعي ارائه کرد، که مورد پذيرش همة مذاهب و محافل علمي باشد.
    براساس تحليل فلسفي، ارزش‌هاي اخلاقي که به آنها معقولات ثانيه گفته مي‌شود، به ‌صورت مستقيم از خارج گرفته نمي‌شوند، بلکه ذهن با نگاه خاص خود به اشيا، آنها را انتزاع مي‌کند. اکثر مفاهيمي که انسان در زندگي خود از آنها استفاده مي‌کند، بخصوص آنچه مربوط به مسائل ديني و ارزشي است، از اين قبيل است. اولين مصاديقي که ما از خوبي درک کرديم، چيزهايي بود که از آن لذت مي‌برديم. انسان در کودکي هرچيزي را که از آن لذت مي‌بُرد (مانند نوازش مادر) خوب مي‌پنداشت و همين امر موجب انتزاع مفهوم خوب و خوبي براي او مي‌شد. به‌تدريج اين مفهوم و نيز مفاهيم نزديک به آن، مانند خوشي و زيبايي را دربارة هرآنچه از آنها لذت مي‌برد، همچون انواع خوردني‌ها، ديدني‌ها و شنيدني‌ها و ساير افعال لذت‌بخش، به‌کار می‌برد. بنابراين لذت، احساسي دوست‌داشتني است که انسان مي‌تواند آن را حتي براي زيبايي‌ها به‌کار ببرد. برخي این مفهوم را به خداوند نيز نسبت مي‌دهند؛ اما به‌جاي لذت، از مفهوم «ابتهاج» استفاده مي‌کنند؛ کما اينکه در روايات اهل‌بيت واژة «سرور» نيز دربارة خداوند به‌کار رفته است. ملاک و معيار اصلي براي سنجش يک کار خوب، این است که آن کار بتواند نياز فاعل را برطرف کند و حالت مساعدي را برايش پدید آورد و به اصطلاح فلسفي، کمالي در او ايجاد کند، يا به کمالات او بيفزايد.
    کمال در ادبیات در معنای خاصی به کار می‌رود، ولی در اصطلاحات فلسفی کمال معنای وسیعی دارد که به یک معنا خوب و مطلوب هم دانسته می‌شود. در اصطلاح فلسفی، کمالات دو قسم‌اند: قسم اول، که ذاتیات شیء را تشکیل می‌دهد، و از مقومات آن است، کمال اول نامیده می‌شود. قسم دوم که عرضیات را شامل می‌شود، کمال ثانی نام دارد. عرضیات کمالات ثانیه‌ای هستند که وجود آنها لازمه وجود شیء نیست؛ هرچند فقدان آنها می‌تواند موجب کمبود و نقص در آن شیء باشد. بر این اساس، کمالات اخلاقی از مقومات انسان و فصل حقیقی او شمرده نمی‌شوند. با این توصیف، صفتی اخلافی را می‌توان خوب شمرد که کمال ثانی برای انسان باشد، و نیز از میان افعال انسان، فعلی را می‌توان حَسَن و نیکو دانست که کمال ثانی برای انسان به ارمغان آورد.
    انسان براي دستيابي به اهداف خود لازم است مقدمات زيادي را طی کند. طی کردن اين مقدمات، هم مي‌تواند نتيجة مطلوب او را تأ‌مين کند و هم مي‌تواند نتيجه‌اي متضاد داشته باشد. آنچه ارزش هدف انسان را تعیین مي‌کند، نيتي است که براساس آن، به انجام مقدمات فعل اقدام کرده است. به بیان ديگر، ارزش هدف به مقدمات نيز سرايت مي‌کند و آن‌گاه نتيجه را تحت تأثير قرار مي‌دهد. بنابراين براي اينکه موضوعي ارزش اخلاقي پيدا کند، لازم است آن موضوع، علاوه بر حسن فعلي، حسن فاعلي نيز داشته باشد. به‌طور مثال، ساختن سلاح، به‌خودي‌خود داراي ارزش اخلاقي نيست؛ بلکه ارزش اخلاقي زماني موضوعيت پيدا مي‌کند که نيت فاعل و سازندة سلاح (ساخت سلاح براي جنايت و قتل‌عام مردم، يا براي دفاع و جهاد در راه خدا) در آن لحاظ شده باشد.
    منظور از ارزش اخلاقي، آن ‌چيزي است که با نيت فاعل ارتباط دارد و کمالي براي انسانيت آن فاعل ايجاد مي‌کند. براي ارزشيابي نيت‌، شيوه‌هاي مختلفي مطرح است:
    1. يکي از شيوه‌هاي ارزشيابي نيت، بحث‌هاي عقلي و فلسفي است که پيچيدگي خاص خود را دارد و بايد در کلاس‌هاي تخصصي درس بيان شود؛
    2. شيوة ديگر، رجوع به فطرت و گرايش‌هاي فطري است (مصباح يزدي، 1387، ص 27). در اين شيوه پس از تنظيم مقدمات، به تحليل عقلي آنها پرداخته می‌شود؛
    3. شيوة سوم که کوتاه‌تر و ساده‌تر است، استفاده از منابع ديني است که براي عموم مسلمانان سهل‌الوصول است.
    دو شيوة اول اغلب در احتجاج با منکران به‌کار مي‌رود؛ اما براي کساني که به قرآن و احاديث معصومان اعتقاد دارند، نيازي به آن بحث‌هاي پيچيده نيست.
    افزايش کمال در گرو دانستن هدف آفرينش
    براساس آنچه بيان شد، ملاک و معيار حُسن ارزش وجودي و کمالي است که براي فاعل ايجاد مي‌کند. اما پرسش این است که اولاً انسان چه کمالاتي را مي‌تواند کسب کند؟ ثانياً از چه طريق مي‌تواند بر کمالاتش بيفزايد تا وجودش کامل‌تر ‌گردد؟
    براي آنکه بدانيم چگونه مي‌توانيم کمالات خود را افزايش دهيم، لازم است بدانيم که اساساً ما به چه کمالاتي بايد برسيم و کمالاتي که بايد به آنها برسيم، چيستند؛ چگونه مي‌توان به آنها رسيد؟ طبيعي است که وقتي مي‌توان به اين پرسش‌های بنيادين پاسخ داد که بدانيم اساساً خدا ما را براي چه هدفي آفريده؛ يعني او ما را آفريده تا به کجا و چه کمالاتي برسيم؟ اما چگونه مي‌توان به اين پرسش‌ها پاسخ داد؟
    روش رسيدن به پاسخ را مي‌توان با ذکر يک مثال بيان کرد. اگر شما وسيلة جديدي در بازار پيدا کنيد که ندانيد چيست و چگونه مي‌توان از آن بهره برد، چه کار مي‌کنيد؟ معمولاً‌ راهي که براي ما آدميان در اين‌گونه موقعيت‌ها وجود دارد، اين است که بروشور آن را بخوانيم و ببينيم کسي که آن را ساخته است، چه مي‌گويد. دو چيز را بايد از سازنده‌اش بپرسيم: اين را براي چه ساخته‌اي؟ چگونه بايد از آن استفاده کرد؟
    شايد در عالم هستي، صنعتي مهم‌تر از ساختن انسان وجود نداشته باشد. اکنون ما با اين پرسش روبه‌رویيم که خدا ما را براي چه هدفي ساخته است و چگونه‌ مي‌توانيم از داشته‌ها و امکانات و نعمت‌هايي که خدا به ما داده، براي رسيدن به آن هدف بهره ببريم.
    اگر خدا بگويد اصلاً شما را براي چه ساختم و نيز بگويد با خودتان چگونه رفتار کنيد تا به آنچه هدف من بوده برسيد، خيلي خدمت بزرگي است؛ يعني اين نعمت‌هايي که خدا به ما داده است، وقتي اثر مي‌کند که ما بدانيم چگونه بايد از آنها استفاده کنيم. اگر ندانیم نعمتي را که خدا داده است، چگونه استفاده کنيم، گویی اصلاً آن نعمت را نداده است. به ديگر سخن، هدايت الهي به‌سوي آنکه چرا ما را آفريده و چگونه بايد با استفاده از نعمت‌هايش به آن هدف برسيم، خود بزرگ‌ترين نعمتي است که بر همة نعمت‌ها سايه مي‌اندازد: «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَي * الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّي * وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَي» (اعلي: 1ـ3).
    روشن است که اگر به ما نفرمايد چگونه از این نعمت‌ها بهره بگيريم، گویی آنها را نداده است و چه‌بسا سبب شود که از آنها سوء‌استفاده کنيم و به ضرر ما تمام شود.
    قرآن کريم بروشوري است که با مطالعة آن مي‌توان دانست خدا براي چه هدفي ما را آفريده و چگونه مي‌توانيم به آن هدف برسيم.
    هدف آفرينش انسان
    خداوند در قرآن هدف از خلقت انسان را به انحای مختلف بيان مي‌کند که در نگاه ابتدايي به‌نظر مي‌رسد اين اهداف با هم تفاوت و تغاير داشته باشند. اما با نگاهي تحليلي روشن خواهد شد که نه‌تنها هيچ تغاير و تفاوتي ميان آنها نیست، بلکه اين اهداف متمم يکديگرند.
    در برخي آيات، هدف از آفرينش، امتحان انسان‌ها بيان شده است. براي مثال، خداوند در سورة «کهف» مي‌فرمايد: «إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» (كهف: 7)؛ ما شما را خلق کرديم، نعمت‌هاي مختلفي به شما داديم و در خارج از وجود شما نيز چيزهاي جذاب و زيبايي قرار داديم تا شما را به خود جلب کنند؛ اما همة اين‌ نعمت‌ها وسيلة آزمايش شماست: «وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً» (انبياء: 35)؛ «وَبَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئَاتِ» (اعراف: 168). خوشي‌ها و ناخوشي‌هايي که در اين عالم وجود دارد، همه اسباب آزمايش است.
    خداوند ابتدا انسان را به مطلوب خود هدايت مي‌کند؛ سپس او را بر سر دوراهي خير و شر می‌آزماید تا با اختيار خويش مسيرش را برگزیند: «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إمّا شاکراً و إمّا کفوراً» (انسان: 3)؛ «فَمَن شَاء فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْيَکْفُرْ» (كهف: 29)؛ ما راه را به شما نشان داديم؛ حالا خودتان انتخاب کنيد. هرکس مي‌خواهد، ايمان بياورد، هرکس مي‌خواهد، کفر ورزد.
    انسان آفريده شد تا با هدايت الهي راه صحيح را بشناسد و آن را انتخاب کند؛ اما براي اينکه اين انتخابْ اختياري باشد، بايد دست‌کم دو راه وجود داشته باشد. راهي که خداوند انتخاب آن را از انسان مي‌خواهد، راه کمال و سعادت اوست (احزاب: 71). بنابراين خداوند متعال وسايل مختلفي را در اختيار انسان قرار داده که هریک آثار و نتايج خاصي دارد. انسان مي‌تواند از ميان آنها انتخاب کند و مسئوليت انتخاب خود را هم بپذيرد.
    همة اختلافاتي که در اصل خلقت، در زمان خلقت، در مکاني که آفريده مي‌شويم، در ويژگي‌هاي شخصيتي، بدني و روحي وجود دارد، وسيلة آزمايش انسان است، براي اينکه معلوم شود چه کسي با مسئوليت خودش راه خوب را انتخاب مي‌کند و چه کسي راه بد را برمي‌گزيند؛ و پس از انتخاب است که مسئلة پاداش و کيفر مطرح مي‌شود. طبق بيانات بزرگان و نيز آنچه از آيات و روايات برمي‌آيد، اصلاً پاداش و کيفر، حقيقتِ خودِ عمل است و خود در آن عالم به صورت بهشت و جهنم ظاهر مي‌شود. پس پاداش و کیفر، قراردادي صرف نيست؛ بلکه تناسبي است بين کاري که انسان در دنيا انجام مي‌دهد و اثري که در آخرت بر آن مترتب است (ر.ك: نساء: 10؛ آل‌عمران: 10؛ بقره: 24).
    در بين تمام موجوداتي که خداوند آفريده است، فقط انسان و جن قدرت انتخاب دارند؛ حتي ملائکه چنین قدرتی ندارند و يک دستة آنان هميشه در حال رکوع‌اند و سجده نمي‌کنند، دستة ديگر دائم در سجده‌اند. اما خداوند راه انسان را دوسويه و بلکه چندسويه قرار داده است تا هم انتخاب کند و هم مسئوليت آن انتخاب را بپذيرد. سرّ خلافتي که خداوند به انسان داده، همين مسئوليت اوست (احزاب: 72).
    انتخاب به کار انسان ارزش می‌بخشد. اين ويژگي در انسان موجب مي‌شود که او با وجود جاذبه‌هاي شهوت، غضب، وسوسه‌هاي شيطاني و... راه خدا را برگزیند؛ و اين‌گونه است که لياقت مرتبه‌اي از خلافت خداوند بر روي زمين را پيدا مي‌کند. اما انسان تا آخرين لحظة حيات خويش در دنيا، در حال آزمايش به‌سر مي‌برد و خلافت او بر روي زمين به‌عنوان جانشين خداوند، هدف غايي نيست؛ بلکه مقدمه‌اي براي رسيدن به عالم بي‌منتهاي آخرت است: «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ» (مؤمنون: 116)؛ آيا پنداشتيد ما شما را بيهوده آفريديم و به سوي ما بازنخواهيد گشت؟! اين بينشي است که اسلام دربارة انسان دارد و روشن است که ارزش اخلاقي در اين بينش مربوط به افعال غيراختياري نيست.
    بنابراين تا بدين‌جا روشن شد که براساس بخشي از آيات قرآن کريم، خداوند متعال انسان را آفريده تا امتحان شود؛ ضمن آنکه خداوند انسان را به‌گونه‌اي آفريده است که به‌طور فطري مي‌کوشد از ميان خوبي‌ها، بهترين را برگزیند و به همين سبب، براي افزودن بر کمالات خود انگيزه دارد.
    اما در دسته‌اي ديگر از ادله، غايت نهايي انسان‌ طور ديگري بيان شده است. در روايتي از قول خداوند متعال نقل شده است که به انسان مي‌فرمايد: «خلقت الأشياء لأجلک وخلقتک لأجلي» (هاشمي خوئي، 1345، ج 11، ص 127)؛ من همه چيز را براي تو آفریدم، اما تو را براي خودم خلق کردم. وقتي انسان حقيقتاً کسي را دوست مي‌دارد، از انجام دادن هر خدمتي که او بپسندد، برايش کوتاهي نمي‌کند. حتي وقتي ببيند ديگران با محبوب او رفاقت دارند، احساس رقابت مي‌کند؛ و تنها زماني احساس رضايت مي‌کند که بداند دل محبوب فقط براي اوست. اين نهايت آرزوي يک محِب از محبوب خويش است. خداوند مي‌فرمايد: من تو را براي چنين چيزي خلق کرده‌ام که خدايي شوي و نزد خودم بيايي؛ چيزي که آسيه، همسر فرعون، دربارة آن گفت: «رَبِّ ابْنِ لِي عِندَکَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ» (تحريم: 11). «فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيکٍ مُّقْتَدِرٍ» (قمر: 55).
    بر همين اساس، هدف از آفرينش انسان رسيدن به چنين مرتبه‌اي است؛ يعني به جايي برسد که فقط به خداوند متعال دل ببندد و خدايي شود.
    عبادت؛ تنها راه رسيدن به کمال
    خداوند راه رسيدن به آن مقام والا را عبادت ذکر مي‌کند و مي‌فرمايد: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» (ذاريات: 56)؛ يعني‌ اي انسان، جز من به چيزي دل نبند و به کسي جز من اميد حقيقي نداشته باش، مگر به فرمان من. ‌اي انسان، بکوش که در هيچ حالي مرا فراموش نکنی: «الَّذِينَ يَذْکُرُونَ اللّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَيَ جُنُوبِهِمْ» (آل‌عمران: 191). فرمان‌بردار مطيع من باش و همان را انجام بده که من مي‌پسندم؛ چه خوشايند تو باشد و چه نباشد. خداوند براي انسان دو نوع تکليف معين کرده که برخي از آنها کاملاً خوشايند انسان‌اند، مانند بسياري از مستحباتی که براي انسان لذت نيز دارد (ازجملة آنها افطار و سحري در ماه مبارك رمضان)، و برخي اين‌گونه نيستند (مثلاً امساك براي روزة ماه مبارك رمضان، يا كشته شدن در راه خدا)؛ اما انسان مطيع، با اخلاص تمام آنها را انجام مي‌دهد. خداوند به انسان مي‌فرمايد: «عبدي أطعني حتي أجعلک مثلي» (حافظ البرسي، 1384ق، ص 104)؛ ]بندة من،[ مرا اطاعت کن تا تو را مثل خودم سازم»، تا نماينده و جلوه‌اي از من باشي و بتواني هرکاري را که من انجام مي‌دهم، تو نيز انجام دهي؛ و بالاتر از آن، لذت انس با خودم را به تو مي‌دهم. همة کمالات به سه چيز برمي‌گردند: دانايي، توانايي و محبت و عشق. اگر من را اطاعت کني، اين سه چيز را به تو مي‌دهم: علم نامحدود، قدرت نامحدود و لذت بی‌حدوحصر که از انس با من مي‌بري.
    تناسب تکليف و قدرت
    در روز قیامت مرد یا زن بودن، ملاک پاداش و کیفر نیست. بلکه در آن ‌هنگام، میزان و کیفیت اعمال انسان‌ها مورد سنجش قرار می‌گیرد و اموری که انتخاب و اختیار در آنها دخالت نداشته است، از دایرة پاداش و کیفر خارج است. البته ممکن است در انجام امور خیر، افراد متفاوت باشند و کسانی با استفاده از اسباب و نعمت‌هایی که در اختیار دارند، کارهای خیر بیشتری انجام دهد و دیگرانی که این اسباب و نعمت‌ها را در اختیار نداشته‌اند موفق به انجام آنها نشوند؛ اما خداوند متعال به کسی که اسباب و نعمت‌های بیشتری داشته است، به همان اندازه تکلیف بیشتری محول کرده است. حکمت خداوند اقتضای اختلاف در مخلوقات را دارد، ولی عدل او اقتضا می‌کند که تکلیف به اندازه قدرت باشد. بنابراین، در اصل خلقت، حکمت بجای عدالت حاکم است، و عدالت در مقام تکلیف موضوعیت پیدا می‌کند. به همین سبب در پیشگاه عدل الهی، هرکس فقط به اندازه توان خود مسئولیت دارد و بیش از این از او نمی‌خواهند: «لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا» (بقره: 286). درباره گناه نیز مسئله همین‌گونه است: «یُغفَر للجاهل سبعون ذنباً قبل أن یُغفَر للعالم ذنبٌ واحد» (كليني، 1407ق، ج 1، ص 47)؛ خداوند هفتاد گناه از افرادی که قدرت علمی و توان کسب معلومات کمتری دارند، می‌آمرزد؛ اما یک گناه عالِم را نمی‌آمرزد؛ زیرا عالِم از امکانات و اسباب لازم برای آموختن و شناخت خوب و بد برخوردار است و ارتکاب گناه و معصیت به‌هیچ‌وجه برایش جایز نیست. بنابراین، در مقام تکلیف، عدل و داد مطرح است؛ اما در مقام خلقت، خداوند متعال هر آنچه را که حکمت اقتضاء کند، انجام می‌دهد.
    * اين مقاله قلمي‌شده درس اخلاق استاد علامه مصباح يزديŠ براي طلاب علوم ديني در دفتر مقام معظم رهبري در قم است.

    References: 
    • حافظ البرسي، رجب‌بن محمد، 1384ق، مشارق أنوار اليقين في أسرار أميرالمؤمنين، بيروت، دارالفكر.
    • كليني، محمدبن يعقوب، 1407ق، الکافی، تهران، دارالكتب الاسلاميه.
    • مصباح يزدي، محمدتقی، 1387، خودشناسی برای خودسازی، قم،‌ مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • هاشمی خوئی، حبيب‌الله، 1345، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، قم، دارالعلم.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1401) جستاری در کمال و مراتب آن. فصلنامه معرفت، 31(3)، 5-9

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی."جستاری در کمال و مراتب آن". فصلنامه معرفت، 31، 3، 1401، 5-9

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1401) 'جستاری در کمال و مراتب آن'، فصلنامه معرفت، 31(3), pp. 5-9

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی. جستاری در کمال و مراتب آن. معرفت، 31, 1401؛ 31(3): 5-9