معرفت، سال سی و یکم، شماره چهارم، پیاپی 295، تیر 1401، صفحات 49-56

    نقش تفکر در آموزش مفاهیم دینی از دیدگاه استاد علی صفایی حائری

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    محمدکاظم نیک‌فرجام نوری / طلبه سطح دو حوزة علمیه قم / Mohammadkazem1377@mihanmail.ir
    ✍️ حسن نجفی / دکترای مطالعات برنامه درسی دانشگاه علامه طباطبائی / hnajafih@yahoo.com
    چکیده: 
    پژوهش حاضر با هدف تبیین نقش تفکر در آموزش مفاهیم دینی از دیدگاه استاد علی صفایی حائری انجام شد. روش پژوهش توصیفی ـ تحلیلی بود. نتایج نشان داد که تفکر در لغت به معنای تأمل است و در اصطلاح و تعریف استاد صفایی به معنای حل مجهولات است. ایشان سه نوع دین ارثی ـ سنتی، و احساسی ـ عاطفی را مطرح کرده اند و دین اصیل نظر مختار ایشان بود. دین اصیل دینی است که مبنای آن شناخت است، شناختی که ابعاد مختلف انسان و هستی را روشن می کند. این شناخت به وسیله تفکر حاصل می شود و تفکر با طرح سؤال ایجاد می شود؛ منتها سؤالات باید حساب شده و مبنایی باشند و این وظیفه مربی است که بتواند راه را کوتاه و زمان را مغتنم بشمارد و با ایجاد سؤالاتی مبنایی و اساسی ذهن متربی را به جولان درآورد و او را یاری کند تا به پاسخ های این سؤالات برسد. اما لازمه و مقدمه واجب برای تفکرِ صحیح، داشتن معلومات یا مواد خام و آزادی از تقلیدها و تلقین ها و... می باشد. جمع آوری اطلاعات و معلومات با تدبر و رهایی از اسارت ها با تعقل مرتفع می گردد. لذا تفکر با همراهی تدبر و تعقل می تواند در آموزش مفاهیم دینی راهگشا باشد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Role of Thinking in Teaching Religious Concepts from the Point of View of Professor Ali Safayee Ha’eri
    Abstract: 
    Abstract The present study was conducted with the aim of explaining the role of thinking in teaching religious concepts from the perspective of Professor Ali Safayee Ha’eri. The research method was descriptive-analytical. The results showed that thinking means reflection literally, but based on the definition given by Professor Safayee, it means solving the unknown. He proposed three types of religion: hereditary, traditional and emotional, and the kind of religion he believed in was true religion. True religion is a religion whose basis is knowledge, knowledge that illuminates the different dimensions of human beings and existence. This knowledge is achieved through thinking and thinking is created by asking calculated and fundamental questions. It is the duty of the teacher to consider the path as short and the time as limited, to stimulate the mind of students by posing basic and fundamental questions, and to help them find answers to these questions. However, to think correctly, it is necessary to have information or raw material that is free from imitations and indoctrinations. Collecting information should be done with contemplation and freeing oneself from captivity is possible through rationality. Therefore, thinking along with contemplation and rationality can be helpful in teaching religious concepts.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
     
    مهم‌ترين تکيه‌گاه دين براي هدايت انسان در فهم مفاهيم اعتقادي، اخلاقي و عملي، عقل است. اينکه متربي به این توانمندي در تفکر دست یابد که در مبدأ خود و جهان هستی خدايي بي‌مانند، لايزال و ابدي و بي‌نياز از همه‌چيز و همه‌کس که قادر مطلق و مدبر همۀ امور عالم است، وجود دارد؛ بنابراین به‌ منتهاي کار خود پي ‌برده و می‌داند که مسير اين مبدأ و منتها چيست و راهبران الهي چه نوع دعوتي را انجام داده‌اند. حاصل اين تفکر، شکوفايي و تعالي هويت ديني خواهد بود. هويتي که در آن، شناخت، گرايش و عمل به فرهنگ اسلامي و لقاء پروردگار در دنيا و آخرت مدنظر است (نجفي، 1400، ص 198). تفکر موجب مي‌شود که دشمنان متربي، ازجمله نفس، شيطان و موارد بيروني و اجتماعي در او اثري نداشته باشند (صفايي حائري، 1382، ص 113). متربيِ متفکر وقتي با مفاهيم ديني مواجه شد و متوجه گرديد که دين و عناصر آن سرمايه اساسي براي دنيا و آخرت اوست؛ به‌طوري‌که در دنيا در پرتو نور آن زندگي مي‌کند و هم در آخرت حيات ابدي خود را تأمين مي‌کند؛ لذا بر اين مسير ثابت‌قدم مي‌ماند و حتي در مواقع ضروري به دفاع از آن نيز مبادرت مي‌ورزد. چنين فردي مي‌يابد که منِ اصيل يا منِ وجودي اصالت دارد و مصداق اولواالالباب مي‌شود. اولواالالباب کساني هستند که هويت حقيقي خود را که همان بندگي است، مي‌يابند و در مسير پرپيچ‌وخم آن گم نمي‌شوند. اينان کساني هستند که شناخت مفاهيم ديني را مايۀ حيات دانسته، همۀ سعي خود را مي‌کنند تا در بالاترين درجه و مراتب، آنها را درک کرده و در مسير بندگي، مطمئن‌ترين راه را انتخاب کنند (ضياء‌آبادي، 1397).
    در کتاب مسئوليت و سازندگي مرحوم استاد صفايي حائري (1382، ص 116) اين‌طور آمده است که «با تفکر، انسان به شناخت خويش و شناخت هستي و شناخت دنيا و شناخت الله و شناخت روش زندگي و مرگ پي ‌مي‌برد؛ و با تفکر، استعدادها و سرمايه‌هاي انسان مشخص مي‌گردد و همين است که نقش تفکر در سازندگي و رشد انسان نقش اول را بر عهده دارد».
    در طول تاريخ بشريت، افرادي بودند که با يک تلنگر و با يک تذکر زندگي‌شان متحول شده است؛ ازجمله فضيل‌بن عياض و حربن يزيد رياحي که با شنيدن کلامي از خداي متعال و معصوم به فکر فرو رفتند و با انتخاب درست به سعادت رسيدند. از آن‌طرف افرادي بودند که سال‌ها عبادت کرده بودند، ولي اين عبادتِ بدون تفکر و شناخت، آنها را ياري نکرد؛ مثل ابن‌ملجم مرادي، شمربن ذي‌الجوشن و... .
    از عوارض ناشيِ عدم تفکر در آموزش مفاهيم ديني مي‌توان به اين مورد اشاره کرد که در جامعۀ امروزي، متربياني را مي‌بينيم که در اين دوران مقيد به انجام دستورات و فرايض ديني هستند؛ اما با گذشت زمان و شکل‌گيري استقلال شخصيتي آنها و تغيير محيط تحصيلي در سن جواني، مشاهده مي‌کنيم که سراسر ذهنشان درگير شبهات بي‌پاسخ و بي‌تأمل است که سبب بي‌تفاوتي نسبت به دستورات ديني مي‌شوند و بعضاً به بي‌ديني کشيده مي‌شوند. درحالي‌که اگر در در دوران تحصيل در مدرسه، تفکر و شخصيت آنها را رشد مي‌داديم و سؤالات اساسي و بنيادي اعتقادي و ديني آنها را حل مي‌کرديم، به چنين معضلي گرفتار نمي‌شديم.
    در زمينۀ بهره‌گيري از تفکر در تعليم و تربيت، سه مطالعه يافت شد؛
    ـ جايگاه تفکر و انديشه در تعليم و تربيت (نجفي هزارجريبي، 1390)، اين پژوهش ضمن مفهوم‌شناسي تفکر و انديشيدن از منظر قرآن کريم، اقدام به معرفي دو نوع انديشۀ رايج در جامعه امروز؛ يعني انديشۀ مثبت و منفي کرده و با ذکر نمونه‌اي داستاني، منظور از افکار منفي را شرح می‌دهد و راه‌هايي را براي تبديل آن به افکار مثبت ارائه می‌کند.
    ـ اهميت تفکر در تعليم و تربيت (معافي، 1395)، بیانگر آن است که مطالعۀ شناخت قوانين جهان، براساس تفکر پايه‌ريزي شده است. براساس اينکه انسان موجودی کنجکاو و متفکرِ عالم آفرينش به‌شمار مي‌رود، لذا همواره مي‌خواهد بداند که هدف از به‌وجود آمدن اين جهان و خلقت چيست؟ اگر انسان بتواند در شناخت و کشف قوانين حاکم بر خلقت موفق شود، مي‌تواند به يافته‌هاي علمي ارزشمندی دست ‌یابد.
    ـ نقش تفکر در تحول اخلاق (فرهاديان، 1382)، آنچه پژوهشگر در اين نوشتار به آن پرداخته، نقش و جايگاه تفکر در تغيير و تعديل رفتار و نيز تأثير آن بر نوع نگرش و اخلاق است؛ افزون بر آنکه، جنبه‌هاي اخلاقي انديشه و تفکر نیز بازگو شده است.
    در اسناد بالادستي نظام آموزش ‌و پرورش کشور، در زمینۀ اهميت تفکر در معارف و مفاهيم ديني، موارد مهمي قابل مشاهده است. به‌طور مثال در سند تحول بنيادين (1390) اشاره شده که: «انسان موجودي است که مي‌تواند با تکيه بر فطرت و استعدادهاي طبيعي خود و با استفاده از نيروي عقل و اختيار و اراده خويش به معرفت دست بايد». در برنامۀ درسي ملي (1391)، تعقل محور هدف‌گذاري‌ها و خط‌مشي‌هاي تربيتي قرار گرفته و همچنين در قسمت بيانيۀ حوزه تربيت و يادگيري حکمت و معارف اسلامي آمده است که: «ايمان مبتني بر تفکر، اساس اعمال ديني است و هيچ عمل ديني بي‌حضور تفکر و تعقل معنا و مفهوم ندارد؛ تفکر، مطالعه و پژوهش اساس معرفت ديني است». در اهداف مصوب دوره‌هاي تحصيلي (1397) و ذيل ساحت تعليم و تربيت اعتقادي، عبادي و اخلاقي در دورۀ دوم متوسطه چنين آمده است که: «دانش‌آموز باید بتواند با درک وجه استدلالي و عقلاني معارف ديني، در مواجهه با پرسش‌ها و مسائل، پاسخ‌هاي متقاعدکننده‌اي را با تکيه بر منابع و شواهد ديني ارائه کند و تأثير آن را مورد ارزيابي قرار دهد».
    شخصيت استاد صفايي حائري با بيان اینکه تفکر روشي کارآمد در آموزش مفاهيم ديني است؛ گام‌هاي معرفتي و شناختي را به‌صورت دقيق از ابتدا تا انتهاي آن براي متربي روشن مي‌کنند. به‌طوري‌که ايشان نگاهي جامع به انسان و هستي و نصوص ديني داشته و در ارائۀ روش تربيتي مناسب، تبحر خاصي دارند و مخاطب را قدم ‌به ‌قدم، از شناخت خود به شناخت خدا مي‌رساند.
    با توجه به مطالب فوق، در اين مقاله با روش توصيفي ـ تحليلي، ديدگاه خاص استاد صفايي حائري در زمینۀ مفهوم تفکر و چگونگي پياده‌سازي آن در آموزش مفاهيم ديني، تبيين مي‌گردد. بررسی موانع تفکر در انسان و چگونگی برطرف‌ کردن آنها‌ نیز مطلب بعدي است که به آن پرداخته مي‌شود.
    1. چيستي تفکر
    در حديثي در کتاب شريف علل ‌الشرايع آمده است که: «اِنَّ اللهَ تعالي خلق الملائکة و رکب فيهم العقلَ و خلق البهائمَ و رکب فيهم الشهوة و خلق الانسان و رکب فيه العقل و الشهوة» (صدوق، 1381ق، ج 1، ص 4)؛ خداي متعال فرشتگان را خلق کرد و آنها را عقل محض قرار داد و چهارپايان را خلق کرد و آنها را شهوت محض قرار داد و انسان را آفريد و عقل و شهوت را در او قرار داد. اين حديث اشاره ‌دارد به اینکه انسان از عقل و شهوت برخوردار است و اين وجه برتري او از سایر موجودات است؛ چراکه در بسياري از موارد قوۀ شهوت انسان، او را به غضب، نزاع، دروغ‌گويي و بدي‌هاي ديگر سوق مي‌دهد، و اين قوۀ عقل اوست که او را از اين بدي‌ها مصون نگه داشته و يا در بعضي موارد کنترل مي‌کند. برخورداری انسان از عقل و شهوت است که خداوند او را اشرف مخلوقات و جانشین خود بر روي زمين قرار داده است: «وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» (بقره: 30)؛ هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روى زمين، جانشينى [نماينده‌اي] قرار خواهم داد.
    استاد صفايي در ديدگاه خود شروع مذهب را از تفکر دانسته‌اند (صفايي حائري، 1382، ص 14). تفکر در لغت به‌معناي تأمل و از باب تفعّل، يا اسم مصدر باب تفعيل (تفکير) است (جوهري، 1407ق، ج 2، ص 783). براي درک معناي تفکر از نگاه استاد صفايي حائري، نيازمند به بيان مقدمه‌اي هستيم که اين مقدمه مي‌تواند در فهم معناي تفکر به ‌ما کمک کند. انسان قبل از تفکر، نيازمند به آزادي و تدبر است. آزادي بدين معنا که انسان خودش را از تعصب‌ها و عادت‌ها رها کند و هدفش، رسيدن به حق باشد (اسکندري، 1388، ص 46). تدبر يعني تهية مواد خامي که فکر در آن کار مي‌کند و با ترکيب آنها به نتيجه‌هايي مي‌رسد و شناخت‌هايي به‌دست مي‌آورد (صفايي حائري، 1382، ص 105). کار فکر، قرار دادن چند معلوم، در کنار يک يا چند مجهول، به ‌هدف کشف مجهول است (اسکندري، 1388، ص 38). مثلاً در معادلۀ یک مجهولی 7=x+2؛ x مجهول، و اعداد 2 و 7 و علامت‌هاي = و + مواد خام (تدبر) براي حل مجهول هستند. در مجموع، فکر با در اختيار داشتن مواد خام و معلومات، مجهول را حل مي‌کند و اين همان معناي تفکر است.
    2. چيستي مفاهيم ديني
    براي تبيين چيستي مفاهيم ديني بايد گفت که استاد صفايي دين را به سه دسته تقسيم مي‌کنند:
    دين ارثي و سنتي يا دستوري: اين نوع، شامل دستورات و احکام و امر و نهي‌هاست و اعمال به‌صورت تعبدي انجام مي‌شود و فاقد هرگونه زمينۀ شناختي و معرفتي است. افرادي که دينشان، دين آباء و اجدادي‌شان است: «وَكَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ» (زخرف: 23)؛ همين‌گونه در هيچ شهر و دياري پيش از تو پيامبري انذاركننده نفرستاديم، مگر اينكه ثروتمندان مست و مغرور گفتند ما پدران خود را بر مذهبي يافتيم و به آثار آنها اقتدا مي‏كنيم.
    ـ دين احساسي و عاطفي: در دين احساسي و عاطفي بيشتر از همه، احساسات و عاطفة انسان دخيل است؛ اما احساساتي که بدون پشتوانة معرفتي و شناختي است. در اين نوع، اعمال به‌صورت تعبدي انجام نمي‌شود و فقط اعمالي که احساساتي‌تر هستند، انجام مي‌شود؛ مثلاً زيارت امام معصوم مي‌رود، ولي نسبت به حجاب مقيد نیست.
    ـ دين اصيل: به ديني گفته مي‌شود که از پايه‌هاي معرفتي و شناختي برخوردار است؛ که نظام کلي آن دين به ترتيب شامل: «آزادي قبل از تفکر، تفکر، شناخت، احساس، عقيده، نظام‌ها، احکام و دستورات» است.
    براي ايجاد مفاهيم ديني مانند: مسئوليت‌پذيري اجتماعي، ياري‌کردن ديگران، انفاق، صله‌رحم، توکل و ايمان به خدا، زيارت و... در بستر جامعه، لازم است تا دين اصيل را در خودمان ايجاد کنيم؛ چراکه تا شناختي از دين نداشته باشيم، انجام مفاهيم ديني، کم‌فايده و بي‌فايده است. کسي که دينش از روي تعبد و احساسات باشد و از شناخت و معرفت برخوردار نباشد، شامل اين حديث مي‌شود که اميرمؤمنان علي فرمودند: «المُتَعبِّدِ عَلى غَيرِ فِقهٍ كَحِمارِ الطّاحونَةِ؛ يَدورُ و لا يَبرَحُ» (مجلسي، 1403ق، ج 10، ص 280)؛ کسي که به‌صورت تعبدي اعمال را اجرا مي‌کند، اما فهم عميقي از دين ندارد، مانند الاغ آسياب است؛ دور مي‌زند، ولي جلو نمي‌رود.
    3. چگونگي پياده‌سازي تفکر براي ايجاد و يا آموزش مفاهيم ديني
    در ادامه به جايگاه و نقش تفکر در آموزش و ايجاد مفاهيم ديني مي‌پردازيم و بيان مي‌کنيم که چگونه تفکر، ما را به انجام مفاهيم ديني در خارج مي‌رساند. براي توضيح اين مطلب لازم است ابتدا انواع روش‌هاي آموزش مفاهيم ديني را بيان کنيم. ايشان براي بيان عوامل و روش‌هاي ايجاد مفاهيم ديني، بين افراد بالغ و کودک، فرق قائل مي‌شوند و متناسب با هرکدام از عوامل مؤثر در تربيت، بحث و گفت‌وگو مي‌کنند. ايشان عوامل تربيتي مؤثر در کودک را اين موارد مي‌شمارند: تلقين، تقليد، تشويق، تنبيه و...؛ اما اين موارد را نسبت به تربيت افراد بالغ صحيح نمي‌دانند و اين‌گونه در کتاب مسئوليت و سازندگي به بحث از عوامل مؤثر در تربيت افراد بالغ مي‌پردازند:
    براي سازندگي و تربيت روش‌هايي هست: «با شعارها، داغ کردن و با تلقين، حرارت دادن»، «شاخ و برگ دادن و در سطح کاويدن»، «به دوش کشيدن و بغل کردن»، «کليدها و ملاک‌ها و روش‌ها را به ‌دست دادن و روشني‌دادن و ريشه‌دادن و زنجير‌ها را باز کردن». روشن است که با اين روشِ آخر زودتر به نتيجه مي‌رسيم و بهره‌هاي عظيم‌تري به‌دست مي‌آوريم. آنها که داغ شده‌اند، با عوض‌شدن محيط، زود سرد مي‌شوند و در برابر طوفان‌ها برگ مي‌ريزند و هنگام تنهايي، نه‌تنها نعش مي‌شوند و مي‌مانند؛ بلکه همچون بچه‌هاي لوس که بغلي شده‌اند همين‌که زمينشان بگذاري، نق مي‌زنند و دراز مي‌شوند و مي‌خوابند (صفايي حائري، 1382، ص 40ـ41). کليدها‌يي که او را به شناخت خودش و کارش و در نتيجه شناخت کارگاهش آگاه مي‌کند؛ کليدهايي که او را به جهان‌بيني اسلام و عقايد و ايدئولوژي اسلام رهنمون مي‌شود؛ ملاک‌ها با شناخت استعدادهاي انسان و با شناخت رقابت و تضاد استعدادها، به نقش انسان پي ‌مي‌بريم که بيش از رفاه و خوش بودن است؛ چون براي خوشي به فکر و عقل نياز نداشت و غرايز کافي بودند؛ در نتيجه به رقابت فکر و عقل نياز نداشت و غرايز کافي بودند. در نتيجه از رقابت فکر و عقل و غرايز مي‌يابيم که کار انسان حرکت است و آن‌هم حرکتي به‌سوي برتر و درنتيجه رشد. با اين شناخت از کار انسان، به ملاک‌ها مي‌رسيم که:
    ملاک اول، در هر کار و در صحنه، همين رشد است و نه خوشي و دلخواهي. بايد انفاق و سلام کردن و احترام مؤمن و... با اين ملاک بخواند و براي دو طرف رشد و حرکت بياورد، نه رکود و خسارت.
    ملاک دوم، توحيد و تقواست؛ چون با غير او بودن و براي غير او حرکت کردن، خسارت و باخت است. درنتيجه به حالي مي‌رسيم که جز او در درون ما نباشد؛ چون به عظمتي رسيده‌ايم که هر نسيمي ما را حرکت ندهد. اين کاه است که با فوت بچه‌ها حرکت مي‌کند؛ اما کوه را حتي طوفان‌ها تکان نمي‌دهند. و در آنجا که با اعمالي برخورد مي‌کنيم که در يک‌ زمان جمع شده‌اند و امکان جمع‌کردن ندارند، در اين مرحله اهميت‌ها را در نظر مي‌گيرد.
    ملاک سوم، ملاک اهميت است و اگر همه در يک سطح از اهميت بودند، ملاک چهارم مطرح مي‌شود.
    ملاک چهارم، صعوبت است؛ چون کارها به‌ اندازۀ فشاري که بر ما مي‌گذارند، به ما رشد مي‌دهند. در نهج‌البلاغه است که اميرمؤمنان علي مي‌فرمايد: «هرگاه برايم دو کار پيش مي‌آمد، به آن روي مي‌آوردم که براي خدا محبوب‌تر بود و اگر در يک سطح بودند، به آن روي مي‌آوردم که بر من سخت‌تر بود». با شناخت اين ملاک ديگر انسان اسير اعمال و جزئيات باقي نمي‌ماند و در هر بن‌بست راه خودش را مي‌يابد و وظيفه‌اش را مي‌شناسد.
    مطلب بعدي در مورد روش‌هاست. براي رسيدن به تفسير و تاريخ نهج‌البلاغه و روايت، به‌جاي اينکه مطالب تفسيري بگوييم، بهتر است که روش‌ها را به ‌دست بدهيم؛ چون مطالب تفسيري احتياج به تخصص دارند و سال‌ها طول مي‌کشد؛ درحالي‌که به‌دست دادن روش‌ها در زمان کمي انجام مي‌گيرد و سود زيادتري به‌دست مي‌دهد (صفايي‌ حائري، 1381، ص 43ـ45). با اين توضيحات فوق، مي‌یابيم که بهترين روش و مهم‌ترين عامل براي رشد انسان بالغ در آموزش مفاهيم ديني، همان ارائۀ کليدها و ملاک‌ها و روش‌هاست.
    اما سؤال اساسي در اين است که چگونه انسان از تفکر به تحقق مفاهيم ديني مي‌رسد؟ در اين مورد بايد گفت انسان دشمني آشکار دارد به نام شيطان که کارش غافل‌کردن انسان از استعدادها و ظرفيت‌هايش است و مدام سعي دارد تا او را با سرگرمي‌ها و هيچ‌ها و پوچ‌ها مشغول کند و نکتۀ بسيار مهم اين است که وقتي انسان از استعدادهايش غافل شود، ديگر رشدي و پيشرفتي ندارد؛ پس شيطان دشمن رشد انسان است. ازاين‌رو، چيزي ‌‌که مي‌تواند انسان را از اين غفلت نجات دهد و به انسان تذکر بدهد، تفکر است. اين تفکر است که انسان را به استعدادهايش، ظرفيت‌هايش متوجه مي‌سازد و او را رشد مي‌دهد و از غفلت نجات مي‌دهد. اما چگونه؟ گفتيم تفکر يعني کنار هم چيدن چند معلوم براي حل يک مجهول (نتيجه). از تعريف اين مطلب به‌دست مي‌آيد که ما قبل از چيدن معلومات نيازمند به خود معلومات و مواد خام هستيم، و تفکر حاصل نمي‌شود، مگر با وجود اين مواد خام که ما به اين مواد خام مي‌گوييم «تدبر». تدبر؛ يعني از سطح به عمق کاويدن؛ يعني احوالات خود را مورد مطالعه قرار دادن. استاد صفايي حائري معتقدند که همة ما انسان‌ها برخوردها و رفتارها، آمدن و رفتن‌هايي داشته‌ايم؛ مطالعه و تأمل بر روي اينها مي‌تواند به انسان معلوماتي دهد. انسان مي‌تواند برخوردهايش را بررسي کند و آمار بگيرد و سپس با تفکر در اين آمار، به روحيه‌ها و اميال و خواسته‌هاي خود پي ببرد. مي‌تواند محبوب‌هايش را در نظر بگيرد. در دوستانش بررسي و تدبر کند و از آنها آمار بردارد در دفتر و يا در ذهن و سپس با تفکر به نتيجه‌هايي برسد که باعث زيرو رو کردن گذشته و تجديدنظر براي آينده و به‌هم‌زدن برنامه‌هاي پيشين و طرح برنامه‌هاي جديدي باشد (صفايي حائري، 1382، ص 107). حال که معناي تدبر برايمان مشخص شد و دانستيم که براي نتيجه‌گيري يا تفکر نيازمند به تدبر هستيم، نوبت به خود تفکر مي‌رسد که چگونه فکر کنيم و بتوانيم بين معلومات و نيازها و مجهولاتمان هماهنگي ايجاد کنيم؟ بهترين راه براي به‌کار انداختن فکر، طرح سؤال‌هايي حساب‌شده است. انسان در برابر سؤال‌ها مي‌خواهد جوابي بياورد و براي به‌دست آوردن جواب ناچار است که فکر کند؛ درنتيجه، فکر به جريان افتاده و حرکت کرده است. طرح سؤال براي حرکت فکري راهي است که پيامبران از آنجا رفته‌اند و قرآن از آن خبر مي‌دهد (همان، ص 88). منظور آية 10 سورة مبارکة «ابراهيم» است: «أَفِي ‌اللَّهِ شَكٌّ».
    استاد صفايي حائري نظر بر آن دارند که سؤال بايد از خود انسان شروع شود؛ چراکه تا ظرفيت انسان، ابعاد وجودي او، رابطة او با هستي و مهم‌تر از همه، نيازهاي او مشخص نشود، صحبت از دين فايده‌اي ندارد و برهان و استدلال براي وجود خدا اثر ندارد. ازاين‌رو، بايد به اين سؤال کليدي و مهم که در بالا به آن اشاره شد پرداخت که چگونه ميان نيازها و تفکرها و تدبرها (مواد خام) هماهنگي ايجاد کرد؟ بايد بگوييم شناخت نيازها از حالت‌هاي روحي و صفات اخلاقي ما مشخص مي‌شود. بي‌ظرفيتي‌ها، بخل‌ها، خودخواهي‌ها و غرورها حسدها و... همه علامت يک کمبود و يک نياز هستند. مثلاً بي‌ظرفيتي‌ها و نبود استقامت علامت نبودِ عشق و علاقه و شناخت انسان و دنياست. کسي که عشقي ندارد، صبري نخواهد داشت (صفايي حائري، 1382، ص 118).
    اما تدبر و تفکر هم به‌تنهايي کافي نيست و ما نيازمند سنجش و تعقل هستيم؛ چراکه اگر سنجش در تفکر نباشد، آن تفکر محکوم و ابتر خواهد بود و تحت تأثير عواملي مانند تلقين و تقليد و وراثت و... قرار خواهد گرفت. تعقل يعني سنجش و ارزيابي کردن، تعقل يعني مقايسه راه‌هاي پيش‌رو. ملاک سنجش هم اين است که هرچه انسان آن را زياد کند، استعدادها و ظرفيت‌هاي او را افزايش دهد؛ مي‌شود خوب و هرچه غير از اين باشد، مي‌شود بد. اين تعقل مي‌تواند فکر ما را از عوامل فوق آزاد کند و نتيجۀ مطلوبي را به ما ارائه دهد. پس خلاصۀ چگونگي پياده‌سازي تفکر براي آموزش مفاهيم ديني، از اين قرار مي‌شود که:
    گام اول براي فردي که مي‌خواهد در او تفکر رشد کند، اين است که تدبر کند؛ يعني مواد خام و مطالعات در پيرامون خود داشته باشد.
    گام دوم اين است که اين مطالعات و مواد خام را گزينش کند و آنهايي را که براي پاسخ به سؤالش لازم است را اخذ کند.
    گام سوم تعقل است که بايد در جواب‌هايي که به‌وسيلۀ تفکر به آنها رسيده، بسنجد و با ملاک زياد شدن انسان، بهترين را انتخاب کند.
    4. موانع تفکر در انسان‌ها و راهکار برطرف‌کننده آنها
    همۀ انسان‌ها داراي اسارت‌هايي ازجمله هوا و هوس‌ها، حرف مردم، زيبايي‌ها و جلوه‌هاي دنيا هستند؛ اينها سبب مي‌شوند که انسان رشد نکند و حرکتي نداشته باشد و تفکر او دچار انحراف شود. از اين جهت براي اينکه انسان از اين اسارت‌ها آزاد شود بايد «عشق برتر» در او ايجاد شود؛ چراکه وقتي عشق برتر براي شخصي ايجاد شود، عشق‌ها و علائق کوچک قبلي خود را رها مي‌کند تا به عشق برتر يا بزرگ‌تر دست يابد. چه‌زماني انسان به عشق برتر رو مي‌آورد؟ زماني‌که شناختش نسبت به آن چيز کامل شود و همۀ جوانب يک‌چيز را بررسي کند؛ مثلاً زماني انسان عاشق يک‌‌ پارچه‌اي مي‌شود، که بداند جنسش چيست؟ ساخت و توليد کجا هست؟ قيمتش چقدر است؟ طول عمر مفيد آن چقدر است؟ براي چه لباسي دوخته شود بهتر است؟ وقتي ابعاد مختلف اين پارچه بررسي شود، شناخت در انسان ايجاد مي‌شود. انسان به آن پارچه يا شي‌ء علاقه پيدا مي‌کند و هرچه آن شي مزايا و فوايد بيشتري داشته باشد، علاقه هم بيشتر خواهد شد و از چيزهاي ديگر که علاقه کمتري دارند صرف‌نظر خواهد شد.
    وقتي هدف از شناخت مشخص شد که مي‌خواهد ما را به عشق برتر برساند و از اسارت‌ها خارج کند، اين سؤال پيش مي‌آيد که چه لزومي و ضرورتي دارد تا ما از اسارت‌ها آزاد شويم تا به شناخت برسيم؟ انسان‌ها نيازهاي زيادي دارند و يکي از نيازهاي مهم انسان جواب دادن به حس کنجکاوي و بهترطلبي است. وقتي انسان بخواهد انتخابي داشته باشد و تصميمي بگيرد، دنبال بهترين تصميم است که متناسب با آرزوها و خواسته‌هاي او، تأمين نيازها و کمبودها و جلب منفعت و دفع ضرر او باشد. لذا براي اينکه انتخاب صحيح و سالمي داشته باشد، نيازمند اين است که از ابعاد مختلف گزينه‌هاي پيش‌رو را با آگاهي کامل بيابد. درنتيجه براي به ‌دست آوردن بهترين تصميم و پاسخ به نياز بهترطلبي لازم و ضروري است تا شناخت پيدا کند؛ پس ضرورت بحث از شناخت، اين‌گونه روشن مي‌شود.
    حال که بحث از ضرورت شناخت به پايان رسيد؛ اين سؤال مطرح مي‌شود که شناخت نسبت به چه چيزهايي بايد پيدا کنيم يا به‌عبارت‌ ديگر، متعلق شناخت چيست؟ بايد گفت که ما دو نوع علم داريم: الف) علم حضوري؛ ب) علم حصولي. علم حصولي علمي است که از راه اکتساب به‌دست مي‌آيد و معلوم نزد شخص حاضر نيست. علم حضوري يعني معلوم نزد خود شخص حاضر است؛ مثل گرسنگي براي شخص گرسنه. علم حضوري اصلاً خطابردار نيست؛ برعکس علم حصولي که احتمال خطا در آن پيش‌بيني مي‌شود؛ پس ما اگر بخواهيم به شناخت و علمي برسيم لازم است از علم حضوري الهام بگيريم.
    براساس مطلب فوق لازم است تا از خود انسان شروع کنيم؛ يعني نسبت به ظرفيت‌ها و استعدادهاي وجودي انسان شناخت پيدا کنيم. وقتي انسان را شناختيم به شناخت خالق انسان مي‌رسيم و وقتي انسان را جزئي از اين هستي بيکران مي‌بينيم، لاجرم نسبت به خود هستي و رابطۀ انسان با هستي به شناخت مي‌رسيم. استاد صفايي در کتاب تطهير با جاري قرآن نوشته‌اند که وحى، نياز اين وجود گسترده و غريب است و خاستگاه وحى همين وسعت و غربت آدمى است و همين است كه در دنياى ارتباطات و در دهكده جهانى و حتى در خانه كوچك هستى هم سر بر ديوار مى‏كوبد و با تجربه ديوارها به غيب روى مى‏آورد و گفتيم كه اين گرايش به غيب در شناخت‏ قدر انسان و در شناخت‏ محدوديت‏ هستىِ دنيا و در عامل كنجكاوى‏ و در انفجار نيروهاى عظيم انسان‏ ريشه دارد (صفايي حائري، 1386، ج 3، ص 107).
    حال که دانستيم متعلق شناخت، انسان و هستي و خداي متعال است؛ سؤال اساسي مطرح مي‌شود که چگونه به شناخت انسان و خدا و هستي برسيم؛ به‌عبارت ‌ديگر، موانع و مقتضيات شناخت چيست‌اند؟ در اين حيطه بايد اشاره کرد که دو مانع بزرگ جلوي راه انسان هست که مانع اول، فرصت کم و مانع دوم، اسارت‌هاي زياد است. فرصت کم است و کارها بسيار؛ چراکه اصلاً مشخص نيست ما تا چه‌زمان زنده هستيم؛ لذا بايد از فرصت‌ها بهترين استفاده را ببريم؛ زيرا ما براي لحظه‌هاي عمرمان مسئول هستيم. لذا ديگر وقت آزمون ‌و خطا نيست؛ بايد راهنما و مرشدي براي راهنمايي انسان باشد تا فرصت کم و بار بسيار، جبران شود. پس حتماً بايد مربي داشت و راه را با آن مربي سريع‌تر و بهتر طي کرد. اولين مربي انسان هم، خداي متعال است و بعد از او حججش بر روي زمين، و سپس عالماني که دين‌شناس و زمان‌شناس هستند. گرچه همۀ ما نسبت به هدايت و راهنمايي يکديگر مسئول هستيم و بايد يکديگر را براي اين امر ياري کنيم، حتي بقال با ترازويش، نجار با ساخت‌وسازهايش و باغبان با رسيدگي به درختانش؛ هريک مي‌توانند به انسان درسي بدهند که مبدأ تحول افراد کثيري شود. مربي وقتي اسارت‌هاي زياد متربي را مي‌بيند، سه وظيفۀ «تزکيه، علم و تفکر» دارد:
    قدم اول اين است که او را از اين اسارت‌ها آزاد کند و «تزکيه» بدهد. مربي بايد انسان را از تعصب‌ها و تلقين‌ها و تقليدها رها کند بايد در او روحيه حقيقت‌طلبي را زنده کند تا پا روي تعصب خودش بگذارد؛ بايد به او شخصيت بدهد تا دچار تلقين و تقليد نشود.
    قدم دوم اين است که مربي روش فکر کردن را به او «تعليم» دهد، به او ياد بدهد که چگونه مطالعه کند، چگونه فکر کند.
    همان‌طور که در بالا گفتيم براي به جريان انداختن فکر بايد از سؤال شروع کرد؛ آن‌هم سؤال‌هاي هوشمندانه و دقيق؛ که اين وظيفۀ مربي را سنگين‌تر مي‌کند و بايد با آگاهي و دقت سؤال کند و طبق بحث ما در متعلق شناخت؛ اول بايد سؤال از خود انسان شروع شود و بعد خدا و دين و... . البته تفکر به‌تنهايي کافي نيست و نيازمند به مواد خام است؛ يا بهتر بگوييم، تدبر است؛ چراکه انسان مواد خام را مي‌گيرد و بعد فکر آنها را ساماندهي مي‌کند و اضافات را خارج مي‌کند و از عصارۀ مواد خام براي پاسخ به سؤال استفاده مي‌کند. همچنين اين تفکر اگر بخواهد درست جواب بدهد، نيازمند به سنجش است؛ ميزان و ملاکي که انسان را به تلقين و تقليد برنگرداند.
    قدم ‌سوم مربي «تذكر» و يادآوري است. انسان‌ها دشمني دارند به نام شيطان، که کارش اين است که انسان را از ظرفيت‌هايش غافل کند و او را به زوال بکشاند؛ لذا وظيفۀ مربي معلوم مي‌شود که بايد به انسان تذکر دهد و او را آگاه سازد تا دچار اين غفلت‌ها نشود و پيشرفت و رشد کند. نکته مهمي که در اينجا مطرح مي‌شود اين است که تذکر بايد در شرايط و موقعيت‌هايي صورت گيرد که بتواند اثرگذار باشد.
    اما متربي هم وظايفي دارد که بايد به انجام و تمرين مستمر آنها اهتمام داشته باشد و آن وظايف، همان سه مرحلۀ تدبر و تفکر و تعقل هستند که در اينجا به‌تفصيل به توضيح هريک مي‌پردازيم:
    قدم اولِ متربي «تدبر» است. گفتيم تدبر يعني تهيه مواد خام و در دسترس قرار دادن آنها جهت فکر براي حل مجهولات و نتيجه‌گيري. متربي بايد سعي کند که از هر چيزي که در اطراف اوست، درس بگيرد؛ مثلاً حالات خودش را مورد بررسي قرار دهد، برخوردهايش را در مکان‌هاي متفاوت مورد مطالعه و بررسي قرار بدهد و اين کار را وسعت ببخشد. نکته مهمي که در اين بحث مطرح مي‌شود اين است که با توجه به وسعت تدبر سعي شود تدبرها متناسب با نيازهاي انسان باشد.
    قدم دوم متربي «تفكر» است؛ هنگامي که مواد خام به وسيله تدبر و مطالعه احوالات خودمان به‌دست آمد، وقت آن رسيده که اين اطلاعات را ساماندهي کنيم و با چينش و گزينش مناسب آنها به سؤالاتمان پاسخ بدهيم و نتيجه‌گيري کنيم. اما سؤال مهم و اساسي اين است که چگونه بين نيازها و تدبرها و تفکرها هماهنگي ايجاد کنيم؟ يا اصولاً چگونه نيازها را بشناسيم؟ نيازهاي ما را از حالت‌هاي روحي و صفات اخلاقي ما شناخته مي‌شود؛ مثلاً شخصي که غرور دارد، اين صفت اخلاقي او نشان‌دهندۀ آن است که ثروت و قدرت و... را از سوي خود مي‌داند و براي داشتن اينها مسرور مي‌شود و مغرور مي‌گردد. لذا براي اينکه اين روحيه را اصلاح کنيم، بايد به او بفهمانيم که اين نعمت‌ها از سوي او نيست؛ بلکه از سوي خداي متعال است و مالک و داراي چيزي نيست.
    قدم سوم متربي اين است که قوة «تعقل» خود را به‌کار بگيرد. عقل دو نظارت و دو کار اساسي دارد تا بتواند سنجش و ميزان دقيقي به ‌دست ما بدهد: اول نظارت بر اصل هدف‌ها و نفع‌ها و خوبي‌‌هاست. اگر با قوه عقل اين نظارت را داشته باشيم، ديگر خوبي معنايش مشخص مي‌شود که يعني هر آنچه که تو را زياد کند، مي‌شود خوبي. لذا اين‌گونه خوبي از خوشي جدا مي‌شود و تلقين و تقليد و از انسان دور مي‌شود. دوم هم نظارت بر راه‌هاست؛ يعني وقتي که هدف درست شد و انسان هدفش از سطح تلقين و تقليد به عمق رشد و حرکت رسيد، نظارت بر راه معنا پيدا مي‌کند. لذا چون نظارت بر هدف بوده است، مي‌تواند خوشي را فداي خوبي کند و اين امر خواستۀ دل او و نياز غريزه بهترطلبي اوست.
    اين شش قدم مربي و متربي مي‌تواند در انسان شناخت‌هايي را به ‌وجود بياورد؛ شناخت از خود و هستي و خدا و همچنين احساس‌ها و عشق‌هايي را تا جايي‌که انسان از اسارت‌ها به حرکت‌ها و عمل‌ها دست يابد (ر.ك: صفايي حائري، 1382).
    در پايان اين بحث جا دارد مقاله را با اين فراز از کتاب حرکت استاد صفايي به پايان برسانيم: «طرح كلى اسلام از آزادى و تفكر، شناخت‏ و احساس، نظام‏ها و احكام تشكيل مى‏شد، شروع مذهب با نظام تربيتى آن بود. در اين نظام مطرح شد با چه روشى، روى چه كسانى و در چه هنگامى كار شروع مى‏شود. روش اين نظام تربيتى، داغ كردن نبود؛ شاخ و برگ دادن نبود؛ بغل كردن نبود؛ كه روشنگرى بود و بينات داشت. بعد از اين بينات، كتاب روش و دستورالعمل داشت و سپس ميزان و معيار داشت؛ تا تو كور نباشى و بتوانى خودت روى پای خود بايستى. اين روش تربيتى، زمينه‏ساز نظام اخلاقى اسلام بشود و خصوصيت نظام اخلاقى اين بود كه مجموعه نيروهاى انسان از بن‏بست بيرون مى‏آمد و حتى بدى‏هاى او تبديل مى‏شد؛ هوس‏ها، بخل‏ها، حسدها و تمام نيروهاى عظيمى كه در انسان مى‏توانستند شكل بگيرند و ممكن بود به بن‏بست برسند، در رابطه با يك شناخت و در رابطه با يك عشق بزرگ‏تر، امكان تبديل داشتند. بخل به سخاوت، ريا به توحيد، ترس به قدرت و هوس‏ها به اطاعت و حركت تبديل مى‏شدند» (صفايي حائري، 1398، ص 147ـ148).
    نتيجه‌گيري
    در اين مقاله ما به ‌بررسي نظر و ديدگاه استاد علي صفايي حائري نسبت به نقش تفکر در آموزش مفاهيم ديني پرداختيم. مشخص شد که تفکر به‌معناي نتيجه‌گيري و از مجهول به معلوم رسيدن است. ايشان با بيان اينکه دين اصيل کامل‌ترين نوع از انواع دين است و ديني است که انسان را از اسارت‌ها آزاد مي‌کند و او را به شناخت مي‌رساند.
    راه‌حل رهايي از اسارت‌هايي مثل ثروت، قدرت، تقليد، حرف مردم و... اين است که انسان به عشق برتر و بزرگ‌تر برسد. راه رسيدن به عشق برتر هم اين است که نسبت به آن عشق برتر شناخت حاصل شود و اين شناخت به کمک مربي آگاه و مطلع، به‌وسيلة تزکيه، تعليم، تذکر در چارچوب تفکر صحيح صورت خواهد گرفت. اين تفکر نيازمند به تدبر (مواد خام) و تعقل (سنجش) است.
    هنگامي‌که مربي، متربي را از اسارت‌ها تزکيه و پاک کند و چگونه تفکر کردن را به او تعليم دهد و در غفلت‌ها به او تذکر دهد، نيمي از راه را آمده؛ باقي راه بر عهده متربي خواهد بود و او بايد با تدبر مواد خام يا اطلاعات را جمع‌آوري کند و با تفکر و طرح سؤال آن معلومات را گزينش کند و نتيجه بگيرد و با تعقل، سنجش بين جواب‌ها و راه‌‌حل‌ها و هدف‌ها را اتخاذ کند. با اين روش از آموزش مي‌توان گفت مفاهيم ديني در زندگي متربي محقق خواهند شد و مؤثر خواهند بود.
    فرض کنيد متربي که از مربي درس تزکيه و تعليم و تذکر را فراگرفته و در خود تدبر و تفکر و تعقل را ايجاد کرده، با فقير و نيازمندي مواجه مي‌شود؛ او با خود تفکر مي‌کند و مي‌سنجد که پول در جيبم را براي خودم خرج کنم يا او را انفاق کنم؟ او به اين شناخت و عشق برتر رسيده است که بايد از عشق کوچکي مثل پول ته جيب بگذرد و رضايت خداي متعال که عشق برتر است را کسب کند و به مفهوم انفاق تحقق ببخشد.
     

    References: 
    • اسکندري، علاءالدين، 1388، انديشه‌هاي پنهان: رويکرد سيستمي به حيات معنوي انسان، قم، ليلة‌القدر.
    • اهداف دوره‌هاي تحصيلي نظام تعليم و تربيت رسمي عمومي جمهوري اسلامي ايران، 1397، مصوب نهصد و پنجاه و دومين جلسه شوراي عالي آموزش و پروش، تهران، شوراي عالي آموزش و پرورش.
    • برنامۀ درسي ملي جمهوري اسلامي ايران، 1391، تهران، شوراي عالي آموزش و پرورش.
    • جوهري، اسماعيل‌بن حماد، 1407ق، الصحاح‌ تاج اللغة و صحاح العربيه، بيروت، دار العلم للملايين.
    • سند تحول بنيادين آموزش و پرورش، 1390، تهران، شوراي عالي انقلاب فرهنگي.
    • صدوق، محمدبن ‌علي، 1381ق، علل‌الشرائع، تهران، دارالكتب الاسلاميه.
    • صفايي حائري،‌ علي، 1381، استاد و درس، قم، ليلة‌القدر.
    • صفايي حائري،‌ علي، 1382، مسئوليت و سازندگي، قم، ليلة‌القدر.
    • صفايي حائري،‌ علي، 1386، تطهير با جاري قرآن‌، قم، ليلة‌القدر.
    • صفايي حائري،‌ علي، 1398، حرکت (تحليل جريان فکري و تربيتي انسان)، قم، ليلة‌القدر.
    • ضياء آبادي، محمد، 1397، سختراني در مورد تفکر انسان عاقل در دين، تهران، پژوهشکده امر به معروف و نهي از منکر.
    • فرهاديان، رضا، 1382، نقش تفکر در تحول اخلاق، قم، مؤسسه فرهنگي تربيتي توحيد.
    • مجلسي، محمدباقر، 1403ق، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء.
    • معافي، محمود، 1395، اهميت تفکر در تعليم و تربيت، تهران، تايماز.
    • نجفي هزارجريبي، حبيب‌الله، 1390، جايگاه تفکر و انديشه در تعليم و تربيت، بهشهر، اشرف البلاد.
    • نجفي، حسن، 1400، طراحي و اعتباريابي الگوي برنامه درسي هويت ديني مبتني بر تفسير الميزان در دوره اول متوسطه، رساله دکتري مطالعات برنامه درسي، تهران، دانشگاه علامه طباطبائي.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نیک‌فرجام نوری، محمدکاظم، نجفی، حسن.(1401) نقش تفکر در آموزش مفاهیم دینی از دیدگاه استاد علی صفایی حائری. فصلنامه معرفت، 31(4)، 49-56

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدکاظم نیک‌فرجام نوری؛ حسن نجفی."نقش تفکر در آموزش مفاهیم دینی از دیدگاه استاد علی صفایی حائری". فصلنامه معرفت، 31، 4، 1401، 49-56

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نیک‌فرجام نوری، محمدکاظم، نجفی، حسن.(1401) 'نقش تفکر در آموزش مفاهیم دینی از دیدگاه استاد علی صفایی حائری'، فصلنامه معرفت، 31(4), pp. 49-56

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نیک‌فرجام نوری، محمدکاظم، نجفی، حسن. نقش تفکر در آموزش مفاهیم دینی از دیدگاه استاد علی صفایی حائری. معرفت، 31, 1401؛ 31(4): 49-56