شبهه ابنکمّونه؛ پیشینه و برهان فرجه
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
غرض از ارسال رسل و رکن اصلی دعوت همة انبیای الهی، توحید است. در آموزههای دین اسلام، توحید سرمنشأ دیگر اصول دین بهحساب میآید؛ بهطوریکه یکی از مهمترین و مفصلترین موضوعات مطرحشده در قرآن کریم مسئله اثبات وحدت حقة پروردگار است.
بهعنوان نمونه در قرآن کریم وصف وحدت همواره در کنار قهاریت پروردگار ذکر شده است؛ چنانچه میفرماید: «یا صَاحِبَی السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَیرٌ أَمِ اللّه الْوَاحِدُ الْقَهَّار» (یوسف: 39). طبق این آیه امری که هیچگونه مقهوریتی در او راه ندارد، واحد حقه یا همان کامل مطلق است؛ به همین دلیل منظور از وحدت در کنار قهاریت، همان وحدت حقه است.
ازهمینروی طبیعتاً یکی از مهمترین مباحث فلسفه اسلامی اثبات توحید ذاتی پروردگار و پاسخ به شبهات این حوزه است.
از جدیترین مواردی که برهانهای اثبات توحید ذاتی پروردگار را مورد محک جدی قرار داده، شبهه ابنکمّونه است.
میرداماد در رسالة التقدیسات، که آن را بهدلیل درخواست یکی از شاگردانش بهمنظور پاسخ دادن به شبهه ابنکمّونه نوشته، این شبهه را معمای پیچیده و دشواری مطرح میکند که تمام براهین توحید را تحتالشعاع قرار داده است: «بهدرستی در اینجا معمای پیچیده و دشواری است. ازجمله براهینی که دربارة توحید ذاتی پروردگار متداول است، فرض ذات مشترک بین دو واجبالوجود بالذات است. او حقیقت وجوب و وجود بالذات است. منزه است خدای متعالی بالذات از شریک و شبیه و مانند و ضد. اما جایز است اینکه در نگاه اول ممکن باشد فرض تعدد واجبالوجودهایی که ذاتشان مجهولالکنه بوده و هریک از دیگری به تمام ذات متفاوت باشد. هرکدام به ذات خود موجودند و وجوب وجود از ذاتشان منتزع میشوند» (میرداماد، 1385، ج 1، ص 115).
اگرچه به این شبهه در بسیاری از کتابهای فلسفی متقدم پرداخته شده؛ اما بهدلیل انحصار جوابها در شرح و توضیح نظریات صدرالمتألهين و اصالت وجود، هدف ما در اینجا ارائة گزارشی از شخص ابنکمّونه و زیربنای فکری او، بههمراه بازخوانی پاسخهای کلامی شبهه است.
سؤال اصلی که ما در پی پاسخ به آن هستیم این است که: آیا فرض وجود دو واجبالوجود که وجوب وجودشان عرض عامی برای آنها باشد، صحیح است؟
پاسخهای روایی موجود مثل برهان فرجه فارغ از اینکه در تمامی نحلههای فلسفی، اعم از اصالت وجود یا ماهیت، کارآیی لازم را دارند، در عین سادگی از اتقان بیشتری برخوردار هستند.
علاوه بر این و بهعنوان سؤالهاي فرعی میتوان این امور را مورد بررسی قرار داد که آیا کسی از فلاسفه و کلامیها در مورد خداوند اعتقادی غیر از کامل مطلق بودنش، داشته است؟ آیا امکان تقریر پاسخی ساده و همه فهم به این شبهه وجود دارد؟
در خصوص جنبة نوآوری تحقیق باید گفت که پاسخهای روایی موجود مثل برهان فرجه فارغ از اینکه در تمامی نحلههای فلسفی، اعم از اصالت وجود یا ماهیت، کارآیی لازم را دارند، در عین سادگی از اتقان بیشتری برخوردار هستند.
لازم به ذكر است تاکنون پژوهشهای متعددی در خصوص پاسخ به شبهه ابنکمّونه در فضایی فلسفی به انجام رسیده است. از آن میان میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
مقالة «تحلیل و نقد شبهه ابنکمّونه از منظر تقریرات شرح منظومه امام خمینی» (خميني، 1383)؛ در این مقاله ضمن شرح و بسط متن منظومه و شرح آن، که از متون اساسی فلسفه صدرایی است و تقریرات فلسفه امام خمینی نیز به نوعی در راستای مطالب آن کتاب میباشد، سعی شده تا با ابنکمّونه و شبهه او و جوابهای دادهشده به آن، و در پایان، با پاسخ اصلی امام راحل در مورد آن آشنا شویم.
مقالة «مسئله توحید ذاتی و ارتباط آن با کاشفیت وحدت مفهوم از وحدت مصداق» (ميردامادي، 1395)؛ در این مقاله با اثبات حکایت و کاشفیت مفهوم واحد از مصداق واحد و ابطال جواز انتزاع مفهوم واحد از مصادیق کثیر، شبهه ابنکمّونه بر برهان توحید رد و توحید ذاتی حق تعالی تبیین میشود. يادآور ميشود شبهه ابنکمّونه بر مبنای اصالت و تباین وجودها و به مسلک اصالت ماهیت، وارد است و بر مبنای اصالت و تشکیک خاصی وجود، دفع میشود.
مقالة «جریانشناسی شبهه ابنکمّونه و چگونگی انتساب آن به شیخ اشراق» (ملكي، 1399)؛ در این مقاله شبهه ابنکمّونه ناظر به برهان مشهور ترکیب است. او وجود دو واجبالوجود را به گونهای پنداشته و فرض کرده که مستلزم ترکیب آنها نباشد، در این صورت برهان ترکیب بیاثر میشود.
1. معرفی ابنکمّونه و زيربنای فکری او
1ـ1. خاندان ابنکمّونه
عزالدوله سعدبن منصور نجمالدولهبن حسنبن هبةالله کمونی اسرائیلی بغدادی از حکمای قرن هفتم هجری و دارای تألیفات بسیاری در زمینة فلسفه و حکمت است (آقابزرگ تهرانی، 1403ق، ج 2، ص 286). خود او (ابنکمّونه) در کتاب البلدان ذیل مدخل قزوین، ابوالقاسمبن هبةالله کمونی یهودی را جد پنجم خود معرفی میکند (سجادی، 1378، ج 4، ص 7). اگرچه آنچه از نام پدران وی برمیآید این است که این خاندان در ظاهر پیوند وثیقی با اسلام داشتهاند؛ اما با این وجود دربارة مذهب واقعی ابنکمّونه اختلاف بسیاری وجود دارد. آقابزرگ بهخاطر سلام و صلوات ابنکمّونه بر پیامبر اکرم در ابتدای رسالههای خود، او را مسلمان میخواند (آقابزرگ تهرانی، 1403ق، ج 2، ص 287)؛ اما بنا بر حوادث پیشآمده در اواخر عمر وی، این احتمال ضعیف به نظر میرسد.
2ـ1. ابنکمّونه و همکاری با ايلخانان
پس از سقوط سلسله عباسیان در سال 656 قمری و حکومت ایلخانان بودائیمسلک بر جهان اسلام ابنکمّونه کتاب تنقیح الابحاث فی البحث عن الملل الثلاث را در زمان هولاکو رونمایی کرد. این در حالی بود که هولاکو بهدلیل احتمال گرایش دوبارة مسلمانان به عباسیان و نیز تمایل مسیحیان به حکومت روم، به یهودیان روی آورده و والیان خود را از ایشان انتخاب میکرد.
ابنکمّونه در این دوره به همراهی با آنها پرداخت و صاحب مشاغل اجتماعی شد که خود در ابتدای کتاب الکاشف به آنها اشاره میکند (ابنکمّونه، 1402ق، ص 18).
چندی بعد مسلمانان پس از اطلاع از مطالب کتاب تنقیحالابحاث، علیه وی شوریدند و تصمیم به قتل او گرفتند (ابنفوطی، 2003، ص 304). ابنکمّونه در همین دوره در 19 ذیالقعده 676 قمری مهمترین رسالة مستقل خود دربارة فلسفه را با عنوان الکاشف یا الجدید فی الحکمه را به دولتشاه پسر سنجر الصاحب 624ق هدیه کرد (ساکت، 1378، ص94) (این کتاب در 1403ق بهکوشش حمید و عید الکبیسی در بغداد به چاپ رسیده و دارای 290 صفحه و یک دوره کامل منطق، طبیعیات و الهیات است. کتاب دربردارندة هفت باب بوده و هر باب از هفت فصل تشکیل میشود). شبهه موسوم به ابنکمّونه نیز در همین کتاب ذکر شده که در ادامه به تفصیل مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
شایان ذکر است بیشتر شهرت ابنکمّونه بهخاطر شبهات منسوب به اوست. این شبهات نوعاً توسط دانشمندان بعد از او رواج یافتند؛ بهصورتیکه غیر از اشارات ابنفوطی در هیچجای دیگر نامی از وی در میان دانشمندان همعصر خودش به میان نیامده است.
3ـ1. ريشهيابی شبهه
ابنکمّونه در ابتدا شبهاتی دربارة تعدد واجبالوجود را در کتاب الکاشف مطرح کرده و خود به برخی از آنها پاسخ داده است (ابنکمّونه، 1402ق، ص 543ـ535)؛ آنچنانکه از اشارات دیگر فلاسفه پیداست، این شبهه در آثار دانشمندان قبل از او نیز وجود دارد. شاید انتساب این شبهه به ابنکمّونه بهخاطر شرح آثار اندیشمندان بزرگی همچون ابنسینا و سهروردی و شهرت وی به طرح شبهات است.
علامه حسنزاده آملی با استناد به یک نسخة خطی از اسفار که در حاشیة آن عبارت «قیل هذه الشبهه لأبرقلس تلمیذ افلاطون» آورده شده، ابرقلس را از افرادی میداند که از قبل این شبهه را وارد کردهاند (حسنزاده آملی، 1362، ص 104).
برخی این شبهه را دارای ریشه ایرانی میدانند که در مقابل دلیل مشائیان بر وحدت واجبالوجود یعنی ترکیب مطرح شده است (منزوی، 1387، ص 16).
محقق دوانی در شواکل الحور، ضمن طرح برهان مشائیان بر وحدت واجبالوجود و اینکه اگر واجبالوجود متعدد باشد محذور ترکیب پیش خواهد آمد؛ دلیل طرح این شبهه توسط ابنکمّونه را توجه مشائیان به اشتراک ذاتی واجبالوجودها و غفلت از این مطلب که وجوب وجود میتواند خارج از ذات و عرض عام آنها باشد، میداند.
به همین دلیل ابنکمّونه در بعضی از نوشتههای خویش میگوید: این برهان محال بودن دو واجبالوجود مشترک در یک ماهیت را باطل میکند؛ ولکن عقل وجود دو واجبالوجود که هرکدام متفاوت از دیگری و نوع منحصر در فرد باشد و تنها در وجوب وجود مشترک باشند را جائز میشمارد (دوانی، 1411ق، ص 166).
عدهای ثنویت را نقطه آغاز این شبهه پنداشتهاند. ازآنجاکه برخی به فلسفة اضداد اعتقاد داشتند و وجود ضدین را پایه و اساس هر چیزی قلمداد میکردند خیر و شر، نور و ظلمت را سنگبنای فلسفة خویش قرار دادند و این خود میتواند سرچشمة خوبی برای طرح دو خدای شبیه بههم باشد.
بهدرستی که دو مبدأ وجود دارد؛ یکی نور و دیگری ظلمت. نور در اعلی علیین و ظلمت در پایینترین پایینی قرار دارد. نور خالص، و ظلمت محض؛ همانند تاریکی و خورشید که با یکدیگر ترکیب شده و از این ترکیب عالم به وجود آمده است (مقدسی، بیتا، ج 1، ص 142).
اخوانالصفا دربارة انگیزة اعتقاد به دو اصل چنین گفتهاند: «طایفهای به دو فاعل معتقد است که یکی نور و دیگری ظلمت شریر است و این رأی زردشت و مانی و پیروان آنها و بعضی از فلاسفه است» (مقدسی و دیگران، 1412ق، ج 3، ص 201).
علاوه بر اینها گفته شده که مانویان نیز معتقدند نور و ظلمت هر دو قدیم و ابدی هستند.
«اصل عالم نور و ظلمت است؛ هر دو جسمی قدیم هستند که همیشه بودهاند و خواهند بود. سمیع و بصیر هستند و در صورت، مخالف یکدیگرند. نور بالاتر از ظلمت قرار دارد و عالم مرکبی حاصل از امتزاج میان آنهاست» (آمدی، 2002، ج 2، ص 276).
در نتیجه شاید بتوان گفت که اصل و شاکلة این شبهه دارای زمینهای مشترک در میان جهانشناسی مغان ایرانی و ثنویت آنها ازیکسو و قائلان به اصالت وجود در فلسفة مشاء از سوی دیگر باشد. باورهای فلسفة مغان، تحولی در اعتقاد به چند خدا داشتن پدید آورد. در فلسفة مشاء نیز وجودات متباین به تمام ذات هستند و هریک متفاوت از دیگری است. در این مکتب فلسفی، تنها اشتراک موجودات در مفهوم وجود است؛ بهعبارت دیگر، جهت مشترک آنها مفهوم عرضی وجود است (مطهری، 1389، ج 9، ص 196).
4ـ1. سير نامگذاری شبهه بر ابنکمّونه
آقابزرگ تهرانی میگوید: جد ابنکمّونه (هبةالله) واضع این شبهه است (آقابزرگ تهرانی، 1403ق، ص 24ـ25).
میرداماد نیز این شبهه را منسوب به حکماء قبل از ابنکمّونه میداند.
«این اشکال در زبان حکمای متأخر منسوب به مردی از متفلسفین بهنام ابنکمّونه است. اما او اولین کسی نیست که این شبهه را مطرح کرده است. چگونه این امر درست باشد و حال اینکه سالهاست که این اشکال مورد توجه قدمای از فلاسفه بوده است» (میرداماد، 1385، ص 115).
علامه طباطبائی این شبهه را منسوب به شیخ اشراق میداند و معتقد است این شبهه در مطارحات آمده و ابنکمّونه به شرح آن پرداخته است.
در اسفار اولین کسی که این شبهه را وارد کرده است، شیخ اشراق در کتاب مطارحات معرفی شده است و این در حالی است که ابنکمّونه بهعنوان شارح آثار شیخ اشراق آن را در تصانیف خود مطرح کرده است و از همانجا به اسم خودش شهرت یافته است (طباطبائی، بیتا ـ الف، ص 278).
اولین کسی که این شبهه را به ابنکمّونه نسبت داد جلالالدین دوانی بود که در کتاب شواکل الحور فی شرح هیاکل النور به آن جواب داد. پس از وی، شمسالدین محمد فخری نیز در شرح تجرید این شبهه را مطرح کرد و از آن با عنوان افتخارالشیاطین نام برد (فخری، 1382، ج 1، ص 209).
این شبهه آنچنان توجه علما را به خود جلب کرد که محقق خوانساری میگوید: «لو ظهر الحجة عجل الله فرجه لما طلبت المعجزه منه الا الجواب عن شبهه ابنکمّونه» (کاشفالغطاء، 1402ق، ص 200).
بهنظر میرسد، ابنکمّونه در ابتدای امر قادر به پاسخگویی از شبهه خود نبوده و بعداً با گذشت زمان پاسخ خود بر این شبهه را در کتاب الکاشف ذکر میکند. صدرالمتألهين در اینباره مینویسد:
ابنکمّونه در بعضی از کتابهایش میگوید: «براهین اثبات توحید همگی در صورتی است که واجبالوجودها مشترک در ماهیت باشند؛ اما اگر در میان ماهیت آنها اختلافی باشد، چارهای جز استفاده از یک برهان دیگر نخواهد بود و من تا بهحال به این برهان دست نیافتهام» (صدرالمتألهين، 1981، ج 6، ص 63).
این احتمال با بیان گروه دیگری از محققان نیز تأیید میشود.
از همینجاست که ابنکمّونه در بعضی نوشتههایش عنوان میکند که براهین توحید دربارة واجبالوجودهای مشترک در یک ماهیت است. اما برای عقل، لحاظ واجبالوجودهای متفاوت در ماهیت که منحصر در فرد هم هستند، جائز است. در این حالت اشتراک میان آنها به وجوب وجود است و این احتمال اگر باطل باشد، باید به برهانی غیر از براهین فعلی باشد و من تا به حال پاسخ آن را نیافتهام (دوانی، 1411ق، ص 166).
2. تبيين شبهه
ابنکمّونه در کتاب الجدید فی الحکمه در فصل «ان واجبالوجود واحد لا یقال علی الکثره بوجه» به اثبات توحید ذاتی واجبالوجود میپردازد و بر این مدعا به شش دلیل وعده میدهد؛ اما تنها پنج دلیل را ذکر کرده و در پایان بهنحو اجمال و بدون اشاره به آیات قرآن کریم، متذکر برهان تمانع میشود.
1ـ2. برهانهای ابنکمّونه در اثبات توحيد ذاتی
دليل اول
دو فرد از واجبالوجود باید در یک ماهیت مشترک باشند؛ برای اثنینیت نیاز به وجه فارق است؛ بنابراین در ماهیتهای خود دارای یک وجه افتراق نیز هستند. این امر موجب ترکیب خواهد بود. نیاز به اجزاء با واجبالوجود بودن منافات دارد. بنابراین نوع واجب منحصر در یک فرد است.
دليل دوم
اگر دو فرد از نوع واجب وجود داشته باشد، تفاوت آنها بهواسطة فصول یا به عوارض است. فصل، مقومِ نوع است؛ زیرا جنس بهخودیخود محقق نمیشود و با الحاق فصل، حصة خاصی پدید میآید. در فرض مذکور جنسِ ما همان واجبالوجود بودن است که مشترک قرار گرفته و امتیاز به فصول است. واجب در حصول خود نیازمند فصل است و این خلاف واجب بالذات بودن است.
اگر امتیاز بهواسطة عوارض باشد، این عارض یا لازم است و یا مفارق. وقتی ذات آنها یکی باشد، عوراض لازم هم، یکی خواهد بود؛ در این حالت تمایزی ایجاد نخواهد شد که باعث تعدد واجبالوجودها باشد. اگر امتیاز بهواسطة عوارض مفارق باشد، ذات واجبالوجودها مقتضی چنین عوارضی نخواهد بود؛ بنابراین ذات واجبالوجودها در تحصل خود نیازمند یک علت خارجی خواهند بود که بطلان آن واضح است.
دليل سوم
اگر تعین واجبالوجود بهخاطر ذات آن باشد، مصداق دیگری نخواهد داشت؛ و اگر بهسبب امر دیگری باشد، واجب تعالی محتاج است؛ اگر نه معلل به ذات و نه معلل بهغیر باشد، تخصیص بدون مخصص پیش خواهد آمد، که محال است.
دليل چهارم
چیزی که دلیل وجوب واجبالوجود است، نباید زاید بر ذات باشد و هر آنچه چنین باشد، نوعش منحصر در فرد است.
بیان صغری: اگر هویت نفس ماهیت نباشد، زائد بر آن خواهد بود و زیادت دلیل بر احتیاج است و این باعث امکان هویت میشود که خلاف فرض است.
اگر ماهیت خود مؤثر در وجود باشد، باید از قبل متشخص بوده باشد که این محال است؛ اما کبری نیازی به بیان ندارد.
دليل پنجم
دو واجب که نوع واحد دارند را در نظر بگیرید؛ اگر علت وجود ماهیت در خارج باشد، واجب در وجودش معلول غیر شده و اگر واجب علت برای هویت باشد، نوع منحصر در فرد خواهد بود.
ابنکمّونه در ادامه به طرح شبهه منسوب بهخود پرداخته و اینچنین مینویسد: «لو صح وجود واجبین من نوعین، لکان وجوب الوجود عرضیاً لازماً لکل واحدٍ منهما یشارک الآخر فی وجوب الوجود و یمتاز عنه بتمام الماهیه» (ابنکمّونه، 1402ق، ص 543ـ535).
تقریر منطقی شبهه به این بیان است که اگر واجبالوجود متعدد باشد، وجوب وجود یا تمام ذات است و یا جزء ذات و یا خارج از ذات. این یک قیاس استثنایی است که اگر تالی آن به هر سه وجه خود باطل شود، مقدم آن، یعنی تعدد واجب نیز باطل خواهد شد. شبهه ابنکمّونه مربوط به حالت سوم تالی است. حالت اول تالی موجب نیاز به غیر برای حصول تعین و امتیاز است؛ حالت دوم تالی مستلزم ترکیب و احتیاج به اجزاست؛ آنچه باقی میماند وجه سوم از تالی است که در اینجا به توضیح آن خواهیم پرداخت.
اگر جهت امتیاز واجبها تمامالذات باشد، دو ماهیت بسیط مجهولالکنه خواهیم داشت که وجوب وجود از هر دوی آنها انتزاع خواهد شد. شبهة ابنکمّونه از این نقطه ایراد میشود.
2ـ2. چند نکته در رابطه با مفاد شبهه
نکتة اول
منظور از وحدت، وحدت حقه است نه وحدت عددی. بررسی توحید در ذات الهی در دو مقام قابل بررسی است: اول از جهت احدیت پروردگار و نفی جزء؛ دوم از جهت واحدیت و نفی شریک از پروردگار.
توحید به دو بخش عملی و نظری تقسیم میشود؛ توحید نظری دارای سه مرتبة توحید ذاتی، صفاتی و افعالی است. توحید ذاتی دارای دو شعبه است: 1. خداوند متعال احد و بسیط است و هیچگونه ترکیبی نداشته و دارای اجزاء نیست؛ این شعبه توحید ذاتی به نفی کثرت داخل ذات میپردازد؛ 2. خداوند متعال واحد است و هیچ شریکی ندارد؛ این شعبة توحید ذاتی به نفی کثرت خارج از ذات میپردازد (طباطبائی، 1411ق، ج 7، ص 78).
وحدت در ذات پروردگار هم در دو مقام قابل بررسی است؛ گاهی وحدت عددی پروردگار مورد بحث قرار میگیرد که موجب محذوراتی از قبیل جدابودن واجبالوجود از بقیة موجودات، فقدان کمالات آنها و عدم احاطه و قیمومیت پروردگار بر غیر خود خواهد بود. بسیاری از افراد هیچ شریکی را برای خداوند قائل نیستند؛ اما وحدت پروردگار را چیزی فراتر از وحدت عددی نمیدانند.
شبهه ابنکمّونه بدون قائل شدن به وحدت بالصّرافة ذات أقدس حق و تشخص در وجود، ابداً قابل حل نیست و تمام بزرگان از اعیان علماء که از این شبهه پاسخ دادهاند، گرچه از ارباب کشف و شهود هم نبودهاند، همچون میرسیدشریف جرجانی، و ملامحمدقاسم اصفهانی، و ملااحمد اردبیلی، و ملامحسن کاشانی و ملاجلال دوانی، و ملاقطبالدین شیرازی، و ملاقطبالدین رازی و شیخ مقتول شهابالدین سهروردی، شیخ الاشراق، و شیخ محمد خضری، و شیخ حسین تنکابنی، و ملاعبدالرزاق لاهیجی، و صدرالمتألهین، و غیرهم از أکابر مهره فن و خصَّیصین فلسفه و حکمت، دفع این شبهه را فقط از راه وحدت حقه حقیقیه وجود، که از مسلمات ارباب کشف و شهود است، ذکر کردهاند (طباطبائی، بیتا ـ ب، ص 208).
نکتة دوم
اگر دو واجب، متباینِ بهتمامالذات نباشند، لازم میآید که بین دو واجب یک جهت اشتراک و همینطور جهتی برای افتراق وجود داشته باشد که این مستلزم ترکیب و ترکیب منافی با وجوب وجود است. لذا ابنکمّونه وجوب را عرض فرض میکند تا در کنه ذات هیچیک ترکیبی از مابهالاشتراک و مابهالامتیاز وجود نداشته باشد و چون این وجوب بر هر دوی آنها قابل حمل است، وجوبِ وجود، عرض عام آنهاست.
نکتة سوم
وجوبِ وجود برای دو واجبالوجود ذاتی باب برهان است. واجبالوجود ذاتاً واجب است و در وجود خود محتاج چیزی نیست؛ اما در نکته قبل بیان شد که وجوب، عرض عام برای این دو واجب است. فرض دو واجبالوجود بالذات که وجوب وجود برای آنها عرض عام باشد مستلزم تناقض نخواهد بود؛ چراکه میان ذاتی باب برهان و ذاتی باب کلیات خمس تفاوت است.
نکتة چهارم
وجوب وجود یک محمول من صمیمه است. محمولات من صمیمه نیازمند چیزی غیر از علتی که موضوع را موجود میکند نیستند و در حکم خود موضوع بهحساب میآیند؛ برخلاف محمولات بالضمیمه که در عروض نیازمند امری زائد بر موضوع هستند (مظفر، 2010، ص 337). در اینجا واجبالوجود معلل هیچ چیزی نیست؛ پس محمولات من صمیمه آن نیز نیازمند امر دیگری نخواهند بود.
3. پاسخهای موجود به شبهه
تا به امروز افراد زیادی به این شبهه جواب دادهاند؛ ازجملة آنان میتوان به محقق دوانی در شواکل الحور (دوانی، 1411ق، ص 166)، میرداماد در رسالة التقدیسات (میرداماد، 1385، ج 1، ص 115)، صدرالمتألهين در اسفار (صدرالمتألهين، 1981، ج 6، ص 63)، ملاشمسای گیلانی در رساله فی حل شبهه ابنکمّونه (نسخه خطی به شماره 10ـ26024، اشاره کرده به ردی بر شرح منظومه ملاهادی سبزواری، 1379، ج3، ص 518).
اگر شبههای به افتخارالشیاطین شهرت یافت، سزاوار است که پاسخ آن نیز به افتخار فرشتگان شهرت یابد؛ زیرا ملائکه به شاهدان وحدانیت خدای سبحان مباهات میکنند. گرچه عالمان به یگانگی و یکتایی خدا زیادند، لیکن شاهدان آن اندکاند، چون عالمی که با آیات آفاق یا دانشوری که با آیات انفس، سیر از خلق به حق دارد، با عارف شاهدی که از حق به حق میرسد و در حق سفر میکند فرق فراوان دارند، چنین موحدانی همتای فرشتگان در صحابت خدای سبحان به وحدانیت او گواهی میدهند: «شهد الله انه لا إله الا هو و الملائکه و أولوا العلم قائماً بالقسط» (جوادی آملی، 1386، ج 2، ص 327).
4. بررسی پاسخ کلامی شبهه
1ـ4. برهان فرجه
در میان اخبار، روایاتی دیده میشود که برای پاسخ به شبهه ابنکمّونه کافی هستند؛ ازجمله آنها حدیثی موسوم به «فرجه» است. شیخ کلینی در کتاب کافی این حدیث را در باب «الرد علی الثنویه و زنادقه» ذکر کرده است (کلینی، 1375، ج 1، ص 80). با توجه به متن حدیث و جواب آن در پرسش یک زندیق، میتوان این حدیث را گواهی بر مقصود امام در اثبات توحید ربوبی پروردگار و یک جواب مناسب برای شبهه ابنکمّونه تلقی کرد.
متن حديث
امام صادق در پاسخ به یک فرد منکر توحید خداوند چنین فرمودند: «لایخلو قولک: انهما إثنان منان یکونا قدیمین قویین أو یکونا ضعیفین أو یکون أحدهما قویاً و الآخر ضعیفاً، فان کانا قویین فلم لایدفع کل واحد منهما صاحبه و یتفرد بالتدبیر و ان زعمتان أحدهما قوی و الآخر ضعیف ثبت انه واحد کما نقول، للعجز الظاهر فی الثانی، فان قلت: انهما إثنان لم یخل منان یکونا متفقین من کل جهه او مفترقین من کل جهه فلما رأینا الخلق منتظماً و الفلک جاریاً و التدبیر واحداً والیل و النهار و الشمس و القمر، دل صحة الامر و التدبیر و ائتلاف علیان المدبر واحد ثم یلزمک ان ادعیت إثنین فرجه ما بینهما حتب یکونا إثنین فصارت الفرجه ثالثاً بینهما قدیماً معهما فیلزمک ثلاثه لزمک ما قلت فی الاثنین حتی تکون بینهم فرجه فیکونوا خمسه ثم یتناهی فی العدد الی ما لا نهایه له فی الکثره...» (کلینی، 1375، ج 1، ص 80).
تحليل حديث
اگر بخواهیم برای واجبالوجود و قدیم ذاتی دو مصداق فرض کنیم چند حالت متصور است:
1. هر دو در نهایت قدرت باشند.
اگر هر دو در نهایت قدرت باشند مستلزم محال است چون توارد دو علت بر معلول واحد و یا تساقط هر دو موجود قوی پیش خواهد آمد. لازمة قدرت واجب، سیطرة کامل بر تمام موجودات غیر از ذات خودش است. حال اگر نتواند بر موجودات دیگر تسلط داشته باشد خلاف فرض پیش خواهد آمد، چون فرض بر این بود که او در نهایت قدرت است. اگر هریک بتوانند در هر موجودی مؤثر باشد، موجب نفی قدرت از طرف مقابل است و این یعنی فرد مغلوب قادر مطلق نیست که باز هم خلاف فرض پیش میآید. بنابراین فرض دو قادر مطلق مستلزم نابودی و نیستی آنان خواهد بود.
به بیان دیگر، قادر مطلق بودن دو قدیم ذاتی مستلزم قیمومیت و فیاض بودن نسبت به موجودات ممکن است. حال این موجودیت موجب مزاحمت آنها با یکدیگر، به دلیل تمانعی است که بین ارادة این دو پیش خواهد آمد. اگر یکی بر دیگری غلبه کند، خلاف فرض خواهد بود و اگر هیچکدام بر دیگری غلبه نکند، موجب فساد و تباهی در عالم خواهد بود. و تزاحم آن دو در اثرگذاری مانع پیدایش ممکنات در عالم میشود.
2. هر دو ناتوان هستند.
اینکه هر دو ضعیف باشند، باطل است؛ چراکه واجب در شدت قوت و کمال است و ازآنجاکه بطلان این فرض بدیهی است، لذا امام صادق متعرض این فرض نشدهاند.
3. یکی قوی و دیگری ضعیف است.
اگر یکی قوی و دیگری ضعیف باشد، در این حالت موجود ضعیف محتاج چیزی است که به او کمال و قدرت بدهد و این موجود ممکن خواهد بود نه واجبالوجود بالذات. این کلام امام که فرمودهاند: «و ان زعمتان أحدهما قوی و الآخر ضعیف ثبت انه واحد کما نقول، للعجز الظاهر فی الثانی»، مربوط به همین فرض است.
بررسی بخش دوم حديث
«فان قلت: انهما إثنان لم یخل منان یکونا متفقین من کل جهه او مفترقین من کل جهه فلما رأینا الخلق منتظماً و الفلک جاریاً و التدبیر واحداً والیل و النهار و الشمس و القمر، دل صحة الامر و التدبیر وائتلاف علیان المدبر واحد».
فرض دو واجب و قدیم ذاتی از سه حال خارج نیست:
1. هر دو از هر جهت متحد باشند؛
2. از هر جهت متباین باشند؛
3. در برخی جهات متحد و در برخی دیگر فرق داشته باشند.
اما صورت اول منافی با دو بودن است؛ زیرا دو بودن فرع بر تمایز میان وجودهاست و در صورت عدم تمایز چنین حالتی پیش نمیآید. صورت سوم نیز باعث ترکیب میشود و ترکیب منافی وجوب است. به همین دلیل این فرض در کلام امام مطرح نشده است.
صورت دوم نیز مستلزم محال است؛ به این بیان که وجود ارتباط و همبستگی منظم میان اجزای عالم دلیل بر وحدت تدبیر هستی است؛ حال اگر هر دوی این واجبها با هم موافق باشند، توارد علل بر معلول واحد شخصی پیش خواهد آمد و اگر مخالف یکدیگر باشند، مشکل فساد هستی پیش خواهد آمد: «لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ» (انبیاء: 21).
امام در ادامه فرمودند: «ثم یلزمک ان ادعیت إثنین فرجه ما بینهما حتی یکونا إثنین فصارت الفرجه ثالثاً بینهما قدیماً معهما فیلزمک ثلاثه لزمک ما قلت فی الاثنین حتی تکون بینهم فرجه فیکونوا خمسه ثم یتناهی فی العدد الی ما لا نهایه له فی الکثره».
اگر دو واجبالوجود بخواهند دو وجود خارجی باشند، سه حالت پیش میآید.
1. از هر جهت متحد هستند؛
2. از هر جهت مباین هستند؛
3. از جهتی مباین و از جهتی متحد باشند.
شایان ذکر است منظور از اصطلاح «فرجه» در حدیث فاصله میان اجسام نیست؛ چراکه خداوند دارای جسم نیست بهعلاوه لازم نیست میان مکان و فاصله دو شخص، فاصلة دیگری باشد. فرجه به فاصلة میان اجسام گفته میشود؛ ازآنجاکه مخاطب حضرت، یک زندیق است، به دلیل انس با محسوسات، توان درک غیرمحسوسات را نداشته، و لذا امام از این تعبیر بهره گرفتهاند (میرزا رفیع، 1428ق، ج 1، ص 264).
به دلیل اینکه تفاوت، میان ذات دو واجب است، باید این وجه تمایز، قدیم باشد. در غیر این صورت وجه تمایز در مرتبة ذات محقق نخواهد شد. با مدنظر قرار دادن این مطالب روشن خواهد شد که اگر دو واجبالوجود، در عالم واقع محقق باشند، باید وجه فارق و تمایز میان آنها نیز امری وجودی و قدیم بالذات باشد. این قدیم ذاتی، بیگانه و جدای از دو واجب اول نیست؛ از این جهت با آنها مشترک بوده و از حیث دیگر، جدای از آنها بهحساب میآید. در این صورت باید میان این واجب سوم و هریک از طرفین فرض ذکرشده نیز، یک فارق وجودی و قدیم موجود باشد.
وجود دو واجب مستلزم وجود سه واجب است و چون هر سه واجباند و میان هر واجبالوجود با واجبالوجود دیگر فرجه و وجه امتیازی ضرورت دارد، واجب سوم باید از هر دو واجب دیگر ممتاز باشد؛ پس باید دو مابهالامتیاز دیگر در کار باشد تا این واجب را از دو واجب دیگر متمایز کند؛ پس وجود سه واجب مستلزم پنج واجب است و چون علیالفرض این دو واجب نیز باید با از سه واجب قبلی ممتاز باشند، مستلزم این است که لااقل سه مابهالامتیاز دیگر در کار باشد و این خود مستلزم هشت واجب است و هشت واجب مستلزم سیزده واجب است و سیزده واجب مستلزم بیست و یک واجب، و بیست و یک واجب مستلزم سی و چهار واجب و همینطور تا بینهایت ادامه مییابد (مطهری، 1389، ج 6، ص 1022).
اذعان به پاسخگويي حديث فرجه به شبهه
به خوبی روشن است که صورت مطرحشده در متن حدیث با عبارت «یلزمک ان ادعیت اثنین» پاسخی مناسب به شبهه ابنکمّونه است.
آقابزرگ تهراني در خصوص کفایت حدیث فرجه و عدم احتیاج به پاسخهای بر مبنای اصالت وجود در دفع شبهه چنین میگوید: «ان دفع شبهة ابنکمونة (و هو دلیل الثنویین لاثبات المبدئین المتضادین) لا یحتاج إلی الالتزام بأصالة الوجود بل یندفع بدلیل الفرجة المنقول عن الإمام الصادق» (آقابزرگ تهراني، 1403ق، ج 25، ص 59).
2ـ4. پاسخهای روايی مشابه
برای ابطال وجود دو مبدأ میتوان بهگونهای دیگر از استدلالهای حدیثی نیز متوسل شد.
بهعنوان مثال فضلبن شاذان روایتی را از امام رضا در نفی وجود شریک برای پروردگار ذکر میکند.
مردی از ثنویه از ابوالحسن سؤال کرد و من حاضر بودم. او گفت که من میگویم صانع عالم دوتاست؛ پس دلیل بر وحدت چیست؟ حضرت فرمودند: همین سخن تو که صانع دوتاست، دلیل بر وحدت اوست؛ تو دومی را ادعا نکردی، مگر اینکه اولی را اثبات کردی. اولی یقینی است که ما و شما بدان اعتقاد داریم و بیشتر از یکی، مورد اختلاف است (صدوق، 1389، ص 270).
در اینجا امام رضا در پاسخ شخصی که برای توحید دلیلی را خواسته است، وظیفه اقامه دلیل را بر شخصی لازم میداند که بیشتر از حد یقینی را مدعی است.
در این استدلالِ جدلی، امام نبودنِ دلیل را دلیل بر عدم میداند. روشی که قرآن کریم هم ذیل آیة شریفة «قُلْ هاتُوا برهانکمْ ان کنْتُمْ صَادِقِینَ» (بقره: 111) در مواجهه با مشرکان از آن استفاده میکند.
شاید بتوان گفت مقصود حضرت نفی وجود شریک از خداوند نیست؛ بلکه هدف ایشان معقول نبودن اعتقاد به امری است که دلیل برای ملتزم شدن به آن وجود ندارد؛ در این صورت این استدلال نیز برهانی کامل است.
در پایان، ذکر سخن علامه حسنزاده آملی خالی از لطف نیست: «خدا رحمت کند جناب آقای شعرانی را، میفرمود: این شبهه از آن شبهههای خوش شانس است؛ وجود مطلق هرگز مبدأ و دومی ندارد» (حسنزاده آملی، 1387، ج 1، ص 394).
نتيجهگيری
در گذر زمان و پس از به روی کار آمدن فلسفه مشاء بهعنوان بدیل حکمت مغان در ایران، طبیعتاً این مکتب باید توان پاسخگویی به شبهات مطرح را داشته باشد. با این وجود، جهانشناسی مغان براساس نور و ظلمت (و یا به تعبیری ثنویت) بههمراه اعتقاد مشائیان به وجودات متباین به تمام ذات زمینهساز طرح این شبهه در آن زمان شد. با قبول مبانی این دو مکتب نیز همچنان تصور دو واجبالوجود بالذات که وجوب وجود عرض عام آنها باشد، محال نیست. بهنظر میرسد شبهه از این رهگذر پدید آمده و ابنکمّونه تنها باز تقریری مدون از آن داشته است.
مزیت یک پاسخ در گرو جامعیت و اقناع عمومی در پی آن است. همانگونه که آورده شد برهان فرجه در عین سادگی قابلیت طرح در تمامی نحلههای مختلف سنت فلسفی ـ اسلامی را دارد. این در حالی است که تا قبل از تقریر پاسخی براساس اصالت وجود، قدما از یافتن راهی برای ردِّ شبهه عاجز مانده بودند. در همین راستا بار دیگر ضرورت استمداد و یا ابتناء برهانهای عقلی بر استدلالهای حدیثی مشخص میشود. اگرچه این مقاله در پی نفی تفکر فلسفی نیست؛ اما بهرهگیری از نقل منشأ برکات زیادی در مباحث عقلی خواهد شد. درصورتیکه از ابتدای طرح شبهه به روایات توحید و ردِّ ثنویت که از صادقین نقل شده، مراجعه میشد، نیازی به گفتن این جمله که «لو ظهر الحجه عجل الله فرجه لما طلبت المعجزه منه الا الجواب عن شبهه ابنکمّونه» نبود.
- ابنفوطی، عبدالرزاقبن احمد، 2003م، الحوادث الجامعه و التجارب النافعه فی المایه السابعه، بیروت، دارالکتب العلمیه.
- ابنکمّونه، سعدبن منصور، 1402ق، الکاشف (الجدید فی الحکمه)، بغداد، جامعة بغداد.
- آقابزرگ تهراني، محمدحسین، 1403ق، الذریعة الی تصانیف الشیعه، اصفهان، مؤسسة تحقیقات و نشر معارف اهلبیت.
- آمدی، علیبن محمد، 2002م، ابکار الافکار، قاهره، دارالکتب.
- جوادی آملی، عبداله، 1386، رحیق مختوم، قم، اسراء.
- حسنزاده آملی، حسن، 1362، وحدت از دیدگاه عارف و حکیم، قم، فجر.
- ـــــ ، 1387، شرح فارسی اسفار اربعه، قم، بوستان کتاب.
- خمینی، سیدحسن، 1383، «تحلیل و نقد شبهه ابنکمّونه از منظر تقریرات شرح منظومه امام خمینی»، متین، ش 22، ص 69ـ91.
- دوانی، محمدبن اسعد، 1411ق، شواکل الحور فی شرح هیاکل النور، مشهد، بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوي.
- ساکت، محمدحسین، 1378، «فیلسوف یهودی»، کتاب ماه فلسفه، ش 14، ص 5ـ16.
- سبزواری، ملاهادی، 1379، شرح منظومه، تهران، ناب.
- سجادی، سیدجعفر، 1378، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، مدخل ابنکمّونه، تهران، مرکز دائرةالمعارف اسلامی.
- صدرالمتألهين، 1981م، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، بیروت، دار احیاء التراث.
- صدوق، محمدبن علی، 1389، التوحید، قم، جامعة مدرسین.
- طباطبائی، سیدمحمدحسین، 1411ق، تفسیر المیزان، بیروت، مؤسسة الاعلمي.
- ـــــ ، بیتا ـ الف، توحید علمی و عینی، مشهد، علامه طباطبائی.
- ـــــ ، بیتا ـ ب، نهایة الحکمة، قم، جامعة مدرسين.
- فخری، محمدبن احمد، 1382، تعلیقه بر الهیات شرح تجرید، تهران، میراث مکتوب.
- کاشف الغطا، محمدحسین، 1402ق، الفردوس الاعلی، قم، فیروزآبادي.
- کلینی، محمدبن یعقوب، 1375، اصول الکافی، ترجمة محمدباقر کوهکمرهای، قم، اسوه.
- مطهری، مرتضی، 1389، اصول فلسفه و روش رئالیسم، تهران، صدرا.
- مظفر، محمدرضا، 2010م، المنطق، بیروت، الأمیره لبنان.
- مقدسی، ابوسلیمان و دیگران، 1412ق، رسائل اخوان الصفا و خلان الوفا، بیروت، دار الاسلامیه.
- مقدسی، مطهربن طاهر، بیتا، البدء و التاریخ، بيروت، مکتبة الثقافة الدینیه.
- ملکی، محمد، 1399، «جریانشناسی شبهه ابنکمّونه و چگونگی انتساب آن به شیخ اشراق»، هستی و شناخت، ش 1، ص 129ـ144.
- منزوی، علینقی، 1387، «زندگی و آثار ابنکمّونه»، کتاب ماه فلسفه، ش 14، ص 94ـ105.
- میرداماد، میرمحمدباقر، 1385، التقدیسات، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي.
- میردامادی، سیدمجید، 1395، «مسئله توحید ذاتی و ارتباط آن با کاشفیت وحدت مفهوم از وحدت مصداق»، خردنامه صدرا، ش 85، ص 37ـ50.
- میرزارفیع، محمدبن حیدر، 1428ق، الحاشیه علی اصول الکافی، قم، دارالحدیث.