بررسی تحلیلی آغاز ورود مسیحیت کاتولیک در آمریکای لاتین (۱۴۹۲-۱۵۵۱م)
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
آمريکاي لاتين (America Latino) بيش از یک ميليارد جمعيت دارد که پرجمعيتترين منطقۀ مسيحينشين دنياست. ۹۰ درصد جمعيت آن را مسيحيان تشکيل دادهاند. مسيحيت ۵۰۰ سال سابقۀ حضور در اين قاره را دارد. به مناطق اسپانيولي زبان اين قاره «آمريکاي لاتين» ميگويند؛ که شامل ۳۰ کشور ميشود. بيشترين مسيحيان آمريکاي لاتين کاتوليک هستند.
دورههاي حيات مسيحيت کاتوليک در آمريکاي لاتين را ميتوان به سه دورۀ ورود مسيحيت به آمريکاي لاتين و مسيحيسازي بوميان، دورۀ تثبيت مسيحيت کاتوليک و دورۀ تضعيف مسيحيت کاتوليک تقسيم کرد. مسيحيت بعد از ورودش به قرن پانزدهم، توانست بعد از چند دهه بر اکثر مناطق آمريکاي لاتين حاکم شود. اين درحالي بود که تمدنهاي بومي منطقۀ آمريکاي لاتين، تاريخي چند هزارساله داشتند. عليرغم تفسير غلطي که برخي از تاريخنويسان اروپايي از آمريکاي لاتين ارائه دادند، اين منطقه مهد تمدنهاي بزرگ و پيشرفتهاي بوده است. مذهب، هنر، معماري و صنعت، شاخصۀ مشترک اين تمدنهاي بومي بوده است. سنتها و باورهاي بومي در حيات اجتماعي آنها نهادينه بوده است.
سؤالهاي اصلي و فرعي اين پژوهش اين است که ورود مسيحيت کاتوليک از اسپانيا به آمريکاي لاتين چگونه اتفاق افتاد؟ چه علل و عواملي باعث مسيحي شدن بوميان شد؟ آيا بوميان از باورهاي سنتي خود عبور کردند يا به تفسيري مسيحي از باورهاي خود رسيدند؟
تحليلي از تاريخ کليساي کاتوليک و ارائۀ سير کلي از تاريخ کليساي کاتوليک رومي در دورۀ استعمار، بسيار مشکل است. برخي از پژوهشگران تاريخ کليساي کاتوليک، مانند ريچارد گرين ليف (کليساي کاتوليک روم، ۱۹۷۱، ص ۱) به اين دشواري اذعان کردهاند.
مطالعات آمريکاي لاتين عليالخصوص مطالعات کليساي کاتوليک و اونجليک براي ما به دو جهت بسيار اهميت دارد؛ جهت اول، ضرورت شناخت مسيحيت با هدف گسترش روابط سياسي است. نوع مردم آمريکاي لاتين بهعلت داشتن روحيههاي ديني، انقلابي و ضداستعماري علاقهمند به ايجاد ارتباط با جمهوري اسلامي هستند. با گذشت چهار دهه از شکلگيري انقلاب اسلامي ايران، جنبههاي مثبت اين جريان در عرصۀ بينالملل، خصوصاً در آمريکاي لاتين، بيشتر آشکار شده است. جريانهاي الهيات رهاييبخش که دغدغۀ اصلي آنها مبارزه با فقر و فساد بوده است، در ابتداي امر، با ادبيات مارکسيستي، نهضت خود را در آمريکاي لاتين شکل دادند؛ ولي امروز براي برخي از انديشمندان آنها، تفکر جمهوري اسلامي بهعنوان يک ادبيات مبارزۀ جايگزين، مورد پذيرش قرار گرفته است. جهت دوم، ضرورت شناخت مسيحيت با هدف تبليغ اسلام است.
مطالعۀ اسلام براي مردم آمريکاي لاتين به دلایل متعدد، جذاب و جالب است؛ که برخي از آن علل عبارتند از: الف) تبليغات زياد عليه اسلام باعث تحريک ذهن انديمشندان و برخي از جوانان مسيحي آمريکاي لاتين شده است؛ بههمين علت ميخواهند بدانند که اسلام چه ديني است که اينگونه آمريکا را به ترس واداشته است؛ ب) جامعيت دين اسلام در ابعاد مختلف؛ ج) مقاومت اسلامي در منطقه غرب آسيا.
دانشگاههاي کاتوليک در کشورهاي آمريکاي لاتين علاقهمند به شناخت اسلام و گسترش ارتباطات با مرکز ديني ايران هستند. نخستين گام براي شکل دادن اين گفتوگوي سازنده بين مجامع علمي اسلام و مسيحيت در آمريکاي لاتين، شناخت درست واقعيتهاي مذهبي و فرهنگي و تاريخي آمريکاي لاتين است.
با توجه به جديدالعهد بودن زبان اسپانيايي براي محققان اديان، مطالعات ادياني بهصورت عام و مطالعات مسيحيت کاتوليک در آمريکاي لاتين به صورت خاص، مورد توجه قرار نگرفته است. بههمين سبب، منابع پژوهشي فارسي در اين زمينه بسيار محدود است. به اين عنوان هيچ مقاله و يا کتابي به زبان فارسي منتشر نشده است. البته در برخي از آثار فارسي که در زمينۀ آمريکاي لاتين نوشته شده، بهصورت ضمني به اين دوره اشاره شده است.
کتابهاي زيادي توسط تاريخنگاران برجستۀ آمريکاي لاتين به زبان اسپانيولي و پرتقالي در حوزۀ تاريخ کليساي کاتوليک و تاريخ آمريکاي لاتين نوشته شده است؛ که برخي از آنها به زبان فرانسوي و انگليسي ترجمه شدهاند. ازجمله آنها مجموعه مقالات استادان تاريخ آمريکاي لاتين در دانشگاههاي اسپانيا دربارۀ تاريخ کليسا در آمريکاي لاتين در سال ۱۹۹۱م با عنوان تاريخ کليساي کاتوليک در آمريکاي لاتين و فيليپين با اشراف پدرو بورخس چاپ شده است. اثر معروف ديگر ميتوان به کتاب تاريخ عمومي کليسا در آمريکاي لاتين نوشتۀ کشيش الهيات رهاييبخش انريک داسل اشاره کرد که بهصورت مفصل به اين مسئله پرداخته است.
1. اعتقادات بوميان قبل از ورود فاتحان
برخي از تاريخنگاران معتقدند که تصوير منفي و غيرواقعي از بوميان توسط فاتحان اسپانيايي به جهان ارائه شد؛ درحاليکه واقعيت اين است که پيش از ورود فاتحان، اعتقادات و فرهنگ عميقي در اين مناطق حاکم بوده است. در برخي از مناطق، افزون بر فرهنگ شهرنشيني و وجود خط ويژه، هنر و علومي مانند نجوم و معماري بسيار رونق داشته است (مادارياگا، ۱۹۴۸، ص ۴۷ـ۴۸). در حقيقت همين زمينۀ فرهنگي و تمدني بود که بوميان، دين و پيام الهي مسيحيت را بهعنوان جزئي از مرام و فرهنگ خود پذيرفتند.
مورخ برجستۀ آمريکايي دربارۀ اعتقاد قبايل سرخپوست به خداوند، مينويسد: «يک واقعيت غيرقابل انکار دربارۀ قبايل مختلف سرخپوست آمريکاي لاتين اين است که بيشتر قبايل بومي ـ اگر نگوييم همه آنها ـ با وجود اختلافات گستردهاي که در اعتقادات و آداب و رسوم ديني دارند، به اين اعتقاد رسيده بودند که جهان خالقي دارد که غيرمادي، غيرقابل رؤيت، حاضر در همهجا، نامحدود و بينهايت است» (روبرتسون، ۱۸۲۷، ص ۱۷۸). اقوام بزرگ و کوچک در آمريکاي لاتين را ميتوان از ابعاد مختلف (جامعهشناسي، مردمشناسي، سياستورزي، فرهنگي، علمي و....) مورد بررسي قرار داد. اما نگاه ما در اين مقاله فقط به جنبههاي اعتقادي و سلوک ديني اقوام است؛ بههمين علت به جنبههاي ديگر تمدنها نميپردازيم.
1ـ2. باورهاي قوم مايا (los mayos)
قلمرو قوم مايا منطقۀ «يوکاتان»، يعني گوآتمالا، السالوادر و هندوراس را شامل ميشد (مادارياگا، ۱۹۴۸، ص ۴۷ـ۴۸). ميتوان برخي از باورهاي ديني قوم مايا را در چند جمله چنين خلاصه کرد:
ـ باور به خدايان متعدد: براي هر خدا يک نقش خاصي در تدبير عالم هستي قائل بودند؛ باور به ربوبيت خدايان متعدد، آنها را بهسمت آداب و مناسک خاصي در جهت راضي کردن خدايان سوق ميداد.
ـ باور به جهان بعد از مرگ: البته نوع نگاه آنها به جهان بعدار مرگ، نگاه تناسخي است (هنري، ۱۹۶۴، ص ۷۱ـ۷۲).
ـ اعتقاد به دوگانگي مبدأ خير و شر: البته مشخص نيست که اين مبدأ شر آيا خود مخلوق بوده يا خير؟ (بنديکو، ۱۹۳۱، ص ۳۹).
ـ ضرورت انجام مناسک مذهبي: براساس عقايد مايا، عمل به مناسک مذهبي مانند اهداي غذا به خدايان و يا قربانيکردن حيوان و يا انسانها براي رضايت خدايان يک امر ضروري بود و ترک آنها گناهي نابخشودني محسوب ميشد (هنري، ۱۹۶۴، ص ۷۳).
2ـ2. باورهاي قوم آزتک (los Astecas)
جغرافياي زندگي اين قوم، مکزيک بوده است. برخي از باورهاي مذهبي اين قوم عبارتند از:
ـ اعتقاد به دو مبدأ خير و شر: ايشان معتقد بودند که بايد رضايت خدايان خير را بهدست آورد، تا خدايان خير در دفع نيرويهاي شر به آنها کمک کنند (ولنت، ۱۹۴۴، ص 28).
ـ باور به جهان بعد از مرگ: انسان بعد از مرگ با الهه مرگ روبهرو ميشود؛ اگر توانست از آزمونهاي الهۀ مرگ با موفقيت بيرون بيايد، آزاد ميشود و نزد الهۀ مرگ خواهد رفت. آنها معتقدند که تنها سه گروه بدون آزمايش پيش الهۀ مرگ ميروند: الف) زني که در زايمان مرده است؛ ب) جنگجويي که در ميدان نبرد کشته شده است؛ ج) انساني که در راه خدا قرباني شده باشد.
ـ اعتقاد به منجي آخرالزمان: باورشان اين است که خداي تمدن «کنسالکو آتل» (Quetzalcóatl) بهشکل مردي سفيدپوست و ريشدار در شرق ناپديد ميشود و در آخرالزمان از سوي مشرق، دريا پديدار خواهد شد و تمدني جديد را ايجاد خواهد کرد (پرسکوت، ۱۰۶۴، ص ۴۸).
ـ ايجاد طبقۀ روحانيون: مسئلۀ تعليم و تربيت يکي از مسائل مهم براي حفظ نظم و اجتماع بوده است. روحانيون برجسته در معابد اين وظيفه را بر عهده داشتند (ولنت، ۱۹۴۴، ص۲۲۰).
ـ قرباني کردن در برابر خداي خورشيد: باورشان اين بود که خورشيد بعد از غروبش براي طلوع کردن نياز به تغذيه دارد. تغذيۀ خورشيد خون و گوشت دشمنان آزتک است (سوستژا، ۱۹۵۶، ص ۱۰۳). يکي از روشهاي مرسوم قرباني اين بوده که قلب قرباني بعد از بالابردن قرباني بر معبد، توسط کاهن اعظم با يک خنجر از بدن او خارج ميشد و به مجسمۀ خدايان ماليده ميشد، تا خدايان از خون و گوشت آن استفاده کنند (البرتو پابلو، ۱۹۹۲، ص ۳۰ـ۳۲).
3ـ2. باورهاي قوم اينکا (los Incas)
قلمرو زندگي اين قوم پرو، مناطق کوههاي آند در آمريکاي جنوبي (شامل بوليوي و اکوادور)، و اعتقادات اين قوم متفاوت از بقيۀ اقوام بوده است. برخي از باورهاي اين قوم عبارتند از:
ـ داشتن مقام ويژه در نزد خداي خورشيد: اين قوم براي خود نوعي مقام ويژه در نزد خدايان قائل بودند. خود را فرزند «ساپاي اينکائرا» (sapayـincaera) که فرزند اصلي خداي خورشيد بود، ميدانستند و معتقد بودند که خداي خورشيد استمرار تمدن اينکا را تضمين کرده است.
ـ اعتقاد به خداي هستيبخش: براساس باور اين قوم، ذات خداي هستيبخش کاملاً ناشناخته است. اين خداي هستيبخش خدايي مؤنث که «پاچاکامک» (pachacámac) ناميده ميشده است.
ـ اعتقاد به دو مبدأ خير و شر: اعتقاد به خداي شر و نجات از بديهاي آن، زمينۀ آداب و مناسک قرباني را در اين قوم به وجود آورده است (پابلو البرتو، ۱۹۹۲، ص ۵۸ـ۵۹).
ـ اعتقاد به جهان پس از مرگ: افراد مذهبي نزد خورشيد ميروند درحاليکه افراد گناهکار در مکاني خاص عذاب ميشوند (فردريچ، ۲۰۰۴، ص ۳۰۱ـ۳۰۳).
ـ دعا کردن: در روش دعا کردن، خود را به زمين ميانداختند و دستها را بلند ميکردند و خواستۀ خود را از خدايان طلب ميکردند.
ـ هديه به معابد و خدايان و قربانيکردن انسان.
ـ امساک کردن از برخي خوردنيها و دوري از برخي از افعال: در اين عمل، از گوشت و فلفل و رابطۀ جنسي دوري ميکردند.
ـ برگزاري جشن و آواز همگاني.
ـ اعتراف نزد کاهن به گناهان: گناهان اصلي در نزد اين قوم، زنا، دزدي و خيانت بوده است.
ـ شستن کودکان در هنگام تولد در رودخانهها (پابلو البيرتو، ۱۹۹۲، ص ۶۶ـ۷۰).
نکته پاياني اينکه در آمريکاي لاتين علاوه بر تمدنهاي کوچک، سه تمدن اصلي «آزتک»، «مايا» و «اينکا» وجود داشت، که علاوه بر ويژگيهاي مشترک، از شاخصهها و ويژگي مخصوص بهخود، برخوردار بودند.
اعتقاد به غيب و خالق و اعتقاد به جهان پس از مرگ (دِيِرو، ۱۹۹۲، ص ۸ـ۹)، طبيعتباوري، چندخدايي، آيين قربانيکردن، از اعتقادات مشترک اين تمدنهاست (ويليام هيکلينگ، ۱۸۷۷، ص ۸۸).
2. ورود مسيحيت کاتوليک به آمريکاي لاتين (۱۴۹۲ـ۱۵۱۹م)
پادشاهان اسپانيا پس از پيروزي بر مسلمانان و غلبه بر اندلس، به فکر گسترش فتوحات خود در سراسر دنيا افتادند. پاپها پادشاهان کاتوليکي اسپانيا را متحدان خود ميدانستند و بههمين علت اختيارات زيادي در زمينۀ اداره و گسترش کليساها در سراسر دنيا به آنها ميدادند (بریو گوزالو، 2010، ص 256). پس از فتح گرانادا توسط فرناندو (Fernando)، کريستف کلمب به کمک راهبان درباري با ملکه ايسابل (Isabel) ديدار کرد و از ملکه براي اجرا شدن طرحش کمک خواست. ملکه از طرح سفر به هند از راه گذر از اقيانوس اطلس حمايت کرد و قول تأمين منابع مالي را به کريستف کلمب داد (ادوارد، ۲۰۰۵، ص ۱۲۰). قطعاً حمايت ملکه، دليل بر عزم و ارادۀ پادشاهان کاتوليک براي کشورگشايي بيشتر بوده است. قراردادي بين پادشاه اسپانيا فرناندو و کريستف کلمب در ۱۷ آوريل سال ۱۴۹۲ در منطقه سانتافه (santa Fe) امضاء شد. نقش راهبان فرانسيسکن، مانند خوان پِرِس در دربار و اعمال نفوذ آنها در تصويب طرح فتح جديد، به کليساي کاتوليک فرصت همراهي با سفرهاي اکتشافي را داد. بههمين دليل ميبينيم که نخستين مبلغان مسيحي با اولين فاتحان به آمريکاي لاتين وارد شدند (انتونينو، ۱۹۹۱، ص ۱۲۳ـ۱۳۴).
فاتحان اسپانيايي در دوراني وارد آمريکاي لاتين شدند که در اروپا جريان اصلاحات آغاز شده بود (تورويسو، ۱۹۹۵، ص ۸۹). کليساي کاتوليک به پادشاهان مشروعيت ميداد و پادشاهان کاتوليک زمينههاي توسعه کليساي کاتوليک در جهان را فراهم ميکردند (الِخندرو، ۱۹۸۷، ص ۱۲۴ـ۲۳۰). پادشاه اسپانيا نقش مهمي در به قدرت رسيدن پاپ الکساندر ششم داشت؛ بههمين علت پاپ عامل اصلي قدرت و حمايت مردمي پادشاه در فتوحات آمريکاي لاتين بود (همان، ص 125).
پادشاه اسپانيا مبلغان مسيحي را با حمايت مالي و سياسي خود، به مناطق فتحشده اعزام ميکرد. از ابتداي قرن شانزدهم، همراه هر کشتي اسپانيايي چندين گروه از مبلغان مسيحي وجود داشتند (هنري، ۱۸۹۷، ص ۲۶). نخستين مبلغان مسيحي در سال ۱۴۹۲م مبلغان فرانسيکني بودند که وارد مناطق فتحشده شدند (ادوارد، ۱۹۹۴، ج ۱، ص ۱۸۲ـ۱۸۳). کريستف کلمب خود را «کرستوس فِرِنر» (ChistusFerens) يعني پيامآور مسيح براي سرخپوستان ميدانست. فاتحان اسپانيايي خود را محققکنندۀ اراده الهي در مسيحي کردن سرخپوستان اين منطقه ميدانستند. اين نگاه به مسئلۀ فتح آمريکاي لاتين، انگيزۀ مبلغان مسيحي جهت تحمل سختيها را بالا برد؛ بههمين علت ميتوان جلوههايي از ايثار و گذشت از مبلغان مسيحي در اين مناطق نظاره کرد که در تاريخ تبليغ مسيحيت بينظير است (انتونيو، ۱۹۹۲، ص ۱۶ـ۱۸). مسيحيتسازي سرخپوستان توسط فاتحان و مبلغان مسيحي براساس روش خاصي انجام ميگرفت. بوميان به اجبار و از روي اکراه وادار ميشدند که در مراسم مسيحيسازي شرکت کنند. به نيت غسل تعميد در دستههاي چند هزارنفري وارد رودخانهها و درياچهها ميشدند (پندل، ۱۳۵۷، ص ۳۴).
در بين مبلغان، دو نظر در روش مسيحيسازي بوميان و سرخپوستان وجود داشت؛ گروهي معتقد بودند که بايد با روش سخت با آنها برخورد کرد. طبق اين ديدگاه، سرخپوستان موجوداتي ذاتاً بيارزش، کثيف، خبيث، ترسو بودند که قدرت ايمان به مسيح را نداشتند (گرناندز، ۱۸۵۵، ص ۵۱۳ـ۵۱۴). بنابراين اين گروه بر اين باور بودند که بايد با ويران کردن معابد و نمادهاي بتپرستي، آنها را وادار به ورود به آيين مسيحيت کرد و در صورت مقاومت، آنان را مجازات کرد (فرانسيسکو، ۱۹۹۲، ص ۲۳۰)؛ گروه ديگر رويکردي اخلاقمحور داشتند. اين گروه که غالباً دومينيکن و ژزوئيت بودند؛ بر اين باور بودند که بوميان اين منطقه در مسئلۀ عقل و زمينههاي ايمانگرايي، هيچ فرقي با اروپاييها ندارند. بنابراين بايد با روشهاي اخلاقي و معنوي، زمينۀ جذب آنها را به مسيحيت فراهم کرد (همان، ص 228ـ235). اما رويکرد غالب فاتحان رويکرد خشن و سخت بود. اسپانياييها خود را مالک مناطق فتحشده و بوميان را انسانهايي پست و داراي عقايد فاسدي ميدانستند. بههمين علت به محض تسليم نشدن آنها را قتلعام ميکردند. براي توجيه شرعي کشتار سرخپوستان قطعنامه «رکريمينتو» (Requerimiento) کافي بود. در بخشي از قطعنامه که از سوي اسقف و مشاور پادشاه خوان لوپس ويورو (juan López de vivero) صادر شد، آمده است: «اگر سرخپوستان دعوت و بيانيۀ مبلغان به مسيحي شدن را نپذيرفتند، مقصر اصلي خونريزيها، خودشان هستند و پادشاه و پاپ هيچ مسئوليتي ندارد» (لوسيانو پرنا، ۲۰۰۴، ص ۲۳۷ـ۲۳۹). خود پادشاه ميدانست که اين قطعنامه هيچ فايدهاي ندارد و فقط در جهت مشروعيتبخشي کشتار سرخپوستان صادر شده است. چون واقعيت اين بود که سرخپوستان زبان اسپانيايي را بلد نبودند تا بتوانند اين قطعنامه را بفهمند. در برخي از منابع تاريخي در اجراي اين بيانيه گفته شده که بيانيه از عرشۀ کشتي يا بالاي تپهاي براي سرخپوستان خوانده ميشد و بعد يک دفتردار، دعوت را صورتجلسه ميکرد؛ به اين بيان که «دعوت از سرخپوستان انجام شد و آنها از آوردن ايمان به مسيح خودداري کردند»؛ بعد بلافاصله دستور کشتار صادر ميشد. فاتحان اسپانيايي با دستور راهبان، پس از فتح هر منطقه، شهرهاي جديدي را به روش معماري اسپانياييها در آن مناطق ميساختند. هر شهر کليسا، صومعه، مدرسه و دارالحکومه داشت. در مدارس راهبان اصول کشاورزي، انواع صنايع و حرفهها و امور ديني و آداب اروپايي را به بوميان ياد ميدادند (الدر، ۱۳۴۹، ص ۳۲ـ۳۰).
3. عوامل مؤثر در مسيحيسازي سرخپوستان
تاريخنگاران عوامل زيادي را در مسيحيسازي سرخپوستان و بوميان آمريکاي لاتين مؤثر ميدانند. برخي از مهمترين عوامل مؤثر در فرايند مسيحيسازي سرخپوستان عبارتند از:
الف. از بين رفتن تمدن سرخپوستي توسط فاتحان
مسيحيت بهصورت قهري بر بوميان منطقۀ آمريکاي لاتين تحميل شد. بههمين علت، بوميان از ترس کشتهشدن، مسيحيت را پذيرفتند؛ ولي در باطن به سنتهاي بومي خود ايمان داشتند (پندل، ۱۳۵۷، ص ۳۹) و سعي ميکردند پنهاني آيينهاي عبادي خود را انجام دهند. مبلغان مسيحي بعد از مسيحيسازي، تلاشهاي فراواني انجام دادند تا زمينههاي عملي مناسک بومي را از بين ببرند. در اولين اقدام خود، سعي کردند زبان محلي که درواقع زبان مراسمات مذهبي آنها بود را ممنوع کنند. کارلوس دوم در ۱۶۹۶م فرمان ممنوعيت استفاده از زبانهاي بومي را صادر کرد و زبان اسپانيولي را تنها زبان رسمي اين مناطق اعلام کرد (اربرتو، ۱۹۹۲، ص ۲۸۳). در اقدامي ديگر، فاتحان به دستور مبلغان، معابد بوميان را نابود کردند و بتهاي مقدس آنها را شکستند و در مکان معابد کليسا ساختند. ولي اقدامي که ضربۀ اساسي به باورهاي بومي و قومي آن منطقه زد، اين بود که آنها کتابخانههاي سرخپوستان و بوميان را آتش زدند. کتابهاي مذهبي را از بين بردند و خواندن کتابهاي مذهبي بومي را ممنوع کردند. يکي از اين موارد اين بود که به دستور خوان سومارکا (juan de Zumárraga) نمايندۀ پاپ، کتابخانۀ آزتکها در مکزيک سوزانده شد (اُروسا دياز، ۱۹۸۴، ص۱۷۶). شايد در سالهاي اوليه فتح، اين اقدامات بهعلت معهود بودن باورهاي بومي در ذهن و جان بوميان، اثر چندان خاصي بر باورهاي سرخپوستي و بومي نميگذاشت؛ اما طبيعي بود که در گسترۀ زمان، فاصلۀ بين نسلهاي جديد بوميان و سنتهاي اصيل بومي را زياد ميکرد. اما با وجود همۀ کارهاي سلبي و مبارزاتي مبلغان و فاتحان بر عليه سنتهاي سرخپوستي و بومي، آنها تلاش کردند برخي از سنتهاي خود را حفظ کنند و سينه به سينه، آنها را به فرزندان خود منتقل کنند. بههمين علت امروزه عليرغم اينکه حدود ۵۰۰ سال از مسيحيشدن بوميان ميگذرد؛ اما شاهد ظهور برخي عقايد و رفتارهاي سنتي و بومي در بين آنان هستيم.
ب. تبليغ گسترۀ مبلغان مسيحي
يکي از عوامل مهم مسيحيسازي بوميان در آمريکاي لاتين، تلاشهاي گسترده و طاقتفرساي تبليغي راهبان بود. راهبان مسيحي با مهاجرت از اسپانيا و برخي ديگر از کشورهاي مسيحي به اين مناطق، تمام عمر خود را وقف تبليغ مسيحيت کردند. با بوميان و در کنار آنها زندگي کردند؛ سختيها را تحمل کردند تا توانستند بذر مسيحيت را با روشهاي مختلف در اين مناطق کشت کنند. پرداختن به روش تبليغ راهبان، خود يک تحقيق مستقلي است که نياز به بازخواني مجدد دارد؛ و به حقيقت ميتواند الگويي انگيزهساز براي همۀ مبلغان ديني باشد. در اين نوشتار به يکي از فعاليتهاي زيربنايي مبلغان اشاره ميشود. در طول دوران استعمار، راهبان مسيحي بحث آموزش آموزههاي ديني مسيحيت را سرلوحه کارهاي خود قرار دادند. بهدليل ترسي که راهبان مسيحي از آموزههاي پروتستان داشتند، بهجاي ياد دادن مسيحيت با الفباي لاتين،کتابهاي مسيحيت را به زبان بومي ترجمه ميکردند. دسترسي سرخپوستان به کتاب مقدس ممنوع بوده است. يکي از علتهاي ممنوعيت کتاب مقدس، مرجعيت رسمي پاپ در تفسير کتاب مقدس بوده است. اين راهبان از نفوذ تفکر پروتستان در اين مناطق ميترسيدند و شرايط را بهگونهاي بهسمت کاتوليکسازي انحصاري مسيحيت سوق دادند. در سال ۱۵۷۹م رهبران فرقههاي فرانسيسکن، دومينيکن و اگوستينيها، در يک دستورالعمل مشترکي اعلام کردند: «ترجمۀ کتاب مقدس به زبانهاي سرخپوستي ممنوع است و تنها کتابهاي تبشيري را ميتوان به زبانهاي سرخپوستي ترجمه کرد» (خکوپو فو، ۱۹۹۳، ص ۲۲۴).
4. باورهاي بوميان و سرخپوستان
مسئلۀ آموزش در مناطق فتحشده، دو طرف داشت؛ يکطرف مبلغان مسيحي بودند که انگيزۀ آنها رساندن پيام کاتوليک بدون هيچ تصرفي به بوميان بود و طرف ديگر آموزش، بوميان و سرخپوستاني بودند که خود را متعلق به تاريخ و باورهاي خود ميدانستند. مبلغان مسيحي سعي کردند که يک قرائت از مسيحيت، يعني قرائت کاتوليکي را به بوميان آموزش دهند؛ اما آيا سرخپوستان ميتوانستند بهراحتي از باورهاي قومي و تمدني خود بگذرند و باورهاي مسيحيت را بدون هيچ دخل و تصرفي بپذيرند؟ پاسخ منفي است. سرخپوستان و بوميان در مواجه با باورهاي مسيحي تلاش کردند باورهاي خود را با قرائت مسيحي تفسير کنند؛ يعني مسيحيت را بهعنوان تفسيري جديد بر باورهاي خود قبول کردند. در حقيقت، اصل باورها را حفظ کردند و بهکمک مسيحيت به يک تفسير الهي از باورهاي خود دست پيدا کردند. مثلاً سرخپوستان و بوميان خدايان پيشين خود را در آموزههاي مسيحي جستوجو ميکردند. نقش راهبان و مبلغان در مسئلۀ مسيحي شدن باورهاي سرخپوستان را نبايد ناديده گرفت. مبلغان از يکطرف آشنايي کافي با زبان بوميان نداشتند و از طرف ديگر به قدرت اعتقادي بوميان آگاه شدند. بههمين دليل سعي کردند عقايد مسيحيت را با توجه به زمينههاي اعتقادي سرخپوستان تفسير کنند تا زمينه پذيرش براي آنها بهتر فراهم شود.
راهبان مسيحي راه حذف را کمکم کنار گذاشتند و راه تبادل و همگرايي را در پيش گرفتند. سعي کردند بر روي همان اعتقادات و باورهاي بومي انديشههاي مسيحيت را بنا کنند. يکي از تاريخنگاران آمريکاي لاتين در اينباره مينويسد: در شهر «کوسکو»
(cusco de Bolivia) کليساي«سانتو دومينگو»
(templo de santo domingo) بهجاي معبد سرخپوستان ساخته شد. کليساي جامع مکزيک پس از ويراني معبد بزرگ ازتک، با همان مصالح، بر روي معبد ساخته شد. رقص مذهبي بوميان در معبد، جايگزين رقص براي خداي پدر شد؛ مريم باکره در اين منطقه جايگزين «پاچاماما» (الهه مادر زمين) شد؛ پطرس قديس جايگزين «کوتا کاچي» (آتشفشان مقدس) شد؛ پولس قديس جايگزين «تايتا ايمبابورا» (taita Imbabura) (کوه مقدس)؛ و جشن «سانخوان» (san juan) جايگزين جشن خورشيد شد (لوز دل اَلبا، ۱۹۹۵، ص ۱۷ـ۱۸). بنابراين ميتوان گفت باورهاي مسيحي بوميان و سرخپوستان آمريکاي لاتين، بهگونهاي مسيحي شدن باورهاي بومي آنهاست. در ادامه نشان ميدهيم که چگونه عناصر اصلي مسيحيت بهکمک باورهاي بوميان و سرخپوستان، بوميسازي شدهاند.
1ـ4. خدا «پدر ازلي»
يکي از باورهاي سرخپوستان و بوميان، اعتقاد بهخداي پدر بوده است. عليرغم اينکه آنان بهخدايان متعدد در تدبير اين آفرينش اعتقاد داشتند و حتي دو مبدأ و خداي متفاوت براي خير و شر قائل بودند؛ ولي يکي از خدايان را بالاتر و متعاليتر از بقيه خدايان ميدانستند؛ و معتقد بودند اين خدا قابل شناختن نيست. بهعبارت ديگر، در کنار اعتقاد به تعدد و کثرت خدايان، يک وحدت و توحيد پنهاني نيز وجود داشت. بدون شک اين اعتقاد بهخداي پدر، يک زمينه و فرصتي براي راهبان مسيحي به وجود آورد که پدر ازلي مسيحيت را با خداي پدر بوميان تطبيق دهند. گرچه مفهوم خداي پدر ارتباطي با تثليث مسيحيت نداشت؛ ولي وجود خدايان در مرتبۀ پايينتر، زمينههاي پذيرش تفکر تثليثي کاتوليکها را فراهم کرد (دوسل، ۱۹۹۲، ص ۵۸۲).
2ـ4. مريمِ باکره
يکي از باورهاي بوميان و سرخپوستان، اعتقاد به خدايان متعدد است. آنها خدايان را به دو جنس مذکر و مؤنث و براساس کارکرد و نوع فعاليتي که انجام ميدادند، تقسيم ميکردند. خداياني که آنها را در مبارزه با دشمنانشان ياري ميکردند، خداي مذکر و خداياني که آنها را در رسيدن به آب و غذا ياري ميکردند، خدايان مؤنث ميناميدند. يکي از خداياني را که در معابد خود تقديس ميکردند «مادر خدا» نام دارد. نخستين مبلغان و راهبان مسيحي براي مسيحيسازي باورهاي سرخپوستان و بوميان، انديشۀ مريم باکره را جايگزين باور«خدايان مونت» کردند. بههمين علت باور به مريم باکره در ميان سرخپوستان و بوميان، بدون هيچ مقاومتي مورد قبول قرار گرفت. بدينترتيب، معابد مسيحي «مريم باکره» جايگزين بسياري از بتکدههاي خداي مادر شد (همان، ص ۵۸۳). يکي از نمونههاي معروف «باکره کوپاکابانا»ست که کليساي معروف اين باکره در محل يک معبد قديمي در جنوب درياچۀ مقدس «تيکيکاکا» در بوليوي ساخته شد.
3ـ4. عيسي مسيح
در باورهاي بوميان و سرخپوستان، خدايان در جايگاه پرستش قرار دارند. حتي آنها براي راضيکردن خدايان، مناسک هديه دادن و قرباني را بهوجود آوردند. معابد خاصي را براي پرستش خدايان ساختند. بعد از خدايان، طبقۀ روحانيون و راهبان، جايگاه عقيدتي خاصي بين باورهاي آنان داشت. اطاعت راهبان ضرورت داشت و سرپيچي از دستورات راهبان، گناهي نابخشودني محسوب ميشد. باور به عيسي مسيح، در باور مردم آمريکاي لاتين، پايينتر از مريم باکره است؛ چون مؤلفۀ مريم باکره بر مفهوم خداي مادر آنها تطبيق داده شد؛ ولي عيسي در باور بوميان بهعنوان يک روحاني مقدس شناخته ميشود. مبلغان مسيحي متأثر از عارفان زمان خود (ترسا اويلايي، پدر و الکانتارا، خوان دلاکروز) در تبليغ مسيح بهجاي عنصر رستاخيز، بر جنبۀ صليب و فداشدن او تأکيد ميکردند. همين مسئله سبب شد که مسيحيان سرخپوست، الگوي خود را در مسيحيِ زجرکشيده و مصلوب و ستمديده جستوجو کردند (همان، ص ۵۸۴). نمادسازي و مجسمهسازي از باورها در فرهنگ سرخپوستي رایج بوده است. نمادها الزاماً هميشه پرستيده نميشدند؛ بلکه نمادها، نماد يک واقعيت بودند و تداعيکنندۀ باورهاي آنها محسوب ميشدند. بوميان براساس فرهنگ نمادسازي خود، صليبهاي متعددي در کل اين منطقه ساختند. «صليب چالما» که در مکزيک قرار دارد توسط راهبان اگوستني در سال ۱۵۷۳ در مکان بتها ساخته شد (همان، ص ۵۸۵).
4ـ4. قديسان
قديسان جايگاه خاصي در بين مسيحيان داشتند. قديسان را ارباب ميناميدند. آنها را نگهبان شهر خود ميدانستند. هر شهر و منطقه، هر کليسا و هر ديري، هر قبيله و مليتي، متعلق به يک ارباب از ميان قديسان يا قديسهها بود. براي نمونه در اسپانيا «قديس سانتياگو» به روايت افسانههاي اسپانيا و مکاشفات جنگجويان مسيحي، نماد جنگ با مسلمانان بود (همان، ص ۵۸۹).
مراسم جشن ويژهاي براي آنها برگزار ميکردند. بهعبارت ديگر قديسان را منشأ خيرات و برکات در زندگي خود ميدانستند. مبلغان و راهبان مسيحي با مواجه شدن با باورهاي سرخپوست متوجه شدند که سرخپوستان و بوميان توتمهايي دارند که هر قبیله به اسم يکي از آنها شناخته ميشد. هنگامي که فاتحان اسپانيايي به آمريکاي لاتين رسيدند، ميديدند که سرخپوستان نيز «توتمهاي» مشابه دارند که هر گروه و قبيله با نام يکي از ايشان شناخته ميشود. بهعلت کارکرد مشترکي که بين اعتقاد به قديسان و توتمها وجود داشت؛ اعتقاد به توتمها زمينهاي براي پذيرش باور به قديسان را فراهم کرد. باور به «اله رعد» و «خداي جنگ» جاي خود را به اعتقاد به سانتياگو داد (دل کاستيژو، ۱۹۵۵، ص ۱۲۶).
پطرس و نويسندگان اناجيل اربعه نيز از جايگاه خاصي در زندگي روزانه بوميان برخوردار شدند. قديسان را سبب برکت يافتن زندگي و نگهبانان زندگي خود ميدانستند. هر قوم و هر قبيلهاي به يکي از اين قديسان متوسل ميشد و بهگونهاي زندگي اجتماعي و فردي خود را به آن قديس نگهبان ميسپردند (دوسل، ۱۹۹۲، ص ۵۸۹).
5ـ4. مردگان
اعتقاد به جهان بعد از مرگ، يکي از باورهاي مشترک همۀ اقوام و تمدنهاي بومي در آمريکاي لاتين بوده است. اين اعتقاد که زندگي انسان با مرگ تمام نميشود و بعد از مرگ بهگونهاي ديگر حياتش ادامه خواهد داشت، زمينۀ بهوجود آمدن سلوک خاصي در آداب احترام به مردگان شد (دیروس، ۱۹۹2، ص ۱۸۳).
دعاي مردگان که در آمريکاي لاتين متداول بود، با صورت آواز و با آهنگ ويژه، با «الهۀ مرگ، نجوا ميشود، نوع اعتقاد بوميان به مسئلۀ مرگ را نشان ميدهد: «بيا اي مرگ؛ چقدر خود را پنهان ميکني؛ ميدانم که آمدن برايت ناراحتکننده نيست؛ چقدر زيباست لذت مردن؛ ولي هنوز نصيب من نشده است؛ اي مرده، بيا در غمهاي من شريک شو؛ بيا که اميد من به توست؛ بيا جانم را بستان؛ بيا با سکوت عميقت مرا از اين دنيا ببر؛ بيا اي مرگ، چقدر تو تنهايي» (کاریسو، ۱۹۴۴، ص ۷۲۰). بوميان بههمين دليل به مردگان احترام ميگذاشتند؛ آنها را در جاهاي خاصي دفن ميکردند؛ در کنار قبر آنها حاضر ميشدند و هدايايي را به آنها تقديم ميکردند.
اين اعتقادات و باورها، زمينۀ پذيرش باورهاي مسيحي نسبت به مرگ و جهان بعد از مرگ و سعادت و شقاوت اخروي را فراهم کرد. گرچه تفسير باورهاي بومي دربارۀ جهان پس از مرگ، شبيه تناسخ است؛ اما دربارۀ کيفيت جهان پس از مرگ، ابهامات زيادي وجود دارد. نکته اساسي اين است که در همين تناسخ، مسئلۀ سعادت و شقاوت بعد از مرگ، بهگونهاي خاصي تعريف شده است. مثلاً براساس باور سرخپوستان «اينکا»، روح مرده براي رسيدن به بهشت بايد آزمايشهاي ويژهاي در جهان مردگان بگذراند (دوسل، ۱۹۹۲، ص ۵۹۰).
6ـ4. شياطين
يکي از باورهاي مشترک بوميان و سرخپوستان آمريکاي لاتين، مسئلۀ مبدأ شر است. آنها معتقد بودند که همۀ خطرهايي که زندگي انسان را تهديد ميکند از همين مبدأ شر صادر ميشود. براي شر، يک خدا قائل بودند. براي نجات از خداي شر، بهخداي خير پناه ميآوردند، تا خداي خير از آنها محافظت کند. مبلغان و راهبان مسيحيت از همين باور به ترس از نيروهاي شر، استفاده کردند و مفهوم شيطان را توضيح دادند. مبلغان مسيحي به مردم آموزش دادند که بهترين وسيله براي فراري دادن شيطان و نيروهاي شر، دعاهاي کليسايي و توسل به صليب است (همان، ص ۵۹۱).
هرکدام از اين باورها دستگاه سلوکي و رفتاري خاصي را بهدنبال داشت. با مسيحيشدن باورها، نوع رفتارها و سلوک بوميان نيز جهت مسيحي پيدا کرد. مثلاً مسيحيان بومي براي دفاع از خود در مقابل نيروهاي شر، بهجاي پناه آوردن به بتهاي خدايان خير و معابد، به صليب، کليسا و توسل به خداي پدر پناه آوردند. البته پرداختن به شباهتهاي سلوک عملي بوميان قبل از مسيحيت و بعد از مسيحيشدن نياز به يک پژوهش مستقل دارد.
نتيجهگيري
با توجه به دورۀ اول از حيات اجتماعي مسيحيت و آغاز ورود مسيحت در منطقۀ آمريکاي لاتين، ميتوان گفت که:
1. مسيحيت توسط راهبان و مبلغان اسپانيايي و با هماهنگي پاپ رومي با پادشاه اسپانيا وارد منطقه آمريکاي لاتين شد. رويکرد فاتحان، رويکرد فتح و غلبه بود و طبيعي بود که براي تصرف منابع بوميان و سرخپوستان، برخورد آنها بسيار خشن باشد. راهبان و مبلغان مسيحي بهتبع فاتحان، رويکرد خشن در مسيحيسازي را دنبال کردند. پيشفرض مبلغان اين بود که بوميان و سرخپوستان اين منطقه از نژادي پست و بدون فرهنگ و تمدن هستند؛ بههمين علت نميتوان از راههاي مسالمتآميز و اخلاق، آنها را به مسيحيت دعوت کرد. برخي از جنايات فاتحان در آمريکاي لاتين، با حکم شرعي مبلغان انجام ميشد.
۲. مسيحيت در سرزميني قدم گذاشت که مردم آن سرزمين از تمدنها و فرهنگهاي مذهبي بزرگي برخوردار بودند. باورهاي مذهبي و اعتقادي و سلوک رفتاري مذهبي مشترک و متفاوتي بين بوميان وجود داشت. اعتقاد به خدايان متعدد، اعتقاد به خداي هستيبخش، اعتقاد به مبدأ شر و خير و اعتقاد به جهان بعد از مرگ، از باورهاي مشترک بوميان اين منطقه محسوب ميشد.
۳. علتهاي مختلفي در مسيحي شدن سرخپوستان و بوميان آمريکاي لاتين توسط مورخان ذکر شده است. از بين رفتن تمدن سرخپوستي توسط فاتحان و تبليغ گستردۀ مبلغان را دو عامل مهم در مسيحيسازي آنها ميتوان برشمرد. اما اصليترين علت را بايد در باورها و عقايد آنها جستوجو کرد. مبلغان و راهبان مسيحي، انديشههاي مسيحي را بر مؤلفهها و باورهاي بومي تطبيق دادند و از طريق مسيحيسازي اعتقادات بومي، توانستند بوميان را به آيين مسيحيت وارد کنند. ما در اين نوشتار به بخشي از فرايند مسيحيسازي مؤلفههاي بومي و مذهبي سرخپوستان اشاره کرديم.
۴. با توجه به قدرت سياسي و نظامي که مبلغان را همراهي ميکرد، آنها موفق شدند بوميان اين منطقه را مسيحي کنند و بعد از چند دهه شهرهايي با فرهنگ و ساختار مسيحي در اين مناطق بسازند. بههمين علت دورۀ اول ورود مسيحيت به آمريکاي لاتين، يک دورۀ موفق براي پاپ و تبليغ کليساي کاتوليک محسوب ميشود.
- الدر، جان، ۱۳۴۹، تاريخ کليساي مسيح از سال ۱۶۰۰ تا ۱۹۷۰ ميلادي، ترجمة و. سسيمونيان، تهران، نور جهان.
- پندل، جورج، ۱۳۵۷، تاريخ آمريکاي لاتين، ترجمة منوچهر پوريان خير، تهران، ارديبهشت.
- Alejandro VI, 1987, Cloulas, ivan, les borjia, francés, parís, fayard.
- Antonino, Tibesar, 1991, Comienzos de los franciscanos en el perú, lima, Iquitos.
- Antonio, Estrada, juan, 1992, Las contradicciones de la evangelización de américa, España, bivlbao.
- Barrio gózalo, Maximiliano, 2010, El clero: en el España moderna, España, cordoba: publisher CSIC-san pablo.
- Benedicto, Villagracia, j, 1931, Bosquejo de la Historia de las Religiones de la America, Escuela de Artes y oficios, Argentina Jujuy.
- Borges, pedro, 1991, Historia de la iglesia en hispanoamerica y filipinas I, biblioteca de autores cristianps, España, Madrid.
- Carrizo, juan Alfonso, 1944, El tema de la invocación de la muerte, Argentina, buenos Aires,Ñ la Academia de letras.
- De Madrigal, Salvador, 1948, the fall of the Spanish American empire, U.S.A, New York, Masmillan.
- Deiros, Pablo Alberto, 1992, Historia del cristianismo en America latina, Argentina. Buenos aires: ffraternidad teológica latinoamericana.
- Del castillo, bernal díaz, 1955, Historia verdadera de la conquista de la nueva España, Argentina, buenos Aires, espasa calpe argentina.
- Dussel, Enrique, 1992, Historia de la iglesia en América latina Medio milenio coloniaje y liberación 6th edición, España, Madrid. Mundo negro esquila misional.
- Dussel, enrique, 1992, Historia de la iglesia en américa latina, introducción general, España, Madrid.
- Edwards, John, Ferdinand and Isabella, 2005, England, London, Pearson education & Longman.
- Edwards, Peters francis, 1994, the monotheists, jews,cheristians, and muslims in conflict and competetion, U.S. A, New jersey.
- franscisco, Castilla urbano, 1992, el pensamiento de francisco de vitoria, filofia política e indio Americano.
- Friedrich, Katz, 2004, the ancient american civilizacions, U.S.A, New York, Booksales.
- Gonzalo Fernández, De Oviedo, 1855, Historia generaly Natural de las indias, islas tierra firme del mar océano, Tercera parte, editor José amador de los ríos, españa, Madrid.
- Greenleaf, Ricgard Edward, 1971, The Roman Catholic Church in colonial Latin America, U.S.A, New York, Catholic Church Publisher.
- Henri, Harrisse, 1897, the diplomatic history of America, England, London, b.f.stevens.
- Henri, Lehmann, 1964, las culturas precolombianas, Argentina, buenos Aires.editorio EUDEBA.
- Jacopo fo, 2002, Laura malucelli, Sergio tomat, Ii libro nero del cristianesimo, Duemila anni di crimini nel nome di dio.
- Lucoano pereña, vicente, 1992, la idea de justicia en la conquista de america, España. Madrid: Mapfre.
- Luz del alba, moya, 1995, Introducción: la fiesta religiosa indigena en Ecuador, Volúmenes 22-34 de pueblos indígenas y educación, numero monográfico Editorial Abya, ecuador, quito.
- Oroza Diaz, Jaime, 1984, Historia de yucatan, mexico, merida, yucatan, Univercidad autonoma de Yucatan.
- Pablo Alberto, Deiros, 1992, Historia del cristianismo en América Latina, Argentina, Buenos Aires, fraternidad teología latinoamericana.
- Prescot, William hickling, 1964, the conquest of mexico, U.S.A, Nueve York, bantam books.
- Robertson, William spence, 1827, Historia de america, traductor bernadino de amati, france, burdeos, editorial Pedro beaume.
- Soustelle, jasques, 1956, la vida cotidiana de los aztecas en vísperas de la conquista, México, Fondo de cultura económica.
- Torviso, bango, 1995, Edificios e imágenes medievales, Historia y significado de las formas, Historia de España, Madrid, editorial temas de hoy.
- Vallant, gearge clapp, 1944, la civilización azteca, mexico, fondo de cultura económica.
- William Hickling, Prescott, 1877, History of the conquest of persu, U.S.A, filadelfia, J.B, lippincottm