معرفت، سال سی و یکم، شماره دهم، پیاپی 301، دی 1401، صفحات 5-7

    رابطه‌ی دین و اخلاق (1)*

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی / *استاد - ریاست محترم مؤسسه / mesbah@mesbahyazdi.ir
    چکیده: 
    در مباحث گذشته به برخی مباحث مقدماتی دربارة ارزش های اخلاقی اشاره شد. ضمن آن مباحث، با استفاده از کتاب و سنت، ویژگی هایی که مناسب با موضوع علم اخلاق بود، مطرح شد. نکتة درخور توجه این است که تعریف ما از ارزش اخلاقی، به معنای نادیده گرفتن تعریف سایر دانشمندان، اعم از مسلمان یا غیرمسلمان، از علم اخلاق نیست. طبعاً علوم، متناسب با موضوع و مباحث مطرح در آنها، با یکدیگر تفاوت هایی دارند. دانشمندان برای اینکه مجهولات به معلومات تبدیل شوند، آنها را دسته بندی می کنند و مجموعه مسائل مرتبط با یکدیگر را یک «علم» می نامند. سپس با توجه به گسترده بودن مسائل برخی از علوم، حیثیتی را به موضوع آنها می افزایند و براساس آن حیثیت، علم را به چند باب تقسیم می کنند. اینها قراردادهایی است که از گذشته در علوم مختلف و در بین دانشمندان یونانی وجود داشته و همچنان وجود دارد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Relationship between Religion and Ethics (1)
    Abstract: 
    Abstract In the previous discussions, some preliminary aspects of moral values were mentioned. Meanwhile, using the Qur’an and the Sunnah, features related to ethics were discussed. A noteworthy point is that our definition of moral value does not mean ignoring other scholars’ (Muslim or non-Muslim) definition of ethics. Naturally, sciences have differences with one another in terms of the topic discussed in them. In order to turn unknowns into knowns, scientists categorize different topics and call any set of related topics a "science". Then, because of the wide range of issues in some sciences, they add dimensions to topics and divide each science into several categories. These are the conventions that have existed since the past in various sciences among Greek scientists.
    متن کامل مقاله: 
     

    تحولات موضوع علم اخلاق
    چنان‌که گذشت، فيلسوفان يوناني علوم را به چند قسم تقسيم‌ کرده بودند و اخلاق نيز يکي از آنها بود. بنابراين از لحاظ تاريخي، قدمت علم اخلاق به چندهزار سال پيش، يعني عصر يونانيان برمي‌گردد. بعدها مسلمان‌ها تغييراتي در اين تقسيم‌بندي ايجاد کردند و با افزودن چاشني اسلامي، آن را به يکي از علوم اسلامي تبديل کردند. از قديمي‌ترين کتاب‌هايي که در اين زمينه وجود دارد، طهارة الاعراق ابن‌مسکويه است. در اين کتاب، موضوع علم اخلاق، ملکات قرار داده شده و از افعال و رفتارها در آن بحثي به‌ميان نيامده است؛ زيرا آنها براي رفتارها هيچ ارزشي (مثبت يا منفي) قائل نبودند. شايد علتْ اين باشد که گاهي از کساني رفتارها و کارهایی سر مي‌زند که به کارهاي خوبان شبيه است، اما درواقع ارزش اخلاقي ندارد؛ مانند فرد متکبري که براي کسب محبوبيت نزد مردم، سعي مي‌کند با تواضع رفتار کند، يا کسي که براي اغراض مادي دنيوي مثل پيروزي در انتخابات، پول زيادي هزينه مي‌کند و خود را سخاوتمند نشان می‌دهد. روشن است که به چنين کساني متواضع يا سخي نمی‌گویند. به عقيدة پیروان این مکتب، متواضع يا سخي کسی است که حالت تواضع يا سخاوت در او به‌طور ثابت و مداوم وجود داشته باشد و تواضع یا سخاوتش منحصر به زمان محدود و خاصي نباشد. بر اين اساس، موضوع را ملکات قرار دادند؛ يعني حالات ثابتي که براي نفس انسان وجود دارند. البته از نظر اینان، اگرچه ارزش اصيل مربوط به ملکات است، رفتارها نيز از دو جهت، و بالعرض ارزشمندند: اول آنکه، مقدمة تحصيل ملکات‌اند؛ يعني اگر انسان بخواهد داراي ملکه‌اي شود، بايد آن فعل را تکرار کند؛ و دوم آنکه، پس از ايجاد ملکه، اثر آن به‌صورت رفتار بروز می‌کند و ظهور می‌يابد.
    به‌تدريج و با ايجاد تحولات مختلف در علم اخلاق، بخصوص در قرون‌ اخير، و به‌ويژه از زمان کانت که نیت را قوام‌بخش ارزش اخلاقي مي‌دانست، ملکه بودن موضوعيت خود را از دست داد. آنچه امروزه در اخلاق اهميت دارد، انگيزة رفتار است. بر اين اساس، مسئلة حسن فعلي و حسن فاعلي مطرح است؛ يعني افزون بر اينکه بايد به نفس کار (خوبي يا بدي آن) توجه داشت، نيت فاعل و انجام‌دهندة کار نيز بايد مدنظر قرار گيرد. اين تحول موجب شد که تعريف و موضوع علم اخلاق از ملکات به رفتارها نيز تغيير کند.
    ارزش ملکات در نگرش اسلامي
    براساس نگرش اسلام در باب اخلاق اسلامي، رفتارها نيز ارزشيابي و ارزش‌گذاري می‌شوند. بنابراين قوام ارزش، افزون بر حسن فعلي، به حسن فاعلي نيز هست. اما ملکه نيز از آن جهت که منشأ رفتارهاي ارزشي مي‌شود، بالعرض مطلوبيت دارد. ملکات موجب می‌شوند که فرد به انجام کارهاي اخلاقي مبادرت ورزد. براي مثال، وجود ملکة سخاوت در انسان باعث مي‌شود که وي در زمان مناسب، بذل و بخشش کند. بنابراين با اينکه ارزش اخلاقي مربوط به بذل و بخشش است، چون سخاوت سبب پيدايش آن شده، بالعرض مطلوب خواهد بود.
    نکتة درخور توجه در اينجا آن است که هرچند بحث‌هاي اخلاقي قرآن ناظر به رفتار انسان است، اين به‌منزلة بي‌اهميت ‌دانستن ملکات نيست؛ زيرا با تکرار رفتار، طبعاً ملکه نيز ايجاد مي‌شود. بنابراين اين‌گونه اختلاف‌نظرها را نمي‌توان برهاني دانست و در مقام رد يا اثبات آن برآمد؛ زيرا ممکن است کسي علم اخلاق را علمي تعريف ‌کند که از ملکات نفساني صحبت مي‌کند. البته براساس اين نگرش، حتي زماني که رفتاري هنوز ملکه نشده است، مي‌تواند ارزش بالعرض داشته باشد؛ زيرا خود رفتار نيز ارزش دارد و آثار آن، هم در دنيا و هم در آخرت ظاهر مي‌شود؛ و چه‌بسا فاعلِ آن را به مقامات بسيار عالي برساند. درنتيجه انتخاب تعبيرات و تعاريف جديد، موجب نخواهد شد که مباني قدما به‌کلي باطل تلقي شود.
    بنابراين وقتي از موضوعي تعريف خاصي ارائه مي‌شود، بايد به لوازمش نيز توجه داشت و به آنها پايبند بود. آنچه قدما قرارداد کرده‌اند، آن است که دربارة ملکات صحبت کنند، و آنچه ما در نظر داريم انجام دهيم، این است که نظر قرآن را بيان کنيم، و قرآن بيشتر به رفتار نظر دارد؛ اگرچه دربارة ملکات نيز بحث مي‌کند. امرونهي‌ها در بيشتر آيات به خود رفتارها تعلق گرفته است، نه به ملکات. براي مثال، قرآن نمي‌گويد ملکة صبر را کسب کنيد، بلکه خود صبر را رفتار مطلوبي مي‌داند که داراي ارزش بسياري است (ر.ك: هود: 115؛ انفال: 46). بنابراين قرآن درصدد است تا براي ايجاد صبر در انسان انگيزه حاصل شود.
    اما طبق تعريف ارسطويي و کلاسيکِ اخلاق، رفتارها ارزش‌گذاري اخلاقي نمي‌شوند؛ و از سوي ديگر، براي کساني که ارزش اخلاقي را به‌گونه‌اي تعريف مي‌کنند که براي رفتار هم ارزش اخلاقي قائل‌اند، کلمة اخلاق مي‌تواند جنبة سمبليک داشته باشد؛ چراکه اخلاق در اصل، جمع «خُلق» است و خلق نيز همان عادت ثابت است و يک کار خاص را نمي‌توان «خلق» نامید.
    رابطة دين و اخلاق
    يکي از مباحثي که در قرون اخير در دانشگاه‌هاي دنيا، بخصوص دانشگاه‌هايي که گرايش‌هاي ديني دارند، بسيار مورد توجه فيلسوفان بزرگ قرار گرفته و کتاب‌هاي بسياري دربارة‌ آن نوشته شده، رابطة اخلاق و دين است.
    در قرون وسطا و زماني که مسيحيت در اروپا اوج شکوفايي و رونق خود را سپري مي‌کرد و بيشتر مدارس علمي تحت سيطرة کليسا بودند، اخلاق مسيحيِ برگرفته از کتاب مقدس و رفتار حضرت عيسي و حواريون، جريان غالب آن دوران بود. اين جريان، به‌رغم وجود افرادي که منکر ماوراي طبيعت و دين و ارزش‌هاي ديني بودند، تا دوران مدرن ادامه یافت. اما بر اثر تحولات مدرنيته، مسائل ديني کم‌رنگ شد و جايگاه خدا و ماوراي طبيعت در مباحث عقلي را انسان تصاحب کرد. درنتيجه بحث‌ها انسان‌محور شد و به جاي خداپرستي، انسا‌ن‌پرستي رواج یافت.
    آنچه موجب شد مسئلة رابطة دين و اخلاق مطرح شود، اولاً اشکالات و نقايصي بود که در رفتار ارباب کليسا مشاهده مي‌شد؛ ثانياً آنچه در مسيحيت به‌عنوان اخلاق مطرح بود ـ که في‌الجمله هم مطلوب بود ـ پشتوانة ديني داشت و درصورتي‌که اين اعتقاد از دست مي‌رفت، چيزي که بتواند جايگزين آن شود، وجود نداشت و بنابراين اخلاق به‌کلي موضوعيت خود را از دست مي‌داد؛ زيرا بدون دين و اعتقاد به خدا، اخلاق و رفتارهاي اخلاقي از ضمانت اجرايي لازم برخوردار نبودند. در اين ميان، براي برخي از دانشمندان، که نه انکار اصل دين و پرستش خدا قابل قبول بود و نه مي‌توانستند اشکالات و نقايص رفتار پاپ‌ها و اربابان کليساها را ناديده بگيرند، مسئلة رابطة اخلاق و دين مطرح شد.
    برخي مباحث ممکن است ساده و پيش‌پاافتاده به‌نظر آیند و چه‌بسا تصور شود به‌هيچ‌وجه ارزش بحث نداشته باشند. اما همين مباحث ساده، گاهي ذهن بسياري از متفکران و عالمان را به خود مشغول می‌کنند. ازاين‌رو با مهم‌ترين مسائل زندگي ـ مانند مسئلة دين و اعتقاد به خدا ـ ارتباط می‌یابند. مثلاً عده‌اي معتقدند درست است که دين آمده است تا انسان‌ها را به کار خوب تشويق کند، اما خواندن يا نخواندن نماز به ‌خوبي و بدي انسان ارتباطي ندارد. از ديد آنها، کساني وجود دارند که با آنکه نماز مي‌خوانند، مرتکب گناهان بزرگي همچون خيانت به مال مردم هم مي‌شوند؛ و در مقابل، افرادي نیز هستند که اگرچه اهل نماز نيستند، کار خلاف انجام نمي‌دهند و مثلاً در معاملاتشان بي‌انصافي نمي‌کنند. پس این دو هيچ ربطي به هم ندارند. این‌گونه مباحث شبهاتی را نیز به‌همراه دارد. مثلاً در دوران جوانی، در منزلی در تهران در حال استراحت بودیم و درعین‌حال صحبت‌های بلند یکی از همسایگان را با مهمانش می‌شنیدیم که اتفاقاً بر سر همین مسئلة رابطة دین و اخلاق بحث می‌کردند. یکی از آنها، از فضایل دین و ارزش‌های دینی تعریف می‌کرد و معتقد بود انسان دین‌دار به مال و ناموس مردم خیانت نمی‌کند، و اگر دین نباشد، هرج‌ومرج پدید می‌آید و زندگی تباه می‌شود؛ اما دیگری معتقد بود انسان می‌تواند بدون داشتن دین هم خوب باشد و نماز خواندن یا نخواندن، اعتقاد به قیامت یا عدم آن، با خیانت کردن یا خیانت نکردن هیچ ارتباطی ندارد. هرچند بحث آنها فنی و استدلالی نبود، به صورت عامیانه بر سر موضوع متلازم بودن یا نبودن دین و اخلاق با یکدیگر بحث می‌کردند.
    يک پاسخ سادة اين‌گونه شبهات اين است كه دين سه بخش دارد: اعتقادات، اخلاق و احکام. بنابراين اخلاق جزئي از دين است. بر اين اساس، رابطة اخلاق و دين، رابطة جزء و کل است. اگر کسي اخلاق داشته باشد، جزئي از دين را دارد؛ اما اگر کسي دين نداشته باشد، اخلاق هم ندارد. براي مثال، «دست» تا زماني که به پيکر انسان متصل باشد و توانايي انجام کاري داشته باشد، دستِ انسان است؛ ولی اگر از بدن انسان جدا شد، ديگر دست انسان نيست، بلکه عضوی است جدا از انسان که هیچ اثر مثبت یا منفی برای او ندارد. به همین‌سان، اخلاق هم جزء دين است و هنگامي اخلاق است که در اين کل قرار گيرد و ارتباطش با اجزاي ديگر محفوظ باشد؛ اما اگر از ساير اجزاي دين جدا شد، ديگر اخلاق نخواهد بود.
    اين پاسخ ساده با آنکه در ظاهر پاسخ روشني به‌نظر مي‌رسد، براي کسي که گرفتار شبهه است، قانع‌کننده نیست؛ زيرا سؤالات فراواني دربارة آن مطرح است. يکي از سؤالات مهم مي‌تواند اين باشد که «اگر کسي عقايد ديني را انکار کرد و احکام ديني را هم قبول نداشت، آيا نمي‌تواند داراي اخلاق و فضيلت‌هاي اخلاقي خوب باشد؟»


    * این مقاله قلمی شده درس اخلاق استاد علامه مصباح یزدی(ره) برای طلاب علوم دینی در دفتر مقام معظم رهبری در قم است.

    • ندارد
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1401) رابطه‌ی دین و اخلاق (1)*. فصلنامه معرفت، 31(10)، 5-7

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی."رابطه‌ی دین و اخلاق (1)*". فصلنامه معرفت، 31، 10، 1401، 5-7

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1401) 'رابطه‌ی دین و اخلاق (1)*'، فصلنامه معرفت، 31(10), pp. 5-7

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی. رابطه‌ی دین و اخلاق (1)*. معرفت، 31, 1401؛ 31(10): 5-7