معرفت، سال سی و یکم، شماره دهم، پیاپی 301، دی 1401، صفحات 49-59

    معرفت و بصیرت انسان حزب‌اللهی و تأثیر آن در اسلامی‌سازی علوم انسانی از منظر علامه مصباح یزدی

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    محمد موسی حمیدی / دانشجوي دکتري فقه تربيتي جامعة المصطفي العالميه / hamidimohammadmosa@qmail.com
    چکیده: 
    مقاله‌ی حاضر با روش تحلیل عقلی و رویکرد درون دینی به تبیین دیدگاه علامه مصباح یزدی در معرفت و بصیرت اهل ولایت و حزب الله و تأثیر آن در اسلامی سازی علوم انسانی پرداخته است. آخرین مرحله‌ی سیر انسانى در اندیشه‌ی علامه مصباح یزدی از سنخ علم حضورى است. اهل ولایت و حزب الله تعلق و ربط بودن خود به خدای سبحان را با علم حضوری مى بینند و مى یابند. این تحقیق نشان می دهد که از منظر علامه مصباح یزدی، علم حضورى که در اثر تمرکز و حضور قلب در عبادت و اطاعت خداوند و برداشته شدن حجاب ها بین اهل ولایت و خداوند تجلی می یابد، مطلوب ذاتى و کمال اصیل است و علوم انسانی درصورتى اسلامی و ارزشمند می شوند که وسیله اى براى رسیدن به کمال اصیل باشند؛ چنان که اگر در جهت ضد کمال نهایى، از آنها بهره بردارى شود، مقدمه‌ی نقص و سقوط نهایى خواهند بود.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Muslim Believers’ Knowledge and Insight and its Effect on the Islamization of the Human Sciences from the Perspective of Allameh Misbah Yazdi
    Abstract: 
    Abstract Using the rational analysis method and the intra-religious approach, the present paper has explained the view of Allameh Misbah Yazdi on the knowledge and insight of Muslim believers (Hizbollah) and its effect on the Islamization of the human sciences. According to Allameh Misbah Yazdi, the last stage of human’s spiritual journey is gaining intuitive knowledge. Muslim believes and Hizbullah see and find their connection to God the Glorified with intuitive knowledge. This research shows that, from the point of view of Allameh Misbah Yazdi, the intuitive knowledge, which manifests as a result of the concentration and presence of the heart in worshiping and obeying God and removing the veils between the believers and God, is an intrinsic desire and real perfection. The human sciences are Islamic and valuable only when they become a means to reach real perfection; if they are used against the ultimate perfection, they will be a precursor of ultimate failure and fall.
    References: 
    متن کامل مقاله: 
    مقدمه
     
    شناخت انسان از دغدغه‌هاى اصلى بشر است. اديان و مکاتب گوناگون از زواياى مختلفى به اين موضوع نگريسته‌اند. به‌رغم سابقه ديرينه و گستردگي تلاش‌هايي که بشر در اين زمينه انجام داده، نتوانسته‌اند انسان را درست بشناسند و ابعاد وجوديِ وي را مشخص کنند. مکاتب بشري بر اين نکته تأکيد و اعتراف دارند که ابزارهاي شناخت بشر، از پاسخ‌گويي صحيح و کامل به بسياري از پرسش‌هاي مهم ناظر به انسان و زواياي وجود وي، ناتوانند.
    حقيقت آن است که براي شناخت ساحت‌هاي وجوديِ انسان و شناخت انديشه و انگيزه و رفتار جريان‌ها و گروه‌هاي انساني، چاره‌اي جز آن نيست که بايد به قرآن و عترت تمسک کنيم؛ زيرا معارف وحياني در شکل‌گيري انديشة انسان حزب‌اللهي و تأثير آن در تحول و اسلامي‌سازي علوم انساني نقش اساسي و راهبردي دارد.
    معرفت و بصيرت و انديشة توحيدي علامه محمدتقي مصباح يزدي متأثر و برخاستة از معارف قرآن و اهل‌بيت است. آن فقيه عارف و بصير و مفسر و حکيم الهي، با تمسک به قرآن و عترت و فراگيري معارف قرآن و نهج البلاغه و صحيفه سجاديه و فقه اهل‌بيت و با بينش توحيدي و انديشة ناب اسلامي، توانست يکي از پيشگامان و پرچمداران عرصة تحول و اسلامي‌سازي علوم انساني شود.
    همان‌طور كه قرآن كريم معجزة الهى است كه با وحى الهى به زبان رسول خدا جارى شده و هم از نظر لفظ و هم از نظر محتوا، كلام الهى است؛ کتاب شريف نهج‌البلاغه و صحيفه سجاديه نيز به‌عنوان برادر و خواهر قرآن، معجزۀ علويه و سجاديه است كه با الهام الهى و الهام از قرآن و الهام از تعاليم رسول خدا به زبان اميرمؤمنان و امام زين‌العابدين جارى گشته و نقش اساسي در توليد انديشة انسان با معرفت و بصير و اسلامي‌سازي علوم انساني دارد.
    مرحوم رضي، مي‌گويد: «سخنان برگزيدة سرور ما اميرمؤمنان، سرچشمة فصاحت و خاستگاه بلاغت است؛ زيرا اين كلام نمونه‏اى از علم الهى است و بوى سخن رسول خدا از آن به مشام جان مى‏رسد» (نهج‌البلاغه، 1414ق، ص 34).
    اميرمؤمنان همة ابعاد وجوديِ يك شخصيت والاى انسان با معرفت و بصير را در نهج‌البلاغه به تصوير کشيده و به‌عنوان يك حاكم اسلامى با مردم روبه‌رو مى‏شود و مي‌فرمايد: «از هرچه كه تا قيامت پيش مى‏آيد سؤال كنيد، جواب خواهم داد و از هر نبرد و جنگى كه پيش مى‏آيد و خصوصيات آن، تعداد افرادى كه كشته مى‏شوند يا مى‏ميرند. به خدا سوگند اگر بخواهم مى‏توانم از همۀ ويژگي‌هاي هركدام شما، كه از كجا و چگونه و به چه هدف آمده‏ايد و چه تصميم داريد، خبر دهم. اما مى‏ترسم دربارۀ من غلو كنيد و من را از رسول خدا بالاتر بدانيد و يا به خدايى من معتقد شويد و اين عقيده موجب كفر شما شود» (نهج‌البلاغه، 1414ق، خطبه 93، ص 137؛ خطبه 176، ص 250).
    حزب و گروه به‌عنوان يكى از مؤلفه‏هاى اساسى در تحولات فرهنگي، سياسى، اجتماعي و اقتصادي، چنانکه مي‌تواند در جهت حق، نقش پويا و محرك داشته باشد، در جهت باطل نيز نقش‌آفريني عميق و گسترده دارد.
    اميرمؤمنان مي‌فرمايد: «هنگامى‌كه قيام به امر خلافت كردم، جمعى پيمان خود را شكستند و گروهى از دين خدا بيرون پريدند و دسته ديگرى راه ظلم و طغيان را پيش گرفتند؛ گويى كه آنها اين سخن خدا را نشنيده بودند كه مى‏فرمايد: «سراى آخرت را تنها براى كسانى قرار مى‏دهيم كه نه خواهان برترى‏جويى و استكبار در روى زمين‌اند و نه طالب فساد؛ و عاقبت (نيك) براى پرهيزگاران است». آرى به خدا سوگند آن را شنيده بودند و خوب آن را حفظ داشتند، ولى زرق و برق دنيا چشم‌شان را خيره كرده و زينتش آنها را فريفته بود...» (نهج‌البلاغه، 1414ق، خطبه 3، ص 49).
    در دوران اميرمؤمنان وقتى كه دو لشكر در برابر هم قرار مى‏گرفتند، هر دو لشكر اهل قبله بودند و نماز مى‏خواندند. اشتراك در شعارها به‌قدرى فضا را تنگ كرده بود، كه اميرمؤمنان مى‏فرمايد: «اينك باب جنگ و ستيز ميان اهل قبله گشوده شده است، و كسى نمى‏تواند پرچمدار مقابله با آن شود؛ مگر اينكه اهل بصيرت و شكيبايى بوده و به موارد حق دانا باشد» (همان، خطبه 173، ص 248)؛ اى مردم به ريسمان خداوند چنگ زنيد و از حزب خدا و رسول او باشيد (محدث نورى، 1408ق، ج ‏12، ص 256) و از حزب شيطان نباشيد كه گمراه خواهيد شد» (مجلسى، 1403ق، ج 2، ص 98).
    انسان در جريان انتقال مفاهيم اجتماعى، الگوها، ضوابط رفتارى، زبان، ارزش‏هاى فرهنگى و هنجارهاى گروهى، تحت تأثير انديشه‌ها، روابط و الگوهاى اجتماعى قرار مي‌گيرد؛ به‌گونه‌اي‌که به‌تدريج با آنان نزديك و هم‌رنگ و هم‌حزب مي‌شود.
    بريدن از خداوند و پيوستن به غير او در تكوين، به معناى بيرون رفتن از ولايت نامحدود خداوند است كه استحالة آن بديهى است؛ اما از نظر سير تشريعى، انسان‌هاي بي‌معرفت و کوردل، با سوء اختيار خود از ولايت خداوند و رسول خدا و ائمة هدي بيرون مي‌روند و قدم در راهِ شيطان مي‌گذارند و با او نزديك و هم‌رنگ و هم‌حزب مي‌شوند.
    اميرمؤمنان مي‌فرمايد: «آغاز پيدايش فتنه‏ها پيروى از هوا و هوس‌ها و بدعت‌هايى است كه با كتاب خدا مخالفت دارد و گروهى به پيروى آنان برمى‏خيزند و برخلاف دين خدا از آنها حمايت مى‏كنند. اگر باطل از آميختن با حق جدا مى‏گرديد، بر كسانى كه طالب حق‌اند پوشيده نمى‏ماند؛ و اگر حق از آميزۀ باطل پاك و خالص مى‏شد، زبان دشمنان و معاندان از آن قطع مى‏گشت؛ ولى بخشى از اين گرفته مى‏شود و بخشى از آن؛ و اين دو را به‌هم مى‏آميزند و اينجاست كه شيطان بر دوستان و پيروان خود مسلط مى‏شود؛ و تنها كسانى كه مشمول رحمت خدا بودند از آن نجات مى‏يابند» (نهج‌البلاغه، 1414ق، خطبه 50، ص 88).
    به اين ترتيب، سؤال‌هاي پژوهش عبارتند از:
    1. معرفت انسان با معرفت و بصير، نسبت به ولايت خداوند و رسول خدا و ائمه هدي و تأثير آن در اسلامي‌سازي علوم انساني چگونه است؟
    2 بصيرت انسان با معرفت و بصير، نسبت به عداوت و نفوذ دشمنان خداوند و رسول خدا و ائمه هدي، و تأثير آن در اسلامي‌سازي علوم انساني چگونه است؟
    پيشينه و ريشة بحث از معرفت و بصيرت انسان با معرفت و بصير و تأثير آن در اسلامي‌سازي علوم انساني را در قرآن و روايات بايد جست‏وجو كرد.
    در قرآن و روايات همان‌طور که از بدو پيدايش شيطان و اولين پيرو او، حزب شيطان پديد آمده است و دربارة لزوم داشتن بينش و بصيرت نسبت به عداوت و نفوذ و اغواء و اضلال و طغيان و زيان‌کاري آنها سخن گفته و هشدار داده‌اند، از آغاز پيدايش اولين ولي خدا، حزب‌الله نيز پا به عرصۀ وجود گذاشته و دربارة شناخت و پذيرش ولايت خداوند و رسول خدا و ائمه هدي و پيروزي و رستگاري انسان با معرفت و بصير، بشارت داده‌اند.
    رسول خدا مي‌فرمايد: «اي مردم! همانا خداست و شيطان، حق است و باطل، هدايت است و گمراهي، راه راست و رشد است و کجي، دنياست و آخرت، حسنات و سيئات، پس هرچه حسنات است از خداست و هرچه سيئات است از شيطان، که لعنت خدا بر او باد!» (كلينى، 1375، ج ۲، ص ۵۱).
    بيشتر كتب و مقالات منتشرشده در اين موضوع كمتر به جايگاه انسان با معرفت و بصير در اسلام و تأثير معرفت و بصيرت او در اسلامي‌سازي علوم انساني توجه كرده‏اند. به دليل آنکه آثاري به‌صورت مستقل، جامع و نظام‌مند در اين‌باره، يافت نشد. در يافتن پاسخ، اطلاعات لازم از كتب و مقالات و گفتار علامه مصباح يزدي، گردآوري مي‌شود و با رويکرد درون‌ديني و روش تحليلي ـ توصيفي، مورد بررسي و تحليل قرار مي‌گيرد.
    1. مفهوم‌شناسي
    1ـ1. معناي حزب‌الله
    حزب در لغت به معناي گروهي از مردم است كه عقيده، گرايش و هدف واحد دارند. حزب الرّجل؛ يعنى سربازان و يارانش كه بر رأي و فرمان اوست (فراهيدى، 1409ق،‏‏ ج ‏3، ص 165).
    کلمة حزب‏الله، اشاره به حالت به‌هم‌پيوستگي و هم‏جبهه‌گي و اتصال شديد سربازان و ياران و پيروان ولايت دارد؛ به‌گونه‌اي‌که داراي فکر واحد و جوياي هدف واحد گرديده و بر رأي و فرمان خداوند و رسول خدا و ائمه هدي بوده و انضباط حزبي در برابر حزب شيطان برقرار کرده و با شدت و قاطعيت از آرمان‏هاى الهي خود دفاع مى‏کنند و به پيروزي و رستگاري نائل مي‌شوند.
    علامه مصباح يزدي مي‌فرمايد:
    قرآن کريم در دو آيه تعبير «حزب‌الله» را به‌کار برده است: يکى آيه 56 سورة «مائده» است. خداى متعال در اين آيه «اهل ولايت» و «حزب‌الله» را يکى قرار داده؛ دومين آيه‌اى که تعبير حزب‌الله در آن آمده، آيه 22 سورة «مجادله» است. از مطالعه و تطبيق اين دو آيه به خوبى به‌دست مى‌آيد که اهل‌بيت‌ مصداق تام و کامل «حزب‌الله» هستند. بالاترين مراتب رستگارى از آنِ ايشان است... در هر صورت، اين گروهى که شايستگى دريافت تأييدات الهى را با مراتب مختلف آن پيدا مى‌کنند، «حزب‌الله» ناميده مى‌شوند. «حزب‌الله» کسانى هستند که خدا را به «ولايت» پذيرفته‌اند و او را «ولىّ» خويش قرار داده‌اند. پس از پذيرش ولايت الهى نيز هنگامى‌که براى ايشان پيامبرى معرفى گردد، «ولايت پيامبر» را پذيرا مى‌گردند. آنان همچنين پس از ولايت پيامبر، ولايت جانشينان آن حضرت، يعنى «ولايت ائمه» را نيز مى‌پذيرند. دراين‌حالت، آخرين وظيفه خويش را به انجام رسانده‌اند و خداوند نيز بالاترين پاداش خود را به آنان عطا مى‌کند» (مصباح يزدي، 1383، ص 279ـ283).
    2ـ1. معناي حزب ‏شيطان
    کلمة حزب‌‏الشيطان در مقابل حزب‏الله، اشاره به حالت به‌هم‏پيوستگي و هم‏جبهه‌گي و اتصال شديد سربازان و ياران و پيروان شيطان دارد؛ به‌گونه‌اي‌که داراي فکر واحد و جوياي هدف واحد گرديده و بر رأي و فرمان شيطان بوده و انضباط حزبي در برابر حزب‏الله برقرار کرده و با شدت و حدت از آرمان‏هاى شيطاني خود دفاع مى‏کنند و آنها دچار شکست و خواري و زيان‌کاري مي‌شوند.
    علامه مصباح يزدي مي‌فرمايد: «در مقابل حزب‌الله، گروه ديگرى هستند که قرآن آنها را «حزب‌الشيطان» ناميده است. «حزب الشيطان» از ولايت خدا، ولايت پيامبر‌ و ولايت ائمه‌ بى‌بهره‌اند و خود را تحت ولايت شيطان قرار داده‌اند و او را فرمان مى‌برند» (همان، ص 282ـ283).
    شيطان براي زيان رساندن، بي‌حيثيت کردن، کافر کردن و تسلط يافتن بر بني‌آدم، در دل آنها نفوذ کرده، لانه می‌سازد و تخم‌گذاري و جوجه‌پروري مي‌كند. آنگاه فضاي دل، جاي طيور شيطنت مي‌شود و چنين انسان‌هايي، مجري دستورهاي شيطان مي‌‏شوند؛ به‌گونه‌اي‌كه شيطان با چشم آنها نگاه مي‌كند و با زبان آنها سخن مي‌گويد (نهج‌البلاغه، 1414ق، خطبه 7، ص 53).
    3ـ1. معناي تولّى
    «تولّى» از مادة «و ل ى»، مصدر باب «تفعل» است و در لغت به معناي پذيرفتن ولايت و فرمانبري است: «توَلَّيْتُ‏ فلاناً»؛ يعني او را ولي خود قرار دادم و با رضايت از او پيروي کردم (ازهرى، 1421ق، ج 15، ص 325).
    علامه مصباح يزدي مي‌فرمايد: «ماده «و ل ى» معناى عامى دارد که هرگاه در مورد انسان به‌عنوان يک موجود ذى‌شعور به‌کار رود، بايد شئونات انسانى را در پيوند دو انسان مدنظر قرار داد... شئون اصلى انسان را مى‌توان سه چيز دانست: 1. شناخت (بينش)؛ 2. عواطف و ميل‌ها (گرايش)؛ 3. كُنش، که حاصل جمع و برايند دو مورد قبل، يعنى بينش و گرايش است. هرگاه ماده «و ل ى» در مورد دو انسان به‌کار رود بدان معناست که آنها تا بدان حد به يکديگر نزديک شده‌اند که در امور سه‌گانه فوق يکى گشته‌اند. هرگاه دو نفر چنان با هم نزديک باشند که با هم همبستگى داشته باشند، دربارۀ آنان تعبير «ولايت» به‌کار مى‌رود. رابطه ولايت به‌گونه‌هاى مختلفى در ميان انسان‌ها تحقق پيدا مى‌کند: گاهى ميان دو فرد، گاهى ميان فرد، و گروه يا جامعه و گاهى ميان دو گروه يا دو جامعه. وقتى جامعۀ اسلامى با جامعۀ ديگرى در روابط فرهنگى، اقتصادى، نظامى و غيره، چنان با هم نزديک باشند که از يکديگر اثر بپذيرند، در قرآن از چنين رابطه‌اى به ولايت و تولّى تعبير مى‌شود» (مصباح يزدي، 1398الف، ج 3، ص 109).
    در انديشة علامه مصباح يزدي، مفهوم ولايت خداوند و رسول خدا و ائمه هدي ابعاد گسترده دارد که بُعد سياسى اجتماعىِ ولايت، فقط يکى از ابعاد آن بوده و به معناى پذيرش حق حاکميت و حکومت است. علامه مصباح يزدي مي‌فرمايد:
    حکومت، يکى از شئون ولايت‌‌الله است. ولايتى که در اين روايت «بُنِىَ الإسلامُ عَلى خَمس: الولايَةُ... وَ لَم يُنادِ بِشىء مَا نُودىَ بالولايةِ يَوم الغَدير» مجلسى، 1403ق، ج 68، ص 332) مطرح شده، نه فقط به معناى دوست داشتن، که به معناى پذيرفتن حق حاکميت و حکومت الهى است؛ حقى که پس از خداوند براى پيامبر اکرم و اهل‌بيت و نايبان و واليان ايشان، به اذن خداوند ثابت است... پذيرش ولايت در اينجا بدين‌ معناست که عقيده داشته باشيم اهل‌بيت‌ از سوى خداوند، بر امت اسلامى حق رياست و حاکميت داشته‌اند و دارند و ازهمين‌روى در جهت برقرارى حکومت اسلامى همواره کوشيده‌اند. ما نيز وظيفه داريم راه ايشان را ادامه داده، زمينه را براى حکومتِ امام معصوم يا جانشين و نايب او، يعنى ولى‌فقيه جامع شرايط فراهم ‌سازيم (مصباح يزدي، 1384، ص 98ـ99).
    4ـ1. معناي تبرّى
    «تبرّى» از مادّة «ب ر ء» مصدر باب «تفعل» است و در لغت به معناي بيزاري و دوري جستن است (ازهرى، 1421ق، ج ‏15، ص 193). علامه مصباح يزدي مي‌فرمايد: «در قرآن کريم به همان اندازه که به محبت کردن مردم به همديگر، اهميت داده شده، به تبرّى از بعضى از انسان‌ها و دور شدن از آنها هم اهميت داده شده است؛ و به همان اندازه که دربارۀ صلح و مسالمت بحث دارد، دربارۀ جنگ و جهاد نيز دارد. تبرّى از دشمنان اسلام لازم است؛ هرچند که به از دست رفتن پاره‌اى از منافع مادى بيانجامد» (مصباح يزدي، 1398الف، ج 3، ص 50).
    در انديشة علامه مصباح يزدي، دورى کردن از هر آنچه که محور همبستگىِ اجتماعىِ مسلمانان، يعني اسلام و ارزش‌هاي ديني و باورهاي الهي را تهديد مي‌کند، لازم است.
    علامه مصباح يزدي مي‌فرمايد: «محبت و پرستش غيرخدا، به‌حسب اوضاع گوناگون زمانى و مکانى، در معبودهاى مختلف تنزل مى‌يابد؛ گاهى اتخاذ انداد، با چوب و سنگ، گاهى با جن و ملائکه، گاهى با انسان، و گاهى با جامعه و فرهنگ خاص است. آيا کسانى که خود را با کافران اروپا و آمريکا هم‌رنگ مى‌کنند، با کسى که فرعون را خدا مى‌دانست، تفاوتى دارند؟!» (مصباح يزدي، 1384، ص 80ـ81). «تبرّي، دشمن‌ داشتن کساني است که کارشان گناه است و به ارزش‌هاي ديني و باورهاي الهي اعتنايي ندارند» (مصباح يزدي، 1393الف، ص 251).
    5ـ1. معناي معرفت
    معرفت در لغت به معناي تميز دادن شيء از غيرخودش است (ازهرى، 1421ق، ج 2، ص 209). علامه مصباح يزدي مي‌فرمايد: «اين واژه (شناخت) که معادل کلمه «معرفت» در زبان عربي است، کاربردهاي مختلفي دارد و عام‌ترين مفهوم آن، مساوي با مطلق علم و آگاهي و اطلاع است. مفهوم علم يکي از روشن‌ترين و بديهي‌ترين مفاهيم است و نه‌تنها نيازمند به تعريف نيست، که اساساً تعريف آن امکان ندارد؛ زيرا مفهومی واضح‌تر از آن وجود ندارد که معرِّف آن واقع شود. اگر قرار باشد توضيحي دربارۀ علم و شناخت داده شود، بهتر اين است که بگوييم علم عبارت است از حضور خود شي‌ء يا صورت جزئي يا مفهوم کلي آن، نزد موجود مجرد» (مصباح يزدي، 1398ب، ج 1، ص 150).
    6ـ1. معناي بصيرت
    بصيرت در لغت به معناي بينايي و روشنايي شيء است (ابن‌فارس، 1404ق، ج ‏1، ص 253). علامه مصباح يزدي مي‌فرمايد: «بصيرت واژه‌اي عربي و تقريباً معادل «بينش» در فارسي است. موارد استعمال بصيرت غالباً در بينش باطني است. آنچه موجب محروميت انسان از آن بينش معنوي مي‌شود، شبهاتي است که غالباً شياطين القا مي‌کنند و اجازه نمي‌دهند تا عقل و فطرت انسان، با نور بصيرت باطني آنچه را که بايد، ببيند» (مصباح يزدي، 1393ب، ص 11).
    در انديشة علامه مصباح يزدي، بصيرت به معناي نور هدايت است كه در دل مي‌تابد و به‌وسيلة آن، حق و باطل از هم تميز داده مى‏شود و ملاک حيات طيبة انساني است.
    علامه مصباح يزدي مي‌فرمايد: «نگاه بصيرتي پس از برافروخته شدن نور هدايت، در دل سالک پديد مي‌آيد؛ نوري که همۀ حواس را در اختيار مي‌گيرد و همۀ حواس از مسير آن نور به ‌جريان مي‌افتند؛ نوري که گوش را از شنيدن هر سخني جز سخن حق بازمي‌دارد و چشم را از مشاهدۀ حرام، بلکه نگاه سطحي به جلوه‌هاي هستي که همچون لمس کوران بر سطح جسم است، منع مي‌کند و نگاه انسان را به درک حقيقت و باطن اشيا ‌و مشاهدۀ شکوه و جلال هستي معطوف مي‌دارد» (مصباح يزدي، 1392الف، ص 60).
    2. ولي‌شناسي انسان بامعرفت و بصير
    واژة «ولي» صفت مشبهه، ضد «عدوّ»، است؛ صفتي است که بر هريک از دو طرف ولايت، اطلاق شده، و به کسي گفته مي‌شود که دوست‌دار خير براي ولي خود (عسكرى، 1400ق، ص 278)، و قائم به امر او (فيومى، 1414ق، ص 672) و حافظ حقوق اوست(مصطفوي،1430ق،ج‏8،ص 75).
    1ـ2. ولايت خداوند
    خداوند دو سنخ ولايت دارد: الف. ولايت تكوينى؛ يعني تصرف عيني داشتن در موجودات جهان و عالم خارج، که تخلف در آن راه ندارد. ب. ولايت بر تشريع؛ که در مقام امتثال ممکن است افراد بشر هريک از دو راه طاعت يا عصيان را اختيار کند. علامه مصباح يزدي مي‌فرمايد:
    رابطۀ ولايت بين انسان و خدا بدين ‌معناست که شناخت انسان، شناخت خدايى، محبتش محبت خدايى و رفتارش رفتار خدايى مى‌شود. چنين انسانى خدا را بيش از همه دوست دارد. در رابطۀ ولايت بين خدا و انسان، خدا از انسان تأثير نمى‌پذيرد و اساساً خداوند تحت تأثير هيچ موجودى واقع نمى‌شود. البته در اينجا نيز رابطۀ اتصال و پيوند، دوطرفى است؛ هم انسان به خدا و هم خدا به انسان نزديک است؛ ولى تأثير و تأثر، طرفينى نيست (مصباح يزدي، 1383، ص 290ـ291).
    علامه مي‌فرمايد: «انسان براى درآمدن در زمره «حزب‌الله» و «اهل ولايت» نيازمند دو توفيق از ناحيه خداوند است: يکى توفيق در کسب معرفت و شناخت و ديگرى توفيق عمل به معرفت کسب‌شده. در چنين جايى زمينۀ امتحان براى او فراهم مى‌شود که آيا منفعت و لذت خويش را مقدم بدارد يا بدانچه ايمان آورده، ملتزم شود» (همان، ص 284).
    در انديشة علامه مصباح يزدي، دو نوع شناخت نسبت به خداوند متصور است: يکى شناخت حضورى که خداوند بدون وساطت مفاهيم ذهنى، شناخته مى‌شود؛ و ديگرى شناخت معمولي و کلى که به‌وسيلة مفاهيم عقلى، حاصل مى‌شود.
    علامه مصباح يزدي مي‌فرمايد: «براهين عقلى، وجود خدا را به‌وسيلة مفاهيم ذهنى اثبات مى‌کنند و حاصل همة آنها اين است که موجودى «وجود دارد که داراى علم و قدرت و حيات است و زمان و مکان و ساير محدوديت‌ها را ندارد، و او آفرينندة جهان و انسان است». معناى علم حضورى اين است که آن رابطه‌اى که بين وجود من و خدا تکويناً هست، آن را مى‌بينم. انسان بايد اين حالت را ببيند که وجودش نسبت به خدا يک ربط و ارتباط است؛ هستي‌اش در يدِ قدرت الهى است. بخواهد، هست؛ نخواهد، نيست. اگر آدمى اين حالت را مشاهده کند، حقيقت ربوبيت الهى را مشاهده کرده است» (مصباح يزدي، 1391ب، ج 1، ص 35و52ـ53).
    در انديشة علامه مصباح يزدي، آنچه انسان با ذهن در‌مي‌يابد، با آنچه در دل باور مي‌کند، بسيار تفاوت دارد. معرفت حقيقي آن است که در قلب و دل رسوخ يافته باشد.
    علامه مصباح يزدي مي‌فرمايد: «دليل عقلى و برهان فلسفى اثبات مى‌کند که ما از خود هيچ نداريم؛ نه حياتى، نه علم و دانشى، نه قدرتى، نه حرکتى و نه هيچ چيز ديگر. در فلسفه اصطلاحاً گفته مى‌شود که انسان و هر موجود ديگرى، حتى نه «فقير»، که «عين فقر»، و نه «وجودى مرتبط با خدا»، بلکه «عين ربط» به ذات اقدس الهى است. اما درعين‌حال همه اينها ادراک عقلى و فلسفى است و به دريافت قلبى و باور دلْ ربطى ندارد. ازاين‌رو پيوسته تضادى بين عقل و دل و گفتار و رفتار ما پديد مى‌آيد. عقل مى‌گويد هيچ استقلالى نيست و «عين ربط» است؛ ولى دل ما احساس استقلال و عدم وابستگى مى‌کند. معرفت حقيقي در پرتو تجلي نور الهي در قلب حاصل مي‌شود؛ نوري که خداوند به قلب مؤمن مي‌تاباند و با آن نور، او را از تاريکي جهل خارج مي‌گرداند. شرط دستيابي به چنين معرفت و عرفاني، تمرين بندگي خدا و عمل به ‌دستورهاي اوست» (مصباح يزدي، 1392ب، ص 175).
    در انديشة علامه مصباح يزدي، علم حضورى مراتب دارد: مرتبة ضعيفى از آن براى همة انسان‌ها حاصل شده است و مرتبة بالاتر آن، براى مؤمنان کامل و اولياء خدا حاصل مى‌شود.
    علامه مصباح يزدي مي‌فرمايد: «اين مرتبة ضعيف، از علم حضورى ‌است که گفتيم همة دل‌ها در عمق خودشان ارتباطى با خدا دارند و خدا را مى‌يابند. کامل‌ترِ آن در مؤمنان صالحى پيدا مى‌شود که دلشان در اثر تمرکز و حضور قلب در عبادت و اطاعت خدا، با خدا آشناتر مى‌شود و معرفت فطري‌شان صيقل مى‌خورد و جلوه‌گر و قوي‌تر و روشن‌تر و بيدارتر و زنده‌تر مى‌شود. مى‌گويد، جز تو چيزى ظاهر نيست، مگر آنچه تو او را ظاهر کرده باشى. اين معرفت، خاص آن کسانى ‌است که قدم در وادى توحيد نهاده‌اند و دل به عشق او سپرده‌اند» (مصباح يزدي، 1393ج، ج 1، ص 102).
    2ـ2. ولايت رسول خدا
    ولي حقيقي و بالذات، تنها خداوند متعال است. ولايت رسول خدا و ائمه هدي نشانه و مظهر ولايت خداوند و به اذن و فرمان اوست (مصباح يزدي، 1383، ص 295).
    وجود مبارک رسول خدا که مصطفاي دار وجود و واسطة فيض الهي در قوس نزول و صعود است، از آن حيث كه ولي است و خليفة حق تعالى در ولايت‏ است؛ و از آن جهت که نبى و رسول خداوند است، افضل است؛ زيرا ولايت، باطن نبوت و رسالت است و جهت عمل به شريعت و تقرب تام به حضرت احديت بوده و از صفات الهيه و باقي و دائم است؛ و ليکن نبوت و رسالت، جهت بيان شريعت و از صفات كونية زمانيه و منقطع‌اند (حسن‌زاده آملي، 1383، ص 57ـ68).
    اميرمؤمنان مي‌فرمايد: «در زمانى كه مردم، گروه گروه شده بودند؛ گروهى خدا را تشبيه به مخلوق كرده، عده‏اى در نام او از حق منحرف بوده، و برخى غير او را عبادت می‌کردند، خداوند براى وفاى به وعده خود، و كامل گردانيدن نبوت، رسول خودش محمد را مبعوث كرد تا بندگانش را از پرستش بت‌ها به پرستش خود، و از طاعت شيطان، به طاعت خود درآورد» (نهج‌البلاغه، 1414ق، خطبه 1، ص 45؛ خطبه 147، ص 204).
    علامه مصباح يزدي مي‌فرمايد: «علاوه بر دو فرد انسان، يا خدا و انسان، رابطۀ ولايت گاهى نيز بين «فرد» و «جامعه» برقرار مى‌شود: «النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِم» (احزاب: 6)؛ پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر (و نزديک‌تر) است. در اينجا يک طرفِ رابطۀ ولايت، شخص «پيامبر» و طرفِ ديگر آن، «امت اسلامى» است. گاهى از اين ولايت به «ولاية النبى على الأُمة» تعبير مى‌شود. بنابراين «ولىّ امر مسلمين» کسى است که داراى ارتباط نزديک و محکم با مردمى است که در امور اجتماعى و سياسى، بدون هيچ فاصله‌اى پشت سر او حرکت مى‌کنند و از او اثر مى‌پذيرند» (مصباح يزدي، 1383، ص 290ـ291).
    3ـ2. ولايت اهل‏بيت
    اهل‏بيت به‌عنوان عترت رسول خدا، ذوى‌القربى و آل‌محمد ياد مي‌شوند، و از گناه و لغزش و هرگونه پليدى آشكار و نهان، پاک و معصوم هستند (احزاب: 33).
    عترت رسول خدا، هم‌سنگ قرآن (صدوق، 1376، ص 415) و همانند كشتى نوح‌اند (طبرسى، 1370، ص 459)، و حزب آنان حزب خدا و رسول خدا و حزب دشمنان آنان، حزب شيطان است (صدوق، 1376، ص 19).
    اميرمؤمنان مي‌فرمايد: «هيچ‌کس از اين امت را با ‌آل‌محمد، نمى‏توان مقايسه كرد و آنها كه از نعمت آل‌محمد بهره گرفتند با آنان برابر نخواهند بود؛ چراكه آنها اساس دين و ستون استوار يقين هستند؛ غلوكننده، به‌سوى آنان بازمى‏گردد و عقب‌مانده به آنان ملحق مى‏شود و ويژگي‌هاى حق ولايت از آنِ آنهاست؛ وصايت و ميراث رسول خدا متعلق به آنهاست. اگر در گذشته اين وصايت و خلافت غصب شد؛ هم‌اينك حق به صاحب حق بازگشته و به همان جايگاهى كه از آن خارج شده بود، منتقل شده است» (نهج‌البلاغه، 1414ق، خطبه 2، ص 47).
    طريق معرفت خداي سبحان در دنيا به‌صورت امام هدايت (كلينى، 1375، ج 1، ص 451) و در آخرت به‌صورت پلى بر روى جهنم ظهور مى‌كند، که لغزيدن و سقوط در آتش جهنم، بازتاب انحراف و عدول از آن در زندگي دنياست (مجلسى، 1403ق، ج ‏8، باب 22، ص 44). علامه طباطبائي مي‌فرمايد: «امام، رابط ميان مردم و پروردگارشان در اخذ فيوضات ظاهرى و باطنى است. امامت به معناى هدايتى است كه با امر خدا صورت مى‏گيرد. هدايت به امر خدا از فيوضات معنوى و مقامات باطنى است كه مؤمنين به‌وسيلۀ عمل صالح به‌سوى آن هدايت مى‏شوند. هدايتى كه منصب امام است نمى‏تواند معنايى غير از رساندن به ‌مقصد داشته باشد؛ هدايت امام، دست خلق گرفتن و به حق رساندن است» (طباطبائي، 1417ق، ج 1، ص 270ـ275؛ ج ‏14، ص 304).
    اميرمؤمنان مي‌فرمايد: «بدان كه هر پيروى را امامى است كه بايد از پيشواى خويش پيروى كند و از نور علم او كسب نور کند. بدانيد كه امام شما از دنياى خود، به دو لباس فرسوده و دو قرص نان قناعت كرده؛ و شما نمى‏توانيد مثل امامتان زندگى كنيد؛ و ليكن مرا با پرهيزكارى و تلاش و عفت و درست‌كارى خويش يارى کنید. خوشا به حال آن كسى كه به تكليف الهى خويش عمل مى‏كند و با سختى‏ها در نهايت شكيبايى مى‏سازد و شب‌زنده‏دار است و از خوابيدن دورى می‌کند و تا آن زمانى‌كه خواب بر او غلبه كند، زمين را فرش و دستش را بالش قرار دهد. همان‌هايى كه ترس روز قيامت ديدگانشان را بيدار نگه داشته و پهلوهايشان را از خوابگاه‌هايشان دور ساخته و لب‌هايشان به ذكر و ياد پروردگارشان آهسته گوياست؛ و به‌خاطر آنكه زياد استغفار مى‏كنند، گناهانشان زدوده شده است؛ «آنان حزب خدايند و بدانيد كه حزب خدا پيروز و رستگار است» (نهج‌البلاغه، 1414ق، نامه 45، ص 417ـ421).
    علامه مصباح يزدي مي‌فرمايد: «لازمۀ پذيرش ولايت الهى آن است که شناخت خود را از خدا دريافت کنيد، و محبت او را به دل داشته باشيد. هرگاه چنين رابطۀ معرفت و محبتى با خدا برقرار کرديد، طبيعتاً رفتارتان بايد تابع اراده او باشد. اين همان «ولاية الله» است. مرتبۀ نازل اين ولايت در رسول خدا‌ تحقق پيدا مى‌کند. پس از رسول خدا‌ نيز اين ولايت در حضرت اميرالمؤمنين‌ متجلى است. پس از آن حضرت نيز ساير ائمه اطهار‌ با ادلۀ خاص، مشمول اين ولايت هستند» (مصباح يزدي، 1383، ص 295).
    3. دشمن‌شناسي انسان بامعرفت و بصير
    خداوند متعال دشمن‏ مؤمنان را در شمار دشمن خود قرار داده است و به آنان فرمان داده است که نه‌تنها دشمن را ولي خود نگيرند (فاطر: 6)، بلکه او را دشمن خود بگيرند (ممتحنه: 1).
    دشمنان خداوند و رسول خدا و ائمه هدي، شياطين انس و جن، کافران، مشرکان، منافقان، نواصب، ناکثين، مارقين، قاسطين و ائمة جور هستند که با خداوند و رسول خدا و ائمة هدي محادّه (طوسي، 1409ق، ج ‏5، ص 249) و مشاقّه (همان، ج ‏3، ص 328) و محاربه (طباطبائي، 1417ق، ج 5، ص 326) مي‌کنند.
    بصيرت ديني و دشمن‌شناسي، موهبت‏ الهى است به انسان، تا از بردگى نفس و شيطان رهايي يافته، به بندگى خداي سبحان نائل شود. خداوند براساس حکمت خويش انسان را به‌گونه‌اي آفريده که براي غلبه بر حزب شيطان به ياري خداوند متکي باشد.
    اميرمؤمنان دربارة اصحاب جمل مي‌فرمايد: ‌«آگاه باشيد همانا شيطان حزب و گروه خود را برانگيخته و جمع كرده و همة امكانات و سواره‌نظام و پياده‌نظام لشكرش را فراهم آورده است، تا ستم را به‌جاى اوليه خود بازگرداند و باطل را به اصل خود رجوع دهد. همانا من بصيرتى دارم كه از من جدا نمى‏شود؛ حق را بر خود نپوشيده‏ام و نه آن بر من پوشيده شده است» (نهج‌البلاغه، 1414ق، خطبه 10، ص 54؛ خطبه 22، ص 63).
    در انديشة علامه مصباح يزدي، ميزان تشخيص راه حق از راه شيطان، اميرمؤمنان است. علامه مصباح يزدي مي‌فرمايد: «گام برداشتن پيشواى اهل ايمان‌ در مسير مستقيم، فقط رهروى يک مؤمن عادى نيست‌؛ بلکه به‌لحاظ موقعيت بى‌نظير نزد برترين فرستاده خدا‌، «ملاک تشخيص راه خير از راه شيطان بودن» مقصود است‌؛ يعنى همان حقيقت والايى که پيامبر اکرم‌ در طول 23 سال مکرر بر آن تأکيد کردند و با هزاران واژه، عبارت، خطبه و تقرير، سعى بليغ خويش را در توجه دادن مردم به اين حياتى‌ترين مسئله جامعه اسلامى نوپا و آيندگان هميشه تاريخ به‌کار مى‌بستند» (مصباح يزدي، 1397، ص 290).
    شيطان از راه هواى نفس آدمى و زيبا جلوه‌دادن دنيا در مجارى ادراکي و تحريکي انسان نفوذ مي‌کند و به ايجاد شبهه در واقعيات و آميختن حق و باطل مي‌پردازد.
    اميرمؤمنان مي‌فرمايد: «شبهه از اين نظر شبهه ناميده شده كه شبيه و مانند حق است؛ ولى اولياي خدا با روشنايىِ يقين سير مى‏كنند و راهشان راه هدايت و نيك‌بختى است؛ و اما دشمنان خدا وسيلۀ دعوتشان گمراهى و راهنمايشان كوردلى است. اولياي خدا كسانى‏اند كه به باطن دنيا نگريستند؛ درحالى‌كه ديگران به ظاهر آن مى‏نگرند. آنان به كار آخرت پرداختند، درحالى‌كه ديگران به كار دنيا می‌پردازند. از دنياى خود، آنچه را كه مى‏ترسيدند سبب هلاكتشان شود، دور كردند؛ و آنچه را كه مى‏دانند كه سرانجام، تركشان خواهد كرد، ترك كردند؛ بيش از آنكه بدان اميد بسته‏اند، نمى‏بينند و از چيزى جز آنچه بايد از آن بترسند، نمى‏ترسند» (نهج‌البلاغه، 1414ق، خطبه 38، ص 81؛ حكمت 352، ص 536).
    نفوذ و سلطة شيطان بر فريب‌خوردگان و گمراهان ابتدايي نيست؛ بلکه مجازات و كيفر سوء اختيار آنها از سوي خداي سبحان است؛ زيرا انسان با اراده و اختيار خود مي‌تواند جهت حرکتش را تعيين کند: او مي‌تواند به‌سوي خداوند و حق حرکت کند و در زمرة حزب‌الله درآيد، يا به‌سوي شيطان و باطل حرکت کند و در حزب شيطان درآيد.
    اميرمؤمنان مي‌فرمايد: «خداوند تبارك و تعالى ستمكاران را شكست نداده، مگر بعد از آنكه به آنها فرصت داده و زندگانى راحتى برايشان فراهم آورده است. بدانيد نه هر كه دلى دارد، عقل خالص دارد و نه هركه گوش دارد، گوشى شنوا دارد و نه هركه ديده دارد، چشم بينا دارد. در شگفتم و چرا در شگفت نباشم از خطا و اشتباه اين گروه‌ها كه با همۀ اختلافى كه در راه‌ها و دليل‌هاى دين خود دارند، چرا دنبال پيامبر نمى‏روند و از روش جانشين پيامبر پيروى نمى‏كنند. ايمان به عالم غيب نمى‏آورند و دست از عيب‌جويى اين و آن برنمى‏دارند؛ به شبهه‏ها عمل مى‏كنند و در پى شهوات مى‏روند. كار نيكو، كارى است كه آنها نيكو بدانند و كار بد، كارى است كه آنها بد بدانند» (نهج‌البلاغه، 1414ق، حكمت 432، ص 552).
    4. آثار معرفت و بصيرت انسان با معرفت و بصير
    علامه مصباح يزدي مي‌فرمايد: «آدمى، داراى دو ويژگى مهم است يکى شناخت و معرفت، و ديگرى عشق و محبت. او در نهاد خويش، دو گوهر گران‌بها دارد و همواره به دنبال مشترى لايقى مى‌گردد تا اين دو گوهر را به پايش بريزد، و آنگاه که معشوق خويش را يافت، به ابراز رفتارهاى عاشقانه مى‌پردازد و در شادى محبوبش شاد و در غمش، غمگين مى‌شود. عاشق، در انجام اين رفتارهاى عاشقانه، هرچه بيشتر دقت داشته باشد، عشقش قوى‌تر مى‌شود. از سوى ديگر، چنانچه شخصى، رفيق خويش را به فراموشى سپارد، کم‌کم محبت او نيز از دلش مى‌رود» (مصباح يزدي، 1384، ص 80).
    1ـ4. محبت خداوند و رسول خدا و اهل‌بيت‌
    محبت در لغت به معناي کشش نفس به چيزي موافق و ملائم است (مدنى، 1384، ص 382). علامه مصباح يزدي مي‌فرمايد: «محبت، در حقيقت، حالتى است که در دل يک موجود ذى‌شعور، نسبت به چيزى که با وجود او ملايمتى و با تمايلات و خواسته‌هاى او تناسبى داشته باشد، پديد مى‌آيد. همان‌طور که در موجودات مادى فاقد شعور مثل آهن و آهن‌ربا نيروى جذب و انجذاب وجود دارد. در بين موجودات ذى‌شعور هم يک جذب و انجذاب آگاهانه و يک نيروى کشش شعورى و روشن وجود دارد؛ دل به يک طرف کشيده مى‌شود و موجودى دل را به‌سوى خود جذب مى‌کند» (مصباح يزدي، 1398الف، ج 1، ص 315).
    خداوند متعال بندگانش را در طريق محبت خويش برانگيخت: «بَعَثَهُمْ فِي سَبِيلِ مَحَبَّتِهِ» (صحيفه سجاديه،1376، دعاي 1). دين و شريعت خود را بر پاية محبت خود استوار کرد: «أَقَامَ دَعَائِمَهُ عَلَى مَحَبَّتِه» (نهج‌البلاغه، 1414ق، خطبه 198، ص 312). رسول خودش را براساس محبت خود تأديب کرد: «أدّب نبيَّه عَلَى مَحَبَّتِه» (عروسي حويزى، 1373، ج 1، ص 520) و تبعيت از او را شرط وصول محبت خود قرار داده و فرمود: «قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ» (آل‌عمران: 31)؛ به مردم بگو اگر دوستدار خداييد، از من پيروى كنيد تا محبوب او شويد!
    مودت اهل‌بيت اجر و پاداش رسالت رسول خدا است (شورى: 23) و پاداش رسالت، ره‌يافتن مردم به‌سوى پروردگار است (فرقان: 57). رسول خدا مي‌فرمايد: ‌«خدا را به‌واسطۀ احسان به شما و نعمت‌هايى كه به شما ارزانى داشته، دوست بداريد و مرا هم به‌واسطۀ دوستى خدا دوست بداريد و اهل‌بيت من را هم به‌خاطر دوستى من دوست بداريد» (طوسي، 1414ق، ص 632ـ633).
    2ـ4. عبادت و اطاعت خداوند
    عبادت خداوند، عملي است که عبوديت و مملوکيت عبد را مي‌نماياند (طباطبائي، 1417ق، ج 14، ص 124). علامه مصباح يزدي مي‌فرمايد: «جايى‌که بنده تعلق و ربط بودن خود به خدا را نه با چشم سر و دليل عقل، که با چشم دل و نور باطن مى‌بيند و مى‌يابد، دراين‌حال مشاهده مى‌کند که حقيقتاً هيچ اراده و تأثيرى و هيچ حرکت و سکونى جز به وجود خداوند موجود نيست. حقيقت بندگى و عبوديت چيزى جز اين نيست. آرى، بنده مى‌تواند به آنجا برسد که نه فقط نماز و روزه‌اش، که تمام افعالش، تمام هستى و وجودش تابع اراده خدا گردد» (مصباح يزدي، 1399، ص 49).
    در انديشة علامه مصباح يزدي، نيرومند‌ترين انگيزۀ انسان براي عبادت خداوند، حالت خضوع و سپاس‌گزاري است که از درک نعمت‌هاي خدا براي انسان حاصل مي‌شود. علامه مصباح يزدي مي‌فرمايد:
    کسانى که خدا را بشناسند و محبت خدا در دلشان بيدار شود، چنين خواستى در وجودشان پيدا مى‌شود که مى‌خواهند در مقابل خدا خضوع کنند. عبادت خدا براى آنها وسيلة رسيدن به هدف‌هاى ديگر نيست؛ بلکه خود، هدف است. آيا عاشقى که منتظر وصل معشوق بوده و پس از مدت‌ها انتظار، لحظه‌اى به وصال او رسيده، مى‌خواسته تا پولى از او بگيرد؟! يا تقاضاى مقامى از او بکند؟! يا خود اين وصال براى او مطلوبيت دارد؟! (مصباح يزدي، 1391، ص 37).
    اطاعت رسول خدا و ائمة هدي، اطاعت از فرمان خداوند است. علامه مصباح يزدي مي‌فرمايد: «محبت اهل‌بيت‌ و تبعيت از ايشان، همان محبت و اطاعت خداست. اگر خدا را دوست مى‌داريم، بايد ايشان را نيز دوست بداريم و اگر از خدا اطاعت مى‌کنيم، بايد از ايشان هم اطاعت کنيم: «مَن أَطاعَكُم فَقَد أَطَاعَ اللهَ»؛ هرکه از شما اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده است. اين بدان دليل است که معصومان‌ چيزى جز سخن خدا ندارند» (مصباح يزدي، 1384، ص 107).
    3ـ4. نفرت و برائت از دشمنان ولايت
    کرامت هر موجودي به اندازة برائت از دنائت است. خداوند براى انسان دو قلب نيافريده تا يكى جاى محبت خداوند و رسول خدا و ائمه هدي باشد و ديگرى جاى دل بستن به دشمنان و حزب شيطان.
    اميرمؤمنان دربارة دنائت حزب شيطان مي‌فرمايد: «در برابر هر حقى باطلى در برابر هر دليل قطعى شبهه‏اى، براى هر زنده‏اى قاتلى، براى هر درى كليدى و براى هر شبى چراغى تهيه كرده‏اند؛ با اظهار يأس و بى‏رغبتى مى‏خواهند به مطامع خويش برسند تا بازار خود را گرم سازند و كالاى خويش را به فروش برسانند. سخن مى‏گويند ولى باطل خود را شبيه حق جلوه مى‏دهند؛ توصيف مي‌كنند ولى با آراستن ظاهر راه فريب پيش مى‏گيرند؛ راه ورود به خواسته خود را آسان، و طريق خروج از دام خويش را تنگ و پر پيچ و خم جلوه مى‏دهند. آنها دار و دسته شيطانند و شراره‏هاى آتش دوزخ. «آنان حزب شيطانند، و بدانيد حزب شيطان در زيانند» (نهج‌البلاغه، 1414ق، خطبه 194، ص 307).
    علامه مصباح يزدي مي‌فرمايد: «جامعه اسلامى با جامعه کفر، در دو نقطه متقابل هستند و اهدافشان کاملاً با يکديگر تضاد دارد. ازاين‌رو نمى‌توانند با هم رابطۀ دوستانه داشته باشند؛ خواه دو جامعه رسمىِ مستقل باشند و يا دو گروه اجتماعى در دل يک جامعه. انسان اگر به طرف کفار رفت، رابطۀ او با خدا قطع مى‌شود؛ مگر آنکه رابطه او با کفار، به دليل تقيه باشد» (مصباح يزدي، 1398الف، ج 3، ص 110).
    5. ارزش معرفت و بصيرت انسان بامعرفت و بصير
    اميرمؤمنان مي‌فرمايد: «مردم سه دسته‏اند: عالم ربانى كه خدا را به‌طور شايسته مى‏شناسد و ديگرى شاگردى كه در راه رستگارى كوشاست و مردمان حقير و فرومايه كه به ‌هر طرف مى‏روند و با هر بادى حركت مى‏كنند، از نور علم كسب نور نمى‏كنند و به‌سوى پناهگاهى محكم پناه نمى‏برند. انسان در زندگى توسط علم فرمانبردارى پروردگار را به ‌دست مى‏آورد. پروردگارا، آرى، زمين از كسى كه به‌وسيلۀ حجت، دين خدا را برپا دارد خالى نماند، كه او يا ظاهر و آشكار است و يا ترسان و پنهان از ديده‏هاست. اينها جانشينان خداوند در روى زمين‏اند و مردم را به دين او دعوت مى‏كنند. آه، آه كه چقدر مشتاق ديدارشان هستم!» (نهج‌البلاغه، 1414ق، ص 496ـ498).
    در انديشة علامه مصباح يزدي، علم حضورى غايت همه کمالات است، ولي علوم حصولى و ذهنى ارزش مقدمى دارند؛ يعني درصورتى داراى ارزش‌اند که وسيله‌اى براى رسيدن به کمال اصيل باشند.
    ايشان مي‌فرمايد: «علم را مى‌توان کمال انسان دانست؛ زيرا علم، صفتى وجودى است که انسان واجد آن مى‌شود و به‌وسيلۀ آن، عدم و نقص را طرد مى‌کند. ازاين‌رو دانش، بالفطره مطلوب آدمى است، ولى هر صفت وجودى، مطلقاً کمال موصوف نيست، بلکه صفات وجودى، گاهى کمال اصيل هستند و گاهى کمال مقدمى و نسبى؛ و کمالات نسبى در صورتى واقعاً کمال موجود به‌شمار مى‌روند که وسيله‌اى براى رسيدن به کمال اصيل باشند؛ چنان‌که اگر در جهت ضد کمال نهايى، از آنها بهره‌بردارى شود، با اينکه نسبت به مراتب مادون، کمال هستند، ولى مقدمۀ نقص و سقوط نهايى خواهند بود» (مصباح يزدي، 1396، ص 90).
    6. معيار ارزش معرفت و بصيرت انسان بامعرفت و بصير
    در انديشة علامه مصباح يزدي، کسى به حقيقت معرفت حضورى خداى متعال دست پيدا مي‌کند که حجاب‌ها بين او و خداوند برداشته ‌شود و ديگر هيچ استقلالى نه براى خود و نه براى هيچ موجود ديگرى نبيند. بنابراين ملاک ارزش معرفت، قرب پروردگار است. وي مي‌فرمايد: «تنها چيزى که براى انسان اصالتاً ارزش دارد، قرب پروردگار است. هر چيزى که وسيله تقرب به‌سوى او قرار گيرد، به‌همان اندازه و فقط از همان نظر وسيله بودن، ارزشمند خواهد بود» (مصباح يزدي، 1396، ص 92).
    علامه مصباح يزدي دربارة معناى قرب خداوند مي‌فرمايد:
    تأمل در روايات و آثارى که در آنها براى قرب الى‌الله ذکر شده، مى‌تواند ما را در درک معناى حقيقى قرب به خداوند کمک کند. امام صادق‌ از پيامبر اکرم‌ نقل مى‌کند: خداى متعال مى‌فرمايد: «هرکس به يکى از دوستان من بى‌حرمتى کند، به من اعلان جنگ کرده است؛ و نزديک نشد بنده‌اى به من، به‌چيزى که محبوب‌تر از انجام اَعمالى باشد که بر او واجب کرده‌ام؛ و او با انجام مستحبات، تا آنجا نزد من مقرب مى‌شود که او را دوست مى‌دارم. پس وقتى او را دوست داشتم، گوش او مى‌شوم که با آن مى‌شنود، و چشم او مى‌شوم که با آن مى‌بيند، و زبان او مى‌شوم که با آن سخن مى‌گويد، و دست او مى‌شوم که با آن کار انجام مى‌دهد. اگر مرا بخواند او را اجابت مى‌کنم؛ و اگر از من چيزى بخواهد به او عطا مى‌کنم» (كلينى، 1375، ج 2، ص 252، ح 7). اينها همه نه خودِ قرب، که آثار قرب است! اگر اثر اين است، پس خودِ مؤثر چه اکسيرى است؟!» (مصباح يزدي، 1399، ص 41ـ44).
    نتيجه‌گيري
    از آنچه گذشت موارد ذيل را مي‌توان نتيجه گرفت:
    1. حقيقت معرفت و بصيرت انسان با معرفت و بصير، نوري است که با هدايت خداوند در دل او مي‌تابد و او را در پيمودن صراط ولايت و به سلامت رسيدن به مقصد ياري مي‌رساند؛
    2. انسان بامعرفت و بصير، در اثر معرفت و هدايت باطني خود در انديشه، دچار وهم و خيال نمي‌گردد و در گرايش و رفتار، محبّ و مطيع ولايت گرديده و از دشمنان ولايت، تبرّي مي‌جويد؛
    3. معرفت و بصيرت انسان با معرفت و بصير، کمال اصيل و ملاک ارزش علوم حصولى و ذهنى است؛
    4. کمال و سعادت حقيقي انسان ولايت و قرب پروردگار است. علوم انساني درصورتى اسلامي و داراى ارزشند که وسيله‌اى براى رسيدن به کمال و سعادت حقيقي انسان باشد.
     

    * این مقاله در همایش بین المللی «علوم انسانی اسلامی در اندیشه علامه محمدتقی مصباح یزدی» پذیرش شده است.

    References: 
    • نهج‌البلاغه، 1414ق، تصحيح صبحي صالح، قم، هجرت.
    • صحيفه سجاديه، 1376، قم، الهادي.
    • ابن‌فارس، احمدبن، 1404ق، معجم مقاييس اللغه، تحقيق و تصحيح هارون عبدالسلام محمد، قم، مكتب الاعلام الاسلامي.
    • ازهرى، محمدبن احمد، 1421ق، تهذيب اللغة، بيروت، دار احياء التراث العربي.
    • حسن‌زاده آملى‏، حسن، 1383، انسان كامل از ديدگاه نهج‌البلاغه، تهران‏، الف لام ميم.
    • صدوق، محمدبن علي، 1376، الأمالي، چ ششم، تهران، كتابچى.
    • طباطبائى، سيدمحمدحسين، 1417ق، الميزان فى تفسير القرآن، چ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامى.
    • طبرسى، حسن‌بن فضل، 1370، مكارم الأخلاق، چ چهارم، قم، شريف الرضى.
    • طوسي، محمدبن حسن، 1409ق، التبيان فى تفسير القرآن، بيروت، مكتب الاعلام الاسلامي.
    • ـــــ ، 1414ق، الأمالي، قم، دار الثقافه.
    • عروسى حويزى، عبدبن جمعه، 1373، تفسير نورالثقلين، ترجمة سيدهاشم رسولى محلاتى، قم، اسماعيليان.
    • عسكرى، حسن‌بن عبدالله، 1400ق، الفروق في اللغة، بيروت، دارالافاق الجديده.
    • فراهيدى، خليل‌بن احمد، 1409ق، كتاب العين، چ دوم، قم، هجرت.
    • فيومى، احمدبن محمد، 1414ق، المصباح المنير، چ دوم، قم، هجرت.
    • كلينى، محمدبن يعقوب، 1375، الكافي، چ چهارم،‏ تهران، دار الكتب الاسلاميه.
    • مجلسى‏، محمدباقر، 1403ق، بحارالانوار، تحقيق و تصحيح جمعى از محققان‏، چ دوم‏، بيروت، دار احياء التراث العربي‏.
    • محدث نورى، حسين‌بن محمدتقى،‏ 1408ق، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل‏، قم، مؤسسة آل‌البيت.
    • مدنى، سيد ليخان‌بن احمد، 1384، الطراز الأول، مشهد، مؤسسة آل‌البيت لاحياء التراث.
    • مصباح يزدي، محمدتقي، 1383، در پرتو ولايت، نگارش محمدمهدي نادري قمي، چ دوم، قم، مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
    • ـــــ ، 1384، آفتاب ولايت، نگارش محمدباقر حيدري کاشاني، قم، مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
    • ـــــ ، 1391، پرسش‌ها و پاسخ‌ها، چ هشتم، قم، مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
    • ـــــ ، 1392الف، بهترين‌ها و بدترين‌ها از ديدگاه نهج‌البلاغه، تدوين و نگارش کريم سبحاني، قم، مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
    • ـــــ ، 1392ب، سيماي سرافرازان، تدوين و نگارش کريم سبحاني، قم، مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
    • ـــــ ، 1393الف، جرعه‌اي از درياي راز، تدوين و نگارش محمدعلي محيطي اردکان، قم، مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
    • ـــــ ، 1393ب، زلال نگاه؛ مباحثي در بصيرت سياسي ـ اجتماعي، تدوين و نگارش قاسم شبان‌نيا، چ دوم، قم، مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خميني.
    • ـــــ ، 1393ج، معارف قرآن، تحقيق و نگارش محمود رجبي، چ هفتم، قم، مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
    • ـــــ ، 1396، خودشناسى براى خودسازى، چ بيستم، قم، مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
    • ـــــ ، 1397، زينهار از تکبر!، تدوين و نگارش حسن سبزواري، چ چهارم، قم، مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
    • ـــــ ، 1398الف، اخلاق در قرآن، چ دهم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1398ب، آموزش فلسفه، چ پنجم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1399، آيين پرواز، تلخيص جواد محدثي، چ نهم، قم، مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمينى‌.
    • مصطفوى، حسن، 1430ق، التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، چ سوم، بيروت، مركز نشر آثار علامه مصطفوي.
    • .
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حمیدی، محمد موسی.(1401) معرفت و بصیرت انسان حزب‌اللهی و تأثیر آن در اسلامی‌سازی علوم انسانی از منظر علامه مصباح یزدی. فصلنامه معرفت، 31(10)، 49-59

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمد موسی حمیدی."معرفت و بصیرت انسان حزب‌اللهی و تأثیر آن در اسلامی‌سازی علوم انسانی از منظر علامه مصباح یزدی". فصلنامه معرفت، 31، 10، 1401، 49-59

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حمیدی، محمد موسی.(1401) 'معرفت و بصیرت انسان حزب‌اللهی و تأثیر آن در اسلامی‌سازی علوم انسانی از منظر علامه مصباح یزدی'، فصلنامه معرفت، 31(10), pp. 49-59

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حمیدی، محمد موسی. معرفت و بصیرت انسان حزب‌اللهی و تأثیر آن در اسلامی‌سازی علوم انسانی از منظر علامه مصباح یزدی. معرفت، 31, 1401؛ 31(10): 49-59