راهکارهای تحول و اسلامیسازی علوم انسانی در اندیشه رهبر معظم انقلاب و آیتالله مصباح یزدی
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
علوم انساني رايج در دانشگاهها و مراکز علمي، همانند ديگر علوم مدرن، محصول فرهنگ و تمدن غرب و بهعبارت ديگر، يک علم وارداتي است که از جهان غرب وارد کشورهاي اسلامي شده است. فرهنگ و تمدن غرب، که علوم انساني از درون آن سر برآورده، تمدني است که بر پايههاي فکري اومانيسم، سکولاريسم، عقلگرايي و علمگرايي افراطي پايهگذاري شده است. تمدني که در آن، انسان بهجاي خدا، دنيا بهجاي آخرت و حس و عقل بهجاي نقل و وحي نشسته است. ظهور عيني اين تفکر و انديشه در قراردادهاي ژان ژاک روسو است؛ آنجاکه ميگويد: «در عصر جديد، انسان جاي خدا را ميگيرد و همه چيز بايد براي انسان باشد... آدمي ديگر اسير زنجيرهاي آسماني نيست. انسان عبد نيست؛ بلکه خود رب است. ميخواهد مستقل باشد و خود و جهان را آنچنانکه دوست دارد، بسازد. نظريات مارکس، نيچه و فرويد آخرين تيرهاي ترکش اصالت انسان است» (حکاک، 1380، ص 6).
تمدن غرب براساس تفکر اصالت انسان، اصالت دنيا و اصالت علم، باعث شد که ساحت پاک و قدسي «دين» و معنويات و باورهاي ماوراءالطبيعي مورد حمله قرار گرفته و از صحنه زندگي بشري نفي شده و جاي آن را حس و تجربه و علم و عقل و نفسانيت بشري بگيرد.
در مقابل چنين فرهنگ ماديگرايانه و انسانمحورانه، انقلاب اسلامي ايران، به يقين از مهمترين پديدهها و حوادث دهههاي پاياني قرن بيستم بود که برخلاف تمدن و فرهنگ غربي، رويکرد ديني و معنوي داشت و از اساس، نگرش دنيامحورانه و ماديگرايانه غرب را بهچالش کشيد و موجي از شور و اميد ميان ملل محروم جهان و جوامع اسلامي پديد آورد.
از زمان برپايي انقلاب اسلامي بهروشني دريافته شد که جنگ، تنها به جنگ نظامي يا سياسي و يا اقتصادي منحصر نيست؛ بلکه ذاتاً جنگ تمدني است که عنصر فرهنگي در آن از جايگاه خاص و حساسي برخوردار است. هدف اصلي و نهايي انقلاب، فقط تغيير حاکمان و جابهجايي حکومتکنندگان و صرفاً تحول در ساختار نظام سياسي ايران نبود؛ بلکه هدف انقلاب، زمينهسازي تحول عظيم، عميق و گستردة فرهنگي، اخلاقي و معنوي بود. مقام معظم رهبري، هدف انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني را دست يافتن به حيات طيبه اسلامي: «تلاش همه دلسوزان بشر و راهنمايان بزرگ انسان و انبياي عظام و اوليا و مجاهدان في سبيلالله در طول تاريخ اين بوده است که اين حيات طيبه را براي بشر به ارمغان بياورد (مختارپور قهرودي، 1390، ص 110) و همچنين «استقلال فرهنگي» ميداند و ميفرمايد: «جمهوري اسلامي، از اول نشان داد که زيربار فرهنگ مبتذل و فاسد غربي نخواهد رفت. اين نکته را من عرض ميکنم که سلطة واقعي قدرتها، سلطة فرهنگي است... جمهوري اسلامي، فرهنگ غربي را رد کرد و گفت ما فرهنگ مستقل اسلامي داريم» (همان، ص 135).
يکي از اهداف مهم فرهنگي انقلاب اسلامي ايران، مبارزه با انحرافات فکري و فرهنگي، بهويژه فرهنگ ماديگرايانه غربي و تقليد از آن بود که امام خميني بهعنوان بنيانگذار و در مقام رهبري انقلاب اسلامي، همواره در بيانات خود بر ضرورت اتکاء به «فرهنگ خودي» و نفي «فرهنگ غربي» تأکيد ميورزيد و اين نکته را متذکر ميشدند که حرکت انقلابي مردم ايران در راستاي نفي فرهنگ غربي بود (ر.ک: حقي، 1395، ص 150)؛ و همواره امام راحل تأکيد ميفرمود که: «آمريکا با قلم و نه با نيزه، به جنگ آنان خواهد آمد» (همان).
در راستاي مبارزه فرهنگي و مقابله با فرهنگ ماديگرايانه غرب، يکي از موضوعاتي که بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، هم مورد توجه امام خميني، بهعنوان بنيانگذار اين انقلاب بود، و هم ساير رهبران و متفکران انقلاب اسلامي بر آن اهتمام داشتند، تغيير و تحول در علوم انساني رايج در دانشگاهها بود؛ زيرا علوم انساني که در دانشگاهها و مراکز علمي ايران تدريس ميشد و تا الان در ايران و مراکز علمي ساير کشورهاي اسلامي تدريس ميشود، ريشه در فرهنگ غربي دارد و بسياري از مباني و اصول آن با مباني و اصول فرهنگ اسلامي و قرآني ما در تضاد هستند. لذا رهبران و متفکران انقلاب اسلامي، بخصوص مقام معظم رهبري و همچنين آيتالله مصباح يزدي، در سالهاي اخير بر «ضرورت تحول در علوم انساني» تأکيد کرده و معتقدند اگر ما در علوم انساني صرفاً کتابهاي غربيان را ترجمه کنيم و در دانشگاهها تدريس کنيم، از اين طريق جهانبيني و فرهنگ و اخلاق غربي را بهدست خود بر کشور خود حاکم کرده ايم؛ و با ادامۀ چنين وضعي هرگز نخواهيم توانست کشور اسلامي داشته باشيم. لذا هم مقام معظم رهبري و هم علامه مصباح يزدي، در سخنان و آثار خود، راهکارها و راهبردهايي را براي تغيير، تحول و اسلاميسازي علوم انساني مطرح کردهاند؛ که در اين نوشتار برآنيم تا راهکارها و راهبردهاي اين دو متفکر انقلاب اسلامي را مورد تحقيق و بازخواني قرار دهيم. قبل از آنکه به واکاوي و بررسي راهکارها و راهبردهاي تغيير و تحول علوم انساني از ديدگاه مقام معظم رهبري و آيتالله مصباح يزدي بپردازیم، ضروري است به «تعريف» و «اهميت علوم انساني» از منظر اين دو متفکر انقلاب اسلامي اشاره کنیم.
1. تعريف علوم انساني
براي اصطلاح «علوم انساني» تعاريف گوناگوني ارائه شده که برخي آن را براساس «موضوع»، برخي براساس «روش» و برخي براساس «غايت» تعريف شده است.
1ـ1. تعريف براساس موضوع
آيتالله مصباح يزدي معتقد است که تعريف شايع از مفهوم علوم انساني در محافل دانشگاهي معمولاً براساس موضوع بوده است. مثلاً ژولين فروند علوم انساني را چنين تعريف کرده است: «معارفي که موضوع تحقيق آنها فعاليتهاي مختلف بشر، يعني فعاليتهايي است که متضمن روابط افراد بشر با يکديگر و روابط اين افراد با اشياء و نيز آثار و نهادها و مناسبات ناشي از اينهاست» (فروند، 1362، ص 3و4). و يا ميگويد: «اصطلاح «علوم انساني» همانند «علوم طبيعي» بحثانگيز است. نويسندگان گوناگون ترجيح دادهاند اين علوم را علوم اخلاقي، علوم مربوط به فرهنگ، علوم مربوط به روح (نفس ناطقه)، علوم مربوط به انسان، علوم دستوري يا هنجاري بنامند» (همان، ص 4). علامه مصباح يزدي ميگويد: «بر مبناي اين تعاريف، علوم انساني، علومي است که با فکر و انديشة انسان سروکار دارد؛ يعني «متعلَق» اين علوم، با فکر و انديشة انسان ارتباط دارد. البته هر علمي با انديشة انسان ارتباط دارد؛ ولي «متعلق» علوم انساني، انديشة انسان است. [بهعنوان مثال]، در حيوانشناسي، هرچند شناخت بهواسطة انسان است؛ ولي متعلق اين شناخت، حيوان است. [همچنين] در زمينشناسي، شناخت مربوط به فکر انسان است؛ ولي متعلق اين شناخت، زمين است» (مصباح يزدي، 1378، ص 77). بنابراين علوم انساني شامل شاخههاي از دانش ميشوند که موضوع آن انسان و فرهنگ و يا موضوع تحقيق آنها فعاليتهاي مختلف بشر است؛ فعاليتهايی که شامل روابط افراد بشر با يکديگر، روابط افراد با اشياء و مناسبات ناشي از اين روابط ميشود.
بر مبناي تعريفِ براساس موضوع، دانشهايي همچون علم اقتصاد، جامعهشناسي، حقوق، علوم سياسي، مديريت، انسانشناسي، جغرافيا، قومشناسي، زبانشناسي، تاريخ (تاريخ سياسي، تاريخ علوم، تاريخ فلسفه، تاريخ هنر و نظاير آنها)، دانش آموزش و پرورش، سياستشناسي، باستانشناسي، فقهاللغة، شناخت فنون، جنگشناسي، اسطورهشناسي و... از زمرۀ علوم انساني بهحساب ميآيد و تحت چنين عنواني گروهبندي ميشود و رشتههاي تخصصي و زيرتخصصي آنها به حدي متعددند که نميتوان فهرست مستوفايي از آنها بهدست داد (ر.ک: فروند، 1362، ص 3).
2ـ1. تعريفِ براساس روش
برخي مانند جان استوارت ميل علوم انساني را براساس روش آن تعريف کرده و عقيده دارد که: «علوم انساني، علومي است که روش آن تجربي آزمايشي نيست؛ بلکه استنتاجي است» (همان، ص 65)؛ و برخي ديگر در مقام فرق بين علوم انساني با علوم طبيعي، علوم انساني را چنين تعريف کرده است: «معارفي است که از طريق مشاهده و تجربه بهدست نيامده است» (دبيرخانه همايش مباني فلسفي علوم انساني، 1389، ص 181). بر مبناي اين تعاريف، علوم انساني علومي است که روش آن غيرتجربي است. ازاينرو، علوم را به سه نوع تقسيم کردهاند: علوم تجربي، علوم دقيقه و علوم انساني. اما علامه مصباح يزدي تقسيم علوم به اين سه نوع را به چالش کشيده و معتقد است که: «اين تقسيم به اين صورت، صحيح بهنظر نميرسد...؛ زيرا روش بعضي از رشتههاي علوم انساني نيز [همچون علوم تجربي،] تجربي است؛ مثل روانشناسي تجربي يا جامعهشناسي که بعضي رشتههايش، دستکم، ممکن است تجربي باشد» (جمعي از نويسندگان، 1361، ص 196و202).
3ـ1. تعريف براساس غايت
تعريفي که علامه مصباح يزدي از علوم انساني مطرح و انتخاب ميکند، تعريف بر معيار هدف و غايت و کارکرد علوم انساني است و چنين تعريف نموده است: «علوم انساني عبارت است از علومي که در ساختن انسان و تکامل معنوي و روحي انسان ميتوانند نقشي داشته باشند و از اين جهت، با هدف انبياء و تعاليم آنها ارتباط پيدا ميکنند؛ چون هدف انبياء نيز ساختن انسان بوده است» (همان، ص 197).
براساس اين تعريف، علوم انساني علومي است که نتيجه و حاصل آن بر روح و ابعاد معنوي انسان عارض ميشود و موجبات سقوط يا تعالي او را فراهم ميآورد.
با توجه به تعريف فوق، ميتوان گفت که ايشان هم موضوع و هم غايت را در تعريف علوم انساني دخالت داده، که موضوع علوم انساني، «انسان» و غايت و هدف آن «تکامل معنوي و روحي» انسان است. اما اينکه علوم انساني شامل چه رشتهها و علوم ميشود، ايشان معتقد است که «علوم انساني عرض عريضي دارد» (ر.ک: mesbahyazdi.ir) و شامل رشتهها و علوم متعدد و مختلفي است؛ مانند: اقتصاد، حقوق، سياست، مديريت، اخلاق، روانشناسي، جامعهشناسي و... و بهصورت کلي هر علمي که موضوع آن «انسان و افکار و انديشههاي او» باشد، جزء علوم انساني محسوب ميشوند.
2. اهميت علوم انساني
همانطورکه در تعريف علوم انساني گذشت، علوم انساني، علومي است که با «فکر و انديشه و باورهاي» انسان، و به تعبير ديگر با فرهنگ يک جامعه سروکار دارد؛ لذا يکي از راههاي نفوذ فرهنگ غربي، همين علوم انساني است که هم ميتواند بر افکار و انديشههاي نخبگان جامعه و هم بر افکار تودۀ مردم تأثيرگذار باشد. مقام معظم رهبري ميفرمايد: «علوم انساني هواي تنفسي مجموعههاي نخبه کشور است که هدايت جامعه را بر عهده دارند؛ بنابراين آلوده يا پاکبودن اين هواي تنفسي بسيار تعيين کننده است» (بيانات رهبر معظم انقلاب، 1/12/1391). و در جاي ديگر از علوم انساني به «روح دانش» تعبير ميکند: «علوم انساني روح دانش است. حقيقتاً همة دانشها، همة تحرکات برتر در يک جامعه، مثل يک کالبد است که روح آن، علوم انساني است. علوم انساني جهت ميدهد، مشخص ميکند که ما کدام طرف داريم ميرويم؛ دانش ما دنبال چيست. وقتي علوم انساني منحرف شد و بر پايههاي غلط و جهانبينيهاي غلط استوار شد، نتيجه اين ميشود که همة تحرکات جامعه بهسمت يک گرايش انحرافي پيش ميرود» (بيانات رهبر معظم انقلاب، 13/7/1390).
بههمين دليل بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، اکثر متفکران و رهبران انقلاب اسلامي، بخصوص امام خميني و مقام معظم رهبري همواره بر تحول علوم انساني تأکيد فرمودهاند. امام خميني در نکوهش سياستهاي فرهنگي که شاه از آن پيروي ميکرد، چنين فرموده است: «تلاش کردند تا تربيت انساني را بهطورکلي از ايران محو کنند و در مجامع ما فرهنگ غربي را رواج دادند. در اين اواخر، تربيتي که رواج ميدادند، تربيت غربي بود و درست نبود؛ بلکه فساد را بههمراه داشته است» (پورآذر، 1392، ص 198).
رهبر معظم انقلاب نيز همواره بر حفظ هويت فرهنگي و دستيابي به استقلال فرهنگي تأکيد کرده و معتقدند که «سلطة واقعي قدرتها سلطة فرهنگي است» (مختارپور قهرودي، 1390، ص 134)؛ و يا فرموده است: «فرهنگ، ماية اصلي هويت ملتهاست. فرهنگ يک ملت است که ميتواند آن ملت را پيشرفته، عزيز، توانا، عالم، فناور، نوآور و داراي آبروي جهاني کند. اگر فرهنگ در کشوري دچار انحطاط شد و يک کشور هويت فرهنگي خودش را از دست داد، حتي پيشرفتهایي که ديگران به آن کشور تزريق کنند، نخواهد توانست آن کشور را از جايگاه شايستهاي در مجموعه بشريت برخوردار کند و منافع آن ملت را حفظ کند» (احمدي و ديگران، 1389، ص 29) و يا فرموده است: «سردمداران نظامهاي استکباري و بخصوص نظام امريکا، اصرار دارند با طرق مختلف فرهنگ فساد و بيبندوباري را که جزء خصوصيات فرهنگ غربي است، به ميان ملتهاي مسلمان و کشورهاي اسلامي تزريق و تحميل کنند و ما با اين مخالفيم» (مرکز تحقيقات اسلامي سپاه، 1378، ص 99). استراتژي آمريکا در کشورهاي اسلامي، تغيير رژيم فرهنگي است: «تغيير رژيمها در جهان اسلام، تغيير رژيم فرهنگي است و بدون ايجاد دگرگوني در فرهنگ و مذهب جوامع، نميتوان انتظار بروز و ظهور تحول در حوزههاي سياسي، اقتصادي، نظامي و امنيتي را داشت» (فاضلينيا، 1386، ص 209). لذا مقام معظم رهبري، از نخستين سالهاي رهبري خود تا به امروز، همگان را از خطر «تهاجم فرهنگي» غرب برحذر داشته و به هشياري در رويارويي با انواع راههاي اين تهاجم فرهنگي فراخواندهاند. ايشان در توصيف اين تهاجم، از آن به «شبيخون فرهنگي» و «ناتوي فرهنگي» نيز ياد کرده و فرمودهاند: «تهاجم فرهنگي اصطلاحي است که بارها آن را بهکار بردهام و حساسيت خاصي را در آن احساس ميکنم؛ حساسيتي که تمامي وجود و قلب و روحم را فرا ميگيرد» (پورآذر، 1392، ص 196؛ احمدي و ديگران، 1389، ص 31). ايشان در جاي ديگر، با توجه به اهميت علوم انساني در هدايت و ضلالت انسان، دربارۀ علوم انساني وارداتي از غرب چنين هشدار ميدهد:
بسياري از مباحث علوم انساني، مبتني بر فلسفههايي هستند که مبنايش ماديگري است، مبنايش حيوان انگاشتن انسان است؛ عدم مسئوليت انسان در قبال خداوند متعال است؛ نداشتن نگاه معنوي به انسان و جهان است. خوب، اين علوم انساني را ترجمه کنيم؛ آنچه را که غربيها گفتند و نوشتند، عيناً ما همان را بياوريم به جوان خودمان تعليم بدهيم؛ درواقع شکاکيت و ترديد و بياعتقادي به مباني الهي و اسلامي و ارزشهاي خودمان را در قالبهاي درسي به جوانها منتقل کنيم؛ اين چيز خيلي مطلوبي نيست» (ديدار با جمعي از استادان دانشگاهها: 8/6/1388).
از ديدگاه مقام معظم رهبري اهميت علوم انساني از علوم صنعتي و پزشکي کمتر نيست؛ بلکه بيشتر است. ايشان بسياري از حوادث و اتفاقات دنيا را ناشي از نظريه پردازيهاي دانشمندان اين رشتهها ميدانند و ميفرمايند: «بسياري از حوادث دنيا حتي در زمينههاي اقتصادي و سياسي و غيره، محکومِ نظرات صاحبنظران در علوم انساني است؛ در جامعهشناسي، در روانشناسي، در فلسفه؛ آنها هستند که شاخصها را مشخص ميکنند» (ديدار با دانشجويان و استادان دانشگاههاي شيراز، 14/2/1387).
از ديدگاه آيتالله مصباح يزدي، علوم انساني به سه بخش تقسيم ميشود: علوم کاربردي عامالبلوي، کاربردي در سطح نخبگان و مسائل بنيادي، که همۀ اين اقسام، در تربيت و تکامل انسان مهم است؛ که اگر انحرافي در آنها به وجود بيايد، دود آن نهتنها در چشم نخبگان؛ بلکه به چشم همۀ مردم سرايت خواهد کرد:
يک بخش آن شامل برخي مسائل کاربردي است که حتي در زندگي روزمرۀ ما و عموم مردم نقش دارد؛ مسائلي که به روانشناسي، علوم تربيتي، مسائل خانوادگي و… مربوط است و تقريباً عامالبلوي است و هيچکس از آن مستثنا نيست. اگر ديدگاههاي اسلام در اين مسائل روشن شود، برکات فراواني خواهد داشت و اگر خداي ناکرده در آنها انحرافي صورت گيرد و کساني در اين جهات، نگرشي مخالف با اسلام پيدا کنند، دود آن در چشم همه ميرود (mesbahyazdi.ir).
در مورد اهميت سطح دوم علوم انساني ميگويد:
بخش ديگر، علومي است که سطح خاصتري دارد و بيشتر با نخبگان ارتباط پيدا ميکند؛ با کساني که در نهادهاي مختلف دولتي و شبهدولتي در تصميمگيريها و تصميمسازيها فعاليت ميکنند. اين افراد از يک سلسله گزارههاي علوم انساني استفاده ميکنند که اگر خداي ناکرده انحرافي در آنها پيدا شود، ابتدا زيانش متوجه گروه خاصي ميشود؛ ولي نهايتاً با واسطه به ساير مردم هم سرايت ميکند (همان).
سومين نوع علوم انساني که از اهميت بيشتري برخوردار است، مسائل بنيادي علوم انساني است، که از نگاه آيتالله مصباح يزدي همچون «ريشه و پايه» براي علوم کاربردي ـ چه علوم کاربردي تجربي و چه انساني ـ است؛ و کاربردي بهعنوان شاخه و ميوههاي آن. اگر ريشه خراب و فاسد شود، بهطور طبيعي ميوههاي آن نيز فاسد خواهد شد:
سلسلۀ ديگري از مسائل علوم انساني هم هست که از اين مسائل، کليتر و بنياديتر است؛ جنبۀ کاربردي آن ضعيف است، ولي از مسائل بنيادي است و حکم ريشهها را دارند. اگر اين ريشهها در جاي خودش مستحکم شده باشند، شاخ و برگهايي که از آنها ميرويد، نتيجه خوبي خواهد داد. اما اگر اين ريشهها فاسد باشد يا غذايي که از راه ريشهها به گياه ميرسد مواد سمي باشد، آثار نامطلوبي در شاخ و برگها و نهايتاً در ميوهها خواهد داشت (همان).
لذا اهميت علوم انساني، اگر از علوم طبيعي مانند مهندسي، پزشکي و... بيشتر نباشد، کمتر نخواهد بود.
3. راهکارها
هم رهبر معظم انقلاب و هم علامه مصباح يزدي راهکارهاي مختلفي را براي تحول و اسلاميسازي علوم انساني بيان کردهاند است که بهصورت کلي ميتوان به دو بخش تقسيم کرد: «راهکارهاي بنيادي و علمي» و «راهکارهاي کاربردي و عملي»؛ که اجمالاً به آنها اشاره ميشود:
1ـ3. راهکارهاي بنيادي و علمي
1ـ1ـ3. رويکرد توليد علم بهجاي رويکرد مصرفگرايي
يکي از راهکارهايي که مقام معظم رهبري در راستاي تحول و اسلاميسازي علوم انساني مطرح ميفرمايد، رويکرد توليد و نوآوري در علوم انساني بهجاي رويکرد تقليد و مصرفگرايي است. ايشان معتقد است که اگر ما خواستار حفظ ارزشها در انقلاب اسلامي هستيم، بايد ابداعات علمي داشته باشيم؛ چون اگر در باتلاق جمود و سستي گرفتار شويم، ارزشهاي ديني انقلاب از هم خواهد پاشيد:
رکود و سکون و سکوت موجب ميشود که جمود و تحجر و کهنهگي بهوجود بيايد و ارزشها کارايي خود را از دست بدهد. کهنهگي دنبالهاش ويراني است. اگر بخواهند کهنهگي بهوجود نيايند، بايد پيشرفت و حرکت بهجلو باشد. اين حرکت بهجلو، هماني است که من در روز عاشورا از آن به «اصلاحات انقلابي» تعبير کردم. اگر اصلاحات، پيشرفت و نوآوري براساس ارزشهاي انقلاب نباشد، جامعه دچار ناکامي خواهد شد (بيانات رهبر معظم انقلاب، 23/2/ 1379).
در جاي ديگر ميفرمايد:
يکي از مصداقهاي روشن اين است که ما رويکرد مصرفکنندگي علم را به رويکرد توليد علم تبديل کنيم. تا کِي بايد بنشينيم و مصرفکنندة علم ديگران باشيم؟ بنده با يادگرفتن علم از ديگران هيچ مخالف نيستم؛ اين را بارها گفتهام و همه هم ميدانند؛ گفتم ما ننگمان نميکند که از آن کسي که داراي علم است، ياد بگيريم و شاگردي کنيم؛ اما شاگردي يک حرف است، تقليد يک حرف ديگر. تا کِي دنبالهروِ علم اين و آن باشيم؟ (khamenei.ir).
ايشان در ادامه ميفرمايد:
چرا در زمينة علوم انساني وقتي گفته ميشود که بنشينيم فکر کنيم و علوم انساني اسلامي را پيدا کنيم؛ يک عدهاي فوراً برميآشوبند که «آقا! علم است؟» در علوم تجربي که علم بودنش و نتايجش قابل آزمايش در آزمايشگاه است، اينهمه غلط بودنِ يافتههاي علمي روزبهروز دارد اثبات ميشود؛ آنوقت شما در علوم انساني توقع داريد [غلط نباشد]؟ در اقتصاد چقدر حرفهاي متعارض و متضاد وجود دارد! در مديريت، در مسائل گوناگون علوم انساني، در فلسفه، اينها همه، حرفهاي متعارض وجود دارد؛ کدام علم؟ علم آن چيزي است که شما به آن دست پيدا کنيد، بتوانيد بفهميد آن را، از درون ذهن فعّال شما تراوش بکند. بايد دنبال اين باشيم که ما توليد علم بکنيم؛ تا کِي مصرف کنيم علم اين و آن را؟ (khamenei.ir)
ايشان در جاي ديگر از رويکرد توليد علم بهجاي مصرفگرايي، به «نهضت علمي» ياد ميکند و ميفرمايند:
چند سال پيش در دانشگاه اميرکبير براي اولين بار بحث نهضت علمي را مطرح کردم که منظورم ايجاد نهضت و حرکت عظيم در عرصۀ علم و توليد علم و پشت سرگذاشتن حد و مرزهاي کنوني بود. نهضت علمي يعني اينکه شما ننشينيد دستتان را در عرصۀ علم و معرفت به ديگران دراز کنيد تا آنها از اين کار شما بهرة خودشان را ببرند و به شما آنچه را خودشان نياز ندارند، بدهند؛ بلکه خودتان بايد بهدنبال علم برويد و کاشتههاي خودتان را آبياري کنيد و اين هدف ماست (بيانات در ديدار با وزير علوم و رؤساي دانشگاهها، 17/10/1383).
2ـ1ـ3. نقد مباني علمي و فلسفي علوم انساني و تأسيس مباني نوين
دومين راهکار علمي براي تحول و اسلاميسازي علوم انساني که هم در سخنان مقام معظم رهبري و هم در آثار آيتالله مصباح يزدي به آن مکرراً اشاره شده، اين است که مباني فلسفي (معرفتشناختي، هستيشناختي، روششناختي و انسانشناختي) علوم انساني رايج در دانشگاهها را که معمولاً بر مباني مادي، سکولاريستي و پوزيتيويستي بنا شده است را مورد نقد قرار داده و با توجه به مباني قرآن و آموزههاي اسلامي، مباني نويني را پايهگزاري کنيم. نقد مباني فلسفي علوم انساني عبارتند از:
الف) نقد مباني معرفتشناختي
اولين مبناي هر علم، مبناي معرفتشناسي آن است که براي اسلاميسازي علوم انساني، بايد ابتدا مباني معرفتشناختي آن به دقت بررسي شود؛ زيرا بنياديترين سؤالها در هر تلاش علمي، پرسشهاي مربوط به اصل معرفت است. پرسشهايی از قبيل اينکه معرفت انسان چيست و چند نوع است و از چه راههایي به دست ميآيد؛ چه اندازه و بهچه دليل اعتبار دارد؟ براساس مبناي معرفتشناسي علوم انساني غربي، منبع و معيار معرفت فقط «حس و تجربه» بوده و ابزار ديگري را براي معرفت نميپذيرند و در نتيجه همۀ هستي را در وجود مادي خلاصه کرده و به ماوراي ماده اعتتقادي ندارند. درحاليکه براساس قرآن و منابع ديني، ابزار معرفت متعدد و داراي مراتب مختلف است؛ که عبارتند از: حس، عقل، قلب (کشف و شهود)، فطرت و وحي که نازلترين آن، مرحلۀ حس و تجربه است (ر.ک: معلم، 1393، ص 72). آيتالله مصباح يزدي مينويسد: «در آموزههاي اسلامي اثبات ميشود که راههاي کسب معرفت، منحصر به حس و تجربه نيست؛ بلکه از همۀ راههايی که انسان در اختيار دارد، ميتوان به معرفت دست يافت؛ راههايی مانند: عقل، شهود عرفاني انسانهاي برجستهتر، و معارف وحياني که انسانهاي ممتازي بهنام انبياء ميتوانند مستقيماً از خداي متعال تلقي کنند» (مصباح يزدي، 1392، ص 240، نیز ر.ک: جوادي آملي، 1388، ص 64ـ65).
همچنين ميتوان اثبات کرد که اعتبار راههاي غيرحسي نهتنها کمتر از روش حسي و تجربي نيست؛ بلکه ادراکات بسياري از آنها از ادراکات حسي که منشأ علوم تجربياند، بيشتر است. علامه مصباح يزدي در ادامه ميگويد: «ما تعصبي نسبت به دين خاص، مذهب خاص، قوميت خاص، زبان خاص، و يا نژاد خاص نداريم؛ علمي که کاشف از حقيقت باشد ـ از غرب باشد يا از شرق، از مسلمان باشد يا از غيرمسلمان، از سفيد باشد يا از سياه ـ براي ما محترم است و ما آن را ميپذيريم» (مصباح يزدي، 1392، ص 241).
ب) نقد مباني هستيشناختي
پس از درک و اثبات مباني صحيح معرفتشناختي، نوبت به مسائل هستيشناسي علوم انساني ميرسد که بايد بهخوبي تبيين و بررسي شود؛ که آيا هستي مساوي با ماده است و يا موجودات فرامادي هم وجود دارند؟ آيا مسئله عليت درست است يا درست نيست؟ آيا انسان موجود صرفاً مادي است يا مرکب از روح و ماده؟ خلقت اين جهان چگونه بوده؟ آيا خالقي دارد و يا بهصورت تصادفي بهوجود آمده؟ و امثال اين سؤالات، که بايد روشن شود:
متأسفانه آنچه امروزه در جهان علم (خواه علوم طبيعي يا علوم انساني) رواج دارد، با وجود ادعاهاي پرطمطراق و دهانپرکن، از چنين بنيادهايي بيبهرهاست. هماکنون حتي در کتابهاي دانشگاهي جمهوري اسلامي، اينگونه مطرح ميشود که دربارۀ پيدايش جهان دو نظريه وجود دارد: يک نظرية ديني است؛ که به آفرينش جهان از عدم، توسط خداوند اعتقاد دارد. اين نظريه را غيرعلمي ميدانند؛ چون قابل تجربه حسي نيست. نظريۀ ديگر که قابل قبولتر، فهمش آسانتر و «علمي» تلقي ميشود؛ معتقد است که جهان در ابتدا بهشکل تودهاي از ماده متراکم بود، که ناگهان در اثر انفجاري عظيم، به تکههايي کوچک و بزرگ تبديل، و در فضاي لايتناهي منتشر شد، و کهکشان و منظومهها از آنها پديد آمدند؛ که يکي از آنها منظومه شمسي است (مصباح يزدي، 1392، ص 245).
درحاليکه اين نظريه هم با اصول مفروضۀ خود آنها مخالف است، چون با تجربه و آزمايش قابل اثبات نيست؛ زيرا مسئلۀ آغاز هستي قابل تکرار و مشاهده آزمايشگاهي نيست و با اصول فلسفي و عقلي هم تعارض دارد؛ زيرا براساس يک قانون فلسفي يقيني و استثناناپذير، هيچ معلولي بدون علت بهوجود نميآيد. بنابراين اولين نقد به علوم رايج آن است که از اصول بديهي منطق تخطي کرده و پيش از اثبات اصول موضوعه خود، به اثبات و رد مطالب پرداخته است. علامه مصباح يزدي ميگويد اين يک نقد منطقي است و ربطي به مسلمان بودن يا متدين بودن ناقدين، يا نامسلمان بودن يا ملحد بودن دانشمندان علوم ندارد (ر.ک: همان، ص 246). مقام معظم رهبري نيز دربارۀ مبادي و مباني علوم انساني غربي ميفرمايد:
من دربارة علوم انساني گلايهاي از مجموعههاي دانشگاهي کردم ـ بارها، اين اواخر هم همين جور ـ ما علوم انسانيمان بر مبادي و مباني متعارض با مباني قرآني و اسلامي بنا شده است. علوم انساني غرب مبتني بر جهانبيني ديگري است؛ مبتني بر فهم ديگري از عالم آفرينش است و غالباً مبتني بر نگاه مادي است. خوب، اين نگاه، نگاه غلطي است؛ اين مبنا، مبناي غلطي است» (ديدار با بانوان قرآنپژوه کشور، 28/7/1388).
يا در جاي ديگر ميفرمايد: «حرف اين است که مبناى علوم انسانى غربى، مبناى غيرالهى است؛ مبناى مادى است؛ مبناى غيرتوحيدى است؛ اين با مبانى اسلامى سازگار نيست؛ با مبانى دينى سازگار نيست» (بيانات رهبر معظم انقلاب، 11/4/1393).
ج) نقد مباني متدلوژي
همانطور که گذشت، در علوم انساني غربي، هم منبع و ابزار معرفت محدود به حس و تجربه است و هم متدولوژي و روششناسي علوم انساني؛ روش پوزيتيويستي «حسي» و نهايتاً «عقلي» است؛ اما در فرهنگ و باور اسلامي، راه شناخت و کشف حقايق فقط حس و عقل نيست، بلکه راهها و روشهاي ديگري، مانند مراجعه به وحي، تعبد و کشف و شهود نيز وجود داشته و ارزش و اعتبار دارد. لذا آيتالله مصباح يزدي معتقد است که براي تحول و اسلاميسازي علوم انساني، علاوه بر نقد مباني معرفتشناختي و هستيشناختي علوم انساني بايد روش پژوهش و متدولوژي آن نيز نقد و توسعه يابد:
علوم انساني غالباً از تجربههاي فردي و شخصي و موردي شروع شده و بعد کمکم با تحليل و تفسير آنها، تجربههايي بهصورت يک قاعده علمي درآمده و مجموعه آنها بهصورت علم عرضه شده است. ما نيز ميتوانيم از تجربههاي شخصي خود استفاده کنيم؛ ولي ما بهعنوان يک دانشمند مسلمان وقتي ميخواهيم در اين مباحث نظر دهيم، گاهي براي خودمان لازم ميدانيم از منابع ديني و تعبدي استفاده کنيم؛ بگوييم اين مطلب با اين آيه قرآن نميسازد و يا ميسازد. اين متدولوژي، علم به اصطلاحي که معروف است، نيست. ما در جاهايي از متدولوژي رايج علوم انساني فراتر ميرويم؛ يعني بايد از اول اعلام کنيم که متدلوژي ما وسيعتر است؛ تنها به حس و عقل اکتفا نميکنيم و به ادلة تعبدي هم استناد ميکنيم؛ چون پشتوانة عقلي دارد و برميگردد به يک نوع استدلال عقلي. يعني اول عقل اثبات ميکند که اين مبنا صحيح است و حجت است، بعد به آن استناد ميکند (ر.ک: mesbahyazdi.ir).
ايشان در ادامه سخنانش ميگويد:
ما ميگوييم يک اختلاف مبنايي در متدلوژي علوم انساني وجود دارد و آن اختلاف اين است که اگر مطلبي را براساس تعبد بر وحي، مستند و اثبات کرديم، اين هم علم است؛ علم به معناي اعتقاد يقيني کاشف از واقع. علم اسلامي دايره ادلهاش وسيعتر و متدولوژي آن گستردهتر است. بايد توجه داشته باشيم اگر از عرف جهاني اصطلاح علم خارج شديم و پوزيتيويستها ديگر اين را علم ندانستند؛ اين گناه و ذنب لايغفري نيست؛ دستکم ارزش داخلي دارد و ارزشش بيشتر از مباحثي است که از راه حس اثبات ميشود. اگر ما بتوانيم سيطره فرهنگيمان را در اين بخش گسترش بدهيم و هويت علمي خودمان را بيشتر اثبات کنيم، دنيا هم خواهد پذيرفت (همان).
د) نقد مباني انسانشناسي
علامه مصباح يزدي معتقد است که انسانشناسي، پايه و اساس علوم انساني و يکي از مهمترين موضوعات محوري آن بهحساب ميآيد و متفکران غربي نيز دربارۀ آن بسيار بحث کردهاند و تقريباً محور مباحث فلسفي آنان را بهخود اختصاص داده است. بسياري از فيلسوفان غربي انسان را «موجود بد سرشت» و به تعبير هابز «گرگ انسان» و يا موجودي «قدرتطلب، منفعتجو، سلطهطلب، خودمحور، پرخاشگر و مسئوليتناپذير که هيچ حريمي براي او وجود ندارد»، تعريف کردهاند (ر.ک: هابز، 1381، ص 154؛ جکسون، 1385، ص 103؛ هي وود، 1383، ص 85؛ اسپريگنز، 1394، ص 95ـ103). درحاليکه قرآن انسان را «موجود مختار و مسئول» (انسان: 3)، «موجود ابدي» (انشقاق: 6)، «داراي فطرت الهي» (حجر: 29) و «مرکب از جسم و روح» (حجر: 29) معرفي ميکند. علامه مصباح يزدي با اشاره به اراده و مسئوليتپذيري انسان ميگويد: «قرآن، بدون آنکه فاعليت الهي را انکار کند، مسئوليت کار انسان را به عهدۀ خود او ميگذارد. هر قدر انسان اراده و اختيار دارد بههمان قدر مسئول است» (مصباح يزدي، 1388، ص 31). و يا شهيد مطهري ميگويد: «انسان تنها موجودي است که خودش بايد «خويشتن» را انتخاب کند که چه باشد» (مطهري، 1365، ج 1، ص 231). بنابراين موضوع انسانشناسي يکي از مهمترين مباحث در علوم انساني است، که بايد ماهيت انسان و ابعاد وجودي او، عوامل انحطاط و کيفيت رشد و تکاملش براساس مباني قرآني مشخص گردد. آيتالله مصباح يزدي ميگويد:
ما معتقديم که پايه همۀ رشتههاي علوم انساني مباحث انسانشناسي است که در تمام رشتههاي علوم انساني اين درس بايد وجود داشته باشد. انسان بايد شناسانده شود، ابعاد وجوديش، کيفيت رشد و تکاملش، عوامل انحطاطش، هدف نهايي از وجودش، همۀ اينها بايد مشخص گردد؛ تا اين کار صورت نگيرد. بحث دربارۀ حقوق، اقتصاد و ساير رشتهها بدون پايه و ريشه است. ما بهعنوان يک مسلمان بايد بدانيم از ديدگاه اسلام، انسان چه موجودي است؟ چگونه رشد ميکند؟ چگونه تکامل مييابد؟ از لحاظ روحي و معنوي، چگونه بايد حرکت کند تا به تکامل نهايياش برسد؟ (مصباح يزدي، 1378، ص 87).
3ـ1ـ3. مراجعه به قرآن و متون ديني
سومين راهکار بنيادي براي تحول و اسلاميسازي علوم انساني از منظر مقام معظم رهبري و آيتالله مصباح يزدي، «مراجعه به قرآن و توليد علوم انساني مبتني بر قرآن» است؛ که هر دو بزرگوار بارها دربارۀ اسلاميسازي دانشگاهها و علوم انساني به آن اشاره و تأکيد ميکنند؛ که اسلاميسازي دانشگاهها و علوم انساني تنها با تغيير چند تا اصطلاح و يا برگزاري نماز و آئينهاي مذهبي در دانشگاه، حاصل نميشود؛ بلکه با مراجعه و استفاده از قرآن و منبع وحي، جهانبيني و اصول حاکم بر علوم انساني را بايد تغيير داد. مقام معظم رهبري ميفرمايد:
اين علوم انساني را ما بهصورت ترجمهاي، بدون اينکه هيچگونه فکر تحقيقي اسلامي را اجازه بدهيم در آن راه پيدا کند، ميآوريم توی دانشگاههاي خودمان و در بخشهاي مختلف، اينها را تعليم ميدهيم؛ درحاليکه ريشه و پايه و اساس علوم انساني را در قرآن بايد پيدا کرد. يکي از بخشهاي مهم پژوهش قرآني اين است. بايد در زمينههاي گوناگون به نکات و دقائق قرآن توجه کرد و مباني علوم انساني را در قرآن کريم جستوجو و پيدا کرد. اين، يک کار بسيار اساسي و مهمي است. اگر اين شد، آنوقت متفکرين و پژوهندگان و صاحبنظران در علوم مختلف انساني ميتوانند بر اين پايه و اساس بناهاي رفيعي را بنا کنند. البته آنوقت ميتوانند از پيشرفتهاي ديگران، غربيها و کساني که در علوم انساني پيشرفت داشتند، استفاده هم بکنند؛ لکن مبنا بايد مبناي قرآني باشد (ديدار با جمعي از بانوان قرآنپژوه کشور، 28/7/1388).
آيتالله مصباح يزدي مينويسد:
منظور از بوميسازي و اسلاميکردن علوم، صرف تعويض اصطلاحات نيست؛ بلکه تغيير جهانبينيها و استفاده از منبع وحي در توليد علم است. گزارههايي که بهنام علوم انساني شناخته ميشود و در اطرافش کتابها نوشته شده، خاستگاهش مغربزمين است و خواهناخواه تأثير فرهنگ و ادبيات غرب در آنها تعبيه شده است. اصطلاحاتش با همان اصطلاحاتي که موافق فرهنگ غربي است، شکل گرفته و سردمداران و صاحبان نظريههاي معروف آن، عمدتاً اهل مغرب زمين هستند. کتابهاي دانشگاهي ما نيز با اندکي تغيير، ترجمهاي است از کتابهايي که در اروپا و آمريکا نوشته شده است (مصباح يزدي، 1378، ص 87).
وي در ادامه ميگويد:
ما در اسلام چيزهايي به برکت وحي داريم که خارج از فرمول مطالعات ميداني و آزمون و خطا و روشهاي علمي است. اينها يک محصولات آماده، غيبي، الهي، بهشتي است در اختيار ما، و ما قدرش را نميدانيم. ما موظفيم بهعنوان مدافعين اسلام و کساني که وارث ميراث علمي اسلام هستيم، اينها را کشف کنيم، استخراج کنيم و در دسترس دنيا قرار دهيم و اثبات کنيم که اين نظريات، برتر از نظريات شماست. بايد حرکتي شروع شود که اين دو کمبود را تأمين کند. اولاً به ما خودباوري بدهد و به خودمان جرئت بدهيم که ما هم اظهارنظر کنيم، نقد کنيم، نقد علمي منطقي. ثانیاً ارتباط با اسلام و اثبات برتري آن براي عالم، از راه منطق و استدلال با منطق عقلي؛ تا به اين وسيله محافل علمي را فتح کنيم (ر.ک: mesbahyazdi.ir).
همانطور که امام خميني هدف انقلاب اسلامي را حاکميت قرآن در کشور معرفي ميکند: «ما نهضت را براي آن کرديم که اسلام و قوانين اسلام و قرآن و قوانين قرآن در کشور ما حکومت کند» (موسوي خميني، 1364، ج 1، ص 307).
2ـ3. راهکارهاي عملي
رهبر معظم انقلاب و علامه مصباح يزدي علاوه بر راهکارهاي علمي و بنيادي، برخي راهکارهاي عملي و کاربردي را نيز ارائه کردهاند که در روند بسط، تغيير و تحول و اسلاميسازي علوم انساني بايد مورد اهتمام و توجه قرار گيرد:
1ـ2ـ3. تقويت روحيه خودباوري و ايجاد کرسيهاي نظريهپردازي
يکي از اهداف و دستاوردهاي انقلاب اسلامي، ايجاد روحيه «خودباوري» به مردم و ملت ايران است، که امام خميني همواره به آن تأکيد داشت و ميفرمود: «ما در جنگ به اين نتيجه رسيدهايم که بايد روي پاي خودمان بايستيم» (بهداروند، 1395، ص 131). مقام معظم رهبري ميگويد: «از اوايل انقلاب، هميشه امام خطاب به جوانان، دانشجويان، متفکران کشور و کساني که داراي استعداد بودند، ميگفت که بهخودتان ايمان بياوريد، نيروي خودتان را باور کنيد و بدانيد که ميتوانيد. اين درست در مقابل تعاليمي بود که در دوران طولاني استبداد در اين کشور، تلقين ميشد که مردم ايران نميتوانند» (مختارپور، 1390، ص 590). لذا در منظومه فکري مقام معظم رهبري و آيتالله مصباح يزدي، يکي از راهکارهاي تحول، بسط و تغيير در علوم انساني، تقويت روحيه «خودباوري» براي اساتيد و دانشجويان علوم انساني است: «مشکل جدي ما تا بهحال، خودباختگي بود. فکر ميکرديم نهايت علومي که ما به دانشگاه ميتوانيم بياموزيم، ترجمۀ مطالبي است که دانشمندان غربي در اختيار ما قرار دادهاند. جوانان ما را اينطور تربيت کرده بودند که خودتان در اين زمينهها چيزي نداريد. اگر چيزي ياد بگيريد، همينهاست که ما به شما ميدهيم» (ر.ک: mesbahyazdi.ir).
مقام معظم رهبري، بارها و بارها مقامامت کشور و مسئولان امور دانشگاهها و استادان و دانشجويان را به «خودباوري»، برپايي «نهضت علمي»، «جنبش نرمافزاري»، تأسيس «کرسيهاي نظريهپردازي»، «شکستن محاصره علمي» و به «تحقيق و نوآوري» دعوت و تشويق کردهاند تا از اين طريق توليد علم در کشور رونق گيرد. تأکيد ايشان هميشه بر اين بوده است که در دانشگاهها و حوزههاي علميه، کرسيهاي نظريهپردازي تأسيس شود و طلاب و دانشجويان و استادان تشويق شوند تا در محيطي آزاد، انديشههاي جديد خود را مطرح کنند و به معرض داوري و نقد عالمانه و منطقي بگذارند. از ديدگاه ايشان، تا اين روحيهها نباشند، بسط و تحول در همه عرصهها و ابعاد علمي ازجمله در علوم انساني، محقق نخواهد شد.
مسئلۀ توليد علم، فقط مربوط به علوم پايه، تجربي و... نيست؛ بلکه شامل همۀ علوم و از جمله علوم انساني است. ما بخصوص در زمينة علوم انساني، برخلاف آنچه که انتظار ميرفت و توقع بود، حرکت متناسب و خوبي نکردهايم؛ بلکه مفاهيم گوناگون مربوط به اين علم را ـ چه در زمينه اقتصاد و چه در زمينههاي جامعهشناسي، روانشناسي و سياست ـ به شکل وحي منزل از مراکز و خاستگاههاي غربي گرفتهايم و بهصورت فرمولهاي تغييرنکردني در ذهنمان جا دادهايم و براساس آن ميخواهيم عمل و برنامه خودمان را تنظيم کنيم! ما در زمينة علوم انساني احتياج به تحقيق و نوآوري داريم» (khamenei.ir).
در بسياري از سخنان خود، حوزههاي علميه و دانشگاهها را به تحقيق و نوآوري و تربيت محققان و پژوهشگران متخصص دعوت و تشويق کردهاند (ر.ک: دفتر مقام معظم رهبري، 1383، ص 172؛ دفتر پيگيري فرامين و مطالبات مقام معظم رهبري از حوزه علميه، 1387، ص 34). آنجا که ميفرمايد:
تهاجم فرهنگي بزرگتر اين است که اينها در طول سالهاي متمادي به مغز ايراني و باور ايراني تزريق کردند که تو نميتواني؛ بايد دنبالهرو غرب و اروپا باشي. نميگذارند خودمان را باور کنيم. الان شما اگر در علوم انساني، در علوم طبيعي، در فيزيک و در رياضي و غيره يک نظرية علمي داشته باشيد، چنانچه برخلاف نظريات رايج و نوشتهشدة دنيا باشد، عدهاي ميايستند و ميگويند حرف شما در اقتصاد، مخالف با نظرية فلاني است؛ حرف شما در روانشناسي، مخالف با نظرية فلاني است. يعني آنطوري که مؤمنين نسبت به قرآن و کلام خدا و وحي الهي اعتقاد دارند، اينها به نظرات فلان دانشمند اروپايي همان اندازه يا بيشتر اعتقاد دارند! (بيانات رهبر معظم انقلاب، 17/4/1383).
از ديدگاه مقام معظم رهبري، تحول و اسلاميسازي علوم انساني چيزي جز متحول کردن فکر اسلامي و اسلوبش در زمينه علوم انساني نيست؛ و اين هميشه از آرزوهاي انقلاب اسلامي بوده است که شعار بازگشت به خويشتن و «نه شرقي ـ نه غربي» را سرلوحه خود قرار داد. ايشان با توجه به اهميت استقلال و روحيه خودباوري، فوايد و دستاوردهاي استقلال طلبي و خودباوري را اينگونه بيان ميفرمايد: «شما چنانچه بنگريد درمييابيد که امروز الحمدلله در عرصة آباداني و ساخت، به پيشرفتهايي دست يافتهايم، همانگونه که در عرصة سياست بينالمللي نيز پيشتازيم. در روزهاي اخير ريل آهن مشهد ـ سرخس را با موفقيت به اتمام رسانديم و شاهد بوديد که چگونه همگي آمدند و اين عمل را ستودند. اين دين و استقلال است که اينگونه کارها را محقق ميکند. ملت ايران زماني اين دستاوردها را محقق ساخت که امريکا و همپيمانانش موضعي خصمانه در برابرش گرفته بودند. برخي ميکوشند اين تفکر را القا کنند که هرکشوري که در مقابل امريکا ميايستد، هيچ دستاوردي نخواهد داشت. پس آنچه ما بهدست آورديم، چيست؟» (پورآذر، 1392، ص 192).
2ـ2ـ3. برنامهريزي و کار گروهي
راهکار عملي ديگري که براي تحول، بسط و اسلاميسازي علوم انساني در سخنان مقام معظم رهبري و آيتالله مصباح يزدي به آن اشاره شده، «برنامهريزي و کار گروهي» است. به باور آيتالله مصباح يزدي، تحول و اسلاميسازي علوم انساني کار يک نفر يا دو نفر نيست؛ بلکه نيازمند يک جنبش علمي، ساختاري و فرهنگي عظيم و يک مجموعه متخصص و متعهد است که داراي دو خصلت باشند: يکي باورمندی به تحول در علوم انساني؛ و ديگری داشتن همت و پشتکار اين امر مهم:
اينکه ميبينيد در بسياري از زمينههاي علوم انساني عقب هستيم، بهخاطر اين است که در اين زمينهها «برنامهريزي» نشده است. علوم طبيعي و تجربي چون نتايج دنيوي داشته، انگيزه زياد بوده است. کار بنيادي در اينجاها چون منافع مادي زيادي ندارد، بايد با انگيزههاي الهي انجام گيرد. البته اين کار، کار يک نفر يا دو نفر نيست؛ به يک مجموعه انساني مناسب نياز دارد. به مجموعهاي از انسانهايي نياز است که دو خصلت داشته باشند: اولاً باورشان باشد که اينها بايد تغيير کند؛ ثانياً همت اين کار را نيز داشته باشند (ر.ک: mesbahyazdi.ir).
3ـ2ـ3. تغيير کتب و استادان علوم انساني
در راهکارهاي علمي، بيان شد که يکي از راهکارها براي تحول و اسلاميسازي علوم انساني، مراجعه به قرآن و تغيير جهانبيني و اصول حاکم بر علوم انساني است؛ و اين کار امکانپذير نيست مگر اينکه کتب و متون علوم انساني و همچنين استادان اين علوم تغيير کند و يا بازآموزي شود. مقام معظم رهبري ميفرمايد:
فرض کنيد اگر ما در سالهاي اول انقلاب بعضي از علوم انساني را مثلاً که تفکر اسلامي نسبت به اين علوم و چگونگي محتواها و اهداف آن آموزشهاي اين علوم نظر دارد، اگر نسبت به اينها کتابهاي کلي داشتيم، حالا بايد کتابهاي بيشتري داشته باشيم؛ اگر اساتيد کمي داشتيم، حالا بايد اساتيد بيشتري داشته باشيم؛ اگر جهت بعضي از علوم اسلامي نبود يا کمتر اسلامي بود، حالا بايد بيشتر شده باشد. ما بايد با دور شدن از مبدأ انقلاب به اهداف انقلاب نزديکتر بشويم... اين بايد در دانشگاهها، و در کتب دانشگاهي، و در اساتيد، در فضاي دانشگاه نشانة خودش را نشان بدهد» (حسيني خامنهاي، 1392، ص 164).
آيتالله مصباح يزدي معتقد است که تغيير کتب و استادان، کار ساده و آساني نيست؛ بلکه نيازمند تلاش و زمان فراوان و نيروي انساني و مالي زيادي است:
کار زيادي بايد انجام بگيرد و اين شوخي نيست. بايد در همۀ رشتههاي علوم انساني، در کتابها و در اساتيد، تجديدنظر شود. ما براي اسلاميشدن دانشگاهها، نه استاد داريم و نه کتاب. کتابها همانطورکه همۀ صاحبنظران اطلاع دارند، ترجمهاي است از کتابهايي که در اروپا و آمريکا نوشته شده، با اندکي تغيير. چند مثال اروپايي برداشته شده و بهجاي آن، مثال ايراني گذاشته و باصطلاح بوميسازي شده است. اگر اين کتابها بخواهد اسلامي شود، بايد کل کتاب عوض شود. البته نوشتن کتاب درسي دانشگاه، براي همۀ رشتههاي علوم انساني، کار عظيمي است. نوشتن يک کتاب در اين زمينه، به زمان زياد، نيروي انساني مخلص و آگاهِ فراوان نياز دارد و البته امکانات مادي آن هم بايد فراهم باشد (ر.ک: mesbahyazdi.ir).
4ـ2ـ3. تربيت نيروي انساني متخصص در علوم اسلامي و انساني
علامه مصباح يزدي معتقد است که براي تحول و اسلاميسازي علوم انساني، نه متخصصان و کارشناسان حوزوي بهتنهايي از عهدۀ اين کار ميتوانند برايند و نه متخصصان دانشگاهي؛ بلکه کساني بايد وارد اين عرصه شوند که از طرفي اسلام را خوب شناخته باشند و از طرف ديگر با علوم انساني رايج در دنيا آشنا شوند و با نظر نقادي عالمانه و منطقي، نه شعاري به آنها، بتوانند علوم انساني را استنباط و برتري آراي اسلام بر آراي غيراسلامي را اثبات کنند:
عليرغم اخلاص و علم اساتيد دانشگاهي نميتوان از آنها توقع داشت که علوم انساني را اسلامي کنند؛ زيرا علوم انساني که آنها فراگرفتهاند، همان علوم غربي است. از طرف ديگر حوزويان نيز صرفاً با آشنائي با اسلام نميتوانند اين کار را به انجام برسانند؛ زيرا آشنايي با علوم انساني و موضوع و محمول و قضاياي آن نيز براي اين کار لازم است. ازهمينرو تنها افرادي که آشنايي لازم را هم با علوم اسلامي و هم با علوم انساني داشته باشند و براي اين کار نيز دلسوز باشند، ميتوانند قدم اول را بردارند (ر.ک: mesbahyazdi.ir).
رهبر معظم انقلاب دربارۀ اهميت استادان دانشگاه و علوم انساني چنين ميفرمايد:
استاد خيلي نقش دارد. نقش استاد در محيطهاي آموزشي، نقش بسيار برجسته و مهمي است. استاد فقط آموزندة دانش نيست؛ بلکه منش استاد و روش استاد ميتواند مربي باشد؛ استاد، تربيتکننده است. تأثير استاد روي شاگرد، عليالظاهر از تأثير بقية عوامل مؤثر در پيشرفت علمي و معنوي و مادي متعلم بيشتر است؛ از بعضي که خيلي بيشتر است. گاهي استاد ميتواند يک کلاس را، يک مجموعة دانشجو يا دانشآموز را با يک جملة بهجا تبديل کند به انسانهاي متدين؛ به يک انسان مؤمن؛ استاد اينجوري است. عکسش هم البته هست. متأسفانه اساتيدي در دانشگاههاي امروز ما هستند ـ اگرچه کماند ـ که درست نقطة مقابل عمل ميکنند ـ حالا درسشان هرچي هم که هست؛ مربوط است يا نيست ـ و با يک کلمه، اين جوان را از آيندة خودش نااميد ميکنند؛ از آيندة کشورش نااميد ميکنند،؛از آيندة حضورش در کشور نااميد ميکنند؛ او را به ميراث گذشتة خودش بياعتنا ميکنند؛ او را تشنة نوشيدن از سرچشمههاي ناسالم و آلودة بيگانگان ميکنند و رها ميکنند. از اين قبيل هم داريم؛ استاد يک چنين نقشي دارد (بيانات رهبر معظم انقلاب، 2/4/1389).
اگر به سخنان و آثار اين دو متفکر انقلاب اسلامي مراجعه و تحقيق و جستوجو کنيم، قطعاً براي بسط و تغيير و اسلاميسازي علوم انساني، راهکارها و راهبردهاي ديگري را نيز ميتوان بهدست آورد. اما با توجه به وسع و ظرفيت اين نوشتار، به راهکارها و راهبردهاي که اشاره شد، بسنده ميشود. به اميد آنکه توسط نخبگان و فرهيختگان جوامع اسلامي، اين راهبردها و راهکارها عملياتي شده و در آينده علوم انساني اسلامي به معناي واقعي تحقق پيدا کند.
نتيجهگيري
از مجموع مطالب گذشته و سخنان مقام معظم رهبري و آيتالله مصباح يزدي بهخوبي ميتوان نتيجه گرفت که يکي از مهمترين اهداف و آرزوهاي انقلاب، استقلال فرهنگي و مبارزه با فرهنگ مادي و مبتذل غربي بوده است. در اين راستا، هم امام خميني بهعنوان رهبر و بنيانگذار انقلاب اسلامي و هم ساير متفکران و رهبران انقلاب، بخصوص مقام معظم رهبري و ازجمله آيتالله مصباح يزدي تلاشهاي فراواني انجام داده و راهکارها و راهبردهاي مختلفي را براي جوامع علمي؛ حوزوي و دانشگاهي ارائه کردهاند؛ که اگر اين راهکارها عملياتي شوند، بدون شک به استقلال فرهنگي و علمي دست خواهيم يافت. البته مقام معظم رهبري هميشه در سخنان خود تأکيد فرموده است که «تهاجم فرهنگي» و يا «مبارزه فرهنگي» غير از «تبادل فرهنگي» است؛ و فرموده است ما با تهاجم فرهني غرب مخالفيم، نه با تبادل فرهنگي. ما با همه دانشها و نظريههاي علوم غربي مخالف نيستيم. بايد علوم و نظرياتي که با مباني ديني و اسلامي ما در تضاد نيستند، آنها را ياد بگيريم و استفاده کنيم. اما آنچه با مباني ما در تضاد هستند، آنها را مورد نقد و نفي قرار دهيم. در مجموع مقام معظم رهبري و آيتالله مصباح يزدي راهکارهايي مختلفي را براي تحول و اسلاميسازي علوم انساني مطرح کردهاند که بهطورکلي ميتوان راهکارهاي مطرحشده در سخنان رهبر معظم انقلاب و آثار آيتالله مصباح يزدي را به دو بخش تقسيم کرد: راهکارهاي علمي و بنيادي و راهکارهاي عملي. رويکرد توليد علم بهجاي مصرفگرايي، نقد مباني علوم انساني غربي، مراجعه به قرآن از مهمترين راهکارهاي علمي و بنيادي و تقويت روحيه خودباوري و ايجاد کرسيهاي نظريهپردازي، برنامهريزي و کارگروهي، تغيير کتب و استادان علوم انساني و تربيت نيروي متخصص در علوم انساني اسلامي، ازجمله راهکارهاي عملي است که در سخنان مقام معظم رهبري و آثار و سخنان آيتالله مصباح يزدي به آن اشاره شده است.
* این مقاله در همایش بین المللی «علوم انسانی اسلامی در اندیشه علامه محمدتقی مصباح یزدی» پذیرش شده است.
- احمدي، مجتبي و ديگران، 1389، از تهاجم فرهنگي تا جنگ نرم، تهران، کيهان.
- اسپريگنز، توماس، 1394، فهم نظريههاي سياسي، ترجمة فرهنگ رجايي، چ نهم، تهران، آگه.
- بهداروند، محمدمهدي، 1395، انقلاب اسلامي مسائل و راهبردها، قم، پژوهشگاه بينالمللي المصطفي.
- پورآذر، مهدي، 1392، اجتهاد و نوآوري فکري از ديدگاه حضرت آيتالله خامنهاي، تهران، سروش.
- جکسون، رابرت، 1385، درآمدي بر روابط بين الملل، ترجمة مهدي ذاکريان و همکاران، چ دوم، تهران، ميزان.
- جمعي از نويسندگان، ۱۳۶۱، علوم انساني، اسلام و انقلاب فرهنگي، تهران، جهاد دانشگاهي.
- جوادي آملي، عبدالله، 1388، حق و تکليف در اسلام، قم، اسراء.
- حسيني خامنهاي، سيدعلي، 1392، رهنمود 1 (شوراي عالي انقلاب فرهنگي)، تهران، مؤسسة پژوهشي فرهنگي انقلاب اسلامي.
- حقي، محمد، 1395، فلسفه انقلاب اسلامي، قم، پژوهشگاه بينالمللي المصطفي.
- حکاک، سيدمحمد، 1380، تحقيق در آراء معرفتي هيوم، تهران، مشکوة.
- دبيرخانه همايش مباني فلسفي علوم انساني، 1389، جستارهايي در فلسفه علوم انساني از ديدگاه آيتالله مصباح يزدي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- دفتر پيگيري فرامين و مطالبات مقام معظم رهبري از حوزه علميه، 1387، تحول و بالندگي حوزههاي علميه در چشم انداز مقام معظم رهبري، قم، بوستان کتاب.
- دفتر مقام معظم رهبري، 1383، دانشگاه و دانشجو در آئينه رهنمودهاي مقام معظم رهبري، تهران، انتشارات بينالملل.
- فاضلينيا، نفيسه، 1386، ژئوپلتيک شيعه و نگراني غرب از انقلاب اسلامي، قم، مؤسسة شيعهشناسي.
- فروند، ژولين، 1362، آراء و نظريهها در علوم انساني، ترجمة عليمحمد کاردان، تهران، نشر دانشگاهي.
- مختارپور قهرودي، عليرضا، 1390، معارف انقلاب (مروري بر ديدگاههاي حضرت آيتالله العظمي سيدعلي خامنهاي درباره انقلاب اسلامي)، چ چهارم، تهران، انقلاب اسلامي.
- مرکز تحقيقات اسلامي سپاه، 78، آمريکا از ديدگاه مقام معظم رهبري، قم، محدث.
- مصباح يزدي، محمدتقي، ۱۳۷۸، «رابطة ايدئولوژي و فرهنگ اسلامي با علوم انساني»، در: مجموعه مقالات و مصاحبههاي برگزيده، کتاب اول، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه.
- ـــــ ، 1388، انسانسازي در قرآن، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1392، رابطه علم و دين، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- مطهري، مرتضي، 1365، اسلام و مقتضيات زمان، تهران، صدرا.
- معلم، علياکبر، 1393، انديشه سياسي امام خميني و نسل سوم انقلاب اسلامي ايران، تهران، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.
- موسوي خميني، سيدروحالله، 1364، صحيفه نور، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
- هابز، توماس، 1381، لوياتان، ترجمة حسين بشيريه، چ دوم، تهران، نشر ني.
- هي وود، اندرو، 1383، درآمدي بر ايدئولوژيهاي سياسي، ترجمة محمد رفيعي مهرآبادي، تهران، وزارت امور خارجه.
- khamenei.ir.
- mesbahyazdi.ir