معرفت، سال سی و یکم، شماره یازدهم، پیاپی 302، بهمن 1401، صفحات 33-44

    نقش توبه در کمال انسان از منظر قرآن

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    ✍️ امیررضا اشرفی / دانشيار گروه تفسير و علوم قرآن مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني / ashrafi@qabqs.net
    احسان سلیمانی پای طاق / كارشناس ارشد تفسير و علوم قرآن مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني / ehsan.soleymanipaytagh@gmail.com
    چکیده: 
    از مهم ترین عوامل کمال انسان در قرآن، توبه است؛ این پژوهش می کوشد نقش توبه را در کمال انسان به لحاظ بینشی، گرایشی و رفتاری به روش تفسیر موضوعی واکاوی کند؛ حاصل بررسی اینکه توبه از بعد بینشی موجب افزایش بصیرت انسان نسبت به زشتی و نافرجامی گناه و متقابلاً زیبابی و خوش فرجامی طاعت می شود؛ همچنین قرار گرفتن در مسیر توبه موجب درک عمیق تر برخی اوصاف و افعال خداوند مانند توابیت، رحمت و شفاعت می شود؛ توبه از بُعد گرایشی موجب فزونی محبت الهی، تعدیل غرائز حیوانی، کاهش میل به گناه، تقویت امید به فلاح، نجات از اندوه و بلا می گردد؛ تسلیم شدن در برابر حق و حقیقت و تلاش در جهت تبیین آن برای دیگران، استقامت در برابر گردن کشان و ستمکاران، برپایی نماز، پرداخت زکات، تلاش در جهت پالایش روح، رعایت انصاف، شکر نعم الهی، از کمالات رفتاری توبه اند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Role of Repentance in Human Perfection from the Perspective of the Qur'an
    Abstract: 
    Abstract Man was created to achieve perfection and happiness. According to the Qur'an, one of the factors of achieving happiness is repentance. Using thematic interpretation, the purpose of this research is to examine the effects of repentance in human perfection in terms of vision, tendency and behavior as mentioned in the Quran. The results show that, in terms of vision, repentance causes insight into the path of guidance, the vices and consequences of sin, and the goodness and beauty of obedience. Also, repentance leads to a deeper understanding of God's acceptance of repentance, His mercy and granting, as well as the intercession of His saints. The increase of love towards God, adjustment of instincts, reduction of inclination to sin, strengthening of hope for success, salvation from sorrow and calamity are among the effects of repentance in terms of tendency. Acknowledging the truth and surrendering to it, clarifying the facts, standing up against tyrants and oppressors, performing prayers, paying zakat, purifying the soul, observing fairness, and being grateful for God's blessings are among the behavioral perfections of repentance.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
     
    انسان از دیدگاه قرآن، براي نيل به کمال آفريده شده است و کمال انسان در قرب الهي و نیل به مقامي است که شايسته دريافت بيشترين رحمت پروردگارش باشد (مصباح يزدي، 1389، ص 539)؛ در قرآن توبه راهی برای نیل به عالی‌ترین درجات کمال و قرب الهی قلمداد شده است؛ کمال انسان، امری اختیاری است؛ انسان برای پیمودن مسیر کمال انسان باید نخست چیزی را که انسان را به کمال می‌‌رساند، بشناسد و بداند که نسبت به آن مسئولیتی دارد. دوم، باید گرایش‌های متضادی نسبت به آن داشته تا زمینه‌ای برای اختیار و انتخاب انسان فراهم باشد و سوم، قدرت تصمیم‌گیری و انتخاب داشته باشد تا میان گرایش‌های متضاد یکی را انتخاب کند و دیگر این که بتواند آنچه را انتخاب کرده به مرحله عمل (رفتار) درآورد؛ مایه‌های سه شرط از مبادی اختیار یعنی شناخت، گرایش‌های گوناگون و نیز قدرت بر تصمیم‌گیری به طور فطری در انسان نهاده شده است (ر.ک: مصباح یزدی، 1376، ص 394)؛ با توجه به مبادی اختیار انسان، برای انسان می‌توان سه بعد ساحت بیشی، گرایشی و توانشی در نظر گرفت (ر.ک: مصباح یزدی، 1394، ج 2، ص 30ـ33) و ساحت توانشی در قالب رفتار بروز می‌کند؛ تحقق کمال حقیقی انسان در گروی کمال انسان در همه ساحت‌های وجودی اوست؛‌ این پژوهش درصدد بررسی نقش توبه در کمال انسان در ابعاد معرفتی، گرایشی و رفتاری انسان است؛ پیش از این پژوهش‌هایی درباره توبه و مسائل مرتبط با آن نظیر حقیقت توبه و مراتب و موانع آن و نیز برخی آثار دنیوی و اخروی توبه آن سامان یافته است (از جمله ر.ک: جوادي آملي، 1385، ج 8، ص 68ـ71). اما اثري که نقش توبه را در ابعاد مختلف کمالی انسان واکاوی کند، يافت نشد.
    سؤال اصلي پژوهش حاضر اين است که نقش توبه در کمال انسان چيست؟
    سؤال‌هاي فرعي نيز عبارتند از: 1. نقش توبه در کمال انسان به‌لحاظ بينشي چيست؟ 2. نقش توبه در کمال انسان به‌لحاظ گرايشي چيست؟ 3. نقش توبه در کمال انسان به‌لحاظ رفتاري چيست؟
    پيش از پرداختن به پاسخ اين پرسش‌ها، توضيحي دربارۀ مفاهيم اصلي اين پژوهش مي‌دهيم.
    1. مفهوم‌شناسي
    1ـ1. توبه
    توبه در لغت به معناي بازگشت (ابن‌فارس، 1404ق، ج 1، ص 357؛ ابن‌منظور 1414ق، ج 2، ص 61) يا بازگشت از گناه آمده است (جوهري، 1376ق، ج 7، ص 91؛ فيروزآبادي 1412ق، ج 1، ص 41).
    توبه و مشتقات آن غالباً در حوزۀ دين در تعامل ميان بندگان با خداوند متعال به‌کار مي‌رود. هنگامي توبه را به کسي نسبت مي‌دهيم و مي‌گوييم: «تاب من ذنبه»، در حقيقت از بازگشت او از تقصير و گناه به طاعت خبر داده‌‌ايم؛ توبه حتي بدون اشاره به گناه نيز، غالباً معنايي جز بازگشت از تقصير و گناه ندارد؛ اما توبه هنگامي که به خداوند متعال نسبت داده مي‌شود (ر.ک: بقره: 128و160؛ نساء: 16و64) به معناي بازگشت خداوند به بنده به لطف و رحمت است (تفتازاني، 1409ق، ج 2، ص 241).
    در اين پژوهش مراد از توبه، بازگشت انسان از هرگونه تقصير و نافرماني در مقابل خداوند متعال به‌سوي قرب و رضاي الهي است.
    2ـ1. کمال
    واژۀ کمال از ماده (ک.م.ل) دربارۀ ذوات و صفات به‌کار مي‌رود؛ کمال در ذوات به معناي تماميت اجزا و در صفات به معناي کامل شدن محاسن و زيبايي هر شيء است (فيومي، ۱۴۱۴ق، ج 2، ص 541)؛ بيشتر اهل لغت کمال را در معناي مصدري مساوي تمام مي‌دانند (ابن‌فارس،‌ 1404ق، ج 5، ص 139؛ ازهرى، 1421ق، ج 10، ص 148؛ ابن‌منظور، 1414ق، ج ۱۲، ص ۱۵۶؛ فراهيدي، 1409ق، ج 5، ص 378و379)؛ ولي نظر برخي ديگر ازجمله راغب اصفهاني بر اين است که مفهوم کمال متفاوت از تمام و بالاتر از آن است (راغب اصفهاني، 1412ق، ص 726؛ فيومى، 1414ق‏، ج 2، ص 541؛ ابوهلال عسکري، 1400ق،‌ ص 258). به نظر وي عرب وقتي به چيزي کامل مي‌گويد که علاوه بر تماميت، غرض از آن چيز حاصل شود، مثلاً انگشتان هر دست اگر پنج تا باشد، تام‌الخلقه است؛ اما کمال دست آن است که کارکرد خوب و مناسبي در آنچه براي آن آفريده شده، داشته باشد و صنعت و هنري از آن برآيد.
    کمال انسان به‌نظر برخي دانشمندان، نوعى افزايش كمّى يا كيفى و يا شكوفايى و بيشتر شدن بهرۀ وجودي است (مصباح يزدي، 1394، ج 2، ص 45). به‌نظر ايشان با به فعليت رسيدن استعدادها، انسان داراي حقيقتي مي‌شود که پيش از آن نداشته است؛ به‌عنوان مثال، انساني که شناختش نسبت به ربوبيت الهي فعليت و ارتقا يافته، به مرتبه‌اي وجودي دست يازيده که قبلاً فاقد آن بوده است.
    هرچند کمال به معناي فوق در قرآن کريم به‌کار نرفته است؛ اما واژگاني مانند فوز و فلاح نمايندۀ اين مفهوم کانوني در قرآن هستند (ر.ک: مصباح يزدي، 1394، ج 1، ص 36). براي توبه در قرآن آثار و برکات فراواني شمرده شده است؛ ازجمله تبديل بدي‌ها به خوبي‌ها (فرقان: 70)، آمرزش گناهان (شوري: 25)، حفظ از عذاب الهي (غافر: 7)، برخورداري از انواع برکات ازجمله باران (هود: 52)، پوشاندن سيئات و ورود به بهشت (تحريم: 8)، نيل به خير و سعادت (توبه: 74)، زدودن زنگار از قلب و طهارت روح (تحريم: 4)، فزوني قوت و قدرت (هود: 53) و ياري‌شدن با مال و فرزند (نوح: 12).
    در يک جمله، به فرمودۀ قرآن کريم، هر فضليتي که نيل به آن براي انسان ممکن است، در پرتو استغفار و توبه به انسان مي‌رسد: «وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُمْ مَتاعاً حَسَناً إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ يُؤْتِ كُلَّ ذي فَضْلٍ فَضْلَهُ...» (هود: 3)؛ و اينكه از پروردگارتان آمرزش بخواهيد سپس به پيشگاه او توبه كنيد تا شما را تا زمانى معين بهره‏اى نيكو برساند و به هركس كه سزاوار فضيلتي است، فضيلتي شايسته او عطا کند‏.
    بنابراين توبه آثار فراواني در زندگي انسان دارد که در اين پژوهش به مهم‌ترين آثار آن در کمال انسان به‌لحاظ بينشي، گرايشي و رفتاري خواهيم پرداخت.
    2. آثار بينشي توبه
    بينش اسم مصدر از بينايي، ديدن، به معناي بينندگي و بصيرت آمده است (عميد، 1360، ج 1، ص 420) و در اينجا به معناي مطلق علم و آگاهي از چيزي است.
    چنان‌که پيش از اين گذشت، توبه در اين پژوهش به معناي بازگشت بنده از هرگونه تقصير و معصيت در برابر فرمان پروردگار به‌سوي طاعت و رضاي اوست؛ توبه در قرآن غالباً مسبوق به استغفار (طلب بخشايش و غفران) و يا همراه آن ذکر شده است؛ لذا اين مفهوم در آياتي که در آن از نوعي بازگشت از تقصير و معصيت و خشم الهي به طاعت و رضاي الهي سخن گفته شده و نيز آياتي که در آن استغفار از گناه به‌دنبال ارتکاب نافرماني و معصيت مطرح شده، قابل جست‌وجوست؛ هرچند واژۀ مادۀ توبه در آنها به‌کار نرفته باشد.
    1ـ2. تحقق شناخت‌های مطلوب در مراحل هدايت
    توبه نقش مهمی در هدایت انسان دارد؛‌ هدايت در لغت به معناي دلالت و راهنمايي است (جوهري، 1376ق، ج 6، ص 2533؛ ابن‌اثير، 1367، ج 5، ص 253). راغب، هدايت را دلالت و راهنمايي همراه با لطف دانسته است (راغب اصفهاني، 1412ق، ص 835)؛ برخي دانشمندان، هدايت را فراتر از نشان دادن راه دانسته‌اند؛ به باور ایشان هدايت نوعی رساندن به مقصود است که با شناساندن [و شناخت] راه و مقصد تحقق می‌یابد. (ر.ک‌: طباطبائي، 1402ق، ج 1، ص 34).
    از مجموع کاربردهاي هدايت در قرآن چنين برمی‌آید که هدايت الهي دو مرحله دارد؛ يکي راهنمايي و نشان دادن راه که با ابلاغ پیام‌های الهی از طرف فرستادگان خداوند ازیک‌سو و شناخت و تصدیق مفاد آن پیام‌ها از جانب مخاطبان از سوی دیگر صورت می‌گیرد و نتیجه آن تحقق بینشی حصولي به مفاد کتب آسمانی در مخاطبان است (ر.ک: مصباح يزدي، 1389، ص 120ـ122) و دیگر هدایتی که با زمینه‌سازی همان بینش‌های حصولی در نفس انسان تحقق می‌یابد و از سنخ معرفت حضوري است. (ر.ک: همان، ص 176ـ177)؛ به‌هر صورت در هدايت انسان، جنبۀ شناختي (بینش حصولی و حضوری) بسيار پررنگ است؛ لذا در جرگه‌ کمالات بينشي قرار مي‌گيرد.
    توبه، راه بازگشت حتی برای کسانی است که به کلی از مسیر هدایت الهی منحرف شده‌اند و به حسب ظاهر امیدی به راهیابی آنها نیست؛ در قرآن مي‌خوانيم: «كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعينَ خالِدينَ فيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُون إِلاَّ الَّذينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيم» (آل‌عمران: 86ـ89)؛ طبق اين آيات، حتی کسانی که پس از ایمان به خداوند و شهادت به رسالت پیامبر اكرم به کفر گراییدند و با این وصف از هدایت الهی محروم شدند، اگر به‌راستی توبه کنند و به اصلاح اعتقادات و عملکرد خود بپردازند، مشمول غفران و رحمت و هدایت الهی خواهند شد؛ استفهام در آيه 86 سورة «آل‌عمران» انكارى است و منظور اين است كه هدايت قومى را كه پس از ايمان كافر شدند، بعيد و بلکه ناممکن جلوه دهد؛ چنان‌كه در آخر آيه فرموده است: «وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ». در اين جمله، وصف (الظالمين) مشعر به عليت است و معناي آيه اين است که خداوند اين قوم را با اين وضعيت کفر و ظلم، هدايت نمى‏كند؛ اما اگر کساني از کفرشان توبه و اين ظلم بزرگ را رها کنند و به اصلاح بینش و عملکردشان بپردازند، مشمول غفران و رحمت و هدایت می‌شوند. (ر.ک: طباطبائي، 1402ق، ج 3، ص 340).
    از این آیه به خوبی استفاده می‌شود که توبه نقشی مهم در بهره‌گیری از هدایت الهی دارد و بهره‌گیری از هدایت ـ که مقرون به بازگشت به توحید و اصلاح اعمال است ـ بی‌شک مرتبه‌ای از کمال انسان است که چه در مرحله اول (شناخت و تصدیق حق) و چه در مرحله دوم (تحقق معرفت حضوری) جنبه معرفتی بسیار پررنگ و قوی‌ای دارد، لذا در جرگه‌ کمالات بينشي قرار مي‌گيرد.
    2ـ2. بصيرت به زشتي و نافرجامي گناه
    از برخي آيات به‌دست مي‌آيد که حاصل تذکر و توبه انسان در مواجهه با شيطان، حصول گونه‌اي از بصيرت براي اوست: «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُون» (اعراف: 201).
    «مس»، به معناى اصابت و برخورد همراه با لمس است و مراد «طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ» به‌نظر برخي مفسران، شیطان یا وسوسه شیطانی است كه اطراف قلب انسان مي‌گردد تا راه نفوذي به قلب انسان بیابد؛‌ طبق احتمال اول «من» بيانيه و طبق احتمال دوم نشويه است؛ ولي دو معنا به‌هم نزديک‌اند؛ و «تذكر»، تفكر در اموري است که قبلاً مجهول و يا مغفول بوده است (ر.ک: طباطبائي، 1402ق، ج 8، ص 381).
    برخي روايات «مس شيطان» را در اين آيه، گناه [در اثر وسوسه شیطان] دانسته‌اند: عن ابي‌عبدالله قال سألته عن قول‌الله «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ»؛ قال: هو الذنب (عياشي، 1380ق، ج 2، ص 43). طبق اين روايات، مراد از «تذکروا» در اين آيه یادآوری و تنبهی است که حین ارتکاب گناه یا پس از آن برای انسان خداترس (متقی) حاصل مي‌شود؛‌ مؤيد اين برداشت رواياتی است که مرحوم کليني ذيل اين آيه در باب توبه آورده است (ر.ک: کليني، 1407ق، ج 2، ص 430)؛ طبق اين احتمال، تذکر مقدمه‌اي براي توبه و بازگشت از گناه به‌سوي خداست و نتيجه و حاصل اين تذکر و توبه، دستيابي به بصيرتي است که حاصل آن رهايي از دام شيطان، انصراف از ارتکاب یا ادامه گناه و غرقه شدن در آن است؛ متعلق چنين بصيرتي به تناسب حکم و موضوع و نتيجۀ حاصل از آن مي‌تواند بصيرت به عواقب شوم گناه و زشتي آن در محضر حق تعالي باشد.
    گويا وسوسه‏هاى شيطانى همچون طواف‌كننده‏اى پيرامون فكر و روح انسان پيوسته مي‌گردند تا راهى براى نفوذ بيابند و او را آلوده کنند. اگر انسان در اين هنگام به ياد خدا بيفتند، خداوند چشم دل او نسبت به پليدي و زشتي گناه بينا مي‌کند و به او توفيق دفع وساوس شيطاني و توبه مي‌دهد و لذا غرق گناه نمي‌شود و از عواقب زيانبار آن می‌رهد. به‌عکس، اگر انسان با تذکر و توبه، وسوسه‌هاي شيطان را از خود دفع نکند، شيطان بر او مستولي مي‌شود، گناه را در نظرش بيشتر مي‌آرايد و او را کاملاً آلوده به گناه می‌کند؛ چنان‌که آيه بعد مي‌فرمايد: «وَ إِخْوانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الغَيِّ ثُمَّ لا يُقْصِرُون‏» (اعراف: 202)؛ يعني «و برادران بى‏تقوايان [كه شياطين هستند] همواره آنان را به عمق گمراهى مى‏كشانند؛ سپس [در به گمراهى كشيدنشان‏] كوتاهى نمى‏ورزند.
    3ـ2. بصيرت به زیبایی و خوش‌فرجامی طاعت
    از آيه 201 سورة «اعراف»، نقش توبه را در فزوني بصيرت استفاده کرديم و گفتيم که به تناسب نتيجه‌ متوقع از توبه (رهايي از وسوسه شيطان و گناه)، بسيار محتمل است که متعلق اين بصيرت، روشن‌بيني نسبت به پليدي گناه و عواقب آن باشد؛ اما شايد بتوان براي بصيرت در جمله مذکور «فَإِذا هُمْ مُبْصِرُون» با توجه به اطلاق آن، معنايي وسيع‌تر در نظر گرفت که بصيرت به حُسن و خوش‌عاقبتی طاعت را نیز دربرمی‌گیرد؛ شاید عطف ایمان و عمل صالح در برخی آیات بر توبه مشعر به تحقق چنین بصیرتی در اهل توبه ـ به مثابه نتیجه آن ـ باشد: «فَأَمَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَعَسى‏ أَنْ يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحينَ» (قصص: 67)؛ «إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ» (مريم: 60).
    حاصل اینکه نظر به اطلاق جملۀ «فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ» در آیه 201 سورة «اعراف»، مي‌توان قوياً احتمال داد که اين بصيرت فراگير باشد و شامل بصيرت به پليدي گناه و حسن عاقبت طاعت بشود.
    4ـ2. درک عميق‌تر توابيت و رحیمیت الهي
    برخي از آيات بر اين دلالت دارد که کسي که حقيقتاً با توبه‌ دست از گناه بشويد و به‌سوي خدا روي آورد، خداوند را تواب و رحيم مي‌يابد و خداوند با اين اسماء و صفات حسنايش با او روبه‌رو مي‌شود؛ نه اينکه فقط بداند که خداوند تواب و رحيم است؛ بلکه حقيقتاً خداوند را با این صفات (توابيت و رحيميت) می‌یابد و با این صفات با خداوند متعال روبه‌رو می‌شود: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً» (نساء: 64).
    وجدوا از ماده (و.ج.د) به معناي يافتن است (ابن‌منظور، 1414ق، ج 3، ص 445)؛ شايد منظور از اينکه انسان توبه‌کار خداوند را تواب و رحيم مي‌يابد، اين باشد که حالتي براي توبه‌کننده پيدا مي‌شود که توابيت و غفاريت خداوند را حضوراً و بالعيان مي‌يابد و با چشم دل مي‌بيند و اين اسماي الهي و صفات حسناي الهي را بالوجدان درک مي‌کند؛‌ چنين درکي، نيل به حقيقتي فراتر و عميق‌تر از علم حصولي به توابيت و رحيميت خداوند است؛ همين مضمون را آيات ديگري از قرآن تأييد مي‌کند: «مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ، ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِيماً» (نساء: 10)؛ يعني هر که به ‌خود بد يا ستم کند، سپس از خدا آمرزش بخواهد، خداوند را غفور و رحيم خواهد يافت.
    محل تجلي اين اسماء حسناى الهي (توابيت و رحيميت و غفران الهي)، قلب توبه‌کنندگان است؛ خدا را جلوه‌ها و نسيم‏هاى رحمتى است، كه تنها کسانی که حقيقتاً از گناه دست بشويند و خود را در معرض رحمت و غفران الهي قرار دهند، از آن بهره‌مند می‌شوند.
    هرچند اين اثر در آيه مترتب بر استغفار (طلب غفران و بخشش) شده است؛ اما چنين استغفاري قطعاً ملازم با توبه و بازگشت از گناه به‌سوي خداست؛ تحقق چنين بينش و معرفتي براي انسان در پي استغفار و توبه، معرفتي راه‌گشاست که افزون بر اینکه خود مرتبه‌ای از کمال انسان است،‌ او را به‌سوي مراتبی بالاتر از کمال رهنمون مي‌سازد.
    5ـ2. درک عميق‌تر صفت «مجيب»
    داستان حضرت يونس نيز در قرآن حاکي از برخي آثار توبه است: «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى‏ فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ» (انبياء: 87ـ88).
    كلمه «نون» به معناى ماهى است (ابن‌منظور، 1414ق، ج 13، ص 2) و ذوالنون (صاحب ماهى) يونس پيغمبر فرزند متى است كه صاحب داستان ماهى است. او از طرف پروردگار مبعوث به دعوت اهل نينوا شد؛ ولي آنها دعوتش را نپذيرفتند و به وي ايمان نياوردند. وي که از ايمان قومش نوميد شده بود، بي‌آنکه فرماني از جانب پروردگارش برسد آنها را ترک کرد تا زودتر عذاب دامنگیرشان شود؛ قوم يونس وقتي نشانه‌هاي عذاب را ديدند در همين فاصله توفيق توبه يافتند و از عذاب الهي رهيدند و خداوند به‌دليل اين ترک اولي و صبر نکردن تا دريافت فرماني از جانب پروردگار بر پيامبرش سخت گرفت و او را که به کشتي سوار شده بود، در کام نهنگ گرفتار ساخت.
    حضرت يونس وقتي متوجه ترک اولاي خود و عدم رضايت پروردگارش شد، در تاريکي‌هاي شکم نهنگ و دريا ملتمسانه با اين کلمات عذر تقصير به بارگاه پروردگارش آورد تا دوباره مشمول رحمت خاص و رضاي پروردگارش شود: «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ».
    هرچند در آيه به واژۀ توبه تصريح نشده است؛ اما این آیه حالتي از اعتراف به تقصير و روی آوردن خاشعانه به درگاه پروردگار را برای کسب رضایت الهی در ذهن مخاطبان ترسیم می‌کند که خود مرتبه‌ای از توبه است؛ چنان‌که برخي مفسران نيز چنين استفاده‌اي از آيه کرده‌اند (ر.ک: ابن‌عاشور، 1420ق، ج 23، ص 87). چنين بازگشتی طبق ذیل آیة «وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِين» براي همۀ مؤمنان راه‌گشاست و حاصل چنين بازگشتي به‌سوي خدا، اجابت الهي و نجات از گرفتاري و اندوه براي همة مؤمنان است: «فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِين»؛ اين راه نجاتي است که خداوند در برابر توبه‌گزاران نهاده و حاصل آن، استجابت و روبه‌رو شدن با خداوند با صفت «مجيب» است.
    پيامبر اکرم در حديثي اين آيه را مشتمل بر اسمي از اسامي الهی دانسته‌ که هر مؤمني خداوند را با آن بخواند و به خداوند رو کند، قطعاً خداوند اجابتش مي‌کند و او را از اندوه و بلایی‌ که به عقوبت تقصير و نافرماني دامنگیرش شده، رهايي‌اش مي‌بخشد (ر.ک: سيوطي، 1404ق، ج 4، ص 334)؛‌ درک عميق‌تر صفت «مجیب» به‌مثابه صفتی از اوصاف علیای الهي، مرتبه‌ای از کمال یا دست‌کم زمینه‌ساز آن است.
    6ـ2. شناخت عمیق‌تر مقام شفاعت اولياي الهي
    در فرهنگ ديني شفاعت به معناي واسطه‌شدن مقربان الهي براي رهايي گناهکاران از وضعيت نامطلوبي است که در آن مستحق کيفرند و شفيع کسی است که با تکيه بر جايگاه خود، شفاعت‌شونده را براي رهايي از وضعيت نامطلوب يا رساندن به وضعيتي مطلوب، همراهي و ياري مي‌کند، تا شايستۀ بخشودگي و فضل و رحمت ويژه الهي شود (ر.ک: طباطبائي، 1402ق، ج 1، ص 158ـ159).
    يکي از مصاديق شفاعت رسول خدا وساطت وي براي بخشايش گناهان است؛ خداوند مي‌فرمايد: «... وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً» (نساء: 64). اين آيه اشاره به اين دارد که اطاعت فرمان خدا و پيامبر به نفع مردم و مخالفت با آن، ستم به خويشتن است؛ زيرا آثار نامطلوبي در زندگي مادي و معنوي‌شان مي‌گذارد (ر.ک: مکارم شيرازي و همكاران، 1371، ج 3، ص 451).
    حال که مردم با نافرماني خدا و رسول، به‌خود ستم کردند، راه جبران آن، توبه و استغفار است؛ اما توبه و استغفاری که مقرون به استغفار و طلب مغفرت و رحمت از سوی رسول خدا براي انسان گناهکار باشد؛ چنين توبه‌اي قطعاً مرضي و مقبول پروردگار است.
    توبه‌گزار با چنین توبه‌ای، خود را در معرض شفاعت رسول خدا قرار مي‌دهد و با وساطت او، مشمول غفران و رحمت الهي مي‌شود.
    برادران يوسف وقتي پس از مبتلا شدن به گرفتاري‌هاي متعدد، دانستند که گرفتاري‌شان حاصل گناه ديرينه‌شان و اعتراف نکردن به گناه است؛ لذا ملتمسانه به محضر پدر آمدند و از وی طلب استغفار کردند: «... يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا كُنَّا خاطِئِينَ» (يوسف: 97)؛ و از پدر چنين پاسخ شنيدند: «... سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» (يوسف: 98)؛ آنان در حقیقت طعم غفران و رحمت الهي را به‌واسطۀ شفاعت و استغفار يعقوب چشيدند.
    آنجا نيز که برادران، در محضر يوسف با این عبارت به خطايشان اعتراف کردند: «... تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنا وَ إِنْ كُنَّا لَخاطِئِينَ» (يوسف: 91)، با بخشش یوسف مشمول غفران و بخشش الهی شدند: «قالَ لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ» (يوسف: 92).
    يوسف که در مقام حکومتي‌اش مي‌توانست برادرانش را به سختي مجازات کند، وقتي با توبه و ندامت برادران مواجه شد، از انتقام از آنها گذشت و حتي گناهانشان را يادآوري نکرد و بدين‌ترتيب، عنايت و لطف الهي را که در وجودش تجلي کرده بود، به آنان بازنمايي کرد و آنان لطف و عنايات الهي را نسبت به توبه‌کاران از مجراي ولي الهي درک کردند.
    درک بهتر مقام شفاعت اولياي الهي نيز بي‌ترديد گامي استوار در جهت کمال و سعادت انسان است؛ زيرا انسان با همين معرفت مي‌تواند خود را از موقعيتي که در آن مستحق عذاب شده، برهاند و به مراتبي از قرب الهي برساند.
    3. آثار گرايشي توبه
    گرايش به معناي گراييدن، ميل و رغبت است (عميد، 1362، ج 2، ص 1679). گرايش‌هاي فطري، نيروهاي محرکي دروني هستند که خداوند آنها را براي اهداف خاصي در وجود انسان نهاده است (ر.ک: شعاري‌نژاد، 1371، ص 129). از نظر برخي محققان، اميال وگرايش‌هاي فطري و دروني انسان چهار قسم‌اند: غرايز، عواطف، انفعالات و احساسات (رجبي، 1392، ص 204ـ205).
    غرائز آن دسته از كشش‌ها و تمايلات مربوط به نيازهاى حياتى انسان هستند كه با اندام‌هاى بدن ارتباط دارند؛ مثل غريزه خوردن و آشاميدن كه هم نياز طبيعى انسان را رفع مى‌كند و هم با اندام گوارشى مرتبط است و يا غريزه جنسى، كه بقای نسل را تضمين می‌کند و با دستگاه تناسلى انسان ارتباط دارد.
    عواطف، گرايش‌هايي هستند كه در رابطه با انسان‌هاي ديگر يا خداوند، تحقق مي‌يابند؛ مانند عاطفه و محبت والدين به فرزندان و بالعکس.
    احساسات، طبق برخي اصطلاحات حالت‌هايي هستند که از سه مورد مذکور قبلي شديدترند و به انسان اختصاص دارند؛ مانند احساس تعجب، تجليل، عشق و پرستش و نيز احساس محبت نسبت به خداوند.
    انفعالات يا کشش‌هاي منفي، مقابل عواطف و عکس آن هستند؛ يعني حالتي رواني‌اند که براساس آن، انسان به علت احساس ضرر يا ناخوشايندي، از کسي فرار يا او را طرد کند؛ مانند نفرت، خشم، کينه و مانند آن (همان، ص 204ـ205).
    توبه علاوه بر افزوني يا تعميق برخي بينش‌ها در انسان، موجب تحريک يا فزوني برخي عواطف و احساسات و يا تعديل برخي غرائز انسان در جهت کمال او مي‌شود که در ادامه به برخي از آنها مي‌پردازيم.
    1ـ3. فزوني محبت نسبت به خداوند
    از اوصافي که قرآن براي مؤمنان شمرده، محبت وافر به خداوند متعال است: «... وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ...» (بقره: 165).‌ محبت حالتي است درونی که در يك موجود ذي‌شعور نسبت به چيزي یا کسی كه با وجود یا تمایلات او سازگار است، پديد مي‌آيد (مصباح يزدي، 1384، ص 71). انسان ـ اگر تحت تأثير شبهات شرک‌آلود و کفرآميز قرار نگرفته باشد ـ اصالتاً و ذاتاً به خداوند متعال مهر مي‌ورزد؛ زيرا کمال خود را در سايۀ ارتباط با او و قرب به او مي‌يابد؛ همچنين در درونش نسبت به انبياء و اولياي الهي به‌حسب تقرب‌شان به خداوند عشق مي‌ورزد (ر.ک: مطهري، 1372، ج 16، ص 284).
    طبق آيات قرآن، حتي منافقان که بهره‌اي از ايمان ندارند، اگر حقيقتاً توبه کنند و دينشان را براي خداوند خالص گردانند، در رتبه مؤمنان قرار مي‌گيرند و مشمول عفو و رحمت و اجر عظيم الهي خواهند شد: «إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيراً إِلاَّ الَّذِينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّهِ فَأُولئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَوْفَ يُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ أَجْراً عَظِيماً» (نساء: 145ـ146).
    انسان با توبه واقعي مي‌تواند ايمانش را خالص گرداند و دلش را از آلودگي‌هاي کفر و نفاق پاک کند و همين پذيرش يا تجديد ايمان، موجب فزوني محبت به خداوند متعال مي‌شود؛ زيرا طبق فرازي از سورۀ «بقره» که گذشت: «وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ» (بقره: 165)، مؤمنان واقعي بيشترين محبتشان به خداوند متعال تعلق مي‌گيرد؛ توبۀ حقيقي موجب از بين رفتن تاريکي‌هاي شرک و نفاق در همۀ مراتب آن، زدودن غفلت‌ها از انسان و رقت قلب مي‌شود. توبه، نور محبوب حقيقي را در دل انسان درخشان‌تر و محبتش را نسبت به او بيشتر مي‌کند و محبت خداوند و اوليائش از کارآمدترین راه‌هاي تربيت و سلوک به‌سوي کمال و قرب الهي است (ر.ک: جوادي آملي، 1378، ج 11، ص 320ـ322).
    2ـ3. تعديل غرائز و کاهش ميل به گناه
    نفس اماره، انسان را به‌سوي پيروي از هواهاي سيري‌ناپذير نفساني مي‌کشاند و او را به مخالفت با اوامر الهي و ارتکاب گناه مي‌خواند.‌ ميان پيروي از هواي نفس و دامن‌ زدن به گناه ازيک‌سو، و پيروي از عقل و فرمان خدا از سوي ديگر تقابل است. اگر هواي نفس و شهوات بر انسان غالب باشد، عقل انسان مغلوب مي‌شود و هرگاه زمام امور انسان به‌دست هواي نفس بيفتد، غرائز، او را اداره مي‌کنند و شخص بي‌توجه به غیر خواسته‌هاي غريزي‌اش، از آنها پيروي مي‌کند، چنين کسي تا ابد در مقام نفس اماره مي‌ماند و با دامن زدن به گناه، آتش هوس در دلش زنده‌تر مي‌شود؛ چنانچه خداوند فرموده: «أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواه‏» (اعراف: 176). اما اگر عقل انسان بر هواي نفسش غالب باشد، انسان تحت شعاع نيروي عقل قرار مي‌گيرد و از خداوند متعال و مالک و مدبرش فرمان مي‌برد (ر.ک: مصباح يزدي، 1394، ج 1، ص 184).
    از آثار توبه، بيدار شدن عقل و توجه به خواسته‌هاي متعالي است. توبه و بازگشت به خداوند شرايطي را فراهم مي‌کند که انسان از تابعيت محض شهوت خارج شده و هواي نفس و گرايش‌هايش را تحت تدبير عقل سامان دهد و به همان نسبت از هواي نفس بکاهد. تقابل ميان توبه و گرايش بيشتر به شهوات، از آيۀ ذيل پيداست: «وَ اللَّهُ يُريدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَ يُريدُ الَّذينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ‏ أَنْ تَميلُوا مَيْلاً عَظيماً» (نساء: 27)؛ کساني که از اميال پست پيروي مي‌کنند، مي‌خواهند مؤمنان از گرايش به اميال متعالي و خداوند منصرف و منحرف شوند. در نقطۀ مقابل، خداوند با اعطای توفيق توبه به مؤمنان مي‌خواهد مؤمنان از شهوات و گناهان دست بکشند؛ بنابراين يکي از آثار توبه ـ که به توفيق الهي به‌دست مي‌آيد ـ تعديل غرائز و شهوات با عدم تحريک دمادم آن با گناهان و تقويت گرايش‌های متعالي انسان است.
    3ـ3. تقويت اميد به فلاح و رستگاري
    فلاح از ماده (ف.ل.ح) به معناي پيروزي و نيل به آمال و آرزوهاست (ر.ک: راغب اصفهاني، 1412ق، ص 644)؛ اين ماده در قرآن نيز در معناي رسيدن به هدف و مطلوب و رستن از گرفتاري‌ها و رنج‌ها به‌کار رفته است (ر.ک: مصباح يزدي، 1394، ج 1، ص 34).
    از آثار انگيزشي توبه، ايجاد اميد به فلاح و رستگاري در مؤمنان است. آياتي از قرآن بر اين حقيقت دلالت دارد؛ ازجمله: «وَ يَوْمَ يُنادِيهِمْ فَيَقُولُ ما ذا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِينَ فَعَمِيَتْ عَلَيْهِمُ الْأَنْباءُ يَوْمَئِذٍ فَهُمْ لا يَتَساءَلُونَ فَأَمَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَعَسى‏ أَنْ يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ» (قصص: 65ـ67).
    طبق اين آيات، نجات انسان در سه چيز خلاصه مى‏شود: بازگشت به‌سوى خدا با توبه، ايمان و عمل صالح، كه به‌دنبال اين سه، اميد به فلاح و رستگارى در انسان زنده مي‌شود. بي‌گمان، گناهان آثار بدشگون و گرفتاري‌هايي در دنيا و آخرت به همراه دارند و راه رهايى از گرفتاري‌هاي گناه در دنيا و آخرت، توبه است. در سورة «نور» مي‌‌خوانيم: «وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» (نور: 31).
    آنکه از گناه توبه و با ايمان و عمل صالح به‌سوي خدا رو مي‌کند، اميدش به رحمت الهي و فلاح و رستگاري بيشتر شود: آيۀ «فَأَمَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَعَسى‏ أَنْ يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ» (قصص: 67) نیز همين معنا را افاده مي‌کند؛ واژة «عسي» در اين آيه براي تمثيل حال توبه‌کنندگان به کساني است که اميد به فلاح‌شان است (ر.ک: ابن‌عاشور، 1420ق، ج 20، ص 94). روشن است که عدم قطعيت در رجاء در اين آيه و مانند آن به‌حسب حال مخاطبان است، نه ذات مقدس الهي؛ زيرا ذات و ارادۀ الهي جاي هيچ ترديد و دودلي نيست.
    4ـ3. رفع اندوه و بلا
    يکي از آثار توبه در قرآن، رهايي از اندوه و بلایی است به‌واسطۀ تقصير و گناه دامنگیر انسان شده است؛ شاهد آن داستان ابتلای یونس است که قبلاً به مناسبتی به آن اشاره شد؛ حضرت يونس زمانی که با لجاجت و اصرار قومش بر کفر و گناه روبه‌رو شد، بي‌آنکه دستوري از جانب خدا برسد، قومش را ترک کرد و به عذاب خدا سپرد؛ خداوند نيز او را به بلا و اندوهی بزرگ مبتلا کرد تا او را متوجه تقصیرش کند و یونس با اعتراف به ظلم خویشتن و تسبیح پروردگار با این کلمات به درگاه پروردگار اظهار ندامت و توبه کرد: «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ‏ إِنِّي‏ كُنْتُ‏ مِنَ الظَّالِمِين»، و حاصل چنين توبه و بازگشتي به‌سوي خدا، استجابت الهی، رهایی یونس از گرفتاری و اندوه و نیز باز شدن راهی برای مؤمنان برای رهایی از انواع ابتلائات شد: «فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ» (طباطبائي، 1402ق، ج 14، ص 314ـ315).
    جملة «كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ» نشان مى‏دهد آنچه از گرفتارى و نجات بر سر يونس آمد، حكمي اختصاصي نبود؛ بلكه جنبه عمومى و همگانى دارد. بسيارى از حوادث غم‏انگيز و گرفتاري‌هاى سخت و مصيبت‏بار مولود گناهان ماست؛ تازيانه‏هايى است براى بيدار شدن ارواح خفته و يا كوره‏اى است براى تصفيۀ فلز جان آدمى؛ هرگاه انسان در اين موقع به همان سه نكته‏اى كه يونس به آنها توجه كرد، توجه پيدا كند، نجات و رهايى حتمى خواهد بود: اول. توجه به حقيقت توحيد و اينكه هيچ معبود و هيچ تكيه‏گاهى جز الله نيست؛ دوم. پاك شمردن و تنزيه خدا از هر عيب و نقص و ظلم و ستم، و هرگونه گمان سوء درباره ذات پاك او؛ سوم. اعتراف به گناه و تقصير خويش و توبه حقيقي به درگاه خداوند متعال (مکارم شيرازي و همكاران، 1371، ج 13، ص 488).
    4. آثار رفتاري توبه
    توبه افزون بر تأثير در بينش‌ها و گرايش‌هاي انسان، در رفتارهاي او نيز مؤثر است و با بروز رفتارهايي از انسان، موجب کمال او مي‌شود؛‌ در برخي آيات قرآن به‌دنبال مادۀ توبه، تعابيري مانند «اصلح» آمده (ر.ک: آل‌عمران: 89؛ مائده: 39؛ نحل: 119) که مي‌تواند حاکي از آثار رفتاري توبه در کمال انسان باشد.
    توبه زمينۀ اصلاح رفتارهاي گذشته‌ انسان را فراهم مي‌کند؛ برخي آيات قرآن به ذکر واژه «اصلح»‌ و مانند آن پس از توبه اکتفا کرده و برخی پس از واژه «اصلح»‌ مواردي را شمرده که شايد بتوان آنها را از مصاديق اصلاح در عمل و از آثار رفتاري توبه برشمرد. البته اصلاح عمل به‌تناسب هر گناه متفاوت است؛ بنابراين آثار توبه از گناه، به فراخور نوع گناه،‌ مي‌تواند متفاوت باشد که به برخي از مهم‌ترين آنها مي‌پردازيم.
    1ـ4. اذعان به حق و تسليم شدن در برابر آن
    قرآن کريم در سورۀ «نمل» از سرزميني ياد مي‌کند که در آن زني (ملکة سبا) زمام امر و پادشاهي‌اش را به‌عهده دارد و آنان به کيش پادشاه خود، خورشيدپرست‌اند. داستان از آنجا آغاز مي‌شود که هدهد به‌عنوان مأمور حضرت سليمان پيامي مهم از آن می‌آورد: «إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظِيمٌ وَجَدْتُها وَ قَوْمَها يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لا يَهْتَدُونَ» (نمل: 23ـ24)؛ سليمان پس از احضار ملکه سبا براى اينكه از سويي ميزان عقل و درايتش را بيازمايد و از سوي ديگر او را مقهور قدرت و سلطنت الهي خود کند و زمينۀ‏ ايمان و اسلامش را فراهم سازد، امر کرد تا تختش را كه کارگزارانش آن را به اعجاز از سرزميني دور آورده بودند، تغییر داده و ناشناس سازند: «قالَ نَكِّرُوا لَها عَرْشَها نَنْظُرْ أَتَهْتَدِي أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لايَهْتَدُونَ» (نمل: 41). با ورود ملكه سبا يکي از کارگزاران به تخت اشاره كرد و گفت: آيا این تخت تو نیست؟ و ملکه در پاسخ گفت گويا خودش است! مشاهدۀ فضل عظيم الهي نسبت به سليمان و جلال و جبروت بارگاهش، که جز به لطف و عنايت ويژۀ الهي به‌دست نمي‌آيد، موجب تنبه ملکه سبا شد؛ وي ضمن اعتراف به ستم به خويشتن، از گذشتۀ‌ شرک‌آلودش توبه کرد و به آيين توحيدي حضرت سليمان روي آورد: «قالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين» (نمل: 44).
    اگر ايمان و تسليم شدن در برابر حق را رفتاري اختياري و عمل قلبي و جوانحي بدانيم که بسياري از مقدمات آن در اختيار انسان است، آنگاه مي‌توانيم تسليم شدن در برابر حق را از آثار رفتاري توبه در اين مورد و مانند آن قلمداد کنيم؛ ‌زيرا قطعاً توبۀ ملکه سبا زمينه‌ساز چنين رفتاري بوده است. شکي نيست که تسليم شدن در برابر حق، رفتاري است که انسان را به‌سوي کمال او هدايت مي‌کند.
    2ـ4. تبيين حقايق
    توبۀ کساني که حقايقي را پنهان مي‌کردند، آشکار کردن آن حقايق است؛ خداوند مي‌فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى‏ مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ إِلاَّ الَّذِينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَيَّنُوا فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ» (بقره: 159ـ160).
    اين آيات طبق نظر برخي مفسران دربارۀ برخي يهوديان و مسيحيان است که براي مطامع مادي و حفظ مقام و منزلت دنيوي خود، دست به انکار حقايق الهي مي‌زدند. خداوند آنان را در اين آيات شايسته لعن معرفي مي‌کند. از اين انسان‌هاي ملعون، تنها کساني که توبه و گذشته‌شان را اصلاح کرده‌اند، استثنا شده‌اند (ر.ک: طبرسي، 1372، ج 1، ص 441)؛‌ مفسران دربارۀ مراد از «اصلحوا» در آيۀ بالا دو احتمال مطرح کرده‌اند: يکي «أصلَحوا ما افسدوا»؛ يعني آنچه را با کتمان حقايق، فاسد کرده بودند، پس از توبه اصلاح کنند؛ و ديگري «دخلوا في الصلاح»‌؛ يعني پس از توبه، به ‌کارهاي شايسته ورود کنند (طبرسي، 1412ق، ج 1، ص 189).
    به‌نظر مي‌رسد معناي اول تناسب بيشتري با قرينۀ سياق دارد؛ زيرا کسي که با کتمان حقايق دیگران را از درک و پذیرش حق محروم ساخته است، توبه‌اش با اصلاح مفاسدي است که به‌بار آورده یعنی با آشکار کردن حقايقی که پیش از این کتمان کرده، تحقق می‌یابد و ازآنجاکه چنين توبه‌اي زمينه‌ساز بيان حقايق است، مي‌توان تبيين و آشکارکردن حقايق را در اين‌گونه موارد از آثار توبه دانست.
    بيان حقايق براي ديگران و عدمِ کتمان آن، اگر با پذيرش آن حقايق همراه باشد، قطعاً کمال نفسانيِ بيان‌کننده و مخاطبان را در پي‌ دارد.
    3ـ4. ايستادگي در مقابل طاغوت
    چنان‌که گذشت توبه حالتي از بيداردلي براي انسان ايجاد مي‌کند که به‌تناسب گناهان، کنش‌ها و رفتارهاي خاصي را در پي دارد. قرآن داستان توبۀ ساحران مصر را پس از مشاهدۀ معجزۀ موسي چنين بيان مي‌کند: «فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى‏ قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَيُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقى‏ قالُوا لَنْ نُؤْثِرَكَ عَلى‏ ما جاءَنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الَّذِي فَطَرَنا فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضِي هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنا لِيَغْفِرَ لَنا خَطايانا وَ ما أَكْرَهْتَنا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ اللَّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقى» (طه: 70ـ73)؛ ساحران وقتي اعجاز موسي را ديدند و دانستند که موسي فرستادۀ خداست، موفق به توبه از شرکشان شدند؛ پس همگى به سجده افتادند و گفتند: ما به پروردگار هارون و موسى ايمان آورديم.
    آنان با ديدن اعجاز موسي از شرک و اعمال کفرآميزشان توبه کردند و دگرگون شدند، که سخت‌ترين تهديدهاي فرعون نيز نتواست آنها را از اعتقاد خود بازگرداند. ساحران در مقابل تهديد فرعون به شکنجه و قتل، چنين اظهار داشتند: «... لَنْ نُؤْثِرَكَ عَلى‏ ما جاءَنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الَّذِي فَطَرَنا» (طه: 79). اين جملات حاکي از ايستادگي کامل ايشان در برابر طاغوت بود. آنان با سه جملۀ كوبنده در برابر فرعون ايستادند: نخست اينكه مطمئن باش ما هدايتى را كه با توبه يافته‏ايم با چيزي معامله نمي‌کنيم؛ ديگر اينكه از تهديدهايت ابداً ترسي نداريم؛ و سوم اينكه دايرۀ حکومت و نفوذ تو همين چهار روز دنيا است (مکارم شيرازي و همكاران، 1371، ج 13، ص 249).
    حاصل اينکه ساحرانِ بارگاه فرعون که مطيع و تابع محض او بودند و به عزتش سوگند ياد کرده بودند که در مقابلۀ با موسي پيروز مي‌شوند؛ با شناخت حقيقت، از گذشتۀ خود توبه کردند و با ايستادگي در مقابل فرمان فرعون، تا مرز شهادت پيش رفتند. ازآنجاکه توبۀ ساحران به تناسب گناهشان، موجب ايستادگي آنان در مقابل فرعون شد؛ مي‌توان ايستادگي در مقابل طاغوت را از آثار توبه آنان برشمرد.
    ايستادگي در مقابل طاغوت و تن ندادن به ولايت او، از کمالات رفتاري انسان است که سعادت و کمال انسان و قرب الهي را در پی دارد.
    4ـ4. برپايي نماز، اداي زکات و طهارت روح
    چنان‌که گذشت حتي منافقان نيز که بهره‌اي از ايمان ندارند؛ اگر واقعاً توبه کنند، توبه‌شان پذيرفته است و مي‌توانند با اين توبه در رتبۀ مؤمنان حقيقي قرار بگيرند و همين توبه و ايمان، زمينه‌ساز انجام عبادات بدني و مالي، مانند برپايي نماز و زکات در ايشان خواهد بود: «فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ» (توبه: 11)؛ در آیه مذکور و برخی دیگر از آیات قرآن، بعد از توبه و برپایی نماز به پرداخت زکات اشاره شده است که حاکی از اهميت آن به‌عنوان یکی از لوازم یا نشانه‌های توبه است: «وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلى‏ عَذابٍ عَظِيمٍ وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» (توبه: 103)؛ در اين آيات خداوند خطاب به پيامبر اکرم مي‌فرمايد: گروهي از اعراب مدينه و اطراف مدينه، اهل نفاق هستند که عذاب شديدي در انتظارشان است؛ ولي گروهي به گناه خود اعتراف کردند و از اعمالي که قبلاً انجام داده‌اند، پشيمان هستند و درصددند با توبه، اعمال سوء خود را جبران کنند. آيۀ بعد خطاب به پيامبر اکرم مي‌فرمايد: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها»؛ حال‌که واقعاً قصد توبه دارند، براي اينکه توبه‌شان به کمال برسد، اموالي را که مي‌دهند، دريافت ‌کن؛ که اين بخشش از اموال، در حقيقت کفارۀ گناهانشان است (ر.ک: فخررازي، 1420ق، ج 16، ص 133). آيه نمي‌فرمايد زکات را از آنان دریافت‌ کن تا اموالشان پاکيزه شود؛ بلکه مي‌فرمايد زکات را از آنها بگير تا خودشان پاک شوند: «تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها». اثر توبه و پرداخت زکات تنها تطهير مال نيست؛ بلکه توبه و پرداخت زکات، موجب پالايش روح و جلاي قلب انسان مي‌شود (ر.ک: مصباح يزدي، 1384، ص 353).
    بنابراين توبه مي‌‌تواند زمينه‌ساز اقامۀ نماز، پرداخت زکات و طهارت روح و جان آدمي شود؛‌ بي‌ترديد اقامۀ نماز و ساير واجبات الهي که خود، طهارت روح و قلب آدمي را در پي‌ دارد، نردباني براي کمال و صعود انسان به مراتب قرب الهي است.
    5ـ4. رعايت انصاف
    رعايت انصاف، از فضايل اخلاقي است و يکي از مصاديق انصاف، اعتراف به فضايل ديگران و احترام به حقوق آنهاست (نساء: 32). آتش حسد گاهي چندان در دل حسود زبانه مي‌کشد که به‌هيچ‌روي فضيلت‌هاي محسود را نمي‌بنيد و تنها مي‌خواهد به هر ترتيب ممکن او را از مقابل چشمانش بردارد؛ این آتش اول بار در تاريخ بشر در دل پيامبرزادگان، يعني فرزندان بلافصل آدم شعله‌ور شد و قابيل فرزند آدم به‌دليل حسادت، دست به قتل برادرش زد (ر.ک: مائده: 27ـ31؛ طباطبائي، 1402ق، ج 5، ص 297ـ305).
    از دیگر داستان‌هاي عبرت‌انگيز قرآن درباره شعله‌ور شدن حسد بنی‌آدم، داستان حضرت يوسف است؛ محبتِ پدر به يوسف، غريزۀ حسد را در برادران یوسف برانگيخته و آتش كينۀ ايشان را نسبت به او تيزتر ساخته بود تا جایی که پسران بزرگتر يعقوب دور هم جمع شدند و نقشۀ قتل یا تبعید حضرت يوسف را کشيدند (طباطبائي، 1402ق، ج 11، ص 90).
    شايد دست‌کم، بخشي از فشارهايي که اهل کنعان به‌واسطۀ قحطي و خشک‌سالي تحمل کردند، به‌واسطۀ همين گناهان، يعني حسدورزي نسبت به برادر و نقشۀ قتل و تبعيد او بود. آنان به‌هيچ وجه حاضر نبودند به گناه خود نزد پدر اعتراف کنند و هر بار که پدر سراغ يوسف را از آنان مي‌گرفت، سعي مي‌کردند با فريب پدر، نقشۀ قتل و تبعيد برادرشان را کتمان کنند؛ تا اينکه دست تقدير الهي آنان را در وضعيتي بحراني و اضطراري قرار داد و به بارگاه عزيز مصر، که گمشدۀ پدر و برادر ستمديده‌شان بود، کشاند.
    نقطۀ اوج داستان آنجاست که آنان در اوج بيچارگي و درماندگي، دست نياز به‌سوي عزيز الهي دراز کرده و در بارگاه او چنين عرض حاجت کردند: «يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِين»‏ (يوسف: 88).
    در اين حال بود که يوسف با اشاره به جفايي که برادرانش در حق او کرده بودند، خود را به آنان شناساند و آنان پشيمان و شرمسار از گذشتۀ شرم‌آور خود، به‌خطاي خويش اعتراف کردند و با قسم به لفظ جلاله، به برتري‌هاي يوسف و خطاي خود اعتراف کردند: «قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنا وَ إِنْ كُنَّا لَخاطِئِينَ»؛ و يوسف در پاسخ اظهارات آنان چنين اظهار داشت: «لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِين»‏ (يوسف: 92)؛ امروز ملامت و توبيخى بر شما نيست! خداوند شما را مى‏بخشد؛ و او مهربان‌ترين مهربانان است!
    از اين جملۀ حضرت يوسف به‌دست مي‌آيد که اعتراف برادران به خطاکار بودنشان، در مقام توبه و اظهار پشيماني بوده است و توبه برادران يوسف، به‌همراه اعتراف آنان به مقام و منزلت يوسف و فضيلت و برتري‌هاي او بر ايشان و اعتراف به‌ خطاي خويش بوده است و اين همان توبه و بازگشت آنان از مسير غلطي بود که سال‌ها آنان را گرفتار درد و عذاب الهي کرده بود.
    آنان که حسد و رشک چشمشان را از همان ابتدا کور کرده بود و جمال و زيبايي‌هاي معنوي يوسف را نمي‌ديدند؛ اينک به خطاي خود اعتراف، جانب انصاف را رعايت، و به برتري يوسف بر خود اقرار کردند. شايد بتوان از اين آيات استفاده کرد که يکي از آثار توبه از گناهاني مانند رشک و حسد، بازگشت روح انصاف به انسان توبه‌کار و قول و عمل منصفانه در برابر ديگران است.
    چنان‌که گذشت، توبه و ترک گناه آثار مبارکي به تناسب گناهي که انسان از آن دست برداشته، دارد؛ که طبق اين آيات، آثار ترک گناه حسادت، بازگشت به خلق و خوي انصاف و اعتراف به فضيلت ديگران است؛ چنان‌که برادران يوسف پس از توبه از اعمال ناشايست‌شان، گفتار و رفتارشان را اصلاح و انصاف را دربارۀ يوسف، و پدر و نیز برادر کوچک‌ترشان بنيامين رعايت کردند و اعتراف کردند که محبت پدرشان نسبت به او و بنيامين به‌حق و بجا بوده است.
    پرهيز از حسد ـ که خود، سوزانندۀ ايمان است ـ و رعايت انصاف در برابر ديگران نيز افزون بر اينکه فضيلت و کمالي براي انسان محسوب مي‌شود، انسان را به کمالات برتر و بالاتر نفساني سوق مي‌دهد.
    6ـ4. شکر نعمتهاي الهي
    آياتي از قرآن در ستايش انسان‌هايي صالح‌ است که با مروري به زندگي گذشته خود و توجه به نعمت‌هايي که خداوند در طول زندگي به ايشان ارزاني داشته، از خداوند توفيق شکر نعمت طلب مي‌کنند. آنان در عين حال که شکرگزار نعمت‌هاي الهي و کارهاي خيري هستند که به توفيق الهي از آنها صادر شده، از آنچه از سر جهل و ناداني در گذشته از آنان سرزده، توبه‌کار و پشيمانند: «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى‏ والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَ إِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ أُولئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ نَتَجاوَزُ عَنْ سَيِّئاتِهِمْ فِي أَصْحابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِي كانُوا يُوعَدُونَ» (احقاف: 16).
    انساني که آيه از او سخن مي‌گويد، در سن کمال و پختگيِ عقل (چهل سالگي) در مقام توبه «إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ»، از خداوند توفيق مي‌خواهد که شکر نعمت‌هايي را که به او ارزاني داشته به‌جا آورد. شايد از اين آيه بتوان اين نکته را به‌دست آورد که يکي از پيامدهاي توبۀ حقيقتي، توجه به نعمت‌هاي الهي و شکر آنهاست. انسان توبه‌کار در مقام توبه، به ارزش نعمت‌هاي الهي که خداوند به لطف و کرمش به او عطا کرده، توجه مي‌کند و تلاش مي‌کند از آن نعمت‌ها در جهت خشنودي و رضاي الهي بهره ببرد و از به‌کار بردن آنها در نافرماني الهي پرهيز ‌کند.
    شکر نعمت، افزون بر اينکه فضيلتي رفتاري است، موجب کمال انسان و توسعه وجودي انسان مي‌شود؛ چنان‌که خداوند متعال مي‌فرمايد: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُم‏...» (ابراهيم: 7). آيه نمي‌فرمايد شکر تنها موجب مزيد نعمت شماست؛ بلکه ظاهر آيه نشان مي‌دهد که شکر گونه‌اي از وسعت وجودي انسان را در پي دارد؛ چراکه مفعول ازيد در آيه، ضمير «کم‌» است؛ نه اسم ظاهري مانند «نعمت». اگر چنين استفاده‌اي از آيه صحيح باشد، آنگاه شکر نعمت را به‌عنوان تابعي از توبه مي‌توان در کمال و سعۀ وجودي انسان مؤثر دانست. آثار رفتاري ديگري نيز براي توبه و ترک گناه با استناد به آيات قرآن مي‌توان شمرد که ذکر تمام آنها در گنجايش اين مقال نيست.
    نتيجه‌گيري
    از آيات قرآن به‌دست مي‌آيد که توبه موجب کمال انسان در ابعاد بينشي، گرايشي و رفتاري مي‌شود. کمالاتي که در اثر توبه به‌دست مي‌آيد در اين ابعاد سه‌گانه از اين قرار است.
    1. توبه باعث از بين رفتن حالت غفلت در انسان مي‌شود. براي انسان توبه‌کار، به لطف الهي بصيرتي پيدا مي‌شود که مسير هدايت خود را می‌‌شناسد و راه خود را به‌سوي کمال مي‌يابد.
    2. بصيرت به زشتي و نافرجامي گناه و نيز بينايي نسبت به حسن طاعت، از آثار دیگر توبه است.
    3. از ديگر ثمرات توبه، درک عمیق‌تر صفات علیای الهی است؛ کسی که حقيقتاً با توبه ‌دست از گناه بشويد و به‌سوي خدا روي آورد، توابيت، رحيميت و مجیب بودن خداوند را بالوجدان درک مي‌کند.
    5. انسان با توبه خود را در مسير رحمت الهي قرار مي‌دهد و نسيم رحمت الهي را که از دريچه شفيعان الهي مي‌وزد، آشکارا درک مي‌کند؛ ازاين‌رو شناخت عميق‌تري نسبت مقام شفاعت اولياي الهي پیدا می‌کند.
    6. توبه موجب افزایش محبت انسان نسبت به خداوند و اولياي الهي مي‌شود و غرائز پست و حيواني انسان را تعديل مي‌کند؛ توبه همچنين موجب تقويت اميد انسان به فلاح و نجات از اندوه و بلا مي‌گردد.
    7. انسان توبه‌کار به تناسب گناهي که انجام داده، درصدد اصلاح رفتارهاي گذشته‌اي برمي‌آيد؛ توبه را طبق آيات قرآن مي‌توان زمينه‌ساز برخي رفتارهاي اصلاح‌گرايانه و کمال‌بخش انسان، مانند تصديق حق و تسليم شدن در برابر آن، تبيين حقايق، ايستادگي در مقابل طاغوتیان و زورگويان، برپايي نماز، اداي زکات و طهارت روح، رعايت انصاف در برابر ديگران، شکر نعمت‌هاي الهي شمرد.
     

    References: 
    • ابن‌اثير، مبارك‌بن محمد، 1367، النهاية في غريب الحديث و الأثر، تصحيح محمود محمد طناحى و طاهر احمد زاوى، چ چهارم، قم، اسماعيليان.
    • ابن‏عاشور، محمدطاهر، 1420ق، تفسير التحرير و التنوير، بيروت، مؤسسة التاريخ العربي.
    • ابن‌فارس، احمد، 1404ق، معجم مقاييس اللغة‏، قم، مكتب الاعلام الاسلامي.
    • ابن‌منظور، محمدبن مکرم، 1414ق، ‏لسان العرب، چ سوم، بيروت، دار صادر.
    • ابوهلال عسکري، حسن‌بن عبدالله، 1400ق‏، الفروق في اللغة، بيروت، دار الآفاق الجديده.
    • ازهري، محمدبن احمد، 1421ق، تهذيب اللغة، بيروت، دار احياء التراث العربي.
    • تفتازاني، مسعودبن عمر، 1409ق، شرح المقاصد، تحقيق عبدالرحمن عميره، قم، شريف الرضي.
    • جوادي آملي، عبدالله، 1378، تفسير موضوعي قرآن کريم، تنظيم و ويرايش علي اسلامي، چ دوم، قم، اسراء.
    • ـــــ ، 1385، تسنيم، قم، اسراء.
    • جوهري، اسماعيل‌بن حماد، 1376ق، الصحاح، بيروت، دار العلم للملايين‏.
    • راغب اصفهاني، حسين‌بن ‌محمد، 1412ق، مفردات الفاظ قرآن، بيروت، دار الشاميه.
    • رجبي، محمود، ۱۳92، انسان‌شناسي، چ شانزدهم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • سيوطي، جلال‌الدين، 1404ق، الدر المنثور في تفسير المأثور، قم، کتابخانه ‌آيت‌الله مرعشي نجفي.
    • شعاري‌‌نژاد،‌ علي‌اکبر، 1371، درآمدي به روان‌شناسي انسان، تهران، آزاده.
    • طباطبائى، سيدمحمدحسين، 1402ق، الميزان فى تفسير القرآن، قم،‌ جامعة مدرسين.
    • طبرسي، فضل‌بن حسن، 1372، مجمع‌البيان في تفسير القرآن، چ سوم، تهران، ناصر خسرو.
    • ـــــ ، 1412ق، تفسير جوامع الجامع، قم، مرکز مديريت حوزة علميه.
    • عميد،‌ حسن، 1362، فرهنگ عميد، چ چهارم، تهران، اميرکبير.
    • عياشى، محمدبن مسعود، 1380ق، تفسير العياشي، تهران، مكتبة العلمية الاسلاميه.
    • فخررازى، محمدبن عمر، 1420ق، التفسير الكبير، چ سوم، بيروت، دار احياء التراث العربي.
    • فراهيدي، خليل‌بن احمد، 1409ق، کتاب العين، چ دوم، قم، هجرت.
    • فيروزآبادي، مجدالدين محمدبن‌ يعقوب، 1412ق، القاموس المحيط، بيروت، دار احياء التراث.
    • فيومي، احمدبن محمد، 1414ق، المصباح المنير، چ دوم، قم، هجرت.
    • کليني، محمدبن يعقوب، 1407ق، الکافي، تهران، دار الکتب الاسلاميه.
    • مصباح یزدی، محمدتقی، 1376،‌ معارف قرآن، قم، مؤسسة در راه حق.
    • ـــــ ، 1384، به‌سوي خودسازي، نگارش کريم سبحاني، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1389، خداشناسي (مجموعه کتب آموزشي معارف قرآن)، تحقيق و بازنگاري اميررضا اشرفي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1394، اخلاق در قرآن، ج 1، تحقیق و نگارش محمدحسین اسکندری، چ هشتم، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • ـــــ ، 1394، اخلاق در قرآن، ج 2، تحقيق و نگارش محمدحسين اسکندري، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • مطهري، مرتضي، 1372، مجموعه آثار، ج 16 (جاذبه و دافعه علي)، چ هشتم، تهران، صدرا.
    • مكارم شيرازى، ناصر و همكاران، 1371، تفسير نمونه، چ دهم، تهران، دار الكتب الاسلاميه.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    اشرفی، امیررضا، سلیمانی پای طاق، احسان.(1401) نقش توبه در کمال انسان از منظر قرآن. فصلنامه معرفت، 31(11)، 33-44

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    امیررضا اشرفی؛ احسان سلیمانی پای طاق."نقش توبه در کمال انسان از منظر قرآن". فصلنامه معرفت، 31، 11، 1401، 33-44

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    اشرفی، امیررضا، سلیمانی پای طاق، احسان.(1401) 'نقش توبه در کمال انسان از منظر قرآن'، فصلنامه معرفت، 31(11), pp. 33-44

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    اشرفی، امیررضا، سلیمانی پای طاق، احسان. نقش توبه در کمال انسان از منظر قرآن. معرفت، 31, 1401؛ 31(11): 33-44