نقش عقل در نظامهای اعتقادات دینی
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
از ديرباز ميان انديشمندان فلسفه و کلام اين مسئله مطرح بوده است که آيا ميان آموزههاي دو منبع عقل و دين سازگاري وجود دارد يا خير. منشأ اين سؤال را ميتوان مشاهدة تعارضات ظاهري دادههاي اين دو منبع دانست. در طول تاريخ متفکران مختلفي با رويکردهاي متفاوت به پاسخ اين پرسش پرداختهاند (يوسفيان، 1389، ص 223ـ224). حاصل فکر انديشمندان موجب پيدايش ديدگاههاي مختلفي ازجمله عقلگرايي حداکثري، عقلگرايي انتقادي، عقلگرايي اعتدالي، نصگرايي و ايمانگرايي شده است (يوسفيان و شريفي، 1383، فصلهاي سوم تا هشتم).
براي حل مسئلة رابطة عقل و دين مکاتب مختلف کلامي اظهارنظر کردهاند. از ميان مکاتب مهم و تأثيرگذار کلامي در جهان اسلام ميتوان به نومعتزله اشاره کرد. پيروان اين مکتب با حفظ برخي از اصول و مباني معتزله بهدنبال بازسازي و تعريف جديد از اسلام هستند. به اعتباري ميتوان نومعتزله را به نومعتزليان شبه قاره هند، نومعتزليان عرب و ايران تقسيم کرد (گلي، 1392، ص 269ـ280).
از ميان اين سه قسم، نومعتزليان عرب از اهميت ويژهاي برخورد است. محمد عبده و محمد عماره از انديشمندان تأثيرگذار و جريانساز نومعتزلة اسلامگراي عرب شناخته ميشوند که بررسي آرائشان از اهميت خاصي برخوردار است.
سؤال اصلي و کليدي که در اين نوشتار بهدنبال آن هستيم اين است که: آيا ميان عقل ظني و آموزههاي ديني سازگاري وجود دارد يا خير؟ بهعبارت ديگر، عقل در نظامهاي اعتقادات ديني چه نقشي دارد؟ (پترسون و ديگران، 1379، ص 72)
دربارة پيشينة رابطة عقل و دين بهطور عام و خاص ميتوان به آثار ذيل اشاره کرد:
کتاب منزلت عقل در هندسة معرفت ديني (جوادي آملي، 1386)؛ کتاب عقل و دين از منظر روشنفکران ديني معاصر (جعفري، 1386)؛ کتاب عقل و وحي (يوسفيان و شريفي، 1383)؛ کتاب نقد و بررسي چيستي وحي قرآني در نگاه نومعتزله (گلي، 1392).
در زمينۀ بررسي رابطة عقل و دين از ديدگاه محمد عماره آثاري در قالب کتاب، پاياننامه و مقاله يافت نشد.
در اين نوشتار ابتدا تعريف دين و عقل از ديدگاه محمد عماره، سپس به ديدگاههاي موجود در رابطة عقل و دين پرداخته شده است؛ و در ادامه نصگرايي افراطي و عقلگرايي افراطي از ديدگاه محمد عماره و نیز ديدگاه عماره در رابطه با عقل و دين بررسي و نقد شده است. اين مقاله بهدنبال اثبات نظرية عقلگرايي اعتدالي از ديدگاه يکي از برجستهترين متفکران نومعتزلي اسلامگراي عرب به نام محمد عماره است؛ بهعبارتي اين نوشتار در ضمن نقد کلي ديدگاه عماره در رابطة عقل و دين به دنبال اتحاد و نزديکي نظرية عقلگرايي اعتدالي از ديدگاه شيعه و نومعتزله است.
1. تعريف مفاهيم
1ـ1. دين
محمد عماره تعريفي از دين بهصورت کلي ارائه نداده است. از ديدگاه عماره، اسلام همان آموزههايي است که از طرف خداوند براي هدايت انسانها نازل شده است. وحدانيت خداوند متعال در الوهيت، ربوبيت، ذات، صفات و افعال مقصود ميباشد. خلاصه و چکيدة اسلام همان توحيدي است که مضامينش در سوره اخلاص آمده است (عماره، 1426ق، ص 9).
2ـ1. عقل
به گفتة عماره، ميان انديشمندان دربارة معناي عقل اختلافنظر وجود دارد.
الف) گروهي عقل را غريزهاي مرکب ميدانند که بهتنهايي قادر به درک حقايق عالم نخواهد بود.
ب) گروهي ديگر عقل را نوري از جانب خداوند ميدانند که در قلب هر مؤمني که بخواهد قرار ميدهد.
ج) گروه سوم که فلاسفه هستند، معتقدند عقل جوهر مستقلي است که بهتنهايي قادر به درک حقايق عالم ميباشد (عماره، 1418ق، ص 20).
عماره عقل را ملکهاي ميشمارد که از طرف خداوند به انسانها موهبت شده است؛ همچنين وي عقل را مادي نميداند، بلکه جوهري مجرد ميداند (عماره، بيتا ـ الف، ص 23).
2. ديدگاههاي موجود در رابطة عقل و دين
محمد عماره نيز در کتبش بهصورت پراکنده به رابطة عقل و دين و ديدگاههاي موجود در آن پرداخته است (عماره، 1935ق، ص 3ـ4).
1ـ2. نصگرايي افراطي
پيروان اين جريان براي فهم، بههيچوجه از عقل استفاده نميکنند؛ بلکه به آنچه که از ظاهر متون بهدست ميآورند، اکتفا ميکنند. از منظر نصگرايان، عقل، همرتبة هواي نفس است و هيچ تفاوتي ميان عقل و هواي نفس قائل نيستند.
2ـ2. عقلگرايي افراطي
اين جريان براي عقل مقام بسيار بالايي قائل است؛ بهطوري که شعار خود را چنين قرار داده است: «جز عقل هيچ چيز ديگري بر عقل سلطنت و حاکميت ندارد». پيروان مدرنيسم ادعاي نسبيت در دين دارند؛ برخلاف احکام عقلي که بهطور مطلق قبول دارند. منشأ عقلگرايي افراطي در غرب را ميتوان رويکردي در مقابل نصگرايان مسلمان و تقابل ميان عقل و نقل دانست. از منظر اين دانشمندان غربي، ميان عقل و نقل تقابلي وجود دارد که بههيچوجه قابل جمع نیستند. البته بايد گفت اين دانشمندان بهدرستي تمدن اسلامي را درک نکردهاند؛ زيرا در اسلام «وحي الهي» خود معجزة عقلي است.
3ـ2. اعتدالگرايي اسلامي
عقلانيت در اسلام بر پاية کتاب تشريع و کتاب تکوين، بر پاية شريعت و عقل بنا شده است. دين اسلام مبتني بر عقلانيت اعتدالي است. در دين از عقل و نقل بهصورت مکمل استفاده ميشود. اين نوع عقلانيت، به عقلانيت مؤمنانه معتدل معروف است که در آن دين بر عقلي بنا شده که اصل و اساس در آن، عقلانيت است. عبارت اين نوع عقلانيت به عقلانيت مؤمنانه است.
3. نصگرايي افراطي
يکي از ديدگاههاي مطرح در رابطة عقل و دين، نصگرايي افراطي است. نصگرايي افراطي در جهان اسلام بهصورت اعتماد بيش از اندازه به متون بود؛ بهگونهايکه منجر به ناديدهگرفتن عقل شد؛ اما در جهان غرب نصگرايي افراطي به شکل ايمانگرايي ظهور پيدا کرد.
1ـ3. تعريف نصگرايي افراطي
توقف در ظواهر متون و عدم استفاده و انکار عقل بهگونهايکه معاني بهدستآمده از ظواهر را مرجع خود در امور ديني و دنيوي ميدانند، تعريفي جامع و کامل از نصگرايي افراطي است که در آثار عماره به آن بهوضوح اشاره شده است. ريشههاي نصگرايي افراطي را ميتوان در قرون وسطا ريشهيابي کرد؛ زيرا در آن عصر، دين قداست خاصي داشت و مردم آن زمان متعصب به متون ديني بودند و عقل را بههيچ عنوان در امور ديني بهکار نميبردند (عماره، 1935ق، ص 235).
عماره معتقد است در جهان اسلام نمايندة نصگرايي افراطي با مکتب سلفيت شناخته ميشود. اين مکتب به شدت با عقل در ستيز است و تعصب خاصي به نصوص دارد. مکاتب ديگري که نصگرا باشند، وجود دارند؛ اما هيچکدام به افراط سلفيت نيستند (همان، ص 240).
به گفتة عماره، با توجه به تناقض برداشتهايي که از اصطلاح سلفيت (خواه در عالم اسلام باشد خواه در عالم سکولار و غرب) در بين خوانندگان و شنوندگان وجود دارد؛ که لازم است به تبيين و توضيح اصطلاح سلف و سلفيه و سلفيين بپردازيم. وي ميان سلف، سلفيت و سلفيين تفکيک قائل شده و براي هرکدام معاني مختلف ذکر کرده؛ سپس معناي موردنظر خودش را بيان میکند.
به گفتة عماره، اصطلاح سلف، با توجه به معناي لغوي آن، دربارة نسلي رواج يافت که صحابة پيغمبر بودند؛ همان نسلي که دين را به پا داشتند و دولت اسلامي را پايهريزي کردند. اين اصطلاح بر صحابهاي که در عصر نزول وحي زندگي ميکردند، سپس به تابعين صحابه و بعد از آن به تابعين تابعين، يعني همة پيشوايان مذاهب بزرگ اطلاق شد. بنابراين سلف به معناي کساني است که در امور ديني از آنها تقليد و به آنها اقتدا ميشود. بعد از سلف که شامل «صحابه، تابعين و تابعينِ تابعين» است، نوبت به خلف ميرسد؛ يعني کساني که از نظر زماني، بعد از آنا قرار دارند. بعد از خلف نسلهاي «متأخرين» و سپس «محدثين» و آنگاه معاصرين قرار ميگيرند (عماره، 1429ق ـ الف، ص 7ـ11؛ همو، 1430ق، ص 31ـ33).
عماره، هر انساني را سلفي ميداند؛ به اين معنا که براي هر شخصي يک گذشتهاي است که به آن منتسب و رجوعش به آن است. ريشة اختلاف ميتواند عوامل زيادي ازجمله چه کسي سلف توست؟ چگونه با سلف خود بايد تعامل کرد؟ از سلف بايد تقليد کرد يا بايد دست به اجتهاد زد؟ باشد (عماره، 1429ق ـ ب، ص 12).
هرچند اصطلاح سلفي بر بسياري از گروههاي فکري صدق ميکند؛ اما عدهاي خاص آن را در انحصار خود قرار دادهاند (شبيه آنکه ما شيعيان ميگوييم: اهلسنت واقعي ما هستيم؛ يا دستکم ما هم اهلسنت هستيم؛ اما کساني ديگر به دروغ آن را منحصر به خود دانستهاند). منظور از عدهاي خاص، يعني کساني که نصگرا هستند و آن را بر قياس و تأويل و انواع ديگر روشهاي عقلي مقدم ميدارند (عماره، 1429ق ـ ج، ص 13ـ15).
2ـ3. نقد نصگرايي
محمد عماره در راستاي ارزيابي نصگرايي افراطي، به نقدهايي که محمد عبده متوجه وهابيت ساخته، توجهي خاصي نشان داده است. گزيدة گزارش عماره از موضعگيري عبده چنين است: به گفتة وي، نصگرايان افراطي، در ظواهر نصوص توقف ميکنند؛ درحاليکه از دقتهاي عقلي در مقاصد و احکامي که براي آن نازل شده، غافلاند. انتقاد عبده بر سلفيت وهابيت بر اين مبناست که اين نوع سلفيت از عقل و عقلانيت اسلامي تهي است؛ يعني سلفيت وهابيت يکي از ارکان مهم اسلام يعني عقل را ناديده گرفته است. آنقدر وهابيان از عقلانيت بهدور هستند که حتي از مقلديني که با اصلاحات دشمني دارند، پايينترند. تلاش وهابيان براي اصلاح فهم دين از طريق بازگشت به سلفيت پسنديده است؛ اما مشکل اينجاست که در همة امور حتي با تحولات و مسائل جديد دنيا، هم ميخواهند طبق آموزههاي سلف عمل کنند؛ يعني آنچه که با آموزههاي سلف مطابق نباشد، نپذيرند. بههمين خاطر است که نميتوانند خود را با مسائل جديد روز دنيا تطبيق دهند؛ بنابراين در همان گذشته ماندهاند (عماره، 1427ق ـ الف، ص 53ـ55).
از ديدگاه عماره، مکتب احياء و اصلاحات بهدست فيلسوف مسلمان، جمالالدين افغاني (1254ـ1314ق) شکوفا و ظهور پيدا کرد. اين مکتب داراي اصول دهگانهاي است که اولين اصل آن نقد جمود و تقليد است. عماره در توضيح اصل اول اينطور بيان ميکند: پيروان اين مکتب جمود و تقليد را موجب تعطيلي و از بين رفتن ملکات هدايت، تعقل و تجدد ميدانند. ملکاتي که خداوند به انسانها موهبت کرده که بهواسطة آن ملکات از ساير مخلوقات متمايز ميگردد. بهعلاوه جمود و تقليد موجب بهوجود آمدن خلأ فکري ميشود که بيشتر در افکار غربي و بيگانگان تمدني وجود دارد. انديشة غربي با انديشة اسلام متجدد فرق ميکند. اولين مبناي انديشة مکتب احياء و نوسازي، رد جمود است؛ زيرا اين اصل موجب شکستهشدن قيودي که مانع از آزادي امت از مخمصههاي فرهنگي که برايشان بهوجود آمده ميباشد. مخمصههاي فرهنگي که امت اسلامي دچار آن است، يک روي سکۀ آن عقبماندگي موروثي است؛ و روي ديگر سکه ازخودبيگانگي فکري و فرهنگي غربي. پيروان اين مکتب بهصورت عام و مطلق جمود و تقليد را نقد و رد کردهاند؛ يعني نقدشان هم شامل تقليد از غربيها و هم تقليد از گذشتگان امت اسلامي است. جمالالدين افغاني در باب نقد جمود اينطور آورده است: «کساني که از امتهاي بيگانه تقليد کرده، صاحبان و بزرگان آن علوم به شمار نميروند و تمدن غرب براساس نظام طبيعت و سير اجتماعي انسانها شکل گرفته است». منظور افغاني اين است که تمدن در کشورهاي غربي با تمدن در کشورهاي اسلامي فرق ميکند؛ زيرا در کشورهاي اسلامي تمدن ريشه در وحي دارد. کساني که چشم به بيگانه دوخته و مطابق آن عمل کرده، منافذي براي نفوذ امتهاي ديگر بهحساب ميآيند. اينگونه افراد موجب نفوذ انديشة دشمن به سرزمينهاي اسلامياند. تقليد از انديشة تمدن غرب منجر بهوجود آمدن مزدور ميشود؛ يعني مقلدين مزدوران امتاند نه عالمان امت. برخي گمان کردهاند با تقليد از امتهاي غربي دانش کسب کرده و صاحب نظر شدهاند؛ اما برخلاف تصورشان آنها صاحبان علم محسوب نميشوند. بناي تمدن اسلامي بر شريعت اسلامي است؛ بههمين خاطر با تمدن غربي در ابعاد زيادي فرق دارد (عماره، بيتا ـ ب، ص 15ـ17).
4. عقلگرايي افراطي
ديدگاه دوم در رابطة عقل و دين، عقلگرايي افراطي است. وجه اشتراک طرفداران عقلگرايي افراطي را ميتوان در اعتماد و تکيه بيش از اندازه به توانايي عقل در حل مسائل و ناديده گرفتن متون ديني خلاصه کرد. در ضمن تعريف عقلگرايي افراطي، به گونهها و شاخصههاي عقلگرايي افراطي پرداخته و در نهايت نقدي از عماره بر آنان آوردهايم.
1ـ4. تعريف عقلگرايي افراطي
از ديدگاه عماره، عقلگرايان افراطي عليرغم اختلاف در گرايشات و فرقهها، وجه مشترکي در بهکارگيري افراطي از عقل دارند. اعتماد بيش از اندازه به تواناييهاي عقل دارند. اعتقاد دارند ميتوان با عقل همة مشکلات را حل کرد. عقل را ملاک و معيار سنجش همه چيز قرار دادهاند. عقل بريده از وحي مدنظرشان است؛ و به نوعي عقل انسان را پرستش ميکنند. براي عقلگرايي افراطي گرايشات و فرقههاي گوناگوني وجود دارد. اين جريان در ميان فلاسفة مسلمان زياد بهچشم ميخورد که ميتوان به کندي اشاره کرد (عماره، 1935ق، ص 240).
ماديگرايان افراطي يکي از فرقههايي است که پيروانش خواه از غربيها باشد و خواه از غربزدگان وطني، ابزار کسب معرفت را در عقل و تجربه منحصر دانستهاند و منشأ معرفت را تنها عالم هستي و ماديات ميدانند. هر آنچه غير از ماديات را بيمعنا و بيمفهوم تلقي ميکنند. آنچه با عقل و تجربه بهدست آيد، حقيقت و داراي معنا و مفهوم است؛ اما آنچه که فراتر از فهم عقل يا با حواس درک نشود، واقعيت و معنا ندارد (عماره، 1427ق ـ ب، ص 53).
باطنگرايان يکي ديگر از گرايشات افراط در تأويل است. طرفداران اين گرايش تأويل متون را بهصورت گستردهاي بهکار برده، بهعبارتي اعتقاد به باطن داشتن هر ظاهر و تأويل هر متن نازلشدهاي دارند؛ بهگونهايکه تمامي متون ديني ازجمله قرآن و احاديث نبوي را تأويل برده، يعني براي هر متن ديني، شأن نزولي در نظر گرفتهاند (عماره، 1427ق ـ ج، ص 3).
2ـ4. گونههاي عقلگرايي افراطي
در ابتدا به تبيين گونههاي عقلگرايي افراطي از منظر محمد عماره خواهيم پرداخت. عماره، عقلگرايي افراطي را به دو گونة عقلگرايي افراطي دينستيز و عقلگرايي افراطي دينباور تقسيم ميکند. ويژگي مشترک ميان عقلگرايان افراطي دينستيز و عقلگرايان دينباور، اعتماد بيش از اندازه به عقل و نفي وحي است. وجه تمايز اين دو گونه در اعتقاد و عدم اعتقاد به دين است. عقلگرايان دينستيز جز ماديات برايشان چيز ديگري معنا و مفهوم نداشت. در مقابل عقلگرايان دينباور به خالقي براي انسان و هستي معتقد هستند که تنها امر آفريدن را برعهده دارد.
1ـ2ـ4. عقلگرايان افراطي دينستيز
از منظر عماره، جريان مادي و ملحد زندگي دنيوي را از ايمان ديني جدا ميدانست. همچنانکه از اسم اين جريان پيداست، تنها به ماديات بها ميدادند؛ بهطوريکه جز ماديات چيز ديگري معنا و مفهوم نداشت. پيروان اين جريان بر اين اعتقاد بودند که ميتوان همة مشکلات را با عقل انسان حل کرد. به لحاظ ديني ملحد بودند؛ يعني به خدا و آموزههاي ديني عقيده نداشتند. مارکسيسم نمونة بارز عقلگرايي افراطي دينستيز شناخته ميشود. شعار پوزيتيويستهاي سکولار «هيچ چيز جز عقل بر عقل سلطه ندارد» شعار عقلگرايان افراطي دينستيز شد (عماره، 1419ق، ص 248؛ همو، 1423ق، ص 7).
2ـ2ـ4. عقلگرايان افراطي دينباور
عماره معتقد است برخي از عقلگرايان افراطي به لحاظ ديني معتقد به خالقي براي انسان و هستي هستند که تنها امر آفريدن را برعهده دارد. بهعبارتي همان خداي ساعتساز که در غرب معروف است؛ يعني خداوند همانند ساعتسازي است که با ساخت ساعت، کارش تمام ميشود. خداوند با آفرينش جهان و انسان در ادارة آنها دخالتي نميکند و ادارة آنها را به خودشان واگذار کرده است. بنابراين دين در امور سياسي و اجتماعي برنامهاي را ارائه نداده است و ادارة اينگونه موارد را به خود مردم واگذار کرده است. اين جريان ايمان ديني را منحصر در ارتباط خاص و شخصي ميان انسان با خداوند دانسته است. ازجمله فيلسوفان اين جريان ميتوان به هابز، جان لاک، لايبنيتس، روسو و لسينگ اشاره کرد (عماره، 1419ق، ص 248).
3ـ4. شاخصههاي عقلگرايي افراطي
پس از بيان گونههاي عقلگرايي افراطي و تقسيم آن به عقلگرايي دينستيز و دينباور؛ به سه مورد از شاخصههاي عقلگرايي افراطي که از آثار عماره قابل استنباط است، اشاره ميکنيم.
1ـ3ـ4. زيادهروي در تأويل متون ديني
يکي از شاخصههاي عقلگرايي افراطي دينباور، کثرت تأويل متون ديني است؛ بهگونهايکه پيروان عقلگرايي افراطي به ظاهر هيچ نص ديني عمل نميکردند؛ بلکه آن را ابتدا تأويل ميبردند، سپس به آن عمل ميکردند. اين رويه بهخاطر اعتماد و تکية بيش از اندازه به عقل است و نشان از والابودن مقام عقل در نزد آنان دارد (عماره، 1427ق ـ د، ص 63).
2ـ3ـ4. ترويج تاريخمندي نصوص ديني
پس از اشاره به زيادهروي تأويل در متون ديني، بهعنوان اولين شاخصة عقلگرايي افراطي، نوبت به دومين شاخصه ميرسد. از منظر عماره دومين شاخصة عقلگرايي افراطي دينباور، اعتقاد به تاريخمندي نصوص ديني است. عماره در تعريف اين شاخصه ميگويد: «قوانين اجتماعي متناسب با اوضاع و احوال زماني و مکاني و در طول تاريخ نگاشته شده است؛ بهعلاوه اينکه قانون از نتايج عقل جمعي نشئت ميگيرد؛ يعني تمام افراد با عقل خود يک مجموعهاي از قانون را وضع کردهاند. البته اين تاريخمندي محدود به قوانين بشري نماند؛ بلکه به شرايع الهي هم تعميم داده شد» (عماره، 1427ق ـ هـ.، ص 4).
3ـ3ـ4. طرفداري از سکولاريسم
از ديدگاه محمد عماره، يکي از شاخصههاي عقلگرايي افراطي، جانبداري از سکولاريسم است. در زبان عربي، معادل اين واژه را «علمانيه» قرار دادهاند؛ چنانکه عماره خود مينويسد: اصطلاح عَلمانيه ترجمهاي است که در مصر و قسمت شرق عربي بهعنوان معادل کلمه انگليسي Secularism رواج يافته است. اصطلاح سکولار يا علماني را ميتوان به معناي دنيوي، اين جهاني، واقعي، و آنچه که مقابل امر مقدس يعني دين قرار ميگيرد، دانست. به تعبير ديگر، مکتب سکولاريسم قداست دين را به دنيا ميدهد.
عماره معتقد است با توجه به معنايي که از اين واژه در کاربرد اروپايي مورد نظر بوده (يعني اين عالمگرايي)، قاعده اقتضا ميکرد که در نسبت به «عالَم» تعبير «عالميه» يا «عالمانيه» بهکار رود؛ اما بهصورت غيرقياسي، از تعبير «علمانيه» استفاده شده و همين تعبير بوده که رواج يافته است. منشأ سکولاريسم اروپا بوده؛ بههمين خاطر براي فهم دقيق سکولاريسم بايد شرايط سياسي، فرهنگي و مذهبي اروپا را بهصورت دقيق مطالعه و مدنظر قرار داد. بهعلاوه فلسفة يونان به شدت در آموزههاي مسيحيت تأثيرگذار بود (عماره، 1424ق ـ الف، ص 23).
4ـ4. نقد عقلگرايي افراطي
به اعتقاد عماره، در اسلام خداوند علاوه بر خلق، تدبير همة عوالم و امتها و مخلوقات را برعهده دارد. خداوند تمام امور دنيوي و اخروي را برعهده دارد. خداوند علاوه بر برنامه داشتن براي دو جهان، ارادهاش در اجرا شدن امور دنيوي و اخروي دخيل است. خداوند در قرآن کريم تصور بتپرستان جاهل (همان قول ارسطويي که قائل بود خداوند تنها کار خلق را برعهده دارد و تدبير امور دنيوي را از طريق اسباب موجود در طبيعت، به خود انسانها واگذار کرده است) را بيان و باطل ميشمارد. در متون اسلامي محدوده و دامنة عملکرد خداوند اينطور توصيف شده است: «خالق همه چيز، مدبر همة امور حتي اموري که مقدور انسانهاست» (يونس: 53؛ اعراف: 54؛ طه: 49ـ50). از ديدگاه اسلام همة پديدهها متعلق به خداوند است و مالک حقيقي تنها اوست. بههمين خاطر است که مالکيت انسانها نيابتي و به حکم خليفه خداوند بودن است. (انعام: 162ـ163). در نتيجه انسان مؤمن که خداوند را مدبر همة امور ميداند، محال است ميان مدبر آسمان از زمين تفکيک قائل شود.
از ديدگاه عماره ميراث تمدن اسلامي با ميراث تمدن غربي از چند جهت با يکديگر فرق دارد: الف) در تصور محدودة عملکرد خداوند؛ ب) جايگاه انسان در هستي؛ ج) فلسفة تشريع قوانين اسلامي؛ خواه در مبادي شريعت يا قواعد و مقاصد آن باشد که قانونگذار الهي دارد، خواه در فقه معاملات باشد که از ابداعات فقهاي مسلمان است؛ ابداعاتي که مبتني بر مبادي و قواعد شريعت است؛ د) ويژگي تشريع اسلامي آن است که «منفعت» را با «اخلاق»، «مصلحت» را با «مقاصد شرعيت» و «سعادت دنيا» را با «نجات در روز قيامت» مرتبط ساخته است. مصلحتي که در قانون اسلامي است، مطلق مصلحت نيست؛ بلکه مصلحت شرعي معتبر است. در اسلام مطلق مصلحت و منفعت دنيوي بهتنهايي مقصود نيست؛ بلکه همة اعمال مسلمان بهخاطر خداوند صورت ميگيرد؛ بهعبارتي محور همة کارهاي انسانها خداوند است (انعام: 162). در تفکر سياسي غربي، قرارداد مشروط و قانوني که موجب برپايي جامعه ميشود، صرفاً رضايت ميان حاکم و رعيت است. قانون توسط خود مردم و با رضايت خودشان نوشته ميشود. از همين جهت قانون، کاملاً بشري است؛ يعني توسط بشر براي بشر وضع شده است. اما منشأ قرارداد قانوني در اسلام، وحياني است؛ يعني قانون را خداوند و رسولش براي مردم وضع کردهاند. قانون توسط وحي الهي و سنت نبوي به بشر رسيده است. به اين حقيقت، که منشأ قوانين وضع الهي دارد، در قرآن کريم (نساء: 58ـ60)، و سنت نبوي اشاره شده است. رسول خدا پس از مهاجرت به مدينه، در نخستين دستورالعملي که براي حکومت صادر کرده، مرجع همة نزاعها و مشاجرههايي که ميتوانند به فساد در جامعه منتهي شوند را خدا و رسولش دانسته است: «و ما کان بين اهل هذه الصحيفه من اشتجار يخشي فساده فمرده الي الله و الي محمد...».
مرجعيت ديني قوانين براي برپايي حکومت، از نظر تاريخي نيز جامعة اسلامي را کاملاً متفاوت و متمايز از جوامع ديگر کرده است. در طول تاريخ چنين جوامعي وجود داشتند: جوامعي با دولتهاي استبدادي که براساس هواي نفس، شهوت و قدرت حکمراني ميکردند. دولتهاي ديني که حاکمان آن خود را نائبان از طرف خدا به مردم معرفي ميکردند. البته براي تسلط و حکمراني بر مردم خود را نائبان خدا جا ميزدند. دولتهايي ازجمله دولتهاي سکولار که حاکمان آن براساس عقل و مصلحت رها شده از مرجعيت ديني حکمراني ميکردند. حاکمان نايب مردم بودند و از دين و شريعت الهي در سياست و تدبير امور خبري نبود. اما دولت و جامعة اسلامي وضعيتي متمايز و يگانه دارد؛ چراکه در آن مرجعيت قوانين بر عهده دين الهي است؛ يعني همة قوانيني که براي برپايي جامعه موردنياز است، از دين الهي سرچشمه ميگيرد. بهطورکلي دولت سکولار براساس سياستهاي عقلي که تنها مصالح دنيوي را دربر ميگيرد، بنا شده است. در مقابل، جامعة اسلامي از شريعتي که هم مصالح دنيوي و هم مصالح اخروي را مدنظر دارد، گرفته شده است. دولت سکولار از عقل مجرد از شرع و دولت اسلامي از عقل همراه شرع بهره ميجويد (عماره، 1424ق ـ ب، ص 31ـ39).
5. عقلگرايي معتدل
سومين ديدگاه در رابطة عقل و دين، عقلگرايي اعتدالي است. ديدگاهي که ميان دو ديدگاه نصگرايي افراطي و عقلگرايي افراطي قرار دارد. اين ديدگاه نه همانند نصگرايان افراطي تنها به متون ديني پرداخته و نه همانند عقلگرايان افراطي فقط به عقل اعتماد کرده؛ بلکه ميان عقل و نقل نهتنها تقابلي ايجاد نکرده، بلکه ميان آن دو جمع کرده است. به اعتقاد عماره، عقلگرايي معتدل را بايد در ميان متکلمان مسلمان در مکتب معتزله ريشهيابي کرد. اين مکتب در حقيقت ميان نصگرايي افراطي و عقلگرايي افراطي قرار دارد. اين مکتب نه همانند سلفيها فقط به نقل تکيه و منکر عقل بوده و نه همانند فلاسفه فقط به عقل اعتماد و نقل را ناديده گرفته؛ بلکه عقل و نقل را با يکديگر در نظر ميگيرند. در فلسفة مکتب معتزله عقل و نقل، حکمت و شريعت هيچ تناقضي ميانشان وجود ندارد (عماره، 1935ق، ص 240).
يکي از امتيازات و ويژگيهاي متمايزکنندۀ دين اسلام از ساير اديان عقلانيت اين مکتب است. عقلانيتي که اسلام دارد عين وحي است. با اين بيان که قرآن وحي الهي معجزهاي عقلاني است؛ برخلاف معجزات ساير انبياء؛ زيرا معجزات ساير انبياء براي متحير کردن عقول بودند، اما قرآن خودش عقلاني است؛ زيرا خود قرآن در آيات بسياري انسانها را دعوت به تأمل در نشانههاي آفاقي و انفسي کرده است. عقل را ملاک تکاليف شرعي قرار داده است (عماره، 1429ق ـ د، ص 202).
بنابراين وجود عنصر عقلانيت در اسلام با مکاتبي همانند باطنگراها، سکولاريسم، نصگرايان افراطي و ساير مکاتب متفاوت است؛ زيرا در برخي از اين مکاتب عقل بهصورت افراطي بهکار گرفته ميشود. بهعبارتي، عقل از نقل بريده است؛ اما در طرف مقابل برخي از مکاتب ديگر تنها به ظواهر متون اکتفا کرده و عقل را منکر شدهاند؛ اما عقلانيتي که اسلام آن را برگزيده، ميان اين دو دسته از مکاتب است.
از ديدگاه عماره، عقلانيت اعتدالي هم با سلفيت و هم با تجديد قابل جمع است. عقلانيت اعتدالي سلفي است؛ به اين معنا که در اين نوع عقلانيت از متون و مأثورات ديني «کتاب و سنت» استفاده ميشود. البته بايد توجه داشت که اين نوع سلفيگري که توسط جمالالدين افغاني پايهگذاري شده با سلفيتي که امثال عبدالوهاب معتقدند، فرق ميکند؛ زيرا افغاني سلفيگري را همراه عقلانيت بنا کرد، اما امثال عبدالوهاب سلفيت بريده از عقلانيت منظورشان است؛ از طرفي هم اين نوع عقلانيت با مسائل جديد و روشنفکري سازگار است.
تقابل عقل و نقل از آثار دوگانگيهاي متناقضي است که انديشة تمدن غرب توسط آن شکل گرفت است. تمدن غرب در عصرهاي ابتدايي کاملاً به الهيات اعتقاد داشتند؛ بهعبارتي متعبد به نقل بدون عقل بودند. اما در عصري که معروف به عصر روشنگري بود انقلابي عليه نقل صورت گرفت بهگونهايکه نقل را رد کرده و ملاک و معيار همه چيز عقل شد؛ اما در انديشة تمدن اسلامي مخصوصاً در عصر شکوفايي اسلام، نقل بههيچ عنوان در مقابل عقل نبوده؛ زيرا نقل در اسلام که همان قرآن کريم است، ريشه و ترغيبکنندة بهکارگيري عقلانيت شمرده ميشود. در قرآن بيش از دويست آيه در باب تعقل وارد شده است. البته در آياتي از واژگان و اصطلاحات مشابه تعقل مانند لب، النهي، فکر، فقه، تدبر و غيره استفاده شده است؛ بنابراين در اسلام نقل هميشه برانگيزاننده و دعوتکننده به تعقل، تفقه، تدبر و تعلم بوده است. از طرفي هم عقل بهعنوان منبع و ابزار فهم و درک شريعت و شرط و ملاک تدين قلمداد شده است؛ بنابراين اسلام دوگانگي ميان عقل و نقل را نپذيرفته است. از ديدگاه اسلام، هيچگاه ميان آموزههاي قطعي عقل و نقل تعارضي رخ نميدهد (عماره، 1423ق، ص 50ـ51).
6. نقد عماره
برخي از نويسندگان به نقد ديدگاه عماره دربارة عقل پرداختهاند؛ ازجمله عبدالرازق در يکي از آثار خود برخي از اتهاماتي که به عماره وارد شده را همراه با پاسخ آورده است. البته نويسندة کتاب بههيچوجه با اين نقدها موافق نبوده، بههمينخاطر از آنها به اتهام ياد ميکند و بهعلاوه پاسخهاي همة آنها را آورده است.
به اعتقاد عبدالرازق ازجمله اتهاماتي که به عماره در زمينة عقلگرايي وارد شده، افراط عماره در تعظيم و تکريم عقل انسان است. عماره در تکريم عقل خطاکار بشر تا به حدي پيش رفته که عقل را حاکم بر نصوص شرعي قرار داده است. بهعلاوه بسياري از احکام و نصوصي را که موافق عقل نباشند را رد کرده است. گروههايي که به عماره چنين اتهامي وارد کردهاند، معتقدند عماره با معتزليان همفکر است و در پي احياي ميراث مکتب جمالالدين افغاني و محمد عبده است؛ درحاليکه اين گروه اين مکتب را از جريان اسلامي منحرف و آنها را جزء سکولاريسم ميدانند (عيسي، 1432ق، ص 34ـ35).
عبدالرازق معتقد است اين دست از اتهامات نشان از بيخبري و ناآگاهي از آثار عماره در اين زمينه است. عماره کتابهاي زيادي در رابطه با دفاع از اسلام در برابر سکولاريسم دارد. با مطالعة اين آثار به راحتي ميتوان تشخيص داد اين نوع اتهامات به وي نادرست است. عماره ايستادن در برابر سکولاريسم و غربزدگي را از اساتيد خود محمد عبده و جمالالدين افغاني آموخته است. خط فکري اين مکتب ناشي از مباني انديشة اسلامي است و کاملاً با آن هماهنگي دارد؛ بنابراين هيچگونه افراطي صورت نگرفته است (همان، ص 35ـ36).
شايد بهتوان به عماره اين نقد را وارد کرد که وي دربارة تعارض ميان عقل ظني و نقل چيزي بيان نکرده است. مسئلة مهمي که مطرح است تعارض ميان عقل ظني و آموزههاي ديني است که عماره مطلبي در اين زمينه نگفته است، و تنها به همپوشاني عقل قطعي و نقل قطعي اکتفا کرده است.
با بررسي آثار عماره با اطمينان ميتوان به اين نتيجه رسيد که وي نهتنها عقلگراي افراطي نبوده؛ بلکه در مقابل مکاتب عقلگراي افراطي ايستاده و شاخصههاي عقلگرايي افراطي را نقد کرده است.
نتيجهگيري
از نظرات مطرحشده در بحث رابطة عقل و دين، که در آثار محمد عماره قابل استنباط است ميتوان به عقلگرايي افراطي، نصگرايي افراطي و عقلگرايي معتدل اشاره کرد.
از ديدگاه محمد عماره، زيادهروي در تأويل متون ديني، يکي از شاخصههاي عقلگرايي افراطي است. البته هرگونه تأويلي را نبايد به معناي افراط در عقلگرايي دانست؛ زيرا روشن است که عقلگرايان معتدل نيز گاه از ظاهر متون ديني، به دليل تعارض آن با ادلة يقيني عقلي، دست برميدارند.
ترويج تاريخمندي نصوص ديني، يکي از شاخصههاي عقلگرايي افراطي است. عماره دو اشکال به اين ادعا وارد ميکند: اولاً علماء اسباب نزول را متناسب با نزول احکام، و نه علت در نزول آيات تقرير کردهاند؛ ثانياً احاديثي که اسباب نزول در آن آمده، همگي از احاديث واحدند؛ بنابراين چندان نميتوان به آنا اعتماد کرد.
يکي ديگر از شاخصههاي عقلگرايي افراطي، جانبداري از سکولاريسم است. از ديدگاه عماره ميراث تمدن اسلامي با ميراث تمدن غربي از چند جهت با يکديگر فرق دارد. در تصور محدودة عملکرد خداوند، جايگاه انسان در هستي، فلسفة تشريع قوانين اسلامي خواه در مبادي شريعت يا قواعد و مقاصد آن باشد که قانونگذار الهي دارد؛ خواه در فقه معاملات باشد که از ابداعات فقهاي مسلمان است؛ ويژگي تشريع اسلامي آن است که «منفعت» را با «اخلاق»، «مصلحت» را با «مقاصد شرعيت» و «سعادت دنيا» را با «نجات در روز قيامت» مرتبط ساخته است. مصلحتي که در قانون اسلامي است، مطلق مصلحت نيست؛ بلکه مصلحت شرعي معتبر است. از ديدگاه عماره، نصگرايي افراطي به دليل تأکيد بيش از حد به ظواهر متون و ناديده گرفتن عقل، مردود است. تقابل عقل و نقل از آثار دوگانگيهاي متناقضي است که انديشة تمدن غرب توسط آن شکل گرفت است. به اعتقاد عماره، معتزليان پيشگامان عقلانيت اعتدالي در اسلام شناخته ميشود. از ديدگاه عماره، ميان عقل و نقل هيچگونه تقابلي وجود ندارد؛ بلکه ميانشان همپوشاني وجود دارد.
- پترسون، مايکل و ديگران، 1379، عقل و اعتقاد ديني، ترجمة احمد نراقي و ابراهيم سلطاني، چ ششم، تهران، طرح نو.
- جعفري، محمد، 1386، عقل و دين از منظر روشنفکران ديني معاصر، قم، صهباي يقين.
- جوادي آملي، عبدالله، 1386، منزلت عقل در هندسة معرفت ديني، قم، اسراء.
- عماره، محمد، 1418ق، الاسلام و المستقبل، قاهره، دار الرشاد.
- ـــــ ، 1419ق، الوسيط في المذاهب و المصطلحات الاسلاميه، مصر، نهضة المصر.
- ـــــ ، 1423ق، شبهان حول الاسلام، قاهره، نهضة المصر.
- ـــــ ، 1424ق ـ الف، مقالات الغلو الديني و اللاديني، قاهره، مکتبة الدوليه.
- ـــــ ، 1424ق ـ ب، ابنرشد بين الغرب و الاسلام، مصر، نهضة المصر.
- ـــــ ، 1426ق، الدين و الحضاره و عوامل امتياز الاسلام، قاهره، مکتبة الشروق الدوليه.
- ـــــ ، 1427ق ـ الف، الاصلاح بالاسلام، قاهره، نهضة المصر.
- ـــــ ، 1427ق ـ ب، النص الاسلامي بين التاريخيه و الاجتهاد و الجمود، مصر، ، نهضة المصر.
- ـــــ ، 1427ق ـ ج، قراءة النص الديني بين التأويل الغربي و التأويل الاسلامي، قاهره، مکتبة الدوليه.
- ـــــ ، 1429ق ـ د، الاسلام و التعدديه، قاهره، مکتبة الشروق الدوليه.
- ـــــ ، 1429ق ـ هـ.، السلف و السلفيه، مصر، قليوب.
- ـــــ ، 1430ق، ازالة الشبهات عن المعاني المصطلحات، قاهره، دار السلام.
- ـــــ ، 1935ق، مقام العقل في الاسلام، مصر، نهضة المصر.
- ـــــ ، بيتا ـ الف، أزمه العقل العربي، قاهره، الآفاق الدوليه الإعلام.
- ـــــ ، بيتا ـ ب، الشيخ شلتوت، مصر، دار السلام.
- عيسي، عبدالرازق، 1432ق، محمد عماره داعيه الإحياء و التجديد الإسلامي، دمشق، دارالقلم.
- گلي، جواد، 1392، نقد و بررسي چيستي وحي قرآني در نگاه نومعتزله، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- يوسفيان، حسن و احمدحسين شريفي، 1383، عقل و وحي، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشة اسلامي.
- يوسفيان، حسن، 1389، کلام جديد، چ پنجم، تهران، سمت.