معرفت، سال سی و دوم، شماره دوم، پیاپی 305، اردیبهشت 1402، صفحات 75-84

    امامت در سیره و سخن حضرت فاطمه زهرا(س)

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    ✍️ رضا مهدیان فر / استاديار گروه تفسير دانشگاه علوم و معارف قرآن کريم / rezamatab52@yahoo.com
    سیدمحمود طیب حسینی / استاد گروه تفسیر و علوم قرآن پژوهشگاه حوزه و دانشگاه / tayyebhoseini@rihu.ac.ir
    چکیده: 
    بررسی و بازخوانی رخدادهای پس از رحلت رسول اکرم(ص) از نگاه اعتقادی و کلامی به روشن شدن بسیاری از حقایق امامت و جانشینی پیامبر اکرم(ص) کمک خواهد کرد؛ زیرا به گواه گزارش های تاریخی، رویدادهای آن مقطع تاریخ اسلام نقطۀ عطفی در مسیر آینده جامعه اسلامی شد و بسیاری از حوادث و جریان های امروز جامعه اسلامی، در آن مقطع تاریخی ریشه دارد. در این میان تأمل در سیره و سخنان صدیقۀ طاهره به لحاظ جایگاه ایشان در نزد پیامبر به روایت فریقین و شخصیت والای علمی و معنوی ایشان بسیار راه گشا خواهد بود. از نگاه صدیقۀ طاهره، امامت امری الهی بوده و مانع از شکاف در صفوف امت اسلامی و پراکندگی آنان است. عدالت گستری، هدایت انسان ها، ضرورت برخورداری از علم لازم، سبب تعین یافتن امر امامت در افراد خاصی می شود، که با توجه به سوابق جهادی امیرمؤمنان علی(ع) و جایگاه وی نزد رسول خدا(ص) و برخورداری از ویژگی های پیش گفته، امامت در وی تعین می یابد. همچنین امامت منحصر در عصر امام علی(ع) نبوده و براساس حدیث لوح جابر، امامت یازده نفر از فرزندان علی(ع) هم به امر خداوند ثابت می شود. پژوهش حاضر به شیوۀ توصیفی ـ تحلیلی و با مراجعه به منابع حدیثی و تاریخی فریقین و آثار نویسندگان معاصر با هدف تبیین جایگاه و ضرورت امامت و روشن سازی حقیقت و مصداق واقعی امامت به این نتایج دست یافته است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Imamate in the Life and Speech of Hazrat Fatima Zahra
    Abstract: 
    Abstract Examining and reviewing the events after the demise of the Holy Prophet (AS) from a religious and theological point of view will help to clarify many facts about Imamate and succession of the Holy Prophet. According to historical reports, the events of that period of the history of Islam became a turning point in the future path of the Islamic society, and many of the events and currents of the Islamic society today have their roots in that historical period. In the meantime, reflecting on the life and words of Hazrat Fatima in terms of her position in the heart of the Prophet (AS) and her high scientific and spiritual character will be very helpful. From her point of view, imamate is a divine command and prevents dispersions and splits in the ranks of the Islamic Ummah. The spread of justice, guidance of people, and the necessity of having knowledge causes Imamate to be determined for certain people. Based on the Jihad records of Amir al-Mu'minan Ali (AS), his position with the Prophet, and the possession of the aforementioned characteristics, Imam Ali is entitled to imamate. Also, imamate was not exclusive to in the age of Imam Ali (AS) and according to the hadith of Loh Jabir, the imamate of eleven of Imam Ali's children is confirmed by the command of God. With the aim of explaining the position and necessity of Imamate and clarifying its truth and real example, the present research has reached these results using the descriptive-analytical method and referring to various hadiths, historical sources, and the works of contemporary writers.
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
     
    امامت به‌عنوان اصلي از اصول اعتقادات اسلامي مورد پژوهش متکلمان اسلامي بوده است. هرچند در منظومۀ اعتقادي شيعه از جايگاه ويژه‌اي برخوردار بوده و به‌منزلۀ قلب تپنده جامعه است. امامت عهدي الهي است که به روايت قرآن، به ستمگران نخواهد رسيد؛ «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِين»‏ (بقره: 124). آيۀ يادشده و آيات مشابه ديگر که از موضوع امامت سخن گفته‌اند، از اهميت و جايگاه والاي آن حکايت دارند. امامت افزون بر اينکه در آموزه‌هاي وحياني آمده، در گفتار معصومان نيز که بازگوکنندۀ کلام وحي هستند، ميدان وسيعي را به‌خود اختصاص داده است. چنان‌که عموم مذاهب اسلامي هم بر ضرورت آن به‌عنوان جانشيني پيامبر اکرم اتفاق نظر دارند. حضرت زهرا که پرورش‌يافته در دامان نبوت و پارۀ تن رسول خدا است، از شخصيت ويژه‌اي در نزد فريقين برخوردار است که در رفتار و گفتار، اسوه‌اي نيکوست. اما به‌رغم اين امر، آن‌گونه که بايسته و شايسته است جايگاه ايشان در بيان معارف الهي شناخته نشده است. آنچه تاکنون در اين باب تدوين و تحقيق شده، بيشتر تاريخي و سوگ‌مندانه بوده است. ازاين‌رو ضروري است تا با نظر به جايگاه ايشان، سيره و سخنانش که از معدن وحي و نبوت سرچشمه مي‌يابد، بازخواني شود. فاطمه زهرا در خانۀ وحي و دامان پرمهر نبي نشو و نما يافته و همواره در کنار پيامبر شاهد رويدادهاي اسلام بوده است. ازآنجاکه ايشان علم خويش را مستقيماً از رسول خدا دريافت کرده و شاهد آغاز امر امامت و رخدادهاي پس از رحلت پيامبر بوده، سيره و سخنش در موضوع امامت و چگونگي برخوردش با رويدادهاي پس از رحلت رسول خدا از اهميتي ويژه برخوردار است. ازاين‌رو نمي‌توان کوشش‌هاي وي در امر امامت را صرفاً دفاع از همسر خويش تفسير کرد؛ بلکه تلاش‌هاي وي در جهت تبيين امر امامت و کارکردهاي آن و ويژگي‌هاي امام و بازگرداندن امامت به فرد شايسته آن بوده است. بنابراين در پژوهش حاضر با روشي توصيفي ـ تحليلي با استناد به منابع حديثي و تاريخي فريقين و با نگرشي متکلمانه، به‌دنبال يافتن پاسخ اين پرسش اساسي هستيم که امامت و حکومت ولايي در سيره و سخن فاطمه چگونه بازتاب يافته است. از سوي ديگر جهان اسلام در حال حاضر با بحران‌هايي روبه‌رو شده است که برون‌رفت از آن چاره‌انديشي دانشمندان و انديشمندان اسلامي را مي‌طلبد. ريشه‌يابي و برون‌رفت از اين بحران‌ها را مي‌توان در چشم‌انداز فاطمي در امر رهبري جامعه اسلامي يافت.
    بدين منظور سؤال اصلي پژوهش این است که: امامت در سيره و سخن فاطمه داراي چه جايگاهي بوده و ضرورت آن چيست؟
    سؤال فرعي این است که: مصداق امامت در سيره و سخن فاطمه در چه کساني تعين مي‌يابد؟
    با جست‌وجويي که در مقالات و کتب انجام شد، به اثري که مستقيماً با موضوع پژوهش حاضر مرتبط باشد، دست نيافتيم. ليکن مقالۀ «مراتب مرجعيت معرفتي حضرت فاطمه در نظر اهل‌بيت، شيعه و اهل‌سنت» (رودگر، 1399)، به‌گونه‌اي عام به‌دنبال معرفي مرجعيت علمي و معرفتي حضرت زهرا مي‌باشد؛ ليکن موضوع پژوهش حاضر به‌طور خاص و با استناد به منابع معتبر فريقين و استدلال‌هاي محکم به موردپژوهي مسئلۀ مهم امامت در سيره و سخن صديقه طاهره است که تاکنون موضوع پژوهشي واقع نشده است.
    1. منزلت معنوي حضرت فاطمه زهرا
    افزون بر آيات متعددي همچون آيه مباهله (آل‌عمران: 61)، تطهير (احزاب: 33)، ذوي القربي (اسراء: 26)؛ مؤدت (شوري: 23)؛ و آيات ديگر که به اتفاق فريقين بر منزلت فاطمه و عصمت وي دلالت دارند؛ براساس روايات شيعه، فاطمه قطعه‌اي از وجود رسول خداست (ر.ك: صدوق، 1413ق، ج 4، ص 125؛ همو، 1376، ص 113). برابر اين روايت، صديقۀ طاهره بسان رسول خدا شخصيتي آسماني و الهي دارد؛ زيرا پيامبر با اين بيان به‌دنبال شناساندن جايگاه آن حضرت بوده است؛ وگرنه فرزند رسول خدا بودنِ فاطمه زهرا بر همگان عيان و بي‌نياز از بيان است. ازاين‌رو اين تعبير به مفهوم نشان ‌دادن شخصيت قدسي و الهي و نبوي ايشان است.
    فاطمه زهرا به‌همان‌سان که در نزد شيعه از جايگاه بالا و والايي برخوردار است، با اندکي تفاوت، در نزد اهل‌سنت نيز منزلتي گران‌سنگ دارد. ابن‌کثير مي‌گويد: اهل‌بيت از ذريۀ طاهره و از شريف‌ترين خانواده بر روي زمين از حيث فخر، حسب و نسب هستند (ابن‌کثير دمشقي، 1419ق، ج 7، ص 184). بخاري در صحيح خود از رسول خدا نقل مي‌کند که: «فاطمه بضعة مني فمن أغضبها أغضبني» (بخاري، 1401ق، ج 4، ص 210و219؛ نسائي، 1411ق، ج 5، ص 97)؛ فاطمه قطعه‌اي از وجود من است، هرکس وي را به خشم بياورد مرا خشمگين ساخته است. اين حديث با متن‌ ديگري در صحيح مسلم آمده است: «فاطمه بضعة مني يؤذيني ما آذاها» (مسلم، بي‌تا، ج 7، ص 141، نيز: ا‌بن‌حنبل، بي‌تا، ج 4، ص 5؛ ترمذي، 1403ق، ج 5، ص 360)؛ فاطمه بخشي از وجود من است، هرچه او را بيازارد، مرا آزرده مي‌کند. واژۀ «بضعه» در مفهوم لغوي به معناي «قطعه» و بخش است (فراهيدي، 1409ق، ج 1، ص 285؛ ابن‌اثير، 1367، ج 1، ص 133؛ ابن‌منظور، 1414ق، ج 8، ص 12؛ مصطفوي، 1430ق، ج 1، ص 309) و معنا کردن آن به پارۀ تن، به مفهوم بخشي از بعد جسماني درست نبوده و نياز به‌دليل دارد. براساس اين سخن گهربار، فاطمه زهرا قطعه‌اي از شخصيت الهي، معنوي، علمي و قدسي پيامبر و پاره‌اي از وجود عقل کل، و کل عقل است؛ و بدين‌گونه از مقام عصمت نيز برخوردار است؛ زيرا بخشي از وجود معصوم است که عصمتش به اتفاق فريقين ثابت است. چنان‌که در اين حديث نوراني خشم فاطمه، خشم رسول خدا و آزار وي آزار پيامبر رحمت است و همين بيان نشان از همساني اين دو نور الهي دارد.
    همچنين بخاري در کتاب صحيح نقل مي‌کند که پيامبر فرمود: «فاطمة سيدة نساء اهل الجنه» (ابن‌حنبل، بي‌تا، ج 3، ص 80؛ ترمذي، 1403ق، ج 5، ص 326؛ بخاري، 1401ق، ج 4، ص 209و219)؛ فاطمه سرور زنان اهل بهشت است. روشن است که اهل بهشت بودن امتيازي است که بشارت آن به هرکسي، نشان از سلوک الهي و عظمت شخصيت وي در اين دنيا و جايگاه ويژه‌اش در سراي آخرت دارد؛ زيرا رسيدن به منزلت‌هاي آن جهاني، بدون سلوک خداگونه در اين جهان ميسور نیست. بر پايۀ اين روايت، افزون بر اينکه رسول خدا که جز به وحي الهي زبان نمي‌گشايد: «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى‏» (نجم: 3ـ4)؛ به بهشتي بودن فاطمه گواهي داده و وي را سرور زنان اهل بهشت معرفي مي‌کند.
    يکي از فضايل وجودي فاطمة زهرا همراهي وي با قرآن و جدايي‌ناپذيري اين دو يادگار خاتم پيامبران از يکديگر است. بيش از صدها نفر از صحابه و تابعين و اهل حديث (اميني، 1366، ج 1، ص 14، 62و73) از رسول خدا نقل کرده‌اند که: من در ميان شما دو امر را وامي‌گذارم؛ مادام که به آن دو تمسک بکنيد گمراه نخواهيد شد: کتاب خدا و عترت من، اهل‌بيتم؛ [خداي] لطيف آگاه با من عهد کرده است آن دو از هم جدا نخواهند شد، تا بسان اين دو انگشت به‌هم چسبيده، بر حوض [کوثر] بر من وارد شوند (کليني، 1407ق، ج 2، ص 415؛ ابن‌شعبه حراني، 1404ق، ص 34؛ نعماني، 1397، ص 55؛ ا‌بن‌حنبل، بي‌تا، ج 3، ص 14و17)‏. بر پايۀ اين حديث شريف که به حديث ثقلين مشهور است، بر جدايي‌ناپذيري عترت از قرآن تأکيد شده و تمسک به آن دو را مانع از گمراهي شمرده است. شيعه و سني بدون هيچ اختلافي فاطمه را از عترت و اهل‌بيت پيامبر شمرده و هيچ ترديدي در آن روا نداشته‌اند (کليني، 1407ق، ج 1، ص 287؛ ابن‌حنبل، بي‌تا، ج 1، ص 331؛ مسلم نيشابوري، بي‌تا، ج 7، ص 130؛ قمي، 1363، ج 2، ص 193؛ طوسي، بي‌تا، ج 8، ص 339؛ فخررازي، 1420ق، ج 25، ص 168؛ مراغي، بي‌تا، ج 22، ص 7). ازاين‌رو سيره و سخن فاطمه زهرا همچون آيات شريفه قرآن حجت بوده و فرد و جامعه را به سعادت خواهد رساند؛ و روي‌گرداني از فاطمه نافرماني از رسول خداتلقی می‌شود که در اين روايت به تمسک به اهل‌بيت سفارش فرموده است.
    از آنچه گذشت به‌دست آمد که سيره و سخن حضرت زهرا نه مانند يک فرد عادي و صحابي پيامبر که همچون سيره و سخن ساير معصومان و به‌ويژه رسول خدا در معارف الهي داراي اعتبار بوده و حجت است.
    2. منزلت علمي فاطمه زهرا
    روايات رسيده از فاطمه و خطبه‌هاي وي (ر.ك: شيخ‌الاسلامي، 1425ق؛ طبسي، 1386)؛ به‌ويژه خطبة فدکيه آن عصارة نبوت، جلوه‌هايي از حکمت فاطمي است که عظمت علمي ايشان را حکايت مي‌کند. علم و معرفت همانند نقطة پرگار است که ساير کمالات و فضايل با محوريت آن نقطه و پيرامون آن شکل مي‌گيرد؛ ازاين‌رو معيار خلافت الهي انسان علم به اسماي الهي بوده است (صادقي ارزگاني، 1392، ص 153). در تاريخ اسلام همواره علم معيار سنجش افراد و فزوني دانش آنان، ميزان اثرگذاري‌شان در رخدادهاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي را تعيين کرده است. چنان‌که در روايات، علم و معرفت بنيادي‌ترين امتياز اهل‌بيت به‌شمار رفته است. اميرمؤمنان در ضمن خطبه‌اي از اهل‌بيت به‌عنوان آب حيات دانش و معرفت ياد کرده است: «هم عيش العلم» (نهج‌البلاغه، 1412ق، خطبه 239). بنابراين مقام بلند علمي حضرت زهرا بسان ساير معصومان در انديشه شيعي پذيرفته شده است. هرچند در منابع اهل‌سنت کمتر به مقام علمي حضرت زهرا توجه شده است؛ لکن برخي از رواياتشان در منزلت معنوي فاطمه ناظر به مقام علمي ايشان هم هست. اما در بيان جايگاه علمي حضرت زهرا در ميان اهل‌سنت سخن آلوسي در ذيل آيه 42 سورة «آل‌عمران» کفايت مي‌کند. ايشان پس از نقل احاديث مربوط به زنان برتر و ازجمله روايت: سرور زنان عالم چهار نفر هستند و برترين آنان فاطمه است؛ مي‌نويسد: فاطمه افضل زنان مقدم و مؤخر است؛ هم از اين جهت که قطعه‌اي از وجود رسول‌الله است و هم از جهات ديگر. بنابراين او بر همۀ زنان، ازجمله مريم و عايشه برتري داشته است؛ چون او بَضعه‌اي از روح وجود و سرور هر موجودي است و هيچ موجودي نمي‌تواند با آن برابري کند. ايشان استدلال به این روايت رسول خدا که فرمود: «دو سوم دين خود را از حميراء [عايشه] بگيريد»، در برتري علمي عايشه بر فاطمه را ناقص مي‌داند؛ زيرا فاطمه پاره تن رسول خداست و اگر رسول خدا مي‌دانست فاطمه بعد از وي مدت طولاني زنده مي‌ماند، مي‌فرمود: تمام دين را از وي بگيريد. نگفتن چنين سخني در حق کسي که عقل و نقل بر علمش دلالت دارد، دليل بر مفضوليت او نيست؛ درحالي‌که حديث ثقلين جاي آن خبر [تمام دين را از وي بگيريد] را مي‌گيرد و بلکه بيشتر از آن نیز هست؛ زيرا فاطمه سيدۀ عترت است. در پايان با استدلال‌هاي مختلف، افضليت فاطمه را نسبت به همۀ زنان عالم نتيجه گرفته و همين ديدگاه را از برخي عالمان اهل‌سنت نقل مي‌کند (ر.ك: آلوسي، 1415ق، ج 2، ص 149ـ150).
    3. اهميت و ضرورت امامت در نگاه فاطمي
    عموم اهل‌سنت، مرجئه، شيعه و خوارج، بر وجوب امامت اتفاق‌نظر دارند (ابن‌حزم، 1320ق، ج 4، ص 87). امامت در انديشۀ شيعي که ريشه در آموزه‌هاي وحياني دارد، عهد و پيماني الهي (بقره: 124) است که با نصب و جعل خداي سبحان تحقق مي‌يابد. امامت در منظومۀ معارف الهي جايگاهي بس رفيع دارد که از همين منظر متکلمان اسلامي، مفسران قرآن و عارفان مسلمان، موضوع امامت، خلافت و انسان کامل (ر.ك: نجارزادگان، 1390، ص 6) را با عناويني همچون وجوب امامت، ويژگي‌هاي امام، فلسفه امامت و... مورد پژوهش‌هاي خويش قرار داده و نتايج ارزشمندي براي جويندگان حقيقت به وديعت گذاشته‌اند. کامل‌ترين، جامع‌ترين و دقيق‌ترين سخن در باب امامت به‌عنوان جانشيني رسول‌الله براي اولين ‌بار پس از رحلت رسول خدا در خطبة فدکيه (خطبه‌اي که از قرون گذشته متداول بوده و گروهي از محدثان و مورخان با تفاوتي در بعضي الفاظ آن را نقل کرده‌اند) فاطمه زهرا بازتاب يافته است. فراواني روات معتبر و موثق سبب علم به صدور این خطبه است (براي تفصيل متون و اسناد خطبه، ر.ك: محمودي، 1429ق؛ ابن ‌ابي‌الحديد، 1404ق، ج 16، ص 212؛ جوهري، 1413ق، ص 98ـ100). آن حضرت پس از حوادث غم‌باري که بعد از رحلت پيامبر نور و رحمت اتفاق افتاد و فدک را از آن حضرت غصب کردند و مسير جانشيني پيامبر را به انحراف کشانده و جامعۀ نوپاي اسلامي را به قهقرا بردند؛ به همراه گروهي از زنان مدينه به مسجدالنبي آمده و از پشت پرده خطبة پرمحتوايي را ايراد فرمود که در ضمن آن دربارۀ اهميت امامت فرمود: «... وَ الطَّاعَةَ نِظَاماً لِلْمِلَّةِ وَ الْإِمَامَةَ لَمّاً مِنَ الْفُرْقَةِ...» (صدوق، 1413ق، ج 3، ص 568)؛ خداي سبحان پيروي از ما اهل‌بيت و امامت را براي آن واجب کرده است که سبب نظم شريعت و جلوگيري از پراکندگي امت است. در نقل ابن‌طيفور «... و طاعتنا نظاما [للمله] و امامتنا أمناً من الفرقه...» آمده است (ابن‌طيفور، بي‌تا، ص 26ـ31).
    شريعت تنها در يک صورت نظام يافته و بسامان خواهد بود که امت اسلام از امام معصوم از اهل‌بيت پيامبر فرمان ببرند و در غير اين صورت شريعت دچار آشفتگي و ناهمگوني خواهد شد. از سوي ديگر وجود امام معصوم در ميان امت بسان رشتة تسبيح آن را گرد هم آورده، از پراکندگي حفظ مي‌کند؛ زيرا امام تنها مسير حق است و مدعيان باطل بسيارند. صديقۀ طاهره ضرورت امامت را به کارکرد آن نسبت مي‌دهد که با وجود امام امور شريعت و جامعه سامان مي‌يابد و نابساماني نتيجۀ فقدان امام خواهد بود. اشاره به اين کارکرد، نشان از تعين آن در افراد خاص دارد و هرکسي شايسته اين منصب خطير نیست؛ زيرا که همه چنين ظرفيتي را ندارند؛ چنان‌که ابن‌حزم هم سامان‌يابي امور جامعه را در پرتو امامت يک فرد عالم، فاضل، مدير و مدبر مي‌داند (ابن‌حزم، 1320ق، ج 4، ص 87). واقعيت تاريخ اسلام بهترين گواه اين سخن نوراني است. شهرستاني گفته است: بزرگ‌‌ترين نزاع امت اسلامي همواره در مسئله امامت بوده، و هيچ زماني به سر هيچ مسئلة ديني مثل مسئله امامت شمشير کشيده نشده است (شهرستاني، 1364، ج 1، ص 31). چنان‌که آمدي با اشاره به پيامدهاي عدم نصب امام به گواه رخدادهاي تاريخ اسلام نقل کرده است: «الدين أس و السلطان حارس، الدين و السلطان توأمان» ‏(آمدي، 1413ق، ص 311)؛ دين اساس است و سلطان نگهبان آن و دين و سلطان جدايي‌ناپذيرند. آيا اين گفتار به مفهوم ضرورت نصب امامي که از اين همۀ آشفتگي منع کند، نیست؟
    اين همه آشفتگي و سردرگمي به‌دليل انحراف خلافت از مسير اصلي و پيروي نکردن از اهل‌بيت بوده است؛ که در سخن نوراني فاطمي جان‌ماية شريعت ناب محمدي و ضامن يکپارچگي امت و نقطة پرگار دايرة اسلام است. بدين ترتيب معلوم مي‌شود فاطمه زهرا در همان آغازين مراحل حيات امت اسلام بعد از پيامبر به اهميت مسئله توجه داده و حفظ نظام ديني و جامعة مسلمانان را منوط به پيروي از اهل‌بيت دانسته است (صادقي ارزگاني، 1392، ص 245). بي‌شک امر امامت اختصاص به عصر علي‌بن ابي‌طالب نداشته و تا به امروز در سرنوشت جامعه اسلامي تأثيرگذار است. در اين صورت با بازگشت به سخن فاطمي مي‌توان به اين نتيجه رسيد که بايد برون‌رفت از بحران‌هاي جامعه اسلامي را در مکتب اهل‌بيت جست. ترديدي نيست که در اين مکتب، نظام سياسي و مدل حکومتي بدون هيچ تشتتي حتي براي دوران غيبت معصوم به‌روشني ترسيم شده و ابعاد و حدودش معين گشته است؛ چنان‌که از گفتار صديقه طاهره نيز معلوم شد ولايت به دليل ويژگي‌هاي خاص خود وحدت‌بخش بوده و از پراکندگي و تشتت جلوگيري و امور امت را سامان مي‌دهد.
    4. تأکيد بر عهد الهي‌بودن امامت و نظرية نص
    از بنيادي‌ترين مباحث امامت، کلامي يا فقهي بودن آن از سويي و منصوص يا غيرمنصوص بودنش از سوي ديگر است (ر.ک: تفتازاني، 1409ق، ج 5، ص 232ـ246؛ فخررازي، 1411ق، ص 573؛ طوسي، 1407ق، ص 221ـ295). صديقه طاهره ضمن پافشاري بر کلامي بودن امامت به‌عنوان عهد الهي و منصوص بودن آن، بر تعيين علي‌بن ابي‌طالب به‌عنوان مصداق امامت تأکيد مي‌کند.
    در فراز ديگري از خطبه فدکيه آمده است: «زعمتم حقا لکم ألله فيکم عهد، قدمه اليکم. و نحن بقيه استخلفنا عليکم. و معنا کتاب الله بينه بصائره. وآي فينا منکشفه سرائره» (ابن‌طيفور، بي‌تا، ص 28)؛ گمان برديد حقي (خلافت) را از خدا بر عهده ‌داريد، و آن را به شما واگذاشته است؟ حال آنکه ما را در ميان شما به خلافت گماشت. کتاب خدا با ماست [تأويل آن را به عهدة ما گذاشت] (شهيدي، 1377، ص 128)؛ حجت‌هاي آن آشکار است؛ و آنچه دربارة ماست پديدار. بانوي عصمت در اين فراز، خلافت ساختگي را وهم‌آلود توصيف کرده و اهل‌بيت را شايسته جانشيني رسول خدا معرفي مي‌کند. در اين‌باره به کتاب وحي تمسک مي‌جويد، تا امامت را نه يک امر بشري، بلکه امري الهي جلوه دهد؛ و پاسخي به آنان باشد که به‌دنبال جدايي انداختن ميان اين دو يادگار گران‌سنگ رسول خدا بودند. هرچند حتي اگر در اين گفتار نيز راسخ و راستين بودند، بايد به امامت فردي جز اهل‌بيت سر فرود نمي‌آوردند؛ زيرا امامت و خلافت موضوعي وحياني است و قرآن و اهل‌بيت جدايي‌ناپذيرند.
    ازاين‌رو در تحليل حوادث پس از رحلت رسول خدا مي‌فرمايد: چون خداي تعالي همسايگي پيامبران را براي رسول خويش برگزيد، دورويي آشکار شد، و کالاي دين بي‌خريدار. هر گمراهي دعوي‌دار و هر گمنامي سالار و هر ياوه‌گويي در کوي و برزن در پي گرمي بازار. شيطان از کمين‌گاه خود سر برآورد و شما را به خود دعوت کرد؛ و ديد چه زود سخنش را شنيديد و سبُک در پي او دويديد و در دام فريبش خزيديد و به آواز او رقصيديد. هنوز دو روزي از رحلت پيغمبرتان نگذشته و سوز سينة ما خاموش نگشته، آنچه نبايست، کرديد و آنچه از آن شما نبود، برديد و بدعتي بزرگ پديد آورديد (ابن‌طيفور، بي‌تا، ص 25).
    روشن است اين سخنان دربارة امامت و خلافت است؛ زيرا موضوعي مهم‌تر از جانشيني رسول خدا در رخدادهاي پس از رحلت نبود تا فاطمه زهرا اين‌گونه سخن بگويند. فاطمه از انحراف در مسير خلافت به بدعت بزرگ تعبير مي‌کنند. بدعت از روشن‌ترين مفاهيمي است که عالم و عامي با آن آشنا هستند؛ هرچند ممکن است معناي آن از سوي عده‌اي با انگيزه‌هاي غيرالهي دچار تحريف شود. بدعت يعنى كسى خودسرانه احكام اسلام را مطابق ذوق و سليقه خويش تغيير دهد؛ حكمى را بدون دليل شرعي اضافه يا حذف كند. رسول خدا مي‌فرمايد: هر بدعتى گمراهى است و هر گمراهى‌اى سرانجامش آتش دوزخ است (کليني، 1407ق، ج 1، ص 57)؛ در سخن اميرمؤمنان بدعت، نابودکنندۀ دين به‌شمار آمده است (کراجکي، 1410ق، ج 1، ص 350). براين‌اساس در مسير خلافت بدعتي پديد آمد که تا به امروز جامعه اسلامي با پيامدهاي ناگوار آن دست به گريبان بوده و غرامتش را مي‌پردازد و بسياري از فتنه‌هاي امروز تاوان همان بدعتي است که در سخن صديقه طاهره به آن اشاره شده است. بنابراين امامت امري الهي و منصوص است و انتخاب آن از غير اين مسير بدعت بوده و پشتوانه شرعي و ديني ندارد.
    5. تعيين مصداق امامت
    يکي ديگر از نکته‌هاي بسيار عميق و معنادار خطبة فدکيه اين است که به تناسب اقتضاي شرايط حساس و اهميت امر امامت، بر فضايل روشن و مورد قبول اميرمؤمنان بسيار تکيه کرده و نقش او را در فرايند پيروزي اسلام در يادها زنده می‌کند، تا مردم از عمق جفاهايي که بر او روا داشته شد، آگاه شوند و بدل‌ناپذيري اصل بنيادين امامت را به خوبي روشن گردد (صادقي ارزگاني، 1392، ص 248). «هرگاه که آنان آتش جنگ را شعله‌ور ساختند، خدا آن را خاموش ساخت؛ يا هر زماني که شاخي از شيطان ظاهر مي‌شد، يا مشرکان دهان باز مي‌کردند؛ رسول خدا، برادرش علي را در حلقوم و دهان آنان مي‌انداخت و علي هم بازنمي‌گشت، مگر اينکه با انگشتانش آنان را گوش‌مالي سختي مي‌داد و آنان را پشيمان مي‌کرد و آتش آنان را با شمشير خود خاموش مي‌کرد» (طبرسي، 1416ق، ج 1، ص 262). در اين فراز به جايگاه علي‌بن ابي‌طالب نسبت به پيامبر و نقش بي‌بديل وي در فرايند پيروزي اسلام اشاره شده است؛ تا امتي که به اين زودي فراموش کردند که مديون فداکاري‌هاي چه‌ کسي هستند، آگاه شوند و بدانند که نبايد کسي ديگر به‌جاي او برگزينند. به ديگر سخن صديقۀ طاهره با بيان هدفمند اين فضايل، نه به‌دنبال دفاع شخصي و عاطفي از همسر خويش، که در پي آگاه‌سازي جامعه اسلامي نسبت به جايگاه امامت واقعي و کارکردهاي آن است. بنابراين صديقه طاهره افزون بر تبيين اهميت و ضرورت امامت بر تعيين مصداق امامت هم تأکيد داشتند و امامت را متعين در علي مي‌دانستند. اين تعين نه به‌دليل نسبت خانوادگي يا موروثي ‌بودن، که به‌دليل پيشينه علي در دفاع از دين و جايگاه وي نزد رسول خدا و صفات وي مي‌باشد؛ که فلسفۀ امامت جز با تعيين وي محقق نخواهد شد. عموم مذاهب اسلامي نيز بر تعين امامت در هر زمان در يک فرد تأکيد دارند (ابن‌حزم، 1320ق، ج 4، ص 88)؛ که نتيجه آن به حکم عقل تقديم افضل آنان خواهد بود.
    6. ضرورت امامت علي‌بن ابي‌طالب در خطبة صغيره
    برخي از متکلمان اسلامي که از رخدادهاي پس از رحلت، اثر پذيرفته و در پي تطبيق حقايق اعتقادي با آن حوادث هستند؛ در تصدي مقام امامت، تقديم مفضول بر افضل را روا دانسته‌اند (ر.ک: منابع کلامي اهل‌سنت: بغدادي، 1408ق، ص 41و311؛ ابن‌حزم، 1320ق، ج 4، ص 163؛ تفتازاني، 1409ق، ج 2، ص 278). اما از نگاه فاطمي تصدي مقام امامت تنها شايسته علي‌بن ابي‌طالب (و به‌تبع، ائمة دوازده‌گانه) بوده و جز وي کسي سزاوار آن نيست؛ زيرا اين مقام افزون بر اينکه عهدي الهي است، ويژگي‌هاي علي که بر همگان عيان است وي را شايسته آن کرده است.
    زماني که فاطمه زهرا از مسجد به خانه برگشت، گروهي از زنان مدينه به ديدارش شتافته و از احوال آن بانوي رنج‌کشيده جويا شدند. دختر رسول خدا فرصت را مغتنم دانسته و پاسخ آنان را داد (طبري، 1413ق، ص 125)؛ که به خطبة صغيره (کوتاه) شهرت يافته است (محمودي، 1429ق، ص 283؛ نيز، ر.ك: عاملي، 1384ق، ج 1، ص 170؛ شرف‌الدين، 1426ق، ص 392؛ صدوق، 1399ق، ص 354؛ طوسي، 1414ق، ص 374؛ ابن‌طيفور، بي‌تا، ص 19؛ حسيني زنجاني، 1391، ص 628).
    ازجمله در پاسخ فرمودند: «ويحهم‏ أنى‏ زحزحوها عن رواسي الرسالة و قواعد النبوة و مهبط الروح الأمين؛ الطبن بأمور الدنيا و الدين‏ أَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ و ما الذي نقموا من ابي الحسن؟» (ابن‌طيفور، بي‌تا، ص32)؛ واي بر آنان (مردان مهاجر و انصار) چرا خلافت را از پايه‌هاي ثابت و استوار رسالت و نبوت دور کردند؟ آنجا که فرودآمدِ جبرئيل امين است؛ [و علي] عالم به امور دنيا و دين است؛ به‌يقين کاري که کردند، زياني آشکار است؛ چه چيز سبب شد ابي الحسن (علي) را انکار کردند؟ براساس اين سخن نوراني امامت علي امامتي بر حق و استوار بر پايه‌هاي نبوت است. روي آوردن به وي سبب بهره‌مندي، و روي‌گرداني از او زيان‌کاري را به‌دنبال دارد. تا آنجا که صديقۀ طاهره مهاجر و انصار را شايسته سرزنش مي‌داند و آنان را بازخواست مي‌کند. اين‌گونه سخن گفتن دختر رسالت که داراي شخصيتي آسماني و پيامبرگونه است نشان از اهميت و ضرورت گردن نهادن به امامت علي دارد.
    در ادامه با تأکيد فراوان، با برشماري نتايج سودمند پذيرش امامت اميرمؤمنان، ضرورت آن را اين‌گونه يادآور مي‌شود: «به خدا سوگند اگر پاي در ميان مي‌نهادند و علي را بر کاري که پيامبر به عهدة او نهاد، مي‌گذاردند؛ آرام آرام ايشان را به راه راست مي‌برد؛ و حق هريک را بدو مي‌سپرد؛ چنان‌که کسي زياني نبيند و هرکس ميوة آنچه را کِشته است، بچيند. تشنگان عدالت از چشمة معدلت او سير، و زبونان در پناه صولت او دلير مي‌گشتند. اگر چنين مي‌کردند درهاي رحمت از زمين و آسمان به روي آنان مي‌گشود؛ اما نکردند و به زودي خدا به کيفر آنچه کردند آنان را عذاب خواهد فرمود» (ابن‌طيفور، بي‌تا، ص 32ـ33).
    عدالت شالوده‌اي است که جهان بر آن استوار است. در پرتو آن، افراد به حقوق خويش دست يافته و از جور ستمگران مصون مي‌مانند. در برابر، گسترش ظلم و بي‌عدالتي آحاد جامعه را از حقوق خويش محروم ساخته و بنيان‌هاي جامعه را فرو مي‌ريزد. افراد پست و دنياطلب را اوج داده و نيکان و خردمندان را گوشه‌نشين مي‌کند. نتيجۀ اين همه، انحطاط و سقوط افراد و جامعه خواهد بود. ازاين‌رو در فرازي از سخن صديقۀ طاهره به عدالت‌گستري در سايه امامت علي اشاره شده و گشوده ‌شدن درهاي رحمت را ارمغان عدالت علوي برشمرده است. چنان‌که روي‌گرداندن از آن، ناسپاسي به اين همه نعمت و گرفتاري به عذاب الهي، پيامد آن است. هم ازاين‌رو علي‌بن ابي‌طالب در دوران حکومت کوتاه خويش بيشترين تأکيد را بر عدالت‌گستري داشته و بخشي از وقت گران‌بهايش را به کوتاه ‌کردن دست چپاول‌گران بيت‌المال مصروف داشت (ر.ك: نهج‌البلاغه، 1412ق، خطبه 15).
    اهميت و ضرورت امامت علي را بايد در ويژگي‌هايي که در اين سخنان بلند آمده است، جست: «استبدلوا و الله الذنابى‏ بالقوادم‏ و العجُز بالكاهل... ويحهم أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدى‏ فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ» (ابن‌طيفور، بي‌تا، ص 33)؛ [اهل مدينه در انتخاب خليفه] به خدا سوگند سر را گذاشته، به دُم چسبيدند،‏ پي عامي رفتند و از عالِم نپرسيدند. واي بر آنان؛ آيا آنکه مردم را به راه راست مي‌خواند، سزاوار پيروي است، يا آنکه خود راه را نمي‌داند؟ در اين‌باره چگونه داوري مي‌کنيد؟
    فلسفۀ امامت در هدايتگري آن نهفته است. امام به‌مثابه کشتيباني است که بايد جامعه را از طوفان حوادث عبور داده و به ساحل امن رساند. اگر خود گرفتار طوفان هوا و هوس باشد، چگونه مي‌تواند امت را نجات بخشد. علي خود ره‌يافته به مقصود است که مي‌تواند راهنماي امت باشد. امامي که در دانش دين به ديگران نيازمند باشد، نمي‌تواند بر مسند امامت بنشيند؛ زيرا تشنگان معارف الهي بايد از دست امام سيراب شوند. حال اگر امام خود نيازمند باشد، چگونه مي‌تواند پاسخگوي نياز ديگران باشد. متکلمان اهل‌سنت به تفصيل در شرايط امامت گفت‌وگو کرده‌اند؛ اما با تأسف در تطبيق شرايط بر افراد، به خطا رفته‌اند (ر.ك: منابع کلامي اهل‌سنت: بغدادي، 1408ق، ص 41و311؛ ابن‌حزم، 1320ق، ج 4، ص 163؛ تفتازاني، 1409ق، ج 2، ص 278).
    اين خطبۀ به‌ظاهر کوتاه، پرده از حقايق بي‌شماري از اوضاع آن روز و آيندۀ جامعه اسلامي برداشته و تهديدات آيندة آن را هشدار داده است که گذشت زمان همۀ آنها را عيان ساخت و چنان‌که اشارت رفت، برخي از متکلمان اهل‌سنت نيز به آن اذعان کرده‌اند. و امروز با بازخواني آن و بازگرداندن امامت به جايگاه آن مي‌توان از پيامدهاي ناگوار آن کاست. باز در فراز ديگري از اين خطبه مي‌فرمايند: «أما لعمر إلهكن لقد لقحت فنظرة ريثما تنتج ثم احتلبوا طلاع القعب دما عبيطا و ذعافا ممقرا هنالك‏ يَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ‏ و يعرف التالون غب ما أسس الأولون ثم أطيبوا عن أنفسكم نفسا و طأمنوا للفتنة جأشا و أبشروا بسيف صارم و بقرح شامل و استبداد من الظالمين يدع فيكم زهيدا و جمعكم حصيدا فيا حسرة لكم و أنى بكم و قد عميت عليكم‏ أَنُلْزِمُكُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها كارِهُونَ ثم أمسكت» (ابن‌طيفور، بي‌تا، ص 33)؛ به خدايتان سوگند، نواها ساز و فتنه‌ها آغاز شد. حال لختي بپايند! تا به خود آيند، و ببينند چه آشوبي خيزد و چه خون‌ها بريزد! شهد زندگي در کام‌ها تلخ و جهان پهناور بر همگان تنگ گردد. آن روز بيهوده‌کاران زيانکارند و آيندگان به گناه رفتگان گرفتار و پاي‌بست. اکنون آماده باشيد! که گرد بلا انگيخته شد و تيغ خشم خدا از نيام انتقام آهيخته. شما را نگذارد تا دمار از روزگارتان برآرد، آنگاه دريغ سودي ندارد. جمع شما را بپراکند و بيخ و بنتان را برکند. دريغا که ديدة حقيقت‌بين نداريد. بر ما هم تاواني نيست که داشتن حق را ناخوش مي‌داريد.
    ديري نگذشت که آنچه بانوي عصمت هشدار داده بود، تحقق يافت. آن روز که با شتاب‌زدگي تکفين و تدفين رسول خدا را رها کرده و در پي انتخاب خليفه برآمدند، به پيامدهاي آيندة آن توجه نداشتند که سرانجامِ منحرف ساختن مسير خلافت پيامبر، سلطة بني‌اميه و مروانيان و سرآغاز فتنه‌ها و بازگرداندن جامعه اسلامي به جاهليت گذشته خواهد بود: «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ‏ عَلى‏ أَعْقابِكُم‏»(آل‌عمران: 144). چنان‌که براساس هشدار صديقۀ طاهره اکنون نيز جامعه اسلامي تاوان آن تصميم شتاب‌زده و روي‌گرداندن از امامت اميرمؤمنان را مي‌پردازد.
    7. حديث لوح جابر
    جابر‌بن عبدالله انصاري ازجملة نزديک‌ترين افراد از صحابة رسول خدا به خاندان عصمت، به‌ويژه فاطمه زهرا است. وي لوحي را از صديقه زهرا دريافت کرده که اسامي ائمه اطهار در آن نگاشته شده بود. امام صادق از ديدار جابر با پدر بزرگوارش امام باقر خبر داده که امام باقر از جابر دربارة لوحي که در دست فاطمه زهرا ديده است، مي‌پرسد و جابر در پاسخ مي‌گويد: روزي در زمان رسول خدا براي تهنيت ولادت حسين به حضور فاطمه رسيدم؛ ناگاه لوح سبز رنگي را در دست او ديدم که مانند زمرد مي‌درخشيد و در آن نوشته‌هايي سفيد رنگ همچون نور خورشيد جلب توجه مي‌کرد. به وي گفتم: پدر و مادرم فدايت باد اي دختر پيامبر! اين لوح چيست؟ فرمود اين لوحي است که از جانب خدا به پيامبر هديه شده و در آن نام رسول خدا و همسرم و دو فرزندم [حسن و حسين] و اوصياي از فرزندانم نوشته شده است. پدرم آن را به من هديه داده است، تا مرا خوشحال سازد. [جابر مي‌گويد] مادرت آن را به من داد آن را خواندم و از آن استنساخ کردم (کليني، 1407ق، ج 1، ص 527ـ528). اين حديث نوراني را با سندي متصل، بزرگاني همچون کليني در کافي، صدوق در الامامة و التبصره (ص 103ـ104)؛ مسعودي در اثبات الوصيه (ص 168ـ169)؛ شيخ طوسي در الغيبة (ص 144)؛ نعماني در الغيبة (ص 70)؛ شيخ مفيد در الاختصاص (ص 210)؛ طبرسي در اعلام الوري (ج 2، ص 175) و نيز منابع متأخر به طرق متعدد از ابوبصير از امام صادق نقل کرده‌اند؛ که در پذيرش آن جاي ترديدي باقي نمي‌ماند و به تعبير استاد بزرگوار آيت الله مددي که در حديث‌شناسي استاد فن هستند؛ اين حديث اجمالاً قابل قبول است. بدين بيان که مضمون روايت در احاديث اثناعشر (ائمه دوازده‌گانه و نام‌هايشان) آمده؛ ولي اثبات برخي تعابير آن مانند آنچه به ترک و ديلم تشبيه شده‌، اندکي دشوار است. در اين لوح شريف که از جهان غيب است، نام يکايک امامان معصوم آمده است. آسماني بودن اين لوح از سويي و نشان دادن آن به جابر و در دسترس وي قرار دادنش، نشان از اهميت اين مسئله در نزد حضرت زهرا دارد؛ زيرا بعضي اسرار در نزد اهل‌بيت بوده است؛ ولي آن را براي عموم آشکار نساخته‌اند و جز اصحاب سرّ آنان، کسي از محتواي آن آگاه نشده است. وجود نام پيامبر و ائمه طاهرين در لوح و اهدا کردن آن به فاطمه و آشکار کردن آن از سوي دختر رسالت، شايد به‌دليل روشن ساختن جايگاه بلند آن بانوي مقدس و اشاره به پيوند امامت و نبوت باشد. چون‌ که نام رسول خدا با تأکيد بر نبوت و رسالتش و نام ائمه با تأکيد بر وصايتشان آمده؛ ولي نام مبارک صديقۀ طاهره نيامده است. همچنين از اين حديث شريف روشن مي‌شود که امامت عهدي الهي است که در ازل مصاديق آن تعيين شده و از عهدۀ انسان‌ها خارج است؛ زيرا از اين لوح شريف، عصمت آنان اثبات مي‌شود که جز پروردگار جهانيان کسي از آن آگاه نیست.
    8. کوشش‌هاي فاطمه زهرا در دفاع از امامت
    فاطمه افزون بر اينکه با خطبه‌هاي حکيمانه خويش، اهميت و جايگاه امامت و ضرورت امامت اهل‌بيت را آشکار ساخته و به روشنگري افکار عمومي پرداختند؛ در عمل نيز با ياري کردن علي به‌عنوان امام بر حق، اهميت، ضرورت و جايگاه آن را نشان دادند. روشن است جايگاه علمي ـ معنوي صديقۀ طاهره نشان از اين دارد که کوشش‌هاي ايشان جنبه شخصي و احساسي نداشته و در مسير احياي امر الهي صورت گرفته است.
    ابن‌قتيبه دينوري مي‌نويسد: «علي كرم‌الله وجهه يحمل فاطمة بنت رسول‌الله على دابة ليلاً في مجالس الأنصار تسألهم النصرة، فكانوا يقولون: يا بنت رسول‌الله، قد مضت بيعتنا لهذا الرجل ولو أن زوجك وابن‌عمك سبق إلينا قبل أبي‌بكر ما عدلنا به، فيقول علي كرم‌الله وجهه أفكنت أدع رسول‌الله في بيته لم أدفنه، و أخرج أنازع الناس سلطانه؟ فقالت فاطمة: ما صنع أبو الحسن إلا ما كان ينبغي له، ولقد صنعوا ما لله حسيبهم وطالبهم» (ابن‌قتيبه دينوري، بي‌تا، ج 1، ص 19؛ جوهري، 1413ق، ص 63ـ64؛ نيز، ر.ك: ابن ‌ابي‌الحديد، 1404ق، ج 6، ص 13)؛ علي، فاطمه را شبانه سوار مرکب کرده به مجالس انصار مي‌برد تا از آنان ياري بجويد؛ اما آنان مي‌گفتند: اي دختر رسول خدا، ما با اين مرد بيعت کرديم و زمان گذشت. اگر همسر و پسرعمويت پيش از ابوبکر مي‌آمد با او بيعت مي‌کرديم. علي مي‌فرمود: آيا [جنازۀ مطهر] رسول خدا را در خانه رها کرده و دفنش نمي‌کردم و براي نزاع بر سر حکومت بيرون مي‌رفتم؟ فاطمه فرمود: آنچه سزاوار وي بود، انجام داد؛ و آنان کاري کردند که خداي سبحان ايشان را بازخواست خواهد کرد.
    فاطمه به‌دليل جايگاه ويژه خويش نزد انصار و مهاجرين، از همة ظرفيت خويش براي بازگرداندن خلافت به جايگاه واقعي خويش بهره جست؛ تا افزون بر امامت باطني علي که هرگز غصب‌شدني نيست؛ بر امامت ظاهري وي نيز تأکيد بورزد. اين حرکت بانوي عصمت، به‌دليل نشان‌ دادن اهميت موضوع امامت و ضرورت امامت اهل‌بيت است، وگرنه استمداد آن سرور بانوان دو سرا از عموم مردم ضرورتي نداشت.
    فاطمه به روش ديگري نيز به ضرورت امامت اهل‌بيت در ظاهر و باطن پرداختند و آن بيعت نکردن و نپذيرفتن خلافت فردي بود که پس از رسول خدا بر کرسي خلافت نشست و از اين عمل به مبارزۀ سلبي تعبير مي‌شود. اين مطلب افزون بر اينکه از مطالب پيش‌گفته به‌روشني قابل اثبات است؛ بخاري از عايشه نقل کرده است: «... فغضبت فاطمة بنت رسول‌الله صلى‌الله عليه و سلم فهجرت أبابكر فلم تزل مهاجرته حتى توفيت و عاشت بعد رسول‌الله صلى الله عليه و سلم ستة أشهر» (بخاري، 1401ق، ج 4، ص 42)؛ عايشه مي‌گويد: فاطمه دختر رسول خدا پس از مطالبه ميراث به‌جامانده خويش از رسول خدا و پاسخ منفي ابوبکر به وي، خشمگين شده و از ابوبکر روي‌گردان شدند تا اينکه شش ماه بعد، وفات کردند. پيش‌تر اشاره شد خشم فاطمه، خشم رسول خداست و خشنودي وي خشنودي پيامبر است. نتيجه اينکه دختر رسول خدا در حالي از دنيا رفت که از خليفه خشمگين بود؛ که در اين صورت پيامبر نيز از وي خشمگين بوده و خلافت وي مورد رضاي آنان نبوده است. روايتي با اين مضمون که هر مسلماني بايد امام زمانش را بشناسد يا بيعتي از امام بايد به گردنش باشد، در غير اين صورت به مرگ جاهليت مرده است؛ با متن‌هاي متفاوت اما با مضامين نزديک به‌هم توسط فريقين به‌حد تواتر نقل شده است (ر.ك: نجارزادگان، 1390، ص 10 پاورقي). آيا مي‌توان گفت دختر رسول خدا امام زمانش را نشناخت؛ يا بيعتي از امام خويش به گردن نداشت؟ بي‌شک سخن باطلي است. و با قطع و يقين، چنان‌که اشارت رفت، با مدعيان خلافت بيعت نکرد، تا امامت علي را اثبات کند. چنان‌که هنگام هجوم به خانة آن بانوي پرده‌نشين به منظور بيعت گرفتن از علي، وي به پشت در آمده و براي منصرف ساختن مهاجمان از آتش زدن خانه، با آنان گفت‌وگو کرد (ابن‌عبد ربه، بي‌تا، ج 5، ص 12؛ بلاذري، 1959، ص 586؛ نيز، ر.ك: شهيدي، 1377، ص 108ـ113). از مجموع آنچه گذشت به‌دست مي‌آيد که بانوي عصمت بر ضرورت امامت علي و اهل‌بيت پيامبر تأکيد داشته‌ و تا پاي جان در اين خواسته خويش مقاومت کرده‌اند.
    متکلمان اسلامي در صورت مراجعه به سيره و سخن صديقۀ طاهره از بسياري از مباحث کم‌فايده در مبحث امامت بي‌نياز مي‌شدند؛ اما با تأسف بايد گفت: مشروعيت امامت در انديشة اهل‌سنت از فقه سياسي آنان نشئت گرفته و در آن حضور دارد. امامت در ديدگاه آنان تعبير و توضيح حوادثي است که در صدر اسلام پس از رحلت رسول خدا به وقوع پيوست و آنان مي‌کوشند به آن رخدادها سر و سامان دهند و از آن خط‌مشي سياسي به‌دست آورند؛ هرچند در اين فرايند ناگزيرند واقعيت‌هايي را توجيه کنند، يا ناديده انگارند (نجارزادگان، 1390، ص 11). ازاين‌رو در مباحث امامت، بدون استناد به نصوص، بيشترين استنادشان به رخدادهاي صدر اسلام است.
    نتيجه‌گيري
    از آنچه گذشت نتايج ذيل به‌دست آمد:
    1. فاطمه در نزد شيعه و سني از جايگاه والايي برخوردار است که از روايات نقل‌شده از سوي پيامبر توسط فريقين، به اين نتيجه مي‌رسيم که آن بانوي عصمت، قطعه‌اي از شخصيت آسماني و الهي رسول خدا است. ازاين‌رو سيره و سخن وي بسان سيره و سخن پيامبر اکرم از حجيت و قطعيت برخوردار است.
    2. امامت و جانشيني ظاهري پيامبر نخستين مسئله‌اي بود که پس از رحلت رسول خدا مورد مناقشه و سرانجام به تصرف آن از سوي برخي از صحابه منتهي شد. ازاين‌رو با بازخواني حوادث پس از رحلت در سيره و سخن بانوي عصمت با آن جايگاه ويژه‌اش در نزد شيعه و سني، پرده از رخ بسياري از حقايق برداشته شد. صديقۀ طاهره در خطبۀ فدکيه با بيان اينکه امامت [اهل‌بيت] انسجام امت را سبب شده و از تشتت و پراکندگي جلوگيري مي‌کند؛ بر اهميت، ضرورت و جايگاه امامت راستين تأکيد کردند. چنان‌که در خطبه صغيره در پاسخ زنان انصار به پيوند امامت و نبوت اشاره داشته با برشماري کارکردهاي امامت راستين، ازجمله عدالت‌گستري، هدايت و برخورداري از نعمت‌هاي الهي و پيامدهاي ناگوار انحراف امت از مسير خلافت را در طول تاريخ اسلام هشدار دادند.
    3. حديث لوح جابر نشان از الهي بودن امامت و ضرورت رجوع به امامت ائمه هدي و پرهيز از پذيرفتن امامت ديگران دارد. براين‌اساس امامت عهدي الهي است، نه بشري؛ بنابر اين نظريۀ نص بر امامت علي و اهل‌بيت عصمت تقويت شده و نظريۀ انتخاب، باطل مي‌شود. مراجعۀ شبانۀ صديقۀ طاهره به درِ خانة انصار و استمداد از آنان براي ياري علي، و آمدن وي به پشت در به‌هنگام هجوم به خانه‌اش و گفت‌وگو با آنان به‌منظور منصرف‌ کردن آنان از آتش زدن در خانه، نشان از اهميت و جايگاه مسئله امامت در سيرۀ نوراني آن بانوي قدسي دارد.
     

    • نهج‌البلاغه، 1412ق، تحقيق شيخ محمد عبده، قم، دار ذخائر.
    • ابن ‌ابي‌الحديد، عبدالحميدبن هبة‌الله، 1404ق، شرح نهج‌البلاغه، قم، كتابخانة آيت‌الله مرعشي نجفي.
    • ابن‌اثير، مبارک‌بن محمد، 1367، النهاية في غريب الحديث، قم، اسماعيليان.
    • ابن‌حزم، ابومحمدعلي، 1320ق، الفصل في الملل و الاهواء و النحل، بيروت، دار صادر.
    • ابن‌حنبل، احمد، بي‌تا، مسند احمد، بيروت، دار صادر.
    • ابن‌شعبه حراني، حسن‌بن علي، 1404ق، تحف العقول، به کوشش علي‌اکبر غفاري، قم، جامعة مدرسين.
    • ابن‌طيفور، احمد‌بن ابي‌طاهر، بي‌تا، بلاغات النساء، قم، شريف رضي.
    • ابن‌عبد ربه، احمد‌بن محمد، بي‌تا، العقد الفريد، به کوشش محمد سعيد العريان، بي‌جا، بي‌نا.
    • ابن‌قتيبه دينوري، محمد‌بن عبدالله، بي‌تا، الامامة و السياسه، به كوشش طه محمد الحلبي و ديگران، بي‌جا، بي‌نا.
    • ابن‌کثير دمشقي، اسماعيل‌بن عمر، 1419ق، تفسير القرآن العظيم، بيروت، دار الکتب العلميه.
    • ابن‌منظور، محمد‌بن مکرم، 1414ق، لسان العرب، بيروت، دار صادر.
    • آلوسی، محمود، 1415ق، روح المعانی، تحقيق علي عبدالباری عطیه، بیروت، دارالکتب العلمیه.
    • آمدي، سيف‌الدين، 1413ق، غاية المرام في علم الکلام، بيروت، دارالکتب العلميه.
    • امینی، عبدالحسین، 1366، الغدیر، تهران، دار الكتب الاسلاميه.
    • بخاري، محمد‌بن اسماعيل، 1401ق، صحيح البخاري، بيروت، دارالفکر.
    • بغدادی، عبدالقاهر، 1408ق، الفرق بین الفرق، بیروت، دار الجیل.
    • بلاذري، احمد‌بن يحيي، 1959م، انساب الاشراف، بيروت، دار المعارف.
    • ترمذي، محمد‌بن عيسي، 1403ق، سنن الترمذي، بيروت، دار صادر.
    • تفتازاني، سعد‌الدين، 1409ق، شرح المقاصد، قم، شريف رضي.
    • جوهري، احمد‌بن عبدالعزيز، 1413ق، السقيفه و فدک، بيروت، شرکة الکتبي.
    • حسيني زنجاني، عزالدين، 1391، شرح خطبه حضرت زهرا، قم، بوستان کتاب.
    • رودگر، نرجس، 1399، «مراتب مرجعيت معرفتي حضرت فاطمه در نظر اهل‌بيت، شيعه و اهل‌سنت»، پژوهش‌هاي اعتقادي، دوره دهم، ش 40، ص 127ـ148.
    • شرف‌الدین، عبدالحسین، 1426ق، المراجعات، قم، المجمع العالمی لاهل‌البیت.
    • شهرستانی، محمدبن عبدالکریم، 1364، الملل و النحل، قم، شریف الرضی.
    • شهيدي، سيدجعفر، 1377، زندگاني فاطمه زهرا، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
    • شيخ‌الاسلامي، حسين، 1425ق، مسند فاطمه الزهرا، ترجمة حيدرعلي حيدري، قم، انصاريان.
    • صادقي ارزگاني، محمدامين، 1392، شناخت عارفانه فاطمه، قم، بوستان کتاب.
    • صدوق، محمدبن علي، 1376، الامالي، تهران، کتابچي.
    • ـــــ ، 1399ق، معاني الاخبار، تصحيح علي‌اکبر غفاري، بيروت، دارالمعرفه.
    • ـــــ ، 1413ق، من لايحضره الفقيه، قم، جامعة مدرسين.
    • ـــــ ، بی‌تا، الامامة و التبصره، قم، مؤسسة آل‌البیت.
    • طبرسي، احمد‌بن علي، 1416ق، الاحتجاج، تهران، اسوه.
    • طبرسی، فضل‌بن حسن، 1390ق، اعلام الوری، تهران، اسلامیه.
    • طبري، محمدبن جرير، 1413ق، دلائل الامامة، قم، بعثت.
    • طبسي، محمدجواد، 1386، حياة الصديقه فاطمه: دراسۀ و تحليل، ترجمة عليرضا کاوند، قم، بوستان کتاب.
    • طوسي، خواجه نصيرالدين، 1407ق، تجريد الاعتقاد، قم، دفتر تبليغات اسلامي.
    • طوسى، محمد‌بن حسن، 1411ق، الغيبة، قم، بي‌جا.
    • ـــــ ، 1414ق، الامالی، قم، دار الثقافه.
    • ـــــ ، بي‌تا، التبيان، بيروت، دار احياء التراث العربي.
    • عاملی، علی‌بن یونس، 1384ق، الصراط المستقیم الی مستحق التقدیم، بی‌جا، المکتبة المرتضویه.
    • فخررازي، محمد‌بن عمر، 1411ق، المحصل، عمان، دار الرازي.
    • ـــــ ، 1420ق، التفسير الكبير، بيروت، دار احياء التراث العربي.
    • فراهيدي، خليل‌بن احمد، 1409ق، العين، قم، هجرت.
    • قمي، علي‌بن ابراهيم، 1363، تفسير القمي، قم، دار الکتاب.
    • كلينى، محمد‌بن يعقوب، 1407ق، الكافي، چ چهارم، تهران، اسلاميه.
    • کراجکي، محمد‌بن علي، 1410ق، کنز الفوائد، قم، دار الذخائر.
    • محمودي، محمدجواد، 1429ق، خطب سيدة النساء فاطمه الزهراء، قم، دارالحبيب.
    • مراغي، احمد‌بن مصطفي، بي‌تا، تفسير المراغي، بيروت، دار احياء التراث.
    • مسعودی، ابوالحسن، 1423ق، اثبات الوصیه، قم، انصاریان.
    • مسلم‌بن حجاج، ابوالحسين، بي‌تا، صحيح مسلم، بيروت، دار الفكر.
    • مصطفوي، حسن، 1430ق، التحقيق في کلمات القرآن، بيروت، دار الکتب العلميه.
    • مفید، محمدبن محمدبن نعمان، 1413ق، الاختصاص، قم، کنگره شیخ مفید.
    • نجارزادگان، فتح‌الله، 1390، معناشناسي امام و مقام امامت، تهران، سمت.
    • نسائي، احمد‌بن شعيب، 1411ق، السنن الکبري، بيروت، دار الکتب العلميه.
    • نعمانی، محمدبن ابراهیم، 1397، الغیبه، تهران، صدوق.
    • ـــــ ، 1397، تحف العقول، به کوشش علي‌اکبر غفاري، تهران، صدوق.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مهدیان فر، رضا، طیب حسینی، سیدمحمود.(1402) امامت در سیره و سخن حضرت فاطمه زهرا(س). فصلنامه معرفت، 32(2)، 75-84

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رضا مهدیان فر؛ سیدمحمود طیب حسینی."امامت در سیره و سخن حضرت فاطمه زهرا(س)". فصلنامه معرفت، 32، 2، 1402، 75-84

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مهدیان فر، رضا، طیب حسینی، سیدمحمود.(1402) 'امامت در سیره و سخن حضرت فاطمه زهرا(س)'، فصلنامه معرفت، 32(2), pp. 75-84

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مهدیان فر، رضا، طیب حسینی، سیدمحمود. امامت در سیره و سخن حضرت فاطمه زهرا(س). معرفت، 32, 1402؛ 32(2): 75-84