اخلاق و معنویت در آیین فتوت
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
يکي از جريانهاي اثرگذار در تاريخ گذشتۀ جهان اسلام، بهويژه ايران، آيين فتوت يا جوانمردي است. دربارۀ اين آيين ميتوان از ابعاد گوناگون فرهنگي، تاريخي، اجتماعي، سياسي، اخلاقي و معنوي سخن گفت؛ اما جوهر اصلي فتوت، اخلاق و معنويت با رويکرد انساندوستانه و اجتماعي است. پيشينۀ جوانمردي به پيش از اسلام ميرسد. با ظهور اسلام ميان جوانمردي و اسلام پيوند برقرار ميشود و جريان جوانمردي صبغۀ اسلامي پيدا ميکند. عالمان علم فتوت با استناد به قرآن کريم، انبیا را منشأ فتوت میدانند. آنها حضرت ابراهيم را ابوالفتيان و رسول خاتم را سيدالفتيان ميخوانند؛ چنانکه از اميرمؤمنان علي بهعنوان قطب و مدار فتوت ياد ميکنند. تأکيد اخلاق جوانمردي بر فضايلي همچون، صفا، وفا، سخا، راستي، گذشت، پاکي، دستگيري از ضعيفان و مقابله با ستمگران است. جوانمرد افزون بر بهرهمندي از اين فضايل، داراي ويژگيهاي روحياي همچون عزت نفس، شرافت، شجاعت، رزمآوري و سلحشوري است. با پيوند فتوت با عرفان و تصوف، ارزشهاي اخلاقي انساندوستانه و حماسي فتوت با احوال و مقامات معنوي و عرفاني، همچون عبوديت، اخلاص، معرفة الله، حب الهي، فنا و توحيد درهم ميآميزد و کمال جوانمردي با کمال معنوي انسان و نيل به مقام توحيد تعريف ميشود. احياي آيين جوانمردي در عصر حاضر و معرفي آن به انسان امروز که از بحرانهاي اخلاقي و معنوي ويرانگري رنج ميبرد، ميتواند زمينهساز تعالي اخلاقي و معنوي و گسترش عدالت، انساندوستي، صلح و همياري گردد و زمينه را براي نيل انسان به سلامت معنوي و سعادت جاوداني فراهم سازد.
1. معناي جوانمردي
واژۀ «جوانمرد»، برگرفته از دو واژۀ «جوان» و «مرد» است. مرد در معناي لغوي، انسان مذکر است. جوان، در سني است که از ناتوانيها و بيتجربهگيهاي کودکي فراتر رفته و به فرسودگي و ضعف بزرگسالي نرسيده است. جوان در اوج بالندگي، سلامتي، نيرومندي، فعاليت و نشاط است. جوانمرد که ترکيب جوان و مرد است؛ انسان نيرومند، سالم، فعال و اثرگذار است. جوانمردي در کاربرد اصطلاحي آن واژهاي استعاري است، دال به شخصيت و منش انسان و حاکي از سلامتي و نشاط روحي و رواني، رشد اخلاقي و معنوي و قدرت اراده. به اين معنا جوانمردي به جسم، جنس و سن وابسته نيست؛ زن، مرد، نوجوان، جوان، ميانسال و پير و کهنسال ميتوانند جوانمرد باشند. معادل عربي جوانمردي «فتوت» است که برگرفته از فتي به معناي جوان است.
مراد از جوانمردي، برخورداري از نوعي فضايل روحي و مکارم اخلاقي و معنوي، همچون حقمداري، عدالت، انصاف، عزت نفس، محبت، احسان، سخاوت، عفو و بخشش، وفا، عفت، کمک به ضعيفان و نيازمندان و ياري مظلومان و ايستادن در مقابل ستمگران است. جوانمرد ديگرگراست و گرفتار خودخواهي و خودمحوري و سودجويي شخصي نيست. چون جوانمرد خيرخواه است، در پي تغيير است و صفات لازم براي اين امر را دارد؛ مانند شجاعت، قاطعيت، و عزم بر عمل.
2. تاريخ و جغرافياي جوانمردي
خصلتهاي جوانمردي ريشه در فطرت انسان دارد و بر اثر عوامل و زمينههايي که همۀ آنها براي ما روشن نيست، در برخي افراد ظهور و بروز بيشتري پيدا ميکند. از جملۀ اين عوامل، وراثت و تعليم و تربيت به معناي عام آن است؛ که فرد از عوامل مختلف همچون خانواده، محيط، سنت، فرهنگ، آئين و افراد اثرگذار دريافت ميکند.
ازآنجاکه جوانمردي ريشه در سرشت انسان دارد؛ پديدهاي جهاني و تاريخي است و در فرهنگها و جوامع گوناگون و دورههاي مختلف ميتوان آثار آن را ديد. در سنتها، فرهنگها، اديان، مکتبهاي اخلاقي و معنوي گوناگون ميتوان آموزههاي مربوط به جوانمردي و ترغيب به آن را يافت. ايران باستان يکي از سرچشمههاي جوانمردي است؛ چنانکه در منابع تاريخي و ادبيات اسطورهاي ايراني اين موضوع بسيار پررنگ است. در سنتهاي شرقي مانند آيين کنفوسيوسي، هندو و بودا نيز ميتوان ردپاي جوانمردي را مشاهده کرد. در ريگودا از اخلاق رادمردي و جوانمردي سخن رفته است. در منظومۀ عرفاني بهگود گيتا اصول اخلاقي و معنوي جوانمردي و رسم سلحشوري جوانمردانه مطرح شده است. در ميان سامورائيهاي ژاپن برخي از اصول اخلاق و آداب جوانمردي حضور داشته است. اديان الهي مانند يهوديت و مسيحيت آموزههايي مرتبط با جوانمردي دارند و در تاريخ اين اديان افراد و جمعيتهايي بودهاند که خصايل جوانمردي داشتهاند. گروههايي از شواليهها در اروپا به پارهاي از ارزشهاي جوانمردي پايبند بودهاند. در ميان اعراب پيش از اسلام نيز برخي از ارزشهاي جوانمردي، مانند سخاوت، مهماننوازي و پايبندي به عهد و پيمان وجود داشته است.
جوانمردي در ايران پيشينهاي ديرينه دارد. بخشي از اين سنت در حماسههاي ايراني، ازجمله شاهنامه فردوسي حکايت شده است. رسم پهلواني و آيين عياري و رادمردي به شکلهاي مختلف و در ميان طبقات گوناگون ايراني همواره حضور داشته است. قهرماناني همچون کاوه آهنگر و آرش کمانگير تا سياوش و رستم؛ و پادشاهاني مانند فريدون و کيخسرو، نمونههايي از اين جوانمردان هستند که با ستم و پليدي و پلشتي مبارزه ميکردند. حکمت، دادگري و شجاعت که از ارکان اصلي جوانمردي هستند در حکايتهاي منقول از اين پادشاهان برجسته است. گرچه ارزشهاي جوانمردي جهاني است؛ اما برخي برآنند که تشکيلات و آيين جوانمردي بهعنوان سازماني اجتماعي بيش و پيش از هر جايي در ايران باستان شکل گرفته و از آنجا به نقاط ديگر راه يافته است. البته داوري قطعي در اين باب دشوار است؛ اما بيشک ايران از خاستگاههاي کهن آيين جوانمردي است و مناطق مختلف آن، خاصه سرزمين خراسان و شهرهايي همچون نيشابور و بلخ در برخي از ادوار از کانونهاي جوانمردي بودهاند.
3. سنت اسلامي جوانمردي
جوانمردي و ارزشهاي آن در اسلام جايگاهي ويژه دارد. در چند موضع در قرآن کريم از فتوت سخن رفته و از رفتار جوانمردانۀ برخي انبياء، مانند حضرت ابراهيم، موسي و يوسف ستايش شده و از اصحاب کهف بهعنوان جوانمردان (فتيه) ياد شده است. در آيين جوانمردي حضرت ابراهيم را ابوالفتيان لقب دادهاند. افزون بر اين، در قرآن کريم بر فضايل و ارزشهاي جوانمردي، همچون: عدالت، ستمستيزي، کرامت، مهرورزي، جود، احسان، وفا، پاکي و بخشش تأکيد شده است. اصول فتوت و مروت در سخنان رسول اكرم و اميرمؤمنان علي و ساير ائمه نيز به تفصيل بيان شده است. جوانمردي بيش از اينکه در سخن پيامبر بروز کند، در سيره و رفتار او جلوهگر بود؛ بهگونهايکه اهل فتوت آن حضرت را سيدالفتيان لقب دادهاند. پس از رسول خدا عليبن ابيطالب بهعنوان شاه مردان و قطب دايرۀ جوانمردي شناخته ميشود. ميراث فتوت از رسول خدا و علي مرتضي به ديگر ائمه رسيد و هريک در عصر خود پيشواي جوانمردان بودند. ظهور و بروز جمعي جوانمردي را بيش از هرجايي در حماسۀ سيدالشهداء بايد نظاره کرد. امام حسين و اصحاب باوفايش جوانمردي را به اوج قلۀ ممکن آن رساندند. منش و خُلق جوانمردي از رسول خدا و ائمۀ معصوم به اصحاب و ياران آنها، مانند سلمان، ابوذر و مالک اشتر رسيد و از آن طريق به نسلهاي بعدي مسلمانان منتقل شد.
پس از طلوع خورشيد اسلام، جوانمردي ايراني با فتوت اسلامي که ريشه در تعاليم اسلام و شخصيت و منش پيامبر و امامان داشت درآميخت و وارد دورهاي جديد شد. رسم جوانمردي تحت هدايت تعاليم دين پيرايش و کمال يافت. با پيوند جوانمردي با دين اسلام دو تحول مهم در اين آيين پيدا شد: نخست تدوين اصول جوانمردي؛ و دوم شکلگيري سازمانها و تشکلهاي جوانمردي براساس اصول مدون و نظم تشکيلاتي. با گسترش اسلام در ساير مناطق نيز اين آيين در هر منطقه متناسب با فرهنگ بومي آن منطقه شکل گرفت؛ از جهان عرب، آفريقا، آسياي صغير و آسياي ميانه، تا شبهقارۀ هند.
با شکلگيري جريان تصوف و عرفان رفتهرفته آيين جوانمردي با تصوف و عرفان پيوند يافت. بخشي از آداب جوانمردي وارد تصوف و برخي از آموزههاي عرفاني وارد آيين جوانمردي شد. افرادي از جوانمردي به تصوف درآمدند و افرادي از تصوف گام در وادي جوانمردي نهادند. بهعبارت ديگر، کساني جوانمردي را با تصوف ارتقا دادند و کساني تصوف را با جوانمردي اعتلا بخشيدند.
بنابراين، آيين جوانمردي پس از ظهور اسلام از نظر محتوا و درونمايه دو مرحله را طي کرد: نخست پيوند با اصل اسلام و سپس پيوند با عرفان اسلامي. از نظر صوري و شکلي نيز تحولات بسياري در اين آيين رخ داد. ازجمله در قرن ششم هجري قمري خليفۀ عباسي الناصرالدين لله به اين آيين پيوست و درصدد برآمد که آن را تحت مديريت خود سامان دهد و در زمان او بسياري از آداب و رسوم جوانمردي تأسيس و تدوين شد. رويداد ديگر در آيين جوانمردي، شکلگيري فتوت اصنافي است. بسياري از اصناف آداب جوانمردي را متناسب با صنف و حرفۀ خود طراحي کردند و فتوتنامههاي صنفي بسياري تدوين شد. بدينسان مرحلهاي جديد از فرهنگ جوانمردي شکل گرفت.
يکي از نقشهايي که جوانمردان در مقاطع گوناگون تاريخ ايران ايفا کردهاند، مبارزه با ظلم و استبداد حاکمان و ايستادگي در برابر تجاوز و غارتگري مهاجمان و زورگويان بزرگ و کوچک بوده است. مبارزه عياران و جوانمردان با حاکمان ستمگر اموي و عباسي و مجاهده با متجاوزاني همچون لشکر مغول، بخشي از تاريخ پرافتخار اين جريان است.
4. جوانمردي در معارف و ادبيات ايراني ـ اسلامي
در جهان اسلام با محوريت ايران فتوتنامههاي بسياري نوشته شد و جوانمردي بهصورت شاخهاي از معارف مطرح گرديد. در برخي موارد فتوت بهعنوان شاخهاي از علم تصوف و عرفان درآمد. آثار مختلف به نثر و نظم در اين موضوع پديد آمد. رفتهرفته مباني و اصول اعتقادي، اخلاقي و معنوي جوانمردي تدوين شد؛ آداب و رسوم جوانمردي شکل گرفت و ادبيات غني و گستردهاي در باب آيين جوانمردي و فتوت توليد شد و عناصر بسياري از آموزههاي جوانمردي در فرهنگ عمومي راه پيدا کرد.
اندیشمندان و نویسندگان مسلمان به ویژه عارفان به این بحث توجه جدی کردند و آثار بسیاری را در این زمینه با عنوان فتوتنامه و عناوین مشابه آن پدید آوردند، مانند عبدالرحمن سلمی، ابنمعمار، ابوحفص سهروردی، عبدالرزاق کاشانی و کاشفی سبزواری. بسیاری از عارفان و صوفیان در آثارشان فصلی را به فتوت اختصاص دادند، مانند ابوالقاسم قشیری در رساله قشیریه، علیبن عثمان هجویری در کشف المحجوب، عطار در تذکرة الأولیاء، خواجه عبدالله انصاری در منازل السائرین، و محییالدین ابنعربی در الفتوحات المکیة. شهابالدین ابوحفص عمر سهروردی دو اثر در این باب دارد: فتوتنامه و کتاب الفتوة که هر دو به فارسی است. عبدالرزاق کاشانی نیز رساله ای به عربی با عنوان تحفة الإخوان فی خصائص الفتیان و ترجمه فارسی آن با همین عنوان دارد. وجود این آثار نشانگر اهمیت این موضوع در گذشتۀ فرهنگ ماست. در بسیاری از آثار اثرگذار غیرعرفانی مانند قابوسنامه قابوسبن وشمگیر نیز این بحث به طور جدی طرح شده است. شاید جامعترین اثر دربارۀ اصول و آداب فتوت کتاب فتوتنامه سلطانی اثر ملاحسین کاشفی سبزواری است. از میان آثار معاصر در این زمینه میتوان از کتاب آیین جوانمردی نوشتۀ هانری کربن یاد کرد.
جانمایۀ بسیاری از داستان ها و حکایتها در ادبیات فارسی آموزههای جوانمردی است، از سمک عیار و جوامع الحکایات عوفی تا آثار عامیانهای همچون حسین کرد شبستری و حمزهنامه و مختارنامه.
در شعر فارسی جوانمردی ظهور و نمودی چشمگیر دارد. شاعران پارسیگوی مانند فردوسی، سنائی، عطار، مولوی و سعدی هریک به شکلی در باب جوانمردی و مباحث مرتبط با آن سخن گفتهاند. شاهنامه فردوسی را میتوان نوعی «فتوتنامه» بهشمار آورد. از ابيات معروف فردوسي در اين باب اين است:
جوانمردي و راستي پيشهکن
همه نيکويي اندر انديشهکن
دربارۀ جوانمردي رستم که شجاعت و خردمندي را با هم داشت ميسُرايد:
شگفتي به گيتي ز رستم بس است
کزو داستان بر دل هرکس است
سر مايۀ مردي و جنگ از اوست
خردمندي و دانش و سنگ از اوست
به خشکي چو پيل و به دريا نهنگ
خردمند و بينادل و مرد سنگ
پهلوان حماسي فردوسي طالب ظفر و پيروزي است؛ اما همراه با دانش و داد:
همه ساله پيروزه باشي و شاد
دلت پر ز دانش سرت پر ز داد
پس از فردوسي شايد بيش از هر شاعر ديگري سعدي در زمينه جوانمردي به نثر و نظم داد سخن داده است.
ره نيکمردان آزاده گير
چو استادهاي دست افتاده گير
ببخشاي کآنان که مرد حقند
خريدار دکان بي رونقند
جوانمرد اگر راست خواهي وليست
کرم پيشۀ شاه مردان عليست
(سعدي، 1388، باب دوم، بخش 7).
5. نسبت جوانمردي با اخلاق
جوانمردي در اصل برخورداري از برخي فضايل روحي است که از کيفيات و احوال دروني انسان هستند؛ مانند: شرافت، کرامت، عزت نفس، خيرخواهي، دگردوستي، همراه با شجاعت و قدرت اراده و عزم بر عمل. شايد با تأمل بتوان ريشه اين فضايل را در يک فضيلت بنيادي مانند کرامت نفس يافت، که گوهر جوانمردي برخورداري از آن فضيلت است و ساير صفات از فروع و شاخهها و ثمرات آن است. ضرورت شجاعت و قوت اراده و عزم بر عمل در جوانمردی براي آن است که فضايل و آرمانهاي اخلاقي در خارج فعليت يابند و به ثمر بنشينند. تحقق يافتن خارجي اين صفات مسلتزم جود و بخشندگي، عفو و بخشش، دستگيري و ياريرساني، کارداني و توانمندي، و سلحشوري و رزمآوري براي سامان دادن به امور و حل مشکلات مردم بهويژه کمک به مظلوم و مقابله با ستمگر است. پيوند جوانمردي با اخلاق و دگردوستي رکن مقوم و ذاتي جوانمردي است. بهتر آن است که بگوييم جوانمردي نوعي اخلاق و منش است، نه چيزي که با اخلاق پيوند دارد. فتوت برتر از اخلاق نيست؛ فتوت، اخلاق برتر است؛ چنانکه عرفان برتر از دينداري نيست؛ بل دينداري برتر است.
چون جوانمردي حاوي عنصر خيرخواهي براي ديگران است، بعد اجتماعي مييابد. هنگاميکه جمعي با چنين روحيه و اهداف اجتماعي در جايي باشند، طبعاً براي رسيدن به اين اهداف با يکديگر همکاري ميکنند و بدينسان جوانمردي ظهور گروهي و نمود اجتماعي پيدا ميکند و سازمان جوانمردي شکل ميگيرد.
چون آيين جوانمردي در پي ساخت جامعۀ مطلوب است و به خودسازي دروني و فردي بسنده نميکند؛ جوانمرد بايد ويژگيهايي داشته باشد که بتواند در راه ساختن چنين جامعهاي بکوشد. ازاينرو انسان مطلوب در آئين جوانمردي کسي است که داراي سلامت جسمي، فکري، اخلاقي و معنوي و برخوردار از شجاعت، علم و آگاهي و تواناييها و مهارتهاي عملي، ازجمله رزمآوري است.
شايان ذکر است که شجاعت و قوت اراده و عزم بر عمل و سلحشوري صفات اختصاصي جوانمردي نيست. ممکن است افراد خودکامه و ناجوانمردي هم از برخي از اين صفات برخوردار باشند. پس هر جوانمردي اين صفات را دارد؛ اما هرکس که اين صفات و تواناييها را دارد لزوماً جوانمرد نيست. اين صفات واسطۀ بين احوال و صفات دروني و اهداف بيروني و خارجي هستند. هرکسي که اهداف بزرگي دارد و در پي تغييرات اساسي در بيرون است، به شجاعت و قدرت و اقتدار نيازمند است؛ چه آن اهداف مقدس و در جهت خير عامه باشد و چه نباشد. بنابراين شجاعت و سلحشوري بهتنهايي مميز جوانمردي از غير جوانمردي نيست و هر جنگاور و شواليهاي جوانمرد نيست. لشکريان مغول هم شجاع و سلحشور بودند؛ اما بويي از جوانمردي نبرده بودند. فردوسي ميگويد ضحاک ناپاک هم دلير بود.
پسر بد مر اين پاکدل را يکي
کش از مهر بهره نبود اندکي
جهانجوي را نام ضحّاک بود
دلير و سبکسار و ناپاک بود
صفات و احوالي مانند شجاعت و رزمآوري در هرحال و بهطور مطلق فضيلت و ارزش مثبت نيستند؛ بلکه بسته به آن است که از چه انگيزهاي ناشي شده باشند و در خدمت چه هدفي باشند. جوانمرد کسي است که به سائقۀ خيرخواهي اين تواناييها را در خدمت اخلاق و معنويت و دگردوستي بهکار ميگيرد. اما صفتي همچون خيرخواهي بهطور مطلق و در همه جا فضيلت است؛ چون حسن آن ذاتي است و اثري جز خير ندارد.
جوانمردي حالتي دروني است که نمود بيروني پيدا ميکند. ازاينرو رفتار بيروني هرچند جوانمردانه بهنظر برسد هميشه و لزوماً نشانۀ جوانمردي نيست؛ چراکه ممکن است شخصي که چنين رفتار ميکند انگيزهها و اهداف نفساني داشته باشد؛ همچون کسي که کار خيري ميکند، اما انگيزهاش شهرتطلبي است؛ بهطوريکه اگر آن غرض نفسانی تأمين نشود، در پي آن کار خير نميرود. هستند کساني که براي کسب شهرت و محبوبيت و رسيدن به مقاصد دنيوي انفاق ميکنند؛ اما در خلوت و بهطور ناشناخته حاضر به انفاق نيستند. اينگونه کارهاي بهظاهر خيرِ همراه با رياکاري، نهتنها نشان جوانمردي شخص نيست؛ بلکه رياکاري در تضاد با جوانمردي است.
جوانمرد يکرو و يکرنگ است و از نفاق و دورويي بهدور است. ظاهر و باطنش هماهنگ است. به بيان ابوسعيد خرّاز: «هر باطن که ظاهر وي بهخلاف او بود، باطل بود» (عطار نيشابوري، 1322ق، ج 2، ص 44). براي اين است که شرط جوانمردي رهايي از ريا و دورويي و کبر و عُجب است. و براي همين است که جوانمرد نه اهل تملق و چاپلوسي است و نه اهل غيبت و بدگويي. تملق و غيبت، نتيجۀ نفاق و دو روي يک سکهاند. اهل نفاق در حضور تملق ميگويند و در غياب، غيبت و بدگويي.
جوانمرد در عمل غمخوار و خدمتگذار خلق است؛ نه فقط در سخن و شعار. بسيارند کساني که شعار جوانمردي و غمخواري و ايثار ميدهند؛ اما در زندگي عملي آنها اثري از اين صفات به چشم نميخورد؛ بلکه از همين شعار کسب اعتبار ميکنند و از آن بهعنوان ابزاري براي تحصيل نان و نام استفاده ميکنند.
ازآنجاکه جوانمردي مستلزم قدرتمندي و مهارت براي رسيدن به اهداف مقدس است، با شجاعت و قدرت و مهارت در جنگاوري و پهلواني ارتباط مييابد؛ و چون مستلزم خدمت و ايثار و گذشت و حتي جهاد و شهادت است با دين و معنويت و در اوجش با عرفان پيوند مييابد و بهمثابه عرفان عملي اجتماعي طرح ميشود. هر مبارزهاي جهاد مقدس و هر کشتهشدني شهادت نيست. جهاد مبارزه در راه حق، و شهادت کشتهشدن در جريان مبارزه در راه حق است. جهاد و شهادت محصول و متضمن فضايلي همچون حقطلبي، عشق به خدا، محبت به خلق، ايمان، تقوا، شجاعت، فداکاري، ايثار، جود و بخشش است.
جوانمردي منش و خصلت دروني است و به صرف انجام چند عمل مشابه با عمل جوانمردان، شخص جوانمرد نميشود؛ چنانکه با هر بخششي شخص جواد و سخي نميشود. بخيل هم ممکن است گاهي با جان کندن مالي را به کسی بخشد؛ اما با چنين کاري از بخل رها نميشود؛ چنانکه سعدي گويد: «زر از معدن به کان کندن به در آيد و از دست بخيل به جان کندن» (سعدي، 1382، باب هشتم در آداب صحبت). جوانمردي برخورداري از ملکه اخلاق کريمانه است. اصل اين منش در سرشت هر انساني هست؛ ليکن مانند بسياري از استعدادها و تواناييهاي انساني، در افراد مختلف شدت و ضعف دارد. با تفکر، توجه، ممارست و مداوت بر اعمال جوانمردانه و حشر با جوانمردان راستين ميتوان منش جوانمردي را تقويت کرده و رشد داد.
افراد رياکار، خودخواه، جاهطلب، متکبر، متعصب و لجوج، خشمگين و خشن، تنگنظر، نمّام و غيبتکننده، بدبين، اهل تکفير و تفسيق که خود را معيار مطلق حق و باطل ميدانند، هرگز نميتوانند جوانمرد باشند. بسيارند کساني که غرق در اين رذايلند، اما زشتي خود را نميبينند. چنين کساني حتي اگر در ظاهر در صف حق و در جمع مؤمنان باشند، از جوانمردي بهدورند.
چنانکه اشاره شد، جوانمردي برخورداري از فضايل اخلاقي و معنوي است. بنابراين قوامش به قدرت، ثروت، جنسيت، سن، طبقۀ اجتماعي، نژاد، تشکيلات و سازمان، و آداب و رسوم نيست. در برخي از دورهها و در بعضي از فتوتنامهها، مانند کتابالفتوة ابنمعمار آداب رسومي براي وارد شدن در جمع جوانمردان ذکر کردهاند، که بسياري از آنها مقررات وضعي و مندرآوردي است؛ که ربطي به جوهر فتوت ندارد. برخي شرط فتوت را ذکورت (مذکر بودن) ذکر کردهاند و زنان را از جمع فتوت خارج دانستهاند؛ اما اين تفکر جاهلي و متعصبانه که در بعضي از دورهها و بعضي مناطق با تأثر از سنن باطل قبايلي، وارد برخي تشکلهاي فتوت شده است، با فتوت اصيل بيگانه است و در تعاليم پيشروان آيين جوانمردي جايي ندارد. زنان نيز مانند مردان ميتوانند از فتوت بهرهمند باشند؛ چنانکه زنان بسياري در تاريخ اسلام و ايران به اين عنوان معروف هستند.
جوانمردي مانند هر فضيلتي مراتب دارد. بسيارند کساني که فقط برخي از صفات جوانمردي را دارند. بعضي شجاعاند؛ اما ممکن است بخشنده نباشند؛ و بالعکس، برخي باوفا هستند؛ اما ممکن است فروتن نباشند. برخورداري از هر فضيلتي نيز داراي درجات است. به مثل همۀ بخشندگان به يک درجه بخشنده نيستند. البته هر فردي به هر ميزان که از اين فضايل برخوردار باشد، به همان ميزان از جوانمردي بهرهاي دارد. اما مطلوب آن است که انسان از همۀ اوصاف جوانمردي بهرهمند باشد. تمام و کمال جوانمردي را در انبياء و اولياي معصوم بايد جستوجو کرد. پهلوانان، مجاهدان، نيکوکاران و عارفان، هريک ممکن است در عرصه و حوزهاي برخوردار از خصال جوانمردي باشند؛ اما جوانمردي انسانهاي کامل، مانند رسول خدا و علي مرتضي جامع و خالص و کامل است و همۀ آنها را دربردارد.
تخلق به اصول اخلاقي پيششرط جوانمردي است. جوانمردي تنها التزام به تکاليف الزامي نيست. اين مقدار از التزام به اخلاق از هر مکلفي انتظار ميرود. جوانمردي فراتر رفتن از وظيفه و الزام است. فتوت وادي ايثار و گذشت و صرفنظر کردن از حق خود است؛ نرنجاندن و نرنجيدن و انصاف دادن و انصاف نطلبيدن است. به تعبير بوشنجي، برخلاف جوانمردان «جهال انصاف ميخواهند و انصاف نميدهند (الشيبي، 1982، ص 509). التزام به تکاليف الزامي شرط لازم براي جوانمردي است؛ اما شرط کافي نيست. کار جوانمردانه کاري است که ترک آن مؤاخذه ندارد. کسي از پهلواني همچون پورياي ولي انتظار ندارد که در ميدان کشتي عمداً شکست را بپذيرد و حريف را پيروز نشان دهد. چنين کاري فوق اخلاق متعارف است. جوانمردي اينجاست. اگر او رقيب را زمين ميزد هم، ناجوانمردي نکرده بود و مذمت نميشد؛ بلکه حتي مدح و تشويق ميشد. اما جوانمردي حکايتي ديگر است.
گرچه التزام به تکاليف الزامي اخلاقي براي جوانمردي کافي نيست؛ اما نقض تکاليف الزامي، ناجوانمردي است. بايد توجه داشت که مردم به جوانمرد و ناجوانمرد تقسيم نميشوند، بلکه بين جوانمردي و ناجوانمردي برزخ و واسطه هم هست. مردم به جوانمرد، غير جوانمرد و ناجوانمرد تقسيم ميشوند. اکثر مردم عادي که تکاليف الزامي خود را انجام ميدهند و مرتکب رفتارهاي ضداخلاقي کبيره نميشوند، نه جوانمرد هستند و نه ناجوانمرد؛ چنانکه در اخلاق ميتوان رفتارها را به اخلاقي، نااخلاقي و ضداخلاقي تقسيم کرد.
در آيين جوانمردي رعايت برخي ارزشها بسيار اهميت دارد. يکي از اين ارزشها رعايت حقدوستي است. بسياري از آموزههاي جوانمردي دربارۀ رعايت حقدوستي است. محبت بدون غرض، کمک و ايثار، مهماننوازي، رازداري و ستر عيوب، دفاع از دوست در برابر غيبتکنندگان و بدگويان، حفاظت از مال و عيال دوست و در نهايت در برخورداريها دوست را بر خود مقدم داشتن و در تحمل سختيها و محروميتها خود را بر دوست مقدم داشتن، برخي از اين وظايف است. جنيد تا آنجا ميرود که ميگويد: «هرگاه که برادران و ياران حاضر شوند نافله بيفتد» (عطار نيشابوري، 1322ق، ج 2، ص 25). البته در آيين فتوت، جوانمرد نسبت به همۀ انسانها چنين وظايف و تکاليفي دارد؛ اما نسبت به دوستان و حقداران اين امر از اهميت بيشتري برخوردار است.
جوانمرد اهل گذشت از داشتهها و دوستداشتنيهايش است و شعارش اين است که: «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» (آلعمران: 92)؛ جز با گذشتهاي بزرگ کسي به جوانمردي نميرسد؛ گذشت از مال و آمال، جاه و مقام، نام و نان، آبرو و جان. نوع گذشت بستگي به وضعيت بيروني و موقعيت فرد دارد و نسبت به افراد و شرايط مختلف متفاوت است. گاهي شرايط اقتضاي انفاق مال دارد؛ گاه ايثار جان؛ گاه بذل آبرو و نام؛ گاه چند تا از اينها و گاه همۀ اينها.
6. جوانمردي و معنويت و عرفان
جوانمردي ارزشي انساني و جهاني است و محدود به ملت، فرهنگ، دين و مذهب خاصي نيست. جوانمردي حتي اگر در ذيل دين نباشد ممدوح است؛ مانند جود حاتم طائي. جوانمردي در دين بعد الهي پيدا ميکند و در عرفان بعد الهي آن تعميق مييابد.
جوانمردي با پيوندش با دينداري راستين يک مرحله تعالي پيدا ميکند و با رسيدنش به عرفان که مرتبۀ برتر و عميقتر دينداري است، به اوج تعالي و کمالش ميرسد. اوج جوانمردي کمال يافتن نفس فرد و بهتبع آن برقراري بهترين و برترين مناسبات بين فرد و خدا و خلق است. بنابراين جوانمردي سه ضلع دارد: اصل آن فضيلتي است که در وجود شخص ريشه دارد و ارتباط فرد با خدا و خلق دو ضلع ديگر آن را تشکيل ميدهند. مراد از خلق هم، ماسويالله است؛ اعم از انسان و حيوان و طبيعت و جوانمرد با هر موجودي آنگونه که شايسته است رفتار ميکند و البته خدمت به انسان در اين ميان جايگاه خاصي دارد. وقتي جوانمردي به کمال برسد ميان اين اضلاع در عالم عين و خارج جدايي نخواهد بود. بهعبارت ديگر، جوانمرد برخوردار از فضايل دروني است، بندۀ صالح خدا و خدمتگذار صديق خلق است.
در جوانمردي نيز همچون عرفان گام اول در سلوک، بيداري و آگاهي و گام دوم توبه است. توبه وظيفۀ همۀ انسانهاست؛ اما توبۀ جوانمرد، جوانمردانه و بدون بازگشت به گناه است؛ نه توبۀ کساني که صائب دربارۀ آنان ميگويد:
سبحه برکف توبه بر لب دل پر از شوق گناه
معصيت را خنده ميآيد ز استغفار ما
جوانمرد بر توبۀ خود استوار است و بر عهد خود پايدار. صبر و استقامتش به درجهاي است که به گذشته برنميگردد. کاشاني دربارۀ توبه جوانمرد مينويسد: «و صاحب فتوت کسي تواند بود که چون نيت رجوع از چيزي جزم کرد و روي دل را از آن بگردانيد، هرگز با آن معاودت ننمايد و خاطر امکان عود او را در دل نگذرد، چه از ضرورت و لوازم فتوت عزمةالرجال و قوت مصابرت بر امور و ثبات است و هيچ مقام از فتوت، بل هيچ قدم بيآن ممکن نگردد و درست نيايد» (کاشاني، 1380، ص 482).
عارفان بر بعد اخلاقي و اجتماعي فتوت، بعد معنوي و عرفاني را افزودند و تأکيد کردند که اصل جوانمردي و اوج آن، رفتار جوانمردانه با خداوند است. اگر جوانمرد اهل وفاست، بزرگترين عهدي که بايد به آن وفادار باشد عهد الستش با خداست: «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ» (يس: 60). اگر جوانمردي ترک خودخواهي و خودبيني است؛ اوج آن رسيدن به مقام بندگي و فناي فيالله است.
جوانمرد بدون انگيزۀ سودجويانه به خلق خدمت ميکند و بدون توقع پاداش، خدا را بندگي ميکند. عبادت احرار همان عبادت جوانمردان است. جوانمرد پاکباز است و بيعلت و بيمنت ميبخشد. او خدا را سرمشق خود قرار ميدهد که بيعلت و انگيزۀ سود و زياني ميآفريند و روزي ميدهد.
پاک ميبازد نباشد مزدجو
آنچنان که پاک ميگيرد ز هو
ميدهد حق هستيش بيعلتي
ميسپارد باز بيعلت فتي
که فتوت دادن بي علتست
پاکبازي خارج هر ملتست
زانک ملت فضل جويد يا خلاص
پاک بازانند قربانان خاص
ني خدا را امتحاني ميکنند
ني در سود و زياني ميزنند
(مولوي، 1376، دفتر ششم، بخش 68).
جوانمردي تخلق به اخلاق الهي است. آنکس که بياستحقاق و بيمنت عطا ميکند، خطا ميبخشد، ياري ميرساند و تقاضاي گفته و ناگفته ما را اجابت ميکند، خدا است؛ چنانکه در دعاي روزهاي ماه رجب ميخوانيم: «يا مَنْ يُعْطى مَنْ سَئَلَهُ، يا مَنْ يُعْطى مَنْ لَمْ يَسْئَلْهُ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً»؛ اي کسي که از روي مهر و رحمت کسي را که از تو درخواست کرده ميبخشي و به کسي که درخواست نکرده و حتي تو را نميشناسد نيز عطا ميکني. جوانمرد کسي است که نياز نيازمند را تأمين کند، قبل از آنکه او اظهار نياز نماید و ذلت طلب را تحمل کند. خداوند نعمت وجود را هنگامي به ما داد که نبوديم و تقاضايي نداشتيم و او تقاضاي ناگفته ما را شنيد و پاسخ داد.
ما نبوديم و تقاضامان نبود
لطف او نا گفته ما ميشنود
کريم خطاپوشي که بهآساني ميبخشد و کسي حق ندارد از درگاهش نااميد باشد.
تو مگو ما را به آن شه بار نيست
با کريمان کارها دشوارنيست
فتوت الهي بخشش بيمنت و استحقاق است و فتوت عارف پرستش و خدمت بيتوقع مزد و خوف عقاب و خواستن خداست؛ نه خواستن از خدا؛ چنانکه جنيد گفت: «زَلّت عارف ميل است از کريم به کرامت» (عطار نيشابوري، 1322ق، ج 2، ص 35).
خلاف طريقت بود کاوليا
تمنا کنند از خدا جز خدا
گر از دوست چشمت به احسان اوست
تو در بند خويشي نه در بند دوست
(سعدي، 1388، باب 3 در عشق و مستي و شور، ص 274).
آنچه فتوت بر فهم رايج از اخلاق، دين و عرفان ميافزايد، دگردوستي، خيررساني، گذشت و گذر از خودمحوري است؛ ترجيح حقمداري بر خودمداري، خادم بودن بر مخدوم بودن، اعطا بر اخذ، ايستادن بر تسليم شدن، حرکت بر سکون، شاد کردن بر بيتفاوت بودن، مهر بر کين، گذشت بر انتقام، دليري بر ترس، و عزت بر ذلت است. اين عناصر در اخلاق، دين و عرفان راستين هست؛ اما بسياري آنها را نميبينند و در نظر يا عمل اهتمام لازم به آن را ندارند. جوانمردي اعتقاد به اين اصول در نظر، دلبستگي به آنها در احساس و پايبندي در عمل است.
تصوف در برههاي از تاريخ در جوانمردي نفوذ يافت و جمعي از جوانمردان را تحت تأثير قرار داد و از عناصر مقوم فرهنگ جوانمردي گرديد. البته هر جوانمردي صوفي و عارف نيست؛ چنانکه هر صوفي و عارفي نيز جوانمرد نيست. صوفيان بسياري به جوانمردي نپيوستند و عزلت را اختيار کردند؛ يا اگر از فتوت سخن گفتند آن را از بعد اجتماعي و خلقي آن دورکردند و به احوال و اعمال باطني تحويل بردند.
«جوانمرد آن بود كـه بت بـشكند. بت هركس نفس اوست. هركه هواى خويشتن را مخالفت كند؛ او جوانمرد به حقيقت بود» (قشيري، 1391، ص 355). اين سخن حقي است و اوج جوانمردي همين است؛ اما اين معناي بلند با مفاهيم متنوع ديگر در حکمت و عرفان بيان شده است و نبايد ما را از مفهوم اخلاقي و اجتماعي و عرفي جوانمردي دور کند. اين مفاهيم معنوي هميشه در عرفان بوده؛ اما آيين جوانمردي بحث ديگري است و پيام ديگري دارد که بسياري از عارفان و صوفيان به جهت استغراق در مجاهده با نفس و دروننگري از آن فاصله گرفتهاند. آيين جوانمردي بر آن است که توجه عارفان را بدون اينکه از عرش عرفان فرود آيند به فرش عالم خلق جلب کند و غمخواري آدميان و ياري ضعيفان را فرايادشان آرد.
شايان ذکر است که آنچه شريعت و فتوت دربارۀ وظايف اجتماعي انسان ميگويند غير از بحثي است که در سفر سوم عرفاني (سفر از حق به خلق با حق) مطرح است و روزي اوحدي از عرفا و اولياءالله ميشود و رسالت و وظيفۀ خاصي را براي آنها ايجاب ميکند. چه کسي به سفر سوم عرفاني ميرسد؟! دگردوستي و خدمت به خلق براي همه افراد در همۀ سطوح مطرح است و به دوره و مقام خاصي مربوط نميشود و تعطيلبردار نيست.
کمال جوانمردي به عرفان و کمال عرفان به جوانمردي است و اين دو آيين، مکمل يکديگر هستند. بهعبارت ديگر، جوانمردي راستين مستلزم عرفان و عرفان راستين متضمن جوانمردي است. اما درواقع خارجي و بيروني اين کمالات هميشه باهم نسيتند و جز در انسانهاي کامل در کمتر افرادي همه کمالات بهنحو متعادل جمع ميشود.
جوانمردي در عرفان دو بعد آفاقي و انفسي دارد. بعد انفسي آن برخورداري از فضايل دروني است و بعد آفاقي آن نوعي عرفان عملي اجتماعي است. ازاينرو برخي صفات جوانمرد مربوط به درون او و برخي ناظر به بيرون و ارتباطش با خلق است. البته رفتار جوانمرد در قبال خلق، ثمرۀ فضايل دروني اوست. مؤمن راستين جوانمرد است و صفات مؤمن همان صفات جوانمردي است. امام صادق فرمودند: شايسته است که در مؤمن هشت خصلت باشد: در موقع گرفتارىها، خودنگهدار؛ در موقع رسيدن بلا، شکيبا؛ در خوشىها، شکرگزار؛ به آنچه خداوند او را روزى داده، قانع باشد؛ به دشمنانش ستم نکند و بهخاطر دوستانش به مردم جفا نکند؛ خويش را به زحمت اندازد و خلق از او در آسايش باشند (صدوق، ۱۴۰۳ق، ج ۲، ص ۴۰۶).
جوانمرد عارف دلبستۀ خداست و از چشم خدا به خلق مينگرد و خلق را عيال خدا ميبيند و بر آن شفقت دارد. ازاينرو چنانکه ابوالعباس قصاب گفت: «جوانمردان راحت خلقند، نه وحشت خلق؛ كه ايشان را صحبت با خداي بود از خلق، و از خداي به خلق نگرند» (عطار نيشابوري، 1322ق، ص 185). شفقت عارف جوانمرد به خلق پرتوي از عشق او به حق است؛ چراکه خلق را تجلي اسما و صفات حق ميبيند.
خلق را چون آب دان صاف و زلال
اندر آن تابان صفات ذوالجلال
پادشاهان مظهر شاهي حق
عارفان مرآت آگاهي حق
خوبرويان آينة خوبي او
عشق ايشان عکس مطلوبي او
هنگاميکه جوانمردي وارد عرفان ميشود و يا عرفان به جوانمردي ميرسد، در عرفان نيز تحول پيدا ميشود. عرفان جوانمردي عرفان فقر و زبوني و ترس و ذلت و خواري و جبرگرايي و عزلت و بيتحرکي نيست. عرفان جوانمردي عرفان عزت، قدرت، دليري، ظفرمندي، ابتهاج، عملگرايي، جامعهگرايي، حماسهگرايي، عدالتطلبي، عقلانيت و تمدنسازي است و با عزلت و ذلت و تکدي درويشي ناسازگار است.
جوانمردي با مفاهيم ديگر و جوانمردان با گروهها و طبقات ديگر اجتماعي گاهي تلاقي و پيوند داشتهاند. عياران، شطاران، صوفيان، ملامتيان، قلندران، پهلوانان از لحاظ مفهوم و مصداق هميشه با جوانمردان وحدت ندارند، گرچه اينها از لحاظ روحي و شخصيتي به هم نزديک هستند. گاهي در عمل و عينيت خارجي اين گروهها با هم تلاقي و تعامل داشته و با هم يگانه شدهاند؛ بهطوريکه ممکن است شخص يا گروه واحدي صوفي، ملامتي، عيار، قلندر و پهلوان باشد و اين معاني در او مصداق يافته باشند. جوانمرد آرماني کسي است که کمالات و فضايل همه اين گروهها را در خود جمع کرده باشد. جوانمرد صاحب فضايل اخلاقي و معنوي است. نفس شريف، کريم و عزيز دارد. ازاينرو حقجو، صادق، مهربان، فروتن، خيرخواه، بخشنده، باوفا، عدالتخواه، منصف، وظيفهشناس، شجاع و ايثارگر است.
دلبستگي به ارزشهاي حقيقي و متعالي عامل و مقتضي جوانمردي است. ميل فطري به کمال و نيکيها و نيکوييها فرد را به سمت کسب ارزشهاي جوانمردي ميکشاند؛ چنانکه وابستگي به خواستههاي نفساني مانع جوانمردي و زمينۀ ظهور ناجوانمردي است. بزرگترين مانع فضيلتمندي و جوانمردي تعلقات نفساني است. دلبستگي به مال، شهرت، منصب، موقعيت، و لذايذ نفساني مانع جوانمردي است. بنابراين ترک تعلقات نفساني مهمترين گام در راه جوانمردي است.
بزرگترين تعلق حب نفس و حب حيات است که منشأ ترس از مرگ است و دشوارترين کار نهراسيدن از مرگ و از جانگذشتن است. مهمترين عامل در ذلتپذيري، تأييد ستمگران، سکوت در برابر ستم، فرار از جبهۀ حق و پيوستن به لشکر ظلم، در بسياري از موارد ناشي از مرگهراسي است. مرگهراسي مهمترين مانع عزت و جوانمردي است. بنابراين يکي از عناصر و شرايط جوانمردي مرگناهراسي است. جوانمرد چون از ترس و طمع رهيده است، با ستم و ستمگر ميجنگد و از بيان حق بيمي ندارد؛ چنانکه سعدي ميگويد: «نصيحت پادشاهان کردن کسي را مسلم بود که بيم سر ندارد و يا اميد زر» (سعدي، 1382، باب هشتم: در آداب صحبت). جوانمرد کسي است که در راه حق از ايثار جان دريغ نميکند. هرقدر چيزي محبوبتر باشد و دلبستگي انسان به آن بيشتر، گذشتن از آن دشوارتر است. ازاينرو گذشتن از جان دشوارترين کار است. براي همين است که شهادت در راه خدا فضيلتي است که فوق آن فضيلتي نيست؛ و به اين دليل است که سيد شهيدان عالم امام حسين که جان خود و عزيزانش را در راه حق ايثار کرد، محبوب دلهاي آزادگان جهان است.
مرگ اگر مرد است آيد پيش من
تا کشم خوش در کنارش تنگ تنگ
من از او جاني برم بيرنگ و بو
او ز من دلقي ستاند رنگ رنگ
7. چرا بايد جوانمرد بود؟
انسان بهطور طبيعي حب ذات دارد و در پي تأمين منافع خويش است. چه بسيار رخ ميدهد که آدمی براي تأمين نياز و استيفاي حقش با ديگران ميجنگد. با توجه به اين امر اين پرسش پيش ميآيد که چرا بايد جوانمرد بود. چرا بايد از حق خود گذشت و به فراتر از تکليف عمل کرد و ديگران را بر خود مقدم داشت؟ چرا بايد ايثار کرد و از حق خود بهخاطر افراد و اهداف ديگر صرف نظر کرد؟ البته «بايد» در اينجا به معناي الزام نيست؛ چراکه کسي ملزم نيست رفتار جوانمردانه و ايثارگرانه داشته باشد. البته انسان خود ميتواند خويشتن را ملزم به رفتار جوانمردانه کند؛ اما چرا چنين ميکند؟
براساس مباني گوناگون پاسخهاي متفاوتي ميتوان به پرسش فوق داد. جوانمردي بايد کرد چون خوب است. نفس خوبي چيزي علت تامه براي التزام به آن است. پاسخ ديگر اين است که جوانمردي مقتضاي عواطف انساني است. براساس ديدگاهي، ديگران هم من هستند و بين افراد جدايي ذاتي وجود ندارد و نفس فردي توهم و غيراصيل است. با شکستن مرزهاي تفرد و تکثر، خيرخواهي براي هر کسي و هر چيزي درواقع خيرخواهي براي خود است. چون خود را دوست دارم و کمال خود را ميطلبم، ديگران را هم دوست دارم؛ چون آنها هم من هستند و من آنها هستم. پاسخ ديگر اين است که ايثار و دگردوستي اجر و پاداش الهي و اخروي دارد. سخن ديگر اين است که ايثار و دگردوستي مقتضاي عشق به خداست. چون محبوب مطلق خداست و ديگران جلوههاي اسمای او هستند، به آنها نيز عشق ميورزم. يا چون به خدا عشق ميورزم و خدا ايثار و خيرخواهي را دوست دارد، پس ايثار ميکنم و در نهايت بيان ديگر اين است که انسان طالب کمال خود است و ايثار و خيرخواهي و رفتار جوانمردانه انسان را به کمال برتر ميرساند. جوهر و روح بسياري از اين پاسخها يکي است و منشأ و انگيزۀ اصلي جوانمردي رهيدن و فرا رفتن از ظلمت نفسانيت و سودجويي نازل خودخواهانه و ديدن نور حقيقت، خير و زيبايي و پر کشیدن به سوی آن است.
8. نهادهاي جوانمردي
اخلاق و منش جوانمردي در دو سطح فردي و جمعي قابل طرح است. بهعنوان منش فردي، جوانمردي خصلتهاي نيکويي است که فرد جوانمرد متخلق به آن است. در اخلاق و عرفان هنگامي که از جوانمردي و ويژگيهاي آن سخن ميگويند، اغلب بعد فردي آن را در نظر دارند. اين خُلق فردي البته بهطور عمده ناظر به رفتار فرد با ديگران است. به اين لحاظ جوانمردي جنبۀ اجتماعي دارد. اما ميتوان جوانمردي را در سطح نهادهاي جامعه هم مطرح کرد و از گروهها، انجمنها و سازمانهاي جوانمردي سخن گفت. ازآنجاکه قدرت، امکانات و ميزان اثرگذاري فرد نست به جمع و گروه اندک است، براي تحقق آرمانهاي والاي اجتماعي علاوه بر اقدامات فردي، فعاليتهاي سازمانيافته گروهي نيز ضروري است. ازاينرو از ديرباز جمعيتها و گروههاي جوانمردي در جوامع مختلف با اسامي و عنوانهاي گوناگون مانند جمعيتهاي خيريه اخوان و فتيان شکل گرفته است. جمعيتهاي اخوان و فتيان صورتهاي کهن سازمانهاي مردمنهاد امروزي هستند. البته در جمعيتهاي جوانمردي در کنار ارائه خدمات خيريه توجه به جنبههاي اخلاقي و معنوي بسيار پررنگ است. اين جمعيتها نخستين و سادهترين صورت از نهادهاي جوانمردي بهشمار ميروند. افزون بر اينها ميتوان صورتهاي ديگري از نهادهاي جوانمردي را با کارکردهاي متنوعتر و گسترده مطرح کرد.
9. جامعة جوانمردي
از همه يا اکثريت مردم نميتوان انتظار جوانمردي و اخلاق جوانمردانه داشت. اگر روزي اکثريت مردم به قانون و حداقل ارزشهاي الزامي اخلاقي پايبند باشند، دنيا بسيار بهتر از آن ميشود که تاکنون بوده است. مطلوب و معقول آن است که جمع قابل توجه و اثرگذاري از مردم به سوي جوانمردي و اخلاق جوانمردانه گرايش يابند و درجاتي از جوانمردي در ميان جمع بيشتري از مردم رواج يابد. اگر اين آرمان تحقق يابد جهان جايي بس بهتر و مناسبتر براي زندگي و رشد و کمال خواهد بود. اگر مصلحان و معنويان و دغدغهمندان اخلاق و انسانيت به بسط و ترويج آيين جوانمردي براي تحقق اين آرمان بکوشند، بيشک خدمت سترگي به بشريت کردهاند.
براي ايجاد جامعۀ جوانمردي دو دسته اقدام لازم است: نخست تلاش عملي براي انجام خدمات فردي و جمعي جوانمردانه در جامعه و دوم معرفي و ترويج آموزههاي جوانمردي در ميان آحاد و اقشار مختلف مردم، بهويژه جوانان با استفاده از رسانههاي امروزي است. البته مؤثرترين راه براي تعليم و ترويج جوانمردي عمل جوانمردانه است. مردم با ديدن رفتارهاي جوانمردانه بهسمت ارزشهاي آن جذب خواهند شد و از آن اثر خواهند پذيرفت؛ اما در کنار اين امر نميتوان تأثير آموزش و فعالیت رسانهاي را ناديده گرفت. بنابراين هم بايد از دعوت تلويحي و عملي و هم از دعوت تصريحي و زبانی براي گسترش و ترويج اين آيين بهره جست. در اين راه هم اقدامات نيکوکارانه فردي لازم است و هم نيکوکاري سازمانيافته گروهي؛ مانند تشکيل گروههاي جهاد سازندگي و خدمترساني. شکلگيري سازمانهاي مردمي جوانمردي و گروههاي نيکوکارانه و حقطلبانه و در پي آن رفتن بهسوي جامعۀ جوانمردي، گامي بلند در راه تحقق بخشيدن به آرمانهاي والاي فتوت است.
فرد و جمع جوانمرد در پي تأمين آسايش و راحت خلق است، ازاينرو ميکوشد براي مردم خوشي و شادي بيافريند و رنج و اندوه از آنها بردارد. ميرسيدعلي همداني که خود از خرقهداران فتوت بود، ميگويد: «ارباب فتوت کساني هستند که خداوند دلهاي ايشان را محيط رحمت و رأفت کرده و وجود ايشان را سبب راحت و آسايش بندگان خود ساخته» (همداني، 1382، ص 353).
10. دولت جوانمردي
اوج فعاليت جوانمردانه و گسترش فرهنگ جوانمردي تشکيل دولت جوانمردي است. هنگامي که مردم در انتخابهايشان قدرت و منصب را به جوانمردان بسپارند، ميتوان انتظار دگرگونيهاي اساسي و بنيادي در بهبود ابعاد گوناگون جامعه داشت. با امکانات، اختيارات و تواناييهايي که دولتها در اختيار دارند بهخوبي ميتوانند ارزشهاي جوانمردي را تحقق بخشند. اگر قدرت و منصب دست کساني باشد که اهل علم و ايمان و تقوا باشند و انگيزه و آمادگي براي خدمتگذاري، بسط عدالت و تقليل آلام انسانها و فراهم کردن زمينه براي رشد و کمال آنها را داشته باشند، ميتوان تحقق جامعه مطلوب را انتظار داشت. اما متأسفانه اغلب حکومتها يا استبدادي هستند که از راه توارث يا زور بر اريکه قدرت تکيه ميزنند و يا اگر دموکرات هستند و با انتخابات به قدرت ميرسند، کساني هستند که به پشتوانه ثروت خود يا مافياي ثروت و قدرت و با استخدام رسانهها و بهکارگيري انواع روشهاي فريب و اغفال مردم به قدرت ميرسند. از اين جهت است که تحقق بخشيدن به آرمان ايجاد دولت جوانمردي آسان نيست و حرکت به سمت آن به تدبير و آگاهيبخشي و فعاليت حسابشده و سازمانيافته جدي نيازمند است و البته شرايط و وضعيت کشورهاي مختلف از اين جهت متفاوت است.
11. سازمانهاي بينالمللي جوانمردي
فراتر از دولت جوانمردي تشکيل جريانهاي منطقهاي و جهاني جوانمردي است که ميتواند با بسط اخلاق و معنويت جوانمردي بر معادلات بينالمللي به سود حق و خير که همان سود بشريت است، اثرگذار باشد. جريان مقاومت اسلامي که عليه استکبار، صهيونيسم و تروريسم در منطقه غرب آسيا شکل گرفته، جرياني جوانمردانه، عدالتخواه و ظلمستيز است. وجه قالب جريان مقاومت موجود دفاع نظامي است که بهجهت تهاجم و تجاوز و وحشيگري نظامي استکبار و صهيونيزم و تروريسم تکفيري در اين زمان اولويت و ضرورت يافته است. مقاومتي که در منطقه غرب آسيا شکل گرفته، درواقع نوعي ارتش جوانمردي است. ارتش جوانمردي با تجاوز و اشغال و اشکال مختلف ستم ميجنگد و از حق دفاع ميکند. ارتش جوانمردي مدافع ستمديدگان و بيکسان است و اهل ظلم و ويراني و نامردي و نامردمي نيست. آسيبش به غيرنظاميان نميرسد و با نظاميان دشمن هم جوانمردانه ميجنگد و از حدود اخلاق و قانون پا فراتر نمينهد. هدف ارتش جوانمردي از مبارزه، رفع سايۀ شوم ستم و اشغال و زورگويي و استقرار امنيت و عدالت است، نه استيلا بر سرزمينها و اموال و نفوس و کسب قدرت نامشروع.
افزون بر ارتش جوانمردي و همراه با آن و در کنار آن ضروري است، سازمانهايي براي خدمت رساني در حوزههاي مورد نياز جوامع مانند معيشت، بهداشت، و تعليم و تربيت به فعاليت و خدمترساني در گسترۀ ملي، منطقهاي و فرامنطقهاي بپردازند.
12. اصول منشور جوانمردي
روح رفتار جوانمردانۀ فردي و اجتماعي برخورداري از سه فضيلت است: عدالت، احسان، ايثار. گوهر جوانمردي عدالتطلبي است. پيشروان جوانمردي انبياء هستند که براي برپايي قسط آمدند. علي که پيشواي جوانمردي است، نماد عدل بود. برجستهترين صفت علي در بعد اجتماعي و حکومتي عدالت او بود. جوانمرد هيچ نوع ستمي را بر نميتابد؛ چه بزرگ و در مقياس ملي و جهاني باشد، چه کوچک و در مقياس فردي. اصل دوم جوانمردي احسان است. جوانمرد بدون استحقاق ميبخشد و خدمت ميکند؛ و آنچه رکن مقوم جوانمردي است، ايثار است که از حق خود به سود ديگران ميگذرد. اين سه ارزش نحوۀ عملکرد فرد و جمع جوانمرد را در فعاليتهاي فردي و اجتماعي تعيين ميکنند.
بيشک مهمترين عنصر در ميان اين سه ارزش همان عدالت است. بشر بيش از هر چيزي نيازمند به عدالت است. جوانمرد ظلم را برنميتابد، نه ظلم بزرگ و نه ظلم کوچک را. برخي نسبت به ظلمهاي محدود و فردي که در اطرافشان ميبينند، بسيار حساسيت دارند و واکنش نشان ميدهند، اما در برابر ظلمهاي بزرگ در مقياس جهاني که قربانيان بيشمار دارد، ساکت و بيتفاوت هستند. گاهي حتي به اين ستمگران جهاني ابراز عشق و اردات ميکنند و از آنها ستايش و با آنها همکاري ميکنند. بيشک اينان در ادعاي ستمستيزي صادق نيستد و در زير پوشش شعار ظلمستيزي و انساندوستي اهداف نفساني و شيطاني را دنبال ميکنند. برخي نيز به بهانه مبارزه با امپرياليسم و استکبار و استبداد ظلمهاي کوچکي که در اطرافشان ميگذرد را نميبينند و واکنشي نسبت به آن نشان نميدهند و احياناً خود مرتکب چنين ستمهايي ميشوند. اينان نيز دور از جوانمردياند و عدالتطلب و ظلمستيز واقعي نيستند. جوانمرد همچون مولايش عليبن ابيطالب هيچ ستمي را برنميتابد و به هيچ بهانهاي هيچ ظلمي را توجيه نميکند و بياهميت نشان نميدهد. او در برابر هر ستمي برميآشوبد و البته هرچه ظلم بزرگتر باشد حساسيتش نسبت به آن بيشتر و مخالفتش با آن شديدتر است.
بنابراين، نخستين تکليف همۀ جوانمردان، اخلاقيون، مصلحان و معنويان جهان کوشش براي استقرار عدالت است. براي جوانمرد بودن کسي عادلبودن خود او کافي نيست؛ جوانمرد بايد براي پيشگيري از ظلم و استقرار عدالت در جامعه و جهان بکوشد. امالمصائب بشر ظلم است. بزرگترين رنج بشر در طول تاريخ از بيعدالتي است. بسياري از رنجهاي ديگر مانند فقر و محروميت و جهل هم در بسياري از مواقع ناشي از بيعدالتي و تبعيض است. بشر با رشد علمي و تجربهاي که در طول تاريخش به دست آورده بر بسياري از مشکلات و عوامل رنج تاحدي فايق آمده؛ اما نتوانسته بر مهمترين عامل رنج که بيعدالتي است غلبه کند. او هنوز نتوانسته واکسن ظلم را توليد کند و شايد هرگز نتواند. حتي با افزايش قدرت بشر ابعاد ظلم فراگيرترشده و تهديدي که از اين ناحيه متوجه بشر است، افزايش يافته است.
از اينجاست که ارزشمندترين کار در جهان کوشش براي استقرار عدالت است و بالاترين خدمت عدلگستري و پيشگيري از ظلم و مقابله با ستم است. براي همين است که رسالت انبياء استقرار عدل است و مهمترين کاري که خاتمالفتيان منجي موعود در اجتماع بشر ميکند استقرار عدل است. «يمْلَأُ اللهُ به الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً» (صافي گلپايگاني، 1422ق، ص ۲۴۷). خداوند به وسيلۀ او زمين را از عدل و داد پر ميکند، همچنانکه از ستم و بيداد پر شده است. با استقرار عدل بزرگترين مانع سعادت انسان برداشته ميشود و زمينه براي تحقق ديگر ارزشها و شکوفايي استعدادهاي بشر و رسيدن او به کمال مطلوب فراهم ميشود.
نتيجهگيری
آيين جوانمردي پيشينهاي بلند در تاريخ ايران و اسلام دارد. جوانمردي در اصل جرياني اخلاقي و اجتماعي با گرايش انساندوستانه و عدالتخواهانه و دفاع و حمايت از ضعيفان و ايستادگي در برابر ستمگران است. اين جريان با پيوندش با اسلام صبغۀ ديني يافت و پيشوايان ديني را بهعنوان پيشگامان فتوت و نمونههاي اعلاي آن معرفي کرد. با آميزش فتوت با تصوف و عرفان اسلامي از سويي بُعد الهي و معنوي اين آيين پررنگتر شد، و از سوي ديگر جهتگيري اجتماعي و انساندوستانۀ عرفان و تصوف تقويت گرديد، چنانکه اين امر بهويژه در ميان عارفان ايراني مکتب خراسان برجسته است. آيين فتوت با تأکيد بر معنويت و دگردوستي از سويي از اخلاق مادي بيگانه با معنويت، و نظام اجتماعي صرفاً مبتني بر مناسبات سودجويانه مادي و دنيامدار فاصله ميگيرد و از سوي ديگر دينداري و زهدِ زندگيستيز و تصوف عزلتگرا و جامعهگريز را کنار مينهد. اين جريان در پي آن است که بين نيازهاي مادي و معنوي فردي و همچنين بين کمال فردي و پيشرفت و سعادت جامعه تعادل و توازن برقرار کند. آيين فتوت اسلامي مذهب يا فرقهاي جديد و متمايز از اسلام و مذاهب اسلامي نيست؛ بلکه جنبشي است در درون امت اسلام براي فراديد آوردن و تأکيد ورزيدن آن بخش از آموزههاي اساسي دين که در مواردي و از سوي کسان بسياري مغفول مانده و يا به حاشيه رانده شده است.
تأکيد آيين جوانمردي بر فضايلي همچون عدل و احسان و ايثار با پشتوانۀ آگاهي و ايمان و توحيد ميتواند نقشي بيبديل در تربيت انسانهاي متخلق به فضايل اخلاقي و معنوي ايفا کند و زمينه را براي شکلگيري جامعهاي اخلاقي و معنوي و کمالگرا فراهم سازد. ازآنجاکه آيين جوانمردي هم بعد اخلاقي و معنوي فردي دارد و هم از ظرفيتي نيرومند براي اصلاح و تعالي اجتماعي برخوردار است، بازشناسي و احياي آن ميتواند زمينهساز بازگشت انسان امروز به اخلاق و معنويت و نويدبخش استقرار عدالت و اخوت در جامعۀ بشري باشد.
- سعدي شيرازي، مصلحالدين، 1382، گلستان سعدي، براساس نسخۀ محمدعلي فروغي، تهران، سرايش.
- ـــــ ، 1388، بوستان، تصحيح عزيزالله عليزاده، تهران، فردوس.
- الشيبي، کامل مصطفي، 1982م، الصلة بين التصوف و التشيع، بيروت، دار الأندلس.
- صافي گلپايگاني، لطفالله، 1422ق، منتخبالأثر، قم، مؤلف.
- صدوق، محمدبن علي، 1403ق، الخصال، تصحيح علياکبر غفاري، قم، جامعة مدرسين.
- عطار نيشابوري، فريدالدين، 1322ق، تذکرة الأوليا، تحقيق رنولد نيکلسون، بريل، ليدن.
- قشيري، عبدالکريم هوازن، 1391، رسالۀ قشيريه، ترجمۀ ابوعلي حسنبن احمد عثماني، تصحيحات استدراکات بديع الزمان فروزانفر، تهران، علمي و فرهنگي.
- کاشاني، عبدالرزاق، 1380، مجموعۀرسائل و مصنفات، به اهتمام مجيد هاديزاده، تهران، ميراث مکتوب.
- کاشفي سبزواري، مولانا حسين، 1350، فتوت نامه سلطاني، تحقيق محمدجعفر محجوب، تهران، بنياد فرهنگ ايران.
- مولوي، جلالالدين محمد، 1376، مثنوي معنوي، تصحيح رينولد نيکلسون، تهران، ققنوس.
- همداني، ميرسيدعلي، 1382، «رسالۀ فتوتيه»، در: محمد رياض، فتوت نامه، تهران، اساطير.