معرفت، سال سی و دوم، شماره ششم، پیاپی 309، 1402، صفحات 85-95

    راه‌کارهای تأمین نیاز به ‌محبت از دیدگاه قرآن

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    ✍️ احمد زارعی / دانشجوی دکتری تفسیر و علوم قرآن مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) / ahmadzarei2893@gmail.com
    اسمعیل سلطانی بیرامی / استادیار گروه تفسیر و علوم قرآن مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) / soltani@qabas.net
    چکیده: 
    محبت به معنای دوست داشتن، یکی از نیازهای فطری انسان است که در مراحل مختلف زندگی نقش اساسی ایفا می کند و آدمی را وادار می کند به چیزهایی که با کمالش ملائم است، عشق بورزد. قرآن کریم با بینش توحیدی راهکارهای قابل توجهی را برای تأمین این نیاز مهم بیان کرده است که این پژوهش با روش توصیفی ـ تحلیلی درصدد بیان آنهاست. با مراجعه به آیات قرآن کریم این راهکارها در دو دستۀ عمدۀ محبت نسبت به خداوند و محبت به دیگران قابل ذکر است. در رابطه با تأمین محبت الهی راه کارهایی از قبیل تبعیت و اطاعت کردن از خدا و رسول و اهل بیت، متصف شدن به اوصاف مؤمنان و دوستی با دوستان و دشمنی با دشمنان خدا و برای محبت به دیگران راه کارهایی مانند ایمان و انجام عمل صالح، برخورد خوب و حسن خلق بیان شده است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Solutions for the Fulfilment of the Need for Affection
    Abstract: 
    Abstract As one of man’s innate needs, affection or love plays a principal role in different stages of life and forces a person to love things that are conducive to his perfection. With its monotheistic vision, the Holy Qur'an has offered significant solutions to fulfill this important need. Using descriptive-analytical method, this research seeks to refer to the Qur’anic verses and present these solutions in two main categories: love for God and love for others. In order to develop love for God, strategies such as acquiring knowledge and paying attention to God's blessings can be used; for mutual divine love, strategies such as following and obeying God, the Prophet and his household, being in line with the attributes of believers and friendship with believers’ friends and enmity with God's enemies are offered; and for loving others, solutions such as faith, righteous deeds, good behavior and good disposition are recommended.
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
     
    انسان موجودي است نيازمند و چون نه مي‌تواند اصل نياز را نفي کند که بي‌نياز شود و نه خود مي‌تواند موردنيازهاي خويش را برآورد؛ ناگزير از محبت به کسي يا چيزي است، که نياز او را رفع کند. ازاين‌رو گاه انسان با مشاهدۀ جمال و کمال موجودي به‌ وي مهر مي‌ورزد و يا با انجام ‌دادن اموري مي‌خواهد محبت وي را به‌ خود جلب کند. لذا بايد گفت هيچ‌کس بدون محبت زندگي نمي‌کند؛ با اين تفاوت که انسان عاقل براساس برهان عقلي و نقلي، تنها رافع نياز و درنتيجه تنها محبوب خود را خداي سبحان مي‌داند (جوادي آملي، 1388، ج 8، ص 265و266) و براي جلب محبت وي تمام تلاش خود را به‌کار مي‌بندد. بنابراين يکي از نيازهاي معنوي و فطري انسان، نياز به محبت است. انسان وقتي به وجدان و فطرت خويش مراجعه مي‌کند، احساس مي‌کند که نياز به محبت ديگران دارد؛ مي‌خواهد محبوب واقع شود. از سوي ديگر نياز دارد به ديگران محبت کند؛ نيازي که کمابيش در حالت‌هاي مختلف احساس مي‌گردد. از برخي آيات قرآن به‌دست مي‌آيد که خداوند اين نياز را در وجود آدمي تعبيه کرده تا به‌واسطۀ آن، خود را به سرحد کمال برساند. ازاين‌رو اموري را که موجب کمال انسان باشد، محبوب؛ و امور ناقض کمال را مبغوض قرار داده است؛ چنانچه در سورة «حجرات» مي‌فرمايد: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطيعُكُمْ في‏ كَثيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في‏ قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ» (حجرات: 7)؛ و اگر محبت از نيازهاي اساسي انسان‌ها براي رسيدن به سعادت و کمال نبود، هر آينه خداوند ايمان را محبوب ايشان نمي‌ساخت و با بيان اين حقيقت، نياز انسان به دوست داشتن کمال و مکروه داشتن کفر و عصيان و نتايج آن را گوشزد‌ نمي‌کرد (ر.ک: ميقاني، 1399، ص 139).
    ازآنجاکه محبت امري تشکيکي و داراي مراتب مختلف است، که از تعبير «أشَدّ» در آيۀ «أَشَدُّ حُبًّا لِلّه» (بقره: 165) قابل استفاده است؛ از نظر قرآن بالاترين آن بايد به کسي تعلق بگيرد که بالاترين کمالات را دارد. ازاين‌رو خداوند که هر کمال و هر جمالي متعلق به اوست، شايسته‌ترين موجود براي ابراز محبت است و پس از او اولياء الهي در مرتبه بعد قرار دارند؛ و اگر کسي خدا را دوست دارد بايد اين محبت به اولياء را نيز داشته باشد. و محبت نسبت به افراد ديگر، اگر با محبت الهي تزاحم نداشته باشند، در مراتب پايين‌تر قرار دارند؛ زيرا محبت به خداوند با محبت به غير او قابل جمع نيست. قرآن مي‌فرمايد: «ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ في‏ جَوْفِه‏» (احزاب: 4)؛ که کنايه از امتناع جمع بين متناقضين در اعتقاد، اطاعت و حب و بغض و يا در امور ديگر است (طباطبائي، 1417ق، ج 16، ص 274) و مقصود اين است که در درجه اول هر نوع محبت استقلالي به غير خدا، مزاحم و در تعارض با محبت خدا و موجب ضعيف‌ شدن آن خواهد بود. پس محبت به اشخاص يا اشياء ديگر، تنها درصورتي‌که در طول محبت الهي باشد، پسنديده است (بحراني، 1415ق، ج 4، ص 409).
    همچنين محبت امري دو سويه است؛ چنان‌که خداوند مي‌فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ» (مائده: 54). اين آيه با عبارت «يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ» بر محبت و عشق طرفيني بين خدا و برخي از بندگان دلالت دارد. اين دلالت فقط مخصوص اين آيه نيست و ده‌ها آيۀ‌ ديگر که در آنها محبت خداوند به صابران،‌ توبه‌کنندگان و... نسبت داده مي‌شود، نيز بر اين معنا دلالت دارند (آل‌عمران: 46؛ بقره: 222). با توجه به گسترده ‌بودن بحث در اين مجال، تنها به راه‌کارهاي جلب محبت پرداخته مي‌شود و در بيان راه‌کارهاي قرآني، نخست از بالاترين مراتب، يعني راه‌کارهاي جلب محبت الهي؛ و در وهلۀ بعد راه‌کارهاي جلب محبت ديگران بحث خواهد شد.
    اهميت و ضرورت اين پژوهش در اين است که مکاتب مختلف بشري چون هندو (ر.ک: چارلز زينر، 1388، ص 74ـ125) و غيربشري همانند مسيحيت (ر.ک: قرباني، 1390، ص 239ـ241) خود را متکفل برآورده ‌کردن اين نياز اساسي مي‌دانند؛ ولي با بيان راه‌کارهاي افراطي و تفريطي انسان را تا ورطۀ سقوط پيش مي‌برند. در اين ميان قرآن کريم با نگاهي توحيدي به اين مسئله نگريسته و راه‌کارهايي در اين زمينه به بشريت ارائه کرده است.
    پس از جست‌وجوي پيشينه، تنها اثر محبت در قرآن و راه‌هاي تحصيل محبت و آثار آن در تربيت (بزرگ، 1381) يافت شد که به اسباب محبوبيت نزد خداوند متعال با بيان چند آيه، بدون هيچ‌گونه توضيحي بسنده کرده است.
    پژوهش حاضر در پي يافتن پاسخ به اين پرسش است: قرآن کريم چه راه‌کارهاي علمي و عملي براي تأمین نياز محبت ارائه کرده است؟
    در اين مقاله بعد از مفهوم‌شناسي نياز محبت و بيان مفاهيم همسوي قرآني آن، به راه‌کارهاي قرآن کريم براي تأمین نياز محبت اشاره خواهد شد.
    1. مفاهيم
    1ـ1. نياز
    نياز، يک واژه فارسي است که در لغت به معاني حاجت، خواهش، اظهار محبت، تحفۀ درويش، نذري که براي گرفتن حاجت داده مي‌شود و دوست آمده است (معين، 1371، ج 4، ص 4877). اين واژه در اصطلاح به معناي کاستي‌ها و کمبودهايي است که در انسان وجود دارد و او بايد براي به‌دست آوردن آنها تلاش کند و پيوسته رفتارهايي را انجام دهد (شجاعي، 1385، ص 102).
    2ـ1. راهکار
    واژۀ راهکار از واژگان جديد است که از ترکيب دو واژه «راه» و «کار» به‌وجود آمده است. به‌جهت نوظهور بودن اين واژه، معناي آن در کتاب‌هاي لغت معتبر فارسي نيامده است. واژه‌هايي نظير راه‌حل، سازوکار، چاره‌جويي، گره‌گشايي، پاسخ، جواب و روش حل مسائل، معادل واژۀ «راهکار» است.
    مقصود ما از راهکار در اين پژوهش، هر‌گونه راه‌حل علمي و عملي و نيز هر نوع توصيه و رهنمود براي بهبود و ارتقاء تعامل انسان با نيازهاي خويش براي تأمین آنهاست.
    3ـ1. محبت
    اين واژه در لغت از ريشه «حُب»، نقيض بغض و به معناي مودت و دوست داشتن است (ابن‌منظور، 1414ق، ج 1، ص 289) و در اصطلاح انجذابي خاص که همراه با ادراک بين انسان و کمال او حاصل مي‌شود (طباطبائي، 1417ق، ج 1، ص 410ـ411). به‌بيان ديگر، محبت حالتي است که در دل موجودي ذي‌شعور، نسبت به چيزي که با وجود او ملايمت و با تمايلات و خواسته‌هاي او تناسبي داشته باشد، پديد مي‌آيد (مصباح يزدي، 1394، ج 1، ص 315).
    1ـ3ـ1. کاربردهاي محبّت در قرآن
    واژۀ «محبّه» تنها يک بار در قرآن کريم به‌کار رفته است و آن مربوط به نجات حضرت موسي در زمان طفوليت است: «وَ أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي» (طه: 39). ثلاثي مجرد اين واژه در قرآن به‌کار نرفته و تنها به شکل ثلاثي مزيد در باب‌هاي افعال، استفعال و تفعيل استعمال شده است. در باب افعال به معناي محبوب بودن و در باب استفعال به معناي برگزيدن و ترجيح دادن و در تفعيل به معناي چيزي را براي کسي محبوب قرار دادن است. اما واژة هم‌معناي آن يعني «حُب» و واژگان هم‌خانواده در قرآن بسيار به‌کار رفته است.
    2ـ3ـ1. مفاهيم قرآني همسو با محبت
    در قرآن کريم کلماتي نظير «مودت» و «خُلَت» و «ولي» بيشترين ارتباط معنايي را با محبت دارند.
    الف. مودت
    ازجمله الفاظي که معناي محبت مي‌دهد، واژه «وُدّ» از ريشه «ودد» است. «الودُّ» مصدر «المودَّه»: دوست داشتن که در امور خير کاربرد دارد (ابن‌منظور، 1414ق، ج 3، ص 453)؛ و «وُدّ» به دو معناي محبت ‌داشتن به چيزي و آرزو داشتن مي‌آيد؛ زيرا انسان چيزي را که دوست دارد، آرزو مي‌کند (راغب اصفهاني، 1412ق، ص 869). علامه طباطبائي مي‌نويسد: مودت معناى محبتى است كه اثرش در مقام عمل ظاهر باشد؛ برخلاف محبت که امري نفساني است (طباطبائي، 1417ق، ج 16، ص 166). اين واژه 29 بار در صيغه‌هاي مختلف در قرآن کريم آمده که در برخي از آنها (مريم: 69؛ روم: 21؛ شوري: 23) به معناي محبت است.
    ب. ولي
    اصل واژۀ «ولايه» به معاني قرب و نزديکي است (ابن‌فارس، 1404ق، ج 6، ص 141) و معاني ناصر و ياري‌کردن (ابن‌منظور، 1414ق، ج 15، ص 406)، صميميت (راغب اصفهاني، 1412ق، ص 885)، مقارن با معناي اصلي و اتصال و تأثير نيز از لوازم آن است (موسوي يزدي و ديگران، 1412ق، ص 45). واژۀ «ولي» در برخي از آيات قرآن کريم به معناي دوست به‌کار رفته است؛ همانند آية «وَ لا تَسْتَوِي اَلْحَسَنَةُ وَ لاَ اَلسَّيِّئَةُ اِدْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا اَلَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ» (فصلت: 34).
    ج. خُلَّت
    واژه خُلّه ازجمله واژه‌هايي است که در قرآن کريم به معناي دوستي و محبت به‌کار رفته است. کلمه «خليل» يا مشتق از «خُلّه» به معناي محبت خالص و يا مشتق از «خَلّه» به معناي حاجت است. اين واژه در آيۀ 254 «بقره» به معناي دوستي استعمال شده است (براي مطالعۀ بيشتر، ر.ک: رافعي، 1389، ص 51ـ57).
    2. راه‌کارهاي تأمين نياز محبت
    راه‌کارهاي تأمین نياز به محبت در دو بخش کلي: راهکارهاي جلب محبت الهي و راهکارهاي جلب محبت ديگران، قرار مي‌گيرد:
    1ـ2. راه‌کارهاي جلب محبت الهي
    اموري که موجب جلب محبت الهي مي‌گردد، از قرار ذيل است:
    1ـ1ـ2. تبعيت و اطاعت کردن از خدا و رسول و اهل‌بيت
    از راه‌کارهاي جلب محبت الهي اطاعت‌ کردن از خداوند و رسول خدا و اهل‌بيت ايشان است. براساس اين راهکار قرآني، براي تأمین نياز محبت، انسان بايد از اولياء الهي، بخصوص شخص پيامبر اطاعت کند. اطاعتي که مطابق آيات قرآني، همان اطاعت از خداوند است. به‌همين جهت خداوند فرمود: «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّه‏» (نساء: 80). برخي از آيات قرآني نيز ميان محبت الهي و تبعيت از رسولش ملازمه برقرار کرده‌اند؛ بدين‌صورت که هرکس که از پيامبر تبعيت و اطاعت داشته باشد، خداوند نيز او را دوست خواهد داشت. به تعبيري ديگر، ميان اطاعت خدا و رسول ملازمه است؛ اگر اطاعت خداوند سبب جلب محبت خداوند است، محبت رسول نيز سبب جلب محبت خداوند خواهد بود. آيات متعددي از قرآن اين مطلب را بيان کرده‌اند. اما از ميان آنها روشن‌ترين آيه‌اي که اين حقيقت را به‌طور صريح بيان کرده، آياتي از سورۀ «آل‌عمران» است که مي‌فرمايد: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اَللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اَللّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اَللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ قُلْ أَطِيعُوا اَللّهَ وَ اَلرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اَللّهَ لا يُحِبُّ اَلْكافِرِينَ» (آل‌عمران: 31و32).
    مطابق آيه اول، خداوند از بندگان پيروي از پيامبر را مي‌خواهد، و صدق و راستي در ادعاي محبت را منوط به آن دانسته و نتيجۀ آن پيروي را محبوب درگاه خدا شدن و بخشش الهي معرفي کرده است. در همين راستا، در آيۀ بعدي اعراض‌‌كنندگان از حکم خدا و رسولش را کافراني معرفي کرده که محبت الهي به آنها تعلق نمي‌گيرد.
    به دو بيان مي‌توان به آيه استدلال کرد: طبق يک بيان بايد آيه را مستقل از قبل و بعد ديد؛ و طبق بيان دوم آيه را در ضمن آيات و با توجه به سياق قبل و بعد ملاحظه کرد. بنا بر بيان اول، مي‌گوييم: مقصود از دوست داشتن خداوند، تبعيت از دين خالص اوست که پيامبر به آن دعوت کرده و حضرت نيز به ‌دستور الهي طريق و روش خود را دعوت به‌سوي خدا و پرستش خالصانه معرفي کرده: «قُلْ هذِهِ سَبِيلِي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصِيرَةٍ، أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي، وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِين» (يوسف: 108)‏؛ و شريعتى را كه تشريع كرده، تبلوردهندۀ اين طريق، يعنى سبيل دعوت به توحيد و اخلاص است: «ثُمَّ جَعَلْناكَ عَلى‏ شَرِيعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْها» (جاثيه: 18). بنابر اين بيان، اسلام يعنى شريعتى كه براى پيامبر تشريع شده، که همان سبيل اخلاص براي خداوند است؛ اخلاصي كه زيربنايش حب است؛ پس اسلام دين اخلاص و دين حب است. ساير افراد نيز اگر پيامبر را در طريقه‏اش كه چنين وضعى دارد پيروى كنند، خداى تعالى آنان را دوست مى‏دارد و همين بزرگ‌ترين بشارت براى محب است و اينچنين تبعيت و اطاعتي هدف واقعى و جدى ‌است كه هر محبى در محبتش به‌دنبال آن است‏. اما بنا بر فرض دوم، خداوند با نهي از ولايت و محبت کفار در آيات قبل، به‌دنبال برقراري ارتباط بين ولي و متولي است و بشر را از راه ولايت به پيروى رسول خدا دعوت مي‌كند، و مى‏فرمايد ولايت خدا با پيروى كفار و دنباله‌روي از هوا و هوس آنان نمى‏سازد. ولايت هم كه جز با پيروى معنا ندارد؛ پس اگر واقعا دوستدار خدايند، بايد پيامبر او را پيروى كنند نه مال و جاه و مطامع و لذاتى را كه نزد كفار است‏. پس بر كسى كه مدعى ولايت خدا و دوستى اوست، واجب است كه از رسول او پيروى كند، تا اين پيرويش به ولايت خدا و به حب او منتهى شود. مطابق اين تفسير، اگر در آيه به‌جاى ولايت خدا حب خدا را آورده، به اين وجه است كه اساس و زيربناى ولايت «حب» است (طباطبائي، 1417ق، ج 3، ص 160). بنا بر هر دو فرض، مُحب خدا با تبعيت از رسول نزد خداوند متعال محبوب مي‌شود و وجود مبارک رسول خدا از آن جهت که حبيب‌الله است، رسالتش ابلاغ پيام محبت است و چون سيرۀ علمي و عملي آن حضرت اسوۀ علمي و عملي سالکان است، به امتش درس محبت مي‌دهد (جوادي آملي، 1388، ج 14، ص 39).
    در آيۀ بعد يعني «قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكافِرِين‏»؛ اطاعت از خداوند و رسول خدا را، که در حقيقت تأکيدي براي تبعيتي است که در آيه قبل آمده، يکي شمرده است؛ و اين مي‌تواند بيانگر اين مطلب باشد که بدون اطاعت کامل از پيامبر در همۀ جنبه‌ها، کسي نمي‌تواند محب و محبوب خدا باشد. اينک اگر کسي از اطاعت خدا و پيامبرش سرپيچي کند کافر است: «فَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يحِبُّ الْكَافِرِين» و خداوند کافرين به امر اتباع از نبي را دوست نمي‌دارد.
    بنابراين در اين دو آيه، دو رابطه مطرح گرديده است: يکي رابطۀ بين محبت انسان نسبت به خدا و اطاعت از او که با پيروي از پيامبر تحقق مي‌يابد و در جملۀ ««قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونىِ» بر آن تأکيد شده؛ بدين مضمون که محبت انسان به خدا يک ادعاي توخالي نيست؛ بلکه اثر رفتاري دارد و آن مقدار اطاعت انسان است که مقدار محبت را نسبت به خدا نشان مي‌دهد؛ يعني اگر کمّيت و کيفيت اطاعت انسان بيشتر باشد، نشان‌دهندۀ محبت زياد؛ و اگر کمتر باشد علامت محبت کم است. دوم، رابطۀ ميان پيروي و اطاعت انسان از خدا و رسول است با محبتي که خدا نسبت به وي پيدا مي‌کند که در آيۀ نخست و آيۀ دوم نفياً و اثباتاً مورد تأکيد قرار گرفته است: در آيۀ نخست مي‌گويد: «فَاتَّبِعُونىِ يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ» و در آيۀ بعدي مي‌فرمايد: «فَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يحِبُّ الْكَافِرِين». پس اطاعت و پيروي يک حلقۀ واسطه‌اي است ميان محبت انسان به خدا و محبت خدا به انسان، که درواقع معلول محبت انسان به خداست و سبب محبت خدا نسبت به انسان است (مصباح يزدي، 1394، ج 1، ص 323). ازاين‌روست که قرآن در مورد مشرکان مي‌فرمايد: «وَ مِنَ اَلنّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اَللّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اَللّهِ...» (بقره: 165). چون انديشۀ انسانِ مشرک از حوزۀ وهم و خيال که قلمرو شيطان است، نمي‌گذرد، و هرگز به مقام عقل و محبت عقلي نمي‌رسد؛ و ازآنجاکه از اصل نياز و نيازمندي خود به علل و عوامل بيروني مطلع است و نمي‌تواند آن را انکار کند و چون نمي‌داند که رافع نياز خداي بي‌نياز است، به غيرخدا معتقد شده و بر اثر اين محبت اطاعت مي‌کند. اين محبت و اطاعت، همراه با انقطاع از محبت و اطاعت خداي سبحان است که محبت واقعي نيست؛ بلکه محبتي طمعي و وهمي است؛ چراکه در حقيقت چنين محبتي عاقلانه نيست؛ زيرا از بت‌ها توقع کار بهترين عقلا را دارند و به آنها همانند خداوند محبت مي‌ورزند و چنين دوست داشتني در حد محبت اولياي الهي نسبت به خداوند که از عظمت و عمق معرفت به خداوند نشأت گرفته، پايين‌تر است (ر.ک: جوادي آملي، 1388، ج 8، ص 282ـ283).
    هرچند اين عبارت فوق در تفسير تسنيم آمده؛ اما از ظاهر آيه به‌دست مي‌آيد که مشرکان، خدا را نيز دوست مي‌داشتند؛ چراکه مي‌فرمايد بت‌ها را مانند خدا دوست مي‌داشتند؛ اما مؤمنان نسبت به مشرکان، خدا را بيشتر دوست مي‌دارند. همان‌گونه که از تفسير الميزان نيز اين مطلب استفاده مي‌شود، علامه طباطبائي مي‌نويسيد: نكتۀ ديگرى كه بايد در آيه شريفه روشن گردد، اين است كه در آيۀ شريفه مشركان را مذمت كرده به اينكه آلهه خود را دوست مي‌دارند، آنچنان‌كه خدا را دوست مي‌دارند؛ آنگاه مؤمنان را مدح كرده به اينكه: خداى سبحان را بيشتر دوست مي‌دارند. و از اين مقابله فهميده مي‌شود كه مذمت كفار به‌خاطر اين است كه محبت را ميان آلهه خود و ميان خدا به‌طور مساوى تقسيم كرده‏اند: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِ‏ اللَّهِ‏ وَ الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ». به‌هرحال مشرکان خدا را باور داشتند و خدا را خداي خدايان و رب‌الارباب مي‌پنداشتند که خالق عالم است؛ اما در ربوبيت و مديرت نظام عالم دچار شرک بودند و در نتيجة شرک در ربوبيت، در الوهيت نيز شرک مي‌ورزيدند.
    قرآن، دوستي پيامبر را هم‌وزن دوستي خداوند معرفي کرده و مقدم ‌داشتن ديگران را موجب عذاب و گمراهي دانسته است؛ زيرا در آيۀ «قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اِقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اَللّهِ وَ رَسُولِهِ...» (توبه: 24) محبت نسبت به پيامبر در کنار محبت خداوند مطرح شده است. همچنين محبت به اهل‌بيت نيز مورد تأکيد قرآن است و چنين محبتي مزد رسالت عنوان شده است: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي‏ الْقُرْبى‏» (شوري: 23). با ضميمه ‌کردن آيۀ 57 سورۀ «فرقان» مي‌توان نتيجه گرفت مودت و محبت به اهل‌بيت همان سبيل الي‌الله است که حرکت انسان در آن مسير مزد رسالت قلمداد شده است: «قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلاً» (فرقان: 57). با ضميمۀ اين دو آيه مي‌توان نتيجه گرفت که سبيل الي الله همان مودت و محبت في‌القربي است. دوست‌ داشتن اطاعت از محبوب را نيز در پي ‌خواهد داشت. اطاعت موجب مي‌شود انسان از توفيقات بيشتر الهي و هدايت‌هاي خاص از قسم ايصال به‌مطلوب از خداوند دريافت کند، که سبب مي‌شود شناخت انسان نسبت به خداوند به‌درجات بالاتري افزايش پيدا کند و درنتيجه محبت انسان نسبت به خداوند بسيار بسيار شدت پيدا مي‌کند و درنتيجه محبت زياد، اطاعت‌پذيري انسان نيز شدت و قوت پيدا مي‌کند؛ درنتيجۀ اطاعت، ممکن است انسان از شناخت‌هاي اشراقي و عرفاني نيز بهرمند شود.
    2ـ1ـ2. متصف شدن به اوصاف مؤمنان
    يکي از راه‌کارهاي تأمین نياز محبت، اتصاف به اوصافي نيکوست که بر اثر آن محبت الهي جلب مي‌شود و انسان محبوب درگاه الهي مي‌گردد. اين راهي طبيعي براي ارتباط عاطفي در دوستي‌هاي عادي با ديگران است. براساس اين راه طبيعي، انسان کاري مي‌کند يا به اوصافي متصف مي‌شود که مورد رضاي محبوب باشد و از کاري که مورد رضاي محبوب نيست اجتناب مي‌کند تا مانع برقراري آن ارتباط عاطفي نشوند که اگر انسان خداوند را دوست داشته باشد، طبعاً بايد کاري انجام دهد که خواستۀ محبوب است و رضايت او را تأمین مي‌کند و درنتيجه محبت محبوب نيز نسبت به او بيشتر مي‌شود. بر همين اساس، در آيۀ 54 سورۀ «مائده» از قومي سخن به‌ميان آمده که بين آنان و خداوند رابطۀ دوستي و محبت متقابل برقرار است. اينان گروهي از مؤمنان هستند که در خود اوصافي پديد آورده‌اند تا شامل چنين موهبتي گرديده‌اند. در اين آيه خداوند فرموده است: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ» (مائده: 54).
    اين آيه، بنا بر اين ديدگاه که با آيات ماقبل و مابعد در يک سياق باشد، که در باب دوستي و محبت با کفار صحبت مي‌کند. با توجه به آيات 51و57 «مائده» دوست‌دار يهود و نصارا و کفار علاقه قلبى به آنان دارد و در عمل نيز سعي مي‌کند خواسته و اميال آنها را تأمین کند. درنتيجه چنين قلبى كه اينچنين شيفته دشمنان خداست، چگونه ممكن است محبت خدا را در خود جاى دهد؛ با اينكه خداى خالق دل‌ها فرموده: «ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِه»‏. و اگر محبت خدا در دل آنها نباشد، طبعاً از دستورات الهي نيز اطاعت نخواهند کرد (ر.ک: طباطبائي، 1417ق، ج 5، ذيل آيه). خداوند در آيۀ يادشده از پديدآوردن قومي سخن مي‌گويد که بين او و آن قوم، محبت متقابل وجود دارد و آن قوم داراي صفاتي از قبيل تواضع در برابر مؤمنان و خضوع در برابر مؤمنان و اقتدار و شکست‌ناپذيري در مقابل کفار، مجاهدت در راه خدا و بي‌پروا بودن در مقابل ملامت‌گران هستند. در اين آيه محبت خداوند بر محبت مخلوقات مقدم شده؛ زيرا ابتدا فرموده «يحبهم» و چون اين محبت به ذات قوم تعلق گرفته، بدون قيد خاصي ذکر شده است. از طرفي لازمۀ دوست ‌داشتن خدا اين است که دل از محبت هر چيز ديگري که موجب اخلال در دوستي خدا مي‌شود، نظير حب جاه و مال و... خالي شود. اما محبت مخلوقات «يحبونه» به‌همراه قيود خاصي ذکر شده است؛ زيرا ملاک اينکه خداوند انسان را دوست بدارد اين است که اولاً آدمي از هر ظلم و پليدي از قبيل کفر و فسق و اسراف و... مبرا باشد (طباطبائي، 1417ق، ج 5، ص 383) و از سوي ديگر متصف به فضائل و صفاتي نيکو گردد که در آيه به برخي از آنها اشاره شده است. اولين صفت، تواضع در برابر مؤمنان است: «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ». «أذِلّه» جمع ذليل به معناي تواضع به‌همراه لطف و مهرباني و از روي قدرت است، نه تواضع از روي ضعف؛ و به‌همين علت با حرف «علي» متعدي شده است (جوادي آملي، 1388، ج 23، ص 93). وصف ديگر که موجب جلب محبت الهي مي‌شود، سرسخت‌بودن در برابر کفار است: «أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ» و اينکه هر دو وصف «أعزّه» و «أذلّه» به‌صورت صيغۀ مبالغه ذکر شده، دال بر استقرار و رسوخ اين دو صفت در وجود شخص مؤمن است و علت مقدم‌شدن صفت حُب بر صفت تواضع بر مؤمن و سرسختي بر کفار اين است که اين دو، نشئت گرفته از وصف دو محبت، يعني محبت انسان نسبت به خدا و محبت خداوند بر انسان است. شرافت ديگري که آيه بدان مي‌پردازد، مجاهدت مستمر با مال و جان و آبرو در راه خداست: «يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» و آخرين صفت، هراس نداشتن از سرزنشِ سرزنش‌کنندگان است که باعث مي‌شود انسان با متصف‌شدن به اين صفت در مقابل غوغاي محيط و هجوم افکار عمومي و افراد منحرف، ميدان را خالي نکند و روحيۀ خود را از دست ندهد و محبوب خداوند باشد. بنا بر قاعدۀ‌‌ «تعليق وصف بر حکم مشعر بر علّيت است»، اوصاف بيان‌شده از قبيل تواضع‌ داشتن در برابر مؤمنان و سرسختي نسبت به کافران و مجاهدت در راه خداوند و.... اوصافي هستند که بر حکم «يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ» معلق شده است و بوي علّيت از آن استشمام مي‌شود. يعني اينکه حکم محبت طرفيني بر روي انساني رفته که داراي صفات نام‌برده باشد. پس منشأ اشتقاق حکم وجودش، در وجود حکم مدخليت دارد. يعني هرجا که علت موجود بود حکم هم هست؛ و هرجا که نبود حکم هم نيست؛ چون منوط به اوست. بنابراين هر شخصي که متصف به اوصاف ذکرشده گردد، هم مشمول محبت الهي مي‌گردد و هم اينکه آن اوصاف نشان‌دهندۀ محبت‌ورزي به خدا از طرف کسي است که به آن اوصاف متزين شده است. در نهايت مي‌فرمايد دست يافتن به اين اوصاف علاوه بر کوشش انسان، مرهون فضل و عنايت الهي است که به هرکسي که شايسته باشد اعطا مي‌شود؛ «ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ» اوست كه دايرۀ فضل و كرمش، وسيع و به آنها كه شايستگى دارند آگاه است.
    علاوه بر اين آيه، قرآن در آياتي ديگر متصف‌شدن به صفاتي نظير؛ صبر، توکل، احسان، توبه، طهارت، تقوا، قسط و کارزار کردن در راه خداوند را سبب جلب محبت الهي بيان کرده است. خداوند در قرآن مي‌فرمايد: «وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِين‏» (آل‌عمران: 146)؛ «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُ‏ الْمُتَوَكِّلين‏» (آل‌عمران: 159)؛ «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُ‏ الْمُحْسِنينَ» (بقره: 195)؛ «وَ اللَّهُ يُحِبُ‏ الْمُحْسِنين‏» (آل‌عمران: 143)؛ «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُ‏ التَّوَّابينَ‏ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرين‏» (بقره: 122)؛ «وَ اللَّهُ يُحِبُ‏ الْمُطَّهِّرين‏» (توبه: 108)؛ «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُ‏ الْمُتَّقين‏» (آل‌عمران: 276)؛ «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُ‏ الْمُقْسِطين‏» (مائده: 42) و «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ‏ مَرْصُوص‏» (صف: 4).
    بنا بر آيات فوق، يکي از راه‌کارهاي تأمین نياز محبت (محبوب شدن) متصف شدن به اوصافي است که خداوند در آيات فوق به صراحت محبوب بودن آنها را در نزد خودش بيان فرموده است؛ و در حقيقت بازگشت اين آيات به اين است که خود اين اوصاف، يعني توکل، توبه، تطهير و طهارت، عدالت‌ورزي، تقوا و... محبوب خداست و به‌تبع اين صفات، افراد متصف به آن اوصاف که عبارتند از: صابران، متوکلان، محسنان، توبه‌کنندگان، مطَهَّران و متَطَهِّران، متقين، مقسطين و کارزارکنندگان در راه خدا نيز محبوب خداوند هستند (جوادي آملي، 1385، ج 12، ص 252).
    3ـ1ـ2. دوستي با دوستان و دشمني با دشمنان خدا
    از راه‌کارهاي تأمین نياز محبت انسان به خداوند، بخصوص جلب محبت الهي، دوستي با دوستان خداوند و دشمني با دشمنان اوست. محبتي که اگر اين‌گونه نباشد ناقص است و دوام پيدا نمي‌کند. ازاين‌رو يکي از راه‌هاي کسب محبت خدا، دوستي با اولياي الهي و دشمني با دشمنان آنان است. دو امري که همانند دو قوۀ جاذبه و دافعه براي آدمي هستند، چيزهاي ملايم با ذاتش را جذب و چيزهايي که با ذاتش منافات دارد را دفع مي‌کند. همين‌طور هرچه دوستان خدا را بيشتر دوست بدارد، دوستي‌اش نسبت به خدا نيز بيشتر و رشد مي‌کند و عميق‌تر مي‌گردد؛ و هرچه انسان بيشتر با دشمن خدا دشمني کند، بغض او نسبت به دشمن خدا قوي‌تر مي‌شود و درنتيجه محبت به خدا بيشتر رشد مي‌کند و باعث مي‌شود چيزهايي که مضر به محبت خداست، از قلب دفع شود. اين حقيقتي است که هم در دوستي‌هاي عادي وجود دارد و هم از نظر روان‌شناختي و تجربه قابل اثبات است و هم آموزه‌هاي قرآني و روايي آن را تأييد مي‌کند.
    برخي از آيات بر اين مطلب دلالت دارند که يکي از راه‌کارهاي کسب محبت الهي مسئلۀ تولي و تبري است؛ به‌همين جهت خداوند مي‌فرمايد: «لا يَتَّخِذِ اَلْمُؤْمِنُونَ اَلْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اَللّهِ فِي شَيْءٍ إِلاّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ يُحَذِّرُكُمُ اَللّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اَللّهِ اَلْمَصِيرُ» (آل‏عمران: 28). مقصود از «اولياء» که از اتخاذ آن نهي شده، محبت و دوستي است (طباطبائي، 1417ق، ج 3، ص 151). اين آيه به مؤمنان شديداً هشدار مي‌دهد که مبادا کافران را براي دوستي انتخاب کنند؛ چراکه هرکسي به آنان محبت بورزد از آنان محسوب مي‌شود؛ همان‌گونه که در سورة «مائده» فرموده است: «وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُم‏» (مائده: 51)؛ و هرکسي که مانند دشمنان الهي باشد، نمي‌تواند اصل مهم ايماني محبت براي خدا و بغض براي خدا را در زندگي به‌همراه داشته باشد (زمخشري، 1420ق، ج 1، ص 351). از سوي ديگر محبت نسبت به مؤمنان از دستوراتي که آيه به وجوب آن با عبارت «مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ» تأکيد مي‌کند (طبرسي، 1372، ج 2، ص 730)؛ و اين نوع محبت را هم‌راستا و تقويت‌کنندۀ محبت به خدا مي‌شمارد و در ادامه تهديد مي‌کند که هرکس اين دو اصل مهم را اتخاذ نکند از دوستي و محبت خدا بي‌بهره است: «وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اَللّهِ فِي شَيْءٍ»؛ يعنى بكلى از آن جدا شده است و اين امر معقولى است؛ زيرا رفاقت و دوستى با دوستان خدا و دوستى با دشمنان او با يكديگر نمى‏سازد (طبرسي، 1412ق، ج 1، ص 161). در آخر آيه با لحن شديدتري چنين افرادي را تهديد مي‌کند و مي‌فرمايد: مبادا با دوستى كردن با دشمنان او، خود را در معرض خشم و غضب خداوند قرار دهيد.
    در اين خصوص آيۀ ديگري وجود دارد که بيان مي‌کند ايمان و محبت به خداوند با محبت و برقراري پيوند دوستي با دشمنان خدا سازگار نيست. خداوند خطاب به مؤمنان مي‌فرمايد: «يا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ اَلْحَقِّ...» (ممتحنه: 1). آيه درحقيقت هشداري است به عموم مسلمانان که مبادا به دشمنان خداوند محبت بورزيد و مي‌فرمايد: اي کساني که ايمان آورده‌ايد! دشمن من و خويش را دوست خود قرار ندهيد که دشمن خداوند دشمن شما نيز هست؛ هم در اعتقادات و هم در عمل با شما مخالف هستند و هرکس مرتکب اين اشتباه شود، گمراه است.
    در فراز «لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ» از مقدم‌شدن «عدوّي» بر «عدوّکم» اين نکته استفاده مي‌شود که علت اصلي نهي از متارکۀ دوستي با آنان دشمني آنها با خداست (قرائتي، 1388، ج 2، ص 574)؛ که در صورت محبت به آنان، دوستي و محبت خدا به کنار رانده مي‌شود و مي‌توان گفت يکي از شرايط و زمينه‌هاي جلب محبت الهي، کنار گذاشتن دوستي با دشمنان خداست.
    به‌همين جهت خداوند در سورة «مجادله» مودت خود را با دوستي دشمنانش قابل جمع نمي‌داند و مي‌فرمايد: «لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ اَلْيَوْمِ اَلْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اَللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ اَلْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها رَضِيَ اَللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اَللّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اَللّهِ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ» (مجادله: 22). اين آيه به يکي از شرايط ايمان، يعني دوست نداشتن دشمنان خدا و پيامبر اشاره کرده است و با توجه به تلازم ميان ايمان و محبت قلبي به متعلق آن، مي‌توان استفاده کرد که يکي از شرايط محبت‌ورزي به خدا و رسول، پرهيز از محبت به دشمنان آنهاست. پس به‌گونه‌اي مضمون همان آيۀ «ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ في‏ جَوْفِه‏» (احزاب: 4) است و بيان‌کنندۀ اين مطلب است که در يک دل دو محبت، يعني «محبت خدا» و «محبت دشمنان خدا»، جاي نمي‌گيرد و اين يکي از آياتي است که بر لزوم مرزبندي بين دوست و دشمن تأکيد مي‌کند و بيان مي‌کند که اگر به‌راستي محب و مؤمن به خدايند، بايد از دوستي با دشمنان الهي بپرهيزند؛ هرچند آنها پدران، فرزندان، برادران و خويشاوندانشان باشند.
    آيه با ذکر فراز «وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ» در مقام نفي تمام اسباب دوستي و مودت با دشمنان الهي است و ذکر مودت ناشي از نسبت خويشاوندي بدين جهت است که چنين محبتي قوي‌ترين و باثبات‌ترين آن است و به‌راحتي تغيير نمي‌کند (طباطبائي، 1417ق، ج 19، ص 196). در فراز پاياني تنها آن دسته از مؤمناني را که روحشان با صفت حب به خدا و رسول و عدم حب به دشمنان خدا و رسول آميخته شده است را حزب خدا معرفي کرده، و سعادتمند معرفي مي‌کند (حسيني طهراني، 1430ق، ص 47). ازاين‌رو قرآن کريم حضرت ابراهيم را، که خداند متعال او را براي دوستي خود برگزيده و فرموده است: «وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهيمَ خَليلا» (نساء: 125) به‌عنوان يکي از مهم‌ترين الگوهاي رفتاري معرفي کرده است که تبري خود را با دشمن خدا با وجود خويشاوندي وي، آشکار کرده و فرموده: «فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ» (توبه: 114)؛ يعني وقتي که دشمن خدا بودنِ عمويش آذر برايش روشن گرديد، از او بي‌زاري جست و محبت خويشاوندي را که از قوي‌ترين نوع محبت‌هاست، به‌ کنار نهاد. همچنين قرآن آن حضرت و گروندگان به وي را الگوي نيکوي مؤمنان در ابراز بي‌زاري نسبت به جبهۀ باطل دانسته است: «قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَه‏...» (ممتحنه: 4).
    در برخي از روايات نيز معيار و حقيقت ايمان حب و بغض معرفي شده است: «سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ عَنِ الْحُبِّ وَ الْبُغْضِ أَمِنَ الْإِيمَانِ هُوَ فَقَالَ وَ هَلِ الْإِيمَانُ‏ إِلَّا الْحُبُ‏ وَ الْبُغْضُ‏ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ ـ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ‏ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ‏ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ‏ وَ الْعِصْيانَ‏ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ» (کليني، 1407ق، ج 2، ص 125)؛ از امام صادق از حب و بغض سؤال کردم که آيا اين دو، از ايمان محسوب مي‌شوند؟ حضرت فرمودند: مگر ايمان غير از حب و بغض چيز ديگري هم هست؟ سپس اين آيه را براي استشهاد تلاوت فرمودند که: خدا ايمان را در نزد شما محبوب گردانيد و آن را در دل‌هاي شما زينت داد، و کفر و فسوق و عصيان را در نزد شما مکروه و زشت جلوه داد. افرادي که چنين باشند آنان راه‌يافتگان‌اند. از اين بالاتر در برخي از روايات گفته شده که دين همان حب و بغض است: «هَلِ الدِّينُ‏ إِلَّا الْحُبُ‏ وَ الْبُغْض‏» (محدث نوري، 1408ق، ج 12، ص 277)؛ آيا دين، جز حب و بغض است؟
    بنابراين محبت نسبت به دوستان و بغض نسبت به دشمنان يکي از راه‌کارهاي تأمین محبت الهي است. اين راهکار علاوه بر مؤيدات قرآني و روايي داراي پشتوانه‌اي عقلي است که در جريان دوستي‌هاي طبيعي بين افراد يافت مي‌شود.
    2ـ2. راه‌کارهاي جلب محبت ديگران
    محبت نسبت به کساني که خداوند به‌نوعي به محبت آنها به‌صورت مستقيم يا غيرمستقيم دستور داده که در آيات و روايات معصومان متجلي شده است؛ مانند «و بالوالدين احسانا واخفض لهما جناح الذل من الرحمه» که بيانگر اظهار محبت و رفتار محبت‌آميز نسبت به والدين است و يا دستوراتي براي چنين رفتاري با همسر، فرزندان و مواردي از اين قبيل، اين نوع محبت‌ها فرع محبت الهي و در حقيقت از محبت الهي انفکاک‌ناپذير است و به‌گونه‌اي از شعبه‌هاي محبت الهي به‌حساب مي‌آيند.
    1ـ2ـ2. داشتن ايمان و انجام عمل صالح
    ايمان و عمل صالح در يک فردي موجب پيدايش محبت نسبت به وي و موجب مي‌گردد انسان صاحب ايمان و عمل صالح را دوست داشته باشد؛ آية «وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ» (حجرات: 7) همچنان‌که دلالت دارد انسان نسبت به ايمان به خدا محبت داشته باشد، همچنين دلالت دارد انسان‌ها افراد باايمان و باتقوا و باخدا را دوست داشته باشد؛ زيرا خداوند محبت انسان مؤمن و نيکوکار را در قلب ديگران قرار مي‌دهد؛ و اين از سنت‌هاي الهي است. ازاين‌رو به کساني که دل‌هايشان مملو از ايمان به خداست و کارهاي شايسته انجام مي‌دهند، بشارت مي‌دهد که به‌زودي بذر مودت و محبت آنها را در دل‌ها مي‌کارد و محبوب عالم مي‌شوند: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» (مريم: 96). اين آيه به دو بيان بر مدعا دلالت مي‌کند؛ بنا بر بيان اول بايد گفت؛ مقصود از مؤمنان صالح، اميرالمؤمنين يا همه مؤمنين (طبرسي، 1372، ج 6، ص 822) و يا برخي از مهاجرين (سيوطي، 1404ق، ج 2، ص 287) هستند؛ و در خصوص زمان و نزد کساني که محبوبيت حاصل مي‌شود ديدگاه‌هاي مطرح‌شده عبارتند از: محبوب شدن در قلوب مؤمنان (طبري، 1412ق، ج 16، ص 100)، در دنيا (آلوسي، 1415ق، ج 8، ص 457)، محبت در قلوب دشمنان و يا محبت بين خود مؤمنان در آخرت (طبرسي، 1372، ج 6، ص 823). اما بايد گفت در آيه هيچ قيدي براي دلالت بر خصوص هريک از موارد گفته‌شده به‌کار نرفته است؛ پس لفظ، به عموميت خود باقي است و همۀ اين موارد در مفهوم آيه جمع است؛ بدون آنکه تضادي در ميان آنها وجود داشته باشد (طباطبائي، 1417ق، ج 14، ص 112)؛ چراکه ايمان و عمل صالح جاذبه و کشش فوق‌العاده‌اي دارد و وقتي در وجود آدمي تجلي کند، علاوه بر پاکان، افراد آلوده و ناپاک نيز از انسان پاک لذت مي‌برند و مُحب او مي‌گردند و دامنۀ اين محبت علاوه بر دنيا به آخرت نيز کشيده مي‌شود و اين نخستين پاداشي است که خداوند براي آنان قرار مي‌دهد. بدون شک، درجه عالي اين رزق الهي مخصوص وجود مبارک اميرالمؤمنين است؛ اما اين مانع از آن نخواهد بود كه در مراحل ديگر همۀ مؤمنان و صالحان از طعم اين محبت و محبوبيت در افكار عمومى بچشند و در اين مودت الهي سهيم باشند (مکارم شيرازي و همكاران، 1374، ج 13، ص 144ـ145).
    بنا بر بيان دوم، از طريق قاعدۀ «تعليق حکم بر وصف مشعر علّيت است»، بايد بر اين موضوع استدلال کرد و گفت ازآنجاکه وصف ايمان و عمل صالح بر حکم «سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» معلق شده، دال بر اين مطلب است که دو وصف يادشده علت حکم خداوند، يعني فراگيري محبت آنان است.
    2ـ2ـ2. برخورد خوب و حسن خلق
    يکي ديگر از راه‌کارهاي قرآن براي تأمین محبت در رابطۀ با ديگران، داشتن برخورد خوب و اخلاق نيکو در رفتار و گفتار است؛ ازاين‌رو خداوند در قرآن مي‌فرمايد: «وَ لا تَسْتَوِي اَلْحَسَنَةُ وَ لاَ اَلسَّيِّئَةُ اِدْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا اَلَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ» (فصلت: 34).
    اين آيه در سياق آياتي قرار دارد که در آن، امر تبليغ در امور دين مطرح شده است و چون ممکن است در اين راه، مبلغ با برخوردهاي ناملايمي روبه‌رو شود، روش دعوت مؤثري را که داراي اثربخشي بيشتر است بيان مي‌کند. براي تحقق اين امر ابتدا مي‌فرمايد نيکي و بدي يکسان نيست؛ اگر چه مخالفان دين، سلاحي جز بدي ندارند، اما بايد سلاح شما پاكى و تقوا و سخن حق و نرمش و محبت باشد و با روشي که موافق با حق است، باطل را دفع کنيد و هرگز بدي را با بدي و زشتي را با زشتي جواب ندهيد؛ که اين روش سبب سرسختي و لجاجت منحرفان مي‌شود (مکارم شيرازي و همكاران، 1374، ج 20، ص 280ـ281). سپس اثر خلق نيکو را اين‌گونه بيان مي‌کند: وقتي با اين شيوه با مخالفان برخورد شد، نتيجه‌اش اين مي‌شود که حتي دشمن انسان، دوست صميمي مي‌گردد؛ آنچنان‌که علاوه بر دوستي، شفقت و مهرباني نيز به خرج مي‌دهد (طباطبائي، 1417ق، ج 17، ص 392). بنابراين عبارت «كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ» تشبيهي براي از بين رفتن دشمني و آميخته‌شدن با انواع محبت، صفا و صميميت در دوستي است. البته اين اثر در همه‌جا يکسان نيست و فارغ از شأن نزول‌هاي نقل‌شده براي آن، اصل آيه براي بيان طريقۀ جلب محبت به‌وسيلۀ نيکي ‌کردن است (ابن‌عاشور، 1420ق، ج 25، ص 59).
    برخورد خوب و حسن خلق، همان سبک زندگي قرآني است که با جريان يافتن آن در زندگي فردي و اجتماعي انسان، علاوه بر اطرافيان و آشنايان، حتي در برخي از نااهلان نيز تأثير مثبت مي‌گذارد و از اين طريق، محبت و مودت در ميان افراد و اجتماع حاکم مي‌شود. به‌همين دليل در سيرۀ پيامبر اکرم و اهل‌بيت، نمونه‌هاي بسياري از اين نوع برخوردهاي محبت‌آميز وجود دارد که حتي سرسخت‌ترين مخالفان را تحت تأثير قرار داده و آنان را به دوست‌داران و طرفداران آنان تبديل کرده است؛ و اگر اين‌گونه نبود، قرآن نمي‌فرمود: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ‏ حَوْلِك‏» (آل‌عمران: 159)؛ و نظير این آیه که در توصيفش مي‌فرمايد: «وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ‏ عَظيم‏» (قلم: 4). خداوند او را بهترين الگوي رفتاري براي سايران معرفي کرده و فرموده است: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة» (احزاب: 21).
    با اينکه آيه در سياق آيات تبليغ دين مطرح شده؛ اما مورد مخصص نيست و قلمرو آن تمام عرصه‌هاي زندگي اجتماعي را دربر مي‌گيرد. ولي چون در راه تبليغ امور ديني و دعوت به‌حق، موانع و دشمني‌هاي زيادي قرار دارد و ازآنجاکه در اين مسير با افراد گوناگوني سر کار دارد؛ برخي موافق و برخي مخالفند و مخالفان نيز داراي انواع مختلفي هستند و ممکن است آدمي از آزار و اذيت مخالفان متأثر گردد؛ روش برخورد با مخالفان از اهميت ويژه‌اي برخوردار است. به‌همين جهت، قرآن در آيات مختلف با توجه به گونۀ مخالفان اعم از جاهل و غيرجاهل، احکام متفاوتي براي برخورد با آنان بيان مي‌کند. شايد بتوان گفت شيوۀ برخورد آيۀ 32 سورۀ «فصلت» به افرادى اختصاص دارد که به‌خاطر جهل و نادانى در برابر حق قرار مى‏گيرند و دشمنى مى‏كنند؛ ازاين‌رو به محبت ورزيدن و برخورد احسن دستور مى‏دهد. چنان‌که در جايي ديگر مي‌فرمايد: «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» (فرقان: 63)؛ و يا مي‌فرمايد: «وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً» (فرقان: 72)؛ ولي نسبت به ساير مخالفاني که از روي لجاجت، حسادت، کارشکني، رفاه‌طلبي و... عناد مي‌کنند، دستورالعمل‌هاي متناسب در رابطۀ با شيوه برخورد با آنان را بيان کرده است. در همين راستا، براي برخورد محبت‌آميز ديگران، اعم از موافق و مخالف، قرآن در يک حکم کلي دستور به محبت مضاعف يا حداقل رفتاري مشابه را داده و فرموده: «وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها» (نساء: 86)؛ همان‌گونه که گفته شده «تحيت» در لغت به معناى دعا براى حيات ديگرى است (عبدالفتاح الصعيدي، 1404ق، ج 1، ص 109)؛ ولى معمولاً اين كلمه هر نوع اظهار محبتى را كه افراد به‌وسيلۀ سخن يا عمل، با يكديگر مى‏كنند را شامل مى‏شود؛ كه روشن‌ترين مصداق آن همان موضوع سلام كردن است (مکارم شيرازي و همكاران، 1374، ج 4، ص 42).
    نتيجه‌گيري
    1. نياز به محبت ‌کردن و محبوبيت از نيازهاي فطري انسان است و اصل گرايش به محبوبيت و محبت کردن، يک گرايش الهي براي سوق‌ دادن انسان به طرف خدا (محبوب حقيقي) است.
    2. محبت امري تشکيکي است که محبت به خداوند در اوج قلۀ آن؛ و محبت به اولياي الهي بعد از آن؛ و محبت به سايران اگر در مسير اطاعت الهي باشد، در مرتبۀ بعدي قرار دارد.
    3. قرآن کريم راه‌کارهاي تأمین محبت را در دو دسته کلي، يعني راه‌کارهاي تأمین نياز محبت به خداوند و راه‌کارهاي تأمین نياز محبت نسبت به ديگران بيان‌کرده است.
    4. از راه‌کارهاي جلب و تأمین محبت الهي، تبعيت و اطاعت از خداوند و رسول و اهل‌بيت و انجام فرامين آنان براي جلب محبت خداوند است.
    5. اتصاف به‌صفات مؤمنان از قبيل تواضع در برابر مؤمنان و سرسختي در مقابل کافران و دوستي با دوستان خداوند و اولياء و دشمني با دشمنانشان از راه‌کارهاي محبت ‌ورزيدن و جلب محبت خداوند است.
    6. ايمان و عمل صالح از راه‌کارهاي قرآن کريم براي محبوب ‌شدن انسان نزد افراد جامعه است.
    7. برخورد خوب و داشتن حسن خلق از راه‌کارهاي تأمین نياز محبت به‌شمار مي‌آيد.

    • آلوسي، محمودبن عبدالله، 1415ق، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم و السبع المثاني‏، بيروت، دار الكتب العلميه.
    • ابن‏عاشور، محمدبن طاهر، 1420ق، التحرير و التنوير، بيروت، مؤسسة التاريخ العربي‏.
    • ابن‌فارس، احمدبن زكريا، 1404ق، معجم مقاييس اللغة، تحقيق و تصحيح عبدالسلام محمد هارون، قم، مکتب الاعلام الاسلامي.
    • ابن‌منظور، محمدبن مكرم، 1414ق، لسان العرب، تحقيق و تصحيح جمال‌الدين ميردامادي، بيروت، دار الفكر.
    • بحرانى، هاشم‌بن سليمان، 1415ق، البرهان في تفسير القرآن، قم، موسسة البعثة.
    • بزرگ، احمد 1381، محبت در قرآن و راه‌هاي تحصيل محبت و آثار آن در تربيت، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • جوادي آملي، عبدالله، 1385، فطرت در قرآن، قم، اسراء.
    • ـــــ ، 1388، تفسير تسنيم، قم، اسراء.
    • چارلز زينر، روبرت، 1388، عرفان هندو و اسلامي، ترجمة نوري‌سادات شاهنگيان، تهران، سمت.
    • حسيني طهراني، سيدمحمدحسين، 1430ق، رساله مودّت، مشهد، نور ملکوت قرآن.
    • راغب اصفهاني، حسين‌بن محمد، 1412ق، مفردات الفاظ القرآن، بيروت، دار الشاميه.
    • رافعي، علي، 1389، محبت در قرآن و حديث و تجلي آن در سيرۀ نبوي و اقوال و احوال عارفان، قم، اديان.
    • زمخشري، محمدبن عمر، 1420ق، التفسير الکبير، بيروت، دار احياء التراث العربي‏.
    • سيوطى، عبدالرحمن، 1404ق، الدر المنثور في التفسير بالمأثور، قم، كتابخانة آيت‌الله مرعشي نجفي.
    • شجاعي، محمدصادق، 1385، ديدگاه‌هاي روان‌شناختي آيت‌الله مصباح يزدي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1417ق، الميزان في تفسير القرآن، قم، جامعة مدرسين.
    • طبرسي، فضل‌بن حسن، 1372، مجمع البيان في تفسير القرآن، تصحيح فضل‌الله يزدى طباطبايى و هاشم رسولى، تهران، ناصر خسرو.
    • ـــــ ، 1412ق، تفسير جوامع الجامع‏، تصحيح ابوالقاسم گرجى، قم، حوزة علميه.
    • طبري، محمدبن جرير، 1412ق، جامع البيان فى تفسير القرآن، بيروت، دارالمعرفه.
    • عبدالفتاح الصعيدي، حسين يوسف موسي، 1404ق، الإفصاح في اللغة، قم، مکتب الاعلام الاسلامي.
    • قرائتي، محسن، 1388، تفسير نور، تهران، مرکز فرهنگي درس‌‌هايي از قرآن.
    • قرباني، عسگر، 1390، ايمان، اميد، محبت در اسلام و مسيحيت، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • كلينى، محمدبن يعقوب، 1407ق، الكافي، تهران، دار الکتب الاسلامیه.
    • محدث نورى، حسين، 1408ق، مستدرک المسائل و مستنبط المسائل، قم، مؤسسة آل‌البيت.
    • مصباح يزدي، محمدتقي، 1394، اخلاق در قرآن، تحقيق و نگارش محمدحسين اسکندري، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • معين، محمد، 1371، فرهنگ فارسي، تهران، اميرکبير.
    • مکارم شيرازي، ناصر و همكاران، 1374، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الاسلاميه.
    • موسوي يزدي، سيدعلي‌اکبر و ديگران، 1412ق، الإمامة و الولاية في القرآن الکريم، قم، دار القرآن الکريم.
    • میقانی، محمدامین، 1399، نیازهای متعالی انسان از منظر قرآن، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    زارعی، احمد، سلطانی بیرامی، اسمعیل.(1402) راه‌کارهای تأمین نیاز به ‌محبت از دیدگاه قرآن. فصلنامه معرفت، 32(6)، 85-95

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    احمد زارعی؛ اسمعیل سلطانی بیرامی."راه‌کارهای تأمین نیاز به ‌محبت از دیدگاه قرآن". فصلنامه معرفت، 32، 6، 1402، 85-95

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    زارعی، احمد، سلطانی بیرامی، اسمعیل.(1402) 'راه‌کارهای تأمین نیاز به ‌محبت از دیدگاه قرآن'، فصلنامه معرفت، 32(6), pp. 85-95

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    زارعی، احمد، سلطانی بیرامی، اسمعیل. راه‌کارهای تأمین نیاز به ‌محبت از دیدگاه قرآن. معرفت، 32, 1402؛ 32(6): 85-95