تعدّد معاني واژهها و عبارتهاي قرآن
تعدّد معاني واژهها و عبارتهاي قرآن
حسن صادقي
(دانشآموخته حوزه علميه و كارشناس ارشد علوم قرآني)
چكيده
مفاهيمي كه خداي متعال از واژهها و عبارتهاي قرآن كريم قصد نموده، متعدد است. اين مفاهيم در دو بخش معناي ظاهري و باطني مطرح ميشود.
پژوهش حاضر، نخست چيستي «معنا» و «معناي واژهها و عبارتهاي قرآن» را بيان ميكند و تعدّد معاني ظاهري واژههاي قرآن اعم از معناي حقيقي، مجازي و كنايه را بررسي ميكند و در پي آن، معاني متعدّد ظاهري عبارتهاي قرآن را منطوق، مفهوم و مدلول سياقي ذكر ميكند. سپس برخي رواياتي را كه بر وجود باطن براي تمام آيات دلالت دارد، ذكر كرده و در پايان، به بيان نمونههايي از معاني باطني در روايات ميپردازد.
كليدواژهها: واژگان قرآن، عبارتهاي قرآن، تعدّد معنا، معناي ظاهري، معناي باطني، منطوق، مفهوم، مدلول سياقي.
مقدّمه
يكي از پرسشهاي مهم درباره قرآن كريم اين است كه آيا واژگان و عبارات قرآن كريم يك معنا دارد يا معاني متعدد؟ اهميت اين بحث بدان دليل است كه اگر واژگان و عبارات قرآن كريم داراي يك معنا باشد، معارف قابل استفاده از قرآن بسيار محدودتر از صورتي است كه معنا متعدد باشد. دانشمندان اصول و قرآنپژوهان ابعاد گوناگون اين بحث را بررسي كردهاند. اين مقاله ضمن بيان ديدگاه دانشمندان در اينباره و روشن ساختن مقصود از «معنا» و «معاني واژگان و عبارات قرآن كريم»، تعدد معنا را بر اساس معناي ظاهري و باطني قرآن كريم بررسي مينمايد.
چيستي «معنا»
«معنا» عبارت است از: مفهوم و مقصود.1 ريشه اين واژه به نظر برخي «عني»2 و به نظر برخي ديگر «عنو»3 است. «معنا» هرگاه به سخن اضافه شود، دو كاربرد دارد:
- الف. مفهوم و مدلول سخن، چه گوينده آن را اراده كرده باشد و چه اراده نكرده باشد.4
- ب. مراد و مقصود از سخن. در حقيقت، كاربرد دوم معناي حقيقي «معنا» است؛ زيرا ريشه اين واژه به معناي قصد كردن است و «معناي» هر سخن مقصود از آن است.5 بنابراين، معنا مفهومي است كه از سخن قصد ميشود.6
چيستي «معناي واژگان و عبارتهاي قرآن»
«معنا» مفهومي است كه مؤلّف آن را قصد كرده و مراد از «معاني واژگان و عبارتهاي قرآن» مفاهيمي است كه خداي متعال اراده كرده است. برخي از دلايل صحيح بودن اين ادعا عبارتند از:
الف. توصيف قرآن كريم با اوصافي مانند هدايتگر؛7 از جمله ميفرمايد:
«قَدْ جَاءكُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَ كِتَابٌ مُبِينٌ يَهْدِي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَيُخْرِجُهُم مِنِ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْدِيهِمْ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ»(مائده: 15ـ16)؛ قطعا براي شما از جانب خدا، روشنايي و كتابي روشنگر آمده است. خداوند كساني را كه از خشنودي او پيروي كنند به وسيله آن [كتاب] به راههاي سلامت رهنمون ميكند و به توفيق خويش، آنان را از تاريكيها به سوي روشنايي بيرون ميبرد و به راهي راست هدايتشان ميكند.
اين وصف نشان ميدهد كه خداي متعال ميخواهد انسانها را به وسيله قرآن هدايت كند و در صورتي قرآن هدايتگر خواهد بود كه مفاهيم مورد نظر الهي به انسانها منتقل شود.
ب. روايات متعددي از تفسير قرآن با رأي خويش نهي كرده، نتايج ناگواري براي آن بيان ميدارد.8 از اين روايات، به دست ميآيد كه تفسير قرآن با نظر خود و بدون در نظر گرفتن مقصود خداي متعال، ناپسند است و از اينرو، ملاك در معناي قرآن، مقصود الهي است. حضرت امام رضا عليهالسلام از پدرانش عليهمالسلام از رسول اكرم صلياللهعليهوآلهاز خداي متعال نقل ميكنند كه فرمود: كسي كه سخن مرا با رأي خود تفسير كند، به من ايمان نياورده است.9
بنابراين، منظور از «معاني واژگان و عبارتهاي قرآن» مفاهيمي است كه خداي متعال از آنها اراده كرده است. بر اين اساس، دانشمندان اسلامي در تعريف «تفسير»، كشف و بيان مقصود الهي را لحاظ كردهاند.10
معناي واژگان و عبارتهاي قرآن به دو قسم تقسيم ميشود: الف. معاني ظاهري؛ ب. معاني باطني.
تعدّد معاني ظاهري واژگان قرآن
برخي از واژگان به خاطر وضع آنها بر معاني متعدد، يعني اشتراك لفظي11 يا به لحاظ حقيقت و مجاز يا حقيقت و كنايه، معاني متعدد دارند. حال سخن در اين است كه آيا ميتوان در يك كاربرد، معاني متعدد لفظ را اراده كرد؟ دانشمندان اصول در اينباره چند نظر دارند:
- 1. مشهور بين آنها،12 به ويژه متاخّران، اين است كه استعمال يك لفظ در بيش از يك معنا، عقلاً و عرفا امكان ندارد.13
- 2. چنين استعمالي عقلاً ممكن، ولي عرفا ممتنع است.14
- 3. اينگونه استعمال عقلاً و عرفا ممكن است و اين مسئله در سخنان شاعران و بليغان واقع شده است.15
- 4. اگر استعمال لفظ در بيش از يك معنا ممكن نباشد، درباره انسانهاي عادي است، ولي براي خداي متعال ممكن است؛ زيرا امتناع اراده چند معنا از واژگان به محدوديت گوينده يا مخاطب برميگردد. در گوينده قرآن هيچگونه محدوديتي وجود ندارد. مخاطب اصيل قرآن، حضرت رسول اكرم صلياللهعليهوآله، از صلاحيت ادراك معاني متعدد در يك استعمال برخوردار است.16
در مواردي كه واژگان معاني متعدد دارند، اگر تعدّد معنايي مقصود گوينده را نپذيريم و قرينهاي بر استعمال لفظ در يك معنا و اراده آن وجود نداشته باشد، لفظْ مجمل شده،17 بر هيچ يك از مفاهيمش دلالت نميكند. در صورتي كه اين امكان را بپذيريم، اگر قرينهاي بر اراده يك معنا وجود داشته باشد، همان مراد گوينده است. اگر قرينه بر اراده همه آنها وجود داشته باشد، همه آنها مراد گوينده به شمار ميروند. اگر قرينهاي نباشد، لفظْ مجمل شده، بر هيچ يك از مفاهيمش دلالت نميكند؛ زيرا صرف امكان حمل لفظ بر بيش از يك معنا، دليل بر اراده همه آنها نيست و اراده كردن همه آنها نيازمند دليل است.18 به همين دليل، بسياري از نمونههايي كه ادعا ميشود ـ از قبيل استعمال لفظ در بيش از يك معنا در قرآن كريم است ـ ناتمام است.
تحقيق نشان ميدهد مصداقي براي استعمال لفظ در بيش از يك معنا در قرآن كريم وجود ندارد و مواردي كه ادعا ميشود از باب اشتراك معنوي يا ادعاي بدون دليل است. برخي از اين موارد عبارتند از:
الف. «وَ مَا ذَرَأَ لَكُمْ فِي الأَرْضِ مُخْتَلِفا أَلْوَانُهُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ» (نحل: 13)؛ و [همچنين] آنچه را در زمين به رنگهاي گوناگون براي شما پديد آورد [مسخّر شما ساخت ]بيترديد، در اين [امور] براي مردمي كه پند ميگيرند، نشانهاي است.
واژه «ألْوَانُ» جمع «لون» است و «لون» در لغت، به معناي رنگ و نوع است.19 برخي از مفسّران آن را به معناي نوع20 و برخي به معناي رنگ21 گرفتهاند.
ب. «أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاء كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفا أَوْ تَأْتِيَ بِاللّهِ وَ الْمَلآئِكَةِ قَبِيلاً» (اسراء: 92)؛ يا چنانكه ادعا ميكني، آسمان را پاره پاره بر [سر] ما فرو اندازي يا خدا و فرشتگان را در برابر [ما حاضر] آوري.
به نظر برخي از مفسّران، واژه «قَبِيل» به معناي كفيل و ضامن، چيزي كه در مقابل انسان قرار ميگيرد و جمع «قبيله» به معناي جماعت تفسير شده است، و چون مفاهيم سهگانه با هم منافاتي ندارند، ممكن است همه در مفهوم آيه جمع شوند؛ چراكه استعمال لفظ واحد در بيش از يك معنا، هيچ مانعي ندارد.22
ج. «الزَّانِي لَا يَنكِحُ إلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لَا يَنكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ» (نور: 3)؛ مرد زناكار جز زن زناكار يا مشرك را به همسري نگيرد و زن زناكار جز مرد زناكار يا مشرك را به زني نگيرد.
به نظر برخي از مفسّران، لفظ «نكاح» از الفاظ مشترك است و حقيقت در آن، عقد و جماع است؛ همچنانكه در «لا تنكحْ ما نكح ابوك» رواست كه نهي از عقد و جماع هر دو باشد.23
د. «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ إِلَي رَبِّهَا نَاظِرَةٌ» (قيامه: 22و23) چهرههايي در آن روز شادابند و به پروردگارشان مينگرند. به نظر برخي «نَاظِرَةٌ» در اين آيه كريمه، به هر دو معناي حقيقي و مجازي به كار رفته است. معناي مجازي اين است كه مؤمنان در روز قيامت، آرزوي پاداش و كرامت از پروردگار خويش دارند و آرزومندي خود را از همه جز او قطع ميكنند. و معناي حقيقي چنين است كه به پروردگار خويش با بصيرتها و بينشهاي خود نظر ميكنند، نه با بصرها و چشمها.24
تعدّد معاني ظاهري عبارتهاي قرآن
برخي از عبارتهاي قرآن كريم معاني ظاهري متعددي دارد كه در اصطلاح دانش اصول فقه، بدان منطوق، مفهوم و مدلول سياقي گفته ميشود.
اقسام معاني ظاهري عبارتهاي قرآن
الف. منطوق
مشهور بين دانشمندان اصول اين است كه «منطوق»، معنايي است كه لفظ در محل نطق بر آن دلالت كند.25 البته درباره منطوق، چند ديدگاه وجود دارد:
- 1. منطوق به دو قسم «صريح» و «غيرصريح» تقسيم ميشود و منطوق صريح شامل مدلول «مطابقي»، «تضمّني» و «التزامي» و منطوق غيرصريح شامل مدلول «اقتضا»، «تنبيه» و «اشاره» است.
- 2. منطوق صريح شامل مدلول «مطابقي» و «تضمّني» بوده و منطوق غيرصريح شامل مدلول «التزامي» است.
- 3. منطوق به صريح اختصاص دارد و آن در مدلول مطابقي و تضمّني منحصر است.
- 4. منطوق به دلالت مطابقي جمله منحصر است.26
ب. مفهوم
مشهور بين دانشمندان اصول اين است كه «مفهوم» معنايي است كه لفظ بر آن دلالت ميكند، بدون آنكه در محل نطق باشد.27 مفهوم به دو قسم تقسيم ميشود:
1. مفهوم موافق: مفهوم «موافق» معنايي است كه از جمله استفاده ميشود و نفي يا اثبات در آن با نفي يا اثبات در منطوق، همانند است.28 در وجود مفهوم موافق، ترديدي وجود ندارد و دانشمندان اصول در آن اختلافي ندارند؛ مانند آنكه ميفرمايد: «فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ.» (اسراء: 23) منطوق آيه شريفه حرمت و لزوم ترك گفتن «افّ» است و مفهوم موافق آن، حرمت و لزوم ترك ناسزا گفتن به پدر و مادر و زدن آنهاست كه اهانت و آزارشان بيش از «افّ» گفتن است.
2. مفهوم مخالف: «مفهوم مخالف» معنايي است كه از جمله استفاده ميشود و نفي يا اثبات در آن با نفي يا اثبات در منطوق همانند نيست.29 موارد مهم مفهوم مخالف، كه در دانش اصول مورد بحث قرار گرفته، عبارتند از: 1. مفهوم شرط؛ 2. مفهوم وصف؛ 3. مفهوم غايت؛ 4. مفهوم حصر؛ 5. مفهوم عدد؛ 6. مفهوم لقب؛ 7. مفهوم زمان؛ 8. مفهوم مكان.
از ميان مفاهيم يادشده، مفهوم شرط، غايت و حصر به نظر مشهور دانشمندان اصول فقه، حجّت است و مفاهيم ديگر (مفهوم وصف،30 مفهوم لقب،31 مفهوم عدد،32 مفهوم زمان،33 مفهوم مكان34) حجّت نيست. از اينرو، تنها مفاهيم معتبر به نظر مشهور ذكر ميشود:
1. مفهوم شرط: جمله شرطيه كه به اصطلاح دانشمندان منطق، «قضيه شرطيه» ناميده ميشود، جملهاي است كه در آن، به وجود يا عدم نسبت بين دو قضيه حكم شود؛ مانند: «اگر خورشيد طلوع كند، پس روز موجود است»؛ «اگر انسان سخنچين باشد، مورد اعتماد نيست.»35
مشهور بين دانشمندان اصول آن است كه جمله شرطيه بر مفهوم و انتفاي سنخ حكم جزا هنگام انتفاي شرط دلالت ميكند.36
قول دوم آن است كه جمله شرطيه بر مفهوم و انتفاي سنخ حكم جزا هنگام انتفاي شرط دلالت نميكند.37
قول سوم آن است كه جمله شرطيه در شرع، بر مفهوم دلالت نميكند.38
قول چهارم آن است كه جمله شرطيه در خبر، بر مفهوم دلالت نميكند.39 قرآن كريم ميفرمايد:
«وَ ابْتَلُواْ الْيَتَامَي حَتَّي إِذَا بَلَغُواْ النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُم مِنْهُمْ رُشْدا فَادْفَعُواْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ» (نساء: 6)؛ و يتيمان را بيازماييد تا وقتي به [سن ]زناشويي برسند؛ پس اگر در ايشان رشد [فكري ]يافتيد، اموالشان را به آنان رد كنيد.
منطوق جمله شرطيه اين است كه هرگاه در يتيمان رشد مشاهده شود، دفع اموالشان به آنان لازم است (بر اساس آنكه صيغه امر ظهور در وجوب دارد.) بر مبناي نظر مشهور، مفهوم جمله شرطيه اين است كه در صورت عدم مشاهده رشد در يتيمان، دفع اموال به آنان لازم نيست.40 نيز ميفرمايد:
«إِن تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا» (نور: 54)؛ اگر اطاعتش كنيد راه خواهيد يافت.
منطوق جمله شرطيه اين است كه هرگاه انسانها از رسول اكرم صلياللهعليهوآله اطاعت كنند، هدايت مييابند. مفهوم جمله شرطيه اين است كه انسانها در صورت اطاعت نكردن از رسول اكرم صلياللهعليهوآلهگمراه ميشوند.
2. مفهوم غايت: «غايت» در لغت، به معناي پايان و نهايت به كار ميرود.41 گاهي جملههاي خبري يا انشايي با كلماتي مانند «الي» و «حتي» و مانند آن در عربي يا «تا» در فارسي همراه هستند كه بر غايت دلالت ميكنند؛ مانند اينكه گفته ميشود: «من از قم تا مشهد مسافرت كردم.» مشهور بين متقدّمان آن است كه غايت مفهوم دارد و بر ارتفاع سنخ حكم از چيزي كه پس از غايت قرار دارد، دلالت ميكند.42 به نظر برخي از متأخّران، هرگاه غايت به حسب قواعد عربي، قيد حكم باشد، مفهوم دارد و اگر قيد موضوع باشد، مفهوم ندارد.43 هرگاه غايت پس از جمله قرار گيرد، ظاهرش آن است كه قيد به مفاد هيأت جمله و ثبوت محمول براي موضوع برميگردد، و هرگاه در ميان موضوع و پيش از ذكر حكم بيان شود، ظاهرش آن است كه قيد موضوع است.44
قرآن كريم ميفرمايد:
«قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّي يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ» (توبه: 29)؛ با كساني از اهل كتاب كه به خدا و روز بازپسين ايمان نميآورند و آنچه را خدا و فرستادهاش حرام گردانيدهاند، حرام نميدارند و متديّن به دين حق نميگردند، كارزار كنيد، تا با [كمال] خواري به دست خود، جزيه دهند.
منطوق آيه اين است كه جنگ با اهل كتاب تا هنگامي كه با خواري به دست خود جزيه دهند، واجب است. با توجه به آنكه غايت، «حَتَّي يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ...» پس از ذكر لزوم قتال با اهل كتاب بيان شده است، استفاده ميشود كه قيد حكم است و بر اساس هر دو مبنا، دلالت ميكند كه وقتي اهل كتاب با خواري به دست خود جزيه دهند، كارزار با آنان واجب نيست.
3. مفهوم حصر: «حصر» در لغت، به معناي حبس كردن،45 محدود كردن، احاطه كردن و بسنده كردن است.46 «حصر» در اصطلاح دانش اصول فقه، همان «قصر» در اصطلاح علم بلاغت است.47
بيشتر دانشمندان اصول عقيده دارند كه واژگان ذيل بر مفهوم حصر دلالت ميكنند: الف. «بل» اضرابيه؛48 ب. «الاّ» استثنائيه؛49 ج. «إنّما».50 قرآن كريم ميفرمايد:
الف. «وَ قَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدا سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ.»(انبياء: 26) منطوق (بل...) اين است كه فرشتگان، بندگاني ارجمندند، و مفهوم آن اين است كه فرشتگان جز بندگان ارجمند نيستند.
ب. «فَجَعَلَهُمْ جُذَاذا إِلَّا كَبِيرا لَهُمْ» (انبياء: 58) منطوق آيه اين است كه حضرت ابراهيم عليهالسلام جز بزرگترشان را ريز ريز كرد و مفهوم آن اين است كه حضرت ابراهيم عليهالسلامبت بزرگ را قطعه قطعه نكرد.
ج. «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ» (مائده: 55) منطوق آيه اين است كه ولي انسانها تنها خدا و پيامبر او و مؤمنان با ويژگيهاي ياد شده است و مفهوم «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ...» اين است كه كسي جز خدا و پيامبر و مؤمنان با ويژگيهاي ياد شده، ولي مومنان نيست.
ج. مدلول سياقي: برخي از عبارتها افزون بر منطوق و مفهوم، مدلول يا مدلولهايي دارند كه در هيچيك از آن دو نميگنجد.51 به اين نوع از مدلول، «مدلول سياقي» گفته ميشود؛52 چراكه سياق بر آن دلالت ميكند. مدلول سياقي بر سه قسم است:
1. مدلول اقتضائي: عبارت است از: معنايي كه گوينده لفظي براي آن ذكر نكرده، ولي از آنرو كه صدق سخن يا صحّت عقلي يا شرعي كلام وي در گرو آن است، آن معنا به نظر عرف، مقصود گوينده به شمار ميرود.53 قرآن كريم ميفرمايد:
«وَ قَالَ الَّذِي نَجَا مِنْهُمَا وَادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَاْ أُنَبِّئُكُم بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنَا...»(يوسف: 45ـ46)؛ و آن كس از آن دو [زنداني ]كه نجات يافته و پس از چندي [يوسف را] به خاطر آورده بود، گفت: مرا به [زندان ]بفرستيد تا شما را از تعبير آن خبر دهم. اي يوسف! اي مرد راستگوي! درباره [اين خواب ]اظهار نظر كن ...
عبارت «يُوسُفُ أَيُّهَا...» نميتواند بلافاصله پس از «فَأَرْسِلُونِ»قرار گيرد؛ زيرا گوينده عبارت «فَأَرْسِلُونِ»را در قصر، خطاب به پادشاه گفت و عبارت «يُوسُفُ أَيُّهَا...» را در زندان و خطاب به حضرت يوسف گفت و وي خواب را تعبير نمود.54 بنابراين، صحّت عقلي آيه دوم يعني «يُوسُفُ أَيُّهَا...»اقتضا ميكند كه پيش از آنْ عبارتي مانند: «فارسل فأتي يوسف في السجن»55 يا «فارسلوه الي يوسف فاتاه فقال»56 در تقدير باشد. نيز ميفرمايد:
«فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِيمٍ فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَي فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَي قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ»(صافات: 101ـ102)؛ پس او را به پسري بردبار مژده داديم و وقتي با او به جايگاه سعي رسيد، گفت: پسركم! در خواب [چنين] ميبينم كه تو را سر ميبرم. پس ببين چه به نظرت ميآيد؟ گفت: اي پدر! آنچه را مأموري بكن؛ انشاء اللّه مرا از شكيبايان خواهي يافت.
از اينكه قرآن كريم پس از بيان بشارت غلام حليم براي حضرت ابراهيم عليهالسلام رسيدن فرزند او به جايگاه سعي و بلوغ را بيان ميكند، روشن ميشود كه در بين اين دو سخن، تولّد يافتن و رشد يافتن او مقصود قرآن كريم بوده و صحّت عقلي «فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْي...» بدان وابسته است. بنابراين، عبارت «فلما ولد له و نشأ» در تقدير است.57
2. مدلول تنبيهي: عبارت است از: معنايي كه گوينده لفظي براي آن ذكر نكرده و صدق سخن يا صحّت آن در گرو آن معنا نيست؛ اما سياق سخن نشان ميدهد كه گوينده معنايي را كه لازمه سخن اوست، اراده كرده و يا بسيار بعيد است آن را اراده نكرده باشد. براي مثال، هنگامي كه فقيه در پاسخ كسي كه از شك در ركعات نماز دو ركعتي پرسيده، ميگويد: «نمازت را اعاده كن»، سخن او دلالت تنبيهي دارد بر اينكه شك ياد شده موجب بطلان نماز است.58 قرآن كريم ميفرمايد:
«وَ شَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَي اللّهِ»(آلعمران: 159)؛ و در كار[ها] با آنان مشورت كن و چون تصميم گرفتي بر خدا توكّل كن.
لازمه تقارن «شَاوِرْهُمْ فِي الاَمْر» با «فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَي اللّهِ» آن است كه متعلّق «عَزَمْتَ» و «فَتَوَكَّلْ» نيز «الاَمْر»باشد. بنابراين، تقدير چنين است: «فَإِذَا عَزَمْتَ عَلي الاَمْر فَتَوَكَّلْ في الاَمْر عَلَي اللّهِ.» از لازمه يادشده، استفاده ميشود كه قرآن كريم نيز همين را اراده كرده يا اراده نكردن چنين لازمهاي بعيد است. و نيز ميفرمايد:
«فَإِن لَمْ يَكُن لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلاُمِّهِ الثُّلُثُ»(نساء: 11)؛ ولي اگر فرزندي نداشته باشد و [تنها] پدر و مادرش از او ارث ببرند، براي مادرش يك سوم است.
لازمه ذكر وجود پدر و مادر براي مرده و سپس اختصاص دادن يك سوم به مادر و نام نبردن از ارث پدر، آن است كه بقيه مال و دو سوم متعلّق به پدر است.59 از لازمه ياد شده، استفاده ميشود كه قرآن كريم نيز همين را اراده كرده يا آنكه اراده نكردن اين لازمه بعيد است.
3. مدلول اشاري: عبارت است از: معنايي كه لازمه مدلول سخن است و آن لازمه به حسب عرف و با قصد استعمالي قصد نشده و لزومش از قبيل لزوم بيّن به معناي اعمّ يا لزوم غير بيّن باشد. مدلول اشاري گاه از لوازم معناي يك كلام است و گاهي از لوازم معناي دو كلام.60
برخي از آياتي كه مدلول اشاري از آنها استفاده ميشود، عبارتند از:
الف. «الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» (حمد: 2)؛ ستايش خدايي را كه پروردگار جهانيان است.
عبارت «رَبِّ الْعَالَمِينَ» بر آفريدگار جهانيان بودنِ خداي متعال دلالت ميكند؛ زيرا با تصور ربّ61 جهانيان بودن خداوند از يكسو، و آفريدگار بودن وي از سوي ديگر، و اينكه تدبير جهانيان در صورتي ممكن است كه آفريده حق تعالي باشند، ملازمه بين ربّ جهانيان بودن خداوند و آفريدگار بودن وي قطعي ميشود. بنابراين، لازمه (بيّن به معناي اعم) ربّ جهانيان بودن خداي متعال اين است كه او، آفريدگار جهانيان باشد.
ب. «وَ حَمْلُهُ وَ فِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شهْرا» (احقاف: 15)؛ و بار برداشتن و از شيرگرفتن او سي ماه است. «وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ»(بقره: 233)؛ و مادران فرزندان خود را دو سال تمام شير دهند.
از جمع بين دو آيه شريفه، كمترين مدت بارداري استفاده ميشود؛ زيرا آيه نخست دلالت ميكند بر اينكه بارداري و از شيرگرفتن كودك سي ماه است و آيه دوم دلالت ميكند بر اينكه و مادران، فرزندان خود را دو سال تمام شير دهند. در نتيجه، شش ماه كمترين مدت بارداري زن است. حضرت علي عليهالسلام بر اساس روايات متواتر، از آيه مزبور چنين استفاده نمودهاند.62
تعدّد معاني باطني واژگان و عبارتهاي قرآن
از روايات گوناگون به دست ميآيد كه واژهها و عبارتهاي قرآن كريم معاني باطني متعددي دارند. برخي از اين روايات عبارتند از:
الف. از رسول اكرم صلياللهعليهوآلهروايت شده است:
«ما انزل اللّه ـ عزوجل ـ آية إلاّ لها ظهرٌ و بطنْ»؛63 خداي متعال هيچ آيهاي از قرآن نازل نكرده است، جز آنكه ظاهر و باطني دارد.
ب. از پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله نقل شده است:
«له ظهر و بطن فظاهره حكم و باطنه علم، ظاهره أنيقٌ و باطنه عميقٌ»؛64 قرآن ظاهر و و باطني دارد. پس ظاهر آن، حكم و باطنش علم است؛ ظاهر آن زيبا و باطنش ژرف است.
ج. امام باقر عليهالسلام فرمودهاند:
«إنّ للقرآن بطنا و للبطن بطنا و له ظهرٌ و للظهر ظهرٌ»؛65 قرآن را باطني است و براي بطن آن نيز باطني است و آن را ظاهري است و ظهر آن هم ظاهري دارد.
د. از امام علي66 و امام حسين67 و امام صادق عليهمالسلام68 روايت شده است:
«أنّ كتاب اللّه علي أربعة أشياء، علي العبارة والاشارة واللطائف والحقائق. فالعبارة للعوام والاشارة للخواص واللطائف للاولياء والحقائق للانبياء»؛ كتاب خداوند بر چهار چيز مشتمل است: عبارت، اشارت، لطايف و حقايق. عبارت براي عوام، اشارت براي خواص، لطايف براي اوليا، و حقايق براي انبياست.
استفاده تعدّد معاني باطني واژگان و عبارتهاي قرآن از روايات مربوط به باطن قرآن مشروط به اين است كه باطن قرآن يك امر مفهومي، يا مفهومي و مصداقي باهم باشد؛ زيرا هرگاه مراد از «باطن»، مصداقهاي پنهان باشد، آيات قرآن مصاديق متعدد خواهند داشت.
به نظر گروهي از انديشمندان، باطن قرآن از سنخ معنا و مفهوم است. برخي باطن را معناي مطابقي دانسته و معتقدند: معاني مطابقي گوناگوني دارد كه لفظ بر هر يك از آنها بالمطابقه دلالت ميكند و البته آنها در طول هم هستند.69 برخي ديگر باطن را معناي كلي ميدانند كه در زمانهاي گوناگون، بر مصاديق متعدد صدق ميكند.70 برخي باطن را مدلول التزامي و ملازم معنا شمردهاند.71 برخي ديگر باطن را معناي مجازي و استعاري ميدانند.72
گروهي ديگر از انديشمندان، باطن را امري مصداقي دانند. به نظر برخي از ايشان، بطون قرآن، مصداقهاي مفهوم كلي است؛ همچنانكه ظاهر قرآن، مصداق ظاهري است.73 كساني نيز بطون را مصداقهاي پنهان براي مفهوم كلي ميدانند.74
به نظر برخي، از مجموع روايات وارد شده در باطن قرآن با صرفنظر از صحّت و ضعف سند آنها، استفاده ميشود كه باطن قرآن، معاني و مصاديقي است كه دلالت و انطباق آيات بر آنها آشكار نيست.75
نمونههايي از معاني باطني در روايات
در روايات زيادي، معاني باطني آيات ذكر شده است. برخي از آنها عبارتند از:
1. از امام باقر عليهالسلام درباره آيه شريفه «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الَّذِينَ كَفَرُواْ فَهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ» (انفال: 55)؛ (بيترديد، بدترين جنبندگان نزد خدا كسانياند كه كفر ورزيدند و ايمان نميآورند) سؤال شد. ايشان فرمودند: اين آيه درباره بنياميّه نازل شد. آنان بدترين آفريده خدا هستند، آنان كساني هستند كه در باطن قرآن كفر ورزيدند و آنان كساني هستند كه ايمان نميآورند.76
2. از امام صادق عليهالسلام درباره آيه «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَّا يَبْغِيَانِ» (رحمن: 19ـ20)؛ (دو دريا را [به